القارعه --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره القارعه ۱ الی ۱۱

سوره قارعه‏

(مکّى است) یازده آیه کوفى و حجازى، و هشت آیه بصرى و شامى است.

اختلاف آیات آن:

در سه آیه است، الْقارِعَهُ اوّل کوفی است، ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ‏، و خَفَّتْ مَوازِینُهُ‏ هر دوى آنها حجازى و کوفى است.

فضیلت آن:

در حدیث ابى بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند خداوند پرونده او را در روز قیامت بسبب آن سنگین نماید.

عمر و بن ثابت از ابى جعفر علیه السلام روایت نموده که فرمودند: هر کس القارعه را تلاوت کند خداوند او را از فتنه رجال که باو ایمان آورد و از چرک دوزخ در روز قیامت در امان قرار دهد.

توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:

این سوره متّصل بسوره جلوتر شده اتّصال مانند بمانند، پس البتّه هر دو آن سوره در ذکر قیامت است، پس فرمود:

[سوره القارعه (۱۰۱): آیات ۱ تا ۱۱]

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الْقارِعَهُ (۱)

مَا الْقارِعَهُ (۲)

وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ (۳)

یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ (۴)

وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ (۵)

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ (۶)

فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ (۷)

وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ (۸)

فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ (۹)

وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ (۱۰)

نارٌ حامِیَهٌ (۱۱)

 

 

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان 

(۱) روز کوبنده (مراد روز قیامت است که دلها بهول و هراس کوبیده میشود)

(۲) کوبنده چیست؟

(۳) تو را چه چیز دانا کرد (تا بدانى) که کوبنده چیست؟

(۴) روزى که مردم از شدّت رستاخیز، مانند پروانه ‏ها پراکنده باشند.

(۵) و کوه‏ها (از هول آن روز) چون پشم رنگین حلّاجى شده بگردد

(۶) و امّا هر که وزنهاى اعمال او (بکارهاى شایسته) گران و سنگین آید

(۷) او در زندگى پسندیده است

(۸) و امّا هر که سنجش کردار او (از حسنات) سبک باشد

(۹) پس جاى او هاویه است

(۱۰) و چه چیز تو را دانا گردانید که هاویه چیست

(۱۱) آن آتشى است در غایت گرمى.

قرائت:

از ابى عمرو روایت شده که او القارعه را در قرائت اماله داده و حمزه و یعقوب در وصل ماهى خوانده و دیگران ما هیه باثبات یاء خوانده‏اند و اختلاف در وقف نکرده‏اند که آن با هاء خوانده میشود.

دلیل:

ابو على گوید: اماله قارعه اگر چه متعلى در آن مفتوحا جایز است و جهتش این است که کسره راء بر آن غالب شده، پس آن را اماله داده، و گاهى اماله داده شده چیزى که از آن دور بوده مثل قادر و سیبویه پنداشت که این لغت قبیله‏اى است که عربیّت آنها پسندیده است و همین طور طارد و طاهر و اماله تمام اینها جایز است هر گاه راء مکسوره باشد، سیبویه گوید، که اصحاب این لغت در اشعار خود گفته‏اند:

عسى اللَّه یغنى عن بلاد ابن قادر بمنصهر جون الربّاب سکوب‏

امید است که خداى بینیاز گرداند از بلاد پسر قادر به ابرهاى سفید بارنده اى که آب جارى سازد، شاهد این بیت کلمه قادر است، و سیبویه در الکتاب خود گوید، ما از کسانى که مورد اعتماد ما بودند شنیدیم که بعضى از عربها میگفتند (به ندبه بن خشرم)

عسى اللَّه یغنى …

و امّا قول خدا، ما هیه، پس وقف میشود بهاء براى اینکه آن هاء فاصله است و فاصله‏ ها هم موارد وقف میباشد چنانچه اواخر ابیات هم چنین است، و این از چیزهایى است که تقویت میکند حذف یاء را از یسر و آنچه مشابه آنست آیا نمى‏ بینى که ایشان یاء را حذف کرده ‏اند از مثل قول:

و لانت تغرى ما خلقت‏ و بعض الفتوم یخلق ثم لا یغرى‏

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۷، ص: ۲۴۵

و هر آینه تو هر کارى را که قصد کردى انجام میدهى ولى غیر تو قصد مى کند ولى انجام نمیدهد، این بیت از زهیر بن ابى سلمى است در قصیده‏اى که در آن مدح کرده هرم بن سنان و شاهد آن کلمه نغرى و یغرى است که یاء را در آن حذف نموده ‏اند.

 

 

لغات:

القارعه: گرفتارى و ناراحتى چنان که دل را از ترس بشدّت میکوبد و القرع: زدن بشدّت اعتماد است، قرع یقرع قرعا، و از آنست مقرعه کوبه، و تقارع القوم فى القتال هنگامى که همدیگر را بضرب شمشیر میزدند و القرعه مانند فال زدن است و قوارع الدهر، بلیّات و گرفتاریهاى روزگار است.

الفراش ملخهایى است که گسترده میشود و بر یکدیگر سوار میشوند و آن غوغاء ملخ است (از فراء).

المبثوث: پراکنده در اطراف مثل اینکه حمل شده‏اند بر رفتن در آن جهات، و البثّ: تفریق و پراکنده کردن است، و البثه الحدیث آن گاه که باو حدیث گوید مثل آنکه شخصا آن را پیش دو نفر قرار داده است.

العهن: بمعناى پشم گوناگون و رنگارنگ است میگویند عهن و عهنه.

عیشه راضیه: یعنى زندگى پسندیده فاعل بمعناى مفعول است، و بعضى گفته‏اند: یعنى صاحب خشنودى مثل قول ایشان فلان نابل یعنى صاحب نبل گوید:

و غررتنى و زعمت انّک‏ لابن بالصّیف تامر

و فریب دادى مرا و گمان کردم که تو در تابستان صاحب شیر و صاحب‏ خرمایى.

کلینى لهم یا امیمه ناصب‏ و لیل و اقاسیه بطى‏ء الکواکب‏

مرا واگذارى امیمه براى اندیشه و همّى که از دشمن و صاحب عداوت دارم و شبى که (مانند شب یلدا) طولانى و ستارگانش بکندى سیر میکند، شاهد این بیت کلمه ناصب است که بمعناى ذى نصب آمده است.

و هاویه: از نامهاى دوزخ است و آن گودال چنانیست که عمق و گودى آن معلوم نیست.

 

الاعراب:

الْقارِعَهُ مبتداء و ما مبتداء دوّم و ما بعد آن خبر آنست و حقیقت آن این است، القارعه ما هى لیکن خداى سبحان آن را براى عظمت و بزرگى مقام آن تکرار نمود و مانند آنست قول خدا، لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ، و جمله خبر مبتداء اوّل است و ممکن است که القارعه مبتداء و الناس خبر آن باشد، بمعناى اینکه قارعه در این روز خبر میدهد، پس قول خدا مَا الْقارِعَهُ وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ، اعتراض باشد و ممکن است که تقدیرش این باشد این امر واقع میشود در روزى که مردم مانند ملخهاى پراکنده ‏اند.

 

 

تفسیر:

(الْقارِعَهُ) نامى از نامهاى روز قیامت است براى اینکه دلها را به سبب دلهره میکوبد و دشمنان خدا را بعذاب و شکنجه میکوبد.

(مَا الْقارِعَهُ) این بزرگداشت مقام روز قیامت و بیم دادن امر آن قارعه است و چه چیز است قارعه، سپس پیغمبرش (ص) را به تعجّب‏ انداخته و فرمود:

(وَ ما أَدْراکَ مَا الْقارِعَهُ) میفرماید اى محمد تو نمیدانى حقیقت امر آن و کنه وصف آن بطور تفصیل و مشروح چیست، و البتّه آن را بطور اجمال و مختصر میدانى، سپس خداوند سبحان آن را بیان کرد که چه وقت میشود، پس فرمود:

(یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ) روزى که مردم مانند ملخ پراکنده هستند، تشبیه فرموده، مردم را در روز انگیزش و قیامت بآن ملخهایى که در آتش هجوم برده و ریخته میشوند، قتاده گوید آن پرنده ‏اى است که در آتش و چراغ میفتند (پروانه) ابو عبیده گوید، آن پرنده‏ئیست که نه مگس است و نه پشه زیرا آنها هر گاه برانگیخته میشوند بهم مى‏ ریزند، پس فراش ملخ یا پروانه وقتى که پرید و جست بیک طرف متوجّه نمیشود، پس این آیه دلالت میکند بر اینکه ایشان در روز قیامت ترسیده و در مقاصد و هدفها بر حجّتهاى مختلفى متوجه میشوند، و این مانند قول خدا کَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ است.

(وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ) و میباشد کوه‏ها مانند پشم رنگین حلاجى شده و معنایش اینست که کوه‏ها از جاى خود حرکت کرده و سبک سیر میگردند، سپس خداوند سبحان احوال مردم را یاد نموده و فرمود:

(فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ) پس امّا آنکه حسناتش وزین‏تر و خوبیهایش بیشتر باشد.

(فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ) پس او در زندگى خوشى است یعنى معیشتى‏ که پسندیده و صاحب آن خشنود است.

(وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ) و امّا آنکه حسناتش سبک و طاعاتش کم است و گفتار در حقیقت وزن و میزان و اختلاف در آن ذکرش در جلوتر از این کتاب گذشت، و خداوند سبحان حسنات را در دو موضع یاد کرده ولى وزن سیّئات را یاد نکرده براى اینکه وزن عبارتست از قدر و مقام و گناه قدر و مقامى ندارد، و قدر و مقام فقط براى حسناتست، پس مثل اینکه معنایش چنین باشد، پس امّا آنکه قدرش در نزد خدا بزرگ باشد براى زیادى حسناتش و آنکه قدرش نزد خدا سبک باشد براى سبکى حسناتش.

(فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ) یعنى جایگاهش دوزخ و مسکنش آتش است و البتّه آن را امّه، و مادرش نامیده براى اینکه بسوى آن پناه میبرد چنانچه فرزند بمادرش پناهنده میشود، و براى اینکه اصل سکون و پناه بردن بمادران است.

قتاده گوید: آن کلمه ‏اى عربى است که وقتى مردى در امر سختى واقع میشد میگفتند پناه بمادرش برد.

ابى صالح گوید: فرمود، فَأُمُّهُ هاوِیَهٌ براى اینکه گنهکار با کلّه ‏اش در آتش سرنگون میشود، و بعضى گفته ‏اند سقوط میکند در آتش و آتش مهواه و محلّ سقوط گنهکارانست و بقدرى گود و عمیق است که عمق و ته آن معلوم نیست، سپس خداوند سبحان فرمود:

(وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ) این تعظیم و بزرگداشت امر آن آتش است اراده کرده که تو نمى‏ دانى تفصیل آن و انواع عقابها و عذابها و شکنجه هاى آن را اگر چه فى الجمله و بطور اجمال بدانى، و هاء در هیه براى‏ وقف است، سپس آن را تفسیر کرده و فرمود:

(نارٌ حامِیَهٌ) یعنى هاویه آتشى است که حرارت آن بسیار شدید است‏[۱].

______________________________

[۱] – حاکم حسکانى در شواهد التنزیل ص ۳۶۷ گوید:

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ حدیث کرد ما را ابن مؤمن به اسنادش از ابن عبّاس که اوّل کسى که کفّه حسناتش در روز قیامت در میزان سنگین آید، على بن ابى طالب علیه السلام است و جهتش آنست که در میزان آن حضرت جز حسنات چیز دیگر نیست و کفه سیئات او خالى است و در آن هیچ سیّئه و گناهى نیست، زیرا که آن حضرت چشم بهم زدنى خدا را معصیت نکرده است، و این است قول خداى تعالى:

فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَهُوَ فِی عِیشَهٍ راضِیَهٍ: یعنى در عیشى در بهشت که پسندیده است زندگى در آن.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=