ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره مؤمن (غافر)۱-۴۰
سورهى مؤمن (غافر)
همهى این سوره مکّى است، بعضى گفتهاند: جز دو آیه که در مدینه نازل شده، آن دو آیه: إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ …تا لا یَعْلَمُونَ مىباشد.
و بعضى گفتهاند: جز آیه وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ همهى سوره در مکّه نازل شده و چون مقصود از «العشى و الابکار» نماز فجر و نماز مغرب است، ثابت شده است که: وجوب نماز در مدینه نازل شده است، پس این آیه مدنى است، کلا این سوره داراى هشتاد و پنج آیه است.
آیات ۱- ۹
[سوره غافر (۴۰): آیات ۱ تا ۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۲) غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۳) ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ إِلاَّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ (۴)
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ (۵) وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ (۶) الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۷) رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۸) وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۹)
ترجمه:
به نام خداوند بخشنده مهربان
حم (حا. میم).
کتابى است فروفرستاده از سوى خداوند پیروزمند دانا.
آمرزنده گناه و توبه پذیر سخت کیفر نعمت بخش، که خدایى جز او نیست، سیر و سر انجام به سوى اوست.
جز کافران کسى در آیات الهى مجادله نکند، پس گشت و گذرا آنان در شهرها تو را مفریبد.
بدینسان پیش از آنان قوم نوح و پس از آنان گروههاى مشرک نیز تکذیب (پیامبران الهى را) پیشه کردند؛ و هر امّتى قصد پیامبرشان را کردند که او را فروگیرند، به دستاویز باطل مجادله کردند که حقّ را با آن ابطال کنند، آنگاه ایشان را فروگرفتم؛ پس (بنگر که) عقوبت من چگونه بود.
و بدینسان حکم پروردگارت بر کافران تحقّق یافت که ایشان دوزخى اند.
کسانى که عرش (الهى) را حمل مىکنند، اطرافیان آن سپاسگزارانه پروردگارشان را تسبیح مىگویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان آمرزش مىخواهند (و مىگویند) پروردگار را رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است، پس کسانى را که توبه کردهاند و راه تو را در پیش گرفتهاند، بیامرز، از عذاب دوزخ در امانشان بدار.
پروردگارا ایشان را به بهشتهاى عدن وارد کن، که آن را به آنان و هر کس از پدرانشان و همسرانشان و زاد و رودشان که شایسته باشد، وعده دادهاى، که تو پیروزمند فرزانهاى.
و ایشان را از عقوبتها (ى اخروى) در امان بدار و هر کس را که در چنین روزى از عقوبتها در امان بدارى، به راستى که بر او رحمت آوردهاى، این همان رستگارى بزرگ است.
تفسیر
حم در اوّل سوره بقره و غیر آن، بیان کاملى از حروف فواتح سورهها گذشت.
تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدِیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْلِ خداى تعالى در اوصاف خود بین جلال و جمال و قهر و لطف جمع کرده است.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ چون از جمع بین اوصاف جلال و جمال و قهر و لطف، اوصاف حقیقى و نسبى تعدّد و کثرت در موجود است پنداشته مىشود، لذا خداى تعالى کثرت را نفى و پس از آن توحید را اثبات نموده است.
إِلَیْهِ الْمَصِیرُ این جمله اشاره به توحید مبدأ و منتهى است.
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ در اخفا و ابطال آیات و استهزاى آنها إِلَّا الَّذِینَ کَفَرُوا جز کسانى که به ولایت تکوینى و تکلیفى کافر شدند، نمىپردازند.
که کفر به خدا و به ملائکه ها و کتابها و فرستادگان و نعمتهاى خدا و کفر به روز قیامت محقّق نمىشود مگر بعد از کفر به ولایت تکوینى و تکلیفى، چه انسان مادامىکه روى دلش را نپوشاند کافر به خدا و روز قیامت و ملائکه ها و رسولان و کتابها و نعمتهاى الهى نمى شود، وجههى قلب همان ولایت تکوینى است و ولایت تکلیفى چیزى جز کمک کنندهاى براى کشف حجاب از آن وجهه نیست.
فَلا یَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِی الْبِلادِ تغییر و تحوّل و گردش آنها در شهرها در اثر تجارتهاى سودمند و اعتباراتى که به دنیا برمىگردد تو را مغرور نکند چون آنها بزودى مورد مؤاخذه قرار مىگیرند، چنانچه پیشینیان آنها مورد مؤاخذه قرار گرفتند.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مقصود گروههاى مختلف و امّتهاى گوناگون است که همهى آنها پس از قوم نوح نیز رسولان و پیامبران را تکذیب کردند.
وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ و هر امّتى از امّتهاى مذکور، یا هر امّتى از امّتهاى پیشین که رسولى به سوى آنان فرستاده شد.
لِیَأْخُذُوهُ کوشیدند تا او را بگیرند و از رسالتش جلوگیرى کنند، یا او را شکنجه دهند یا بکشند، چنانچه قوم تو چنین قصدى کردند تا تو را بگیرند و حبس کنند یا بکشند.
وَ جادَلُوا با رسول و پیامبرشان به باطل مجادله کردند.
لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَ تا حقّ را از بین ببرند، همانطور که قوم تو خواستند تو را از بین ببرند و حقّ را زائل سازند فَأَخَذْتُهُمْ یعنى به سبب سوءقصد و جدالشان آنها را مؤاخذه و عذاب کردم، پس تو اندوهناک مباش که ما قوم تو را نیز مؤاخذه و عقاب مىکنیم.
فَکَیْفَ کانَ عِقابِ شما اگر چه عقوبت و عذاب پیشینیان را مشاهده نکردید، ولى اخبار آن را شنیدید و به خرابى شهرها و آثارشان مرور کردید، پس چرا عبرت نمىگیرید؟ و تو اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله چرا اندوهناک مىشوى؟ که قوم تو سوءقصد داشتند و با تو جدال کردند.
وَ کَذلِکَ همانند آن عقاب که همه شنیده اند.
حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا بر کسانى که به خدا و کتابها و رسولان او، به روز قیامت کافر شدند، عذاب حتمى است بخصوص به آن دسته از کفّار که به رسالت تو کافر شدند، که مقصود ناپذیرایان به «ولایت على علیه السّلام» است.
أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ که آنان از اهل آتشند از امام باقر علیه السّلام آمده است: مقصود بنى امیّه است.
الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ این جمله جواب سؤال مقدّر، مقابل قول خدا: «ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللَّهِ» است، گویا که گفته شده: این حال کافرین و مجادله کنندگان در آیات خداست پس چگونه است حال مؤمنین؟ پس فرمود:
حال آنها چنین است: کسانى که عرش را حمل مىکنند.
وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ و آنانى که دوروبر آنانند، به تسبیح و حمد پروردگار خویش مشغولند این جمله عطف بر «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» یا عطف بر «العرش» مىباشد و نیز دراوّل سوره فاتحه و در غیر آن وجه مقدّم شدن تسبیح به حمد گفته شد.
وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ حاملین عرش را با وصف ایمان ذکر کرد تا بزرگداشت شأن ایمان و تعظیم اهل آن و بشارت بر مؤمنین باشد.
وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا آنها براى مؤمنین استغفار مىکنند، استغفار آنان مورد اجابت قرار مىگیرد، چون از هواى نفس و غرضهاى نفس خالى هستند، مقصود از مؤمنین که ملائکه براى آنان طلب مغفرت مىکنند کسانى هستند که با ایمان و بیعت خاصّ ولوى ایمان آورده باشند.
چه اینان در صورتى که آگاهى به بیعت خاصّ نداشته باشند و ولایت را متذکر نشوند اگر چه مورد مغفرت قرار مىگیرند، اگر چه ایمان جز بیعت خاصّ ولوى نیست و آنها نیز در پیروى از رسولان علیهم السّلام ثابت بوده و دگرگون نشدهاند، لیکن با همهى این احوال آنچه که مورد استغفار ملائکه است جز به سوى ولایت نیست، چنانچه در اخبار ما مؤمنین تفسیر به شیعیان شده است.
از امام رضا علیه السّلام نقل شده است: مقصود کسانى است که به ولایت ما ایمان آورده باشند.
و از امام صادق علیه السّلام آمده است: خداوند فرشتگانى دارد که گناهان را از پشت شیعیان ما ساقط مىکنند و از بین مىبرند همانطور که باد برگ درختان را در پائیز مىاندازد. و این است معنى قول خداى تعالى: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ …» فرمود: استغفارملائکه به خدا سوگند بر شما است، نه بر این مردم.
رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَحْمَهً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا این جمله استیناف و جواب سؤال مقدّر یا حال بنا بر تقدیر لفظ «قول» است.
یعنى مىگویند: پروردگارا مرحمت تو بر هر چیز گسترده شده است، پس توبهکنندگان را بیامرز یعنى از کسانى که با تو به خاص ولوى که با دست ولىّ امر در ضمن بیعت خاصّ صورت مىگیرد به مقام توبه نائل شدهاند، درگذر وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ کسانى که توبه کردند و پیروى راه تو را نمودند.
و این جمله در مقام است که در سایر آیات همراه با ایمان ذکر شده است.
وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِیمِ رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ مقصود بهشتهاى قیامت است که از آنجا به غیر آنجا خارج نمىشود، چه بهشت عدن آخر بهشتها است.
الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ عطف بر مفعول «وعدتهم» یا بر مفعول «أدخلهم» است و مقصود از صلاح آمادگى صلاح است، که آن خود نوعى صلاح است، مقصود صلاح بالفعل که با ولایت و بیعت خاصّ حاصل مى شود نیست، چون اگر مقصود این نوع از صلاح بالفعل باشد دخول بهشت در مورد پدران با تبعیّت از غیر نمى شود و دیگر شرافتى براى متبوع ثابت نمى شود.
زیرا شرافت مؤمن به این است که به واسطه او پدرانش و پیروانش که خودشان استحقاق دخول در بهشت را ندارند داخل بهشت شوند، چون از پدران و همسران و اولاد مؤمنین هر کس که استعدادش باطل نشده باشد به واسطهى مؤمنین داخل بهشت مىشوند، ممکن است مقصود از صلاح صلاح بالفعل باشد که در این صورت پدران و پیروان به سبب ایمان و به دلیل نسبت آنها به مؤمن استحقاق دخول پیدا مىکنند، که آنها از همین نسبت نیز بهرهمند مىشوند.
وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ تقدیم همسران و ازواج جهت مراعات ترتیب در وجود است، نه در شرف، نه در نسبت.
إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ و تو البتّه غالب و غلبه کنندهاى هستى که هیچ چیزى نمى تواند مانع تحقّق مراد تو باشد.
الْحَکِیمُ یعنى کسى که دقایق و نکات استحقاق و استعداد را مى داند یعنى خدایا تو بر طبق استعداد و استحقاق عمل مىکنى به نحوى که باطل کردن کار تو، سؤال از تو درباره آن ممکن نیست.
وَ قِهِمُ السَّیِّئاتِ یعنى خدایا تو مؤمنین را از بدیها و شرور نگهدار، شرور و زشتى هایى که به مردم در روز قیامت مىرسد، روزى که اهل بهشت داخل در بهشت و اهل جهنّم داخل در آتش مى شوند، زیرا بدیها و زشتى هاى دنیا اگر نسبت به حیوانى و مدارک آن شرور و بدى باشد نسبت به مراتب انسانى و مدارک آن رحمت از جانب الهى مى شود، بر خلاف بدیها و زشتى هاى آخرت که نسبت به مقامات اخروى شرور و بدى مى باشند، چه انسان در آخرت جز مراتب اخروى مرتبه اى ندارد که بدیها نسبت به آن خوبى به حساب بیایند.
وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ اگر روز دخول اهل بهشت به بهشت کسى را از بدیها حفظ کنى به او رحم کرده اى.
وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و این همان رستگارى و خوشبختى بزرگ است، چون رحم کردن در دنیا آمیخته به رنجهاست بر خلاف رحم اخروى که آن رستگارى خالص است، پس گویا که رحم دنیوى اصلا رحم نیست و چون مقصود از رحم، رحم اخروى است، رستگارى بزرگ را منحصر در آن نمود.
قمّى قدّس سرّه آیه را چنین تفسیر کرده است: کسانى که حامل عرش هستند یعنى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اوصیاى پس از او حامل علم خدا هستند.
و کسانى که در اطراف و حول و حوش عرش هستند ملائکه هایى هستند که ایمان آورده اند یعنى شیعه آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله که از ولایت بنى امیّه توبه کردند و از راه تو پیروى نمودند.
یعنى از ولایت ولى خدا، «من صلح» یعنى صالحین کسانى هستند على علیه السّلام را دوست دارند و صلاح آنها همین است، به چنین کسى تو در روز قیامت رحم مى کنى، همین رستگارى بزرگى است براى کسى که خداوند او را از اینان نجات داده است.
آیات ۱۰- ۲۲
[سوره غافر (۴۰): آیات ۱۰ تا ۲۲]
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ فَتَکْفُرُونَ (۱۰) قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ (۱۱) ذلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ (۱۲) هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنِیبُ (۱۳) فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (۱۴)
رَفِیعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ (۱۵) یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ (۱۶) الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (۱۷) وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَهِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ کاظِمِینَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ (۱۸) یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ (۱۹)
وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (۲۰) أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ (۲۱) ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَکَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ (۲۲)
ترجمه:
(۴۰/ ۲۲- ۱۰)
به کافران ندا در دهند که نفرت خداوند از شما، بزرگتر از نفرت شما از خویشتن است، چرا که به سوى ایمان دعوت مىشدید و انکار و کفر مى ورزیدید.
گویند پروردگارا ما را دو بار میراندى و دو بار زنده کردى، ما به گناهانمان اعتراف کرده ایم، پس آیا براى بیرون رفتن (از اینجا) راهى است؟
این از آن است که چون خداوند به تنهایى خوانده مى شد، کفر مى ورزیدید و چون به او شرک ورزیده مى شد، ایمان مى آوردید، حال داورى با خداوند بلند مرتبه است.
اوست که آیاتش را به شما مىنمایاند و براى شما از آسمان روزىاى فرومى فرستد، جز کسانى که رو به توبه آورده باشند، کسى پند نمى گیرد.
پس خداوند را- در حالى که دین خود را براى او پاک و پیراسته مىدارید- بخوانید هر چند که کافران ناخوش داشته باشند.
(او) برافرازنده درجات (و) صاحب عرش است، وحى را به فرمان خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرومىفرستد، تا از روز همدیدارى هشدار دهد.
روزى که ایشان (سراپا) آشکار باشند (و) از آنان چیزى بر خداوند پوشیده نباشد (ندا آید:) امروز فرمانروایى از آن کیست؟ (پاسخ آید:) از آن خداوند یگانه قهار است.
امروز هر کسى بر وفق کار و کردارش جزا یابد، امروز ستمى (بر کسى) نرود؛ بى گمان خداوند زود شمار است.
و ایشان را از روز قیامت (/ بس نزدیک) بیم ده، آنگاه که جانها به گلوگاهها رسید، غصّه خویش فروبرند، براى ستمکاران (مشرک) دوستى و شفیعى که اجازه و اجابت یابد، نیست.
(خداوند) خیانت و آنچه دلها پنهان مىدارند، مىداند.
و خداوند به حقّ حکم مى راند و معبودانى که به جاى او به پرستش گرفته مىشوند، حکمى نمىرانند؛ بىگمان خداوند است که شنواى بیناست.
آیا در زمین سیر و سفر نکرده اند که بنگرند سر انجام کسانى که پیش از اینها بودند چگونه بوده است. آنان از ایشان در روى زمین پرتوانتر و پراثرتر بودهاند، که خداوند آنان را به گناهانشان فروگرفت و در برابر خداوند نگهدارندهاى نداشتند.
این از آن بود که پیامبرانشان براى ایشان معجزات مىآوردند، ولى ایشان انکار کردند، آنگاه خداوند فروگرفتشان که او تواناى سخت کیفر است.
تفسیر
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا جواب سؤال مقدّر است، گویا که سؤال شده است: این حال مؤمنان است.
حال کافران چگونه است؟ که با باطل مجادله مىکنند و به رسولانشان سوءقصد مىنمایند، یا چگونه است حال کسانى که به ولایت على علیه السّلام کافر شده اند و همین معناى مقصود از آیه است.
و براى تأکید عقوبت کفّار و شدّت گرفتن بر آنهاست در اینجا لفظ «انّ» آورد.
یُنادَوْنَ ملائکه آنها را از باب استهزا ندا مى کنند:
لَمَقْتُ اللَّهِ أَکْبَرُ مِنْ مَقْتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ خشم و قهر خدا بزرگتر از خشم خود شما بر شماست یا بزرگتر از خشم نفس اماره است، ممکن است مقصود از خودشان امامان بر حقّ آنها باشد که امامان بر حقّ در حقیقت خود آنها هستند، چه آنان خودى جز به وسیله امامانشان ندارند.
این مطلب را بقیه آیه را تأیید مىکند که مىفرماید:
إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِیمانِ هنگامى که جهت ایمان به خدا یا به رسول صلّى اللّه علیه و آله یا به ولایت على علیه السّلام (که مقصود همین معناست) دعوت مىشدند.
فَتَکْفُرُونَ ظاهر این جمله این است که متعلّق به «مقت» و خشم دوم باشد و خشم آنها در دنیا جز خشم کسى که به سوى او دعوت مى شده اند نیست یعنى خشم خدا در دنیا بزرگتر از خشم شما در دنیا به امامتان است یا خشم خدا در قیامت بر شما بزرگتر از خشم شما در دنیا به امامتان است و ممکن است مقصود این باشد که خشم خدا در قیامت بزرگتر از خشم نفس امّاره شما یا خشم خود شما در قیامت است که در این صورت «اذا تدعون» متعلّق به محذوف یا تعلیل «مقت اللّه» مىشود.
و از قمّى آمده است: «الّذین کفروا» بنى امیّه اند، «الى الایمان» یعنى به سوى ولایت على علیه السّلام.
قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ در سوره بقره در طى تفسیر قول خداى تعالى: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» بیان دو میراندن و دو زنده کردن گذشت، غرض از ذکر این ندا و تضرّع و مناجات طلب ترحّم از خداى تعالى است.
لذا پس از آن فرمود: فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ سؤال و درخواست خروج به صورت استفهام است، لفظ «خروج» را از آن جهت به صورت نکره مى آورند تا اشعار به نهایت ناامیدى آنها باشد، گویا که چیز کمى و اندکى از خروج را مىخواهند.
ذلِکُمْ این عذاب و اجابت نکردن خروج شما از جهنّم بدان جهت است که: بِأَنَّهُ إِذا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ ضمیر در لفظ «بأنه» ضمیر شأن است و لفظ «کان» با اسم «کان» بعد از «بأنه» مقدّر است تا آمدن لفظ «إذا» صحیح باشد، یعنى مطلب از این قرار است که شما چنین بودید که هرگاه به سوى خدا و توحید او دعوت مى شدید کفر مى ورزیدید، مقصود از دعوت خدا «وحده» و به تنهایى دعوت ولى امر است، چون با دعوت ولى امر به وحدت خدا فراخوانده مىشود، یعنى آن وقت است که توحید براى سالک الى اللّه به سبب ولایت و راه رفتن بر طریق ولایت حاصل مى شود.
و با روى آوردن بر ولى امر به خدا روى آورده مىشود، با معرفت و شناخت ولى امر خدا شناخته مىشود، بلکه معرفت ولىّ امر به نورانیّت همان معرفت خداست.
پس معناى آیه این است: هرگاه به مظهر خدا که جانشین خداست دعوت مى شدید به او کفر مى ورزیدید.
وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا یعنى اگر شرک آورده شود شما اذعان مىکنید و تسلیم مىشوید.
از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: هرگاه خدا به توحید ذکر شود، مأمور به قبول ولایت کسى باشید که خداوند امر به ولایت او نموده کفر ورزیدید و کافر شدید و به ولایت کسى ایمان مى آورید که داراى ولایت نیست.
و نیز از امام صادق علیه السّلام وارد شده: هرگاه به سوى توحید خداوند و اهل ولایت فرا خوانده شوید کافر مىشوید.
فَالْحُکْمُ لِلَّهِ تعلیل معنایى است که از مقام استفاده مىشود، گویا که گفته است: عذاب را بچشید که حکم براى خداست.
الْعَلِیِّ الْکَبِیرِ و او آن والا و بزرگى است که جز براى او حکمى نیست.
هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ آیاتِهِ این جمله آغاز پیام است که از ما قبلش منقطع است، یا جواب سؤال مقدّر است، گویا که فرموده است: اگر حکم فقط براى خداست پس چرا بر بندگان حکم به ایمان نمى کند؟ و نشان دادن و ارائه آیات یا به این است که معجزه هاى انبیا علیهم السّلام را نشان دهد، یا نشانه هاى صدق آنها را ارائه کند، یا آیات قدرت و حکمت و علم خویش را نشان دهد، یا نشانه هاى تدبیر را ارائه کند که بر طبق حکمت او انجام مىگیرد، یا آیات نفسى را نشان دهد که هیچ کس از آن آیات و نشانه ها خالى نیست.
وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً و از آسمان براى شما روزى بزرگ که عبارت از روزى انسانى از علم و حکمت است، بر شما نازل مى کند.
وَ ما یَتَذَکَّرُ و لکن متذکّر آیات و نشانهها و نازل شدن روزى انسان از آسمان نمىشود مگر کسى که با توبه با دست ولىّ امرش به سوى خدا بازگردد.
فَادْعُوا اللَّهَ حال که مطلب چنین است پس خدا را فراخوانید.
مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ اگر چه فراخواندن شما خدا را به کافران خوش نیاید، یا خالص گردانیدن شما دین را براى خدا مورد پسند کافران قرار گیرد.
رَفِیعُ الدَّرَجاتِ این جمله خبر بعد از خبر براى قول خدا «هو» در «هُوَ الَّذِی یُرِیکُمْ» یا بنا بر قرائت رفع براى «اللّه» است، بنابراین که از مضاف الیه کسب تعریف کرده باشد یا بنا بر قرائت نصب بر وصف بودن باقى است.
یا حال از «اله» است بنا بر آنکه کسب تعریف از مضاف الیه نکره باشد، لفظ «رفیع» از رفع به معناى مرفوع است، یعنى درجات وجودش بلند است به نحوى که ادراک هیچ درک کنندهاى جز خودش به او نمى رسد یا رفع به معناى رافع است، یعنى درجات بندگانش را بالا مىبرد یا بالا برندهى درجات خلقش یا درجات فعل و صفاتش مىباشد.
ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ «روح» در اینجا به قرآن و به وحى و به جبرئیل تفسیر شده و در اخبار متعدّدى آمده است: روح ملائکهاى است بزرگتر از جبرئیل که با هیچ یک از پیامبران نبود، او با محمّد صلّى اللّه علیه و آله بود، با ائمه علیهم السّلام بود.
و روح در اخبار به معانى دیگر نیز تفسیر شده است مانند روح ایمان، روح قوّت، روح شهوت و غیر اینها.
و ممکن است تفسیر به ولایت شود که ولایت مصدر نبوّت و رسالت و روح آن دو است، چه ولایت در حقیقت مشیّت است که با رب نوع انسانى متّحد است، ربّ النّوع انسان عبارت از ربّ جمیع ارباب است، از آن تعبیر به روح القدس مىشود که با هیچ یک از انبیا نبود امّا با محمّد صلّى اللّه علیه و آله بود.
مِنْ أَمْرِهِ از عالم امر، یا مقصود امر اوست که عبارت از کلمه «کن» وجودى است، آن عبارت از مشیّت است که آن فعل و کلمه و امر خداست.
عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ یعنى روزى که اهل زمین و اهل آسمان تلاقى مىکنند، یا محسن و مسىء با هم تلاقى مىکنند، یا مقصود تلاقى دوستان یا تلاقى مظلوم و ظالم یا تلاقى تندرو و کندرو و ملحق شدن آن دو به همدیگر یا تلاقى پیروان و رؤساست، آن روز عبارت از روز قیامت است.
یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ یعنى روزى که از قبرهایشان نزد خدا آشکار مىشوند، یا روزى که از پردهها بیرون مىآیند، که آن پردهها عبارتند از حدود و تعیّنات آنهاست، چه در آن روز از همه تعیّنات و حدود خارج مىشوند.
و لذا فرمود: لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ یعنى هیچ یک از اعمال و اقوال و احوال و مراتب وجود آنان و دقایق آن از خداوند مخفى نمى ماند، بدین معنا که مردم مى فهمند و بر آنان آشکار مى گردد که دائما نزد خدا آشکار بودهاند، بر خدا چیزى از آنها مخفى نبوده است.
لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ این جمله به تقدیر قول و حکایت چیزى است که خداى تعالى در آن روز براى مردم مىگوید: امروز ملک هستى از آن کیست؟! یا ابتداى سخن از جانب خدا و اخبار به این است که در آن روز هیچ کس مالک هیچ چیز نیست.
لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ مگر از آن خداى یکتاى چیرهدست، این جمله جواب سؤال خدا از جانب خداست.
الْیَوْمَ تُجْزى تکرار لفظ یوم بدان جهت است که آن روز را در قلوب تثبیت نماید تا هم تهدید از آن و هم تشویق و ترغیب به آن روز باشد.
کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ در آن روز هر کس هر چه کرده پاداش مىبیند و با کم کردن ثواب یا زیاد کردن عقاب ظلم و ستم به کسى نمى شود.
إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: نفوس بشرى غیر متناهى است، پس چگونه ممکن است در یک روز همه مورد محاسبه قرار بگیرند؟
پس فرمود: خداوند در حساب کردن سریع است و همه را در یک زمان محاسبه مىکند چون هیچ کارى خداوند را از کار دیگر و هیچ حسابى از حساب دیگر بازنمىدارد.
از امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است: میم ملک خداست در روزى که غیر از او مالکى نیست و خداوند مىگوید: ملک امروز از آن چه کسى است؟ سپس ارواح انبیا و رسولان و حجّتهایش را به سخن در مىآورد و همگى مىگویند: براى خداوند واحد قهّار است.
پس خداى تعالى مىفرماید امروز هر نفسى به آنچه که کسب کرده جزا داده مىشود.
از امیر المؤمنین علیه السّلام است: خداى تعالى بعد از فناء دنیا تنها بر مىگردد که هیچ چیز با او نیست و همانطور که قبل از آغاز دنیا بود بعد از فناء دنیا نیز چنان مىشود، بدون وقت و زمان و حین و مکان که مدتها و وقتها از بین مىروند، سالها و ساعتها زائل مىشوند، پس چیزى در آن هنگام جز واحد قهار نیست که بازگشت همه امر به سوى او است، که همه امور بدون آن که قدرت داشته باشند در آغاز خلق شدهاند، بدون آنکه امتناع و خوددارى کرده باشند فانى شده اند، در حالى که اگر امور قدرت بر امتناع و خوددارى داشتند باقى مى ماندند.
وَ أَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْآزِفَهِ لفظ «الآزفه» اسم روز قیامت است، چون قیامت نزدیک است، پس اضافه لفظ «یوم» به «آزفه» مثل اضافه عامّ به خاصّ است.
إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ دلها از شدّت خوف و وحشت به حنجرهها مىرسد، چه هنگام ترس و اضطراب دلها از جاى خود حرکت مىکنند و به حنجرهها مىرسند.
کاظِمِینَ این لفظ حال از «قلوب» یا حال از ضمیر مستتر در ظرف است و نسبت کظم غیظ به قلوب، یعنى نسبت فرونشان دادن خشم به دلها یا مجاز عقلى است یا اینکه قلوب به عقلاء تشبیه شده است.
ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ ستمکاران را نزدیک و خویشى نیست تا نفعى به آنها برسانند و عذاب را از آنان دفع نمایند.
وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ لفظ «یطاع» وصف «شفیع» است تا اشعار به این باشد که شفیع وقتى مطاع نباشد شفاعت او فایدهاى نمىرساند به نحوى که گویى اصلا شفیع نیست و مقصود این نیست که آنها گاهى شفیع مىشوند ولى مطاع نیستند.
یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ لفظ «خائنه» مصدر است مانند «الکاذبه» یا وصف است و معناى آن این است که خداوند چشمى از چشمها را که خاین باشد مىداند، چشم خیانتکار عبارت از چشمى است که نگاه به چیزى کند که نگاه کردن به آن حلال نباشد، یا کنایه از نگاه کردن به چیزى است که نگاه از دید همه مخفى باشد و بر هیچ کسى ظاهر و آشکار نگردد، یا کنایه از اشارهى با چشم است و بعضى گفتهاند کنایه از گفتار شخصى است که مىگوید: ندیدهام، در حالى که دیده است یا مىگوید: دیدهام در حالى که ندیده است، یا عبارت از نظر دوّم است که بر ضرر تو است، چنانچه در خبر آمده: نظر اوّل براى تو و به نفع تو و نظر دوّم علیه تو و به ضرر تو است.
وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ یعنى آنچه که در سینه ها پنهان است، مانند عزمها و نیّتها و خطورات قلبى که بر هیچ کس ظاهر نمىشود، یا قوا و استعدادها که صاحبان دلها نیز از آنها اطّلاعى ندارند تا چه برسد به دیگران.
وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِ این جمله عطف به منزلهى نتیجه است، گویا که گفته است: اگر خداوند صاحب عرش است، یعنى اگر خداوند مالک همهى خلق است، خداوند واحد قهّار است که از هیچ چیز عاجز نیست و بر او چیزى از خلق مخفى نمى ماند و از ناحیهى او بر کسى ظلم و ستمى نمى شود پس او بین آنها به حقّ قضاوت مى کند، نه به غیر حقّ و طبق تفسیرهاى گذشتهى آیات سابق معناى آیه چنین است: على علیه السّلام که مظهر خداوندى خداست به حقّ حکم مى کند.
وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ کسانى که بنى امیّه و موافقین آنها را فرا مى خوانند.
مِنْ دُونِهِ مقصود از غیر خدا بنى امیّه و موافقین آنهاست، ممکن است آنچه که به موصول برمى گردد ضمیر فاعل باشد.
لا یَقْضُونَ بِشَیْءٍ آنها اصلا به چیزى حکم نمى کنند، تا چه رسد که به حقّ حکم نمایند.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ این جمله در موضع تعلیل انحصار حکم به حقّ در خداى تعالى است.
أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ آیا در زمین سیر نمى کنند تا آثار گذشتگان و آثار حکم به حقّ خداى تعالى را مشاهده کنند.
فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ کانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانَتْ تَأْتِیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ رسولان آنها با بیّنه و دلیلهاى روشن به سوى قومشان مى آمدند همانطور که تو دلیل روشن آوردهاى، فَکَفَرُوا پس آنها کافر شدند چنانچه اینان کافر گشتند، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ پس باید اینان نیز بترسند از عذابى که بر گذشتگان آنها نازل شده است.
آیات ۲۳- ۳۳
[سوره غافر (۴۰): آیات ۲۳ تا ۳۳]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (۲۳) إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ (۲۴) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلاَّ فِی ضَلالٍ (۲۵) وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ (۲۶) وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ (۲۷)
وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ (۲۸) یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِیکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلاَّ سَبِیلَ الرَّشادِ (۲۹) وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ (۳۰) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ (۳۱) وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ (۳۲)
یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ (۳۳)
ترجمه:
(۴۰/ ۳۳- ۲۳)
و به راستى موسى را همراه با آیات خویش و حجّتى آشکار فرستادیم.
به سوى فرعون و هامون و قارون، آنگاه گفتند او جادوگرى دروغزن است.
و چون حقّ را از سوى ما براى آنان آورد گفتند پسران کسانى را که همراه با او ایمان آوردهاند، بکشید و [دختران و] زنانشان را زنده بگذارید، نیرنگ کافران جز در تباهى نیست.
و فرعون گفت مرا بگذارید تا موسى را بکشم و او پروردگارش را بخواند؛ چه من مىترسم دین شما را تغییر دهد، یا در این سرزمین فتنه و فساد آشکار کند.
و موسى گفت من به پروردگار خود و پروردگار شما از [شرّ] هر متکبّرى که به روز حساب ایمان ندارد، پناه مى برم.
و مردى مؤمن از آل فرعون- که ایمانش را پنهان مىداشت- گفت آیا مىخواهید مردى را بکشید به خاطر اینکه مى گوید پروردگار من خداوند است؟ حال آنکه براى شما معجزاتى از سوى پروردگارتان آورده است، اگر دروغگو باشد زیان دروغش بر اوست، اگر راستگو باشد بخشى از آنچه به شما وعده مى دهد به شما خواهد رسید؛ بى گمان خداوند کسى را که گزافکار و دروغزن است، هدایت نمى کند.
اى قوم من، امروز فرمانروایى از آن شماست، در این سرزمین چیرهاید، ولى چه کسى ما را در برابر عذاب الهى- اگر بر سرمان بیاید- یارى خواهد داد؟ فرعون گفت به صلاح شما نمىدانم جز چیزى را که خود صلاح مى بینم، شما را جز به راه رشد و راستى هدایت نمى کنم.
و همان کسى که [پنهانى] ایمان آورده بود، گفت اى قوم من، من بر شما از چیزى همانند روزگار [سخت] گروههاى مشرک بیمناکم.
مانند حال و روز قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از ایشان بودند؛ و خداوند در حقّ بندگان ستمى نمىخواهد.
و اى قوم من، من بر شما از روز فریادخوانى بیمناکم.
روزى که پشتکنان روى بگردانید، براى شما در برابر خداوند پناهى نیست، هر کس که خداوند در بیراهى گذارد، براى او راهنمایى نیست.
تفسیر
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ دخترانشان را زنده بگذارید، یا مقصود این است که زنانشان را از همبستر شدن با همسرانشان منع کنید، یا از حیا و عفّت زنانشان تجسّس کنید تا در آنها عیب یا حمل بیابید.
وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ یعنى کید و مکر کافران جز در حال از بین رفتن و ضایع شدن نیست.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ فرعون مانند کسى که از دشمنش مىترسد و در عین حال او را تهدید مىکند گفت:
ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ بگذارید موسى را من بکشم و او پروردگارش را فراخواند، چه مانعى از کشتن موسى نبود، لکن فرعون از موسى و اژدهایش مىترسید و او را از قتل مىترسانید.
برخى گفتهاند: فرعون را از کشتن موسى باز مىداشتند و به او مىگفتند: موسى آن کسى نیست که تو از آن مىترسى، بلکه او ساحر و جادوگرست اگر او را بکشى گمان مىکند که تو از معارضه و مخالفت او با دلیل و برهان عاجز شدهاى.
إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسادَ فرعون گفت: من مىترسم موسى دین شما را عوض کند یا در زمین فساد ظاهر نماید.
بدین گونه که اجتماع مردم را پراکنده سازد یا از اطاعت خارج شود و ادّعاى سلطنت نماید.
وَ قالَ مُوسى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مقصود از آل فرعون خویشان و نزدیکان فرعون است، در خبرى آمده است: مؤمن آل فرعون پسر خالهى فرعون بوده و در خبر دیگرى است که او پسر عمویش بود.
یَکْتُمُ إِیمانَهُ قمى گفته است: مؤمن آل فرعون ششصد سال ایمان خود را مخفى مىکرد.
أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا مؤمن آل فرعون گفت: آیا مرد (بزرگى) را مىکشید، یا مىخواهید مردى از مردان یا مردى را که حالش چنین باشد بکشید؟.
أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ مردى که مىگوید: پروردگار من اللّه است، این جمله صفت (رجلا) است، چنانچه ذکر شد، یا لفظ (لام) در تقدیر است تا علّت (تقتلون) باشد.
وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ موسى علیه السّلام دلیلهاى روشنى بر صدق دعوى خویش بر شما آورده است.
مِنْ رَبِّکُمْ آن دلیلها از جانب پروردگار شماست، پس از مخالفت موسى علیه السّلام و مؤاخذهى پروردگارتان بترسید.
وَ إِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ اگر موسى علیه السّلام دروغگو باشد دروغ او ضررى به شما نمىزند بلکه زیانش به خودش مىرسد.
وَ إِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ و اگر او راست بگوید اگر چه همه آنچه را که به شما وعده مىدهد، نرسد، بعضى از آنها بر شما اصابت مىکند.
إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ خداوند کسى را که در کارش از حدّش تجاوز نماید هدایت نمىکند.
کَذَّابٌ ظاهر این است که لفظ (کذّاب) تعلیل قول خدا: (إِنْ یَکُ کاذِباً) باشد، یعنى اگر موسى کاذب باشد به آنچه از شما از کذب و دروغش مىخواهد نمىرسد، زیرا خداوند اسرافکننده و دروغگو را به مقصد و منظورش هدایت نمىکند، لکن این جمله در حقیقت کنایه از فرعون و قوم اوست، به نحوى که سبب ناراحتى و خشمشان نشود، چون با این کلام: (وَ قَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ) صدق و راستى موسى را اصابت نمود.
یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ اى قوم امروز حکومت از آن شماست در حالى که شما غالب هستید.
در زمین مصر، شکر این نعمت این است که رسول خدا را اجابت کنید که این ملک را براى شما آورده است نه این که رسول او را انکار نمایید.
فَمَنْ یَنْصُرُنا اگر عذاب خدا بیاید چه کسى ما را یارى مىکند، مؤمن آل فرعون خودش را داخل قوم فرعون کرد تا گمان کنند که او نیز از آن آنهاست.
مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا پس خود را در معرض عذاب خدا با انکار رسول و ایذاى او قرار ندهید، مؤمن آل فرعون به خوبى مجادله و احتجاج، چه قتل موسى علیه السّلام را بر آنها انکار نمود، انکارش را به چیزى نسبت داد که ردّ آن ممکن نیست و مورد خشم آنها نیز قرار نمى گیرد.
زیرا که او گفت: موسى علیه السّلام مىگوید: پروردگار من خداست.
پس اگر شما اعتراف و اذعان به خدا نمى کنید لااقلّ احتمال آن را مى دهید و دفع ضرر محتمل عقلا واجب است.
و ثانیا گفت: او بر صدق و راستى ادّعایش دلیلهاى روشنى آورده است پس چگونه جرأت مىکنید و او را مىکشید.
و ثالثا سخن او خالى از این نیست که یا راست است یا دروغ، دروغش به شما ضررى نمىرساند، اگر راست بگوید قطعا به شما ضررى نمى رساند و اگر راست بگوید قطعا به شما ضرر محتمل واجب است.
و رابعا گفت: اگر او دروغ بگوید به مقصودش نمىرسد، اگر دروغ باشد به قتل او راه پیدا نمىکنید، پس متعرّض قتل او نشوید.
و لکن وقتى صدق او را ثابت کرد گوئى که چنین گفت: شما دروغ مىگویید و به کشتن او راه پیدا نخواهید کرد.
قالَ فِرْعَوْنُ فرعون جهت آرام و نرم کردن قومش گفت:
ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى یعنى جز به قتل موسى رأى دیگر نمىدهم و جز آن چیزى را صلاح نمىدانم.
وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ باز همان مؤمن آل فرعون گفت: اى قوم، من از آن روز مىترسم که شما مانند گروهها و امّتهاى پیشین شوید که در مورد پیامبرشان گروه گروه و متفرّق شدند و نفرمود: «مثل أیّام الأحزاب» چون از لفظ «یوم» جنس اراده شده، آن روز به ایّام نوح و عاد و ثمود تفسیر شده است.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ مثل سنّت و عادت خدا دربارهى قوم نوح و عاد و ثمود.
وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مانند قوم ابراهیم و لوط و شعیب علیهم السّلام.
وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ خداوند براى بندگانش ظلم نمى خواهد، پس اگر شما صالح باشید شما را عقاب نمى کند.
وَ یا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ اى قوم از سختیهاى روز قیامت بر شما مىترسم، یوم التّناد روز قیامت است، چون مردم در آن روز به همدیگر ندا مىکنند، هر یک از دیگرى کمک مىخواهد، از نهایت وحشت همانند غریق به چیزى متوسّل مىشوند، یا اهل بهشت و اهل جهنّم ندا مى کنند بدین گونه که اهل جهنّم مىگویند: و اهل بهشت در جواب آنها مىگویند: «ان الله حرمها على الکافرین» از امام صادق علیه السّلام آمده است: یوم التّناد روزى است که اهل آتش اهل بهشت را ندا مىکنند و مىگویند: «أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ».
بعضى گفتهاند: روز قیامت را از آن جهت یوم التّناد گفتهاند که ظالمین و ستمکاران همدیگر را با واى و حسرت ندا مىکنند.
و بعضى گفتهاند: چون هر کسى به واسطهى امام و پیشوایش مورد ندا قرار مىگیرد.
یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ این جمله حال مؤکّد است، یعنى در حالى که پشت به موقف مىکنید، یا از خدا روى برمىگردانید چون از رحمت خدا مأیوس هستید، یا پشت به آتش مىکنید در حالى که از آن فرار مىکنید.
ما لَکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ از عذاب خدا یا از جانب خدا کسى نگهدارندهى عذاب از شما نیست.
وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ این جمله عطف است که در آن معناى تعلیل ما قبلش نیز مىباشد، یا در آن معناى استدراک است، گویا که گفته است: و لکن پند و اندرز من نفعى به شما نمىرساند، زیرا خدا شما را گمراه کرده، هر کسى را خدا گمراه سازد هدایت کنندهاى نخواهد داشت.
آیات ۳۴- ۴۰
[سوره غافر (۴۰): آیات ۳۴ تا ۴۰]
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَکَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (۳۴) الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (۳۵) وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ (۳۶) أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً وَ کَذلِکَ زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِی تَبابٍ (۳۷) وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ (۳۸)
یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دارُ الْقَرارِ (۳۹) مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ (۴۰)
ترجمه:
(۴۰/ ۴۰- ۳۴)
و پیشتر یوسف [پیامبر] براى شما معجزاتى آورد و همچنان از آنچه برایتان آورده بود در شک بودید، تا آنکه چون درگذشت، گفتید خداوند هرگز پس از او پیامبرى برنخواهدانگیخت، بدینسان خداوند کسى را که گزافکار شکگراست بیراه مىدارد.
کسانى که در آیات الهى بدون حجّتى که برایشان آمده باشد، مجادله مىکنند، [کارشان] نزد خداوند و نزد مؤمنان بس ناپسند است؛ بدینسان خداوند بر هر قلب متکبّر زورگویى مهر مى نهد.
و فرعون گفت اى هامان براى من برجى [بلند] برآور، باشد که به این راهها برسم.
راههاى آسمانها، تا به خداى موسى پى ببرم، من او را دروغگو مىدانم؛ و بدینسان در نظر فرعون بدکردارىاش آراسته شد، از راه [صواب] بازداشته شد؛ و نیرنگ فرعون جز در تباهى نبود.
و کسى که ایمان آورده بود، گفت اى قوم من، از من پیروى کنید که شما را به راه رشد و راستى هدایت کنم.
اى قوم من، همانا این زندگى دنیا، بهرهاى [اندک] است، آخرت سراى اقامت است.
هر کس کار ناپسندى مرتکب شود، جز به مانند آن جزا نیابد، هر کس کارى شایسته انجام دهد، اعمّ از مرد یا زن، مؤمن باشد، اینانند که وارد بهشت مىشوند، [و] در آنجا بىحساب روزى مى یابند.
تفسیر
وَ لَقَدْ جاءَکُمْ این جمله عطف یا حال است که در آن معنى تعلیل است؛ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَکٍّ مِمَّا جاءَکُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَکَ وقتى یوسف علیه السّلام از دنیا رفت به او اقرار کردید، چون شما به کسى رضایت مىدهید که از انظار شما غایب باشد، نه کسى که نزد شما حاضر باشد، او را خاتم رسالت و آخر پیامبران قرار دادید.
قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا و گفتید خداوند بعد از او رسولى نخواهد فرستاد، یا معناى آیه این است که وقتى یوسف از دنیا رفت شما بر کفر خود باقى ماندید و گفتید: خداوند پس از او رسولى نخواهد فرستاد.
کَذلِکَ اینچنین است آن گمراهى که شما و گذشتگانتان بر آن بودید.
یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ خدا مسرف را گمراه مىکند مسرف کسى است که از حدّ خودش تجاوز کند.
مُرْتابٌ کار او شکّ کردن است و هیچ حالت یقین به چیزى که باید به آن یقین پیدا کند ندارد.
الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِ اللَّهِ کسانى که در آیات خدا مجادله مىکنند، بدین گونه که آنها را باطل یا پنهان یا زیاد و کم مىکنند.
بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ بدون حجّت و دلیلى که برایشان آورده شود بلکه با محض تقلید، شکّ و هواى نفس، یا مقصود این است که صاحب سلطنت و قدرتى نیامده است که آنان را به این کار مجبور سازد.
کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِینَ آمَنُوا اعراب آیه چنین است: لفظ «من» در «من هو مسرف» موصوله و مفعول «لیضلّ» است، بدل از آن یا صفت آن است، یا خبر مبتداى محذوف یا مفعول فعل محذوف است، یا مبتدا است، خبر آن «بغیر سلطان» یا «کبر مقتا» مىباشد که تقدیر آیه چنین است: «جدال الّذین یجادلون کبر مقتا».
یا قول خداى تعالى: کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ به تقدیر ضمیرى است که به موصول برمىگردد، یا لفظ «من» در «من هو مسرف» موصوله و مبتدا است، «الَّذِینَ یُجادِلُونَ» خبر آن است.
یا خبر آن «بغیر سلطان» یا «کبر مقتا» یا «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ» مىباشد یا استفهامیه است، «الَّذِینَ یُجادِلُونَ» به تقدیر مبتدا یا به تقدیر خبر جواب استفهام از جانب خداست، یا «الَّذِینَ یُجادِلُونَ» مبتدا، یا «بِغَیْرِ سُلْطانٍ» یا «کَبُرَ مَقْتاً» یا «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ» خبر آن است.
و «کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ» کلام مستأنف یا خبر است چنانچه ذکر شد، یا «کذلک» فاعل «کبر» است در صورتى که «کاف» اسم قرار داده شود، «یطبع اللّه» کلام مستأنف یا خبر «الَّذِینَ یُجادِلُونَ» یا خبر «من» است.
عَلى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ لفظ «قلب» به صورت اضافه خوانده مىشده که در این اشاره به تفرقه و پراکندگى قلب متکبّر و توزیع آن بر کارهاى متعدّد مىشود، مانند مردى که در آن شریکانى رقابت مىکنند، لفظ «قلب» با تنوین خوانده شده، که در این صورت نسبت تکبّر به قلب مجاز است، در اوّل سوره بقره بیان ختم دلها و مهر زدن بر آنها گذشت.
وَ قالَ فِرْعَوْنُ فرعون براى فریب دادن عوام گفت:
یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً اى هامان براى من قصر بلندى بساز که بر انظار ظاهر باشد، لفظ «صرحا» از «صرح الشیء» یعنى ظاهر و آشکار شد.
لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ شاید من به راههاى آسمانها برسم.
هر چیزى که وسیله قرار گیرد و با آن به چیز دیگرى رسیده شود سبب نامیده مىشود، اضافه به «اسباب» به «السّماوات» اضافه بیانیّه است، چون آسمانها و سماوات اسباب ایجاد موالید و بقاى آنها هستند یا اضافه به تقدیر است، مقصود راههاى است که بهوسیله آنها به آسمانها رسیده مىشود.
فَأَطَّلِعَ این لفظ با رفع خوانده شده تا عطف بر «أبلغ» باشد، با نصب خوانده شده تا جواب فاى نتیجه بوده باشد.
إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ کاذِباً تأمّل فرعون در قتل موسى علیه السّلام، تصریح او به اینکه گمان مىکند موسى دروغ مىگوید به جهت حلالزاده بودن اوست، چنانچه در خبر آمده است.
وَ کَذلِکَ یعنى عمل بد فرعون براى او اینچنین زینت داده شد، مقصود تزیین در بناى قصر و صعود به آسمان است که براى او زینت داده شده است: زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ یعنى بدى عمل او در سایر اعمال و کارهایش زینت داده شد.
وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ لفظ «صدّ» به صورت معلوم و مجهول خوانده شده است.
وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ مکر و حیله فرعون جز در نقصان و زیان نیست.
وَ قالَ الَّذِی آمَنَ یا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشادِ یا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا مَتاعٌ این زندگى دنیا تمتّع و بهرهمندى اندکى است که بر حسب مدارک پست حیوانى لذّت حساب مىشود، که اگر نسبت به مدارک انسانى داده شود تمتّع و لذّت حساب نمىشود علاوه بر آن لذّتهاى دنیا آمیخته به رنجها و بیماریها و بلاها و ترسها است، در عین حال مدّت بقاى آن نیز اندک است که اگر با روزهاى آخرت مقایسه شود چیزى به حساب نمىآید.
وَ إِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دارُ الْقَرارِ آخرت دار قرار و استقرار است که دیگر آخر و نهایتى ندارد، بهرهمندى و لذّت آن بدون هر گونه نقص و شایبه است.
مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى این جمله جواب سؤال مقدّر از طرف حزقیل یا از جانب خداست.
وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ در جانب ثواب کلام را تفصیل و بسط داد، ولى در جانب عقاب به ذکر جزا و کیفر، مقیّد بودن آن همانند و مثل گناه اکتفا کرد تا جانب وعده را ترجیح داده باشد.
سلطان علىشاه، سلطان محمد بن حیدر، متن و ترجمه فارسى تفسیر شریف بیان السعاده فى مقامات العباده، ۱۴جلد، سر الاسرار – ایران – تهران، چاپ: ۱، ۱۳۷۲ ه.ش.