كشف الاسرار و عدة الأبراریونس - كشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره یونس آیه ۵۷ – ۷۰

۶- النوبه الاولى‏

(۱۰/ ۷۰- ۵۷)

قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ اى مردمان‏ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ‏ آمد بشما پندى از خداوند شما وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفا و آسانى آن را که‏ در دلها بود [از تنگى و شک‏] وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ (۵۷) و راه نمونى و مهربانى گرویدگان را.

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ‏ گوى بفضل خداى و رحمت او فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا بآن شاد باشید و خرّم‏ هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ‏ (۵۸) فضل خداى به است از آنچه شما گرد میکنید در دنیا.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ‏ گوى چه بینید ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ‏ آنچه اللَّه شما را فرستاد از آسمان از روزى‏ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا شما فرا ایستادید و از آن بخویشتن حرام ساختید و حلال ساختید قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ‏ گوى اللَّه شما را دستورى داد أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ‏ (۵۹) یا بر اللَّه دروغ مى ‏سازید.

وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ‏ چه مى ‏پندارند ایشان که بر خداى مى ‏دروغ سازند یَوْمَ الْقِیامَهِ [چه پندارند که چه بینند از پاداش‏] روز رستاخیز.إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ‏ اللَّه با فضل است بر مردمان [در فرا ذاشت ایشان در مهلت دادن درین جهان‏] وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ‏ (۶۰) لکن بیشتر ایشان از اللَّه بآزادى نه اند نه با او آشنااند.

وَ ما تَکُونُ فِی شَأْنٍ‏ در هیچ کار نباشى تو وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ‏ و ازین قرآن هیچ چیز نخوانى‏ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ‏ و هیچ کار نکنید إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً مگر ما بر شما گواه باشیم [و بشما دانا] إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ‏ آن گه که مى ‏باشید در کار و میروید در آن‏ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ‏ و دور نیست و غائب از خداوند تو [و نه پوشیده و برو] مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ هم سنگ یک ذره‏ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ نه در زمین و نه در آسمان‏ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و نه کم از ذره‏ اى و نه مه از آن‏ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ (۶۱) مگر که در نوشته‏ ایست پیداى، روشن درست.

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ‏ آگاه بید که اولیاى خدا آنند که باو گروند لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ (۶۲) ور ایشان فردا(آخرت)نه بیم است و نه اندوهگن باشند.

الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که باو بگرویدند وَ کانُوا یَتَّقُونَ‏ (۶۳) و آزرم میداشتند و پرهیزگار بودند.

لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ ایشان را بشارت است درین جهان و در آن جهان‏ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ‏ بدل کردن‏ نیست سخنان خداى را و وعدهاى او را ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏ (۶۴) آنست پیروزى بزرگوار.

وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ‏ اندوهگن مکناد ترا سخن ایشان‏ إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً خدایى اللَّه راست بهمگى و توانایى در همه کار و توانستن با همه کس‏ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏ (۶۵) او شنواست دانا.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ آگاه بید که اللَّه راست هر چه در آسمان و زمین چیز و کس است‏ وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ بچه چیزى مى‏ پى‏برند ایشان که جز از اللَّه‏ انبازان مى‏ خوانند إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ‏ بر چه اعتماد میکنند جز از پندار که پى مى ‏برند وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏ (۶۶) و جز از دروغ روشن که میگویند.

هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ‏ اوست که شما را شب آفرید لِتَسْکُنُوا فِیهِ‏ تا درو بیارامید وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز روشن آفرید تا درو بینند إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ در آن نشانهاى روشن است توانایى و دانایى اللَّه را لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ‏ (۶۷) ایشان را که بشنوند.

قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً گفتند: که اللَّه فرزند گرفت‏ سُبْحانَهُ‏ پاکى و بى عیبى و بى‏فرزندى اللَّه راست‏ هُوَ الْغَنِیُ‏ او [از اولاد] بى ‏نیاز است و پاک است‏ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ او راست هر چه در «هفت» آسمان و «هفت» زمین است‏ إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا نیست بنزدیک شما این سخن را هیچ عذر و هیچ حجت‏ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏ (۶۸) بر خداى چیزى مى‏ گویید که آن را ندانید.

قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ‏ بگوى ایشان که بر خداى دروغ مى‏ سازند لا یُفْلِحُونَ‏ (۶۹) نیک نیابند.

مَتاعٌ فِی الدُّنْیا یک چند ایشان را درین جهان فرا دارند ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ‏ و آن گه بازگشت ایشان با ما ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ و آن گه بچشانیم ایشان را عذاب سخت‏ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ‏ (۷۰) بآنچه حق فرا مى ‏پوشیدند و کافر مى ‏شدند.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ و این ناس مشرکان قریش‏اند و موعظه و شفاء و هدى و رحمه همه صفات قرآن‏اند موعظه خواند زیرا که در آن هم وعظ است و هم زجر، مطیع بوى پند پذیرد و در طاعت بیفزاید عاصى پند گیرد و از معصیت باز ایستد، شفا خواند زیرا که درد جهل را دارو است، و بیمارى شک را درمان. هُدىً وَ رَحْمَهٌ خواند بیگانه را بر راه میخواند و آشنا را بر صواب میراند، هدایت را سبب است و نجات را وسیلت، رحمت مؤمنان است و تذکره خایفان، و تبصره دوستان و قیل: وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ اى- نعمه من اللَّه لاصحاب محمد ص.

قُلْ‏ یا محمد للمؤمنین‏ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا میگوید:

بفضل خدا و رحمت او شاد باشید این «باء» بفضل اللَّه، خود تمام است بمعنى. و این «باء» بذلک بدل است از آن در آورد که سخن متطاول گشت‏ هُوَ خَیْرٌ یعنى- فضل اللَّه خیر، فضل و رحمت یاد کرد و آن گه جواب سخن با فضل برد تنها و این در عربیّت مشهور است و در قرآن این را نظائر است‏ فَلْیَفْرَحُوا بیاء تجمعون بتا قرائت ابو جعفر است و شامى. و المعنى فلیفرح المؤمنون بذلک فهو خیر ممّا تجمعونه ایّها المخاطبون فلتفرحوا، و تجمعون بتاء مخاطبه قرائت یعقوب است بروایت رویس یعنى فلتفرحوا یا معشر المؤمنین هو خیر ممّا تجمعون من الاموال لانّ منافع القرآن و الایمان تبقى لصاحبه و منافع الاموال تفنى و تورث صاحبها الندامه فى العقبى. امّا تفسیر فضل و رحمت آنست که مصطفى ص گفت: قال بفضل اللَّه یعنى- القرآن و برحمته ان جعلکم من اهله.

ابن عباس گفت: فضل اللَّه، الایمان و رحمته القرآن. ابن عمر گفت: فضل اللَّه، الایمان و رحمته تزیینه فى القلب، یقول اللَّه تعالى: وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ‏ سهل بن عبد اللَّه گفت:

فضل اللَّه، الاسلام و رحمته السّنّه. و قیل: فضل اللَّه، النّعم الظّاهره و رحمته النّعم الباطنه.

یقول اللَّه تعالى: وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً و قیل: فضله‏ إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ و رحمته‏ أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ‏ و قیل: فضل اللَّه القرآن لانّ اللَّه تعالى سمّى القرآن عظیما و سمّى فضله عظیما، فقال تعالى: وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ‏ و قال: تعالى‏ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً فکانّه قال: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً ان آتاک القرآن العظیم، و رحمته محمد ص قال تعالى:

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ‏ و قال النبى ص: «انّما انا رحمه مهداه»

و قیل: فضل اللَّه قوله‏ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ‏ و رحمته‏ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ و قیل:

فضله، اظهار الجمیل. و رحمته، ستر القبیح. و فى الدّعاء یا من اظهر الجمیل و ستر على القبیح‏

ذو النون: گفت رحمت عام است که گفت: رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ و فضل خاصّ است که گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً و امّت محمد را در این آیت شرفى است تمام که ایشان را در مرتبت فضل برابر پیغامبر نهاد، فقال تعالى للنبى: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً و قال لامّته: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً.

قوله: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ این خطاب با قریش است که ایشان چیزهایى حرام کردند بخویشتن چون: بحیره و سائبه و وصیله و حامى و چیزهایى حجر کردند از انعام و حرث بخویشتن و ماههایى حرام کردند بخویشتن به نسیئى و همچنین چیزهایى حلال کردند بخویشتن از حرام چون خون و مردار، و ذلک قوله: وَ إِنْ یَکُنْ مَیْتَهً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ و حلال گرفتن شعائر و هدى و آنچه در آن آیت است که‏ لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ‏ و مردان از زنان میراث بردن، و ذلک قوله: لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً اینست تحریم و تحلیل قریش که ربّ العالمین میگوید: أَ رَأَیْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ‏ یعنى من تحلیل‏ رِزْقٍ‏ لکم‏ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ‏ فى هذا التّحریم و التّحلیل‏ أَمْ عَلَى اللَّهِ‏ یعنى- بل على اللَّه‏ تَفْتَرُونَ‏ و هو قولهم: وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها معنى آنست که اللَّه شما را دستورى داد در تحریم و تحلیل، نداد دستورى بلکه بر اللَّه شما دروغ سازید همانست که جایى دیگر گفت: آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنْثَیَیْنِ‏ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللَّهِ‏ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ‏ و شرح وجوه این در سوره المائده و الانعام مفصل است.

وَ ما ظَنُّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَهِ اى- ما ظنّهم ذلک الیوم باللّه و قد افتروا على اللَّه، یعنى أ یحسبون انّ اللَّه لا یؤاخذهم به و لا یعاقبهم علیه؟ کلا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ‏ بتاخیر العذاب و بما انزل من الرّزق و وسّع على العباد وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ‏ اللَّه على نعمه.

وَ ما تَکُونُ‏ یا محمد فِی شَأْنٍ‏ اى- امر من امورک، و جمعه شئون تقول العرب ما شانت شانه، اى- ما عملت عمله. و شان الرّأس الخطوط الّتى تکون فى الهامه.

واحدها، شان و معناه اى- وقت تکون فى شأن من عباده وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ‏ اى- من اللَّه من قرآن انزله علیک‏ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ‏ تلاوت قرآن و عمل بندگان از هم جدا کرد این دلیل است که قرائت قرآن بلفظ خواننده نه مخلوق است و نه در شمار اعمال وى است بخلاف قول لفظیان و جهمیان، احمد حنبل گفت: اللفظیّه شر من الجهمیّه لانّ قولهم و کفرهم اغمض. و از احمد حنبل پرسیدند از قومى که گویند الحمد للَّه چون بقصد قرآن خواندن گویى نه مخلوق است و چون بقصد شکر نعمت گویى مخلوق است. احمد خشم گرفت و دست برسائل افشاند، گفت: این سخن دروغ است و باطل.

ما کان غیر مخلوق فهو على الالسن غیر مخلوق و ما کان مخلوقا فهو على الالسن مخلوق.

و قال ابو سعید یحیى بن منصور من اشار الى لفظ او تحریک لسان او استماع آذان او کتابه او تحریک اصابع او حفظ بالقرآن انّ شیئا منها مخلوق فهو کافر. و هذا قول احمد بن حنبل لانّ ما یحصل ملفوظا بلفظ مخلوق او یحصل مکتوبا بکتابه مخلوقه فانّه مخلوق‏ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً نشاهد ما تعملون.

إِذْ تُفِیضُونَ‏ اى- تاخذون و تدخلون فى ذلک العمل. این خطاب با مصطفى است و امّت وى، و افاضت هموار رفتن بود در کار. میگوید: شما هیچ کار نکنید و در هیچ کار نروید که نه ما بشما داناایم و آگاه و مى ‏بینیم شما را در آن کار آن گه که در آن میروید و میکنید وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ‏ قرائت کسایى یعزب بکسر زاء است و هما لغتان کقوله یعکفون و یعکفون و یعرشون و یعرشون و العزبه و العزوبه بعد الانسان عن التزوج، و العذاب البعید، یقال رجل عزب و امراه عزبه مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ من صلت است و معناه لا یعزب اى- لا یغیب و لا یبعد عن ربّک مثقال ذرّه اى وزن ذره و انّما قال للوزن مثقالا لانّ الشی‏ء لا یوزن حتّى یکون له ثقل و ذرّه النّمله الحمراء الصّغیره ضربها اللَّه مثلا بصغر جرمها و خفّه وزنها فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ در قرآن ارض بهفت وجه آید یکى آنست که زمین بهشت خواهد و ذلک فى قوله‏ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ همانست که در سوره الانبیاء گفت: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ‏ یعنى ارض الجنّه. وجه دوّم ارض شام است، زمین مقدّسه و هو قوله: یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ‏ همانست که جایى دیگر گفت‏ وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها یعنى الارض المقدّسه. وجه سیوم ارض مدینه است و ذلک فى العنکبوت‏ یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَهٌ یعنى ارض المدینه یأمرهم بالهجره الیها، همانست که در سوره النساء گفت: أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً و در بنى اسرائیل گفت: وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ الْأَرْضِ‏ و قال فى النساء یَجِدْ فِی الْأَرْضِ‏ یعنى- ارض المدینه مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً چهارم زمین مکه است و ذلک فى قوله‏ أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها و در سوره الانبیاء گفت: نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ‏ و در سوره النساء گفت: کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ‏ یعنى ارض مکه.

پنجم زمین مصر است چنان که گفت: اجْعَلْنِی عَلى‏ خَزائِنِ الْأَرْضِ‏ اى- على خراج ارض مصر. و قال‏ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ‏ و قال تعالى: فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ‏ و قال: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ‏ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ‏ إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ‏ یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ‏ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ‏ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ مراد باین همه زمین مصر است. ششم زمین اسلام است چنان که گفت: أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ‏ یعنى ارض العرب ارض الاسلام همانست که گفت: إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ‏ یعنى ارض العرب و هى ارض الاسلام: وجه هفتم ارض الاسلام یعنى جمیع الارضین همه زمینها در تحت آن شود کقوله تعالى: وَ ما مِنْ دَابَّهٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها یعنى جمیع الارضین و کذلک قوله: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ‏ و کذلک قوله: فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ و نظائر این فراوان است‏ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ حمزه و یعقوب اصغر و اکبر هر دو را برفع خوانند باقى بنصب خوانند، من رفع فالمعنى‏ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّهٍ … وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ و من نصب فالمعنى، ما یعزب عن ربّک من مثقال ذره و لا اصغر من ذلک و لا اکبر و الموضع موضع خفض الّا انّه فتح لانّه لا ینصرف‏ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ و هو اللّوح المحفوظ.

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ‏ اولیاء جمع ولىّ است و ولىّ بر وزن فعیل است مبالغه من الفاعل و هو من توالت طاعاته من غیر ان یتخلّلها عصیان، و روا باشد که فعیل بمعنى مفعول بود همچون جریح و قتیل، فیکون الولىّ من یتوالى علیه احسان اللَّه و افضاله، و قد یکون بمعنى کونه محفوظا فى عامّه احواله من الزّلّات و کما انّ النّبی لا یکون الّا معصوما فالولىّ لا یکون الّا محفوظا، و الفرق بین المعصوم و المحفوظ انّ المعصوم لا یلمّ بذنب البتّه و المحفوظ قد یحصل منه هنات و قد یکون له فى الندره زلات و لکن لا یکون له اصرار اولئک الذین یتوبون من قریب 

 عن سعید بن جبیر قال‏ سئل رسول اللَّه ص: من اولیاء اللَّه؟ قال: هم الذین اذا رأوا ذکر اللَّه‏

و قال النّبی ص‏ قال اللَّه تعالى:ان اولیائى الذین یذکرون بذکرى و اذکر بذکرهم‏

وعن عمر الخطاب قال قال:

رسول اللَّه ص: «انّ من عباد الل‏ه لاناسا ما هم بانبیاء و لا شهداء یغبطهم الانبیاء و الشهداء یوم القیمه بمکانهم من اللَّه. فقال: رجل من هم یا رسول اللَّه و ما اعمالهم لعلّنا نحبهم بذلک؟

قال: رجال یتحابون بروح اللَّه من غیر ارحام بینهم و لا اموال یتعاطونها بینهم فو اللَّه انّ وجوههم نور و انّهم لعلى منابر من نور لا یخافون اذا خاف النّاس و لا یحزنون اذا حزنوا. ثمّ قرأ أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏

وعن ابى ادریس الخولانى عن ابى الدرداء قال سمعت رسول اللَّه ص یقول: قال اللَّه عز و جل حقت محبتى للمتحابین فى، و حقت محبتى للمتزاورین فى، و حقت محبتى للمتجالسین فى، الذین یعمرون مساجدى بذکرى و یعلمون الناس الخیر و یدعونهم الى طاعتى اولئک اولیائى الذین اظلهم فى ظل عرشى و اسکنهم فى جوارى و او منهم من عذابى و ادخلهم الجنه قبل الناس بخمس مائه عام یتنعمون فیها و هم فیها خالدون. ثم قرأ نبى اللَّه ص «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏

و قال امیر المؤمنین ع‏ «اولیاء اللَّه قوم صفر الوجوه‏ من السّهر، عمش العیون من العبر، خمص البطون من الخوى، یبس الشّفاه من الدّوى.

قوله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ‏ خواهى در آیت اوّل پیوند، و معنى آنست که اولیاء خدا ایشان‏اند که ایمان آوردند و پرهیزکاران‏اند و باین معنى یتّقون وقف است و سخن تمام شد، و اگر خواهى بر یحزنون سخن بریده کن وانگه‏ الَّذِینَ آمَنُوا ابتدا کن‏ لَهُمُ الْبُشْرى‏ خبر ابتدا بود.

لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ میگوید: مؤمنانرا بشارت است در این جهان و در آن جهان، درین جهان خواب نیکو است که خود را بینند یا ایشان را بینند، و در آن جهان بهشت. هکذا

روى عن النّبی ص فیما روى عن ابى الدرداء قال: سألت رسول اللَّه ص عن قول اللَّه تعالى‏ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ قال هذه البشرى فى الآخره قد عرفناها، فما البشرى فى الحیاه الدّنیا؟ قال: الرّؤیا الصّالحه یراها الرّجل او ترى له. و فى الآخره الجنّه.

و فى روایه عباده قال: سالت عنها رسول اللَّه فقال:

هى الرّؤیا الصّالحه یراها المؤمن لنفسه او ترى له و هو کلام یکلّم به ربک عبده فى المنام.

و عن عائشه انّ النّبی ص قال: لا یبقى بعدى من النّبوه شى‏ء الّا المبشرات. قالوا: یا رسول اللَّه و ما المبشرات؟ قال: الرّؤیا الصّالحه یراها الرّجل او ترى له.

و عن ابى قتاده الانصارى عن رسول اللَّه قال: الرّؤیا الصّالحه من اللَّه و الرّؤیا السّوء من الشّیطان، فمن راى رؤیا یکرهها فلینفث عن یساره ثلثا و لیتعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم، فانها لا تضرّه و لا یخبرها احدا و ان راى رؤیا حسنه فلیستبشر بها و لا یخبرها الّا من یحبّه»

و قال النّبی ص: الرّؤیا ثلث الرّؤیا الصّالحه بشرى من اللَّه و رؤیا اخرى من الشّیطان و رؤیا من حدیث النّفس»

و قال: اصدقکم رؤیا اصدقکم حدیثا و رؤیا المؤمن جزء من ستّه و اربعین جزء من النّبوّه»

این خبر را دو معنى گفته‏ اند یکى آنست که مصطفى را چهل و شش معجزه بود و خوابهاى او یکى از آن جمله بود که وى هر چه در خواب دید در بیدارى دید و لذلک قال تعالى: لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِ‏ معنى دیگر گفته ‏اند که مصطفى ص چهل ساله بود که وحى آمد بوى و پیش از آمدن جبرئیل شش ماه در خواب وحى بوى مى ‏آمد و مدّت نبوت و وحى بیست و سه سال بود و بیست و سه سال بتفصیل چهل و شش بار شش ماه بود، پس درست شد که این شش ماه که وحى بوى اندر خواب بود جز وى است از چهل و شش جزو از مدّت نبوّت و وحى بدو ص. قال: عطاء لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا یعنى عند الموت تاتیهم الملائکه بالرّحمه و البشاره من اللَّه و تاتى اعداء اللَّه بالغلظه و الفظاظه و فى الآخره عند خروج نفس المؤمن یعرج بها الى اللَّه کما تزفّ العروس یبشّر برضوان من اللَّه، قال اللَّه تعالى‏ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ طَیِّبِینَ‏ الآیه. قال ابن کیسان هى ما بشّرهم اللَّه فى الدّنیا بالکتاب و الرّسول انّهم اولیاء اللَّه و یبشّرهم فى قبورهم و فى کتبهم الّتى فیها اعمالهم بالجنّه، و یحکى عن ابى بکر محمد بن عبد اللَّه الجوزقى یقول رأیت ابا احمد الحافظ فى المنام راکبا برذونا و علیه طیلسان و عمامه فسلّمت علیه فقلت ایها الحاکم نحن لا بانزال نذکرک و نذکر محاسنک فعطف علىّ و قال لى و نحن لا بانزال نذکرک و نذکر محاسنک. قال اللَّه تعالى‏ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ الثناء الحسن الثّناء الحسن و اشار بیده. 

فى الخبر الصّحیح‏ قال: ابو ذر یا رسول اللَّه الرّجل یعمل لنفسه و یحبّه النّاس. قال: تلک عاجل بشرى المؤمن.

لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ‏ اى- لا تغییر لقوله و لا خلف لوعده‏ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏ وَ لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ‏ سخن اینجا تمام شد و اختصارى است اینجا عظیم میگوید:

اندوهگن مکناد ترا سخن ایشان که از دشمنان خدا سخنان زشت نابکار منکر فراوان بود اگر ایشان ترا دروغ زن دارند و بیم دهند اندوهگن مشو إِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً اى- انّ الغلبه للَّه و هو ناصرک و ناصرک دینک، عزّت و قوّت و غلبه همه خداى را است آن را عزیز کند و نصرت دهد که خود خواهد، جایى دیگر گفت: مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً هر که عزّت میجوید تا از اللَّه جوید که عزّت همه او راست و آنجا که گفت: وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ یعنى- ان العزّ الّذی للرّسول و للمؤمنین فهو للَّه تعالى ملکا و خلقا و عزّه سبحانه له و صفا فاذا العزّ کلّه للَّه عزّ و جلّ و لا منافاه بین الآیتین.

أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ یفعل فیهم و بهم ما یشاء وَ ما یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَکاءَ این ما استفهام است از روى تعجب و انکار میگوید:

ما ذا یعمل الذین یعبدون غیر اللَّه چه مى ‏پندارند اینان و چه بدست دارند. یعنى- انّهم‏ لیسوا فى شى‏ء و لا یصنعون شیئا کقوله تعالى: إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ‏ آن گه گفت: إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ‏ اى- ما یتّبعون الّا ظنّهم انّها تشفع لهم و تقرّبهم الى اللَّه زلفى‏ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏ یقولون ما لا یکون، التخرص الافتراء و الخرّاص المفترى، هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا اى- لتهدؤا و تستریحوا فِیهِ‏ وَ النَّهارَ مُبْصِراً هذا کقولهم لیل فلان نائم و اللّیل لا ینام و انّما ینام فیه یعنى- انّ النّهار یبصر فیه و المعنى جعل النّهار مضیئا لتهتدوا به فى حوائجکم و تنقلبوا فیه لمعاشکم، همانست که جایى دیگر گفت: وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً اى- مبصرا فیه‏ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ‏ سماع اعتبار و موعظه.

قالُوا یعنى- المشرکین من اهل مکه اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً هو قولهم الملائکه بنات اللَّه‏ سُبْحانَهُ‏ تنزیها له عمّا قالوه‏ هُوَ الْغَنِیُ‏ ان تکون له زوجه او ولد لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ ملکا و خلقا إِنْ عِنْدَکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا من صله است، اى- ما عندکم فى کتاب اللَّه حجه و حقّ بهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ‏.

قُلْ إِنَّ الَّذِینَ‏ یعنى اهل مکه‏ یَفْتَرُونَ‏ یختلقون‏ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ‏ هذا وقف التّمام اى- لا ینجون و لا یفوزون و لا یأمنون‏ مَتاعٌ‏ اى- لهم متاع‏ فِی الدُّنْیا یتمتّعون به و بلاغ ینتفعون به الى وقت انقضاء آجالهم، متاع درین آیت بمعنى بلاغ است چنان که در سوره البقره گفت: وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ‏ اى- بلاغ الى منتهى آجالکم و در سوره الانبیاء مشرکان عرب را گفت:

فِتْنَهٌ لَکُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ‏ یعنى- و بلاغ الى منتهى آجالکم‏ ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ‏ اى- منقلبهم فى الآخره ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِیدَ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ‏.

النوبه الثالثه

قوله تعالى و تقدس: یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، میگوید:

جلّ جلاله اى مردمان نداى عامّ است واهمگان میگوید، تا خود که نیوشد، خطاب جامع است تا که پذیرد، همه را میخواند تا کرا خواهد، نداى عامّ است و بار دادن‏ خاصّ دعوت عامّ است و هدایت خاص فرمان عامّ است و توفیق خاصّ اعلام عامّ است و قبول خاصّ، نه هر کرا خواند او را خواهد نبینى که آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ ناخواسته را خواند حجّت را، و خواسته را خواند قربت را، ظاهر ندا یکى و باطن ندا مختلف.

یا أَیُّهَا النَّاسُ‏ اى مردمان‏ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ‏ آنک آمد بشما موعظتى از خداوند شما یعنى قرآن که یادگار مؤمنان است، جایى دیگر گفت:

وَ ذِکْرى‏ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ یادگار مؤمنان است و مونس عارفان، و سلوه محبان و آسایش مشتاقان‏ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفاى بیمار دلان، و آسایش اندوهگنان، جایى دیگر گفت: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ قرآن شفاء دردها است، و داروى علّتها و شستن غمها و چراغ دلها، چراغ توحید است که از دلهاى کافران تاریکى کفر ببرد، چراغ اخلاص است که از دلهاى منافقان تاریکى شک ببرد، چراغ ارشاد است که از دلهاى مبتدعان تاریکى حیرت ببرد، چراغ هدى است که از دلهاى متحیّران تاریکى جهل ببرد، چراغ رضا است که از دلهاى بخیلان تاریکى شح ببرد، چراغ عنایت است که از دلهاى متعلّقان تاریکى اسباب ببرد.

وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفا در قرآن بر سه وجه است: شفاى عامّ است، و شفاى خاص، و شفاى خاص الخاص، شفاى عامّ آنست که گفت: فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ‏ و شفاى خاص آنست که گفت: ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‏ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفاى خاصّ الخاص‏ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ‏ شفاى عامّ نعمت اوست، شفاى خاصّ کلام اوست، شفاى خاصّ الخاصّ خود اوست، و گفته ‏اند: درین آیت قرآن را چهار صفت گفت:

موعظت و شفاء و هدى و رحمت، موعظت عوام راست، شفا خواص راست، هدى خاصّ الخاص راست، رحمت همگنان راست، فبرحمته و صلوا الى ذلک. و بدان که شفاى هر کس بر اندازه درد اوست، شفاى گنهکاران در رحمت اوست، شفاى مطیعان بیافت نعمت اوست، شفاى عارفان بزیادت قربت اوست، شفاى واجدان در شهود حقیقت اوست، شفاى محبّان در قرب و مناجات اوست.

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ‏ یا محمد مؤمنان را بشارت ده ایشان را بگو بفضل و رحمت من شاد باشید، بایمان و قرآن و اسلام و محمد شما را گرامى کردم بنازید، بیاد من انس گیرید، بر وعد من چشم دارید، بر درگاه من خوى کنید، با ذکر من آرام گیرید، عهد من بجان پذیرید، بمهر من بنازید، عبدى شاد آنست که شاد است بمن، شادى نیست مگر شادى بمن، شاد مبادا که نه شاد است بمن، بنده را دو شادى از من، امروز شاد بمن، و فردا شاد با من.

روى ما شاد است تا تو حاضرى با روى تو جان ما خوش باد چون غائب شوى با یاد تو

و قیل فضل اللَّه و رحمته الّذى لک منه فى سابق القسمه خَیْرٌ مِمَّا تکلّفته من صنوف الطّاعه و انواع الخدمه. از روى اشارت میگوید: بنده من بر فضل و رحمت من اعتماد کن نه بر طاعت و خدمت خویش، که اعتماد نه جز بر فضل من، و آسایش نه جز با رحمت من، هر کس را مایه ‏اى و مایه مؤمنان فضل من، هر کس را خزینه ‏اى و خزینه درویشان رحمت من، هر کس را تکیه‏گاهى و تکیه‏گاه عارفان سبق من، هر کس را گنجى و گنج متوکّلان ضمان من، هر کس را عیشى و عیش ذاکران بیاد من، هر کس را امّیدى و امّید دوستان بدیدار من.

در بنى اسرائیل زاهدى بود هفتاد سال در صومعه نشسته، و خداى را عبادت کرده، بعد از هفتاد سال به پیغامبر آن روزگار وحى آمد که زاهد را گوى نیکو روزگار بسر آوردى و عمر گذاشتى در عبادت من، وعده دادم ترا که بفضل و رحمت خویش بیامرزم ترا. زاهد گفت: مرا بفضل خویش ببهشت میرساند، پس آن هفتاد ساله عبادت من کجا وادید آید، و از آن چه آید؟ ربّ العزّه همان ساعت بر یک دندان وى دردى عظیم نهاد که از آن بفریاد آمد بر پیغامبر شد و زارى کرد و شفا خواست، وحى آمد به پیغامبر که زاهد را گوى عبادت هفتاد ساله خواهم، تا ترا شفا دهم، زاهد گفت: رضا دادم و نقدى شفا خواهم فردا تو دانى خواه بدوزخ فرست خواه ببهشت، فرمان آمد از جبار کاینات که آن عبادت تو جمله در مقابل آن یک درد دندان افتاد چه ماند اینجا مگر فضل و رحمت من، فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ‏ تؤملون من الثواب على الافعال.

أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ اولیاى خدا ایشانند که در بحار علوم حقیقت غوّاصان گوهر حکمت ‏اند، و در آسمان فطرت خورشید ارادت و مستقر عهد دولت ‏اند، مقبول حضرت الهیّت و صدف اسرار ربوبیّت‏اند، عنوان شریعت و برهان حقیقت‏اند، نسب مصطفى در عالم حقایق بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، ظاهرشان باحکام شرع آراسته، باطنشان بگوهر فقر افروخته، آثار نظر این عزیزان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین برآید، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوى دهد، اگر بعاصى نظر کنند مطیع گردد اگر بزنّار دارى دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزّت شود، چنان که از آن عزیز روزگار و سیّد عصر خویش شبلى باز گویند که وقتى بیمار گشت و خلیفه روزگار او را دوست داشتى، بوى رسید که شبلى بیمار است طبیبى ترسا بود سخت حاذق او را بشبلى فرستاد تا مداواه کند طبیب آمد و شبلى را گفت: اى شیخ اگر ترا از پوست و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم شبلى گفت:

داروى من کم از این است، گفت: داروى تو چیست؟ گفت: اقطع زنّارک و قد عوفیت.

طبیب گفت: شرط جوانمردى نباشد که دعوى کردم و بسر نبرم اگر شفاى تو در قطع زنّار ما است آسان کاریست. طبیب زنّار مى‏ برید و شبلى از بیمارى بر مى‏ خاست، خبر بخلیفه رسید که حال چنین رفت خلیفه را خوش آمد گفت: من پنداشتم که طبیبى بر بیمار مى ‏فرستم ندانستم که خود بیمارى را بر طبیب مى ‏فرستم‏ أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ‏ گفته‏ اند: علامت ولىّ آنست که سر تا پاى وى عین حرمت شود، چشمش بحرمت بیارایند تا بهیچ ناشایست ننگرد، زبانش بادب بند کنند تا بیهوده نگوید، قدم وى را بند حقیقت بر نهند تا بهر کوى فرو نشود، خلق وى را بند شریعت بر نهند تا جز حلال بخود راه ندهد، جوارح وى را در بند بندگى کشند تا جز کمر بندگى حقّ بر میان نبندد، در دنیا چنین دارند و در عقبى‏ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏ در دنیا بخدمت‏ و حرمت آراسته، و در عقبى بنعمت و رؤیت رسیده، در دنیا شناخت و محبت، و در عقبى نواخت و مشاهدت، در دنیا صفا و وفا دیده، و، در عقبى بلقا و رضا رسیده، اینست که رب العالمین گفت‏ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ ایشان را دو بشارت است یکى امروز یکى فردا، امروز وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ فردا یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَهٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ‏ اینت نواخت بى‏کران، و نعیم جاودان، و شاد دوستان، ملک خشنود و بنده‏نازان، بندگان من هر چه جویید مه از خشنودى من نجوئید، بهرچه رسید به از فضل من نرسید، هر کرا گزینید بدوستى چون من نگزینید، و هر کرا بینید هرگز چون من نبینید، الدّار دارکم و انا جارکم.

بزرگوار آن روزگار که سرانجامش اینست، عزیز آن بنده ‏اى که سزاش اینست، نیکو آن تخمى که برش اینست، مبارک آن شبى که بامدادش اینست، سراى از نور، جاوید سرور، و مولى غفور.

قولوا لاحبابنا قرّت عیونکم‏ فقد دنت من سلیمى دمنه الدّار

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=