تفسیر بیان السعادة-الروم

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الروم ۱-۳۰

سوره الرّوم‏

همه این سوره مکّى است و برخى گفته ‏اند تنها آیه‏ى‏ فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ‏ مدنى و دیگر آیات آن مکّى و این سوره شامل شصت آیه مى‏ باشد[۱].

آیات ۱- ۱۰

[سوره الروم (۳۰): آیات ۱ تا ۱۰]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الم (۱) غُلِبَتِ الرُّومُ (۲) فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (۳) فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (۴)

بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۵) وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۶) یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غافِلُونَ (۷) أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (۸) أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (۹)

ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰)

 

ترجمه‏

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

الم (الف. لام. میم). (اشاره بأسماء یا اسرار کتاب الهى است)

روم شکست خورد.

در نزدیک‏ترین سرزمین (به شما)، ایشان بعد از مغلوب شدنشان به زودى غالب خواهند شد.

در عرض چند سال، چرا که امر در گذشته و آینده با خداوند است، در چنین روزى مؤمنان از یارى خداوند شادمان شوند.

خداوند هر کس را که بخواهد یارى مى‏کند، او پیروزمند مهربان است.

این وعده الهى است و خداوند در وعده خویش خلاف نمى ‏کند ولى بیشترین مردم نمى‏دانند (آگاه نیستند).

فقط ظاهرى از زندگانى دنیا را مى‏ دانند (مانند صنعت و تجارت و غیره) و ایشان از آخرت (وعده‏ى ثواب و عقاب حقّ) غافلند.

آیا در دلهاى خویش نیندیشیده‏ اند که خداوند آسمانها و زمین را و آنچه ما بین آنهاست، جز به حقّ و سر آمدى معیّن نیافریده است، و بى‏گمان بسیارى از مردم لقاى پروردگارشان را منکرند.

آیا در زمین سیر و سفر نکرده‏اند که بنگرند چگونه بوده است سر انجام کسانى که پیش از آنان بودند آنان از ایشان نیرومندتر بودند و زمین را کند و کاو کردن و بیش از آنچه آنان آن را آباد ساخته بودند، آبادش کردند، پیامبرانشان برایشان پدیده‏هاى شگرف آوردند، خداوند نمى‏ خواست بر آنان ستم کند، بلکه آنان بر خود ستم مى‏ کردند.

سپس سر انجام کسانى که بدعملى کرده بودند، بدتر شد چرا که آیات الهى را انکار و به آنها استهزا مى‏کردند.

 

 

تفسیر

الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَى الْأَرْضِ‏ روم مغلوب شد در نزدیکترین زمینشان از زمین فارس یا زمین عرب.

وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ‏ هر دو فعل‏ غُلِبَتِ‏ و سَیَغْلِبُونَ‏ به صورت مجهول خوانده شده، فعل اول به صورت مجهول و دوّمى به صورت معلوم خوانده شده، که آن قرائت مشهور است، برعکس نیز خوانده شده است.[۲] بعضى گفته‏ اند: وقتى فارس به روم حمله کرد در (اذرعات) و بعضى گفته‏ اند در جزیره به هم رسیدند، پس فارسیان به رومیان غلبه کردند و این خبر به مکّه رسید، مشرکین خوشحال شدند، به مسلمین شماتت کردند و گفتند: شما و نصارى اهل کتاب هستید و ما و فارس بدون کتاب هستیم و برادران ما بر برادران شما غلبه کردند و بر شما نیز غلبه خواهند کرد، پس این آیه نازل شد.[۳] در خبر دیگرى است: رسول خدا بعد از اینکه به مدینه مهاجرت کرد و رسالتش را ظاهر نمود نامه‏اى به ملک روم و نامه‏اى به پادشاه فارس نوشت، پس پادشاه روم به نامه‏ى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله احترام گذاشت و آورنده‏ى نامه را نیز احترام کرد، ولى پادشاه فارس به نامه‏ى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و آورنده‏اش اهانت کرد، بین روم و فارس جنگ بود، هنگامى که فارس بر روم غلبه کرد مسلمین ناراحت شدند، چون پادشاه روم را دوست مى‏داشتند و از پادشاه فارس بغض و کینه بدل داشتند، پس آیه نازل شد که روم مغلوب شد، یعنى فارس بر روم در نزدیکترین زمین غلبه کرده و آن سرزمین شامات و حومه آن بود، ولى فارس بعد از غلبه‏شان بر روم مغلوب واقع مى‏شوند، یعنى مسلمانان بر آنان غلبه خواهند کرد[۴].

فِی بِضْعِ سِنِینَ‏ در چند سال آینده و آن ما بین سه تا ده سال است، از نزول آیه چند سالى گذشت تا مسلمین در زمان خلافت عمر فارس را فتح کردند، امام فرمود: آیا من به تو نگفتم که این آیه داراى تأویل و تفسیر است، قرآن ناسخ و منسوخ است، آیا نمى‏شنوى قول خداى تعالى را؟ که مى‏ فرماید:

لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ خواست، خواست خدا است در گفتار که آنچه را که مقدّم انداخته به تأخیر اندازد و آنچه را که در گفتار به تأخیر انداخته مقدّم بدارد تا روزى که قضاء حتمى شود و در آن روز یارى بر مسلمین نازل گردد .. و آنچه که ذکر شد مبنى بر این است که هر دو فعل به صورت مجهول خوانده شود.

و از اهل بیت علیهم السّلام روایت شده که گروهى به قریش نسبت داده مى‏ شوند درحالى‏که در نسبت حقیقى از قریش نیستند و این مطلب را جز معدن نبوّت و ورثه‏ى علم رسالت کسى نمى‏داند و اینان مانند بنى امیّه که از قریش نیستند و اصل آنان از روم است و تأویل آیه‏ى‏ الم غُلِبَتِ الرُّومُ‏ درباره‏ى آنانست، معناى آن آیه این است که آنان بر ملک و خلافت غالب مى‏ شوند، طولى نمى‏ کشد که بنى العبّاس بر آنان غالب مى‏ شوند[۵].

و این تفسیر مبنى بر این است که‏ غُلِبَتِ‏ به صورت معلوم و سَیَغْلِبُونَ‏ به صورت مجهول خوانده شود.

بدان که قرآن چنانچه در فصل یازدهم و دوازدهم و در اوّل کتاب گذشت بر حسب معانى‏اش داراى وجوهى است، بر حسب الفاظ و قرائاتش داراى وجوهى است، جائز است جمیع وجوه قرآن مقصود باشد و جمیع قرائات آن نازل شده باشد و بیشتر اوقات معانى و وجوه اختلاف پیدا مى‏کنند، آن‏چنان اختلاف کاملى که منجرّ به اراده دو ضدّ از لفظ بر حسب حقایق و مجازات و تعریضات و کنایه ‏هایش مى ‏شود.

بنابراین تفسیرهاى مختلفى که به اعتبار قرائت‏هاى سه‏گانه از ائمّه علیهم السّلام وارد شده صحیح مى‏ گردد و صحیح مى‏ شود تفسیر روم به بنى امیّه بنا بر تشبیه ایشان به اهل روم در کثرت یا در اهتمام به دنیا و اعتبارات آن، یا در گرفتن مذهب مجرّد عادت و ملّت، یا در اختلاف مذاهب و کثرت آنها.

و همچنین صحیح مى‏ شود تفسیر آن به اهل مودّت و سلامت، تفسیر آن به ملک نفس و هواهاى متضادّ و متخالف آن، طبق این تفسیر و تفسیر اوّل وارد شده است: خوشحالى مؤمنین از یارى و نصرت خدا زمانى است که قائم (عجّ) قیام کند[۶].

و در خبر دیگرى آمده است: مؤمنین با قیام قائم (عجّ) در قبرهایشان خوشحال مى‏شوند.[۷] و معناى قول خداى تعالى: لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ‏ این است که قبل از غلبه‏ى آنها و بعد از غلبه‏ى آنها امر از قدرت خدا بیرون نیست یا مقصود قبل از قضاى الهى و بعد از قضاى حکم الهى است، یعنى خداوند در آن تصرّف مى‏کند هر طور که بخواهد مادامى‏که آن را امضاء نکرده است، که در نتیجه اشاره به جواز بداء مى‏ شود.

وَ یَوْمَئِذٍ روز غلبه روم، یا مغلوب شدن فارس بدست مسلمین، یا مغلوب شدن بنى امیّه، یا مغلوب شدن سربازان جهل و هواهاى نفس با ظهور قائم (عجّ).

یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ پس یارى کردن خدا اختصاص به مؤمن ندارد بلکه گاهى مؤمن را یارى مى‏ کند و گاهى کافر را، ولى در هر صورت صلاح مؤمن و اصلاح آنان منظور نظر خداست.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ خداوند غالب است و کسى نمى‏ تواند او را از مرادش باز دارد.

الرَّحِیمُ‏ کارى را که انجام مى‏ دهد جز با رحمت خود انجام نمى‏ دهد، غضب و عذاب شدن رحمت در بعضى از قابل‏ها تنها از جانب قابل است.

وَعْدَ اللَّهِ‏ وعده‏ى خدا به یارى و خوشحالى مؤمنین وعده ‏اى است که خداوند تخلّف از آن نمى‏ کند.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ بیشتر مردم عدم خلف وعده‏ى خدا را نمى‏دانند، یا یارى و نصرت خدا به مؤمنین را، یا یارى خدا نسبت به هر کس را که بخواهد یا چگونگى وعده‏ى خدا را، یا چگونگى یارى خدا را نمى‏دانند، روى همین جهت است که از یارى خدا جز غلبه‏ى ظاهرى، نه غلبه‏ى در باطن چیزى نمى ‏بینند.

و لذا فرمود: یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا آنها فقط ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند.

یا معناى آیه این است که بیشتر مردم داراى علم نیستند، چون علم عبارت از آن ادراک اخروى است که به سوى جهت آخرت در فزونى باشد و صاحب این ادراک اندک است، ادراک اکثر مردم منحصرا در جهتى است که به زندگى دنیوى آنها کمک مى‏کند، نه زندگى اخروى، یا ادراک امور اخروى آنها در اشتداد به جهت آخرت نیست، بلکه از جهت آخرت روى تافته و به سوى دنیا متمایل است.

و لذا خداوند فرمود:

یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاهِ الدُّنْیا و لفظ مِنَ‏ بیانیّه یا ابتدائیّه یا تبعیضیّه است، یعنى به امر ظاهر علم پیدا مى‏کنند که فقط مدرکات ظاهر حیوانى آن را درک مى‏کند، آن عبارت از زندگى دنیا و لوازم بقاء آن مى‏ باشد.

یا امر ظاهرى را مى‏دانند و آن عبارت از آثارى است که از حیات دنیا ناشى مى‏شود، از قبیل مقتضیّات زندگى دنیوى و ملایمات و ناسازگارى‏هاى آن، یا امرى را مى‏دانند که آن جزیى از حیات دنیاست و در اخبار علم نجوم از جمله این بعض از لوازم زندگى شمرده شده و چه خوب گفته شده:

مرغ جانش موش شد سوراخ جو چون شنید از گربکان او عرجوا
زان سبب جانش وطن دید و قرار اندر این سوراخ دنیا موش‏وار
هم در این سوراخ بنّایى گرفت‏ در خور سوراخ دانائى گرفت‏
پیشه‏هایى که مر او را در مزید اندر این سوراخ کار آید گزید
زان که دل برکند از بیرون شدن‏ بسته شد راه رهیدن از بدن‏

وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَهِ و آنان از آخرت که باطن حیات دنیا و جهت غیب آن و بعضى از آن است غافل هستند.

هُمْ غافِلُونَ‏ آوردن ضمیر فصل براى تأیید حکم و اشعار به حصر است و در استعمال غفلت، نه جهل و امثال آن براى اشعار به این است که آخرت براى هر کسى معلوم است، بلکه براى آنها در خواب هنگام رؤیا مشهود است، مخصوصا هنگام رؤیاهاى صادق، بلکه در بیدارى هم مشهود است و آن به سبب آثارى است که دلالت بر وجود حیات اخروى مى‏کند، از قبیل تغییرات و دگرگونى‏ها که در عالم کبیر و در عالم صغیر اتّفاق مى‏افتد.

و نظر نکردن و توجّه نداشتن به آن امور جز از روى غفلت نیست، نه آنکه ناشى از جهل باشد.

در فصل اوّل و دوّم و سوّم در اوّل کتاب و در ضمن قول خداى تعالى: لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ‏ از سوره‏ى بقره تحقیق و تفصیل علم و فرق بین آن و بین جهل مشابه با علم گذشت، هر کس بخواهد به آنجا رجوع کند.

أَ آیا به مدارک باطنى‏شان برنمى ‏گردند؟

وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ‏ در حقّ نفسهاى خودشان فکر نکرده‏اند، تا بیابند که در نفس خویش آسمان و زمین است، یعنى روح و جسد است و حیات جسد که حیات دنیاست جز با حیات روحى ممکن نیست که حیات روحى همان حیات اخرویست، در این امور فکر نمى‏کنند تا به آخرت علم پیدا کنند و از آن غافل نباشند.

یا معناى آیه این است که پیش خودشان فکر و اندیشه نمى‏کنند تا بدانند.

ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ‏ خداوند سماوات و آسمانهاى ارواح را.

وَ الْأَرْضَ‏ و زمین اشباح را.

وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِ‏ و ما بین آن دو را جز به حقّ نیافریده، حقّى که حقیقت حیات دنیا و آخرت است، تا بدانند که در دگرگونیها و از بین رفتنها و فانى شدن‏ها که از جمله‏ى آنها دنیا است حقّى باقى و ثابت است که از آن غفلت نکنند و رسیدن به آن را که جهت آخرت است طلب نمایند.

و لفظ لَمْ یَتَفَکَّرُوا نسبت به این جمله معلّق از علم است، که‏ لَمْ یَتَفَکَّرُوا به معناى (لم یعلموا) است.

وَ أَجَلٍ مُسَمًّى‏ خداوند آسمانها و زمین و ما بین آن دو را براى مدّت محدود و معیّنى آفریده است، بیشتر مردم اگر چه با تفکّر و اندیشه علم به فانى شدن و از بین رفتن آسمانهاى طبع و زمین طبع در عالم کبیر پیدا نمى‏ کنند، ولى علم به فناى آن دو در عالم صغیر پیدا مى‏ کنند و مى‏ فهمند که آن دو بر حسب اسباب طبیعى و عمر طبیعى اجل و مدّت معیّنى دارند و نیز بر حسب پیشامدها و موانع از رسیدن به اجل طبیعى اجل معلّق نیز دارند.

وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ‏ و بیشتر مردم به ملاقات پروردگارشان کافر هستند، لذا کارهاى بد و زشت مرتکب مى‏شوند و آنگاه که مؤمنین به فکر بیفتند که اعمال این عدّه کثیر ناشى از کفرشان به لقاى پروردگار است از مثل اعمال آنها اجتناب مى‏ کنند.

و این جمله عطف بر جمله‏ى‏ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ‏ است، یا لفظ لَمْ یَتَفَکَّرُوا نسبت به این جمله معلّق از عمل است مثل معطوف علیه.

أَ آیا از وطن‏هاى صورى خود و از خانه ‏هاى نفوس خویش خارج نمى‏ شوند.

وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ و در زمین طبیعى و در زمین وجودشان و زمین قرآن سیر نمى ‏کنند و سیر اعم از سیر خوب و غیر خوب مى‏ باشد.

فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ پس به‏ سر انجام پیشینیان خود بنگرید و ضمیرهاى سه‏ گانه به‏ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ‏ بر مى‏ گردد یا مرجع ضمیر فاعل قول خدا: لَمْ یَتَفَکَّرُوا است.

کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً که بر حسب بدن و مال و اعوان از آنها نیرومندتر بودند چه پیش آمد.

وَ أَثارُوا الْأَرْضَ‏ زمین را شخم زدند و کندند و برگردان نمودند جهت استخراج آب و معادن، جهت زراعت و کاشتن درختان و غیر این‏ها از تصرّفات در زمین و مقصود این است که پیشینیان بیشتر از این‏ها روى زمین کار کردند و شخم زدند و آباد نمودند، به قرینه‏ى قول خداى تعالى:

وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها آن گذشتگان زمین را بیشتر از این‏ها آباد نمودند ولى در عین حال خداوند آنها را هلاک و نابود گردانید و قوّت و شخم زدن و آبادانى‏شان نفعى به حال آنها نرسانید، پس نباید شما به قدرت و نیرو و شخم زدن و آبادکردنتان مغرور شوید.

وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ رسولان آنان احکام رسالت یا معجزات براى آنها آوردند، ولى آنها به قدرتشان مغرور شدند و رسولان را تکذیب کردند مثل شما پس خداوند آنها را خوار و نابود ساخت.

فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ‏ آنان با در معرض قرار دادن خودشان در مقابل خشم و سخط الهى به خودشان ظلم و ستم مى‏کنند.

ثُمَّ کانَ‏ عطف بر أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا به اعتبار معناست، چه این‏ جمله به معناى این است که آنان فکر نمى کنند، یا عطف بر أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا به اعتبار معناست، گویا که گفته شده: سیر نکردند و سپس عاقبت آنها چنان شد. یا عطف بر کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ‏ است.یعنى آنان به خودشان ظلم مى‏کردند، سپس چنین شد.

عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ این جمله از قبیل گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر است تا اشعار به سبب بودن اسائه (بدى) بر سیّئه (گناه) باشد، زیرا گناه ناپسندتر از بدکارى است، چه سیّئه تکذیب آیات خدا و مسخره کردن آن آیات است، یا مقصود تخصیص این وصف به بدکاران و تبهکاران است که کار بد انجام مى‏دهند، نه تبهکاران که مرتکب بدى شوند.

و ممکن است از قبیل گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر نباشد، بلکه مقصود بیان حکم کسى باشد که کار بد انجام مى ‏دهد بدون تعرّض به آنها که ذکر شد.

لفظ (سوأى) مؤنّث (أسود) است یا مصدر است، لفظ ثُمَ‏ براى تعقیب در وجود، یا تعقیب در اخبار است.

أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ‏ و اعظم آیات و بزرگترین آنها انبیاء و اولیا علیه السّلام مى‏باشند.

وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏ جرم استهزا به آیات بزرگتر از تکذیب و اعراب آیه این است که لفظ (سوأى) خبر کانَ‏ یا اسم‏ کانَ‏ بنا بر اختلاف قرائت به رفع‏ عاقِبَهَ الَّذِینَ‏ و نصب آن، أَنْ کَذَّبُوا بدل از آن یا بتقدیر لام، یا (سوأى) مفعول مطلق یا مفعول به‏ أَساؤُا است، أَنْ کَذَّبُوا خبر کانَ‏ یا اسم‏ کانَ‏ است.

 

آیات ۱۱- ۲۰

[سوره الروم (۳۰): آیات ۱۱ تا ۲۰]

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۱۱) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (۱۲) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ (۱۳) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (۱۴) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ (۱۵)

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (۱۶) فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ (۱۷) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ (۱۸) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۹) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (۲۰)

 

ترجمه‏

(۳۰/ ۲۰- ۱۱)

خداوند است که آفرینش را آغاز کرده است، سپس آن را باز مى‏ گرداند سپس به سوى او باز گردانده مى‏ شوید.

و روزى که ساعت قیامت بر پا شود، گناهکاران نومید شوند.

و براى آنان از شریکانى که قائل بودند، کسى شفیعشان نباشد، خود به شریکانى که قائل بودند، منکر (و بى‏ اعتقاد) شوند.

و روزى که قیامت بر پا شود، آن روز است که از هم جدا شوند.

امّا کسانى که ایمان آورده ‏اند و کارهاى شایسته کرده ‏اند، ایشان در بوستانى سر خوشند.

و امّا کسانى که کفر ورزیده و آیات ما و لقاى آخرت را تکذیب‏ کرده ‏اند، اینانند که براى عذاب احضار شوند.

پس هنگامى که در شامگاه یا در بامداد وارد شوید خداوند را تسبیح گویید.

و در آسمانها و زمین سپاس او را است، و هنگامى که در عصر وارد شوید و هنگامى که به نیمروز رسید (هم تسبیح گویید).

زنده را از مرده بیرون مى‏ آورد و مرده را از زنده، زمین را پس از پژمردنش زنده (و بارور) مى‏ دارد، و بدین‏سان شما نیز (از گورها) بیرون آورده شوید.

و از جمله آیات او این است که شما را از خاک آفرید، سپس که انسان شدید (در زمین) پراکنده شدید.

 

تفسیر

اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ‏ این جمله منقطع از ما قبل و مقدّمه قول خدا: یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ … تا آخر است و مقصود از اعاده اعاده به برزخ‏هاست.

ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ بعد از مکث در برزخ‏ها به سوى خدا بر مى‏ گردید، نه به سوى غیر خدا.

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ روز که قیامت قائم شود هنگام بازگشت به سوى خدا.

یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ‏ مجرمین از خلق ناامید مى‏ شوند، یا از غایت دهشت و ترس متحیّر و سرگردان مى‏ شوند.

وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ شُرَکائِهِمْ‏ مقصود شرکاء در وجوب، یا شرکاء در عبادت، یا در طاعت، یا در ولایت، یا در وجود و شهود است.

شُفَعاءُ آنها از شرکاى خود شفیعانى ندارند که نزد خدا براى آنان شفاعت کنند، چنانچه بعضى از مشرکین گفتند: هؤُلاءِشُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ‏.

وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرِینَ‏ لفظ [باء] صله‏ى‏ کافِرِینَ‏ یا سببیّه است‏ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ تأکید یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ قبلى است.

یَتَفَرَّقُونَ‏ دو فرقه و دو گروه مى‏ شوند، گروهى به بهشت و گروهى به آتش مى‏ روند.

یا معناى آیه این است که آنها در دنیا در خوردن و آشامیدن و کیفیّت آن دو، مواقعه، شکل، نوع و همچنین در برزخ‏ها همگى یکسان هستند و تفرّق و اختلافى ندارند، ولى در قیامت و در هنگام ظهور هر یک با صورت ملکوتى‏ اش که بر آن صورت حشر مى‏ شود متفرّق مى‏ شوند و انواع و اشکال مختلف به خود مى ‏گیرند بعضى از آنها به صورت خوک‏ها محشور مى ‏شوند، به شکلى که میمون و خوک از آن بهتر است و بعضى به صورت سگ‏ها و سایر درندگان.

و بعضى در صورت حشرات در مى ‏آیند، بعضى بر بهترین رخسارند، هر کدام به جانب مقامات خود در بهشت و جهنّم پراکنده مى‏ شوند.

فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا تفضیل تفرّق و پراکندگى آنانست اجمالا، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ‏ لفظ یُحْبَرُونَ‏ از (أحبره) است وقتى که او را خوشحال کند یا انعام بر او نماید.

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ به زبان قال کافر شدند و تکذیب کردند، مانند طبیعى ‏ها و دهرى ‏ها ومنکرین معاد، یا بزبان حال مانند بیشتر مردم.

فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ‏ فِی الْعَذابِ‏ ظرف لغو است، متعلّق به‏ مُحْضَرُونَ‏ یا ظرف مستقرّ است و حال از فعل‏ مُحْضَرُونَ‏. فَسُبْحانَ اللَّهِ‏ جواب شرط مقدّر، (سبحان) مصدر در معناى تسبیح است، یا به معناى لازم و فعل امر مقدّر است، تقدیر آیه چنین است: (إذا کان الأمر هکذا فسبحوا الله) یا (فلیسبح الله سبحانا).

حِینَ تُمْسُونَ‏ داخل در مسا و عصر مى‏ شوید.

وَ حِینَ تُصْبِحُونَ‏ داخل در صبح شوید، این دو وقت هنگام اختلاط نور و ظلمت و روشنائى و تاریکى است.

وَ لَهُ الْحَمْدُ جمله حالیه، یا خبر در معناى انشاء و عطف بر فَسُبْحانَ‏ است.

فِی السَّماواتِ‏ آسمانهاى طبع و آسمانهاى ارواح.

وَ الْأَرْضِ‏ زمین طبع و زمین عالمهاى مثال.

وَ عَشِیًّا وقت عصر، آن وقت دخول فضیلت نماز عصر تا آخر روز است.

وَ حِینَ تُظْهِرُونَ‏ داخل در ظهر مى‏ شوید که آن ساعت زوال است، یا مقصود هنگام بالا آمدن آفتاب تا گذشتن و تمام شدن وقت فضیلت نماز ظهر است، تسبیح را به صبح و عصر اختصاص داد، چون این در وقت هنگام اختلاط نور و ظلمت و نمونه‏ى اختلاط تاریکى طبع و نور روح و تاریکى مقام دانى و پست و نور مقام عالى است.

و در این هنگام است که شایسته است انسان لطیفه‏ى انسانى‏اش را که نمونه‏ى خدا و اسم خداى تعالى است از تاریکى پاک و منزّه سازد بر خلاف اوقات روز، که اوقات استوا و برابر بودن روز و روشنایى است بدون اینکه تاریکى به آن مخلوط شده باشد.

و در آن هنگام انسان احتیاجى به تنزیه لطیفه ندارد و آسمانها را ذکر نکرد، چون آسمانها مقام تنزّه خدا است، آنچه که در آن مقام واقع شود احتیاج به تنزیه ندارد و چون آسمانها را ذکر نکرد به پیروى از آن زمین را نیز ذکر ننمود وگرنه آنچه که در زمین واقع شود محتاج به تنزیه لطیفه‏ى انسانى است.

و ممکن است قول خدا: عَشِیًّا و حین‏ تُظْهِرُونَ‏ عطف بر حِینَ تُمْسُونَ‏ باشد و اشاره به استغراق تسبیح به جمیع اوقات و استغراق حمد نسبت به جمیع مکانها و مقامها باشد.

بنا بر همین معناست که گفته شده: ذکر اوقات اشاره به نمازهاى پنجگانه است.

یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏ جمله‏ى مستأنفه، جواب سؤال مقدّر است که از ما قبلش ناشى شده است.

وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ‏ این آیه با تفسیرش در سوره‏ى یونس گذشت.

وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها زمین طبع را در عالم کبیر با رویانیدن گیاه آن زنده مى‏ کند بدین گونه که ریشه ‏هاى پنهان شده و دانه‏ هاى پوشیده شده را تحریک مى‏ کند، آنها را هنگام بهار با انواع گیاهان و درختان مى‏ رویاند، زمین عالم صغیر را زنده مى‏ گرداند بدین گونه که قواى زمینى آن عالم را که با حیات انسانى از بین‏ رفته است زنده مى‏ گرداند، قوائى که پس از مرگ زمین و حیات انسانى در زمستان و هنگام کودکى و بعد از آن تا زمان بیعت با یکى از دو بیعت عامّ یا خاصّ باقى مى ‏ماند.

وَ کَذلِکَ‏ مثل خارج ساختن زنده از مرده، خارج ساختن مرده از زنده و خارج ساختن گیاه از زمین به سبب فرستادن باران بر آن.

تُخْرَجُونَ‏ در نفخه‏ى دوّم خارج مى‏شوید، یا مقصود این است که در حال خروج هستید از ابتداى انعقاد نطفه‏ى شما و اوّلین مادّه‏ى شما، چون خداى تعالى دائما از همان ابتداى انعقاد نطفه در رحم آن به آن و لحظه به لحظه پنهانى‏هاى بالقوّه‏ى نطفه را به ظهور و فعلیّت خارج مى‏ سازد، یا مانند احیاء زمین که گیاه و قواى پنهانى آن خارج مى‏ شود شما نیز خارج مى‏ شوید و لفظ تُخْرَجُونَ‏ به صورت مجهول و معلوم از ثلاثى مجرّد خوانده شده.

و از امام کاظم علیه السّلام بیانى در یک وجه از وجوه آیه در قول خدا: یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وارد شده است که فرمود: چنین نیست که خداوند زمین را با باران زنده کند و لیکن خداوند مردانى را مى‏فرستد که عدالت را زنده مى‏کنند، پس زنده شدن زمین جهت احیاى عدل و اقامه‏ى حدّ مفیدتر و نافع‏تر از باران چهل روز است‏[۸].

وَ مِنْ آیاتِهِ‏ عطف بر جمله‏ى‏ یُخْرِجُ الْحَیَ‏ است، که آن در معنى این است که بگوید: (من آیاته أن یخرج الحى من المیت).

أَنْ خَلَقَکُمْ‏ مِنْ تُرابٍ‏ از آیات خدا این است که شما را از خاک آفرید، باعتبار اینکه پدر شما آدم را از خاک آفرید، یا باعتبار اینکه مادّه‏ى شما را از چیزى خلق کرد که از خاک حاصل مى‏شود و خاک بر آن غلبه دارد.

ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ‏ سپس شما بشرى مى‏ شوید که حرکت مى‏ کنید، درحالى ‏که براى زمین حرکت و قدرت بر حرکت نیست.

بدان که انسان موجودى است داراى علم و اراده و قدرت و اختیار، استعداد تصرّف در دو ملکوت و تسخیر اهل آن دو ملکوت، همچنین داراى استعداد ترقّى از این عالم و حرکت به سوى آسمان و به سوى عوالم ارواح و این انسان از عناصرى آفریده شده که داراى شعور و قدرت و اختیار نیستند و بعلاوه، آنچه که در مادّه‏ى انسان غالب است آب و زمین است که پست‏ترین عناصر است.

پس در آفرینش انسان آیات و نشانه ‏هاى متعدّدى است که دلالت بر علم و قدرت و حکمت و احاطه و تدبیر خداى تعالى مى‏ کند و دلالت مى‏ کند بر اینکه افعال خدا منوط به غایات بیشمار و پایدار است، نیز دلالت مى‏کند بر تصرّف او در عالم ارواح و عالم طبع به نحوى که ادراک کیفیّت تصرّف و آمیختن قواى روحانى را با قواى زمینى ممکن نیست.

و این آمیختگى طورى صورت مى‏ گیرد که تمییز و جدایى بین آن دو ممکن نیست تا جایى که بر بسیارى مشتبه مى‏ شود که قواى روحانى جز قواى جسمانى نیست تا آنجا که گفته‏اند: نفس‏ انسان جسم است که در بدن سریان دارد، مانند سریان آب در گل.

 

 

آیات ۲۱- ۲۹

[سوره الروم (۳۰): آیات ۲۱ تا ۲۹]

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۲۱) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمِینَ (۲۲) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵)

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (۲۶) وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۲۷) ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۸) بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۲۹)

 

ترجمه‏

(۳۰/ ۲۹- ۲۱)

و از جمله آیات او این است که براى شما از نوع خودتان، همسرانى آفرید که با آن آرام گیرید، در میان شما دوستى و مهربانى افکند، بى‏ گمان در این امر براى مردم با فکرت مایه‏ هاى عبرت است.

و از جمله آیات او آفرینش آسمانها و زمین است و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما، بى‏ گمان در این امر براى دانشمندان مایه‏ هاى عبرت است.

و از جمله آیات او خفتن شما در شب و روز و طلب معاش شما از فضل او است، بى‏گمان در این امر براى کسانى که گوش شنوا دارند، مایه ‏هاى عبرت است.

و از جمله آیات او این است که برق را بیم ‏انگیز و امیدانگیز به شما مى‏ نمایاند و از آسمان آبى فرومى ‏فرستد و با آن زمین را پس از پژمردنش زنده مى ‏دارد، بى‏ گمان در این امر براى خردورزان مایه ‏هاى عبرت است.

و از آیات او این است که آسمانها و زمین به فرمان او برپاست، سپس آنگاه که شما را به صلایى از زمین بخواند، آنگاه است که برانگیخته مى ‏شوید.

و او راست هر که در آسمانها و زمین است، همگان فرمانبردار اویند.

او کسى است که آفرینش را آغاز مى ‏کند و سپس بازش مى‏ گرداند و این امر بر او آسان‏تر است، و او را در آسمانها و زمین برترین وصف است و او پیروزمند فرزانه است.

براى شما مثلى از خودتان مى‏زند آیا از مالک شدن یمینهایتان شریکى در آنچه روزیتان داده‏ایم، دارید که در آن برابر باشید و از آنان همان گونه که از امثال خودتان بیمناکید، بیمناک باشید؟ (چنین نیست) بدین‏سان آیات خود را براى خردورزان روشن بیان مى‏کنیم.

آرى ستم‏ پیشگان (مشرک) بى‏ هیچ عملى از هوا و هوسشان پیروى مى ‏کنند و کیست که کسى را که خداوند در بیراهى وانهاده است، به ره آورد و اینان یاورانى ندارند.

 

تفسیر

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ‏ از جنس شما.

أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا همسرانى براى شما خلق کرد که به آنها میل پیدا کنید.

و از آنها روى گردان نشوید، چه همسران اگر از جنس شما نبودند بعد از قضاى حاجات خویش از آنها متنفّر مى‏ شدید.

وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ‏ اى زوجها و اى مردم.

مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً خداوند بین شما محبّت و عاطفه و رقّت قرار داد، تا آن محبّت سبب اجتماع شما و بقاء اجتماع شما شود و این رقّت سبب این باشد که شما در حفظ یکدیگر بکوشید و به خیر و اصلاح همدیگر اهتمام ورزید.

إِنَّ فِی ذلِکَ‏ در این امور که ذکر شد. از قبیل آفریدن همسران از جنس خودتان و قرار دادن مودّت و مهربانى بین شما یا در اخراج زنده از مرده … تا آخر آیه، در همه این‏ها، لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ آیات و نشانه ‏هایى است براى گروهى که فکر و اندیشه کنند.

 

 

مراتب تحقیق در علم‏

بدان که انسان بر حسب افرادش داراى عرض عریض و داراى مراتب زیادى و همچنین است بر حسب حالات هر فرد.

پس بعضى از انسانها از خدا و آیات او غفلت دارند، که‏ سخن و خطابى با آنها نیست و از براى آنها نشانه و دلالت هم نیست، وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَهٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ‏ و بعضى از انسانها بدین نکته آگاه مى‏شوند که دنیا مقدّمه‏ى آخرت است و مقصود از آفرینش انسان این نیست که در دنیا مانند حیوان زندگى کند.

او در چگونگى خلقت خود و سایر موالید اندیشه مى‏ کند و در مى ‏یابد که این آفرینش را آفریننده‏ى قادر و علیم و حکیمى است.

برخى دیگر با این تفکّر پذیراى افاضه‏ى نور علم از جانب حق تعالى مى ‏شوند، پس خداوند نور علم را بر آنان افاضه مى‏کند، که علم نورى است خداوند در دل هر کسى که بخواهد مى‏تاباند، در نتیجه صاحب نخستین مرتبه علم مى ‏شود که این مرتبه سبب تحیّر و سکوت و گوش فرا دادن است، چه اوّلین مرتبه‏ى علم به گوشیارى تفسیر شده است.

و چنانچه از نبى صلى اللّه علیه و آله رسیده است: تحیّر و سرگردانى وى سبب مى‏شود که طالب کسى باشد که راه وصول به دار العلم و معدن نور را به او بیاموزد[۹].

و بعضى از انسانها پس از طلب به عالم وقتش مى‏ رسند و مطیع او مى‏ گردند و از او مى‏شنوند و به او گوش فرا مى ‏دهند و این مرتبه دوّمین مرتبه‏ى علم است، چنانچه در خبر مأثور از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آمده است.

و بعضى از مقام استماع و گوش فرا دادن که مقام تقلید و علم تقلیدى است خارج مى‏شوند و ذوق علمى مى‏یابند یا به مشاهده‏ى معلوماتشان مى‏ پردازند.

یا با معلوماتشان تحقّق پیدا مى‏ کنند، این مراتب، مراتب تحقیق در علم است.

حال که این مطلب را دانستى بدان که این آیات: یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏ تا قول خدا … وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏ بر مراتب افراد انسان، نازل شده است و هر چیزى که بر مراتب انسان بر حسب افراد او نازل شود حتما بر مراتب انسان بر حسب احوال شخص واحد نیز نازل مى‏شود و هر چیزى که بر مرتبه‏ى پایین نازل شود بر صاحب مرتبه‏ى عالى نیز نازل مى‏ شود و این از جهت گستردگى و احاطه‏ى آن است، بر خلاف چیزى که براى صاحب مرتبه‏ى عالى است که مخصوص به همان مرتبه است، مرتبه پایین سهمى از آن ندارد.

پس از: یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ‏ … تا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً براى صاحب تنبّه و تفکّر است، یعنى براى صاحب تفکّر غیر آن نیست، نه اینکه صاحب علم آن آیات را درک نمى‏کند و از آن لذّت نمى‏ برد.

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ آسمانهاى طبع و زمین آن و آسمانهاى ارواح و زمینهاى اشباح در عالم کبیر و صغیر.

وَ اخْتِلافُ‏ أَلْسِنَتِکُمْ‏ اختلاف لغتهاى شما، چه در میان‏ عرب و عجم از لغتها و کلماتى که بر زبانها جارى مى‏شود تعبیر به‏ السِّنَ‏ مى‏ کنند، یا مقصود اختلاف زبانهاى شما در کیفیّت ادا کردن لفظ است با اینکه شما از یک نوع هستید.

وَ و اختلاف رنگ‏هایتان.

أَلْوانِکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ در این اختلاف آیاتى است که دلالت بر علم و حکمت خداى تعالى و کمال عنایت او به خلقش، قدرت و اراده و سلطنت و وحدتش دارد، یا دلالت بر احوال صاحب زبانها و رنگها دارد، چنانچه در خبر آمده است.

لِلْعالِمِینَ‏ لفظ لِلْعالِمِینَ‏ با فتحه لام خوانده شده که در این صورت مخصوص کسانى مى‏شود که براى آنها علم حاصل شده باشد، زیرا (عالمین) با فتحه لام مخصوص صاحبان عقول است، بر خلاف عالم که مفرد عالمین است که آن اعمّ از ذوى العقول و غیر ذوى العقول است.

و صاحبان عقول در حقیقت کسانى هستند که شعور انسانى براى آنها حاصل شده باشد و آنها نیستند مگر کسانى که خداوند در دل آنها نور علم تابانده است.

و با کسره لام خوانده شده و آنان کسانى هستند که خداوند در قلوب آنها نور علم تاباند، نه کسانى که صورتهاى ادراکى را از امثالشان و از دفترها تحصیل کرده باشند و این صنف بر مستمعین مقدّم انداخت به اعتبار نخستین مرتبه‏ى علم، چون مستمع کسى است که مرتبه‏ى سماع براى او حاصل شده باشد، که مرتبه سماع دوّمین مرتبه علم است، چنانچه در خبر نبوى صلى اللّه علیه و آله آمده است.

و نفرمود: (لقوم یعلمون) مانند ما قبلش و ما بعدش تا مشعر به این‏ باشد که حصول علم خصوصا مرتبه نخستین آن در ادراک این آیات کفایت نمى ‏کند.

و از امام صادق علیه السّلام روایت شده: امام هرگاه مردى را ببیند او را مى‏ شناسد و رنگ او را مى ‏شناسد، اگر سخن او را از پشت دیوار بشنود او را مى‏ شناسد، مى‏ فهمد که آن چه چیز است. خداى تعالى مى‏ گوید: وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ … تا آخر فرمود:آنان علما هستند.

و این خبر بیان یکى از وجوه آیه است و امام علیه السّلام آخرین مرتبه علم را اعتبار کرده است و نیز امام علیه السّلام (عالمین) را با کسره‏ى لام خوانده است یا آن را بر معنایى حمل کرده که موافق کسره‏ى لام باشد و دلالت آیات را بر احوال صاحب زبانها و رنگها قرار داده، بنابراین مقصود از آسمانها و زمین آسمانهاى ارواح و زمین اشباح در عالم صغیر باید باشد تا در آن عالم آیاتى که دلالت بر احوال صاحب آسمانها و زمین بکند صحیح باشد[۱۰].

وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ فایده‏ى تقیید به شب و روز با اینکه خواب در غیر آن دو وقت نمى‏ شود اطلاق خواب از تقیید است، چون اگر شب و روز را به دنبال خواب ذکر نکند این توهّم پیش مى‏آید که مقصود خوابیدن در شب است.

چون شب است که براى خواب مهیّا شده است، نه روز، اذا ابتغاء و طلب روزى را مقیّد به شب و روز نکرد، پس در خواب‏ مطلق آیات و نشانه ‏هایى است که دلالت بر حکمت حق تعالى و اتقان صنع او و کیفیّت خروج نفس از بدن هنگام مرگ مى‏ کند، دلالت بر عالم دیگرى غیر از عالم کون و فساد مى‏ کند و نیز دلالت مى‏ کند بر بقاى آن عالم و احاطه‏ى آن بر عالم طبع، بر اینکه صورتهاى جمیع اشیاى در آن عالم ثابت است، بر کیفیّت احاطه‏ى حق تعالى بر همه موجودات.

وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ‏ طلب روزى در شب و روز نیز یکى از آیات خدا است، چه در طلب فضل و روزى که در آن بر حسب ظنّ نفس کمال نفس است.

اعمّ از آنکه مقصود از فضل وسعت روزى و سایر ما یحتاج انسان در دنیا باشد یا کمالات انسان و گستردگى نفس نسبت به امور آخرت باشد آیات و نشانه ‏هایى است که دلالت بر مبدأ صاحب کمال و وسعت و فضل مى‏ کند، چه اگر مبدأ کمال و فضل وجود نداشته باشد انسان چیزى از او طلب نمى کند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ‏ در این امور که ذکر شد آیات و نشانه‏هایى است براى قومى که مى‏شنوند، یعنى کسانى که مرتبه‏ى دوّم علم را دارا مى‏باشند، که آن مرتبه‏ى استماع و تقلید است، خداى تعالى به آن اشاره کرده آنجا که فرموده: أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ.

وَ مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ الْبَرْقَ‏ موافق عبارتهاى سابق و لاحق این بود که بگوید: «و من آیاته ان یریکم البرق» ولى چون نخواست بگوید که ارایه‏ى و نشان دادن برق از آیات خدا است از آن عدول کرد.

و مِنْ آیاتِهِ‏ ظرف لغو است، متعلّق به‏ یُرِیکُمُ‏ مى‏ باشد که در یُرِیکُمُ‏ یا لفظ إِنَ‏ در تقدیر گرفته مى‏شود، یا یُرِیکُمُ‏ جاى مصدر نشسته است.

که در این صورت نکته عدول از صریح‏ إِنَ‏ یا مصدر از بین مى‏ رود.

زیرا وقتى خداوند خواست بیان کند که آن آیات، آیات و نشانه است براى کسى که علم او تحقیقى باشد و لذا فرمود:

یُرِیکُمُ‏ و خواست بگوید که برق مشهود از آیات غیبى ناشى مى‏شود که صاحب تحقیق دائما منتظر آن است … فرمود: مِنْ آیاتِهِ یُرِیکُمُ‏ و نفرمود: (أن یریکم).

خَوْفاً یعنى نشان دادن خوف و ترس، ممکن است‏ خَوْفاً به تقدیر لام باشد و مفعول له نباشد، یا حال از مفعول باشد.

وَ طَمَعاً مقصود ترس از صاعقه و طمع در باران است.

وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیِی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏ در علم تحقیق مى‏ کنند بدین گونه که از حدّ تقلید خارج مى ‏شوند، چه تعقّل عبارت از ادراک شیئى است به‏ وسیله عقل، نه محض تقلید و آنان کسانى هستند که داراى قلب‏اند و به آنها اشاره شده است در قول خداى تعالى: لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ‏ و این مقام تحقیق در علم و یافتن آثار معلوم و لذّت بردن به علم است.

بالاتر از آن مقام مشهود و عیان در ادراک معلوم است، آن‏ مخصوص انبیا و اولیاست و بالاتر از آن مقام تحقّق به معلوم است که مقام بعضى از انبیا و اولیاست.

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ‏ و از آیات خدا این است که آسمان و زمین به امر خدا بدون آلت و وسیله ایستاده است، مقصود آسمان و زمین در عالم صغیر و عالم کبیر است.

ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَهً مِنَ الْأَرْضِ‏ عطف بر أَنْ تَقُومَ‏ است با تأویل به مفرد، یعنى: (ثم خروجکم من الارض إذا دعاکم دعوه من الارض).

إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ‏ و ممکن است عطف بر مجموع‏ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ باشد به صورت عطف جمله، که در این صورت بیرون آمدن از زمین از جمله آیات و نشانه‏ ها نمى‏ شود.

و در اینجا نفرمود: در این امور آیات و نشانه ‏هایى است براى گروهى که ایمان آورند یا تفکّر نمایند … و هکذا.

چون این آیات مخصوص مشاهده‏کنندگان است، عالمین غیر مشاهده‏کننده، سهم و نصیبى از آن ندارند، مشاهده‏ کننده از آن جهت که مشاهده مى‏ کند از ناحیه خداست، نه از جانب خلق و خداى تعالى احتیاج به آیت و نشانه ندارد، پس نفرمود: در این امور آیات و نشانه‏ها براى مشاهده‏ کنندگان است.

و این آیات، آیات علیا و بلند هستند که جز براى صنف اعلى و برتر از انسان نمى‏توانند آیات باشند و در گذشته به این مطلب اشاره کردیم که هر چیزى که آیت و نشانه براى صنف پائین ‏تر باشد آیت براى صنف بالاتر نیز مى‏ شود و عکس مطلب درست نیست، آیه در سوره نحل با بعضى اشاره ‏ها و نکته ‏ها گذشت.

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ آسمانها و زمین و کسانى که در آن دو هستند براى خداست، یعنى احدى نیست که شریک خداى تعالى باشد.

کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ‏ همه خاضع و مطیع خدا هستند و در مقابل او نیستند.

چنانچه ثنویّه قائل به نور و ظلمت و به یزدان و اهریمن هستند، پس مثل و ضدّى براى او نیست.

وَ هُوَ الَّذِی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ‏ او است که ابتداء به آفرینش کرده است، نه غیر او، چنانچه ثنویّه و ابلیسیّه مى‏ گویند اهریمن مبدأ شرور است.

ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ‏ یعنى نسبت به اندازه‏ها و اصول شما بازگرداندن و اعاده آسان‏تر است بر خدا از ابتداى خلقت، گرنه بر خداى تعالى چیزى سخت ‏تر از چیز دیگر نیست، یا ضمیر مجرور به خلق بر مى ‏گردد.

و معناى اینکه باز گرداندن آسانترست این است که اعاده احتیاج به مادّه و آلت و تربیت براى حصول مادّه‏اش و اقتضاء فطرتش براى صعود به اصلش ندارد، به خلاف ابداء و خلقت ابتدایى که احتیاج به تهیّه مادّه و تربیت علوى‏ها و نگه‏داشتن زمینى‏ها و ترکیب و الفت دادن متخالف‏ها و شکستن تیزى آنها دارد.

و بعضى گفته ‏اند: لفظ أَهْوَنُ‏ از معناى تفضیل و برترى منسلخ‏ است.

وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ کلیّه صفات علیا در آسمانها و زمین براى اوست.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ براى خدا است مثل اعلى که چیزى شبیه او نیست، به وصف و وهم نیاید، پس آن مثل اعلى است، یا مقصود این است که براى خداوند در آسمانها مشابه اعلى است، مانند ارباب انواع و عقول، در زمین مانند انبیا و اولیا[۱۱].

از امام رضا علیه السّلام روایت شده که فرمود: رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود:[۱۲] تو مثل اعلى هستى و در خبر دیگرى است: ما کلمه تقوى و سبیل هدایت و مثل اعلى هستیم‏[۱۳].

وَ هُوَ الْعَزِیزُ و او پیروزمندى است که مغلوب نمى‏ شود.

الْحَکِیمُ‏ و هر کارى که انجام مى‏ دهد جز براى حکمت‏ها و مصلحت‏ها و غایت‏هاى پایدار نیست.

ضَرَبَ لَکُمْ‏ خداوند جهت بهره‏مندى و پند گرفتن شما مثل زده است، یا جهت احوال شما مثل زده که مملوکها و مخلوقهاى خدا را شریک خدا قرار مى‏دهید تا متنبّه شوید و بدانید که این شرک آوردن خطاى محض است.

مَثَلًا خداوند مثل زده است به حال خود و شرکاء خود که‏ به گمان شما خداوند شریک دارد.

مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ بیان مثل است، گویا که گفته است: مثل این است که مملوکهاى شما با اینکه در حقیقت مملوک شما نیستند آیا در روزى که ما به شما دادیم شرکاء شما هستند؟

فِی ما رَزَقْناکُمْ‏ در آنچه که ما به شما روزى کردیم، با اینکه روزى از جانب ما است و نسبت آن به شما محض اعتبار است، در عین حال شما راضى نمى‏شوید مملوک‏ها را در روزى با خودتان شریک سازید.

پس چگونه راضى مى‏ شوید، یا خداوند چگونه راضى شود که مملوک‏هاى حقیقى او که وجودى از خودشان ندارند شریکان او قرار گیرند، مملوک‏هایى که اصلا وجودشان از خودشان نیست تا چه برسد به سایر صفات.

خداى تعالى از این عبارت عدول نمود و مملوک‏هاى انسانها را ذکر کرد تا راضى نشدن آنها به شریک را تأیید کند، چون وقتى آنها راضى به شراکت مملوکهاى خودشان نیستند و این عدم رضایت مورد تأکید قرار مى‏گیرد طبیعتا نفى شریک براى خدا نیز مؤکّد مى‏شود.

فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ عطف بر مدخول استفهام است، یعنى شما راضى نیستید حتى مملوک‏هاى شما با شما مساوى باشند پس چگونه راضى مى‏شوید یا خداوند راضى مى‏شود مملوک‏هاى او با او مساوى باشند.

یا عطف بر (حزب الله)، لفظ [فاء] براى تعقیب در اخبار است، بعضى از اجزاء معطوف محذوف است، تقدیر آیه چنین است: پس شما اى مردمان حرّ و آزاد در آنچه که به شما روزى دادیم با مملوک‏هاى خود مساوى هستید، در عین حال راضى نمى‏شوید که مملوک‏ها با شما مساوى باشند با اینکه در همه جهات با شما مساوى هستند، پس چگونه راضى مى‏شوید یا خداوند راضى مى‏شود که مملوک‏ها با خداوند شریک باشند؟! تَخافُونَهُمْ‏ این جمله حالیّه یا مستأنفه است، یعنى از مملوک‏ها مى‏ترسید همان قدر که از خودتان مى ‏ترسید؟

کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ‏ آیا مملوک‏هاى خود را از جهت ترس از آنها شریک خودتان قرار مى‏دهید؟

یا معناى آن این است که شما و مملوک‏هایتان در روزى از هر جهت مساوى هستید جز همین اعتبار که نسبت آنها را به خودتان مى‏دهید و از آنها مى‏ترسید همان قدر که از احرار مى‏ترسید، بدین ترتیب باید راضى باشید که آنها با شما شریک باشند، درحالى‏که راضى نمى‏شوید، پس خداوند چطور راضى شود مملوک‏هایش با او شریک باشند با اینکه مملوک‏هاى خدا در هیچ جهتى از جهات مساوى او نیستند و خداوند از آنها هیچ ترسى ندارد.

کَذلِکَ‏ مانند تفصیل و تمثیل شرک آوردن آنها.

نُفَصِّلُ الْآیاتِ‏ این‏گونه آیات را در هر چیزى تفصیل مى ‏دهیم.

لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏ براى کسانى که که در علم و ادراک تحقیق نمودند پس از آنکه از مقام تقلید خارج شدند، یا قومى که ادراک‏ آنها ادراک انسان است، نه ادراک حیوان، خواه این ادراک تقلیدى باشد، خواه تحقیقى، چه تعقّل در ادراک انسانى مطلق استعمال مى‏شود، چنانچه در ادراک عقلانى که با تحقیق باشد، نه با تقلید نیز استعمال مى‏شود.

بعضى گفته ‏اند: سبب نزول آیه این بود که قریش و عرب هرگاه به حجّ مى‏ رفتند تلبیه مى‏ گفتند[۱۴].

و تلبیه آنان چنین بود: [لبّیک، لبّیک، لا شریک لک لبّیک، انّ الحمد و النّعمه لک و الملک لا شریک لک‏] و آن تلبیه ابراهیم و انبیا علیهم السّلام است، پس شیطان در صورت پیر مردى آمد و گفت: این تلبیه، تلبیه پیشینیان شما نیست، گفتند: پس تلبیه گذشتگان ما چگونه بوده است؟

شیطان گفت: آنها چنین مى‏ گفته‏اند: [لبّیک، اللّهم لبّیک، لا شریک الّا شریکا هو لک‏].

پس قریش از این گفتار متفرّق و پراکنده شدند، ابلیس گفت:

بایستید و گوش کنید تا سخن من تمام شود و آخر حرفم را بزنم، گفتند: سخن آخر تو چیست؟ گفت: باید بگوئید: [الّا شریک هو لک تملکه و ما یملکک‏] یعنى شریکى براى تو نیست جز شریکى که تو مالک او هستى و او مالک تو نیست.

آیا نمى ‏بینید که خدا مالک شریک و هر چیزى است که شریک مالک آن است.

بدین ترتیب همه به این تلبیه راضى شدند و این تلبیه را فقط قریش مى‏گفتند، وقتى خداوند رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را فرستاد، این تلبیه را انکار کرد و گفت این شرک است، پس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ یعنى شما راضى مى‏شوید در مملوک خودتان شریک داشته باشید.

و اگر شما راضى نمى‏شوید در آنچه که مالک آن هستید شریک داشته باشید پس چگونه راضى مى‏شوید براى من در مملوک خودم شریک قرار دهید؟

بَلِ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا این جمله اضراب و استدراک از مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا آنها با وضوح بطلان شرک آوردن براى آن برهانى هم دارند؟ پس فرمود: آنان برهانى بر ادّعایشان ندارند، بلکه پیرو کسانى شدند که با شرک آوردن به خدا بدون اذن خدا به خودشان ظلم کردند و اسم ظاهر به جاى ضمیر آوردن براى آن است که بدین‏وسیله آنها را ذمّ نماید.

أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدِی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ‏ چه کسى هدایت مى‏کند آن را که خدا گمراه کرده است.

یعنى خداوند آنان را خوارى گمراه کرد و کسى را که خدا گمراه کرده است هیچ کس نمى‏تواند به راه راست آورد.

وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِینَ‏ و آنان کسى را ندارند که در مقابل عذاب خدا آنها را یارى کند.


 [۱] . صافى: ج ۴، ص ۱۲۵.

[۲] . مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۲۹۴.

[۳] . صافى: ج ۴، ص ۱۲۵.

[۴] . صافى: ج ۴، ص ۱۲۵.

[۵] . صافى: ج ۴، ص ۱۲۷، کتاب الاستغاثه، ص ۸۷ و ۸۸.

[۶] . تأویل الآیات الظّاهره: ص ۴۲۶ و ۴۲۷.

[۷] . برهان: ج ۳، ص ۲۵۸.

[۸] . صافى: ج ۴، ص ۱۲۹. کافى: ج ۷، ص ۱۷۴، ح ۲.

[۹] . کافى: ج ۱، ص ۴۸، ح ۴.

[۱۰] . کافى: ج ۱، ص ۴۳۸، ح ۳.

[۱۱] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۰. کتاب التوحید: ص ۳۲۳، باب ۵۰، ح ۱.

[۱۲] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۰، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ج ۲، ص ۶، باب ۳۰، ح ۱۳.

[۱۳] . خصال: ج ۲، ص ۴۲۳، باب العشره، ح ۱۴.

[۱۴] . صافى: ج ۴، ص ۱۳۱. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۵۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=