ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره طه۳۶-۷۶
آیات ۳۶ الى ۴۸
[سوره طه (۲۰): آیات ۳۶ تا ۴۸]
قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى (۳۶) وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى (۳۷) إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى (۳۸) أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی (۳۹) إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ یا مُوسى (۴۰)
وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی (۴۱) اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی (۴۲) اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى (۴۳) فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (۴۴) قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى (۴۵)
قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى (۴۶) فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى (۴۷) إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۴۸)
ترجمه:
(۲۰/ ۴۸- ۳۶)
فرمود اى موسى خواسته ات برآورده شد.
و بار دیگر هم در حقّ تو نیکى کرده ایم.
آنگاه که به مادرت آنچه باید وحى کردیم.
که او را در صندوق بگذار و آن را در دریا بیفکن، تا او را به ساحل افکند تا [سر انجام] دشمن من و دشمن او، او را بیابد و برگیرد؛ در حقّت مهربانى کردم تا زیر نظر من بار آیى.
چنین بود که خواهرت [سرگشته] مىرفت و مىگفت آیا کسى را به شما نشان دهم که سرپرستى او را عهدهدار شود؟ [گفتند آرى] و [سر انجام] تو را به آغوش مادرت بازگرداندیم که دل و دیدهاش روشنى یابد و غم نخورد؛ [سپس که بزرگ شدى] کسى را [به غیر عمد] کشتى؛ و تو را از غم و غصه رهانیدیم و چنانچه باید و شاید آزمودیم؛ سپس چندى در میان اهل مدین بسربردى، سپس اى موسى به هنگام [براى رسالت] آمدى.
و تو را براى خود پروردیم.
تو و برادرت نشانههاى معجزهوار مرا ببرید و در یاد کردن من سستى مورزید.
به سوى فرعون بروید که او را سر به طغیان برداشته است.
و با او سخنى نرم بگویید، باشد که پند گیرد یا خشوع و خشیت یابد.
گفتند پروردگارا ما مىترسیم که بر ما پیشدستى یا گردنکشى کند.
فرمود مهراسید من خود با شما هستم [و] مىشنوم و مىبینم.
پس به نزد او بروید و بگویید ما فرستادگان پروردگارت هستیم، بنى اسرائیل را همراه ما بفرست، آزارشان مکن؛ ما براى تو از سوى پروردگارت پدیدهاى معجزهآسا آوردهایم؛ و سلام بر کسى که از هدایت پیروى کند.
به راستى به ما وحى شده است که عذاب بر کسى نازل مىشود که تکذیب پیشه کند و روى بگرداند.
تفسیر
قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى[۱] خداوند فرمود اى موسى درخواست تو به تو داده شد.
بعضى گفته اند: این جمله دلالت مىکند بر این که مقصود از قول موسى: «گره از زبانم بگشا» گره باطنى بوده است، چه لکنت ظاهرى زبان و گره ظاهرى باقى بوده است، چه خداى تعالى در حکایت از فرعون مىفرماید: موسى بیان واضحى ندارد.
وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى همانطور که بر تو این دفعه منّت گذاشتیم و تو را با رسالت شرافت بخشیدیم و درخواست تو را اجابت کردیم یک بار دیگر بر تو منّت گذاشتیم.
إِذْ أَوْحَیْنا ظرف «منّنا» یا بدل از «مرّه اخرى» اگر در لفظ «مرّه» ظرفیّت اعتبار شود، چه این لفظ به معناى «فعله» یعنى یک مرتبه از فعلى است که قبل از آن آمده است، ولى گاهى در آن معناى ظرفیّت اعتبار مىشود به این گونه که قبل از آن زمان در تقدیر گرفته مىشود.
إِلى أُمِّکَ آن وقت که تو به دنیا مىآمدى و مادر تو مىترسید که تو را بکشند.
ما یُوحى[۲] آنچه که باید به مادرت وحى مىشد وحى کردیم، این وحى نباید ترک مىشد چون مصلحتهاى متعدّدى بر آن مترتّب بود از قبیل نجات دادن بنى اسرائیل از قبطى و هلاک کردن دشمنان خدا، و احیاى عالم به سبب انتشار آوازهى رسالت.
در مورد وحى به مادر موسى سخن بسیار است که الهام بود، یا وحى بر لسان نبىّ وقتش بود، یا به طریق سخن گفتن ملایکه در خواب یا در بیدارى، کدام؟
أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ لفظ «أن» تفسیریّه و تفسیر آن چیزى است که به مادر موسى وحى شده است، یا مصدریّه و بدل از «ما یوحى» یعنى به او وحى کردیم که صندوقى بسازد که آب در آن نفوذ نکند و تو را در آن صندوق بگذارد.[۳] فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِ پس آن تابوت یا موسى را در دریا بینداز.
فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ[۴] تا دریا او را به ساحل افکند، تا سر انجام دشمن من و دشمن او (تو) آن را برگیرد.
تکرار «عدوّ» براى این است که در مقام ذمّ تکرار ذمایم مطلوب است و براى این که جهت عداوت و دشمنى هر یک غیر از جهت دشمنى دیگرى است.
وَ أَلْقَیْتُ عطف بر «أوحینا» است و تفاوت در مسند الیه که در اینجا متکلّم وحده است، در آنجا متکلّم مع الغیر یا براى این است که وحى جز با یک واسطه یا واسطههاى متعدّد محقّق نمىشود، ولى القاى محبّت بدون واسطه است، یا جهت اشاره به احترام و بزرگداشت موسى علیه السّلام است به این گونه که خداى تعالى محبّت را خودش به موسى القا کرده، ولى وحى به مادر موسى چنین نبوده، ممکن است که تفاوت مسند الیه از باب محض تفنّن و تجدید نشاط باشد.
عَلَیْکَ مَحَبَّهً محبّت بزرگ یا کوچک.
مِنِّی صفت محبّت است یعنى محبّت خودم را بر تو القا کردم، پس تو محبوب من شدى، هر کس که محبوب من شود محبوب همه مىگردد، که محبّت همهى موجودات رقیقشدهى محبّت من است.
پس هرگاه محبّت من به چیزى متعلّق شود محبّت جمیع موجودات به همان چیز متعلّق مىشود، چون همهى محبّتها میل به اصلشان دارند، که آن محبّت من است.
یا معناى آن این است که محبّت مردم را از جانب خودم بر تو القا کردم نه از جانب اسباب و وسایل مانند جمال و کمال، یا محبّت تو نسبت به خودم را بر تو القا کردم تا تو محبّت و دوستدار من شدى، من هم محبّت و دوستدار تو شدم، زیرا که هر محبوبى محبّ و دوستدار خودش را دوست دارد، یا محبّت تو نسبت به مردم را بر تو القا کردم، پس تو محبّ و دوستدار مردم شدى، پس مردم نیز محبّ و دوستدار تو شدند.
لفظ «منّى» ظرف لغو متعلّق به «القیت» به این دو معناى است. و موسى طورى بود که هر کس او را مىدید دوستدار و محبّ او مىشد، لذا وقتى آسیه همسر فرعون به فرعون گفت که این کودک روشنى چشم من و تو مىشود فرعون در پاسخ گفت:
او را نکشید.
وَ لِتُصْنَعَ تا ساخته شوى، عطف بر محذوف است که تقدیر چنین بوده: «لتصیر محبوبا و لتصنع» یا متعلّق به محذوف است که معطوف بر «القیت» است که تقدیر چنین بوده: «فعلت ذلک لتصنع».
عَلى عَیْنِی وقتى گفته مىشود «فلان على عینى» یعنى پیش من محترم است، یا مقصود این است که او محترم است نزد نگهبان من که موکّل بر تو است، به جهت بزرگداشت موسى نسبت به کشتى نوح اینجا فرمود: «على عین» و در آنجا فرمود:اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا.
إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ ظرف متعلّق به «القیت» یا به «تصنع» است، یعنى تا تو تربیت شوى و تکمیل گردى پیش چشمان و نظر من در وقتى که به دست فرعون افتادى و محبّت تو بر دل فرعون افتاد، دایه شیردهندهاى براى تو طلب کردند، تو از هیچ پستان به دهن نگرفتى، آنها منتظر و متوقع شیر خوردن تو بودند، احتیاج شدید به دایه داشتند که ناگاه خواهرت در جستجوى تو نزد فرعونیان مى رود.
فَتَقُولُ پس به آنها مىگوید:
هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى مَنْ یَکْفُلُهُ آیا شما را راهنمایى بر کسى بکنم که کفایت این کودک را بر عهده بگیرد، آنان از خواهرت خواستند که دایهاى براى تو پیدا کند، فرعون مادر تو را احضار کرد و تو را به او تسلیم نمود تا با اجرت و مزد تو را شیر دهد.
فَرَجَعْناکَ إِلى أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ پس تو را به مادرت باز مىگردانیدیم تا چشم مادرت را روشن کنى که اندوهناک نگردد، یا تو اندوهناک نباشى.
وَ قَتَلْتَ نَفْساً عطف بر «أوحینا» است، مقصود از قتل نفس قتل قبطى است که با سبطى نزاع مى کرد که موسى علیه السّلام به او حمله کرد. چنانچه خواهد آمد.
فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِ پس تو را از غم نجات دادیم، به این گونه که به تو الهام کردیم و تو را جهت خروج از شهرراهنمایى کردیم.
وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً[۵] تو را از اوّل انعقاد نطفه ات با انواع بلاها آزمایش کردیم تا عبرت براى ناظرین و شنوندگان و حجّت بر کسانى باشى که قدرت خدا را انکار مى کنند، با خدا مکر و حیله به کار مىبرند، به این گونه که انعقاد نطفهى تو را بر در قصر فرعون دادیم، در شبى که فرعون بین زنها و مردهاى بنى اسرائیل جدایى انداخته بود.
و مادر تو در سالى به تو حامله شد که فرعون به هر زنى از بنى اسرائیل یک زن قبطى را موکّل کرده بود که زنها را تفتیش مىکرد تا زنهاى حامله را کشف کند.
امّا در مورد تو حیاى زنانه آنان را گرفت، حمل تو آشکار نگشت، تو در سالى به دنیا آمدى که فرعون هر مولود مذکّر اسرائیلى را مى کشت، پس محبّت تو را بر دل زنى که موکّل مادرت بود انداختم تا به مادرت گفت: اندوهناک مباش و هر کارى که دلت مى خواهد با این کودک بکن و تو ار به فرعونیان خبر نداد، مادرت تو را به دریا انداخت.
پس تو را از غرق شدن و سایر آفتهاى دریایى سالم نگهداشته و تو را تسلیم فرعون نمودیم، محبّت تو را در دلش انداختم، در دامن دشمنت تو را تربیت نمودم و بزرگ کردم تا آنجا که از مادرت تقاضا نمود با مزد و اجرت به تو شیر بدهد، تو را آزمایش کردم به این گونه که فرعون چند بار کمر همّت به قتل تو بست و من تو را سالم نگهداشتم، یک تن از آنها را کشتى و از ترسشان به شهر مدین فرار کردى در حالى که رفیق و زاد و راحله نداشتى.
و تو را به مدین پیش شعیب پیامبرم سالم رساندم که او دخترش را به تو تزویج نمود، نیز تو را امتحان کردم که خودت را ده سال اجاره دادى تا گوسفندان شعیب را بچرانى.
یعنى با آن اجاره ده سال محبوس شدى و کمال تو در همان حبس بود، پس از آن که از مدین خارج شدى تو را به سرما، تاریکى شدید، گم کردن راه، پراکنده شدن گوسفندان، درد زاییدن گرفتن همسرت و روشن نشدن چخماق مبتلا کردم تا تو را به این وسیله براى مناجات و کلام خودم خالص گردانیدم.
فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ[۶] پس سالها (ده سال) در مدین ماند طبق آنچه روایت شده موسى دورترین و بیشترین مدّت را که لازمه پیمان با شعیب بود به اتمام رسانید.
ثُمَّ جِئْتَ سپس از مدین به سوى من، یا به اینجا، یا به مصر آمدى عَلى قَدَرٍ در حالى که به حدّ کمال رسیدى، یا به حدّى رسیدى که اکنون مى توانى سنگینى رسالت را بر عهده بگیرى، یا بر قوّت بدن و نفست رسیدى.
یا مقصود فضل و برترى رسالت است که براى تو مقدّر شده است.
یا مُوسى در تکرار ندا لطف از جانب خدا و لذّت بردن منادى است.
وَ اصْطَنَعْتُکَ این صیغه جهت مبالغه در صنع و آفرینش است، یعنى من تو را آفریدم و تربیت کردم و کامل نمودم، کمالى که شایستهى بزرگان و کاملین از مردها و مخصوص آنانست.
لِنَفْسِی این نهایت بزرگداشت، احترام و تکریم موسى علیه السّلام است و چون مقصود خداى تعالى این است که موسى را به سوى کسى بفرستد که موسى از او ترسناک است، قبل از آن چیزهایى را ذکر مىکند که دفعات متعدّد بر او منّت گذاشته، تا آنها را یادآورى کرده او را از ترسى که دارد دلدارى دهد تا هنگامى که به سوى فرعون مى رود قوّت قلب داشته باشد.
خداى تعالى فرمود: اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا سست نباشید فِی ذِکْرِی در ذکر من که آن را از شیختان گرفتید تا بر آن ذکر مستمرّ و دایم باشید.
یا در یادآورى من و توجّه به من با دلهایتان در هر وضعى که بودید، یا در هنگام دعوت به سوى من، یا در رسالت من یا در ذکر من با زبانهایتان نزد فرعون سستى نکنید.
اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى شما دو تن به سوى فرعون بروید که سرکشى نموده است.
«اذهبا» تأکید «اذهب» اوّلى است و لذا ادات وصل نیاورد.
فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً[۷] و با او به ملایمت سخن گویید لفظ «قول» به معناى مصدرى یا به معناى مقول مفعول مطلق یا مفعول به است.
لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى شاید که او پند گیرد تا از خدا بترسد (و ترک ظلم کند).
از امام کاظم علیه السّلام آمده است: این که خداى مىفرماید: لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى براى آنست که موسى بر رفتن به سوى فرعون حریصتر باشد، در حالى که خداوند مى دانست که فرعون نه متذکّر مى شود و نه مى ترسد، مگر وقتى که عذاب ببیند، تذکّر کنایه از امید و رجا و خشیت عبارت از خوف است.
قالا موسى بر زبان قال و هارون به زبان حال گفتند، یا فقط موسى گفت، ضمیر تثنیه از باب تغلیب است، یا هر دو پس از بازگشت موسى به مصر و اعلام هارون علیه السّلام به رسالت گفتند:
رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا پروردگارا ما مى ترسیم که فرعون با اتّکا به قدرت و قوّتش بر ما و آیات ما پیشدستى کند، یا بر ما زیاده ستم روا دارد.
لفظ «یفرط» به صورت مجهول و معلوم خوانده شده، از «أفرط» به معناى حمله کردن با سرعت و شتاب، یا از «أفرط» به معناى اسراف کردن است.
أَوْ أَنْ یَطْغى یا به علّت قساوت و پادشاهى که دارد، مىترسیم که پیش از ابلاغ پیام گردنکشى ورزد.
یا نسبت به تو چیزى اظهار کند که ما به آن راضى نیستیم و تحمّل آن را نداریم.
قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما خداوند فرمود: نترسید که من همواره همراه شما هستم یعنى همراهى خاصّى که غیر از همراهى مطلق است که خدا با هر چیزى دارد.
پس معیّت و همراهى من با شما از حمله و ستم بر شما و طغیان بر من بازش مىدارد.
أَسْمَعُ من از او چیزى مىشنوم که شما نمى شنوید.
وَ أَرى[۸] و از او چیزى مىبینم که شما آن را نمىبینید، پس شرّ او را از شما در هر حال بر مىگردانم و شما را یارى مىکنم به نحوى که نه شما مىبینید و نه فرعون مى بیند.
فَأْتِیاهُ حالا که من با شما هستم و مىبینم و مىشنوم پس بدون ترس نزد فرعون بروید و به یارى من متّکى باشید.
فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ و بگویید که ما فرستادگان پروردگارت هستیم.
تثنیه آوردن لفظ «رسول» در اینجا، مفرد آوردن آن در سورهى شعرا براى اشاره به وحدت رسالت و تعدّد رسولها مىباشد.
فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ بنى اسرائیل را از بندگى رها کن و با ما به هر شهرى که بخواهیم بفرست.
یا بنى اسرائیل را با ما از عذاب رها کن چه ما در مصر باشیم یا در غیر مصر از شهرهاى دیگر.
قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ جواب سؤال مقدّر، یا سؤال است که در حین تکلّم مذکور است و در هنگام حکایت حذف مى شود، گویا که گفته است:
آیا شما چیزى دارید که دلالت بر صدق و راستى شما بکند؟
پس موسى و هارون گفتند: ما نشانهاى آوردیم که دلالت بر صدق و راستى در رسالت ما از جانب پروردگار تو مىکند.
و تکرار «ربّک» براى اشاره به این است که فرعون مربوب است، ربّ نیست بر خلاف ادّعایى که مىکرد، این کلام جزیى از بیان سخنى است که موسى و هارون به آن امر شده بودند، یا این کلام از موسى و هارون است، تقدیر آن چنین است: پس هارون آمدند و آنچه را که خداوند فرموده بود به فرعون گفتند؛ پس فرعون گفت: دلیل و نشانهى شما چیست؟
گفتند: ما نشانهاى از جانب پروردگارت براى تو آوردهایم … تا آخر آیه.
وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى شما دعوتتان را نزد فرعون اظهار کنید، اظهار کنید که بر دعوت خود نشانه و دلیل دارید، سپس به او بدرود بگویید به گونهى ترک و متارکه، به نحوى که کنایه از گمراهى او و دعوت او به پیروى از هدایت باشد، یا به او بگویید: سلامتى مال کسى است که پیرو هدایت باشد.
بنا بر آنچه که گفته شد، آیه بعد که مىفرماید: إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّى در موضع تعلیل مى باشد، یعنى چون به ما وحى شده که عذاب خدا بر تکذیب کننده و روى گردان وارد مى شود ما از تو مىخواهیم که بنى اسرائیل را با ما بفرستى، بنا بر معناى اوّل در جملهى این جمله جواب از حال آنها در رسالتشان مى باشد.
این در صورتى است که قول خدا: قَدْ جِئْناکَ نقل بیان خدا باشد (که مىفرماید: به فرعون بگویید که براى تو نشانهها و معجزات دادیم.) ولى اگر این کلام از خود موسى و هارون هنگام ورود بر فرعون باشد قول خداى تعالى: وَ السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى …
تا آخر آیه» از قول موسى و هارون مىشود که ارتباط آن با جملهى سابقش نیز ظاهر بوده است.
آیات ۴۹ الى ۵۶
[سوره طه (۲۰): آیات ۴۹ تا ۵۶]
قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى (۴۹) قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى (۵۰) قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى (۵۱) قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى (۵۲) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى (۵۳)
کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهى (۵۴) مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى (۵۵) وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبى (۵۶)
ترجمه:
(۲۰/ ۵۶- ۴۹)
گفت اى موسى پس پروردگار شما کیست؟
گفت پروردگار ما همان کسى است که به هر چیز آفرینش سزاوار آن را بخشیده سپس هدایتش کرده است.
گفت پس سرنوشت اقوام پیشین چه مىشود؟
گفت علم آن با پروردگار من [و] در کتابى مکتوب است؛ که پروردگار من نه فرومىگذارد و نه فراموش مىکند.
همان کسى است که زمین را زیرانداز شما کرد و در آن براى شما راهها کشید و از آسمان آبى فروفرستاد؛
و با آن بازتان مىگردانیم؛ و بار دیگر از آن بیرونتان مىآوریم.
و همهى پدیدهاى شگرف خویش را به او نمایاندیم ولى دروغ انگاشت و سر باززد.
تفسیر
قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسى فرعون (پس از شنیدن نصایح آنان) گفت: پروردگار شما کیست اى موسى؟ موسى علیه السّلام را ندا کرد یا از باب این که موسى اصل بود و هارون فرع، یا خواست موسى سخن بگوید تا بر حاضرین روشن شود که موسى از تکلّم عاجزست و ادّعایش سست.
و بر این معنا دلالت مىکند قول خداى تعالى در حکایت از فرعون که گفت: «أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ»[۹].
قالَ وقتى فرعون موسى را مورد خطاب قرار داد موسى در مقام جواب از او گفت:
رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ پروردگار ما کسى است که به هر چیزى آفرینش مخصوص خودش را عطا نمود.
لفظ «خلقه» به سکون لام خوانده شده تا مفعول دوّم «أعطى» یا مفعول اوّل آن باشد، یعنى خداوند به هر چیزى خلق و ایجادش را اعطا کرد، یا خلق و صورت متناسبش را عطا نمود، یا به هر چیزى نظیرش را عطا نمود.
زیرا که هر چیزى از حیوان داراى نظیر و مانندى از مذکّر و مؤنّث است، هم چنین است نبات و معدن، حتّى عناصر، که مثلا نظیر و همانند زمین که موافق و سازگار با آنست عبارت از آب است.
ضمنا «خلقه» به صورت فعل ماضى نیز خوانده شده تا صفت «شیئى» باشد.
و معناى آن این است: به هر چیزى از اعیان ثابت و تعیّنات که در مقام علم خدا ظاهر است آنچه را که عطا کرد به آن احتیاج دارد، از قبیل وجود و لوازم وجود از کمالات اوّلى که مناسب حال هر موجودى است، و کمالات ثانوى.
و قول خداوند: ثُمَّ هَدى بیان و تفضیل قول خدا:
«أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ» مى باشد. معناى «خلقه» بخشیدن و کمالات اوّلى است، «هدى» نشان دادن راه، رساندن به طریق، یا به مطلوب است براى وصول به کمالات ثانوى اختیارى در مختارها، با کمالات اضطرارى در موجودات مضطرّ و غیر مختار مىباشد، تعبیر از عطاى کمالات ثانوى به هدایت براى بیان این نکته است که وصول به کمالات ثانوى حتمى نیست؛ بلکه گاهى هست و گاهى نیست.
و موسى علیه السّلام جواب را طورى داد که تلبیس و به اشتباه انداختن و فریب حاضرین براى فرعون ممکن نباشد، موسى در جواب عموم ربوبیّت را پیش کشید تا انکار آن براى فرعون ممکن نگردد و نیز نتواند، این گونه عموم ربوبیّت را با فریب و نیرنگ به خودش نسبت دهد آن چنانکه نمرود گفته بود: «من زنده مى کنم و مى میرانم» لذا فرعون مبهوت ماند و نتوانست سخن موسى را بشکند و پاسخش دهد.
لذا پرسش دیگر پیش کشید و گفت:
قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى پس حال گذشتگان بر حسب بقا و فنا خیر و شرّ، نعمت و نقمت، منازل و امکنه چگونه است؟
از سؤال اوّل اعراض کرد، این بار از چیزى سؤال کرد که موسى در جواب عاجز بماند.
چه اگر موسى احوال گذشتگان را بیان مىکرد از اقامهى دلیلى که شنوندگان مجلس فرعون بفهمند عاجز مىشد، لذا طورى جواب داد که فرعون از آن سخن دلیل نخواهد و گفت:
قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی موسى پاسخ داد حال گذشتگان از امور غیبى است که خداوند احدى را بر آن آگاه نمى سازد مگر کسى که خدا از او راضى باشد، و اگر من هم با فهماندن خدا چیزى از آن مى دانستم ممکن نبود که به تو و امثال تو بفهمانم.
فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسى و آن در کتابى نزد خدا مکتوب است که نه چیزى را از آن فروگذارد و نه فراموش کند.
«لا یضلّ» صفت «کتاب» است، ضمیرى که به آن بر مىگردد در تقدیر است، یعنى «یضلّ عنه» پروردگارم از آن کتاب و راه آن علم گمراه نمى شود، و پس از علم هم فراموش نمى کند.
و ممکن است این جمله مستأنفه باشد و جواب سؤال مقدّر.
و چون فرعون از جواب سؤال اوّلش اعراض کرد و متعرّض ردّ و قبول آن نشد موسى جواب سؤال دوّم او را به نحوى داد که منجرّ به جواب سؤال اوّل شد، تا این که فرعون ناچار به قبول شود، یا مات و مبهوت بماند.
چنانچه دفعهى اوّل چنین شده بود، عجز او بر حاضرین آشکار شود، پس موسى در مقام جواب چنین گفت:
الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلًا آن خدایى که زمین را آسایشگاه شما قرار داد، راههایى قرار داد تا بدان وسیله شما به شهرهاى دیگر غیر از شهرهاى خودتان بروید تا منافع و ما یحتاج خود را تحصیل نمایید، راههایى قرار داد تا معایش و وسایل زندگیتان را تحصیل کنید، از قبیل زراعتها و تجارتها و صنعتها، راههایى نیز جهت تحصیل منافع اخروى شما قرار داد، از قبیل انبیا و شرایع و جانشینان آنان.
وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ و از جهت بالا آب را نازل نمود و از آن بیرون آوردیم ….
بعضى گفته اند: این جمله از قبیل التفات از غیبت به تکلّم است، این مطلب صحیح است در صورتى که متکلّم همان متکلّم باشد، در حالى که اینجا چنین نیست.
بعضى گفته اند: آن کلامى است از جانب خدا که مربوط به کلام موسى است به این نحو که این جمله از کلام حاکى است که به کلام محکّى عنه مربوط است، مانند آن در مخاطب آن در مخاطبات و محاورات فراوان است.
لکن ما مى گوییم: رسول علیه السّلام در هنگام رسالت و تبلیغش گاهى از انانیّتش منسلخ مى شود به نحوى که در وجودش جز انانیّت فرستنده باقى نمى ماند، در این هنگام است که شأن مرسل (فرستنده) ظاهر مى شود، به کلامى که مخصوص مرسل است تکلّم مى کند؛ درحالىکه پیش از آن از جهت رسالتش به کلام خودش تکلّم مى نمود.
و هر دو کلام متّصل مى شوند به گونه اى که گمان مى رود هر دو کلام از یک نفر صادر شده است، به این اعتبار مىشود کلام از قبیل التفات از غیبت به تکلّم باشد، گویا که رسول خدا مرسل و فرستنده شده و لذا فرمود: «فأخرجنا به» یعنى ما از آن بیرون مى آوریم.
أَزْواجاً اضاف و انواع، زیرا هر صنف و نوع از نبات مانند حیوان داراى دو قسم است مانند مذکّر و مؤنّث از حیوان.
یا اطلاق ازواج به این اعتبارست که هر صنفى از اصناف نبات داراى نظیر یا نظایرى از نوع خودش مىباشد.
یا به اعتبار این است که هر صنفى با ملاحظهى ترکّب آن از عناصر زوج است، یا با ملاحظه تعیّش و وجود زوج است.
مِنْ نَباتٍ شَتَّى نباتهاى متفرّق و مختلف در شکل و رنگ و گل و دانه و میوه و مزاج و خاصیّت، وقت روییدن و وقت دانه و میوه و غیر اینها.
در حالى که مىگویند: کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ تا اى بندگان شما از آن نعمتها تناول کنید و چهارپایانتان را هم بچرانید در اینها آیات و نشانههاى متعدّدست که دلالت بر علم و قدرت و حکمت رساى خداى تعالى دارد.
و نیز دلالت مىکند بر این که خداى تعالى به شأن موالید زمینى و مخصوصا به اشرف آنها که انسان است اهمیّت مىدهد، انسان را بر حسب بقاى او در آخرت مهمل نمىگذارد، که مقصود از آفریدن او در دنیا بقاى در آخرت است.
و لذا خداوند انسان را بدون تهیّهى اسباب بقا و بدون این که کسى او را بر بقایش راهنمایى کند؛ تعلّق و بستگى بقایش به رضاى خدا، او را به حال خود رها نکرده و آیات و نشانههایى را که براى همهى موجودات نیست به او مى نمایاند.
زیرا که بعضى از موجودات مانند ملایکه از اظهار آیات بى نیازند، بعضى دیگر آیات و نشانه بودن بعضى از آیات را درک نمىکنند، بلکه این آیات مخصوص انسان است، و آن هم نه براى همهى گروهها و اصناف بشرى.
بلکه لِأُولِی النُّهى که همانا ربوبیّت براى خردمندان پدیدارست براى کسانى است که با قبول ولایت و پیروزى از شروط آن عهد، به آن خردى رسیدند تا مرجع و نهایت همهى اعضا و جوارح بر حسب افعالشان بوده و مرجع همهى قوا و مدارک بر حسب آثارشان باشد، همهى آنها را از آن که که شایسته نیست نهى کند و همهى علوم سابقین به آن منتهى گردد.
و در خبر به هر یک از اینها اشاره شده، از همین جا وجه نامگذارى این عقل به «نهى» که در آیه آمده نیز معلوم شد، و این عقل جز با ولایت حاصل نمى شود.
زیرا کسى که پذیراى ولایت به ولىّ امرش نباشد شیطان بر گردن او جاى گزیند، کسى را که شیطان بر گردنش جاى گیرد، وى را به حال خود نمىگذارد آنگاه دیگر جهت وحدتى ندارد که همهى احشا و جوارحش بر آن برگردد.
در نتیجه عقل او مانند مردى مى شود که مردانى دربارهى او به مشاجره و نزاع مى پردازند.
و اصل در اتّصاف به «نهى» (خرد و عقل) ائمّه علیهم السّلام هستند، لذا «اولى النهى» را به طریق حصر به خودشان تفسیر کردهاند، شیعهى آنها فرع هستند و غیر شیعه از این عقل قدسى بهرهاى ندارند.
از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله وارد شده که بهترین شما خردمندانند، گفته شد:
یا رسول اللّه صاحبان خرد چه کسانى هستند؟ فرمود: آنان داراى اخلاق نیکو و شکیبایى همراه با وقار و صلهى ارحام و خوبى به مادران و پدران و متعهّد نسبت به فقرا و همسایگان و یتیمها هستند، آنان کسانى هستند که اطعام مىکنند و سلام را در عالم نشر مىدهند و نماز مىخوانند در حالى که مردم غافلند.
مِنْها خَلَقْناکُمْ از آن (خاک) شما را آفریدیم.
بدان که مورد خطاب از هر مخاطب عبارت از فعلیّت اخیر است که آن صورت است و آن مخاطب به سبب همان صورت مخاطب است، در مورد خطاب فعلیّت سابق نیست که فانى و مستهلک تحت فعلیّت اخیر باشد و لیکن فعلیّت آخر به حکم احاطه و معیّت و همراه بودنش با همهى فعلیّتهاى سابق آنها متّحد است و حکم همهى آن فعلیّتها بر فعلیت اخیر جریان دارد.
و لذا صحیح است که انسان مورد خطاب قرار بگیرد، بر او حکم مادّهاش که از زمین آفریده شده است جارى شود و محکوم به حکم مادّه گردد، به اعتبار این که جزو زمینى انسان در آفرینش او غلبه دارد وگرنه انسان از عناصر چهارگانه خلق شده است، آفرینش انسان از زمین و بازگشت او به زمین واضح و آشکارست، خروج مادّه انسان از زمین پس از بازگشت به آن به اعتبار این که زمین مادّه این انسان است ظاهر و آشکار نیست.
بلى، مادّهى انسان از زمین خارج مىشود و مادّهى موالید دیگر یا مردمان دیگر قرار مى گیرد و این کار بارها، بلکه دفعات غیر متناهى تکرار مى شود.
و لکن ما مىگوییم: انسان داراى مراتب پایین طبیعى و مصادیق عالى روحانى است، و منظور از انسان همانند قرآن مصادیق روحانى است، و مصادیق طبیعى بالتّبع مورد نظر قرار مى گیرد.
و همانطور که مرتبهى طبیعى انسان از زمین طبیعى آفریده شده است هم چنین مرتبهى برزخى و مثالى انسان از خاک علیّین برزخى مثالى یا از خاک سجّین برزخى آفریده شده است.
بنابراین صحیح است که خداوند بفرماید: از زمین برزخى یا مثالى شما را آفریدیم.
وَ فِیها نُعِیدُکُمْ بعد از مرگ طبیعى شما را به زمین باز مى گردانیم.
وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى بعد از انتهاى اعراف از برزخ، بار دیگر شما را از زمین بیرون مى آوریم.
و در خبر آمده است که از ابو ابراهیم علیه السّلام دربارهى میّت سؤال شد که چرا میّت را غسل جنابت مىدهند؟
پس فرمود: خداى تعالى بالاتر و برتر و خالصتر از آنست که اشیا را با دست خودش بیافریند، خداوند تبارک و تعالى هرگاه بخواهد چیزى را بیافریند به دو فرشته آفریننده فرمان مىدهد که بیافرینند.
پس آنان از خاکى که خداوند در کتابش فرموده: مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى برمىگیرند پس آن خاک را با نطفهاى که در رحم قرار گرفته مخلوط مى کنند، وقتى که نطفه با خاک مخلوط شد آن دو ملایکه مىگویند: پروردگارا چه خلق کنیم؟ ابو ابراهیم علیه السّلام فرمود: پس خداوند به آنها آن که را که مىخواهد وحى مىکند، از قبیل مذکّر و مؤنّث بودن، مؤمن و کافر بودن و سیاه و سفید و شقىّ و سعید بودن.
پس وقتى که مرد رجل همان نطفه از او بیرون مىآید، نه چیز دیگر، از همین جهت است که میّت را غسل جنابت مىدهند.[۱۰] این خبر مشعر به خاک برزخى است که ما آن را ذکر کردیم، زیر که تربت و خاکى که با نطفه در رحم مخلوط مىشود، یا بعد از چهل روز از نزول نطفه در رحم مخلوط مىشود همان خاک برزخى است، که داراى کیفیّت استعدادى براى حصول جسد برزخى و مثالى در آن نطفه است.
و با همین استعداد انسان که امر روحانى است در آن نطفه خلق مىشود، اگر این استعداد نبود نطفه قابلیّت صورت انسانى و روحانیّت آن را پیدا نمىکرد.
و مرگ صفتى است که عارض بر بدن انسان مىشود وگرنه جهات روحانى انسان زنده است و مردن عارض بر آن نمىشود و آن که که در حین مرگ از بدن انسان خارج مىشود، جز روح و استعداد نطفه براى پذیرش روح و خاک مثالى چیزى نیست.
پس قول امام علیه السّلام در خبر که فرمود: «هرگاه انسان بمیرد» مقصود مرگ مرتبهى طبیعى انسان است و قول امام علیه السّلام «منى و نطفه از او خارج مىشود» یعنى از آن مرتبهى طبیعتى از نطفه بیرون مىآید، یعنى همان که با خاک برزخى مخلوط و عجیب شده است، که حیثیّت عجین بودن و استعداد آن نطفه مقصودست، نه حیثیّت زمینى طبیعى بودن آن.
و به مضمون این خبر از ائمّه علیهم السّلام اخبار دیگرى وارد شده است.[۱۱]
وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا به واسطهى موسى آیات خود را به فرعون نشان دادیم.
مقصود از آیات قرار دادن عصا به صورت مار زنده و ید بیضا مىباشد.
و نیز آیاتى که قبل از رسالت موسى از حین ولایت تا خروجش از مصر واقع گردید که همهى آنها دلالت بر علم و قدرت ما دارد، نیز دلالت دارد بر این که هیچ چیزى مانع از امضاى مقدّرات ما نیست و هر کس با ما مکر کند به خودش مکر کرده است، پس از جهت مکرش مغلوب واقع مى شود، یا به فرعون آیات و نشانه هاى خود را اعلام کردیم که دلالت بر قدرت، علم و غلبهى ما در خواب و بیدارى دارد و نیز سایر معجزات را به فرعون نشان دادیم.
کُلَّها عموم آیه ها، نشانه ها و تأکید عموم با لفظ «کلّ» اضافى و نسبى است، نه حقیقى و مقصود آیاتى است که ارایهى آن به فرعون ممکن باشد.
فَکَذَّبَ فرعون موسى (آیات و نشانه ها) را تکذیب نمود.
وَ أَبى و از ایمان آوردن به ما (رسول ما) خوددارى ورزید و پنداشت که موسى مانند دیگر مردم طالب ملک فانى است.
لا فتى الّا على لا سیف الّا ذو الفقار
آیات ۵۷ الى ۷۶
[سوره طه (۲۰): آیات ۵۷ تا ۷۶]
قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسى (۵۷) فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُوىً (۵۸) قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى (۵۹) فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتى (۶۰) قالَ لَهُمْ مُوسى وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى (۶۱)
فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى (۶۲) قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى (۶۳) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى (۶۴) قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى (۶۵) قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى (۶۶)
فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسى (۶۷) قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى (۶۸) وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى (۶۹) فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى (۷۰) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى (۷۱)
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا (۷۲) إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا وَ ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى (۷۳) إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى (۷۴) وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى (۷۵) جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى (۷۶)
ترجمه:
(۲۰/ ۷۶- ۵۷)
گفت اى موسى آیا آمده اى که ما را با جادوى خود از سرزمینمان آواره کنى؟
پس [بدان که] ما نیز جادویى همانند آن برایت به میان مىآوریم؛ پس بین ما و خودت موعدى بگذار در مکانى مقبول [هر دو طرف] که ما و تو در آن خلاف نکنیم.
گفت موعدتان روز جشن باشد که مردمان نیز در روز گرد آورده شوند.
فرعون برگشت و همهى مکر و تدبیر خود را به کار برد آنگاه به میان آمد.
موسى به ایشان گفت واى بر شما، بر خداوند افترا مزنید که شما را با عذابى ریشه کن مىسازد و هر کس افترا پیشه کند نومید گردد.
پس [آنان] در میان خود دربارهى کار و بارشان اختلاف پیدا کردند و رازگویىشان را پنهان داشتند.
[و] ادّعا کردند این دو جادوگرانى هستند که مىخواهند با جادویشان شما را از سرزمینتان آواره کنند و آیین پسندیدهى شما را از بین ببرند.
پس همفکرى کنید و هماهنگ عمل کنید و امروز هر که چیره شود، رستگارست.
گفتند: اى موسى یا تو [اوّل] مىاندازى یا ما اوّلین کسى باشیم که مىاندازیم؟
گفت شما بیندازید، [انداختند] ناگهان از جادوى آنان چنین به نظرش آمد که ریسمانها و چوبدستهایشان [مار شده و] و جنب و جوش دارد.
پس موسى در دل خود بیمى احساس کرد.
گفتیم مترس که تو برترى.
و آنچه در دست دارى بینداز تا ساخته هایشان را ببلعد؛ که آنچه ساخته اند، نیرنگ جادوگران است و جادوگر هرجا رود رستگار نمىشود.
آنگاه جادوگران به سجده در افتادند [و] گفتند: به پروردگار هارون و موسى ایمان آوردیم.
[فرعون] گفت آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردهاید؛ بىشک او بزرگتر [و آموزگار] شماست که به شما جادوگرى آموخته است، بدانید که دستها و پاهایتان را بر خلاف جهت یکدیگر مى برم و شما را بر تنه هاى درخت خرما به دار مى کشم، خواهید دانست که کداممان عذابى شدیدتر دارد و پاینده ترست؟
[جادوگران] گفتند: هرگز تو را بر روشنگریهایى که براى ما آمده است، بر کسى که ما را آفریده است، بر نمىگزینیم، هر چه خواهى بکن، جز این نیست که تو فقط در زندگى دنیوى کارى توانى کرد.
ما به پروردگارمان ایمان آورده ایم تا گناهانمان را و همین جادویى را که تو به آن وادارمان کرده اى ببخشد و خداوند است که بهتر و پایندهتر است.
آرى هر کس گناهکار به نزد پروردگارش بیاید، جهنّم نصیب اوست که در آن نه مىمیرد و نه زنده مى ماند.
[همان] بهشتهاى عدن که جویباران از فرو دست آن جارى است، [و] جاودانه در آنند، در این پاداش کسى است که پاکى پیشه کند.
تفسیر
قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسى فرعون در پاسخ گفت اى موسى تو آمدهاى به طمع آنکه ما را از کشورمان به سحر و شعبدهى خود بیرون کنى؟
فرعون آیات و نشانه ها را بر سحر حمل کرد، مانند کارهاى خارق العاده اى که جادوگران انجام مى دادند و گفت: اى موسى آمده اى که ما را با جادوى خویش از سرزمینهایمان آواره کنى؟
فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً و بدان که ما نیز جادویى همانند آن برایت به میان مىآوریم.
پس بین ما و خودت موعدى بگذارد که مقصود زمان وعده، یا مکان وعده، یا خود وعده است به طور مطلق (در هرزمان و مکان که بخواهى).
لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً[۱۲] که هیچکدام از آن در آن مکان وعده خوددارى و خلاف نکنیم.
«مکانا» حال از «موعدا» یا وصف آن، یا بدل از آن به صورت بدل کلّ یا بدل اشتمال است، یا مفعول اوّل یا مفعول دوّم «أجعل» یا مفعول محذوف است.
سُوى لفظ «سوى» با ضمّهى سین و کسرهى آن خوانده شده که هر دو وصف است و به معناى «مستوى» مىباشد، یعنى جایى که مسافت آن نسبت به ما و به تو مساوى باشد، یا مقصود این است که زمین هموار و مسطّح باشد به نحوى که هیچ تپّه و درّه و سرازیرى و سر بلندى در آن نباشد، تا همه تماشاگران بدون مانع آن صحنه را تماشا کنند.
قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ گفت: زمان وعده روز زینت باشد، (یعنى روز عید قبطیان) زیرا آن روز، روز عید آنان بود که جشن گرفته و خودشان را آرایش و تزیین مى کردند و روى همین جهت است که آن را روز زینت مى نامیدند.
یَوْمُ الزِّینَهِ با نصب خوانده شده، وعده گذاشتن براى آن روز مخصوص براى این است که حقّانیّت حقّ و باطل بودن باطل ثابت شود، این مطلب در ملاء عام و در انظار همه انجام بگیرد و به نحوى که بر حاضر و غایب مخفى نباشد.
و لذا فرمود: وَ أَنْ یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى و مردم هنگام ظهر به محل قرار (براى مشاهده) همه بیرون آیند عطف بر «زینه» یا بر «الیوم» به تقدیر مضاف است.
و لفظ «یحشر» به صورت مجهول و معلوم و به صیغهى خطاب یا غیبت خوانده شده است.
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ پس فرعون از موسى روى گردانید و به جمع کردن جادوگران و اسباب جادو روى آورد.
فَجَمَعَ کَیْدَهُ پس آنچه که مىتوانست از جادوگران و اسباب فریب جادویشان گرد آورد.
ثُمَّ أَتى فرعون به وعده گاه آمد.
قالَ لَهُمْ مُوسى موسى به فرعون و قومش یا به جادوگران گفت: وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ کَذِباً واى بر شما، بر خداوند (که عصایم را اژدها مىکند) افترا نزنید.
لفظ «کذبا» مفعول به است. بنابراین که افترا معناى کذب و دروغ از آن دریافت نشود.
یا مفعول مطلق است بدون این که فعلى از لفظ خودش داشته باشد، شاید هم آنها ادّعا کردند.
همانطور که موسى مى گوید: آیات و نشانه هاى من از جانب خداست، سحرهاى ما نیز از جانب خداست، موسى مىگوید:
به خدا افترا نزنید، سحر از خدا نیست.
یا موسى نفى آنان را که مى گفتند معجزات موسى از جانب خدا نیست افترا بر خدا نامیده است، به این گونه که قضیّهى سالبه اى که آنان ادّعا کرده اند موجبهى معدوله قرار داده شود.
گویا که آنان مى گفته اند خداوند این آیات و نشانه ها را نفرستاده است.
فَیُسْحِتَکُمْ لفظ «یسحتکم» از باب «منع» و از باب افعال خوانده شده، یعنى شما را مستأصل و درمانده کند (که بنیاد شما را بر باد هلاک دهد).
بِعَذابٍ عذابى بزرگ، بنا بر این که تنوین براى بزرگ کردن و ترساندن باشد.
وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى کسى که افترا بست از هدف و خواستهاش ناامید گشت.
چنانچه فرعون از خواستهى خودش در افترایش ناامید شد، چه او هدفش از این افترا بقاى ملکش بود، یا از آنچه که فطرت انسان امید دارد که با مقرّبین باشد ناامید شد.
فَتَنازَعُوا جادوگران، یا قوم فرعون، همگى، یا فرعون با قومش، یا فرعون و قومش و جادوگران، یا همهى آنان، یا بعضى از آنها با موسى و هارون نزاع کردند، و نزاع آنها بر سر این بود که کار موسى و هارون جادو است یا امر الهى است، یا جادوگران با موسى و هارون نزاع کردند در این که گروه و چه کسى سحر و جادو را شروع کند.
أَمْرَهُمْ مرجع این ضمیر با مقایسه با ضمیر «فتنازعوا» معلوم مىشود که آن قوم در مورد آن امر نزاع مىکردند.
بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى جادوگران بین خودشان نجوى کردند و با هم در گوشى صحبت کردند، یا قوم فرعون بین خودشان، یا جادوگران با همدیگر یا قوم فرعون با فرعون نجوا کردند، این نجوى را از موسى و هارون یا از دیگران پنهان مىکردند.
قالُوا بیان «أَسَرُّوا النَّجْوى» است و لذا ادات وصل نیاورد یعنى در گوشى حرف زدنشان این بود که مىگفتند: إِنْ هذانِ لَساحِرانِ فرعونیان گفتند: این دو تا جادوگرند، لفظ «ان» با تشدید و «هذان» با الف خوانده شده است.
و بنابراین قرائت گفته شده: «انّ» به معناى «نعم» است بدون تقدیر و بعضى گفتهاند: به معناى «نعم» است به تقدیر مبتداى بعد از لام تا این که لام بر مبتدا داخل شده باشد.
و برخى گفتهاند: «انّ» از عمل ملغاست و بعضى گفتهاند:
تقدیر آن «انّه لهذان» به تقدیر ضمیر شأن است.
و بعضى گفتهاند: این الف الف تثنیه نیست، بلکه به الف «هذا» نون تثنیه ملحق شده است و همهى این احتمالات و اقوال از یک وجه یا چند وجه ضعیف است.
و بعضى گفتهاند: تثنیه با الف بسته شده طبق لغت کسى که مطلق تثنیه را با الف مىبندد، که قرآن به لغتهاى مختلف و متفرّق نازل شده است.
و «ان هذان»[۱۳] با تخفیف نون «إن» خوانده شده که نافیه باشد، که در این صورت لام به معناى «الّا» است (یعنى اینها نیستند جادوگر) یا «ان» مخفّف از انّ است[۱۴] که لام لام فارقه است.
و «إنّ هذین» خوانده شده که از نظر ظاهر درست همین است، لذا آن هم بىاشکال است (زیرا اسم إنّ باید منصوب باشد و هذین منصوب به «ى» است) و با تشدید نون «هذان» خوانده شده است که تشدید نون عوض از الف محذوف از «هذا» باشد، و «ما هذان لساحران» نیز خوانده شده، و از بعضى از قرّا روایت شده: «إن ذان الّا ساحران»[۱۵]
یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما گفتند:
موسى و هارون مى خواهند با جادو شما را از زمینتان بیرون کنند، به این گونه که شما را یا تبعید مى کنند، یا بر زمین شما مسلّط مى شوند و مالک آن مىگردند و شما را از آن محروم مىکنند.
وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلى و موسى و هارون مى خواهند طریقهى نیکوى شما را از بین ببرند.
به این گونه که مى خواهند این دین شما را محو کرده و مذهبى غیر مأنوس و غیر نیکو نشر نمایند تا به این وسیله بر مردم سرورى جویند.
فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ لفظ «أجمعوا» از باب افعال با قطع همزه و با وصل آن خوانده شده است.
یعنى مکر و حیلههاى پراکنده و متفرّق خودتان را در باب مقابله با موسى علیه السّلام یک جا گرد آورید و هماهنگ عمل کنید.
ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا سپس با هم به صورت یک صف منظم بیائید، که اتّفاق و صفآرایى در مناظره رعبآورتر و هیبت و عظمت آن در انظار شدیدتر است.
بعضى گفته اند: آنان هفتاد هزار نفر بودند که هر یک داراى عصا و ریسمان بودند.
وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى آنان گفتند: امروز کسى رستگار است که غلبه کند، بعضى گفتهاند: این گفته از طرف فرعون به جادوگران است، بعضى گفتهاند: این قول بعضى به بعضى دیگر است، یا گفته و قوم فرعون با جادوگران است.
قالُوا یا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمَّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى جادوگران موسى علیه السّلام را مخیّر کردند (ادب کرده) و گفتند: اى موسى تو شروع مىکنى یا ما شروع کنیم تا مراعات ادب نموده و به او احترام کرده باشند، چون فهمیدند که موسى الهى است و کار او جادو نیست، و لذا او را در تخیّر بر خودشان مقدّم داشتند.
برخى گفتهاند: به جهت همین ادب و احترام بود که خداوند آنها را هدایت کرد و به خودشان واگذار ننمود.
قالَ بَلْ أَلْقُوا موسى علیه السّلام از کار آنها ناراحت و نگران نشد، و گفت: شما شروع کنید، تا آنان نهایت کوشش خود را در این راه انجام دهند تا غلبهى موسى علیه السّلام بر همهى آنها ظاهر شود، چه موسى علیه السّلام بر پروردگارش اتّکا داشت.
أَلْقُوا پس آنچه را که ساخته بودند آوردند و به آنجا انداختند، بعضى گفتهاند: میدان را پر کردند، و چوب دستى و ریسمان در وسیعترین حدّ ممکن بود.
فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى چوبدستىها و رسنهاى جادوگران در اثر جادو چنین به نظر مردم (یا موسى) آمد که در حرکت و جنبشاند، و لفظ «یخیّل» با یاى غیبت به صورت مجهول، و با تاء تأنیث به صورت معلوم خوانده شده است.
فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسى پس موسى در نفسش احساس ترس کرد.
و در اخبار وارد شده است که موسى از خودش نمىترسید، بلکه از آن مىترسید که مغلوب شود، و باطل غلبه کند، و لفظ «ایجاس» به معناى احساس کردن یک امر پنهان.
گویا با این لفظ اشاره به این دارد که ترس موسى آن قدر مخفى بود که بر غیر خودش ظاهر نمى شود.
و چون انسان کامل کسى است که در جمیع مراتب کمال کامل شود، کمال مرتبهى بشرى این است که بخورد و بیاشامد و نکاح کند و صحیح و مریض باشد، امید و خوف داشته باشد لذا ترسیدن موسى دلالت بر نقصى نمىکند که با مقام رسالت کامل او منافات داشته باشد.
قُلْنا به طریق وحى به موسى گفتیم:
لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلى نترس که تو برتر و بالاترى، (که هرگز سحر با معجزه برابرى نتواند کرد و باطل بر حقّ غالب نخواهد شد) این جمله با تأکیدهاى متعدّد مؤکّد گشته است، چون ترسیدن موسى علیه السّلام به منزلهى شکّ بود.
وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ آنچه دوستدارى بینداز، یعنى عصا را بینداز.
تَلْقَفْ لفظ «تلقف» با جزم و رفع و از ثلاثى مجرّد و از باب تفعیل خوانده شده، از باب تفعّل نیز آمده است، به این گونه که تاى مضارع در تا مطاوعه ادغام شده است.
و «لقف» از باب «علم» و «لقف» از باب تفعیل، «تلقّف» از باب تفعل به معناى بلعیدن است.
و «لقّف» از باب تفعیل در ابلاع و بلع کردن استعمال شده است.
و ممکن است «تلقّف» خطاب به موسى علیه السّلام باشد که ضمیر مؤنّث به عصا برگردد، یعنى نترس که عصاى تو آنها را مىبلعد.
ما صَنَعُوا عصاى تو آنچه را که آنها ساختهاند مىبلعد؛ حیلههاى طبیعى ناشى از تصرّفات طبیعى، یا با حیلههاى شیطانى ناشى از امتزاج قواى روحانى با قواى طبیعى و ترتیب آثار خارقالعاده بر آن، در سورهى بقره در ضمن قول خداى تعالى: «یُعَلِّمُونَ النَّاسَ» تحقیق و تفصیل کامل سحر و جادو و معناى آن گذشت.
إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ که آنان با مکر و حیله سحر عمل کردهاند و لفظ «ساحر» بدون الف خوانده شده است.
وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتى[۱۶] ساحر و جادوگر هر اندازه هم که به مقامات عالى برسد رستگار نمىشود.
فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً وقتى موسى عصایش را افکند، و عصاى موسى تمام ساختههاى آنها را بلعید، دور قصر فرعون را گرفت و با دو فکّش قصر فرعون را احاطه نمود، فرعون و هامان از ترس زرد کردند، چنانچه ذکر خواهیم کرد، جادوگران دیدند و فهمیدند که این مطلب جز امر الهى چیزى نیست …
لذا مضطرب شده و پناهنده گشتند و نتوانستند مالک خویشتن باشند و تعادل خود را حفظ نمایند، گویا که آنها را کسى به سجده انداخت که همگى جهت تعظیم خدا و عظمت و بزرگ شمردن آنچه را که دیدند سجده کردند.
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى[۱۷] گفتند: ما به پروردگار موسى و هارون ایمان آوردیم (و از فرعون و فرعونیان بیزارى جستیم) گویا که از فرط تعجّب و تحیّر دیگر مراعات ادب و رتبه براى آنان امکانپذیر نبود، پس هارون را بر موسى علیه السّلام به همین جهت مقدّم داشتند، البتّه در این تقدیم مراعات رءوس آیهها نیز شده است، در ایمان آوردن به خدا دیگر به فرعون اجازه و مجال نداند.
و قبل از این که به فرعون بگویند که موسى حقّ است و انکار او جائز نیست ایمان آوردند. از این جهت بود که قالَ فرعون گفت:
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ لفظ «آمنتم» با یک همزه به صورت اخبار، و با دو همزه به صورت استفهام انکارى خوانده شده، یعنى آیا به او ایمان آوردید! قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ قبل از آن که به شما اجازه داده شود ایمان آوردید موسى رئیس و معلّم شما در این فنّ است، و شما قبلا بر این مسئله اطّلاع داشتهاید و با هم قرار گذاشته و توطئه کردهاید.
نقل شده است که جادوگران قبل از این یقین کرده بودند که موسى الهى است، ولى با این کارشان خواستند این مطلب در بین مردم ظاهر و آشکار شود.
فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ و من حتما دست راست و پاى چپ (یا برعکس) شما را خواهیم برید.
وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ و شما را به تنهى درخت خرما به دار مىکشم.
لفظ «جذوع» ریشهى خود درخت یا ریشهى شاخههایش مىباشد که مقصود ساقهى درخت است.
وَ لَتَعْلَمُنَّ أَیُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى تا بدانید کدام یک از ما و موسى، یا کدام یک از من و از پروردگار موسى علیه السّلام عذابى شدیدتر و دیرپاتر داریم.
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَکَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَیِّناتِ ساحران گفتند: با وجود روشنگریهایى که براى ما آمده است، هرگز تو را برنمى گزینیم، مقصود از بیّنات معجزههاى واضح و دلیلهاى ظاهر شده مى باشد.
وَ الَّذِی فَطَرَنا فَاقْضِ پس هر چیزى را که از حکم مىخواهیم اجرا کنى، بکن از قتل و قطع و دار کشیدن و حبس، یا هر حکمى از احکام که مىخواهى حکم کن، چون ما دیگر بعد از آن که خداوند دلایل روشن خویش و جایگاه ما را به ما نشان داد دیگر از هیچ چیز نمىترسیم.
بعضى گفتهاند: هنگامى که آنان سجده کردند خداوند منازل آنها را در بهشت به آنها نشان داد.
ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا هر کارى که انجام مى دهى یا هر حکمى که مى کنى در همین دنیا است، و هیچ کار و حکمى در آخرت ندارى و آنچه که مطلوب و باقى ماندنى است حیات اخروى است، نه دنیا.
یا «هذِهِ الْحَیاهَ الدُّنْیا» مفعول به است، و معناى آن این است که تو تنها مىتوانى در این حیات دنیوى فرمان رانى و پیش بروى در حالى که آخرت بهتر و باقىتر است و ما آخرت را اختیار کردیم که تو بر آن تسلّط ندارى.
«وَ الَّذِی فَطَرَنا» عطف است یا قسم.
[با این توضیح که در صورت عطف بودن بر على بیّنات معناى آیه چنین مىشود که گفتند: هرگز ما متأثّر نخواهیم شد (با این تهدیدها تغییر موضع نخواهیم داد) از کسى که ما را آفریده است.
و در صورت قسم بودن معناى آیه این که، سوگند بر آن که ما را آفریده است هرگز غیر خدا (فرعون) را برنمىگزینیم].
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا جملهى استیناف در مقام علّت آوردن براى «لن نؤثرک» است، یعنى به دلیل آن که خدا را برگزیدهایم و او پروردگار ماست به او ایمان آوردهایم.
لِیَغْفِرَ لَنا خَطایانا تا (او) خطاهاى گذشتهى ما را بیامرزد.
وَ و خطاى فعلى حال حاضر ما را نیز ببخشد، و آن خطا عبارت است از:
ما أَکْرَهْتَنا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ همین جادوگرى و سحرى که تو ما را بر آن واداشتى که با آن به معارضهى آیت الهى برخواستیم.
روایت شده است که جادوگران به فرعون گفتند: تو موسى را به ما در حال خواب نشان بده، پس دیدند که عصا موسى را در آن حالت که خوابیده است نگهبانى و حفظ مىکند.
گفتند: این کار موسى جادو نیست، چون جادوگر وقتى بخوابد جادویش باطل مىشود، امّا فرعون جز به معارضهى با موسى حاضر نشد و ساحران را به آن کار واداشت.
وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى خداوند از تو حیات دنیوى بهتر و ماندگارترست.
یا مقصود این است که خداوند از جهت ثواب بهتر از تو و از جهت عقاب ماندگارترست، بر این معنا دلالت مىکند گفتهى آنان در مقام تعلیل «إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا» یعنى به این دلیل به پروردگارمان ایمان آوردیم که تا إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى کسى که به پیشگاه الهى مجرم بیایید جهنّم براى اوست که در آن نه مىمیرد و نه زنده مىماند.
این عبارت در بین عرب و عجم ضرب المثل شده است براى کسى که به بلاى بزرگى گرفتار شده و از آن هیچگونه راه رهایى ندارد، و مقصود از این امثال این است از حیات انسانى نمىمیرد تا عذاب براى او شیرین باشد، و با حیات انسانى زنده نمىشود، آن نوع از حیات و زنده بودن که از شایبههاى ظلمات شیطانى خالص باشد و در نتیجه از جهنّم خارج گردد.
وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى هر کس به خداى خود مؤمن و به اعمال صالح وارد شود اجر آنها هم عالىترین درجات بهشتى است آوردن اسم اشاره بعید «أولئک» براى تفخیم و تعظیم است.
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ آن بهشتهاى عدنى که دایم زیر درختانش نهرها جارى است آنجا نعمت و حیات ابدى است بارها این مطلب گذشته است که مقصود از جریان نهرها زیر جنّتها جریان آن نهرها زیر عمارتهاى بهشت، یا زیر درختان یا زیر قطعههاى آنست.
و این مطلب را نیز در گذشته گفتهایم که تحقیق این است که وجود و صفات آن به منزلهى نهرهایى است که از غیب به عوالم امکان جارى مىشود، هر مرتبهى بالا از عالم هر یک اعتبار جنّت و بهشت است و به اعتبار دیگر محلّ بهشت است و افاضات حقّ که به منزلهى نهرهاست اوّلا به عالم اعلى مىرسد و از زیر آن عالم به عالم پایینتر افاضه مىگردد.
خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى در این بهشت جاودانه و ابدى خواهند ماند، این پاداش و جزا براى کسى است که از کفر و گناهان و هر چیزى که انسانیّتش را آلوده کند از قبیل حیوانیّت، درنده خویى و شیطانیّت پاکیزه شده باشد.
چون نفوس آنان بر آخرت و نعمتهایش روى آورده بود و جانب رجا تقویت گشته بود.
لذا در جانب وعدهى کلام را بسط و تفصیل دادند، و ممکن است آیه ها جمله هاى مستأنف باشد، یعنى جملهى آغازینى که گویاى بیان خدا دربارهى پاداش و جزا باشد نه بیان ساحران.
[۱] حافظ:
سحر با باد مىگفتم حدیث آرزومندى | خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندى | |
دعاى صبح و آه شب کلید گنج مقصود است | به این راه و روش مىرو که با دلدار پیوندى | |
[۲] مثنوى:
باز وحى آمد که در آبش فکن | روى در امّید دار و مو مکن | |
در فکن در نیلش و کن اعتمید | من تو را با او رسانم رو سفید | |
[۳] منظور از تابوت در اینجا، صندوق یا جعبهاى پاپیروسى بود که مادر موسى فرزند را در آن نهاد و در رود نیل روانه کرد. تابوت دیگر صندوق عهد است که در سوره بقره آیه ۲۴۸ شرح آن ذکر شد.
[۴] مثنوى:
صد هزاران طفل مىکشت از برون | موسى اندر صدر خانه در درون | |
[۵] اى موسى تو را در کورهى بلا بردیم و به اخلاص نهادیم، تا در دلت جز مهر ما و بر زبانت جز ذکر ما نماند. کشف الاسرار خواجه عبد اللّه انصارى.
[۶] حافظ:
شبان وادى ایمن گهى رسد به مراد | که چند سال به جان خدمت شعیب کند | |
[۷] مثنوى:
موسیا در پیش فرعون زمن | نرم باید گفت قولا لیّنا | |
آب اگر در روغن جوشان کنى | دیگدان و دیگ را ویران کنى | |
[۸] حافظ:
هزار دشمنم اگر مىکنند قصد هلاک | گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک | |
[۹] زخرف، ۵۲ یعنى: بلکه من بهترم از این کسى که بىمقدار است و نزدیک نیست که سخن واضح بگوید.
[۱۰] الکافى ج ۳ ص ۱۶۱ ح ۱۶.
[۱۱] تصوّر مىشود که منظور از نطفه آغازین و نطفهى خروجى در حال مرگ ژن وجودى یا کوانتوم بشرى باشد که خود تمام صفات بشر را بالقوّه در خودش دارد و لذا هم در این جهان مولود بشرى است و هم در جهان دیگر تا خصوصیّت انسان را ظاهر مىکند.
مترجمان
[۱۲] چون در آیهى بعید« یوم الزّینه» یعنى روز جشن آمده پس زمان وعده است و چون« مکانا» آمده مکان وعده است و در مکانى جشن در آن روز برقرار مىشود.
[۱۳] ابن مسعود از قرّا این گونه قرائت کرده است.
[۱۴] اعراب القرآن، کشاف ابو الفتوح.
[۱۵] ابىّ از قرّا این گونه قرائت کرده است.
[۱۶] حافظ:
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار | سامرى کیست که دست از ید و بیضا ببرد | |
[۱۷] عطّار در مصیبتنامه:
ساحران دیده عصایى را امین | گفته آمنّا بربّ العالمین | |
از عصایى ساحر ایمان یافته | پس جهود از گاو کافران یافته | |