تفسیر بیان السعادة-سبأ

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره سبا ۲۹-۵۴

آیات ۲۹- ۳۷

[سوره سبإ (۳۴): آیات ۲۹ تا ۳۷]

وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۹) قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَهً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (۳۰) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (۳۱) قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ (۳۲) وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۳)

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۳۴) وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (۳۵) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۳۶) وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏ إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (۳۷)

 

ترجمه:

(۳۴/ ۳۷- ۲۹)

و گویند اگر راست مى‏گویید این وعده کى فرا مى‏رسد.

بگو براى شما موعد روزى مقرّر است که نه از آن ساعتى پس افتید و نه پیش افتید.

و کافران گویند هرگز به این قرآن و به آنچه پیش از آن بود ایمان نمى‏آوریم؛ و چون به ستمکاران بنگرى که نزد پروردگارشان بازداشته شوند بعضى با بعضى دیگر بگومگو کنند، مستضعفان به مستکبران گویند اگر شما نبودید بى‏شک ما مؤمن بودیم.

مستکبران به مستضعفان گویند آیا ما شما را از هدایت- وقتى که به سراغ شما آمد- بازداشتیم؟ چنین نیست، بلکه خودتان گناهکار بودید.

و مستضعفان به مستکبران گویند چنین نیست، بلکه مکر شما در شب و روز بود آنگاه که به ما فرمان مى‏دادید که به خداوند کفر بورزیم و براى او شریک قایل شویم؛ و چون عذاب را ببینند پشیمانى خود را پنهان دارند؛ و غلها را گردنهاى کافران بگزاریم؛ آیا جز در برابر آنچه کرده‏اند جزا مى ‏یابند؟

و هیچ هشداردهنده ‏اى به هیچ شهرى نفرستادیم مگر نازپروردگان آن گفتند ما رسالت شما را منکریم.

گفتند ما پرمال ‏ومنال‏تر و پرزاد و زورتر هستیم، ما عذاب دیده نخواهیم بود.

بگو بى ‏گمان پروردگار من روزى را براى هر کسى که بخواهد گشاده یا تنگ مى‏دارد ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند.

و اموال و اولاد شما چیزى نیست که شما را چنانکه باید و شاید به ما نزدیک گرداند مگر کسى که ایمان آورده و کار شایسته کند، اینانند که به خاطر کار و کردارشان پاداش دو چندانى دارند، هم ایشان در غرفه ‏هاى بهشتى در امن و امانند.

 

تفسیر

وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ مى‏گویند اگر راست مى‏گویید وعده جمع بین ما و روز فتح خدا چه وقت است؟

قُلْ لَکُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَهً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ‏ کفّار گفتند: نه به این قرآن ایمان مى‏آوریم و نه به کتابهایى که ادّعا مى ‏کنید از آسمان نازل شده‏اند، یا کتابهایى که بر رسالت تو دلالت مى‏ کنند.

وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ لفظ «لو» شرطیّه و جواب آن محذوف است، یا براى تمنّى است و جواب ندارد و جمله حالیّه و دلدارى دادن به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امّت او و تهدید آنان است.

و بیان این آیه در اوّل سوره انعام در طى تفسیر قول خدا: «و لو ترى اذ وقفوا على ربّهم» گذشت.

یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ‏ با همدیگر محاوره و گفتگو و مجادله مى‏ کنند.

یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا پیروان و اتباع مستکبرین را مخاطب قرار مى‏دهند و به آنان مى‏گویند: لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ‏ اگر شما نبودید ما ایمان مى ‏آوردیم، شما از ایمان آوردن ما جلوگیرى کردید.

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا مستکبرین در جواب مى‏گویند: أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ‏ آیا ما راه هدایت شما را بستیم پس از آنکه هدایت به توسط رسولان آمد و ممکن است مقصود از «هدى» خود رسولان باشند.

بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمِینَ‏ بلکه خود شما مجرم و گناهکار بودید، مستکبرین انکار کردند که جلوى ایمان مستضعفین را گرفته باشند،عدم هدایت آنها را مستند به جرم و گناه خود آنها کردند، چون اگر جرم و گناه خود آنان نبود جلوگیرى و منع مستکبرین در آنها اثر نمى‏کرد، بدین معنا که استعداد فکرى مستضعفین نسبت به پذیرش تقلید کسى که تقلید او صحیح نیست و گناهان و جرمهاى کسبى آنها مانع از توجّه به فطرت انسانى و قبول گفته کسى که به آن فطرت کمک مى‏کند و آن را تقویت مى‏نماید گشت و آنها را به قبول گفته کسانى متمایل کرد که قبول قول آنها نزد کسى که کمترین شعور و احساس و توجّه به آخرت داشته باشد، صحیح نیست.

وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و مستضعفین پس از آنکه قدرت بر جواب مستکبرین و احتجاج به آنها را نداشتند و نتوانستند تقصیر را به گردن رؤسا و مستکبرین بگذارند، تقصیر را به عهده مکر شب و روز گذاشتند، چنانچه همین عادت زنان است که تقصیر خویش را به دیگران نسبت مى‏دهند، یا مقصودشان از این کلام ردّ رؤسا و مستکبرین است که گمراهى آنان را به گناه و جرم خودشان نسبت مى‏دهند.

و معناى این است که گمراهى ما ناشى از جرم و گناه خود ما نیست، بلکه سبب تکرار مکر شما در روز و شب است.

این معنا با قول خدا: إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا موافق‏ترست.

یعنى رؤسا و مستکبرین یا پیروان، یا همه آنها پشیمان شدند و پشیمانى خود را مخفى نگه داشتند.

النَّدامَهَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ‏ وقتى عذاب را دیدند پشیمانى خود را از همدیگر مخفى کردند تا هیچ‏کدام بر حال دیگرى اطّلاع پیدا نکند.

روایت شده که آنان در آتش ندامت و پشیمانى را پنهان مى‏کنند آنگاه که ولىّ خدا را مى‏بینند پس گفته شد: یا رسول اللّه پنهان داشتن پشیمانى و ندامت چه فایده ‏اى به حال آنها دارد در حالى که آنها در عذاب هستند؟ فرمود: شماتت دشمنان را خوش ندارند.[۱] وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ‏ آوردن لفظ ماضى در این افعال به جهت تحقّق وقوع آن است یا براى اشاره به این است که این حادثه و مجادله نسبت به محمّد صلّى اللّه علیه و آله واقع شده است.

فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُوا آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر (الَّذِینَ کَفَرُوا) جهت اشعار به علّت حکم و اظهار ذمّ دیگرى براى آنهاست یعنى در گردن اینهایى که کافر شدند زنجیرها نهادیم.

هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ آیا جزاى عمل آنها، جز این است؟

و این جزاى عمل آنهاست، جمله حالیّه است به تقدیر قول، یا مستأنفه و جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: چرا غل و زنجیر در گردن آنان گذاشته مى‏ شود؟

پس فرمود: به آنان جزا داده نمى‏ شود مگر به آنچه که عمل مى‏کردند و لکن این معناى را به صورت استفهام ادا کرد تا نفى‏ تأکید شود.

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها یعنى متنعّمین و آنان که در رفاه مى‏باشند مى‏گویند:

إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ‏ ما به آنچه که شما فرستاده شده‏اید کافر هستیم، چه همه فساد از مال‏داران و رفاه‏طلبان ناشى مى‏شود و امّا اتباع و پیروان شأنى و کارى جز نظر به رؤسا و ثروتمندان ندارند، چون عقل انسانى ندارند و عقل جزیى هم که دارند استعمال نمى‏ کنند.

وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً متموّلان به رسولان گفتند: ما از نظر اموال و اولاد بیشتر از شما داریم پس اگر رسالتى را که ادّعا مى‏کنید حقّ باشد ما به آن سزاوارتریم.

چون اموال و اولاد ما زیاد است و این زیادى اموال و اولاد دلالت بر تفضّل خدا نسبت به ما و قرب ما به خدا و تعیّن ما در ریاست مى ‏کند.

وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ‏ و ما معذّب نخواهیم بود، چون به خدا نزدیک هستیم و او بر ما تفضّل دارد وقتى او ما را رسول قرار نداده معلوم مى‏شود که اصلا رسالتى در کار نیست و شما دروغ مى‏گویید، اگر هم فرض شود که شما درباره عذاب آخرت راست گویید باز ما معذّب نخواهیم بود چون به خدا نزدیک هستیم، یا معنى آیه این است که ما معذّب نخواهیم بود، در حالى که شما مى‏گویید اگر ما گناه کنیم خدا ما را عذاب خواهد کرد، پس چون ما معذّب نخواهیم بود بر رسالت سزاوارتریم.

یا معناى آیه این است که اموال و اولاد ما زیاد است و این دلالت بر فضل خدا بر ما مى‏کند، پس چون خداى تعالى نسبت به ما فضل و لطف دارد ما را عذاب نمى‏کند، پس ما احتیاجى به شما و رسالت شما نداریم.

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ بگو که پروردگار من روزى را گسترش مى‏دهد براى کسى که مى‏خواهد و بر این کار قدرت دارد و در گسترش روزى حال نظام کلّ عالم را ملاحظه مى‏کند، چنین نیست که ثروت ثروتمند کرامتى داشته باشد، یا فقر فقیر ناشى از ذلّت و خوارى او باشد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ بیشتر مردم سرّ این مطلب و جهت آن را نمى‏ دانند.

وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏ این چنین نیست که اموال و اولاد شما، شما را نزد ما مقرّب سازد، تا بدین‏وسیله مستحقّ رسالت باشید، یا معذّب نباشید.

إِلَّا مَنْ آمَنَ‏ مگر اموال و اولاد کسى که ایمان آورد؛ وَ عَمِلَ صالِحاً و عمل صالح انجام دهد، بدین گونه که مال را براى خدا نگهدارد و آن را براى خدا انفاق کند، اولاد را براى خدا تربیت نماید.

فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ‏ بدان که مؤمن چون متوجّه به خدا و امتثال ‏کننده امر و نهى خداست.

لذا توجّه او به اموال و اولاد از جهت ایمان، تحمّل مشقّتهاى اموال و اولاد و عدم اهمال آنانست از آن جهت که خدا امر کرده است و انزجار از اموال و اولاد از همان جهت است که خدا نهى نموده است.

روى گردانیدن از جهت توحید به سبب امر و نهى خدا، خود توجّه به خداست، به اضافه مراعات کثرتهاى وجودش و کثرتهاى خارج مملکت وجودش و توجّه داشتن به خدا با این کیفیّت تکمیل دو طرف و دو صفحه نفس است، یعنى نفس مجرّد، نفس متعلّق و وابسته و تعمیم جهت وحدت و کثرت.

پس از هر دو جهت استحقاق پیدا مى‏ کند و از هر دو ناحیه موجب اجر و ثواب است، در نتیجه اجر و پاداش او نسبت به کسى که این چنین نیست مضاعف مى‏ شود.

به خلاف کافر که توجّه او به اموال و اولاد اغفال از فطرت و نابود ساختن لطیفه انسانى است و لذا مال و اولاد براى کافر در دنیا عذاب و موجب این است که روحشان از بدنشان در حال کفر بیرون بیاید.

و در نتیجه مال و اولاد براى او نقمت و بدبختى مى‏ شود، نه نعمت.

لذا از امام صادق علیه السّلام وارد شده که او به کسى که از اغنیا و ثروتمندان سخن به میان آورد و از آنها بدگویى کرد فرمود: ساکت باش که ثروتمند اگر صله رحم بکند و به برادرانش خوبى نماید خداوند پاداش او را دو برابر مى‏دهد، چه خداى تعالى مى‏فرماید:

«وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ‏ … تا آخر آیه» و آیه را تا آخر خواند.[۲]

و وارد شده که ابا بصیر گفت: نزد ابو جعفر علیه السّلام سخن از ثروتمندان شیعه به میان آوردیم، گویا که امام علیه السّلام آنچه را که از ما درباره اغنیاى شیعه شنیده بود خوش نداشت، پس فرمود: اگر مؤمن ثروتمند و مهربان باشد و صله رحم انجام دهد و به یاران و اصحابش نیکى کند خداى تعالى پاداش آنچه را که در راه خیر و نیکى انفاق کرده است دو مرتبه و دو برابر مى‏دهد، چه خداى تعالى مى‏فرماید: وَ ما أَمْوالُکُمْ‏ آیه را تا آخر خواند.[۳]

 

آیات ۳۸- ۴۵

[سوره سبإ (۳۴): آیات ۳۸ تا ۴۵]

وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (۳۸) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۳۹) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَهِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (۴۰) قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (۴۱) فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (۴۲)

وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُرِیدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَرىً وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ (۴۳) وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ (۴۴) وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ (۴۵)

 

ترجمه:

(۳۴/ ۴۵- ۳۸)

و آنان که در (ردّ و انکار) آیات ما مقابله‏ کنان (و بى‏ حاصل) مى‏ کوشند، اینانند براى عذاب احضار شوند.

بگو بى ‏گمان پروردگار من روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا براى او تنگ مى‏دارد؛ و هر آنچه انفاق کنى او عوض آن را مى‏دهد؛ و او بهترین روزى دهندگان است.

و روزى که همه آنان را گرد آورد سپس به فرشتگان گوید آیا اینان شما را مى‏ پرستیدند؟

گویند پاکا که تویى، تو سرور ما هستى نه آنان؛ خیر، ایشان جنّیان را مى‏پرستیدند و بیشترینشان به آنان مؤمن بودند.

و امروز هیچ یک از آنان در حقّ دیگرى اختیار سود و زیانى ندارد؛ و به کسانى که ستم ورزیده‏ اند گوییم عذاب آتش را که آن را تکذیب مى‏ کردید بچشید.

و چون آیات روشنگر ما بر آنان خوانده شود گویند این جز مردى نیست که مى‏خواهد شما را از آنچه پدرانتان مى‏پرستیدند باز دارد، گویند این جز بهتانى بر ساخته نیست؛ و کافران درباره حقّ گویند این جز جادویى آشکار نیست.

و به آنان کتابهایى نداده بودیم، که آن را بخوانند و بیاموزند؛ و پیش از تو به سوى آنان هشداردهنده‏اى (پیامبر) نفرستاده ‏ایم.

و کسانى که پیش از آنان بودند تکذیب پیشه کردند و به یک دهم آنچه (از مکنت و نعمت به پیشینیان) آنان داده بودیم نایل نشدند، آنگاه پیامبران مرا دروغ‏زن شمردند، (بنگر) تا عقوبت من چگونه بود.

 

تفسیر

وَ الَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیاتِنا مُعاجِزِینَ‏ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ‏ آنان که در نابودى و محو آیات ما مى ‏کوشند جهت انتقام و عذاب حاضر خواهند شد.

این جمله به اعتبار معنا مقابل جمله سابق است، گویا که گفته است: حال آن دسته از صاحبان اموال و اولاد که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند چنین و چنان است، کسانى از صاحبان اموال و اولاد یا از مطلق مردم که در محو و نابودى آیات ما مى‏کوشند اعمّ از آیات آفاقى تکوینى و تدوینى و آیات انفسى به خصوص آیات بزرگ ما ماند انبیا و جانشینان آنان علیهم السّلام و بدین‏وسیله مى‏خواهند خداى تعالى، یا انبیا و اولیا، یا مؤمنینى را که مقرّ و معترف به آیات هستند ناتوان و عاجز سازند اینان جهت کیفر عملشان براى عذاب حاضر خواهند شد.

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ‏ این آیه نسبت به یک شخص به اعتبار دو وقت از اوقات او مى‏باشد، تقیید لفظ «یقدر» به لفظ «له» دلالت بر این معنا مى‏ کند.

و آیه سابق نسبت به اشخاص متعدّد است پس تکرارى در بین نیست.

یا این آیه خطاب به مؤمنان، آیه قبل از خطاب به کافران است، تقیید به قول خدا: «من عباده» دلالت بر این معنى مى‏کند که باز تکرارى وجود ندارد، ممکن است این آیه تأکید و تکرار آیه‏ اوّل باشد به اعتبار اینکه این مطلب، مطلب بزرگ و مهمّى است که مردم از آن غافل هستند.

وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ‏ این جمله براى واداشتن بر انفاق و بر حذر داشتن از بخل و امساک است.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است: هر کس تصدیق کند که عوض انفاق را خداوند مى‏دهد بخشش او خوب مى‏شود.[۴] از علىّ علیه السّلام آمده است: هر کس دستش را هنگام استطاعت به نیکى و معروف باز کند خداوند آنچه را که در دنیا داده براى او جانشین مى‏ سازد و در آخرتش براى او مضاعف مى‏ کند.[۵] به امام صادق علیه السّلام گفته شد: من انفاق مى‏کنم ولى جانشین و جایگزین نمى‏بینم، فرمود: آیا عقیده دارى که خداى تعالى خلف وعده مى‏کند؟ گفته شد: نه، فرمود: پس چرا چنین است؟ پرسنده گفت: نمى‏دانم.

امام علیه السّلام فرمود: اگر کسى مال حلال به دست آورد یک درهم انفاق نمى ‏کند مگر آنکه خداوند عوض آن را مى‏دهد.[۶] وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ‏ و او بهترین روزى دهندگان است، بهتر از کسانى که شما نظر به آنها دارید، از قبیل واسطه‏ هاى روزى، از چیزهایى که شما آنها را واسطه روزى مى‏ شمارید مانند اسباب آسمانى و زمینى و قواى عمل‏ کننده در رساندن روزى حقیقى که‏ همان جوهر شبیه به جوهر بدن است به روزى‏خور و روزى‏خواه حقیقى که عبارت از خلل اعضاست.

این که گفته شد در روزى نباتى است و همچنین است در روزى حیوانى و انسانى، که هر روزى‏دهنده غیر از خدا جز آلت رساندن روزى نیست، روزى‏ دهنده حقیقى خداى تعالى است که به مرتزق اسباب و آلات ارتزاق را عطاء کرده است و به رزق و روزى صورى صورت و کیفیّتى بخشیده است که مرتزق به ‏وسیله آن ارتزاق مى‏ کند و اوست که روزى را بدون عوض و غرض و منّت عطا مى‏ کند، به خلاف غیر خدا از وسائط روزى که عطاى آنان با عوض و غرض و منّت همراه است.

چنانچه مولوى گفته است:

لقمه بخشى آید از هر کس به کس‏ حلق بخشى کار یزدانست و بس‏
حلق بخشد جسم را و روح را حلق بخشد به هر عضوى جدا

و نیز فرموده:

روزى بى‏ رنج جوى و بى‏ حسیب‏ کز بهشتت آورد جبریل سیب‏
بلکه رزقى از خداوند بهشت‏ بى‏ صداع باغبان بى ‏رنج کشت‏
زان که نفع نان در آن نان داد اوست‏ بدهدت آن نفع بى‏توسیط پوست‏

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ‏ عطف بر جمله محذوف است که متعلّق به لفظ «یخلفه» یا به لفظ «خیر الرّازقین» مى‏باشد، یعنى او بهترین روزى دهندگان است در دنیا و در روزى که آنها را حشر خواهیم نمود و ممکن است متعلّق به محذوف باشد که عطف بر «قل» شده است، یعنى لفظ «اذکر» محذوف است.

و معناى آن این است: به یادآور روزى را که آنها را حشر مى‏ کنیم.

جَمِیعاً همگى پیروان و رؤساء در گمراهى و ضلالت.

ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَهِ سپس به ملایکه مى‏گوییم آیا اینان شما را عبادت مى‏کردند؟ از بین معبودها مخصوصا ملایکه را ذکر کرد چون آنها شریف‏ترین معبودها و بیناترین و آگاه‏ترین آنها به حال عبادت ‏کنندگان و داناترین به نیّات آنها هستند و جوابى که ملایکه دادند همان جوابى است که دیگر معبودها مى‏دهند، خواه درک و احساس داشته باشند یا نداشته باشند.

أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ‏ آیا اینان که مدّعى پرستش شما هستند، شما را مى پرستیدند؟

قالُوا سُبْحانَکَ‏ ملایکه در جواب گویند: خدایا تو منزّه از شریک بودن امثال ما هستى.

أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَ‏ ملایکه اوّلا خداى تعالى را از شریک بودن امثال خودشان منزّه کردند و ثانیا رضایت به معبود قرار گرفتن خودشان را انکار کردند و از انکار رضایت و معبود قرار گرفتن براى مشرکین که از تنزیه خداى تعالى و اظهار عدم رضایت به فعل آنها استفاده مى‏شود رو گرداندند و ثابت نمودند که آنها جنّ را مى‏پرستیدند.

أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ‏ بیشتر آن مشرکین به جنّ ایمان دارند، نه به ما، جنّ و ملایکه بر آنها مشتبه شده و در این مورد اشتباه کردند، جنّ را عبادت کردند به گمان آنکه آنها ملایکه هستند.

 

بیان اتّصال به ملکوت علیا و سفلى‏

بدان که در گذشته این مطلب تکرار شده که عالم طبیعت بین دو ملکوت علیا و سفلى واقع است، عالم جنّ مانند عالم ملایکه محیط به دنیا و مى‏تواند در دنیا تصرّف کند، در این مورد فرقى بین جنّ و ملایکه نیست و لذا حال ابلیس بر ملایکه مشتبه شد و گمان کردند که ابلیس از آنان است.

و هر کس به نفس خویش ریاضت دهد و خوردن و آشامیدن و خواب و سخن او اندک باشد و از خلق کناره‏ گیرى کند، اگر این معنا به سبب امر امرکننده‏ى الهى باشد به عالم ملایکه متّصل مى ‏شود و در حیطه‏ى آگاهى بر چیزى که بشر بر آن مى‏ تواند اطّلاع حاصل کند.

و نیز در تصرّف بر عناصر، شبیه به ملایکه مى‏ گردد و در عناصر و موالید آن هر طور که بخواهد تصرّف مى‏ کند، اعیان و اشیا را از وجود خود دگرگون مى‏کند.

علاوه بر آن ملایکه نیز به او خبر مى‏دهند، او را در علم و آگاهى به چیزى که قدرت علم به آن را ندارد و در تصرّف به آن یارى مى‏کنند.

اگر ریاضت او به امر آمر الهى نباشد، یا به امر آمر الهى باشد ولى از تحت امر او خارج باشد و در ریاضت و مشاهده ‏اش مستبدّ به رأى باشد.

اعمّ از آنکه تحت امر آمر شیطانى باشد یا نباشد و اعمّ از آنکه ریاضت او به طریق شرایع و طبق قانون نوامیس الهى باشد یا چنین نباشد چنین شخصى حتما به عالم جنّ و شیاطین متّصل شده و در احاطه و تصرّف شبیه آنها قرار مى‏گیرد و توانایى بر چیزى پیدا مى‏کند که دیگران توانایى آن را ندارند و آگاهى بر چیزى مى‏یابد که دیگران ندارند و او کسى را عبادت و پرستش مى‏کند که در عالم مشهود او تصرّف مى‏کند به گمان اینکه او خداست، یا ملایکه بزرگى از ملایکه‏ى خداست و عبادت او را عبادت ملایکه مى‏نامد.

و روى همین جهت بود که ملایکه عبادت مشرکین نسبت به خودشان را انکار کردند، پرستش جنّ را براى آنها اثبات نمودند.

و نیز بدان که هر عبادت ‏کننده غیر خدا عبادت غیر خدا را نمى‏ کند مگر با عبادت معنوى شیطان، خواه معبود غیر خدا ملایکه باشند یا غیر آنها از جماد، نبات، حیوان، انسان، جنّ و شیطان.

پس عبادت ‏کننده غیر خدا اوّلا شیطان را عبادت مى ‏کند، به سبب عبادت شیطان، غیر خدا را عبادت مى ‏کند، پس او در حقیقت در عبادت غیر خدا شیطان را عبادت مى‏ کند، نه معبود خود را، زیرا اگر شیطان نبود آن معبود را عبادت نمى ‏کرد.

فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ‏ لفظ «فاء» براى ترتیب در اخبار یا جزاء شرط مقدّر است، اگر امروز معبودها عبادت، عبادت‏کنندگان را انکار مى‏کنند و هر یک در کار خود متحیّر و مضطرب و در نهایت اضطراب و تشویش است پس امروز هیچ یک براى دیگرى مالک نفع و ضرر نیست.

بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا زیرا همه کارها در آن روز به دست خداست به خلاف روز دنیا که ممکن است توهّم شود که بعضى قدرت بر نفع و ضرر بعضى دیگر را دارند.

و خطاب به ملایکه و عبادت ‏کنندگان آنها یا به مطلق عبادت ‏کنندگان و معبودها، یا به مطلق رؤسا و مرئوسین، یا به اجنّه و عبادت‏ کنندگان آنهاست.

وَ نَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا کسانى که ظلم و ستم کردند از فالیوم معبودها و متاعها و یعنى معبودها و متاع‏هایى که معبود و متاع بودن آنان با اذن و اجازه از جانب خدا نبوده و اطاعت‏کنندگان یعنى کسانى که عبادت و اطاعت و شرک آوردن آنها با اذن و اجازه از جانب خدا نبوده است.

به هر دو گروه مى‏ گوییم:

ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ‏ این جمله عطف به اعتبار معناست و لذا از خطاب به غیبت التفات نمود، یعنى آنان چنان بودند که وقتى به آنها گفته مى‏ شود: از آتشى که خدا به آن وعده مى ‏دهد بترسید مى ‏گفتند: این جز دروغ نیست و هرگاه آیات ما بر آنها خوانده مى‏شد … ممکن است برگرداندن خطاب از آنها به سوى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و بیان حال امّت او باشد و نیز عطف به اعتبار معنا باشد و معناى آن چنین باشد: هرگاه آیات ما بر آنها خوانده مى‏ شد آن را تکذیب مى‏ کردند، آنگاه که بر قوم تو آیات ما خوانده شود مى‏ گویند …

آیاتُنا بَیِّناتٍ‏ آیات ما در وعد و وعید یا در احکام معاد یا معاش واضح و روشن است.

قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ مى‏ گویند: این مرد جز این نیست که با این کارها که بر ما ظاهر مى‏ کند مى‏ خواهد شما را از آنچه که پدرانتان عبادت مى ‏کنند باز دارد.

أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ‏ و او مى‏خواهد شما را در بدعتهایش تابع و پیرو خودش کند، پرستش و عبادت معبودها را به عبادت پدرانشان نسبت دادند تا بدین‏ وسیله حقّ بودن عبادت را ظاهر کنند و حقّ بودن کار پدرانشان را مسلّم سازند.

وَ قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْکٌ مُفْتَرىً‏ و گفتند: چیزى که او مى‏گوید جز افترا بر خدا چیزى نیست.

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ‏ گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر به جهت ذمّ آنها و بیان علّت حکم است.

یعنى کافران گفتند: این سخنى که او مى‏ گوید در مورد بدعت و اختراعى که کرده است جز سحر و جادو نیست.

علوم دقیق، یا این معجزه ‏هایى که بر ما ظاهر مى‏ سازد جز سحر نیست و سحر از امتزاج قواى طبیعى با قواى روحانى حاصل مى ‏شود.

یا این سخنان که درباره پسر عمویش مى‏گوید جز برگرداندن گفته ‏هاى خداى تعالى از وجه خود و اصلش نمى‏ باشد.

وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها ما به آنان کتابى ندادیم که آن را بخوانند و صحّت مذهب خودشان و انکار مذهب تو را به آن کتابها نسبت دهند.

وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذِیرٍ و قبل از تو انذاردهنده‏اى به سوى آنان نفرستادیم تا این سخنان را به او نسبت دهند.

پس سخنانى که مى‏گویند جز ناشى از تعصّب نسبت به راه و روش‏ هذا خودشان نیست یا ناشى از تقلید پدرانشان است، بدون آنکه در مذهب آنان و آنچه که درباره مذهب تو مى‏گویند تحقیق کنند و حتّى در تقلید خودشان نیز تحقیق نکرده ‏اند.

وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ‏ اینان تو را تکذیب کردند، تکذیبشان امر غریبى نیست، چون پیشینیان و گذشتگان آنان نیز رسولان خود را تکذیب کردند، لیکن بین این‏ها و پیشینیانشان فرق بزرگى است.

زیرا به پیشینیان اموال و اولاد و نیرو و طول عمر زیاد داده شد که بدان وسیله مورد آزمایش قرار بگیرند، مغرور شدند و انکار کردند، ولى این‏ها به یکدهم آنچه که به پیشینیان دادیم هم نرسیدند.

یا معناى آیه این است که ما به این‏ها معجزات و دلایل صدق رسولان علیهم السّلام آن‏قدر دادیم که پیشینیان به یکدهم آن نرسیدند، یا رسولان سابق به یکدهم فضل و برترى که به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله دادیم نرسیدند.

از هشام بن عمّار در حدیث مرفوع آمده است که گفت:

معصوم علیه السّلام فرموده است: پیشینیان رسولانشان را تکذیب کردند و آنچه که ما به رسولان آنان دادیم به یکدهم آنچه که به محمّد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله دادیم نمى‏رسد.[۷] که در این صورت آیه جهت دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، به خلاف دو وجه سابق که آن دو با دلالت ضمنى مفید دلدارى است.

و نیز بنا بر وجه اخیر آیه جهت رسوا کردن قوم پیامبر است، یعنى رسولان گذشته تکذیب شدند در حالى که تو به تکذیب سزاوارترى چون آنچه که به تو دادیم به حسادت سزاوارترست از آنچه که به آنان دادیم و تکذیب امثال تو جز از جهت حسادت نیست.

یا معناى آیه این است: آنچه را که از دلایل صدق به محمّد صلّى اللّه علیه و آله دادیم رسولان پیشین به یکدهم آن نرسیده‏اند و این وجه در دلالت بر رسوایى قوم، مثل دو وجه سابق است.

فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کانَ نَکِیرِ یا شما اى امّت محمّد صلّى اللّه علیه و آله اگر انکار مرا بر آنها نمى‏بینید اخبار آنها را شنیده‏اید، آثار مؤاخذه مرا مشاهده کرده‏اید پس قوم تو از تکذیب تو و مؤاخذه من بترسند و بر حذر باشند.

 

آیات ۴۶- ۵۴

[سوره سبإ (۳۴): آیات ۴۶ تا ۵۴]

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ (۴۶) قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۴۷) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ (۴۸) قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ (۴۹) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ (۵۰)

وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ (۵۱) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (۵۲) وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (۵۳) وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ (۵۴)

ترجمه:

(۳۴/ ۵۴- ۴۶)

بگو شما را فقط به یک نکته پند مى‏دهم، آن این است که دوگان دوگان، ویکأن ویکأن به کار خداوند برخیزید و سپس اندیشه کنید؛ هم سخن شما جنونى ندارد؛ او جز هشداردهنده‏اى براى شما در پیشاپیش عذابى شدید نیست.

بگو هر مزدى که از شما طلبیده باشم متعلّق به خودتان؛ مزد من جز با خداوند نیست و او بر هر چیزى گواه است.

بگو بى ‏گمان پروردگار من حقّ را به میان مى‏آورد و او داناى رازهاى نهانى است.

بگو حقّ به میان آمد و (معبود) باطل نه (آفرینش چیزى را) آغاز کند و نه بازگرداند.

بگو اگر گمراه باشم، فقط به زیان خویش گمراه مى‏ شوم؛ و اگر ره یافته باشم، آن به برکت وحیى است که پروردگار من به من مى ‏فرستد؛ چرا که او شنواى نزدیک است.

و چون بنگرى آنگاه که هراسان شوند گریزى در کار نیست؛ و از جایى نزدیک فروگرفته‏ شوند.

و گویند به آن (قرآن/ قیامت/ پیامبر) ایمان آوردیم و چگونه از جایى دور دسترس به آن براى آنان میسر باشد؟

و پیشتر هم به آن انکار ورزیده بودن و از دوردستها تیرى در تاریکى مى‏ اندازند.

و بین آنان و آنچه خوش دارند فاصله افتد، چنانکه پیشترها در حقّ همانندانشان هم چنین شده بود که آنان سخت در شک بودند.

 

تفسیر

قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ بگو من شما را به یک کلمه یا به یک خصلت موعظه مى ‏کنم.

أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ‏ از کجى و اعوجاج، یا از قعود و نشستن براى خدا برخاسته و راست گردید.

مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ این کلمه بدل از لفظ «واحده» است.

در اخبار زیادى وارد شده که مقصود از «واحده» ولایت على علیه السّلام است.[۸] که در این صورت لفظ «أن تقوموا» به تقدیر لام یا بدل از «واحده» است به صورت بدل اشتمال، یا بدل کلّ از کلّ.

چون ولایت به وجهى عبارت از قیام براى خداست و به وجهى مستلزم قیام براى خداست.

از یعقوب بن یزید روایت شده که گفت: از ابا عبد اللّه علیه السّلام از قول خداى تعالى: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ» پرسیدم، فرمود: یعنى ولایت، گفتم: چگونه است آن؟ فرمود: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله امیر المؤمنین علیه السّلام را براى مردم نصب کرد و فرمود: هر کس که من‏ مولاى او هستم على علیه السّلام مولاى او است.

مردى ناراحت و خشمگین شد و گفت: محمّد صلّى اللّه علیه و آله هر روز به یک چیز تازه فرا مى‏خواند و ابتدا به اهل بیت خودش کرده و مى‏خواهد آنها را مالک رقاب ما بکند؛ پس خداى تعالى بر نبىّ خود قرآنى نازل کرد و به او فرمود: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ» یعنى من شما را به یک چیز پند مى ‏دهم، آنچه که خداوند بر شما واجب کرده بود من آن را ادا کردم و به شما رساندم.

گفتم: پس معناى قول خداى تعالى: «أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏» چیست؟ فرمود: امّا «مثنى» که طاعت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السّلام است و امّا قول خداى تعالى: «فرادى» یعنى امام بعد از آن دو، از ذریّه‏ى آن دو، نه به خدا سوگند اى یعقوب خداوند غیر از این اراده نکرده است.[۹] بنابراین روایت لفظ «مثنى و فرادى» دو حال از لفظ «اللّه» مى ‏باشند، معناى آیه این است: بگو من شما را به یک چیز پند مى‏دهم، یعنى به ولایت على علیه السّلام براى طاعت خدا در مظاهر او برخیزید در حالى که خداوند به اعتبار مظاهرش دو تا است، مانند زمان رسول صلّى اللّه علیه و آله، که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین علیه السّلام در آن زمان دو مظهر براى خدا بودند، که طاعت هر یک طاعت دیگرى و طاعت خدا بود.

و «فرادى» مانند زمان سایر ائمّه علیهم السّلام مى‏باشد، که هر یک از امامان در زمان خودش مظهر طاعت خدا و فرد بود، چون امام دیگر ساکت بود و به چیزى دعوت نمى‏کرد.

یا هر دو حال از فاعل «تقوموا» است، یعنى براى خدا قیام کنید در حالى که هر یک از شما داراى دو وجه باشد، وجه قبول رسالت، وجه قبول ولایت، چنانچه در زمان رسول صلّى اللّه علیه و آله بود، یا داراى یک وجه، که آن وجه قبول ولایت است.

که احکام رسالت مقدّمه قبول ولایت است، چنانچه وارد شده که خداوند در رسالت ترخیص نموده و در ولایت ترخیص نکرده است.[۱۰] طبق تفسیرهاى سابق دو لفظ «مثنى و فرادى» دو حال از فاعل «تقوموا» است و اختصاص به این دو حالت براى آن است که ازدحام و شلوغى حواس را پراکنده مى‏کند، حالت فکر باقى نمى‏ گذارد.

و قول خدا: «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» دلالت بر تفسیر «واحده» به ولایت مى‏کند، چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر رسالتش اجر و مزدى درخواست نکرده جز مودّت و دوستى خویشان و اهل بیت خود، یعنى پیروى کردن از اوصیاى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و قبول ولایت آنها، یعنى دوستى خویشان و اهل بیت که من از شما به عنوان مزد تبلیغ درخواست کردم براى شما نافع و مفید است چه اگر شما از آنها پیروى بکنید از عذاب آخرت نجات پیدا خواهید کرد و دنیاى شما مبارک و در آخرت خداوند بر شما نعمت خواهد داد.

چنانچه فرمود: «لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» یعنى برکات آسمان بر حسب آخرت، برکات زمین بر حسب دنیا.

و ایمان جز قبول ولایت نیست چنانچه در ضمن مطالب گذشته تکرار شده است.

ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا بعد از قیام براى خدا و خالص و رها شدن قوّه وهم و فکر از حکومت و تفکّر شیطان باید فکر و اندیشه نمایید.

ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّهٍ فعل «تتفکّروا» نسبت به این جمله معلّق است، یعنى در این مطلب فکر کنید که صاحب شما (رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله) مجنون نیست تا بدانید که او در کمال عقل و تدبیر است.

إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ عذاب برزخ، یا قیامت، یا عذاب جهنّم.

قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ‏ إِلَّا عَلَى اللَّهِ‏ اجرى که من از شما درخواست کردم براى شما و به نفع شما است، اجر من که به من برمى‏گردد و به حال من نافع است به عهده خداست.

وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ خداوند بر هر چیزى شاهد و گواه است و مى‏داند که من در آنچه مى‏گویم صادق هستم و مى‏داند اجرى که من راجع به مودّت اهل بیت از شما درخواست مى‏کنم به حال شما نافع و مفید است و مى‏داند اجر من که به حال من فایده دارد جز بر عهده پروردگارم نیست و شما نمى‏توانید آن را ادا کنید.

قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِ‏ بگو: پروردگار من حقّ را بر روى باطل مى‏اندازد و باطل را از بین مى‏برد، یا حقّ را خداوند به پیامبران القا مى‏کند یا به طور استمرار و دایم حقّ را به من القا مى‏کند.

عَلَّامُ الْغُیُوبِ‏ پروردگار دانا و آگاه بر پنهانى ‏هاست پس‏  باطل را مى‏داند اگر چه در دلها و نفوس شما پنهان باشد، آن را نابود مى ‏سازد، جا و محل حقّ را هم مى‏ داند و حقّ را به آنجا القا مى ‏کند شما راضى باشید یا نباشید.

قُلْ‏ یعنى براى آنکه آمدن حقّ را بشارت دهى و اهل باطل را تهدید نمایى بگو:

جاءَ الْحَقُ‏ حقّ یعنى ولایت آمد، که آن به حقیقت خدا حقّ است چنانچه بارها این مطلب گذشته است و هر حقّى به سبب حقّ بودن ولایت حقّ است.

وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ باطل از بین رفت و نابود شد به نحوى که دیگر از آن ایجاد و اعاده ممکن نیست.

و ممکن است لفظ «ما» استفهامیّه باشد، یعنى چه چیزى مى ‏تواند باطل را ایجاد کند، که در حقیقت مثل معناى اوّل نفى ایجاد و ابداست با تأکید.

بعضى گفته‏اند: مقصود از باطل ابلیس است، پس این آیه ردّ بر ثنوى ‏ها است که معتقد به ابلیس و ایجاد و اعاده او هستند.[۱۱] و بعضى گفته ‏اند: معناى آیه این است که باطل براى اهلش خیرى را در دنیا ایجاد نمى‏کند و خیرى را در آخرت اعاده نمى‏ کند.

یا معناى آن این است: باطل ابتداء به کلامى تکلّم نمى‏ کند، کلام دیگران را هم مانند کوهها برنمى‏ گرداند.

از امام رضا علیه السّلام آمده است رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالى داخل مکّه شد که در اطراف خانه خدا سیصد و شصت بت بود و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با چوبى که در دست داشت آنها را مى‏زد و مى‏گفت:

«جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً» و «جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعِیدُ».[۱۲] قُلْ‏ از راه انصاف با آنها بگو:

إِنْ ضَلَلْتُ‏ اگر من گمراه شوم ضرر گمراهى من بر شما نیست.

فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی‏ اگر گمراه شوم ضرر آن بر خودم برمى‏گردد، اگر هدایت یابم به سبب وحى پروردگارم مى‏باشد، پس من در این مورد فخرى بر شما ندارم.

إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ‏ که او شنواى نزدیک است، گفته‏ هاى مرا مى‏ شنود، احوال و استعداد و استحقاق مرا مى ‏داند.

وَ لَوْ تَرى‏ لفظ «لو» براى تمنّى یا براى شرط است، جواب محذوف است.

إِذْ فَزِعُوا از هول، یا از صیحه و فریاد، بى‏تابى و جزع آنها را مى‏ بینى.

فَلا فَوْتَ‏ از عذاب و گرفتارى به دست ملایکه ما فوت و گریزى براى آنها نیست.

وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ‏ آنان از مکان نزدیکى دستگیر شوند، یعنى از زیر پاهایشان به سبب فرو رفتن در زمین، چنانچه در خبر از امام باقر علیه السّلام آمده است: گویى که من به قائم علیه السّلام نظر مى‏کنم که پشتش را به سنگ تکیه داده … تا آنجا که فرموده: وقتى به بیابان مى‏رسد لشگر سفیانى بر او خروج مى‏کند، پس خداى تعالى به زمین دستور مى‏دهد که آنان را فروبرد، این معناى قول خداى‏ تعالى است: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ».[۱۳] وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ‏ گفتند: به قائم علیه السّلام یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله ایمان آوردیم.

وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ‏ کجا مى ‏توانند با این دورى به مقام ایمان نایل شوند.

مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ کفّار در آن هنگام در پایین‏ ترین مراتب نفس بودند و ایمان اخذ نمى‏ شود مگر در بالاترین مراتب نفس.

وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ‏ به قائم علیه السّلام یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله کافر شدند.

مِنْ قَبْلُ‏ قبل از آن زمان یا قبل از آن مکان که پایین ‏ترین جاهاى نفس است.

وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ‏ امرى که از آنها غایب است به محض ظنّ و تخمین دور مى ‏اندازند، یا غیب را که از آنها غایب است از آن جهت که مستور و پوشیده است کنار مى ‏نهند و امر حاضر مشهود را مى‏ گیرند.

مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ غیب که در جاى دور است.

وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ‏ بین آنها و خواسته ‏هاى نفس حیوانى‏ شان دو فاصله افکنده شده است، هنگام مرگ، یا در قیامت، یا در هر دو.

کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ‏ چنانچه به هم‏ سنخ‏هاى آنان، در گذشته این کار انجام شد.

یا بین پیروان آنان و خواسته‏ هایشان فاصله افکنده شد به سبب پیروى از رؤسا، چه آنان با پیروى از رؤسا بعضى خواسته‏ ها را بر خودشان حرام کردند و از همه خواسته ‏هاى اخروى محروم شدند.

إِنَّهُمْ‏ پیروان، یا رؤساء، یا مجموع هر دو.

کانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ‏ در شکّى تهمت افکنده بودند.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است که او سخن از فتنه‏اى به میان آورد که بین اهل مشرق و مغرب مى ‏افتد، فرمود: در حالى که آنها در این فتنه واقع مى ‏شوند سفیانى از وادى و صحراى خشک بلافاصله خروج مى‏ کند تا در دمشق فرود مى ‏آید.

پس دو لشگر مى ‏فرستد، لشگرى به سوى مشرق و لشگر دیگرى به مدینه تا آنکه زمین بابل از شهر ملعون یعنى بغداد فرود مى ‏آیند، در آنجا بیش از سه هزار نفر را مى‏ کشند، به بیشتر از یک‏صد زن تجاوز کرده و رسوا مى‏سازند و سیصد بز از بنى العبّاس را مى ‏کشند.

سپس به سوى کوفه سرازیر شده و اطراف آن را خراب مى‏ کنند، سپس به سوى شام حرکت مى ‏کنند، در این هنگام پرچم هدایت از کوفه خارج مى‏ شود و به آن لشگر مى‏ رسد، پس آنان را مى ‏کشند و هیچ کس جان سالم به در نمى‏ برد و آنچه از اسرا و غنایم که به دست آنان بود نجات مى‏ دهند.

در این هنگام لشگر دوّم به شهر مى ‏رسد و سه روز و شب شهر را غارت مى ‏کند، سپس از آنجا به قصد مکّه خارج شده، تا به‏ «بیداء» پیش مى ‏رود، که خداى تعالى جبرئیل را مى ‏فرستد و به او مى‏ فرماید: «آنان را نابود ساز، جبرئیل یک ضربه با پایش به زمین مى‏زند که خداوند آنان را به زمین فرومى ‏برد و هیچ کس جز دو مرد از «جهینه» نجات پیدا نمى‏کند.

و از همین جا این گفته آمده است: خبر یقینى نزد جهینه است، همین است معناى قول خداى تعالى: «وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا … تا آخر»[۱۴] در تفسیر آیه اخبار زیادى به خروج مهدى (عج) و جیش سفیانى وارد شده نظیر آنچه که از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله ذکر شد.


[۱] صافى: ج ۴، ص ۲۲۲. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۰۳. برهان: ج ۳، ص ۳۵۲.

[۲] صافى: ج ۴، ص ۲۲۳. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۰۳. برهان: ج ۳، ص ۳۵۲.

[۳] علل الشّرائع: ص ۲۰۴، باب ۳۸۵، ح ۷۳. برهان: ج ۳، ص ۳۵۲.

[۴] صافى: ج ۴، ص ۲۲۳. کافى: ج ۴، ص ۲، ح ۴.

[۵] صافى: ج ۴، ص ۲۲۳. کافى: ج ۲، ص ۱۵۴، ح ۱۹.

[۶] صافى: ج ۴، ص ۲۲۳. کافى: ج ۴، ص ۴۸۶، ح ۸. برهان: ج ۳، ص ۳۵۳.

[۷] صافى: ج ۴، ص ۲۲۵. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۰۴.

[۸] صافى: ج ۴، ص ۲۲۵. تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۰۴. نور الثقلین: ج ۴، ص ۳۴۱، ح ۸۷.

[۹] تأویل الآیات الظّاهره: ص ۴۶۶- ۴۶۷.

[۱۰] خصال شیخ صدوق: ج ۱، ص ۲۲۷، ح ۲۱.

[۱۱] تفسیر بیضاوى: ج ۲، ص ۲۶۵.

[۱۲] صافى: ج ۴، ص ۲۲۶. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۳۹۷. امالى شیخ طوسى: ج ۱، ص ۳۴۶، ح ۲۳.

[۱۳] تفسیر قمى: ج ۲، ص ۲۰۵.

[۱۴] صافى: ج ۴، ص ۲۲۷. مجمع البیان: ج ۷ و ۸، ص ۳۹۸.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۱۰۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=