ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الزخرف ۴۶-۸۹
آیات ۴۶- ۵۶
[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۴۶ تا ۵۶]
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۴۶) فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ (۴۷) وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ إِلاَّ هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۸) وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ (۴۹) فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ (۵۰)
وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ (۵۱) أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ (۵۲) فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ مُقْتَرِنِینَ (۵۳) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (۵۴) فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۵)
فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ (۵۶)
ترجمه:
(۴۳/ ۵۶- ۴۶)
و به راستى موسى را همراه با پدیدههاى شگرفمان به سوى فرعون و بزرگان قومش فرستادیم، آنگاه گفت من پیامبر پروردگار جهانیانم.
چون معجزات ما را براى آنان آورد، آنگاه بود که به آنها مى خندیدند.
و هیچ پدیدهى شگرفى به آنان ننمایاندیم مگر آنکه از همانندش بزرگتر بود، ایشان را با عذاب فروگرفتیم، باشد که به راه آیند.
و گفتند اى ساحر [ارجمند] براى ما به درگاه پروردگارت- با عهدى که با تو دارد- دعا کن که ما هم رهیافته ایم.
و چون عذاب را از آنان برطرف ساختیم، آنگاه بود که پیمانشکنى کردند.
و فرعون در میان قومش [چنین] آواز در داد که اى قوم من آیا فرمانروایى مصر از آن من نیست و آیا این رودها از زیر [قصر] من روان نیست؛ آیا نمىنگرید؟
بلکه من بهترم از این کسى که بىمقدار است، نزدیک نیست که سخن واضح بگوید.
پس چرا دستبندهایى زرّین براى او نازل نشده، یا چرا با او فرشتگانى نیامده اند که همراهى کنند؟
پس قومش را از راه به در برد، آنگاه از او پیروى کردند که ایشان [در برابر خداوند] قومى نافرمان بودند.
و چون ما را به خشم آوردند، از ایشان انتقام گرفتیم، همگیشان را غرقه ساختیم.
و آنان را پیشینه و مایهى عبرت واپسینان گرداندیم.
تفسیر
[وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ] این جمله نیز عطف است، در آن دلدارى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و وادار کردن او بر صبر بر اذیّتهاى قوم است.
[فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُونَ] مشرکین به جاى تسلیم و اطاعت از موسى او به جاى خوف از خدا و تصدیق رسول او در مقام استهزا برآمدند.
[وَ ما نُرِیهِمْ مِنْ آیَهٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِها وَ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ] عذاب قومى موسى قحطى و طوفان و ملخ و شپش بود.
[لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ] تا شاید آنها از گمراهىشان باز گردند و رسول ما را تصدیق نمایند.
[وَ قالُوا یا أَیُّهَا السَّاحِرُ] موسى را به اسم ساحر و جادوگر ندا کردند زیرا مىخواستند او را تعظیم نمایند، چون سحر و جادو در آن زمان قدر و منزلت بزرگى نزد مردم داشت، یا از آن جهت موسى علیه السّلام را ساحر خطاب کردند که لفظ «ساحر» اسم براى هر عالم و دانشمند متخصّص بود.
و بعضى گفتهاند: قصدشان از خطاب ساحر استهزاى موسى علیه السّلام بود، که آنها از شدّت و نهایت احمقى و عنادشان حتّى در حال سختى و گرفتارى استهزا را ترک نمى کردند.
بعضى گفته اند: ساحر کسى است که در سحر و جادو غالب باشد و غلبه کند و معناى آیه این است: اى کسى که با ما به سحر و جادو پرداخت و با سحر خویش ما را مغلوب ساخت.
[ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنا لَمُهْتَدُونَ] اگر تو عذاب را از ما برداشتى ما به تو ایمان مىآوریم، چنانچه آیه در سورهى اعراف گذشت، بیان آیه نیز گذشت.
[فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ] موسى علیه السّلام دعا کرد و ما عذاب را از آنها برداشتیم.
[إِذا هُمْ یَنْکُثُونَ] امّا وقتى عذاب را از آنان برداشتیم پیمان و عهد خویش را شکستند، هر وقت ما آنان را عذاب مىکردیم همین حرف را مىزدند و عذاب را که از آنها بر مىداشتیم پیمانشکنى مىکردند.
[وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ] پس از آنکه ما عذاب را از آنها برداشتیم فرعون بر ملک و سلطنتش ترسید، ترسید که بعضى از اهل مملکتش به موسى ایمان بیاورد پس همه را جمع کرد و براى آنها سخنرانى کرد و امر را بر آنان مشتبه ساخت، اظهار کرد که حال او در دنیا چقدر خوب است، حال موسى در دنیا بد است.
[قالَ یا قَوْمِ] فرعون گفت: اى قوم از موسى و از آنچه که از او دیدهاید از قبیل رفع عذاب نترسید، که دست من از او بازتر، مال من از او بیشتر و تصرّفات من و قوىترست.
[أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ] این جمله اشاره به باز بودن دست او در شهرهاست.
[وَ هذِهِ الْأَنْهارُ] مقصود نهرهاى نیل است. برخى گفتهاند:
عظیمترین آن نهرها چهار نهر بوده است.
[تَجْرِی مِنْ تَحْتِی] این نهرها از زیر قصر من یا از تحت امر و دستور من جارى مىشوند، چه فرعونیان معتقد بودند که رود نیل به دستور او جارى مىگردد.
[أَ فَلا تُبْصِرُونَ أَمْ أَنَا خَیْرٌ] آیا نمى بینید؟ موسى بهتر است یا من که این همه اموال و جمال دارم، حال و صورت و سیرتم همه خوب است و دست من باز و حکومت و ملک من گسترده است.
[مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ] من بهترم یا موسى؟ که او این همه خوار و حقیر است؟ و هیچ یک از این خبرها که من دارم او ندارد.
[وَ لا یَکادُ یُبِینُ] این موسى نمى تواند به طور واضح و آشکار سخن بگوید و مقصودش را بیان کند، یعنى موسى بر حسب باز بودن دست و گستردگى ملک و زینت و زیور به چیز و خوار است، همچنین بر حسب حال خودش نیز خوار است که او بر اداء کلام قادر نیست.
لفظ «أم» منقطعه و خالى از همزه یا متضمّن معناى آنست، یا «أم» متّصله است، معناى آن این است که آیا نمى بینید یا مى بینید؟
فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِنْ ذَهَبٍ] بعضى گفتهاند: در آن زمان وقتى مىخواستند شخصى را بزرگ کنند و احترام نمایند او را با خلخال و النگو و طوقى از طلا مى پوشانیدند و فرعون مطلب را بر آنان مشتبه ساخت.
سیادت و بزرگى از جانب خدا را به سیادت و بزرگى از جانب مردم قیاس کرد و گفت: اگر موسى رسول از جانب خدا و نایب اوست پس چرا او را از جانب خدا با خلخالها و النگوهاى طلا نپوشانیدهاند تا علامت سیادت و بزرگىاش باشد.
لفظ «القى» به صورت مجهول و «اسوره» مرفوع و نیز «القى» به صورت فعل معلوم و «اسوره» منصوب و «اسوره» و «اساوره» و «اساویر» و «اساور» نیز خوانده شده است.
[أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَهُ مُقْتَرِنِینَ] اگر او از جانب خدا پیامبر بود باید صفوفى از ملایکه با او مىآمد، او که ادّعا مىکند رسالت از جانب خدا دارد و خداوند داراى فرشتگان بسیارى است پس اگر راست مىگوید باید صفهایى از ملایکه با او باشد تا لشگریان و سربازانش باشند! او را در کارهایش کمک کرده و در مقابل حوادث و دشمنان حفاظت نمایند.
[فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ] با این فریب دادنها و مشتبه کردن مطلب از مردم خواست که موسى در خدماتش را سبک و خوار نشان دهد تا از خودش پیروى کنند، یا منظور این است که قومش را سبکسر ساخت تا از او اطاعت کنند، زیرا آنان قومى بدکار بودند.
[فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ] و چون ما را اندوهناک کردند از آنان انتقام گرفتیم، لفظ «اسف» مانند «فرح» به معناى حزن و اندوه و تأسّف شدید است و «اسف علیه» یعنى بر او غضبناک شد و لفظ «اسف» به هر معنا که باشد لایق و مناسب شأن خدا نمى باشد.
و لذا از امام صادق علیه السّلام وارد شده که خداى تعالى مانند تأسّف خوردن ما تأسّف نمىخورد و لیکن خداى تعالى اولیایى براى خودش آفرید که آنان تأسّف مىخورند و راضى مىشوند، اینان مخلوق و مربوب هستند، پس خداوند رضایتشان را رضایت، خشم و سخطشان را خشم خودش قرار داد.
زیرا خداوند آنان را دعوت کنندگان و راهنمایان به سوى خویش قرار داد و لذا این چنین شدند، این بدان معنا نیست که تأسّف و خوشحالى به خدا مىرسد، همان طور که به خلقش مىرسد، بلکه به همان معنایى است که گفته شد: و نیز در همین مورد خداوند فرموده: هر کس به ولىّ من اهانت نماید با من به مبارزه برخاسته، مرا به جنگ دعوت کرده است و نیز فرمود: هر کس رسول را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است، فرموده: کسانى که با تو بیعت مىکنند با خدا بیعت مىکنند.
همهى این موارد و مشابه آنها بر طبق همان معنایى است که براى تو ذکر کردم، هم چنین است رضا و غضب و غیر آن دو از اشیاء مشابه.
اگر بنا بود تاسّف و اندوه به آفرینندهى آنها و به وجودآورندهى آنها برسد ممکن بود کسى بگوید آفریننده نیز روزى نابود مىشود، زیرا وقتى اندوه و غضب به او هم برسد تغییر در او ایجاد مىشود، وقتى تغییر در او حاصل شد دیگر از نابودى و فنا ایمن نیست و اگر این چنین مىشد دیگر آفریننده و خالق از مخلوق تمیز داده نمىشد، نه قادر و توانا از غیر قادر، نه خالق از مخلوق، که خداى تعالى از این گفتارها برتر و والاتر است، او آفرینندهى اشیاست بدون احتیاج و اگر بدون حاجت است حدّ و کیف در او محال مىشود.
[فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ] این جمله عطف است از قبیل عطف تفصیل بر اجمال، یعنى انتقام ما این بود که همهى آنان را غرق گردانیدیم.
[فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً] فرعونیان را غرق کردیم و این کار را در زمان متقدّم و جلوتر انجام دادیم تا مردم از آنان پند گیرند و از کارهایشان و آنچه بر سرشان آمده عبرت بگیرند.
لفظ «سلف» مصدر است که وصف واقع شده یا جمع «سالف» است، مانند «خدم» که جمع «خادم» است، «سلفا» با ضمّه سین و لام خوانده شده که جمع «سلیف» باشد، مانند «رغیف» یا جمع «سالف» یا «سلف» باشد، مانند «خشب» و با ضمّه سین و فتحهى لام خوانده شده تا مخفّف «سلف» با ضمّهى سین و لام باشد، یا جمع «سلفه» به معنى «سالفین» است.
[وَ مَثَلًا] مثل در اصل به معناى شبیه است، لیکن به سبب غلبه (در استعمال) این معیّن بر هر امرى شگفتى آور گذشته که هر امر حادث و جدید و شگفتى را به آن تشبیه مى کنند به عنوان اسم آمده است.
یعنى آنان را طورى قرار دادیم که ضرب المثل باشند براى هر کس که کار زشت و قبیح انجام دهد و به سبب آن کار در بلا واقع شود.
[لِلْآخِرِینَ] براى کسانى که بعد از آنها مىآیند.
آیات ۵۷- ۶۷
[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۵۷ تا ۶۷]
وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (۵۷) وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (۵۸) إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرائِیلَ (۵۹) وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَهً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (۶۰) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَهِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۱)
وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (۶۲) وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۶۳) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۶۴) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (۶۵) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَهَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۶۶)
الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ (۶۷)
ترجمه:
(۴۳/ ۶۷- ۵۷)
و چون [آفرینش] پسر مریم مثل زده شد، آنگاه قوم تو از آن، بانگ [به ریشخند] برداشتند.
و گفتند آیا خدایان ما بهترند یا او؟ و این [مثل] را براى تو نزدند مگر از راه جدل، آرى که ایشان قومى ستیزهجو هستند.
او جز بنده اى نیست که بر او نعمتها ارزانى داشته ایم و او را براى بنى اسرائیل مایهى عبرت ساخته ایم.
و اگر مى خواستیم به جاى شما فرشتگانى در روى زمین پدید مى آوردیم که جانشین شوند.
و همانا او [عیسى یا قرآن] نشانهى قیامت است، پس هرگز در آن شک نداشته باشید، از من پیروى کنید، این راهى راست است.
و شیطان راه شما را نزند، که او دشمن آشکار شماست.
و چون عیسى پدیدههاى شگرف را آورد، گفت به راستى براى شما حکمت آوردهام، تا براى شما بعضى از امورى را که در آن اختلاف نظر دارید روشن سازم؛ پس از خداوند پروا و از من پیروى کنید.
بى گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، او را بپرستید که راه راست همین است.
ولى گروه مشرکان در میان خود به اختلاف سخن گفتند، پس واى بر ستمگران [مشرک] از عذاب روزى سهمگین.
انتظار ندارند مگر قیامت را که به ناگهان به سراغشان آید و ایشان ناآگاه باشند.
دوستان در چنین روزى، بعضى دشمن بعض دیگر باشند، مگر پرهیزگاران.
تفسیر
[وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ] و چون فرزند مریم را به عنوان مثل براى علىّ بن ابى طالب آوردیم، یعنى وقتى علىّ بن ابى طالب علیه السّلام به فرزند مریم تشبیه شد قوم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از این تشبیه ناراحت شده از آن اعراض و منع مىکردند چنانچه این مطلب در اخبار بسیارى وارد شده است.
و لفظ «یصدّون» با ضمّ صاد و کسره آن خوانده شده است.
از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمده است که فرمود: «الصّدود» در لغت عرب به معناى خنده است.
این معنا چیزى است که در اخبار ما به وفور رسیده است و ما به مقدارى از آن اخبار اشاره مىکنیم.
بعضى گفتهاند: معناى آیه این است: وقتى فرزند مریم به خدایان در عذاب تشبیه و مثل شد قوم تو ضجّه و اعراض مىکنند.
چون وقتى این آیه نازل شد: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ مشرکین گفتند: ما راضى هستیم که خدایان ما در همانجا باشند که عیسى علیه السّلام آنجاست، یعنى ما راضى هستیم که در جهنّم با عیسى باشیم.
و خدا مىفرماید: شما و معبودهایتان در جهنّم هستید.
نه عیسى علیه السّلام و همانند او على علیه السّلام معناى إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ این است که قوم تو ضجّه مىکنند، مانند ضجّهى جدل کنندگان، چه با تو در مقام مخاصمه بر آمدند که چرا عیسى علیه السّلام را به خدایانشان تشبیه نمودى.
و برخى گفتهاند: وقتى خداوند مسیح علیه السّلام را به آدم علیه السّلام تشبیه کرد و فرمود: إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ بعضى از قریش در مقام مخاصمه با نبىّ صلّى اللّه علیه و آله بر آمدند، سپس این آیه نازل شد.
بعضى گفته اند: وقتى نبىّ صلّى اللّه علیه و آله مسیح علیه السّلام را مدح کرد مشرکین گفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله مى خواهد ما او را عبادت کنیم همان طور که نصارى عیسى علیه السّلام را عبادت مى کنند.
در روایتى آمده است: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله روزى نشسته بود که امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شد، حضرت به او فرمود: در تو شباهتهایى از عیسى بن مریم وجود دارد، اگر نمىترسیدم که گروهى از امّت من بگویند دربارهى تو آنچه را که نصارى دربارهى عیسى بن مریم گفتهاند، دربارهى تو سخنى مىگفتم که از نزد هیچ گروهى نمى گذشتى مگر آنکه خاک زیر پاى تو را مىگرفتند و براى تبرّک مى بردند.
راوى گفت: پس آن دو مرد اعرابى غضبناک شدند و نیز مغیره بن شعبه و عدّه اى از قریش به خشم آمدند و گفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله راضى نشد براى پسر عمویش جز عیسى بن مریم مثل و تشبیهى بیاورد.
پس خداى تعالى بر پیامبرش این آیه را نازل فرمود: وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا … تا قول خدا لَجَعَلْنا مِنْکُمْ یعنى اگر مىخواستیم از شما بنى هاشم در روى زمین ملایکه قرار مىدادیم که جانشین و خلیفهى خدا باشند.
و به این مضمون با اختلاف اندکى در لفظ اخبار بسیارى وارد شده است.
[وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ] و گفتند: خدایان ما بهتر است یا عیسى علیه السّلام یعنى عیسى علیه السّلام بهتر از خدایان ماست، پس اگر او در آتش باشد راضى هستیم که خدایان ما نیز در آتش باشند.
یا مقصود کنایه از محمّد صلّى اللّه علیه و آله است، چون آنان مىگفتند: محمّد صلّى اللّه علیه و آله مىخواهد ما او را پرستش کنیم همان طور که نصارى مسیح را عبادت مىکنند و خدایان ما بهتر از او مىباشند، او از عبادت خدایان ما را نهى مىکند.
یا مقصود این است: آیا خدایان ما بهترند یا مسیح و مرادشان قانع کردن و الزام محمّد صلّى اللّه علیه و آله بود، چه محمّد صلّى اللّه علیه و آله مسیح را مدح نمود، مشرکین خواستند بگویند اگر عبادت غیر خدا جائز باشد پس عبادت خدایان ما نیز جائز است، آن مشرکین گمان مىکردند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مدحى که از عیسى مىکند عبادت نصارى را تجویز مىکند، یا مقصود این است که خدایان ما بهتراند یا علىّ علیه السّلام؟! پس چرا علىّ علیه السّلام را تشبیه به عیسى علیه السّلام مىکند.
[ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلًا] آنان این اعتراضات را جز براى مجادله و جدال با تو، نمىکنند.
[بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ] این مشرکین گروهى هستند که بسیارى مخاصمه و جدال مىکنند بنا بر این با تو دشمنى مىکنند.
[إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ] علىّ علیه السّلام یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله یا عیسى علیه السّلام جز بندهى خدا نیستند، ولى در اخبار ما آمده است: منظور علىّ علیه السّلام است که جز بندهى خدا نیست که به او نعمت ولایت بخشید.
[وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا] و او را مورد مثل نمونه قرار دادیم.
[لِبَنِی إِسْرائِیلَ] او را تشبیه به صورت عیسى بن مریم، یا او را شبیه به عیسى علیه السّلام قرار دادیم و این به جهت انتفاع و بهرهمند شدن بنى اسرائیل بود که آنان بر حسب جسم یا روح اولاد انبیا هستند، یا او را حجّت براى بنى اسرائیل قرار دادیم[۲].
از امام صادق علیه السّلام در دعاى روز غدیر آمده است: خدایا ما داعى تو و کسى را که نذیر و منذر است اجابت کرده و پذیرا شدیم و او محمّد صلّى اللّه علیه و آله بندهى تو و رسول تو است که داعى و فرا خواننده به سوى علىّ بن ابى طالب است که تو بر او نعمت دادى، او را مثل براى بنى اسرائیل قرار دادى، او امیر المؤمنین و مولاى مؤمنین و ولىّ آنانست تا روز قیامت، بار خدایا خودت فرمودى: إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی إِسْرائِیلَ [وَ لَوْ نَشاءُ] مشرکین ضجّه و شلوغ مىکنند که تو علىّ را به عیسى علیه السّلام تشبیه کردى پس اگر ما مىخواستیم.
[لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَهً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ] شما را عزیزتر و بالاتر از آن قرار مىدادیم که به عیسى علیه السّلام تشبیه شوید، آن وقت اگر مىخواستیم بعضى از شما را ملایکه قرار مىدادیم که جانشین خدا در روى زمین باشید یا ملایکه قرار مىدادیم که جاى شما را در روى زمین بگیرند یا شما را ملایکه به دنیا مىآوردیم؛ یا به جاى شما در روى زمین ملایکه قرار مىدادیم یا آنچه که از وجود شما ظاهر و خارج مىشود در خارج از وجود شما ملایکه قرار مىدادیم همان طور که از محمّد صلّى اللّه علیه و آله جبرئیل علیه السّلام ظاهر مىشد به نحوى که هر کس قرین و نزدیک محمّد صلّى اللّه علیه و آله بود او را مىدید.
[وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَهِ] علىّ علیه السّلام علم و علامت علم است.
لفظ «علم» با حرکت به صورت «علم» نیز خوانده شده است، یعنى اماره و علامت، چه علىّ علیه السّلام با ولایتش از علامات ساعت یا از اسباب علم با قیامت است، زیرا کسى که ولایت علىّ علیه السّلام را با بیعت خاصّ ایمانى بپذیرد و ایمان در قلب او داخل شود به سبب مشاهدهى علامتهاى ایمان در وجودش یقین به قیامت پیدا مىکند.
یا مقصود این است که عیسى علیه السّلام از علامات قیامت و ساعت است، زیرا که نزول عیسى علیه السّلام از علامات ساعت است.
بعضى گفتهاند: قرآن از اسباب علم به ساعت است یا محمّد صلّى اللّه علیه و آله از علامات ساعت است، زیرا که او و ساعت مانند انگشت سبّابه و انگشت وسطى است.
یا مقصود این است که اگر خدا مىخواست شما را فرشته اى از اسباب علم ساعت قرار مىداد.
فَلا تَمْتَرُنَّ بِها وَ اتَّبِعُونِ این جمله از کلام خدا، یا از کلام محمّد صلّى اللّه علیه و آله است و لفظ «قول» در تقدیر است و تقدیر آیه چنین است: به مشرکین بگو در آنچه که راجع به ولایت علىّ علیه السّلام به شما مىگویم از من پیروى کنید.
[هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ] جواب سؤال مقدّر در مقام تعلیل است، یعنى آنچه که ذکر شد راه راست است و راه در اینجا به على علیه السّلام تفسیر شده است.
[وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ] و شیطان شما را از این کار باز ندارد زیرا که عداوت شیطان ظاهر و آشکار است، یا شیطان ظاهرکننده عداوت خویش است، چه او شما را از اطاعت کسى که خداوند و رسولش امر به ولایت و اطاعت او کردهاند منع مىکند، در حالى که امر به اطاعت و ولایت علىّ علیه السّلام بر هیچ کس مخفى نیست.
[وَ لَمَّا جاءَ عِیسى بِالْبَیِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُکُمْ بِالْحِکْمَهِ وَ لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ] حکایت عیسى و آنچه که به قومش گفته و بیان حال قومش را ذکر کرد تا دلدارى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و امیر المؤمنین و تهدید قوم آن دو باشد.
[فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ] لفظ «حزب» با کسره طائفه و گروهى از مردم است و جمع آن لفظ «احزاب» است.
[مِنْ بَیْنِهِمْ] گروههایى از بین آنها اختلاف نمودند و لفظ «الأحزاب» را با الف و لام معرفه نمود تا اشاره به این باشد که گروههاى مختلف گویى معهود و معلوم هستند.
[فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ] پس واى بر کسانى که ستم مىکنند از عذاب دردناک آن روز.
[هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَهَ] آیا جز این است که آنها منتظر روز قیامت هستند؟ چون آمدن قیامت آشکار است و انکار آن ممکن نیست.
لذا مشرکین را طورى قرار داده که گویى منتظر امرى هستند.
[أَنْ تَأْتِیَهُمْ] این جمله بدل از «السّاعه» است به صورت بدل اشتمال.
[بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ] که عذاب ناگهانى بر آنان مىآید به نحوى که آمدن آن را نمىفهمند و مکرّر این مطلب گذشت که ساعت تفسیر به ساعت مرگ، قیامت و به ظهور قائم علیه السّلام شده است.
[الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ] جمله مستأنف و جواب سؤال مقدّر در بیان حال «یوم» روز است.
و مقصود از «خلّه» و «اخلّاء» دوستى و دوستان در دنیاست، نه دوستان براى خدا و در راه خدا و براى آخرت و قرینهى این مطلب استثناست که در آیه موجود است.
و سرّ اینکه دوستى دنیوى عداوت و دشمنى اخروى مىشود این است که دوستى و دنیوى انسان را از مطلوب اخروى منصرف مىکند و از کارهاى الهى باز مىدارد، در نتیجه سبب حسرت و ندامت مىشود و در قیامت ظاهر و آشکار مىشود که دوست دنیوى در واقع دشمن بوده است، از این رو است که دوست دنیوى دشمن دوست خود مىگردد.
[إِلَّا الْمُتَّقِینَ] جز کسانى که در افعال و احوال و اخلاقشان از جهت دنیوى پرهیزکار باشند، که دوستى آنها فقط از جهات اخروى است و روز قیامت اثر آن دوستى ظاهر و آشکار مىشود و آن وقت یقین پیدا مى کند و مى بیند که دوستى پرهیزکاران در دنیا واقعا دوستى بوده، نه دشمنى.
و امام صادق علیه السّلام این آیه را خواند و فرمود: به خدا سوگند خداوند از این آیه غیر از شما را اراده نکرده است.
و نیز از امام صادق علیه السّلام آمده است: دوستى و برادرى پرهیزکاران طلب کن اگر چه در تاریکى هاى زمین باشند، اگر عمرت را در طلب آنان صرف کنى پس خداى تعالى برتر و بهتر از آنان بعد از پیامبران بر روى زمین خلق نکرده و به چنین کسى خداى تعالى نعمت توفیق صحبت با پرهیزکاران را داده و مانند این توفیق نصیب هیچ بنده اى نشده، چه خداى تعالى مىفرماید: الْأَخِلَّاءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ من گمان مىکنم که در زمان ما اگر کسى بخواهد دوستى بدون عیب پیدا کند بى دوست مىماند.
آیات ۶۸- ۸۰
[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۶۸ تا ۸۰]
یا عِبادِ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ (۶۸) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ (۶۹) ادْخُلُوا الْجَنَّهَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ تُحْبَرُونَ (۷۰) یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ (۷۱) وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۷۲)
لَکُمْ فِیها فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ مِنْها تَأْکُلُونَ (۷۳) إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ (۷۴) لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (۷۵) وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (۷۶) وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ (۷۷)
لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (۷۸) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (۷۹) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (۸۰)
ترجمه:
(۴۳/ ۸۰- ۶۸)
اى بندگانم امروز نه بیمى بر شماست و نه اندوهگین شوید.
کسانى که به آیات ما ایمان آوردهاند و مسلمان هستند.
شما و همسرانتان شادمانه به بهشت درآیید.
برگرد آنان سینیهاى زرین و کوزهها را به گردش درآورند و در آنجا هر چه دلها آن را خواهد و دیدگان بپسندد هست، شما در آنجا جاودانه هستید.
و این بهشتى است که به خاطر کار و کردارتان به شما رسیده است.
براى شما در آنجا میوههاى بسیار هست که از آنها مىخورید.
بى گمان گناهکاران در عذاب دوزخ جاویدانند.
[عذاب] از ایشان کاهش نیابد و آنان در آن حال نومیدند.
و ما در حقّ ایشان ستم نکردیم، بلکه خود [در حقّ خویش] ستمکار بودند.
و ندا در دهند: اى «مالک» [کاش] پروردگارت کار ما را یکسره کند؛ گوید: شما ماندگارید.
به راستى که براى شما [دین و سخن] حقّ را آوردهام، ولى بیشترینهى شما ناخواهان حق هستید.
یا در کار خود عزم جزم داشتند، ما نیز جازم هستیم.
یا شاید گمان مىکنند که ما راز و رازگویى شان را نمىشنویم؟ آرى مىشنویم و فرشتگان ما نزد ایشان [کار و کردارشان را] مىنویسند.
تفسیر
[یا عِبادِ] وقتى خداى تعالى حال آن روز و شدّت آن را نسبت به مخالفین و منافقین ذکر کرد بندگان مخصوص خود را مورد ندا قرار داد تا با آنان ملاطفت کرده و ترسشان را بر طرف کرده و آرامش بخشد، فرمود: اى بندگان من که به ولایت ایمان آوردهاند، چه انسان از نظر تکلیف بندهى خدا نمىشود مگر آنکه ولایت را قبول کند، لذا آنان را با این گفتار بیان نمود: «الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا … تا آخر آیه».
[لا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ] بر شما مؤمنین امروز ترسى نیست، چون شدّت ترس براى کسى است که از صاحب آن روز- که علىّ علیه السّلام است- اعراض کرده باشد.
[وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ] و شما اندوهناک نشوید. در اوّل سورهى بقره و در غیر آن بیان اختلاف این دو فقره عبارت گذشت.
[الَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا] این جمله صفت بیانى، یا خبر مبتداى محذوف است، یعنى شما از جمله آن کسانى هستید که ایمان آوردهاند، یا مبتداء است و خبر آن ادْخُلُوا الْجَنَّهَ به تقدیر قول است، یا خبر آن یُطافُ عَلَیْهِمْ است.
و مقصود از ایمان به آیات ایمان به صاحبان ولایت از جهت ولایت آنانست مانند انبیا و اولیا علیهم السّلام نه از جهت رسالت یا جانشینى رسالت.
[وَ کانُوا مُسْلِمِینَ] ایمان آوردند و فرمان بردار و مطیع بودند، یا با بیعت عامّ نبوى اسلام آوردند، منظور از اسلام آوردن با ایمان اشعار به این است که هر یک از مؤمن و مسلم غیر از دیگرى است.
پس به مجرّد بیعت عام نبوى به شخص مسلم گفته مىشود ولى مؤمن نامیده نمىشود، بلکه باید حقیقت ایمان را طلب کند، آنچه را که موجب صدق ایمان مىشود محقّق سازد.
[ادْخُلُوا الْجَنَّهَ أَنْتُمْ وَ أَزْواجُکُمْ] شما و همسرانتان داخل بهشت شوید، همسرانى که با شما موافق هستند خواه مؤمن باشند یا نباشند، زیرا کرامت مؤمن اقتضا مىکند که به واسطهى او پدران و همسران و ذریّه هایش وارد بهشت گردند.
[تُحْبَرُونَ] لفظ «حبر» با فتحه به معنى سرور و نعمت است، «حبیر» بر وزن «امیر» لباس خوشرنگ راه راه و لباس جدید است، «حبره» سماع در بهشت و هر نعمت زیبایى است و نیز براى مبالغه در هر چیزى است که به زیبایى و جمال وصف شود و ممکن است به معناى هر یک از این موادّ باشد.
[یُطافُ عَلَیْهِمْ] این جمله التفات است و در آن تجدید و نشاط است، یعنى، آن زیبایان به دورشان مىگردند.
[بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ] با جامهاى طلا، زیرا لفظ «صحاف» جمع «صحفه» به معناى جام طلا است.
[وَ أَکْوابٍ] و با کوزههاى شراب، لفظ «أکواب» جمع «کوب» با ضمّه به معناى کوزه بدون دسته یا بدون لوله است.
[وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ] که در آن کوزهها آن گونه شراب عشق و معرفتى است که روان را خوش آید، چشمها را لذّت افزاید و شما در آن بهشت و نعمتهایش جاودانه هستید، چون به دنبال نعمتهاى قابل زوال که زائل مىشوند رنج زوال و ناراحتى از بین رفتن است و لذّتهایش آمیخته به رنج و خوف زوال و زحمت و حفظ آن از زوال مىباشد.
ولى در نعمتهاى بهشتى بیم زوال نیست.
[وَ تِلْکَ الْجَنَّهُ الَّتِی أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ] این آیه در سورهى اعراف با بیان کیفیّت و چگونگى ارث برون گذشت.
[لَکُمْ فِیها فاکِهَهٌ کَثِیرَهٌ مِنْها تَأْکُلُونَ] لذّتهاى اخروى را به صورت لذّتهایى آورده که مدارک حیوانى از آن لذّت مىبرند و این بدان جهت است که بیشتر مردم از مرتبهى حیوان فراتر نمىروند وگرنه کسى که از لذّت حضور بهرهمندست توجّه به مأکول و مشروب و سایر لذّتهاى حیوانى نمىکند و هرگاه خوردنى و آشامیدنى و سایر خواسته هاى مدارک حیوانى را تعمیم دادى مىتوانى لذّتهاى کسى را که با لذّت حضور بهرهمندست نیز تعمیم دهى.
[إِنَّ الْمُجْرِمِینَ] گویا که گفته شده: لذّتهاى مذکور براى اطاعتکنندگان است، پس براى مجرمین چیست؟ فرمود: [فِی عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ] آنان همواره از عذاب دوزخ برخوردارند.
این جمله را تفسیر به دشمنان آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله کرده اند.
[لا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ] تخفیف در عذاب به آنها داده نمىشود.
[وَ هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ] حیران و سرگردان و از شدّت ترس و سرگردانى از آنچه که بر سرشان آمده ساکت هستند.
[وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ] در سورهى هود این آیه گذشت و این مطلب نیز گذشت که گمان مى رود بهتر این بود که چنین گفته شود: وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ و وجه بهتر و مناسبتر بودن و جواب آن گذشت.
[وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ] از مالک مىخواهند که از خدا مرگ آنها را بخواهد، چه اینان از خدا غایب هستند و به او نمى رسند تا خودشان با درخواست مرگ، رهایى از عذاب را بخواهند.
[قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ] مىگوید: شما در عذاب ماندنى هستید و رهایى از آن را ندارید.
[لَقَدْ جِئْناکُمْ] این جمله جواب سؤال مقدّر از جانب مالک یا از جانب خداست، در مقام تعلیل مى باشد.
[بِالْحَقِ] ما حقّ را بر شما آوردیم که به وسیلهى حقّ آفریده شده و آن عبارت از مشیّت است که همان ولایت مطلق است و آن علىّ علیه السّلام با علویّتش مىباشد.
و در تفسیر قمّى آمده است: قول خداى تعالى: «بالحقّ» یعنى به ولایت امیر المؤمنین.
[وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ] امّا بیشتر شما حقّ را که ولایت علىّ علیه السّلام است خوش ندارید.
[أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً] پس از حکایت گفتههاى منافقین در روز قیامت خداى تعالى نبىّ خویش را مورد خطاب قرار داد و فرمود: بلکه این منافقین از امّت تو تصمیم بر کفر و تکذیب حقّ گرفتند، پس بر توافق و عهد بستن آنها در مکّه و غیر مکّه اندوهناک مباش، عهد بستند که امر خلافت را در علىّ علیه السّلام نگذارند.
که ما هم تصمیم بر انتقام از آنها داریم.
[فَإِنَّا مُبْرِمُونَ] ما امر علىّ علیه السّلام را محکم مىکنیم، یا در مجازات مخالفین علىّ علیه السّلام قاطع هستیم.
[أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ] آنها گمان مىکنند ما سخنان آنان را که از دیگران پنهان مىدارند نمى شنویم.
[وَ نَجْواهُمْ بَلى] بلى، ما سخنان آنها را مى شنویم.
[وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ] و فرشتگان ما که موکّل بر آنان هستند، مىنویسند.
آیات ۸۱- ۸۹
[سوره الزخرف (۴۳): آیات ۸۱ تا ۸۹]
قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ (۸۱) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (۸۲) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (۸۳) وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (۸۴) وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (۸۵)
وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ (۸۶) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۸۷) وَ قِیلِهِ یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ (۸۸) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۸۹)
ترجمه:
(۴۳/ ۸۹- ۸۱)
بگو اگر براى خداى رحمان فرزندى بود، من خود نخستین پرستنده بودم.
منزّه و فراترست پروردگار آسمانها و زمین صاحب عرش، از آنچه مىگویند.
پس بگذارشان تا ژاژخایى و بازیگوشى کنند تا به دیدار آن روزشان که وعده اش را به ایشان داده اند، برسند.
و او کسى است که هم در آسمان خداست و هم در زمین خداست، او فرزانهى داناست.
و بزرگا کسى که فرمانروایى آسمانها و زمین و آنچه ما بین آنهاست از آن اوست و آگاهى از قیامت با اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید.
و کسانى که [کافران] به جاى او [خداوند] به پرستش مى خوانند، داراى شفاعت نیستند، مگر [براى] آن کسى که شاهد و ناظر حقّ باشد و ایشان مى دانند.
و اگر از ایشان بپرسى چه کسى ایشان را آفریده است، بىشک خواهند گفت خداوند، پس چگونه بیراهه مىروند؟
و [آگاهى از] سخن او [محمد] که گوید پروردگارا اینان قومى هستند که ایمان نمىآورند.
از ایشان درگذر و بگو سلام، زودا که بدانند.
تفسیر
[قُلْ] به آنان که براى خدا فرزندان دختر قرار مى دهند بگو: یا به آنان که مى گویند مسیح پسر خدا یا عزیر پسر خداست یا مىگویند ما فرزندان خدا هستیم، بگو:
[إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ] که اگر خداوند داراى فرزند مىبود من سزاوارتر به اظهار و شناخت او بودم، چه من بر حسب رتبه سابق ترین عبادت کنندگان خدا هستم و آن کسى که سابقتر است به شناختن اولاد معبود و فامیل او سزاوارتر است.
و ممکن است منظور این باشد که من اوّل کسى بودم که آن فرزند را عبادت مىکردم، یعنى شایسته بود که من اوّلین عبادت کنندهى آن فرزند باشم، چون من در عبادت خدا بر شما مقدّم هستم و شایسته است کسى که در عبادت خدا مقدّم است در عبادت اولاد او نیز مقدّم باشد.
یا مقصود این است که اگر خداوند داراى اولاد بود آیا من باید اوّلین عبادت کنندهى او مى شدم؟! به روش استفهام انکارى، بدین معناى که اگر خداوند داراى اولاد بود من اوّلین کسى بودم که آن را انکار مىکردم نه اینکه اوّل کسى باشم که او را عبادت کنم.
یا لفظ «العابدین» از (عبدت عن الأمر) به معناى کنارهگیرى از کارى استعمال شده است، یعنى اگر خداوند داراى فرزند بود من نخستین کسى بودم که از این سخن ناراحت مىشدم و کناره گیرى مىکردم.
و از امیر المؤمنین علیه السّلام دراین باره آمده است: یعنى نخستین انکارکننده بودم؛ فرمود: تأویل در این گفتار این است که باطن آن ضدّ ظاهرش مى باشد و وجه صحّت آن را ذکر نمودم.
[سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ] منزّه است پروردگار آسمانها و زمین و عرش (ما سوى اللّه) [عَمَّا یَصِفُونَ] از آنچه وصفش مى کنند، این عبارت تنزیه خداست از داشتن فرزند یا جملهاى که برهان مطلب نیز همراه آن است.
چه ربوبیّت عرش که عبارت از ربوبیّت همهى مخلوقات است مستلزم ربوبیّت بر هر جزئى است که از اجزاء عرش فرض شود، اگر خداى تعالى داراى فرزند بود آن فرزند مثل و مانند خدا و خداى دوّم مىشد، نه مربوب خداى تعالى.
[فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا] پس بگذار آنها در باطل خویش فروروند.
[وَ یَلْعَبُوا حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ] و عمر را به بازى بگذرانند تا اینکه روز موعود فرارسد.
چه او در آسمان و زمین خداست. جملهى «فى السّماء إله» صلهى بدون عاید است، که عاید محذوف است و آن عاید یا صدر صله است و معناى جمله این است که او در آسمان اله و معبود و مستحقّ عبادت است یا سلطان تدبیرکنندهى امور آسمان است، یا عاید سایر اجزاى صله است، یعنى او کسى است که در آسمان اله است، عاید عبارت است از لفظ «منه» یا «بصنعه» یا «من صنعه».
از امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است: «هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ»: «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَهٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ» مقصود این است که امنا و خلفاى خدا استیلا و تسلّط دارند.
این تسلّط به سبب قدرت و نیرویى است که خداى تعالى در آنها بر جمیع خلقش ترکیب نموده و ایجاد کرده و فعل و کار اینان فعل خدا است و این معنا مؤیّد وجه دوّم و معناى دوّم آیه است.
[وَ هُوَ الْحَکِیمُ] و خداى تعالى کسى است که صنع و آفریدهى خویش را متقن و محکم ساخت تا جایى که او به صورت امناء خود ظهور نمود و هیچ کس به این مطلب پى نبرد، بلکه او را انکار نمودند و امناء او را نیز انکار کردند.
[الْعَلِیمُ] آن خداى دانایى که چگونگى استتارش را خود مىداند (که پنهانیش از نهایت ظهور است) و هیچ کس او را آن چنان که باید درک و احساس نمىکند، بلکه او را انکار هم مىکنند.
[وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما] خدایى که داراى ملک آسمانها و زمین و ما بین آن دو است پس چگونه خداى آسمانها و زمین نباشد یا از جانب او خدایى در آسمانها و زمین نباشد؟! [وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَهِ] و علم ساعت و قیامت که با خرابى آسمانها و زمین همراه است نزد خداست، نه نزد غیر خدا و لذا مىبینى که مشرکین از قیامت غافل هستند و آن را فراموش کردهاند و مشغول کارهایى شدهاند که براى قیامت نفعى به حال آنان ندارد، اینان چرا دربارهى قیامت از تو سؤال مىکنند در حالى که علم قیامت نزد تو نیست.
و در سورهى اعراف و غیر آن وجه انحصار علم قیامت در خداى تعالى گذشت و گذشت که هر یک از خلفا و جانشینان الهى اگر این مطلب را مىدانند از آن جهت است که آنان در این مورد الهى هستند نه بشرى.
[وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ] و شما در همین حال به طور استمرار در حال بازگشت به سوى خدا هستید اگر چه از این بازگشت غافل مىباشید، پس از مخالفت او بر حذر باشید و بترسید.
[وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَهَ] آن بتها و ستارگان و جنّ و شیاطین و یا پیشوایان گمراهى که اینان مىپرستند و مىخوانند بدون اجازهى خدا.
یا در حالى که آن معبودهاى باطل، خدا نیستند، یا بدون علىّ علیه السّلام، مالک شفاعت نیستند.
یعنى هیچ یک از آنان مالک شفاعت نیستند تا چه رسد به اینکه چیزى از آسمانها و زمین را مالک باشند.
[إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِ] اگر مقصود از معبودها مطلق معبودها باشد از مسیح و عزیر و ملایکه و بتها و ستارگان و پیشوایان باطل استثناء در آیه متّصل است.
و اگر مقصود فقط بتها باشند استثناى منقطع است؛ این مطلب در صورتى است که مستثنى منه فاعل «یدعون» باشد و مقصود از «الَّذِینَ یَدْعُونَ» کسانى باشند که خلق را با زبان و حال و خلقتشان به سوى خودشان فرا مىخوانند.
ولى اگر مقصود «الَّذِینَ یَدْعُونَ» تابعین و پیروان باشند که بتها و غیر بتها را پرستش مىکنند در این صورت استثنا از قبیل مفعول محذوف و مفرّغ است.
و برخى گفتهاند: نصر بن حارث و جماعتى از قریش گفتند: اگر آنچه که محمّد صلّى اللّه علیه و آله مىگوید راست و حقّ باشد ولىّ و پیشواى ما ملایکه هستند و آنها به شفاعت از ما سزاوارتر از محمّد هستند، که این آیه نازل شد.
و معناى آیه این است: شفاعت نیست مگر براى کسى که شاهد حقّ یعنى شاهد ولایت باشد، که در این صورت استثناء مفرّغ است.
[وَ هُمْ] آنان که غیر خدا را فرا مىخوانند مىدانند که مالک شفاعت نیستند.
[یَعْلَمُونَ] آنان مىدانند که مالک شفاعت نیستند، یا مقصود این است که آنان که شهادت به حقّ مىدهند حقّ را مىدانند، نه آنکه شهادت آنان با آنچه باشد که در قلوب و دلهاى آنان است.
[وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ] اگر از آنان بپرسى چه کسى آنها را آفریده؟
مىگویند: خدا، چون اعتراف دارند که خدایان آنها هیچ یک از این موجودات را نیافریدهاند.
[فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ] با این اقرار دیگر چرا دروغ و افترا مىبندند.
[وَ قِیلِهِ] قول رسول، «قال الرّسول» خوانده شده و «قیله» به صورت مجرور خوانده شده که عطف بر «السّاعه» باشد، یا فعلى از لفظ آن در تقدیر باشد این چنین: «قال الرّسول صلّى اللّه علیه و آله قیله» و به صورت مرفوع خوانده شده که مبتدا باشد و خبر آن جملهى:
[یا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا یُؤْمِنُونَ] مىباشد یا خبر محذوف است، یعنى گفته او «یا رب» شنیده شده و مسموع ماست.
[فَاصْفَحْ عَنْهُمْ] از آنها اعراض کن و یا قلب آنها را پاک نما [وَ قُلْ سَلامٌ] از باب مدارا یا متارکه نه از باب تحیّت [فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ] تهدید آنهاست سر انجام و عاقبت مجازات.
[۱] سوره اسراء آیه ۱
[۲] در تفسیر مجمع البیان ج ۹ ص ۵۳ از قول امیر المؤمنین علیه السّلام است که رسول خدا به ایشان فرمود: یا علىّ تو در میان این امّت مانند عیسى بن مریم هستى.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۱۵۶