تفسیر بیان السعادة-الأنعام

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الانعام ۱۱۳ تا ۱۳۰

[سوره الأنعام (۶): آیات ۱۱۳ تا ۱۲۱]

وَ لِتَصْغى‏ إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ (۱۱۳)

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ (۱۱۴)

وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۱۵)

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (۱۱۶)

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (۱۱۷)

فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۱۸)

وَ ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ (۱۱۹)

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ (۱۲۰)

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ (۱۲۱)

ترجمه:

تا به گفتار فریبنده آن اهریمنان، آنان که به آخرت ایمان نیاوردند، گوش فرا دهند (و بدان دل سپرند) و بدان خشنود باشند تا اینان (که پیرو اهریمنند) نیز در آن عاقبت بد که اهریمنان راست درافتند.۱۱۳

آیا من غیر خدا حاکم و داورى بجویم و حال آنکه او خدایى است که کتابى که همه چیز در آن بیان شده است به شما فرستاد و آنان که به آنها کتاب فرستادیم (یهود و نصارى) مى‏دانند که این قرآن از خداى تو بر تو به حقّ فرستاده شده است، پس در آن البتّه شک و تردید به خود راه مده‏ .۱۱۴

کلام خداى تو از روى راستى و عدالت به حدّ کمال رسید و کسى در کلمات آن تغییر و تبدیل نتواند داد، او خدایى است که به گفتار و کردار خلق شنوا و داناست.. ۱۱۵

و اگر از اکثر مردم روى زمین پیروى کنى ترا از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پى گمان نمى‏روند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزى در دست ندارند.۱۱۶

همانا خداى تو به حال آن کس که از راه او گمراه شده است و به حال آنان که به راه او هدایت یافته ‏اند، داناتر است. ۱۱۷

پس شما مؤمنان چنانچه به آیات خدا ایمان دارید از آنچه نام خدا بر آن ذکر شده تناول کنید، ۱۱۸

چرا از آنچه نام خدا بر آن ذکر شده نمى‏خورید در صورتى که آنچه را که خدا بر شما حرام کرده مفصّلا بیان داشته است که از آنها هم به هر چه ناچار شوید باز حلال است و بسیارى به هواى نفس خود از روى نادانى به گمراهى مى‏روند همانا خداوند به تجاوزکنندگان از حدود او (و عقاب آنها) داناتر است. ۱۱۹

هر گناه و کار زشت را در ظاهر و باطن ترک سازید که محقّقا هر کس کسب گناه کند به زودى به کیفر آن خواهد رسید ۱۲۰

و از آنچه نام خدا بر آن ذکر نشده است مخورید که آن تباه‏کارى است و بدانید که اهریمنان سخت به دوستان خود وسوسه کنند تا شما به جدل و منازعه برخیزید و اگر از آنها پیروى کنید مانند آنان مشرک خواهید شد. ۱۲۱

تفسیر

وَ لِتَصْغى‏ إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عطف بر محذوف (کلمه وحى) است چنانکه ذکر کردیم، یا عطف بر «غرورا» است. و در نتیجه دلهاى کسانى که به آخرت ایمان ندارند.

وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا به آنها متمایل مى‏گردد و به آن راضى مى‏شوند و هر گناهى بخواهند انجام مى‏دهند یعنى اکتساب مى‏کنند.

ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ‏ تا از مؤمنینى جدا شوند، و ایمان مؤمنین را به سبب ایذاى آنها، خالص سازند.

أَ فَغَیْرَ اللَّهِ أَبْتَغِی حَکَماً به تقدیر «قل» یا به تقدیر «قال» یا «یقول» یا «یقال» جواب سؤال مقدّر است. آیا غیر خدا را به داورى بخواهم؟! وَ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ إِلَیْکُمُ الْکِتابَ‏ کتاب یعنى قرآن یا نبوّت.

مُفَصَّلًا وَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّکَ‏ یعنى کسانى که نبوّت را به آنها دادیم به سبب تسلیم احکام نبوّت و قبول آن، و به آنها که کتاب نبوّت را به صورت کتاب آسمانى دادیم، مانند اهل دو کتاب تورات و انجیل، مى‏دانند که قرآن یا کتاب نبوّت و یا کتاب ولایت تو، از جانب پروردگارت نازل شده است چون نبوّت و ولایت روح قرآن است.

بِالْحَقِ‏ و درحالى‏که متلبّس به حقّ است که آن ولایت‏ است، یا به سبب حقّ، یا با حقّ (و همراه آن).

فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ‏ تا از شک‏کنندگان نباشى، منظور دیگرانند (نه حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله) آن از قبیل این مثل است که مى‏گوید به تو مى‏گویم تا کنیز بشنود (به در مى‏گویم که دیوار بشنود- مثل فارسى).

وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ‏ کلمه ربّ عبارت از مشیّت است که آن ولایت مطلقه است، و تمامیّت کلمه ربّ به سبب ظهور ولایت مطلقه در این عالم است، و ظهور ولایت به نحو اطلاق محقّق نمى‏شود مگر به سبب محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام زیرا اگر ولایت سایر انبیا و اولیا مقیّد و جزئى است، از ولایت على علیه السّلام که ولایت مطلقه کلى است اقتباس شده است.

صِدْقاً وَ عَدْلًا عدل ضدّ ظلم است، و آن دادن حقّ بر هر صاحب حقّى است، چنانکه جور و ظلم منع کردن مستحقّ از حقّ خودش مى‏باشد، و عدل به معنى استقامت ضدّ اعوجاج و کجى است، و به معنى حد وسط در امور است، و اعتبار «عدل» به هر یک از معانى صحیح است.

لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ‏ پس باکى نداشته باش به آنچه مى‏گویند، و ناراحت نباش به دروغى که مى‏گویند.

وَ هُوَ السَّمِیعُ‏ او آنچه را که درباره على علیه السّلام مى‏گویند، مى‏شود، و مى‏تواند از جریان آنچه مى‏گویند و از اظهار آنچه که مى‏خواهند، منع کند.

الْعَلِیمُ‏ و حال هر یک و استحقاق آنها را مى‏داند.

وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ‏ و اگر از اکثر مردم روى زمین پیروى کنى، ترا از راه خدا گمراه گردانند، زیرا اکثر مردم سرهایشان رو به پایین و وارونه است، و از ولایت که راه خداست منحرفند و به عالم پایین که عالم شیاطین و ارواح خبیثه است و اطاعت از آنها شخص را به انحراف مى‏کشاند توجّه دارند البتّه منظور انحراف به چیزى است که به او توجّه کرده‏اند.

و آن کنایه از امّت است، و اینکه گفت: بیشتر مردم روى زمین بدان جهت است که انسان سه صنف است:

۱- صنفى که از زمین طبیعت به سوى آسمان ارواح عروج کرده‏اند و شأن آنها اطاعت و تسلیم به صاحب رسالت و ولایت کلّى است، نه استقلال و مطاع بودن.

۲- صنفى که در زمین طبیعت توقّف کرده‏اند ولى آمادگى و استعداد عروج به عالم ارواح را دارند، اینان اگر چه در زمین طبع هستند ولى موافقت با آنها موجب گمراهى و گم شدن از توجّه به عالم ارواح نمى‏شود.

۳- صنفى در زمین طبع توقّف کرده‏اند که سرهایشان به طرف پایین است و متوجّه عالم شیاطین مى‏باشند، و اینان بیشتر مردمان روى زمین هستند که طاعت و موافقت آنان موجب انحراف از ولایت است.

إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَ‏ ظنّ از صفات نفس است، زیرا که علوم نفس اگر چه یقینى بوده و ادراکاتش ظنّى نباشد، ولى آن‏ علوم از ظنون محسوب مى‏شود و مبتنى بر گمان است نه علوم، زیرا این مطلب را بارها در گذشته گفتیم که علم آن چیزى است که وجه آن به سوى بالا باشد و در اشتداد باشد، درحالى‏که وجه علم نفس که مطیع نباشد به سوى پایین بوده و در تزلزل مى‏باشد.

پس معنى آیه این است که آنها پیروى نمى‏کنند مگر ادراکات نفسانى را که مبادى آراى پست و هواهاى خبیث است.

و از سوى دیگر چون علم النّفس (دانشهاى مربوط به روح و روان) با معلومات نفس (آگاهیهاى ذهنى) تفاوت دارد، لذا انفکاک آن دو جائز است، و حکم آن علوم، در حکم، در مغایرت ظنون با مظنونات است، و انفکاک آن دو از یکدیگر رواست.

وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏ «خرص» عبارت است از تخمین و کذب و ظنّ، و در اینجا مقصود ظنّ است، یعنى جز از ظنّ پیروى نمى‏کنند، و اصلا آنها علمى ندارند که امکان پیروى از علم درباره آنها قابل تصوّر باشد.

زیرا که آنان در مرتبه نفس رو به پایین از ظنون تجاوز نمى‏کنند، و براى آنها علم محقّق نمى‏شود.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ‏ پس آنچه که قابل متابعت است چیزى است که ربّ گفته باشد، نه چیزى که آنها از نسبت گمراهى و هدایت به مردم به سبب گمانهایشان گفته‏اند، پس باکى نداشته باشید از آنچه که‏ گفته‏اند و نه از آنچه که حرام و حلال کرده‏اند، و شما فرمانهاى پروردگارتان را فرمان برید.

فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ‏ پس از آنچه که نام خدا بر آن برده شده بخورید، و از آنچه مى‏گویند که شما چیزهایى را که مى‏خورید که با دست خود آن را کشته‏اید، و آنچه را خداوند از حیوانات کشته است نمى‏خورید باکى نداشته باشید.

و پس از آنکه دانستى که «اکل» أعمّ از فعل قوا و اعضا و صفات نفس، و ادراک مدرکات (دریافتهاى) ظاهرى و باطنى و عقاید عقلانى است، و اینکه اصل در اسم خدا عبارت از ولایت است، و اینکه آن ولایت اسم اعظم است، و اینکه هیچ اسمى نیست مگر اینکه سایه اسم اعظم باشد و اینکه على علیه السّلام مظهر أتمّ اسم اعظم است و لذا از على علیه السّلام وارد شده که هیچ اسمى بزرگتر از من نیست.

وقتى این را دانستى براى تو ممکن مى‏شود که «اکل» (خوردن) را نسبت به هر فعل و قول و اکل و شرب و ادراک و خاطر و علم و معرفت و اعتقاد و کشف و شهود و عیان، تعمیم بدهى، زیرا که همه این‏ها نسبت به قوایى که مبدأ آن است «اکل» حساب مى‏شود.

و همچنین براى تو ممکن مى‏شود که اسم خدا را به اسم قولى و قلبى که متّصل به صورت ملکوتى اسم اعظم شده و آن را در زبان آنها فکر و سکینه و حضور و ذکر حقیقى مى‏نامند، تعمیم دهى.

پس هر کارى که با حضور در نزد اسم اعظم انجام بگیرد، و آن را با صورت ملکوتى‏اش متذکّر گردد حلال است و وزر و وبالى با آن نیست و با تذکّر اسم اعظم به ترتیبى که ما گفتیم دیگر آنچه که ناپسند اسم اعظم است واقع نمى‏شود، و مکروه اسم اعظم ناخوشایند و مکروه خداست، پس از او حرامى که خارج سنّت باشد واقع نمى‏شود، و لذا گفته شده است:

کفر گیرد ملّتى ملّت شود.

و در صورتى که ذکر خدا نباشد چه با قول، چه با قلب و چه با فکر، هر کارى که انجام دهد، اگر چه مباح باشد حرام مى‏شود. چنانکه گفته شده است:

هر چه گیرد علّتى علّت شود.

و از امام صادق علیه السّلام در حدیث ذکر (انهار) آمده است که فرمودند: آنچه که سیراب شود و سیراب کند مال ماست، و آنچه که مال ماست براى شیعیان ماست، و براى دشمنان ما بهره ‏اى از آن نیست، مگر آنکه با غصب آن را تحصیل کنند. و اینکه تسلّط (و دولت) ما از ما بین آن و این وسیع‏تر است، در حالى که اشاره به آسمان و زمین مى‏کرد، سپس این آیه را تلاوت فرمود:

قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا که در دنیا از آنان غصب کرده‏اند، ولى در قیامت خالص و بدون غصب براى آنهاست.

و در خبر وارد شده است: دوستدار على علیه السّلام جز حلا چیزى را نمى‏خورد. چنانکه گفته شده است:

گر بگیرد خون، جهان را مال مال‏ کى خورد مرد خدا الّا حلال‏

إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ‏ اگر به آیات او مؤمن هستید و بزرگترین آیات محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام است، و آن شرط تهییجى براى نفى حرج از فعلى است که اسم خدا بر آن برده شده است، و اینکه نباید به قول اصحاب تخمین و ظنّ اعتنا کرد یا مقیّد به مباح بودن چیزى است که اسم خدا بر آن برده شده است.

وَ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ‏ چه فایده‏اى براى شما در این است که از آنچه که اسم خدا بر آن برده شده است نخورید.

وَ قَدْ درحالى‏که خداوند آن را براى شما حلال ساخته است.

فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ‏ خداوند به تفصیل بیان کرد آنچه را که بر شما ذاتا حرام است که در اوّل سوره مائده در آیه تحریم دم و میته (تا آخر آیه) گذشت.

و همچنین بر شما بیان کرد آنچه را که حرام عرضى است از قبیل صید در حین احرام، و آنچه که اسم خدا بر آن برده نشده و آنچه که اسم غیر خدا بر آن ذکر شده است، و لفظ «فصّل» به صورت معلوم و «حرّم» به صورت مجهول خوانده شده، و هر دو معلوم و هر دو مجهول نیز خوانده شده است.

إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ‏ مگر اینکه بر آن ناچار باشید، این عبارت استثناست از ضمیر مستتر در «حرّم» یا از ضمیرى که بعد از آن مقدّر شده و به موصول بر مى‏گردد.

وَ إِنَّ کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ‏ اکثر مردم از روى هوا و هوس و به خاطر خواهشهاى نفسانى ندانسته گمراه مى‏شوند. عطف بر «ما حرّم» است به اعتبار جواز تعلیق فعل غیر قلبى، یا تضمین «فصّل» به معنى (بغیر علم) یا حال است و متعلّق به اجزاء جمله‏ ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا تا آخر آیه یا به اجزاء «قد فصّل» تا آخر آیه.

إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِینَ‏ مسلّما پروردگار تو تجاوزکاران را بهتر مى‏شناسد. جمله استیناف و جواب سؤال از علم خداى تعالى به تجاوزکاران است، و گذاشتن اسم ظاهر به جاى ضمیر براى اشعار به این است که آنها در گمراه کردنشان ستمگر و تجاوزکارند، و اینکه خداى تعالى همان‏طور که به خود آنها علم دارد، به اعتداء و تجاوزشان از حدود خدا نیز علم دارد، و به شما نیز تجاوز آنها را خبر داده است، پس باکى نداشته باشید از آنچه که در حرمت ذبیحه و مردار و حلیّت آن دو گفته‏اند، و شما امر خدا را امتثال بکنید.

وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ‏ واگذارید ظاهر گناه و باطن آن را نوع اضافه در «ظاهر الاثم» از قبیل اضافه، صنف به نوع است، یا اضافه دو جهت یک شى‏ء است به آن شى‏ء، یا اضافه دو جزء شى‏ء مرکّب است به آن شى‏ء.

بدان که انسان یعنى آن لطیفه سیّاره انسانى بین دو عالم نور و ظلمت و اطلاق و تقیّد، وحدت و کثرت، و ملائکه و جنّ واقع شده است، وجود او مانند سایر کائنات دائما در حال‏ خروج از قوّه به فعل است و معنى گفتار آنان این است که (کون در ترقّى است).

پس اگر افعال و اقوال و علوم و عقاید و خطورات ذهنى و خیالات او ناشى از توجّه او به عالم نور باشد یا مقارن آن توجّه باشد خروج آن از قوّه به فعلیّت نور و از تقیّد به اطلاق، و از ظلمت به نور، محقّق مى‏شود، و این خروج، عبادت و اطاعت و مورد رضاى خدا محسوب مى‏شود.

ولى اگر آن افعال و اقوال، ناشى از توجّه به عالم ظلمت باشد یا مقرون به غفلت از خداى تعالى و یا غفلت از عالم نور باشد، خروج از قوّه به فعلیّت ظلمت و از اطلاق به تقیّد و از نور به ظلمت تحقّق مى‏یابد، و این خروج گناه و معصیت حساب مى‏شود خواه به صورت طاعت باشد یا نباشد.

و به همین معنى اشاره کرده است امام صادق علیه السّلام که فرمود: هر کس به حقیقت، ذاکر خدا باشد، او مطیع است، و هر کس که غافل از خدا باشد، گناهکار است، و طاعت علامت هدایت است و معصیت علامت گمراهى و اصل هدایت و گمراهى از ذکر و غفلت ناشى مى‏شود.

و قول خداى تعالى: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ تا آخر آیه اشاره به این است که ایمان مقتضى توجّه به عالم نور است، و آن توجّه مقتضى خروج از قوّه به فعلیّت نور است، و کفر بر عکس آن است، و نیز اشاره به این است که انسان اگر در توجّه به عالم ظلمت، متمکّن و توانا گردید جوهره او ظلمت و تاریکى مى‏شود و اصل همه تاریکیها مى‏گردد، و گناه به او محقّق و اصل همه گناهان مى‏شود.

ولى اگر در توجّه متمکّن به عالم نور شد، جوهره او نور گشته و اصل همه نورها بعد از نور الانوار مى‏شود، و لذا محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام اصل همه نیکویى هستند و نیکویى هر نیکو به آن دو برمى‏گردد، و اگر در هیچ یک از آن دو متمکّن نشد پس یا این است که توجّه فطرى او به سبب بیعت عامّ یا خاصّ، صحیح یا فاسد به توجّه اختیارى منضمّ مى‏شود یا منضمّ نمى‏شود و در هر یک از اقسام سه‏گانه آنچه که از او صادر مى‏شود از جهت توجّه فطرى، یا اختیارى به عالم نور نیکو و ثواب خواهد بود و آنچه که از جهت توجّه به عالم ظلمت صادر شود گناه و معصیت مى‏شود.

وقتى این مطلب را دانستى تفسیر ظاهر گناه به مخالفت با على علیه السّلام و باطن گناه به نفاق با اوست، و همچنین به زناى ظاهر و زناى خفى اطلاق مى‏شود، و آن به نکاح زوجه پدر و زنا، و تفسیر آن به اعمال بد اعضا و جوارح و عقاید و رذیلتها و خیالات و خطورات ذهنى و عزم‏ها و نیّتها نیز تعبیر شده است و همچنین تفسیر به پیروى از مخالفین على علیه السّلام و منافقین و گناهان شرعى، و صورت حسنات شرعى فاسد، درست است.

مقصود از آن نهى از پیروى از مخالفین و منافقین و از ارتکاب آنچه که از پیروى آن دو ناشى مى‏شود مى‏باشد:

چنانکه مقصود از آنچه که مى‏آید امر به متابعت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و على علیه السّلام است که به آن اشاره شده است در قول خداى تعالى: أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ … تا آخر آیه.[۱] إِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْإِثْمَ‏ کسانى گناهى را تحصیل مى‏کنند که از متابعت مخالفین و منافقین ناشى مى‏شود.

سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ‏ اقتراف به معنى اکتساب یا انجام دادن گناه است و این به منزله علّت و دلیل آوردن براى مطلب اوّل است، یعنى به دلیل اکتساب گناه به کیفر خواهند رسید.

وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ‏ تصریح به مفهوم است از جهت تثبیت و تأکید.

وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ‏ یعنى مادام که اسم خدا بر آن برده نشود از حقّ خارج است هر چه که مى‏خواهد باشد، و آن عطف بر محذوف است، و تقدیر این است که آن گناه است یا حرام، یا چیزى شبیه این معانى که آن فسق یا در حال فسق است.

وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ‏ یعنى اینکه شیاطین به دوستان خود وحى (وسوسه) مى‏کنند.

لِیُجادِلُوکُمْ وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ‏ تا با شما به جدل برخیزند که اگر در این گفتار کافرین که مى‏گویند شما آنچه را که با دست خودتان مى‏کشید، مى‏خورید و از آنچه را که خدا کشته است‏ نمى‏خورید، و اگر آنان را در این گفتار و غیر آن اطاعت کنید إِنَّکُمْ‏ فاء در تقدیر است و اینکه حذف فاء جائز و خوب مى‏باشد براى این است که شرط قاعده فعل ماضى و حکم قضیّه شرطیّه را تضعیف مى‏کند.

لَمُشْرِکُونَ‏ پس اگر اطاعت آنان بکنید شما مشرک مى‏شوید، چون شرک آوردن عبارت است از اطاعت غیر آن کسى که خداوند او را براى اطاعت نصب کرده است و مقصود این است که شیاطین جنّ به دوستانشان وسوسه مى‏کنند تا در مورد على علیه السّلام شما را به جدال و بحث وادارند، یا اینکه شیاطین انس به دوستانشان وسوسه مى‏کنند تا با شما به مجادله برخیزند بدین گونه که چیزى را بیان کنند که به نظر آنان براى على علیه السّلام عیب و نقص حساب مى‏شود. و اگر شما از آنها اطاعت کنید به واسطه شرک در ولایت به خدا مشرک مى‏شوید.

 

[سوره الأنعام (۶): آیات ۱۲۲ تا ۱۳۰]

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۲)

وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (۱۲۳)

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَهٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمْکُرُونَ (۱۲۴)

فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ (۱۲۵)

وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ (۱۲۶)

لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۲۷)

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدِینَ فِیها إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۱۲۸)

وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۲۹)

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ (۱۳۰)

ترجمه:

آیا کسى که مرده (ضلالت و جهالت) بود ما او را زنده کردیم و به او روشنى (دانش و دیانت) دادیم تا به آن روشنى میان مردم سر افراز رود مثل او مانند کسى است که در تاریکیهاى (جهل و گمراهى) فروشده از آن بدر نتواند شد. آرى کردار بد کافران در نظرشان چنین جلوه ‏گر شده است (که اعمال زشت خود را زیبا بینند) ۱۲۲

و همچنین ما قرار دادیم که در هر دیارى رؤساى بدکار و ستمگر با مردم آنجا مکر اندیشند در حقیقت مکر جز با خویشتن نمى‏کنند و به این هم (که از آن مکر خود را به زیان افکندند نه دیگران را) آگاه نیستند. ۱۲۳

و چون آیاتى براى هدایت آنها نازل شد گفتند ما ایمان نیاوریم تا مانند آنکه به رسولان نازل شده به ما نازل شود خدا بهتر مى‏داند که در کجا رسالت خود را مقرّر دارد (و که را این مقام بلند بخشد) به زودى گناهکاران را خدا خوار سازد و عذابى سخت به واسطه مکرى که مى‏اندیشند بر آنان فروفرستد، ۱۲۴

پس خدا هدایت هر که را خواهد، دلش را به نور اسلام روشن و گشاده گرداند و هر که را خواهد گمراه سازد و دل او را از پذیرفتن ایمان تنگ و سخت کند گوئى که مى‏خواهد از زمینى بر فراز آسمان رود این است که خدا کسانى را که به حقّ نمى‏گروند مردود و پلید مى‏گرداند. ۱۲۵

و این راه خداى توست که راست است ما آیات خود را براى گروهى از بندگان که بدان پند مى‏گیرند روشن ساختیم، ۱۲۶

آنها را نزد خدا دار آسایش و خانه سلامت است و خدا دوستدار آنهاست براى آنکه نیکوکار بودند. ۱۲۷

و یاد آر روزى که همه مردم محشور شوند و به شیاطین خطاب شود که اى گروه جنّ شما بر انسان فزونى یافتید در آن حال دوستداران شیاطین از جنس بشر گویند پروردگارا ما بعضى از اضلال بعضى دیگر بهره‏مند شدیم و به اجلى که تو معیّن کرده‏اى رسیدیم خدا در پاسخ شیاطین فرماید اکنون آتش منزلگاه شماست و همیشه در آن خواهید بود مگر آنکه خدا بخواهد (بیرون آیید) که البتّه پروردگار تو در همه کارها درست کردار و به همه چیز داناست‏ ۱۲۸

و همچنین ما برخى ستمکاران را در برابر بعضى دیگر برگماریم. به سبب آنچه از حدّ و ظلم و مکر که بر آزار هم کسب‏ مى‏کنند (آنگاه خدا خطاب کند که) ۱۲۹

اى گروه جنّ و انس آیا براى هدایت شما از جنس خودتان رسولانى نیامدند که آیات مرا براى شما بخوانند و شما را از مواجه شدن با این روز سخت بترسانند آنها با نهایت پشیمانى جواب دهند که ما به جهالت و بدى خود گواهى دهیم و زندگانى دنیا آنها را مغرور ساخت و در آن حال مى‏فهمند و بر خود گواهى مى‏دهند که به راه کفر مى‏رفتند. ۱۳۰

تفسیر

أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً یعنى کسى که از حیات انسانى مرده باشد اگر چه با حیات حیوانى زنده باشد.

فَأَحْیَیْناهُ‏ پس او را با حیات انسانى زنده کردیم به سبب قبول دعوت نبوى و بیعت عام، یا به سبب استعداد قبول ولایت و استحقاق بیعت خاصّ.

وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً براى او امام قرار دادیم، یا اقتدا کردن به امامى از خودمان را برایش قرار دادیم.

یَمْشِی بِهِ‏ یعنى به سبب آن نور یا با آن نور راه مى‏رود.

فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ‏ مثل با حرکت و مثل با کسره و مثیل مانند امیر به معنى شبیه است، و مثل با حرکت به معنى حجّت، و حدیث، و صفت نیز آمده است، معنى آیه این است آیا او شبیه و مانند کسى است که ما او را زنده گردانیدیم درحالى‏که او در ظلمات و تاریکى است.

فِی الظُّلُماتِ‏ یا اینکه مانند کسى است که شبیه او در ظلمات ثابت است، یا مانند کسى است که ماندن در ظلمت، صفت و خصیصه او شده است، و براى او تفاوتى ندارد که با حیات انسانى و قبول دعوت نبوى زنده باشد ولى داراى نور نباشد، یا اینکه اصلا زنده نباشد که به وسیله نور نبوى افزونى یابد.

لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها یعنى از ظلمات خارج نیست، از امام باقر علیه السّلام است که آن عبارت از میّتى است که این شأن یعنى این امر را نمى‏شناسد و مقصود ولایت است یعنى دعوت باطنى و قبول آن و بیعت با آن و امام باقر علیه السّلام فرمود:

جَعَلْنا لَهُ نُوراً یعنى براى او امام قرار دادیم که به او اقتدا کند یعنى على بن ابى طالب علیه السّلام و در مورد کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ‏ با دستش اشاره کرد و فرمود:

مقصود این خلق است که چیزى نمى‏دانند. و اخبار زیادى به این مضمون وارد شده است، و از این خبر استفاده مى‏شود که مقصود از میّت کسى است که عارف به امر ولایت نباشد اعمّ از اینکه عارف به امر نبوّت باشد یا نباشد.

و حیات، شناختن امر ولایت است به سبب قبول دعوت باطنى زیرا که شناختن این امر تصوّر نمى‏شود مگر با بیعت خاصّ و لوى و قبول دعوت و لوى.

و مقصود از نور یا خود قبول دعوت و بیعت است یا امامى است که بشریّتش بر او ظاهر است، یا اینکه مقصود از نور امرى است که در قلب داخل مى‏شود به سبب بیعت خاصّ یا مقصود ملکوت امام است که بر سالک ظاهر مى‏شود که بدین‏وسیله معرفت امام به نورانیّت حاصل مى‏شود.

زُیِّنَ لِلْکافِرِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ یعنى زینت داده شده براى کافرین آنچه را که در تاریکیهاى جهالتشان عمل مى‏کردند که از امر ولایت محجوب بودند و از آن گمشده بودند.

وَ کَذلِکَ‏ یعنى همان‏طور که در قریه تو مجرم‏هاى بزرگ را قرار دادیم.

جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَهٍ أَکابِرَ مُجْرِمِیها لِیَمْکُرُوا فِیها در هر قریه‏اى رؤساى بدکار را گذاشتیم تا مؤمنین خالص گردند و منافقین از آنها جدا شوند.

وَ ما یَمْکُرُونَ‏ یعنى نمى‏توانند در مکر، انبیا و مؤمنین را فریب دهند إِلَّا بِأَنْفُسِهِمْ‏ مگر خودشان را، زیرا آنها در مکرشان اوّلا نفسهایشان را از حدّ اعتدال و توجّه به کمالشان خارج مى‏سازند و به سوى تفریط و توجّه به نفس پیش مى‏روند.

وَ ما یَشْعُرُونَ‏ ولى پى نمى‏برند که در حقیقت مکر به خودشان بر مى‏گردد.

وَ إِذا جاءَتْهُمْ آیَهٌ قالُوا و چون آیتى برایشان نازل شود با مکر و سرسختى و خیره‏سرى گویند:

لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتى‏ مِثْلَ ما أُوتِیَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ‏ ما ایمان نمى‏آوریم مگر اینکه همانند رسولان به ما فرستاده شود. این آیه ردّ بر آنهاست زیرا که‏ رسالت با آیت و معجزه یا به حسب و نسب و مال نیست، بلکه به سبب علم خدا به محلّ رسالت و صداقت محلّ رسالت و صلاحیّت محلّ آن و مشیّت خداست.

و «حیث» مفعول به است براى «یعلم» که در تقدیر است یا اینکه افعل تفضیل به معنى اسم فاعل فرض شود زیرا متعدّى شدن افعل تفضیل به مفعول به جائز نیست.

سَیُصِیبُ الَّذِینَ أَجْرَمُوا صَغارٌ یعنى مجرمین را در دنیا خوارى و ذلّت مى‏رسد چنانکه در روز بدر و روز فتح مکّه رسید.

عِنْدَ اللَّهِ‏ یعنى نزد مظاهر خدا یا نزد خدا در آخرت.

وَ عَذابٌ شَدِیدٌ در آخرت عذاب شدید است.

بِما کانُوا یَمْکُرُونَ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ‏ براى مکرشان پس هر که را خدا بخواهد به رسالتى راهنمایى مى‏کند که او هرجا بخواهد آن را قرار مى‏دهد.

یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ‏ (الصدر) به معنى سینه هم محلّ اسلام و محلّ قبول رسالت و احکام آن است به اعتبار اینکه وجه آن به سوى قلب است و هم محلّ کفر و قبول احکام شیطان است به اعتبار اینکه وجه آن به سوى حیوانیّت و طبیعت است، و شرح صدر عبارت از استعداد سینه براى قبول احکام هر یک از دو طرف با هر دو جهتش مى‏باشد و پس شرح صدر براى اسلام کمال استعداد سینه براى قبول آنچه که بر آن وارد مى‏شود مى‏باشد. از چیزهائى که به‏ سوى قلب توجیهش مى‏کند.

و شرح صدر براى کفر عبارت از کمال استعداد سینه است براى قبول آنچه که بر آن وارد مى‏شود از چیزهائى که به سوى شیطان و خواستهاى آن توجیهش مى‏کند.

و اراده خدا در مورد هدایت و گمراهى مسبوق به حسن اختیار و استعداد عبد است، یا سوء استعداد و اختیار او، پس جبرى در بین نیست چنانکه تفویض نیست، و تحقیق این مطلب در سوره بقره در قول خدا وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ گذشت.

و شرح صدر براى اسلام عبارت از توجّه نفس است به قلب و انصراف آن از جهت دنیا.

وقتى که از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سؤال شد، آیا این امر علامتى دارد که با آن شناخته و معلوم شود؟

فرمود: بلى، علامت آن بازگشت به سراى جاودانگى:

بیرون شدن از سراى غرور و استعداد و آمادگى براى مرگ قبل از نزول مرگ است.

ضَیِّقاً حَرَجاً کسى را که خدا بخواهد گمراه سازد سینه‏اش از قبول چیزى که باید به سمت قلب آن را توجیه کند تنگ و سخت قرار مى‏دهد و (ضیق) آن است که منفذى براى آن باقى مانده است و (حرج) که به کسره حاء خوانده شده آنست که هیچ منفذى در آن نباشد، چنانکه در خبر بدین گونه وارد شده است.

کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ گوئى که مى‏خواهد در قبول رسالت و اسلام از زمین بر فراز آسمان رود.

کَذلِکَ‏ یعنى همان‏طور که خداوند براى کسى که مى‏خواهد گمراهش کند شکّ و تنگى سینه را قرار مى‏دهد همچنین بر کسانى که ایمان نمى‏آورند پلیدى را قرار مى‏دهد «الرّجس» با کسر راء و فتح آن و کسر جیم، و با حرکت به معنى پلیدى و گناه و هر عملى که پلید باشد و شکّ و عقاب آمده است.

کَذلِکَ یَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ‏ (همه این‏ها براى کسانى است که ایمان ندارند).

وَ هذا و این که ذکر شد که سینه بعضى را براى اسلام باز قرار دادیم و بعضى را تنگ.

صِراطُ رَبِّکَ‏ سنّت ربّ توست.

مُسْتَقِیماً و در هیچ یک از این دو اراده هدایت یا ضلالت انحرافى از میزان دو استعداد حاصل نشده است چون هر دو اراده به مقدار استعداد و استحقاق دو طایفه است. یا اینکه مقصود این است که آنچه که تو بر آن هستى از ولایت که آن روح نبوّت و رسالت توست راه راست پروردگار توست که در آن نه افراط است و نه تفریط. (وجه دوّم با توجّه به آیات بعد اصحّ و ارجح است.) قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ‏ یعنى آیات تدوینى را تفصیل دادیم که در بیان آیات تکوینى است که در سینه مردم بر حسب استعدادهاى مختلفشان وارد مى‏شود.

یا اینکه آیات تکوینى مطلق را به وسیله آیات تدوینى تفضیل دادیم.

لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ‏ یعنى قومى که نام خدا را بر خوانند، اشاره به این است که تنها یاد آرنده به زبان به آیات آگاه نشود، بلکه گویا به زبان و رجوع‏کننده به قلب متنبّه آن آیات مى‏شود.

زیرا انسان مادام که به باطنش برنگردد و با چشم بصیرت به حالاتى که بر او وارد مى‏شود نظر نکند فرقى بین ضیق صدر و شرح صدر (تنگى سینه و گشادى سینه یا تنگ نظرى و بلند نظرى) نمى‏گذارد، یا بین مطلق آیات علوى و سفلى فرق نمى‏گذارد، و هر کس به نفسش رجوع کند بین واردات فرق مى‏گذارد.

پس از چیزى که او را اذیّت کند توبه کرده و به چیزى که به حال او نفع داشته باشد بر مى‏گردد.

بنابراین براى آنها محقّق مى‏شود لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ که خانه سالم و دور از آفات یا خانه ‏اى که خدا به آن اعطا کرده است، نزد پروردگارشان است (یعنى حضور در پیشگاه الهى، خانه‏اى سالم و دور از آفات براى آنهاست).

وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ‏ و او ولى آنهاست چون از غیر خدا منقطع گشته و به وى متوسّل شده‏ اند.

بِما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ به سبب اعمالى که انجام مى‏دهند و آن فرار از چیزى بود که آنها را از خدا دور مى‏ساخت و عمل به چیزى که آنان را به خدا نزدیک مى‏ساخت.

وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً به تقدیر به یاد آور یا یاد آورى کن یا «مى‏گوئیم» و ضمیر «هم» به ثقلین بر مى‏گردد.

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ‏ «استکثره الماء» یعنى از او آب زیاد خواست، و (استکثر من الشى‏ء) یعنى در بسیارى از آن چیز راغب گشت و معنى آیه این است که شما گروه جنّ از بسیارى از انسانها زیاده خواهى کردید، یا در بسیارى از آنها راغب شدید، پس آنها را از سنخ خود و پیروان خود قرار دادید.

وَ قالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ‏ استمتاع انسان از جنّ به این است که در لذّت بردن به شهوت از آنها پیروى کند و استمتاع جنّ از انسان به این است که خواست آنها از انسانها حاصل شود از قبیل فریب دادن انسانها و بهره‏مند شدن از آنها در امر و نهى، این کلام را از باب حسرت و اعتراف گفته‏ اند.

وَ بَلَغْنا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنا یعنى اجل معیّن ما سر رسیده است که مقصود قیامت یا مدّت زندگانى است.

قالَ‏ خدا به آنها گفت:

النَّارُ مَثْواکُمْ خالِدِینَ فِیها إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ‏ منزلگاه شما آتش ابدى است مگر اینکه خدا بخواهد، یعنى قبل از دخول آتش، خدا بخواهد که به آتش داخل نشوید تا منافى عمل سوزندگى مادّه آتش نباشد. یا اینکه معنى آن این باشد: مگر خدا کسانى را بخواهد که از آتش برهاند. و بعضى از کسانى که به‏ انقطاع عذاب براى همه قائل شده ‏اند بعد از توسّل به عقلیّات در نقلیّات به امثال این آیه تمسّک کرده ‏اند.

إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ‏ پروردگار تو حکیم است و در عقوبت کسى که عقاب مى‏شود به احدى ظلم نمى‏کند.

عَلِیمٌ‏ مقدار استحقاق هر کس را مى‏داند.

وَ کَذلِکَ‏ یعنى همان‏طور که بعضى از انسانها را در مقابل بعضى از جنّ در دنیا یا در آخرت بر مى‏گماریم.

نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏ یعنى به سبب اعمال بدشان سنخیّتى که کسب مى‏کنند موجب مى‏شود که صورتهاى بعضى را به سوى دیگر برگردانیم و آنجا رها کنیم و از اولیاى خود صورتهایشان را برگردانیم، یا معنى آن این است که بعضى از ظالمین را بر بعض دیگر گماردیم تا از آنان انتقام بگیرند، چنانکه در خبر به آن اشاره شده است.

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ به تقدیر قول، حال باشد یا استیناف.

أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ‏ آیا شما را رسولانى از وجود خودتان در عالم صغیرتان نیامده است، یا رسولانى از سنخ خودتان در عالم کبیر نیامده است. و آن براى توبیخ آنهاست.

و وارد شده است که خداوند از طایفه جنّ رسولى را براى آنان مبعوث نموده است، و رسالت رسول ما به سوى انس و جنّ بوده چنانکه در اخبار وارد شده است.

یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی وَ یُنْذِرُونَکُمْ‏ از باب اعتراف به‏ تقصیرشان مى‏گویند:

شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا ما گواهى بر ضرر خود مى‏دهیم، چون راه فرارى پیدا نکردند اقرار و اعتراف نمودند.

وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ‏ و زندگى دنیا آنها را فریب داد، آنگاه بر علیه خودشان گواهى مى‏دهند که کافر بودند. و این عبارت عطف بر «قالوا» مى‏باشد.

_________________________________

[۱] سوره انعام، پس کسى که مرده بود، او را زنده گردانیم.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۵،

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=