تفسیر بیان السعادة- النمل

ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره النمل ۴۵-۹۳

آیات ۴۵- ۵۳

[سوره النمل (۲۷): آیات ۴۵ تا ۵۳]

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ (۴۵) قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۴۶) قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (۴۷) وَ کانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (۴۸) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (۴۹)

وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۰) فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (۵۱) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَهً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (۵۲) وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (۵۳)

ترجمه‏

و به راستى به سوى قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم، که خداوند را بپرستید، آنگاه به دو گروه ستیزه‏جو تقسیم شدند.

صالح گفت:

اى قوم من چرا عذاب را پیش از رحمت، به شتاب مى‏طلبید؟ چه را ازخداوند آمرزش نمى‏خواهید؟ باشد که مشمول رحمت شوید.

گفتند: ما به تو و همراهانت فال بد زده‏ایم. گفت: فال بد شما با خداست، بلکه شما قومى هستید که در معرض آزمونید.

و در شهر نه تن بودند که در آن سرزمین به فساد مى‏پرداختند و هیچ کار شایسته ‏اى نمى‏ کردند.

گفتند: به خدا هم قسم شوید، بر او و خانواده‏اش شبیخون مى‏زنیم، سپس به خون‏خواهش مى‏گوییم که ما در کشتار خانواده‏اش حاضر و ناظر نبوده‏ایم و ما راست گوییم.

و سخت مکر ورزیدند و ما نیز سخت مکر در میان آوردیم و آنان در نمى‏ یافتند.

پس بنگر که سر انجام مکرشان چگونه بود که ما ایشان و قومشان را همگى، نابود کردیم؟

این است خانه‏هایشان که به خاطر ستمى که ورزیدند [خاموش و] خالى است، بى‏ گمان در این براى اهل معرفت مایه‏ى عبرتى هست.

و کسانى را که ایمان آوردند و پروا و پرهیز ورزیدند نجات دادیم.

تفسیر

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ‏ چون به قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم که خدا را عبادت کنند، آن قوم دو گروه شدند، گروهى مؤمن، گروهى منکر که با هم ستیزه مى‏ کردند.

قالَ‏ پس از آن که قوم صالح به او گفتند: اگر راست مى‏گویى آنچه را که به ما وعده مى‏دهى بیاور صالح به آنان گفت:

یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ اى قوم چرا به عذاب عجله مى‏کنید؟! قَبْلَ الْحَسَنَهِ قبل از سؤال رحمت، لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ‏ چرا از کارى که کرده‏اید طلب مغفرت را نمى‏کنید؟! اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ‏ شاید شما مورد رحم خدا قرار گیرید.

قالُوا اطَّیَّرْنا گفتند: ما با وجود تو به شومى گرفتار آمده ‏ایم.

بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ‏ از وقتى که تو ادّعا کرده‏اى آنچه را که ادّعا به همراه دارى و دین جدیدى آورده‏اى ما به قحطى، خشکسالى و امراض گرفتار آمده‏ایم و این جز شومى دین جدید تو نیست.

در سوره‏ى اعراف وجه اطلاق تطیّر بر تشأم و شومى گذشت.

قالَ‏ صالح گفت: طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ‏ سبب خیر و شرّ شما نزد خدا موجود است.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ‏ بلکه شما قومى هستید که با خیر و شرّ امتحان مى‏شوید شاید متذکّر گردید که این شومى و بدبختى به سبب شومى اعمال شماست، پس باید به خدا پناه ببرید و رسول او را تصدیق نمایید.

یا معناى آیه این است که شما قومى هستید که به علّت شومى و بدى اعمالتان با این بلا یا عذاب مى‏ شوید.

وَ کانَ فِی الْمَدِینَهِ در شهر صالح علیه السّلام‏ تِسْعَهُ رَهْطٍ نه گروه بودند.

لفظ رَهْطٍ با سکون و حرکت قوم و قبیله‏ى مرد مى‏باشند که از سه نفر یا هفت نفر تا ده نفر یا کمتر از ده نفر مى‏باشند، این لفظ مفردى از لفظ خودش ندارد، این گروهها از اشراف قوم صالح بودند و کسانى بودند که در پى کردن ناقه (شتر ماده) سعى مى‏ کردند.

یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ‏ آن گروهها در زمین افساد مى‏کردند، یعنى در زمین شهر خود و حومه‏ى آن، زمین عالم صغیرشان به تباه‏کارى مى‏ پرداختند.

وَ لا یُصْلِحُونَ‏ و اصلاح نمى‏شدند تا افسادشان را جبران بکند.

قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ‏ همگى هم قسم شدند و سوگند به خدا خوردند که هیچ کس تخلّف نکند.

لفظ تَقاسَمُوا امر است و مقول قول، یا ماضى است و بدل از قالُوا یا حال از فاعل‏ قالُوا است.

لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ‏ شب بر او و خانواده‏اش وارد شده، او و خانواده‏اش را مى‏ کشیم.

ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ‏ سپس به ولىّ دمّ و صاحب خون او مى‏گوییم که ما او را نکشته ‏ایم.

هر دو فعل‏ لَنُبَیِّتَنَّهُ‏ و لَنَقُولَنَ‏ با نون و فتحه‏ى آخر و با تا و ضمّه‏ى آخر خوانده شده است.

ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ‏ و سپس مى‏گوییم: ما هلاکت خانواده‏اش، یا وقت یا مکان هلاکت شان را ندیده‏ایم یعنى ما اصلا اطّلاع نداریم تا چه برسد به این که ما متصدّى قتل و کشتن باشیم، چرا گفتند: ما خبر از هلاکت اهل صالح نداریم و نگفتند خبر از هلاکت خود صالح نداریم؟ تا اشعار به این باشد که هلاک شدن صالح دشوارتر از هلاک شدن اهل اوست و کسى که هلاک شدن‏ اهل او را شاهد نباشد به طریق اولى هلاکت خود او را شاهد نمى ‏شود.

یا خواستند توریه کنند و مقصودشان این بود که ما شاهد هلاکت اهل او تنها نبوده‏ایم، بلکه شاهد هلاکت او و اهلش همگى با هم بوده‏ایم و لذا گفتند: وَ إِنَّا لَصادِقُونَ‏ و ما از راستگویانیم! وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً فعل خدا را مکر نامیدن یا از باب صنعت مشاکله است، یا از باب تشبیه به مکر بندگان وگرنه مکرکننده از آن جهت مکر مى‏کند که از آشکار کردن و اعلان بدى و اسائه عاجز است و اسائه و بدى را مخفى کرده و تظاهر به اراده‏ى احسان مى‏نماید تا به این وسیله بتواند اسائه و بدى کردنش را انفاذ کند و خداى تعالى از انفاذ و اجرا مراد و مقصودش عاجز نیست تا آن را مخفى سازد.

وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ‏ و آنان جزاى بدى کردن پنهانى ما را احساس نمى ‏کنند.

فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ‏ بنگر سر انجام مکرشان چگونه بود؟! ما آنها و قومش را نابود کردیم.

لفظ أَنَّا با کسره‏ى همزه خوانده شده تا استیناف باشد، بدین گونه که جواب سؤال مقدّر قرار داده شود، با فتح همزه خوانده شده بنابراین که بتقدیر لام یا باء یا فى باشد، یا بدل از اسم‏ کانَ‏ یا خبر کانَ‏ باشد، در این صورت لفظ کَیْفَ‏ حال مى‏شود، یا بنا بر آن که‏ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ‏ خبر مبتداى محذوف باشد.

أَجْمَعِینَ‏ بعضى گفته‏اند: صالح در بلاد ثمود مسجدى در درّه‏اى داشت که در آنجا نماز مى‏خواند، به قومش پس از سه روز وعده‏ى نزول عذاب داده بود، آن نه گروه گفتند: صالح گمان مى‏کند بعد از سه روز از دست ما راحت خواهد شد، ما زودتر به شعب آن درّه مى‏رویم و قبل از سه روز از او و اهلش راحت مى‏شویم.

پس به آن درّه رفتند تا صاح را بکشند که سنگ روى آنان افتاد و در آن درّه را بست و همگى هلاک شدند و بقیّه‏ى قوم صالح نیز در جاهاى خودشان با صیحه هلاک شدند.

فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَهً ویران شد، لفظ خاوِیَهً از (خوى الدار) با کسره‏ى عین و فتحه‏ى آن یعنى خانه خالى شد، یا از (خوت) مفتوح العین فقط و بعضى گفته‏اند: آن خانه‏ها در (وادى القرى) بین مدینه و شام بود.

بِما ظَلَمُوا هلاکت آن قوم به سبب ظلم آنان بود و این آیه دلالت بر آن دارد که ظلم و ستم خانه‏ ها را خراب مى‏کند.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ‏ نشانه و آیت براى گروهى است که خرابى خانه‏ها را مى‏دانند، یا داستان‏هاى آنان را مى‏دانند، یا داراى علم و عقل هستند.

وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا آنان که ایمان به صالح یا به خدا آوردند آنها را نجات دادیم، وَ کانُوا یَتَّقُونَ‏ خوى و عادت آنان تقوى شد، زیرا متخلّل شدن لفظ (کان) مفید این معناست، بعضى گفته ‏اند:

آنان چهار هزار نفر بودند که صالح علیه السّلام آنان را به حضرموت برد و آنجا [حضرموت‏] نام گرفته چون صالح وقتى داخل آنجا شد مرد.

 

آیات ۵۴- ۵۸

[سوره النمل (۲۷): آیات ۵۴ تا ۵۸]

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (۵۴) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (۵۵) فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (۵۶) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ (۵۷) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۵۸)

ترجمه‏

(۲۷/ ۵۸- ۵۴)

و نیز لوط را [فرستادیم‏] که به قومش گفت آیا دیده و دانسته مرتکب [عمل‏] ناشایسته مى ‏شوید؟

آیا شما از روى شهوت، با مردان به جاى زنان مى‏ آمیزید؟

آرى شما قومى ندانم‏کار هستید. اما پاسخ قوم او جز این نبود که مى ‏گفتند خاندان لوط را از شهرتان برانید که ایشان مردمى منزّه طلب هستند.

آنگاه او و خانواده‏اش را نجات دادیم، مگر زنش را که جزو واپس‏ماندگان تعیینش کرده بودیم.

و بر آنان بارانى سخت [از سنگ‏] باراندیم، باران [بلاى‏] هشداریافتگان چه بد است.

تفسیر

وَ لُوطاً عطف بر مجموع‏ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً است.

إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ منظور از فاحشه لواط است.

وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ‏ در حالى که شما افرادى آگاه و بینا هستید، یا قبح و زشتى این کار را مى‏دانید، یا در حالى که همدیگر را در حال انجام کار مى‏بینید.

أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بدل تفصیلى از قول خدا: أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ است.

یعنى عمل فاحشه و زشت شما این است که به جاى شهوت‏رانى با زنان به مردان مى‏آمیزید.

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ‏ شما مردمى هستید که کار نادانان را مى‏کنید، یا قبح و زشتى این کارها و سر انجام بدش را نمى‏دانید، یا قیامت و دار آخرت را نمى‏دانید و شما صاحبان جهل و نادانى هستید.

فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ‏ چون جوابى با دلیل و برهان نداشتند آنها را تهدید به قتل و اخراج کردند، چون لوط از اهل قریه‏ى آنان نبود گفتند او را بیرون کنید و علّت اخراج را پاکى آل لوط از مانند افعال آنها ذکر کردند.

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ‏ و اهلش را نجات دادیم مگر زنش را که از اهل عذاب قرار دادیم و آن زن در بین آنان باقى ماند.

بر آنان باران عجیبى باراندیم و آن بارانى از سنگ بود.

 

آیات ۵۹- ۶۱

[سوره النمل (۲۷): آیات ۵۹ تا ۶۱]

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (۵۹) أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (۶۰) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۶۱)

ترجمه‏

(۲۷/ ۶۱- ۵۹)

بگو سپاس خداوند را و سلام بر آن بندگانش که ایشان را برگزیده است، آیا خداوند بهتر است یا آنچه برایش شریک مى‏آورند؟

یا کیست که آسمانها و زمین را آفریده است و از آسمان براى شما آبى فروفرستاده است و بدان باغهاى خرم رویانده‏ایم که شما نمى‏توانید درختانش را برویانید؟ آیا در جنب خداوند خدایى هست؟ حقّا که آنان قومى کژرو هستند.

یا کیست که زمین را قرارگاه ساخت و در میان آن جویبارها پدید آورد و براى آنان کوههاى استوار آفرید و بین دو دریا برزخى قرار داد، آیا در جنب خداوند خدایى هست؟ حقّا که بیشترینه‏ى آنان نمى‏دانند.

تفسیر

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ پس از آن که داستانهاى انبیا و آنچه که‏ مخصوص به آنان بود از نشانه‏ها و آیات دالّ بر صدق نبوّتشان و قدرت و حکمت خدا در یارى دادن و پیروز کردنشان بر دشمنانشان … ذکر نمود رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم را امر به شکر کرد، سپاس بر نعمتهایى که خداوند به رسولانش داده است، چون نعمت دادن به رسولان مقدّمه‏ى ارسال و انعام بر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم است.

وَ سَلامٌ‏ عطف بر الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ است، یعنى پس از ستایش خدا بگو: سلام بر بندگان خدا.

عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِینَ اصْطَفى‏ سلام بر بندگان خدا که خداوند آنها را انتخاب و اختیار کرد.

چون دانستى که خداوند آنان را از بین بندگان مخصوص گردانیده و با تحیّت خواصّ بندگان تحیّت گفت، یا جمله مستأنف از جانب خداست تا تحیّت بر رسولان و فرستادگانش باشد.

آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ‏ آیا خدا بهتر است یا چیزهایى که قوم‏هاى رسولان شریک خدا قرار مى‏دهند، مانند بت‏ها و ستارگان و گوساله و ملائکه و شیاطین و هواها.

أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ لفظ (أم) منقطعه و متضمّن استفهام است و (من) موصوله و بدل از اللَّهِ‏ است.

چون مقصود الزام آنان بر این مطلب است که خداوند بهتر از شرکاست و آنان در ترجیح و اختیار غیر خدا بر خدا سفیه هستند، از سوى دیگر ما بعد (أم) در فقره‏هاى بعدى واضح‏تر و رساتر در این معناست از قول خدا: آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ‏ اضراب نمود و فرمود: خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ أَمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ‏ و ممکن‏ است لفظ (من) استفهامیّه، (أم) منقطعه که متضمّن استفهام نباشد و کلام مستأنف باشد.

وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ‏ و براى شما از آسمان آب فرستاد که با آن باغها و بستانها رویانده‏ایم.

ذاتَ بَهْجَهٍ که داراى منظره‏ى زیبا و خرّم و خوبند که موجب سرور و شادى مى‏گردد.

این که از صیغه‏ى غایب‏ أَنْزَلَ‏ به متکلم‏ فَأَنْبَتْنا پرداخت، از این رو است که رویاندن دانه‏ها و مغزها و رگ و ریشه‏ها که جماد هستند و نموّ دادن آنها و بیرون آوردن برگها و شاخه‏ها و میوه‏ها بدون حضور خدا و اسباب غیبى از عهده‏ى اسباب طبیعى خارج است و نیز براى اشاره به این است که نظرکننده به اسباب باید نظرش به اسباب طورى باشد که از اسباب به مسبّب الاسباب منتقل شود، که هرگاه به یک یا دو سبب نظر افکند باید به مسبّب منتقل شود و مسبّب نزد او مجسّم و حاضر گردد.

ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها شما نمى‏توانید درخت آن را برویانید اگر چه در نهایت اهتمام و در غایب تدبیر و تربیت باشید، زیرا اگر تردّد شب و روز بر آنها نباشد و گرماى آفتاب و سرماى شب بر آن نخورد نمى‏روید و نموّ نمى‏کند.

و آوردن لفظ کانَ‏ در امثال این موارد براى نفى صحّت و امکان است، یعنى نه صحیح است و نه ممکن.

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ‏ آیا با خداى تعالى إله و خدایى هست از چیزهایى که آن را خدا مى‏شمارند؟! بَلْ‏ بلکه با او اله و خدایى نیست، پس آنان‏ هُمْ‏ قَوْمٌ‏ یَعْدِلُونَ‏ قومى هستند که غیر خدا را معادل خدا قرار مى‏دهند، یا از حقّ عدول مى‏کنند.

أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً یا چه کسى زمین را ساکن و ثابت قرار داده که بتوانید در آن زندگى کنید و تحصیل امور معیشت نمایید.

وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً و نهرهایى در زمین قرار داده که آنها عمده‏ى اسباب معیشت شما هستند.

وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ‏ و کوهها در زمین برافراشت تا به سبب آن جریان نهرها و تولید آب‏ها ممکن شود و با آن کوهها زمین ساکن و آرام گردد.

این معنا بر حسب تنزیل است و معناى آیه بر حسب تأویل این است که شما صاحب خیر و شرّ و کم و زیاد نمى‏شوید مگر با وجود سبب کوهها و اگر آب کوهها نباشد همه فانى مى‏شوند و ذرّه‏اى از ذرّات باقى نمى‏ماند.

وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً بین دو دریاى شور و شیرین حاجزى گذاشت تا مانع از اختلاط آب شیرین و شور باشد و بر حسب تأویل یعنى بین عالم شرور و عالم نور حاجز قرار داد که مانع از اختلاط عالم زور و باطل است که شما و عالم شما را فاسد مى‏سازد و در سوره‏ى فرقان بیان دو دریا و حاجز بین آن دو گذشت.

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ بیشتر آنان علم ندارند و ملحق به چهارپایان هستند یا بیشتر آنان خدا و صفات خدا را نمى‏دانند.

 

آیات ۶۲- ۶۶

[سوره النمل (۲۷): آیات ۶۲ تا ۶۶]

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ (۶۲) أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۶۳) أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۶۴) قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (۶۵) بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَهِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (۶۶)

ترجمه‏

یا کیست که دعاى درمانده را چون بخواندش، اجابت مى‏کند، بلا را مى‏گرداند و شما را جانشینان [پیشینیان بر] روى زمین مى‏کند؟ آیا در جنب خداوند خدایى هست؟ چه اندک پند مى‏گیرید.

یا کیست که شما را در تاریکیهاى خشکى و دریا راه مى‏نماید و کیست که بادها را پیشاپیش [باران‏] رحمتش مژده بخش مى‏فرستد؟ آیا در جنب خداوند خدایى هست؟ خداوند فراتر است از آن که شریکش مى‏گیرند.

یا کیست که آفرینش را آغاز مى‏کند، سپس آن را باز مى‏گرداند؟ و کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مى‏دهد؟ آیا در جنب خداوند خدایى هست؟ بگو اگر راست‏ مى‏گویید برهانتان را بیاورید.

بگو هر آن کس که در آسمانها و زمین است جز خداوند غیب نمى‏داند، و [ایشان‏] نمى‏دانند که چه هنگامى برانگیخته مى‏شوند؟

یا مگر عملشان در [باره‏ى‏] آخرت به کمال است [؟!]، بلکه ایشان از آن در شک هستند، [و] بلکه از [درک‏] آن کور دل هستند.

تفسیر

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ‏ بدان که انسان از اوّل استقرار مادّه‏اش در مقرّ خود (رحم) بالفعل جماد است، بالقوّه نزدیک به فعل نبات، بالقوّه دور حیوان است و در نسبت دورتر و بالقوّه دورتر انسان طبیعى ملکى است و از آن هم دورتر انسان ملکوتى و جبروتى است.

و لکن فطرت انسان در آن حال مقتضى استقرار در رحم و تغذیه از خون و سایر رطوبت‏هاى رحم است، که به رحم مى‏چسبد و از رطوبت‏هاى آن استفاده مى‏کند.

سپس نبات بالفعل، سپس حیوان بالفعل مانند حیوان بودن کرمهاى خاکى مى‏گردد، تا آن که متولّد مى‏گردد، و حیوان بالفعل و انسان ملکى بالقوّه مى‏شود تا آنگاه که به مقام تمیز و مراهقه مى‏رسد که در این هنگام انسان ضعیف بالفعل مى‏شود و هم چنین شیطنت او در این هنگام ضعیف است و قوّه‏ى شهوى و غضبى‏اش قوى است به نحوى که بر انسانیّت و شیطانیّت غالب است.

با شهواتش خواسته‏اش را طلب مى‏کند و آن را جذب و با غضبش معارض و ممانع خود را دفع مى‏کند و بر او غضب مى‏کند،با شیطانیّت ضعیفش در تحصیل خواسته‏هایش حیله‏هاى ضعیفى به کار مى‏برد، با انسانیّت ضعیفش از بعضى از کارهایى که از او ظاهر مى‏شود خجالت ضعیفى مى‏کشد.

تا وقتى که به مقام بلوغ و رشد برسد و آماده‏ى تعلّق تکلیف گردد که در این هنگام انسانیّت و شیطانیّت قوى مى‏شوند چنانچه شهوت و غضبش نیز قوى مى‏شوند، با شهوت قوى طلب او نسبت به خواسته‏ هایش شدّت مى‏ گیرد و با غضب قوى‏اش دفع و غضب او بر مزاحمش شدید مى‏ شود.

با شیطنت قوى‏اش حیله به کار بستن در طلب خواسته‏هایش شدّت مى‏گیرد و با انسانیّتش انزجار و خجلت او از چیزى که منافى انسانیّت اوست فزونى مى‏یابد.

پس اگر در این هنگام توفیق او را یارى کرد، داعى الهى با دعوت ظاهرى یا دعوت باطنى او را فرا خواند و دعوت را پذیرفت و با بیعت عامّ یا خاصّ بیعت نمود و مسلمان یا مؤمن گشت و آنچه که در بیعت او با او گرفته شده به آن عمل کرد انسانیّت او شدّت مى‏گیرد و سالک الى اللّه مى‏شود و پشت به عالم و اسباب عالم مى‏کند تا آنجا که از اسباب قطع نظر مى‏کند و با همه‏ى وجودش به مسبّب الاسباب توجّه پیدا مى‏کند و این اضطرار تکلیفى است.

زیرا اضطرار عبارت است از قطع نظر از وسائل و اسباب و توجّه به مسبّب الاسباب و توسّل به او.

و به همین معنا اشاره کرده است امام صادق علیه السّلام که فرموده:

اضطرار عین دین است.

و تفصیل دعا و روش آن در سوره‏ى بقره در ضمن قول خداى تعالى: إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ‏[۱].

و اگر انسان به دامن وصىّ یا نبىّ چنگ نزند و با بیعت اسلامى یا ایمانى بیعت نکند قواى حیوانى و سبعى و شیطانى او رو به اشتداد و قواى انسانى در اغلب مردم و اغلب اوقات رو به ضعف مى‏رود تا جایى که انسانیّت تحت قواى سه‏گانه‏ى مذکور مخفى مى‏شود و حکم و آثار مخصوص همین قواى سه‏گانه مى‏شود، لکن همین انسان گاهى مبتلا و گرفتار مى‏شود تا آنجا که شیطنت از حیله کردن عاجز مى‏گردد، قوّه‏ى شهوت از خواسته‏ها و آرزوها ناامید مى‏گردد و قوه‏ى غضب از دفع و بسط به حسرت مى‏افتد.

زیرا قوّه‏ى مدرکه درک مى‏کند و مى‏فهمد که چه مى‏خواهد و شیطنت با استعمال متخیّله و اظهار واهمه و خیال صورت‏ها و معانى را تصرّف مى‏کند و براى رسیدن به آن خواسته حیله به کار مى‏برد و نیروهاى عمل‏کننده براى طلب خواسته‏ها به حرکت در مى‏آیند، ولى وقتى شیطنت در راه رسیدن به هدف و خواسته مانع و دافعى بیابد قوّه‏ى غضب براى دفع آن مانع به حرکت مى‏افتد.

پس اگر از رسیدن به آن خواسته و هدف ناامید شد قوّه‏ى متخیّله از حرکت و تصرّف، قوّه‏ى واهمه و خیال از اظهار معانى و صور، قوّه‏ى عمل‏کننده از طلب و قوّه‏ى شهوت و غضب از خواستن و دفع باز مى‏ایستد و در این هنگام انسانیّت بدون حاجب و مزاحم‏ ظاهر مى‏شود.

و چون فطرت انسانیّت تضرّع و پناه بردن به خدا و سؤال و درخواست از اوست با فطرتش تضرّع مى‏کند و به خدا پناه مى‏برد و از او درخواست مى‏کند.

و این همان اضطرار تکوینى فطرى است و چون هر دو اضطرار مظهر انسانیّت انسان است و لطیفه‏ى سیّاره‏ى انسانى لطیفه‏ى الهى است زبان انسانیّت زبان خدا و درخواست و سؤال او سؤال خدا مى‏شود (سؤال و درخواست خدا از خودش) ردّ نمى‏شود بلکه اجابت مى‏شود.

و مولوى قدّس سرّه به همین اضطرار و این که زبان دعاکننده هنگام اضطرار زبان خداست اشاره نموده است آنجا که گفته:

هم دعا از من روان کردى چو آب‏ هم ثباتش بخش و گردان مستجاب‏
هم تو بودى اوّل آرنده دعا هم تو باش آخر اجابت را رجا
چون خدا از خود سؤال و کدّ کند پس سؤال خویش را کى ردّ کند
هم دعا از تو اجابت هم ز تو ایمنى از تو مهابت هم ز تو

این مضطرّ اگر اضطرارش تکلیفى باشد حتما بر قواى سه‏گانه غالب مى‏شود و در عالم صغیر مالک آنها مى‏گردد، اگر در عالم صغیر مالک شد، مالکیّت او منتهى به مالکیّت در عالم کبیر مى‏شود.

و این مالکیّت و اجابت جز از جانب خدا نیست و اگر اضطرار او تکوینى باشد و بر آن باقى بماند بالاخره به اضطرار تکلیفى منتهى و اضطرار تکلیفى سبب مالکیّت و جانشینى در دو عالم مى‏شود.

وَ یَکْشِفُ السُّوءَ خداوند در جهت اجابت دعاى او سوء و بدى را کشف مى‏کند و بر مى‏دارد و سوء اعمّ است از چیزهایى که بر انسان وارد مى‏شود و با انسانیّت انسان و حیوانیّت او سازگارى ندارد.

و از تبعات و پى‏آمدهاى گناهان و از نقایصى که لازمه‏ى انسان است از قبیل انانیّت و حدود نجات مى‏یابد.

وَ یَجْعَلُکُمْ‏ از غیبت به خطاب التفات نمود تا اشعار به این باشد که مضطر اگر اهل خلافت و جانشینى باشد براى او حالت حضور و تخاطب پیش مى‏آید و اگر حالت حضور براى او حاصل نشود شأنیّت خلافت را نخواهد داشت.

خُلَفاءَ الْأَرْضِ‏ خلفاى زمین عالم صغیر و کبیر چنانچه ذکر شد.

امّا تفسیر به جانشینى گذشتگان به سبب ارث بردن زمین و اموال آنها پس ذکر آن بعد از اجابت مضطرّها و کشف سوء از آنان مناسب نیست، خصوصا طبق آنچه که از ائمّه علیهم السّلام وارد شده که [واو] در قرآن براى ترتیب است.

از امام صادق علیه السّلام آمده است که آیه‏ى در قائم آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم نازل شده که او به خدا سوگند مضطرّ است آنگاه که در مقام دو رکعت نماز مى‏گذارد و خداى عزّ و جلّ را فرا مى‏خواند و خداوند دعاى او را مستجاب کرده و کشف سوء مى‏نماید و او را خلیفه‏ى در زمین قرار مى‏دهد[۲].

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ‏ آیا با خدا خدایى هست؟ اندکى از شما به این نکته پى مى‏برند.

یا چیز اندکى را به یاد مى‏آورید، یعنى چه مقدار اندک از نعمت‏هاى خدا را به یاد مى‏آورید.

أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ چه کسى شما را در تاریکى‏هاى خشکى و دریا هدایت مى‏کند؟ بدین گونه که به شما قوا و مشاعر مى‏دهد و ستارگان را در حرکاتش منظّم و منضبط مى ‏نماید.

وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ‏ و چه کسى بادها را پیشاپیش مژده ده باران رحمت مى‏فرستد.

تکرار مطلب براى آن است که فرستادن بادها جدا از جنس هدایت است.

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ آیا در جنب خداوند خدایى هست؟

خدا بزرگتر است از آنچه شرک مى‏آورند، چه کسى است که آفرینش را آغاز و سپس برمى‏گرداند و کیست که به شما از آسمان روزى مى‏دهد، بدین گونه که اسباب آسمانى را سبب سازى مى‏کند و فراهم مى‏آورد؟ از قبیل اشعّه‏ى ستارگان و تخالف و پشت سر هم آمدن شب و روز، حرکت دادن ابر و نازل کرد باران، یا مقصود از آسمان آسمان عالم ارواح است.

و مقصود از رزق انسان علوم و احوال و اخلاق و مکاشفات است.

أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ جائز نیست این کارها را بر معبودهاى خودتان نسبت دهید، بلکه این کارها کارهاى خداى تعالى است و جائز نیست چیزى از معبودهاى شما با خداى تعالى در این مورد شریک باشند و اگر در این افعال با خداى تعالى شریکى نباشد در عبادت نیز شریکى با خدا نخواهد بود، زیرا استحقاق عبادت جز با این افعال نیست.

قُلْ‏ بگو اى محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم: لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ‏ هیچ کس در آسمانها و زمین جز خدا غیب نمى‏داند.

[معناى غیب و علم غیب‏] بدان که آسمان اطلاق مى‏شود بر چیزى که داراى علوّ و ارتفاع بوده و در پایین‏تر از خودش تأثیر داشته باشد.

و زمین اطلاق مى‏شود بر چیزى که پایین و داراى انفعال است و این دو به معناى اختصاصى به آسمان و زمین طبیعى ندارند، بلکه همه‏ى عالم ارواح به این معنا آسمان است و همه‏ى عالم اجسام ملکى و ملکوتى علوى و سفلى زمین است.

غیب عبارت از چیزى است که از نظر کسى که این غیب براى او غیب است غایب باشد اعمّ از آن که براى غیر او مشهود و حاضر باشد یا نباشد.

و مقصود از کسى که در آسمانها و زمین است کسى است که محدود به حدود آسمانها و زمین بوده و از حجابهاى تعیّنات آسمان و زمین خارج نباشد.

زیرا انسان ملکى کسى است که تحت حدود ملک محجوب باشد و ادراکاتش منحصر بر محسوسات باشد، زیرا مدرک در ادراک خودش باید هم سنخ و هم‏جنس مدرک باشد، بلکه باید متّحد با او باشد، پس مدرک وقتى ملکى باشد مدرک آن نیز ملکى مى‏شود و در این صورت جمیع آنچه که در آسمانهاست اعم از آسمانهاى طبیعى و آسمانهاى ارواح نسبت به او غیب شمرده مى‏شود.

و ادراک انسان ملکوتى از ملکوت فراتر نیم رود و مدرک او مجرّد صرف نمى‏تواند باشد و چیزهایى که مجرّد از تقدّر و اندازه هستند نسبت به او غیب است، ادراک انسان جبروتى که محدود به حدود عقول است به عالم مشیّت نمى‏رسد و عالم مشیّت نسبت به او غیب است.

پس صحیح است که گفته شود: همه‏ى محدودها به حدود آسمانهاى ارواح و زمینهاى اشباح غیب را نمى‏دانند که آن عالم اسماء و صفات است و جز خدا کسى آن را نمى‏داند و اگر لفظ مَنْ‏ موصوله مخصوص به ممکنات باشد استثناى منقطع است و اگر مختصّ به ممکنات نباشد استثناى متّصل است.

[علم ائمّه علیهم السّلام‏] از آیه‏ى فوق نمى‏توان این نتیجه را گرفت و اشکال کرد که پس چگونه ائمّه علیهم السّلام علم آنچه را که واقع شد و آنچه را که واقع خواهد شد تا روز قیامت مى‏دانستند، على علیه السّلام و اصحابش علم تأویل خوابها، بلاها و انساب را مى‏دانستند وارد نیست، زیرا ائمّه علیهم السّلام غیر از کسانى هستند که در آسمانها و زمین هستند، چون آنها محدود به حدود آسمان و زمین نیستند، زیرا آنها به مقام اطلاق رسیده‏اند که همان مقام مشیّت است، در این مقام فرقى بین آنها و حبیبشان نیست، پس علم آنها در آن مقام علم خداست و امّا در مورد سایر مقامات که مقیّد و محدود به حدود آسمانها و زمین است علمشان به واسطه‏ى تعلیم خداست، یعنى به واسطه‏ى تعلیم، مقام مطلق آنها که فرقى با آن ندارد.

بدان معنا که ایشان در این مقام از انسانیّت خود فانى و به وجود خدا باقى هستند، نه به وجود خودشان، پس بسبب علم خدا و با علم خدا عالم به غیب آسمانها و زمین هستند و با تعلیم خدا سایر مقامهاى نازلشان را که محدود به خود مقامهاى نازل است تعلیم مى‏دهند.

روایت شده که امیر المؤمنین علیه السّلام روزى از کارهایى خبر داد که هنوز نیامده و تحقّق نیافته بود، پس به او عرض شد: یا امیر المؤمنین به تو علم غیب داده شده؟ آن حضرت خندید و فرمود:

آن علم غیب نیست، بلکه یاد گرفتن و تعلّم از صاحب علم است، علم‏ غیب فقط علم ساعت و قیامت است و چیزى است که خداوند آن را علم غیب شمرده و فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ‏ … تا آخر آیه پس خداوند سبحانه و تعالى مى‏داند آنچه در رحم‏هاست، مذکّر است یا مؤنّث، زشت یا زیبا! سخى است یا بخیل! بدبخت است یا خوشبخت! و چه کسى هیزم آتش است! یا در بهشت مرافق پیامبران است! پس این علم غیب است که جز خدا کسى آن را نمى‏داند و ما سواى این امور علمى است که خداوند به نبىّ خود یاد داده و نبىّ صلى اللّه علیه و آله و سلّم علم آن را به من آموخته، براى من دعا کرده است که سینه‏ام گنجایش، جوارح و اعضایم آن را نگهدارد و پس از آنچه که بیان شد دیگر حاجت بیان اجزاى حدیث نیست‏[۳].

وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ‏ نمى‏دانند در چه مقامى از مقامات برانگیخته، زیرا کسى که محدود به حدّ از حدود آسمانها و زمین است هنگام برخاستن از قبر حدّش را نمى‏داند، هم چنانکه جاى این قیام و موقعیّت خود را نیز در آن نمى‏داند و کسى که از این حدّ رها و آزاد است وقت برانگیخته شدن و موقعیّتش را به سبب علم خدا مى‏داند، نه با علم خودش.

بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَهِ علم آنان در آخرت فانى مى‏شود، با آخرت تکامل پیدا مى‏کند، یا علم آنان در حقّ آخرت فانى مى‏گردد، بدین معنا که چیزى از آخرت را نمى‏دانند، یا اسباب علمشان در حقّ آخرت متلاحق مى‏شود، یعنى آیات و علاماتى را درک مى‏کنند که دلالت بر وجود آخرت مى‏دارد.

لفظ بَلِ ادَّارَکَ‏ (ابدال شده دال بر تاء در باب تفاعل)، بل أدرک از باب افعال، بل ادرک از باب افتعال، بل درک با فتحه‏ى لام و سکون دال خفیفه از باب افعال با نقل حرکت حمزه و لام الفعل و حذف لام الفعل، بل اءدرک و (بل اتدارک) و (بلى ادرک) و (بلى اءدرک) و (ام ادرک) و (ام تدارک) خوانده شده است.

بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْها بلکه آنان در شک از آخرت هستند.

بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ‏ کسى که در چیزى شک مى‏کند آن را نخست تصوّر مى‏کرده و سپس در ثبوتش آن شک مى‏کند، آن را اثبات یا نفى مى‏کند و اینان نسبت به امر آخرت کور هستند و اصلا آن را درک نمى‏کنند، نه به صورت تصوّر و نه تصدیق و ترتّب اضراب‏ها و وجه ترتّبشان بر حسب معانى ادراک موکول به ذوق ناظر است.

آیات ۶۷- ۹۳

[سوره النمل (۲۷): آیات ۶۷ تا ۹۳]

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (۶۷) لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۶۸) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ (۶۹) وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (۷۰) وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۷۱)

قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ (۷۲) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (۷۳) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (۷۴) وَ ما مِنْ غائِبَهٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۷۵) إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۷۶)

وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۷۷) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (۷۸) فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ (۷۹) إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۸۰) وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۸۱)

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (۸۲) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (۸۳) حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۴) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (۸۵) أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۸۶)

وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرِینَ (۸۷) وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (۸۸) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (۸۹) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۹۰) إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۹۱)

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۹۲) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (۹۳)

 

ترجمه‏

و کافران گویند: آیا چون ما و پدرانمان [مردیم‏] و خاک شدیم [از نو زنده و] برانگیخته خواهیم شد؟

و ما و پدرانمان از این پیش نیز چنین وعده‏اى داده‏اند، این جز افسانه‏هاى پیشینیان نیست.

بگو در زمین سیر و سفر کنید و بنگرید که سر انجام گناهکاران چگونه بوده است؟

و بر آنان اندوه مخور، از نیرنگى که مى‏ورزند دلتنگ مباش.

و گویند اگر راست مى‏گویید:این وعده کى فرا مى‏رسد؟

بگو چه بسا بخشى از آنچه درباره‏اش بى‏تابى مى‏کنید به شما برسد.

و بى‏گمان پروردگارت بر مردم بخشش و بخشایش دارد ولى بیشترینه‏ى آنان سپاس نمى‏گزارند.

و بى‏گمان پروردگارت آنچه در دلهایشان دارند و آنچه را آشکار مى‏کنند مى‏داند.

و هیچ نهفته‏اى در آسمان و زمین نیست مگر آن که در کتابى روشنگر است.

همان این قرآن بیشترینه‏ى آنچه بنى اسرائیل در آن اختلاف نظر دارند بر آنان بیان مى‏دارد.

و آن رهنمود و رحمتى براى مؤمنان است.

بى‏گمان پروردگارت با حکم خویش در میان آنان داورى خواهد کرد و او پیروزند داناست.

پس بر خداوند توکّل کن که تو برخوردار از حقّ [و حقیقتى‏] آشکار هستى.

تو مردگان را [سخن‏]نشنوانى، به ناشنوایان [به ویژه‏] چون پشت کنند آوایى نشنوانى.

و تو به راه‏آورنده‏ى نابینایان از گمراهیشان نیستى، تو [سخن خود را] جز به کسانى که به آیات ما ایمان دارند و خود اهل تسلیم‏اند، نمى‏شنوانى.

و چون حکم [عذاب‏] ما بر آنان تعلّق گرفت برایشان دابّه الارض را از زمین برآوریم که با آنان سخن بگوید که مردم به آیات ما یقین نداشته‏ اند.

و روزى که از هر امّتى گروهى از منکران آیات خود را محشور گردانیم و سپس به هم بپیوندند.

چون گرد آمدند فرماید: آیا آیات مرا دروغ انگاشتید؟ حال آن که به آنها احاطه‏ى علمى نداشتید، یا خود چه کارها کردید؟

و به خاطر ستمى که ورزیده بودند، حکم [عذاب‏] بر آنان تعلّق گیرد و سخن نگویند.

آیا ننگریسته‏اند که ما شب را آفریده‏ایم که در آن آرام گیرند و روز را چشم‏اندازى روشن [گردانده‏ایم‏]، بى‏گمان در این براى اهل ایمان مایه‏هاى عبرت است.

و روزى که در صور دمیده شود، هر کس که در آسمانها و هر کس که در زمین هست- جز کسى که خدا خواهد- هراسان شوند، همگان خاکسارانه به نزد او آیند.

و کوهها را بینى [و] آنها را ساکن انگارى، حال آن که همانند حرکت ابر، حرکت دارد، [این‏] آفرینش خداوند است که هر چه را در کمال استوارى پدید آورده است، او به آنچه مى‏کنید آگاه است.

هر کس که کار نیکى پیش آورد، او را پاداشى است بهتر از آن، آنان از هراس در آن روز ایمن هستند.

و هر کس کار بدى پیش آورد، چهره‏هایشان در آتش جهنّم سرنگون شود، آیا جز در برابر آنچه کرده‏اید جزا مى‏یابید؟

همانا فرمان یافته‏ام که پروردگار این شهر را که آن را حرم [امن‏] قرار داده است، بپرستم، و همه چیز او راست، و فرمان یافته‏ام که از مسلمانان باشم.

و این که قرآن را بخوانم، پس هر کس رهیاب شود، همانا به سود خویش رهیاب شده است، هر کس بیراه رود بگو که من فقط از هشداردهندگانم.

و بگو سپاس‏ خداوند را، زودا که آیات خویش را به شما بنمایاند، آنگاه آنها را بشناسید، پروردگارت از آنچه مى‏کنید غافل نیست.

تفسیر

وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا آنان که به آخرت و بعث کافر شدند گفتند: أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ‏ جواب‏ إِذا محذوف است، أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ‏ تأکید جمله‏ى اوّل است و تقدیر چنین است: «ا ذا کنا ترابا مخرج ا انا لمخرجون لقد وعدنا هذا نحن و آباؤنا من قبل» کافران مى‏گویند: آنچه مى‏گویید به پدران ما قبل از ما وعده داده شده، یا قبل از وعده‏ى ما به آنان وعده داده شده و چیزى از آن وعده‏ها به ظهور نرسیده است.

إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ‏ این‏ها احادیث و سخنانى هستند که داراى نظم و نظام نیستند، افسانه‏هایى هستند که حقیقت ندارند.

لفظ أَساطِیرُ جمع (اسطار) جمع (سطر) است، یا جمع (اسطار) و اسطیر با کسره‏ى همزه در هر دو است، یا جمع (اسطور) یا ضمّ همزه است بدون تاء یا با تاء در همه‏ى این لغات، چنانچه سابقا گذشت.

قُلْ‏ به آنها بگو: سِیرُوا فِی الْأَرْضِ‏ در سرزمین عالم طبع (عالم کبیر) یا صغیر یا در عالم سرّ و اخبار گذشتگان، یا در زمین قرآن و اخبار انبیا و اولیاء علیهم السّلام سیر کنید.

فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ‏ و سر انجام کسانى را که به سبب انکار آخرت و سپس با انکار رسولان علیهم السّلام و اطاعت نکردن از آنها در امر آخرت مرتکب جرم شدند، بنگرید.

وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ‏ تو به جهت نهایت رحمت و مهربانى که دارى مى‏خواهى همه‏ى بندگان مطیع باشند و مورد رحمت قرار گیرند، آنگاه که اطاعت نمى‏کنند و مستحقّ عذاب مى‏شوند اندوهناک مى‏شوى و نباید بر آنان اندوهناک شوى چون ایمان نیاوردن و اطاعت نکردنشان مسبوق به مشیّت ماست.

وَ لا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ‏ تو از مکرهاى آنان در تنگ و ضیقى مباش که خداوند به سوى تو و به آنان و مکرشان نظر مى‏اندازد و مکر آنان جز با مشیّت و خواست ما تنفیذ نمى‏شود و اگر ما تنفیذ آن را بخواهیم جهت حکمت‏ها و مصالحى است که بر تو باز مى‏گردد.

وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ‏ و مى‏گویند وعده‏ى عذاب یا وعده‏ى قیامت یا رجعت چه وقت است؟

آنها عذاب یا قیامت را از باب استهزا دیر شمردند، به قرینه‏ى‏ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ‏ یا آنان از وقت قیامت و عذاب به طور استهزا مى‏پرسیدند.

قُلْ عَسى‏ أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ‏ بگو آن موعد نزدیک شما یا به دنبال شماست.

بَعْضُ الَّذِی تَسْتَعْجِلُونَ‏ و بعضى از چیزهایى که عجله مى‏کنید به شما نزدیک است، یعنى عذاب.

برخى گفته‏اند: آن بعضى چیزها عبارت از کشتن و اسارت در روز بدر یا عذاب هنگام مرگ یا عذاب در برزخ است (و شاید موارد بى‏شمار دیگر).

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ‏ و پروردگار تو صاحب فضل بر مردم است و لذا بر بندگان مهلت مى‏دهد تا شاید توبه کنند، انعام کرده و انواع نعمت‏هاى ظاهرى و باطنى مى‏دهد باشد که شکرگزار باشند.

وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ‏ و لکن بیشترشان نعمت‏ها را احساس نمى‏کنند، چون مانند چهارپایان هستند و شکرگزار نیستند.

لا یَشْکُرُونَ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ‏ پروردگار تو مى‏داند آنچه را که در سینه‏هایشان پنهان مى‏کنند، یعنى آنچه را که از دیگران مى‏پوشانند از قبیل نیّت‏ها، تصمیم‏ها، اراده‏ها، اخلاق، احوال، خیالات و خطورات قلبى، یا مى‏داند آنچه را که سینه‏هایشان از خودشان و از نفسهایشان پنهان مى‏ کنند، یعنى چیزهاى نهانى و مخفى که آنها را اصلا احساس نمى‏ کنند.

وَ ما یُعْلِنُونَ‏ و آنچه را که از اقوال و افعال آشکار مى‏سازند، یا آنچه را که بر دیگران یا خودشان علنى مى‏سازند که در این صورت شامل خیالات و خطورات ذهنى نیز مى‏شود.

وَ ما مِنْ غائِبَهٍ لفظ غائِبَهٍ مصدر یا اسم مصدر به معناى چیزى است که غایب باشد، یا فقط اسم است که به همین معناى آمده است، یا وصف است به معناى خصلت یا به معناى ذرّه‏اى که غایب باشد.

فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ خود آن کتاب ظاهر و روشن است یا آنچه که در آن است ظاهر و روشن است، یا ظاهرکننده‏ى چیزى است که در آن است.

و این جمله از قبیل تعمیم است، یعنى خداوند مى‏داند آنچه را که سینه‏هایشان آن را پنهان کرده و آنچه را که آشکار مى‏ سازند، بلکه خداوند جمیع ذرّات را که از جمیع خلق در آسمانها و زمین غایب است مى ‏داند.

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ‏ این قرآن آنچه بر بنى اسرائیل گفته شده بیان مى‏دارد این کلام از ما قبلش در لفظ و معنا منقطع است، یا جواب سؤال مقدّر از علّت حکم است لذا ادات وصل نیاورد.

أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‏ بیشتر چیزهایى که مورد اختلاف آنان است بیان مى‏کند از قبیل بهشت و اوصاف آن، جهنّم و رنجهایش، خلود و عدم آن و تشبیه و تنزیه، سایر اوصاف ربوبى و نبى موعود که موسى و سایر انبیا علیهم السّلام بشارت داده‏اند و احکام تورات که بیشتر آن را مخفى مى‏کنند و در آن اختلاف دارند.

وَ إِنَّهُ لَهُدىً‏ قرآن صاحب هدایت یا هدایت‏کننده یا سبب هدایت است، البته حمل هدایت بر قرآن از باب مبالغه است (زیرا قرآن فى حد ذاته خود هدایت پرهیزکاران هست چه کلمه هدایت بیاید یا نیاید) وَ رَحْمَهٌ و سبب رحمت است.

لِلْمُؤْمِنِینَ‏ براى مؤمنان زیرا غیر مؤمن از قرآن بهره‏مند نمى‏شود یا قرآن براى آنها و گمراهى و نعمت است.

إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی‏ جواب سؤال مقدر است، گویا گفته شده:

خداوند در اختلاف بین آنان چه مى‏کند؟ پس فرمود: خداوند بین آنان حکم مى‏کند.

بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ‏ حکمى که مناسب و لایقشان باشد، نه با حکمى که از پیش خود اختراع کرده ‏اند.

وَ هُوَ الْعَزِیزُ خداوند عزیز است و چیزى نمى‏ تواند مانع نفوذ حکمش گردد.

الْعَلِیمُ‏ خداوند دقایق استحقاق آنان را مى‏ داند.

فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ‏ به قضا و حکم خدا که در بین مردم نافذ است نظر بینداز و به تصرّف تامّ او همان طور که مى‏خواهد نگاه کن و از خستگى نظر به افعال آنان راحت باش، در همه‏ى کارهایت و همه‏ى کارها و اقوال آنها به خدا توکّل کن.

إِنَّکَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِینِ‏ تو بر حقّ آشکار هستى، پس در همان حالت که هستى شک به خود راه نده تا این که توکّل تو از بین برود.

این جمله (براى) دلدارى محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم و امّت اوست و آنان را از شک و تردید بازمى‏ دارد.

إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ جواب سؤال مقدّر است، گویا که محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم گفته باشد: آیا چیزى به آنان نگویم؟

پس فرمود: چیزى به آنان نگو، چون آنان مردگانند و تو مى‏توانى مردگان را شنوا سازى.

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ و تو نمى‏توانى آنان را بشنوانى و شنوا کنى، چون آنان از انسانیّت مرده هستند، نمى‏توانند نداى انسان را بشنوند، چون آنان نسبت به نداى انسان کر هستند.

لفظ لا تُسْمِعُ‏ با تا به صورت خطاب و لفظ الصُّمَ‏ با نصب خوانده شده است.

إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ‏ وقتى پشت به تو مى ‏کنند که در نتیجه حتى اشاره را نیز نمى‏فهمند.

و لفظ مُدْبِرِینَ‏ حال تأکیدى یا غیر تأکیدى است.

وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ‏ چون تو هر اندازه که راه را به آنان ارائه کنى از دیدن راه عاجزند.

إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا تو نمى‏توانى شنوا سازى مگر کسى را که مشرف بر ایمان باشد، یا کسى را که تصدیق و اذعان به آیات تکوینى ما بکند که در آفاق و انفس حاصل است، بخصوص در نفس انبیا و اولیا علیهم السّلام یا اذعان به آیات تدوینى بنمایند.

یا با بیعت عامّ یا خاصّ ایمان بیاورد.

فَهُمْ مُسْلِمُونَ‏ با بیعت عامّ مسلمان هستند، یا براى شنیدن و گوش فرا دادن تسلیم هستند.

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ‏ هنگامى که وعده‏ى عذاب کافران برسد و آن هنگام ظهور قائم (عجّ) و قول و گفته‏ى ظهور قائم (عجّ) در عالم صغیر و کبیر است و تفسیر به نزول عذاب هنگام فرا رسیدن قیامت نیز شده است.

أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ‏ در آن هنگام جنبنده‏اى برانگیزیم که با آنان سخن گوید.

این از علامات ظهور قائم (عجّ) است و آن وقتى است که طلوع آفتاب از مغرب صورت گیرد و جنبنده تفسیر به امیر المؤمنین علیه السّلام شده و خداوند او را در بهترین صورت بیرون‏ مى‏ آورد و با او علامت گذارنده‏اى (متوسّم) هست که دشمنانش را علامت مى‏گذارد.

و از على علیه السّلام آمده است: من صاحب عصا و علامت گذار و جنبنده‏اى هستم که با مردم سخن مى‏گوید.

و از على علیه السّلام در حدیث دیگرى آمده است: با آن جنبنده انگشتر سلیمان علیه السّلام و عصاى موسى علیه السّلام است که انگشتر را بر صورت هر مؤمن مى‏زند نقش مى‏بندد: او به حقّ مؤمن است، عصا را بر صورت هر کافر مى‏گذارد و در صورت او نوشته مى‏شود: او به حقّ کافر است.

وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ‏ (جمله‏ى عطف اذا به تقدیر لفظ اذکر مى‏باشد) به یاد آور آن هنگام در روز ظهور قائم یا قیامت را که از هر امّتى گروهى از دروغ‏انگاران را گرد هم آوریم و سپس آنان را به هم بپیوندند.

حَتَّى إِذا جاءُوا قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا چون گرد آمدند فرماید: آیا آیات ما را دروغ انگاشتید و حال آن که به آنها احاطه‏ى علمى نداشتید، این چه کارهایى بود که کردید و به خاطر او ظلم به آیات که مقصود آل محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم است، عذاب موعود بر آنان تعلّق مى‏گیرند.

فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ‏ و آنان نمى‏توانند سخن بگویند (حرفى براى توجیه عمل خود ندارد) چون عذاب شدید است، یا اجازه سخن گفتن به آنان داده نمى‏ شود.

و در خبرى از امام صادق علیه السّلام آمده است: منظور از آیات امیر المؤمنین علیه السّلام و ائمّه علیهم السّلام مى‏باشند، پس راوى گفت: عامّه گمان مى‏کنند که مقصود از قول خداى تعالى: وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً روز قیامت است.

پس امام علیه السّلام فرمود: آیا خداوند در روز قیامت از هر امّتى گروهى را حشر مى‏کند و بقیّه را به حال خود مى‏گذارد؟ نه، چنین نیست، لکن مقصود روز رجعت است و اما آیه‏ى قیامت عبارت است از وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً[۴].

أَ لَمْ یَرَوْا جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: آیا چنین چیزى مى‏شود؟ پس فرمود: به زودى چنین چیزى خواهد شد که خداوند شما را در دنیا مهمل نمى‏گذارد در حالى که دنیا مقدّمه‏ى آخرت است و براى شما جمیع آنچه را که براى معیشت و زندگى خود احتیاج دارید مهیّا و آماده ساخته، پس در آخرت شما را مهمل نمى‏ گذارد.

أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ‏ آیا نمى‏بینند که ما شب را قرار دادیم تا در آن آرام و ساکن گردند، (آرامش پیدا کنند)؟

که آن با خواب، سکون قوا از هیجان و روح پراکندگى و نفس از خیالات، حاصل مى‏شود.

وَ النَّهارَ مُبْصِراً و روز را چشم‏اندازى روشن قرار دادیم اسناد روشنگر بودن به روز از باب مجاز عقلى است، یا بدان‏ معنا مى‏باشد که روز را سبب دیدن قرار دادیم یا به معناى که روز شخص را بینا قرار مى‏دهد.

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ و در این امور آیات و نشانه‏هاى متعدّدى است که دلالت بر علم قدرت و حکمت خداى تعالى مى‏کند و هم چنین دلالت مى‏کند بر این که خداى تعالى نسبت به بندگانش مهربان است و آنان را به بهترین وجه تربیت مى‏کند، در دنیا نیز که مقدّمه‏ى آخرت و پل عبور به منازل اخروى است مهمل نمى‏گذارد پس در آخرت نیز آنان را بدون حساب ثواب و عقاب یا بدون بقا و حیات رها نمى‏کند.

لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏ البتّه این آیات و نشانه ‏ها براى قومى است که ایمان به خدا و آخرت بیاورند.

وَ یَوْمَ یُنْفَخُ‏ عطف بر یَوْمَ نَحْشُرُ است، سپس در روزى که دمیده شود.

فِی الصُّورِ در صور لفظ صور چنانچه گذشت جمع (صورت) است، خواه مخفّف صور با ضمّه‏ى صاد و فتحه‏ى واو باشد، خواه خودش جمع باشد، یا شاخى از آهن باشد که نفخه‏ى اوّل در آن دمیده مى‏شود براى میراندن اشیا و نفخه‏ى دویم براى زنده کردن و برانیگختن و ممکن است مقصود نفخه‏ى اوّل باشد که در این صورت‏ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏ مقصود از فزع مرگ است.

و برخى گفته‏اند: در صور سه بار دمیده مى‏شود بار اول‏ دمیدن براى فزع و بار دوم دمیدن میراندن بار سوّم دمیدن زنده کردن مى‏باشد و ممکن است مقصود دمیدن براى احیا و زنده گردانیدن باشد که در این صورت مقصود از فزع، فزع حیات بعد از مرگ است.

إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ مگر کسانى که خداوند بخواهد که فزع نکنند یا نمیرند و آنان ملایکه هستند که با بقاى خدا باقى هستند، نه با بقایى خودشان، به وجود خدا موجود هستند، نه با وجود خودشان و هم چنین‏اند انبیایى که بر آن حال هستند.

بعضى گفته‏اند: آنان جبرائیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل علیهم السّلام هستند.

و بعضى گفته‏اند: در خبرى آمده است: مقصود از آنان شهدا هستند که در آن روز فزع نمى‏کنند، مقصود از (آمنین) کسانى هستند که مرتکب حسنه شوند، چه خداى تعالى مى‏فرماید: وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏ چنانچه مى‏آید[۵].

وَ کُلٌ‏ همه‏ى کسانى که فزع و بى‏تابى مى‏کنند أَتَوْهُ داخِرِینَ‏ منقاد و ذلیل به محشر درآیند، اگر مقصود از فزع بى‏تابى مرگ باشد مقصود این است که همه‏ى آنها پس از زنده شدن مطیع و ذلیل خواهند آمد.

وَ تَرَى الْجِبالَ‏ خطاب به محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم یا عامّ است، اگر خطاب به محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم باشد مقصود این است که تو کوه را با چشم‏ بشرى مى‏بینى و خیال مى‏کنى ساکن و بى‏حرکت است، ممکن است کلام به روشى به تو مى‏گویم، همسایه بشنود باشد.

تَحْسَبُها جامِدَهً گمان مى‏کنى کوه ایستاده و در جاى خود ساکن و بى‏حرکت است، چه لفظ جمود گاهى در وقوف از حرکت استعمال مى‏شود، چنانچه در مقابل سیلان استعمال مى‏شود.

در تجدّد امثال و حرکت جوهرى‏

وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‏ در حالى که کوهها مانند ابرها هستند در سرعت حرکت و قطع مسافت.

و این آیه ممکن است اشاره به تجدّد امثال به نحو اتّصال باشد که نیست شدن و موجود شدن به نحو اتّصال و دایمى در نظرها محسوس نیست.

چنانچه دایره‏ى محسوسى که از حرکات توسّطى شعله‏ى چرخان و جوّال حاصل مى‏شود در حقیقت و نفس الأمر وجود ندارد، ولى بواسطه‏ى اتّصال نیستى‏ها و هستى‏ها دایره دیده مى‏شود و عرفاى کامل بر همین عقیده هستند و به همین آیه استشهاد مى‏کنند.

و ممکن است اشاره به حرکت زمین باشد نه آفتاب، چنانچه طبیعیّون فرنگ بر همین عقیده‏اند و هیئت جدیدشان بر همین مبناست و ممکن است اشاره به انحلال بدنها و اغتذاى آنها با بدل چیزى که از آنها به تحلیل مى‏رود باشد و ممکن است اشاره تبدّل انانیّت نفس به انانیّت خدایى و انانیّت عقل، یا تبدّل انانیّت عقل انانیّت شیطان باشد.

و ممکن است اشاره به سیر نفوس کامل باشد که سیر آنها در هر آن به سوى عرش پروردگارشان مى‏باشد و مولوى قدّس سرّه به همین معنا اشاره کرده است:

سیر زاهد هر مهى تا پیشگاه‏ سیر عارف هر دمى تا تخت شاه‏

و ممکن است اشاره به قیامت و به هنگامى باشد که کوهها مانند پشم و پنبه‏ى زده شده باشند که کوهها در این هنگام در حرکت سریع طورى مى‏شود که حرکت آنها با چشم دیده نمى‏شود، زیرا اطراف آنها دور بوده و نظر نمى‏تواند به اطراف آنها احاطه نماید.

و لکن قول خداى تعالى‏ صُنْعَ اللَّهِ‏ در مقام مدح صنع خدا دلالت بر معانى سابق مى‏کند.

الَّذِی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خداوند هر چیزى را متقن و محکم آفریده به نحوى که اوصاف موجود آن درک نمى‏شود و بر خلاف اوصافى که دارد به نظر مى‏آید.

إِنَّهُ خَبِیرٌ بِما تَفْعَلُونَ‏ این جمله تعلیل قول خداى تعالى:

تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَهً است به اعتبار لازم حکم و آن عبارت از علم خدا به دیدن کوهها و گمان ساکن بودن آنها، یا این جمله به منزله‏ى نتیجه‏ى:

أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ است.

زیرا وقتى خداوند هر چیزى را متقن آفرید هر نفس را نیز متقن نمود و تعلّق نفس به بدن و تصرّف آن در حرکات و سکنات بدن را نیز متقن نمود، پس او آگاه است به آنچه که از خیر و شرّ عمل مى‏کنید، این وعده و وعید است و لذا به دنبال آن فرمود:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها هر کس حسنه ‏اى انجام‏ دهد خدا به او بهتر از آن تا ده برابر و بیشتر از آن تا آنچه بخواهد مى‏دهد یا براى او خیرى است که ناشى از آن حسنه است.

وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ‏ مقصود از (حسنه) جنس حسنه و کار نیک است، یا مقصود حسنه‏ى معهود است که آن ولایت على علیه السّلام است و براى انسان با بیعت خاصّ و لوى و با توبه و تلقین حاصل مى‏شود، چه اگر انسان با ولىّ امرش تبعیت نکند براى او مغز حاصل نمى‏ شود، چنانچه اگر درخت خرما مورد تلقیح و اصلاح قرار نگیرد میوه نمى‏دهد.

و اگر براى انسان به سبب ولایت مغز حاصل گشت و فعلیّتى که به سبب ولایت حاصل شده است با حجابهاى هواها و آرزوها پوشیده نشد از جمیع چیزهایى که غیر او در روز قیامت فزع و بى‏تابى مى‏کند، ایمن مى‏ گردد.

و مقصود از آیه همین معناى مى‏باشد به قرینه‏ى قرین و نظیر این آیه که مى‏فرماید:

وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ که اگر مقصود از سیّئه جنس بدى و گناه باشد لازم مى‏آید صاحب آن سیّئه بر رو در آتش افکنده شود در حالى که چنین نیست، ولى اگر مقصود از سیّئه محبّت دشمنان اهل بیت و ولایت آنان باشد صحیح است گفته شود:

فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ به آنان چنین گفته مى‏شود که با چهره‏هاى خویش در آتش جهنّم سرنگون شوید.

هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ‏ آیا در برابر آنچه‏ کردید جزا مى‏یابید؟ چنانکه گفته شد، حسنه و سیّئه در اخبار متعدّد به ولایت اهل بیت و بغض آنها تفسیر شده است.

به آنان بگو: إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهِ من فرمان یافته‏ام که پروردگار این شهر (مکّه) را که نزد شما شریف است و پروردگار آن مستحق عبادت است، بپرستم.

الَّذِی حَرَّمَها زیرا خدایى که آن را (مکّه) محترم داشته است.

وَ لَهُ کُلُّ شَیْ‏ءٍ و همه چیز مر او راست، این عبارت تعمیم بعد از تخصیص است.

وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ‏ و من مأمور شدم که از مسلمین باشم یعنى تسلیم و مطیع باشم.

وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ‏ و قرآن را بر شما تلاوت کنم و شما را به خواندن آن دعوت کنم و باکى از قبول و ردّ شما نداشته باشم.

فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ‏ هر کس هدایت یابد براى خودش هدایت یافته است نه براى من.

وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ‏ و هر کس گمراه شود بگو: من انذارکننده هستم نه هدایت‏کننده تا بر گمراهى شما اندوهناک شوم.

وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ و بگو: حمد خداى را بر آنچه که به من انعام نموده و بر آنچه که بدان امر شدم، مرا مکلّف بر چیزى نکرد که طاقت آن را نداشته باشم از قبیل دعوت قوم و هدایت‏شان، یا حمد خداى را بر این که ولایت را نشانه‏ى بزرگ خویش قرار داد.

سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ‏ خداوند آیات خود را به شما نشان مى‏دهد، یعنى وقتى که آن آیات را مشاهده مى‏کنید، در حال احتضار، یا در قیامت و خصوصا آیات و نشانه‏هاى بزرگ را به شما نشان مى‏دهد.

فَتَعْرِفُونَها آن آیات را از آن جهت که آیات و نشانه‏ها هستند مى‏شناسید.

وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏ و پروردگار تو از آنچه که عمل مى‏کنید غافل نیست، این تهدید آنهاست.

و اضافه‏ رَبَ‏ به محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم به صورت خطاب و جمع آوردن‏ تَعْمَلُونَ‏ اشاره به نکته‏ى لطیفى است و آن این است که آنان لیاقت ندارند که‏ رَبَ‏ به آنها اضافه شود.

ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج‏۱۱، ص: ۱۲۸


[۱] . سوره‏ى بقره آیه‏ى ۱۸۶.

[۲] . تفسیر نور الثّقلین ج ۴ ص ۹۴.

[۳] . نهج البلاغه خطبه ۱۲۸.

[۴] . سوره کهف آیه ۱۸

[۵] . نور الثّقلین ج ۴ ص ۱۰۱ ح ۱۱۸.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=