تفسیر بیان السعادة-الزمر

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره زمر ۱-۳۷

سوره زمر

همه‏ى این سوره‏ى مکّى است، بعضى‏[۱] گفته‏اند: جزء سه آیه که در مدینه درباره‏ى وحشى قاتل حمزه نازل شده است، آن سه آیه از: «قُلْ یا عِبادِیَ‏ … تا آخر آن سه آیه است» کلا این سوره شامل هفتاد و پنج آیه است.

آیات ۱- ۸

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۱ تا ۸]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۲) أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ (۳) لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ (۴)

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفَّارُ (۵) خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ (۶) إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۷) وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ (۸)

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده مهربان‏

کتابى است که از سوى خداوند پیروزمند فرزانه فروفرستاده‏ شده است.

ما کتاب آسمانى را به راستى و درستى بر تو نازل کرده ‏ایم، پس خداوند را در حالى که دین خود را براى او پاک و پیراسته مى‏دارى بپرست.

هان دین خالص خداى راست، کسانى که به جاى او سرورانى به پرستش مى‏ گیرند (و مدعى مى ‏شوند) آنان را جز براى این نمى‏پرستیم که ما را با تقرّبى به خداوند نزدیک گردانند، بى‏گمان خداوند در آنچه ایشان در آن اختلاف دارند، در میانشان داورى خواهد کرد؛ که خداوند کسى را که دروغزن کفران‏پیشه است، هدایت نمى‏کند.

اگر خداوند مى‏خواست که فرزندى (براى خود) برگزیند، آنچه مى‏ خواست از میان آنچه آفریده است، برمى ‏گزید؛ امّا او (از این نسبتها) منزّه است؛ او خداوند یگانه قهّار است.

آسمانها و زمین را به حقّ آفریده است، شب را بر روز و روز را بر شب مى‏گستراند، خورشید و ماه را رام کرده است، که هر یک تا سر آمدى معیّن روان است، هان او پیروزمند آمرزگار است.

شما را از تنى یگانه آفرید،سپس همسرش را از او پدید آورد، براى شما هشت قسم از چارپایان آفرید؛ و خود شما را در شکم مادرانتان، آفرینشى در میان تاریکیهاى سه‏گانه مى‏آفریند؛ این چنین است خداوند پروردگارتان، که فرمانروایى او راست، خدایى جز او نیست، پس چگونه به بیراهه مى‏روید؟

اگر کفران بورزید، (بدانید که) خداوند از شما بى‏نیاز است؛ امّا کفران را هم بر بندگان خویش نمى‏پسندد؛ و اگر سپاس بگزارید آن را بر شما مى ‏پسندد؛ و هیچ بردارنده‏اى بار گناه دیگرى را برندارد؛ سپس بازگشتگان به سوى پروردگارتان است، آنگاه شما را از (حقیقت و نتیجه) آنچه کرده‏اید، آگاه مى‏سازد، که او از راز دلها آگاه است.

و چون بلایى رسد پروردگارشان را- انابت کنان- مى‏خواند، سپس چون نعمتى از سوى خویش به او ارزانى دارد، فراموش مى‏کند که پیشتر چه دعایى به درگاه او داشت، براى خداوند همتایانى قائل مى‏شوند (دیگران را هم) از راه او گمراه سازد؛ بگو با کفر خویش اندکى (از زندگانى) بهره‏مند شو که (سر انجام) تو از دوزخیانى.

تفسیر

تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ‏ لفظ «تنزیل الکتاب» مبتدا، خبر آن لفظ «من اللّه» یا محذوف است، یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى «هذا تنزیل الکتاب» و توصیف «اللّه» به عزیز و حکیم جهت بزرگداشت شأن کتاب و بر حذر داشتن از مخالفت آن، ترغیب به پیروى از آن است.

و مقصود از کتاب قرآن یا رسالت، یا نبوّت و احکام آن دو، یا ولایت و آثار آن، یا کتاب ولایت على و خلافت او مى‏باشد، در اوّل سوره‏ى بقره درباره «کتاب» شرح کاملى بیان شد.

إِنَّا أَنْزَلْنا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چه کسى‏ کتاب را نازل کرده، بر چه کسى نازل کرده است؟ پس فرمود: ما نازل کردیم.

إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِ‏ حقّ عبارت از مشیّت است، آن ولایت على علیه السّلام و علویّت او است، یعنى به سبب حقّ یا متلبس بحق، یا با حقّ (یعنى علویّت است کتاب را از مقام پشتت امر به مقام کلمه و حکم یا صدر و نازل کردیم).

فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‏ مقصود از دین طریق و راه، یا اعمال دین و اخلاص طریق به سوى خداست پس خدا را طورى بپرستید که مبدأ سلوک و غایت آن آمیخته و آلوده به چیزى از اعراض نفس و شرک‏ آورى شیطان نباشد، آن کار سخت و دشوارى است که جز از کامل حکیمى که در همه‏ى کارها بر احوال مراقب است بر نیاید و ممکن نگردد.

أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ‏ تقدیم لفظ «للّه» جهت شرافت آن و قصد حصر است و با مفهوم مخالفت قید دلالت مى‏کند بر اینکه دین غیر خالص به سوى خدا بازنمى‏گردد، چه خداى تعالى بى‏نیازترین شریکان است، در هر چیزى که شریک براى او قرار داده شوند خداوند شرک‏آورنده را به شریک واگذار مى‏کند.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ‏ جمله‏ى «ما تعبدهم» حال یا خبر یا مستأنف و معترضه بین مبتداء و خبر است، در همه‏ى صور لفظ «قول» در تقدیر گرفته مى‏ شوند.

إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ‏ این جمله مستأنف و جواب سؤال مقدّر از حال آنها است، یا جمله خبر از «الّذین‏ اتّخذوا» یا خبر بعد از خبر از آن است.

یعنى براى تقرّب به خدا به آنها رو مى‏کنند در حالى که خداوند داورى مى‏کند.

ما هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏ در چیزى که اختلاف مى‏کنند، از امر دین یا رسالت یا ولایت على علیه السّلام.

از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله در خبرى روایت شده که بر مشرکین عرب روى آورد و فرمود: شما چرا جز خدا بت‏ها را مى‏پرستید؟ جواب دادند:

ما بدین‏وسیله به خدا نزدیک مى‏شویم و تقرّب مى‏جوئیم، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیا آن بت‏ها مى‏شنوند و اطاعت و عبادت پروردگارشان را مى‏کنند تا شما با تعظیم آنها به خدا نزدیک شوید؟! گفتند: نه، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: پس شما آن بت‏ها را با دست خودتان ساخته ‏اید؟ گفتند: بلى، پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر آنها شما را بپرستند در صورتى که پرستش از آنها ممکن باشد سزاوارتر از این است که شما آنها را عبادت کنید، در صورتى که مأمور به تعظیم آنها نباشد و کسى که عارف به مصالح و عاقبت‏هاى شماست، در چیزى که شما را به آن تکلیف مى‏کند حکیم باشد امر به تعظیم آن بت‏ها نکرده‏[۲] و نخواهد کرد.

إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی‏ این جمله در مقام تعلیل یا خبر بعد از خبر است، رابطه تکرار معناى مبتداست.

مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ خداوند دروغ‏گوى ناسپاس را هدایت نمى‏کند، چون آمادگى و استعداد هدایت و استحقاق آن را ندارد.

لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً اگر خدا مى‏خواست فرزندى بگیرد، چنانچه ملائکه و مسیح و عزیز را برخى به او نسبت داده ‏اند لَاصْطَفى‏ مِمَّا یَخْلُقُ‏ از آنچه که خلق کرده و مى‏ آفریند انتخاب مى‏ کرد، از قبیل اصناف ملائکه و انواع بشر و جن‏ ما یَشاءُ آنچه را که مى‏ خواست از پسران انتخاب مى‏ کرد، نه آنچه را که از دختران به او نسبت داده اند.

سُبْحانَهُ‏ خداوند منزّه است از شریک، فرزند، هم‏نشین و دوست.

هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ او خداى واحد است که مثل و مانند ندارد تا داراى فرزند باشد.

الْقَهَّارُ آن گونه چیره‏ دستى است که جائز نیست داراى شریک و مانند باشد، فرزند مثل و مانند او مى‏ شود، شریک مثل و مقابل او قرار مى‏ گیرد، نه مقهور و مورد تسلّط و تسخیر او.

خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ او شب را در روز داخل مى‏کند، اگر لفظ «یکور» از باب تکرار «عمّامه» و پیچیدن هر طاقه بر روى دیگرى باشد، به معناى این است که شب روز را مى‏پوشاند، یا به معناى تکرار و پشت سر هم بودن شب و روز است.

وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ براى اشاره به پشت سر هم بودن شب و روز و تکرار این مطلب در مورد شب و روز لفظ مضارع آورد و فرمود و روز را بر شب مى‏ پیچاند و مى‏ پوشاند ولى در مورد تسخیر آفتاب و ماه لفظ ماضى آورد، یعنى از پیش خورشید و ماه را فرمان‏بر قرار داد (که تقدم وجود خورشید و ماه بر حرکت وضعى و انتقالى و وجود شب و روز است).

کُلٌّ یَجْرِی‏ هر یک به طور استمرار بر مدار خود در وقت معیّن گردش مى‏کنند.

أَلا هُوَ الْعَزِیزُ خداوندى که هیچ مانعى از تحقّق مر او او منع نمى‏ کند، چیزى از این تکرار و گردش و از این تسخیر و تسلّط نمى ‏تواند منع کند.

«الغفّار» آمرزنده‏اى که بندگانش را بر حالتى که بر آن هستند از نیازخواهى و نسبت فرزند به خدا او سایر گناهان مؤاخذه نمى‏ کند تا شاید توبه کنند که در این صورت خداوند آنها را مى‏ بخشد.

خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ در سوره‏ى نساء درباره این آیه شرحى بیان شد.

ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها آوردن لفظ «ثمّ» جهت اشاره به تعقیب و ترتیب در اخبار است، چه خلق کردن جماعت بسیار از یک نفس امر غریب و شگفتى نیست، خلق همسر و جفت از آن نفس که در میان جماعت بسیار با آن نفس واحد شریک باشد امر غریب‏ است.

وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ‏ بیان زوجهاى هشتگانه در سوره‏ى انعام گذشت، لفظ «أنزل» در اینجا به معناى خلق و آفریدن است چنانچه این معنا به امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت داده‏[۳] شده است.

و استعمال لفظ «أنزل» براى اشعار به این است که شی‏ء بودن هر چیز به سبب فعلیت اخیر آن است، فعلیت اخیر هر صاحب نفسى نفس اوست.

و تحقیق مطلب این است که نفوس اگر چه از نظر جسمانى حادث است، لیکن از آسمان ارواح و ارباب انواع به سوى افراد انواع نازل شده است.

بنابراین استعمال «أنزل» در معناى «خلق» به طریق مجاز نیست.

یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ‏ شما و بعد از خلقت گوشت و استخوان، بعد مضغه و علقه به صورت حیوانى کامل و درست آفرید.

فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ‏ در حالى که شما را از تاریکى شکم و رحم و مشیم چنانچه در خبر آمده است گذارند.

ذلِکُمُ اللَّهُ‏ یعنى خدایى که اوصاف و افعالش چنان است که ذکر شد پروردگار شماست.

رَبُّکُمْ‏ پس پروردگارى جز او طلب نکنید.

لَهُ الْمُلْکُ‏ یعنى همه مملوک‏ها و هر چیزى جز خدا مملوک او است، یا مقصود عالم ملک است در مقابل علم ملکوت.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ إِنْ تَکْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنْکُمْ‏ چون در پند و موعظه‏ى و منصرف ساختن آنها از معبودهاى باطل مبالغه نمود این توهّم پیش آمد که خداى تعالى چون احتیاج به آنها دارد و آنان را از معبودهاى باطل باز مى‏دارد، لذا این توهّم را بدین گونه از بین برد که اهتمام خداى تعالى به توجّه شما به سوى خدا جز محض رحمت و تفضّل بر شما نیست، نه آنکه خداى تعالى به شما احتیاج داشته باشد.

وَ لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ که خدا به کفر بندگانش راضى نیست.

تحقیق این مطلب کفر به سبب اراده خدا است، خداوند به آن راضى نیست و به ایمان راضى است:

در ضمن مطالب گذشته گفتیم که رحمت رحمانى که وجود و بقاى اشیا به سبب آن مى‏باشد به‏منزله مادّه رحمت رحیمى و غضب و رضا و سخط و هدایت و اضلال است و کمالت اوّلى ذاتى همه‏ى مکوّنات به‏وسیله رحمت رحمانى حاصل مى‏شود، کمالات ثانوى که در صورت عدم وجود مانع به موجودات مى‏رسد به وسیله‏ى رحمت رحیمى حاصل مى‏گردد که به آن ولایت تکوینى و رضاى تکوینى گفته مى‏شود، رسیدن صاحبان عقول به کمالات ثانوى تکوینى به سبب رحیمى است، که به آن ولایت تکلیفى و رضا و هدایت و توفیق و غیر آنها گفته مى‏ شود.

و انحراف تکوینى موجودات از راه مستقیم که فطرا آن راه را مى‏ روند تا به کمالات ثانوى برسند.

و انحراف مکلّفین از راه مستقیم تکلیف خودشان جز با اراده و خود است خداى تعالى نمى‏ شود، لیکن این انحراف ناشى از نقص مادّه و حدود وجود آن موجود است، پس نسبت انحراف به خودش سزاوارتر از نسبت آن به خالقش مى‏باشد و این انحراف اگر چه مورد اراده‏ى خداست ولى مورد رضایت او نیست چون اراده بر حسب رحمت رحمانى، رضا بر حسب رحمت رحیمى است، انحراف مبغوض و مورد خشم خدا است، صاحب انحراف خوار و گمراه، قابل ولایت تکوینى و تکلیفى نیست.

وَ إِنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ‏ چون شکر از کمالات ثانوى تکلیفى است، کفر بر خلاف آن تغیر شده است، یعنى خلاف ولایت و خلاف امام در حالى که شکر به ولایت و معرفت تفسیر شده است.

وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى‏ و هیچ کس بار دیگرى را نکشد، این آیه ردّ بر کسانى است با زبان قال چنانچه تعالى حکایت کرده یا به آن حال چنانچه شأن منافقین امّت و شأن کسانى است که بدون اذن و اجازه ادّعاى ریاست در دین داشته و مى‏گفتند: از راه ما پیروى کنید و ما خطایاى شما را متحمّل مى‏ شویم.

ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ کنایه از این است که خداوند آنان را طبق عملشان مجازات مى‏کند، چه‏ خبر دادن از عمل در آخرت جز جهت مجازات بر آن نیست.

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ مکرّر این مطلب گذشت که آنچه که در سینه ‏هاست یا از قبیل: اراده ‏ها، عزم‏ها، نیّت‏ها، خیال‏ها و خطورات که بر آنها ذات الصّدور صدق مى‏کند یا از قبیل قوا و استعدادهاى است که در نفوس پنهان است و صاحبان سینه‏ ها خود به آنها آگاهى ندارند، که آنها به ذات الصّدور بودن سزاوارتر هستند، چون امور قبلى مانند اراده‏ها و عزم نیّت‏ها به سرعت از بین مى‏ روند بر خلاف قوا و استعدادها که از بین نمى‏ روند و لذا آنان به صدق همراهى و مصاحبت سزاوارتر هستند و این جمله تعلیل این قول خدا: «ینبئکم» است، تهدید کسى است که اعمالش را مخفى مى‏کند.

وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ عطف بر قول خدا: «ان تکفروا» است، یعنى چگونه به خدا کفر مى‏ورزید در حالى که هرگاه با سختى و ضرر روبرو مى‏ شوید به خدا پناه مى ‏برید، نه به غیر خدا؟! یعنى شما طبق فطرت اقرار به خدا کرده و به او پناه مى‏برید؟! پس کفر و کفران نعمت‏ها بى‏شما جز به علّت پوشیده شدن سرشت و فطرت شما نیست.

دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ‏ لذا در موقع ناچارى خدا را مى‏خوانید که به سوى او برگردید.

پیش از این گفته شد که خیال که به سبب تصرّف قوّه‏ى متخیّله است، قوه‏ى عاقله را از تدبیر و تصرّف منع مى‏کند، پند و موعظه و ردع و منع عقل را مى‏پوشاند، ولى وقتى با سختى و مشکل مواجه شد و واقعیتها را دید خیال از تصرّف باز مى‏ایستد، آن‏وقت که (غریزه حیات) و حکم عقل ظاهر مى‏شود.

ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ‏ وقتى خداوند تفضّل و عنایت نمود، چون لفظ «خوّله» جز در این معنا استعمال نمى‏شود.

نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ‏ و آن مشکل سختى را که دفع آن را از خدا مى‏خواست فراموش مى‏کند، یا آن لطیفه‏ى غیبى را فراموش مى‏کند که قوا و اهل مملکتش هنگام سختى او را فرامى‏خواند، چه پناه بردن به خدا، دعوت و فراخوانى جمیع اهل مملکتش به سوى خدا مى‏باشد اگر چه نزول آیه در مورد ابى الفضیل مى‏باشد، چنانچه در خبر آمده است.

از امام صادق علیه السّلام روایت شده که این آیه در مورد ابى الفضیل نازل شده است: او رسول خدا را ساحر مى‏دانست، هر وقت به سختى و مریضى دچار مى‏شد پروردگارش را فرا مى ‏خواند و از آنچه که درباره‏ى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفته بود توبه مى‏ کرد، وقتى خدا به او صحّت و عافیت مى‏داد، توبه را فراموش مى‏کرد، لذا خداى تعالى فرمود: «قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ» منظور از اینکه ریاست تو بر مردم بدون حقّ از جانب خدا و رسولش مى ‏باشد پس بگو کسى از کفرت بهره‏مند شود که از تو اهل آتشى امام علیه السّلام فرمود: سپس خداى تعالى جمله بعد از این آیه را درباره‏ى على علیه السّلام عطف نمود که از حال فضل او نزد خداى تعالى خبر مى‏دهد، فرمود: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ‏ … تا آخر» وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً براى خداى تعالى امثال و شریکانى مانند بت‏ها و ستارگان قرار داده، یا براى خدا امثالى در وجودش قرار داده، مانند هواهاى نفس و خواسته‏ هاى آن.

لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِهِ‏ تا مردم، یا اهل مملکتش را از راه خدا گمراه کند، لفظ «لیظلّ» با فتحه یا خوانده شده است.

قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلِیلًا بگو: اى ابا فضیل، یا ابا فلان، یا اى کسى که از قلب روى گردانده و به در نفس و خواسته‏هاى آن روى آمده اندکى از کفرت بهره‏مند شو.

إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ البتّه که تو از اهل آتش هستى، زیرا انصراف و روى گردانیدن از خدا، از ولایت و از على علیه السّلام یا روى گردانیدن از در قلب جز کسى که به انگیزه‏ها و داعى نفسانى گرفتار است محقّق نمى‏شود، داعى و انگیزه‏هاى نفسانى جز شعله‏ى آتش نیست.

آیات ۹- ۲۰

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۹ تا ۲۰]

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ (۹) قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهٌ إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ (۱۰) قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ (۱۱) وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ (۱۲) قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۳)

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی (۱۴) فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ (۱۵) لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ (۱۶) وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ (۱۷) الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (۱۸)

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَهُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (۱۹) لکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّهٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ (۲۰)

ترجمه:

(۳۹/ ۲۹- ۹)

آیا کسى که در پاس‏هایى از شب، گاه به سجده و گاه بر پا، نیایشگر است (و) از آخرت بیم و به رحمت پروردگارش امید دارد (بهتر است یا مشرک غافل ناسپاس)، بگو آیا کسانى که مى‏دانند، با کسانى که نمى‏دانند برابرند؟ (هرگز) فقط خردمندانند که پند مى‏گیرند.

بگو اى بندگان مؤمن من از پروردگارتان پروا کنید؛ براى کسانى که در این دنیا نیکى کنند، پاداش نیکوست، زمین خدا گسترده است (از هجرت مهر اسید)، همانا پاداش‏ شکیبایان بى‏حساب و به تمامى داده خواهد شد.

بگو من فرمان یافته ‏ام که خداوند را- در حالى که دینم را براى او پاک و پیراسته مى‏دارم- بپرستم.

و فرمان یافته ‏ام که نخستین مسلمان (این امت) باشم.

بگو من اگر از امر پروردگارم سرپیچى کنم، از عذاب روزى سهمگین مى ‏ترسم.

بگو خداوند را- در حالى که دینم را برایش پیراسته مى‏ دارم- مى‏ پرستم.

شما هم هر چه مى‏ خواهید به جاى او بپرستید؛ بگو زیانکاران (واقعى) کسانى هستند که به خویشتن و خانواده‏شان در روز قیامت زیان رسانده‏اند؛ هان این است زیانمندى آشکار.

آنان را از فرازشان سایبانهایى از آتش است، از فرودشان هم سایبانهایى؛ این همان است که خداوند بدان بندگانش را مى‏ترساند؛ اى بندگان من از من پروا کنید.

و کسانى که از طاغوت پرهیز کرده ‏اند از اینکه بپرستندش، به سوى خداوند بازگشته ‏اند، بشارت (/ بهشت) ایشان راست؛ پس بندگانم را بشارت ده.

همان کسانى را که قول (نیک و حقّ) را مى‏شنود و آنگاه از بهترین آن پیروى مى‏کنند؛ اینانند که خداوند هدایتشان کرده است و اینانند که خردمندانند.

آیا کسى که حکم عذاب بر او تحقق یافته (و دوزخى) است، آیا تو کسى را که در دوزخ است مى‏رهانى؟

ولى کسانى که از پروردگارشان پروا داشته ‏اند، غرفه هایى دارند که بر فراز آنها غرفه ‏هایى ساخته شده است، (و) از فرودست آنها جویباران جارى است؛ بر وفق وعده الهى است (و) خداوند خلف وعده نمى‏کند.

آیا ننگریسته ‏اى که خداوند از آسمان آبى فرومى‏فرستد و آن را در (مخزن) چشمه‏ ساران در دل زمین راه داد، سپس بدان کشت رنگارنگ برمى ‏آورد، سپس (آن کشت) مى‏ خشکد و آن را زرد مى‏ بینى، سپس آن را خرد و خوار مى‏ کند؛ در امر براى خردمندان یادآورى است.

آیا کسى که خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است، از سوى پروردگارش برخوردار از نور (هدایت) است (همانند سخت‏دلان است؟)، پس واى بر آنان که از ترک خدا یاد الهى، سخت‏دل هستند؛ اینانند که در گمراهى آشکارند.

خداوند بهترین سخن را در هیئت کتابى همگون و مکرر فروفرستاده، که پوستهاى کسانى که از پروردگارشان خشیت دارند از آن به لرزه درآید، سپس (آرامش یابند و) پوستهایشان و دلهایشان با یاد خدا نرم شود؛ این هدایت الهى است که به آن هر کس را که بخواهد به راه مى‏آورد، هر کس را که خداوند در بیراهى گذارده باشد، او را راهنمایى نیست.

آیا کسى که روز قیامت (با دستان بسته) بخواهد با چهره‏اش از عذاب سخت جان به در برد (مانند کسى است که از آن در امان نیست؟)؛ و به ستمکاران (مشرک) گفته شود (نتیجه) کارى را که کرده بودید بچشید.

پیشینیان آنان هم تکذیب (پیامبران و کتب آسمانى) پیشه کردند؛ آنگاه عذاب از جایى که گمانش را نمى‏بردند بر سرشان آمد.

سپس خداوند به آنان در زندگانى دنیا خفّت و خوارى چشانید، اگر مى‏دانستید عذاب اخروى سهمگین‏تر است.

و براى مردم در این قرآن از هر گونه مثل زده‏ ایم، باشد که پند گیرند.

که قرآنى است عربى (/ شیوا) بدون کژى و کاستى، باشد که پروا پیشه کنند.

خداوند مثلى مى‏زند از مردى (/ برده‏اى) که چند شریک درباره او ستیزه‏جو و ناسازگارند و مردى (/ برده‏اى) که (بى ‏مدعى) ویژه یک مرد است، آیا این دو برابرند و همانندند؛ سپاس خداى راست؛ ولى بیشترینه آنان نمى‏دانند.

تفسیر

أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ‏ آیا کسى شب را در حال سجده و قیام به عبادت مى‏گذراند و از آخرت مى‏ترسد و رحمت پروردگارش را امیدوار است مانند کسى است که چنین نیست؟

در این عبارت خبر مبتدا به جهت دلالت قرینه حالیه و دلالت قول‏ خدا: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ‏ … تا آخر آیه» حذف شده است.

یا معناى آیه چنین است: آیا کسى که کافر شده بهتر است یا کسى که عبادت و سجده خدا مى‏کند؟ که معادل اوّل حذف شده، چون دو قرینه مذکور بر آن دلالت مى‏کند، «امّن هو قانت» با تخفیف میم خوانده شده که در این صورت خبر محذوف است، یعنى آیا کسى که شب را به عبادت خدا مشغول است که این چنین نیست؟ یا خبر و معادل هر دو حذف شده، تقدیر آیه چنین است: «امّن هو قانت خیر أم من کفر» و لفظ «قانت» تفسیر به على علیه السّلام شده، کسى که این چنین نیست جز دشمنان على علیه السّلام نیستند، تخصیص لفظ «قانت» به على علیه السّلام از باب اینکه او اصل خصلت‏هاى پسندیده و اعمال مرضى خداست منافات با تعمیم آن ندارد، چنانچه مکرر این مطلب گذشته است.

قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ‏ بگو کسانى که شب را در حال سجود و قیام به سر مى‏برند که آن لازمه علم است با غیر آن برابرند؟! چه علم و عمل با هم متلازم هستند، چنانچه در فصول اوّل کتاب گذشت.

وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ‏ یعنى کسانى که نمى‏دانند، در نتیجه به خدا، یا به نعمت‏هاى خدا، یا به رسول، یا به على علیه السّلام کافر مى‏شود.

إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ مساوى نبودن آن دو گروه را صاحبان عقل‏ها متذکّر مى‏شوند، نه غیر آنها.

گویا که گفته است: یادآورى تو فایده‏اى ندارد، چون آنها از عقل خالى هستند، کسى که از عقل خالى است اگر چه همه‏ى نشانه‏ ها براى او ذکر شود یا آورده شود، باز هم پند نمى‏گیرد. و مکرّر این مطلب گفته شد که انسان بدون ولایت و بدون اتّصال به ولىّ امر مانند گردوى بى‏مغز است که لایق آتش و سوزاندن است، بعد از اتّصال و دخول در امر ائمّه علیهم السّلام و دخول ایمان در قلب صاحب مغز مى‏شود، زیرا ایمان به منزله‏ى مغز قلب است، لذا ائمّه علیهم السّلام‏ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ را در آیات به شیعیان نشان بطریق حصر تفسیر کرده‏اند، از امام باقر علیه السّلام آمده است: آنان که مى‏دانند و علم دارند ما هستیم، دشمنان ما کسانى هستند که نمى‏ دانند، شیعه ‏هاى ما صاحبان مغز و عقل هستند.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: خداى تعالى ما و شیعیان ما و دشمنان ما را در یک آیه ذکر نمود و فرمود: هَلْ یَسْتَوِی‏ ….. به این مضامین اخبار زیادى رسیده است.

قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا خداى تعالى به رسولش صلّى اللّه علیه و آله امر کرد که بندگان خدا را مورد خطاب قرار دهد، بنده بودن آنها را به خودش نسبت دهد تا مشعر به این باشد که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله جانشین خدا در زمین او است، بلکه جانشین او در زمین و آسمان، مظهر جمیع اوصاف و نسبت‏هاى او است، پس هر کس که بنده و عبد خداى تعالى باشد عبد و بنده‏ى خلیفه‏ى او نیز مى‏ باشد، البتّه مقصود عبد اطاعت است، نه عبد عبادت.

اتَّقُوا رَبَّکُمْ‏ از خشم خدا بپرهیزید.

لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا جمله‏ى‏ فِی هذِهِ الدُّنْیا متعلّق به «أحسنوا» است یا حال از قول خداى تعالى:

«حسنه» است، زیرا محسن و نیکوکار همان‏طور که در آخرت داراى نیکویى خوبى است در دنیا نیز داراى حسنه و نیکویى و خوبى است و حسنه‏ى در دنیا عبارت است از سهولت و آسانى راه و پیمودن آن راه و لذّت بردن از آن، چه خوب گفته است مولوى در تفسیر حسنه در دنیا و آخرت آنجا که فرموده:

آتنا فى دار دنیانا حسن‏ آتنا فى دار عقبانا حسن‏
راه را بر ما چو بستان کن لطیف‏ مقصد ما باش هم تو اى شریف‏

و این جمله با آنچه که در لفظ آمده و آنچه که حذف در موضوع تعلیل منطوق و مفهوم قول خداى تعالى: اتَّقُوا رَبَّکُمْ‏ است، گویا که فرموده است: از خشم خدا بپرهیزید، که گناهکار معذّب و مطیع و اطاعت‏کننده به ثواب مى‏رسد، زیرا براى کسانى که خوبى کنند (حسنه) حسنه و براى کسانى بدى و گناه کنند عقوبت است.

وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهٌ زمین خدا وسیع و گسترده است، اگر در زمینى نتوانستید خوبى و احسان نمائید پس به زمینى هجرت کنید که بتوانید در آن زمین احسان کنید.

إِنَّما یُوَفَّى الصَّابِرُونَ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: اگر هجرت ممکن نبود کسى که بر سختى‏هاى احسان در جائى که احسان در جایى که احسان مشقّت دارد صبر کند چه اجرى دارد؟

یا گفته شده: چه دارد کسى که هجرت کند و بر سختى‏هاى‏ هجرت صبر نماید، یا چه اجرى است بر کسى که بر احسان و خوبى کردن در وطنها یا بر هجرت نماید؟

پس فرمود: به صبرکنندگان اجر و پاداش بدون حساب داده مى‏شود.

أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ‏ کنایه از بزرگى اجر و کثرت و فراوانى آن است، در اخبار اشاره به این است که مقصود دادن اجر و پاداش بدون محاسبه‏ى اعمال است.

قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ‏ یعنى من مأمور هستم خدا را عبادت و پرستش کنم در حالى که راه سلوک یا اعمال دین را از شرک‏آورى شیطان و نفس خالص سازم، شما هر چه که مى‏خواهید بپرستید، در دین و عمل‏ها آنچه که مى‏خواهید شرک بیاورید.

پس این آیه کنایه از مشرکین است، کنایه از این است که شرک آوردن آنان مورد رضایت خداى تعالى نیست، از جانب خداى تعالى به آن امر نشده است.

وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ‏ و من مأمور شدم که اوّل مسلمین باشم پس هر کس مى‏خواهد اوّل مسلمین باشد باید در حال اخلاص خدا را عبادت کند، یا معناى آیه این است که من مأمور شدم اوّل مسلمین باشم و در این صورت «لام» زایده است که جهت تقویت آورده شده است.

قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی‏ من مى‏ترسم که خدا را نافرمانى ورزم و خالص گردانیدن دین را که خداوند مرا به آن امر کرده ترک گویم.

عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏ من از عذاب روز بزرگ مى‏ترسم و این و شما که هر چه را از شرک روزى و خالص مى‏خواهید انجام دهید.

قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ تقدیم لفظ «اللّه» براى حصر است.

یعنى بگو: من امر خدا را امتثال مى‏کنم و او را خالصانه عبادت و پرستش مى ‏نمایم.

فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ‏ و شما هر چه مى‏خواهید در دین خدا شرک بورزید و هر که را خواهید پرستش کنید.

قُلْ‏ بگو شما زیان مى‏کنید، چون به نفس‏ها، قوا و سربازان نفس ضرر مى‏زنید، این ضرر و زیان همان زیان و خسران بزرگ است.

إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ‏ زیانکاران کسانى هستند که در روز قیامت خود و اهل بیت داخل و خارج خویش را به خسران همیشگى افکندند.

یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ‏ و این است خسران و زیان آشکار نه خسران و زیان مال که با شما مغایر است و نسبتى بین آن و شما نیست جز مجرّد اعتبار که از ناحیه‏ى شرع یا عرف اعتبار مى‏شود.

لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ‏ براى آنها از بالا و زیر سایبانى از آتش است، لفظ «ظلل» چیزى است که سایه اندازد، استعمال آن در جایى که سایبان از زیر یا از باب این است که سایبان از زیر نیز سایبان براى کسانى است که در زیر آن قرار دارند.

ذلِکَ‏ این زیانى که ذکر شد، یا در زیر سایه ‏بانى از آتش قرار گرفتن است.

یُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ‏ از امورى که خدا بنده‏اش را مى‏ترساند، اى بندگان من خدا را بنده باشید از قول خداى تعالى: أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ‏ از چیزهایى است که به رسول خدا امر شده است آن را بگوید، یا ابتدا کلام از جانب خداست، لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ‏ یا ذلِکَ یُخَوِّفُ اللَّهُ‏ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ‏ ابتداى کلام از جانب خداست.

وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ‏ این جمله در مقابل: «الّذین خسروا» است یا به منزله‏ى این است که بگوید: «امّا سودکنندگان چنین و چنان‏اند که از این عبارت عدول کرد و آنچه را که سودکننده در آن است بیان نمود که سودکنندگان آنان هستند.

أَنْ یَعْبُدُوها که خداپرستند، این جمله بدل از (طاغوت) است.

وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ و چون طاغوت به بعضى دشمنان على علیه السّلام تفسیر شده پس باید مقصود از انابه‏ى به سوى خدا توبه به دست على علیه السّلام و بیعت با او باشد، مطلب همین طور است، چه‏ بازگشت و رجوع به سوى خدا جز به سیر در جهت قلب نیست، راه قلب دانسته نمى‏شود و گشوده نمى‏گردد مگر با ولایت که همان بیعت به دست ولىّ امر است.

و اصل در آن علىّ علیه السّلام است.

فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ‏ آوردن اسم ظاهر (عباد) به جاى ضمیر جهت بزرگداشت بندگان خداست، بدین گونه که آنها را به خودش اضافه مى‏کند و ترغیب و توصیف به وصف مدحى مى‏نماید تا آنان را به آن وصف و اهتمام به عبودیّت تشویق کند.

بیان پیروى کردن و اتباع از بهترین قول و تحقیق آن بدان که قول اطلاق مى‏شود بر اقوال لفظى و اقوال نفسى و بر کلمات وجودى که نسبت به خداى تعالى مانند اقوال نفسى نسبت به ماست.

و لام در لفظ قول ممکن است براى جنس باشد و چون استماع و گوش فرادادن جنس جز در ضمن افراد نمى‏شود پس مقصود از جنس یا استغراق افراد به صورت عموم بدلى است، لیکن باید به چیزى مقیّد شود که آن را از محال بودن خارج سازد.

معنا و تقدیر آیه چنین مى‏شود: کسانى که جمیع اقوالى را که شنیدن آنها بر آنان اتّفاق مى‏افتد و ممکن مى‏گردد و مى‏شنود و بهترین آنها را پیروى مى‏کنند.

یا کسانى که مى‏شنوند هر قولى را که شنیدن آن بر آنها محقّق مى‏شود و این معناى به قرینه حال و تقدّم لفظ استماع حاصل مى‏شود، یا مقصود از قول فرد مجهول و ناشناخته از قول است که معناى و تقدیر آن چنین مى‏شود:

کسانى که گفتار و قول ناشناخته و مجهولى را مى‏شنوند که شناساندن و تعریف آن ممکن نیست و آن قول ولایت است.

و این وجه بر حسب لفظ بعید است.

و ممکن است لفظ (لام) براى عهد باشد، منظور از قول معهود على علیه السّلام و ولایت او باشد، چون اقوال و الفاظ دلالت‏کننده‏ى بر معانى هستند منظور از آنکه و از حسن بر حسب معانى و مدلولات است، زیرا دلالت‏کننده‏ى بر چیزى از جهت الفاظ و از آن جهت که دلالت بر معنا مى‏کند محکوم به واقع نمى‏شود چنانچه اسم از آن جهت که اسم است محکوم علیه و محکوم به قرار نمى‏گیرد.

بنابراین مقصود از حسن اقوال نمى‏تواند حسن بر حسب الفاظ باشد، بلکه مقصود حسن بر حسب معانى و مدلولات است.

مقصود از پیروى از قول احسن پیروى از اوامر و نواهى است به سبب اتّصال اوامر و نواهى و پند گرفتن از مواعظ و نصایح و عبرت گرفتن از حکایات و امثال او است اگر مقصود از قول استغراق باشد.

و چون براى هر کس ممکن نیست تا مطلقا از بهترین پیروى کند پس باید مقصود از احسن و بهترین نسبى باشد، چه مثلا در کتاب و سنّت در برابر رفتار نامناسب کسى به ترتیب امر به قصاص از مسى‏ء و بدکار، امر به فرو بردن خشم، گذشت و کینه نگرفتن بر بدکار و احسان به او است و این چهار امر است که در فضیلت‏ مرتّب و پشت سر هم قرار گرفته‏اند در حالى که نفس انسان به قصاص امر مى‏کند و زیادتر از بدى بدکار را مى‏طلبد و بعضى از مردم نمى‏توانند کظم غیظ کنند اگر آنها امر به کظم غیظ و فرو بردن خشم خود شود امر به محال مى‏شود.

پس احسن و بهترین در حقّ چنین مردمى قصاص کردن و از آن تجاوز نکردن و فراتر نرفتن است پس اگر شنونده‏اى آن اقوال و گفتارهاى پنجگانه را بشنود و بین حقّ و باطل و خوب و خوب‏ترین آنها نسبت به خودش تمیز بدهد و از آنچه نسبت به او بهترین است پیروى نماید از کسانى مى‏شود که گفتار را مى‏شنود و از بهترین آنها پیروى مى‏کند اعمّ از آنکه بهترین نسبت به او قصاص باشد یا فرو بردن خشم یا گذشت و یا احسان به مسى‏ء و بدکننده باشد.

و ممکن است مقصود پیروى از بهترین اقوال بر حسب حکایت آن باشد، چه حکایت به لفظ بهتر از حکایت به معناست.

و حکایت به معنا به خوبى که تمام معانى آورده مى‏شود بهتر از حکایت به بعضى از معانى است.

چنانچه از امام صادق علیه السّلام در این مورد وارد شده: او کسى است که حدیث را مى‏شنود و همان‏طور که شنیده حدیث مى‏کند، نه در آن چیزى زیاد مى‏کند و نه چیزى از آن کم مى‏کند.

و این معنا یکى از وجوه آیه است، ممکن است مقصود از پیروى از احسن اقوال پیروى از بهترین جهات آنها باشد، چه هر قولى را که سامع مى‏شنود داراى جهتى است که نفسش را تقویت‏ مى‏کند و داراى جهتى است که عقلش را تقویت مى‏کند.

و به عبارت دیگر: هر قول و گفتارى را که شنونده مى‏شنود یا با گوش نفسش آن را مى‏شنود، یا با گوش عقلش، پس اگر با گوش عقل شنواى اقوال باشد و در آن مورد از حکم عقل پیروى نماید پیروى از بهترین جهات سخن را نموده است.

مقصود از قول ولایت و صاحب ولایت باشد منظور از پیروى بهترین ولایت، پیروى از بهترین جهات ولایت است، زیرا ولایت داراى جهتى به کثرت‏ها و احکام رسالت‏ها است، داراى جهتى به وحدت و آثار آن است، اگر امر دایر شود بین پیروى از جهت وحدت و جهت کثرت، جهت وحدت ترجیح داده مى‏شود که بهترین ولایت است و همچنین است اگر امر دایر شود بین پیروى از خلیفه‏ى رسالت و خلیفه‏ى ولایت که آن دو شیخ در روایت و طریقت هستند، شیخ طریق ترجیح داده مى‏شود در صورتى که انسان از احکام قالبش فارغ شده باشد و اگر عالم به احکام قالب نباشد شیخ روایت ترجیح داده مى‏شود.

و اگر انسان به هر دو شیخ روایت و طریقت در احکام هر دو محتاج باشد آن جانب ترجیح داده مى‏شود که احتیاج به آن شدیدتر است.

که آن بهترین اقوام نسبت به او مى‏باشد، مطلب در پیروى جهات ولایت و رسالت نیز از همین قرار است.

أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ‏ اینان کسانى هستند که خداوند آنها را به سوى ولایت راهنمایى و هدایت کرده، در نتیجه‏ تمسّک به ولایت نمودند، زیرا که هدایت جز با توسّل به ولایت با بیعت خاصّ ولوى حاصل نمى‏شود.

وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ‏ یعنى به سبب تلقیح ولایت آنها صاحبان مغز هستند، چنانچه مکرّر این مطلب گذشت.

أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَهُ الْعَذابِ‏ آیا کسانى که عذاب درباره‏ى آنها حتمى است مانند آن بندگانى هستند که به آنها بشارت داده شده؟

یا تقدیر عبارت چنین است: آیا کسانى که عذاب آنها حتمى است از عذاب خلاص و رها مى‏شوند؟ یا خبر جمله‏ى‏ «فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ» به تقدیر قول است.

أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ کسى که عذاب در مورد او حتمى شده در آتش واقع و داخل شده است و براى دخول در آتش منتظر قیامت نمى ‏ماند، تو اى پیامبر قدرت آن را ندارى که او را از آتش نجات دهى.

پس این جمله کنایه از وقوع آنها در آتش است و لذا در طرف مقابل آنها ادات استدراک آورد، گویا گفته است: کسى که عذاب در حقّ او حتمى شده حال او مانند کسى نیست که از جانب خدا مورد بشارت قرار گرفته است، زیرا دسته اوّل در همین حیات دنیا در آتش واقع شده‏اند تا چه رسد به حیات آخرت.

لکِنِ‏ کسانى که خداوند به آنها بشارت داده آنان هستند که از پروردگارشان ترسیدند و تقوى پیشه نمودند.

الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ‏ امّا آن کسانى که در برابر پروردگارشان تقوا پیشه مى‏کنند در اینجا اسم ظاهر آورد تا اشعار به وصف دیگر براى آنها باشد، نیز اشعار به این باشد که تقوى منحصر در آنان است و آنها با همین تقوى محشور مى‏شوند.

لَهُمْ غُرَفٌ‏ لفظ «غرف» جمع «غرفه» به معناى قصر بلند است یعنى براى آنها قصرهاى بلند است.

مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِیَّهٌ یعنى غرفه‏ هایى که در بهشت بنا شده و خداوند آنها را با دست عمّال و کارگزاران خود بنا نموده است، این نیز بزرگداشت بندگان خداست که براى آنان قصر بنا مى‏کند (منظور کاخ رفقت و سر بلندى مرتبه معنوى آنان است).

تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ در آخر سوره‏ى نساء بیان جریان نهرها از زیر بهشت‏ها گذشت.

وَعْدَ اللَّهِ‏ خداوند وعده بس شگرفى به آنها داده است.

لا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعادَ که آن وعده را خلافى نیست.

از امام باقر علیه السّلام آمده است: على علیه السّلام از رسول خدا از تفسیر این آیه پرسید که یا رسول اللّه این غرفه‏ها و اطاق‏ها با چه چیز بنا شده است؟ پس رسول خدا فرمود: یا على آن غرفه ‏ها غرفه ‏هایى است که خداوند با درّ و یاقوت و زبرجد براى اولیاى خودش بنا کرده است.

سقفهاى آن غرفه‏ها از طلاست که با نقره بافته و زینت داده شده، هر غرفه داراى هزار در طلاست که هر یک از ان درها داراى ملائکه موکّل به آن است، آن غرفه ‏ها مفروش است که بعضى از فرشها بالاى بعضى دیگر قرار گرفته، آن فرشها از حریر و دیبا است‏ که با رنگهاى مختلف بافته شده، در داخل آنها مشک و عنبر و کافور است و این است معناى قول خداى تعالى: (و فرش مرفوعه).

آیات ۲۱- ۲۸

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۲۱ تا ۲۸]

أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۲۱) أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۲۲) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۲۳) أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۲۴) کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ (۲۵)

فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۲۶) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۲۷) قُرْآناً عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (۲۸)

ترجمه:

(۳۹/ ۲۹- ۲۲)

خداوند دلش را به اسلام گشاده داشته است، از سوى پروردگارش برخوردار از نور (هدایت) است (همانند سخت‏دلان است؟)، پس واى بر آنان که از ترک خدا یاد الهى، سخت‏دل هستند؛ اینانند که در گمراهى آشکارند. خداوند بهترین سخن را در هیئت کتابى همگون و مکرر فروفرستاده، که پوستهاى کسانى که از پروردگارشان خشیت دارند از آن به لرزه درآید، سپس (آرامش یابند و) پوستهایشان و دلهایشان با یاد خدا نرم شود؛ این هدایت الهى است که به آن هر کس را که بخواهد به راه مى ‏آورد، هر کس را که خداوند در بیراهى گذارده باشد، او را راهنمایى نیست. آیا کسى که روز قیامت (با دستان بسته) بخواهد با چهره‏اش از عذاب سخت جان به در برد (مانند کسى است که از آن در امان نیست؟)؛ و به ستمکاران (مشرک) گفته شود (نتیجه) کارى را که کرده بودید بچشید. پیشینیان آنان هم تکذیب (پیامبران و کتب آسمانى) پیشه کردند؛ آنگاه عذاب از جایى که گمانش را نمى‏ بردند بر سرشان آمد.

سپس خداوند به آنان در زندگانى دنیا خفّت و خوارى چشانید، اگر مى‏دانستید عذاب اخروى سهمگین‏تر است. و براى مردم در این قرآن از هر گونه مثل زده‏ ایم، باشد که پند گیرند. که قرآنى است عربى (/ شیوا) بدون کژى و کاستى، باشد که پروا پیشه کنند. خداوند مثلى مى‏زند از مردى (/ برده‏اى) که چند شریک درباره او ستیزه‏جو و ناسازگارند و مردى (/ برده‏اى) که (بى‏مدّعى) ویژه یک مرد است، آیا این دو برابرند و همانندند؛ سپاس خداى راست؛ ولى بیشترینه آنان نمى‏دانند. تو میرا هستى و آنان هم میرا هستند. سپس شما در روز قیامت در برابر پروردگارتان مجادله (و محاکمه) مى‏کنید. پس کیست ستمکارتر از کسى که بر خداوند دروغ بندد؛ و دین راست و درست را چون بر او عرضه شد، تکذیب کند، آیا منزلگاه کافران در جهنّم نیست؟

تفسیر

أَ لَمْ تَرَ خطاب عام و استفهام جهت سرزنش است یا مخصوص به محمّد و استفهام جهت تقریر است، زیرا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این مطلب را مى‏بیند اگر چه غیر از آن را نبیند.

أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَکَهُ یَنابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ‏ مقصود از اختلاف الوان اصناف و انواع است، یا مقصود همان اختلاف حقیقى رنگهاست.

ثُمَّ یَهِیجُ‏ پس نباتات از ریشه چون کنده‏اى خشک شده و جداى شود.

فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطاماً و نباتات را مى‏ نگرى که زرد مى‏ شوند و آنگاه خداوند آنها را خشک و از هم پاشیده قرار مى ‏دهد.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ و در این سیر صعودى و نزولى تذکّر و یادآورى صانع کمال حکمت و قدرت و عنایت او به خلقش نمایان مى‏باشد، مخصوصا عنایت او نسبت به بنى ‏آدم، زیرا آدمى از ما سواى خودشان بهره‏مند مى‏برند، همه‏ى ما سواى بنى‏آدم جهت انتفاع و بهره‏مند شدن بنى‏آدم آفریده شده، همچنین یادآورى این مطلب است که احیاء و زنده گردانیدن به سبب حیات دنیوى است، مانند رویانیدن گیاه و سبز نمودن، انحطاط و خشک شدن و زرد شدن و از هم پاشیدن آن، پس نباید به زندگى دنیا مغرور شود،بداند که حیات دنیا نیز با لذّات مقصود نیست، بلکه آن مانند سایر موجودات مقدّمه‏ى غیر دنیا است و باید آن غیر و ذى المقدّمه طلب شود و براى آن عمل انجام گیرد.

لِأُولِی الْأَلْبابِ‏ یعنى صاحبان عقول، کسانى که ولایت على علیه السّلام را با بیعت خاصّ ولوى قبول نموده ‏اند، چنانچه مکرّر گذشت که لبّ و مغز براى انسان جز با تزریق ولایت حاصل نمى‏شود.

أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ یعنى صاحبان لبّ و مغز، آنان کسانى هستند که خداوند سینه‏شان را به اسلام گشوده است، آیا کسى که خداوند سینه‏اش را به اسلام گشوده است بهتر است یا کسى که سینه‏اش را به کفر گشوده است، یا آیا او مثل کسى که خداوند سینه‏اش را تنگ قرار داده و بیان شرح صدر در سوره‏ى انعام در ضمن قول خداى تعالى: یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ گذشت.

فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ‏ نور عبارت از ولایت است که شخص را از پیروى شیطان باز مى‏دارد و پس از او شیعیان على علیه السّلام هستند که ولایت على علیه السّلام را با بیعت خاصّ قبول کرده‏اند، سپس آن دسته از شیعیان على علیه السّلام هستند که ولایت تکوینى در آنها زنده شده، زنده شدن آن ولایت عبارت از نورى است که در قلب عبد مى‏تاباند که از آن تعبیر به علم مى‏شود، چنانچه وارد شده: علم نورى است که خداوند در قلب کسى که بخواهد مى ‏تاباند.

فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ‏ پس واى بر کسانى که دلهاى‏ تاریک و با قساوت دارند این جمله به منزله‏ى این است که بگوید:

آیا آن کسى را که خداوند براى اسلام شرح صدر عطا فرمود با مردم تاریک‏دل یکسان است.

و لیکن عبارت را چنین آورد و مطلب را با عبارت فوق وانمود تا این معنا را به اضافه مورد دیگر افاده نماید.

مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ‏ به خاطر ذکر خدا که ضرورى قلب بوده و آنان در حال رو تافتن از ذکر خدایند لذا در گمراهى آشکارایى به سر مى‏ برند.

أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ‏ مقصود از بهترین حدیث که خداوند نازل فرموده ولایت على علیه السّلام است، آن نبأ عظیم، خبر بزرگ و بهتر از هر حدیثى است، که آن صورت ولایت است، چه اصل ولایت عبارت از مشیّت است که خداى تعالى آن را از مقام جمع ‏الجمعى ‏اش بر مراتب عقول و نفوس و عالم طبع نازل فرموده است، بعد از نزول آن بر مراتب انسان به صورت حروف و اقوال و کلمات و اصوات نمایان گشته است و بالاخره در شکل کتابهاى آسمانى تدوین گردیده است و اصل همه‏ى همان قرآن است که آن صورت ولایت است.

بنابراین صحیح است که بهترین حدیث به قرآن تفسیر شود.

کِتاباً لفظ (کتابا) بدل از (احسن الحدیث) یا حال یا تمیز است.

مُتَشابِهاً یعنى آیات قرآن همه در کمال فصاحت و اعجاز با هم متشابه‏اند، زیرا هر مرتبه‏اى از مراتب عالم مرتبه‏ى بالا وعالى مشابه مرتبه‏ى پایین و سافل است، چه مرتبه‏ى سافل و پایین صورت مفصّل نازله از مرتبه‏ى عالى است و مرتبه‏ى عالى صورت مجمل و بسیط از مرتبه‏ى سافل است.

و صورت قرآن نیز متشابه است از آن جهت که هر یک از اجزاى آن دلالت بر وجود مبدأ توانا و صانع حکیم و دانا مى‏کند که عنایت به خلق و آفریده ‏هایش دارد، از آن جهت که دلالت بر صدق آورنده آن مى‏ نماید.

و نیز متشابه است از آن جهت که تنزیل آن ظاهر و تأویل آن باطن است، از آن جهت که همه‏ى قرآن مشتمل بر بطون است، از آن جهت که قرآن مشتمل بر وجوه صحیح و متعدّد بر حسب مراتب خلق است و از آن جهت که مشتمل بر فصاحت و بلاغت است به نحوى که بر هر خطاب و کلام برترى و تفوّق دارد.

و ممکن است مقصود متشابه در مقابل محکم باشد زیرا قرآن و کتاب ولایت پس از نزول به عالم طبع مخفى است و مراد آن ظاهر نیست.

مَثانِیَ‏ مثانى بودن قرآن در سوره‏ى فاتحه الکتاب (در اوّل سوره) و نیز در سوره‏ى حجر گفته شد.

تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ‏ و آنان کسانى هستند که ولایت على علیه السّلام را با بیعت خاصّ قبول کرده‏اند، یا ولایت تکوینى على علیه السّلام در آنان ظاهر گشته است، ظهور ولایت تکوینى عبارت از ظهور علم تکوینى در آنان است.

چه علم تکلیفى منحصر در کسى است که ولایت تکلیفى را قبول کرده باشد، علم تکوینى منحصر در کسى است که ولایت تکوینى در او ظاهر شده و از حجابهاى هواها خارج گشته باشد.

و رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن دو معنا اشاره کرده است آنجا که از او سؤال شد علم چیست؟ فرمود: علم عبارت از انصاف و خاموش بودن است، سپس از او درباره‏ى علم که سؤال شد فرمود: علم عبارت از گوش فرادادن است، که انصاف و خاموشى اشاره به ظهور علم تکوینى است که از آن به ولایت تکوینى تعبیر مى‏شود، استماع و گوش فرادادن اشاره به ولایت تکلیفى است، زیرا استماع جز بعد از انقیاد و تسلیم محقّق نمى‏شود، انقیاد و تسلیم حاصل نمى‏شود مگر با بیعت خاصّ که همان وجهه عبارت از ولایت است.

و به وجهى سبب حصول ولایت مى‏شود و خشیت و ترس جز بعد از علم محقّق نمى‏شود، خشیت بنا به آیه‏ى شریفه منحصر در کسى است که داراى علم باشد.

پس خشیت جز براى شیعه‏ى على علیه السّلام حاصل نمى‏ شود تکوینى باشد یا تکلیفى.

و کسى که ولایت را قبول کند و در طریقت داخل شود از تذکّر و یادآورى ولایت و مشاهده‏ى ولىّ امر خویش و قرائت قرآن لرزه بر اندامش مى‏افتد.

ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ‏ لفظ «قلوبهم» عطف بر «جلودهم» است‏ إِلى‏ ذِکْرِ اللَّهِ‏ جمله‏ى «الى ذکر اللّه» متعلّق به «تلین» که‏ معناى «تسکین» در آن تضمین شده است، یا لفظ «قلوبهم» مبتدا و «الى ذکر اللّه» خبر آن است، جمله‏ى حال است، یعنى بدن‏ها و پوست‏هاى آنان با ذکر خدا از لرزه مى‏ ایستد در حالى که دلهاى آنان به ذکر خدا مایل یا ساکن و آرام است، ذکر خدا عبارت از ولایت یا ولىّ امر است یا مقصود ذکرى است که از ولىّ امر اخذ شده است یا مقصود ملکوت ولىّ امر یا قرآن است، ممکن است منظور تذکّر و یادآورى خدا یا ذکر خدا، بهشت، آتش، ثواب و عقاب براى آنان باشد.

ذلِکَ‏ آن کتاب که به ولایت و ولىّ امر و قرآن شد، یا آن لرزش و آرام شدن بدن‏ها، یا آن تنزّل.

هُدَى اللَّهِ‏ حمل لفظ «هدى» بر «ذلک» از قبیل حمل مصدر بر ذات طبق بعضى از وجوه است، یعنى آن ذکر از هدایت خاص خداست که هر که را خواهد به آن هدایت کند.

یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ کسى را که خداوند خوار سازد، یا کسى را که خداوند او را نیابد راهنما و راهبرى براى او نخواهد بود.

کلمه‏ى یضلل از «اضلّ الدّابّه» یعنى چهارپا را گم کرد و آن را نیافت گرفته شده است، چنانچه بعضى گفته‏اند.

أَ فَمَنْ یَتَّقِی بِوَجْهِهِ‏ یعنى کسى که با صورتش که شریف‏ترین عضو بدن است از آتش پرهیز مى‏کند و سایر اعضاى بدن را در هر حال سپر آن قرار مى‏دهد.

سُوءَ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَهِ و از جهت شدّت عذاب با صورتش از عذاب پرهیز مى‏کند زیرا بر تحریک اعضاى بدنش قدرت ندارد، یا اعضاى بدنش بسته است، یا از جهت ترس و حیرت و سرگردانى به خود است که بین عضو شریف‏تر و غیر شریف تمیز نمى ‏دهد.

و خبر در اینجا محذوف است یا خبر و معادل آن هر دو محذوف هستند.

وَ قِیلَ لِلظَّالِمِینَ‏ آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر اشاره به ظلم آنانست، در عین حال بدین‏وسیله آنان ذمّ شده‏اند، تلویحا اشاره به علّت حکم نیز مى‏باشد.

و این جمله عطف بر «یتّقى» است، اختلاف به ماضى و مضارع جهت اشاره به استمرار عذاب و پرهیز از عذاب است، بر خلاف این قول که به ظالمین گفته مى‏شود، گویا که چنین گفته باشد:

آیا کسى که با صورتش عذاب را از خود او سازد، و آن را با این گفتار استهزا مى‏کند بهتر است یا کسى که ایمان آورده است؟

ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ‏ بچشید خود آنچه را که عمل مى‏کردید یا جزا یا کیفر آن را طبق آنچه که گذشت از تجسّم اعمال، تجسّم جزا با جزاى مناسب خودش.

کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا آنها در تکذیب آیات نظیر و مانندى دارند؟

پس خداى تعالى فرمود: کسانى که قبل از آنها بودند نیز تکذیب کرده‏اند.

فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا تفصیل عذابى است که بر پیشینیان وارد شده، یعنى عذاب بر آنها آمد، خداوند آن عذاب را بر آنها چشانید، با مسخ کردن، یا به زمین فرو بردن، یا کشتن و آواره و دور از وطن نمودن، یا با اسارت و غارت، یا سایر بلاهایى که از جانب خدا بر آنها وارد مى‏شود، که آن بلاها اگر نسبت به مؤمنین نعمت باشد نسبت به منافقین و کافرین شکنجه و عذاب است.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَکْبَرُ و عذاب آخرت بزرگتر است، زیرا عذاب دنیا هر چقدر هم باشد یک جزء از هفتاد جزء عذاب آخرت است.

لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ‏ اگر مى‏دانستند از کفر اجتناب مى‏کردند و آیات خدا را تکذیب نمى‏کردند.

و ممکن است لفظ (لو) براى تمنّى باشد.

وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ‏ از هر مثلى را که مردم در معاش و معادشان به آن احتیاج دارند براى مردم آوردیم.

لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏ شاید آنها متذکّر احوال خویش و احوال دنیا و آخرتشان شوند.

قُرْآناً لفظ (قرأنا) حال موطّئه[۴] است در حالى که این چنین است که در قرآن‏ عَرَبِیًّا غَیْرَ ذِی عِوَجٍ‏ به زبان عربى‏ بى ‏تصحیح است که از طریق مستقیم انسانى انحرافى ندارد لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ‏ شاید آنها از انحراف از راه انسان پرهیز کنند.

آیات ۲۹- ۳۷

[سوره الزمر (۳۹): آیات ۲۹ تا ۳۷]

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۲۹) إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (۳۰) ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ (۳۱) فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۳۲) وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (۳۳)

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۳۴) لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۳۵) أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۶) وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انْتِقامٍ (۳۷)

ترجمه:

(۳۹/ ۳۷- ۲۷)

در این قرآن از هر گونه مثل زده‏ایم، باشد که پند گیرند. که قرآنى است عربى (/ شیوا) بدون کژى و کاستى، باشد که پروا پیشه کنند. خداوند مثلى مى‏زند از مردى (/ برده‏اى) که چند شریک درباره او ستیزه‏جو و

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۳۵۶

ناسازگارند و مردى (/ برده‏اى) که (بى‏مدّعى) ویژه یک مرد است، آیا این دو برابرند و همانندند؟ سپاس خداى راست؛ ولى بیشترینه آنان نمى‏دانند.

تو میرا هستى و آنان هم میرا هستند.

سپس شما در روز قیامت در برابر پروردگارتان مجادله (و محاکمه) مى‏کنید.

پس کیست ستمکارتر از کسى که بر خداوند دروغ بندد؛ و دین راست و درست را چون بر او عرضه شد، تکذیب کند، آیا منزلگاه کافران در جهنّم نیست؟

و آن کس که دین راست و درست را آورد و (آن کس که) آن را باور داشت، اینانند که پرهیزگارند.

براى آنان هر چه بخواهند در نزد پروردگارشان هست؛ این پاداش نیکوکاران است.

تا خداوند بدترین کارى را که کرده‏اند از آنان بزداید، پاداششان را بر وفق بهترین کارى که کرده‏اند، بپردازد.

آیا خداوند بنده‏اش را بسنده نیست؟

و تو را از کسانى (/ معبودان ناحقى) که بجاى او مى‏پرستیدند، مى‏ترسانند، کسى که خداوند بیراهش گذارده باشد، او را راهنمایى نیست.

و هر کس که خداوند هدایتش کند، گمراه کننده‏اى ندارد، آیا خداوند پیروزمند دادستان نیست؟

تفسیر

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا خداوند براى کافر و مؤمن و منافق و موافق مثل زده است تا مؤمن مخلص متذکّر حال خویش گردد و شکر پروردگارش را بجاى آورد و همچنین کافر و منافق متذکّر حال خود شود و از کفر و نفاق منزجر گردد و توبه نماید.

رَجُلًا لفظ (رجلا) بدل از (مثلا) است، بتقدیر (مثل رجل).

فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ‏ یعنى شخصى که ارباب متعدّد دارد و همه مخالف یکدیگر که هر کدام از آنها او را به کارى مى‏ گمارند.

وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ‏ یعنى مردمى که تسلیم امر یک شخص است، چه کسى که از هواهاى متعدّد پیروى مى‏کند و تبعیّت از غیر ولىّ امر مى‏نماید هواهاى نفسانى او را به اراده‏هاى متعدّد و خواسته‏هاى بسیار مى‏کشاند به نحوى که متحیّر و سرگردان مى‏شود، از همه‏ى اراده‏ها باز مى‏ایستد، در این مورد نفس خویش را مبغوض مى‏دارد.

و مادام که از هواى نفس پیروى نکند تبعیّت از رئیس باطل نمى‏نماید، آن کسى که تابع ولىّ امر و از هواى نفس پیروى نمى‏کند خویش را مى‏نگرد به سوى پروردگارش رهسپار است، اراده و خواسته‏اى او را در جهت غیر پروردگارش جذب نمى‏کند و این نظرکننده وقتى نظر به حال کسى مى‏کند که پیرو هواها است لا محاله پروردگارش را سپاس مى‏گوید، ولى آن کسى که از هواها پیروى مى‏کند اگر از حال خود آگاه نگردد، ناگزیر از بدکنشتى خویش منزجر مى‏شود و توبه مى‏کند، لکن آگاه ‏شوندگان اندک‏اند چون هوسرانان در هواها و مستى غفلت خویش فرورفته‏اند، امّا لفظ (مسلم) در اخبار متعدّد به على علیه السّلام و شیعه‏ى على علیه السّلام تفسیر شده است، مردى که ارباب متعدّد در او شریکند به دشمنان على علیه السّلام تفسیر شده است.

هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا آیا آن دو نفر از نظر حال یا حکایت مساوى هستند؟ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ اظهار شکر و سپاس بر نعمت، مساوى نبودن آن دو گروه است تا بندگان یاد بگیرند که از سپاسگزاران باشند بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ بلکه بیشتر آنها داراى مقام علم نیستند، یا مساوى نبودن آن دو را نمى‏دانند چون نظر آنها بر متاع فانى دنیا است، یا احوال خویش را نمى‏دانند تا این مثل را بر احوال خودشان منطبق کنند تا متنبّه و منزجر شوند.

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ‏ به هر حال هم تو و هم آنها مرگ پذیرید. این جمله بشارت و دلدارى براى رسول خدا و موافقین امّت او است و نیز تهدید مخالفین و منافقین امّت او مى‏باشد.

ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ‏ و در روز رستاخیز به دادخواهى برخیزید آیه دلدارى تام و کامل براى على علیه السّلام و شیعیان او و تهدید تمام براى مخالفین او است و متخاصمون و دادخواهى ‏کنندگان به على علیه السّلام و دشمنان تفسیر شده است.

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ‏ در آن هنگام ظالم‏تر و ستمکارتر از آنان چه کسى است، این تهدید دیگرى براى منافقین و دلدارى دیگرى براى على علیه السّلام و موافقین او مى‏باشد.

و آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر براى اشعار به صفت ذمّ براى آنها و اشاره به حکم و علّت آن است.

زیرا کسى که در دین ریاست کند- هر نوع ریاست- از قبیل:

قضا، فتوا، امامت جماعت، امامت جمعه، موعظه، تصرّف در اوقاف و اموال ایتام و غایبین و گرفتن بیعت از بندگان و تلقین و یاد دادن وردها و در این ریاست اذن و اجازه از جانب خدا به توسّط جانشینان الهى نداشته باشد او از کسانى است که بر خدا دروغ بسته است.

و همچنین است کسى که از چنین رئیسى پیروى مى‏کند او نیز بر خدا دروغ بسته است، چه معتقد شده است که آن، همچنین است کسى که از چنین رئیس پیروى مى‏کند که او نیز بر خدا دروغ بسته است، چه معتقد شده است که آن.

و همچنین است کسى که از چنین رئیس پیروى مى‏کند که او نیز بر خدا دروغ بسته است، چه معتقد شده است که آن رئیس از جانب خدا رئیس در دین است، با این اعتقاد از او پیروى کرده در حالى که از جانب خدا سرورى نداشته است.

وَ کَذَّبَ بِالصِّدْقِ‏ یعنى راستى و صدق را تکذیب کرد که آن ولایت تکوینى است او است، چه ولایت تکوینى او را از این ریاست و رئیس شدن پیروى کردن باز مى‏دارد و نیز صدق راستى ولایت تکلیفى اوست اگر ولایت تکلیفى و ولىّ امرش تحصیل نموده باشد.

چون کسى که پیروى از آن رئیس باطل مى‏کند همه را تکذیب مى‏کند و همه ولایت تکوینى و تکلیفى و ولىّ امر صدق و صادق است.

إِذْ جاءَهُ‏ یعنى ان صدق راستى به او رسید و او تکذیب کرد، یعنى صدق راستى از جهت تکوین یا تکلیف در ظاهر یا در باطن مستقیم یا غیر مستقیم با زبان نبىّ یا به زبان دوستش به سوى‏ او آمد و در عین حال او را تکذیب کرد.

أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ‏ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: حال آنان در آخرت چگونه است؟ پس فرمود:آنها در جهنّم هستند.

وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ‏ یعنى کسى که راستى و صدق را آورد و آن را تصدیق کرد، آن هر کس است که ولایت تکلیفى را قبول کرده باشد، که چنین کسى ولایت تکلیفى و تکوینى را آورده است و آن را تصدیق نموده است، زیرا اگر پیروى هوایش را نکند هر دو ولایت را در احکام آن دو تصدیق مى‏کند، ولىّ امرش را در هر امر و نهى و قول و فعل و خلقى که از او صادر شود تصدیق مى‏نماید.

أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏ اینان نسبت به ظلم و ستم پرهیزکارند، این جمله در مقابل قول خدا: «ممّن کذّب» است چنانچه قول خدا: «وَ الَّذِی جاءَ بِالصِّدْقِ» در مقابل «کَذَبَ عَلَى اللَّهِ‏» … تا آخر مى‏باشد.

لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ این جمله در مقابل‏ «أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ» است.

ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ‏ در ذکر پاداش و جزا نسبت به تصدیق‏کنندگان بسط و شرح داد، نه نسبت به تکذیب‏کنندگان تا بزرگداشت تصدیق‏کنندگان و تحقیر مقابل آنان باشد.

لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ‏ تا خداوند زشت‏ترین عمل آنها را مستور و محو سازد، این جمله علّتى حصر تقوى در آنانست و اینکه هر چه براى خود مى‏خواهند نزد پروردگارشان مى‏باشد، یعنى وقتى خداوند اعمال بد آنان را محو ساخت و با بهترین عملشان پاداش داد این عمل خوب و پاداش از آن آنان مى‏گردد یا این جمله غایت چیزى است که ذکر شد، یعنى تقوى و دادن آنچه را که مى‏خواهند سبب محو گناهان و از بین رفتن اعمال زشتشان شده است.

أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا بدترین عمل آنان محو مى‏شود تا چه رسد به اعمال دیگرشان.

وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ‏ این مطلب گذشت که مقصود پاداش دادن همه‏ى اعمال آنان است به پاداش بهترین اعمال، وجه این مطلب نیز گذشت، گفتیم که از هر عملى بد باشد یا خوب فعلیّتى براى نفس حاصل مى‏شود.

پس اگر عمل‏ها و کارها نیکو و حسنه باشند فعلیّت در جهت عقلانى نفس حاصل مى‏شود، اگر کارها زشت و گناه باشند فعلیّت‏ها در جهت شیطانى نفس حاصل مى‏شوند و هر فعلیّتى که در جهت شیطانى نفس باشد در صورتى که عقل تسلّط پیدا کند و مالکیّت را از شیطان بگیر و از سنخ حسنات و خوبى ‏ها مى‏ گردد چه در این هنگام همه‏ى فعلیّت‏ها اعمّ از بد و خوب از لشگریان عقل مى‏شود، در نتیجه بدیها زشتى‏ها حسنه و خوب مى‏شوند.

زیرا حسنه و کار خوب جز این معنا ندارد که فعلیّت حاصل از آن لشگریان عقل باشد و این است معناى تبدیل سیّئات و زشتى‏ها به حسنات و خوبى‏ ها و به همین اعتبار است که جزاى همه‏ى سیّئات جزاى بهترین اعمال مى‏ شود تا چه رسد به حسنات و کارهاى خوب.

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ‏ این جمله دلدارى رسول خداست که قومش او را مى‏ترسانیدند یا على علیه السّلام را مى‏ترسانیدند، یا رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را از على علیه السّلام مى‏ترسانیدند، بدین گونه که مى‏خواستند خلافت را به على علیه السّلام واگذار ننماید، مقصود از عبد محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا على علیه السّلام است.

وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ‏ بعضى گفته‏اند: قریش گفتند: ما مى‏ترسیم خدایان ما تو را دیوانه کند چون تو بر آنها عیب مى‏گیرى.

و برخى گفته‏اند: به تو مى‏گویند اى محمّد ما را از على علیه السّلام معاف دار و تو را مى‏ترسانند که به کفّار ملحق مى‏شوند.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ این جمله حالیّه است یعنى در حالى که آنها را خداوند گمراه کرده است، تو آنها را هدایت نتوانى کرد.

یا آنها به آنچه که خیال مى‏کنند مبنى بر ملحق شدن به کفّار راهى نخواهند یافت، یا به جلوگیرى از خلافت على علیه السّلام راه نمى‏یابد.

وَ مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ‏ و کسى را که خداوند هدایت کند هیچ گمراه کننده‏اى نمى‏تواند او را گمراه سازد، پس از خدایان آنان نترس و نیز از آنچه که درباره على علیه السّلام گفتند، ترس به خود راه مده، که خداوند تو و على علیه السّلام را هدایت کرده است.

أَ لَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ آیا خداوند غالب نیست؟ آیا خداوند در امر و خواسته‏اش غالب نیست؟ تا تو از کفّار بترسى و از آنچه که درباره‏ى على علیه السّلام مى‏گویند ترس به خود راه دهى.

ذِی انْتِقامٍ‏ و خداوند صاحب انتقام است، پس تو بر گردش کفّار در شهرها لذّت بردن و بهره‏مند شدنشان در روزگار اندوهناک مباش که ما از آنان انتقام خواهیم گرفت بلکه گردش و بهره‏مندى آنها بدین گونه که اسیر نفس و خیال بشوند خود ما از آنهاست.


[۱] مجمع البیان جلد ۸- ۷ ص ۴۷۸.

[۲] الصافى ج ۲ ص ۳۱۳، الاحتیاج ج ۱ ص ۲۶ چ مؤسسه الاعلمى، نور الثقلین ج ۴ ص ۴۷۵.

[۳] صافى ج ۴ ص ۳۱۴، احتیاج ج ۱ ص ۲۵۰ چ مؤسسه الاعلمى: نور الثقلین ج ۴ ص ۴۷۶ ج ۷

[۴] توطئه على الامر یعنى: در مطلب با او موافق شد.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۳۶۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=