القیامه - -ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره القیامه ۱ الی ۱۵

سوره قیامت‏

در مکّه نازل شده قاریان کوفه که در رأس آنان امیر المؤمنین علىّ بن ابى طالب علیه السّلام است عدد آیات این سوره را چهل و دیگران سى و نه دانسته‏ اند.

قرّاء کوفه در آیه لتعجل به اختلاف کرده ‏اند.

 

 

 

فضیلت این سوره:

ابى بن کعب از پیامبر (ص) روایت نموده که هر که سوره قیامت را قرائت کند من و جبرئیل براى او در روز قیامت گواهى میدهیم که او ایمان بروز قیامت داشته میآید در حالى که چهره‏ اش بر افروختگى و زیبایى بر صورتهاى مردم در روز قیامت دارد.

ابو بصیر از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که فرمود هر که ادامه دهد قرائت سوره (لا اقسم) را و عمل بآنهم نماید خداوند آن را در روز قیامت‏ با او در قبرش بر انگیزد در بهترین و زیباترین صورتها که او را بشارت داده و بخندد در روى او تا از صراط و میزان بگذرد[۱]

 

 

توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:

چون خداوند سبحان سوره مدّثر را بذکر قیامت پایان داد و اینکه کافر ایمان به آن نمیآورد افتتاح این سوره را بذکر قیامت و احوال آن نموده و فرمود:

 

 

 

[سوره القیامه (۷۵): آیات ۱ تا ۱۵]

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ (۱)

وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ (۲)

أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ (۳)

بَلى‏ قادِرِینَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ (۴)

بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ (۵)

یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ (۶)

فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ (۷)

وَ خَسَفَ الْقَمَرُ (۸)

وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ (۹)

یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ (۱۰)

کَلاَّ لا وَزَرَ (۱۱)

إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ (۱۲)

یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ (۱۳)

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ (۱۴)

وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ (۱۵)

 

 

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان

۱- بروز رستاخیز سوگند یاد میکنم

(۲) و بنفس ملامت کننده سوگند یاد میکنم‏[۲].

۳- آیا آدمى گمان میکند که استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد (او را به حال اوّل باز نمیگردانیم).

۴- آرى (آن را گرد آوردیم) در حالى که تواناییم بر اینکه سر انگشتانش را راست کنیم‏[۳] (چه رسد باستخوانهاى بزرگ).

۵- بلکه آدمى میخواهد تا قیامتى که او را در پیش است دروغ شمرد یا اینکه بخواهد در آینده نیز مشغول بگناه باشد.

۶- (از روى استهزاء و تمسخر میپرسد) روز رستاخیز کى خواهد بود.

۷- پس آن هنگام که دیده خیره شود.

۸- و ماه تیره گردد و نورش تمام شود.

۹- و مهر و ماه مجتمع شوند یا در رفتن نورشان بخسوف و کسوف، جمع شوند تا تاریکى زمین بر اهلش بنهایت برسد.

۱۰- آن روز آدمى میگوید فرار و گریزگاه کجاست.

۱۱- نه چنانست (که او را از گریختن سودى باشد) پناه گاهى نیست.

۱۲- آن روز بازگشت (یا فرارگاه) بسوى حکم پروردگار است.

۱۳- آن روز انسان را باعمالى که در پیش کرده و بآنچه بعد از آن میکند (یا بآنچه در زمان زندگیش در دنیا نموده و یا باقیات الصّالحات و آثار خیرى که مانند مدرسه و مسجد و بیمارستان و … براى بعد از مرگش گذاشته) خبر میدهند.

۱۴- بلکه انسان بحال خود (بشهادت اعضاء و جوارهش) بیناست.

۱۵- و اگر چه (براى هر گناه) عذرهاى خود را بیاورد.

 

 

 

قرائت:

قواس لا قسم و دیگران لا اقسم قرائت کرده ‏اند و در قرائت جمله دوّم و آیه دوّم اختلاف نکرده‏اند که آن (و لا اقسم) قرائت کرده‏اند[۴] و قاریان مدینه‏ (برق البصر) بفتح راء و دیگران بکسر راء و در قرائت شواذ. ابن عبّاس.

و عکرمه و ایوب سختیانى‏[۵] و حسن مفر را بفتح میم و کسر فاء و زهرى مفر بکسر میم و فتح فاء قرائت کرده.

 

 

 

دلیل:

ابو على طبرسى (مصنّف گوید) هر که‏ لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ قرائت کرده (لا) بنا بر گفته او صله مانند لائی که در آیه‏ (لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ) است.

اگر گفتى لا و ما و حروفى که زیادى هستند در میان دو کلام میباشند، مانند قول خدا (مِمَّا خَطِیئاتِهِمْ) (فَبِما رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ) و (فَبِما نَقْضِهِمْ) و در اوّل کلام زیاد نیست. از این ایراد جواب داده‏اند که مجارى قرآن مجارى سخن واحد و سوره واحد است و چیزى که بر این دلالت میکند اینست که گاهى چیزى را در سوره ‏اى ذکر میکند که جوابش در سوره دیگر میآید مثل قول خدا (یا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ)[۶] (اى آن کسى که قرآن بر تو نازل شده مسلّما تو دیوانه ‏اى) که جوابش در سوره دیگر (ما أَنْتَ بِنِعْمَهِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ)[۷]) تو اى (رسول) بنعمت پروردگار خویش دیوانه نیستى پس فصلى نیست بنا بر این بین گفته او (لِئَلَّا یَعْلَمَ) و بین گفته اش‏ (لا أُقْسِمُ).

و امّا آنکه لا اقسم قرائت کرده لام آن ممکن است لا مى‏باشد که در بیشتر مواقع مصاحب یکى از دو نون میباشد (نون تأکید ثقیله ۲- نون تأکید خفیفه (لأقسمنّ بالایمن) و این مطلب از سیبویه حکایت شده و اجازه داده و چنانچه نون ملحق با فعل در لا قسم نشده نیز لام ملحق با نون در مثل قول‏

شاعر نشده که میگوید:

و قتیل مرّه اثارنّ فانّه‏ فرع و ان اخاکم لم یثأر

و مقتول مرّه که قبیله‏اى از قریش هستند خونش بسبب کشته شدن قاتلش گرفته شد زیرا که آن فرع و شاخه شریف و بزرگ آن قوم است و برادر شما خونش گرفته نشد یعنى قاتلش کشته نگردید.

اراده کرده (لأثأرن) پس لام حذف شده و جایز است که لام ملحق به فعل حال بشود مانند حکایت خدا از قول فرعون‏ (لَأُصَلِّبَنَّکُمْ) و وقتى مثال براى حال شد نون پیرو و تابع آن نباشد براى اینکه این نونى که ملحق بفعل میشود در بیشتر امور آن نون براى فصل بین فعل حال و فعل آینده است، و گاهى ممکن است که لام ردّ بر کلام باشد و خیال کرده‏اند که حسن. (لا قسم بیوم القیمه و لا اقسم بالنّفس اللّوامه) قرائت کرده و گفته که قسم باوّلى خورده و بدوّمى سوگند نخورده و مثل همین را از ابى اسحاق نیز نقل کرده‏اند ابو على در غیر کتاب حجّت یاد کرده که لام زیاد است زیرا قسم داخل بر قسم نمیشود.

ابن جنّى گفته شایسته است که این لام ابتداء باشد یعنى هر آینه من سوگند میخورم بروز قیامت پس مبتداء که انا باشد حذف شده براى علم بآن.

ابو الحسن گوید: برق البصر بیشتر است در کلام عرب و بفتح خواندن هم لغتى است.

زجاج گفت: هر که برق بکسر قرائت کرده بمعنى فزع و تحیّر گرفته و هر که برق بفتح خوانده پس او از بریق العینین گرفته. ابو عبیده گوید برق البصر وقتى که حیران شود.

کما اتانى ابن صبیح راغبا اعطیته عیساء منها فبرق‏

هنگامى که پسر صبیح در حال میل آمد نزد من باو شتر خوبى دادم که چشم او از آن خیره شد مفر بفتح فاء بمعنى فرار و بکسر فاء مکانیست که فرار بسوى آن نمایند و مفرّ بکسر میم و فتح فاء انسان فرارى را گویند.

امرء القیس گوید:

مکرّ مفرّ مقبل مدبر معا کجلمود صخر حطّه السیل من عل‏

حمله کننده خوش گریز روى کننده معرض با هم مانند قلوه سنگى که سیل آن را از بالا بزیر اندازد.

 

 

 

اعراب‏

(بَلى‏ قادِرِینَ) منصوبست بنا بر حالیت و تقدیرش چنین است (بلى نجمعها قادرین) آرى آن را ما جمع میکنیم در حالى که تواناى بر آنیم. پس عامل در حال حذف شده براى دلالت داشتن جمله قبل از آن بر آن چنانچه در قول خداى سبحانست‏ (فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالًا) یعنى (فصلّوا رجالا).

و مفعول یرید حذف شده و تقدیرش بل یرید الانسان الحیاه لیفجر امامه بلکه انسانى اراده میکند زندگانى را تا اینکه گناه کند در آینده. و جمله یسأل در محلّ حال است. و لا وزر خبرش محذوف است، فرضش اینست (لا وزر فى الوجود) پناهگاهى در وجود نیست.

بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ. را چند قول در تفسیرش گفته‏ اند:

۱- یعنى بلکه انسان بر باطن خودش دیده بینایى دارد. ۲- یعنى دلیل روشنى است. ۳- هاء در بصیره مبالغه باشد چنانچه میگویند رجل علّامه و رجل نسّابه.

على بن عیسى گوید: تقدیرش اینست بل الانسان على نفسه من نفسه‏

بصیره یعنى در روز قیامت جوارح و اعضاء او شهادت و گواهى میدهند پس تو خودت بینایى بخود هستى زیرا که انسان را حمل بر نفس نمود. و جواب (لو) حذف شده و تقدیرش و لو القى معاذیره لم ینفعه ذلک. گر چه عذرهایى براى گناهانش بیاورد سودى ندارد براى او و جایز است که جوابش در جملات جلو باشد.

 

 

 

تفسیر:

(لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَهِ) ابن عبّاس و سعید بن جبیر. گفته‏ اند که (لا) صله است و معنایش سوگند میخورم بروز قیامت و بعضى گفته ‏اند که لا ردّ است بر کسانى که انکار کردند بعث و نشور را از مشرکین پس گویا گفته. که چنین نیست شما گمان کرده ‏اید. آن گاه شروع کرد بسوگند و فرمود سوگند بروز رستاخیز، و قیامت که شما بر انگیخته خواهید شد تا اینکه فرق و امتیازى باشد میان سوگند انکارى و سوگند ابتدایى و استینافى.

ابى مسلم گوید: که یعنى سوگند نمیخورم بروز قیامت براى ظهور، و واقعیتش بدلیل‏هاى عقلى و سمعى و بعضى گفته ‏اند یعنى سوگند نمیخورم به روز قیامت چون که شما اقرار بآن نمیکنید. (وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ‏ اللَّوَّامَهِ) سوگند نمیخورم بنفس لوّامه. بدرستى که شما اقرار نمیکنید که نفس ملامت میکند صاحبش را در روز قیامت‏[۸] و لیکن من از شما میپرسم بمن خبر بدهید. آیا من قدرت دارم که استخوانهاى پراکنده شما را جمع نمایم.

حسن گوید: یعنى سوگند میخورم بروز قیامت و نمیخورم بنفس لوّامه. به اوّلى سوگند خورده و بدوّمى نخورده على بن عیسى گفت: و این ضعیف است زیرا خارج از سیاق کلام است و بهتر اینست که بگفته بیشتر مفسّرین دو سوگند باشد. و جواب قسم محذوف است و باطنش اینست که مطلب آن طور که شما خیال کرده‏اید نیست مسلّما شما مبعوث و بر انگیخته خواهید شد یا البته شما را بر انگیزانند. و کسى که لا اقسم قرائت کرده لا را جواب قسم قرار داده. و نون را محذوف دانسته زیرا اراده نموده حال را و ما آنچه در این گفته شده یاد کردیم در دلیل و حجّت.

(و النّفس اللوّامه) عطاء از ابن عبّاس روایت کرده یعنى بسیار سرزنش کننده و نیست نفس خوب و یا بد مگر اینکه صاحبش را ملامت و توبیخ میکند در روز قیامت اگر کار خوب کرده باشد میگوید چرا زیاد نکردى و اگر کار بد کرده باشد میگوید اى کاش نکرده بودم.

مجاهد گوید: ملامت بر گذشته میکند. میگوید چرا کردى (فلان گناه را و چرا فلان طاعت را بجا نیاوردى) قتاده و مجاهد گفته ‏اند: مراد نفس لوّامه کافره است یعنى زیاد ملامت کند خود را بر آنچه در گذشته از او سر زده.

حسن گفته آن نفس مؤمنه است ملامت میکند خودش را در دنیا و محاسبه میکند آن را و میگوید چرا کردى و چرا تقصیر نمودى پس اندیشمند است همیشه در عواقب و پایان کار و گناهکار اندیشه در امر آخرت نمیکند و حساب نفس خود را نمیکشد.

(أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ) صورت این جمله صورت استفهام و معناى آن انکار است بر منکرین بعث و قیامت. یعنى. آیا خیال نمیکند کافر ببعث و نشور یعنى جنس کافرها.

(أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ) یعنى ما هرگز او را بصورت اوّلیه بر نمیگردانیم و او را از نو نمیآفرینیم بعد از اینکه خاک شده بود. پس از بعثت و روز قیامت کنایه بجمع عظام آورده.[۹] آن گاه فرمود: (بَلى‏) آرى آن را جمع میکنیم.

(قادِرِینَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ) زجاج و جبائى و ابى مسلم گویند: ما توانا هستیم که سر انگشتان او را یکسان قرار دهیم بنا بر آنچه که باشد گر چه کم و کوچک باشد استخوانهاى آن چنانچه هست و ترکیب دهیم میان آنها تا سر انگشتان یکسان شود. و کسى که توانایى بر جمع استخوانهاى ریز و کوچک را دارد بر جمع و ترکیب استخوانهاى بزرگ تواناتر است.

ابن عبّاس و قتاده گویند: یعنى ما قدرت داریم که سر انگشتان او را مانند موزه و چکمه و سم حیوانات قرار دهیم پس با دهانش مانند آنها بخورد و لیکن ما منّت نهادیم بر او بانگشتان تا اینکه با آن تکمیل منفعت نموده و گرفتن و دادن برایش آسان و آماده باشد و بوسیله آن بکارهاى لطیف و نازک کارى مثل نوشتن و حسابدارى نمودن و امثال آن سودمند شود.[۱۰] (بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ) یعنى کافر (لِیَفْجُرَ أَمامَهُ) مجاهد و حسن و عکرمه و سدى گویند: این خبریست از خداى تعالى که آدم کافر گام در گناه‏هاى خداى تعالى گذارده نه از مرکب آن پیاده و نه توبه میکند، یعنى اینست آنکه و امیدارد او را بر اعراض و دورى از آنچه پروردگارش براى او تقدیر فرموده و براى همین اقرار به بعث و انگیزش نمیکند و روز قیامت را انکار مینماید.

زجاج گوید: لیفجر امامه یعنى تکذیب میکند آنچه را که در پیش دارد از بعث و نشر. پس فجور بمعنى تکذیب است. و ممکن است که اراده کند که گناه و اعمال بد و زشت را نموده و توبه از آن را بتأخیر اندازد.

ابن انبارى گوید: یعنى مادامى که زنده است گناه کند و در خاطرش نیست که بر گردد و توبه کند از گناهى که مرتکب شده.

عطیّه گفته: یعنى میگوید گناه میکنم پس توبه مینمایم و مقصود اینکه شتاب در معصیت نموده امّا توبه را بتأخیر مى ‏اندازد و میگوید فردا و یا پس فردا ماه دیگر و مال دیگر. مترجم گوید: بقول شاعر فارسى:

(گفتى که به پیرى رسم و توبه کنم‏ صدها چه جوان مرد و یکى پیر نشد)

(یَسْئَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ) یعنى آنکه در آینده ‏اش تصمیم گناه کردن دارد مى ‏پرسد قیامت چه وقت خواهد بود چون ایّان بمعنى متى (وقت) است مگر اینکه سؤال بمتى بیشتر از سؤال بایّان است و براى همین نیکوست که تفسیر بمتى شود. و البتّه سؤال او از وقت قیامت براى دروغ شمردن اوست قیامت و سر گرمى او بدنیا و بى فکرى نسبت به پایان کار پس وقتى او را بترسانیدند به قیامت و روز حساب و کیفر اعمال میپرسد کى خواهد بود. پس خداى سبحان خبر از مقدّمات و علائم قیامت داده و گفت:

(فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ) یعنى چشم موقع آمدن ملک الموت و عزرائیل معاینه و مشاهده نموده پایان کارش را پس از شدّت ترس چشمش را بر نمیگرداند.

قتاده و مسلم گفته‏ اند: وقتى ترسید و متحیّر شد از آنچه مى‏ بیند از احوال قیامت و منازل و مناظر ترسناک آن از آنچه در دنیا تکذیب آن را مینمود و این مانند قول اوست که میفرماید لا یرتدّ الیهم طرفهم نمیگردانند بسوى آنها چشم خود شان را.

(وَ خَسَفَ الْقَمَرُ) یعنى نور و روشنى آن بواسطه خسوف رفت و تمام شد (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ) مجاهد گفته جمع شد میان خورشید و ماه بسبب رفتن نورشان بوسیله خسوف جهت تکامل تاریکى زمین و فضا بر اهل زمین است تا اینکه ببینند هر یک از آن را بدون نور و روشنى‏[۱۱] و این قول اختیار فراء و زجاج میباشد. و جمع بر سه گونه است ۱- جمع مکانى ۲- جمع زمانى ۳- جمع اعراض در محلّ. امّا جمع دو چیز در حکم یا صفت جایز است زیرا حقیقت جمع قرار دادن یکى از دو چیز است با دیگرى.

ابن مسعود گفته جمع میان خورشید و ماه در طلوع آنهاست از مغرب مانند دو شترى که نزدیک هم و با هم حرکت کنند.

(یَقُولُ الْإِنْسانُ) میگوید آن انسانى که قیامت را دروغ میشمارد (یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ) یعنى راه فرار و پناهگاه کجاست و فرّاء گفته ممکن است باین معنى باشد محلّ فرار کجاست.

زجاج گوید: مفر بفتح فرار و بکسر مکان فرار است. خداوند سبحان- فرماید. (کَلَّا لا وَزَرَ) یعنى فرارگاه و پناه گاهى نیست براى کفّار که به آن پناهنده شوند و وزر مکانیست از کوه و یا غیر آن که بآن پناهنده شده و متحصّن میگردند. و زیر را که وزیر میگویند براى اینست که مردم در کارها باو پناهنده میشوند ضحّاک گفته: یعنى حصنى و پناهگاهى نیست در آن روز[۱۲]

(إِلى‏ رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ) قتاده گفته بسوى پروردگارت در این روز پایان کار خواهد بود یعنى در این روز مردم منتهى بحکم و امر پروردگار خواهند شد و براى هیچکس جز او حکمى و امرى نیست. و گفته اند: مستقرّ. عرصه محشر که در آن مؤمن و کافر قرار میگیرند و این بسوى خداست نه بسوى مردم.

ابن مسعود گفته: مستقرّ بمعنى مصیر و مکان رجوع است. و مستقرّ برد و وجه است مستقرّ تا مدّت پایان حساب و قرارگاه براى همیشه.

(یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ) مجاهد گفته: یعنى آدمى در روز قیامت خبر میدهد باوّل و آخر عملش پس مجازات میشود بآن.

و گفته ‏اند: یعنى خبر میدهد باعمال گذشته ‏اش در زندگانیش و بآنچه تأسیس کرد پس بآن عمل کردند بعد از مرگش از کار خیر و یا شرّ[۱۳] ابن عبّاس گفته: یعنى بآنچه جلوتر از معاصى و گناه‏ها مرتکب شده و طاعات و عبادات را تأخیر انداخته خبر میدهد در آن روز.

ابن زید گفته: بآنچه که گرفته و یا نگرفته و ترک نموده خبر میدهد.

قتاده گفته: یعنى خبر میدهد بآنچه مقدّم داشته از طاعت خدا و یا بتأخیر انداخته از حقّ خدا و آن را ضایع نموده است.

زید بن اسلم گفته: خبر میدهد بآنچه مقدّم داشت و جلو فرستاد از مالش براى خودش و آنچه براى ورثه‏ اش باقى گذاشت بعد از مرگش.

و حقیقت نبأ خبر دادن بچیزیست که مقام او را بزرگ میدارد. و خوبست در این موضع زیرا که آنچه جارى مجراى مباح است در این باب ذکر نمیشود و البتّه آن خبریست که شایسته است بر آن پاداشى داده شود و امّا آنچه وجودش چون عدم بودنش با نبودنش تفاوتى ندارد اعتبارى بآن نیست.

(بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ) ابن عبّاس و عکرمه و مقاتل گفتند یعنى اعضاء و جوارح او (از دست و پا چشم و گوش و …) و بآنچه کرده ‏اند گواهى میدهند. پس خود او شهادت میدهد بر خودش بسبب شهادت جوارحش بر او.

قتیبى گفته: جوارح او قائم مقام او شده و براى همین مؤنّث آورد و (بصیره) گفت زیرا که مراد بانسان در اینجا جوارح انسانى است.

اخفش گفته: این مثل گفته تو است که مى ‏گویى فلانى حجّت و عبرت است و دلیلش قول خداست که میگوید: کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً یعنى خودت در آن روز براى محاسبه ‏ات کافى هستى.

و برخى گفته‏ اند: یعنى که انسان بینا بخودش و عملش میباشد عیاشى باسنادش از محمّد بن مسلم از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود چه میکند یکى از شما که اظهار خوبى نموده و بدیهاى خود را پنهان میکند آیا نیست اینطور که وقتى رجوع و توجّه بخود نمود میداند که چنین نیست و خداى تعالى میفرماید (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ) و اینکه وقتى باطن او صالح و شایسته شد تقویت میکند ظاهر را.

و از عمر بن یزید از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده که آن حضرت این آیه را تلاوت فرمود آن گاه گفت چه میکند آدمى که اعتذار میجوید نزد مردم خلاف آنچه خدا از او میداند. بدرستى که پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله میفرمود کسى که باطن خود را پنهان کند خدا لباس و رداء آن را بر او میپوشاند اگر خوب باشد خوب و اگر بد باشد بد.

و از زراره روایت شده که گفت سؤال کردم از حضرت صادق علیه السلام حدّ مرض که میتواند صاحبش (یعنى بیمار) افطار کند چیست. فرمود: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ، او داناتر است بآنچه طاقت دارد و در روایت دیگر است‏[۱۴] که او داناتر است بنفس و حال خودش و این مربوط باوست.

(وَ لَوْ أَلْقى‏ مَعاذِیرَهُ) یعنى گر چه عذر هم آورد و دفاع نفس خود نماید براى‏ او سودى ندارد گفته میشود معذره و معاذیر و آن یاد کردن موانع است که باز میدارد از فعل و کارى که مطلوب و مراد است.

ضحّاک و سدى گفته ‏اند: یعنى گر چه درهاى منزلش را بسته و پرده ‏هاى اطاق خود را بیاندازد.

زجاج گفته: یعنى و گرچه هر دلیل و بهانه ‏اى که نزد اوست اقامه کند پذیرفته نمیشود.

و در تفسیر آمده که معاذیر ستور و مفرد آن معذار است. مبردّ گوید معذره لغت بنى طىّ (که قبیله ‏اى در یمن هستند) میباشد. و معنایش اینست گر چه پرده‏ ها را بیفکند که پنهان دارد آنچه میکند بدرستى که خودش گواه و شاهد بر اعمالش میباشد.

______________________________

[۱] مترجم گوید: در تفسیر برهانست. از حضرت صادق علیه السّلام که فرمود: قرائت سوره قیامت خشوع آورده و جلب عفّت و مصونیت میکند و هر که آن را قرائت کند از سلطانى نترسد و در شب و روز محفوظ میماند باذن خداى تعالى وقتى آن را قرائت کند.

[۲] – علماء اخلاق فرموده ‏اند که انسان داراى هفت نفس است( ۱) نفس امّاره( ۲) نفس ملهمه که خبر از خوبى و بدى اعمال میدهد( ۳) نفس لوّامه همین نفسى که خدا باو سوگند فرموده انسانى را در کارهاى زشت توبیخ و ملامت میکند( ۴) نفس مسوّله و شاهد این قول آیه سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ است( ۵) نفس مطمئنّه( ۶) نفس راضیه( ۷) نفس مرضیّه.

[۳] – دانشمندان علم القرآن گفته‏ اند که این از معجزات قرآن است که خبر داده از اختلاف خطوط کلیّه سر انگشتان با یکدیگر که دو نفر از این جهت یکسان و بى تفاوت نیستند و براى همین ادارات ساواک و پلیسى و دادگسترى‏ها، و غیرها از متّهمین و مردم دیگر انگشت نگارى میکنند.

[۴] در تمام قرآنهاى خطّى و چاپى اختلاف در اثبات الف لا و اقسم- نیست ولى ابو الحسن قواس حمل کرده بر زیادى الف در کتابت مثل لا اذبحته و از ابن محیص در قرائت شواذ به ادغام آمده و در بعضى از قرآنها ینبواء بواو بعد الف و اتّفاق کرده ‏اند بر کتابت الّن نجمع.

[۵] ایّوب بن ابى تمیمه کیسان تمیمى سختیانى بفتح سین و سکون خاء ابو بکر بصریست که در تقریب التّهذیب فوت او را در سال ۱۳۵ ه یاد کرده.

[۶] حجر آیه ۶

[۷] قلم ۲

[۸] مترجم گوید: در تفسیر برهان و على بن ابراهیم است. یعنى سوگند بروز قیامت و سوگند بنفس لوّامه گفت. که انسانى گناه کرد پس خداوند او را ملامت و سرزنش فرمود.

[۹] مترجم گوید: محدّث بحرینى در تفسیر برهان باسنادش از حلبى آورده که گفت شنیدم که حضرت صادق علیه السّلام میفرمود: بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ یعنى تکذیب کند امام خود را. و گفت بعضى از اصحاب ما از معصومین علیهم السّلام روایت نموده‏اند لِیَفْجُرَ أَمامَهُ یعنى اوّل و دوّمى اراده کردند که حیله کنند امیر المؤمنین على علیه السّلام را. میگویم ممکن است اشاره بنقشه آنها در قتل آن بزرگوار باشد که خالد بن ولید لعنه اللَّه را براى این کار در نماز صبح امر کردند. ولى ابو بکر پشیمان شد و قبل از سلام نمازش گفت یا خالد لا تفعل ما امرتک و السّلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته. اى خالد آنچه را که بتو امر کردم نکن ….

[۱۰] مقصود از جمع عظام و استخوانها صرف جمع کردن آنها نیست چون هر کس میتواند استخوان مرده را جمع کند و قطعا کافر منکر این مطلب نیست، و جمع کردن استخوانها اعم از زنده کردنست و البتّه در اینجا مقصود زنده نمودن است بلکه مقصود مطلق احیاء و زنده کردن هم نیست زیرا هیچکس منکر نیست که استخوان زنده میشود بوسایط و اسباب مترتّبه‏اى به اینکه استخوان خاک میشود و گیاه‏ها و بذرها از آن تغذیه و بصورت سبزى در آمده و آن را حیوانى چون گوسفند و گاو و … خورده و آدمى هم آن حیوان و یا آن سبزى را میخورد و در بدن او دو مرتبه تبدیل باستخوان و اجزاء انسان میشود و کفّار منکر بر گشتن روح اوّل هستند باین استخوان و بدن بطورى که وقتى زنده شد شناخته شود او همان انسان است که در دنیا بود و خدا را معصیت و یا اطاعت کرد پس مجازات باعمالش شود و اینست آن بعث و قیامتى که کفّار آن را انکار میکنند.

( شعرایى)

[۱۱] براى اینکه جمع خورشید و ماه در یک درجه طولیه در هر محاق و در هر درجه عرضیّه نیز در هر محاق خواهد بود وقت کسوف خورشید که ماه حایل و مانع بین آن و زمین میشود پس در قیامت جمع آن بنوع دیگر خواهد بود مضافا اینکه خداوند سبحان در سوره یس فرمود لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ تُدْرِکَ- الْقَمَرَ. سزاوار و شایسته نیست که خورشید ادراک ماه نماید.

( شعرایى)

[۱۲] مترجم گوید: حدیث سلسله الذّهب که خداى سبحان فرمود

کلمه لا اله الّا اللَّه حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى‏

از همین معناست.

[۱۳] مترجم گوید: یعنى تأسیس و بناء مسجد و یا مدرسه و یا مراکز تبلیغ مانند حسینیه‏ها و مهدیّه‏ها و عبّاسیه‏ها و بیمارستان نمود و یا مرکز فسادى چون سینما و کاباره و قمارخانه و و و از خود گذاشت که مردم بعد از مرگ او در آنها عبادت و طاعت خدا نموده و یا گناه و معصیت نمایند و مؤیّد این است حدیث نبوى( ص) که فرمود

اذا مات ابن آدم انقطع عمله الّا عن ثلاث صدقه جاریه او علم ینتفع به النّاس او ولد صالح یستغفر له‏

. وقتى پسر آدم مرد عمل او منقطع و پایان مییابد مگر سه عمل او که باقى میماند ۱- کارهاى خیر عام المنفعه مانند مسجد و …) ۲- کتاب علمى که مردم از آن بهره برند ۳- فرزند شایسته که براى او استغفار کند. در تفسیر برهان محدّث بحرینى گوید ابى الجارود از حضرت باقر علیه السّلام در باره آیه‏\i( یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ)\E نقل نموده که فرمود بآنچه از خوب و بد مقدّم بدارد و آنچه از روش و سنّتى براى بعد از خودش بگذارد که بعد از او بآن عمل کنند. پس اگر شرّ( و بد باشد بر اوست مثل وزر و گناه آنان و از گناه آنها هم کم نمیشود چیزى و اگر خوب باشد براى او مانند اجر و پاداش آنهاست در حالى که از اجر آنها چیزى کم نمیشود.

[۱۴] مترجم گوید: کلینى در کافى و شیخ در تهذیب باسنادشان از حضرت صادق علیه السّلام روایت نموده‏اند که از آن حضرت سؤال شد از خفقه و خفقتین فرمود نمیدانم آن چیست. بدرستى که خداى تعالى میفرماید بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ. على علیه السلام میفرمود هر که مزه و طعم خواب را یافت، چه نشسته باشد و چه ایستاده بر او لازم است که وضوء بگیرد.

این روایت را ثقه الاسلام محمّد بن یعقوب کلینى در فروع کافى از ابن- اذینه از حضرت صادق علیه السّلام نقل نموده و فرقى میان دو روایت در معنى( نیست گر چه در الفاظش اختلاف است و معناى قول آن حضرت اینست او داناتر است بحال خودش و یا او داناتر است بآنچه قدرت آن را دارد یکیست و اطاقه بمعناى قدرت و توانایى است گر چه در کارى که میکند سختى و مشقّت هم باشد آن را متحمّل میشود.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج ‏۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=