ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره طه آیه۳۷– ۶۶
[سوره طه (۲۰): آیات ۳۷ تا ۴۴]
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى (۳۷)
إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى (۳۸)
أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی (۳۹)
إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى (۴۰)
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (۴۱)
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی (۴۲)
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۴۳)
فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (۴۴)
ترجمه:
بار دیگر بر تو منت نهادیم. هنگامى که بمادرت وحى کردیم که او را در صندوق بیفکن و بدریا انداز. باید دریا او را به ساحل افکند و دشمن من و او، او را از دریا بگیرد و محبت خود را بر تو افکندم تا زیر نظرم پرورش یابى. هنگامى که خواهرت آمد و گفت: آیا شما را دلالت کنم به کسى که کفیل موسى شود؟ آن گاه ترا بمادرت برگرداندیم تا چشمش روشن شود و غم نخورد و شخصى را کشتى و ترا از غم نجات دادیم و ترا آزمایش کردیم و چند سال در میان مردم مدین به سر بردى تا بمرحله رسالت رسیدى اى موسى و ترا براى خویش برگزیدم بهمراه برادرت آیات مرا ببرید و در یاد من سستى نکنید. بروید پیش فرعون که او طغیان کرده است و به او سخن نرم بگوئید. شاید متذکر شود یا بترسد.
قرائت:
لتصنع: ابو جعفر به جزم و دیگران به فتح خواندهاند.
لغت:
من: این کلمه در اصل بمعناى قطع است و به نعمتى گفته مىشود که از دیگرى براى انسان جدا شود.
مره: یک بار.
قذف: انداختن یم: دریا اصطناع: نیکى کردن ونى: سست گردید. عجاج گوید:
فما ونى محمد مذ ان غفر | له الا لاه ما مضى و ما غیر |
محمد از زمانى که خداوند او را مشمول عفو و مغفرت خود گردانید، هرگز سستى نکرد.
اعراب:
مره: مصدر و مفعول مطلق یا ظرف و مفعول فیه ما یُوحى: تأویل بمصدر و مفعول مطلق أَنِ اقْذِفِیهِ: در محل نصب و مفعول اوحینا لتصنع: جار و مجرور متعلق به «القیت» عَلى قَدَرٍ: در محل نصب و حال. یعنى: «جئت مقدراً ما قدر لک»
مقصود:
چون خداوند به موسى خبر داد که خواسته او را برآورده است، بدنبال آن بذکر نعمتهاى خویش نسبت به موسى پرداخته، مىفرماید:
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى: این براى اولین بار نیست که ترا مشمول نعمت خود قرار میدهیم. تو همواره مورد نظر و عنایت ما بودهاى. یک بار دیگر نیز در دوران کودکى بر تو منت نهادیم.
إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى: هنگامى که بمادرت راه نجات ترا از کشته شدن بدست مأمورین فرعون نشان دادیم.
جبائى گوید: مادر موسى خواب دیده بود.
أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ: بمادرت گفتیم. او را در صندوق بگذار.
فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِ: آن گاه صندوق را در دریاى نیل بینداز.
فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ: دریا نیز مأمور است که موسى را به ساحل بیفکند و این کار را خواهد کرد.
یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ: فرعون دشمن خدا و همه انبیا بود. اما با موسى یک دشمنى خاص داشت، زیرا تصور مىکرد که سلطنتش بدست موسى منقرض خواهد شد.
فرعون پسران بنى اسرائیل را مىکشت. سپس ترسید که نسل ایشان منقرض شود. از اینرو یک سال آنها را مىکشت و یک سال نمىکشت. خداوند موسى را در آن سالى بدنیا آورد که بچهها کشته مىشدند و او را از کشته شدن نجات داد.
وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی: ترا آن چنان آفریدم که هر که ترا ببیند دوستت بدارد. حتى فرعون هم ترا دوست داشت و از شرش سالم ماندى و آسیه همسر فرعون هم ترا دوست داشت و ترا بفرزندى گرفت.
ابن عباس گوید: یعنى محبت ترا در دل بندگانم انداختم بطورى که مؤمن و کافر ترا دوست بدارند.
قتاده گوید: در چشم موسى ملاحتى بود که هر کس او را میدید به او عشق مىورزید.
وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی: قتاده گوید: یعنى منظورم این بود که تو زیر نظر خودم بزرگ شوى و در رفاه و آسایش باشى. زیرا وقتى که کسى را زیر نظر بگیرند؛ آسایش او را تأمین مىکنند.
جبائى گوید: یعنى بمادرت برسى و از شیر مادرت تغذیه کنى.
ابو مسلم گوید: یعنى تحت حفاظت من باشى.
إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ: بهمین منظور مقدر کردیم که خواهرت نزد ایشان برود و ایشان را راهنمایى کند که ترا بدست مادرت بسپارند.
برنامه تربیت موسى آن طورى که خدا میخواست همین بود.
مادر موسى مقدارى پنبه در صندوق گذارد و طفل را در میان آن نهاد و بدریاى نیل افکند. از دریاى نیل نهرى بزرگ منشعب مىشد و به باغ فرعون مىرفت.
هنگامى که فرعون و همسرش بر کنار نهر نشسته بودند، مشاهده کردند که صندوقى روى آب است. فرعون دستور داد صندوق را بیرون آوردند و سرش را گشودند دیدند کودک زیبایى در میان آن است. فرعون چنان شیفته او شد که نتوانست خود را کنترل کند.
طفل از گرسنگى گریه مىکرد و فرعون زنان شیرده را براى شیر دادن او احضار کرد. موسى پستان هیچیک را نگرفت. خواهر موسى که بدنبال صندوق آمده بود، ایستاده بود و تماشا میکرد. گفت:
– من زنى مىآورم که او را شیر دهد و به او علاقه مند باشد.
آنها پذیرفتند و خواهر موسى سراغ مادر رفت و مادر را به کاخ فرعون آورد و موسى پستان مادر را گرفت. در اشاره بهمین مطلب است که قرآن مىگوید:
فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ: ترا بمادرت برگرداندیم تا از دیدن تو چشمش روشن شود و ترس کشته شدن یا غرق شدن ترا از دل خارج سازد.
مادر موسى طفل را بخانه برد و در برابر حقوقى که فرعون برایش قرار داده بود به شیر دادن او پرداخت.
وَ قَتَلْتَ نَفْساً: ابن عباس مىگوید: موسى یک مرد کافر قبطى را کشته بود.
از پیامبر خدا روایت شده است که، خداوند برادرم موسى را رحمت کند. دوازده ساله بود که مردى را به خطا کشت.
فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِ: موسى ترسید که قبطیان در صدد انتقام برآیند. خداوند به او فرمود: ما ترا از غم قصاص ایشان نجات دادیم و از ترس ایمنى بخشیدیم.
وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً: ترا در معرض امتحان و آزمایش قرار دادیم تا اینکه براى رسالت آمادگى و خلوص پیدا کردى. این یکى از بزرگترین نعمتهاى خداوند بود در باره موسى.
ابن عباس گوید: یعنى ترا از محنتهاى پیاپى نجات دادیم. در آن سالى ترا بدنیا آوردیم که فرعون بچه ها را مىکشت و ترا بدریا انداختند و از پستان هیچ زنى شیر نخوردى و ریش فرعون را کندى و او تصمیم قتل ترا گرفت و چون بجاى درّ آتش در دهان نهادى از کشتنت منصرف شد و یکى از دوستان نزد تو آمد و ترا مطلع کرد که قصد کشتنت دارند.
برخى گویند: یعنى امر معاش را بر تو دشوار کردیم تا ناچار شدى شبانى شعیب کنى.
فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ: و چند سالى در میان مردم مدین بسر ببرى.
ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى: تا بدورانى رسیدى که وقت بعثت تو به رسالت و نبوت بود.
شاعر مىگوید:
قال الخلافه او کانت له قدراً | کما اتى ربه موسى على قدر |
او به خلافت رسید یا اینکه خلافت براى او مقدر بود. چنان که موسى در وقت مقدر نزد خدایش آمد.
برخى گویند: یعنى به سن چهل سالگى که سن وحى انبیاء است رسیدى.
برخى گویند: یعنى در همان وقتى آمدى که خداوند براى نبوت و وحى تو مقدر کرده بود.
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی: ابن عباس گوید: یعنى ترا براى وحى و رسالت خویش برگزیدم و ترا آن چنان خالص گردانیدم که به اراده و محبت من حرکت کنى. بدیهى است که تبلیغ رسالت، باید به اراده و محبت خدا باشد.
زجاج گوید: یعنى ترا برگزیدم که میان من و مردم واسطه باشى، بطورى که در تبلیغ رسالت از جانب من بمنزله این باشى که گویا خودم با مردم سخن مىگویم.
اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی: ابن عباس گوید: یعنى تو و برادرت آیات نه گانه مرا با خود ببرید.
وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی: ابن عباس گوید: یعنى در اداى رسالتم سستى نکنید.
سدى گوید: یعنى در فرمان من سستى نکنید. محمد بن کعب گوید: یعنى ترس از فرعون باعث نشود که در انجام دستورات من کوتاهى کنید.
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ: بار دیگر تأکید دستور سابق مىکند که نزد فرعون روند.
برخى گویند: در دستور اول فقط خود موسى مأمور شده بود ولى در این دستور هم موسى مأمور است و هم هارون. پس هر دوى آنها پیامبرند و شریک در رسالت.
إِنَّهُ طَغى: فرعون را بعنوان مردى عاصى و طغیانگر معرفى مىکند.
فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً: در موقع دعوت با او مدارا کنید و از درشتى کردن خود- دارى نمائید. برخى گفتهاند: یعنى به کنیه «ابو الولید» یا «ابو العباس» یا«ابو مره» او را صدا کنید.
مقاتل گوید: نرمى کردن با او این است که باو بگویند: «هَلْ لَکَ إِلى أَنْ تَزَکَّى وَ أَهْدِیَکَ إِلى رَبِّکَ فَتَخْشى» (النازعات ۷۹ و ۸۰) آیا میخواهى تزکیه شوى و ترا هدایت کنم بسوى خدایت که از او بترسى.
گویند: موسى نزد فرعون رفت و به او گفت: ایمان آور بخداى جهان تا جوانى و ملک تو پایدار بماند و تا آخر عمر از لذائذ زندگى این جهان برخوردار باشى و پس از مرگ داخل بهشت شوى. فرعون در تعجب ماند و چون بدون هامان در کارها تصمیم نمىگرفت، هنگامى که هامان آمد جریان را برایش تعریف کرد.
هامان گفت:– تو داراى عقل و تدبیر روشن هستى. تو خدایى و حالا مىخواهى بنده خداى دیگرى شوى و دیگرى را پرستش کنى.
یحیى بن معاذ بدرگاه خدا عرض مىکرد: هذا رفقک بمن یدعى الربوبیه فکیف رفقک بمن یدعى العبودیه» این است مدارایى تو با کسى که ادعاى خدایى مىکند. چگونه است مدارایى تو با کسى که ادعاى بندگى مىکند؟؟
لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى: او را از روى امید و انتظار دعوت کنید، نه از روزى یأس و عدم انتظار. بدیهى است که اگر انسان کارى را از روى امید انجام دهد، بهتر به ثمر مىرسد تا کارى را از روى یأس انجام دهد.
زجاج مىگوید: یعنى شما به امید و طمع هدایت پیش فرعون بروید و خداوند به آنچه خواهد شد آگاه است. همیشه پیامبران به امید و انتظار اینکه مردم سخنانشان را بپذیرند، مبعوث مىشوند.
در اینجا قرآن کریم میخواهد مقصود از بعثت موسى را که عبارت است از بر- طرف کردن غفلت فرعون از ربوبیت خداوند و بندگى خودش و ترسانیدن وى از کیفر الهى بیان دارد. در دعوت مردم و در امر بمعروف و نهى از منکر باید کمال نرمش و ملایمت را نشان داد تا مردم سریعتر قبول کنند.
گویند: در این وقت هارون در مصر بود، هنگامى که خداوند موسى را مأمور کرد که بمصر رود بهارون نیز وحى کرد که موسى را ملاقات کند. هارون بملاقات موسى شتافت و پس از آنکه با یکدیگر مشورت کردند به اتفاق نزد فرعون رفتند.
[سوره طه (۲۰): آیات ۴۵ تا ۵۶]
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى (۴۵)
قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى (۴۶)
فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (۴۷)
إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۴۸)
قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى (۴۹)
قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (۵۰)
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (۵۱)
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى (۵۲)
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (۵۳)
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى (۵۴)
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى (۵۵)
وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبى (۵۶)
ترجمه:
گفتند: خدایا مى ترسیم بما تجاوز کند یا راه طغیان پیش گیرد. خداوند فرمود: نترسید. من با شمایم مىشنوم و مىبینم. نزد او آیید و بگویید: ما فرستادگان خداى توایم. بنى اسرائیل را با ما بفرست و آنها را عذاب مکن. از جانب خدایت آیتى آورده ایم. سلام بر کسى که پیرو هدایت باشد. بما وحى شده است که عذاب بر کسى است که تکذیب کند و روى گردان باشد. فرعون گفت: اى موسى، خداى شما کیست؟
گفتند: خداى ما همان است که آفرینش هر چیزى عطا کرد و او را رهنمون گشت. گفت:
پس حال گذشتگان چیست؟ گفت: علم آنها در کتابى است پیش خداى من که نه گمراه میشود و نه فراموش مىکند. همان که زمین را براى شما گهواره ساخت و راههایى در آن براى شما ایجاد کرد و از آسمان آبى نازل کرد که بدان جفتهایى از گیاهان مختلف رویانیدیم. بخورید و چارپایانتان را بچرانید که در آن براى خردمندان آیاتى است. شما را از خاک آفریدیم و به خاک برمیگردانیم و بار دیگر شما را از خاک بیرون مىآوریم. ما آیات خود را بفرعون نشان دادیم. و او تکذیب و امتناع کرد.
قرائت:
خلقه: نصر از کسایى بفتح لام و دیگران به سکون لام خواندهاند. بنا بر اول جمله فعلیه در محل جر و صفت «شىء» است و بنا بر دوم مفعول ثانى «اعطى» و بمعنى «صورته» است.
مهدا: این قرائت یعقوب است و مصدر خواهد بود. دیگران «مهادا» خواندهاند و جمع است.
لغت:
فرط: تقدم. افراط هم بمعنى اسراف و تقدم از حق است. تفریط هم بمعنى تأخر از حق است.
قرن: مردم هر عصرى که در میان ایشان پیامبر یا امامى یا عالم مقتدایى باشد و اگر هیچیک از اینها نباشد قرن گفته نمیشود.
نهى: جمع نهیه است. علت اینکه خردمندان را «لاولى النهى» گویند.
این است که مردم را از زشتیها نهى مىکنند. برخى گویند: علت این است که کارها به آراء ایشان منتهى مىشود.
اعراب:
اسمع: جمله در محل رفع و خبر بعد از خبر یا در محل نصب و حال.
عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ: «علمها» مبتدا و «فِی کِتابٍ» خبر و «عِنْدَ رَبِّی» متعلق به آن یا صفت آن و منصوب بر حالیت یا خبر اول و «فِی کِتابٍ» خبر ثانى یا بدل.
لا یَضِلُّ رَبِّی: در اینجا «عنه» محذوف است. مثل: «وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً» که «فیه» مقدر است.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ: یا محلا مجرور و صفت براى «ربى» یا خبر مبتداى محذوف است.
مِنْ نَباتٍ: در محل نصب و صفت «ازواجا».
شتى: صفت بعد از صفت.
تاره: مفعول مطلق.
مقصود:
قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى: همین که خداوند موسى و هارون را مأمور کرد که نزد فرعون روند و او را دعوت کنند، گفتند: مى- ترسیم که ما را عذاب کند و در بد رفتارى نسبت بما از حد بگذرد.
برخى گفتهاند: یعنى مىترسیم پیش از آنکه بدلائل ما توجه کند ما را بکشد یا بر اثر رد گفتار ما بر کفر خویش بیفزاید.
قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى: خداوند فرمود: نترسید که من با شمایم و یار و نگهبان شما خواهم بود آنچه او از شما مىپرسد، مىشنوم و جواب آن را به شما الهام میکنم. و مىبینم آنچه را که در باره شما تصمیم مىگیرد و از شما دفاع مىکنم. نظیر اینکه مىفرماید: «فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما» (قصص ۳۵) به شما دست نمىیابند.
فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ: اکنون دستور قبلى را که مجمل بود به تفصیل بیان کرده. مىفرماید: پیش فرعون بیائید و بگویید: خالق تو ما را پیش تو فرستاده که دعوتت کنیم.
فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ: بنى اسرائیل را آزاد کن و آنها را با ما بفرست.
وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ: آنها را عذاب مکن. ما معجزه واضحى داریم که روشنگر نبوت و رسالت ماست.
وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى: منظور از سلام در اینجا درود و تحیت نیست.
بلکه مقصود این است که هر کس پیرو هدایت باشد از عذاب خدا سالم مىماند. دلیل آن قسمت زیر است:
إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى: بما وحى شده است که هر کس نبوت ما را تکذیب کند و از آن روى گردان باشد، از عذاب خدا سالم نمىماند.
قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى: آنها نزد فرعون آمدند و فرمان خدا را ابلاغ کردند، فرعون گفت: اى موسى خداى تو کیست؟ در اینجا با اینکه مخاطب هر دو هستند، از باب تغلیب فقط نام موسى برده شده است. برخى گفتهاند. تقدیر:
«یا موسى و یا هارون» است که براى اختصار یکى حذف شده است نتیجه دیگر آن تساوى رءوس آیات است.
قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى: فرعون مىپرسید که خداى شما چگونه آدمى است؟ اما موسى در جواب گفت: خداى ما نه از آن کسانى است که تو تصور مىکنى. فقط مىتوان خدا را به آثارش شناخت. او بهر موجودى صورتش را بخشیده و او را بغذا و آب و تولید نسل و … هدایت کرده است.
این معنى از مجاهد و عطیه و مقاتل است.
ابن عباس و سدى گویند: یعنى خداوند بهر موجودى زوجش را عطا کرده و نکاح و آمیزش با او را به وى یاد داده است. جبائى گوید: یعنى به مردم نعمتهاى دنیا را عطا کرده و راه استفاده از آنها را به ایشان نشان داده و دستورات دین را در اختیار ایشان گذاشته تا از راه اجراى آن به نعمتهاى آخرت نائل گردند.
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى: فرعون گفت: در این صورت تکلیف امتهاى گذشته که بخداوند اقرار نداشتند و بتها را مىپرستیدند چیست؟ مقصود از امتهاى گذشته، قوم نوح و عاد و ثمود بود.
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ: موسى در جواب گفت: اعمال آنها پیش خداوند محفوظ است و خدا به اعمال ایشان علم دارد و آنها را کیفر مىدهد. این علم در لوح محفوظ است.
برخى گفتهاند: منظور از کتاب، همان چیزى است که فرشتگان مىنویسند.
برخى گفتهاند: منظور فرعون این بود که چرا امم پیش، پس از مرگ برانگیخته نشدند؟
لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى: هیچ چیزى از دست او نمىرود یا اینکه خطا نمىکند و فراموشى ندارد.
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا: خدایى که زمین را گهواره و بستر شما کرد و در زمین راههایى براى شما بوجود آورد که به آسانى عبور کنید.
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً: خدایى که از آسمان جهت شما باران نازل کرد.
در اینجا نقل مطالب موسى تمام مىشود و خداوند دنباله مطلب را در باره باران براى مردم بیان داشته مىفرماید:
فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى: ما با آب باران اصناف مختلف گیاهان را با گلهایى برنگ سرخ و سفید و سبز و زرد با طعمها و منافع مختلف از زمین خارج کردیم.
بعضى براى خوراک انسان مفید هستند و بعضى بعنوان میوه مورد استفاده قرار میگیرند و بعضى براى حیوانات مفیدند.
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ: شما از این روییدنیها بخورید و حیواناتتان را در آنها بچرانید. در اینجا امر براى اباحه و یاد آورى نعمت است.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى: در این مطلب، راهنمایىهایى است براى خردمندانى که از ارتکاب محرمات خوددارى مىکنند و داراى تقوى هستند.
مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى: پدرتان آدم را از خاک آفریدهایم و شما را پس از مرگ بخاک برمیگردانیم و در روز حشر شما را از خاک بیرون مىآوریم.
وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبى: ما تمام آیات نهگانهاى که بر نبوت موسى دلالت داشتند به فرعون ارائه کردیم ولى او همه را تکذیب کرد و از ایمان آوردن خوددارى کرد.
مقصود از «آیاتِنا کُلَّها» کلیه آیات الهى نیست. بلکه همان آیاتى است که بموسى عطا کرده بود.
[سوره طه (۲۰): آیات ۵۷ تا ۶۶]
قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسى (۵۷)
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً (۵۸)
قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (۵۹)
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتى (۶۰)
قالَ لَهُمْ مُوسى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (۶۱)
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (۶۲)
قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى (۶۳)
فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى (۶۴)
قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى (۶۵)
قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (۶۶)
ترجمه:
فرعون گفت: اى موسى، آمدهاى که با سحر خود ما را از سرزمینمان خارج گردانى؟ ما هم سحرى مثل سحر تو خواهیم آورد، میان ما و خودت وعدهگاهى قرار ده که ما و تو از آن وعدهگاه مساوى تخلف نکنیم. موسى گفت: وعدهگاه شما روز زینت و هنگام بامداد است که مردم از خانه ها خارج مىشوند، فرعون از موسى منصرف گردید و تدبیر و نیرنگ خود را فراهم آورد سپس بیامد. موسى به ایشان گفت واى بر شما، بخداوند نسبت دروغ ندهید که شما را گرفتار عذاب مىکند و آنهایى که بخدا نسبت دروغ میدهند زیانکارند. آنها در باره موسى به نزاع پرداختند و نجواى خود را مخفى داشته، گفتند: این دو، ساحرانى هستند که میخواهند شما را با سحر خود از سرزمینتان خارج گردانند و طریقه برتر شما را از کف شما ببرند. شما تدبیر خود را فراهم کنید و صف ببندید که امروز پیروزى از آن کسى است که برترى دارد.
گفتند: اى موسى یا تو عصا را مىاندازى یا ما اولین کسى هستیم که وسائل خود را مىافکنیم. گفت: بلکه شما بیفکنید. در این هنگام ریسمانها و عصاهایشان از نیروى سحرشان بخیال موسى حرکت میکردند.
قرائت:
لا نخلفه: ابو جعفر به جزم و باقى به رفع خواندهاند. جزم بنا بر این است که جواب امر باشد. و بنا بر رفع در محل نصب و صفت است براى «موعداً» سوى: حجازیان و ابو عمرو و کسایى بکسر سین و دیگران بضم خواندهاند. اما در صفات بضم سین اولى است.
یوم الزینه: حفص به نصب «یوم» قرائت کرده و در این صورت ظرف است و دیگران به رفع خواندهاند و خبر است یعنى: «وقت موعدکم یوم الزینه» فیسحتکم: کوفیان غیر از ابو بکر بضم یاء از باب افعال و دیگران بفتح یاء بصیغه ثلاثى مجرد خواندهاند و هر دو بیک معنى است.
ان هذان: ابو عمرو «ان هذین» خوانده است و بنا بر این «ان» مخففه از مثقله است که اسم آن «هذین» و خبر آن «لساحران» است.
ابن کثیر و حفص «ان هذان» خواندهاند و در این صورت اسم «ان» مخففه از مثقله محذوف و جمله خبر آن است. حرف لام هم براى فرق میان «ان» مخففه و «ان» شرطیه است.
دیگران «ان هذان» خواندهاند که در اینصورت، بقولى «ان» بمعنى «نعم» است و بقولى اسم «ان» ضمیر محذوف است و …
در این میان ابن کثیر نون «هذان» را تشدید داده و وجه آن یا این است که نون عوض از الف محذوف است یا براى فرق میان کلمات مبهم و غیر مبهم است.
فاجمعوا: ابو عمرو بهمزه وصل و فتح میم و دیگران از باب افعال خواندهاند.
یخیل: ابن عامر و روح و زید به تاء و دیگران به یاء خواندهاند. بنا بر قرائت اول، نائب فاعل ضمیر مستتر و عائد به حبال و بنا بر قرائت دوم نائب فاعل «ان» است.
مقصود:
اکنون خداوند حکایت میکند که فرعون به موسى نسبت سحر داد تا مردم را به اشتباه اندازد. مىفرماید:
قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسى: اى موسى آمدهاى که ما را به سحر خویش از سرزمینمان بیرون کنى؟
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ: ما نیز سحرى همچون سحر تو خواهیم آورد.
فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً:
جایى وعدهگاه قرار ده که ما و تو در موقع معین در آنجا حاضر گردیم. آن جا باید از نظر مسافت براى ما و تو یکسان باشد.
قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى: در میان مردم مصر یکى از روزها را روز زینت مىنامیدند. و در آن روز مردم لباس نو مىپوشیدند و بازارها را تزیین مىکردند. موسى وعده گذاشت که در بامداد همان روز که مردم از خانهها خارج مىشوند، در محل مخصوص اجتماع کنند و جریانات را از نزدیک تماشا کنند.
تا هیچگونه شبههاى براى کسى باقى نماند.
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتى: فرعون از موسى جدا شد و نیرنگهاى خود را فراهم کرد و در وقت مقرر به وعدهگاه آمد.
قالَ لَهُمْ مُوسى: موسى ساحران را که سحر خود را براى مقابله با اعجاز موسى حاضر کرده بودند، موعظه کرد و به آنها گفت:
وَیْلَکُمْ: این کلمه براى تهدید بکار مىرود. یعنى خداوند شما را گرفتار ویل و عذاب گرداند. ممکن است منادى باشد و در این صورت دعاى عذاب براى آنها مىکند. برخى گفتهاند دو کلمه است به این صورت: «وى لکم» یعنى از شما تعجب مىکنم.
لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً: ابن عباس گوید: یعنى کسى را شریک خدا نسازید. برخى گفتهاند: یعنى بخدا دروغ نبندید و معجزات مرا به سحر و سحر خود را به حق و فرعون را به الوهیت و خداوندى نسبت ندهید.
فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ: که شما را گرفتار عذاب و هلاکت خواهد کرد. اصل سحت تراشیدن تمام موهاى سر است و «سحته اللَّه و اسحته» یعنى خدا او را مستأصل و هلاک گردانید.
وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى: قتاده گوید: یعنى کسى که نسبت دروغ بخدا بدهد زیانکار است. بعضى گویند: یعنى چنین کسى امیدش از خدا و بهشت قطع شده است.
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ: مردم در باره موسى و هارون و فرعون به مشاوره پرداختند و هر کدام در رد عقیده دیگرى و اثبات نظر خود کوشش میکرد.
برخى گویند: یعنى ساحران در باره عصاها و ریسمانها و اینکه کدامیک آغاز کنند، به شور پرداختند.
وَ أَسَرُّوا النَّجْوى: آنها مطالب خود را پوشیده از فرعون براى یکدیگر بیان کرده، گفتند: اگر موسى بر ما غالب آمد از او تبعیت مىکنیم.
محمد بن اسحاق مىگوید: وقتى موسى به ایشان گفت: «ویلکم!» آنها به نحوى پرداخته، گفتند: این نه سخن ساحران است.
قتاده گوید: نجواى آنها این بود که اگر او ساحر است بر او غالب مىآییم و اگر از جانب خداست پیروز خواهد شد.
برخى گویند: یعنى ساحران سخن خود را از موسى و هارون مخفى داشتند و با فرعون به نجوى پرداختند.
قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما:
فرعون و اطرافیانش بمردم گفتند: این دو برادر ساحرانى هستند که میخواهند شما را با سحر خویش از سرزمین مصر خارج سازند.
وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى: و راه شما را که بهترین و نزدیکترین راه بحق است از شما بگیرند و مردم را متوجه خویش سازند. این معنى از امیر المؤمنین على (ع) است.
برخى گفتهاند: بنى اسرائیل که از لحاظ عدد و ثروت، اکثریت داشتند، طریقه و وسیله زندگى مصریان بودند. مىترسیدند که موسى و هارون بنى اسرائیل را با خود ببرند.
برخى گویند: یعنى مىخواهند دین و آیین پسندیده شما را از شما بگیرند.
فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ: تمام تدبیرها و نیرنگهاى خود را بکار اندازید.
ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا: آن گاه صف بسته بیائید تا نظم و هیبت خود را بهتر نشان دهید برخى گویند: منظور از صف همان «مصلى» است که در روز عید جهت نماز در آنجا جمع مىشدند.
وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى: امروز سعادتمند کسى است که غلبه و برترى پیدا کند. برخى گویند: این جمله، تتمه قول فرعون به ساحران است و برخى گویند:گفتار خود ساحران بیکدیگر است.
قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى: ساحران موسى را مخیر کردند که عصاى خود را اول بیفکند یا بعد.
قالَ بَلْ أَلْقُوا: موسى به ایشان گفت: شما اول بیندازید. منظور این بود که وقتى موسى عصاى خود را بیندازد و سحر آنها را باطل کند، تأثیر بیشترى در دلها داشته باشد.
فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى: موسى خیال میکرد که ریسمانها و عصاهاى ایشان حرکت مىکنند، برخى گفتهاند: یعنى فرعون خیال میکرد. اینکه مىگوید: خیال میکرد، بواسطه این است که ریسمانها و عصاها حقیقهً حرکت نمیکردند. بلکه نظر به اینکه در داخل آنها جیوه ریخته بودند، همین که آفتاب گرم شد، جیوه بالا رفت و چیزهایى که جیوه در داخل آنها بود بحرکت در آمدند. کسى که به این صحنه مىنگریست و رمز آن را نمیدانست، گمان میکرد که واقعاً ریسمانها و عصاها بحرکت در آمدهاند.