ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره حم السّجده (فصّلت)
سورهى حم السّجده (فصّلت)
پنجاه و چهار آیه است و همهى آن سوره مکّى است.
آیات ۱- ۸
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱ تا ۸]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۴)
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (۵) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ (۷) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸)
ترجمه:
(۴۱/ ۸- ۱)
حم [حا. میم].
[کتابى است] فروفرستاده از جانب [خداوند] رحمان رحیم.
کتابى است که آیاتش به شیوایى بیان شده است، قرآنى عربى براى اهل معرفت.
که مژده آور و هشداردهنده است، ولى بیشترینهى آنان روى گردان شدند که به گوش [دل] نمى شنوند.
و گویند دلهاى ما از آنچه ما را به آن مىخوانى در پوشش است و در گوش هایمان سنگینى اى، میان ما و تو حجابى است، هر چه مى خواهى کن که ما نیز کننده ایم.
بگو من بشرى همانند شما هستم [با این تفاوت] که به من وحى مىشود که خداى شما خداى یگانه است، در کار او راست و درست باشید و از او آمرزش بخواهید، واى بر مشرکان.
کسانى که زکات نمىپردازند و هم ایشان آخرت را منکرند.
بىگمان کسانى که ایمان آورده اند و کارهاى شایسته کرده اند پاداشى ناکاسته [بى منت] دارند.
تفسیر
حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ بعد از آنکه آیات قرآن در مقام عالى مجمل و مجموع بود تفصیل داده شده است.
قُرْآناً در حالى که آن کتاب قرآن است، در مقامات بالا مجموع است که در آن احکام به موعظهها و عبرتها و علوم و قصّهها و عقاید منضمّ شده است.
عَرَبِیًّا این قرآن به لغت عرب یا منسوب به عرب است نه اعراب، چون مشتمل بر آداب و احکام و علوم است.
لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ این اوصاف براى قرآن در مورد قومى است که مىدانند، نه کسانى که نمىدانند.
یا مقصود این است که منسوب بودن قرآن به عرب براى قومى است که مىدانند، یعنى قومى که از جهلهاى ساده و جهلهاى مرکّبشان که همان صورتهاى علوم عادى و نقوش فنون اصطلاحى است به سوى دار العلم خارج شدند، که اوّل حریم حرم آن مقام و گوش فرادادن انسان و تحیّر در طریق آن است، آخرین مقامات آن نشر علم در بین بندگان است.
یا مقصود قومى است که مىدانند این کتاب از جانب خدا نازل شده است.
بَشِیراً این قرآن بشارت دهندهى کسى است که فطرت انسانى در او باقى مانده و به آن فطرت توجّه داشته باشد.
وَ نَذِیراً بیم دهندهى کسى است که به آن فطرت پشت کرده باشد اعمّ از آنکه هر یک از آن دو با بیعت تکلیفى عام یا خاص بیعت کرده باشد یا بیعت نکرده باشد.
فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ بیشتر آنان از این کتاب اعراض نمودند.
فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ آنها قبول نمىکنند، چه سماع و شنیدن کنایه از قبول و تسلیم است، چنانچه لفظ سماع کنایه از دوّمین مقامات علم است.
وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و آنان گفتند: در گوشهاى ما سنگینى است که کنایه از کرى است.
وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ و از آن جهت که تو ادّعاى رسالت مىکنى بین ما و تو حجاب است که ما را از دیدن آنچه را که تو ادّعا مى کنى منع مى کند، یعنى آنچه را که تو ادّعا مى کنى اگر از معقولات است منتظر تعقّل ما نباش، اگر از مسموعات و شنیدنى ها است منتظر شنیدن ما نباش و اگر از دیدنى هاى با چشم یاچشم بصیرت است پس منتظر دیدن ما نباش چون حجاب بین ما و تو مانع دیدن ما مى شود.
فَاعْمَلْ آنچه را که در دین جدید خود خواستى انجام بده.
إِنَّنا عامِلُونَ ما در دین قدیم خود عمل مىکنیم.
ممکن است مقصود آنها تهدید رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشد، یعنى تو هر چه خواستى دربارهى ما انجام بده، که ما نیز هر چه خواستیم در مورد تو عمل خواهیم کرد.
قُلْ در جواب تهدید آنها بگو: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ من بشرى مثل شما هستم، چیزى را که بشر قدرت قدرت آن را ندارد من نیز قادر به انجام آن نیستم.
مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ من مانند شما بشر هستم و نمىتوانم هر چه را که بخواهم دربارهى شما انجام دهم، ولى بین من و شما این فرق وجود دارد که به من وحى مى شود که، خداى شما خداى یکتاست.
یا معناى آیه این است که اى پیامبر به منافقین بگو: من هم بشرى از جنس شما هستم، خارج از جنس شما نیستم تا شما متناسب با من نباشید و قلبهاى شما به وحشت بیفتد، یا شما زبان مرا نفهمید و دلهایتان از من روىگردان شود.
و من شما را به توحید فرا مىخوانم که اگر به شما نفعى نرساند، ضرر هم نمىزند.
فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ پس مستقیم باشید و از کجى و اعوجاجتان خارج شوید و از خدا آمرزش طلبید.
وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ پس واى بر مشرکان، آنانى که زکات نمىپردازند.
از این جهت به پرداختن زکات اکتفا کرد تا اشعار به این باشد که شرک آوردن مشرک جز از انانیّت او ناشى نمىشود، که آن انانیّت باید دور انداخته شود، چه اصل زکات دادن طرح و دور انداختن انانیّت و عطا کردن در راه طاعت خداست، هر کس در مورد دور ریختن انانیّت بخل بورزد در اعطاى مال، قوا، جاه و مقام نیز بخل مىورزد، اگر هم عطا کند اعطاى او اعطاى زکات حساب نمىشود، بلکه او از کسانى مىشود که خداى تعالى دربارهى آنان فرموده:
کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْءٍ مِمَّا کَسَبُوا همانند کسى که مالش را براى نمایش دادن در چشم مردم، مىبخشد و به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارد؛ آرى داستان او همچون داستان تختهسنگى است که بر آن خاکى باشد و باران سنگینى بر آن ببارد و آن را همچنان سترون واگذارد، آنان از کار و کردار خویش حاصلى نبرند؛ …[۱] وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ شرک آوردن تفسیر به شرک آوردن به ولایت شده، از امام صادق علیه السّلام آمده است: آیا مىبینى خداى تعالى از مشرکین زکات اموالشان را طلب کرده در حالى که آنان به خدا شرک مىآورند، آنجا که مىفرماید: وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ به امام علیه السّلام عرض شد: فدایت شوم، آن را براى من تفسیر کن، پس فرمود: یعنى واى بر مشرکین که به امام اوّل شرک آوردند، آنان به امامهاى دیگر نیز کافر هستند. خداوند بندگان را به ایمان به خود فرا خوانده، پس آنگاه که به خدا و رسولش ایمان آورند واجبات بر آنها واجب مىشود.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ آنانى که ایمان آوردند و کردارهاى شایسته کردند، آنان را پاداشى است که قطع نمىشود، یا اجرى که بدون منّت است.
آیات ۹- ۱۲
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۹ تا ۱۲]
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (۹) وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۱۱) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲)
ترجمه:
بگو آیا شما به کسى که زمین را در دو روز آفریده است، کفر مىورزید و براى او همتایانى قائل مىشوید؛ این است پروردگار جهانیان.
و بر روى آن [زمین]، کوههاى استوار آفرید و به آن برکت بخشید و در چهار روز زاد و برگش را در آن آماده ساخت، که براى خواهندگان یکسان است.
سپس به آسمان پرداخت که به صورت دودى [بخارى] بود؛ به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام شوید؛ [به زبان حال] گفتند البتّه رام و تسلیم هستیم.
آنگاه آنها را به صورت آسمانهاى هفتگانه در دو روز استوار کرد و در هر آسمانى امرش را وحى کرد؛ و آسمان فرودین را به چراغهاى [ى ستارگان] آراستیم و آن را محفوظ داشتیم؛ این اندازه آفرینى [خداوند] پیروزمند داناست.
تفسیر
قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ آیا شما کافر مىشوید به کسى که زمین را آفریده که آن محلّ استقرار و معاش شماست.
فِی یَوْمَیْنِ از مراتب عالم گاهى به اعتبارى به امام، به اعتبارى به ماهها، به اعتبارى به سالها تعبیر مىشود، زمین اسم هر چیزى است که در آن، جهت مقبول ظاهرتر و روشنتر و جهت فاعلیّت مخفى تر باشد.
و حال همهى عالم طبع و عالم مثال این چنین بود، تعبیر از این دو عالم به زمین بسیار است.
پس مقصود از زمین اجسام ظلمانى و اجسام نورانى است، خلق آن دو جز در مرتبهى اخیر نازل که همان عالم طبع است یا در مرتبهى قبل از آن که عالم مثال است نمىباشد، از آن دو عالم به اعتبار مدّت بقاى آنها به یومین یعنى دو روز تعبیر نمود.
و در سورهى اعراف بیان آفرینش آسمانها و زمین در شش روز گذشت و زمین باعتبار وجود عینىاش در آن دو روز آفریده شده، لکن باعتبار وجود مطلق مانند آسمانها در شش روز آفریده شده، آسمانهاى ارواح باعتبار وجود عینى در چهار روز آفریده شدهاند، روز نفوس جزئى، روز نفوس کلّى، روز عقول و روز ارواح که از آن به یومین و دو روز تعبیر مى شود، روز مدبّر است، روز مجرّدات صرف یعنى نفوس و عقول به معنى اعمّ، اندازهگیرى قوت و روزىهاى زمین و زمینیان جز در آن ایّام که همان ایّام آسمانهاست نمىباشد، چه از آسمان براى شما روزى نازل مى شود.
وَ تَجْعَلُونَ و با این حال شما براى خدا مثل قرار مى دهید.
لَهُ أَنْداداً مثلهایى که بر چیزى قدرت ندارند، نه خلق مىکنند، نه روزى مىدهند.
ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ آن کس که به این اوصاف موصوف گشت پروردگار جهانیان است.
وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها و در روى زمین کوهها قرار داد تا شما را زمین به چپ و راست نلغزاند، از زیر آن کوهها آب تولید شود، جریان آب از زیر آنها آسان و سهل گردد.
وَ بارَکَ فِیها در کوهها برکت قرار داد یا در زمین، که کوهها بر حسب تنزیل منبع برکات زمین و محلّ معدنهاى مفید، نباتات مفید غذایى و دوایى است.
و بر حسب تأویل برکت جز از ناحیهى کوهها نیست، زمین محلّ برکات فراوان است که از جملهى آنها انسان و نفوس کامل است که برکت جز از ناحیهى آنها نیست.
وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ در حالى که اقوات و روزیها براى همهى سائلین و درخواستکنندگان مساوى است، در مورد سؤال و درخواست حال و استعداد در اقوات درخواست شده هیچ فرق و برترى وجود ندارد اگر چه در مورد سؤال قال گاهى مورد سؤال تخلّف مىپذیرد، سؤالکنندگان نیز بر حسب اجابت و عدم آن اختلاف پیدا مىکنند.
و ممکن است مقصود این باشد که براى سائلین و درخواستکنندگان چهار روز مساوى است، چون نسبت ایّام آخرت به مادون خود و پائینتر از خود نسبت حقّ به خلق با نسبت رحمانیّه است که در آن همهى اشیاء مساوى و هیچ یک از اشیاء در این مورد تفاوتى با هم ندارند.
و لفظ «سواء» با جرّ و نصب و رفع خوانده شده.
ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ قصد آفریدن آسمان را نمود، لفظ «ثمّ» براى تربیت در اخبار است، نه تربیت در وجود، یا براى تربیت در وجود است و لکن وجود در عالم صغیر، چه حدوث آسمان ارواح در عالم صغیر بعد از وجود زمین بدن و قواى آن تقدیر و اندازهگیرى روزى آن مىباشد.
وَ هِیَ دُخانٌ در حالى که آسمان قبل از تمام شدن خلقتش بخار بوده، چون مرکب و مادّهى نفوس که از آنها تعبیر به ارواح مىشود بخار است که از قلب متولّد مىشود، آن بخار با دود مختلط است که به سوى دماغ بالا مى رود تا آن را تعدیل نماید، بعد از تعدیل دماغ به وسیله برودت دماغ متعلّق و وابسته به نفس مى شود، بلکه نفس حیوانى و سپس نفس انسانى با آن متّحد مى شود.
فَقالَ بعد از خلق زمین و صاف و هموار کردن آسمان فرمود: لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً به آسمان و زمین فرمود: همه به سوى خدا و اطاعت فرمان حقّ به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت، بشتابید، آمدن به سوى خدا و طاعت او حقّ آسمانهاست، آمدن به جبر و کراهت حقّ زمین است.
و این معنا را در زمین و آسمانهاى وجود خودت اعتبار کن، چه قوا و مدارک آسمانى با شوق و رغبت و طبق فطرت مطیع نفس مىباشند به نحوى که اطاعت آنها از دستورات نفس تخلّف نمى پذیرد، اطاعت بدن که زمین وجود تو است و اعضاء بدن از نفس جز خلاف فطرت نیست، لکن وقتى زمین مبدّل به غیر از این زمین شد، زمین بدن طبیعى مغلوب زمین بدن مثالى گشت به نحوى که حکم طبیعى دیگر باقى نماند و تنها بدن مثالى حاکم شد آن وقت آمدن به سوى خدا و اطاعت از نفس با شوق و رغبت مىشود مانند بدن مثالى.
قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ پس از آنکه زمین مغلوب آسمانها شد زمین و آسمان مىگویند ما با شوق و رغبت مىآییم.
و آوردن جمع مذکّر عاقل بدان جهت است که این خطاب جز براى عقلا نیست و چون خطاب آنها به گونهى خطاب عقلا بود لذا در مورد آنها جمع مذکّر عاقل آورد.
فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ این جمله کنایه از مراتب هفتگانهى آسمانى انسانى، یا کنایه از لطائف هفتگانه قلبى است.
فِی یَوْمَیْنِ روز انشاء و روز ایجاد و ابداع، یا روز مدبّرات و روز مجرّدات، این احتمالات در اخبار ذکر شده، بزرگان علماء وجوه دیگرى نیز براى روزهاى ششگانه و چهارگانه و دو روزى که زمین در آن دو روز خلق شده و دو روزى که آسمان خلق شده ذکر کردهاند، هر کس بخواهد به کتابهاى مفصّل مراجعه نماید.
وَ أَوْحى فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها لفظ «وحى» در القاء علوم به واسطهى ملائکه یا بدون واسطه استعمال غالب پیدا کرده است، چون علوم در مجرّدات عین ذوات آنها است، نه جداى از آنها، نه متأخّر از ذوات آنها لذا وحى مجرّدات عبارت از خلقت آنها بر همین حال است.
و مقصود از امر حال و شغل است، یعنى خداوند در هر آسمانى امر آن آسمان را به اهلش واگذار کرده است، نفرمود «الى کلّ سماء» یعنى لفظ «الى» نیاورد تا اشاره به این باشد که مقصود از آسمانها مراتب است، خداوند در هر مرتبه امر همان مرتبه و آنچه که آن مرتبه به آن احتیاج دارد از قبیل تدبیر اهلش و تدبیر مادون آن مرتبه را به اهل همان مرتبه از ملائکه وحى کرد.
وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا منظور از آسمان دنیا، همان آسمان طبیعى است که عبارت است از فلک داراى ستارهها، افلاک هفتگانهى دیگر، نیز آسمان دنیاى صغیر که به اسلام گشوده شده است.
بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً به چراغهایى و حفظ از شیاطین که استراق سمع مىکنند، بیان آیه در سورهى حجر و همچنین در سورهى صافّات گذشت.
ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ این اندازهگیرى و مقدار از آن خدایى است که کسى از تحقّق مراد، او نمىتواند مانع باشد آن خداوند دانایى که در فعلش قصورى از جهت جهل به سر انجام و عاقبت کار واقع نمى شود.
آیات ۱۳- ۱۸
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱۳ تا ۱۸]
فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (۱۳) إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۱۴) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۱۵) فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (۱۶) وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۷)
وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۱۸)
ترجمه:
(۴۱/ ۱۸- ۱۳)
و اگر روىگردان شدند بگو شما را از صاعقهاى مانند صاعقهى عاد و ثمود هشدار مى دهم.
چنین بود که پیامبران آنان پیش از آنان و پس از آنان بهسویشان آمدند که جز خداوند را مپرستید؛ گفتند اگر پروردگارمان مىخواست فرشتگانى مىفرستاد، پس ما رسالت شما را منکریم.
امّا قوم عاد در آن سرزمین به ناحقّ سرکشى کردند و گفتند چه کسى از ما پرتوانترست؟
آیا ننگریستهاند که خداوندى که آنان را آفریده است، از آنها پرتوانترست؟
[این چنین بود که] آیات ما را انکار مىکردند.
آنگاه بر ایشان بادى سخت سرد، در روزهاى شوم، فرستادیم که به آنان عذاب رسواگر را در زندگانى دنیا بچشانیم و عذاب اخروى رسواگرتر است؛ و آنان یارى نیابند.
و امّا قوم ثمود را هدایت کردیم، ولى سرگشتگى را از هدایت خوشتر داشتند؛ آنگاه به خاطر کار و کردارشان، صاعقهى عذاب رسواگر آنان را فروگرفت.
و کسانى را که ایمان آورده و پروا پیشه کرده بودند رهانیدیم.
تفسیر
فَإِنْ أَعْرَضُوا پس از آنکه حجّت و دلیل راستى و صدق خود را بیان کردى، حجّت و دلیل الوهیّت او تدبیر خدا را بر همهى امور بیان نمودى، اگر از تو و ایمانت اعراض کردند:
فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ پس بگو من شما را انذار کردم و بیم دادم چه با کنایههاى گذشته، یا با تهدیداتى که در مورد شما نمودم، یا مقصود این است که با همین کلام با دلسوزى به شما اخطار مىکنم.
صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ که از صاعقه و طوفانى که براى عاد و ثمود پیش آمد بترسید، آن وقتى که پیامبرانى در نزد آنها آمدند.
وَ مِنْ خَلْفِهِمْ و رسولانى که پیش از زمان آنها بودند. یا مقصود این است که رسولان پندها و موعظههایى از جهت دنیا و آخرت آنها آوردند، یا آنها را از جمیع جوانب احاطه کردند، یا لفظ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ یعنى رسولان ظاهر، مِنْ خَلْفِهِمْ یعنى رسولان باطن یا بر عکس.
أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ لفظ «أن» تفسیریّه و لفظ «لا» ناهیه است، یا «أن» مصدریّه و «لا» ناهیه یا نافیه است، یعنى پند آنان این بود که، جز او را نپرستید.
قالُوا در جواب رسولان گفتند: لَوْ شاءَ رَبُّنا اگر خداوند مىخواست رسولى براى ما بفرستد، لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً ملائکه مىفرستاد که با خداى تعالى مناسبت داشته باشد و از جنس ما نباشد.
فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ و ما به آنچه که شما به گمان خود به آن فرستاده شدهاید کافر هستیم.
چون شما نیز مثل ما بشر هستید، هیچ مزیّتى بر ما ندارید تا ما از شما اطاعت کنیم و گفتهى شما را قبول نمائیم.
فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً امّا قوم عاد بدون حقّ برترىجویى در زمین پیشه کرده به قوّت و نیروى خویش مغرور شدند، چه یک مرد از آنان با دست خویش سنگ بزرگ را از جا مىکند- و گفتند: چه کسى در قوّت از ما بیشتر است؟! أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ آیات ما را مىشناسند و مىدانند، سپس آنها را انکار مىکنند.
فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً پس بر آنها باد سرد فرستادیم فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ در روزهاى شوم.
لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا تا هنگام گرفتار شدن آنها به عذاب و خارج شدن ارواحشان به سبب همان باد سرد، عذاب خوار کنندهاى در همین دنیا بچشند.
وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ و عذاب آخرت خوارکنندهتر است زیرا عذاب دنیا هر چقدر هم که شدید باشد، عشرى از اعشار عذاب آخرت نمىشود.
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ و ما راه نجات و نابودى را با فرستادن کتب و آفریدن آنها بر فطرت هدایت و صورت انسان که خود راهى به سوى رحمان است به قوم ثمود نشان دادیم.
فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى عَلَى الْهُدى قوم ثمود کورى را بر هدایت ترجیح دادند بدین گونه که از مقام انسانیّت تنزّل نمودند و فطرت را ترک کردند و حیوانیّت و درندگى و شیطانیّت را گرفتند، آنچه که در کتابها آمده بود ترک کردند و به پشت گوش انداختند، رسولان را مسخره کرده، آنها را دشمن خویش تصوّر کردند.
فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ پس طوفان عذاب خوارى آنان را فرا گرفت و آن نتیجه دستاورد خودشان بود، ما گروندگان پرهیزگار را نجات دادیم.
آیات ۱۹- ۲۴
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱۹ تا ۲۴]
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (۱۹) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۰) وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱) وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲) وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (۲۳)
فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (۲۴)
ترجمه:
(۴۱/ ۲۴- ۱۹)
و روزى [باشد] که دشمنان خدا به سوى دوزخ گرد آورده شوند، به همدیگر فرارسند.
تا چون به آنجا رسند، گوشها و چشمها و پوستهایشان دربارهى آنچه کردهاند، بر آنان گواهى دهند.
به پوستهایشان گویند چرا بر ما گواهى دادید؟ گویند ما را خداوند که هر چیز را به سخن درآورد، به سخن درآورده است، او شما را نخست بار [که چیزى نبودید] آفرید، به سوى او بازگردانده مى شوید.
و شما پرده پوشى نمى کردید از اینکه مبادا گوشهایتان و چشمهایتان و پوستهایتان بر شما گواهى دهند، بلکه [از این روى بود که] گمان مى کردید خداوند بسیارى از کار و کردارتان را نمى داند.
و این گمان شما بود که در حقّ پروردگارتان مىپنداشتید که شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.
پس اگر شکیبایى ورزند، آتش [دوزخ] جایگاه آنان است، اگر بخشایش طلبند، از بخشودگان نیستند.
تفسیر
وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ این جمله عطف است بر لفظ «صاعقه» در أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً یا عطف بر إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ است بنا بر آنکه لفظ «إذ» بدل از «صاعقه عاد» باشد، یا عطف بر فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ به تقدیر «اذکر» یا عطف بر محذوف است، تقدیر آیه چنین است: (نجینا الذین آمنوا فى الدنیا و یوم یحشر أعداء الله).
إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ لفظ «وزع» به معناى خوددارى و نگهداشتن است، یعنى آنها که وارد آتش مىشوند همانجا حبس و نگهدارى مىشوند تا همه به همدیگر برسند.
حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ در تفسیر قمّى آمده است: این آیه دربارهى قومى نازل شده که اعمالشان بر آنها عرضه مىشود ولى آنها انکار مىکنند و مىگویند: ما هیچ یک از این کارها را انجام ندادیم پس فرشتگانى که اعمال آنها را مىنوشتند بر علیه آنها شهادت مىدهند.
امام صادق علیه السّلام فرمود: آن وقت آن مردم به خدا مىگویند:
پروردگارا اینان ملائکه تو هستند و به نفع تو شهادت مىدهند، به خدا سوگند یاد مىکنند که هیچ یک از این کارها را انجام ندادهاند، این است معناى قول خداى تعالى: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ و اینان کسانى هستند که حقّ امیر المؤمنین را غصب کردند، در این هنگام است که خداوند بر زبان آنها مهر مىگذارد و جوارح آنان را به نطق درمىآورد، پس گوش شهادت مىدهد به آنچه که از محرّمات الهى شنیده است، چشم شهادت مىدهد به آنچه که از حرامهاى خدا دیده است، دستها شهادت مىدهند به آنچه که گرفتهاند، پاها شهادت مىدهند به آنچه که در محرّمات الهى راه رفته و انجام دادهاند، خرج شهادت مىدهد به آنچه که از حرامها مرتکب شده، سپس خداوند زبانهایشان را به نطق درمىآورد، به پوستهاى خویش گویند: چرا علیه ما شهادت دادید … تا آخر آیه.
وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ تقدیر آیه «من أن یشهد» است یعنى، شما شهادت دادن را پنهان مىکردید.
عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ مقصود از «جلود» چنانچه در اخبار زیاد وارد شده فروج است. و اکنون گوش و چشم و پوست (یا عورتهاى) شما شهادت مىدهند.
وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ شما از حضور اعضاء و جوارح باکى نداشتید و کارهایتان را مخفى نمىکردید و بر معاصى جرمى بودید و گمان مىکردید خداوند خیلى از کارهاى شما را نمىداند.
أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ این گمان شما در مورد پروردگارتان بود که حقیقت نداشت.
أَرْداکُمْ همین گمان باطل موجب هلاک شما شد.
لفظ «ظنّکم» خبر «ذلکم» یا بدل از آن است، لفظ «أریکم» خبر آن است، یا خبر بعد از خبر یا جملهى مستأنفه است، یا حال است و لفظ «قد» در تقدیر مىباشد.
فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ پس با این گمانهاى باطل شما از زیانکاران گشتید چون متاع و کالاى شما که همان عمرهاى شما بود از بین رفت، آنچه که از آن شما و به نفع شما بود علیه خودتان گواهى داد.
از امام صادق علیه السّلام آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
آخرین بنده اى که به آتش رانده مى شود، آنگاه که دستور صادر شد و به سوى آتش رفت به خدا توجّه پیدا مىکند، خداى تعالى مىفرماید: او را برگردانید، پس او را برمىگردانند، خداى تعالى به او مىفرماید: چرا به من التفات کردى؟ بنده مىگوید: پروردگارا من تو را این چنین گمان نمىکردم، خداوند مىفرماید: گمان تو به من این چنین نبود؟ مىگوید: پروردگارا گمان من به تو این بود که گناه مرا ببخشى در بهشتت سکونت دهى.
پس خداى جبّار مىفرماید: اى فرشتگان من قسم به عزّت و جلال و نعمتها و بلندى و ارتفاع مکانم که این بندهى من در هیچ ساعتى به من گمان خوب نبرده است، اگر لحظه اى درباره ام گمان خوب مى برد او را به آتش نمى ترساندم، با وجودى که دروغ مىگوید، او را اجازه دهید و داخل بهشتش گردانید.
سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هیچ بندهاى نیست که گمان خوب به خدا داشته باشد مگر آنکه با او طبق گمانش رفتار شود.
و این است معناى قول خداى تعالى: وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ بر اهل آتش فرقى نمىکند صبر پیشه گیرند یا بىتابى کنند یا راحتى و رضایت مسئلت نمایند.
وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا اگر طلب رضایت کنند.
فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ آنها از کسانى نیستند که رضایت به آنها داده شود.
آیات ۲۵- ۳۶
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۲۵ تا ۳۶]
وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۲۵) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹)
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴)
وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶)
ترجمه:
(۴۱/ ۳۶- ۲۵)
و براى آنان همنشینانى گماشتیم که حال و آیندهشان را در نظر ایشان آراسته جلوه دادند، در میان امّتهایى از جنّ و انس که پیش از ایشان بودهاند، حکم [عذاب] در حقّ ایشان تحقق یافت که ایشان زیانکار بودند.
و کافران گویند به این قرآن گوش مدهید و در اثناى خواندن آن سخنان بیهوده بگویید، باشد که پیروز شوید.
پس به کافران عذابى سخت بچشانیم، بر وفق بدترین کارى که کردهاند ایشان را جزا دهیم.
این است جزاى دشمنان خدا که آتش [دوزخ] است؛ که در آنجا سرایى جاودانه دارند، که کیفر آن است که به آیات ما انکار مىورزیدند.
و کافران گویند پروردگارا کسانى را از جنّ و انس که ما را گمراه کردند. به ما نشان بده تا به زیر گامهایمان دراندازیمشان که از فروماندگان باشند.
بى گمان کسانى که گویند پروردگار ما خداوند است، سپس پایدارى ورزند، فرشتگان بر آنان نازل شوند [و گویند] که مترسید و اندوهگین مباشید و شاد شوید به بهشتى که به شما وعده داده مى شد.
ما دوستداران شما در زندگى دنیا و در آخرت هستیم، در آنجا براى شما هر چه دلتان بخواهد و هر آنچه بطلبید هست.
که پیشکشى از [خداوند] آمرزگار مهربان است.
و کیست نیکوسخن تر از کسى که به سوى خداوند دعوت کند، کارى شایسته در پیش گیرد و بگوید که من از مسلمانانم.
و نیکى و بدى برابر نیست. همواره به شیوهاى که آن نیکوتر است مجادله کن، آنگاه [خواهى دید] کسى که بین تو و او دشمنىاى بود، گویى دوستى مهربان است.
و آن را جز شکیبایان نپذیرند، آن را جز بختیار فرانگیرد.
و اگر وسوسهاى از سوى شیطان تو را به وسواس افکند، به خداوند پناه ببر، چرا که او شنواى داناست.
تفسیر
وَ قَیَّضْنا این جمله عطف بر «نجّینا» است یعنى ما آن را مقدّر نمودیم. لَهُمْ براى آنها در دنیا قُرَناءَ شیاطین انس و جنّ را.
فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مکرّر این مطلب گذشت که لفظ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ به دنیا و آخرت تفسیر شده است، یعنى، شیاطین انس و جنّ شهوات که مقتضاى درندگى و شیطانیّت است براى آنها زینت داده و خوب جلوه یافته است، در مورد آخرت از ردّ و انکار سخن گفتند، یا گفتند: اگر ما به سوى پروردگارمان بازمىگشتیم براى ما بهتر و بازگشت و تحوّل خوبى بود.
وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ به سبب اعمال و احوال و اقوال بد آنها این گفتار در حقّ آنها حتمى شده.
فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ امّتهاى فاجر إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ مقصود از «قرآن» مطلق قرآن یا قرآن ولایت على علیه السّلام است.
وَ الْغَوْا فِیهِ لفظ «لغى» مانند «سعى» و «دعا» و «رضى» به معنى خطا و اشتباه است، مقصود این است که آنها مىگفتند: قرآن را غلط بخوانید، آن را با غیر قرآن مخلوط کنید، یا بر قرائتکنندگان قرآن چیزى داخل کنید که از قرآن نباشد، یا با باطل و لغو با قرآن معارضه نمایید.
لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ شاید شما بر قرائتکنندگان قرآن یا بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله غلبه کنید.
فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ جزا، پاداش همهى اعمال آنها را مىدهیم چه حسنات باشند یا سیّئات، کبیره باشند یا صغیره، خواه بدترین عملهاى آنان یا جزاء و کیفر بدترین عمل آنان. بنا بر تجسّم اعمال و جزاى آنها به صورت کیفر اخروى، البتّه عاید آنان خواهد شد جزاى اعمال مؤمن به بهترین عمل اوست، بیان معانى این عبارت در سورهى توبه گذشت.
ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (درباره این آیه چند وجه اعراب آمده است که کثرت وجوه اعراب آن بر کسى که به قوانین اعراب آشنا باشد پوشیده نیست).
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا در اینجا لفظ ماضى (قال) آورد، چون وقوع قضیّه حتمى است، یا از آن جهت است که نسبت به مخاطب ماضى است. یعنى: کافران گفتند:
رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ پروردگارا: دو گمراهکنندهى از جنّ و انس را به ما که به ابلیس که اوّلین بار نافرمانى خدا نمود، به قابیل از فرزندان آدم علیه السّلام، به ابلیس که وارد دار النّدوه در شوراى آنان و غیر آن داخل شد، آنان را از حقّ گمراه نمود، تفسیر شده است.
نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا کفّار مىگویند: خدایا آنان که ما را گمراه کردند به ما نشان بده تا آنها را زیر پاهایمان بگذاریم، که از آنها انتقام بگیریم.
لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ تا از حیث خوارى و ذلّت و مکان در پائین قرار بگیرند.
إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: این حال کافرین و منافقین است، پس چگونه است حال مؤمنین به ولایت و اقرارکنندگان به خلافت الهى؟ پس فرمود: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ فرمود: قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ یعنى گفتند:
پروردگار ما خداست، نفرمود: دانستند، یا یقین کردند، یا مشاهده کردند، تا اشاره به اسلام و بیعت عامّ نبوى باشد، تو را با اسلام و بیعت عام جز اقرار به اینکه خدا پروردگار است حاصل نمى شود، اگر اعتقاد به آن حاصل شود آن اعتقاد ناشى از علوم نفس است که از معلومات نفس جدا و منفکّ است، از آن تعبیر به ظنون و گمانها مىشود، چنانچه در طىّ بیانات گذشته اشاره به این مطلب نموده ایم.
و در اخبار وارد شده که اسلام اقرار به زبان است، نه ایمان.
ثُمَّ اسْتَقامُوا سپس اعتدال و میانهروى را گرفتند، اعتدال نسبى حاصل نمىشود مگر با بیعت ایمانى ولوى خاصّ، چنانچه اعتدال حقیقى که عبارت از خروج از کجى در جمیع مراتب است حاصل نمىشود مگر با همان بیعت و عمل به شروط آن.
پس اگر مقصود از اعتدال اعتدال نسبى باشد مراد ازمعتدلها مطلق کسانى مىشوند که با هر دو بیعت بیعت نموده و در امر ائمّه داخل شده باشند، ایمان در قلبشان وارد شده باشد، چنانچه در اخبار تفسیر به شیعهى ائمّه علیهم السّلام وارد شده.
و اگر مقصود اعتدال حقیقى باشد مراد از معتدلها انبیاء و اولیاء مى باشند، چنانچه تفسیر به ائمّه علیهم السّلام نموده اند.
و اگر مقصود از استقامتکنندهها شیعه باشد آن وقت نزول ملائکه بر بعضى از آنها در مطلق حیات دنیا صورت مىگیرد و بر بعضى مخصوص به وقت احتضار مىشود، در این صورت معنا قول خدا: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا نسبت به کسى که نزول ملائکه بر او به وقت احتضار اختصاص دارد، معنا پیدا مىکند، معناى آن چنین مىشود: ما در حیات دنیا اولیاى شما بودیم، ما شما را حفظ و حراست مىکردیم و در کار خیر ثابت قدم مىنمودیم و معناى آیه نسبت به کسى که فرشتگان به صورت مطلق بر او نازل مىشوند ظاهر است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: بر ائمّه علیهم السّلام یکى از پس از دیگرى استقامت کنید[۲].
و از امام رضا علیه السّلام آمده است: از او سؤال شد استقامت چیست؟ فرمود: به خدا سوگند استقامت همان حالتى است که شما بر آن هستید.
تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ بر آنها ملائکه نازل مىشود در دنیا به انبیا و اولیا و بعضى از پیروان، در آخر حیات دنیا به بعضى از پیروان دیگر.
أَلَّا تَخافُوا لفظ «أن» تفسیریّه، لفظ «لا» ناهیه است، یا لفظ «أن» مصدریّه، «لا» ناهیه یا نافیه است، یعنى مورد خطاب قرار مىگیرید که نترسید.
وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ مژده به بهشتى بدهید که بواسطهى انبیاء به شما وعده داده شده است.
نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا بیان این آیه قبلا گذشت.
وَ فِی الْآخِرَهِ از اوّل مقامات برزخ تا اعراف، از اعراف تا بهشت و بعد از دخول در بهشت تا آخر.
وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ مقصود از انفس ذاتهاى شماها است، یا مقصود اشتها و خواست نفسها است که در مقابل عقلهاى شما است، که عقول مشتاق پروردگار هستند، اشتهاء و خواسته مخصوص نفوس است، یعنى شما در دنیا نفسهایتان را از خواستههایشان منع کردید، پس خداوند در آخرت بر شما تفضّل نمود، آنچه را که نفسهایتان خواست بر شما آماده نمود.
وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ در بهشت هر چه که طلب کنید براى شما آماده است، خواه آن خواسته و طلب باقتضاء نفوس شما باشد، خواه باشتیاق عقولتان.
نُزُلًا در حالى که آنچه را که نفوس شما مىخواهد و آنچه را که طلب مىکنید براى شما مهیّا و آماده است جهت بزرگداشت بر شما نازل شده است.
مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ از امام صادق علیه السّلام آمده است: دوستدار ما و دشمن دشمنان ما نمىمیرد مگر آنکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام نزد او حاضر مىشوند و او را مىبینند و به او بشارت مىدهند، اگر میّت دوستدار ما نباشد آنان را مىبینند به نحوى که از دیدن آنها ناراحت مىشود، دلیل این مطلب قول امیر المؤمنین علیه السّلام به حارث همدانى است که فرمود:
یا حار همدان من یمت یرنى | من مؤمن او منافق قبلا |
و در تفسیر امام علیه السّلام دربارهى قول خداى تعالى: یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ از سورهى بقره آمده است: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مؤمن دائما از سوء عاقبت ترسناک است، یقین ندارد که به رضوان خدا خواهد رسید تا آن وقت که هنگام جان کندن و ظهور ملک الموت فرارسد، بدین ترتیب که ملک الموت بر مؤمن وارد مى شود در حالى که مؤمن در سختى مرض بسر مى برد، سینه اش تنگ شده از اینکه اموالش را پشت سرش مى گذارد و مى رود و از حالتى که بر او عارض شده است و احوالش از معامله کنندگان و عیالش مضطرب و نگران است که حسرت آنها در دلش باقى مانده، بین او و آرزوهایش فاصله شده و به آنها نرسیده است.
پس ملک الموت به او مى گوید: به تو چه شده اى که نمى توانى نفس بکشى، مؤمن در حال احتضار مىگوید: چون احوالم مضطرب و مشوّش است، تو مرا از آرزوها و خواسته هایم بریدى، پس ملک الموت به او گوید: آیا هیچ عاقلى از مفقود شدن یک درهم مغشوش در صورتى که عوض آن هزار هزار برابر دنیا باشد اندوهناک مىشود؟
او مىگوید: نه. پس ملک الموت مىگوید: به بالاى سرت نگاه کن، پس او به بالاى سرش نگاه مى کند درجات بهشت و قصرهاى آن را مىبیند که آرزوها در مقابل آن هیچ است.
پس ملک الموت مىگوید: آنچه که مى بینى منزلها و نعمتها و اموال و اهل و عیال تو است و از اهل تو در اینجا و ذریّهى تو هر کس صالح باشد در اینجا با تو مى باشد، آیا راضى هستى که آنها را عوض آنچه که در دنیادارى به تو بدهند؟
مىگوید: آرى به خدا سوگند، سپس مىگوید: نگاه کن، نگاه مىکند، محمّد و على و پاکان از آل آن دو را در أعلى علیّین مى بیند.
ملک الموت مى گوید: آیا آنها را مى بینى؟ آنان سادات و امامان تو، همنشین و همدمان تواند.
آیا راضى نمى شوى عوض آنچه که در دنیا از آن جدا مىشوى با آنها باشى، پاسخ مىدهد: بلى به خدا سوگند راضى هستم.
پس این است آنچه که خدا فرموده: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا پس به آنچه که در پیش دارید و احوالى که پیش روى شما است پذیرا شدید و بدان خشنود گشتید آنچه که پشت سر گذاشتید از ذریّه و عیال در بهشت عوض آنها را دیدید و مشاهده کردید، بشارت باد بر شما بهشت که به آن وعده داده مىشدید، این منازل شما است، اینان سروران و انس گیرندگان و همنشینان شمایند.
وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ چه کسى در گفتار نیکوتر است از کسى که در مملکت وجودش یاران و لشگریانش را به سوى خدا فرا خواند در صورتى که کسى غیر از او اهل دعوت به سوى خدا نباشد، یا مقصود کسى است که اهل عالم کبیر را دعوت کند در صورتى که نبىّ یا جانشین نبىّ باشد.
این جمله به اعتبار معنا بر جملهى إِنَّ الَّذِینَ قالُوا عطف شده است، چون معناى این جمله «لا أحسن قولا» است، یا به همین اعتبار یا به تقدیر قول جمله حالیّه است به هر حال این جمله در معناى تعلیل است.
وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ هیچ کس در گفتار بهتر از کسى نیست که با افعال و اقوال و احوال و اخلاقش به سوى خدا خوانده شود و عمل صالح را با ارکان آن انجام دهد، یعنى عمل صالح بزرگ که عبارت از ولایتى است که با بیعت خاصّ حاصل مىشود، یا مقصود خود بیعت خاصّ است، چون نمىشود از عمل صالح یک فرد از عمل صالح اراده کرد.
زیرا در این صورت دلالت مىکند بر اینکه هر کس به سوى خدا فرا خواند و یک عمل صالحى انجام دهد در گفتار از جمیع خلق بهتر مىشود اگر چه همهى عملهاى صالح را ترک کند، که این عبارت یعنى عبارت عمل صالح بارها گذشت که در خود بیعت خاصّ استعمال مىشود اگر چه از نظر مفهوم اعمّ باشد.
یا مقصود یک فرد مجهول از عمل صالح است، مقصود کسى است که با بیعت خاصّ بیعت کند و ایمان در قلبش داخل شود، اثر آن بیعت را بر اعضایش ظاهر سازد، بدین گونه که با حال و قال به سوى خدا فرا خوانده شود.
و چون عمل صالحى را با ارکانش انجام دهد اثر تسلیم خویش را بر زبانش نمایان سازد.
بدین گونه که بگوید: من از مسلمین هستم- (چه این عبارت هنگام مبالغه در امر ولایت آورده مىشود، چنانچه وارد شده است) لازم به تذکّر است که خداوند بر خلقش پنج چیز را واجب نمود که در چهار چیز از آن از آن پنج چیز ترخیص نموده و در یکى ترخیص نکرده که اشاره به ولایت است، این تعبیر از باب مبالغه در امر ولایت است.
و امثال این خبر جهت مبالغه در ولایت از ائمّه علیهم السّلام بسیار وارد شده است.
و براى اشاره به این مطلب که اثر تسلیم لازم است بر زبان ظاهر شود خداى تعالى فرمود: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ و نفرمود: «و کان من المسلمین» و همان طور که آیهى سابق دربارهى على علیه السّلام و شیعیان او بود بدون اختصاص به على علیه السّلام یا به ائمّه علیهم السّلام همچنین این آیه اختصاص به على علیه السّلام و ائمّه علیهم السّلام ندارد، بلکه در شیعیان آنها نیز جریان دارد، چنانچه ذکر کردیم.
وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ تمهید و مقدّمهى مطلبى است که مىآید و تعلیل مطالب گذشته است، اعتقاد به مساوى نبودن حسنه و سیّئه از فطریّات است، هر کس بر حسنه و سیّئه اطّلاع پیدا کند و معناى آن دو را بفهمد، ولى غیر آنچه را گفتیم اختیار کند خارج از فطرت محسوب مىشود.
ادْفَعْ بدى کسى را که به تو بدى کرده با کارى که بهتر است دفع کن.
«ب» به وسیلهى کارى که بهتر است.
التى هِیَ أَحْسَنُ بیان این آیه در سورهى مؤمنون گذشت.
فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ دوستدارندهاى که خویش و نزدیک در نسبت است، در خبر حسنه به تقیّه و سیّئه به افشاء و اذاعه تفسیر شده و آن وجهى از وجوه آیه است.
و ممکن است جملهى «التى هِیَ أَحْسَنُ» تفسیر به ولایت شود، یعنى سیّئات خودت و سیّئات غیر خودت را با یادآورى جهت ولایت یا با قبول ولایت، یا با یادآورى دیگران به ولایت دفع کن، شاید تعبیر از بدى کردن و اسائه به سیّئه نیز به همین جهت بوده است.
وَ ما یُلَقَّاها این عادت و خصلت را که عبارت از دفع اسائه به وسیلهى حسنه است جز صبرکنندگان تلقّى به قبول نمىکند.
إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر کسانى که صابر باشند، چون سرشت و فطرت نفس چنین است که هر وقت چیزى ناسازگار و ناملایم بر آن وارد شود غضب تحریک مىشود، غضب اقتضا مىکند که دفع بهوسیلهى شدیدترین وجه ممکن باشد.
پس هر کس که نتواند از تحریک و هیجان غضب خود را نگهدارد این خصلت و صفت را درک نمىکند.
وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ و کسى آن را در پیش نمى گیرد، مگر کسى که صاحب حظّ بزرگ از کمالات انسانى باشد چنانکه به فارسى گفته شده: «نیکى را خر نیکى خارى، بدى را بدى سگ سارى، بدى را نیکى کار عبد اللّه انصارى. و خطاب عامّ یا خاصّ به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و در عین حال کنایه از امّت او نیز مىباشد.
وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ لفظ «نزغه» بر وزن «منعه» یعنى به او طعنه زد و غیبت او را کرد و وسوسه نمود، بین آنها فساد راه انداخت و فریب داد.
مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ لفظ «نزغ» مصدر به معنى فاعل است، یا از قبیل «جدّ جدّه» است، یعنى اگر وسوسه کنندهاى از جانب شیطان تو را وسوسه کند، یا در تو طعن بزند، یا درحالىکه مىخواهى به بدکار احسان کنى کسى مانع تو شود پس در همهى این حالات به خدا پناه ببر.
فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ از وسوسهى شیطان به خدا پناه ببر که خدا تو را پناه مىدهد.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ او پناهخواهى تو را مى شنود.
الْعَلِیمُ و پناه خواستن تو را مىداند. یا مقصود این است که از اطاعت شیطان به خدا پناه ببر که او شنواى به قولى و دانا به برآوردههاى فعلى است، او بر طبق همان قول و فعل مؤاخذه مىکند.
آیات ۳۷- ۴۴
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۳۷ تا ۴۴]
وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۳۷) فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ (۳۸) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۹) إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۴۰) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ (۴۱)
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (۴۲) ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ (۴۳) وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (۴۴)
ترجمه:
(۴۱/ ۴۴- ۳۷)
و از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است؛ در برابر خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه در برابر خداوند که آنها را آفریده است- اگر تنها او را مىپرستید- سجده کنید.
و اگر تکبّر ورزیدند، بدان که کسانى که نزد پروردگارت هستند، در شب و روز او را تسبیح مىگویند و ایشان ملول نمىشوند.
و از آیات او این است که تو زمین را پژمرده بینى، آنگاه چون بر آن، آب [باران] فروفرستیم، جنبش یابد و رشد کند، بىگمان کسى که آن را زنده گردانده است، زندگىبخش مردگان است؛ او بر هر کارى تواناست.
بىگمان کسانى که در آیات ما کژاندیشى مىکنند، از ما پوشیده و پنهان نیستند، آیا [سرنوشت] کسى که در آتش [دوزخ] افکنده شود، بهتر است، یا کسى که در روز قیامت ایمن آید؛ هر چه مىخواهید بکنید، او به آنچه مىکنید بیناست.
بى گمان کسانى که قرآن را- چون بر آنان نازل شد- انکار مى کنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند]، آن کتابى است گرامى.
که در اکنون یا آینده اش، باطل در آن راه نمى یابد؛ فروفرستادهاى از سوى [خداوند] فرزانهى ستوده است.
به تو چیزى گفته نمى شود، جز آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است؛ بى گمان پروردگارت هم صاحب آمرزش و هم صاحب عقوبتى دردناک است.
و اگر آن را به صورت قرآنى بیگانه و ناشیوا پدید مىآوردیم، بىشک مىگفتند چرا آیات آن شیوا بیان نشده است، چرا آن بیگانه و ناشیواست، حال آنکه پیامبر عربى [و شیوا] است؟ بگو آن براى مؤمنان رهنمود و شفابخش است و کسانى که ایمان ندارند در گوشهایشان سنگینىاى هست و آن [قرآن] برایشان مایهى سردرگمى است؛ اینانند که از جایى دور دست ندایشان مىدهند.
تفسیر
وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ عطف به اعتبار معنى است، گویا که توهّم کنندهاى توهّم کرده که از آیات خدا «من دعا إلى اللّه» مى باشد، یعنى کسى است که به سوى خدا فرا خواند، از آیات خدا مساوى نبودن حسنه و سیّئه است، پس خداى تعالى فرمود: از آیات خدا شب و روز و آفتاب و ماه است.
وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ مکرّر این مطلب گذشت که منظّم بودن شب و روز طبیعى، منسجم بودن حرکت خورشید و ماه، فرق کردن شب و روز به وسیلهى تاریکى و روشنائى و سردى و رطوبت و حرارت و نظم و هماهنگى در زیاد و کم شدن و غیر اینها از لوازم این موضوعات که تولید موالید و بقاى آنها و زندگى و تعیّش آنها در همهى اینها نشانههاى متعدّدى است که دلالت بر علم و قدرت و ربوبیّت و رأفت و مهربانى به مخلوقات و غیر اینها از اضافات الهى مىکند.
لا تَسْجُدُوا این جمله تفریع بر ما قبلش مىباشد، ولى عبارت را به روش جواب سؤال مقدّر ادا نمود تا حالت خورشید و ماه در ذهن شنونده خوب جایگزین شود.
لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ به خورشید و ماه سجده نکنید، چه آن دو از آیات و نشانههاى خداى تعالى مىباشند، تعمیم و عمومیّت دادن شب و روز و خورشید و ماه بر شخص آگاه مخفى نیست.
وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَ لفظ «خلقهنّ» را به صورت جمع آورد از آن جهت که مقصود از خورشید و ماه جنس است، افراد آن دو متعدّد و عامّ هستند همان طور که حکماى فرنگ به آن معتقد هستند، یا از جهت اشاره به تأویل است، که بر حسب تأویل خورشید و ماه زیاد هستند. زیرا از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و جانشین او به خورشید و ماه تعبیر مىشود، همچنین جانشینان و مشایخ آن دو، بر عقل و نفس نیز خورشید و ماه اطلاق مىشود، عقل کلّى و نفس کلّى خورشید و ماه هستند و هر معلّم و متعلّم خورشید و ماه است، در عالم برزخ و عالم مثال خورشید و ماهها وجود دارند.
إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ اگر عبادت را منحصر در او مىدانید. زیرا نظر و توجّه به واسطه و مسمّى قرار دادن آن با اینکه اسم است یا کفر است یا شرک. و توجه بر ذى الواسطه از راه آینده بودن واسطه عبادت مسمّى است به سبب واقع ساختن اسماء بر او، توحید ذات و عبادت او است. و اینجا یکى از موارد چهارگانه است که در آنجا سجده واجب است.
فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا برگردانیدن خطاب از آنها به سوى پیامبرش بدان جهت است که نهى و امر متوجّه به مشرکین به اشراک صورى بود، یعنى آنان که عبادت خورشید و ماه را مى کردند، یا متوجّه به مشرکین به اشراک معنوى بود یعنى آنها که عبادت نفس و هواى نفس را مىکردند، یا خطاب متوجّه کسانى بودند که نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و جانشین او را علیه السّلام از خدا منفکّ و جدا مىدانند، یا خطاب به کسانى بود که پرستش ملائکه مىکردند و آنها را غیر از خدا مىدانستند، مناسب بود که خطاب متوجّه آنها باشد تا سبب نشاط آنان در استماع و شنیدن باشد، ولى خطاب به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله برگردانده شد تا دلدارى به او داده شود که بر استکبار مشرکین اندوه ناک نگردد.
فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ ملائکهى مقرّبین که آنها در نزد خداى تعالى مقامى ارجمند دارند و به او نزدیکند. و همچنین انسانهاى کاملى که براى آنها مقام نزد خدا بودن، حاصل شده است.
یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ آوردن شب و روز به عنوان قید تسبیح آنها دلیل بر این است که مقصود از انسانها انسانهاى کامل است.
وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً خشوع زمین کنایه از خشک و ثابت بودن آن است.
فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ اهتزاز زمین به این است که دانهها و ریشههاى آن به هیجان و حرکت درآیند تا گیاهان و برگ درختان برویند.
وَ رَبَتْ و زمین با گیاه سبز و خرّم شود.
إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى کسى که زمین را بعد از مرگ آن نسبت به گیاه زنده گردانید، مرده را نیز زنده مىگرداند.
یعنى نه تنها مردگان را پس از مرگ از حیات حیوانى زنده مىکند، بلکه بعد از مرگ از حیات انسانى نیز هنگام نفخ صور اوّل با حیات شریف انسانى زنده مىگرداند.
إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ خداوند بر همه چیز از میراندن و زنده کردن و غیر اینها توانا است.
إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا جواب سؤال مقدّر است،گویا که گفته شده: چگونه است حال کسى که این همه آیات و نشانههاى قدرت الهى را مىبیند و از کنار آنها مىگذرد، بلکه آنها را از اصل خودش با تحریف و تأویل برمىگرداند و لغو و بیجا به حساب مىآورد، به آنها طعنه مىزند و ردّ و استهزا مىنماید؟
پس فرمود: آنان که در مورد آیات و نشانهها راه راست نمىروند و منحرف مىشوند بر ما مخفى نیستند.
لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ آیا کسى که در مقامى و در جائى به آتش انداخته شود بهتر است یا کسى که در روز قیامت از آتش ایمن است؟ مقصود این است که کفّار و منکرین آیات الهى در آتش انداخته مىشوند، لیکن مطلب را با این عبارت ادا کرد تا این معنا را با چیز دیگر افاده نماید.
اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اکنون هر کارى که مىخواهید بکنید که خدا به آنچه مىکنید بیناست؛ این آیه وعید شدید است.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ جملهى «لا یَخْفَوْنَ» خبر یا حال یا مستأنف است، جملهى «أَ فَمَنْ یُلْقى» خبر یا خبر بعد از خبر یا حال یا مستأنف است، در همهى این حالات لفظ «قول» در تقدیر است، جملهى «اعملوا» خبر یا خبر بعد از خبر یا حال یا مستأنف است و نیز لفظ قول در همهى این حالات در تقدیر است، جملهى «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» تأکید قول خدا:
«إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» مىباشد، خبر «إنّ» محذوف است، قرینهى آن خبر «إنّ» اوّل است، یا جمله مستأنف و جواب سؤال مقدّر است، خبر به قرینهى قبلى محذوف است، یعنى «لا یخفون» یا «الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» و ممکن است خبر قول خداى تعالى «أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» باشد.
وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ و آن کتاب با عزّت و تکریم است.
لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ بعد از قرآن چیزى که آن را باطل کند نخواهد آمد، یعنى رسول و کتابى که آن را نسخ کند نمىآید، یا چنین چیزى قبل از قرآن نیامده است، یعنى کتابهاى پیشین مانند تورات و انجیل قرآن را باطل نکرده است.
وَ لا مِنْ خَلْفِهِ دو وجه پیش در اینجا نیز جریان دارد.
تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ این جمله در مقام تعلیل عدم بطلان است، خواه جملهى مستأنفه و خبر مبتداى محذوف باشد، یا حال یا خبر بعد از خبر باشد.
ما یُقالُ لَکَ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که محمّد صلّى اللّه علیه و آله گفته باشد: با آنان و آنچه که در حقّ من یا در حقّ على علیه السّلام مىگویند چه کنم؟ پس خداى تعالى جهت دلدارى رسولش فرمود:
آنچه که در حقّ تو مىگویند در حقّ رسولان پیشین نیز گفته شده است.
إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ خداوند بیشتر اقوال آنان را مىبخشد و آنها را به آنچه مىگویند مؤاخذه نمىکند، پس تو به پیامبران پیشین تأسّى کن و مردم را ببخش.
وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ خداوند به گناهان مردم را مؤاخذه خواهد کرد، پس تو در مؤاخذه آنان عجله نکن.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا گویا که کفّار بین خودشان یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اگر قرآن از جانب خدا بود با زبانى غیر از زبان بشر نازل مىشد، برخى گفتهاند: این آیه جواب این سخن آنها است که مىگفتند: چرا قرآن به زبان و لغت عجم نازل نشده است؟
لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ چرا به زبان و لغت ما نازل نشد تا آن را بفهمیم.
ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌ اگر قرآن به زبان عجم نازل مىشد مىگفتند: آیا قرآن عجمى است؟ در حالى که مخاطب قرآن یا کسى که قرآن بر او نازل شد، عربى زبان است. اعجمى کسى است که کلامش مفهوم نیست، به سخن او نیز اعجمى گفته مىشود، این لفظ با یک همزه و فتحهى عین به صورت «أعجمىّ» خوانده شده.
قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ از حیث شنیدن معنى و روى گردانیدن از آن گوش آنها سنگین است.
وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى این قرآن براى آنها مفهوم نیست، به کلامى که معنى آن فهمیده نشود «عمى» و «معمّا» گفته مىشود.
أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ این گروه با این کتاب از راه دور مورد خطاب و نداء قرار مىگیرند که صدا به آنها نمىرسد، زیرا کتاب از مقامى بلند و عالى به سینهاى نازل شده که به اسلام گشوده شده باشد، اینان از مقامى که سینه شان به اسلام گشوده باشد.
(یعنى وجودشان در حالت تسلیم کامل باشد) در نهایت دورى هستند، چون در حیوانیّت و درندگى و شیطنت فرورفته اند.
آیات ۴۵- ۴۶
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۴۵ تا ۴۶]
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۴۵) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (۴۶)
ترجمه:
(۴۱/ ۴۶- ۴۵)
و به راستى به موسى کتاب آسمانى بخشیدیم، آنگاه دربارهى آن اختلاف کلمه پیدا شد، اگر وعدهى پروردگارت [به تأخیر حکم و عذاب] مقرر نگشته بود، هرآینه در میان آنان داورى مىشد، و [اینک] آنان از آن سخت در شک هستند.
و هر کس که کارى شایسته پیشه کند، به سوى خد اوست، هر کس کارى بد پیش گیرد، به زبان خود اوست، پروردگارت در حقّ بندگان ستمگر نیست.
تفسیر
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ در کتابى که به موسى دادیم اختلاف شد، یعنى در ردّ و قبول، عمل کردن و عمل نکردن به آن، عمل به بعضى و ترک بعضى دیگر اختلاف کردند،چنانچه قوم تو در کتاب تو اختلاف نمودند.
وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ به آنها تا مدّت معیّنى مهلت داده مىشود. و اگر چنین نبود که به آنها مهلت داده شده بین اختلافکنندگان از قوم موسى علیه السّلام یا بین قوم تو حکم مىشد (حکم به نابودى و جزا) وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ آنها از قرآن یا از کتاب موسى علیه السّلام در شکّ هستند.
مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ مقصود هر نوع عمل صالح یا عمل صالح بزرگ است که عبارت از ولایت و بیعت خاصّ است، که به هر حال براى خود کرده است.
وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها و هر کس که عمل زشت و ناشایست انجام دهد بر خود کرده است.
وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ و خداوند صاحب ظلم نیست، یعنى آنچه را که مردم استحقاق آن را ندارند خداوند در حقّ آنها انجام نمىدهد.
آیات ۴۷- ۵۴
[سوره فصلت (۴۱): آیات ۴۷ تا ۵۴]
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ (۴۷) وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۴۸) لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (۴۹) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَهً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ (۵۰) وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ (۵۱)
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (۵۲) سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (۵۳) أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ (۵۴)
ترجمه:
(۴۱/ ۵۴- ۴۷)
آگاهى از قیامت به او بازمىگردد و هیچ بار و برى از پوستش برنمى آید، هیچ مادینهاى باردار نمى شود و وضع حمل نمىکند مگر با آگاهى او؛ و روزى که ایشان را ندا دهد که پس شریکان من [که شما ادّعا مى کردید] کجا هستند؟ گویند تو را خبر دادیم که ما را هیچ شاهدى نیست.
و آنچه در گذشته به پرستش مىخواندند، از دید آنان ناپدید شود، دریابند که گریزگاهى ندارند.
انسان هرگز از طلب خیر به دعا خسته نمىشود، ولى چون شرّى به او رسد، بس نومید و دلسرد است.
و اگر به او پس از رنجى که به او رسیده است، از سوى خود رحمتى بچشانیم، گوید این حقّ من است و گمان ندارم که قیامت بر پا شود، اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم، همانا براى من در نزد او خوشى [/ بهشت] خواهد بود؛ آنگاه کافران را از [نتیجه و حقیقت] کار و کردارشان آگاه سازیم و به آنان از عذاب سهمگین بچشانیم.
و چون به انسان ناز و نعمتى ارزانى داریم [از سر نعمتزدگى و ناسپاسى] روى برگرداند و دامنکشان بگذرد، چون بلایى به او رسد دعا خوانى پیگیر است.
بگو اندیشه کنید اگر [قرآن] از سوى خدا باشد، سپس شما منکرش شوید، دیگر چه کسى از کسى که [چنین] ستیزهجویى دور و درازى دارد، گمراهتر خواهد بود؟
زودا که آیات خود را در بیرون و درونشان به ایشان بنمایانیم، تا آنکه بر آنان آشکار شود که آن حقّ است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است.
بدانید که ایشان از لقاى پروردگارشان در شکاند، بدانید که او بر هر چیز چیره است.
تفسیر
إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ لفظ «السّاعه» به هنگام مرگ، به قیامت، به ظهور قائم علیه السّلام تفسیر شده است، بنا بر تحقیق همهى این تفسیرها به یک معنى برمىگردد، علم به آن مخصوص خداى تعالى است، امّا قول ائمّه علیهم السّلام که فرمودند: «علم بلاها و مرگها نزد ما است» پس آنان در این مورد الهى هستند، نه بشرى و انسانى.
وَ ما تَخْرُجُ لفظ «ما» موصوله و معطوف بر «علم السّاعه» یا نافیه است و جمله معطوف بر جملهى إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ مىباشد.
مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها لفظ «أکمام» جمع «کمّ» با کسره، «کمامه» به معنى ظرف شکوفه و پوشش و در نور است. یعنى خدا مىداند که از دانه و مادّه هستى چه بیرون مىآید.
وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ و خدا مىداند که مادگان چه مىزایند مگر با علم خدا و علم کسى از افراد بشر که از ناحیهى علم خداى تعالى وضع حمل را بداند.
وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ ظرف در این جمله متعلّق به محذوف است، یعنى «أذکر» یا «ذکّرهم» یا متعلّق به «قالوا» است.
أَیْنَ شُرَکائِی آنان که آنها را شریکان من قرار دادید، شرکاء در وجوب یا در عبارت یا در طاعت کجا هستند؟ یا شرکاى من بر حسب مظاهر من و جانشینان من از کسانى که در مقابل على علیه السّلام قرار گرفتند کجا هستند؟
قالُوا آذَنَّاکَ ما بر گمراهى و ضلالت آنها را اعلام کردیم یا ما برائت خود را از آنها اعلام کردیم. یا قول خداى تعالى:
ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ دو مفعول «آذنّاک» است که عامل نسبت به هر دو معلّق است.
معناى آیه این است که از جانب ما شاهدى که شهادت به شراکت بدهد وجود ندارد، یا از جانب ما کسى نیست که آنها را مشاهده کند، چه آنها از نظر ما گم شده بودند، یا مقصود این است که شرک آوردن آنها را انکار کردند و گفتند: از جانب ما کسى نبود که در دنیا به شرک آنها شهادت دهد.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ و آنچه که از قبل فرامىخواندند از قبیل بتها و ستارگان و پیشوایان باطل و گمراه و مطلق رؤسا از چشم آنها گم شدند.
وَ ظَنُّوا یقین کردند که دیگر چارهاى ندارند.
ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ هیچ راه فرار و چارهاى ندارند.
لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ این جمله از حیث لفظ و معنا از ما قبلش منقطع است، یا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چرا چنین یقین پیدا کردند؟
فرمود: براى اینکه انسان از دعاى خیر و فراخواندن آن خسته نمىشود.
وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ و اگر به انسان بدى برسد مأیوس و ناامید است، روى همین جهت است که آنها یقین کردند که هیچ چاره و راه فرارى ندارند.
وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَهً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى این مطلب بدان جهت است که بارها ما گفتیم که هنگام وحشت و غلبهى همّ و غمّ خیال مانند شیطان فرار مى کند و سلطان عقل ظاهر مى شود، هنگامى که ترس از بین برود خیال عقل را حکم قرار نمى دهد و با انانیّتش ظاهر مى گردد، مبدأ و معاد را انکار مى کند، چنانچه کار خیال و کار شیطان این چنین است. و گمان مى کند اگر آنچه را که مى گویند راست باشد خداوند دیگرى را بر او ترجیح نمى دهد، چون پیش خدا کرامت دارد.
فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ کنایه از این است که کفّار در مقابل اعمال زشت و بد خود مجازات مىشوند و این بر خلاف گمان آنها است که تصوّر مجازات ندارند.
وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ آنگاه که به انسان نعمت دهیم از ما و از شکر نعمتهاى ما اعراض کند.
وَ نَأى بِجانِبِهِ از ما دور مىشود و به خودش توجّه مىکند، بدین معنا که با انانیّتش ظاهر مىشود و خود را مىبیند، خود را مى پسندد، گمان مىکند که مستحقّ نعمت است و نعمت دادن ما را فراموش مى کند، نیز فراموش مى کند که نعمت عاریه و عرضى است و او دخالتى در آن ندارد.
وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ هرگاه به انسان شرّ و بدى برسد صاحب دعائى طولانى مىشود. چون مىخواهد انانیّت و وجودش را حفظ کند.
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ بیان تفسیر این جمله در سورهى انعام در ضمن آیهى، قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ گذشت.
إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ اگر این نعمت دادن یا رسول یا قرآن یا قرآن ولایت على علیه السّلام یا نصب على علیه السّلام از سوى خدا باشد (که هست).
ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ و شما به آن کافر شدید، چه گمراهى سختى است براى آن کس که در دشمنى خدا یا رسول پاید و از رحمت خدا دور باشد.
و این جمله جزاء شرط به تقدیر قول یا به تقدیر فاء تنها است، یا جزاء محذوف است و «من أضلّ» مستأنف است.
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا این جمله جواب سؤال مقدّر است.
چون قرآن سفره اطعام خداست، در قرآن و آیات آن طعام آدمهاى پست و شریف و کافر و مؤمن و گمراه و هدایت یافته است، چنانچه دیده مىشود هر فرقه و گروهى در مذهب خویش به قرآن تمسّک مىکند، چه خوب گفته شده است:
منعم کامل چه خوانباشى بود | بر سر خوانش ز هر آشى بود | |
و لذا آیه نسبت به هر گروهى جواب سؤال است غیر از جواب گروه دیگر پس گویا که گفته شده نسبت به منکرین چطور؟ و این گروه چه وقت اعتراف مىکنند؟ پس خداى تعالى فرمود: آیات خود را به آنها نشان خواهیم داد.
فِی الْآفاقِ چه با نقص در اموال و انفس آنها که جنبه بیرونى دارد با انواع بلاهایى که عادت آنها خارج بوده است، به آنها نشان مىدهیم.
وَ فِی أَنْفُسِهِمْ و چه با امراض و دردهاى درونى، حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ تا براى کسى که استعداد توبه و خوشبختى هنگام مرگ نداشته باشد و کسى که قبل از مرگ استعداد توبه داشته باشد واضح و روشن شود که أَنَّهُ الْحَقُ خداى تعالى حقّ است، تا آن کسى که موفّق به توبه مىشود توبه کند، آنکه شقاوت نصیب او مىشود شقى و بدبخت گردد.
گویا که نسبت به گمراهان که در خدا یا در رسالت یا ولایت متحیّرند گفته شده: چه وقت آنها هدایت مىیابند، از سرگردانى و گمراهى کى خارج مىشوند؟
پس خداى تعالى فرمود: آیات و نشانههاى خود را به آنهانشان خواهیم داد که دلالت بر مبدأ دانا و توانا و حکیم و رئوف و مهربان مىکند، یا دلالت بر صدق رسول ما صلّى اللّه علیه و آله و رسالت او، یا بر ولىّ و ولایت او مىکند، این آیات یا آیات آفاقى است از قبیل نشانهها و آیتهاى گذشته و جبران آنچه که از آنها فوت شده و به آن آیات نرسیدهاند و مترتّب شدن فوائد بسیار بر بلاهایى که در آفاق وارد مىشوند.
و یا آیات انفسى است که در خود آنها است از قبیل آنچه که سابقا ذکر شد و آنچه که در خواب یا در بیدارى مىبینند مانند تبدّلات و تغییرات حالات آنها و از بسط و قبضهایى که در آنها واقع مىشود و مانند علوم و ترس و بشارتهایى که در دلهاى آنان القا مىشود تا بر آنها روشن شود که خدا و رسول یا على علیه السّلام حقّ است.
و گویا در مورد مسلمانى که دربارهى ولایت توقّف کرده گفته مىشود: حقّ بودن ولایت چه موقع بر آنها ظاهر و روشن مىشود؟ پس خداى تعالى فرمود: وقتى که آیات انفسى و آفاقى خود را بر آنها نشان دهیم. تا روشن شود که خداى تعالى همان حقّ مضاف است که آن علىّ علیه السّلام است، در مورد مؤمن که با بیعت خاصّ بیعت کرده و نسبت به مقام حضور توقف نموده آیات آفاقى و انفسى خود را به او نشان مىدهیم تا با ظهور ولىّ امر در سینهاش، ظاهر شود او حقّ است، نسبت به کسى که داراى مقام حضور نزد پروردگارش مىباشد قول خداى تعالى است که مىفرماید:
أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ و چون این معنى مخصوص کسى است که داراى مقام حضور باشد خطاب را به صورت عموم یا مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله آورد.
أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ خدا بر هر چیزى شاهد و حاضر است، آوردن لفظ «على» براى اشاره به این است که خداوند بر همه چیز احاطه دارد، لذا فرمود:
أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُحِیطٌ چون خداى تعالى بر حسب وجود ذاتش بىنهایت است، داراى حدّى نیست که وجود او را محدود کند، داراى نهایتى نیست که به آنجا منتهى شود.
پس باید هیچ چیز از حیطهى وجود او خارج نشود، که اگر ذرّهاى از وجود او خارج شود محدود به آن مىگردد، هر کس خدا را محدود کند او را به عدد و شمارش درآورده است، هر کس چنین کند او را دو کرده است و هر کس او را دو کند او را جزء جزء نموده است، هر کس او را جزء جزء کند او را نشناخته است و در برهان بر این مطلب چه خوب گفته شده:
اى خداى بىنهایت جز تو کیست | چون توئى بىحدّ و غایت جز تو کیست | |
هیچ چیز از بىنهایت بىشکى | چون برون نامد کجا ماند یکى | |
و احاطهى خداى تعالى بر اشیا مانند احاطهى ظرف نسبت به مظروف یا مکان نسبت به متمکّن نیست، بلکه مانند احاطهى مقوّم بر متقوّم است، که خداوند بر حسب قیّومیّت با همه چیز است، بر حسب حدود آن چیز غیر آن است.
هو ۱۲۱ عن ابى جعفر علیه السّلام قال: أوحى اللّه الى نبیّه صلّى اللّه علیه و آله فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ قال: انّک على ولایه علىّ و علىّ هو الصّراط المستقیم.
امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله وحى کرد: «به آنچه به سویت وحى شد چنگ زن، همانا تو به راهى راست هستى» یعنى:
تو به ولایت على علیه السّلام هستى و على همان راه راست است.
[۱] سورهى ۲ بقره آیه ۲۶۴
[۲] اصول کافى: ج ۱، ص ۲۲۰ به نقل از ابى ایوب از محمد
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۲، ص: ۵۲۴