ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الرعد۲۶-۴۳
آیات ۳۰- ۲۶
[سوره الرعد (۱۳): آیات ۲۶ تا ۳۰]
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاَّ مَتاعٌ (۲۶) وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ (۲۷) الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (۲۸) الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ (۲۹) کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ مَتابِ (۳۰)
ترجمه:
(۱۳/ ۳۰- ۲۶)
خدا هر که را خواهد فراخ روزى و هر که را خواهد تنگ روزى گرداند و (این مردم کافر) به زندگانى و متاع دنیا دلشادند در صورتى که دنیا در قبال آخرت متاع ناقابلى بیش نیست،
کافران مىگویند: چرا آیت و حجّت قاطعى از خدا بر (اثبات نبوّت) او نازل نشد (اى رسول ما) توبه آنها بگو که (حجّت قاطعى مانند قرآن و معجزات دیگر آمد اکنون) خدا هر که را خواهد گمراه و هر که را که بدرگاه او تضرّع و انابه کند هدایت مىکند، (چه اشخاصى بدرگاه خدا تضرّع و انابه مىکنند؟)
آنها که به خدا ایمان آورده دلهاشان به یاد خدا آرام مىگیرد (مردم) آگاه باشید که تنها یاد خدا آرامبخش دلهاست،
آنان که به خدا ایمان آورده به کارهاى نیکو پرداختند. خوشا بر احوال آنها و مقام نیکوى آنها،اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله ما ترا به رسالت میان خلقى فرستادیم که پیش از این هم پیغمبران و امّتهاى دیگر به جایشان بوده و درگذشتند (امر تازهاى نیست که ترا به رسالت فرستادیم) هر چه از معارف الهى که از ما به وحى بر تو رسد تلاوت کنى، باز مردم به خداى مهربان کافر مىشوند بگو او خداى من است و جز آن خدایى نیست و من بر او توکّل کردهام و روى امیدم همه به سوى اوست.
تفسیر
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ خداوند روزى نباتى و حیوانى و انسانى را به هر که بخواهد گسترش مىدهد و یا تنگ مىگرداند.
وَ فَرِحُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلَّا مَتاعٌ و آنان (کافران) به زندگانى دنیا دلخوش شدند، در حالى که زندگانى دنیا در جنب آخرت، یا بین حیات آخرت چیزى نیست مگر چیز اندکى که تمتع و بهرهى اندکى نیز در بردارد.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ کافران گویند: اگر نشانهاى از پروردگارت نازل مىشد، گویا که آنها هیچ نشانهاى از نشانهها را ندیدهاند، چون آنها کور بودند و آنچه را هم که مىدیدند یا حمل بر سحر مىکردند یا امرى جادو مىدانستند.
قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ بگو خداوند هر که را بخواهد گمراه مىکند، بدینگونه که او را از نظر کردن در عواقب کار و نیز در دعوت دعوتکننده و در آیات و نشانههاى او کور و نابینا قرار مىدهد، لذا هدایت و گمراهى به وجود آیه و نشانه و عدم آن مربوط نیست.
وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنابَ خداوند کسى را که انابه کند و از جهنّم طبع باز گردد و از زندان نفس فرار کند هدایت مىکند.
الَّذِینَ آمَنُوا[۱] بدل از مَنْ أَنابَ یا کلام مستأنف مبتدا است، و طُوبى لَهُمْ خبر آن است، یا خبر مبتداى محذوف است، و الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بدل از آن است، یا این که الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مبتداى دوم یا مبتداى اول است، و مقصود از ایمان ایمان خاصّ است که با بیعت خاصّ ولوى حاصل مىشود.
وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ و با ذکر خدا[۲] دلهایشان آرامش مىیابد، زیرا پس از آن که انسان ایمان آورد، ذکرى بهوسیله ولىّ خدا بر او القا شد، در نتیجه آن ایمان حقیقى براى او حاصل و محقّق مىشود، در قلب او داخل مىگردد و او را از حالت طلب به عشق مىرساند، با شدّت یافتن شور عشق آرامشى براى حاصل مىشود، در این حالت این امر بر او صادق است که با ذکرى که از ولىّ امرش گرفته است آرامش پیدا کرده است، و لیکن اطمینان به صورت تمام و کمال حاصل نمىشود مگر با حصول ملکوت امام در دل و قرار گرفتن با او.
پس آنگاه که به ملکوت امام رسید و با او استقرار یافت بدون شایبهى اضطراب و هیجان آرامش پیدا مىکند، و ملکوت امام ذکر حقیقى خداست.
بنابراین معناى آیه چنین مىشود: کسانى که ایمان آوردند و ذکر اخذ نمودند از کسانى هستند که به واسطهى ذکر ایمان آوردند، و قلوب آنها به سبب صورت آن ذکر یا به سبب حقیقت آن که همان ملکوت شیخ است آرامش مىیابد.
و روى همین جهت است که الَّذِینَ آمَنُوا به شیعه تفسیر شده یعنى کسانى که با بیعت خاصّ ولوى بیعت کردهاند، و ذکر خدا به امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمه علیهم السّلام تفسیر شده، و ذکر خدا به حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله نیز تفسیر شده است.
أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ جملهى معترضه است که براى تأکید آورده شده.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ پس کسانى که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند تا این که به ذکر حقیقى نائل شدند و به سبب آن آرامش و اطمینان پیدا کردند.
طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ پاکى و مقام زیبا و نیک بر آنان است، زیرا چه (طوبى) وصف است به معناى پاک و پاکیزه، یا مصدر (طاب) است، مانند (زلفى) و (بشرى) یا جمع (طیّبه) است چنانچه در قاموس آمده است، یا مؤنث (أطیب) است[۳] و در اخبار به درختى در بهشت تفسیر شده که موصوف به اوصاف متعدّدى است، و اصل آن درخت در خانهى محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا على علیه السّلام است.
(پس حیات طیّبه و آرامش در سراى ولایت که بهترین سر انجام است مخصوص آنان شد).
کَذلِکَ أَرْسَلْناکَ تو را فرستاده ایم فرستادنى که مانند آن فرستادن است، این از قبیل تشبیه و تمثیل کلى به جزیى است، یا این که (کذلک) خبر مبتداى محذوف است که اصل آن (الأمر کذلک) مىباشد یعنى مطلب چنین است، و (ارسلناک) مستأنف است.
فِی أُمَّهٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها أُمَمٌ تو را براى امتى فرستادیم که قبل از آن امّتها و پیامبرانى در بین آنها بودهاند.
بیان این سخن بدان جهت است که امّتهاى پیشین براى آنها عبرت باشد، و تو در بین آنها از رسولان گذشته در بین امّتهایشان به تصدیق و قبول نزدیکتر باشى.
لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ تا آنچه را از قرآن و احکام و داستانهاى گذشتگان بلکه اصل آنچه را که ما به تو وحى[۴] کردیم که همان ولایت على علیه السّلام است بر آنان تلاوت کنى.
وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ در حالى که آنها به خداى بخشنده کافر هستند، با بیان آن ایشان را از کفرشان بازگردانى، یا مقصود این است که تو آنچه را که وحى کردیم تلاوت مىکنى و لکن آنها به خداى بخشنده کفر مىورزند.
قُلْ هُوَ رَبِّی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تعمیم بعد از تخصیص است، یعنى او پروردگار من و پروردگار هر چیز است، زیرا خدایى جز او نیست عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ در همهى کارهایم به او توکّل نمودم.[۵] وَ إِلَیْهِ مَتابِ در مبدأ و معادم و معاشم به غیر او نظر نمىکنم، بلکه به ربوبیّت و خدایى او براى خودم و براى هر چیز نظر مىافکنم، و به حفظ و یارى او در هر حال نظر مىکنم، و به همین جهت بر او توکّل کردم و براى خودم مرجع دیگرى نمىبینم.
آیات ۳۴- ۳۱
[سوره الرعد (۱۳): آیات ۳۱ تا ۳۴]
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَهٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ (۳۱) وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (۳۲) أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۳) لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (۳۴)
ترجمه:
(۱۳/ ۳۴- ۳۱)
و اگر کتابى با اعجاز بیان کوهها را به رفتار و مردگان را به گفتار آورد و زمین را از هم بشکافد همین قرآن با عظمت است (که با وجود آن باز ایمان نمىآورند) آرى فرمان در همهى عالم با خدا است (هر چه خواهد به مشیّت ازلى مىکند) آیا مؤمنان هنوز ندانستهاند که اگر خدا بخواهد همهى مردم را (به الزام و جبر) هدایت مىکند؟ کافران باید پیوسته از کردار زشتشان به کیفر و سرکوبى برسند یا مصیبتى برد یار آنها زود فرود آید تا آنگاه که در محشر هم وعدهى خدا (بر هلاک آنها) فرارسد که خدا خلاف وعده نخواهد کرد،
(اى رسول تو از آزار و تکذیب امّت غمین مباش که) مردم به رسولان پیش از تو هم بسیار استهزاء کردند ما هم به آنها فرصت دادیم تا آنگاه که ایشان را به عقوبت گرفته و با چه عقاب سخت به کیفر رسانیدیم،
آیا خدایى را که نگهبان همهى نفوس عالم با آثارشان اوست (فراموش کردند) و براى خدا شریکانى از پیش خود جعل کردند (اى رسول به آنها) بگو که نام خدایان خود برگوئید یا این که مىخواهید خدا را به چیزى که در زمین از آن آگاه نیست آگه سازید؟ یا آن که ظاهر سخنى (که خود هم حقیقتى بر آن هائل نیستند) مىگویید؟ بلکه کافران را مکر و فسون در نظر زیبا آمده و از راه خدا باز ماندند و هر کس را خدا گمراه کند (یعنى از اتمام حجّت به گمراهى واندارد) دیگر هیچ کس وى را هدایت نخواهد کرد،
و چنین گمراهان هم در زندگى دنیا (به انواع بلا) معذّبند و هم در عالم آخرت به سختترین عذاب گرفتارند و هرگز از قهر خدا بازدارندهى ندارند.
تفسیر
وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى و اگر قرآنى بود که مىتوانست کوهها را حرکت دهد و زمین را بشکافد و مردگان را به سخن در آورد همین کتاب قرآن بود.
چون بین مردم چنین معروف بود که بعضىها ورد مىخوانند و در چیزى که مىخواهند فوت مىکنند و مىدمند و سنگها را به حرکت درمىآورند باران نازل مىکنند، و شهرها را نشان مىدهند، و غایب را احضار مىکنند، چنانچه این معنا در زمان ما از مرتاضهاى متشرّع و غیر آنها معروف است …
لذا خداوند مىفرماید: اگر در عالم چیزى خوانده شود که کوهها را به حرکت در آورد … تا آخر آن چیز همان قرآن است نه غیر قرآن، و این معنا با قول خداى تعالى: بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً موافقتر است، چون این از تأثیر چیزى است که خوانده شده، و تأثیر را فقط منحصر به خداى تعالى مىداند.
گویا که گفته است: هر چیز خوانده شدهاى که در عالم داراى اثر باشد منحصر در همین قرآن است به این معنا که از آن خارج نیست، چه هیچ تر و خشکى نیست مگر این که در قرآن است.
سپس قاطعانه فرمود: بلکه هیچ چیز داراى اثر نیست مگر خدا یعنى اثر هر مؤثّرى به سبب مؤثّر بودن خداى تعالى است، نه این که خودش مستقلا اثر داشته باشد.
أَ فَلَمْ یَیْأَسِ الَّذِینَ آمَنُوا لفظ (ییأس) بنا بر لغتى به (یعلم) تفسیر شده است، و در قرائت اهل بیت علیهم السّلام (یتبین) خوانده شده، اگر آن را طبق معناى مشهورش بگیریم مقصود این است آیا کسانى که ایمان آوردهاند از ایمان آوردن مشرکین ناامید نشدهاند.
و بنابراین جملهى ما بعدش تعلیل آن مىشود، و جملهى أَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ مفعول (أ فلم ییأس) مىشود.
یا معناى این جمله این است:
زیرا اگر خدا بخواهد لَهَدَى النَّاسَ جَمِیعاً وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا همهى مردم را هدایت مىکند، در حالى که اسباب ایمان براى آنها از انذارهاى رسا حاصل است چون همیشه به کفّار به دلیل کفرشان مصیبت و بلا رسیده است.
تُصِیبُهُمْ بِما صَنَعُوا به سبب کارهایى که در حال کفرشان انجام دادهاند به آنها.
قارِعَهٌ مصیبت و بلایى نازل مىشود.
أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ یا بلا و مصیبت به نزدیک خانه آنان و به امثال آنان نازل مىشود که آنها را نیز مىترساند و اثر بلا به آنها نیز مىرسد.[۶] حَتَّى یَأْتِیَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ تا وقتى که وعدهى خدا به عذاب در دنیا از قبیل کشته شدن و اسارت و غارت برسد، و ممکن است مقصود از وعدهى خدا قبض ارواح آنان باشد، به هر حال خدا هرگز خلاف وعده نمىکند.
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ این گفتار از باب دلدارى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است که تنها تو نیستى که مورد استهزا قرار مىگیرى پیامبران پیش از تو نیز چنین بودهاند.
فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ تهدید به استهزاکنندگان است، که ما در اول به آنها مهلت دادیم و چون از کار خود پشیمان نگشتند، آنها را به عقوبت گرفتم.
فَکَیْفَ کانَ عِقابِ استفهام براى ترسانیدن و طولانى کردن کلام در مقام تهدید است، یعنى و چه عذاب سختى! أَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلى کُلِّ نَفْسٍ آیا کسى که نگهبان و مراقب هر نفس و حافظ اعمال آن است، که چه کسب کرده است (خدا) با کسى که چنین نیست برابر است؟
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ آنها را که شریک خدا قرار داده اید نام ببرید، آیا در بین مسمّیات نامى دارند، یا این که آنها را از پیش خودتان اختراع کردهاید و نامهایى براى آنها ساخته اید.
و ممکن است مقصود این باشد که آنها را توصیف کنید تا معلوم شود که آیا چیزى دارند که مستحقّ پرستش باشند؟! أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ یا شما مىخواهید خدا را آگاه کنید؟ یعنى مىپندارید چیزهایى در زمین هست که خدا نمىداند و شما باید او را آگاه سازید.
در حالى که خداوند عالم به هر چیز است، یا این که مىخواهید او را از استحقاق شراکت شرکا آگاه سازید؟ از شرکایى که خداوند در روى زمین از آن آگاه نیست! و این جمله نهایت سفیه کردن و سفیه دانستن آنهاست.
أَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ آیا خبر از یک چیز مخفى مىدهید که خدا آن را نمىداند یا از یک امر آشکار خبر مىدهید که همه آن را مىدانند؟
و تقیید به (قول) و گفتار براى این است که خبر دادن و آگاه کردن به قضایا و نسبتها مربوط مىشود که آنها اقوال و گفتارهاى نفسانىاند.
بعضى گفتهاند: معناى آیه این است که آیا آنها را با گفتار و قول ظاهرى شرکا مىدانید بدون این که حقیقتى براى او اعتبار کنید، چنانچه زنگى را کافورى مىنامید[۷]، ولى آنچه را که شما شریک قرار دادهاید هیچ یک از صفات مذکور را ندارد.
بَلْ زُیِّنَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ بلکه مکر و حیلهى رؤسا و بزرگان کفّار براى کافران زینت داده شده، رؤسایى که براى آنها عبادت و پرستش شرکا را وضع کردند، و با فریب و مکر و حیله به آنها چنین وانمود کردند که شرکا بر ضرر یا نفع قدرت و توانایى دارند، چنانچه پیامبران را با شرکا و بتها مىترسانیدند.
وَ صُدُّوا عَنِ السَّبِیلِ آنها از راه مکر و فریب رؤسا و بزرگانشان مردم را از راه حقّ بازداشتند.
که راه حقّ همان راه قلب است و به وسیلهى آن ولایت تکوینى ظاهر و ولایت تکلیفى حاصل مىشود.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ زیرا هدایت هر هادى و راهنمایى جز هدایت خدا نیست، پس نمىتواند با گمراه کردن خدامعارضه کند.
لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا در زندگى دنیا براى آنها انواع بلاها و عذابها است.
وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ آنها کسى در دنیا و آخرت نگهدار آنها از عذاب نیست.
آیات ۴۳- ۳۵
[سوره الرعد (۱۳): آیات ۳۵ تا ۴۳]
مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ (۳۵) وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مِنَ الْأَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لا أُشْرِکَ بِهِ إِلَیْهِ أَدْعُوا وَ إِلَیْهِ مَآبِ (۳۶) وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ حُکْماً عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ (۳۷) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ (۳۸) یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (۳۹)
وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ (۴۰) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۴۱) وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ (۴۲) وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (۴۳)
ترجمه:
(۱۳/ ۴۳- ۳۵)
مثل بهشتى که پرهیزگاران را وعده داده شده است آن چنان است که نهرها در زیر درختانش جارى است و خوردنیهایش همیشه و سایه آن همواره برقرار است. این بهشت سر انجام پرهیزگاران است و دوزخ سر انجام کافران است.
و این کسانى که بر ایشان کتاب فرستادیم از این کتاب که بر تو فروفرستادهشده بسیار شادمانند. در حالى که بعضى از احزاب (مانند کافران و اهل کتاب و مشرکان) برخى از آیات خدا را انکار مىکنند. بگو من مأمورم خداى یکتا را بپرستم و هرگز با او شریک نیاورم، و مردم را به سوى خدا دعوت کنم و (بگویم که) بازگشت ما به سوى اوست.
و ما قرآن را با حکمت و فصاحت عربى فرستادیم. با وجود این کتاب علم و دانش، اگر از خواستههاى آنها پیروى کنى از خدایا رو نگهبانى نخواهى داشت.
و ما رسولانى پیش از تو به خلق فرستادیم و بر همه (مانند تو) زنان و فرزندان مقرّر داشتیم و هیچ پیغمبرى نبوده که بىاذن خدا آیت و معجزى آورد که هر امرى را وقتى معیّن (در کتاب قضاى حق) مرقوم است.
خدا هر چه را خواهد (از احکام یا حوادث عالم) محو و هر چه را خواهد اثبات مىکند و اصل کتاب (آفرینش) مشیّت او است،
و هرگاه ما در حیات تو بر آن وعدهى عذابى که بر کافران دادیم برخى را پدیدار کنیم یا آن که پیش از وقت ترا به دار آخرت بریم بهر حال بر تو تبلیغ حکم خدا و بر ما حساب خلق است (وقت عذاب و حساب با عفو بندگان از وظایف نبوّت نیست)،
آیا مردم ندیدند که ما به (فرستادن رسولان) عزم سرزمین (کافران جاهل) کرده و از هر طرف مىکاهیم و بر قدرت اهل ایمان مىافزائیم؟ و تنها خدا است که در جهان فرمان دهد و هیچ کس بر رد حکمش قادر نیست و اوست که در یک لحظه به حساب همهى خلق رسیدگى مىکند،
پیش از اینان هم بسیارى کافران مکر مىکردند (و عاقبت همه هلاک شدند) پس همهى مکر و تدبیرها نزد خدا است (و او به خلق مکر و سیاست آموخته) و او مىداند هر کس به چه کار و اندیشه است و کافران به زودى خواهند یافت که عاقبت خوش و منزل سعادت براى کیست؟
و کافران بر تو اعتراض کنند که تو رسول خدا نیستى بگو تنها بین من و شما خدا و عالمان حقیقى به کتاب خدا به عنوان گواه کافى خواهد بود.
تفسیر
مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ چون کلمه مَثَلُ در این عبارت یک امر ترکیبى است (و به تنهایى نیامده) خبر آن جملهاى قرار داده شده (که با الّتى شروع مى شود) بدون ضمیرى که به مبتدا برمىگردد (ضمیر هى نیامده است) زیرا خبر عین مبتداست.
أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها بهشت آخرت مانند بهشتهاى دنیا نیست که از جهت خوردن و سایه منقطع شود و تابستان و زمستانش فرق کند.
تِلْکَ عُقْبَى الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرِینَ النَّارُ وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مقصود کتاب نبوّت و احکام آن است که به سبب توبه به دست تو و قبول احکام از توبه آنها داده ایم.
یَفْرَحُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ به آنچه که از صورت کتاب که همان قرآن است به تو نازل شده خوشحال مىشوند به خصوص بر آنچه که از ولایت على علیه السّلام در قرآن نازل شده است.
وَ مِنَ الْأَحْزابِ از گروه و حزبهاى مختلف که به تو ایمان آوردند یا ایمان نیاوردند.
مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ بعضى از چیزهایى را که بر تو نازل شده انکار مىکنند و آن چیزهایى است که موافق هواها و غرضهاى آنان نیست مخصوصا ولایت على علیه السّلام.
قُلْ إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ بگو که من مأمور شدهام که از خدا اطاعت کنم.
وَ لا أُشْرِکَ[۸] بِهِ در طاعت به او شرک نورزم، پس چگونه صحیح است که من مطیع هواى شما باشم و بعضى از آنچه را که به من نازل شده و موافق هواهاى شما نیست ترک کنم.
إِلَیْهِ أَدْعُوا من به سوى خدا دعوت مىکنم نه به سوى غیر او، پس به هواهاى شما نظر ندارم چه موافق باشد و چه مخالف.
وَ إِلَیْهِ مَآبِ پس من نظرى جز به سوى او نمىکنم، و نظر به هواهاى نفسانى شما نمىاندازم.
وَ کَذلِکَ أَنْزَلْناهُ همچنین آنچه را که ذکر شد از عبادت خدا و شرک نیاوردن به او و دعوت و بازگشت به سوى او … همهى اینها چیزى است که آن را نازل کردیم.
در حالى که آن مثل همان امورى است که ذکر شد یعنى اگر چه همه آنها به طور صریح نیست، و لیکن همهى آنها به چیزى بر مىگردد که ما آن را نازل کردیم.
حُکْماً عَرَبِیًّا[۹] حکم عربى است که از یک حکمت رسایى ناشى شده است و در عالم عقول داراى حقیقت است، مقصود این نیست که اعرابى[۱۰] است و حقیقت و حکمتى در آن نیست، و حُکْماً عَرَبِیًّا حال از «ذلک» یا از مفعول أَنْزَلْناهُ است.
وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ اگر در مخفى کردن آنچه که ناخوشایند آنها است مخصوصا در مورد ولایت على علیه السّلام از هواهاى نفسانى آنها پیروى کنى بَعْدَ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ پس از آن که علم به حقّ بودن آن پیدا کردى و مأموریّت اظهار آن را یافتى و یقین نمودى در این صورت ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍ کسى متصدى تربیت تو نمى شود.
وَ لا واقٍ و نیز کسى تو را در سختىها یارى نمى کند، و بارها تفسیر ولى و نصیر گذشت و گفتیم که آن دو عبارت از مظهر ولایت و رسالت است.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ رسولانى قبل از تو فرستادهایم و تو جدید و نخستین از فرستادگان نیستى.
وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّهً و پیامبران پیشین نیز همسر و ذرّیّه داشتهاند، پس شایسته نیست که تو را به خاطر تزویج و ذرّیّه سرزنش کنند.
وَ ما کانَ لِرَسُولٍ هیچ رسولى از گذشتگان چنین نبود و حقّ نداشت أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ که نشانه و آیتى جز به اذن خدا بیاورد.
بنابراین آنها نباید تو را سرزنش کنند که چرا پیشنهاد آنها را اجابت نمىکنى یا اندوهناک شوى چون نشانهى پیشنهادى آنها را نیاوردى.
لِکُلِّ أَجَلٍ کِتابٌ براى هر وقتى حکمى نوشته شده، لذا ممکن نیست که تو نشانهى پیشنهادى آنها را در غیر وقت خودش بیاورى و چون ظاهر این جمله بر حسب تعمیم اجل و کتاب با آنچه که خداوند به آن امر کرده مانند دعا و صدقه و صلهى رحم جهت دفع دردها و مرضها و طول عمر منافات دارد.
لذا خداوند به دنبال آن فرمود:یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ خداوند آنچه را که بخواهد محو مىکند یا ثابت مىکند.
بنابراین دعا و صدقه و صلهى رحم را ترک نکنید وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ و نزد او ام الکتاب است که در آن همه چیز موجود است بدون تغییر حتّى محو آنچه که ثابت شده و اثبات آنچه که نبوده است.
کتاب محو و اثبات در مقام علم عبارت از نفوس جزیى است که با اشباح نورى اندازه گیرى مى شود و از آن به عالم مثال تعبیر مى گردد، و کتاب محو و اثبات عینى همان عالم طبع است[۱۱].
وَ إِنْ ما نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ اگر بعضى از چیزهایى که به آنها وعده دادیم به تو نشان دهیم، یا در نظرت آمد، ترسى بر تو نیست و بر آن اندوهناک مباش.
فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ که در حقیقت وظیفه تو پیام رساندن است که رساندى.
وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ و محاسبه آن حتما بر عهده ما است.
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها مقصود از آوردن زمین آوردن فرشتگانى مأمور یا آوردن امر خداى تعالى است، و نقص از اطراف زمین رفتن تدریجى اهل زمین است.
و بعضى آن را به فقد علما تفسیر کردهاند، و این یا بدان جهت است که علما از عالم ارواح هستند و به زمین فرود آمدهاند که با رفتن آنها در زمین نقص پدید مىآید ولى غیر علماى چون مخلّد در زمین هستند با رفتن آنها چیزى از زمین کم نمىشود.
و یا از آن جهت است که (اطراف) جمع (طرف) با حرکت یا جمع (طرف) با سکون به معناى شریف است.
و آیه در عالم صغیر جارى مىشود، و نقصان عالم صغیر روشنتر و ظاهرتر از عالم کبیر است یعنى، آیا نمىبینى وجود انسان از هر طرف نقصانى پدید مىآوریم؟
وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَرِیعُ الْحِسابِ و خدا حکم مىکند و هیچ ردکننده و دفعکنندهى حکم خدا نیست که او به حساب هر کس سریعا رسیدگى مىکند.
وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قبل از این امّت نیز مردم نسبت به پیامبرانشان و مؤمنین مکر و حیله نمودند، چنانچه قوم تو مکر و حیله مىکنند، پس با مکر عذاب آنها کم نمىگردد.
فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً پس همهى مکر مال خدا است، چه او قدرت بر همهى اسباب مکر دارد، و قدرت بر اجراء آن نیز بر حسب خواست خودش دارد.
زیرا که غیر خدا اگر بعضى از اسباب مکر را مهیّا و آماده سازد بعضى دیگر از او فوت مىشود و اگر تا حدودى مکر خویش را اجرا کند همهى مکرش را وفق مرادش نمىتواند اجرا نماید، و مکر از جانب خداى تعالى ابراز بدى و اسائه در صورت احسان است به صورت تدریجى و اندک اندک[۱۲].
یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ این جمله در مقام تعلیل تهدیدى است که از قول خدا فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعاً استفاده مىشود یا تاکید آن است.
وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ کافران به زودى مىفهمند که عاقبت و سر انجام براى مکرکننده است یا براى مؤمن مخلص، و این جمله تهدید کفّار به سوء عاقبت است، چنانچه جملهى سابق تهدید به مؤاخذه فعلى است.
وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا کافران مىگویند تو رسول نیستى و رسالت تو را انکار مى کنند.
قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ بدان که خلیفهى خدا چون داراى دو جهت است، یکى جهت الهى که بدان وسیله از خدا مىگیرد، و یکى جهت خلقى که بدان وسیله آنچه را گرفته به مردم مىرساند.
پس هرگاه حتّى یک نفر پیدا شود که از او بگیرد و جهت خلقى محقّق مى شود، و همین کافى است که خلافت الهى صادق آید.
و لذا خداوند فرمود: بگو من رسول خدا هستم و در رسالت من خداى دهنده کتاب و آن که علم کتاب را از من گرفته و نزد اوست، کافى است، و شهادت (خدا و على) آن دو براى من بس است، و در صدق رسالت و تبلیغ من احتیاجى به شما نیست، انکار کنید، یا اقرار نمایید.
و کسى که علم کتاب نزد اوست نمىتواند غیر از على علیه السّلام باشد اگر چه به غیر على علیه السّلام تفسیر کردهاند، زیرا علم مضاف بدون عهد مفید استغراق و عموم است[۱۳]، و کسى از امّت ادّعاى جمیع علم کتاب را جز على علیه السّلام و اولاد معصومین علیهم السّلام او نکرده است.
از على علیه السّلام آمده است: بدانید علمى که به وسیلهى آن آدم از آسمان به زمین هبوط نمود و جمیع آنچه که موجب برترى پیامبران تا خاتم آنها صلّى اللّه علیه و آله شد در عترت خاتم النّبیّین صلّى اللّه علیه و آله است.
و اخبار در این معنا و در تخصیص علم کتاب به على علیه السّلام یا به او و ائمه علیهم السّلام بسیار است[۱۴].
[۱] ایمان- اعتقاد قلبى به کسى یا چیزى است. خواجه نصیر الدین گوید: ایمان در لغت تصدیق باشد، یعنى باور داشتن- اوصاف الاشراف، ص ۵۳، ایمان، فعل بنده باشد به هدایت حق.
عطار گوید:
نور ایمان از بیاض روى اوست | ظلمت کفر از سر یک موى اوست | |
مغربى گوید:
آنچه کفر است بر خلق بر ما آن دین است | تلخ و ترش همه عالم، بر ما شیرین است | |
مولوى گوید:
آن که ایمان یافت رفت اندر امان | کفرهاى باقیان شد در گمان | |
اهل حدیث گویند: ایمان داراى مراتب شدّت و ضعف است و قابل و زیادت و کم است از جهت شدّت و ضعف و نقصان و کمال عمل.
و بالاترین ایمانها، آن انبیاى عظام است به آنچه بر آنها نازل شده است.
آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ.
آل عمران/ ۲۸۴، ۲۸۵، در تفسیر کشف الاسرار آمده است:
اى عزیز آدمیان که تصدیق انبیا نکردند اگر چه صورت آدمیان دارند، معناى آدمیان ندارند و آن که به مقام ایمان نرسید بازگشت وى به آسمان نخواهد بود.
[۲] ذکر: در کلمات عارفان به معانى: یاد کردن، مواظبت بر عمل، حفظ، طاعت، نماز، بیان، قرآن، حلم، شرف، شکر؛ نیز گفتهاند: ذکر به معناى استیلاى مذکور بر دل است. یا ذکر یعنى توجّه به محبوب و غفلت به ما سوى.
اذکروا اللّه کار هر اوباش نیست | ارجعى بر پاى هر قلّاش نیست | |
[۳] زمخشرى و قاضى بیضاوى همین معنا را گرفته و طوبى را به خوشى و خرمى معنا کردهاند ولى طبرى و ابو الفتوح رازى و میبدى هم به همین معناى لفظى گرفتهاند و هم آن را درخت معجزه آسایى در بهشت دانستهاند، و اهل ولایت آن را، ولایت على علیه السّلام دانستهاند و گفتهاند شجره طوباى ولایت
[۴] وحى: آنچه از سوى حقّ تعالى بر رسول او نازل شود و از خواصّ نبوّت است.
مولوى گوید:
پس محل وحى باشد گوش و جان | وحى چبود گفتن از حسّ نهان | |
[۵] توکّل: واگذار کردن کار است به کسى که بدان اعتماد باشد؛ نیز به معناى واگذارى امور شخص است به مالک خود و اعتماد بر وکالت او؛ و مالک شیء کسى است که مقتدر باشد بر آن در جهات مصالح او و در اصطلاح سالکان واگذارى امور است بر مالک على الاطلاق، گفته شده: توکّل، توسّل به خداست و عارفى دیگر مىفرماید: نخستین مرحله توکّل آن است که بنده در برابر خدا، چون مرده باشد در دست غسال که هر طور خواهد او را زیر و رو کند و حرکت و ارادهاى از خود نداشته باشد.
[۶] طبرى مىگوید: منظور وعدهى فتح مکّه است در آن صورت معناى آن، این است: به زودى به خانه( شهر) آنها وارد مىشوى.
[۷] مفهوم این ضرب المثل است که، بر عکس نهند نام زنگى کافور یعنى سیاه زنگى را نام کافور مىنهند که بسیار سفید است.
[۸] شرک- چند خدایى، اعتقاد به ربّالنّوعها. خواجه عبد اللّه انصارى شرک را به جلى و خفى تقسیم کرده است. و در جاى دیگر به عامّ و خاصّ تقسیم کرده است. شرک عامّ، شرک اکبر است که کردگار عظیم و صانع قدیم را شریک و انباز گویند، و یا او را نظیر و همتا دانند.
و اما شرک خاصّ، شرک اصغر است که ریاء در عمل است و ترک اخلاص است در آن مؤمنان را، و عارفان را التفات است. کشف الاسرار، ۲/ ۵۴۱
[۹] اعرابى به معناى بادیهنشین و جاهل و بىحقیقت است. در حالى که عربى به زبان فصیح عرب که مىتواند بیانگر عقل و حکمت باشد، اطلاق مىشود.
[۱۰] همگان منع کنندم که مده دل به عرب( یعنى اعرابى) من چگونه ندهم دل که نگارم محمّد صلّى اللّه علیه و آله عرب است
[۱۱] درباره شرح بیشتر به سوره بقره آیه ۱۰۶( ترجمه همین تفسیر جلد دوم) مراجعه شود و نیز به کلمه( بداء) در دائره المعارف شیعه مراجعه شود که بداء که برگرفته از همین آیه است و مفهوم آن این است که دست خدا باز است، در گناهکارى گناه را محو و ثواب اثبات کند کلا خوف و رجا بر اساس همین محو و اثبات است. در غیر آن صورت هیچ امیدى براى نجات بدکاران نخواهد بود. مسئله نسخ آیات و جایگزین کردن آیه دیگر نیز مستلزم وجود محو و اثبات است. تغییر حالات و مقامات هم مبتنى بر این زمینه است که عارف از حالتى یا مقامى محو مىشود و در حالتى یا مقامى اثبات مىگردد. اهل سنّت که مخالف بداء و نسخ هستند خلاف قانون تکوین سخن مىگویند، چون چه در عالم کبیر و چه در عالم صغیر محو و اثبات هر لحظه مشاهده مىشود و خلع و لبس مدام مفهوم دیگر آن است. حالات روحى هر کسى گواه محو و اثبات خاطرهها و ادراکها و انفعالات و افعال اوست لذا به قدرى مسئله روشن است که احتیاج به اثبات نیست. از همین رو خداوند مىگوید: عدهاى گفتند خدا دستش بسته است، خدا لعنتشان کند، دست خدا باز است. به قول مولانا
کیمیا دارى که تبدیلش کنى | گرچه جوى خون بود نیلش کنى | |
[۱۲] مکر- حیله، نیرنگ. در اصطلاح عارفان، مکر از جانب خدا( ارداف) نعمت و القاء حال است. وجود مخالفت و سوء ادب از جانب بنده.
[۱۳] در علم ال نیامده لذا عمومیّت پیدا کرده است.
[۱۴] تفسیر الصافى ۳: ص ۷۷، تفسیر القمى ۱: ص۳۶۷
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۷، ص: ۶۷۵