تفسیر بیان السعادة-غافر

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره مؤمن (غافر)۴۱-۸۵

آیات ۴۱- ۵۲

[سوره غافر (۴۰): آیات ۴۱ تا ۵۲]

وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاهِ وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ (۴۱) تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ (۴۲) لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ لَیْسَ لَهُ دَعْوَهٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَهِ وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ (۴۳) فَسَتَذْکُرُونَ ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (۴۴) فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ (۴۵)

النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ (۴۶) وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ (۴۷) قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ (۴۸) وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَهِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ (۴۹) قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلالٍ (۵۰)

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ (۵۱) یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (۵۲)

ترجمه:

(۴۰/ ۵۲- ۴۱)

و اى قوم من، مرا چه مى‏شود که شما را به رهایى مى‏خوانم، حال آنکه شما مرا به آتش دوزخ دعوت مى‏ کنید

مرا [به این‏] دعوت مى‏کنید که به خداوند کفر بورزم، به او شرک بیاورم، این چیزى است که به آن علم ندارم،حال آنکه من شما را به سوى [خداوند] پیروزمند آمرزگار مى‏خوانم.

حقّا که آنچه مرا به آن مى‏ خوانید، در دنیا و آخرت صاحب دعوتى نیست، سر انجام بازگشتمان به سوى خداوند است و گزاف‏کاران دوزخى‏اند.

و زود باشد که آنچه [اینک‏] به شما مى‏گویم به یاد آورید؛ و کارم را به خداوند واگذار مى‏کنم، چرا که خداوند بر احوال بندگانش بیناست.

پس خداوند او را از عواقب سوء نیرنگى که مى‏ورزیدند، در امان داشت، عذابى سخت آل فرعون را فروگرفت.

[یعنى‏] آتش دوزخ که بامدادان و شامگاهان ایشان را بر آن عرضه دارند؛ و روزى که قیامت بر پا شود [گویند] آل فرعون را به [جایگاه‏] سهمگین‏ترین عذاب وارد کنید.

و آنگاه که در آتش [دوزخ‏] با یکدیگر بگو مگو مى‏ کنند، ناتوانان به مستکبران مى‏گویند ما پیرو شما بودیم، پس آیا شما بازدارنده‏ى بخشى از آتش [دوزخ‏] از ما هستید؟

مستکبران گویند همه‏ى ما در آن هستیم، به راستى که خداوند در میان بندگان داورى کرده است.

و دوزخیان به نگهبانان دوزخ گویند از پروردگارتان بخواهید که روزى از [روزهاى‏] عذاب ما را کاهش دهد.

گویند آیا پیامبرانتان معجزاتى برایتان نمى‏ آوردند؟ گویند چرا [نگهبانان‏] گویند پس دعا کنید، دعاى کافران جز در تباهى نیست.

ما پیامبرانمان و مؤمنان را در زندگانى دنیا و روزى که شاهدان به شهادت برخیزند، یارى مى‏کنیم.

روزى که براى ستمکاران [مشرک‏] عذرخواهیشان سود ندهد؛ و لعنت و بدفرجامى نصیب آنان باشد.

تفسیر

وَ یا قَوْمِ ما لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجاهِ یعنى اى قوم مرا چه شده است که شما را نجات دعوت مى‏کنم و شما مرا به آتش فرا مى‏ خوانید؟ نگفت: شما را چه شده است؟ تا در مقام پند و اندرز از خودش انصاف به خرج دهد.

وَ تَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِکَ بِهِ ما لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ‏ لفظ «تدعوننى» دوم بدل از «تدعوننى» اوّل است یعنى: در حالى که شما مرا به آتش دعوت مى‏کنید و مى‏خواهید که به خدا کفر ورزم و به چیزى که به آن علمى ندارم شرک مى‏ورزم. این جمله کنایه از این است که شما عبادت و پرستش چیزى را جائز مى‏دانید که برهان و دلیل بر آن ندارید، این سفاهت و حماقت نیست، شما عبادت مى‏کنید چیزى را که علم به خدا بودن آن ندارید.

وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ و من شما را دعوت به عزیزى مى‏کنم که هیچ مانعى از تحقّق مراد و مقصود او منع نمى‏کند، عزّت او دلیل خدا بودن او است.

الْغَفَّارِ بخشنده‏اى که شایسته است به‏ وسیله عبادتش غفران و بخشش او را طلب نمود.

لا جَرَمَ‏ درباره این کلمه یعنى لفظ «لا جرم» گفته مى‏شود:

«لا جرم» و «لا ذا جرم» و «لا ان ذا جرم» یعنى به اضافه لفظ «ذا» یا أن مفتوح با لفظ «ذا» و نیز گفته مى‏شود: «و لا عن ذا جرم» همه‏ى این‏ها مانند لفظ «ضرب» است، «لا جرم» مانند «کرم» و نیز گفته مى‏شود: «لا جر» با اسقاط میم، «لا جرم» با ضمّه جیم و سکون راء، گویا که فعل ماضى بوده، سپس استعمال آن زیاد گشته، لفظ «ذا» یا لفظ «أن» و «ذا» یا «عن» و «ذا» بر آن داخل شده و صورتش تغییر نکرده و این لفظ از مادّه «جرم» به معناى گناه است، به این قرینه که «لا جرم» با ضمّه جیم و سکون راء به معناى با باقى ماندنى استعمال شده است، یا از «جرم» به معناى قطع و یقین است به این‏ قرینه که به معناى حتما و لا عادله و به معناى حقّ و ثابت استعمال شده است. این گفته شد اصل این کلمه بود، سپس در مقام تاکید کلام زیاد استعمال شده است تا جایى که به معناى قسم برگشته است، چه گفته مى‏شود: «لا جرم لآتینّک» که مانند جواب قسم براى آن نیز جواب آورده مى‏شود، در سوره نحل بیان اجمالى گفته شد.

أَنَّما تَدْعُونَنِی إِلَیْهِ‏ شما مرا به سوى بت‏ها یا فرعون فرامى ‏خوانید.

لَیْسَ لَهُ دَعْوَهٌ فِی الدُّنْیا وَ لا فِی الْآخِرَهِ که او در دنیا و آخرت داراى یک دعوت مقبول و حقّ نمى‏باشد. و بازگشت ما و شما همگى به سوى خداست.

وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ‏ پس باید از خدایان شما روى‏گردان شد و به سوى خدایى روى آورد که کار ما به او و به محاکمه او منتهى مى‏شود.

وَ أَنَّ الْمُسْرِفِینَ‏ و اسراف‏کاران، یعنى آنان که از حدّ انسانى خود به سبب پشت کردن به خدا، روى آوردن به چیزى که در دنیا و آخرت داراى دعوت نیست تجاوز کرده‏اند.

هُمْ أَصْحابُ النَّارِ فَسَتَذْکُرُونَ‏ این مطالب را هنگام مرگ و آماده شدن اسباب عذاب براى شما به یاد خواهید آورد.

ما أَقُولُ لَکُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ‏ من کار خودم را به خدا مى‏سپارم، که او عزیز و دانا و توانا است و به امر بندگان عنایت دارد، از آنچه که مرا مى‏ترسانید نمى‏ترسم، زیرا از آنچه‏ که مرا مى‏ترسانید قدرت بر هیچ چیز ندارد.

إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ خداوند نسبت به بندگانش بینا و آگاه است، پس هر کس که به او روى نماید او را حفظ مى‏کند.

فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ‏ در اخبار وارد شده که مؤمن آل فرعون را قطعه قطعه کردند ولى خداوند او را از فتنه در دین خویش حفظ کرد و نگهداشت.

از امام صادق در حدیثى آمده است: حزقیل آل فرعون را به توحید خدا و نبوّت موسى علیه السّلام و برترى محمّد صلّى اللّه علیه و آله بر جمیع رسولان الهى و بر جمیع خلقش و برترى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام و نیکان از ائمه بر سایر اوصیاى پیامبران، به برائت از ربوبیّت فرعون دعوت مى‏کرد.

که سخن‏چینان نزد فرعون سعایت نمودند و گفتند: حزقیل مردم را به مخالفت تو فرامى‏ خواند، به دشمنان تو در ضدّیت با تو کمک مى‏کند.

پس فرعون به آنها گفت: حزقیل پسر عموى من، جانشین من بر ملک من، ولىّ عهد من مى ‏باشد، اگر آنچه درباره او راست باشد که کفران نعمت مرا کرده و مستحقّ عذاب مى‏ باشد، اگر شما بر او دروغ مى‏ بندید استحقاق شدیدترین عذاب را دارید، چون شما بدى او را خواسته ‏اید و خودتان را با دست خود به عذاب انداخته ‏اید.

پس فرعون حزقیل و آل فرعون را در یکجا جمع کرد و با هم روبرو ساخت، آنان گفتند: آیا تو خداوندى فرعون پادشاه را انکار مى‏کنى، به نعمت‏هاى او کفر مى‏ورزى؟ حزقیل گفت: اى ملک آیا تا کنون دیده‏اى که من دروغ بگویم؟ فرعون گفت: نه، حزقیل گفت:

از این مردم بپرس پروردگارشان کیست؟

گفتند: فرعون گفت: خالق و آفریننده‏ى شما کیست؟ گفتند:

همین فرعون. گفت: چه کسى روزى‏ دهنده‏ى شماست و بدى ‏ها را از شما دور و دفع مى‏کند؟ گفتند: همین فرعون.

حزقیل گفت: اى ملک من شما و تمام حاضرین را گواه مى ‏گیرم که خداى آنان خداى من است، آفریننده‏ى آنان آفریننده‏ى من است، روزى‏ دهنده‏ى آنان روزى‏ دهنده من است، اصلاح ‏کننده‏ى زندگى آنان اصلاح ‏کننده‏ى زندگى من است، پروردگار و خالق و رازقى براى من نیست مگر همان کسى که پروردگار و خالق و رازق آنانست و تو و حاضرین را گواه مى‏گیرم که از هر پروردگار و روزى‏ دهنده و آفریننده‏اى غیر از پروردگار و خالق و رازق آنان بیزارم و به خدا بودن غیر آن کفر مى‏ ورزم مقصود حزقیل آن است که پروردگار آنان که همان خداى تعالى است پروردگار من است، نگفت آنچه که این‏ها مى‏گویند و قایل به خدایى او هستند پروردگار من است و این معنا بر فرعون و سایرین مخفى ماند، چنین توهّم نمودند که حزقیل مى‏گوید: فرعون پروردگار و خالق و رازق من است.

پس فرعون به حاضرین گفت اى مردمان بد، اى فساد طلبان در ملک من، اى کسانى که بین من و پسر عمویم فتنه برمى‏ انگیزید در حالى که او کمک و یاور من است، شما مستحقّ عذاب من هستید، چه شما فساد کار من و نابودى پسر عمویم و از بین رفتن یار و یاورم را مى ‏خواهید، سپس دستور داد میخ‏هایى آوردند و در ساق و سینه‏ى هر یک از آنها میخى قرار داد و به صاحبان شانه ‏هاى آهنى دستور داد که گوشت آنها را از بدنهایشان جدا سازند، این است معناى قول خدا: یعنى وقتى پیش فرعون از حزقیل سعایت کردند تا او را نابود سازند خداوند او را از شرّ حیله ‏هاى آنها نگهداشت، بدترین عذاب و شکنجه نصیب آل فرعون شد، یعنى همان کسانى که نسبت به حزقیل نزد فرعون سعایت و سخن‏ چینى مى‏ کردند، عذاب و شکنجه عبارت بود از فرو کردن میخ بر بدنهایشان و جدا کردن گوشت بدنها با شانه‏ هاى آهنى.

النَّارُ اگر مقصود از «سوء العذاب» عذاب برزخ و آخرت باشد ممکن است که لفظ «النّار» بدل از آن به صورت بدل اشتمال باشد، نیز ممکن است که لفظ «النّار» مبتدا و قول خداى تعالى: یعرضون خبر آن، جمله تفسیر «سوء العذاب» باشد، اگر مقصود عذاب و شکنجه فرعون در دنیا باشد لفظ «النّار» مبتدا، «یعرضون» خبر آن مى‏باشد، جمله مستأنفه و منقطعه، یا حالیه است بصورت حال مقدّر، یعنى در حالى که بعد از سوء العذاب بر آنها صبح و شب آتش عرضه مى‏شود.

عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا در اخبار زیادى آمده است که‏ عرضه داشتن عذاب صبح و شب در آتش دنیا یعنى آتش برزخ است، که آتش قیامت صبح و شب ندارد، امّا آتش همیشگى و جاودانه آتشى است که خداى تعالى درباره‏ى آن مى‏فرماید:

وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ‏ در اینجا قبل از لفظ «أدخلوا» قول در تقدیر است، لفظ «أدخلوا» از ثلاثى مجرد نیز خوانده شده است.

وَ إِذْ یَتَحاجُّونَ فِی النَّارِ فَیَقُولُ الضُّعَفاءُ مقصود از ضعفا پیروان هستند.

لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا یعنى رؤسا و متبوعین.

إِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِیباً مِنَ النَّارِ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا کُلٌّ فِیها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَکَمَ بَیْنَ الْعِبادِ این آیه در سوره‏ى ابراهیم گذشت، بارها این مطلب گذشت که امثال این آیه کنایه از منافقین امّت است.

وَ قالَ الَّذِینَ فِی النَّارِ لِخَزَنَهِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّکُمْ یُخَفِّفْ عَنَّا یَوْماً مِنَ الْعَذابِ قالُوا أَ وَ لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ رُسُلُکُمْ بِالْبَیِّناتِ‏ منظور از «بیّنات» معجزه‏هاى روشن، یا دلیل و برهان‏هاى صدق رسولان، یا احکام رسالت است.

قالُوا بَلى‏ قالُوا فَادْعُوا یعنى آنها را به استهزا و مسخره گرفتند، لذا گفتند: وَ ما دُعاءُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ‏ یعنى دعا و فراخواندن کافران جز در گمراهى و تباهى نیست، محتمل است که این جمله از جانب خداى تعالى باشد.

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ مقصود از حیات دنیا اگر زندگانى دنیوى مى‏باشد که همراه زندگانى حیوانى طبیعى است پس باید مقصود از نصرت و یارى نصرت در دین آنها باشد، نه نصرت و یارى در دنیایشان، چه بیشتر انبیا بر حسب دنیاى خویش مورد نصرت و یارى قرار نگرفته ‏اند، اگر مقصود از حیات دنیا حیات برزخى است که دیگر اشکالى پیش نمى‏آید، مقصود از اشهاد و گواهان انبیا و اوصیاى آنان مى‏باشند.

یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ مقصود از «سوء الدار» جهنّم است.

 

آیات ۵۳- ۵۸

[سوره غافر (۴۰): آیات ۵۳ تا ۵۸]

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ (۵۳) هُدىً وَ ذِکْرى‏ لِأُولِی الْأَلْبابِ (۵۴) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ (۵۵) إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (۵۶) لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۵۷)

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لا الْمُسِی‏ءُ قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ (۵۸)

ترجمه:

(۴۰/ ۵۸- ۵۳)

و به راستى به موسى رهنمود بخشیدیم و به بنى اسرائیل کتاب آسمانى به میراث دادیم.

که رهنمود و پندآموز خردمندان است.

پس شکیبایى پیشه کن، [و بدان که‏] وعده‏ى الهى حقّ است و براى گناهت آمرزش بخواه و شامگاه و بامدادان سپاسگزارانه پروردگارت را تسبیح گوى.

کسانى که بدون حجّتى که بر ایشان آمده باشد، در آیات الهى مجادله مى‏کنند، در دلهایشان جز خود بزرگ‏بینى نیست، که به آن نایل نشوند؛ پس بر خداوند پناه ببر، که او شنواى بیناست.

بى‏ گمان آفرینش آسمانها و زمین از آفرینش انسانها بزرگتر است، ولى بیشترینه‏ى مردم نمى‏دانند.

و نابینا و بینا برابر نیستند؛ همچنین کسانى که ایمان آورده‏اند و کارهاى شایسته کرده‏اند و بدکرداران هم [برابر نیستند]؛ چه اندک پند مى‏گیرید.

تفسیر

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْهُدى‏ وصف هدایت خلق را به موسى عطا کردیم، بدین گونه که او را رسول خود به سوى آنها قرار دادیم یا مقصود این است که موسى هدایت یافته است، بدین گونه که او را به آنچه که باید به سوى آن رهنمون شود راهنمایى کردیم، یا آیات و یا احکام و یا تورات به او دادیم که به وسیله‏ى آن هدایت شود.

وَ أَوْرَثْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ‏ یعنى کتاب نبوّت و احکام آن، یا کتاب تورات را به بنى اسرائیل به ارث دادیم.

هُدىً وَ ذِکْرى‏ که آن دارنده‏ى هدایت، یا هدایت‏کننده، یا چیزى است که به‏وسیله آن هدایت مى‏شود.

لِأُولِی الْأَلْبابِ‏ بارها این مطلب گذشته است که انسان بدون ولایت مانند گردویى است که از مغز خالى است، اعمال او نیز بدون مغز است، اگر چه آن اعمال مطابق آن چیز مى‏باشد که در شریعت وارد شده است.

چنانچه فقها و طبق اخبار وارده به این مطلب فتوا داده‏ اند، که چنین شخصى خود و اعمالش لایق آتش است، آنگاه که به ولایت متصل مى‏ شود داراى لب و مغز مى‏گردد، اعمال او نیز داراى مغز مى‏ شود.

فَاصْبِرْ و چون ذکر امّت‏هاى پیشین و رسولان آنها و نابودى آنها به علت تکذیب رسولان، ذکر موسى و فرعون همه‏ى این‏ها جهت دیدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، که قوم او او را تکذیب کردند و ولایت را ترک نمودند لذا بعد از ذکر حکایت آنها به طریق تفریح فرمود: صبر کن که وعده‏ى خدا به یارى تو حقّ است‏ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏ یعنى وعده‏ى خدا به یارى تو.

وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ‏ آیه را تکرار نمود تا امر به صبر را تعلیل نماید.

إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ که البتّه در سینه‏ى آن‏ها جز انصراف از حقّ و تکبّر ورزیدن نسبت به اهل حقّ چیزى نیست.

ما هُمْ بِبالِغِیهِ‏ آنان به آنچه لازمه آن برترى است نمى‏ رسند.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ‏ از آن برترى‏جویى آنها به خدا پناه ببر إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ او شنواى پناه بردن تو است، پس نسبت به آنچه که درباره‏ى تو مى‏گویند و تدبیر مى‏ کنند تو را پناه مى‏دهد، نمى‏ گذارد که مکر و حیله‏ى انها در تو نفوذ نماید.

الْبَصِیرُ یعنى خداوند به حال تو و آنها و به کار تو و به کار آنها و به کبر تو اگر کبر بورزى و به کبر آنان بینا و آگاه است.

لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ‏ یعنى آفریدن آسمانها و زمین بزرگتر از آفریدن مردم است، پس براى مردمى که در خلق و آفرینش ضعیف‏ترند، شایسته نیست که در مقابل آنچه که از او بزرگتر است تکبّر نماید و کبر بورزد فرمود:

آفریدن آسمانها و زمین بزرگتر از آفریدن مردم است، نفرمود: خود آسمانها و زمین بزرگتر است.

تا اشعار به این باشد که صورت خلقى و آفرینشى آسمانها و زمین بزرگتر از صورت آفرینش انسان است، ولى نشئه روحى انسانى به مراتب بزرگتر از صورت آسمانها و زمین و بزرگتر از نشئه روحى امرى آن دو است.

و مجادله‏ کننده از مقام روحى امرى خویش به صورت خلقى و آفرینشى تنزّل نموده گویى که اصلا نشئه روحى ندارد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ‏ لکن بیشتر مردم داراى‏ مقام علم نیستند، تا ضعف خود را بفهمد، یا بیشتر مردم ضعف و حقارت و کوچکى خود را به آسمانها نمى‏دانند.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ این جمله براى رفع توهّم است که عدم و جهل مى‏تواند عذر کبر ورزیدن و جدال نمودن آنها باشد، روى همین جهت است که «اعمى» را مقدّم انداخت، مقصود از نابینایى، نابینایى قلب است که از اوصاف قوّه علّامه به معناى جهل مى‏باشد، چنانچه مراد از بصر و بینایى بصیرت قلب است که عبارت از علم است.

وَ الَّذِینَ آمَنُوا از این جهت ایمان‏ آورندگان را مقدّم بر گنهکاران و بدکاران آورد، چون غرض با تقدیم «أعمى» حاصل شده است.

وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِی‏ءُ مقصود از ایمان انقیاد و تسلیم است که با بیعت عامّ یا بیعت خاصّ حاصل مى‏شود، یا مقصود خود بیعت عامّ یا خاصّ است، مقصود از عمل صالح بیعت خاصّ است، یا مقصود عمل به شروطى که هر دو بیعت گرفته مى‏شود.

و هر یک از معانى فوق مراد باشد مقصود بیان این مطلب است که کسى که قوّه عمّاله‏اش را کامل کرده باشد با کسى که چنین نکرده باشد مساوى نیست.

و زیاد شدن لفظ «لا» در «مسیئى» جهت یک اشاره خفى است به اینکه «مسیئى» و بدکار معدوم است به خلاف محسن و نیکوکار، گویى که دخول نفى بر محسن و نیکوکار جائز نیست.

وگرنه سوق عبارت چنین بود که لفظ «لا» که براى تاکید نفى است بر «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» داخل شود.

قَلِیلًا ما تَتَذَکَّرُونَ‏ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: پس چرا فرق بین نیکوکاران و بدکاران ظاهر نمى‏شود؟ پس فرمود: فرق در قیامت ظاهر مى‏شود.

آیات ۵۹- ۶۶

[سوره غافر (۴۰): آیات ۵۹ تا ۶۶]

إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (۵۹) وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ (۶۰) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ (۶۱) ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ (۶۲) کَذلِکَ یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (۶۳)

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ (۶۴) هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۶۵) قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ (۶۶)

ترجمه:

(۴۰/ ۶۶- ۵۹)

بى‏گمان قیامت آمدنى است که شکّى در آن نیست، ولى بیشترینه‏ى مردم باور نمى ‏دارند.

و پروردگارتان گوید مرا به دعا بخوانید تا برایتان اجابت کنم، بى‏ گمان کسانى که از عبادت من استکبار مى‏ ورزند، زودا که به خوارى و زارى وارد دوزخ شوند.

خداوند کسى است که شب را براى شما آفرید تا در آن آرام گیرید و روز را چشم ‏اندازى روشن ساخت؛ بى‏ گمان خداوند بر مردمان بخشش و بخشایش دارد، ولى بیشترینه‏ى مردم سپاس نمى‏ گزارند.

چنین است خداوند، پروردگارتان، که آفریننده‏ى همه چیز است، خدایى جز او نیست، پس چگونه به بیراهه مى‏روید؟

بدین‏سان کسانى که به آیات الهى انکار ورزیدند، به بیراهه افکنده شوند.

خداوند کسى است که زمین را آرامشگاه و آسمان را سرپناه شما قرار داد، شما را نقشبندى کرد و شکلهاى شما را نیکو پرداخت و شما را از پاکیزه‏ها روزى داد؛ چنین است خداوند، پروردگارتان، بزرگا خداوندى که پروردگار جهانیان است.

اوست زنده که خدایى جز او نیست، پس او را- در حالى که دین خود را براى او پیراسته مى‏دارید- بخوانید؛ سپاس خداوند را که پروردگار جهانیان است.

بگو من بازداشته شده‏ ام از اینکه کسانى را که شما به جاى خداوند مى‏پرستید؛ بپرستم، آن هم هنگامى که روشنگری هایى براى من از جانب پروردگارم آمده است؛ و دستور یافته‏ام که در برابر پروردگار جهانیان، تسلیم پیشه کنم.

تفسیر

إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها در اوّل سوره بقره وجه عدم وجود شک و ریب در کتاب با وجود کثرت شک ‏کنندگان گذشت‏ ، پس وجه عدم شک و ریب در قیامت و ساعت و ظهور قائم علیه السّلام با وجود کثرت شک‏کنندگان در این امور با مقایسه معلوم مى‏شود.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ‏ لکن بیشتر مردم به قیامت ایمان نمى‏آورند، یا به خدا ایمان نمى‏آورند تا آن‏وقت که آمدن قیامت را بدانند، یا به تو ایمان آورند، تا تو را در آمدن قیامت تصدیق کنند.

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏ در سوره بقره و در سوره نمل بیان تعلیق استجابت بر دعا و کیفیّت دعا و کیفیت اجابت خداى تعالى نسبت به دعاکنندگان گذشت، هر کس بخواهد به آنجا رجوع نماید.

و آیا رسیدن به مراد و مقصود بعد از دعاها و صدقه‏ها و برکت در اموال و اولاد به دنبال صله و انفاق از امور اتّفاقى است؟

بعضى از فلاسفه گفته‏ اند: این مطلب از اتّفاقیّات است، برهان آنها در انکار سبب بودن دعاها و صدقات این است که عالى و بالا توجّهى به دانى و پایین ندارد، دانى نمى‏ تواند در عالى مؤثر باشد.

بنابراین به مقصود رسیدن بعد از دعا و صدقه جز محض اتّفاق چیزى نیست.

ولى صریح آیات و اخبار تسبیب و سببیت بین دعاها و اجابت‏ها، بین صدقه‏ ها و دفع بلاها و جذب برکت‏ها، بین صله‏ ها و زیادى عمرها و اولاد را ثابت مى‏کند.

تحقیق بدا و نسبت تردّد، محو و اثبات به خداى تعالى.

تحقیق مطلب این است که عوالم بعد از مقام غیب که از آن تعبیر مى‏شود که از آن نه خبرى و نه اسمى و نه رسمى هست، بعد از مقام واحدیت که از آن به مقام اسما و صفات تعبیر مى‏شود و بعد از مقام فعل که از آن تعبیر به مشیّت مى‏شود … به وجهى شش عالم‏اند، به وجهى هفت و به وجهى هفتاد، به وجهى هفتصد، به وجهى هفت هزار، به وجهى هفتاد هزار و به وجهى غیر متناهى‏ اند.

و حال هر عالم بالا نسبت به عالم پایین حال نفس است نسبت به قوا و مدارک آن، مرتبه‏ى عالم مثال از عالم طبع مرتبه‏ى خیال انسانى نسبت به بدن و قوایش مى‏باشد.

پس همان‏طور که قواى خیالى نفس از بدن خیالى و غیر بدن خیالى متأثّر مى‏شود و بدان وسیله خیال تحت تأثیر قرار مى‏گیرد، تأثّر خیال عینا همان تأثّر نفس است همچنین عالم مثال از عالم طبع متأثّر مى‏گردد، متأثّر عالم مثال عینا همان تأثّر نفوس کلّى است و تأثّر نفوس کلّى همان تأثّر عقول کلّى و تأثّر آن تأثّر مشیّت و آن عبارت از تأثّر اله است.

و همان‏طور که نفوس بشرى بعد از تأثّر از بدن‏ها و قواى آن قوّه‏ى شوق و اراده را تحریک مى‏کند تا موذى را دفع و نافع را جذب کند همین طورست نفوس کلّى که بعد از تأثّر قواى مثالى خیالى اسباب دفع موذى و جذب نافع را تحریک و تهیج مى‏ کند به آنچه که از آن متأثّر شده است.

و حوادث همان‏طور که به سبب اسباب طبیعى زمینى پدید مى ‏آیند همچنین با اسباب الهى آسمانى و سبب‏هاى آسمانى گاهى به سبب اسباب طبیعى تحت تأثیر قرار مى‏ گیرند و گاهى به محض تصوّر و اراده متأثّر مى‏ شوند که اسباب آسمانى مظاهر اراده‏ى خدا و افعال آن مظاهر افعال خداست که هرگاه چیزى را اراده کند مى‏گوید شو؛ مى‏شود بدون آنکه اسباب طبیعى در کار باشد.

عالم مثال مانند عالم خیال از احاطه‏ى به همه مدرکات در یک دفعه عاجز و در مضیقه است، بلکه صورت‏ها پشت سر هم و تدریجى بر او وارد مى‏شود و ادراکات به صورت جایگزین و یکى پس از دیگرى در آن تجدّد مى ‏یابد، روى همین جهت است که ضرر یا خیر (نفع) شخص در عالم مثال ثابت مى‏ شود، سپس از همان شخص یا غیر او دعا محقّق مى‏شود تا ضرر دفع شود، یا عملى و کارى صورت گیرد که آن خیر جذب شود.

پس صورت آن دعا یا آن عمل در عالم مثال واقع مى‏شود و صورت لازم دعا یا عمل نیز که همان دفع ضرر یا جذب خیر است در آن عالم واقع مى‏شود.

و هر چیزى را که نفوس عالى کلّى یا جزئى تصوّر کنند صورت آن در این عالم واقع مى‏شود خواه طبق جریان عادى و با اسباب طبیعى و خواه خارج از جریان عادى و از همین لوح‏هاى مثالى است که بداء به خداى تعالى نسبت داده مى‏شود و نیز تردّد به او نسبت داده مى‏شود.

و تردّد عبارت است از ترجیح دادن یکى از دو چیز تصوّر شده به نحوى که گاهى این را ترجیح دهد و گاهى آن را، چه هرگاه مؤمن به شخصى دعاى خیر کند، دیگرى دعاى شرّ نماید صورت دعاى اوّلى با لازمش گاهى ثابت مى‏ شود و گاهى دعاى دیگرى با لازمه‏اش ثابت مى‏گردد، آنگاه صورت تردّد در نظر ناظر ظاهر مى ‏شود و دو صورت متقابل مى ‏بیند، این تردّد را به خداى تعالى نسبت مى‏ دهد، چنانچه افعال قواى انسانى را به نفوس نسبت مى‏ دهد و همچنین است نسبت بدا به خداى تعالى.

گاهى اتّفاق مى‏افتد که یک مکاشف از قبیل نبىّ صلّى اللّه علیه و آله یا ولىّ علیه السّلام به آن الواح اتّصال پیدا مى‏کند و بعضى از اسباب و مسبّبات را آنجا مى‏بیند، منافى اسباب و مسبّبات را اگر در آنجا ثابت باشد نمى ‏بیند، چون نفوس خیالى بشرى از احاطه به همه‏ى آنچه در آنجا ثابت است در تنگناست.

و در نتیجه از آنچه که مشاهده کرده خبر مى ‏دهد، آنچه که از آن خبر مى‏ دهد واقع نمى‏ شود، در این صورت نسبت بدا به الواح مى‏دهد و این معنا از قصور نظر بیننده است و از آن جهت نیست که آنچه واقع مى‏ شود در آنجا ثبت نشده است.

و آن مکاشف و بیننده نیز دروغ نگفته است؛ چون از مشاهدات و دیده‏هاى خودش خبر داده است.

إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی‏ چون عبودیّت مقتضى خروج از انانیّت و وابستگى و تعلّق به حقّ اوّل تعالى بود و این وابستگى و تعلّق اقتضا مى‏کرد که حقّ تعالى در وجود عبداستقلال در انانیّت داشته باشد …

لذا خداى تعالى در مقام «یستکبرون عن دعائى» فرمود:

«یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی‏» تا اشاره به این تلازم باشد.

سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ‏ یعنى در حال حقارت و خوارى داخل جهنّم مى‏شوند.

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ‏ این جمله مستأنفه و جواب سؤال مقدّر و شمارش نعمت‏هاى خدا بر بندگان در مقام تعطیل است.

وَ النَّهارَ مُبْصِراً این آیه با بیان آن در سوره یونس گذشت.

إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ‏ البتّه خداوند بر حسب مقامات نباتى، حیوانى و انسانى بر مردم فضل و لطف دارد.

وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ‏ بیشتر مردم شکر نعمت‏ها و فضل خدا بر خودشان را به‏جا نمى‏آورند، چون بعضى از مردم مبدأ دانا و توانا و صاحب عنایت به خلق را انکار مى‏کنند و بعضى به این مسئله هوشیار نیستند که نعمت‏ها از جانب خداست و بعضى به نعمت آگاه نیستند، برخى نیز از نعمت و نعمت‏دهنده غفلت دارند.

ذلِکُمُ اللَّهُ‏ آن کسى که موصوف به نعمت دادن این نعمت‏هاست خداى تعالى است.

رَبُّکُمْ خالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خداى تعالى نخست ربوبیّت خود را بر آنان ثابت نمود تا متنبّه شوند که او مستحقّ عبادت است، نه غیر او که داراى مقام ربوبیّت نیست، سپس‏ خالق بودن و آفریننده همه چیزهاى بودن را ذکر نمود، که از جمله‏ى آن چیزها معبودهاى باطل آنهاست، سپس بعد از اشاره به عنایت به خلق و فضل بر آنان الوهیّت را منحصر در خودش نمود تا الوهیّت معبودهاى آنان را نفى کند، تا بر آن مردم قبل از انکار روى آوردن به غیر خدا بطلان روى آوردن به غیر خدا ظاهر و آشکار شود.

فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ کَذلِکَ‏ یعنى به کجا روى مى‏برید با اینکه بطلان آن واضح است.

یُؤْفَکُ الَّذِینَ کانُوا بِآیاتِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَراراً وَ السَّماءَ بِناءً وَ صَوَّرَکُمْ‏ به شما در مقام بدنها و ارواحتان صورت داد.

فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ‏ در هر دو مقام صورتهاى شما را زیبا نمود.

وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ‏ از روزیهاى پاک نباتى زمینى به شما داد، که روزى مقام نبات انسان بر حسب شرف و لطف و لذّت و اندرز پاکیزه‏ترین روزى؛ روزى براى بقیّه مراتب حیوانى است و همچنین طیّبات شامل روزیهاى پاک زمینى و آسمانى است، که روزى حیوان عبارت از لذّت بردن و بهره‏مند شدن از غذاى نبات و بهره‏مند شدن از ادراک مدرکات حیوان است، طیّبات شامل روزیهاى پاک انسانى آسمانى است از قبیل علوم و مکاشفات و معاینات و متحقّق شدن به حقایق.

ذلِکُمُ‏ کسى که موصوف به این اوصاف است خداى تعالى است که پروردگار شماست.

اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ‏ خداى تعالى خودش را بر خلق انسان و تهیه رزق او مدح نموده که خداى تعالى روزى انسان را بر حسب همه مراتب و مقامات او تهیّه نموده، از لطیف‏ترین خوردنیها و آشامیدنیها و آنچه که درک مى‏شود و تخیّل مى‏گردد و معلوم مى‏شود، که در خلقت انسان دقایق متعدّد بزرگ و صنعت‏هاى متقن و حکمت‏هاى رسایى است که از ادراک آنها عقول عاجزند و همچنین است در تهیّه اسباب روزى انسان بر حسب مقام‏ها و مراتب سه‏گانه انسان.

هُوَ الْحَیُ‏ پس از آنکه اشاره به بعضى نسبت‏ها و اضافات نسبت به خلقش نمود به بعضى از صفات حقیقى خود نیز اشاره نمود، تا کنایه از معبود باطل و فانى شدن آنها باشد، کنایه از خود آنها و مرگ و منتهى شدن نشان به خدا باشد، تا دلیل و حجّت بر عبودیّت و بندگى آنان نسبت به خدا و بطلان معبود بودن غیر خدا باشد.

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ این جمله را تکرار کرد تا در مقام رد خدایان آنها به توحید خویش اهتمام بورزد.

فَادْعُوهُ‏ اگر خداوند باقى است و بقیه غیر از خدا همه فانى هستند پس خدا را بخوانید و خواندن او را ترک نکنید و غیر خدا را نخوانید، که شما فانى مى‏شوید و به سوى خدا منتهى مى‏شوید، زیرا خدا باقى است و غیر خدا فانى.

مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ‏ مقصود از دین طریق و راه یا اعمال شرعى دین است.

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ این جمله انشاى حمد از جانب خداى تعالى بر تفرّد و تنهایى او به الهیّت است.

چنانچه از امام سجّاد علیه السّلام وارد شده: هرگاه یکى از شما بگوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏» بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏» که خداوند مى‏فرماید: «هُوَ الْحَیُّ … تا آخر آیه» که ظاهر آیه امر به انشاء حمد هنگام توحید اوست.

یا اخبار از جانب خداى تعالى به این است که پس حصر الوهیّت در خدا باید حمد را منحصر در خداى تعالى دانست پس این جمله به منزله‏ى نتیجه‏ى ما قبلش مى‏باشد.

و چون آیه‏ها در مقام شمردن نعمت‏هاست در رأس آیه ‏ها ادات وصل نیاورد.

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِی الْبَیِّناتُ مِنْ رَبِّی وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ‏ منظور از این آیات این است که پس از آنکه نعمت‏هاى خدا را یادآور شدى و متذکّر حصر الهیّت در او گشتى برائت و بیزارى خود را از عبادت معبودهاى آنان ظاهر کن.

آیات ۶۷- ۷۷

[سوره غافر (۴۰): آیات ۶۷ تا ۷۷]

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمًّى وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۷) هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۶۸) أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ (۶۹) الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۷۰) إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ (۷۱)

فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ (۷۲) ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ (۷۳) مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ (۷۴) ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ (۷۵) ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ (۷۶)

فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ (۷۷)

ترجمه:

(۴۰/ ۷۷- ۶۷)

او کسى است که شما را [ابتدا] از خاک، سپس از نطفه، سپس از خون بسته آفرید؛ سپس شما را به هیئت نوزادى [از رحمها] بیرون آورد، تا به کمال رشدتان برسید، سپس تا پیر شوید و بعضى از شما پیشاپیش جانش گرفته مى‏شود و تا به سر آمدى معیّن برسید و باشد که تعقّل کنید.

او کسى است که زنده مى‏دارد و مى‏میراند و چون امرى را اراده کند، فقط به آن مى‏گوید موجود شو، بى‏درنگ موجود مى‏شود.

آیا کسانى را که در آیات الهى مجادله مى‏کنند، ندیده‏اید که چگونه به بیراهه کشیده مى‏شوند.

کسانى که کتاب آسمانى و آنچه پیامبرانمان را براى آن فرستاده‏ایم، تکذیب مى‏کنند،زودا که [نتیجه و حقیقت را] بدانند.

آنگاه که غلها در گردنهایشان است، به زنجیرها در آب گرم کشیده مى‏شوند ….

سپس در آتش [دوزخ‏] سوخته مى‏ شوند.

سپس به آنان گویند آنچه در برابر خداوند شریک مى‏آوردید، کجاست؟ …

گویند از دید ما گم شدند، بلکه پیشتر هم چیزى را به پرستش نمى‏ خواندیم؛ بدین‏سان خداوند کافران را بیراه گذارد.

این از آن است که در روى زمین به ناحقّ شادى مى‏ کردید و از آن است که فخر مى‏ فروختید.

از دروازه ‏هاى جهنّم وارد شوید، که جاودانه در آنید، جایگاه متکبران چه بد است.

پس شکیبایى پیشه کن، که وعده‏ى الهى حقّ است، اگر بخشى از آنچه به ایشان وعده داده‏ایم به تو بنمایانیم، یا جان تو را [پیش از آن‏] بگیریم، در هر صورت به سوى ما بازگردانده مى‏شوند.

تفسیر

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ‏ به طریقه شمارش نعمت‏ها نعمت دیگرى را ذکر نمود، یا این جمله در مقام تعلیل قول خداى تعالى «نهیت» مى‏ باشد.

مِنْ تُرابٍ‏ خداوند شما را از خاک آفرید، که تولّد مادّه نطفه حاصل نمى‏شود مگر از دانه‏ها و حبوب نبات، گوشت و شیر حیوان و همه این‏ها از خاک حاصل مى‏شود.

ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَهٍ هر سه لفظ «تراب» و «نطفه» و «علقه» را بصورت نکره آورد تا اشاره به این باشد که خاکى که نطفه از آن حاصل مى‏شود باید خاک مخصوص با کیفیّت مخصوص باشد که با سایر عناصر ممزوج شده باشد و نطفه‏اى که مادّه انسان مى‏ شود باید نطفه مخصوص باشد که از سایر نطفه ‏ها جدا و ممتاز گردد و همچنین است مطلب در مورد علقه.

ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا لفظ «و لتبلغوا» عطف بر «لتکونوا» یا عطف بر محذوف است که تقدیر جمله چنین بوده: «لتستکملوا فى نفوسکم و لتبلغوا».

أَجَلًا مُسَمًّى‏ و قول خداى تعالى: وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى‏ بین معطوف و معطوف علیه یا بین علت و معلول قرار گرفته، یا متعلق به محذوف است این چنین: «و منکم من یبقى لتبلغوا اجلا مسمى».

وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏ شاید با عقلهایشان مطلب را درک کنید، یا از جمله‏ى عقلا شوید، یا امر آخرى را تعقّل کنید و از امر دنیا جدا سازید، زیرا که انتقال‏ها در حالت‏هاى مختلف میراندن و زنده‏کردنهاست و باید انسان از این انتقال‏هاى کوچک به انتقال بزرگ پى ببرد و بداند که آن انتقال بزرگ در حقیقت فانى شدن و از بین رفتن نیست، بلکه انتقال بزرگ فانى کردن یک صورت و زنده نمودن صورت دیگر به صورتى تمام‏تر و کامل‏ترست بیشتر اجزاى این آیه با بیان آن در سوره حجّ گذشت.

هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ‏ این آیه از قبیل شمارش نعمت‏ها یا تعلیل ما قبلش و اشاره به نعمت‏هاى خدا مى ‏کند.

فَإِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ این آیه با بیان آن در سوره بقره در ضمن قول خدا: بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِذا قَضى‏ أَمْراً و در غیر آیه نیز گفته شد.

أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ أَنَّى یُصْرَفُونَ‏ آیا ندیدى کسانى را که در آیات خدا مجادله مى‏کنند؟

این‏ها از خدا به کجا روى مى‏آورند؟! الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا این جمله بدل یا صفت براى‏ الَّذِینَ یُجادِلُونَ‏ است یا خبر یا مفعول محذوف است.

یا مبتداست که خبر آن «فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‏» است.

فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ‏ لفظ «اذا» مفعول «یعلمون» یا ظرف آن است و مفعول فعل یا فراموش شده (منسىّ) و یا مقدّرست.

وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ فِی الْحَمِیمِ ثُمَّ فِی النَّارِ یُسْجَرُونَ‏ در آتش داغ مى‏شوند، یا افروخته مى‏شوند.

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ‏ لفظ «ما» زایده یا موصوله یا موصوفه است و ضمیر عاید محذوف است.

مِنْ دُونِ اللَّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا یعنى آن کفّار ابتدا گفتند بت‏ها از نظر ما گم شدند و محو نابود گشتند، سپس توجّه پیدا کردند که خود این کفّار بر حسب حدود و تعیّناتشان بت‏ها را فرامى‏خواندند و حدود یک امر عدمى بودند و لیکن بر کوتاه ‏بینان مانند سراب به صورت امر موجود و جلوه ‏گر گشته ‏اند، ولى در قیامت حدود برداشته مى‏ شود و همه مى‏ فهمند که حدود و تعیّنات حقیقت نداشته ‏اند.

و لذا از اخبار به فرار و محو و نابود شدن بت‏ها و شرکا را نتیجه گرفتند و گفتند: بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً ما قبلا چیزى را به خدا فرانمى‏خواندیم و در اخبار وارد شده است که آیه درباره کسانى است که از ولایت و از على علیه السّلام اعراض کرده ‏اند.

و مقصود از آنچه که آن را شریک قرار مى‏دهند رؤساى ضلالت و گمراهى است.

بنابراین مقصود از «الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ) کسانى هستند که در خلافت على علیه السّلام مجادله مى‏کنند و مقصود از «الَّذِینَ کَذَّبُوا بِالْکِتابِ» کسانى هستند که آیات وارد در ولایت را تکذیب نمودند.

و مقصود از بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا ولایت است، چه آن عنایت رسالت است به دلیل قول خداى تعالى: إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏ و مقصود از عَمَّا یُشْرِکُونَ‏ چیزى است که آن را در خلافت شریک على علیه السّلام قرار مى‏دهند و «مِنْ دُونِ اللَّهِ» یعنى بدون اذن خدا.

یا معناى آن این است: در حالى که شرکاى غیر على علیه السّلام باشند که او مظهر خداى تعالى است.

کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکافِرِینَ‏ خداوند این چنین کافران را در دنیا یا در آخرت گمراه مى‏ کند.

از امام باقر علیه السّلام آمده است: اینان (ناصبى ‏ها) از اهل قبله هستند که براى آنان گودالى از آتش کنده مى‏شود، آتشى که خداوند در مشرق خلق کرده است و از آن آتش شراره، شعله و دود و گرما وداغى به آنان مى‏رسد تا روز قیامت، سپس بازگشت و اعمال آنان به سوى آتش است و در آتش مى‏سوزند، سپس به آنان گفته مى‏ شود: کجاست آن کسى که جز خدا او را شریک خدا قرار مى‏ دادید؟- یعنى کجاست آن امامى که آن را براى خود پیشوا قرار دادید، امامى را که خداوند او را براى مردم قرار داده ترک کردید؟! ذلِکُمْ‏ یعنى این عذاب‏ بِما کُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ‏ مقصود از غیر حقّ باطل است که این لفظ در این معنا استعمال مى‏شود.

وَ بِما کُنْتُمْ تَمْرَحُونَ‏ لفظ «مرح» به معناى شدّت فرح و خوشحالى است و آن کارى است مذموم و ناپسند خواه به حقّ باشد یا به غیر حقّ چون اسراف در خوشحالى است.

ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ‏ در سوره زمر وجه قید (تقیید) ورود به درهاى جهنّم گذشت.

خالِدِینَ فِیها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَ‏ آوردن اسم ظاهر «المتکبّرین به جاى ضمیر «هم» براى اشعار به این است که متکبّر کسى است که از اطاعت امام خارج شده باشد و سرّ آن این است که خروج از اطاعت امام جز از انانیّت ناشى نمى‏شود، انانیّت و خودبینى همان تکبّرست.

فَاصْبِرْ حال وقتى فهمیدى که با تو و على علیه السّلام نفاق مى‏ورزند چگونه هستند پس صبر کن و بى‏تابى نکن و اندوهناک مباش.

إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ‏ وعده‏ى خدا حقّ است و خلافى در آن نیست.

فَإِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ‏ و ما قسمتى از عذابى را که به آنان وعده مى‏دهیم به تو نشان دهیم.

أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ فَإِلَیْنا یُرْجَعُونَ‏ تفسیر این آیه در سوره یونس و سوره رعد گذشت.

آیات ۷۸- ۸۵

[سوره غافر (۴۰): آیات ۷۸ تا ۸۵]

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ (۷۸) اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۹) وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَهً فِی صُدُورِکُمْ وَ عَلَیْها وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (۸۰) وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ (۸۱) أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲)

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۸۳) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ (۸۴) فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (۸۵)

ترجمه:

(۴۰/ ۸۵- ۷۸)

و به راستى پیش از تو پیامبرانى فرستادیم که داستان بعضى از آنان را با تو گفته‏ایم، داستان بعضى از آنان را با تو نگفته‏ایم، هیچ پیامبرى را نرسد که جز به اذن الهى معجزه‏اى بیاورد؛ پس چون امر الهى فرا رسید، داورى به حقّ انجام گیرد و باطل‏ اندیشان در آنجا زیانکار شوند.

خداوند است که براى شما چارپایانى آفریده است که بر برخى از آنها سوار شوید و از برخى از آنها بخورید.

و براى شما در آنها سودهایى هست و نیز براى آنکه سوار بر آنها به مقصودى که در دل دارید برسید، بر آنها و بر کشتیها [به هرجا خواهید] منتقل مى‏شوید.

و به شما آیات خویش را مى‏نمایاند، پس کدام یک از آیات الهى را انکار مى‏کنید؟

آیا در زمین سیر و سفر نکرده‏اند که بنگرند سر انجام کسانى که پیش از آنان بوده ‏اند چگونه بوده است، آنان از ایشان پرشمارتر و پرتوان‏تر و پراثرتر در زمین بوده ‏اند، امّا آنچه به دست آوردند به کارشان نیامد.

آنگاه که پیامبرانشان براى آنان پدیده‏ هاى روشنگر آوردند، از آن مقدار علمى که داشتند، شادمانى کردند و [تبعات‏] آنچه ریشخندش مى‏ کردند آنان را فروگرفت.

و چون عذاب ما را دیدند گفتند تنها به خداوند ایمان آوردیم و به آنچه شرک آورده بودیم، اینک کافریم.

ولى هنگامى که عذاب ما را دیدند، دیگر ایمانشان برایشان سودى نداشت؛ این سنّت الهى است که در میان بندگانش جارى بوده است، در آنجا کافران زیانکار شدند.

تفسیر

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ‏ پس نظر کن به حال و آینده رسولان از جانب خدا و آنچه که از امّت‏هایشان بر آنها وارد شده است، قوم تو نیز نظر کند به آنچه که از آن امّت‏ها بوده، تا توسّلى پیدا کنى و بر آزار قومت صبر نمایى، قوم تو نیز بدانند که رسول جز بشر نمى‏باشد و حال رسول جز حال سایر مردم نیست.

وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَهٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ‏ هیچ رسولى آیه و معجزه‏اى نمى‏آورد مگر با اذن خدا، چه آیات و نشانه‏ها از جانب خدا طبق حکمت‏ها و مصلحت‏ها نازل مى‏شود، پس کسى حقّ ندارد آنچه را که آنها پیشنهاد مى‏کنند درخواست کنى.

فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ‏ پس آنگاه که امر خدا به عذاب بیاید، عذاب در دنیا یا در آخرت، یا امر خدا به انقضاى اجل، یا به حساب در قیامت، یا به ظهور قائم (عجّل اللّه تعالى فرجه) بیاید.

قُضِیَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ‏ قطعا به حقّ حکم مى‏شود و باطل‏کاران در آن زمان و مکان زیان مى‏بینند.

اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَنْعامَ‏ این جمله در مقام تعلیل، یا در مقام شمارش نعمت‏هاست.

لِتَرْکَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْکُلُونَ وَ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ‏ منافع دیگر چهارپایان مانند شیر، پوست، چشم‏ها و غیر این‏ها.

وَ لِتَبْلُغُوا عَلَیْها حاجَهً فِی صُدُورِکُمْ‏ با وجود چهارپایان به حاجت و مقصود خود مى‏رسى، بدین گونه که بارها را بر پشت آنها گذاشته و به هرجا که مى‏خواهید نقل مى‏کنید.

وَ عَلَیْها و در خستگى بر آنها سوار مى‏شوید.

وَ عَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ‏ تفسیر بعضى از اجزاى این آیه در سوره‏ى مؤمنون بیان شد.

وَ یُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ اللَّهِ تُنْکِرُونَ‏ مقصود آیات خداست که بر علم و قدرت و حکمت و عنایت و مهربانى به خلقش دلالت کند.

أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ آیا در زمین عالم کبیر سیر نمى‏کنند تا آثار امّت‏هاى پیشین را که هلاک شده‏اند ببینند؟ و اخبار آنان را بشنوند؟- یا در زمین عالم صغیر سیر نمى‏کنند تا علم و آگاهى پیدا کنند و آثار امّت‏هاى پیشین را که تابع شهوت و غضب و شیطنت خویش بودند بیابند، یا در زمین اخبار و سیره‏هاى امّت‏هاى پیشین یا در زمین قرآن سیر کنند.

فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ‏ کارهایى که انجام مى‏دادند آنان را از عذاب بى‏نیاز نکرده است.

ما کانُوا یَکْسِبُونَ‏ لفظ «ما» اوّل در «فما اغنى» نافیه یا استفهامیّه است، «ما» دوّم موصوله یا موصوفه یا مصدریّه یا استفهامیّه است.

فَلَمَّا جاءَتْهُمْ‏ عطف از قبیل عطف تفصیل بر اجمال است که موارد دستاوردهاى آنان را بیان مى‏کند.

رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ‏ وقتى رسولان الهى با بینات و دلیل‏هاى روشن براى آنان آمدند، آنها چه‏ همان مقدار علم که نزد خود داشتند خوشحال شدند که مقصود دقایق و نکات علوم حکمت از قبیل علوم طبیعى و ریاضى و الهى است، ندانستند که این علوم اگر با اذن از جانب خدا و جانشینانش نباشد و صاحب آن علوم در طریق الى اللّه نباشد آن علوم حجاب بزرگ و سدّ محکمى براى سلوک الى اللّه مى‏شود، بلکه سلوک الى اللّه محقّق نمى‏شود مگر آنکه مقدارى از علوم نفس را دور بیاندازد، از علوم نفسانى به جهل خارج شود.

چنانچه گفته شده: خارج شدن از جهل جهل و نادانى است.

خارج شدن به سوى جهل علم است، زیرا که نفس آنگاه که به صورت‏هاى آن علوم متصوّر گردد با انانیّت ظاهر مى‏شود و انانیّت کبریاى نفس است که هر کس به آن متّصف شود با خداوند به محاربه برخاسته و با خدا نزاع کرده است.

ما از این کار به خدا پناه مى‏بریم و روى همین جهت است که مى‏بینى بیشتر معاندین با اهل حقّ خود را به علما تشبیه مى‏کنند، که نفوس آنان به صورت‏هاى علم‏هاى علوم حکمت و غیر آن متصوّر مى‏باشد.

وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏ عذاب یا قول یا فعل که آن را مورد استهزا قرار مى‏دادند.

فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا چون هنگام مرگ عذاب ما را ببینند مى‏گویند: آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ‏ به خداى یکتا ایمان آوردیم و از آن چه شریک قرار دادیم بیزاریم ومقصود از چیزى که آن را شریک خدا قرار دادند، عبارت است از بتها و ستارگان و رؤساى ضلالت و گمراهى که آنها را با انبیا و اولیا شریک قرار دادند، خصوصا کسانى را که در ولایت شریک على علیه السّلام قرار دادند، چه در هنگام مرگ بطلان شرکا را مى‏بینند.

فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا در آن هنگام که عذاب ما را مى‏بینند دیگر ایمانشان نفعى به آنان نمى‏رساند.

چون ایمان هنگام دیدن عذاب جز از جهت خوف و هراس خیال نیست، در آن هنگام شوق عقل وجود ندارد و لذا آنان طورى هستند که اگر خوف و ترس زائل شود دوباره به کفر خویش برمى‏گردند.

چنانچه خداى تعالى مى‏فرماید: یعنى آنان در کفر و نفاق متمکّن شدند به نحوى که از آن جدا نمى‏شوند و هرگاه که بخواهند از آن غم خارج شوند دوباره به آن بازگشت داده مى‏شوند، چون آن قدر در کفر و نفاق فرورفته‏اند که از آن جدا و زائل نمى‏ شوند.

سُنَّتَ اللَّهِ‏ سنّت خدا بر این قرار گرفته که هنگام چشاندن عذاب توبه را قبول نکند، یعنى قبول نکردن توبه در صورتى که توبه ناشى از غم و ترس باشد سنّت الهى است.

الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ‏ که این شیوه درباره بندگان است و در آن مقام یا در آن زمان کافران زیان مى‏بینند، زیرا این مقام، مقام ظهور حقّ و بطلان باطل است (و غیر قابل برگشت و تغییر).


ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=