ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره مریم۷۷-۹۸
آیات ۷۷ الى ۸۸
[سوره مریم (۱۹): آیات ۷۷ تا ۸۸]
أَ فَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالاً وَ وَلَداً (۷۷) أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (۷۸) کَلاَّ سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا (۷۹) وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً (۸۰) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (۸۱)
کَلاَّ سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (۸۲) أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (۸۳) فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّما نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (۸۴) یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً (۸۵) وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً (۸۶)
لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (۸۷) وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (۸۸)
ترجمه:
(۱۹/ ۸۸- ۷۷)
آیا نگریستهاى کسى را که به آیات ما کفر [و انکار] ورزید و ادّعا کرد که به من مال و فرزند داده خواهد شد.
آیا از غیب اطّلاع داشت، یا از خداى رحمان پیمانى [خاصّ] گرفته بود؟
چنین نیست؛ گفتهاش را باز خواهیم نوشت و به عذاب او چه بسیار مىافزاییم.
و مدّعیانش را میراث مىبریم و به نزد ما یکّه و تنها خواهد آمد.
و به جاى خداوند خدایانى را به پرستش گرفتند تا عزّت و اعتبار آنان باشند.
چنین نیست زودا که [آن خدایان] پرستش ایشان را انکار کنند و مخالف آنان باشند.
آیا ندانسته اى که ما شیاطین را به سراغ کافران مى فرستیم که از راه به درشان مى برند.
در کارشان شتاب مکن، ما حساب کارشان را داریم.
روزى [آید] که پرهیزگاران را چون مهمانانى گرامى به نزد را داریم.
روزى [آید] که پرهیزگاران را چون مهمانانى گرامى به نزد خداى رحمان محشور سازیم.
و گناهکاران را به هیئت [رمهاى] پیاده و تشنه به سوى جهنّم برانیم. اختیار شفاعت ندارند، مگر کسى که [با ایمان و توحید] از خداى رحمان پیمانى گرفته باشد.
و ادّعا کردند که خداى رحمان فرزندى برگزیده است.
تفسیر
أَ فَرَأَیْتَ[۱] الَّذِی کَفَرَ بِآیاتِنا آیا دیدى کسى را که به آیات ما کافر شد، که البتّه بزرگترین نشانهها و آیات على علیه السّلام است.
(یعنى آن که به ولایت على علیه السّلام کافر شد).
وَ قالَ لَأُوتَیَنَّ مالًا وَ وَلَداً کسى که به آیات ما کافر شده بود گفت: در آخرت من داراى مال و فرزند مىشوم، در خبر آمده است که بعضى از مؤمنین از بعضى از مشرکین طلبکار بود، شخصى بدهکار به عنوان استهزا گفت: آیا شما نمىگویید که در بهشت طلا و نقره و حریر است؟ گفت: بلى، پس کافر گفت:
وعدهى بین من و تو در بهشت، که در بهشت به خدا قسم از بهتر از آنچه در دنیا به تو داده شده به من داده خواهد شد.[۲]
أَطَّلَعَ الْغَیْبَ آیا او به غیب اطّلاعى پیدا کرده؟ و در غیب دیده که در آخرت صاحب مال و فرزند خواهد شد.
أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً یا از خدا عهد و پیمان گرفته، چون این مطلب دانسته نمىشود مگر با مشاهده و تحقیق یا با تعهّد و پیمان از شخصى راستگو، در حالى که علم غیب و تقلید از راستگو از او منتفى است، عهد و پیمان محقّق نمىشود مگر به وسیلهى بیعت با على علیه السّلام و او منکر این بیعت است.
کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ آنچه را که او مى گوید ما به زودى مى نویسیم (ثبت مى کنیم) تا جزاى عمل او را بدهیم، چه سخن او افترا و استهزاست.
وَ نَمُدُّ لَهُ عوض مال و فرزند که او تصوّر کرده عذاب او را زیاد مى کنیم.
مِنَ الْعَذابِ مَدًّا وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ عوض مال و فرزندى که او ادّعا مىکند که در آخرت به او داده خواهد شد او را هلاک کرده و آنچه را که از مال و فرزند در دنیا دارد خواهیم گرفت.
وَ یَأْتِینا فَرْداً در روز قیامت تنها پیش ما مىآید، یعنى آنچه که در دنیا داشته دستش از همه خالى شده، از آنچه که ادّعا مىکرد در آخرت به او داده مىشود چیزى حاصل نمى گردد.
وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَهً عطف بر «قال لأوتینّ» یا بر «کفر بآیاتنا» مىباشد، جمع ضمیر «اتّخذوا» به اعتبار معناست، چون مقصود از «الّذى کفر» جنس کافر است، نه فرد مخصوص، یعنى کافران به جاى خدا خدایانى گرفتند.
لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا تا خدایان براى کفّار سبب عزّت گردند، که لفظ «عزّ» و «عزّه» با کسرهى هر دو، «العزازه» با فتح مصدر فعل «عزّ» است یعنى عزیز گشت.
یا مقصود این است که کفّار به خاطر خدایان عزیز باشند.
کَلَّا نه چنین است.
این کلمه براى ردع و منع آنان از این گمان است.
سَیَکْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ خدایان یا کفّار خیلى زود فرا مىرسد که پرستش ایشان را انکار کنند.
«هم» ضمیر مضاف الیه در «بعبادتهم» محتمل دو وجه است بنا بر هر یک از دو وجه خدایان با کفّار.
وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا خدایان یا کفار مخالف کفار یا خدایانند.
و چون منظور از هر منظور و مقصودى عبارت از ولایت و وفاق و خلاف با آنست مقصود از آیه چنین مىشود: کافرین به ولایت، اطاعت کسانى غیر على علیه السّلام را به گردن گرفتند تا آنان برایشان موجب عزّت باشند، ولى چنین نیست بلکه آنان در اطاعت از خدایانشان کافر گشته و بر ضد آنان خواهند شد، آن موقعى است که آنان را در اعراف، یا در قیامت، یا در آتش، یا در حال احتضار ذلیل و مردود ببینند، على علیه السّلام را در بالاترین مراتب عزّت ببینند، در خبر به آن اشاره شده است.
چون رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر کفّار اندوهناک بود و بر انحرافشان تأسّف مىخورد و گویا که تصمیم گرفته بود نفرین کند خداى تعالى جهت دلدارى او و تأخیر نفرین فرمود:
أَ لَمْ تَرَ با چشم و دید باطنى آیا نمى بینى؟
أَنَّا که ما، (نه غیر ما) أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ شیاطین را بر کافرین فرستادیم دیگر چرا حسرت مىخورى؟ یا در عذاب آنان شتاب مىکنى؟
تَؤُزُّهُمْ أَزًّا «أزّت القدر» از باب «نصر» و «ضرب» جوشش دیگ شدت گرفت، «ازّت السّحابه» یعنى ابر از دور صدا کرد، «ازّ النّار» یعنى آتش را افروخت، «ازّ الشّىء» چیزى را به شدّت حرکت داد، «ازّ» ضربان رگها نیز مى باشد.
پس حالا که مى بینى ما شیاطین را بر کفّار فرستادیم دیگر فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ در عذاب آنها عجله نکن إِنَّما نَعُدُّ ما روزها، یا نفسها را براى آنان مىشماریم یعنى حساب روز و ساعت را داریم.
لَهُمْ عَدًّا این کلمه وقتى گفته مىشود که مقصود اشاره به قلّت و اندک بودن ایّام باشد.
و در خبر است که مقصود شمردن نفسهاست وگرنه پدران و مادران روزها را مىشمارند، یا مقصود این است که ما اعمال آنان را مىشماریم.
یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْداً روزى که پرهیزگاران را چون مهمانان گرامى به نزد خداى رحمان گرد آوریم.
بناى دین معین که گفته شد یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ ظرف براى «نعدّ» و ممکن است ظرف «لا یملکون» یا مفعول «اذکر» مقدّر باشد.
بدان که تقواى حقیقى جز با ولایت حاصل نمى شود، هر کس ولایت على را داشته باشد او متّقى است، خواه به تقواى خود آگاه باشد یا نباشد.
و روز اعراف که آخر برزخهاست شیعه على علیه السّلام به سوى مقامات اخروى، نعمتها و ازواجشان محشور مىشوند؛ طبق تفاصیلى که در اخبار نقل شده است.[۳] اختیار اسم رحمان بدان جهت است که شیعهى على علیه السّلام وقتى به اعراف مىرسند چیزى از اوصاف نفس بر آنان باقى نمى ماند، از هر چیزى که باید از آن پاک شوند پاک مى شوند از قبیل نسبت افعال و صفات به خودشان، بلکه از نسبت انانیّت به خودشان پاک مى شوند، براى آنان فناى کامل و تامّ حاصل مى شود که آن آخر مقامات تقواست، بعد از فناى تامّ هیچ بقایى وجود پیدا نمى کند، مگر با بقاى خدا، پس از بقاى شخصى که باقى مانده اهل عالم و مملکتش را باقى نگاه مى دارد، این بقا عبارت از رجعت در عالم صغیر است، آن نمونهى رحمت رحمانى خداى تعالى است.
و به همین اعتبار فرمود: «نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ» و بر حسب سلوک وقتى سفر دوم براى سالک تامّ و کامل شد و تقواى او به فناى ذاتى منتهى شد و به سبب حقّ در حق سیر نمود در صورتى که عنایت الهى او را درک نماید.
پس از فنا او را باقى بگذارد و سالک نیز با بقاى خدا باقى مى ماند، اهل مملکتش و اهل ملک کبیر را نیز باقى نگه مىدارد، با عدل خدا عادل مى شود و حقّ هر کسى را مى دهد.
و این از خواصّ اسم رحمان است، لذا فرمود:«نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ».
لفظ «وفدا» جمع است مانند «رکب» و «صحب» حال از «متّقین» است، یا مصدر است به معناى جمع وصفى و حال یا مصدر مفعول مطلق است بدون این که از لفظ فعلش باشد، یا تقدیر «حشر وفد» است.[۴] وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْداً و گناهکاران را به صورت پیاده و تشنه (به مانند چارپایان) به سوى جهنّم برانیم.
لفظ «ورد» مصدر است، به معناى مشرف شدن بر آب خواه داخل بر آب بشود و خواه نشود، اسم جمع است به معناى جماعتى که وارد بر آب شوند و آن حال یا مصدر مانند «وفد» است.
و در استعمال لفظ «حشر» و در آنجا و «سوق» که جز براى چهارپایان نیست در اینجا نکتهاى است که براى اهل ذوق مخفى نیست، آن احترام و بزرگداشت در آنجا و توهین در اینجا است.
ضمنا «یحشر» و «یساق» به صورت مفرد مذکّر غایب به صیغهى مجهول، در آن صورت «متّقون» و «مجرمون» به حالت رفع (نایب فاعل) خوانده شده است.[۵] لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَهَ مقصود مطلق بندگان است که از ذکر هر دو قسم متّقین و مجرمین استفاده مىشود، یا مقصود فقط مجرمین است که از شفاعت برخوردار نیستند.
إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً استثناى از فاعل «یملکون» یا از «الشفاعه» است به تقدیر «شفاعه من اتّخذ عند الرحمن عهدا» یا استثناى مفرّغ است، یعنى براى احدى مالک شفاعت نیستند، مگر براى کسى که از رحمان عهد و پیمان گرفته باشد.
شفاعت اعمّ از مصدر معلوم و مجهول، یا مصدر فعل معلوم است، یعنى مالک شفاعت براى دیگرى، یا مالک شفاعت دیگرى براى آنان نیستند، در اخبار به همهى اینها اشاره شده است.[۶] و عهدى که نزد رحمان گرفته شده عبارت از عهد و بیعت است، در اخبار به عهد ولایت و بیعت با على علیه السّلام تفسیر شده است، چون گرفتن عهد و پیمان نزد رحمان بدون مظاهر و جانشینان الهى براى کسى قابل تصوّر نیست.
و از امام صادق علیه السّلام وارد شده که فرمود:[۷] یعنى کسى که به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّهى پس از آن گردن نهاده باشد که همان عهد نزد خداست.
و نیز وارد شده که فرمود: نه براى آنها شفاعت مىشود و نه آنها براى کسى شفاعت مىکنند مگر این که با خدا عهد بسته باشند، مگر این که براى او اذن به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و امامان پس از او داده شده باشد که همان عهد با خداست.
و در گذشته بارها تکرار شده است که ولایت همان بیعت است، نه چیز دیگر، در اخبار بر حسب ظاهر در بیان عهد چیزهاى دیگرى از قبیل عهد وصیت و غیر آن ذکر شده است.
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً این جمله عطف بر «کفر بآیاتنا» است و لفظ «ولدا» به صورت جمع خوانده شده است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است که فرمود:[۸] این آیه در مورد قریش است که گفتند: خداى تعالى از ملایکه دخترانى را به فرزندى گرفته است، لذا خدا به عنوان نکوهش فرمود: مىگویند خدا براى خود فرزند برگزیده است!
ایات ۸۹ الى ۹۸
[سوره مریم (۱۹): آیات ۸۹ تا ۹۸]
لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا (۸۹) تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا (۹۰) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (۹۱) وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (۹۲) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (۹۳)
لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا (۹۴) وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَرْداً (۹۵) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا (۹۶) فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا (۹۷) وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً (۹۸)
ترجمه:
(۱۹/ ۹۸- ۸۹)
به راستى که ادّعاى شگرفى پیش آوردید.
نزدیکست که آسمانها از [ناروایى] آن پاره پاره شوند و زمین بشکافد و کوهها خرد شده فروریزند.
از این که براى خداوند رحمان فرزندى قایل شدند.
و سزاوار نیست که خداوند رحمان فرزندى برگزیند.
جز این نیست که هر موجودى که در آسمانها و زمین است، بندهوار سر به درگاه خداى رحمان فرود مى آورد.
به راستى همه را شماره کرده و حساب همگیشان را دارد.
و همگیشان روز قیامت یکّه و تنها به نزد او آیند.
کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، زودا که خداوند رحمان در حقّ آنان مهربانى کند.
همانا آن [قرآن] را به زبان تو بیان کردیم تا پرهیزگاران را به آن بشارت دهى و مردم ستیزهجو را به آن بیم دهى.
و چه بسیار پیش از آنان نسلهایى را بر انداختیم، آیا هیچ یک از آنان را مى یابى یا کمترین صدایى از آنان مى شنوى
لا فتى الّا علىّ لا سیف الّا ذو الفقار
تفسیر
لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدًّا اى کافران همانا شما سخنى بسیار زشت و منکرى را بر زبان آوردید این جمله جواب سؤال یا حال است به تقدیر قول، «إدّ» و «إدّه» با کسره هر دو، «ادّه» با فتح همزه شگفتى و امر رسوا و بد و منکر است.
یعنى: قطعا ادّعاى شگفت و رسوا کنندهاى را پیش کشیده اند! تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ نزدیک است که آسمانها از این اتّهام ناروا از هم گسسته شود.
این جمله صفت بعد از صفت براى «شیئا»[۹] یا حال از آنست،[۱۰] یا جمله مستأنفه[۱۱] است.
وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدًّا «الخرّ» به معناى سقوط به صورت مطلق یا سقوط از بلندى است، «هدّ» منهدم شدن شدید و شکستن است، یعنى، زمین بشکافد و کوهها فروریزد.
أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً بدل از ضمیر «منه» است،یعنى آن گونهاى که براى خدا فرزند قایل شدند.
وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً و شایستهى خدا نیست که فرزند بگیرد.
که او واحد احد است، که رویارو، همراه، همانند، دوّمى ندارد، اگر فرزند داشت براى او دوّم مى شد، اگر دوّم داشت وحدتش منهدم مى شد، با انهدام وحدت وجوبش منهدم مى گشت، پس منزّه است کسى که ذاتش اقتضا مى کند دوّم نداشته باشد.
إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً جواب سؤال در موضع تعلیل است، یعنى، هر کسى که در آسمانها و زمین است روز قیامت بندهى رحمان مىآید، یا در حال وجودشان بندهى رحمان مىآیند در حالى که از انانیّتش بیرون مىرود، نه این که در مقابل خدا قرار گیرد و دوم براى او بشود، تا این که او فرزند نامیده شود چه دختر و چه پسر.
چون مقصود از بندگى، بندگى تکوینى است، همهى افراد انسان بندگان اسماى لطیف و مظاهر آن نیستند، بلکه بعضى از بندگان، بندگان اسماى قهرى و مظاهر آن در دنیا و آخرت مىباشند، لذا از بین اسما اسم رحمان را اختیار کرد که آن محلّ اجتماع اسماى لطفى و قهرى است.
لَقَدْ أَحْصاهُمْ جواب سؤال مقدّر است.
گویا که گفته شده: آیا خداوند آنها را مىداند در حالى که آنها زیاد هستند؟ فرمود: خداوند آنها را شمرده و احصا کرده است.
از حیث ذات و اجزاى ذات، آنچه که به نفع آنان و نیز آنچه که بر ضررشان است.
وَ عَدَّهُمْ و آنها را از حیث تعداد رءوس و افعال و اقوال و احوال و اخلاقشان شمارشى کرده، جمیع حرکات و اشارههاى آنان را شمرده است.
عَدًّا یک نوع شمارشى که از مانند شمارش شما که موقوف بر زمان و تفحّص و تجسّس است خارج مىباشد.
وَ کُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیامَهِ فَرْداً و همه آنها روز قیامت تنها نزد خدا مىآیند یعنى تنها و جدا از کسانى که خیال مىکرد براى او هستند، از کسانى که در دین و دنیا به آنها اعتماد مىکرد، نیز جدا از جمیع اموال و قوا و اعضا، از جمیع نسبتها و اضافات و از دوستان و یاران نزد خدا مىآید.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا همهى آنان (چه مؤمن و چه کافر) تنها مىآیند؟
پس فرمود: مؤمنین با کردار شایسته، دارندگان صفت حبّ و دوستى یا با دوستانشان مى آیند، از دوستانشان نسبت آنها منقطع نمى شود، که هر نسبت و دوستى قطع مى شود جز آن نسبت و دوستى که در راه خدا باشد.
و در اخبار متعدّد وارد شده که رسول صلّى اللّه علیه و آله به على علیه السّلام فرمود:
یا على بگو: الهى براى من در قلوب مؤمنین دوستى و محبّت قرار بده، پس على علیه السّلام این دعا را کرد و این آیه نازل شد.[۱۲] و در بعضى از اخبار آمده است که ولایت امیر المؤمنین همان دوستى و محبّت است که خداى تعالى فرموده، «ودّ» با حرکت سهگانه و او مصدر «ودّ» از باب «علم» و «منع» یا وصف از همین باب است، معناى وصفى اینجا مناسب است.
چه مقصود این است که براى آنان محب و دوستدارى قرار مى دهیم وقتى که به سوى ما بازگشت نمایند، چون نور آنها نور (امام آنها) از جلو و راستشان و راست مى تابد و مى شتابد،[۱۳] اگر مقصود از «ودّ» معناى مصدرى آن باشد پس باید همین معناى مراد باشد.
زیرا که حبّ حقیقى عبارت از ملکوت امام است که برسینهى سالک ظاهر مىشود.
این اشاره به فکر و حضور و سکینهاى دارد که صوفیان گفتهاند، این همان ظاهر شدن امام با ملکوتش بر سالک مىباشد؛ و این که سالک باید همهى اهتمام و همّتش این باشد که شیخ بر او ظاهر شود، اوست که مطلوب نهایى و مقصود بزرگ است.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ لفظ «فاء» عاطفه است و دلالت بر شرافت حکم آینده مىکند و ضمیر «ه» به قرآن، یا به قرآن ولایت على علیه السّلام یا به قرار دادن محبّت و دوستى که ملکوت على علیه السّلام است بر مىگردد، یعنى قرآن یا ولایت یا محبّت را برایت آسان نهادیم.
بِلِسانِکَ تا با لغت و زبان تو باشد، چه زبان در لغت بسیار استعمال مىشود، یا مقصود بر زبان، یا در زبان تو مىباشد.
لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ تا بدان وسیله به متّقین بشارت دهى، به کسانى که به سبب ولایت از راههاى منحرف نفسانى پرهیز کردند.
وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْماً لُدًّا لفظ «لدّ» جمع «ألدّ» است، آن به معناى خصم لجبازى است که به حقّ نمىگرود، یعنى ستیزهجویان را بیم دهى، وَ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ که چه بسیار از این گونه ستیزهجویان (با این گونه نسلها) را برانگیختیم.
که این تهدید بیان جهتى از جهات انذار است.
هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ حال از ما بعدش مىباشد، در حالى که آیا از آنها هیچ حسّ و دریافتى دارى؟! مِنْ أَحَدٍ لفظ «من» زایده است.
أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً آیا صدایى از آنها مىشنوى؟
یعنى از آنها هیچ اثرى نمىبینى و هیچ صدایى نمىشنوى.[۱۴]
[۱] توضیح- در اینجا أ فرایت به معناى( اخبر) تفسیر شده، آیا ندیدى آن را که به آیات ما نگروید زیرا که رؤیت قوىترین سند اخبار این است که به معناى خبر دادن استعمال شده.
منهج الصّادقین.
[۲] میبدى در تفسیر کشف الاسرار مىگوید: این کافر العاص بن وائل سهمى بود که مردى زندیق و منکر بعثت( برانگیختن در روز قیامت) بود و از جملهى مستهزیان، خبّاب را بر وى دینى بود به تقاضا شد، جواب وى داد به استهزا که نه شما مىگویید که در بهشت زر و سیم و حریر است؟ خبّاب گفت: بلى ما مىگوییم و در کتاب خداست، عاص به استهزا گفت: اکنون صبر کن تا به بهشت رسیم که اللّه تعالى مرا آنجا مال و فرزند دهد و دین تو بگزارم. ربّ العالمین در شأن وى این آیت فرستاد.
[۳] مخزن العرفان فى تفسیر القرآن.
[۴] نقل شده که بعضى بر مرکوب عبادات و طاعات سوار باشند و برخى بر مراکب همم علیا که مقصد آنها قرب جوار حقّ تعالى است، جماعت اوّل بهشتجویانند و طایفه دوّم خداطلبانند که آنان را به قرب رحمان خوانند، بسیار فرق است بین طالب جنان و طالب رحمان.
منهج الصّادقین.
[۵] اگر« یحشر المتّقون» بخوانیم یعنى وقتى که پرهیزکاران گرد آورده شوند در نزد خدا و اگر« یساق المجرمون» بخوانیم، یعنى وقتى گناهکاران رانده شوند به سوى جهنّم. مترجم
[۶] تفسیر الصافى ج ۳ ص ۲۹۵ و الکافى ج ۱ ص ۴۳۱ ضمن ح ۹۰.
[۷] تفسیر الصافى ج ۳ ص ۲۹۶ و تفسیر القمى ج ۲ ص ۵۷.
[۸] مخزن العرفان فى تفسیر القرآن.
[۹] اگر صفت بعد از صفت باشد در آن صورت معناى آن این است که چیز پیش خود ساختهى شکافنده آسمانها آوردهاند.
[۱۰] اگر حال باشد یعنى چیز پیش خود ساختهاى است که شکافنده آسمانهاست.
[۱۱] جمله مستأنفه همان نفى فوق است که آوردهایم.
[۱۲] در حدیثى از امام صادق علیه السّلام مىخوانیم: که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آخر نماز خود با صداى بلند به طورى که مردم مىشنیدند در حقّ امیر مؤمنان على علیه السّلام چنین دعا مىکرد. خداوندا محبّت على علیه السّلام را در دلهاى مؤمنان بیفکن و هم چنین هیبت و عظمت او را در دلهاى منافقان، در این هنگام آیه فوق و آیه بعد از آن نازل شد. نور الثّقلین ج ۳ ص ۳۶۳.
[۱۳] اشاره به آیه ۸ سوره تحریم … و الّذین آمنوا نورهم یسعى بین ایدیهم و بایمانهم …
[۱۴] اشاره به این که همه مردند و هلاک گردیدند و نه از آنها اثرى باقى مانده و نه صوت و صدایى از آنان شنیده مىشود.
کو اثر از سروران تاجبخش | کو نشان از خسروان تاجدار | |
سوخت دیهیم شهان کام جوى | خاک شد تخت ملوک کامکار | |
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۹، ص: ۱۴۱