تفسیر بیان السعادة-الأحزاب

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره الأحزاب ۴۱-۷۳

آیات ۴۸- ۴۱

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۴۱ تا ۴۸]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً (۴۱) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً (۴۲) هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً (۴۳) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً (۴۴) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً (۴۵)

وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً (۴۶) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبِیراً (۴۷) وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلاً (۴۸)

 

ترجمه‏

(۳۳/ ۴۸- ۴۱)

اى مؤمنان خدا را بسیار یاد کنید.

و او را در بامداد و شامگاه نیایش کنید.

او کسى است که خود و فرشتگانش به شما درود مى‏ فرستند، تا سر انجام شما را از تاریکیها به سوى روشنایى برآورد و او با مؤمنان، مهربان است.

درود آنان در روزى که به لقاى او نایل شوند سلام است و او براى ایشان پاداشى ارجمند آماده ساخته است.

اى پیامبر ما تو را گواه و مژده رسان و هشداردهنده فرستادیم.

و نیز دعوتگر به سوى خداوند به اذن او، همچون چراغى تابان.

و مؤمنان را بشارت ده که براى آنان از جانب خداوند بخشش و بخشایش بزرگى در پیش است.

و از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را بدون مقابله و تلافى بگذار و بر خداوند توکّل کن و خداوند کار سازى را بسنده است.

 

تفسیر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً در سوره بقره بیان ذکر و مراتب و انواع آن گذشت.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: هیچ چیز وجود ندارد مگر آنکه حدّى داشته باشد که به آن منتهى شود جز ذکر که حدّى ندارد که به آن منتهى گردد، چه خداى تعالى به اندک از آن راضى نشده و حدّى‏ هم براى آن قرار نداده، سپس این آیه را تلاوت فرمود[۱].

و از امام صادق علیه السّلام است: تسبیح فاطمه زهرا علیها السّلام از ذکر کثیر است که خداوند تعالى فرموده: اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً[۲].

در خبر دیگرى است: کسى که خدا را در سرّ و نهان ذکر گوید ذکر خدا را زیاد کرده است‏[۳].

وَ سَبِّحُوهُ‏ خدا را با قول و فعل تسبیح و تنزیه کرده‏ اند.

بُکْرَهً وَ أَصِیلًا اشاره به استغراق اوقات است، یا مقصود تسبیح در این دو وقت است از باب اینکه آن دو وقت شرافت دارند، ذکر تسبیح بعد از ذکر تخصیص بعد از تعمیم است، یا تقیید بعد از اطلاق است اگر مقصود از ذکر ذکر لفظى یا نفسى و مقصود از تسبیح نیز تسبیح قولى یا نفسى باشد، نه تنزیه فعلى و فرق بین تسبیح و تقدیس در سوره بقره در قول خدا: وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ‏ گذشت.

و در ضمن مطالب گذشته گفتیم که مقصود از تسبیح ربّ و تسبیح اسم ربّ و تسبیح اللّه تنزیه لطیف انسانى است که به وجهى اسم ربّ، به وجهى ربّ، به وجهى مظهر اللّه و به وجهى اله است از حدود و نقایص آن لطیفه است، همه‏ى اعمال و اقوال شرعى مقدّمه‏ى این تنزیه است، چنانچه همه‏ى ریاضت‏ها و مجاهدت‏ها و سایر اعمال قلبى خود این تنزیه است.

هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ‏ بر شما رحم مى‏ کند، یا رحمت را بر شما نازل مى ‏کند.

وَ مَلائِکَتُهُ‏ ملایکه‏ى خدا بر شما استغفار مى‏کنند، که صلاه از بندگان دعا و از خدا رحمت و از ملایکه استغفار است و این جمله در موضع تعلیل امر به ذکر کثیر است.

لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ‏ تا شما را از تاریکى‏هاى نقایص مادّه و حدود طبع و هواهاى نفس و رذیلت‏هاى آن خارج کند.

إِلَى النُّورِ و به نور ایمان و طاعت و اخلاق نیکو و نور عالم اطلاق رهنمون گردد.

وَ کانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیماً و خدا بر مؤمنان مهربان است. زیرا فعلیّت اخیر آنها عبارت است از صورت نازله‏اى از ولىّ امرشان که رحمت از جانب خدا و جذب‏کننده رحمت دیگرى از سوى اوست، چنانچه آن فعلیّت اخیر به وجهى ولىّ امر آنهاست.

تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ‏ روزى که حساب و حسابگران خدا را ملاقات مى‏ کنند، یا مظاهر خدا و امامانشان را ملاقات مى ‏کنند تحیّت مؤمنین سلام است.

زیرا مؤمن بعد از طىّ برزخ‏ها امامش را ملاقات مى‏کند اعمّ از آنکه طىّ برزخ‏ها با اختیار و با سلوک باشد تا آنجا که در دنیا نزد امامشان حاضر شوند، یا طىّ برزخ به اضطرار و رسیدن به اعراف و حضور آنها نزد امامشان در آخرت باشد.

سَلامٌ‏ سالم و سلامت، چون مؤمن بعد از حضور نزد امامش از جمیع آفات و نقایص سالم مى‏ شود و اضافه کردن لفظ (تحیه) به‏ ضمیر از قبیل اضافه مصدر به فاعل یا مفعول است، یعنى تحیّت بعد از مؤمنین به بعضى دیگر، یا تحیّت خدا و ملایکه ‏اش به مؤمنین.

و جمله حالیّه یا مستأنفه‏ى معترضه، جواب سؤال مقدّر است.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَرِیماً پاداشى که نه در آن منّت است و نه نقص.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً تو را ارسال نمودیم تا متحمّل شهادت باشى نسبت به کسانى که به سوى آنان و بر آنان فرستاده شدى، یا تو را فرستادیم تا به نفع یا علیه‏ شان شهادت بدهى، یا در اعمالشان حاضر باشى.

وَ مُبَشِّراً و بشارت ‏دهنده مؤمنان‏ وَ نَذِیراً و بیم ‏دهنده‏ى کافران‏ وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ‏ و دعوت‏ کننده همه مردم به سوى خدا، باشى‏ بِإِذْنِهِ‏ دعوت خدا را مقیّد به قول خدا: باذنه نمود تا اشعار به این باشد که دعوت اگر با اذن و اجازه از جانب خدا نباشد گمراهى و گمراه کردن است.

وَ سِراجاً مُنِیراً و چراغ فروزان باشى که از تو نور گرفته شود و چشمها از تو روشن گردد.

وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ‏ این جمله عطف بر محذوف است، که تقدیر آن چنین است: پس کافران را بیم ده و همه مردم را به سوى خدا فرا خوان و مؤمنین را بشارت ده.

بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً اکتفا به ذکر معطوف کرد تا اشعار به این باشد که مقصود بالذّات بشارت دادن به مؤمنین است.

وَ لا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَ الْمُنافِقِینَ‏ از کافرین و منافقین در آنچه که در حقّ فقراى مؤمنین، یا در ترک تعرّض نسبت به‏ بت‏هایشان، یا در حقّ على علیه السّلام و خلافتش مى ‏خواهند، اطاعت نکن.

وَ دَعْ أَذاهُمْ‏ این کلمه اسم مصدر ایذاء و مضاف به فاعل یا مضاف به مفعول است. یعنى، از آزارشان درگذر.

وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ وَکِیلًا در همه کارهایت به خدا توکّل کن، که خدا تنها تو را بس باشد که کارها بدو واگذارى.

 

 

آیات ۵۵- ۴۹

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۴۹ تا ۵۵]

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّهٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلاً (۴۹) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتِی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَهً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۵۰) تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَلِیماً (۵۱) لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً (۵۲) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‏ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً (۵۳)

إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً (۵۴) لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیداً (۵۵)

 

ترجمه‏

(۳۳/ ۵۵- ۴۹)

اى مؤمنان چون با زنان مؤمن ازدواج کردید سپس پیش از آنکه با آنان هم ‏آغوشى کنید، طلاقشان دادید براى شما به عهده آنان عدّه‏ اى را که حسابش را نگه دارید نیست؛ پس آنان را (به نیمه مهر، یا هدیه ‏اى) برخوردار سازید و به خیر و خوشى رهایشان کنید.

اى پیامبر، ما همسرانت را یعنى آنانى را که مهرشان را داده‏اى بر تو حلال داشته ‏ایم، آنانى را که خداوند از طریق فى‏ء و غنیمت به تو بخشیده است، ملک یمین تو هستند و همچنین دختران عمویت و دختران عمّه ‏ات و دختران دایى ‏ات و دختران خاله ‏ات که‏ همراه با تو هجرت کرده‏ اند، نیز زن مؤمنى را که خویشتن را به پیامبر ببخشد به شرط آنکه پیامبر بخواهد او را به همسرى خود در آورد که این خاصّ تو و نه سایر مؤمنان است، خود به خوبى مى ‏دانیم که براى ایشان در مورد همسرانشان و ملک یمین‏هایشان چه چیزهایى مقرّر داشته ‏ایم، تا در نهایت براى تو محظورى نباشد؛ و خداوند آمرزگار مهربان است.

هر کدام از آنان (همسرانت) را که مى‏ خواهى از خود دور بدار و هر کدام را که مى‏ خواهى نزدیک بدار؛ و نیز اگر هر یک از آنانى که از ایشان کناره گرفته‏اى جویا شوى در همه حال، هیچ گناهى بر تو نیست؛ این نزدیکتر است به آنکه دل و دیدگانش روشن شود و اندوهگین نشوند و همگى‏ شان به آنچه به آنان بخشیده‏ اى خشنود شوند و خداوند مافى‏ الضّمیرتان را مى ‏داند و خداوند داناى بردبار است.

پس از آن دیگر هیچ زنى بر تو حلال نیست و نشاید که همسرانى را جانشین آنان سازى و گرچه زیبایى آنان تو را خوش آید مگر آنچه ملک یمینت باشد و خداوند ناظر و نگاهبان همه چیز است.

اى مؤمنان وارد حجره ‏هاى پیامبر نشوید مگر آنکه به شما براى صرف طعامى اجازه داده شود، بى ‏آنکه (بى ‏تابانه) منتظر آماده شدنش باشید؛ ولى چون دعوت شدید، وارد شوید و چون غذا خوردید پراکنده شوید و سرگرم سخن‏گویى نشوید، چرا که این کارتان پیامبر را رنج مى ‏دهد و او از شما شرم مى ‏کند که حقیقت را بگوید ولى خداوند از گفتن حقّ شرم نمى‏ کند و نیز هنگامى که از همسران او چیزى (کالایى) خواستید از پشت حجاب و حایلى آن را از ایشان بخواهید، که این کارتان براى دلهاى شما و دلهاى ایشان پاکیزه‏تر است؛ و شما را نرسد که پیامبر خدا را آزار برسانید و نیز نرسد که هرگز پس از او با همسرانش ازدواج کند بى‏ گمان این کار از نظر خداوند سهمگین است.

اگر چیزى را آشکار کنید یا پنهانش بدارید، بدانید که خداوند به هر چیزى داناست.

ولى بر آنان در مورد فرو گذاشتن حجاب در مورد پدرانشان،پسرانشان و برادرانشان، پسران برادرانشان، پسران خواهرشان و نیز زنان همنشینشان و ملک یمین‏هایشان گناهى نیست و از خداوند پروا کنید که خدا بر هر چیزى گواه است.

 

تفسیر

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّهٍ تَعْتَدُّونَها اى مؤمنین هرگاه با زنان مؤمنه ازدواج نموده و سپس آنان را طلاق دادید بدون آنکه با آنها تماس گرفته باشید دیگر عدّه گرفتن بر آنها لازم نیست.

فَمَتِّعُوهُنَ‏ واجب است نصف مهر را به آنها بدهید اگر مهر براى آنها قرار داده بودید و اگر مهر قرار نداده بودید مهر المثل آنها را بدهید، یا مقصود این است که بعد از دادن نصف مهر یا نصف مهر المثل مستحبّ است آنها را با چیزى بهره‏مند سازید.

وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمِیلًا آنان را طلاق دهید یا از خانه‏هاى خودتان رها سازید بدون آنکه به آنها اذیّت کنید یا آنها را از حقّ خود منع نمایید.

یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَ‏ اجر و مزدشان که مقصود مهریه آنانست، زیرا مهر اجرت همخوابگى است.

وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ‏ عمّ و خال یعنى عمو و دایى را به صورت مفرد آورد، ولى عمّه و خاله را به صورت جمع، چون از لفظ خال و عمّ جنس اراده کرده، ولى لفظ عمّه و خاله چون داراى تاء هستند اگر مفرد آورده شوند اشاره به افراد است نه جنس.

اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ‏ آنانى که با تو هجرت کردند این قیدهاى سه‏گانه قیود حلال کردن ازواج و همسران نیست چون خداى تعالى براى رسول خدا آنچه را که از زنان بخواهد حلال کرده و ذکر دو قید اوّل جهت بزرگداشت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است و قید اخیر جهت بزرگداشت زنان او است.

و بعضى گفته‏ اند: آن قیود قیود حلال کردن است‏[۴] و خبرى هم از طریق عامّه بر این مطلب نقل کرده ‏اند.

و علّت اینکه حلال کردن همسران را ذکر کرده با اینکه آنان براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حلال بوده‏اند و در خانه او بوده‏اند آن است که توهّم پیش آمده رفع شود و سخن بعضى در این مورد ردّ شود.

چه بعضى گفته ‏اند و بعضى دیگر توهّم نموده ‏اند که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر امّت خود بیشتر از چهار زن را حرام کرده در حالى که خود او بیشتر از چهار زن دارد و شایسته نیست که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چنین باشد.

و دلیل آن قول خدا: قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ‏ مى‏باشد که به صورت جمله معترضه بیان حلال کردن همسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله واقع شده است.

وَ امْرَأَهً مُؤْمِنَهً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِ‏ و نیز زن با ایمانى که خود را به پیامبر ببخشد از خطاب به غیبت التفات نمود، تا اشعار به این باشد که این حکم جهت شرافت نبوّت است.

إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَهً لَکَ‏ البتّه اگر پیامبر بخواهد که او را به نکاح خود درآورد در آن صورت خالص است براى تو.

تأکید اختصاص این حکم به حیثیّت نبوّت است، خالصه مصدر فعل محذوف است، یعنى: خلص هذا الحکم خلوصا لک یا اسم فاعل است و تاء براى مبالغه و حال از محذوف است.

یعنى: حکمنا هذا الحکم خالصه یا قلنا هذا الحکم خالصه یا لفظ تا براى تأنیث است و تقدیر چنین است: ذکرنا هذه الهبه الخالصه لک و غیر از آنچه که ذکر شد از وجوه اعراب جدا ضعیف است.

مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏ ظرف حال از ضمیر مجرور در لک است.

از امام باقر علیه السّلام آمده است: زنى از انصار خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در منزل حفصه رسید، که آرایش کرده و لباس پوشیده و شانه زده بود، عرض کرد: یا رسول اللّه زن به خواستگارى مرد نمى ‏رود، ولى من زنى هستم بیوه که مدّت زمانى است شوهر و فرزند ندارم، آیا تو احتیاجى به من ندارى؟

اگر تو قبول کنى من خودم را به تو هبه مى‏ کنم، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دعاى خیر در حقّ او نمود، سپس فرمود: اى خواهر انصار خدا به شما جزاى خیر بدهد که مردان شما به من کمک کردند و زنان شما به من رغبت نشان دادند.

پس حفصه به آن زن گفت: چقدر حیاى تو اندک است؟! چقدر با جرأت، بى‏ پروا و شهوت‏ پرست هستى؟! پس رسول خدا به حفصه فرمود: بس کن اى حفصه این زن از تو بهترست، او به رسول خدا مایل شده است و تو او را سرزنش مى ‏کنى و عیب مى ‏گیرى؟! سپس رسول خدا به آن زن رو کرد و فرمود: برو، خدا تو را رحمت کند، خداوند به خاطر میل و رغبتى که به من داشتى و موجب محبّت و خوشحالى من شدى بهشت را بر تو واجب گردانید و به زودى خبر این مطلب را به تو خواهم داد ان‏شاءالله.

پس خداى عزّ و جلّ این آیه را نازل فرمود: وَ امْرَأَهً مُؤْمِنَهً … تا آخر آیه.

امام باقر علیه السّلام فرمود: خداى تعالى حلال کرد که زن، خودش را به رسول خدا هبه کند و این براى غیر از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حلال نیست‏[۵].

و ذکر شده است که این حکم از خصایص رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است و غیر از او کسى حقّ ندارد زنى را بدون مهر با هبه کردن خودش به نکاح درآورد.

بعضى گفته ‏اند: نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله زنى نبود که خودش را براى او هبه کرده باشد.

و برخى گفته ‏اند: نزد رسول خدا میمونه دختر حارث بود که خودش را هبه کرده بود.

و برخى او را زینب دختر حزیمه دانسته ‏اند که کنیه او امّ المساکین بود.

و بعضى گفته‏ اند: او زنى از بنى اسد بود که به او امّ شریک گفته مى‏شد و بعضى گفته‏ اند: خوله دختر حکیم بود.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: رسول خدا پانزده زن داشت و به سیزده نفر آنها دخول نمود، دو نفر از آنان را رها کرد و امّا آن دو نفر که به آنان دخول نکرد عبارت بودند از عمره و شنباء.

و امّا آن سیزده نفر که دخول در آنها کرد پس نخستین آنان خدیجه بنت خویلد، سپس سوده دختر زمعه، سپس امّ سلمه که نام او هند دختر ابى امیّه است، سپس امّ عبد اللّه عایشه که دختر ابى بکر است، سپس حفصه دختر عمر، سپس زینب دختر حزیمه بن الحارث امّ المساکین، سپس زینب دختر جحش، سپس امّ حبیبه رمله دختر ابى سفیان، سپس میمونه دختر حارث، سپس زینب دختر عمیس، سپس جویریّه دختر حارث، سپس صفیّه دختر حىّ بن اخطب و آنکه خودش را براى نبىّ صلى اللّه علیه و آله هبه کرده بود خوله دختر حکیم سلمى، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله داراى دو کنیز بود که آن دو را با همسرانش تقسیم مى‏کرد به نامهاى ماریه‏ى قبطیّه، ریحانه‏ى خندقیّه.

آن نه نفر که رسول خدا آنها را رها کرد عبارت بودند از عایشه، حفصه، امّ سلمه، زینب دختر جحش، میمونه دختر حارث، امّ حبیبه دختر ابو سفیان، صفیّه، جویریّه، سوده.

و افضل زنان پیغمبر صلى اللّه علیه و آله خدیجه دختر خویلد، سپس امّ سلمه،سپس میمونه بود.[۶] قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ‏ ما با علم و آگاهى واجب کردیم آنچه را که در حقّ همسران رسول صلى اللّه علیه و آله و همسران دیگر واجب نمودیم، از قبیل عدد و تقسیم.

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ‏ و همچنین در حقّ کنیزانى که مالک شدند، مقصود کنیزان است.

یعنى ما با علم و آگاهى به حقّ کنیزان و حقّ صاحبان آنها احکام همسران و کنیزان را بر آنان فرض نمودیم، مانند توسعه بر کنیزان در معیشت و عدم تضییق بر آنها در خدمت و اکتفا کردن بر کنیز در صورتى که توانایى زن آزاد را نداشته باشند.

و اکتفا بر یک زن آزاد اگر از بى‏عدالتى خود بترسند.

و این جمله معترضه و جواب سؤال مقدّر است، گویا گفته شده:

چرا براى رسول صلى اللّه علیه و آله بیش از چهار زن حلال شده و براى امّتش حلال نشده است؟ بلکه اگر از بى‏ عدالتى بترسند بیش از یک زن حلال نشده است؟

خداى تعالى در جواب فرمود: سبب این احکام را در رسول و در امّت دانستیم و از روى علم و آگاهى آنها را وضع نمودیم و این حکم در نبىّ و امّت بدون سبب و استحقاق نیست و کسانى که بر اسباب جاهل‏اند رسول خدا صلى اللّه علیه و آله را بر آنچه که خداوند براى او فرض نموده سرزنش مى‏کنند.

لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ‏ این جمله متعلّق به احلّ یا به خالصه لک یا به عامل امرأه مؤمنه، یعنى از تقیید خارج شدى و مطلق گشتى، نباید دیگر در آنچه که مى‏خواهى حرجى بر تو باشد.

وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً سپس خداوند آنچه را که از تعدّد ازواج براى تو پیش مى‏آید مانند کدورت قلب به سبب کثرت‏ها و تعدّد همسران مى‏ بخشد، یا کسى را که تو را از جهت جهل به علّت، در مورد تعدّد همسران ملامت و سرزنش مى ‏کند مى‏ بخشد.

رَحِیماً خداوند به تو رحم مى‏کند، پس حفظ مى‏کند تو را از چیزى که در دنیا براى تو زشت است، مانند تعدّد ازواج.

یا در آخرت به تو رحم مى‏ کند و در مقامات تو توسعه مى ‏دهد، یا خداوند به امّت رحم مى‏ کند و آنها را از چیزى که در ملامت تو از ایمان خارج مى ‏سازد حفظ مى‏ کند، یا در آخرت به آنها رحم مى‏ کند.

تُرْجِی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ سبب نزول این آیه در تفسیر قول خداى تعالى: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاهَ الدُّنْیا … تا آخر آیه گذشت.

و معناى آیه این است که با هر یک از همسرانت را که مى ‏خواهى هم بستر شوى و مقدّم بدارى مقدّم بدار، ملاحظه تقسیم لازم نیست.

بنابراین نوعى توسعه‏ى در قسمت و تقسیم بین همسرانش مى‏ باشد.

یا معناى آیه این است: از هر یک از همسران که مى‏ خواهى کناره گیرى کن بدون طلاق و بیست و نه روز بعد از کناره‏گیرى اگر خواستى به سوى تو باز مى‏ گردد.

یا هر کدام را مى‏ خواهى طلاق بده و هر کدام را مى‏ خواهى‏ امساک کن و نگهدار یا هر یک از زنان امّتت را مى ‏خواهى نکاح کن و مى‏ خواهى ترک نکاح کن.

به هر تقدیر جمله جواب سؤال مقدّر و توسعه براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله نسبت به همسرانش و نکاح او است.

و درباره‏ى مخیّر گذاشتن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله همسرانش را بین اختیار دنیا و اختیار خدا و رسولش صلى اللّه علیه و آله و در صورت اختیار دنیا همین اختیار طلاق آنان بوده یا بعد از این اختیار احتیاج به طلاق داشتند؟

و همچنین در مورد کناره گیرى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از همسرانش.

از امام باقر علیه السّلام روایت شده که سؤال شد از مردى که زنش را مخیّر گذاشته پس او خودش را اختیار کرده آیا این زن جدا مى‏ شود و همین طلاق است؟

فرمود: نه، این چیزى بود که مخصوص رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بود که به این مطلب امر شد و انجام داد، اگر همسران رسول خدا صلى اللّه علیه و آله خودشان را اختیار مى‏کردند آنان را طلاق مى‏داد و این است معناى قول خدا:

قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ … تا آخر[۷] وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ‏ هر یک از همسران را بعد از کناره گیرى خواستى باکى بر تو نیست و احتیاج به عقد جدید ندارد.

ذلِکَ‏ این تخییر و توسعه بر تو، یا این اجازه در ترک تقسیم و تسویه‏ى بین همسران یا این اجازه که از هر کدام مى ‏خواهى‏ کناره گیرى کن، یا اجازه نکاح یا ترک نکاح زنانى که خودشان را به تو مى ‏بخشند.

أَدْنى‏ أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَ‏ کوچک‏ترین چیزى است که چشمان همسرانت را روشن مى‏ کند.

وَ لا یَحْزَنَ‏ و آنان نباید با ترک تقسیم و تسویه ناراحت و اندوهناک شوند.

وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَ‏ باید راضى باشند به آنچه که به همه آنان داده ‏اى.

لفظ تقرّ از ثلاثى مجرّد به صورت معلوم، از باب افعال به صورت مجهول خوانده شده، لفظ أعینهنّ در هر دو با رفع خوانده شده و لفظ تقرّ از باب افعال به صورت معلوم خوانده شده و أعینهنّ با نصب، لفظ کلّهنّ با رفع خوانده شده تا تأکید ضمیر یرضین باشد و با نصب خوانده شده، تا تأکید ضمیر آتیتهنّ باشد.

وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ‏ خطاب به صورت جمع به همسران یا به امّت است، یا همه را با رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در خطاب جمع کرده است، یا خطاب را از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله به امّت بر گردانید، یا خطاب به امّت و همسران است.

وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً عطف است به منزله‏ى تعلیل.

حَلِیماً خداوند به عقوبت آنچه که در دلهاى شماست عجله نمى‏کند و این به جهت حلم خداوند است، نه جهل و عجز او.

لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ بعد از مواردى که در آیه سابق ذکر شد، چنانچه گفته شده و چنانچه همین معناى ظاهر آیه است.

براى تو زنان دیگر حلال نیست.

وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ‏ جائز نیست بر تو همسران را تبدیل کنى به غیر از آنان که در آیه‏ى سابق ذکر شد.

و بعضى گفته‏ اند: منع رسول خدا صلى اللّه علیه و آله از نکاح غیر همسران سابق و منع او از تبدیل آنان از پاداش به همسران است که خدا و رسولش را اختیار کرده ‏اند[۸].

و در اخبار زیاد مضمون آنچه که از امام باقر علیه السّلام آمده وارد شده است: و آن این است که مقصود خداوند آن است که براى تو حلال نیست زنانى که خداوند در این آیه حرام کرده است: حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ … تا آخر[۹].

و اگر آنچه مى‏ گویند درست باشد لازم مى ‏آید بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله حرام باشد چیزى که بر شما حلال است، زیرا بر شماها جائز است زنان را تبدیل کنید هر چه بخواهید، چگونه مى ‏شود که بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله جائز نباشد؟

مطلب این چنین نیست که مى‏گویند بلکه خداى تعالى بر نبىّ خود حلال کرده هر چه بخواهد نکاح کند مگر آنچه که در این آیه و در سوره نساء حرام کرده است.

در بعضى از اخبار آمده است: احادیث آل محمّد صلى اللّه علیه و آله بر خلاف احادیث مردم است.

وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ رَقِیباً خداوند بر هر چیز مراقب است حتّى بر عدد همسران نسبت به تو و به امّت تو، یعنى باید همسران تو منحصر در عدد معیّن و اقتصار بر اشخاص معیّن باشد، نه بر آنها بیفزایى و نه آنها را تبدیل کنى.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تأدیب امّت است که چگونه با رسول صلى اللّه علیه و آله معامله کنند که پدر آنانست و چگونه با همسران او رفتار کنند.

لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ‏ بدون اجازه او به خانه ‏هاى پیامبر داخل نشوید شاید آنان به خانه نبىّ صلى اللّه علیه و آله و خانه‏ هاى بعضى دیگر بدون اجازه داخل مى‏ شدند که این آیه و آیه‏ى امر به استیناس نازل شد.

إِلى‏ طَعامٍ‏ متعدّى شدن فعل یؤذن با لفظ الى به جهت تضمین معناى دعوت است.

غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ‏ وقتى به منزل رسول خدا صلى اللّه علیه و آله براى خوردن غذا دعوت شدید قبل از رسیدن و حاضر شدن غذا و قبل از وقت خوردن نروید، که این کار منزل را بر او و اهل خانه ‏اش تنگ مى‏ کند.

وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا و آنگاه که دعوت شدید داخل شوید و همین که غذا خوردید متفرّق شوید و منزل را بر او و اهل بیتش تنگ نکنید.

وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ‏ براى سخنرانى و سرگرمى آنجا مکث نکنید، یعنى براى سخن گفتن با محمّد صلى اللّه علیه و آله، یا سخن گفتن شماها با همدیگر.

این جمله عطف است بر غیر النّاظرین اناه یا حال از عامل محذوف است و تقدیر آن چنین است: و لا تمکثوا مستأنسین الحدیث.

إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَ‏ این کار شما نبىّ صلى اللّه علیه و آله را آزار مى‏دهد و منزل بر او تنگ مى‏شود همان‏طور که ذکر شد و نیز شاید رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مى‏خواهد در خانه‏اش یا با بعضى از همسرانش خلوت کند.

فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ‏ از شما شرم دارد که فرمان خروج شما را بدهد.

وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِ‏ و خداوند از گفتن حقّ شرم ندارد و لذا امر مى‏کند از نزد نبىّ صلى اللّه علیه و آله بروید.

وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً و هرگاه از زنان رسول متاعى مى‏ طلبید.

فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏ از پشت پرده بطلبید.

در تفسیر قمّى آمده است: وقتى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با زینب دختر جحش ازدواج نمود او را دوست مى‏ داشت.

پس ولیمه داد و اصحابش را دعوت کرد، اصحابش وقتى غذا مى‏ خوردند دوست داشتند نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بمانند و سخن بگویند، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله دوست داشت که با زینب خلوت کند، که خداى تعالى این آیه را نازل کرد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ … تا قول خدا: مِنْ وَراءِ حِجابٍ‏ و نزول این آیه بدان جهت بود که آنهابدون اذن داخل خانه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مى‏ شدند[۱۰].

از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: هر وقت جبرئیل خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مى‏رسید جلو پیامبر صلى اللّه علیه و آله مانند بنده ‏ها مى ‏نشست و داخل خانه نمى ‏شد تا آنکه از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اذن مى ‏گرفت، پیش از نزول این آیه زنان همان‏طورى‏ که در ملّتهاى باطل رایج بود بر مردان بیگانه بدون حجاب ظاهر مى‏ شدند مى‏ شدند و شکّى نیست وقتى زنان بدون حجاب ظاهر شوند دواعى و انگیزه‏هاى ریبه و شک بیشتر مى ‏گردد.

ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَ‏ و این حجاب براى دلهاى شما پاکیزه‏تر است، یعنى از شک و ریبه خالى و پاک است.

وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ‏ عطف است جهت تعلیل جمله‏هاى سابق و تمهید جمله‏ هاى بعدى است.

یعنى سزاوار نیست که رسول خدا را بیازارید.

وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً و شما حقّ ندارید بعد از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله هرگز همسران او را به نکاح درآورید، چون پیش از این گفته شد که همسران نبىّ صلى اللّه علیه و آله مادران امّت باشند.

إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیماً إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً اگر قصد نکاح آنها را دارید بدین گونه که با زبانتان چیزى بگویید.

أَوْ تُخْفُوهُ‏ یا آن را مخفى کنید و با زبانتان چیزى اظهار نکنید.

فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً این جمله تهدید و وعیدست.

از قمّى درباره نزول آیه آمده است: وقتى خداى تعالى این آیه را نازل نمود که: النبىّ اولى بالمؤمنین من أنفسهم و أزواجه امّهاتهم طلحه غضبناک شد و گفت: محمّد صلى اللّه علیه و آله زنان خودش را بر ما حرام مى‏کند و او خودش زنان ما را تزویج مى‏کند اگر خداوند محمّد صلى اللّه علیه و آله را بمیراند ما بین خلخال‏هاى زنانش مى‏دویم چنانچه او بین خلخال‏هاى زنان ما دوید.

پس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ … تا آخر[۱۱].

و این حکم یعنى حکم تحریم شوهر کردن همسران پیامبر بعد از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله اختصاص به زنانى که دخول بر آنان شده ندارد، بلکه زنى که به عقد رسول خدا صلى اللّه علیه و آله درآید اگر چه دخول به آن نشده باشد در حکم همسران پدران مى‏ شود.

بعضى گفته ‏اند: وقتى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله قبض روح شد و ابى بکر امور مردم را به دست گرفت دو همسر عامریّه و کندیّه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله که دخول در حقّ آن دو صورت نگرفته و به خانواده خودشان ملحق شده بودند آمدند و شوهر مى‏ خواستند، ابو بکر و عمر جمع شدند و به آن دو گفتند: اگر خواستید حجاب اختیار کنید، اگر خواستید شهوت، آن دو شهوت اختیار کردند و ازدواج نمودند که یکى از دو شوهر جذام‏ گرفت و دیگرى دیوانه شد[۱۲].

روایت شده که این حکم در وصىّ نیز جریان دارد، یعنى کسى که ایمان به وصىّ دارد جائز نیست با همسر او نکاح کند[۱۳].

لا جُناحَ عَلَیْهِنَ‏ این جمله مستأنفه و جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا حکم حجاب در محارم نیز جریان دارد؟ یا جواب سؤال مذکور است.

چون بنا بر آنچه که روایت شده وقتى آیه حجاب نازل شد نزدیکان و خویشان گفتند: اى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آیا ما هم با همسران تو از پشت حجاب و پرده سخن گوییم؟ پس فرمود: نه باکى بر محارم نیست.

فِی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَ‏ زنان مؤمن.

وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَ‏ در سوره نور بیان‏ نِسائِهِنَ‏ و بیان‏ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَ‏ گذشت.

وَ اتَّقِینَ اللَّهَ‏ خطاب را از مؤمنین به زنان برگردانید تا به آنها جهت امتثال امر نشاط بخشد.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیداً خداوند شاهد هر چیزى است، حتّى بر نیّت شما و ظاهر ساختن نیّت خودتان.

 

آیات ۵۶- ۶۲

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۵۶ تا ۶۲]

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً (۵۶) إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً (۵۷) وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً (۵۸) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلابِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۵۹) لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلاَّ قَلِیلاً (۶۰)

مَلْعُونِینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلاً (۶۱) سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلاً (۶۲)

ترجمه‏

(۳۳/ ۶۲- ۵۶)

همانا خداوند و فرشتگانش به پیامبر درود مى‏فرستند، اى مؤمنان شما نیز بر او درود فرستید و سلام و تسلیم عرضه دارید.

و کسانى که مردان و زنان مؤمن را بدون آنکه مرتکب عملى ناروا شده باشند آزار مى‏رسانند، زیر بار بهتان و گناهى آشکار رفته ‏اند.

اى پیامبر به همسرانت و دخترانت و زنان مسلمانان بگو که روسرى‏ هاى خود را بر خود بپوشند که به این وسیله محتمل‏تر است که شناخته شوند و رنجانده نشوند و خداوند آمرزگار مهربان است.

اگر منافقان و بیمار دلان و شایعه سازان در مدینه از کارهاى خود دست‏ بر ندارند تو را به ایشان تسلّط دهیم و سپس جز اندک مدّتى در آن (شهر:مدینه) در جوار تو نباشند.

اینان ملعونند و هرجا که یافت شوند، باید بى‏ محابا به اسارت و قتل درآیند.

این سنّت الهى است که در باب پیشینیان جارى بوده است، هرگز در سنّت الهى تغییر و تبدیلى نخواهد یافت.

 

تفسیر

إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ‏ این جمله مستأنفه و جواب سؤالى است که ناشى از اهتمام به شأن نبىّ صلى اللّه علیه و آله و بزرگداشت و طلب رضایت او است، گویا که گفته شده: چگونه است که خداوند در تعظیم نبىّ صلى اللّه علیه و آله و تحفّظ همسران او مبالغه مى‏کند؟ یا ابتداى کلام است که از ما قبلش منقطع و آماده کردن امر مؤمنین به صلوات بر اوست.

یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ‏ بدان که اخبار در فضیلت صلوات بر محمّد و آل محمّد، اینکه صلوات افضل و برتر از همه ذکرهاست از طریق خاصّه و عامّه بیشتر از آن است که شمرده شود.

پس در بعضى از اخبار آمده است:[۱۴] هر کس بعد از هر نماز صبح و نماز مغرب بر محمّد صلى اللّه علیه و آله و آل او علیهم السّلام صلوات بفرستد خداوند صد حاجت او را برآورده مى‏سازد، هفتاد حاجت در دنیا و سى حاجت در آخرت.

و در بعضى از اخبار است:[۱۵] فرشته ‏اى تا روز قیامت ایستاده است و هیچ یک از مؤمنین نمى‏ گوید: «صلّى اللّه على محمّد و آله و سلّم» مگر آنکه آن فرشته مى‏گوید: «و علیک السّلام» سپس آن فرشته مى‏گوید: یا رسول اللّه فلان شخص به تو سلام مى‏رساند، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مى‏فرماید: «و علیه السّلام».

و در بعضى از اخبار آمده است:[۱۶] هیچ دعایى به سوى آسمان بالا نمى‏رود مگر آنکه بر محمّد و آل او درود فرستاده شود.

و در بعضى دیگر از اخبار است:[۱۷] آنگاه که شب جمعه شود از آسمان ملایکه به عدد ذرّات نازل مى‏شوند که در دست آنها قلمهاى طلا و کاغذهاى نقره است که تا شب شنبه جز صلوات بر محمّد و آل محمّد نمى ‏نویسند.

در بعضى از اخبار آمده است: ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد خروج از گناهان است مانند روزى که به دنیا آمده است.[۱۸] در بعضى دیگر است: از گناهان او هیچ ذرّه‏اى نمى‏ماند.[۱۹] در بعضى دیگر از اخبار آمده است: هر کس بر محمّد و آل او ده مرتبه صلوات بفرستد خدا و ملایکه ‏اش هزار صلوات بر او مى‏فرستند.[۲۰] و در بعضى دیگر از اخبار آمده است:

هر کس بر نبىّ صلى اللّه علیه و آله یک مرتبه صلوات بفرستد خداوند بر او هزار صلوات در هزار صف از ملایکه مى‏فرستد، از مخلوقات خدا هیچ چیز نمى‏ماند مگر آنکه بر عبد درود مى‏فرستد بدان جهت که خدا و ملایکه ‏اش درود مى‏ فرستند.

پس هر کس راغب و شایق این کار نباشد او جاهل و مغرور است که خدا و رسولش صلى اللّه علیه و آله و اهل بیت نبىّ صلى اللّه علیه و آله از او بیزار هستند.[۲۱] و در بعضى دیگر از اخبار است: در میزان چیزى سنگین‏تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست.

و در بعضى دیگر از اخبار آمده است:[۲۲] هر کس بر من صلوات بفرستد ولى بر آل من صلوات نفرستد بوى بهشت را نمى‏یابد، بوى بهشت از فاصله پانصد سال پیدا مى‏شود.

و در بعضى از اخبار است: هرگاه نماز عصر را در روز جمعه خواندى بگو: «اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد الأوصیاء المرضیین بأفضل صلواتک و بارک علیهم بأفضل برکاتک، السّلام علیهم و على ارواحهم و اجسادهم و رحمه اللّه و برکاته» هر کس این صلوات را بعد از عصر بفرستد خداى تعالى براى او یک‏صدهزار حسنه مى‏نویسد و یک‏صدهزار گناه از او محو مى‏کند و یک‏صدهزار حاجت از او بر آورده مى‏سازد و یک‏صدهزار درجه‏ى او را بالا مى‏برد.[۲۳] و در بعضى دیگر از اخبار آمده است: ملایکه بر من و بر على علیه السّلام هفت سال درود فرستاده‏اند و این بدان جهت بوده که جز على علیه السّلام‏ کسى با من نماز نخواند.[۲۴] و در بعضى دیگر از اخبار آمده: هرگاه نام نبىّ را بردى، یا کسى در اذان یا غیر اذان نام او را پیش تو ذکر کرد بر او صلوات بفرست.[۲۵] و بسیارى از فقها فتوى به وجوب صلوات بر محمّد و آل محمّد صلى اللّه علیه و آله داده‏اند در صورتى که نام او را ببرى یا نزد تو نام او برده شود.

 

فضیلت صلوات بر نبىّ و اسرار آن‏

در بیان لفظى که بدان وسیله صلوات بر محمّد صلى اللّه علیه و آله فرستاده مى‏شود اخبار مختلف است.

و از مجموع اخبار و اختلاف آنها استفاده مى‏شود که مقصود توجّه و روى آوردن بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بر سبیل تعظیم است و لفظ مخصوصى در این مورد معتبر نیست و روى همین جهت است که اخبار در تعیین لفظ مختلف است و سرّ فضیلت صلوات و اهتمام به آن و تأکید آن هرگاه نام محمّد صلى اللّه علیه و آله برده مى‏شود.

و برترى آن بر سایر اذکار چنانچه در اخبار به آن اشاره شد، این است که لطیفه‏ى سیّاره انسانى که آن امانت عظمى است که خداى تعالى از خزانه مخصوص خود آن را بیرون آورده و فرمانرواى آسمانهاى ارواح، عقول، نفوس و زمین‏هاى اشباح نورى و اشباح طبیعى نمود، که از آن اشباح طبیعى به آسمانها و زمین‏هاى طبیعى وکوههاى موالید تعبیر مى‏شود.

پس همه آنها از حمل آن امانت خوددارى کردند، چون دیدند که آن امانت از مقام اطلاق است و هیچ موجودى لیاقت حمل آن را ندارد مگر آنکه آمادگى خروج از مقام تقیّد و حدود، وصول به مقام اطلاق و وجوب داشته باشد، دیدند که خودشان هر کدام مقام معلوم و حدّى مخصوص دارد که آمادگى خروج از آن مقام و آن حدّ را ندارد، به خلاف هیکل انسان و مادّه صاحب نطق و بیان که در او استعداد خروج از حدّ و رسیدن به اطلاق موجود است.

پس انسان آن امانت را حمل کرد که او بر جمیع حدود و تعیّنات خویش ظلوم و ستمکار است و نسبت به جمیع کثرتها و حقوق آنها هنگام ظهور سلطنت خدا و وصول امانت به خزانه، جهول و نادان است.

پس از آنکه انسان آن امانت را حمل کرد و به دوش کشید دید که دزدهایى از عالم اجنّه و شیاطین در کمین نشسته و مترصّد فرصت هستند تا آن امانت را بدزدند و راهزنى کنند و دید که بدون معاون و کمک ‏کننده از سنخ اجنّه و شیاطین نمى ‏تواند امانت را حفظ کند.

و لذا با زبان حال از خداوند درخواست نگهبان و کمک ‏کننده کرد و خداى تعالى درخواست او اجابت نمود، از عالم ملایکه نگهبانانى گذاشت که در حفظ امانت کفایت کنند.

و نیز انسان دید که دزدانى از شیاطین انس در کمین هستند، پس درخواست نگهبانان و کمک ‏کننده ‏هایى کرد که از سنخ آنها باشند، خداى تعالى این درخواست را نیز اجابت نموده و انبیاء، رسولان و جانشینان آنان را فرستاد تا در حفظ امانت به انسان کمک کنند و آن را به خزانه برسانند، آنان را امر کرده به بندگان کمک نموده و بندگان را امر به پیروى از آنان نمود.

چون کمک کردن و پیروى در این مورد جز با اتّصال روحانى به جانشینان خدا و دخول حافظ و نگهبان در قلوب بندگان که صورت نازل از خلفاى خداست ممکن نیست، از این دخول حافظ به قلوب بندگان تعبیر به ایمان مى‏شود که داخل در قلب است.

این اتّصال و این دخول ممکن نیست مگر با اتّصال صورى و توجّه تمام از جانب خلفا و استغفار براى بندگان و توبه و تسلیم کامل از جانب بندگان، این همان بیعت است که از زمان آدم علیه السّلام تا زمان خاتم صلى اللّه علیه و آله معمول و با شرائط بیعت نزد مردم مقرّر و ثابت بوده است و تا چندى که بندگان با یکى از دو بیعت بیعت نمى‏کردند داخل در دین نمى‏شدند و مسلمان و مؤمن نامیده نمى‏شدند و هرگاه کسى با یکى از دو بیعت بیعت مى‏نمود دیگر کارى بزرگتر از این ندارد که توجّه به کسى نماید که با او بیعت نموده و نظر به سوى او کند و با او بنشیند و خدمت و تعظیم براى او نماید و در شئون او تأمّل کرده و او را بر حسب روحانیّتش به سوى خود جذب کند و خودش را به سبب زیادى و کثرت تذکّر شئون او به سوى او بکشاند.

چون محمّد صلى اللّه علیه و آله اصل جمیع خلفا و جانشینانست و همه‏ى خلفا سایه‏ ها و شئون او محسوب مى‏ شوند.

لذا هر چیزى که از جمیع خلفا به دست مى‏ آید از او حاصل مى‏گردد و آنچه که براى جمیع خلفا لازم است از قبیل: نظر، خدمت،تعظیم، تذکّر و تأمّل در شئونشان تنها براى او لازم است و هر کس با یکى از آنان (خلفا) بیعت کند مانند کسى است که با محمّد صلى اللّه علیه و آله بیعت کرده است.

بنابراین کسى که در اسلام یا در ایمان داخل شود براى او عملى پرارج‏تر و باارزش‏تر از این نیست که توجّه به محمّد صلى اللّه علیه و آله نموده و او را یاد آورى کند، دعا و طلب رحمت براى او کرده و خود را به ‏سویش سوق دهد به نحوى که آن حضرت یا یکى از جانشینانش بر حسب ملکوتش بر سینه او ظاهر شود.

و لذا از ابى عبد اللّه علیه السّلام وارد شده که فرمود: مردى خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله رسید و عرض کرد: آیا نصف صلوات‏هایم را براى تو قرار بدهم؟

فرمود: بلى، آن مرد گفت: همه صلوات‏هایم را براى تو قرار بدهم؟ فرمود: بلى، وقتى آن مرد رفت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: از همّ دنیا و آخرت کفایت و راحت شد.[۲۶] در خبر دیگرى است: مردى خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله عرض کرد: یا رسول اللّه من یک سوّم صلواتم را براى تو قرار داده‏ام، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: کار خوبى کردى.

پس آن مرد گفت: یا رسول اللّه، نصف صلواتم را براى تو قرار داده‏ام، رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: این برتر و بهتر است.

آن مرد عرض کرد آیا همه صلواتم را براى تو قرار بدهم؟ پس‏ رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: در این صورت خداوند هر مهمّ تو از دنیا و آخرت کفایت مى‏کند.[۲۷] در این هنگام مردى به ابى عبد اللّه علیه السّلام عرض کرد: خدا تو را اصلاح کند چگونه شخص صلواتش را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله قرار مى‏دهد؟

ابو عبد اللّه علیه السّلام فرمود: بدین گونه که از خداوند چیزى درخواست نمى‏کند مگر آنکه ابتدا بر صلوات بر محمّد و آل او مى‏کند.

امثال این اخبار همانند قرآن داراى وجوهى است که تمام آن وجوه بر حسب مراتب مردم مقصود است، زیرا که صلاه به معناى دعا است و کسى که حاضر نیست و غایب از حضور از صلوات او براى محمّد صلى اللّه علیه و آله جز دعا براى او چیزى نیست.

و نیز صلاه به معناى نماز مشروع که مشتمل بر اذکار و افعال مخصوص است مى‏باشد و کسى که نزد محمّد صلى اللّه علیه و آله حاضر است ممکن است صلاه او دعا براى محمّد صلى اللّه علیه و آله باشد و ممکن است معناى آن چنین باشد که در نماز مشروع خود به غیر محمّد صلى اللّه علیه و آله نظر نمى‏کند و مخاطب در نماز بلکه متکلّم بلکه فاعل در نماز محمّد صلى اللّه علیه و آله است.

چنانچه کسى که حالت حضور نزد شیخش را پیدا کند چنین حالتى براى او حاصل مى‏گردد و هر کس چنین حالتى برایش حاصل شد همه مهمّاتش را کفایت خواهد نمود، بلکه جمیع خیرات دنیا و آخرت برایش حاصل شده، غنا و بى‏نیازى از دنیا و آخرت شامل‏ حالش مى‏گردد، از این رو مشایخ رحمه اللّه علیهم اهتمام داشتند که براى سالکین این حالت حاصل شود.

و سالکین (هم) منظورى جز حصول این حالت نداشتند و مشایخ عجم به سالکین امر مى‏کردند که با تعمّل و تمرین صورت شیخ را نصب العین خود قرار دهند تا با این تعمّل و تمرین آن حالت حاصل شود.

وقتى به آنان گفته مى‏شد که این کفر و تقیّد به صورت و غفلت کردن از معبود و مسمّى به سبب اشتغال به اسم است جواب مى‏دادند که این کفر و تشبّه به عبادت بتهاست، ولى کفرى است که فوق کفر و ایمان است.

و مولوى قدّس سرّه به این مطلب اشاره نموده آنجا که گفته:

آینه‏ى دل چون شود صافى و پاک‏ نقشها بینى برون از آب و خاک‏
هم ببینى نقش و هم نقّاش را فرش دولت را و هم فراش را
چون خلیل آمد خیال یار من‏ صورتش بت معنى او بت‏شکن‏
شکر یزدان را که چون او شد پدید در خیالش جان خیال او ندید

مثنوى معنوى و این شعر اشاره به این است که حضور نزد شیخ اگر چه در ظاهر قید و کفر است، لیکن در واقع و بر حسب معنا مطلق از قید است.

و معناى صلوات از جانب خدا رحمت بر محمّد صلى اللّه علیه و آله و از ملایکه‏ تزکیه اوست.

چنانچه در خبر است یا از ملایکه طلب نزول رحمت از جانب خدا بر اوست و صلاه از بندگان طلب رحمت از خداى تعالى بر محمّد صلى اللّه علیه و آله است.

و چون فعلیّت اخیر مؤمن صورت نازله ولىّ امر او است، آن صورت نازله از محمّد صلى اللّه علیه و آله مى‏باشد معناى طلب رحمت از خدا بر محمّد صلى اللّه علیه و آله طلب رحمت بر فعلیّت اخیر او مى‏شود و در نتیجه صلاه او بر محمّد صلى اللّه علیه و آله دعا براى خودش مى‏شود.

و لذا در خبرى از امام رضا علیه السّلام آمده است:[۲۸] صلوات ما بر پیغمبر صلى اللّه علیه و آله رحمت و براى ما قربت است.

چون محمّد صلى اللّه علیه و آله مظهر تامّ خداى تعالى است هر کس توجّه به او نموده و طلب رحمت بنماید خداوند نیز به او توجّه مى‏کند، طبق مضمون این حدیث «هر کس یک وجب به سوى من نزدیک شود من به او یک ذراع نزدیک مى‏شوم» توجّه خدا به او بیشتر از توجّه او به خداست، ده برابر، یا صد برابر، یا هزار برابر، یا بیشتر بر حسب استعداد مصلّى.

و توجّه خداوند به سوى او جز صلاه و نزول رحمت خداوند بر بنده چیزى نیست.

و چون خداوند تعالى حقیقت هر صاحب حقیقت است و لذا وقتى او به چیزى توجّه کند همه‏ى اشیا به سوى او توجّه پیدا مى‏کنند، پس‏ وقتى خداوند بر بنده‏اى درود بفرستد هیچ موجودى باقى نمى‏ماند مگر آنکه بر او درود مى‏فرستد، مخصوصا فرشتگان مقرّب از جهت نزدیک بودن آنها به خداى تعالى‏[۲۹].

و در بعضى از اخبار اشاره شده که چیزى باقى نمى‏ماند مگر آنکه بر او درود مى‏فرستد.[۳۰] وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً از بعضى از اخبار استفاده مى‏شود که مقصود از قول خدا: «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» تحیّت اسلامى است و از بعضى دیگر از اخبار استفاده مى‏شود که مقصود تسلیم و انقیاد نسبت به محمّد صلى اللّه علیه و آله است در آنچه که در نزد خداى تعالى آورده است‏[۳۱].

و مستفاد از بعضى دیگر از اخبار این است که مقصود انقیاد و تسلیم است در آنچه که راجع به خلافت على علیه السّلام آورده است، یا مقصود انقیاد و تسلیم به وصىّ اوست.[۳۲]

إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ‏ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً این جمله جواب سؤال مقدّر و تعلیل این قول خدا: (ما کان لکم أن تؤذون رسول الله) مى‏باشد.

و علّت اینکه فرمود: یُؤْذُونَ اللَّهَ‏ با اینکه مقصود آزار رساندن به رسول صلى اللّه علیه و آله است این است که اشاره به این باشد که آزار رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آزار به خداى تعالى است.

و نیز کنایه از کسى است که على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام را اذیّت کرده‏ باشد.

چه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده است، فرمود: هر کس در حیات من او را اذیّت کند مانند کسى است که بعد از مرگ من او را اذیّت کند، هر کس او را بعد از مرگ من اذیّت کند مانند کسى است که در حیات من او را اذیّت کرده باشد، هر کس فاطمه را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر کس مرا اذیّت کند خدا را اذیّت کرده است و آن قول خداى تعالى است: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏[۳۳] درباره‏ى على علیه السّلام است رسول خدا درحالى‏که ریشش را گرفته بود، فرمود: هر کس به تار مویى از تو آزار برساند به من آزار رسانده است و هر کس به من آزار برساند به خدا آزار رسانده است و هر کس به خدا آزار برساند لعنت خدا بر او باد.[۳۴] وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا کسانى که مرد و زن مؤمن را اذیّت کند بدون اینکه آنان گناهى کرده باشند که بدان وسیله مستحقّ آزار و اذیّت باشند.

فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً اینان متحمّل کذب و دروغ شده‏اند، یعنى اذیّت و آزار مؤمنین به این است که به آنان چیزى نسبت بدهى که آن را انجام نداده و در آنان موجود نباشد، یا مقصود این است که ایذاى مؤمن چیزى جز امر باطل نیست و هر باطلى دروغ و بهتان‏ است.

وَ إِثْماً مُبِیناً نزول این آیه در مورد ایذاى على علیه السّلام و فاطمه علیهما السّلام منافات با عمومیّت و شمول آن نسبت به جمیع مؤمنین و مؤمنات ندارد.

صاحب تفسیر بیضاوى درباره این آیه گفته است:[۳۵] این آیه درباره منافقین نازل شده که على علیه السّلام را اذیّت مى‏کردند و سرّ مطلب این است که مؤمن از جهت ایمانش جز ولىّ امرش نیست، ایذاى او از جهت ایمانش جز ایذاى ولىّ امر او نیست، ایذاى ولىّ امر او مقرون به ایذاى محمّد صلى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام است، آن ایذاى خداى تعالى است.

یا أَیُّهَا النَّبِیُ‏ ادب دیگرى براى زنان نبىّ صلى اللّه علیه و آله و سایر امّت است.

قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَ‏ همسران رسول خدا و همسران مؤمنین صورتها و سایر مواضع زینت خود را با چادر نمى‏پوشانیدند پس خداى تعالى امر به پوشانیدن صورتها و سینه ‏ها کرد، تا بدین‏وسیله از سایر زنان جدا شوند و تمیز پیدا کنند و جلباب زنان لباس گشادى است که روى همه لباسها و قبل از چادر مى‏ پوشند و ممکن است همین چادر مقصود باشد.

ذلِکَ أَدْنى‏ أَنْ یُعْرَفْنَ‏ و این کمترین چیزى است که مى ‏تواند آنها را از کنیزان و سایر زنان جدا سازد.

فَلا یُؤْذَیْنَ‏ برخى گفته ‏اند: سبب نزول این آیه این بوده که زنان به مسجد مى‏ رفتند و پشت سر رسول خدا نماز مى‏خوانند، آنگاه که شب مى‏شد و براى نماز مغرب و عشاء و نماز صبح از خانه خارج مى‏ شدند که به مسجد بروند جوان‏ها در راه زنان مى‏ نشستند و آنها را اذیّت مى ‏کردند و متعرّض آنان مى‏ شدند.[۳۶] وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً پس خداوند غفور است و تقصیر گذشته زنان را مى‏ بخشد و رحیم است و به آنان رحم مى‏کند و آداب معاشرت را به آنها یاد مى‏ دهد.

لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَهِ چون خداى تعالى خواست اهل ریبه و شهوت را که متعرّض زنان در راهها مى‏شدند تهدید نماید منافقین و فتنه انگیزها را نیز به آنها منضمّ نمود و فرمود: اگر منافقان و آنانى که در دلهایشان مرض است در مدینه، از کردارشان باز نایستند.

لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلَّا قَلِیلًا البتّه تو را بر آنان بر گماریم که زمان اندک یا مجاورت و همسایگى اندک، با آنان مدارا کنى! لفظ «قلیل» از فاعل استثنا شده است‏ مَلْعُونِینَ‏ حال از فاعل‏ لا یُجاوِرُونَکَ‏ است‏ أَیْنَما ثُقِفُوا حال دیگرى از فاعل‏ لا یُجاوِرُونَکَ‏ یا از مرفوع‏ مَلْعُونِینَ‏ است.

أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا اگر از کار بد خویش برنگردند و باز نایستند باید از شهر با بدترین حال اخراج و تبعید شوند که جامع بین لعن و طرد از رحمت خدا در دنیا و آخرت و بین مضیقه و تنگنا قرار گرفتن به سبب کشتن و اسارت، بین لعن مردم و در تنگنا قرار دادن آنهاست که هرجا باشند سزاوار کشته شدن هستند.

سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا و این گونه مجازات سنّت خداست که پیش از این هم بوده و فتنه‏انگیزان امّت‏هاى آنان چنین کارهایى مى‏کردند و مجازات مى‏شدند و سنّت خدا را تغییر و تبدیلى نیست.

 

 

آیات ۶۳- ۷۳

[سوره الأحزاب (۳۳): آیات ۶۳ تا ۷۳]

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَهِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیباً (۶۳) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (۶۴) خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۶۵) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولا (۶۶) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلا (۶۷)

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً (۶۸) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً (۶۹) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (۷۰) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً (۷۱) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (۷۲)

لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (۷۳)

 

ترجمه‏

(۳۳/ ۷۳- ۶۳)

مردم از تو درباره قیامت مى‏پرسند، بگو علم آن و اطّلاع از زمانش با خداوند است، و تو چه دانى چه بسا قیامت نزدیک باشد.

بى ‏گمان خداوند کافران را لعنت کرده است و براى آنان آتشى فروزان آماده ساخته است.

که همواره- جاودانه- در آنند و یار و یاورى نمى‏ یابند.

روزى که چهره ‏هایشان در آتش دوزخ گردانده شود، گویند کاش از خداوند اطاعت مى ‏کردیم و از پیامبر اطاعت مى‏ کردیم.

و گویند پروردگارا ما از پیشوایان و بزرگ‏تران مان اطاعت کردیم، آنگاه ما را به گمراهى کشاندند.

پروردگارا به آنان دو چندان (سهم) از عذاب بده و عظیم لعنتشان کن.

اى مؤمنان مانند کسانى که موسى را آزار دادند مباشید که خداوند از آنچه مى‏ گفتند و بهتان مى ‏زدند برى و بر کنارش داشت و نزد خداوند آبرومند بودند.

اى مؤمنان از خداوند پروا کنید و سخنى درست و استوار بگویید.

تا اعمالتان را صالح بدارد و گناهانتان را بیامرزد و هر کس از خداوند و پیامبر او اطاعت کند، به راستى به رستگارى بزرگى نایل شده است.

ما امانت خویش را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، ولى از پذیرفتن آن سر باز زدند، از آن هراسیدند، انسان آن را پذیرفت، که آن در حقّ خویش ستمکار نادانى بود.

تا سر انجام خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب کند، از غفلت و قصور مردان و زنان مؤمن درگذرد، خداوند آمرزگار مهربان است.

 

تفسیر

یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَهِ مکرّر این مطلب گذشت که‏ السَّاعَهِ تفسیر به ساعت مرگ شده که آن قیامت صغرى است و به ساعت ظهور قائم علیه السّلام تفسیر شده که آن نیز قیامت دیگرى است اختیارى یا اضطرارى و به قیامت کبرى تفسیر شده و در هر دو قیامت صغرا و کبرا نیز ظهور قائم علیه السّلام است.

و چون همه این امور در طول زمان است نه در عرض آن و براى کسانى که با حجابهاى زمان و مکان محجوب هستند امکان درک آنها نیست، کسى به آن امور علم پیدا نمى‏کند مگر آنکه از حدود زمان و مکان خارج شود و به ملاء اعلاء بپیوندد و عالم به علم خدا گردد که آن علم نزد خداست نه نزد مردم …

لذا خداى تعالى به رسولش امر نمود که جواب آنها را بطور اجمال بدهد، فرمود:

قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ‏ بگو که علم آن نزد خداست، شما نزد مردم هستید و از علمى که نزد خداست جز کسى که نزد خدا و عالم به علم خدا باشد آگاه نمى‏شود.

وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ تَکُونُ قَرِیباً اینکه ساعت و قیامت اگر چه در طول زمان است و کسانى که مقیّد به زمان هستند در نهایت دورى از آن هستند، لیکن آن ساعت به آنها نزدیک است در نهایت نزدیکى، چون آن ساعت به منزله‏ى روح زمان و زمانیّات‏ است و روح هر موجودى نزدیکترین چیز به آن موجود است.

إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِینَ‏ خدا کافران به ساعت (قیامت) را لعن کرده است زیرا در اینجا مناسب آن است که مقصود، کافران به ساعت باشد.

وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً خالِدِینَ فِیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً و براى آنان آتش سوزان براى همیشه آماده شده است و یار و یاورى ندارند.

یَوْمَ تُقَلَّبُ‏ لفظ «یوم» متعلّق به قول خدا: «لا یجدون» یا به «یقولون» است.

وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا مى‏گویند اى کاش خدا و رسول را در حقّ على علیه السّلام اطاعت مى‏کردیم.

وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا لفظ «سادتنا» «ساداتنا» به صورت جمع الجمع خوانده شده است.

یعنى مى‏گویند: پروردگارا ما از سرکردگان و بزرگانمان پیروى کردیم.

فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا لفظ «الرّسول» و «السّبیل» با الف خوانده شده جهت وقف بر فتحه با الف و اجراء حالت وصل بر حالت وقف.

یعنى آنان ما را از راه گمراه کردند.

رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ‏ پروردگارا عذابشان را دو برابر کن، چون گمراه بودند و ما را نیز گمراه کردند وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً لفظ کبیرا با ثاء سه نقطه «کثیرا» خوانده شده است.

در تفسیر قمىّ آمده است: این آیه کنایه از کسانى است که حقّ آل محمّد صلى اللّه علیه و آله را غصب کردند، که مى‏ گویند: اى کاش ما خدا و رسول را در حقّ امیر المؤمنین علیه السّلام اطاعت مى‏ کردیم، نه سادت و کبرا را.

مقصود از سادات و کبرا اوّلین کسانى هستند که ابتدا به ظلم آل محمّد و غصب حقّ آنان کردند و ما را از بهشت گمراه کردند، در اینجا مقصود از سبیل، راه امیر المؤمنین علیه السّلام است.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسى‏ فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا اى مؤمنین مانند کسانى نباشید که موسى را اذیّت کردند و خداوند او را از آنچه که در حقّ او مى‏ گفتند و اذیّت مى‏ کردند تبرئه کرد.

در اینجا مناسب مقام که آیات ایذاى رسول و مؤمنین را بر ایذا در حقّ على علیه السّلام و ایذاى على علیه السّلام و فاطمه علیها السّلام حمل نمودیم این است که معناى آیه چنین باشد: اى مؤمنین در اذیّت کردن رسول صلى اللّه علیه و آله یا در اذیّت کردن على علیه السّلام مانند کسانى نباشید که موسى را اذیّت کردند.

وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِیهاً موسى نزد خدا وجیه و با حیا بود، این بدان جهت بود که موسى آن قدر شرم داشت که هنگام شستشو و غسل جایى مى‏رفت که کسى او را نبیند، تا جایى که بعضى گفتند:

موسى عنین است و بعضى گفتند: آلت مردانگى ندارد.

و برخى گفتند: او داراى عیب است، یا برص دارد و یا فتق.

پس یک مرتبه رفت که خود را شستشو دهد لباسش را روى سنگى گذاشت و باد لباس او را برد، موسى در طلب لباس رفت و بنى اسرائیل او را عریان دیدند و فهمیدند که او مانند بهترین مردان‏ است، پس خداوند او را از آنچه مى‏گفتند تبرئه نمود.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً وقتى خداوند تعالى مؤمنین را از ایذاى رسول صلى اللّه علیه و آله نهى کرد و ایذایشان بدین گونه بود که به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله چیزى نسبت مى ‏دادند که مناسب و لایق او نبود، مثلا نمى ‏گفتند او مى‏ خواهد پسر عمویش را بر ما امیر قرار دهد، یا مى ‏گفتند: آنچه که محمّد درباره‏ى على علیه السّلام مى‏گوید از جانب خداى تعالى نیست یا امثال این اذیّت‏ها.

وقتى خداى تعالى از چنین اذیّتهایى نهى کرد خواست آنان را به گفتار راست امر کند، تا شایبه و بطلان در آن نباشد و قبح و زشتى از آن پدید نیاید، نه بر گوینده و نه بر کسى که درباره او سخن گفته شده و نه بر یکى از مؤمنین و در آن اذیّت هیچ یک از مؤمنین نباشد.

یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ‏ تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند اگر در آن خلل و فساد باشد، یعنى زبان رییس سایر اعضا است که اگر آن صالح شود و آنچه که بر زبان جارى مى‏ شود صالح گردد خداوند جمیع اعمال اعضا را اصلاح مى‏ کند.

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏ از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که به عبّاد بن کثیر صوفى بصرى گفت: واى بر تو اى عبّاد مغرور شدى که بطن و فرج تو عفیف است؟! خداى تعالى در کتابش مى‏فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ‏ بدان که خداوند از تو چیزى را قبول نمى‏کند تا گفتار عدل بگویى.[۳۷] این خبر دلالت مى‏کند بر اینکه اهل علم و عرفان اگر مجاز در گفتار نباشند نباید حقّ بگویند، چون اصل سداد قول به این است که با اذن و اجازه از جانب خدا باشد، بخصوص در جایى که متعلّق به دین خدا باشد و هرگاه اجازه داشته باشند نباید بگویند مگر چیزى را که بدانند و بشناسند که آن حقّ است.

پس واى و هزار واى بر کسى که تشبّه به اهل حقّ از صوفیّه و علماء بکند، پس هر آنچه در قلبش خطور کند بر زبانش جارى شود، بدون آنکه از طرف خداى تعالى اذن و اجازه داشته باشد.

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِیماً و هر کس از خدا و رسولش در امر ولایت على علیه السّلام اطاعت کند به رستگارى بزرگ رسیده است، چنانچه در اخبار آمده است.[۳۸] إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا مقصود از امانت چنانچه در دو سوره نساء و مؤمنون و غیر آن دو و در این سوره اندکى قبل از این اشاره شد لطیفه‏ى سیّاره‏ى انسانى است، که در خزانه‏ى حقّ تعالى گوهرى باارزش‏تر و بهتر از آن نبوده.

پس خداى تعالى آن را از خزانه‏ى غیبى ‏اش خارج ساخت و آن را بر آسمانهاى عقول و نفوس و آسمانهاى افلاک طبیعى عرضه داشت، بدین معنا که آن لطیفه و امانت را بر آنها فرمانده و امیر قرار داد، سپس بر زمینهاى عناصر عرضه داشت سپس بر کوههاى موالید، پس همه‏ى این‏ها از حمل آن امانت خوددارى کردند، چون هیچ‏کدام اهل و لایق این گوهر نبودند، زیرا ذات این گوهر خودش محل امنى را اقتضا مى‏کرد که داراى نگهبان زیادى باشد چه دزدها و حسودهاى آن زیاد بود.

و نیز محلّى مى‏خواست که مستعدّ و آماده‏ى خروج از تقیید و حدود باشد و بتواند به عالم اطلاق برسد و همه آنها که ذکر شد یا مستعدّ و آماده‏ى خروج از حدود نبودند یا علاوه بر آن داراى امنیّت و نگهبان نبودند.

و لذا هر یک از آنها بر این امانت و گوهر گرانبها ترسیدند و نگران فنا و هلاک آن بودند، به درگاه خدا تضرّع و زارى کردند که خداوند آنها را از حمل این امانت معاف بدارد، سپس آن امانت را خداوند بر مولود اخیر و غایت کلّ و نهایت جمیع عرضه نمود که آن را اهل و لایق حمل امانت یافت، انسان نیز نظر نمود و دید آمادگى و استعداد دارد و مى‏تواند از حدود خارج شود، پس نسبت به آن امانت شوق پیدا کرد و آن را پذیرفت.

و از خداى تعالى درخواست نگهبان و کمک ‏کننده از سنخ اجنّه و شیاطین و نیز درخواست نگهبانى از سنخ انسانها نمود، که خداوند این درخواست را اجابت کرد.

با این بیان امانت همه‏ى اخبار مختلف جمع مى‏شود و متخالف‏ها متوافق مى‏گردند، چه امانت در اخبار به مطلق تکلیف، نماز، امامت، امارت و خلافت، مقام و منزلت محمّد صلى اللّه علیه و آله و آل محمّد صلى اللّه علیه و آله، آرزوى منزلت آنان، مطلق امانت، ولایت علىّ بن ابى طالب علیه السّلام، شهادت حسین بن على علیه السّلام و خلافت غصب شده تفسیر شده است.

و با اختلاف تفاسیر در امانت تفسیر انسان نیز به على علیه السّلام، حسین علیه السّلام، آدم علیه السّلام، غصب‏ کنندگان خلافت و مطلق انسان مى‏شود و همچنین است تفسیر ظلوم و جهول هر که مى‏خواهد به اختلاف اخبار اطّلاع (بیشترى) پیدا کند به کتب تفاسیر و اخبار مراجعه کند.

لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ‏ تعلیل عرضه داشتن امانت، یا حمل انسان است، چنانچه قول خداى تعالى: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ تعلیل قول خدا: اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً یا تعلیل قول خدا: «یُصْلِحْ لَکُمْ‏ و یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ‏ مى‏ باشد.

گویا که گفته است: از خشم و عذاب خدا بترسید، چون ما امانت را بر آسمانها و زمین عرضه نکردیم مگر بدان جهت که منافق و شرک را از مؤمن جدا کنیم و مگر بدان جهت که منافق به عذاب و مؤمن به ثواب برسد، یا اعمال شما را اصلاح نماید و گناهان شما را ببخشد، چون ما امانت را جز به همین جهت عرضه نکردیم.

و مقدّم داشتن (بیان) عذاب منافق و نسبت عذاب به خدا بدان جهت است که این سوره در رسوا کردن منافقین نازل شده است و روى همین جهت است که در اوّل سوره محمّد صلى اللّه علیه و آله از اطاعت منافقین نهى شده است.

از منافقین نقل شده که سوره‏ى احزاب زنان قریش از عرب را رسوا کرد و طولانى ‏تر از سوره‏ى بقره بوده است و لکن این سوره را کم کرده و تحریف نمودند، پس خداى تعالى عذاب منافقین را طورى ادا کرد گویا که همان غایت است و به همین جهت عذاب را به خودش نسبت داد و براى اینکه سوره را به ثواب مؤمنین و رحمت آنها ختم نماید فرمود:

وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً پس غایت بالذّات جز مغفرت و رحمت خدا نسبت به مؤمنین نیست، پس این آیه استدراک این توهّم است که غایت بالذّات عذاب منافقین یا عذاب آنان و رحمت براى مؤمنین است.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۱، ص: ۵۱۱


[۱] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۴ و الکافى ج ۲ ص ۴۹۸ ح ۱.

[۲] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۴، الکافى ج ۲ ص ۵۰۰ ح ۴ و تفسیر البرهان ج ۳ ص ۳۲۷.

[۳] . الکافى ج ۲ ص ۵۰۱ ح ۲.

[۴] . تفسیر بیضاوى ج ۲ ص ۲۴۹.

[۵] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۶، الکافى ج ۵ ص ۵۶۸ ح ۵۳.

[۶] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۷، الخصال ص ۴۱۹ باب التّسعه.

[۷] . الکافى ج ۶ ص ۱۳۷ ح ۳.

[۸] . تفسیر بیضاوى ج ۲ ص ۲۵۰.

[۹] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۸، الکافى ج ۵ ص ۳۹۱ ح ۸ و تفسیر نور الثّقلین ج ۴ ص ۲۹۰ ح ۱۹۶.

[۱۰] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۹، تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۹۵، تفسیر نور الثّقلین ج ۴ ص ۳۹۷ و تفسیر البرهان ج ۳ ص ۳۳۱.

[۱۱] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۹، تفسیر قمّى ج ۲ ص ۱۹۰ و تفسیر البرهان ج ۳ ص ۳۳۳.

[۱۲] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۱۹۹ و الکافى ج ۵ ص ۴۲۱ ح ۳.

[۱۳] . تفسیر صافى ج ۴ ص ۲۰۰.

[۱۴] . برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۱۵] . برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۱۶] ( ۲، ۳، ۴)- برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۱۷] ( ۲، ۳، ۴)- برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۱۸] ( ۲، ۳، ۴)- برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۱۹] . معانى الاخبار: ص ۳۶۷، ح ۱.

[۲۰] . تأویل الآیات الظاهره: ص ۴۵۲.

[۲۱] ( ۱، ۲، ۳) برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۲۲] ( ۱، ۲، ۳) برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۲۳] ( ۱، ۲، ۳) برهان: ج ۳، ص ۳۳۵- ۳۳۶.

[۲۴] ( ۱، ۲). صافى: ج ۴، ص ۲۰۲. کافى: ج ۳، ص ۳۰۳، ح ۷. نور الثقلین: ج ۴، ص ۳۰۲، ح ۲۲۰.

[۲۵] ( ۱، ۲). صافى: ج ۴، ص ۲۰۲. کافى: ج ۳، ص ۳۰۳، ح ۷. نور الثقلین: ج ۴، ص ۳۰۲، ح ۲۲۰.

[۲۶] – ثواب الاعمال: ص ۱۸۸، ح ۱.

[۲۷] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸، ح ۱.

[۲۸] . کافى: ج ۲، ص ۶۵۳، ح ۴.

[۲۹] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸ و ۱۸۵.

[۳۰] . ثواب الاعمال: ص ۱۸۸ و ۱۸۵.

[۳۱] . تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۹۶.

[۳۲] . الاحتجاج: ص ۲۵۳.

[۳۳] . صافى: ج ۴، ص ۲۰۲. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۱۹۶.

[۳۴] . صافى: ج ۴، ص ۲۰۳، مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۳۷۰.

[۳۵] . تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۵۲.

[۳۶] . تفسیر قمى ج ۲، ص ۱۹۷.

[۳۷] . صافى: ج ۴، ص ۲۰۶. کافى: ج ۸، ص ۱۰۷، ح ۸۱.

[۳۸] . صافى: ج ۴، ص ۳۰۶. کافى: ج ۱، ص ۱۴۴، ح ۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=