ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»سوره العنکبوت ۱-۶۹
آیات ۴۱- ۴۵
[سوره العنکبوت (۲۹): آیات ۴۱ تا ۴۵]
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۴۱) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۴۲) وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (۴۳) خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِلْمُؤْمِنِینَ (۴۴) اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (۴۵)
ترجمه
داستان کسانى که به جاى خداوند سرورانى را به پرستش گرفتند همانند داستان عنکبوت است که خانه اى ساخت، اگر در مى یافتند، سست ترین خانه ها، خانهى عنکبوت است.
بى گمان خداوند آنچه را که به جاى او به پرستش مىگیرند، مىشناسد و او پیروزمند فرزانه است.
و این مثلها را براى مردم مى زنیم و جز دانشمندان کسى آنان را تعقّل نمى کند.
خداوند آسمانها و زمین را به حقّ آفریده است، بىگمان در این امر مایهى عبرتى براى مؤمنان است.
آنچه از کتاب آسمانى که بر تو وحى شده است، بخوان و نماز را بر پا دار، که نماز از ناشایستى و زشتکارى باز مىدارد، یاد کرد خداوند [از هر کارى] مهمتر است و خداوند مى داند که چه مى کنید.
تفسیر
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کسانى که از غیر خدا اولیا اتّخاذ کردهاند یا در حالى که اولیاى بعضى از غیر خداست.
لفظ مِنْ دُونِ اللَّهِ متعلّق به اتَّخَذُوا یا حال از أَوْلِیاءَ مى باشد.
کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ حال آنان همانند عنکبوت است که خانهاى ساخت، در حالى که سستترین خانه، خانه عنکبوت است.
سخنى دربارهى ولایت
ولایت بر دوستى در معاشرت، که آن دوستى و الفت بین خلق است و نیز بر قبول سلطنت و حکومت که از بیعت عامّ یا خاصّ حاصل مىشود و اطلاق مىگردد و در هر یک از این دو ولایت دوست و بیعت کننده و دارندهى ولایت اعتماد مىکند بر کسى که ولایت او را پذیرفته است، او را تکیه گاه خویش قرار مىدهد و پشت و یار خود حساب مىکند و یاور وقت حاجت خویش مىداند …
لذا ولایت گاهى به بیت و خانه مثل زده مىشود، گاهى به حبل و ریسمان، گاهى به حصن و قلعه، گاهى نیز به آن پشت و گاهى دوست و همدم، گاهى تکیه گاه و گاهى ستون و غیر اینها گفته مى شود.
و اگر ولایت به سبب بیعت الهى باشد از بیعت گیرنده صورت ملکوتى والى در بیعت کننده و مولّى علیه حاصل مىشود، که با آن صورت اتّصال بین آن دو پدید مى آید و همین اتّصال و صورت ملکوتى است که شخص بیعت کننده را از هر آفتى حفظ مى کند و آن قلعهاى است که از تصرّف شیطان مانع مىشود، آنچنان تصرّفى که مى تواند شخص را از ولایت خارج سازد و به همین اعتبارات است که ولایت ریسمان، خانه، قلعه و غیر اینها نامیده مى شود.
و اگر ولایت الهى نباشد یا با بیعت حاصل نشده باشد اعتماد مولّى علیه بر والى و اتّصالش به او، تحفّظ او از آفات به سبب ولایت والى یک امر خیالى مى شود که ناشى از تخیّل مولّى علیه است، نه از امرى که از والى در او حاصل مى گردد.
و چیزى که محض تخیّل مولّى علیه نباشد نمى تواند اثرى در او داشته باشد و مانند عنکبوتى مى شود که از آب دهن خود خانه مى سازد تا او را از گرما و سرما و سایر آفاتى که بر او وارد مى شود و سایر حشرات و بادها حفظ کند، در حالى که از هیچ یک از آنها حفظ نمىکند.
لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ اگر آنان مىدانستند که این ولایت جز محض تخیّل چیزى نیست و در واقع چیزى از این ولایت دستگیرشان نمى شود از این ولایت خوددارى مى کردند.
ممکن است لفظ لَوْ براى تمنّى باشد، یا معناى آیه چنین باشد که اگر آنان از اهل علم بودند مى دانستند که هر چیزى را که فرا مى خوانند غیر خدا نیست، فقط بر حسب ادراکات جزیى آنهاست که غیر خدا دیده مىشود.
إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ لفظ ما نافیه، ما یَدْعُونَ از ما قبلش منقطع یا متّصل است، لفظ یَعْلَمُ معلّق از عمل در ما است و این به معناى اخیر قول خدا: لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ موافقترست.
یعنى هر چیزى که آن را مىخوانید و خیال مىکنید غیر خداست در حقیقت غیر خدا نیست، بلکه ظاهر و باطن در آن نیز خداست، لیکن شما به جهت مقیّد و محدود بودن مدارک جزئى تان که جز کثرتهاى متغایر و محدود را درک نمى کند، نمى توانید از آن معبودهاى خود خداى واحد احد را درک کنید که مقدّم بر آن معبودهاست، آن کثرتهاى متغایر و محدود را مى خوانید از آن جهت که آنها متغایر و جدا از هم مى باشند.
در حالى که همه با خدا هستند و خدا این مطلب را مىداند، مىداند که مقدّم، ظاهر و باطن در همه خداست و هر چیزى را که فرا مىخوانند در آن فراخوانى خدا را مى خوانند، نه غیر خدا را، چون عبادت با نیّت عبادت کننده محقّق مى شود و نیّت جز با علم به منوى صورت نمى گیرد.
این بت پرستان این معنا را نمى دانند تا در آن عبادت نیّت عبادت خدا کنند … و لذا در آن دعوت و عبادت مؤاخذه مى شوند، نه این که اجر و پاداش داشته باشند و در سورهى بقره در تفسیر قول خداى تعالى: وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُرِیدُ چیزى که این مطلب را روشن و تحقیق کند گذشت و در بیان این مطلب گفته شده:
اگر مؤمن بدانستى که بت چیست | یقین کردى که دین در بتپرستى است | |
اگر کافر ز بت آگاه بودى | چرا در دین خود گمراه بودى. | |
(گلشن راز) یا لفظ ما موصوله و معناى آن ظاهر است، یا مصدریّه است، مِنْ شَیْءٍ بیان مصدر است، شَیْءٍ عبارت از دعاى اندک است، یا لفظ ما استفهامیه و مفعول یَدْعُونَ است.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ خداوند غالب است و هیچ چیز نمىتواند بر او غلبه کند تا معبود باشد.
الْحَکِیمُ خدایى که مخلوقات را طورى ساخته که خالى از او نباشد، در عین حال این معنا را جز اندکى از بندگان خدا درک نمىکنند و این درک نکردن بدان جهت است که نهایت لطافت در صنع مخلوقات به کار رفته و این معنا مناسب این است که لفظ ما نافیه باشد.
وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ مثل عنکبوت و نظایرش، یا مثل عنکبوت و امثال امّتهاى گذشته و انبیا آنان را نَضْرِبُها لِلنَّاسِ جهت تنبیه و یاد آورى براى مردم مى آوریم.
وَ ما یَعْقِلُها این مثلها را از جهت مقصود و نظر به غایات إِلَّا الْعالِمُونَ جز دانایان و عالمان درک نمىکنند، یعنى کسانى که خداوند به سبب ولایت على علیه السّلام با بیعت خاصّ ولوى حاصل مى شود در علم را بر آنان باز کرده است، مى فهمند و امّا غیر عالمین از امثال و افسانه ها و حکایتها جز ظواهر آنها را درک نمىکنند که آنان را از مقصود دور مىکند، آن ظواهر با خیال درک مى شوند نه با عقل.
از نبىّ صلى اللّه علیه و آله آمده است که او این آیه را خواند و فرمود:
عالم کسى است که آنچه از جانب خدا بر عهده دارد ادا کند و به طاعت او عمل نماید و از سخط او اجتناب کند.
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ تفسیر این آیه مکرّر آمده است.
إِنَّ فِی ذلِکَ در خلق آسمانها و زمین آیت و نشانهاى بزرگ است، بدین گونه با خلق و آفرینش آن دو امر موالید و استمرار فیض از واهب فیّاض تامّ و کامل مى شود به نحوى که اگر آسمانها و زمین نبود امر موالید تمام و کامل نمى شد و فیض استمرار پیدا نمى کرد و غایت ایجاد که انسان است موجود نمى شد.
یا معناى آیه این است که در خلق آسمانها و زمین غایات حقّ و تنظیم و ترتیب حقّى است که هیچ شایبهى باطل در آنها نیست.
لَآیَهً آیت و نشانهى عظیم و بزرگ است، یا مقصود جنس است، یعنى آیات متعدّد است.
لِلْمُؤْمِنِینَ براى کسانى که با بیعت عامّ یا خاصّ ایمان آوردند، یا کسانى که به خدا و آخرت اذعان دارند.
اتْلُ جواب سؤال مقدّر است، چنانچه قول خداى تعالى:
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ … جواب سؤال مقدّر بود، گویا که گفته شده:
آیا براى تعقّل و اندیشهى مثلها نشانه و تنبیه کنندهاى هست؟ پس در جواب فرمود: خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِ و در خلق آسمانها و زمین آیات و نشانه هاى متعدّدى است که تنبیه کننده بر تعقّل امثال است.
چنانچه در آنها آیات متعدّدى است که دلالت بر وجود مبدأ دانا، حکیم، توانا، مرید، رحیم و رءوف مىکند.
و گویا که پس از این جواب دوباره سؤال شده: آیا جهت یاد آورى آیات و نشانههایى که در آفرینش آسمانها و زمین است تنبیه کنند و آگاهىدهندهاى وجود دارد؟ پس خداى تعالى خطاب به محمّد صلى اللّه علیه و آله فرمود: اتْلُ (بخوان) به روش به تو مىگویم تا همسایه بشنود و ممکن است خطاب عامّ باشد.
ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ اى محمّد صلّى اللّه علیه و آله آنچه که به تو از طریق جبرئیل وحى شده است بخوان.
یا اى مؤمن آنچه توسّط حضرت محمّد صلى اللّه علیه و آله بر تو ابلاغ شده است بخوان. (خطاب خاصّ که افادهاى عامّ مى کند).
نماز و بازداشتن آن از فحشا و منکر
وَ أَقِمِ الصَّلاهَ نماز را به پاى دار تا آمادهى تذکّر و یاد آورى آیات گردى و از کارهاى لهو که تو را از یاد آورى آیات مانع مى شوند خوددارى نما.
إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ در اوّل بقره و در سورهى نسا در تفسیر قول خدا: لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى تفصیل معانى نماز و مراتب آن و بپا داشتن آن گذشت.
چون نماز قالبى بنا بر قرار و وضع الهى از اشتغال به غیر نماز مانع مىشود اگر چه مباح باشد.
لذا به سبب وضع و قرارداد از فحشا و منکر قالبى نهى مى کند و نماز قلبى که از صاحب اجازهاى الهى اخذ شود مانع از فحشا و منکر در مرتبهى قلب مىشود.
و هم چنین است نماز صدر و سینه اى که عبارت از آرامش قلبى است، نزد صوفیّه فکر و حضور نامیده مىشود و آن ملکوت ولىّ امر و نخستین مقام معرفت على علیه السّلام به نورانیّت است با زبان حال و زبان قال از همهى فحشا و منکر نهى مى کند.
نماز کسى که در شهود جمال وحدت مستغرق است از التفات به غیر خدا نهى مى کند و همین التفات به غیر خدا در آن مقام منکر او حساب مى شود.
نمازى که عبارت از رسول یا امام است از فحشا و منکرى که مقابل آن دو است از اصناف بشر نهى مىکند.
و نماز به هر یک از این معانى تفسیر شده و فحشا و منکر به دشمنان رسول صلى اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام تفسیر شده است.
نقل شده است: نماز مادامىکه از فحشا و منکر نهى نکند، چیزى جز دورى از جانب خدا نمى افزاید[۱].
و روایت شده است: جوانى از انصار همهى نمازها را با رسول خدا صلى اللّه علیه و آله مىخواند و مرتکب فاحشه ها نیز مىشد، آنگاه که این مطلب براى رسول خدا وصف شد، فرمود: بالاخره روزى نمازش او را از ارتکاب فواحش نهى مىکند و چیزى نگذشت که او توبه کرد[۲].
بنابراین معناى آیه این است که نماز در مستقبل و آینده صاحبش را از فحشا و منکر باز مى دارد.
وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ اگر مقصود از نماز، نماز قالبى باشد مقصود از ذکر خدا ذکر خدا نسبت به عبد است یا مقصود ذکر قلبى، یا مقصود ذکرى است که عبارت از فکر است.
یا مقصود ذکر اوامر و نواهى خدا هنگام هر فعل است که عبد را بر امتثال اوامر و نواهى وامىدارد.
و اگر مقصود از نماز، نماز قلب باشد مراد از ذکر خدا ذکر خدا نسبت به عبد یا یکى از معانى مذکور است.
و هم چنین است مطلب در سایر مراتب نماز و اگر مقصود از نماز رسول خدا صلى اللّه علیه و آله یا امام علیه السّلام باشد مراد از ذکر خدا نسبت به عبد است، یا مقصود مقام نورانیّت رسول صلى اللّه علیه و آله و امام علیه السّلام است که ذکر حقیقى خدا همین مقام است.
وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ پس خداوند نماز شما و ذکر شما را مىداند، بر حسب آن دو به شما پاداش مىدهد علاوه بر آن نماز و ذکر شما را بر تذکّر آیات آگاه و بیدار مىکند.
و جملهى وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ حالیّه است.
آیات ۴۶- ۵۵
[سوره العنکبوت (۲۹): آیات ۴۶ تا ۵۵]
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۴۶) وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (۴۷) وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لارْتابَ الْمُبْطِلُونَ (۴۸) بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (۴۹) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ (۵۰)
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَهً وَ ذِکْرى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ کَفى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (۵۲) وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۵۳) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ (۵۴) یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۵۵)
ترجمه
(۲۹/ ۵۵- ۴۶)
و با اهل کتاب جز به شیوهاى که نیکوتر است، مجادله مکنید، مگر با ستمگران آنان، بگویید: به آنچه بر ما و [به آنچه] بر شما نازل شده ایمان آورده ایم، خداى ما و خداى شما یکى است و ما همه فرمانبردار اوییم.
و بدینسان بر تو کتاب آسمانى را نازل کردیم، و اهل کتاب به آن ایمان آورند، از ایشان [اهل مکّه] نیز کسانى هستند که به آن ایمان آورند، جز کافران کسى به آیات ما انکار نمىورزد.
و پیش از آن [وحى و نبوّت] نه کتابى مى خواندى و نه به دست خود [مکتوبى] مىنوشتى، چه در آن صورت باطلاندیشان شک و شبهه به میان مى آوردند.
آرى آن آیاتى روشنگر [محفوظ] در سینه هاى دانش یافتگان است، جز ستمگران [مشرک] کسى به آیات ما انکار نمى ورزد.
و گویند: چرا بر او معجزاتى از سوى پروردگارش نازل نمىشود،؟ بگو معجزات فقط در اختیار خداوند است، و من فقط هشداردهندهاى آشکارم.
آیا براى ایشان کافى نیست که ما بر تو کتاب آسمانى را فروفرستادیم که بر آنان خوانده مىشود، بىگمان در این امر رحمت و پندآموزى براى اهل ایمان است.
بگو خداوند بین من و شما گواه بس، که آنچه در آسمانها و زمین است مىداند، و کسانى که به باطل ایمان آورده و به خداوند کفر مىورزند، اینانند که زیانکارند.
و از تو عذاب را به شتاب مى خواهند و اگر اجلى معیّن در کار نبود، عذاب بر آنان نازل مى شد و در حالى که ناآگاهند ناگهان به سراغشان مى آید.
از تو عذاب را به شتاب مى خواهند و [غافل از آنکه] بى گمان جهنّم فراگیر کافران است.
روزى که عذاب از فراز و فرودشان فراگیردشان و گوید: [حاصل] عمل کرد خود را بچشید.
تفسیر
وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی با اهل کتاب مجادله نکنید مگر مجادلهاى که هِیَ أَحْسَنُ بهترین مجادله باشد، یا به طریقه و روشى که بهترین روش باشد، یا کلمهاى که بهترین کلمه باشد.
و جدل و جدال به معناى (فتل)[۳] است، چون مجادلهکننده مىخواهد طرف مقابل را به پیچاند و به طرف مذهب خودش بکشاند و این معنا با شمشیر، زدن حبس، مکالمه با ناسزا خشونت ابطال حقّ و اثبات باطل متصوّر است، لیکن لفظ مجادله در عرف به منصرف کردن خصم از مذهب خودش با مباحثه و مکالمهى علمى اختصاص پیدا کرده است.
مقصود از اهل کتاب کسى است که به پیامبرى ایمان آورده باشد و هر کسى است که به یک دین الهى منتسب باشد، پس اهل دین اسلام و منتسبین به آن را شامل مىشود، چنانچه شامل زردشتى و مهابادىها مىشود.
یا مراد کسانى است که به این اسم معروفند (یهود و نصارى هستند) و لیکن حکم شامل اهل اسلام است به طریق کنایه یا به طریق قیاس اولویّت.
و چون اهل دین الهى و منتسبین به آن به واسطهى نسبتشان به نبىّ یا منتسب کردن خودشان به او داراى فىالجمله حرمت و احترامى هستند از بین اقسام کفّار خصوص اهل کتاب را ذکر نمود تا اشعار به این باشد که مشرکین داراى حرمت و احترام نیستند و نباید با آنان مدارا کرد.
و مجادلهى نیکو آن است که باطلى را ظاهر نکند و باطلى را با باطل دیگرى باطل نکند، چیزى نگوید که طرف مقابل را به خشم آورد، او را در تنگنا قرار ندهد که مجبور به قبول و تسلیم شود و او را طرد نکند، چیزى نگوید که طرف مقابل نتواند تحمّل کند و اگر خصم حقّى را اظهار کند با انصاف برخورد نماید و او را ردّ نکند، سخنى نگوید که او خجالت بکشد و همّتش این نباشد که بر او غلبه کند، بلکه همّتش اصلاح او باشد، اگر چه بدین نحو خود را مغلوب قرار دهد اگر صلاحش در آن باشد.
إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ در مجادله ستم کردند، یا با جنگ و کشتار به شما ظلم کردند، یا با لجاج و گوش فرا ندادن به حقّ شما به خودشان ظلم کردند و این استثناى ترخیص و اجازه در مجادله به غیر احسن با ظالمین از اهل کتاب است، مانند قول خدا:
لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ ولى به هر حال نباید از حق خارج شد، یا در باطل داخل شد.
وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ بگویید ما به آنچه به ما و بر شما نازل شده است ایمان داریم، یعنى با اقرار به حقّ بودن کتاب و دین آنان تندى و لجاج و عناد آنان را بشکنید.
وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ و بگویید خداى ما و خداى شما یکى است یعنى در مبدأ و معبود اظهار اتّحاد با آنان بکنید تا دلالت کند بر این که شما با آنان متّحد هستید و مغایرتى با آنان ندارید، تا آنان ترغیب و تشویق به معاشرت با شما و دوست داشتن شما بشوند.
وَ نَحْنُ لَهُ و ما به خداى شما که همان خداى ماست مُسْلِمُونَ تسلیم هستیم و ایمان داریم و به غیر آن خدا ایمان نداریم تا شما با ما دشمنى کنید.
در سورهى نحل در تفسیر قول خدا: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ مقدارى از بیان آیه گذشت.
وَ کَذلِکَ و این چنین مانند نازل کردن کتاب به سوى آنان، یا مانند امر به مجادله به نحو احسن، یا مانند امر به این که بگویید ما به آنچه که بر شما نازل شده، ایمان آوردهایم … تا آخر آیه.
أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ کتاب نبوّت یا قرآن را بر تو نازل کردیم.
فَالَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ پس کسانى که به آنان قرآن دادیم، آنان آل محمّد صلى اللّه علیه و آله هستند یا کسانى که به آنان احکام نبوّت دادیم، که رسالت را با بیعت عامّ و ولایت را با بیعت خاصّ پذیرفتند، یا کسانى که به آنان نیرو دادیم، یا استعداد و آمادگى تکوینى براى امور آخرت دادیم.
یُؤْمِنُونَ بِهِ با بیعت عامّ یا خاصّ به قرآن یا به محمّد صلى اللّه علیه و آله، یا به کتاب نبوّت، یا به على علیه السّلام ایمان مىآورند، که منظور از هر مقصود و منظورى همین است.
وَ مِنْ هؤُلاءِ و از اهل کتاب که یهود و نصارى هستند، یا از مشرکین، یا از کسانى که قرآن به آنان دادیم و با بیعت به آن ایمان آوردند.
مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ کسانى هستند که با یکى از دو بیعت عامّ و خاصّ ایمان مىآورند یا قلبا اذعان به محمّد صلى اللّه علیه و آله یا به قرآن، یا به احکام نبوّت، یا به على علیه السّلام مىکنند.
وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الْکافِرُونَ آیات ما را که بزرگترین آنان على علیه السّلام است جز کفّار کسى انکار نمىکند و این کنایه از منافقین امّت است که على علیه السّلام را انکار کردند.
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ در حالى که پیش از وحى قرآن کتابى نخوانده بودى.
این جملهى حالیّه یا معطوفه است و ردّ بر کسانى است که گمان کردند یا گفتند رسول خدا قرآن را از دیگران گرفته، یا از کتابهاى گذشتگان و پیشینیان التقاط کرده است.
وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ تو بلد نبودى قرآن یا هر کتابى را به نویسى.
إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ اگر تو قبلا خواندن و نوشتن بلد بودى آن وقت کفّار شک مىکردند، یعنى شک آنان بهجا و به موقع بود، گرنه آنان به هر حال شک مى کردند.
و از بزرگترین نشانه هاى صدق رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در ادّعایش این بود که او یتیم و فقیر و چوپان بود، نزد معلّمى نرفته بود و با علما مصاحبت و آمیزش نداشت، نوشتن یاد نگرفته بود و در بین نویسندگان زندگى نمىکرد.
با این حال کتاب و شریعتى آورد که در درک دقایق و نکات آن دو (کتاب و شریعت) حکما حیران شدند و از پژوهش و تحقیق علومى که در آن دو مدرّج است علما عاجز گردیدند و از رسیدن به لطائف آن دو عرفا به تنگنا افتادند، به زبردستى کتاب او در بلاغت سخنوران اعتراف کردند.
از مولا و مقتداى ما علىّ بن موسى الرّضا علیه السّلام نقل شده است:
او یعنى رسول خدا یتیم فقیر چوپان و اجیر بود، که نوشتن یاد نگرفته بود، نزد معلّمى نرفته بود، در عین حال قرآنى آورد تمام داستانهاى انبیا علیهم السّلام و اخبار آنان بدون کم و زیاد در آن بود، هم چنین اخبار گذشتگان و آیندگان تا روز قیامت در آن موجود بود[۴].
بَلْ هُوَ بلکه کتاب نبوّت یا کتاب ولایت، چه قرآن صورت قرآن و شریعت است و این جمله اضراب و استدراک از قول خداى تعالى است که:
الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ … تا آخر، چون این آیه دلالت بر بیشتر از ایمان تقلیدى نمىکند، در حالى که آیهى فوق دلالت بر ایمان تحقیقى به کتاب مىکند، بلکه دلالت بر تحقیق به کتاب مى کند.
بنا بر روش اتّحاد عاقل و معقول، یعنى خود کتاب آیاتٌ آیاتى است که دلالت بر مبدأ و صفات او، دلالت بر رسالت و احکام آن و صادق بودن آورندهاى آن مىکند، یا مقصود این است که صاحب رسالت و صاحب ولایت با ولایت و نورانیّت خود آیات بَیِّناتٌ روشن یا روشن کننده هستند.
فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ در سینهى دانشیافتگان، نفرمود در سینه کسانى که علم کسب کردند، فرمود: در سینهى کسانى که به آنان علم داده شد، تا مشعر به این باشد که علم نورى است که خداوند آن را در قلب هر کس که به خواهد مىاندازد و چنان نیست که با کسب تحصیل شود، بلى کسب علم شخص را آمادهى تابش این نور مى کند.
و فعل أُوتُوا را به صورت مجهول آورد تا اشاره به این باشد که احتمال داده نمىشود فاعل فعل جز خدا کسى باشد، مراد از کسانى که به آنان علم داده شده اوصیا علیهم السّلام هستند، چنانچه این مطلب در اخبار زیادى از ائمّه علیهم السّلام آمده است.
وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا الظَّالِمُونَ تکرار مطلب براى اهمیّت دادن به کنایه از امّت است، نیز براى اشعار به این است که انکارکننده همان طور که کافر است ظالم نیز مىباشد.
وَ قالُوا عطف به لحاظ معناست، گویا که گفته است:
ظالمین آیات را انکار کردند، گفتند:
لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ چرا آیاتى از پروردگارش بر او نازل نمىشود؟ و تو از مقام ولوى خویش تنزّل کن و بر حسب مقام بشرى اظهار عجز نما و بگو:
إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ آیات فقط نزد خداست و چیزى از آیات نزد من نیست تا آنچه پیشنهاد شماست بیاورم.
وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ من هشداردهنده ظاهر و روشن، یا ظاهرکنندهى هشدار دهى خود و صحّت آن هستم، پیش از این بیان شد که رسول باید داراى دو شأن باشد، شأن هشدار دهى با رسالتش، شأن مژده دهى با ولایتش، ولى چون شأن رسالت در او غالب است گاهى با شأن رسالت تکلّم مىکرد و شئونش را در آن منحصر مىنمود، چنانچه اینجا همهى شئونش را در هشدار دهى منحصر نمود که آن شأن رسالت است، نه ولایت.
أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ آیا براى کفّار کافى نیست که تو یتیم بودى و با کسى رفت و آمدى نداشتى و از کسى یاد نگرفتى؟ آیا در دلالت بر صدق تو همین کافى نیست؟ که آنان پیشنهاد آیت و نشانهى دیگر مىکنند؟! أَنَّا ما، نه غیر ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ بر تو احکام رسالت یا صورت قرآن را نازل کردیم، با آن که تو بىسواد بودى، کتاب تو مشتمل بر دقایق حکمتها بود به نحوى که عقلا و حکما از ادراک آن عاجز مىباشند، در حالى که این قرآن یُتْلى عَلَیْهِمْ بر آنان خوانده مىشود، از آنان مخفى نیست.
إِنَّ فِی ذلِکَ در این انزال، یا در این کتاب، یا در آنچه که ذکر شد از استمرار تلاوت کتاب.
لَرَحْمَهً رحمت است، چون دلالت بر صدق رسالت تو مى کند.
وَ ذِکْرى و یاد آورى و دلالت بر حقّ بودن تو مى کند.
لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ براى قومى که ایمان بیاورند با یکى از دو بیعت عامّ یا خاصّ، یا براى قومى که اذعان به خدا، ملایکه، کتب و رسولانش و روز قیامت داشته باشند.
و لام براى بیان کردن مفعول لَرَحْمَهً و ذِکْرى است، یعنى ناباوران چون توجّه به آخرت ندارند، اهمّیت به خدا و به کسى که به سوى خدا دعوت مىکند نمىدهند، در قرآن اندیشه نمىورزند در دلالت آن تفکّر نمى کنند.
پس قرآن را به عنوان افسانه مى شنوند، در نتیجه نه بهرهاى از آن مى برند و نه متذکّر آن مى گردند.
روایت شده که گروهى از مسلمانان صحیفهاى خدمت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله آوردند که در آن بعضى از چیزهایى که یهود مىگفتند نوشته بود، پس رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: در گمراهى قومى همین بس که از چیزى که پیامبرشان آورده روى بگردانند و به چیزى که غیر پیامبرشان آورده است، روى آورند؟ پس این آیه نازل شد[۵].
قُلْ پس از آن که این آیات در آنان مؤثّر نیفتاد و فایده نکرد براى این که اظهار اعراض از آنان بکنى و به پروردگارت پناه ببرى تا تندى لجاج و عناد آنان بشکند، چه اصرار بر دعوت به سوى خدا با لجوج در لجاجت و عناد او مىافزاید …
بگو: کَفى بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً خداوند براى گواه و شاهد بودن بین من و شما کافى است.
پس اگر من دروغ گفته باشم خداوند دروغ مرا مىداند و مرا بر آن عذاب مىکند و اگر شما دروغگو باشید خداوند مىداند و شما را عذاب مىکند.
یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خداوند آنچه را که در آسمانها و زمین است مىداند، پس از عناد و لجاج با او و با رسولش بپرهیزید.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ جمله حالیّه یا معطوفه و به منزلهى نتیجه است.
وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ آن کفّار به عذاب عجله مى کنند، مانند آن وقت که تو به آنان وعدهى عذاب مىدادى مى گفتند: آنچه را که به ما وعده مىدهى بیاور، یا مى گفتند: اگر آنچه که تو مى گویى حقّ است پس بر ما از آسمان سنگ به باران.
وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّى لَجاءَهُمُ الْعَذابُ نیامدن عذاب از آن جهت نیست که گفتهى تو حقّ نیست، یا آنان پیش ما گرامى هستند، بلکه براى این است که هر چیزى وقت مخصوصى دارد که از آن فراتر نمىرود.
وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ عذاب بر آنان خواهد آمد در دنیا و در حال بقا زندگىشان، مانند آمدن عذاب در بدر و غیر بدر، مانند بلاهایى که در اموال و انفس پیش مىآید، یا در حال احتضارشان به دست ملایکهها، یا در آخرت در برزخها، یا در قیامت.
بَغْتَهً عذاب ناگهانى بدون آن که از پیش علامتى داشته باشد، یا بدون آن که آنان علامات عذاب را احساس کنند، چون آنان در لهو و لعب فرورفته اند.
وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ آنان در هنگام عذاب احساس آمدن عذاب نمىکنند، یا آنان الآن احساس نمى کنند که بعدا عذاب بر آنان خواهد آمد وگرنه درخواست عذاب نمى کنند.
یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ این گفته را تکرار کرد تا اشعار به این باشد که اوّلى مربوط به عذاب دنیا بود و دوّمى مربوط به عذاب آخرت.
یا بدان جهت تکرار کرد که اوّلى مقدّمه تهدید به آوردن عذاب است و دوّمى تهدید به احاطهى آن در زمان حال و لیکن آنان عذاب را احساس نمى کنند.
یا منظور از تکرار مبالغه در سفیه بودن آنانست که چطور جرأت بر کارى مىکنند که باید از آن پرهیز کرده و بر حذر باشند، اگر چه عذاب محتمل و غیر یقینى هم باشد عاقل از آن مى پرهیزد.
وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ آوردن اسم ظاهر به جاى ضمیر اشعار به علّت حکم و اظهار کفر آنهاست که به واسطه انفاق حاصل شده است.
یعنى آنان کافر هستند و هر کافرى در وسط جهنّم واقع است و معذّب به انواع عذاب جهنّم است، اگر چه آن را احساس نکند و نفهمد، پس آنان در عجله کردنشان به عذاب در حقیقت در عذاب واقع شده اند.
بدان که نفس انسانى به علّت مقتضیّات حیوانىاش نمونهى جهنّم، شعلهها و انواع عذاب آن است، پس اگر انسان که در مقام نفس واقع شده و در حالت غیب از خدا و آخرت است از ولایت منقطع و وجهى ولوى از او پوشیده شده باشد در جهنّم واقع مىشود، در آن نگه داشته مى شود در حالى که به واسطهى آن احاطه شده است، و اگر منقطع از ولایت نبوده باشد در اثر ایمان بر آن جهنّم بر او سرد و سلامت مى گردد به طورى که هیچ چیزى از دردها و ناملایماتش را حس نمى کند و از شایبه هاى غریب پاک مىگردد.
و نمونهى جهنّم بودن انسان و این که واجب است انسان بر جهنّم و از جهنّم عبور کند یکى از وجوه آیه: إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها مىباشد که گویند آن پلى است که بر متن جهنّم کشیده شده است و در سورهى توبه بیان اجمالى احاطه جهنّم به کافرین در نظیر این آیه گذشت. یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ این جمله مفعول براى بِالْکافِرِینَ یا طرف براى لَمُحِیطَهٌ است، یا ظرف فعل محذوف است که (اذکر) یا (ذکرهم) باشد.
یعنى یادشان آور روزى را که عذاب از بالا و پایین پایشان (از فراز و فرودشان) ایشان را فرا گیرد.
وَ یَقُولُ لفظ یَقُولُ به صورت غیبت و تکلّم خوانده شده است.
ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ در آن حال مىگوید: حاصل عمل کرد خویش را بچشید.
آیات ۵۶- ۶۹
[سوره العنکبوت (۲۹): آیات ۵۶ تا ۶۹]
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی واسِعَهٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (۵۶) کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (۵۷) وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ (۵۸) الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۵۹) وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶۰)
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (۶۱) اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۲) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۶۳) وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (۶۴) فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (۶۵)
لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (۶۶) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَهِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (۶۷) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ (۶۸) وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ (۶۹)
ترجمه
اى بندگان من که ایمان آوردهاید، بدانید که زمین من گسترده است، پس فقط مرا بپرستید.
هر جاندارى چشندهى [طعم] مرگ است، سپس به سوى ما باز گردانده مىشوید.
و کسانى که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، در غرفه هایى از بهشت که جویباران از فرودست آنان جارى است، جایشان مى دهیم [و] در آنجا جاویدانند، چه نیکوست پاداش اهل عمل.
همانان که شکیبایى ورزیده و بر پروردگارشان توکّل مىکنند.
و چه بسیار جنبنده که عهدهدار روزى خود نیست، بلکه خداوند روزىبخش او و شماست و او شنواى داناست.
و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده است و خورشید و ماه را رام کرده است، گویند: خداوند، پس چگونه بیراهه مىروند؟
خداوند روزى را براى هر کس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ مىدارد، بىگمان خداوند به هر چیزى داناست.
و اگر از ایشان بپرسى چه کسى از آسمان آبى فروفرستاد و بدان زمین را پس از پژمردنش زنده [و بارور] کرد،؟ خواهند گفت: خداوند، بگو: سپاس خداوند را، ولى بیشترینهشان تعقّل نمى کنند.
و این زندگانى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، اگر مى دانستند بىگمان سراى آخرت کانون زندگى است.
و چون سوار بر کشتى شوند خداوند را در حالى که دین خود براى او پاک و پیراسته مىدارند بخوانند ولى آنگاه که آنان را رهانید و به خشکى رسانید آن وقت است که ایشان شرک مىورزند.
تا سر انجام دربارهى آنچه به ایشان بخشیدهایم ناسپاسى کنند و [از ظواهر زندگى] بهره برند، زودا که [حقیقت را] بدانند.
آیا ندانسته اند که ما حرمى امن [از کعبه] قراردادیم؟ حال آن که مردمان را در پیرامونشان تاراج مى کردند و مى ربودند، آیا به باطل ایمان مىآورند و به نعمت خداوند کفران مى ورزند؟
و کیست ستمکارتر از کسى که بر خداوند دروغ بندد یا حقّ را چون به سراغش آید تکذیب کند؟ آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟
و کسانى که در راه ما کوشیدهاند آنان را به راههاى خاص خویش رهنمون مىشویم، بىگمان خداوند با نیکوکاران است.
تفسیر
یا عِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا اى ایمانآورندگان با بیعت کردن به دست محمّد صلى اللّه علیه و آله با بیعت عامّ یا به دست على علیه السّلام با بیعت خاصّ.
إِنَّ أَرْضِی واسِعَهٌ زمین من گسترده است، پس اگر براى شما در زمینى عبادت من میسّر نشد از آنجا خارج شوید و به زمین دیگرى بروید که براى شما توحید عبادت من ممکن باشد.
فَإِیَّایَ پس مرا نه غیر مرا فَاعْبُدُونِ بپرستید.
از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: هرگاه در زمینى خداوند نافرمانى و عصیان شد و تو در آن زمین بودى از آنجا به زمین دیگر خارج شو[۶].
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ در مقام تعلیل است، زیرا هر موجود زندهاى چشندهاى مرگ است.
ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ عین این آیات پیش از این گفته شد و بیان صبر و توکّل به طور مشروح گذشت و هم چنین تفسیر جریان نهرها از زیر بهشتها در آیات پیشین بیان شد.
وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا چه بسیار حیواناتى که از جهت نوع و خرد به شمارش نمىآید و بار روزى خود را نمىتواند به دوش کشد و خداوند به آنها و شما روزى مىدهد.
این عبارت خطاب عامّ، یا مخصوص به محمّد صلى اللّه علیه و آله است، یا مخصوص کسى است که گمان مىکند جز اسباب طبیعى چیزى در امور مدخلیّت ندارد، مانند طبیعیّون که اعتقادشان چنین است، یا مانند بیشتر مردم که چنین حالتى دارند.
اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ این خداست که به آنها و شما روزى مىدهد انسان در نظر ابتدایى گمان مىکند که روزى منوط به اسباب طبیعى است، لیکن نظر دقیق حکم مىکند که چیزى از اسباب طبیعى (فى حدّ ذاته) در ارتزاق انسان مدخلیتى نداشته باشد، ارتزاق جز با اسباب الهى نیست و اسباب طبیعى حجابهایى بر اسباب الهى است.
و چه خوب گفته شده:
اى گرفتار سبب بیرون مپر | لیک عزل آن مسبّب ظنّ مبر | |
هر چه خواهد آن مسبب آورد | قدرت مطلق سببها بر درد | |
این سببها بر نظرها پردههاست | که نه هر دیدار صنعش را سزاست | |
دیدهاى باید سبب سوراخ کن | تا حجب را بر کند از بیخ و بن | |
تا مسبّب بیند اندر لا مکان | هرزه بیند جهد و اسباب دکان | |
(مثنوى مولوى) وَ هُوَ السَّمِیعُ و او اقوال قال و حال و استعدادى شما را که خود شما آن را احساس نمىکنید مىشنود.
الْعَلِیمُ و او به مقدار استعداد و اندازهى استحقاق و عمدهى اسباب روزى آسمانها و زمین و آفتاب و ماه داناست.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ اگر از متقیّدین به اسباب و غافلین از مسبّب الاسباب سؤال کنى.
مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ چه کسى آسمانها و زمین را آفرید و خورشید و ماه را مسخّر نمود؟ که آنان سبب تولید موالید و روزى خوردن روزىخورندگاناند.
لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ خواهند گفت: خدا آفرید، پس چرا افترا و دروغ مىبندند.
و به سوى اسباب مىروند و به او اکتفا نمىکنند.
اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ خداوند روزى وسیع و گسترده مىکند براى کسى که بخواهد و قدرت آن را دارد، یعنى قدرت دارد روزى را براى کسى زیاد کند یا براى هر کسى که بخواهد کم روزى دهد.
لفظ [من] در [من یشاء] مطلق است و ممکن است ضمیر به آن برگردد بدون اعتبار تقیید به بسط رزق، جمله حالیّه یا مستأنفه است، تعلیل انکار روى گردانیدن از خدا در طلب روزى است یا تعلیل جملهى اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ مىباشد.
إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ پس خداوند صلاح بندگانش را مىداند که روزى را گسترش دهد یا آن را بسته گرداند و کم کند.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها چون اسباب قریب و نزدیک براى روزى بعد از آسمانها و زمین و خورشید و ماه باراندن باران و احیاى زمین است به سبب رویانیدن گیاهان؛ لذا بعد از سؤال از آسمانها و زمین و تسخیر خورشید و ماه مسئلهى باران و زنده کردن زمین را آورد و فرمود: اگر بپرسند چه کسى از آسمان آب را فرستاد که زمین را پس از مرگش (پژمرده بودنش) زنده کرد.
لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ خواهند گفت: خدا پس تو بعد از اقرار و اعترافشان بگو: الْحَمْدُ لِلَّهِ سپاس خداى را که آن جهت شکر انعام خدا بر توست که تو را بر این مطلب بینا کرد.
یا مقصود این است که بعد از این به آن کفّار بگو: همهى صفاتى که خداوند بر آن حمد مى شود براى خدا و مال خداست، زیرا جمیع خیرات و نیکى هاى منتشر و محسوس که ادراک اینان از آنها فراتر نمى رود منحصر در خلق آسمانها و زمین و خورشید و ماه و باراندن باران و رویانیدن گیاه است، پس اینان خدا و سبب سازى او به اسباب روزى را انکار نمى کنند.
بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ بلکه بیشتر آنان تعقّل و اندیشه نمى کنند.
پس متوسّل به اسباب مىشوند، از مسبّب اسباب منصرف مىشوند، این از جهت عدم تعقّل و اندیشه است نه از جهت انکار خدا.
وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ جمله حالیّه یا معطوفه به اعتبار معناست.
گویا که گفته است: خداوند اسباب حیات دنیاى پست را مهیّا کرده است، دنیایى که جمیع زندههاى آن آمیخته با مرگ است، جود آن آمیخته به عدمهاست و جدّ راستى آن لهو یا لعب است، خداوند در عین حال زندگى دنیا را بدون تهیّهى اسباب وجود و بقا و زندگانى نگذاشت و آن را به اعتراف مقرّ و منکر به حال خود رها نکرد پس چگونه زندگى آخرت را به حال خود رها مىکند که در آنجا حیات جمیع اجزا آخرت عین ذرّات آنهاست، جود حیات آخرت از شایبهى نقص خالص است و لذّتهاى آن از شوب رنج و درد مبرّاست، که حیات دنیا حیات عرضى است.
وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ و سراى آخرت با جمیع اجزایش کانون زندگى است و حیات منحصر در دار آخرت است، یا معناى آیه این است: کفّار به امر حیات دنیا اهمیّت مىدهند، در حالى که مىبینند زندگى دنیا مانند بازى اطفال باقى نمىماند و بر آن فایدهاى مترتّب نیست و حیات و زندگى منحصر در دار آخرت است.
لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ اگر مىدانستند از اهتمام به امر حیات دنیا خوددارى مىکردند و اهتمام به امر زندگانى اخروى مى دادند.
و ممکن است لفظ [لو] براى تمنّى باشد، فرق بین لهو و لعب گذشت، گفتیم که لهو آن است که داراى غایتى نباشد، نه غایت عقلانى و نه غایت خیالى، لعب آن است که غایت عقلانى نداشته باشد ولى غایت خیالى داشته باشد، اگر چه لهو نیز از نوعى غایت پنهانى خالى نیست.
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ عطف به اعتبار معناست، گویا که گفته است: آنگاه که در خشکى بودند مطمئن و آرام بودند و از خدا و آخرت غافل بودند و اهتمام به امر حیات دنیا مىدادند ولى آنگاه که بر کشتى سوار شوند بر حیات دنیا مى ترسند.
دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ آن وقت خدا را فرا مىخوانند البتّه مقصود از [دین] راه به سوى خداست، نه ملّت یا اسلام، یا ایمان، چون آیه عامّ است و شامل همهى صاحبان ملّتهاى الهى و غیر آنهاست.
فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ وقتى خداوند آنان را نجات داد به خدا یا به آخرت یا به دین شرک مىآورند، یا مشرک مىشوند.
لِیَکْفُرُوا تا کفران پیشه کنند این جمله از قبیل فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً غایت شرک آوردن آنان کفران نعمت بود.
بِما آتَیْناهُمْ کفران نعمتى را کردند که ما به آنان دادهایم، یعنى نعمت نجات دادن یا مطلق نعمتها.
وَ لِیَتَمَتَّعُوا و در حیات فانى متمتّع گردند و لذّت ببرند، چون کسى که متذکّر نعمتهاى خدا و نعمت دادن او باشد تمتّع و لذّت بردن با لذایذ حیوانى براى او میسّر نمى شود.
فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ پس به زودى عقوبت شرک آوردن و وبال تمتّع در حیات حیوانى را خواهند دانست، یا به زودى خواهند دانست که کار آنان خطا و وزر و وبال بوده است.
أَ آیا اهل مکّه به نعمتهاى خدا کافر مى شوند و به او شرک مى آورند؟
وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً آیا نمىبینند که ما مکّه را براى آنان حرم امن قرار دادیم، چه اهل حرم از قدیم و جدید با قرارداد بین مردم از صدمات که بر سایر شهرها و بر سایر عربها وارد مى شد ایمن بودهاند و با مشیّت و خواست خدا از تعرّض متعرّضین نیز در امان ماندهاند، مانند تعرّض پادشاه یمن جهت خراب کردن حرم (که در سوره فیل خواهد آمد).
وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ در حالى که از اطراف حرم مردم را با کشتن و اسارت مىربایند.
أَ آیا هواهاى خود را پیروى مى کنند؟
فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ پس آیا آنان به باطل ایمان مىآورند؟ که باطل عبارت است از اوّلا هوا و هوس آنان ثانیا شیاطین ثالثا، بتها و ستارگان یا شرکاى ولایت.
وَ بِنِعْمَهِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ و به نعمت خدا که عبارت است از امن قرار دادن حرم براى آنان، یا همهى نعمتهاى خدا، یا ولایت که اصل همهى نعمتها است، کفران مىورزند؟! وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً لفظ [کذبا] مفعول به براى [افترى] است اگر بنا بر تجرید باشد، یا مفعول مطلق است بدون آن که از لفظش فعلى مشتقّ باشد و این عبارت در ظالمتر بودن مفترى استعمال مىشود اگر چه مفهوم لغوى آن اعمّ است.
و افترا بر خدا اعمّ از آن است که چیزى را که اذن داده نشده براى او شریک قرار دهند، یا فتوا داده شود، یا بین مردم قضاوت نماید، یا براى مردم امامت کند، یا ریاست مردم را بر عهده بگیرد بدون اذن و اجازه از جانب خدا و جانشینان او.
زیرا اجازه از جانب خدا یا جانشینانش وجود مجاز را مانند مایهى پنیر قرار مىدهد که به هر شیرى که برسد در آن کیفیّتى ایجاد مىکند که با آن کیفیّت شیر بسته مىشود و پنیر درست مى شود، بدون اجازه ملاقات عالم اثر نمى بخشد.
و هم چنین قول او و بیعت با او مفید واقع نمىشود، بلکه بدون اجازه ضرر عالم بر عقلهاى ضعیف از ضرر لشکر یزید [لعنه اللّه] بر اصحاب امام حسین علیه السّلام بیشتر است، چون ملاقات عالم در این هنگام و بیعت با او در اغلب اوقات استعداد ملاقات کننده را هدایت کرده اند، یا در تعظیم ما یا در توسّل به ما به وسیلهى توسّل به خلفاى ما. از همین جا دانسته مىشود حال کسى که مىگوید: من احتیاج به اجازه ندارم، بلکه مردم به اجازهاى من احتیاج دارند.
أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِ مقصود از حقّ امر ثابت یا ولایت است که در حقیقت حقّ همان است و حقّ بودن سایر اشیا جز باولایت محقّق نمىشود.
لَمَّا جاءَهُ آن هم در وقتى که حقّ از جانب نبىّ وقتش براى او پیش آمد بدین گونه که او را نصب کرد و براى ولىّ امر بودن تعیین نمود (زیرا با آن نصب حقّ مىشود و تکذیب او کفر است).
أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْکافِرِینَ جواب سؤال مقدّر است، گویا که گفته شده: چگونه است حال مفترى و دروغگو؟ و جاى او در کجاست؟
پس فرمود: حال او چنین است که او کافر است، چون شخص مادامىکه حقّ و وجههاى آن را کافر نشود و نپوشاند افترا نمىبندد و تکذیب نمىکند.
و چون چنین کرد کافر شده و جاى هر کافرى جهنّم است، ولى خداى تعالى مطلب را با این عبارت ادا کرد تا آن را تأکید نماید و اشعار به این باشد که کفر مانند مفترى و مکذّب احتیاج به بیان ندارد.
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا عطف بر قول خدا: وَ مَنْ أَظْلَمُ چون معناى آن این است: کسى که مجاهدت در راه ما را ترک کند، مستبدّ به رأیش باشد و به انانیّتش متوسّل گردد، انانیّتش را با افترا بر ما و تکذیب حقّ تقویت نماید چه کسى او را ظالمتر است و کسانى که با قتال ظاهر یا با قتال باطن در راه ما مجاهده کردند، یا خودشان را خسته کردند، یا در کوشش و خستگى به آخر رسیدند.
فِینا در طلب ما، یا در محبّت ما، یا در راه ما که با توسّل به جانشینان ما هدایت مىشوند یا با بزرگداشت ما یا در توسّل به مابا متوسّل شدن به جانشینان ما لَنَهْدِیَنَّهُمْ چنین کسانى را ما هدایت خواهیم کرد، یعنى آنان را به آن راه خواهیم برد، یا به آن راه خواهیم رساند، یا آن راه را نشان خواهیم داد.
سُبُلَنا همهى راههاى کج و راست خودمان را به او نشان خواهیم داد.
وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ اسم ظاهر به جاى ضمیر آورد تا اشاره به یک قیاسى اقترانى باشد، یعنى کسى را که ما به همهى راههایمان هدایت کردیم او محسن است، یا کسى که در راه ما مجاهدت کند او محسن است، هر کس که محسن باشد خدا با اوست، پس خدا با مجاهدین که محسنین و نیکوکاران مىباشد.
یا مقصود از مجاهدین کسانى باشند که در راه و در سفر اوّل و دوّم باشند، مقصود از [محسن] کسى است که در خلق با حقّ باشد و کسى که سیر مىکند در سفر چهارم؛ پس به راستى که در سفر چهارم سیر کند او محسن على الإطلاق است چنانچه در سورهى مائده در تفسیر قول خداى تعالى: ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا گذشت.
و معناى آن این است: کسانى که در راه ما مجاهده کنند آنان را به راههاى خود هدایت مىکنیم.
و کسانى که به ما واصل شدند و سپس به سوى خلق بازگشتند خداوند که از مجاهدین غایب است با آنان حاضر است و وجه التفاتها در این آیهها موکول به ذوق ناظر است و خداوند توفیقدهنده راه رشد و صواب است.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۱، ص: ۲۹۰
[۱] . تفسیر القمّى ج ۲ ص ۲۸۵.
[۲] . مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۲۸۵.
[۳] – فتل به معناى بافتن و مفتول ریسمان بافته شده است، ظاهرا فتل است با فاء نه فتل با قاف به معناى کشتن.
[۴] . تفسیر الصّافى ج ۴ ص ۱۱۹ و عیون اخبار الرّضا علیه السّلام ج ۱ ص ۱۳۶.
[۵] . تفسیر الصّافى ج ۴ ص ۱۲۰.
[۶] . مجمع البیان ج ۸- ۷ ص ۱۲۹.