ابراهیم - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره ابراهیم آیه ۱- ۱۸

سوره ابراهیم‏

ابن عباس و قتاده و حسن گویند: این سوره مکى است بجز دو آیه آن که در باره کشته‏گان بدر نازل شده است: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً … وَ بِئْسَ الْقَرارُ» (۲۸ و ۲۹)

 

 

شماره آیات:

بنا بر عدد شامى ۵۵ و بنا بر عدد حجازى ۵۴ و بنا بر عدد کوفى ۵۲ و بنا بر عدد بصرى ۵۱ آیه است (بموارد اختلاف، در جاى خود اشاره خواهیم کرد).

 

 

فضیلت سوره:

ابى بن کعب گوید: پیامبر گرامى اسلام فرمود: هر کس سوره ابراهیم و حجر بخواند، ده حسنه به او داده مى‏شود به اندازه همه کسانى که بت‏ها را پرستیده یا نپرستیده‏اند.

عیینه بن مصعب از امام صادق (ع) روایت کرده است که: هر کس سوره ابراهیم و حجر را در دو رکعت نماز در هر جمعه بخواند، فقر و جنون و سختى به او نمى‏رسد.

 

 

تفسیر:

خداوند سوره «رعد» را با اثبات رسالت پیامبر و آسمانى بودن قرآن، خاتمه داد. اکنون این سوره را به بیان هدف رسالت و قرآن آغاز کرده، مى‏فرماید:

 

 

 

[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۱ تا ۳]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (۱)

اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ (۲)

الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۳)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمن الرّحیْمِ‏

ترجمه:

کتابى است که ما بر تو نازل کردیم براى اینکه مردم را به اذن پروردگارشان از تاریکیها، بسوى نور و براه خداوند مقتدر و ستوده، هدایت کنى. خداوندى که هر چه در آسمانها و زمین است از اوست و واى به حال کافران که دچار عذابى سخت مى‏شوند.

آنان که زندگى دنیا را بر آخرت ترجیح داده، از راه حق باز مى‏دارند و در طلب انحراف هستند. آنان در گمراهى دورى هستند.

 

 

تعداد آیات:

بنا بر عدد عراقى سه آیه و بنا بر عدد حجازى و شامى چهار آیه است. «الظلمات و النور» به نظر حجازیان و شامیان، پایان آیه اول است.

 

قرائت:

اللَّه الذى: اهل مدینه و شام به رفع و دیگران به جر خوانده‏اند.

جر آن بنا بر این است که بدل از «الحمید» باشد، نه صفت. زیرا اسم صفت واقع نمى‏شود و کلمه «اللَّه» بر اثر کثرت استعمال، بصورت علم در آمده و نام ذات مقدس ربوبى است.

قرائت رفع، بنا بر این است که از سابق منقطع شده باشد. بنا بر این «الذى» ممکن است خبر و ممکن است صفت باشد و در این صورت، خبر، مقدر است.

در آیه: «قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ» (سبا ۳) اگر «عالِمِ الْغَیْبِ» را برفع بخوانیم خبر آن‏ «لا یَعْزُبُ عَنْهُ» است و اگر به جر بخوانیم، صفت خواهد بود و بنا بر این با آیه مورد بحث، مشابه است.

در آیه: «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ» (یس ۵۲) نیز ممکن است «هذا» را مبتدا و «ما وَعَدَ الرَّحْمنُ» را خبر بگیریم و ممکن است «هذا» را صفت «مرقدنا» بگیریم. در این صورت‏ «ما وَعَدَ الرَّحْمنُ» مبتدا و خبر آن مقدر است.

 

 

لغت:

عزیز: قادرى که قدرت او ابدى است.

حمید: کسى که در همه حال پسندیده است.

استحباب: طلب محبت شی‏ء. محبت، خواستن منافع محبوب است. گاهى در شهوت و تمایلات نفسانى نیز استعمال مى‏شود.

بغیه: ابتغاء، طلب.

 

 

مقصود:

الر: در باره معانى حروف مقطعه‏اى که در اوایل سوره‏ها آمده و اقوال مختلفى که در باره آنهاست، در اول سوره بقره بحث کرده‏ایم.

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ‏: این کتاب آسمانى که بوسیله جبرائیل بر تو نازل کرده‏ایم، سحر و شعر نیست.

لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ: تا مردم را از گمراهى به هدایت و از کفر به ایمان آورى.

بِإِذْنِ رَبِّهِمْ‏: و این کار را به امر پروردگارشان انجام مى‏دهى. از این آیه بر مى‏آید که: خداوند از همه مکلفین، ایمان مى‏خواهد زیرا «لام» براى غرض و هدف است نه عاقبت و سرانجام، زیرا اگر چنین بود باید همه مردم اهل ایمان باشند، در حالى که چنین نیست. اکنون مقصود از «نور» را بیان کرده، مى‏فرماید:

إِلى‏ صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ: مردم را از ظلمات کفر براه خداوند که منجر بخدا- شناسى حقیقى و پى بردن بقدرت و عظمت و نعمتهاى بیکران او خواهد شد، هدایت مى‏کند.

اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏: خدایى که مالک تمام موجوداتى است که در زمین و آسمانهاست و هر گونه تصرفى مى‏تواند در آنها بکند.

وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ: در اینجا نسبت بکافران اظهار تأسف کرده، مى‏گوید: واى بحال کافرانى که نعمتهاى خداوند را منکر شده، به یگانگى او اعتراف نمى‏کنند. اینان دچار عذابى سخت و دشوار خواهند شد.

الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَهِ: سپس مردم کافر را چنین توصیف مى‏کند: آنان که ماندن در این دار فانى را بر حیات آخرت، ترجیح مى‏دهند. کلمه «على» بهمین منظور آمده که ترجیح آنها دنیا را بر آخرت، افاده کند. ترجیح آخرت بر دنیا مذمت‏آور است، زیرا دنیا خانه انتقال و فنا و آخرت، خانه مقام و بقاست.

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏: دیگر از صفات کافران این است که: دیگران را از پیروى راه حق و خداشناسى باز مى‏دارند یا اینکه خود را از پیروى راه حق باز مى‏دارند.

وَ یَبْغُونَها عِوَجاً: و همچنین بدنبال تغییر راه و کج کردن آن هستند. کلمه «سبیل» هم ممکن است مذکر باشد و هم مؤنث، بنا بر این بازگشت ضمیر مؤنث به آن مانعى ندارد.

برخى گویند: یعنى دنیا را از غیر راه آن طلب مى‏کنند، چه نعمتهاى خدا از راه طاعت، بدست مى‏آید نه از راه معصیت.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ: اینها از راه راست منحرف و دور و دچار گمراهى هستند.

 

 

[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۴ تا ۶]

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴)

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۵)

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ (۶)

ترجمه:

و هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز بزبان قومش تا براى مردم احکام دین را بیان کند، و خداوند هر که را بخواهد گمراه و هر که را بخواهد هدایت مى‏کند و او توانا و حکیم است. ما موسى را با دلائل و معجزاتى فرستادیم که قومش را از تاریکیها بنور آورد و آنها را بیاد ایام عذاب و نعمت خدا افکند. در این یاد آورى براى مردم شکیبا و سپاسگزار، آیاتى است. و یاد آور هنگامى که موسى بقوم خود گفت: یاد آورید نعمت خدا را بر خویش، هنگامى که شما را از آل فرعون- که شما را عذاب‏ مى‏کردند و فرزندانتان را مى‏کشتند و زنانتان را زنده مى‏گذاشتند- نجات داد و در اینها آزمایش بزرگى است از پروردگارتان.

 

 

تعداد آیات:

بنا بر عدد عراقیان سه آیه و بنا بر عدد دیگران چهار آیه است. اختلاف در کلمه‏ «إِلَى النُّورِ» است.

 

 

لغت:

تذکیر: یادآورى کردن.

صبار: کسى که صبر بسیار دارد.

 

 

اعراب:

أَنْ أَخْرِجْ‏: ممکن است «انْ» بمعناى «اىْ» و به معناى تفسیر باشد. ممکن است همان «ان» باشد که به افعال وصل مى‏شود، جز اینکه در اینجا بر سر فعل امر در آمده و امر به خبر تأویل برده مى‏شود. مثل «انت الذى فعلت» که مؤول است به «انت الذى فعل».

یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ‏: جمله حالیه.

 

 

مقصود:

اکنون این مطلب را بیان مى‏کند که پیامبران را بزبان قومشان مى‏فرستد، تا بهتر مقاصد او را در یابند و عذرى براى آنها باقى نماند. از اینرو مى‏فرماید:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ‏: هرگز پیامبرى نفرستاده‏ایم که بزبان قوم خود سخن نگوید، براى اینکه مردم سخن او را بفهمند و احتیاجى بمترجم نداشته باشند. خداوند پیامبر اسلام را بسوى همه انسانها فرستاد اما بزبان قومش یعنى عرب. چنان که مى‏فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» (سبا ۲۸: ترا بسوى همه مردم فرستادیم تا آنها را بشارت دهى و بترسانى).

حسن گوید: خداوند بر پیامبر خود منت گذاشت که او را تنها بسوى قومش نفرستاده، بلکه مبعوث بسوى همه انسانهاست. مجاهد نیز چنین گوید. برخى گویند: یعنى همانطورى که ترا بزبان عربى بسوى عرب فرستادیم تا تو دین را براى‏ آنها و آنها براى مردم بیان کنند، هر پیامبرى را نیز بزبان قومش فرستادیم تا دین را براى مردم آشکار سازند.

فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ: سپس جمله دیگرى را آغاز کرده، مى‏فرماید: هر که را بخواهد و مستحق کیفر باشد، گمراه مى‏کند و هر که را بخواهد بلطف خود هدایت مى‏کند. برخى گویند: یعنى نسبت به آنها که شایستگى دارند لطف مى‏کند و نسبت بدیگران لطف نمى‏کند و گمراه مى‏شوند. بنا بر این هر کس که تفکر و تدبر کند، هدایت مى‏یابد و خداوند او را استوار مى‏سازد و هر کس که اعراض کند، خداوند او را بحال خود وامى‏گذارد.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏: خداوند صاحب قدرت و حکیم است.

هم اکنون در باره رسالت موسى، مى‏فرماید:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ:

ما موسى را با معجزات و دلائل روشن فرستادیم و به او مأموریت دادیم که قوم خود را از تاریکیها بسوى نور رهنمون شود، بدیهى است که آنها بوسیله دعوت موسى اهل ایمان شده، از کفر خارج مى‏شوند، بنا بر این عامل خارج شدن آنها از کفر بایمان، موسى است.

وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ‏، در این باره اقوالى است:

۱- ابن زید و بلخى گویند: یعنى به موسى امر کردیم که قوم خود را بیاد حوادث گذشته و بلاهایى که گریبانگیر امم پیشین شده است بیفکند، تا آنها بترسند.

مؤید این معنى شعر عمرو بن کلثوم است:

و ایام لنا غر طوال‏ عصینا الملک فیها ان ندینا

یعنى: چه روزگار درخشان طولانى که پادشاهى عمرو بن منذر را گردن ننهادیم و بدین او در نیامدیم! بنا بر این، مقصود، ایامى است که خداوند از گرد نفر از ان انتقام گرفته است.

۲- ابن عباس و ابى بن کعب و حسن و مجاهد و قتاده گویند: یعنى آنها را بیاد نعمتهاى خداوند در سایر ایام، بیفکن. همین معنى از امام صادق (ع) نیز روایت شده است.

۳- ابو مسلم گوید: منظور سنتها و افعال خداوند است که بصورت انعام یا انتقام در میان بندگان وقوع یافته است. در حقیقت «ایام» زمان وقوع سنن و افعال خداوند هستند. این قول جامع دو قول سابق است.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ: در این یادآورى براى کسانى که عادت بصبر دارند و شکر نعمت بجاى مى‏آورند، دلائلى روشن است. در اینجا صبر و شکر را جمع کرده است زیرا مؤمن یا گرفتار بلائى است که صبر مى‏کند یا برخوردار از نعمتى است که شکر مى‏کند، بنا بر این صبر و شکر از خصال مؤمنین است، علاوه بر این، هیچ تکلیفى خالى از صبر و شکر نیست.

وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ‏: بیاد آور که موسى بقوم خود گفت: یاد آورید هنگامى که خداوند نعمت خود را شامل حال شما کرد و شما را از آل فرعون- که عذابتان مى‏کردند و پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را بمنظور بردگى زنده مى‏گذاشتند- نجات بخشید.

وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ‏: و در این حوادث، آزمایش بزرگى بود از جانب خداوند. تفسیر این آیه در سوره بقره گذشت.

در سوره بقره، یذبحون بدون واو عطف و در اینجا با واو عطف آمده. فراء گوید:

عطف صحیح است زیرا عذاب آنها غیر از ذبح بود، بدون عطف هم صحیح است تا تفسیر باشد.

 

 

 

[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۷ تا ۱۰]

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ (۷)

وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ (۸)

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (۹)

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۱۰)

ترجمه:

و یاد آور هنگامى را که خداوند اعلام فرمود که: اگر شکر نعمت‏ها را بجاى آورید، بر نعمت‏هاى شما مى‏افزایم و اگر کفران نعمت کنید، عذاب من شدید است.

موسى گفت: اگر شما و همه کسانى که در روى زمین هستند، کفر بورزید، خداوند بى‏نیاز و ستوده است. آیا خبر قوم نوح و عاد و ثمود که در گذشته مى‏زیسته‏اند و کسانى که بعد از آنها آمده‏اند و جز خدا کسى از حال آنها خبر ندارد، به شما نرسیده است؟

پیامبران با دلائل روشن، نزد آنها آمدند و آنها دست‏ها را در دهان‏هاى خویش کردند و گفتند: ما منکر رسالت شمائیم و در باره آنچه ما را به آن دعوت مى‏کنید، در شک هستیم و احتمال سوء نیت، در باره شما مى‏دهیم. پیامبرانشان گفتند: آیا در باره خداوندى که آفریدگار آسمان‏ها و زمین است، شکى است؟ خداوند شما را دعوت مى‏کند که گناهان‏تان را بیامرزد و تا مدتى معین شما را مهلت دهد. گفتند: شما نیز بشرى مثل ما هستید که مى‏خواهید ما را از آنچه پدرانمان پرستش مى‏کردند، بازدارید.

بنا بر این دلیلى روشن براى ما بیاورید.

 

 

تعداد آیات:

بر حسب شمارش کوفیان، چهار آیه و بر حسب شمارش دیگران پنج آیه و اختلاف در «قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ» است. کوفیان اینجا را خاتمه آیه ندانسته و دیگران دانسته‏اند.

 

 

لغت:

تأذن: اعلام. «آذن و تأذن» نظیر «اوعد و توعد» داراى یک معنى هستند.

شاعر گوید:

آذنتنا ببینها اسماء رب ثاو یمل منه الثواء

یعنى: اسماء اعلام کرد که او قصد دارد از ما جدا گردد، بسا مقیمى که از اقامت خود به تنگ آمده است.

نبأ: خبر از یک حادثه بزرگ. «نبّأ اللَّه محمداً» یعنى خداوند محمد را به پیامبرى‏ برگزید و او را از اسرار غیبى خبر داد. «تنبأ مسیلمه الکذاب» یعنى مسیلمه ادعاى نبوت کرد.

ریب: پلیدترین شکها را گویند و «مریب» کسى است که تهمت و افترا ببندد و در نتیجه در مردم ایجاد شک و تردید کند.

 

 

اعراب:

قَوْمِ نُوحٍ وَ …: بدل از «الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ».

فاطر: مجرور صفت «اللَّه».

مِنْ ذُنُوبِکُمْ‏: «من» براى تبعیض و بقولى زائده است. سیبویه گوید: «من» در جمله مثبت، زائده واقع نمى‏شود.

 

 

مقصود:

در آیات پیش، در پیرامون نعمتهاى الهى سخن گفته شد، اکنون در باره وظیفه شکر گزارى و فواید آن و مضرات کفران نعمت، سخن مى‏گوید:

وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ‏: حسن و بلخى گویند: یعنى بیاد آورد هنگامى که خداوند اعلام فرمود. ابن عباس گوید: یعنى هنگامى که خداوند به شما فرمود. جبائى گوید:

یعنى هنگامى که خداوند شما را خبر داد.

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ‏: اگر در برابر نعمتهاى من سپاسگزار باشید، بر نعمتهاى شما مى‏افزایم.

وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ: و اگر منکر نعمتهاى من شوید، عذاب من براى کسانى که منکر شوند، سخت است. امام صادق (ع) فرمود: از این آیه برمى‏آید که هر بنده‏اى که به او نعمتى عطا شد و به قلب خود به آن نعمت اقرار و خداوند را بزبان خود، ستایش کرد، سخنش به پایان نمى‏رسد، جز اینکه خداوند فرمان دهد که بر نعمت او افزوده شود.

وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ:موسى چنین گفت: اگر شما و همه کسانى که در روى زمین هستند منکر نعمت-هاى خداوند شوید، بخداوند زیان نمى‏رسانید. ضرر این کار، دامنگیر خود شما مى‏شود و سزاوار کیفر خواهید شد، زیرا خداوند از شکر شما بى‏نیاز و در کارهاى خود ستوده است.

ممکن است منظور از کفر نعمت، تشبیه خداوند به خلق یا رد حکمش یا مخالفت با یکى از پیامبرانش باشد، زیرا خداوند در همه این امور، بوسیله دلائل روشن، مردم را مورد تنعم قرار داده و دقت در آن دلائل را مستلزم پاداش فراوان معرفى کرده است. پس دقت نکردن در آن دلائل و انکار آنها کفران نعمت است.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ‏: برخى گویند: این خطاب، متوجه امت پیامبر ماست که آنها را متوجه سرگذشت مردم گذشته مى‏کند. برخى گویند: این جمله هم تتمه گفتار موسى (ع) است، که قسمتى از آن در آیه پیش، بیان شد.

نَبَؤُا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ‏:

آیا اخبار قوم نوح و عاد و ثمود و اقوامى که بعد از آنها آمده‏اند و تفصیل سرگذشت و تعداد و اعمال و کیفر آنها را جز خداوند نمى‏داند، به شما نرسیده‏است؟

ابن انبارى گوید: خداوند اقوامى از عرب و غیر عرب را بهلاکت رسانید، در نتیجه اخبار و آثار آنها از میان رفت، بنا بر این احدى جز خداوند از حال آنها خبر ندارد.

ابن مسعود هر گاه این آیه را مى‏خواند، مى‏گفت: نسابه‏ها دروغگو هستند.

برخى گفته‏اند: پیامبر اسلام در نسبت خود به اجداد، از معد بن عدنان تجاوز نمى‏کرد.

بنا بر این جمله‏ «وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ» مبتدا و خبر است.

جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْواهِهِمْ‏: اقوامى که پیامبران خدا براى ایشان، دلائل روشن و احکام حلال و حرام آوردند و آنها زیر بار نرفتند.

در باره معناى جمله اخیر، اقوالى است:

۱- ابن مسعود و ابن عباس و جبائى گویند: یعنى از شدت خشم انگشت‏ها را به دندان مى‏گرفتند، زیرا تحمل گفتار پیامبران براى آنها دشوار بود.

۲- حسن و مقاتل گویند: یعنى دست‏هاى خود را در دهان انبیا مى‏کردند، تا آنها را تکذیب و گفتار آنها را رد کنند. بنا بر این ضمیر «ایدیهم» به کفار و ضمیر «افواههم» به انبیا بر مى‏گردد. گویى آنها هنگامى که سخن پیامبران را مى‏شنیدند، با دست‏هاى خود به دهان آنها اشاره مى‏کردند، تا آنها را ساکت کنند.

۳- کلبى گوید: یعنى دستها را بر دهان خود مى‏گذاشتند و بدینوسیله به پیامبران اشاره مى‏کردند که ساکت شوند و از دعوت آنها خوددارى کنند. ما هم هر گاه بخواهیم کسى را ساکت کنیم، همین کار را انجام مى‏دهیم. بنا بر این هر دو ضمیر به کفار بر مى‏گردد.

۴- هر دو ضمیر به پیامبران بر مى‏گردد و منظور این است که آنها دست پیامبران را مى‏گرفتند و بر دهانشان مى‏گذاشتند، تا ساکت شوند و سخنشان قطع شود. پیامبران هم از هدایت آنها مأیوس شده، سکوت مى‏کردند.

اینها همه، بنا بر این است که: «ایدى» و «افواه» حمل بر معناى حقیقى شوند.

کسانى که حمل بر معانى مجازى کرده‏اند، نیز در باره آن اختلاف کرده‏اند: برخى گفته‏اند منظور از «ایدى» دلائلى است که پیامبران بر زبان مى‏آوردند و مقصود این است که: دلائل آنها را بدهانشان باز مى‏گرداندند و استماع نمى‏کردند. مجاهد و قتاده گویند: یعنى گفتار پیامبران را رد و تکذیب مى‏کردند. ابو عبیده و اخفش گویند:

یعنى امر خدا را ترک و از قبول آن خوددارى مى‏کردند. قتیبى گوید: شنیده نشده است که عرب از این تعبیر، ترک امر را اراده کند. بلکه مقصود این است که آنها از روى خشم و غضب، دستها را بدندان مى‏گرفتند. چنان که شاعر گوید:

«یردون فى فیه عشر الحسود»

یعنى: آنها چنان حسود را به خشم مى‏آورند که ده انگشت خود را بدندان مى‏گیرد. شاعر دیگرى گوید:

قد افنى انامله ازمه‏ فاضحى یعض على الوظینا

یعنى: از شدت غضب، انگشتان خود را آن قدر گزید که همه را از بین برد و حالا پشت دست و ذراع را دندان مى‏گیرد! مجاهد گوید: یعنى پندها و اندرزهاى حکیمانه انبیا را رد مى‏کردند. بنا بر این «فى» به معناى «باء» است. فراء گوید: برخى چنین گفته‏اند:

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۱۳، ص: ۱۰۵

و ارغب فیها عن لقیط و رهطه‏ و لکننى عن سنبس لست ارغب‏

یعنى: بدخترم از لقیط و قبیله‏اش اعراض مى‏کنم. لکن از قبیله «سنبس» اعراض نمى‏کنم. (در اینجا «فیها» یعنى «بها») وَ قالُوا إِنَّا کَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَیْهِ مُرِیبٍ‏: و گفتند: ما منکر رسالت شما هستیم و در دین شما شک داریم و احتمال مى‏دهیم که شما از این راه در صدد بدست آوردن ریاست و مقام هستید و دروغ مى‏گوئید.

قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏: در این هنگام پیامبران به ایشان گفتند: آیا با وجود دلائل بسیار بر توحید ذات و صفات، در باره خداوندى که آفریدگار و پدید آورنده آسمانها و زمین است، تردیدى است؟ بدیهى است که احدى جز خداوند، بر این کارها قدرت ندارد، بنا بر این لازم است که به یکتایى پرستیده شود و دیگرى که بر اختراع اجسام، قدرتى ندارد، پرستیده نشود.

یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ‏: خداوند شما را دعوت به ایمان مى‏کند، تا به شما سود برساند، نه زیان. مقصود از «مِنْ ذُنُوبِکُمْ» این است که برخى از گناهان شما را بیامرزد، زیرا خداوند گناه شرک را نمى‏آمرزد. جبائى گوید: درست است که «من» براى تبعیض است، لکن در معناى آن توسعه داده شده و مقصود، آمرزش همه گناهان است.

وَ یُؤَخِّرَکُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى‏: خداوند شما را تا وقت مرگ مهلت مى‏دهد و کیفر شما را موکول به بعد از مرگ مى‏کند.

قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا: به پیامبران خود مى‏گفتند: شما هم بشرى هستید مثل ما و مى‏خواهید ما را از پرستش بتها- که کار نیاکان‏مان بوده است- بازدارید.

فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ‏: بنا بر این براى اثبات مدعاى خود و ابطال راه و رسم ما باید دلائل روشنى نشان دهید و بیاورید.

علت اینکه: چنین مى‏گفتند، این است که معتقد بودند که معجزات پیامبران معجزه‏ نیست و دلالتى ندارد. برخى گویند: آنها معجزات دیگرى مى‏خواستند.

 

 

دلالت آیه:

از این آیه، برمى‏آید که خداوند، اراده کفر و شرک نمى‏کند، بلکه اراده خیر و ایمان مى‏کند و اینکه پیامبران را بسوى کفار فرستاده است، تا ایمان آورند و این از راه رحمت و تفضل و انعام است نسبت به آنها. شاهد این مطلب، جمله‏ «یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ» است.

 

 

 

 

[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۱۱ تا ۱۲]

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (۱۱)

وَ ما لَنا أَلاَّ نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ (۱۲)

ترجمه:

پیامبرانشان گفتند: ما هم جز بشرى مانند شما نیستیم. لکن خداوند بر هر بنده‏اى که بخواهد، منت مى‏گذارد و ما را نرسد که جز به اذن خدا براى شما دلیل و معجزه‏اى بیاوریم و باید مردم مؤمن بخدا توکل کنند. و ما را نرسد که بخدا توکل نکنیم، حال آنکه راه را به ما نشان داده است. ما در برابر آزارهاى شما صبر مى‏کنیم و باید مردم متوکل بخدا توکل کنند.

مقصود:

اکنون خداوند متعال به نقل جواب پیامبران به کفار پرداخته، مى‏فرماید:

قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ‏: پیامبرانشان به آنها گفتند: ما از لحاظ شکل و هیأت، مثل شما بشریم و فرشته نیستیم‏[۱].

وَ لکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى‏ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏: لکن خداوند بهربنده‏اى که بخواهد منت مى‏گذارد و او را به پیامبرى مبعوث مى‏کند و همراه معجزات، براى ارشاد مردم او را مأمور مى‏سازد. اکنون خداوند بر ما نیز منت‏گذارده و ما را برسالت آسمانى برگزیده است.

وَ ما کانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏: و ما را نرسد که براى اثبات مدعاى خود دلیل و معجزه‏اى براى شما آوریم جز به امر خدا.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ‏: مردمى که خدا را تصدیق و پیامبرانش را مى‏پذیرند، باید بخدا توکل کنند.

وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ‏: هر گاه ما بخدا توکل نکنیم و امور خود را به او واگذار نکنیم چه خواهیم داشت؟! بنا بر این «ما» براى استفهام است. برخى گویند:

یعنى هر گاه بخدا توکل و اعتماد نکنیم، عذرى نخواهیم داشت. بنا بر این «ما» براى نفى است. اگر چه بازگشت استفهام نیز به نفى است.

وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا: با اینکه خداوند راه توکل را به ما نشان داده است. برخى گویند: یعنى ما را براه ایمان هدایت و بر معرفت خود راهنمایى کرده و براى عبادت، توفیق بخشیده و از آلایش شرک، پاک ساخته و ضامن شده است که ما را از پاداش فراوان خود برخوردار سازد. بنا بر این مقصود این است که: هر گاه ما اهل هدایت باشیم، سزاوار نیست که به خدا توکل نکنیم.

وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا: و ما بر آزار و اذیت شما صبر مى‏کنیم، زیرا خداوند ما را در برابر تعدیات شما یارى خواهد کرد.

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ‏: خداوند متعال، این مطلب و نظائر آن را در قرآن کریم براى پیامبر گرامى اسلام نقل مى‏کند، تا به پیامبران پیشین تأسى کند و در برابر آزار و اذیتهاى مشرکین، صبر و توکل داشته باشد.

واقدى روایت مى‏کند که پیامبر فرمود: هر گاه «کیک» شما را اذیت کند، قدح آبى برگیرید و هفت بار آیه‏ «وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ …» بر آن بخوانید و بگویید:

اگر بخداوند ایمان دارید، دست از اذیت ما بردارید، سپس آب را در اطراف بستر خود بپاشید که آن شب را راحت مى‏خوابید.

 

 

 

[سوره إبراهیم (۱۴): آیات ۱۳ تا ۱۸]

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ (۱۳)

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ (۱۴)

وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (۱۵)

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ (۱۶)

یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ (۱۷)

مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ (۱۸)

ترجمه:

کافران به پیامبران خویش گفتند: شما را از زمین خویش بیرون مى‏کنیم، جز اینکه بکیش ما باز گردید. خداوند به ایشان وحى کرد که ستمکاران را هلاک مى‏کنیم و شما را پس از ایشان در زمین سکونت مى‏دهیم. این است پاداش کسى که از مقام من و وعید من بترسد و آنان از خداوند طلب فتح کردند و هر جبار معاندى، نومید است.

از پس او جهنمى است که از آب چرکین به او مى‏دهند. که مى‏نوشد ولى از شدت تنفر نزدیک است که ننوشد و مرگ، او را از هر جا، فرا مى‏رسد و نمى‏میرد و از پس او عذابى سخت است. مثل آنان که به پروردگارشان کافر شدند اعمالشان مثل خاکسترى است که در روز تندباد، به اطراف پراکنده شود. آنها قادر نیستند که از کردار خود، چیزى بکف آورند. این است گمراهى دور از راه صواب.

 

 

قرائت:

و استفتحوا: در قرائت غیر مشهور از ابن عباس و مجاهد و ابن محیصن، به کسر تاء آمده است. اگر بفتح تاء خوانده شود یعنى: طلب فتح کردند و اگر بکسر تاء خوانده شود، فعل امر و عطف بر «فاوحى» است به تقدیر «و قال لهم استفتحوا» یعنى: از خدا براى پیروزى بر آنها یارى بخواهید. چنان که در حدیث است‏

«کان (ص) یستفتح بصعالیک المهاجرین»

یعنى: پیامبر بوسیله توده مهاجرین پیروزى بدست مى‏آورد.

برخى گویند: یعنى آنها را جلو مى‏انداخت و کار خود را با ایشان آغاز مى‏کرد.

علت اینکه قاضى را «فتاح» گفته‏اند، این است که در حق را مى‏گشاید.

فى یوم عاصف: در قرائت غیر مشهور، ابن ابى اسحاق، به اضافه «یوم» به «عاصف» قرائت کرده است و معناى آن «فى یوم ریح عاصف» است که موصوف حذف و صفت بجاى آن نشسته است. در قرائت مشهور نیز «عاصف» به معناى باد سخت است.

 

 

لغت:

استفتاح: طلب فتح و پیروزى.

خیبت: رستگار نشدن. ضد «نجاح» یعنى رستگار شدن.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۱۳، ص: ۱۱۲

جبر: طلب برترى مقام، بحدى که در وصف نگنجد. هر گاه انسان را «جبار» گویند، ذم و هر گاه خدا را «جبار» گویند، مدح است، زیرا علو مقام او در حدّ اعلاست.

عنید: مبالغه «عاند» و «عاند» کسى است که از قبول حق با علم به آن امتناع ورزد. شاعر گوید:

اذا انزلت فاجعلانى وسطاً انى کبیر لا اطیق العندا

یعنى: هنگامى که فرود آمدم مرا در میان قرار دهید، که من بزرگم و طاقت عناد ندارم.

وراء: پشت، خلف. گاهى این کلمه بمعناى جلو آید. شاعر گوید:

ا یرجو بنو مروان سمعى و طاعتى‏ و قومى تمیم و الفلاه ورائیا

یعنى: آیا بنى مروان امیدوارند که من فرمان آنها را بشنوم و آنها را اطاعت کنم، حال آنکه قوم من تمیم و بیابان جلو من است.

زجاج گوید: «وراء» چیزى است که از نظر انسان پنهان باشد و از اضداد، یعنى جهات ششگانه نیست. نابغه گوید:

حلفت و لم اترک لنفسى ریبه و لیس وراء اللَّه للمرء مذهب‏

یعنى: سوگند یاد کردم و براى خود تردیدى باقى نگذاشتم و نیست براى انسان روشى که از خداوند پوشیده باشد.

صدید: چرکى که از زخم آید. این کلمه، بیان است براى آبى که نوشابه اهل جهنم است و از اینرو مجرور شده است.

تجرع: کم کم و بطور مداوم نوشیدن.

اساغه: جارى کردن نوشیدنى در گلو.

اشتداد: سریع کردن حرکت با تمام نیرو.

عاصف: باد سخت. این کلمه صفت «یوم» قرار گرفته زیرا در «یوم» واقع مى‏شود. مثل «لیل نائم» و «یوم ماطر» یعنى شب خوابیده و روز بارنده. ممکن است به معناى «یوم عاصف ریحه» باشد. یعنى: روزى که باد آن سخت است.

 

 

اعراب:

أَوْ لَتَعُودُنَ‏: «او» بمعناى «الّا» است.

لا یَکادُ: فراء گوید: این کلمه هم در مورد آنچه واقع مى‏شود و هم در مورد آنچه واقع نمى‏شود، بکار مى‏رود. اول مثل‏ «لا یَکادُ یُسِیغُهُ» و دوم مثل‏ «لَمْ یَکَدْ یَراها» یعنى:

ندید او را.

مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا: به تقدیر: فیما یتلى علیکم مثل الذین کفروا …» بنا بر این «مثل» مبتداست و ممکن است «مثل» زاید و تقدیر آن «الذین کفروا بربهم …» باشد، بنا بر این «الذین» مبتداست.

اعمالهم: بدل از (الذین).

کرماد: خبر.

 

 

مقصود:

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا:کافران گفتند: ما شما را از سرزمین‏هاى خود اخراج مى‏کنیم. مگر اینکه شما هم به ادیان و مذاهب ما بازگردید.

فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ‏: خداوند به پیامبران خود وحى کرد که: ما این ستمکاران کافر را هلاک خواهیم کرد، زیرا آنان از اخلاق و رفتار قوم خود به ستوه آمده بودند.

وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ‏: پس از هلاک آنها شما را در سرزمین آنها جاى مى‏دهیم. یعنى: شما صبر کنید که دشمنتان را هلاک مى‏کنم و سرزمین آنها را به شما مى‏سپارم. در حدیث است که: «هر کس همسایه را بیازارد، خداوند خانه‏اش را به همسایه واگذار مى‏کند».

ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی‏: این رستگارى نصیب کسى مى‏شود که از حساب و کیفر، در پیشگاه الهى بترسد. در اینجا «مقام» را به خداوند اضافه مى‏کند، زیرا ایستادن مردم در پیشگاه خداوند، به امر اوست.

وَ خافَ وَعِیدِ: و آنان که از عقاب من بترسند.

در این آیه، از زبان آنها نقل کرد که مى‏گفتند: «مگر اینکه شما هم به ادیان و مذاهب ما بازگردید». این جمله مستلزم این است که پیامبران، قبلا به دین آنها بوده، سپس بازگشته‏اند، از اینرو به آنها مى‏گویند: اگر مجدداً به دین ما باز گردید، به شما کارى نداریم و از سرزمین خود اخراج نمى‏کنیم. لکن بدیهى است که پیامبران، هرگز به دین باطل، گروش پیدا نکرده‏اند. بنا بر این، این مطلب، بنا بر توهم خود آنها بود که گمان مى‏کرده‏اند پیامبران، در اول به دین آنها بوده و نشو و نماى ایشان با آن دین، آغاز شده است.

وَ اسْتَفْتَحُوا: مجاهد و قتاده گویند: یعنى پیامبران از خداوند طلب مى‏کردند که آنها را یارى کند، تا بر دشمن فاتح و پیروز گردند. جبائى گوید: فتح بمعناى حکم و فتاح بمعناى حاکم و مقصود این است که: آنها از خداوند مى‏خواستند که میان آنها و امت‏هاى ایشان حکم کنند.

وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ: و مردم متکبر و معاند که از حق دورى مى‏کنند، زیانکارند. برخى گویند: یعنى کفار، هم بوسیله تکذیب پیامبران مى‏خواستند بر آنها پیروز گردند.

مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ‏: زجاج گوید: یعنى جهنم پیش روى چنین اشخاصى است و در عین اینکه زیانکارند، گرفتار جهنم خواهند شد. برخى گویند: یعنى جهنم، پشت سر این اشخاص است. اگر چه در حقیقت، جهنم در جلو ایشان است، نه پشت سر، لکن در مورد زمان آینده، مانعى ندارد که زمانى که در پیش است، بعد و عقب نامیده شود، زیرا زمان تدریجاً مى‏آید و به انسان مى‏رسد، هم چنان که آنچه از دنبال انسان مى‏آید، چنین است.

وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ: و از چرکها و خون و جراحت‏هایى که از دستگاه تناسلى زن‏هاى بدکار، در آتش جهنم جارى مى‏شود، مى‏نوشند. چنان که از امام صادق (ع) نقل شده است. اکثر مفسران گویند: رنگ آن مثل رنگ آب و طعم آن مثل‏ طعم خون و جراحت است.

ابو امامه از پیامبر گرامى اسلام در باره این جمله، روایت کرده است که فرمود:

این آب را بآنها نزدیک مى‏سازند و آنها از آن متنفرند. همین که به دهانشان مى‏رسد، صورتشان گداخته مى‏شود و پوست سرشان در آن مى‏ریزد. همین که نوشیدند، امعاى آنها متلاشى و از آنها دفع مى‏شود. چنان که خداوند مى‏فرماید: «وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ» (محمد ۱۵: آب داغ بآنها نوشانیده مى‏شود و امعاى آنها پاره مى‏شود) و نیز مى‏فرماید: «وَ إِنْ یَسْتَغِیثُوا یُغاثُوا بِماءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ» (کهف ۲۹: و اگر استغاثه کنند، با آبى پاسخ آنها مى‏دهند که همچون چرک و جراحت است و صورتها را بریان مى‏کند).

در حدیث است که پیامبر گرامى اسلام فرمود: «کسى که شراب بنوشد تا چهل روز نمازش پذیرفته نمى‏شود و اگر بمیرد، در حالى که چیزى از شراب در شکمش باشد، خداوند حق دارد که از عصاره چرک‏هاى اهل جهنم به او بنوشاند. این عصاره، چرک هاى اهل جهنم و موادى است که از دستگاه تناسلى زناکاران خارج مى‏شود. این مواد را در دیگ‏هاى جهنم، گرد مى‏آورند و به اهل آتش مى‏دهند، در نتیجه، امعاى داخلى و پوست‏هاى ایشان، گداخته مى‏شود. همین روایت را امام صادق، از پدران خود، از پیامبر گرامى نقل کرده است.

یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ‏: متکبران معاند، از این مواد چرکین و گندیده، کم کم مى‏نوشند و از شدت ناراحتى و تنفر، مى‏خواهند از نوشیدن آن خوددارى کنند ولى چاره‏اى ندارند و باید بنوشند. در حقیقت، اگر به اختیار خود باشند، نمى‏نوشند، اما هیهات! وَ یَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ‏: از هر سو سکرات مرگ ایشان را تهدید مى‏کند و با سختى‏هاى آن دست بگریبانند: از ظاهر و باطن و حتى از جانب موهاى سر! این معنى از ابراهیم تیمى و ابن جریح است. ابن عباس و جبائى گویند: یعنى در همه جا با مرگ روبرو هستند، و مرگ از بالا و پائین و راست و چپ و پیش و پس آنها راتهدید مى‏کند.

وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ‏: با اینکه اسباب مرگ و سختى‏هاى آن ایشان را بسختى رنج مى‏دهند و هر یک از آنها در این جهان براى خاتمه دادن بزندگى انسان و آسوده کردن او از آلام و مشقتها کافى هستند، مع الوصف نمى‏میرند و هم چنان در عذاب و مشقت، بسر مى‏برند. این جمله مثل این است که مى‏فرماید: «لا یُقْضى‏ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا» (فاطر ۳۶: بزندگى اهل جهنم خاتمه داده نمى‏شود، تا بمیرند و آسوده شوند).

وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِیظٌ: اینان در پشت سر خود، عذاب جاودانى دارند. کلبى گوید: یعنى بعد از آن عذاب، عذابى دردناکتر و دشوارتر دارند.

هم اکنون پرده از روى یک مطلب دیگر برداشته، مى‏فرماید:

مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ‏: فراء گوید: یعنى مثل اینکه اعمال کسانى که به پروردگارشان کفر ورزیدند. بنا بر این مضاف به قرینه اینکه بعداً ذکر شده، حذف شده است. سیبویه گوید: یعنى از داستانهایى که براى تو شرح مى‏دهیم، مثل کسانى است که کفر ورزیده‏اند.

أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ‏: اعمال آنها همچون خاکسترى است که بادى سخت، بر آن بوزد و آن را باطراف پراکنده سازد.

لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى‏ شَیْ‏ءٍ: همانطورى که احدى نمى‏تواند خاکستر- هاى پراکنده را جمع آورى کند، کفار نیز نمى‏توانند از اعمال خود نفعى ببرند.

چنان که مى‏فرماید: «وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً» (فرقان ۲۳:ما عمل گذشته آنها را مثل غبار پراکنده ساختیم).

ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ: عمل آنها یک نوع گمراهى است که از نفع دور است.

ابن عباس گوید: یعنى خطایى است که از صواب دور است.

 

 

دلالت آیه:

این آیه، بطور واضح دلالت بر بطلان عقیده جبریان دارد، زیرا عمل را به آنها اضافه مى‏کند و اگر عمل ایشان مخلوق خداوند بود، به آنها اضافه نمى‏کرد.

____________________________

[۱]

همسرى با انبیا برداشتند اولیا را همچو خود پنداشتند
( گفته ما اینک بشر ایشان بشر ما و ایشان بسته خوابیم و خور
این ندانستند ایشان از عمى‏ هست فرقى در میان بى منتهى‏
هر دو گون زنبور خورند از محل‏ لیک زان شد نیش و زان دیگر عسل‏
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب‏ زین یکى سرگین شد و زآن مشک ناب‏
هر دو نى خوردند از یک آب خور این یکى خالى و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین‏ فرقشان هفتاد ساله راه بین‏
این خورد گردد پلیدى زآن جدا آن خورد گردد همه نور خدا
این خود زاید همه بخل و حسد و آن خورد زاید همه نور احد

تفسیرمجمع البیان   جلد سیزدهم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=