تفسیر بیان السعادة-الزخرف

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الزخرف ۱-۳۵

سوره زخرف‏

همه‏ى این سوره مکّى است، بعضى گفته‏اند: به جز آیه‏ وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا .. بقیّه مکّى است. و کلّا ۸۸ آیه است و بعضى ۸۹ آیه گفته ‏اند.

آیات ۱- ۲۲

[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۱ تا ۲۲]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

حم (۱) وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲) إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۳) وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (۴)

أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ (۵) وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (۶) وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۷) فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (۸) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۹)

الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (۱۰) وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنا بِهِ بَلْدَهً مَیْتاً کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (۱۱) وَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ (۱۲) لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (۱۳) وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (۱۴)

وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ (۱۵) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ (۱۶) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ (۱۷) أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ (۱۸) وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ وَ یُسْئَلُونَ (۱۹)

وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ (۲۰) أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (۲۱) بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ (۲۲)

ترجمه:

(۴۳/ ۲۲- ۱)

حم [حا. میم‏].

سوگند به کتاب روشنگر.

ما آن را به هیئت قرآنى عربى پدید آورده‏ایم، باشد که تعقّل کنید.

و آن حکمت‏آمیز و بلند مرتبه است و در امّ‏الکتاب در نزد ماست.

آیا به خاطر آنکه شما قومى گژافکار هستید، پند [قرآن‏] را از شما باز داریم؟

و چه بسیار پیامبر در میان پیشینیان فرستاده‏ایم.

و هیچ پیامبرى به نزد آنان نیامد مگر آنکه او را ریشخند مى ‏کردند.

آنگاه درازدست‏تر از آنان را نابود کردیم و سرنوشت پیشینیان تکرار شد.

و اگر از آنان بپرسى که آسمانها و زمین را چه کسى آفریده است؟ بى‏شک گویند [خداوند] پیروزمند دانا آنها را آفریده است.

همان کسى که زمین را آسایشگاه شما ساخت و در آن راههایى براى شما پدید آورد، باشد که راه یابید.

و همان کسى که آبى به اندازه از آسمان فروفرستاد، آنگاه بدان سرزمینى پژمرده را زنده ساختیم، [شما هم‏] بدین‏سان [از گورها] بیرون آورده شوید.

و همان کسى که همه‏ى گونه ‏ها را آفرید و براى شما از کشتیها و چارپایان مرکوب ساخت.

که بر پشت آن برآیید، سپس‏ نعمت پروردگارتان را، آنگاه که بر آن برآمدید، یاد کنید و بگویید پاکا کسى که این را رام ما ساخت و ما بر آن توانا نبودیم.

و ما به پروردگارمان روى مى‏ آوریم.

و براى او از بندگانش فرزندى قایل شدند، بى‏گمان انسان، ناسپاسى آشکار است.

آیا از آنچه آفریده است براى خود دختران را برگزیده است و شما را به داشتن پسران، برگزیده است؟

و چون هر یک از آنان را به آنچه براى خداوند مثل مى‏زند [دختر]، خبر دهند، چهره‏اش سیاه شود و اندوه خود را فروخورد.

آیا کسى که در زر و زیور پرورده مى‏شود [دختر] که در جدل هم ناتوان است [شایسته‏ى نسبت دادن به خداوند است؟].

و مدّعى شدند که فرشتگان که خود بندگان خداوند رحمان‏اند، مادینه‏اند، آیا آفرینش آنان را شاهد بوده‏اند؟ که [در این صورت‏] زودا که شهادت ایشان نوشته شود، بازخواست شوند.

و گویند اگر خداوند رحمان مى ‏خواست ما آنان [فرشتگان‏] را نمى ‏پرستیدیم؛ آنان را به این امر، علمى نیست؛ ایشان جز دروغ نمى‏ بافند.

یا شاید به آنان کتابى پیش از آن داده‏ایم که ایشان به آن متمسّک‏اند؟

بلکه گویند ما پدرانمان را بر شیوه‏اى یافته‏ایم و ما با پیروى از آنان ره‏یافته ‏ایم.

تفسیر

[حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ‏] آن کتاب واضح و آشکار را که خشک و ترى نیست مگر آنکه در آن هست، آن طورى است که هیچ شکّ و شبهه‏اى آن را عارض نمى‏شود؛ هیچ خفا، اجمال و تشابه در آن وجود ندارد.

[إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً] آن را قرآن قرار دادیم، بدین معنا که در آن همه‏ى مطالب جمع شده است.

[عَرَبِیًّا] آن را به لغت عرب قرار دادیم، یا آن را داراى حکمت‏ها، آداب، احکام، موعظه ‏ها و نصایح قرار دادیم.

[لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‏] شاید شما با شنیدن و تدبّر قرآن خردمند گردید، یا شاید مواعظ و حکمت‏هاى قرآن را درک نمایید.

[وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ‏] و آن کتاب واضح و آشکارست، که عبارت از لوح محفوظ است، که از آن در لسان حکما به نفس کلّى تعبیر مى‏شود، یا آن قلم أعلى است، چه قرآن به وجهى قلم و به وجهى کتاب است که در لسان حکما عقل کلّى نامیده مى‏ شود، یا مقام مشیّت است که از آن تعبیر به نفس رحمان و اضافه‏ى اشراقى مى‏ شود، چه آن به وجهى اضافه‏ى حقّ و به وجه دیگر فعل او، به وجهى کلمه‏ى او، به وجهى کتاب اوست و آن اصل و ما در جمیع کتابهاست.

[لَدَیْنا لَعَلِیٌ‏] نزد ما بلند مرتبه و والاست، از همه برتر است که هیچ از آن برتر وجود ندارد.

[حَکِیمٌ‏] صاحب حکیم‏ها است، یا محکم است به نحوى که هیچ خلل و شکّ و ریب به آن راه نمى‏ یابد.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: او امیر المؤمنین علیه السّلام است در امّ ‏الکتاب یعنى در سوره‏ى فاتحه، که در این سوره علىّ علیه السّلام نوشته شده است و درباره: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ فرمود: صراط مستقیم امیر المؤمنین علیه السّلام و شناخت و معرفت اوست.

بین این خبر و آنچه که ما در تفسیر این آیه ذکر کردیم منافاتى وجود ندارد، زیرا که علىّ علیه السّلام و قرآن در این عالم دو وجود منفکّ و جدا هستند وگرنه در عوالم بالا علىّ علیه السّلام همان قرآن و قرآن همان علىّ علیه السّلام است.

چنانچه فاتحه الکتاب در عوالم بالا عبارت از نفوس و عقول کلّى است که عبارت از مشیّت مى‏باشد که با آن هر صاحب حقیقتى و تحقّق مى‏ یابد.

[أَ فَنَضْرِبُ عَنْکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً] لفظ همزه مبنى بر تقدیم و تأخیر است و معناى آیه این است که قرآن را عربى قرار دادیم جهت تعقّل و کامل شدن شما، پس آیا ذکر را از شما به کلّى محو کنیم و از عرضه به شما به غیر عرضه کنیم.

و ممکن است آنچه که بعد از همزه در مورد استفهام قرار گرفته مقدّر باشد.

و معناى آیه این باشد: آیا شما را مهمل بگذاریم و دعوت نکنیم و فرا نخوانیم و قرآن را از شما منصرف سازیم.

[أَنْ کُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفِینَ‏] گرچه قومى اسراف کار بوده‏اید؟! لفظ «أن» با فتحه‏ى همزه به تقدیر لام و با کسره‏ى همزه خوانده شده است.

[وَ کَمْ أَرْسَلْنا مِنْ نَبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ‏] طمع نداشته باشید که ذکر را از شما برگردانده و شما را به حقّ دعوت نکنیم که ما امّت‏هاى گذشته را نیز سر خود نگذاشتیم با آنکه آنان از جهت اسراف و نافرمانى شدیدتر از شما بودند و رسولانى در بین آنها قرار دادیم، ولى آنگاه که در نافرمانى و عصیان از حدّ فراتر رفتند آنها را هلاک کردیم، پس از عذاب و هلاک و نابود کردن ما بترسید و برحذر باشید و در عصیان و نافرمانى از حدّ فراتر نروید.

[وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ‏] که هیچ‏ پیامبر و نبىّ بر آنان نفرستادیم مگر آنکه او را به استهزاء گرفتند، چنانچه شما استهزا مى‏ کنید.

این معنا در صورتى است که آیه خطاب به مشرکین باشد، ممکن است خطاب مصروف به محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد و مقصود دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باشد و معناى آیه این است که قوم تو نیز تو را استهزا مى ‏کنند.

[فَأَهْلَکْنا أَشَدَّ مِنْهُمْ بَطْشاً] و ممکن است ضمیر مجرور «منهم» برگرد به لفظ «الأوّلین» و لفظ «من» براى تبعیض یا برترى و تفضیل باشد، یعنى شدیدترین آنها را هلاک و نابود کردیم، پس آنان که رسول ما را استهزا مى‏کنند بترسند، یا آنان را که شدیدتر بودند هلاک کردیم و نابود ساختیم پس چه رسد بر شما و بر آنان.

و ممکن است ضمیر به قوم محمّد صلّى اللّه علیه و آله برگردد و مقصود این باشد که ما پیشینیان را که از قوم تو شدیدتر بودند هلاک ساختیم تا چه رسد به قوم تو اگر مانند کار آنها را انجام دهند و لیکن مطلب را به این صورت ادا کرد تا این معنا را به اختصار بفهماند.

[وَ مَضى‏ مَثَلُ الْأَوَّلِینَ‏] وصف پیشینیان گذشت و نوبت به قوم تو رسید، یا حکایت حال پیشینیان در آنچه که سابقا به تو نازل کردیم گذشت، پس باید به آن رجوع کنند و در آن تدبّر نمایند.

[وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ‏] پس آنان را چه شده است که وقتى از آنها مى‏پرسى چه کسى خالق آسمانها و زمین است مى‏گویند خدا چیره دست دانا ولى در عین حال مخلوق خودشان را با دستان خود مى ‏تراشند و شریک خدا قرار مى‏دهند، یا آنچه را که خداوند آن را آفریده شریک خدا قرار مى‏دهند.

[الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً] خداى تعالى این جمله را منضمّ نمود به آنچه که از آنها حکایت کرد، خواه این جمله صفت «العزیز العلیم» باشد یا خبر مبتداى محذوف باشد.

زیرا گاهى مى‏شود که حکایت‏ کننده چیزى از خودش را به حکایت منضمّ مى‏کند و ممکن است این جمله جزء حکایت باشد و خطاب از بعضى به بعض دیگر باشد.

[وَ جَعَلَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا] و در زمین براى شما راههایى قرار داد که آن راهها را به سوى مقاصدتان مى‏پیمایید، در بیان و صحراى مقصود سرگردان نمى‏ مانید.

[لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ‏] شاید که شما به حاجت‏ها و مقصودهایتان راه یابید، یا شاید شما به مبدأ خویش و صفات او از قبیل علم و قدرت و رأفت و تدبیر راه یابید. یا مقصود این است که به امامتان راه یابید که آن راه به مقصد کلّى است که آن رسیدن به نعمت‏هاى آخرت است، چه خداى تعالى مقاصد دنیوى پست شما را که مورد اعتنا نیست بدون راه و روش نگذاشته است، پس چگونه مقصد کلّى را بدون راه مى‏گذارد؟! [وَ الَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ] مقصود از آسمان جهت بلندى و علوّ یا مقصود ابر است یعنى: او کسى است که از بالا و ابر بر شما باران به اندازه فروفرستاد.

[فَأَنْشَرْنا بِهِ‏] این جمله التفات به تکلّم است تا در شنونده‏ نشاط ایجاد کند، اشعار به این باشد که رویاندن نبات به کیفیّت‏هاى مخصوص و تصویرهاى متعدّد و عجیب، تولیدهاى غریب جز از مبدأ داناى توانا که مباشر آن باشد ممکن نیست.

پس گویى که مبدأ در حکایت رویاندن نبات نزد شنونده حاضر است و براى او مشهود است پس از آنکه از او غایب بود.

[بَلْدَهً مَیْتاً] مردگان گیاه و نبات را نشر دادیم.

[کَذلِکَ تُخْرَجُونَ‏] همچنین بعد از مرگتان از زمین خارج مى‏شوید، پس چرا از اعاده و بازگشت تعجّب مى‏کنید و آن را غریب مى‏شمارید.

[وَ الَّذِی خَلَقَ‏ الْأَزْواجَ کُلَّها] و کسى که همه‏ى اصناف مخلوقات را آفرید.

[وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ الْأَنْعامِ ما تَرْکَبُونَ لِتَسْتَوُوا عَلى‏ ظُهُورِهِ‏] و کشتیها را مرکب شما قرار داد و چهارپایان را آفرید تا شما بر پشت آنان سوار شوید.

لفظ «ظهور» جمع است، مفرد آوردن ضمیر مضاف الیه به اعتبار لفظ و معناست.

[ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَهَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ‏] غایت همه‏ى مخلوقات یاد آورى و شکر و سپاس شما در برابر خداست که چیزى که آن را براى خود نعمت مى‏شمرید به شما ارزانى فرمود.

[وَ تَقُولُوا] با دلهایتان به یاد آورید و با زبانهایتان سخن بگویید، که زبانهاى شما مکلّف است که شکر و سپاس خدا بر آنها جارى مى‏شود.

[سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا] خدا را منزّه بدانید از اینکه احتیاج به مرکوب داشته باشد و بخواهد از جایى به جایى منتقل شود، او را به یاد آورید که به شما نعمت تسخیر مرکوب را داده است، تا شکر و سپاس خدا باشد.

[وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ‏] لفظ «مقرنین» از «اقرن للأمر» است، یعنى به او طاقت و قوّت بخشید، «أقرنه» یعنى او را در طناب قرار داد.

[وَ إِنَّا إِلى‏ رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ‏] غرض یادآورى نعمت و شکر و سپاسگزارى منعم در نعمت و یاد آورى انتقال بزرگ است که همان انتقال از دنیا به آخرت است.

[وَ جَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبادِهِ جُزْءاً] براى خدا از بندگانش فرزند قرار دادند، که فرزند بر حسب مادّه‏اش جزیى از پدر است، یعنى پس از آنکه اقرار کردند که خداى تعالى خالق آسمانها و زمین‏هاست براى خدا از مخلوقات او فرزند قرار دادند.

[إِنَّ الْإِنْسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ‏] که البتّه انسان نسبت به نعمت‏هاى حقّ و صفات او ناسپاس است، پس بر زبان انسان چیزى جارى مى‏شود که لایق نعمت خدا نیست و این معنا ناشى از غفلت از منعم و صفات او است.

[أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَناتٍ وَ أَصْفاکُمْ بِالْبَنِینَ‏] باید از حال آنان تعجّب کرد، چه قانع نشدند از بندگانش به طور مساوى شریک قرار دهند بلکه آن اولاد که به نظر آنها پست‏تر بود براى خدا قرار دادند.

[وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِما ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلًا] و این درحالى است که به هر یک از این مشرکان هرگاه به داشتن دخترى که به خدا نسبت داده‏اند مژده دهند رویشان از غم سیاه مى‏شود، لفظ «مثلا» یعنى در حالى که آن فرزند مثل و شبیه است، یا از آن جهت که فرزند هم جنس پدر و شبیه اوست، گویا که ادا کردن مطلب با این عبارت اشاره به این است که مشرکین نمى ‏گویند در حقیقت داراى فرزند هستند، بلکه آنها نسبت بین خدا و بین ملایکه یا بین خدا و بین جنّ را به نسبت پدر و فرزند تشبیه کرده‏اند.

[ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ‏] مرد کظیم و مکظوم یعنى مرد اندوهناک و غمناک، یا به معنى فروبرنده خشم است یعنى خشم خود را مى‏خورد و آن را ظاهر نمى‏سازد، یا به معناى سکوت است.

[أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَهِ] آیا فکر نمى‏کنند و کسى را که در زیب و زیور پرورش یافته فرزند خدا قرار مى‏دهند؟

یا لفظ «من» مبتداى خبر محذوف است، یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى آیا خداوند از شما پست‏تر و پایین‏تر است؟ کسى را که در زیب و زیور پرورش یافته فرزند او باشد و کسى که در جنگ مبارزه مى‏کند فرزند شما باشد.

یا معناى آیه این است که آیا خداى تعالى از شما پائین‏تر است تا فرزندش کسى باشد که در زیب و زیور پرورش یافته و در جنگ و خصومت قادر بر دفاع از خودش نیست؟

[وَ هُوَ فِی الْخِصامِ غَیْرُ مُبِینٍ‏] در حالى که آن‏کس که در زیب و زیور پرورش یافته در خصومت و دعوا حجّت و دلیل خودش را نمى ‏تواند بیان کند، بلکه غالبا بر ضرر خود سخن مى‏گوید.

و لفظ «ینشّئوا» از ثلاثى مجرّد به صورت فاعل خوانده شده و به صورت مفعول از باب تفعیل و مفاعله و از باب افعال خوانده شده.

[وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَهَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً] لفظ «عباد الرحمن» عبید الرحمن و «عند الرحمن» با نون خوانده شده یعنى قول مشرکین که مى‏گویند ملایکه دختران خدا هستند متضمّن زشتى‏ هاى متعدّد است:

۱- خداى تعالى را مرکّب قرار داده و او را قابل تجزیه مى ‏سازند و این معنا جز صفت پست‏ ترین ممکنات نیست.

۲- نسبت زاد و ولد به او داده ‏اند که مستلزم احتیاج و وجود مثل و مانند است.

در حالى که خداوند بى‏نیاز و غنى على الإطلاق است و اگر او داراى مثل باشد ممکن و مرکّب مى‏گردد.

۳- امرى را به او نسبت داده ‏اند که اگر به خودشان نسبت داده شود، متغیّر و ناراحت مى‏شوند و صورت‏هایشان سیاه مى‏گردد، این معنا مستلزم آن است که خداى تعالى را پایین‏تر و پست‏تر از خودشان قرار دهند.

۴- ضعیف ‏ترین فرزندان را فرزند او قرار داده ‏اند.

۵- ملایکه که نزد خدا عزیز و مکرّمند با صفت پست‏ترین مردم توصیف شده‏اند.

[أَ شَهِدُوا خَلْقَهُمْ‏] آیا این مشرکین خلقت آنان را مشاهده کرده‏اند، که مذکّر و مؤنّث بودن جز با مشاهده معلوم نمى‏شود.

[سَتُکْتَبُ شَهادَتُهُمْ‏] شهادت آنها که مؤنّث بودن ملایکه را دیده‏اند به زودى نوشته خواهد شد.

[وَ یُسْئَلُونَ‏] و از این شهادت در روز قیامت سؤال مى‏شوند و این جمله تهدید مشرکین است.

[وَ قالُوا لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏] این مشرکین سخنى را که گفته‏اند تصوّر معنى آن را نکرده‏اند و بدون علم و آگاهى به نسبت این سخنان و بدون علم به نسبت دادن فرزند به خداى تعالى این حرف را زده‏اند.

از این رو حرفشان دروغ از آب در آمده است و با این سخنان خواسته‏ اند از زشتى عبادت غیر خدا فرار کنند و ندانسته‏اند که فاعل بودن مشیّت یا سبب بودن مشیّت نسبت به اشیا به نحوى نیست که اختیار را از مردم سلب کند و زشتى و بدى را از کار آنان بردارد.

[أَمْ آتَیْناهُمْ کِتاباً مِنْ قَبْلِهِ‏] آیا پیش از قرآن یا قبل از این گفتار براى آنها کتابى آمده است که این گونه بد آنها آگاهى داده باشد؟! [فَهُمْ بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ‏] آنها نه علم از روى تحقیق به معناى این گفتار دارند، نه علم تقلیدى و آنان جز گمان و تخمین چیزى ندارند و تخمین در باب عقاید از درگاه الهى مطرود است و در سوره‏ى انعام بیان این آیه در ضمن قول خداى تعالى: لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا گذشت.

[بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ] گفتند: ما پدرانمان را بر راه و روشى یافتیم و راه آنان را ادامه خواهیم داد.

[وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ‏] آنان از روى تحقیق علم پیدا نکردند و تقلید از کسى هم که تقلیدش صحیح باشد ننمودند، بلکه از پدرانشان که براى آنان جائز نبود تقلید کردند و روى همین جهت است که خداى تعالى در جاى دیگر مى‏فرماید: أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ‏.

آیات ۲۳- ۳۵

[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۲۳ تا ۳۵]

وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (۲۳) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (۲۴) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۲۵) وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ (۲۶) إِلاَّ الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (۲۷)

وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۸) بَلْ مَتَّعْتُ هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُّ وَ رَسُولٌ مُبِینٌ (۲۹) وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُونَ (۳۰) وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (۳۱) أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (۳۲)

وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ (۳۳) وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ (۳۴) وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (۳۵)

ترجمه:

(۴۳/ ۳۵- ۲۳)

و بدین‏سان پیش از تو در هیچ آبادى، هشداردهنده‏اى نفرستادیم مگر آنکه نازپروردگانش گفتند ما پدرانمان را بر شیوه‏اى یافته‏ایم و ما در پى آنان دنباله روانیم.

بگو حتّى اگر براى شما راهنماتر از آنچه پدرانتان را پیرو آن یافتید، بیاورم؟ گفتند ما رسالت شما را منکریم.

آنگاه از ایشان داد ستاندیم، پس بنگر که سر انجام منکران چه بوده است.

و چنین بود که ابراهیم به پدرش و قومش گفت همانا من از آنچه مى‏ پرستید برى و بر کنارم.

مگر از کسى که مرا آفریده است و همو مرا هدایت فرماید.

و آن [اندیشه‏ى توحید] را سخنى ماندگار در میان احفاد او قرار داد، باشد که به راه آیند.

آرى اینان و پدرانشان را بهره‏مند ساخته‏ام تا آنکه [دین‏] حقّ و پیامبرى آشکار به نزد آنان آمد.

و چون [دین‏] حقّ به نزد آنان آمد، گفتند این جادوست و ما منکر آنیم.

و گفتند چرا این قرآن بر مردى بزرگ از آن دو شهر [مکه و طائف‏] فرود نیامده است.

آیا ایشان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند [نه بلکه‏] ما زیست‏مایه‏شان را در زندگى دنیا در میان آنان تقسیم مى‏کنیم؛ و بعضى از ایشان را بر بعضى دیگر به مرتبه‏ هایى بلند برتر داشتیم تا بعضى از آنان بعضى دیگر را به خدمت بگیرند و رحمت پروردگارت بهتر است از آنچه گرد مى‏آورند.

و اگر این نبود که [نمى‏ خواستیم‏] مردم امّت یگانه‏اى [در کفر] شوند، براى خانه ‏هاى کسانى که بر خداوند رحمان کفر مى‏ ورزیدند، سقفهایى سیمین پدید مى‏آوردیم و نیز نردبانهایى [از سیم‏] که بر آنها بالا روند.

و نیز براى‏ خانه ‏هایشان درها [یى از سیم‏] و تختهایى [قرار مى‏ دادیم‏] که بر آنها تکیه زنند.

و زر و زیورهایى؛ و همه‏ى این‏ها جز بهره‏ى [گذارى‏] زندگانى دنیا نیست؛ و آخرت در نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است.

تفسیر

[وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّهٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ‏] و این دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله است، بدین گونه که این تقلید کورکورانه از قدیم و جدید رسم و عادت مردم است و پیامبران پیشین به امثال این گونه اشخاص مبتلا بوده ‏اند.

و ذکر کردن خصوص مترفین و هوسرانان بدان جهت است که آنان با انبیاء و اولیا علیهم السّلام معارضه مى‏کرده‏اند، ولى غیر از آنها بقیّه‏ى مردم همیشه نظر و نگاهشان به این گونه هوسرانان است.

[قالَ‏] رسول انذارکننده به آنها گفت: [أَ] آیا اگر من بهتر از آنچه که پدرانتان آورده است آوردم باز هم از پدرانتان تقلید خواهید کرد؟

[وَ لَوْ جِئْتُکُمْ بِأَهْدى‏ مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَیْهِ آباءَکُمْ قالُوا] این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: مشرکین چه گفتند؟

خداى تعالى فرمود: گفتند:

[إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ‏] ما به آنچه که شما فرستاده شده‏اید کافریم اگر چه بهتر و هدایت‏گرتر از آنچه که پدرانمان بر آن‏ هستند باشد.

[فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏] با انواع نقمت‏ها و عذاب‏ها که بعضى از آنان را براى تو ذکر کردیم پس از آنان انتقام گرفتیم.

[فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ‏] این جمله عطف به اعتبار معناست، گویا که گفته است: یاد آورى کن یا به یاد آور هنگامى را که مشرکین از بندگان خدا براى خدا جزء و شریک قرار دادند، براى او دخترانى قرار دادند.

این مطلب را به یاد مردم بیاور تا متنبّه زشتى و قبح آن باشند و به یاد آور هنگامى را که مشرکین گفتند: لَوْ شاءَ الرَّحْمنُ ما عَبَدْناهُمْ‏ و زشتى این گفتار را بر آنان ظاهر ساز تا متنبّه شوند، به یاد آر هنگامى را که در هر قریه‏اى نذیر و ترساننده‏اى فرستادیم و او را تکذیب کردند و ما آنان را هلاک نمودیم، تا تو هم از تکذیب قوم خود تسلّى پیدا کنى و به یاد آور هنگامى را که گفتند ما پدرانمان را بر روش و دینى یافته‏ایم و از همان روش پیروى مى‏کنیم، زشتى این گفتار را بر آنان ظاهر ساز و به یاد آور هنگامى را که ابراهیم گفت:

[لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِی بَراءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی‏] ابراهیم علیه السّلام به پدر و قومش گفت: من از آنچه که شما مى‏پرستید بیزارم مگر به خدایى که مرا آفریده و بر فطرت توحید سرشته است، تا این مطلب و این سخن نمونه‏اى براى قوم تو باشد که از تقلید کردن از کسى که تقلیدش جائز نیست بیزار باشند و نیز سرمشقى براى تقلید باشد اگر قصد تقلید داشته باشند.

زیرا ابراهیم علیه السّلام بیزارى از تقلید به کسى که تقلیدش جائز نیست را امرى جاودانه و همیشگى در نسل خودش قرار داده است نیز مثلى براى تو باشد که به قوم خود و شدّت انکار آنان اعتنا نکنى و دعوت خویش را ظاهر سازى و به ردّ و قبولشان بى ‏اعتنا باشى.

فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ‏ خداوند مرا هدایت خواهد کرد به آنچه که آرزو و مطلوب انسان است.

[وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً] کلمه‏ى بیزارى از تقلید کسى که تقلیدش جائز نیست یا کلمه‏ى توحید را یک کلمه‏ى جاودانه و همیشگى قرار داد.

[فِی عَقِبِهِ‏] در ذریّه و نسل خویش یا امّت خود، یا مقصود کسانى از ذریّه‏ى ابراهیم و ذریّه امّت او است که پشت سر ابراهیم و به دنبال او مى‏آیند.

[لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏] شاید که آنها از جهل و نادانى خود که در سرشت و فطرت آنانست باز گردند و اینان از کسانى هستند که بعد از ابراهیم علیه السّلام و از عقب او آمده ‏اند، پس باید آن کلمه و سخن جاودانه را بگیرند و از جهل و تقلید از کسى که تقلیدش جائز نیست برگردند و آن کلمه‏ى جاودانه و باقى‏ماندنى در اخبار ما به امامت تفسیر شده‏[۱] است، امامت در نسل حسین علیه السّلام باقى است و قول خداى تعالى‏ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ‏ تفسیر به بازگشت ائمّه علیهم السّلام به دنیا شده است.

[بَلْ مَتَّعْتُ‏] باقى ماندن مشرکین بر روش باطل خود از آن جهت نیست که بر تقلید از پدرانشان اعتماد دارند و به آن تمسّک مى‏کنند بلکه اینان و پدرانشان را تمتّعات و لذّت‏هاى حیوانى این چنین کرده است.

[هؤُلاءِ] مقصود قریش است.

[وَ آباءَهُمْ‏] اینان و پدرانشان در لذّت‏هاى حیوانى فرورفته و غرق شدند، بدون آنکه کسى آنان را از بلاها و مصائب بر حذر دارد و بترساند و بدون آنکه پیامبرانى به آنان هشدار دهد و در نتیجه آنها با آن لذّت‏ها آرامش پیدا کردند و به آن اطمینان یافته و خاطر جمع شدند.

[حَتَّى جاءَهُمُ الْحَقُ‏] تا آنکه ولایت به سراغ آنها آمد.

[وَ رَسُولٌ مُبِینٌ‏] و رسول واضح و آشکارى براى آنها فرستاده شده که رسالتش و راستى آن آشکار بود.

و ممکن است منظور این باشد که رسالتش را ظاهر و آشکار مى‏کند.

[قالُوا هذا] مشرکین گفتند: این کتابى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ادّعا مى‏کند که آن کتاب آسمانى و الهى است سحر و جادو است، یا این رسالتى که او ادّعا مى‏کند از جانب خدا است، یا این کارهاى خارق ‏العاده ‏اى که از او ظاهر مى‏شود سحر و جادو است و ما نسبت به این امور کافر هستیم.

[وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‏] منظور از قریتین مکّه و طائف است این سخن از آن است که‏ مشرکین جز آنچه که ظاهر و محسوس است بزرگى و شرافتى نمى‏شناختند و تنها شرافت‏هاى دنیوى از حسب و نسب و خدم و حشم و زیادى مال و اولاد بر ایشان مهم بود و محمّد صلّى اللّه علیه و آله هیچ یک از این امور را نداشت لذا منکر شدند که قرآن از جانب خدا بر او نازل شده باشد.

و مى‏گفتند: اگر خداوند کتابى نازل مى‏ کرد و رسول مى‏فرستاد باید مرد شریف و بزرگى را مى‏ فرستاد و براى شخص مهمّى قرآن را نازل مى‏ کرد، مانند ولید بن مغیره در مکّه، عروه بن مسعود در طائف، قرآن را به یکى از آن دو نفر نازل مى‏کرد.

و لیکن مشرکین نفهمیدند و ندانستند که رسالت یک منصب و مقام روحانى است و شرافت صورى و ظاهرى شخص را به آن مقام و مرتبه نمى ‏رساند بلکه ممکن است مانع آن مقام و مرتبه نمى ‏رساند بلکه ممکن است مانع آن مقام و منصب هم باشد.

[أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ‏] آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند؟! جمله‏ى استفهام و اضافه کردن لفظ «ربّ» به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نه به مشرکین دلالت بر انکار، تحقیر و استهزاى آنان دارد.

[نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا] معیشت و زندگانى که از کسب و محسوسات خود آنان، بر حسب ظاهر اختیار تحصیل آن در دست آنانست هیچ ساخت و آفرینشى در دستشان نیست بلکه روزى و معیشت را ما بین آنان تقسیم کردیم.

پس چگونه نبوّت را که رحمت غیر محسوس از جانب خداست، هیچ اختیار و منع از جانب آنان وجود ندارد تقسیم مى‏کنند؟!

[وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ‏] و ما درجات بعضى را در مراتب دنیوى و منصب‏هاى ظاهرى بالاتر از بعضى دیگر قرار دادیم پس چگونه این منصب بزرگ رسالت را به آراى آنان موکول مى‏کنیم.

[لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا] این برترى طاهرى براى آن است که بعضى فرمان‏بر کارهاى برخى باشند.

لفظ «سخرىّ» اسم مصدر از «سخر به» و «سخر منه» مى‏باشد و همچنین است «سخریّه» و «سخرتى» با کسر سین، شاید در اینجا از مادّه‏ى تسخیر و اسم براى همین مادّه است به معناى تذلیل و ذلیل شدن.

[وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ‏] و رحمت پروردگار تو بهتر است از آنچه که جمع مى‏کنند از قبیل اموال و اولاد و ناموس.

و در خبرى آمده است: اى بنده‏ى خدا آیا نمى‏ بینى که خداوند چگونه یکى را بى ‏نیاز کرده و صورتش را زشت نموده است؟

و چگونه صورت یکى را خوب کرده و او را فقیر نموده است و چگونه به یکى شرافت داده و او را فقیر کرده و چگونه یکى را بى‏نیاز کرده و او را به مرتبه‏ى پست و پایین آورده است؟

سپس به موجب این آیه بى ‏نیاز و غنى حقّ ندارد بگوید چرا به ثروت من جمال و زیبایى فلانى اضافه نشده است و زیبا حقّ ندارد بگوید چرا به زیبایى و جمال من ثروت و مال فلانى اضافه نشده است، شریف و بزرگ حقّ ندارد بگوید چرا به شرافت من مال و ثروت فلانى اضافه نشده است و آن که در مرتبه پایین قرار دارد نمى‏ تواند بگوید چرا و پستى من شرافت فلانى اضافه نشده است.

و لکن حکم و فرمان از آن خداست هر طور که بخواهد تقسیم مى‏کند، در افعال و کارهاى خویش حکیم است همان طور که در اعمالش محمود و پسندیده است.

و این است که خداى تعالى مى‏فرماید: وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‏ خداى تعالى فرمود:

یا محمّد آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند؟! معیشت و زندگانى آنان را در دنیا ما تقسیم کردیم و بعضى‏ها را محتاج بعضى دیگر قرار دادیم، یکى احتیاج به مال شخصى دارد و آن دیگرى محتاج کالا و خدمات اوّلى است.

هکذا … مى‏بینى بالاترین پادشاهان و ثروتمندترین شخص جهان در بعضى از کارها محتاج به فقیرترین فقر است و این احتیاج یا از باب این است که شخص فقیر داراى کالاى مخصوصى است، یا کار خاصّى از دستش بر مى‏آید که آن پادشاه جز با دست او نمى‏تواند انجام دهد.

یا احتیاج از ناحیه‏ى علوم و حکمت‏هاست که آن پادشاه مجبور است از این فقیر استفاده کند و از سوى دیگر این فقیر احتیاج به مال آن غنى دارد و پادشاه نیز احتیاج به علم و رأى و معرفت و شناخت این فقیر دارد.

پادشاه حقّ ندارد بگوید چرا مال و ثروت من با علم این فقیر جمع نشده است، همچنین فقیر حقّ ندارد بگوید: چرا به رأى و علم من و آنچه که از فنون حکمت‏ها مى‏ دانم بى ‏نیازى از مال این پادشاه اضافه‏ نشده است؟! [وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً] و اگر ناخوشایند بودن و کراهت این مطلب نبود.

[لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّهٍ] بدین گونه که در اموال کفّار توسعه مى‏دادیم تا سقف خانه‏هایشان را از نقره قرار دهند.

[وَ مَعارِجَ‏] و نردبان‏هایشان را از نقره قرار مى‏ دادیم.

[عَلَیْها یَظْهَرُونَ‏] تا با آن نردبانهاى نقره‏اى به بالاى پشت بامها بروند.

[وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً] درهاى خانه‏ها و تخت‏هاى آنان را از نقره قرار مى‏ دادیم.

[عَلَیْها یَتَّکِؤُنَ وَ زُخْرُفاً] منظور از زخرف زینت و زیور است، یعنى اگر مى‏شد همه‏ى مردم کافر باشند همه را غنى و بى‏ نیاز مى‏ کردیم.

چون کافر خوار و از جانب ما مطرود و ناخوشایند است و ما از کافر توجّه و التفات به خودمان را نخواستیم و اگر مراعات حالى کسى که استعداد ایمان در وجودش هست نبود در دنیا بر او توسعه مى‏دادیم به نحوى که حتّى یک لحظه هم غم دنیا را نمى‏خورد تا دیگر توجّه و التفات به سوى ما نمى‏کرد، لکن جهت مراعات حال کسانى که استعداد ایمان دارند در بین کفّار نیز فقر و بى‏نیازى قرار دادیم، چنانچه در بین مؤمنین نیز مال دارى و فقر وجود دارد.

از امام صادق علیه السّلام آمده است: خداى تعالى مى‏فرماید: اگر نبود که خوش ندارم بنده‏ى مؤمنم چیزى در نفسش احساس کند کافر را از طلا مى‏ پوشاندم.

و از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد شده است، اى گروه فقراء و مساکین راضى باشید و طیب خاطر داشته باشید، از صمیم قلب از خدا راضى باشید خداوند شما را بر فقر خویش ثواب مى‏دهد و اگر ناراضى باشید دیگر ثوابى براى شما نیست.

و نیز از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وارد شده: از اولاد آدم هیچ مؤمنى نبود مگر آنکه فقیر بود، هیچ کافرى نبود مگر آنکه غنى و بى‏ نیاز بود، تا آنکه ابراهیم علیه السّلام آمد و عرض کرد: پروردگارا ما را آزمایشى براى کافران قرار نده، پس خداى تعالى در بین کفّار بى‏ نیاز و محتاج و ثروت و احتیاج قرار داد و در بین مؤمنین نیز چنین کرد.

[وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ‏] همه‏ى این امور که گفته شد از قبیل سقف از نقره و نردبانهاى و تخت‏ها و زینت و زیورهاى خانه‏ها جز متاع دنیا چیزى نیست.

[لَمَّا مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا] لفظ «لمّا» با تشدید خوانده شده که در این صورت لفظ «إن» نافیه است، لفظ «لمّا» ادات استثنا، با تخفیف خوانده شده که در این صورت لفظ «ان» مخفّفه و لام «لمّا» فارقه و لفظ «ما» زایده یا موصوله یا موصوفه است.

[وَ الْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ‏] نزد پروردگارت آخرت براى کسانى است که از متاع حیات دنیا پرهیز کنند، گویا که غیر آنها از آخرت چیزى ندارند و کسانى که گفته‏اند غیر مؤمن یا غیر کسى که عقل مجرّد ندارد هرگاه بمیرد فانى مى‏شود و براى آخرت باقى نمى‏ماند به همین آیه تمسّک کرده‏اند، ولى مطلب این چنین نیست.

زیرا که تحقیق مطلب این است که مطلق حیوان در آخرت باقى مى‏ماند، زیرا خیال در حیوان مجرّد است و همین مقدار از تجرّد براى بقاى بعد از خرابى بدن کافى است.

 

آیات ۳۶- ۴۵

[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۳۶ تا ۴۵]

وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (۳۶) وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (۳۷) حَتَّى إِذا جاءَنا قالَ یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (۳۸) وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ (۳۹) أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۴۰)

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ (۴۱) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (۴۲) فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴۳) وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (۴۴) وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ (۴۵)

ترجمه:

(۴۳/ ۴۵- ۳۶)

و هر کس از یاد خداى رحمان دل بگرداند، براى او شیطانى بگماریم که‏ او همنشین اوست.

و آنان ایشان را از راه [راست‏] بازدارند، گمان برند که خود ره‏یافته ‏اند.

تا چون به نزد ما آید [به آن شیطان‏] گوید کاش بین من و تو فاصله‏ى مشرق و مغرب بود و بد همنشینى است.

و چون ستم [/ شرک‏] ورزیده‏اید، هرگز امروز [این امر] سودتان ندهد که در عذاب مشترکید.

آیا تو به ناشنوایان [پیام خود را] مى‏شنوانى، یا نابینایان و کسى را که در گمراهى آشکار است، هدایت مى‏کنى؟

پس اگر تو را [از دنیا] ببریم، در آن صورت از ایشان داد مى‏ستانیم.

یا اگر آنچه [از عذاب‏] به ایشان وعده داده‏ایم به تو نشان دهیم، در هر صورت، بر ایشان تواناییم.

به آنچه بر تو وحى شده است، تمسّک کن [و بدان که‏] تو بر راه راست هستى.

و آن یاد آورى براى تو و قوم توست؛ و زودا که بازخواست شوید.

و از [پیروان‏] پیامبران ما، که پیش از تو فرستاده‏ایم بپرس، که آیا به جاى خداوند رحمان، خدایانى را حکم کرده‏ایم که پرستیده شوند؟

تفسیر

[وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ‏] و هر که از ذکر خداى بخشنده کور شود.

بدان آن ولایت که به طور تکوینى در جمیع موجودات سارى و جارى است در حقیقت ذکر خداست.

و همچنین است ولایت تکلیفى که بر انسان و اولاد اجنّه جارى و سارى است.

و روى همین جهت است که لفظ «ذکر» را به لفظ «رحمن» اضافه کرد، صاحب ولایت نیز که ولایت با او تحقّق مى‏یابد ذکر است و لذا دیدن او یادآورنده است، چنانچه عیسى علیه السّلام در جواب حواریّین که‏ پرسیدند یا روح اللّه با چه کسى مجالست کنیم؟

فرمود: با کسى که دیدن او شما را به یاد خدا اندازد.

سپس آن ذکرى که مأخوذ از صاحب ولایت است ذکر خداست، سپس فکرى که از همین ذکر مأخوذ از صاحب ولایت حاصل شده باشد ذکرست.

اگر چه فکر در ذکر بودن کامل‏تر از ذکر مأخوذ است، سپس یاد آورى خدا در ذهن و خاطر، سپس یاد آورى امر و نهى او هنگام کارها، سپس ذکر زبانى از قبیل تهلیل و تسبیح و حمد خدا گفتن و غیر این‏ها، سپس هر چیزى که تو را به یاد خدا بیاندازد هر چیزى که مى‏خواهد باشد.

و مقصود این است که هر کس از ولایت و از ولىّ امر کور شود این کورى موجب کورى از جمیع اقسام ذکر است.

[نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ‏] براى او شیطانى را مى‏گماریم و قرین او مى‏سازیم که مانع از انسانیّت و سلوک بر طریق انسانیّت شده و او را به سوى حیوانیّت و درندگى و شیطانیّت مى‏کشاند، در همین راه به آتش مى‏رساند.

و از سخنانى که از بزرگان روایت شده این است که هر کس داراى شیخ و ولىّ نباشد که متصدّى بیعت خاصّ او باشد شیطان به گردن او سوار مى‏شود و هر کس که شیطان بر او مسلّط گردد هیچ امید خیرى در او نیست و هیچ راه نجاتى از آتش ندارد.

و از امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است: هر کس که متصدّى گناه شود از ذکر خدا کور مى‏شود، هر کس اخذ از کسى را که خداوند دستور به‏ اطاعت از او داده است ترک کند شیطان قرین و همدم او مى‏گردد.

[وَ إِنَّهُمْ‏] آن شیطان که قرین و همدم کور دلان هستند.

[لَیَصُدُّونَهُمْ‏] آن کور دلان را از رفتن به راه انسانیت و راه راست مانع مى‏شوند.

[عَنِ السَّبِیلِ‏] آنان را از راهى باز مى‏دارند که شایسته است انسان آن راه را بپیماید، آن راه، راه ولایت تکوینى و تکلیفى است، چون بیشتر خطاب‏هاى قرآن خالى از اشاره به ولایت و قبول و ردّ آن نیست معناى آیه این است: هر کس از علىّ علیه السّلام و ولایت او کور شود براى او شیطانى مقدّر مى‏کنیم و آن شیطان و پیروانش او را از علىّ علیه السّلام و ولایتش کور و نابینا مى‏کنند.

[وَ یَحْسَبُونَ‏] شیاطین یا کور دلان یا همه‏ى آنها گمان مى‏کنند در هدایت هستند.

[أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ‏] در حالى که آنها گمراه هستند راه صحیح بروى آنان بسته است.

[حَتَّى إِذا جاءَنا] تا آن وقت که آن کور دل پیش ما آید، لفظ «جاءنا» «جاءانا» به صورت تثنیه خوانده شده.

[قالَ‏] کور دل به شیطان مى‏گوید: [یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ‏] اى کاش بین من و تو دورى و فاصله بین مشرق و مغرب بود.

[فَبِئْسَ الْقَرِینُ‏] چه دوست بد و قرین بدى بودى. چون مى‏بیند که شیطان او را از ولایت باز داشت، به سبب باز داشته شدن از ولایت هلاک شد و داخل آتش شد آرزو مى‏کند که اى کاش شیطان قرین و همدم‏ او نبود.

[وَ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذْ ظَلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ‏] امروز پشیمانى و آرزو شما را نفعى نمى‏رساند، فاعل «ینفعکم» تمنّى و آرزو است که از قول خدا: یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ‏ استفاده مى‏شود.

یا فاعل «ینفعکم» «إذ ظلمتم» مى‏باشد بنا بر آنکه لفظ «إذ» اسم خالص باشد، یا أَنَّکُمْ فِی الْعَذابِ‏ فاعل است و لفظ «إذ» اسم خالص و فاعل مى‏باشد، یا براى تعلیل است بنا بر آنکه حرف و مفید تعلیل باشد، لفظ «انّکم» براى تعلیل یا فاعل «لن ینفعکم» است، «انّکم» با کسر همزه خوانده شده تا جواب سؤال مقدّر در مقام تعلیل باشد.

از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود: این آیه چنین نازل شده:

حَتَّى إِذا جاءَنا یعنى فلان و فلان وقتى پیش ما مى‏آیند وقتى به هم مى‏رسند و همدیگر را مى‏بینند یکى از آن دو به دیگرى مى‏گوید: کاش بین من و تو فاصله و راه به دورى بین مشرق و مغرب بود و چه بد همدم و قرینى بودى؟! پس خداى تعالى به نبىّ خود فرمود: به آن دو و پیروانشان بگو:

پشیمانى امروز شما سودى به حال شما ندارد چون شما در حقّ آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله ظلم کردید، شما با هم در عذاب هستید.

بنا بر این قول خدا: «لن ینفعکم» به تقدیر قول است، خواه تقدیر، «قل یا محمّد» باشد، یا تقدیر «یقول الملائکه» یا «یقول اللّه» باشد.

[أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ‏] وقتى خداوند کورى دل آنها را ادامه دهد و شیطان را قرین آنها سازد آیا تو مى‏توانى آنها را شنوا سازى، یا کوران را رهنمود شوى؟! [وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ‏] این جمله عطف است، از قبیل عطف سبب بر مسبّب و عطف مجمل بر مفصّل.

[فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ‏] روایت شده: بلاها و مصائبى که عترت پیامبر بعد از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از امّت او مى‏بینند به رسول خدا ارائه شد. پس از این واقعه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همیشه گرفته و غمگین بود، هیچ وقت در حال خنده دیده نشد تا خداى تعالى را ملاقات نمود.

جابر بن عبد اللّه انصارى روایت کرده که گفت: من در حجّه الوداع در منا، نزدیکتر از همه به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودم و شنیدم که فرمود: من در حالى شما را ملاقات خواهم کرد که بعد از من کافر مى‏شوید و بعضى از شما گردن بعضى دیگر را خواهد زد، به خدا سوگند اگر چنین کنید مرا فرمانده ارتشى خواهید دید که با شما جنگ خواهد کرد، سپس به پشت سرش توجّه کرد و سه مرتبه فرمود: یا علىّ با شما جنگ خواهند کرد.

در این هنگام دیدیم که جبرئیل به او اشاره کرد، به دنبال آن خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ‏ که ما از آنان به واسطه‏ى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام انتقام خواهیم گرفت.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که معناى آیه چنین است: یا محمّد ما تو را از مکّه به مدینه مى‏بریم و ما تو را به آنجا باز مى‏گردانیم و از این منکرین بواسطه‏ى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام انتقام خواهیم گرفت.

[فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ‏] بر آنچه در حقّ اهل بیت تو گفته‏اند و بر کارهایى که بعد از تو خواهند انجام داد اندوهناک مباش، به آنچه که بر تو وحى مى‏شود، درباره‏ى علىّ علیه السّلام یا درباره‏ى اهل بیت خود تمسّک نما.

[إِنَّکَ عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ‏] تو بر راه راست هستى که همان راه ولایت است و هر کس که بر راه راست باشد نباید از آنچه گفته شده یا گفته مى‏شود یا کارى که انجام داده‏اند یا انجام مى‏دهند باک داشته باشد و نباید به آنها اعتنا کند.

از امام باقر علیه السّلام در معناى آیه آمده است: تو بر ولایت على علیه السّلام هستى و علىّ علیه السّلام همان راه راست است.

یا معناى آیه این است که تمسّک کن به آنچه که از ولایت علىّ علیه السّلام به تو القا مى‏شود که با این القا تو بر راه راست هستى.

[وَ إِنَّهُ‏] آنچه که بر تو وحى شده، یا راه راست، یا على علیه السّلام‏ [لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ‏] شرف تو است یا ذکر تو است، که علىّ علیه السّلام در حقیقت ذکر خداست، یا سبب یاد آورى خدا است، هیچ شرافتى از این شریف‏تر نیست که موجب یادآورى خدا باشد.

[وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ‏] درباره‏ى علىّ علیه السّلام مورد سؤال قرار مى‏گیرید، چه او نبأ عظیم است که مردم درباره‏ى او اختلاف دارند و نعمتى است که درباره‏ى او مورد سؤال و پرسش قرار مى‏گیرید.

[وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَ جَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَهً یُعْبَدُونَ‏] مفعول اوّل محذوف است و لفظ «من‏ ارسلنا» مفعول دوّم است، یعنى از مردم و اهل خبره و کسانى که به اخبار گذشتگان و سیره‏ى آنها عالم هستند بپرس تا از حال کسانى که قبل از تو فرستادیم با خبر شوى.

ممکن است لفظ «من» مفعول اوّل و قول خدا «اجعلنا» در مقام مفعول دوّم است، یعنى از رسولان گذشته سؤال کن که آنان اگر چه از انظار بشر غایب هستند، ولى از نظر تو غایب نیستند.

در اخبار بسیارى وارد شده که شب معراج همه‏ى انبیا و پیامبران به او نشان داده شدند در حالى که همه‏ى آنها در بیت المقدّس یا در آسمان پشت سر او نماز مى‏خواندند، پس خداى تعالى این آیه را نازل فرمود.

از امام باقر علیه السّلام آمده است که از او از این آیه سؤال شد که او چه کسى بود که مورد سؤال محمّد صلّى اللّه علیه و آله قرار گرفت در حالى که بین او، عیسى علیه السّلام پانصد سال فاصله‏ى زمانى بود، پس امام باقر علیه السّلام این آیه را تلاوت نمود: سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا[۱] امام علیه السّلام فرمود: هنگامى محمّد صلّى اللّه علیه و آله به بیت المقدّس اسراء شد از جمله آیاتى که خداوند به او نشان داد این بود که خداى تعالى اوّلین و آخرین از پیامبران و مرسلین را حشر نمود، سپس به جبرئیل امر نمود اذان را جفت جفت و اقامه را جفت جفت بگوید.

سپس در اقامه‏اش گفت: «حىّ على خیر العمل» سپس‏ محمّد صلّى اللّه علیه و آله جلو افتاد و با آنها نماز خواند، اینجا بود که خداى تعالى این آیه را نازل فرمود: «وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا … تا آخر آیه» پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بر چه چیز شهادت مى‏دهید و چه چیزى را مى‏پرستید؟

گفتند: شهادت مى‏دهیم که معبودى جز خداى یکتا نیست و او شریک ندارد و شهادت مى‏دهیم تو رسول خدا هستى، پیمان‏ها و عهدهاى ما بر همین مطلب گرفته شده است.


[۱] برهان: ج ۴ ص۳۸

[۱] سوره اسراء آیه ۱

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۳، ص: ۱۲۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=