ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره مریم۱-۳۶
جلد نهم
سوره مریم[۱]
این سورهى نود و هشت آیه است و همهى آنها در مکّه نازل شده است.
آیات ۱- ۱۵
[سوره مریم (۱۹): آیات ۱ تا ۱۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
کهیعص (۱) ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا (۲) إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا (۳) قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا (۴)
وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا (۵) یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا (۶) یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (۷) قالَ رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا (۸) قالَ کَذلِکَ قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (۹)
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً قالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا (۱۰) فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ فَأَوْحى إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا (۱۱) یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا (۱۲) وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَکاهً وَ کانَ تَقِیًّا (۱۳) وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً عَصِیًّا (۱۴)
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا (۱۵)
ترجمه:
(۱۹/ ۱۵- ۱)
به نام خداوند بخشندهى مهربان
کهیعص (کاف. ها. یا. عین. صاد).
این بیان رحمت پروردگارت در حقّ بنده اش زکریّاست.
چنین بود که به ندایى خاموش پروردگارش را به دعا خواند.
گفت پروردگارا استخوانم سستى گرفته و برف پیرى بر سرم نشسته است، پروردگارا هرگز در دعاى تو سخت دل نبوده ام.
و من پس از [مرگ] خویش از وارثان، بیمناکم، همسرم ناز است، پس از پیشگاه خود به من وارثى عطا فرما.
که هم وارث من باشد و هم وارث آل یعقوب و پروردگار او را مقبول بگردان
[فرمود]: اى زکریّا ما تو را به پسرى که نامش یحیى است [و] تاکنون هم نامى برایش قرار ندادهایم، مژده مىدهیم.
گفت پروردگار را چگونه مرا پسرى باشد، حال آن که همسرم نازاست و خود نیز از پیرى و فرتوتى و فرسودگى رسیدهام [فرشته]
گفت این چنین است، پروردگارت فرموده است آن [کار] بر من آسان است، خودت را پیشتر آفریدهام حال آن که چیزى نبودى.
گفت پروردگارا براى من نشانه اى قرار بده. فرمود: نشانهى تو این است که سه شب [و روز] در عین سلامت، با مردم نتوانى سخن گفت.
[زکریّا] از محراب به نزد قومش بیرون آمد، به آنان اشاره کرد که بامدادان و شامگاهان [او را] نیایش کنید.
[گفتیم] اى یحیى کتاب آسمانى را به جدّ و جهد بگیر؛ و به او در عهد صباوت حکمت [نبوّت] بخشیدیم.
و از سوى خویش بر او رحمت آوردیم و پاکیزهاش داشتیم و او پرهیزگار بود.
و در حقّ پدر و مادرش نیکوکار بود و زورگوى و سرکش نبود
و بر او در روزى که زاد، در روزى که در مىگذرد و روزى که زنده برانگیخته مىشود، درود باد.
و در کتاب آسمانى از مریم یاد کن آنگاه که از خاندان خویش، در گوشهاى شرقى، کناره گرفت.
تفسیر
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم کهیعص در اوّل سورهى بقره مطالبى گفته شد که موجب بىنیازى از شرح امثال این حروف مقطّعه است.
ولى در خصوص این سوره گفته شده است که: خداوند باکاف به کربلا، با ها به شهادت اهل بیت پیامبر، با یا به یزید، با عین به عطش حضرت سیّدالشهدا علیه السّلام و یارانش و با صاد بر صبر و بردبارى ایشان اشاره فرموده است.
به امیر المؤمنین علیه السّلام نسبت داده شده که در دعایش فرمود:اسألک یا کهیعص[۲].
ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا إِذْ نادى بعضى از (قاریان) در موقع خواندن آن نون عین را ظاهر نکرده اند (نخوانده اند) ولى طبق قاعده و قانون ذکر رحمه ربّک عبده زکریّا؛ ذکر به صورت مصدر مرفوع قرائت شده است، به صورت فعل ماضى از ثلاثى و به صورت امر از باب تفعیل هم قرائت شده است.
در صورت اوّل (به صورت مصدر؛ مرفوع قرائت شود) خبر براى ما قبل خودش یا (خبر) براى مبتداى محذوف یا مبتدا براى خبر محذوف مى باشد.
یا ذکر مبتداى خبر زکریّا، یا خبر آن اذ ناداه مى باشد.
و رحمه ربّک فاعل مصدر- مضاف الیه یا مفعول آن قرار گرفته و فاعل حذف شده است یعنى این گونه مىباشد ذکر ربّک رحمه ربک عبده یا درست این که فاعل آن زکریّاست یا رحمه ربّک، در صورت مضاف الیه به پایینترین وجه باید محسوب شود و فاعل مثل سابق خود مىباشد که معنا این گونه مى شود:
ذکر ربک برحمه عبده و عبده مفعول ذکر یا رحمه مى باشد و زکریّا بدل است از براى عبده یا عطف بیان یا فاعل ذکر مى باشد یا مفعول ذکر، یا خبر است از براى او.
و بودن زکریّا خبرست براى ذکر به اعتبار این که کاملکننده است وجود زکریّا ذکر براى پروردگار را.
و زکریّا با مدّ و قصر و تشدید، یا خبر است؛ هر چند به صورت تشدید یا تخفیف یا بدون مدّ و قصر هم قرائت شده (در همهى صورتها) اسم است.
به جهت کوچکترین شباهت پوشش که کلمه ذکر به رحمت داشته و بر آن اضافه شده است، فاعل زکریّا مى باشد مانند سابقش، معناى آیه چنین است: یاد آورى پروردگارت به سبب رحمتش بر بندهى خود زکریّاست.
که «عبده» مفعول «ذکر» یا «رحمه» است و «زکریّا» بدل یا عطف بیان یا فاعل «ذکر» یا مفعول از آن و یا خبر آنست.
و خبر بودن «زکریّا» براى «ذکر» به اعتبار این است که وجود کامل ذکر پروردگارست.
لفظ «زکریّا» با مدّ و قصر و تشدید یا و هم چنین بدون مدّ و قصر، تشدید یا تخفیف آن است.[۳] إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا پروردگارش را با صداى خفیف ندا کرد، خفیف بودن صدا یا از جهت ضعف پیرى بوده، یا از آن جهت که به اخلاص نزدیکترست، یا از جهت ترس از اطّلاع ورثه ها بر طلب فرزند، که با زکریّا در این مورد معاندت و دشمنى داشتند، (مى خواستند تا او فرزندى نداشته باشد و خودشان وارث شوند) یا مى ترسیدند که مردم اطّلاع پیدا کنند که زکریّا در وقت پیرى و ناامیدى از اولاد طلب فرزند مى کند و او را دراین باره ملامت و سرزنش کنند.
قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی زکریّا گفت:
پروردگارا استخوانم سستى گرفته، این سخن اظهار عجز و درماندگى زکریّاست تا مقدّمهى دعا بوده باشد، یا اظهار یأس او از فرزند و اتّکایش در دعا بر محض فضل و کرم خداست بدون دخالت اسباب طبیعى.
وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ و برف پیرى بر سرم نشسته است، هرگز در دعاى تو در پیشگاهت سخت دل نبوده ام و من از وارثان ترس دارم.
منظور او وارثان ارث صورى است که ممکن است خرابکارى، نزاع و مخالفت ورزند، یا مقصود او ترس در ارث معنوى است که به اختلاف رو آورده و مردم را به تباهى کشند.
این سخن اشعار به آن دارد که دعاى زکریّا خالى از دخالت هواى نفس و مقدّمهى اجابتست.
و لفظ «خفت» با ضمّهى تا خوانده شده که از خوف (به معناى ترس) گرفته شده و با کسرهى تا و تشدید فا «خفّت الموالى» خوانده شده که از خفّت گرفته شده است.
مِنْ وَرائِی[۴] آن ورثه ها حلم و بردبارى ندارند تا بتوانند سختى هاى هدایت بندگان را تحمّل کنند.
وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً و زن من عقیم و نازاست،[۵] این جمله اظهار یأس زکریّا از اسباب و اتّکا در دعا بر فضل و کرم الهى است و لفظ «عاقر» از الفاظى است که مذکّر و مؤنّث در آن یکسانست.
فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا از فضل خودت، نه از اسباب که کمک و همراهى از آنها بوده باشد، به من وارثى ده که بر حسب ظاهر و باطن متصدّى امورم باشد؛ یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ لفظ «یرث» با رفع، «یرث» با جزم خوانده شده است و نیز به صورت وارثا آل یعقوب (به نصب) یا «وارث آل یعقوب» (به جرّ و اضافه) نیز آمده است، که وارث من و همه آل یعقوب باشد.
بنا بر این که حال باشد از یکى دو ضمیر[۶] و «اویرث آل یعقوب» به صورت مصغّر نیز آمده است، «وارث من آل یعقوب» با رفع هم گفته شده است بنا بر این که فاعل «یرثنى» باشد.
وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا خداوندا او را مرضىّ و مورد رضا قرار بده.
یا زَکَرِیَّا جواب از سؤال مقدّر است با تقدیر قول، گویا که گفته شده: خداوند در جواب زکریّا چه فرموده؟
جواب مى دهد که خداوند فرمود: یا زکریّا ما دعاى تو را مستجاب کردیم و گفتیم اى زکریّا.
إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ ما تو را بشارت مى دهیم به فرزند ذکورى که:
اسْمُهُ یَحْیى[۷] نامش یحیى است[۸] این جمله صفت «غلام» یا جواب سؤال مقدّر است.
لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا که تا کنون براى او همتایى قرار نداده ایم، این جمله صفت بعد از صفت، یا حال یا جواب سؤال مقدّرست، منظور از سمى آنست که مشارکت در اسم باشد یا در وصف و حال مماثل.
قالَ زکریّا علیه السّلام گفت: (از فرط شوق و شگفتى و براى حصول اطمینان) در گذشته بارها گفته شد که امثال این، جواب سؤال مقدّر است گویا که گفته شده: زکریّا چه گفت؟
پس خدا فرمود: که زکریّا گفت: رَبِّ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ پروردگارا چگونه مرا پسرى باشد؟! این عبارت استفهام براى تعجّب است، که البتّه تعجّب کردن و شگفتى نمودن زکریّا از جهت اسباب بود، نه از عطا و بخشش مسبّب الاسباب و لذا این مطلب را ذکر نمود که از جهت اسباب این مطلب مساعد نیست و بسیار عجیب به نظر مى رسد.
وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً[۹] وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا در حالى که همسرم نازاست و استخوانهاى من ضعیف و فرسوده شده است.
لفظ «عتیّا» که با ضمّهى عین و کسرهى آن خوانده شده مصدرست به معناى بزرگى یا به معناى خشکى پوست و ضعیف شدن استخوانها و مفاصل و «عسیّا» با سین نیز به همین معانى خوانده شده است.
قالَ جواب سؤال مقدّرست، گویا که از مقام انبیا علیهم السّلام چنین تعجّب کردن و استغراب بعید شمرده شده، در نتیجه گفته شده: آیا زکریّا چنین گفت؟
پس جواب داد: آرى چنین گفت.
کَذلِکَ زکریّا، یا خدا، یا فرشته مژده دهندهى مطلب این چنین گفته است، ممکن است لفظ «کذلک» مفعول قول خدا: قالَ رَبُّکَ باشد: هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ بیان لفظ «کذلک» و مجموع آنها مفعول «قال» اوّل باشد، این جمله «هو علىّ هیّن» با واو عطف خوانده شده و معناى آن این است که براى من احتیاجى به اسباب نیست تا آن را نسبت به اسباب غریب بشمارى.
یعنى خدا فرمود: این کار براى من آسانست (که خواست من به اسباب عادى مربوط نیست).
وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً در حالى که پیش از آن خودت را آفریدیم که چیزى نبودى، لفظ «خلقتک» «خلقناک» خوانده شده است.
منظور این است که ایجاد معدوم سختتر از این است که نازا را زاینده قرار دهد.
از ابى جعفر علیه السّلام آمده است که یحیى بعد از بشارت از جانب خدا با فاصلهى پنج سال به دنیا آمد.
قالَ زکریّا علیه السّلام گفت: رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً خداوندا علامتى قرار بده که من به وسیلهى آن میعاد و تحقّق وعده را بشناسم، مقصود هنگام انجام و تحقّق وعده است نه راست بودن وعده که آن از مقام انبیا علیهم السّلام بعید است (تا شکر گفته و مطمئن شوم).
قالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَ لَیالٍ سَوِیًّا گفت:
علامت تو این است که سه شبانه روز تکلّم با مردم نتوانى (جز مناجات با خداى تعالى).
خدا فرموده: به این نشان که با مردم تا سه روز تکلّم نکنى.
و در حالى که تو سالم باشى و در زبانت هیچ مرضى نباشد در عین حال سه شبانه روز با هیچ کس سخن گفتن نتوانى.
مقصود سه شب با روزهاى (آن) است، چه گاهى روز یا شب استعمال مى شود و مقصود دور فلک اطلس است با شب و روزش، لذا در سوره آل عمران گفت: ثَلاثَهَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً نقل شده است که زبانش از تکلّم با مردم بسته شد و از ذکر خدا بسته نشد.
فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرابِ پس، از مصلّاى خود خارج شد.
و مصلّا را محراب نامیده اند چون محلّ محاربهى با شیطانست.
بعضى گفته اند: زکریّا قومش را از بشارتى که خدا به او داد خبردار کرده بود، وقتى پیش آنها آمد و نتوانست سخن بگوید دانستند که دعایش مستجاب شده، پس خوشحال شدند.
فَأَوْحى إِلَیْهِمْ پس به آنان اشاره کرد، برخى گفته اند:در زمین نوشت.
أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا صبح و شب نماز خواندند، یا در صبح و شب تسبیح خدا گفتند، یا در همهى اوقات، که این دو لفظ در استغراق اوقات استعمال مى شوند.
یا یَحْیى این جمله به این گونه تقدیر گرفته شده که:
فرزند را به او داده و تقویتش کردیم و به او کتاب داده و گفتیم: اى یحیى:
خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ[۱۰] نبوّت یا رسالت یا کتاب تورات را با قوّت، عزیمت و تصمیم قلبى بگیر که اشاره به تمکین و قدرت و اقتدار در مقام نبوّت است که سهل انگار بودن سزاوار صاحب نبوّت نیست.
وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا در عهد نوجوانى به او رسالت و قدرت محاکمهى خصمها را دادیم، یا نبوّت و حکم بین نزاع کنندگان در وجودش را (از قوا و سربازانش) قرار دادیم، یا مقصود ولایت و آثار آنست که همان دقّت در علم و عمل مى باشد.
وَ حَناناً حنان مانند سحاب به معناى ابر رحمت، رزق، برکت، هیبت، وقار و رقّت قلب است، آن عطف بر «الحکم» شده است، یعنى از پیش خودمان رحمت و برکت … (تا آخر معانى فوق) به او دادیم، پس بر او رحمت شده و صاحب برکت … گردید.
یا به معناى این است که به او رحمت عطا کردیم، سپس او البتّه عدّهاى پیرو یحیى هستند و کتابى را هم به او نسبت مىدهند و شاید صابئین موحّد پیروان یحیى باشند. اعلام قرآن صفحه ۶۶۷. راحم و برکت بخش بر غیر خود گشت.
یا به معناى اسم فاعل یا اسم مفعول است که عطف بر «صبیّا» شده و معناى آن این است که به او حکم دادیم در حالى که او رحمتبخش یا رحمت پذیرست.
مِنْ لَدُنَّا بنا بر آن چه گفته شد ممکن است لفظ «من لدنّا» متعلّق به «اتینا» باشد یعنى به او حکم از پیش خود دادیم در حالى که او کودک و رحمتبخش یا رحمت پذیر بود.
وَ زَکاهً و او صاف شده و پاکیزه بود، لفظ «زکات» در اعراب مانند لفظ «حنان» است، زکات خالص و صافشدهى شیئى است، یا صدقهاى از مال و دارایى است آن را اخراج مىکنى تا بقیّه را پاکیزه کنى، یا به معناى نموّ و رشد مال است.
وَ کانَ تَقِیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبَّاراً و او پرهیزگار بود و به پدر و مادر نیکوکار، او متکبّر و زورگو نسبت به مردم نبود.
عَصِیًّا و نسبت به حقّ تعالى عاصى نبود، یعنى در حقّ پدر و مادر خود بسیار نیکى کرد و هرگز به احدى ستم نکرد و معصیت خدا را مرتکب نگردید.
وَ سَلامٌ عَلَیْهِ و بر او تحیّت و سلام باد، یا از ما ایمن بودن از آفات بدنى و نفسانى و سلامتى بر او باد.
یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا بر روزى که زاده شد، روزى که مىمیرد و روزى که زنده برانگیخته مى شود.
و چون اوقات سهگانه تولّد، مرگ و زنده شدن پس از مرگ، ابتداى خروج و دخول در عالم دیگر است و آن وقت انقطاع و گسستن از چیزى که مألوف و مأنوس است، پیوستن به چیزى است که غیر مأنوس است و هر دو براى انسان وحشتناک مى باشد، لذا آن سه وقت را مخصوص به ذکر سلام گردانید (چون بندگان در این سه روز بیشتر به لطف خدا محتاجند).
آیات ۱۶- ۳۶
[سوره مریم (۱۹): آیات ۱۶ تا ۳۶]
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا (۱۶) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا (۱۷) قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا (۱۸) قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا (۱۹) قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا (۲۰)
قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَهً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا (۲۱) فَحَمَلَتْهُ فَانْتَبَذَتْ بِهِ مَکاناً قَصِیًّا (۲۲) فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَهِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (۲۳) فَناداها مِنْ تَحْتِها أَلاَّ تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا (۲۴) وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا (۲۵)
فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا (۲۶) فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا (۲۷) یا أُخْتَ هارُونَ ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا (۲۸) فَأَشارَتْ إِلَیْهِ قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا (۲۹) قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا (۳۰)
وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا (۳۱) وَ بَرًّا بِوالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا (۳۲) وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا (۳۳) ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ (۳۴) ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (۳۵)
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (۳۶)
ترجمه:
(۱۹/ ۳۶- ۱۶)
و از آنان پنهان شد؛ آنگاه روح خویش [جبرئیل] را به سوى او فرستادیم که به صورت انسانى معتدل به دیدهى او در آمد. [مریم]
گفت من از تو اگر پرهیزگار باشى به خداى رحمان پناه مى برم.
گفت من فقط فرستادهى پروردگارت هستم، تا به تو پسرى پاکیزه ببخشم.
[مریم] گفت چگونه مرا پسرى باشد، حال آن که هیچ بشرى به من دست نزده است و من پلید کار نبودهام.
گفت همین است، پروردگارت فرموده است آن کار بر من آسان است، تا او را پدیدهى شگرفى براى مردم قرار دهیم و رحمتى از ما باشد و کارى انجام یافتنى است.
سپس [مریم] به او باردار شد و با او در جایى دور دست کناره گرفت.
آنگاه درد زایمان او را به پناه تنهى درخت خرمایى کشانید. گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و از یاد رفته بودم و فراموش شده بودم.
پس از فرودست او، او را ندا داد که اندوهگین مباش، پروردگارت از فرودست تو جویبارى روان کرده است.
و تنهى درخت خرما را به سوى خود تکان بده تا بر تو رطب تازهى چیده فروریزد.
پس بخور و بیاشام و دیده روشن دار. آنگاه اگر انسانى را دیدى بگو براى خداوند رحمان روزهى [اى سکوت] گرفته ام بنا بر این هرگز امروز با هیچ انسانى سخن نمى گویم.
سپس او [عیسى] را برداشت و به نزد قومش آورد؛ گفتند اى مریم کار شگرفى پیش آوردى.
اى خواهر هارون نه پدرت مردى نابکار، نه مادرت پلیدکار بود.
آنگاه [مریم] به او [نوزاد] اشاره کرد.
گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم.
[نوزاد به سخن در آمد و] گفت: من بندهى خداوندم که به من کتاب آسمانى داده و مرا پیامبر گردانیده است.
و مرا، هرجا که باشم، مبارک گردانیده و مرا مادام که زنده باشم به نماز و زکات سفارش فرموده است.
و [نیز مرا] در حقّ مادرم نیکوکار گردانده و مرا زورگوى سخت دل نگردانده است.
و بر من در روزى که زاده ام و در روزى که درگذرم و روزى که زنده برانگیخته شوم درود باد.
[آرى] این است عیسى بن مریم، [این] سخن راست و درستى است که آنان در آن شکّ و شبهه دارند.
سزاوار نیست که خداوند فرزندى برگیرد، او منزّه است، آنگاه که کارى را مقرّر فرماید فقط به آن مى گوید موجود شو، بى درنگ موجود مى شود.
و خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستید که این راه راست است.
تفسیر
وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها در این کتاب از مریم یاد کن روزى که از اهلش کناره گرفت.[۱۱] استعمال کلمهى «انتبذت» از مصدر «انتباذ» اشاره به این است که مریم به آن ناحیه رفت و از اهلش دور شد، گویا که او را کسى به آن ناحیه انداخت و در نتیجه از اهلش دور شد.
مَکاناً شَرْقِیًّا برخى گفته اند: مریم رفت و از اهلش کناره گرفت و در خانهى زکریّا در جانب شرق آن خانه (بیت المقدس) براى عبادت یا اغتسال خلوت گزید، یا براى شستشو به خارج شهر جانب مشرق رفت، یا به جایى رفت که آفتاب بر آنجا مى تابید.
چون در روز بسیار سرد از خانه خارج شد، پس آنجا نشست تا با آفتاب خود را گرم کند، یا به سوى فرات رفت به سوى درخت خرما که خشک شده بود تا قبل از وضع حمل غسل نماید، یا به جهت درد زاییدن به آنجا رفت.
در این صورت آیه بعد که مىفرماید:
فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً از دید آنان پنهان شد، یا و آنگاه که از همه خویشانش به کنج تنهایى محتجب و پنهان گردید، از قبیل عطف تفصیل بر اجمال است، فا براى ترتیب معنوى نیست، اتّخاذ حجاب در محراب یا در محلّ غسل یا در محلّ تابیدن آفتاب بود.
فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا جبرئیل یا روح را (روح القدس) که فوق جبرئیل است، به سوى مریم (در صورتى زیبا) فرستادیم، بزرگ داشت روح به سبب اضافه به «نا» اقتضا مى کند که همین معنا مقصود باشد، علاوه بر این، توجّه به بشر و تربیت آدم از روحى است که آن ربّ النّوع انسانى است و آن بزرگتر از همهى فرشتگان است.
فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا و آن روح را به صورت بشر مجسّم ساختیم، بعضى گفته اند به صورت جوانى زیبا، معتدل و خوشاندام در آمد.
قالَتْ مریم (که آن روح مجسّم را در آن صورت نیکو دید) بر حسب عادتى که داشت به هنگام دیدن آن چیز ترسناک به خدا پناه مى برد به او گفت:
إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا اگر تو پرهیزگار هستى.
من از تو پناه به خداى رحمان مى برم که تو پرهیزکارى کنى (و با این حسن و زیبایى خیال زشتى دربارهى من نکنى) و به پناهجویى من به خدا توجّه دارى و از خدا مى ترسى، من از تو به خدا پناه مى برم.
بعضى گفته اند: مردى که در آنجا مى زیست که نامش تقى و مشهور به فسق و فجور بود، مریم چون آن روح متمثّل را دید و دریافت که او از نگاه کردن به اجنبى پرهیز نمى کند گمان کرد که این همان تقى، مرد فاسد است.
و بعضى گفته اند: لفظ «إن» نافیه است، یعنى تو پرهیزکار و متّقى از شرّ نبودى زیرا به چیزى نظر کردى که جائز نبود به آن بنگرى.
قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ آن روح متمثّل گفت: من فرستادهى پروردگار توام پس تو از من به خدا پناه مبر.
فعل «اهب» به صورت غایب و «اهبت» به صورت متکلّم آمده است یعنى تا بر تو بخشید، یا ببخشم.
لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا آمده ام تا به امر او تو را فرزندى بخشم بسیار پاکیزه و پاک سیرت فرزند پسرى که از گناهان و از چیزهایى که دامن بشر به آنها آلوده مى شود پاک باشد، یا مقصود فرزند رشد و نمودار، یا مبارک، یا متنعّم، یا صالح باشد.
قالَتْ أَنَّى یَکُونُ لِی غُلامٌ مریم گفت چگونه مرا پسرى باشد؟! استفهام براى تعجّب و تحیّر از آوردن فرزندست، بدون اسباب توالد، که آن موجب سرزنش و اتّهام است.
وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ در حالى که هیچ کس با من نکاح نکرده یا مرا دستى نزده است.
چه غالبا کلمهى «مسّ» کنایه از نکاح است، قول خداى تعالى وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا و من نابکار نبوده ام، من کار ناشایسته اى نکرده ام، بغى و بغو به معناى زن فاجر و زناکار و یا هر فاجرى است.
قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ گفت: همین طور است، امّا خدایت فرموده است که این کار بر من آسان است.
وَ لِنَجْعَلَهُ آیَهً عطف بر مقدّر یا متعلّق به معطوف مقدّر است، یعنى این کار را انجام مى دهیم تا او را آیت خود قرار دهیم، نشانهاى که بر الهیّت و گستردگى علم ما دلالت کند، نیز دلالت نماید بر این که ما قدرت و توانایى بر چیزى داریم که کسى جز ما بر آن قدرت ندارد، مانند به دنیا آوردن فرزند بدون پدر، زنده کردن مرده و خوب کردن کورى و برص (پیسى) و نفخ روح در گل و زنده کردن آن.
لِلنَّاسِ وَ رَحْمَهً مِنَّا تا رحمتى از جانب ما بر مردم باشد.
وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا[۱۲] و این امر حتمى است.
فَحَمَلَتْهُ پس مریم آبستن فرزند شد، به این گونه که دریقهى پیراهنش دمید و حامله گشت.
و در مدّت حمل او اختلاف شده است، پس آنچه که در اخبار صحیح است این است که مدّت حمل او نه ساعت در برابر نه ماه بوده است و در بعضى از اخبار یک ساعت ذکر شده و بعضى هشت یا هفت یا شش ماه گفته اند.
و از امام باقر علیه السّلام آمده است که مریم یقهى پیراهنش را گرفت و در آن یک بار دمید و در همان ساعت فرزند در رحم کامل شد همان طور که در رحم زنان در عرض نه ماه کامل مىشود.
پس مریم از جایش بیرون آمد در حالى که شکمش بزرگ و سنگین بود، پس خاله اش به او نگاه کرد و او را انکار نمود، (از او رو برگرداند و آن را بد شمرد) مریم سرش را به زیر انداخته بود و از خاله اش و از زکریّا خجالت مى کشید.
فَانْتَبَذَتْ بِهِ مریم با حملش گوشه گیر شد (پس مریم به آن پسر بار برداشت و بر این که از سرزنش قوم جاهل بر کنار باشد به مکانى دور خلوت گزید).
مَکاناً قَصِیًّا و به مکان دورى رفت.
از امام سجّاد علیه السّلام آمده است که مریم از دمشق خارج شد تا به کربلا آمد، پس در محلّ قبر امام حسین علیه السّلام وضع حمل نمود،سپس در همان شب برگشت.
من مىگویم: موضع مریم علیها السّلام در سمت سر امام حسین علیه السّلام در مشهد امام علیه السّلام معروف و مشهور است[۱۳].
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ پس حرکت فرزند براى زاییدن و درد زاییدن شروع شد.
«مخضت المرأه» مانند «منع» و «سمع» و «عنى مخاضا» با فتح میم و مخاضا با کسر میم و مخّضت تمخیضا و تمخّضت همه به معناى این است که درد زاییدن گرفت.
إِلى جِذْعِ النَّخْلَهِ تا به نزدیک ساقهى درخت خرما آمد که خشک شده بود، به او الهام شد که نزد آن درخت بیاید، لفظ «جذع» ما بین ریشه و شاخهى درخت است که مقصود ساق آنست.
قالَتْ پس از آن که عیسى متولّد شد و مریم به او نگاه کرد گفت:
یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا اى کاش پیش از این مى مردم، لفظ «متّ» با کسرهى میم و ضمّهى آن خوانده شده است، این سخن را که کاش مى مردم از آن جهت گفت که خجالت مى کشید و مى ترسید که او را سرزنش کنند.
وَ کُنْتُ نَسْیاً لفظ «نسیّا» با کسرهى نون خوانده شده که بهترین (وجه) در لغت است، با فتح نون نیز خوانده شده است.
این لفظ در اصل مصدر است، در شىء حقیر و امر ناچیز استعمال مى شود که از شأن آن این است که فراموش شود.
و در چیزى استعمال مى شود که باید به دور انداخته شود و مورد اعتنا قرار نگیرد.
مَنْسِیًّا توصیف لفظ «نسیا» به «منسیّا» جهت مبالغه است.
فَناداها مِنْ تَحْتِها (مریم در حال غم و اندیشه بود که او را ندا کرد) از زیر آن درخت (روح القدس یا فرزندش عیسى)، لفظ «من» با کسره و فتحه میم خوانده شده یعنى از فرودست او ندایى به او گفت: که نداکننده عیسى یا جبرئیل علیه السّلام بود.
أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا غم مخور و اندوهناک مباش که خداوند زیر قدمهاى تو چشمه آبى جارى ساخت.
وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَهِ و آن درخت را تکان بده.
تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا با ضمّهى تاى فوقانى و تخفیف سین و کسرهى قاف، «یساقط» با فتح یاى تحتانى و تشدید سین و با فتح یاى و تخفیف سین و با فتح تاى فوقانى و تشدید سین خوانده شده، یعنى تا رطب تازهاى بر تو فروریزد.
فَکُلِی وَ اشْرَبِی از رطب بخور و از آب بیاشام، یا از هر غذایى که در این مکان ممکن است بخور و از هر آشامیدنى ممکن بیاشام، یا مقصود مطلق خوردنى و آشامیدنى در هر مکان است.
وَ قَرِّی عَیْناً و با این فرزند چشمت را روشن ساز، که شایسته نیست تو به سبب وجود این فرزند اندوهناک باشى، از توهّم سرزنش نادانان اندیشه بد به خود راه مده.
فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً پس اگر کسى را دیدى که از فرزندت مى پرسد.
فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً بگو من براى خدا نذر سکوت کردم، چون لفظ «صوم» به معناى سکوت است عدم تکلّم را فرع بر آن کرد.
بعضى گفته اند: در بنى اسرائیل این چنین بود که هر کس مى خواست در عبادت کوشش کند از حرف زدن روزه مى گرفت.
چنانچه از طعام، روزه مى گرفت و روى همین جهت لفظ «صوم» در عدم تکلّم استعمال شده است.
فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا و هرگز امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت: برخى گفتهاند: این مقدار اجازه داشت حرف بزند و بگوید که من حرف نمىزنم.
و بعضى گفته اند: با اشاره مى فهماند که نمى تواند حرف بزند.
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا سپس عیسى را در خرقهاى پیچیده و او را قنداق کرد و به نزد قومش آورد.
قوم او پس از آن که دیدند مریم داراى فرزندى شده در حالى که شوهرى نداشته است و گفتند:
یا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیًّا لفظ «فرىّ» به معناى یک امر ساختگى یا یک امر بزرگ است.
یعنى اى مریم کار شگرف و بزرگى انجام دادهاى! یا أُخْتَ هارُونَ بعضى گفتهاند: هارون مرد صالحى بود که جهت استهزا مریم را به او نسبت دادند، یا این نسبت جهت صلاح و عبادت مریم بوده است.
و بعضى گفته اند: هارون از طرف پدر برادر مریم بود، برخى نیز گفته اند که هارون معروف به فسق و فجور بود لذا مریم را به او نسبت دادند.[۱۴] ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ پدر تو مرد بدى نبود که تو این کار را از او کسب کرده و یاد گرفته باشى.
وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا و مادر تو زن بدکار نبود (پس تو دختر بکر از کجا فرزند یافتى).
فَأَشارَتْ إِلَیْهِ مریم اشاره به کودک خود نمود و گفت:با او سخن بگویید و از او سؤال کنید.
قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ گفتند: چگونه سخن گوییم با کسى که شأن او این است که در گهواره باشد؟
صَبِیًّا در حالى که او کودک است.
برخى گفته اند: آنان از این سخن مریم غضبناک شدند و گفتند: مسخره کردن او ما را از زنا کردن او بر ما سخت تر است.
قالَ آن طفل (به امر خدا به زبان آمد و) گفت (عیسى علیه السّلام):
إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ من بندهى خدا هستم، او ابتدا اقرار به عبودیّت خودش کرد تا مردم از بدون پدر بودن و سخن گفتن او در کودکى توهّم نکنند آنچه را که توهّم کردند که او فرزند خداست، یا او خداست یا او ثالث ثلاثه است (اقنوم سوّم است، ربّ، روح القدس، ابن یا مصدر اوّل: عقل اوّل، نفس اوّل،) در حالى که (و کلمه اللّه یعنى یقین جامع و مظهر هر سه اقنوم در عین وحدت بود).
آتانِیَ الْکِتابَ مرا کتاب آسمانى عطا فرمود فعل را ماضى آورد چون وقوع یا استعداد و آمادگى عیسى امرى محقّق و حتمى بود و مقصود از کتاب، انجیل یا کتاب نبوّت است.
وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أَیْنَ ما کُنْتُ[۱۵] و خداوند هرجا که باشم مرا کثیر الخیر و نفع رساننده یا نموّکنندهى در خیر قرار داده است.
وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا وَ بَرًّا بِوالِدَتِی و مرا همواره مادام که زنده باشم به نماز و زکات و نیکوکارى به مادرم سفارش کرده است.
لفظ «برّا» با فتحهى با خوانده شده، وصف است به معناى خوبى و نیکى زیاد.
بنا بر این، عطف بر «مبارکا» است، لازمهى آن فاصله واقع شدن بین معطوف و معطوف علیه است، یا عطف بر «أوصنى» به تقدیر «جعلنى» است، «برّا» با کسرهى با خوانده شده که عطف بر «الصّلاه» باشد.
وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیًّا و خداوند مرا زورگو و سخت دل قرار نداده است.
وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا[۱۶] و سلام حقّ بر (جان پاک) من به روزى که به دنیا آمدم و روزى که از جهان بروم و روزى که براى زندگانى ابدى آخرت برانگیخته شوم.
در مورد یحیى علیه السّلام خداوند فرمود: «سلام علیه» که لفظ «سلام» را به صورت نکره آورد، در اینجا به صورت معرفه ذکر کرد، سلام یحیى را نسبت به خدا داد و سلام عیسى را به خود عیسى، وجه این تغییر از تفاوت مقام عیسى علیه السّلام و یحیى علیه السّلام معلوم مىشود.
ذلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ آرى: عیسى بن مریم این گونه است، یعنى، به بندگى خدا اقرار دارد.
او کسى نیست که آنان به الهیّت و یا فرزند خدا بودنش قایل باشند.
قَوْلَ الْحَقِ «قول الحقّ» مرفوع خوانده شده بنا بر این که بدل از «عیسى» یا خبر بعد از خبر یا خبر مبتداى محذوف باشد، یعنى این کلام قول حقّ است، یا عیسى قول حقّ است.
و «قول الحقّ» به صورت منصوب خوانده شده تا مفعول مطلق و تأکیدکنندهى غیر خودش باشد که در این صورت اضافه «قول» به «حقّ» از نوع اضافهى بیانیّه است، یعنى من مىگویم قولى را که آن حقّ است، یا به تقدیر لام است، یعنى آن قول خداست.
الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ و این سخن حقّى است که در آن شکّ یا جدال و نزاع مىکنند به این گونه که یهود مىگویند عیسى علیه السّلام دیوانه یا ساحر است، نصارا مىگویند او فرزند خدا یا خدا، یا او یکى از سهتاست.
ما کانَ لِلَّهِ أَنْ یَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ صحیح نیست (امکان ندارد) که خدا فرزندى داشته باشد چنانچه نصارا مىگویند، نوع بیان این کلمه طورى است که مقصود از آن نفى امکان است.
سُبْحانَهُ و منزّه است خداوند تعالى از مجانست با فرزند و احتیاج به همراه و مصاحب.
إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ آنگاه که خدا کارى را مقرّر فرماید، همین که بگوید بشو، موجود مى شود پس بدون پدر بودن عیسى سبب نمى شود که گفته شود او فرزند خداست.
چه اسباب ابزار مسبّب الاسباب است و او بىابزار تواند.[۱۷] وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ لفظ «إنّ» با فتحه همزه به تقدیر لام متعلّق به قول خدا «فاعبدوه» است و لفظ «فا» زایده یا به تقدیر «امّا» یا به توهّم آنست (یعنى فرض شود «امّا» در جمله بوده است) یا «إنّ» و ما بعدش عطف بر «الصّلاه» است؛ با کسر همزه نیز خوانده شده تا عطف بر «انّى عبد اللّه» باشد، یا ابتداى کلام از جانب خداست به تقدیر «قل» تا خطاب به محمّد صلّى اللّه علیه و آله باشد (یعنى بگو اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله که) خدا پروردگار من و شما (و همه عالم) است، پس او را بپرستید.
هذا لفظ «هذا» اشاره به آن چیزى است که ذکر شد از جمع بین اعتقاد به ربوبیّت خدا و عبادت براى او که آن کمال دو قوّهى علّامه و (قوّه علم به خدا یا وجدان ادراکى) و عمّاله (قوّه عملى با وجدان ارادى) است، یا اشاره به جمع بین عبادت و خروج از انانیّت و استقلال به امر و دخول تحت امر الهى است، صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ راه راست به سوى خداست که راه راست همین راه خداپرستى است، تفسیر این آیه در سورهى آل عمران گذشت.
[۱] در ثواب تلاوت این سوره از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود: هر که به قرائت آن مداومت کند به اهل و عیال و هستى و مال او بدى و آفتى نرسد و در آخرت هم از موالیان حضرت عیسى بوده باشد و مانند ملک سلیمان بن داود اجر و ثواب به او عطا مىشود. مجمع البیان.
[۲] در مجمع البیان از امیر المؤمنین علیه السّلام چنین روایت مىکند که در دعاى خود مىفرمودند:
( اسألک یا کهیعص). مجمع البیان ج ۳ ص ۵۰۲ و تفسیر الصّافى ج ۳ ص ۲۷۳
[۳] زکریّا علیه السّلام از پیامبران بزرگ بنى اسرائیل است که نامش هفت بار در قرآن ذکر شده است؛ در سورهى انعام نامش در ردیف یحیى، عیسى و الیاس از زمرهى صالحان آمده است و در سورهى آل عمران آیات ۳۷ و ۳۸ متکفّل مریم و مستجاب الدّعوه آمده، حضرت زکریّا بعد از شهادت فرزندش یحیى به دستور هیرودیس پادشاه یهود، به خارج شهر گریخت و به درون درختى پناه برد ولى چون گوشه ردایش بیرون مانده بود تعقیبکنندگان پیدایش کردند و او را به همراه آن درخت با ارّه به دونیم کردند.( اعلام قرآن)
[۴] عیّاشى از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: شخصى از پدرم معناى آیه و انى خفت الموالى من ورائى را سؤال کرد فرمود: مراد از موالى عموزادهها مىباشند و چون زکریّا فرزندى نداشت خدا را به شرافت و بزرگى محمّد صلّى اللّه علیه و آله و آل او قسم داد که به او پسرى کرامت بفرماید دعایش مورد اجابت واقع و در سنّ پیرى یحیى علیه السّلام را به او عطا فرمود.
تفسیر عیّاشى.
[۵] نام زن زکریّا الیصاپات( الیزابت) بوده است( لسان العرب).
[۶] حال باشد براى ضمیر« ى»( یرثنى وارثا) یا حال براى ضمیر ث( خفت وارثا).
[۷] جهت کسب اطّلاع بیشتر به جلد سوّم ترجمهى بیان السعاده سورهى آل عمران مراجعه شود. از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرموده: … و هم چنین بود حسین علیه السّلام که قبلا کسى را چنین نامى نبود و آسمان بر احدى گریه نکرد مگر بر یحیى و حسین علیهما السّلام که چهل روز براى شهادت و مظلومیّت آنان گریه نمود وقتى از حضرتش سؤال کردند که چگونه آسمان براى آنان گریست؟ فرمود: طالع مىشد قرمز و غروب مىکرد قرمز و قاتل یحیى و حسین علیهما السّلام هر دو ولد الزّنا بودند.( طبرسى).
[۸] براى اطلاع بیشتر از شرح حال یحیى علیه السّلام سوره آل عمران ترجمهى بیان السّعاده ج ۳ مراجعه شود.
[۹] عاقر: در اصل از واژهى عقر، به معناى ریشه و اساس یا به معناى حبس است، این که به زنان نازا عاقر مىگویند به خاطر آنست که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا این که تولّد فرزند در آنها محبوس شده است. مترجم
[۱۰] از حضرت باقر علیه السّلام روایت شده است که فرمود: قسم به خدا هم چنان که یحیى در کودکى به نور حکمت آراسته گردید امیر المؤمنین علیه السّلام نیز از طفولیّت و کودکى به دانش حکمت امامت برخوردار و از تأییدات الهى مستفیض شدهاند. تفسیر جامع جلد ۴ ص ۲۴۹.
البتّه عدّهاى پیرو یحیى هستند و کتابى را هم به او نسبت مىدهند و شاید صابئین موحّد پیروان یحیى باشند. اعلام قرآن صفحه ۶۶۷.
[۱۱] در کافى از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده فرمود جبرئیل پیراهن مریم را دمید وقتى پیراهن را در بر کرد حامله شد و تمام مدّت حمل مریم نه ساعت بود خداوند هر ساعت را به جاى ماهى قرار داد.
[۱۲] این آیات دلالت دارد بر این که جائز است بر غیر انبیا اظهار معجزه زیرا معلوم است که مریم پیغمبر نبوده و با این حال ملک بر او نازل گردید و او را به فرزند بشارت داد و بدون تماس با بشرى اولاد پیدا نمود و این از بزرگترین معجزات به شمار مىرود پس چگونه مىتوان گفت بر غیر نبىّ اظهار معجزه جائز نیست؟ مجمع البیان.
[۱۳] به نظر مىرسد که جنبهى باطنى و معنوى و طى الارض روحانى باشد سند و مأخذ در کتاب تهذیب شیخ طوسى قدّس سرّه.
[۱۴] در انجیل لوقا باب ۱ آیه ۵ الیصابات( الیزابت) خواهر مریم« دختر هارون» ذکر شده به معناى این که نسبتش به هارون برادر موسى مىرسید و هر کس که از طبقه کاهنان بوده به نام دختر هارون یا خواهر هارون معرفى شده است. پس خواهر هارون یعنى اى مریم که از قبیله کاهنان و باید مقدس و محترم باشى چرا چنین کردى!
[۱۵] در کافى از برید کناسى ذیل آیه فوق روایت کرده گفت از حضرت صادق علیه السّلام معناى آیه را سؤال نمودم- فرمود چون عیسى هفتساله شد بر او وحى نازل گردید و از همان موقع بر مردم و یحیى حجّت گردید و ممکن نیست یک روز زمین خالى از حجّت باشد حضورش عرض کردم آیا در زمان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و حیات آن حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام حجّت بر خلق بوده است؟ فرمود بلى پیغمبر مردم را به ولایت على علیه السّلام دعوت فرموده و اطاعت آن جناب بر تمام مسلمین واجب بوده ولى تا موقعى که پیغمبر حیات داشت آن حضرت ساکت بود و با وجود پیغمبر تکلّم نمىفرمود با آن که دانا و حکیم و وحید دهر بود و بعد از وفات پیغمبر اطاعت خدا و رسول او به على علیه السّلام انتقال و اختصاص یافت است.
[۱۶] ابن بابویه از حضرت باقر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: نشو و نماى حضرت عیسى هر روزى مطابق دو ماه مردمان دیگر بود هنگامى که هفتماهه شد مادرش مریم دست او را گرفت و در نزد معلّمى برد معلّم به عیسى گفت: بگوبسم اللّه الرّحمن الرّحیم عیسى فرمود، گفت: بگو ابجد، عیسى سر به آسمان بالا برد به او گفت آیا مىدانى ابجد یعنى چه؟ معلّم تازیانهاى برداشت و خواست عیسى را بزند آن حضرت به او فرمود: نزن مرا، اگر مىدانى معناى ابجد را بگو و اگر نمىدانى تفسیر کنم و شرح دهم برایت؛ معناى آن را! معلّم گفت: بفرمایید عیسى فرمود: الف اشاره به خدا و نعمتهاى اوست با بهجت، جیم جمال و دال دین خدا مى باشد، هوّز: ها؛ هول جهنّم و او ویلى است براى اهل دوزخ، از زمین جهنّم است، حطّى اشاره به خطاهاى مستغفرین است که خداوند آنها را مىآمرزد کلمن کلام خداست که قابل تغییر و تبدیل نیست معلّم به مریم گفت بیا فرزندت را ببر که او داناست و احتیاج به تعلیم و تربیت ندارد.
تفسیر جامع جلد ۴ ص ۲۰۰.
[۱۷] مولانا مىفرماید:
از سبب سازیش من سوداییم | و ز سبب سوزیش سوفسطایم | |
دیده مى خواهم سبب سوراخ کن | تا سبب را بر کند از بیخ و بن | |
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۹، ص: ۶۹