تفسیر بیان السعادة-فصلت

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره حم السّجده (فصّلت)

سوره‏ى حم السّجده (فصّلت)

پنجاه و چهار آیه است و همه‏ى آن سوره مکّى است.

آیات ۱- ۸

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱ تا ۸]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

حم (۱) تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۲) کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۳) بَشِیراً وَ نَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ (۴)

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ (۵) قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ (۶) الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ (۷) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۸)

ترجمه:

(۴۱/ ۸- ۱)

حم [حا. میم‏].

[کتابى است‏] فروفرستاده از جانب [خداوند] رحمان رحیم.

کتابى است که آیاتش به شیوایى بیان شده است، قرآنى عربى براى اهل معرفت.

که مژده ‏آور و هشداردهنده است، ولى بیشترینه‏ى آنان روى ‏گردان شدند که به گوش [دل‏] نمى‏ شنوند.

و گویند دلهاى ما از آنچه ما را به آن مى‏خوانى در پوشش است و در گوش هایمان سنگینى ‏اى، میان ما و تو حجابى‏ است، هر چه مى‏ خواهى کن که ما نیز کننده ‏ایم.

بگو من بشرى همانند شما هستم [با این تفاوت‏] که به من وحى مى‏شود که خداى شما خداى یگانه است، در کار او راست و درست باشید و از او آمرزش بخواهید، واى بر مشرکان.

کسانى که زکات نمى‏پردازند و هم ایشان آخرت را منکرند.

بى‏گمان کسانى که ایمان آورده ‏اند و کارهاى شایسته کرده ‏اند پاداشى ناکاسته [بى‏ منت‏] دارند.

تفسیر

حم تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ‏ بعد از آنکه آیات قرآن در مقام عالى مجمل و مجموع بود تفصیل داده شده است.

قُرْآناً در حالى که آن کتاب قرآن است، در مقامات بالا مجموع است که در آن احکام به موعظه‏ها و عبرت‏ها و علوم و قصّه‏ها و عقاید منضمّ شده است.

عَرَبِیًّا این قرآن به لغت عرب یا منسوب به عرب است نه اعراب، چون مشتمل بر آداب و احکام و علوم است.

لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‏ این اوصاف براى قرآن در مورد قومى است که مى‏دانند، نه کسانى که نمى‏دانند.

یا مقصود این است که منسوب بودن قرآن به عرب براى قومى است که مى‏دانند، یعنى قومى که از جهل‏هاى ساده و جهل‏هاى مرکّبشان که همان صورت‏هاى علوم عادى و نقوش فنون اصطلاحى است به سوى دار العلم خارج شدند، که اوّل حریم حرم آن مقام و گوش فرادادن انسان و تحیّر در طریق آن است، آخرین مقامات آن‏ نشر علم در بین بندگان است.

یا مقصود قومى است که مى‏دانند این کتاب از جانب خدا نازل شده است.

بَشِیراً این قرآن بشارت ‏دهنده‏ى کسى است که فطرت انسانى در او باقى مانده و به آن فطرت توجّه داشته باشد.

وَ نَذِیراً بیم‏ دهنده‏ى کسى است که به آن فطرت پشت کرده باشد اعمّ از آنکه هر یک از آن دو با بیعت تکلیفى عام یا خاص بیعت کرده باشد یا بیعت نکرده باشد.

فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ‏ بیشتر آنان از این کتاب اعراض نمودند.

فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ‏ آنها قبول نمى‏کنند، چه سماع و شنیدن کنایه از قبول و تسلیم است، چنانچه لفظ سماع کنایه از دوّمین مقامات علم است.

وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فِی آذانِنا وَقْرٌ و آنان گفتند: در گوشهاى ما سنگینى است که کنایه از کرى است.

وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ‏ و از آن جهت که تو ادّعاى رسالت مى‏کنى بین ما و تو حجاب است که ما را از دیدن آنچه را که تو ادّعا مى‏ کنى منع مى‏ کند، یعنى آنچه را که تو ادّعا مى‏ کنى اگر از معقولات است منتظر تعقّل ما نباش، اگر از مسموعات و شنیدنى‏ ها است منتظر شنیدن ما نباش و اگر از دیدنى‏ هاى با چشم یاچشم بصیرت است پس منتظر دیدن ما نباش چون حجاب بین ما و تو مانع دیدن ما مى‏ شود.

فَاعْمَلْ‏ آنچه را که در دین جدید خود خواستى انجام بده.

إِنَّنا عامِلُونَ‏ ما در دین قدیم خود عمل مى‏کنیم.

ممکن است مقصود آنها تهدید رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشد، یعنى تو هر چه خواستى درباره‏ى ما انجام بده، که ما نیز هر چه خواستیم در مورد تو عمل خواهیم کرد.

قُلْ‏ در جواب تهدید آنها بگو: إِنَّما أَنَا بَشَرٌ من بشرى مثل شما هستم، چیزى را که بشر قدرت قدرت آن را ندارد من نیز قادر به انجام آن نیستم.

مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ من مانند شما بشر هستم و نمى‏توانم هر چه را که بخواهم درباره‏ى شما انجام دهم، ولى بین من و شما این فرق وجود دارد که به من وحى مى‏ شود که، خداى شما خداى یکتاست.

یا معناى آیه این است که اى پیامبر به منافقین بگو: من هم بشرى از جنس شما هستم، خارج از جنس شما نیستم تا شما متناسب با من نباشید و قلب‏هاى شما به وحشت بیفتد، یا شما زبان مرا نفهمید و دلهایتان از من روى‏گردان شود.

و من شما را به توحید فرا مى‏خوانم که اگر به شما نفعى نرساند، ضرر هم نمى‏زند.

فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ‏ پس مستقیم باشید و از کجى و اعوجاجتان خارج شوید و از خدا آمرزش طلبید.

وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ پس واى بر مشرکان، آنانى که زکات نمى‏پردازند.

از این جهت به پرداختن زکات اکتفا کرد تا اشعار به این باشد که شرک آوردن مشرک جز از انانیّت او ناشى نمى‏شود، که آن انانیّت باید دور انداخته شود، چه اصل زکات دادن طرح و دور انداختن انانیّت و عطا کردن در راه طاعت خداست، هر کس در مورد دور ریختن انانیّت بخل بورزد در اعطاى مال، قوا، جاه و مقام نیز بخل مى‏ورزد، اگر هم عطا کند اعطاى او اعطاى زکات حساب نمى‏شود، بلکه او از کسانى مى‏شود که خداى تعالى درباره‏ى آنان فرموده:

کَالَّذِی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا همانند کسى که مالش را براى نمایش دادن در چشم مردم، مى‏بخشد و به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارد؛ آرى داستان او همچون داستان تخته‏سنگى است که بر آن خاکى باشد و باران سنگینى بر آن ببارد و آن را همچنان سترون واگذارد، آنان از کار و کردار خویش حاصلى نبرند؛ …[۱] وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ‏ شرک آوردن تفسیر به شرک آوردن به ولایت شده، از امام صادق علیه السّلام آمده است: آیا مى‏بینى‏ خداى تعالى از مشرکین زکات اموالشان را طلب کرده در حالى که آنان به خدا شرک مى‏آورند، آنجا که مى‏فرماید: وَ وَیْلٌ لِلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لا یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُونَ‏ به امام علیه السّلام عرض شد: فدایت شوم، آن را براى من تفسیر کن، پس فرمود: یعنى واى بر مشرکین که به امام اوّل شرک آوردند، آنان به امام‏هاى دیگر نیز کافر هستند. خداوند بندگان را به ایمان به خود فرا خوانده، پس آنگاه که به خدا و رسولش ایمان آورند واجبات بر آنها واجب مى‏شود.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ‏ آنانى که ایمان آوردند و کردارهاى شایسته کردند، آنان را پاداشى است که قطع نمى‏شود، یا اجرى که بدون منّت است.

آیات ۹- ۱۲

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۹ تا ۱۲]

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ (۹) وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ (۱۰) ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ (۱۱) فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (۱۲)

ترجمه:

بگو آیا شما به کسى که زمین را در دو روز آفریده است، کفر مى‏ورزید و براى او همتایانى قائل مى‏شوید؛ این است پروردگار جهانیان.

و بر روى آن [زمین‏]، کوههاى استوار آفرید و به آن برکت بخشید و در چهار روز زاد و برگش را در آن آماده ساخت، که براى خواهندگان یکسان است.

سپس به آسمان پرداخت که به صورت دودى [بخارى‏] بود؛ به آن و به زمین فرمود خواه یا ناخواه رام شوید؛ [به زبان حال‏] گفتند البتّه رام و تسلیم هستیم.

آنگاه آنها را به صورت آسمانهاى هفتگانه در دو روز استوار کرد و در هر آسمانى امرش را وحى کرد؛ و آسمان فرودین را به چراغهاى [ى ستارگان‏] آراستیم و آن را محفوظ داشتیم؛ این اندازه آفرینى [خداوند] پیروزمند داناست.

تفسیر

قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ‏ آیا شما کافر مى‏شوید به کسى که زمین را آفریده که آن محلّ استقرار و معاش شماست.

فِی یَوْمَیْنِ‏ از مراتب عالم گاهى به اعتبارى به امام، به اعتبارى به ماهها، به اعتبارى به سالها تعبیر مى‏شود، زمین اسم هر چیزى است که در آن، جهت مقبول ظاهرتر و روشن‏تر و جهت فاعلیّت مخفى‏ تر باشد.

و حال همه‏ى عالم طبع و عالم مثال این چنین بود، تعبیر از این دو عالم به زمین بسیار است.

پس مقصود از زمین اجسام ظلمانى و اجسام نورانى است، خلق آن دو جز در مرتبه‏ى اخیر نازل که همان عالم طبع است یا در مرتبه‏ى قبل از آن که عالم مثال است نمى‏باشد، از آن دو عالم به اعتبار مدّت بقاى آنها به یومین یعنى دو روز تعبیر نمود.

و در سوره‏ى اعراف بیان آفرینش آسمانها و زمین در شش روز گذشت و زمین باعتبار وجود عینى‏اش در آن دو روز آفریده شده، لکن باعتبار وجود مطلق مانند آسمانها در شش روز آفریده شده، آسمانهاى ارواح باعتبار وجود عینى در چهار روز آفریده شده‏اند، روز نفوس جزئى، روز نفوس کلّى، روز عقول و روز ارواح که از آن به یومین و دو روز تعبیر مى ‏شود، روز مدبّر است، روز مجرّدات صرف یعنى نفوس و عقول به معنى اعمّ، اندازه‏گیرى قوت و روزى‏هاى زمین و زمینیان جز در آن ایّام که همان ایّام آسمانهاست نمى‏باشد، چه از آسمان براى شما روزى نازل مى‏ شود.

وَ تَجْعَلُونَ‏ و با این حال شما براى خدا مثل قرار مى ‏دهید.

لَهُ أَنْداداً مثل‏هایى که بر چیزى قدرت ندارند، نه خلق مى‏کنند، نه روزى مى‏دهند.

ذلِکَ رَبُّ الْعالَمِینَ‏ آن کس که به این اوصاف موصوف گشت پروردگار جهانیان است.

وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها و در روى زمین کوهها قرار داد تا شما را زمین به چپ و راست نلغزاند، از زیر آن کوهها آب تولید شود، جریان آب از زیر آنها آسان و سهل گردد.

وَ بارَکَ فِیها در کوهها برکت قرار داد یا در زمین، که کوهها بر حسب تنزیل منبع برکات زمین و محلّ معدن‏هاى مفید، نباتات مفید غذایى و دوایى است.

و بر حسب تأویل برکت جز از ناحیه‏ى کوهها نیست، زمین محلّ برکات فراوان است که از جمله‏ى آنها انسان و نفوس کامل است که برکت جز از ناحیه‏ى آنها نیست.

وَ قَدَّرَ فِیها أَقْواتَها فِی أَرْبَعَهِ أَیَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِینَ‏ در حالى که اقوات و روزیها براى همه‏ى سائلین و درخواست‏کنندگان مساوى است، در مورد سؤال و درخواست حال و استعداد در اقوات درخواست شده هیچ فرق و برترى وجود ندارد اگر چه در مورد سؤال قال گاهى مورد سؤال تخلّف مى‏پذیرد، سؤال‏کنندگان نیز بر حسب اجابت و عدم آن اختلاف پیدا مى‏کنند.

و ممکن است مقصود این باشد که براى سائلین و درخواست‏کنندگان چهار روز مساوى است، چون نسبت ایّام آخرت به مادون خود و پائین‏تر از خود نسبت حقّ به خلق با نسبت رحمانیّه است که در آن همه‏ى اشیاء مساوى و هیچ یک از اشیاء در این مورد تفاوتى با هم ندارند.

و لفظ «سواء» با جرّ و نصب و رفع خوانده شده.

ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ قصد آفریدن آسمان را نمود، لفظ «ثمّ» براى تربیت در اخبار است، نه تربیت در وجود، یا براى تربیت در وجود است و لکن وجود در عالم صغیر، چه حدوث آسمان‏ ارواح در عالم صغیر بعد از وجود زمین بدن و قواى آن تقدیر و اندازه‏گیرى روزى آن مى‏باشد.

وَ هِیَ دُخانٌ‏ در حالى که آسمان قبل از تمام شدن خلقتش بخار بوده، چون مرکب و مادّه‏ى نفوس که از آنها تعبیر به ارواح مى‏شود بخار است که از قلب متولّد مى‏شود، آن بخار با دود مختلط است که به سوى دماغ بالا مى‏ رود تا آن را تعدیل نماید، بعد از تعدیل دماغ به ‏وسیله برودت دماغ متعلّق و وابسته به نفس مى ‏شود، بلکه نفس حیوانى و سپس نفس انسانى با آن متّحد مى‏ شود.

فَقالَ‏ بعد از خلق زمین و صاف و هموار کردن آسمان فرمود: لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً به آسمان و زمین فرمود: همه به سوى خدا و اطاعت فرمان حقّ به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت، بشتابید، آمدن به سوى خدا و طاعت او حقّ آسمانهاست، آمدن به جبر و کراهت حقّ زمین است.

و این معنا را در زمین و آسمانهاى وجود خودت اعتبار کن، چه قوا و مدارک آسمانى با شوق و رغبت و طبق فطرت مطیع نفس مى‏باشند به نحوى که اطاعت آنها از دستورات نفس تخلّف نمى ‏پذیرد، اطاعت بدن که زمین وجود تو است و اعضاء بدن از نفس جز خلاف فطرت نیست، لکن وقتى زمین مبدّل به غیر از این زمین شد، زمین بدن طبیعى مغلوب زمین بدن مثالى گشت به نحوى که حکم طبیعى دیگر باقى نماند و تنها بدن مثالى حاکم شد آن وقت آمدن به سوى خدا و اطاعت از نفس با شوق و رغبت مى‏شود مانند بدن مثالى.

قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ‏ پس از آنکه زمین مغلوب آسمانها شد زمین و آسمان مى‏گویند ما با شوق و رغبت مى‏آییم.

و آوردن جمع مذکّر عاقل بدان جهت است که این خطاب جز براى عقلا نیست و چون خطاب آنها به گونه‏ى خطاب عقلا بود لذا در مورد آنها جمع مذکّر عاقل آورد.

فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ‏ این جمله کنایه از مراتب هفت‏گانه‏ى آسمانى انسانى، یا کنایه از لطائف هفتگانه قلبى است.

فِی یَوْمَیْنِ‏ روز انشاء و روز ایجاد و ابداع، یا روز مدبّرات و روز مجرّدات، این احتمالات در اخبار ذکر شده، بزرگان علماء وجوه دیگرى نیز براى روزهاى شش‏گانه و چهارگانه و دو روزى که زمین در آن دو روز خلق شده و دو روزى که آسمان خلق شده ذکر کرده‏اند، هر کس بخواهد به کتابهاى مفصّل مراجعه نماید.

وَ أَوْحى‏ فِی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها لفظ «وحى» در القاء علوم به واسطه‏ى ملائکه یا بدون واسطه استعمال غالب پیدا کرده است، چون علوم در مجرّدات عین ذوات آنها است، نه جداى از آنها، نه متأخّر از ذوات آنها لذا وحى مجرّدات عبارت از خلقت آنها بر همین حال است.

و مقصود از امر حال و شغل است، یعنى خداوند در هر آسمانى امر آن آسمان را به اهلش واگذار کرده است، نفرمود «الى کلّ سماء» یعنى لفظ «الى» نیاورد تا اشاره به این باشد که مقصود از آسمانها مراتب است، خداوند در هر مرتبه امر همان مرتبه و آنچه که آن مرتبه به آن احتیاج دارد از قبیل تدبیر اهلش و تدبیر مادون آن مرتبه را به اهل همان مرتبه از ملائکه وحى کرد.

وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا منظور از آسمان دنیا، همان آسمان طبیعى است که عبارت است از فلک داراى ستاره‏ها، افلاک هفت‏گانه‏ى دیگر، نیز آسمان دنیاى صغیر که به اسلام گشوده شده است.

بِمَصابِیحَ وَ حِفْظاً به چراغهایى و حفظ از شیاطین که استراق سمع مى‏کنند، بیان آیه در سوره‏ى حجر و همچنین در سوره‏ى صافّات گذشت.

ذلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ‏ این اندازه‏گیرى و مقدار از آن خدایى است که کسى از تحقّق مراد، او نمى‏تواند مانع باشد آن خداوند دانایى که در فعلش قصورى از جهت جهل به سر انجام و عاقبت کار واقع نمى ‏شود.

آیات ۱۳- ۱۸

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱۳ تا ۱۸]

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ (۱۳) إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ قالُوا لَوْ شاءَ رَبُّنا لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۱۴) فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۱۵) فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى‏ وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ (۱۶) وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۷)

وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۱۸)

ترجمه:

(۴۱/ ۱۸- ۱۳)

و اگر روى‏گردان شدند بگو شما را از صاعقه‏اى مانند صاعقه‏ى عاد و ثمود هشدار مى‏ دهم.

چنین بود که پیامبران آنان پیش از آنان و پس از آنان به‏سویشان آمدند که جز خداوند را مپرستید؛ گفتند اگر پروردگارمان مى‏خواست فرشتگانى مى‏فرستاد، پس ما رسالت شما را منکریم.

امّا قوم عاد در آن سرزمین به ناحقّ سرکشى کردند و گفتند چه کسى از ما پرتوان‏ترست؟

آیا ننگریسته‏اند که خداوندى که آنان را آفریده است، از آنها پرتوان‏ترست؟

[این چنین بود که‏] آیات ما را انکار مى‏کردند.

آنگاه بر ایشان بادى سخت سرد، در روزهاى شوم، فرستادیم که به آنان عذاب رسواگر را در زندگانى دنیا بچشانیم و عذاب اخروى رسواگرتر است؛ و آنان یارى نیابند.

و امّا قوم ثمود را هدایت کردیم، ولى سرگشتگى را از هدایت خوش‏تر داشتند؛ آنگاه به خاطر کار و کردارشان، صاعقه‏ى عذاب رسواگر آنان را فروگرفت.

و کسانى را که ایمان آورده و پروا پیشه کرده بودند رهانیدیم.

تفسیر

فَإِنْ أَعْرَضُوا پس از آنکه حجّت و دلیل راستى و صدق خود را بیان کردى، حجّت و دلیل الوهیّت او تدبیر خدا را بر همه‏ى‏ امور بیان نمودى، اگر از تو و ایمانت اعراض کردند:

فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ‏ پس بگو من شما را انذار کردم و بیم دادم چه با کنایه‏هاى گذشته، یا با تهدیداتى که در مورد شما نمودم، یا مقصود این است که با همین کلام با دلسوزى به شما اخطار مى‏کنم.

صاعِقَهً مِثْلَ صاعِقَهِ عادٍ وَ ثَمُودَ إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ‏ که از صاعقه و طوفانى که براى عاد و ثمود پیش آمد بترسید، آن وقتى که پیامبرانى در نزد آنها آمدند.

وَ مِنْ خَلْفِهِمْ‏ و رسولانى که پیش از زمان آنها بودند. یا مقصود این است که رسولان پندها و موعظه‏هایى از جهت دنیا و آخرت آنها آوردند، یا آنها را از جمیع جوانب احاطه کردند، یا لفظ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ‏ یعنى رسولان ظاهر، مِنْ خَلْفِهِمْ‏ یعنى رسولان باطن یا بر عکس.

أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ‏ لفظ «أن» تفسیریّه و لفظ «لا» ناهیه است، یا «أن» مصدریّه و «لا» ناهیه یا نافیه است، یعنى پند آنان این بود که، جز او را نپرستید.

قالُوا در جواب رسولان گفتند: لَوْ شاءَ رَبُّنا اگر خداوند مى‏خواست رسولى براى ما بفرستد، لَأَنْزَلَ مَلائِکَهً ملائکه مى‏فرستاد که با خداى تعالى مناسبت داشته باشد و از جنس ما نباشد.

فَإِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ‏ و ما به آنچه که شما به گمان خود به آن فرستاده شده‏اید کافر هستیم.

چون شما نیز مثل ما بشر هستید، هیچ مزیّتى بر ما ندارید تا ما از شما اطاعت کنیم و گفته‏ى شما را قبول نمائیم.

فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّهً امّا قوم عاد بدون حقّ برترى‏جویى در زمین پیشه کرده به قوّت و نیروى خویش مغرور شدند، چه یک مرد از آنان با دست خویش سنگ بزرگ را از جا مى‏کند- و گفتند: چه کسى در قوّت از ما بیشتر است؟! أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ‏ آیات ما را مى‏شناسند و مى‏دانند، سپس آنها را انکار مى‏کنند.

فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً پس بر آنها باد سرد فرستادیم‏ فِی أَیَّامٍ نَحِساتٍ‏ در روزهاى شوم.

لِنُذِیقَهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا تا هنگام گرفتار شدن آنها به عذاب و خارج شدن ارواحشان به سبب همان باد سرد، عذاب خوار کننده‏اى در همین دنیا بچشند.

وَ لَعَذابُ الْآخِرَهِ أَخْزى‏ وَ هُمْ لا یُنْصَرُونَ‏ و عذاب آخرت خوارکننده‏تر است زیرا عذاب دنیا هر چقدر هم که شدید باشد، عشرى از اعشار عذاب آخرت نمى‏شود.

وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُمْ‏ و ما راه نجات و نابودى را با فرستادن کتب و آفریدن آنها بر فطرت هدایت و صورت انسان که خود راهى به سوى رحمان است به قوم ثمود نشان دادیم.

فَاسْتَحَبُّوا الْعَمى‏ عَلَى الْهُدى‏ قوم ثمود کورى را بر هدایت ترجیح دادند بدین گونه که از مقام انسانیّت تنزّل نمودند و فطرت را ترک کردند و حیوانیّت و درندگى و شیطانیّت را گرفتند، آنچه که در کتاب‏ها آمده بود ترک کردند و به پشت گوش انداختند، رسولان را مسخره کرده، آنها را دشمن خویش تصوّر کردند.

فَأَخَذَتْهُمْ صاعِقَهُ الْعَذابِ الْهُونِ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ نَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ‏ پس طوفان عذاب خوارى آنان را فرا گرفت و آن نتیجه دستاورد خودشان بود، ما گروندگان پرهیزگار را نجات دادیم.

آیات ۱۹- ۲۴

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۱۹ تا ۲۴]

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (۱۹) حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۰) وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۲۱) وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۲) وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ (۲۳)

فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ (۲۴)

ترجمه:

(۴۱/ ۲۴- ۱۹)

و روزى [باشد] که دشمنان خدا به سوى دوزخ گرد آورده شوند، به همدیگر فرارسند.

تا چون به آنجا رسند، گوشها و چشمها و پوستهایشان درباره‏ى آنچه کرده‏اند، بر آنان گواهى دهند.

به پوستهایشان گویند چرا بر ما گواهى دادید؟ گویند ما را خداوند که هر چیز را به سخن درآورد، به سخن درآورده است، او شما را نخست بار [که چیزى نبودید] آفرید، به سوى او بازگردانده مى‏ شوید.

و شما پرده ‏پوشى نمى‏ کردید از اینکه مبادا گوشهایتان و چشمهایتان و پوست‏هایتان بر شما گواهى دهند، بلکه [از این روى بود که‏] گمان مى‏ کردید خداوند بسیارى از کار و کردارتان را نمى‏ داند.

و این گمان شما بود که در حقّ پروردگارتان مى‏پنداشتید که شما را هلاک کرد و از زیانکاران شدید.

پس اگر شکیبایى ورزند، آتش [دوزخ‏] جایگاه آنان است، اگر بخشایش طلبند، از بخشودگان نیستند.

تفسیر

وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ‏ این جمله عطف است بر لفظ «صاعقه» در أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَهً یا عطف بر إِذْ جاءَتْهُمُ الرُّسُلُ‏ است بنا بر آنکه لفظ «إذ» بدل از «صاعقه عاد» باشد، یا عطف بر فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ‏ به تقدیر «اذکر» یا عطف بر محذوف است، تقدیر آیه چنین است: (نجینا الذین آمنوا فى الدنیا و یوم یحشر أعداء الله).

إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ‏ لفظ «وزع» به معناى خوددارى و نگهداشتن است، یعنى آنها که وارد آتش مى‏شوند همان‏جا حبس و نگهدارى مى‏شوند تا همه به همدیگر برسند.

حَتَّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ در تفسیر قمّى آمده است: این آیه درباره‏ى قومى نازل شده که اعمالشان بر آنها عرضه مى‏شود ولى آنها انکار مى‏کنند و مى‏گویند: ما هیچ یک از این کارها را انجام ندادیم پس فرشتگانى که اعمال آنها را مى‏نوشتند بر علیه آنها شهادت مى‏دهند.

امام صادق علیه السّلام فرمود: آن وقت آن مردم به خدا مى‏گویند:

پروردگارا اینان ملائکه تو هستند و به نفع تو شهادت مى‏دهند، به خدا سوگند یاد مى‏کنند که هیچ یک از این کارها را انجام نداده‏اند، این است معناى قول خداى تعالى: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ‏ و اینان کسانى هستند که حقّ امیر المؤمنین را غصب کردند، در این هنگام است که خداوند بر زبان آنها مهر مى‏گذارد و جوارح آنان را به نطق درمى‏آورد، پس گوش شهادت مى‏دهد به آنچه که از محرّمات الهى شنیده است، چشم شهادت مى‏دهد به آنچه که از حرامهاى خدا دیده است، دستها شهادت مى‏دهند به آنچه که گرفته‏اند، پاها شهادت مى‏دهند به آنچه که در محرّمات الهى راه رفته و انجام داده‏اند، خرج شهادت مى‏دهد به آنچه که از حرامها مرتکب شده، سپس خداوند زبانهایشان را به نطق درمى‏آورد، به پوستهاى خویش گویند: چرا علیه ما شهادت دادید … تا آخر آیه.

وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ تقدیر آیه «من أن یشهد» است یعنى، شما شهادت دادن را پنهان مى‏کردید.

عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لا أَبْصارُکُمْ وَ لا جُلُودُکُمْ‏ مقصود از «جلود» چنانچه در اخبار زیاد وارد شده فروج است. و اکنون گوش و چشم و پوست (یا عورتهاى) شما شهادت مى‏دهند.

وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ‏ شما از حضور اعضاء و جوارح باکى نداشتید و کارهایتان را مخفى نمى‏کردید و بر معاصى جرمى بودید و گمان مى‏کردید خداوند خیلى از کارهاى شما را نمى‏داند.

أَنَّ اللَّهَ لا یَعْلَمُ کَثِیراً مِمَّا تَعْمَلُونَ وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ‏ این گمان شما در مورد پروردگارتان بود که حقیقت نداشت.

أَرْداکُمْ‏ همین گمان باطل موجب هلاک شما شد.

لفظ «ظنّکم» خبر «ذلکم» یا بدل از آن است، لفظ «أریکم» خبر آن است، یا خبر بعد از خبر یا جمله‏ى مستأنفه است، یا حال است و لفظ «قد» در تقدیر مى‏باشد.

فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ پس با این گمان‏هاى باطل شما از زیانکاران گشتید چون متاع و کالاى شما که همان عمرهاى شما بود از بین رفت، آنچه که از آن شما و به نفع شما بود علیه خودتان گواهى داد.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:

آخرین بنده ‏اى که به آتش رانده مى‏ شود، آنگاه که دستور صادر شد و به سوى آتش رفت به خدا توجّه پیدا مى‏کند، خداى تعالى‏ مى‏فرماید: او را برگردانید، پس او را برمى‏گردانند، خداى تعالى به او مى‏فرماید: چرا به من التفات کردى؟ بنده مى‏گوید: پروردگارا من تو را این چنین گمان نمى‏کردم، خداوند مى‏فرماید: گمان تو به من این چنین نبود؟ مى‏گوید: پروردگارا گمان من به تو این بود که گناه مرا ببخشى در بهشتت سکونت دهى.

پس خداى جبّار مى‏فرماید: اى فرشتگان من قسم به عزّت و جلال و نعمت‏ها و بلندى و ارتفاع مکانم که این بنده‏ى من در هیچ ساعتى به من گمان خوب نبرده است، اگر لحظه ‏اى درباره ‏ام گمان خوب مى‏ برد او را به آتش نمى‏ ترساندم، با وجودى که دروغ مى‏گوید، او را اجازه دهید و داخل بهشتش گردانید.

سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هیچ بنده‏اى نیست که گمان خوب به خدا داشته باشد مگر آنکه با او طبق گمانش رفتار شود.

و این است معناى قول خداى تعالى: وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ فَإِنْ یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ‏ بر اهل آتش فرقى نمى‏کند صبر پیشه گیرند یا بى‏تابى کنند یا راحتى و رضایت مسئلت نمایند.

وَ إِنْ یَسْتَعْتِبُوا اگر طلب رضایت کنند.

فَما هُمْ مِنَ الْمُعْتَبِینَ‏ آنها از کسانى نیستند که رضایت به آنها داده شود.

آیات ۲۵- ۳۶

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۲۵ تا ۳۶]

وَ قَیَّضْنا لَهُمْ قُرَناءَ فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۲۵) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (۲۶) فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۷) ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ (۲۸) وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاَّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (۲۹)

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰) نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ (۳۱) نُزُلاً مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ (۳۲) وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۳۳) وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لا السَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (۳۴)

وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (۳۵) وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۳۶)

ترجمه:

(۴۱/ ۳۶- ۲۵)

و براى آنان همنشینانى گماشتیم که حال و آینده‏شان را در نظر ایشان آراسته جلوه دادند، در میان امّتهایى از جنّ و انس که پیش از ایشان بوده‏اند، حکم [عذاب‏] در حقّ ایشان تحقق یافت که ایشان زیانکار بودند.

و کافران گویند به این قرآن گوش مدهید و در اثناى خواندن آن سخنان بیهوده بگویید، باشد که پیروز شوید.

پس به کافران عذابى سخت بچشانیم، بر وفق بدترین کارى که کرده‏اند ایشان را جزا دهیم.

این است جزاى دشمنان خدا که آتش [دوزخ‏] است؛ که در آنجا سرایى جاودانه دارند، که کیفر آن است که به آیات ما انکار مى‏ورزیدند.

و کافران گویند پروردگارا کسانى را از جنّ و انس که ما را گمراه کردند. به ما نشان بده تا به زیر گامهایمان دراندازیمشان که از فروماندگان باشند.

بى‏ گمان کسانى که گویند پروردگار ما خداوند است، سپس پایدارى ورزند، فرشتگان بر آنان نازل شوند [و گویند] که مترسید و اندوهگین مباشید و شاد شوید به بهشتى که به شما وعده داده مى‏ شد.

ما دوستداران شما در زندگى دنیا و در آخرت هستیم، در آنجا براى شما هر چه دلتان بخواهد و هر آنچه بطلبید هست.

که پیشکشى از [خداوند] آمرزگار مهربان است.

و کیست نیکوسخن ‏تر از کسى که به سوى خداوند دعوت کند، کارى شایسته در پیش گیرد و بگوید که من از مسلمانانم.

و نیکى و بدى برابر نیست. همواره به شیوه‏اى که آن نیکوتر است مجادله کن، آنگاه [خواهى دید] کسى که بین تو و او دشمنى‏اى بود، گویى دوستى مهربان است.

و آن را جز شکیبایان نپذیرند، آن را جز بختیار فرانگیرد.

و اگر وسوسه‏اى از سوى شیطان تو را به وسواس افکند، به خداوند پناه ببر، چرا که او شنواى داناست.

تفسیر

وَ قَیَّضْنا این جمله عطف بر «نجّینا» است یعنى ما آن را مقدّر نمودیم. لَهُمْ‏ براى آنها در دنیا قُرَناءَ شیاطین انس و جنّ را.

فَزَیَّنُوا لَهُمْ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ‏ مکرّر این مطلب گذشت که لفظ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ‏ به دنیا و آخرت تفسیر شده است، یعنى، شیاطین انس و جنّ شهوات که مقتضاى درندگى و شیطانیّت است براى آنها زینت داده و خوب جلوه یافته است، در مورد آخرت از ردّ و انکار سخن گفتند، یا گفتند: اگر ما به سوى پروردگارمان بازمى‏گشتیم براى ما بهتر و بازگشت و تحوّل خوبى بود.

وَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ‏ به سبب اعمال و احوال و اقوال بد آنها این گفتار در حقّ آنها حتمى شده.

فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ امّت‏هاى فاجر إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ‏ مقصود از «قرآن» مطلق قرآن یا قرآن ولایت على علیه السّلام است.

وَ الْغَوْا فِیهِ‏ لفظ «لغى» مانند «سعى» و «دعا» و «رضى» به معنى خطا و اشتباه است، مقصود این است که آنها مى‏گفتند: قرآن را غلط بخوانید، آن را با غیر قرآن مخلوط کنید، یا بر قرائت‏کنندگان قرآن چیزى داخل کنید که از قرآن نباشد، یا با باطل و لغو با قرآن معارضه نمایید.

لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ‏ شاید شما بر قرائت‏کنندگان قرآن یا بر محمّد صلّى اللّه علیه و آله غلبه کنید.

فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذاباً شَدِیداً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ‏ جزا، پاداش همه‏ى اعمال آنها را مى‏دهیم چه حسنات باشند یا سیّئات، کبیره باشند یا صغیره، خواه بدترین عمل‏هاى آنان یا جزاء و کیفر بدترین عمل آنان. بنا بر تجسّم اعمال و جزاى آنها به صورت کیفر اخروى، البتّه عاید آنان خواهد شد جزاى اعمال مؤمن به بهترین عمل اوست، بیان معانى این عبارت در سوره‏ى توبه گذشت.

ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ‏ (درباره این آیه چند وجه اعراب آمده است که کثرت وجوه اعراب آن بر کسى که به قوانین اعراب آشنا باشد پوشیده نیست).

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا در اینجا لفظ ماضى (قال) آورد، چون وقوع قضیّه حتمى است، یا از آن جهت است که نسبت به مخاطب ماضى است. یعنى: کافران گفتند:

رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ‏ پروردگارا: دو گمراه‏کننده‏ى از جنّ و انس را به ما که به ابلیس که اوّلین بار نافرمانى خدا نمود، به قابیل از فرزندان آدم علیه السّلام، به ابلیس که وارد دار النّدوه در شوراى آنان و غیر آن داخل شد، آنان را از حقّ گمراه نمود، تفسیر شده است.

نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا کفّار مى‏گویند: خدایا آنان که ما را گمراه کردند به ما نشان بده تا آنها را زیر پاهایمان بگذاریم، که از آنها انتقام بگیریم.

لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ‏ تا از حیث خوارى و ذلّت و مکان در پائین قرار بگیرند.

إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: این حال کافرین و منافقین است، پس چگونه است حال مؤمنین به ولایت و اقرارکنندگان به خلافت الهى؟ پس فرمود: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ فرمود: قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ یعنى گفتند:

پروردگار ما خداست، نفرمود: دانستند، یا یقین کردند، یا مشاهده کردند، تا اشاره به اسلام و بیعت عامّ نبوى باشد، تو را با اسلام و بیعت عام جز اقرار به اینکه خدا پروردگار است حاصل نمى ‏شود، اگر اعتقاد به آن حاصل شود آن اعتقاد ناشى از علوم نفس است که از معلومات نفس جدا و منفکّ است، از آن تعبیر به ظنون و گمانها مى‏شود، چنانچه در طىّ بیانات گذشته اشاره به این مطلب نموده ‏ایم.

و در اخبار وارد شده که اسلام اقرار به زبان است، نه ایمان.

ثُمَّ اسْتَقامُوا سپس اعتدال و میانه‏روى را گرفتند، اعتدال نسبى حاصل نمى‏شود مگر با بیعت ایمانى ولوى خاصّ، چنانچه اعتدال حقیقى که عبارت از خروج از کجى در جمیع مراتب است حاصل نمى‏شود مگر با همان بیعت و عمل به شروط آن.

پس اگر مقصود از اعتدال اعتدال نسبى باشد مراد ازمعتدل‏ها مطلق کسانى مى‏شوند که با هر دو بیعت بیعت نموده و در امر ائمّه داخل شده باشند، ایمان در قلبشان وارد شده باشد، چنانچه در اخبار تفسیر به شیعه‏ى ائمّه علیهم السّلام وارد شده.

و اگر مقصود اعتدال حقیقى باشد مراد از معتدل‏ها انبیاء و اولیاء مى‏ باشند، چنانچه تفسیر به ائمّه علیهم السّلام نموده‏ اند.

و اگر مقصود از استقامت‏کننده‏ها شیعه باشد آن وقت نزول ملائکه بر بعضى از آنها در مطلق حیات دنیا صورت مى‏گیرد و بر بعضى مخصوص به وقت احتضار مى‏شود، در این صورت معنا قول خدا: نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی‏ الْحَیاهِ الدُّنْیا نسبت به کسى که نزول ملائکه بر او به وقت احتضار اختصاص دارد، معنا پیدا مى‏کند، معناى آن چنین مى‏شود: ما در حیات دنیا اولیاى شما بودیم، ما شما را حفظ و حراست مى‏کردیم و در کار خیر ثابت قدم مى‏نمودیم و معناى آیه نسبت به کسى که فرشتگان به صورت مطلق بر او نازل مى‏شوند ظاهر است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود: بر ائمّه علیهم السّلام یکى از پس از دیگرى استقامت کنید[۲].

و از امام رضا علیه السّلام آمده است: از او سؤال شد استقامت چیست؟ فرمود: به خدا سوگند استقامت همان حالتى است که شما بر آن هستید.

تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ بر آنها ملائکه نازل مى‏شود در دنیا به انبیا و اولیا و بعضى از پیروان، در آخر حیات دنیا به بعضى از پیروان دیگر.

أَلَّا تَخافُوا لفظ «أن» تفسیریّه، لفظ «لا» ناهیه است، یا لفظ «أن» مصدریّه، «لا» ناهیه یا نافیه است، یعنى مورد خطاب قرار مى‏گیرید که نترسید.

وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ‏ مژده به بهشتى بدهید که بواسطه‏ى انبیاء به شما وعده داده شده است.

نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا بیان این آیه قبلا گذشت.

وَ فِی الْآخِرَهِ از اوّل مقامات برزخ تا اعراف، از اعراف تا بهشت و بعد از دخول در بهشت تا آخر.

وَ لَکُمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ‏ مقصود از انفس ذات‏هاى شماها است، یا مقصود اشتها و خواست نفس‏ها است که در مقابل عقل‏هاى شما است، که عقول مشتاق پروردگار هستند، اشتهاء و خواسته مخصوص نفوس است، یعنى شما در دنیا نفس‏هایتان را از خواسته‏هایشان منع کردید، پس خداوند در آخرت بر شما تفضّل نمود، آنچه را که نفسهایتان خواست بر شما آماده نمود.

وَ لَکُمْ فِیها ما تَدَّعُونَ‏ در بهشت هر چه که طلب کنید براى شما آماده است، خواه آن خواسته و طلب باقتضاء نفوس شما باشد، خواه باشتیاق عقولتان.

نُزُلًا در حالى که آنچه را که نفوس شما مى‏خواهد و آنچه‏ را که طلب مى‏کنید براى شما مهیّا و آماده است جهت بزرگداشت بر شما نازل شده است.

مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ‏ از امام صادق علیه السّلام آمده است: دوستدار ما و دشمن دشمنان ما نمى‏میرد مگر آنکه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین و حسن علیه السّلام و حسین علیه السّلام نزد او حاضر مى‏شوند و او را مى‏بینند و به او بشارت مى‏دهند، اگر میّت دوستدار ما نباشد آنان را مى‏بینند به نحوى که از دیدن آنها ناراحت مى‏شود، دلیل این مطلب قول امیر المؤمنین علیه السّلام به حارث همدانى است که فرمود:

یا حار همدان من یمت یرنى‏ من مؤمن او منافق قبلا

و در تفسیر امام علیه السّلام درباره‏ى قول خداى تعالى: یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ‏ از سوره‏ى بقره آمده است: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مؤمن دائما از سوء عاقبت ترسناک است، یقین ندارد که به رضوان خدا خواهد رسید تا آن وقت که هنگام جان کندن و ظهور ملک ‏الموت فرارسد، بدین ترتیب که ملک‏ الموت بر مؤمن وارد مى‏ شود در حالى که مؤمن در سختى مرض بسر مى‏ برد، سینه ‏اش تنگ شده از اینکه اموالش را پشت سرش مى‏ گذارد و مى ‏رود و از حالتى که بر او عارض شده است و احوالش از معامله‏ کنندگان و عیالش مضطرب و نگران است که حسرت آنها در دلش باقى مانده، بین او و آرزوهایش فاصله شده و به آنها نرسیده است.

پس ملک‏ الموت به او مى‏ گوید: به تو چه شده‏ اى که نمى ‏توانى نفس بکشى، مؤمن در حال احتضار مى‏گوید: چون احوالم‏ مضطرب و مشوّش است، تو مرا از آرزوها و خواسته ‏هایم بریدى، پس ملک ‏الموت به او گوید: آیا هیچ عاقلى از مفقود شدن یک درهم مغشوش در صورتى که عوض آن هزار هزار برابر دنیا باشد اندوهناک مى‏شود؟

او مى‏گوید: نه. پس ملک‏ الموت مى‏گوید: به بالاى سرت نگاه کن، پس او به بالاى سرش نگاه مى‏ کند درجات بهشت و قصرهاى آن را مى‏بیند که آرزوها در مقابل آن هیچ است.

پس ملک ‏الموت مى‏گوید: آنچه که مى ‏بینى منزل‏ها و نعمت‏ها و اموال و اهل و عیال تو است و از اهل تو در اینجا و ذریّه‏ى تو هر کس صالح باشد در اینجا با تو مى ‏باشد، آیا راضى هستى که آنها را عوض آنچه که در دنیادارى به تو بدهند؟

مى‏گوید: آرى به خدا سوگند، سپس مى‏گوید: نگاه کن، نگاه مى‏کند، محمّد و على و پاکان از آل آن دو را در أعلى علیّین مى‏ بیند.

ملک ‏الموت مى‏ گوید: آیا آنها را مى ‏بینى؟ آنان سادات و امامان تو، همنشین و همدمان تواند.

آیا راضى نمى‏ شوى عوض آنچه که در دنیا از آن جدا مى‏شوى با آنها باشى، پاسخ مى‏دهد: بلى به خدا سوگند راضى هستم.

پس این است آنچه که خدا فرموده: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا پس به آنچه که در پیش دارید و احوالى که پیش روى شما است‏ پذیرا شدید و بدان خشنود گشتید آنچه که پشت سر گذاشتید از ذریّه و عیال در بهشت عوض آنها را دیدید و مشاهده کردید، بشارت باد بر شما بهشت که به آن وعده داده مى‏شدید، این منازل شما است، اینان سروران و انس‏ گیرندگان و همنشینان شمایند.

وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ‏ چه کسى در گفتار نیکوتر است از کسى که در مملکت وجودش یاران و لشگریانش را به سوى خدا فرا خواند در صورتى که کسى غیر از او اهل دعوت به سوى خدا نباشد، یا مقصود کسى است که اهل عالم کبیر را دعوت کند در صورتى که نبىّ یا جانشین نبىّ باشد.

این جمله به اعتبار معنا بر جمله‏ى‏ إِنَّ الَّذِینَ قالُوا عطف شده است، چون معناى این جمله «لا أحسن قولا» است، یا به همین اعتبار یا به تقدیر قول جمله حالیّه است به هر حال این جمله در معناى تعلیل است.

وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ‏ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ هیچ کس در گفتار بهتر از کسى نیست که با افعال و اقوال و احوال و اخلاقش به سوى خدا خوانده شود و عمل صالح را با ارکان آن انجام دهد، یعنى عمل صالح بزرگ که عبارت از ولایتى است که با بیعت خاصّ حاصل مى‏شود، یا مقصود خود بیعت خاصّ است، چون نمى‏شود از عمل صالح یک فرد از عمل صالح اراده کرد.

زیرا در این صورت دلالت مى‏کند بر اینکه هر کس به سوى خدا فرا خواند و یک عمل صالحى انجام دهد در گفتار از جمیع خلق بهتر مى‏شود اگر چه همه‏ى عمل‏هاى صالح را ترک کند، که این‏ عبارت یعنى عبارت عمل صالح بارها گذشت که در خود بیعت خاصّ استعمال مى‏شود اگر چه از نظر مفهوم اعمّ باشد.

یا مقصود یک فرد مجهول از عمل صالح است، مقصود کسى است که با بیعت خاصّ بیعت کند و ایمان در قلبش داخل شود، اثر آن بیعت را بر اعضایش ظاهر سازد، بدین گونه که با حال و قال به سوى خدا فرا خوانده شود.

و چون عمل صالحى را با ارکانش انجام دهد اثر تسلیم خویش را بر زبانش نمایان سازد.

بدین گونه که بگوید: من از مسلمین هستم- (چه این عبارت هنگام مبالغه در امر ولایت آورده مى‏شود، چنانچه وارد شده است) لازم به تذکّر است که خداوند بر خلقش پنج چیز را واجب نمود که در چهار چیز از آن از آن پنج چیز ترخیص نموده و در یکى ترخیص نکرده که اشاره به ولایت است، این تعبیر از باب مبالغه در امر ولایت است.

و امثال این خبر جهت مبالغه در ولایت از ائمّه علیهم السّلام بسیار وارد شده است.

و براى اشاره به این مطلب که اثر تسلیم لازم است بر زبان ظاهر شود خداى تعالى فرمود: وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ و نفرمود: «و کان من المسلمین» و همان طور که آیه‏ى سابق درباره‏ى على علیه السّلام و شیعیان او بود بدون اختصاص به على علیه السّلام یا به ائمّه علیهم السّلام همچنین این آیه اختصاص به على علیه السّلام و ائمّه علیهم السّلام ندارد، بلکه‏ در شیعیان آنها نیز جریان دارد، چنانچه ذکر کردیم.

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَهُ وَ لَا السَّیِّئَهُ تمهید و مقدّمه‏ى مطلبى است که مى‏آید و تعلیل مطالب گذشته است، اعتقاد به مساوى نبودن حسنه و سیّئه از فطریّات است، هر کس بر حسنه و سیّئه اطّلاع پیدا کند و معناى آن دو را بفهمد، ولى غیر آنچه را گفتیم اختیار کند خارج از فطرت محسوب مى‏شود.

ادْفَعْ‏ بدى کسى را که به تو بدى کرده با کارى که بهتر است دفع کن.

«ب» به وسیله‏ى کارى که بهتر است.

التى‏ هِیَ أَحْسَنُ‏ بیان این آیه در سوره‏ى مؤمنون گذشت.

فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏ دوست‏دارنده‏اى که خویش و نزدیک در نسبت است، در خبر حسنه به تقیّه و سیّئه به افشاء و اذاعه تفسیر شده و آن وجهى از وجوه آیه است.

و ممکن است جمله‏ى «التى‏ هِیَ أَحْسَنُ‏» تفسیر به ولایت شود، یعنى سیّئات خودت و سیّئات غیر خودت را با یادآورى جهت ولایت یا با قبول ولایت، یا با یادآورى دیگران به ولایت دفع کن، شاید تعبیر از بدى کردن و اسائه به سیّئه نیز به همین جهت بوده است.

وَ ما یُلَقَّاها این عادت و خصلت را که عبارت از دفع اسائه به وسیله‏ى حسنه است جز صبرکنندگان تلقّى به قبول نمى‏کند.

إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا مگر کسانى که صابر باشند، چون سرشت و فطرت نفس چنین است که هر وقت چیزى ناسازگار و ناملایم بر آن وارد شود غضب تحریک مى‏شود، غضب اقتضا مى‏کند که دفع به‏وسیله‏ى شدیدترین وجه ممکن باشد.

پس هر کس که نتواند از تحریک و هیجان غضب خود را نگهدارد این خصلت و صفت را درک نمى‏کند.

وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ‏ و کسى آن را در پیش نمى‏ گیرد، مگر کسى که صاحب حظّ بزرگ از کمالات انسانى باشد چنانکه به فارسى گفته شده: «نیکى را خر نیکى خارى، بدى را بدى سگ سارى، بدى را نیکى کار عبد اللّه انصارى. و خطاب عامّ یا خاصّ به محمّد صلّى اللّه علیه و آله و در عین حال کنایه از امّت او نیز مى‏باشد.

وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ‏ لفظ «نزغه» بر وزن «منعه» یعنى به او طعنه زد و غیبت او را کرد و وسوسه نمود، بین آنها فساد راه انداخت و فریب داد.

مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ‏ لفظ «نزغ» مصدر به معنى فاعل است، یا از قبیل «جدّ جدّه» است، یعنى اگر وسوسه کننده‏اى از جانب شیطان تو را وسوسه کند، یا در تو طعن بزند، یا درحالى‏که مى‏خواهى به بدکار احسان کنى کسى مانع تو شود پس در همه‏ى این حالات به خدا پناه ببر.

فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ‏ از وسوسه‏ى شیطان به خدا پناه ببر که خدا تو را پناه مى‏دهد.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ‏ او پناه‏خواهى تو را مى‏ شنود.

الْعَلِیمُ‏ و پناه خواستن تو را مى‏داند. یا مقصود این است که از اطاعت شیطان به خدا پناه ببر که او شنواى به قولى و دانا به برآورده‏هاى فعلى است، او بر طبق همان قول و فعل مؤاخذه مى‏کند.

آیات ۳۷- ۴۴

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۳۷ تا ۴۴]

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (۳۷) فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ (۳۸) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۳۹) إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۴۰) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ (۴۱)

لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (۴۲) ما یُقالُ لَکَ إِلاَّ ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ (۴۳) وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ (۴۴)

ترجمه:

(۴۱/ ۴۴- ۳۷)

و از آیات او شب و روز و خورشید و ماه است؛ در برابر خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه در برابر خداوند که آنها را آفریده است- اگر تنها او را مى‏پرستید- سجده کنید.

و اگر تکبّر ورزیدند، بدان که کسانى که نزد پروردگارت هستند، در شب و روز او را تسبیح مى‏گویند و ایشان ملول نمى‏شوند.

و از آیات او این است که تو زمین را پژمرده بینى، آنگاه چون بر آن، آب [باران‏] فروفرستیم، جنبش یابد و رشد کند، بى‏گمان کسى که آن را زنده گردانده است، زندگى‏بخش مردگان است؛ او بر هر کارى تواناست.

بى‏گمان کسانى که در آیات ما کژاندیشى مى‏کنند، از ما پوشیده و پنهان نیستند، آیا [سرنوشت‏] کسى که در آتش [دوزخ‏] افکنده شود، بهتر است، یا کسى که در روز قیامت ایمن آید؛ هر چه مى‏خواهید بکنید، او به آنچه مى‏کنید بیناست.

بى‏ گمان کسانى که قرآن را- چون بر آنان نازل شد- انکار مى‏ کنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند]، آن کتابى است گرامى.

که در اکنون یا آینده ‏اش، باطل در آن راه نمى‏ یابد؛ فروفرستاده‏اى از سوى [خداوند] فرزانه‏ى ستوده است.

به تو چیزى گفته نمى‏ شود، جز آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است؛ بى ‏گمان پروردگارت هم صاحب آمرزش و هم صاحب عقوبتى دردناک است.

و اگر آن را به صورت قرآنى بیگانه و ناشیوا پدید مى‏آوردیم، بى‏شک مى‏گفتند چرا آیات آن شیوا بیان نشده است، چرا آن بیگانه و ناشیواست، حال آنکه پیامبر عربى [و شیوا] است؟ بگو آن براى مؤمنان رهنمود و شفابخش است و کسانى که ایمان ندارند در گوشهایشان سنگینى‏اى هست و آن [قرآن‏] برایشان مایه‏ى سردرگمى است؛ اینانند که از جایى دور دست ندایشان مى‏دهند.

تفسیر

وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ عطف به اعتبار معنى است، گویا که توهّم کننده‏اى توهّم کرده که از آیات خدا «من دعا إلى‏ اللّه» مى ‏باشد، یعنى کسى است که به سوى خدا فرا خواند، از آیات خدا مساوى نبودن حسنه و سیّئه است، پس خداى تعالى فرمود: از آیات خدا شب و روز و آفتاب و ماه است.

وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ مکرّر این مطلب گذشت که منظّم بودن شب و روز طبیعى، منسجم بودن حرکت خورشید و ماه، فرق کردن شب و روز به وسیله‏ى تاریکى و روشنائى و سردى و رطوبت و حرارت و نظم و هماهنگى در زیاد و کم شدن و غیر این‏ها از لوازم این موضوعات که تولید موالید و بقاى آنها و زندگى و تعیّش آنها در همه‏ى این‏ها نشانه‏هاى متعدّدى است که دلالت بر علم و قدرت و ربوبیّت و رأفت و مهربانى به مخلوقات و غیر این‏ها از اضافات الهى مى‏کند.

لا تَسْجُدُوا این جمله تفریع بر ما قبلش مى‏باشد، ولى عبارت را به روش جواب سؤال مقدّر ادا نمود تا حالت خورشید و ماه در ذهن شنونده خوب جایگزین شود.

لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ به خورشید و ماه سجده نکنید، چه آن دو از آیات و نشانه‏هاى خداى تعالى مى‏باشند، تعمیم و عمومیّت دادن شب و روز و خورشید و ماه بر شخص آگاه مخفى نیست.

وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَ‏ لفظ «خلقهنّ» را به صورت جمع آورد از آن جهت که مقصود از خورشید و ماه جنس است، افراد آن دو متعدّد و عامّ هستند همان طور که حکماى فرنگ به آن‏ معتقد هستند، یا از جهت اشاره به تأویل است، که بر حسب تأویل خورشید و ماه زیاد هستند. زیرا از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و جانشین او به خورشید و ماه تعبیر مى‏شود، همچنین جانشینان و مشایخ آن دو، بر عقل و نفس نیز خورشید و ماه اطلاق مى‏شود، عقل کلّى و نفس کلّى خورشید و ماه هستند و هر معلّم و متعلّم خورشید و ماه است، در عالم برزخ و عالم مثال خورشید و ماه‏ها وجود دارند.

إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ‏ اگر عبادت را منحصر در او مى‏دانید. زیرا نظر و توجّه به واسطه و مسمّى قرار دادن آن با اینکه اسم است یا کفر است یا شرک. و توجه بر ذى الواسطه از راه آینده بودن واسطه عبادت مسمّى است به سبب واقع ساختن اسماء بر او، توحید ذات و عبادت او است. و اینجا یکى از موارد چهارگانه است که در آنجا سجده واجب است.

فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا برگردانیدن خطاب از آنها به سوى پیامبرش بدان جهت است که نهى و امر متوجّه به مشرکین به اشراک صورى بود، یعنى آنان که عبادت خورشید و ماه را مى‏ کردند، یا متوجّه به مشرکین به اشراک معنوى بود یعنى آنها که عبادت نفس و هواى نفس را مى‏کردند، یا خطاب متوجّه کسانى بودند که نبىّ صلّى اللّه علیه و آله و جانشین او را علیه السّلام از خدا منفکّ و جدا مى‏دانند، یا خطاب به کسانى بود که پرستش ملائکه مى‏کردند و آنها را غیر از خدا مى‏دانستند، مناسب بود که خطاب متوجّه آنها باشد تا سبب نشاط آنان در استماع و شنیدن باشد، ولى خطاب به نبىّ صلّى اللّه علیه و آله برگردانده شد تا دلدارى به او داده شود که بر استکبار مشرکین اندوه ناک نگردد.

فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ‏ ملائکه‏ى مقرّبین که آنها در نزد خداى تعالى مقامى ارجمند دارند و به او نزدیکند. و همچنین انسانهاى کاملى که براى آنها مقام نزد خدا بودن، حاصل شده است.

یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ آوردن شب و روز به عنوان قید تسبیح آنها دلیل بر این است که مقصود از انسانها انسانهاى کامل است.

وَ هُمْ لا یَسْأَمُونَ وَ مِنْ آیاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خاشِعَهً خشوع زمین کنایه از خشک و ثابت بودن آن است.

فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ‏ اهتزاز زمین به این است که دانه‏ها و ریشه‏هاى آن به هیجان و حرکت درآیند تا گیاهان و برگ درختان برویند.

وَ رَبَتْ‏ و زمین با گیاه سبز و خرّم شود.

إِنَّ الَّذِی أَحْیاها لَمُحْیِ الْمَوْتى‏ کسى که زمین را بعد از مرگ آن نسبت به گیاه زنده گردانید، مرده را نیز زنده مى‏گرداند.

یعنى نه تنها مردگان را پس از مرگ از حیات حیوانى زنده مى‏کند، بلکه بعد از مرگ از حیات انسانى نیز هنگام نفخ صور اوّل با حیات شریف انسانى زنده مى‏گرداند.

إِنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ خداوند بر همه چیز از میراندن و زنده کردن و غیر این‏ها توانا است.

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا جواب سؤال مقدّر است،گویا که گفته شده: چگونه است حال کسى که این همه آیات و نشانه‏هاى قدرت الهى را مى‏بیند و از کنار آنها مى‏گذرد، بلکه آنها را از اصل خودش با تحریف و تأویل برمى‏گرداند و لغو و بیجا به حساب مى‏آورد، به آنها طعنه مى‏زند و ردّ و استهزا مى‏نماید؟

پس فرمود: آنان که در مورد آیات و نشانه‏ها راه راست نمى‏روند و منحرف مى‏شوند بر ما مخفى نیستند.

لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَهِ آیا کسى که در مقامى و در جائى به آتش انداخته شود بهتر است یا کسى که در روز قیامت از آتش ایمن است؟ مقصود این است که کفّار و منکرین آیات الهى در آتش انداخته مى‏شوند، لیکن مطلب را با این عبارت ادا کرد تا این معنا را با چیز دیگر افاده نماید.

اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ اکنون هر کارى که مى‏خواهید بکنید که خدا به آنچه مى‏کنید بیناست؛ این آیه وعید شدید است.

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جاءَهُمْ‏ جمله‏ى «لا یَخْفَوْنَ‏» خبر یا حال یا مستأنف است، جمله‏ى «أَ فَمَنْ یُلْقى‏» خبر یا خبر بعد از خبر یا حال یا مستأنف است، در همه‏ى این حالات لفظ «قول» در تقدیر است، جمله‏ى «اعملوا» خبر یا خبر بعد از خبر یا حال یا مستأنف است و نیز لفظ قول در همه‏ى این حالات در تقدیر است، جمله‏ى‏ «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» تأکید قول خدا:

«إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» مى‏باشد، خبر «إنّ» محذوف است، قرینه‏ى آن خبر «إنّ» اوّل است، یا جمله مستأنف و جواب سؤال مقدّر است، خبر به قرینه‏ى قبلى محذوف است، یعنى «لا یخفون» یا «الَّذِینَ یُلْحِدُونَ» و ممکن است خبر قول خداى تعالى‏ «أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» باشد.

وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ و آن کتاب با عزّت و تکریم است.

لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ‏ بعد از قرآن چیزى که آن را باطل کند نخواهد آمد، یعنى رسول و کتابى که آن را نسخ کند نمى‏آید، یا چنین چیزى قبل از قرآن نیامده است، یعنى کتابهاى پیشین مانند تورات و انجیل قرآن را باطل نکرده است.

وَ لا مِنْ خَلْفِهِ‏ دو وجه پیش در اینجا نیز جریان دارد.

تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ این جمله در مقام تعلیل عدم بطلان است، خواه جمله‏ى مستأنفه و خبر مبتداى محذوف باشد، یا حال یا خبر بعد از خبر باشد.

ما یُقالُ لَکَ‏ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که محمّد صلّى اللّه علیه و آله گفته باشد: با آنان و آنچه که در حقّ من یا در حقّ على علیه السّلام مى‏گویند چه کنم؟ پس خداى تعالى جهت دلدارى رسولش فرمود:

آنچه که در حقّ تو مى‏گویند در حقّ رسولان پیشین نیز گفته شده است.

إِلَّا ما قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَهٍ خداوند بیشتر اقوال آنان را مى‏بخشد و آنها را به آنچه مى‏گویند مؤاخذه نمى‏کند، پس تو به پیامبران پیشین تأسّى کن و مردم را ببخش.

وَ ذُو عِقابٍ أَلِیمٍ‏ خداوند به گناهان مردم را مؤاخذه خواهد کرد، پس تو در مؤاخذه آنان عجله نکن.

وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا گویا که کفّار بین خودشان یا به محمّد صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اگر قرآن از جانب خدا بود با زبانى غیر از زبان بشر نازل مى‏شد، برخى گفته‏اند: این آیه جواب این سخن آنها است که مى‏گفتند: چرا قرآن به زبان و لغت عجم نازل نشده است؟

لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ‏ چرا به زبان و لغت ما نازل نشد تا آن را بفهمیم.

ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌ‏ اگر قرآن به زبان عجم نازل مى‏شد مى‏گفتند: آیا قرآن عجمى است؟ در حالى که مخاطب قرآن یا کسى که قرآن بر او نازل شد، عربى زبان است. اعجمى کسى است که کلامش مفهوم نیست، به سخن او نیز اعجمى گفته مى‏شود، این لفظ با یک همزه و فتحه‏ى عین به صورت «أعجمىّ» خوانده شده.

قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ از حیث شنیدن معنى و روى گردانیدن از آن گوش آنها سنگین است.

وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى‏ این قرآن براى آنها مفهوم نیست، به کلامى که معنى آن فهمیده نشود «عمى» و «معمّا» گفته مى‏شود.

أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ این گروه با این کتاب از راه دور مورد خطاب و نداء قرار مى‏گیرند که صدا به آنها نمى‏رسد، زیرا کتاب از مقامى بلند و عالى به سینه‏اى نازل شده که‏ به اسلام گشوده شده باشد، اینان از مقامى که سینه ‏شان به اسلام گشوده باشد.

(یعنى وجودشان در حالت تسلیم کامل باشد) در نهایت دورى هستند، چون در حیوانیّت و درندگى و شیطنت فرورفته ‏اند.

آیات ۴۵- ۴۶

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۴۵ تا ۴۶]

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۴۵) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها وَ ما رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ (۴۶)

ترجمه:

(۴۱/ ۴۶- ۴۵)

و به راستى به موسى کتاب آسمانى بخشیدیم، آنگاه درباره‏ى آن اختلاف کلمه پیدا شد، اگر وعده‏ى پروردگارت [به تأخیر حکم و عذاب‏] مقرر نگشته بود، هرآینه در میان آنان داورى مى‏شد، و [اینک‏] آنان از آن سخت در شک هستند.

و هر کس که کارى شایسته پیشه کند، به سوى خد اوست، هر کس کارى بد پیش گیرد، به زبان خود اوست، پروردگارت در حقّ بندگان ستمگر نیست.

تفسیر

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ‏ در کتابى که به موسى دادیم اختلاف شد، یعنى در ردّ و قبول، عمل کردن و عمل نکردن به آن، عمل به بعضى و ترک بعضى دیگر اختلاف کردند،چنانچه قوم تو در کتاب تو اختلاف نمودند.

وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ‏ به آنها تا مدّت معیّنى مهلت داده مى‏شود. و اگر چنین نبود که به آنها مهلت داده شده بین اختلاف‏کنندگان از قوم موسى علیه السّلام یا بین قوم تو حکم مى‏شد (حکم به نابودى و جزا) وَ إِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ‏ آنها از قرآن یا از کتاب موسى علیه السّلام در شکّ هستند.

مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ‏ مقصود هر نوع عمل صالح یا عمل صالح بزرگ است که عبارت از ولایت و بیعت خاصّ است، که به هر حال براى خود کرده است.

وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها و هر کس که عمل زشت و ناشایست انجام دهد بر خود کرده است.

وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ و خداوند صاحب ظلم نیست، یعنى آنچه را که مردم استحقاق آن را ندارند خداوند در حقّ آنها انجام نمى‏دهد.

آیات ۴۷- ۵۴

[سوره فصلت (۴۱): آیات ۴۷ تا ۵۴]

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ ما تَخْرُجُ مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکائِی قالُوا آذَنَّاکَ ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ (۴۷) وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ وَ ظَنُّوا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۴۸) لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ (۴۹) وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَهً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏ فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ (۵۰) وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ (۵۱)

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ (۵۲) سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ (۵۳) أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ (۵۴)

ترجمه:

(۴۱/ ۵۴- ۴۷)

آگاهى از قیامت به او بازمى‏گردد و هیچ بار و برى از پوستش برنمى‏ آید، هیچ مادینه‏اى باردار نمى ‏شود و وضع حمل نمى‏کند مگر با آگاهى او؛ و روزى که ایشان را ندا دهد که پس شریکان من [که شما ادّعا مى‏ کردید] کجا هستند؟ گویند تو را خبر دادیم که ما را هیچ شاهدى نیست.

و آنچه در گذشته به پرستش مى‏خواندند، از دید آنان ناپدید شود، دریابند که گریزگاهى ندارند.

انسان هرگز از طلب خیر به دعا خسته نمى‏شود، ولى چون شرّى به او رسد، بس نومید و دلسرد است.

و اگر به او پس از رنجى که به او رسیده است، از سوى خود رحمتى بچشانیم، گوید این حقّ من است و گمان ندارم که قیامت بر پا شود، اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم، همانا براى من در نزد او خوشى [/ بهشت‏] خواهد بود؛ آنگاه کافران را از [نتیجه و حقیقت‏] کار و کردارشان آگاه سازیم و به آنان از عذاب سهمگین بچشانیم.

و چون به انسان ناز و نعمتى ارزانى داریم [از سر نعمت‏زدگى و ناسپاسى‏] روى برگرداند و دامن‏کشان بگذرد، چون بلایى به او رسد دعا خوانى پیگیر است.

بگو اندیشه کنید اگر [قرآن‏] از سوى خدا باشد، سپس شما منکرش شوید، دیگر چه کسى از کسى که [چنین‏] ستیزه‏جویى دور و درازى دارد، گمراه‏تر خواهد بود؟

زودا که آیات خود را در بیرون و درونشان به ایشان بنمایانیم، تا آنکه بر آنان آشکار شود که آن حقّ است؛ آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است.

بدانید که ایشان از لقاى پروردگارشان در شک‏اند، بدانید که او بر هر چیز چیره است.

تفسیر

إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ لفظ «السّاعه» به هنگام مرگ، به قیامت، به ظهور قائم علیه السّلام تفسیر شده است، بنا بر تحقیق همه‏ى این تفسیرها به یک معنى برمى‏گردد، علم به آن مخصوص خداى تعالى است، امّا قول ائمّه علیهم السّلام که فرمودند: «علم بلاها و مرگ‏ها نزد ما است» پس آنان در این مورد الهى هستند، نه بشرى و انسانى.

وَ ما تَخْرُجُ‏ لفظ «ما» موصوله و معطوف بر «علم السّاعه» یا نافیه است و جمله معطوف بر جمله‏ى‏ إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَهِ مى‏باشد.

مِنْ ثَمَراتٍ مِنْ أَکْمامِها لفظ «أکمام» جمع «کمّ» با کسره، «کمامه» به معنى ظرف شکوفه و پوشش و در نور است. یعنى خدا مى‏داند که از دانه و مادّه هستى چه بیرون مى‏آید.

وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ‏ و خدا مى‏داند که مادگان چه مى‏زایند مگر با علم خدا و علم کسى از افراد بشر که از ناحیه‏ى علم خداى تعالى وضع حمل را بداند.

وَ یَوْمَ یُنادِیهِمْ‏ ظرف در این جمله متعلّق به محذوف است، یعنى «أذکر» یا «ذکّرهم» یا متعلّق به «قالوا» است.

أَیْنَ شُرَکائِی‏ آنان که آنها را شریکان من قرار دادید، شرکاء در وجوب یا در عبارت یا در طاعت کجا هستند؟ یا شرکاى من بر حسب مظاهر من و جانشینان من از کسانى که در مقابل على علیه السّلام قرار گرفتند کجا هستند؟

قالُوا آذَنَّاکَ‏ ما بر گمراهى و ضلالت آنها را اعلام کردیم یا ما برائت خود را از آنها اعلام کردیم. یا قول خداى تعالى:

ما مِنَّا مِنْ شَهِیدٍ دو مفعول «آذنّاک» است که عامل نسبت به هر دو معلّق است.

معناى آیه این است که از جانب ما شاهدى که شهادت به شراکت بدهد وجود ندارد، یا از جانب ما کسى نیست که آنها را مشاهده کند، چه آنها از نظر ما گم شده بودند، یا مقصود این است که شرک آوردن آنها را انکار کردند و گفتند: از جانب ما کسى نبود که در دنیا به شرک آنها شهادت دهد.

وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَدْعُونَ مِنْ قَبْلُ‏ و آنچه که از قبل فرامى‏خواندند از قبیل بت‏ها و ستارگان و پیشوایان باطل و گمراه و مطلق رؤسا از چشم آنها گم شدند.

وَ ظَنُّوا یقین کردند که دیگر چاره‏اى ندارند.

ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ‏ هیچ راه فرار و چاره‏اى ندارند.

لا یَسْأَمُ الْإِنْسانُ مِنْ دُعاءِ الْخَیْرِ این جمله از حیث لفظ و معنا از ما قبلش منقطع است، یا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چرا چنین یقین پیدا کردند؟

فرمود: براى اینکه انسان از دعاى خیر و فراخواندن آن خسته نمى‏شود.

وَ إِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُسٌ قَنُوطٌ و اگر به انسان بدى برسد مأیوس و ناامید است، روى همین جهت است که آنها یقین کردند که هیچ چاره و راه فرارى ندارند.

وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ رَحْمَهً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هذا لِی وَ ما أَظُنُّ السَّاعَهَ قائِمَهً وَ لَئِنْ رُجِعْتُ إِلى‏ رَبِّی إِنَّ لِی عِنْدَهُ لَلْحُسْنى‏ این مطلب بدان جهت است که بارها ما گفتیم که هنگام وحشت و غلبه‏ى همّ و غمّ خیال مانند شیطان فرار مى‏ کند و سلطان عقل ظاهر مى‏ شود، هنگامى که ترس از بین برود خیال عقل را حکم قرار نمى‏ دهد و با انانیّتش ظاهر مى‏ گردد، مبدأ و معاد را انکار مى‏ کند، چنانچه کار خیال و کار شیطان این چنین است. و گمان مى ‏کند اگر آنچه را که مى‏ گویند راست باشد خداوند دیگرى را بر او ترجیح نمى‏ دهد، چون پیش خدا کرامت دارد.

فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِما عَمِلُوا وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلِیظٍ کنایه از این است که کفّار در مقابل اعمال زشت و بد خود مجازات مى‏شوند و این بر خلاف گمان آنها است که تصوّر مجازات ندارند.

وَ إِذا أَنْعَمْنا عَلَى الْإِنْسانِ أَعْرَضَ‏ آنگاه که به انسان نعمت دهیم از ما و از شکر نعمت‏هاى ما اعراض کند.

وَ نَأى‏ بِجانِبِهِ‏ از ما دور مى‏شود و به خودش توجّه مى‏کند، بدین معنا که با انانیّتش ظاهر مى‏شود و خود را مى‏بیند، خود را مى‏ پسندد، گمان مى‏کند که مستحقّ نعمت است و نعمت دادن ما را فراموش مى‏ کند، نیز فراموش مى‏ کند که نعمت عاریه و عرضى است و او دخالتى در آن ندارد.

وَ إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعاءٍ عَرِیضٍ‏ هرگاه به انسان شرّ و بدى برسد صاحب دعائى طولانى مى‏شود. چون مى‏خواهد انانیّت و وجودش را حفظ کند.

قُلْ أَ رَأَیْتُمْ‏ بیان تفسیر این جمله در سوره‏ى انعام در ضمن آیه‏ى، قُلْ أَ رَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُ اللَّهِ‏ گذشت.

إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ اگر این نعمت دادن یا رسول یا قرآن یا قرآن ولایت على علیه السّلام یا نصب على علیه السّلام از سوى خدا باشد (که هست).

ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ و شما به آن کافر شدید، چه گمراهى سختى است براى آن کس که در دشمنى خدا یا رسول پاید و از رحمت خدا دور باشد.

و این جمله جزاء شرط به تقدیر قول یا به تقدیر فاء تنها است، یا جزاء محذوف است و «من أضلّ» مستأنف است.

سَنُرِیهِمْ آیاتِنا این جمله جواب سؤال مقدّر است.

چون قرآن سفره اطعام خداست، در قرآن و آیات آن طعام آدمهاى پست و شریف و کافر و مؤمن و گمراه و هدایت یافته است، چنانچه دیده مى‏شود هر فرقه و گروهى در مذهب خویش به قرآن تمسّک مى‏کند، چه خوب گفته شده است:

منعم کامل چه خوان‏باشى بود بر سر خوانش ز هر آشى بود

و لذا آیه نسبت به هر گروهى جواب سؤال است غیر از جواب گروه دیگر پس گویا که گفته شده نسبت به منکرین چطور؟ و این گروه چه وقت اعتراف مى‏کنند؟ پس خداى تعالى فرمود: آیات خود را به آنها نشان خواهیم داد.

فِی الْآفاقِ‏ چه با نقص در اموال و انفس آنها که جنبه بیرونى دارد با انواع بلاهایى که عادت آنها خارج بوده است، به آنها نشان مى‏دهیم.

وَ فِی أَنْفُسِهِمْ‏ و چه با امراض و دردهاى درونى، حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ‏ تا براى کسى که استعداد توبه و خوشبختى هنگام مرگ نداشته باشد و کسى که قبل از مرگ استعداد توبه داشته باشد واضح و روشن شود که‏ أَنَّهُ الْحَقُ‏ خداى تعالى حقّ است، تا آن کسى که موفّق به توبه مى‏شود توبه کند، آنکه شقاوت نصیب او مى‏شود شقى و بدبخت گردد.

گویا که نسبت به گمراهان که در خدا یا در رسالت یا ولایت متحیّرند گفته شده: چه وقت آنها هدایت مى‏یابند، از سرگردانى و گمراهى کى خارج مى‏شوند؟

پس خداى تعالى فرمود: آیات و نشانه‏هاى خود را به آنهانشان خواهیم داد که دلالت بر مبدأ دانا و توانا و حکیم و رئوف و مهربان مى‏کند، یا دلالت بر صدق رسول ما صلّى اللّه علیه و آله و رسالت او، یا بر ولىّ و ولایت او مى‏کند، این آیات یا آیات آفاقى است از قبیل نشانه‏ها و آیت‏هاى گذشته و جبران آنچه که از آنها فوت شده و به آن آیات نرسیده‏اند و مترتّب شدن فوائد بسیار بر بلاهایى که در آفاق وارد مى‏شوند.

و یا آیات انفسى است که در خود آنها است از قبیل آنچه که سابقا ذکر شد و آنچه که در خواب یا در بیدارى مى‏بینند مانند تبدّلات و تغییرات حالات آنها و از بسط و قبض‏هایى که در آنها واقع مى‏شود و مانند علوم و ترس و بشارت‏هایى که در دلهاى آنان القا مى‏شود تا بر آنها روشن شود که خدا و رسول یا على علیه السّلام حقّ است.

و گویا در مورد مسلمانى که درباره‏ى ولایت توقّف کرده گفته مى‏شود: حقّ بودن ولایت چه موقع بر آنها ظاهر و روشن مى‏شود؟ پس خداى تعالى فرمود: وقتى که آیات انفسى و آفاقى خود را بر آنها نشان دهیم. تا روشن شود که خداى تعالى همان حقّ مضاف است که آن علىّ علیه السّلام است، در مورد مؤمن که با بیعت خاصّ بیعت کرده و نسبت به مقام حضور توقف نموده آیات آفاقى و انفسى خود را به او نشان مى‏دهیم تا با ظهور ولىّ امر در سینه‏اش، ظاهر شود او حقّ است، نسبت به کسى که داراى مقام حضور نزد پروردگارش مى‏باشد قول خداى تعالى است که مى‏فرماید:

أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ‏ و چون این معنى مخصوص کسى است که داراى مقام حضور باشد خطاب را به صورت عموم یا مخصوص محمّد صلّى اللّه علیه و آله آورد.

أَنَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ خدا بر هر چیزى شاهد و حاضر است، آوردن لفظ «على» براى اشاره به این است که خداوند بر همه چیز احاطه دارد، لذا فرمود:

أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَهٍ مِنْ لِقاءِ رَبِّهِمْ أَلا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ چون خداى تعالى بر حسب وجود ذاتش بى‏نهایت است، داراى حدّى نیست که وجود او را محدود کند، داراى نهایتى نیست که به آنجا منتهى شود.

پس باید هیچ چیز از حیطه‏ى وجود او خارج نشود، که اگر ذرّه‏اى از وجود او خارج شود محدود به آن مى‏گردد، هر کس خدا را محدود کند او را به عدد و شمارش درآورده است، هر کس چنین کند او را دو کرده است و هر کس او را دو کند او را جزء جزء نموده است، هر کس او را جزء جزء کند او را نشناخته است و در برهان بر این مطلب چه خوب گفته شده:

اى خداى بى‏نهایت جز تو کیست‏ چون توئى بى‏حدّ و غایت جز تو کیست‏
هیچ چیز از بى‏نهایت بى‏شکى‏ چون برون نامد کجا ماند یکى‏

و احاطه‏ى خداى تعالى بر اشیا مانند احاطه‏ى ظرف نسبت به‏ مظروف یا مکان نسبت به متمکّن نیست، بلکه مانند احاطه‏ى مقوّم بر متقوّم است، که خداوند بر حسب قیّومیّت با همه چیز است، بر حسب حدود آن چیز غیر آن است.

هو ۱۲۱ عن ابى جعفر علیه السّلام قال: أوحى اللّه الى نبیّه صلّى اللّه علیه و آله‏ فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏ قال: انّک على ولایه علىّ و علىّ هو الصّراط المستقیم.

امام باقر علیه السّلام فرمود: خدا به پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله وحى کرد: «به آنچه به سویت وحى شد چنگ زن، همانا تو به راهى راست هستى» یعنى:

تو به ولایت على علیه السّلام هستى و على همان راه راست است.


[۱] سوره‏ى ۲ بقره آیه ۲۶۴

[۲] اصول کافى: ج ۱، ص ۲۲۰ به نقل از ابى ایوب از محمد

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۲، ص: ۵۲۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=