ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره المؤمنون آیه ۵۱– ۱۱۸
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۵۱ تا ۵۶]
یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (۵۱)
وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (۵۲)
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (۵۳)
فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ (۵۴)
أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ (۵۵)
نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ (۵۶)
ترجمه:
اى پیامبران از چیزهاى حلال بخورید و کار شایسته کنید که من بکردار شما دانایم. این دین شما یک دین است و من خداى شمایم. از من بپرهیزید. مردم بکتابهاى مختلفى گرویدند و هر حزبى به آنچه نزد خود دارد، خوشحال است. آنها را در جهلشان باقى بگذار تا مرگشان فرا رسد. آیا گمان میکنند اینکه آنها را به مال و اولاد کمک میکنیم، براى این است که در خیرات آنها تعجیل کنیم؟ ولى آنها شعور ندارند!
قرائت:
واق: کوفیان بکسر همزه و ابن عامر «ان» و دیگران «ان» خواندهاند. وجه قرائت دوم و سوم این است که حرف جر مقدر است و وجه کسر این است که کلامى مستأنف است.
مقصود:
بدنبال مطالب گذشته که تاریخچهاى کوتاه از وضع امتها و برنامه پیامبران بود، میفرماید:
یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ: گویند: این خطاب بهمه پیامبران است و به آنها امر شده است که حلال بخورند. از پیامبر گرامى اسلام نقل شده است که:
«خدا پاک است و جز پاک نمیپذیرد و مؤمنین را بهمان چیزهایى امر کرده است که پیامبران را امر کرده است. فرمود: اى پیامبران از چیزهاى پاک بخورید و فرمود:اى مردم مؤمن از چیزهاى پاکى که روزى شما کردهایم بخورید».
برخى گویند: این خطاب مخصوص حضرت محمد (ص) است: زیرا عرب، مفرد را بجمع خطاب میکند. البته فایده این نحو خطاب این است که دلالت دارد بر اینکه پیامبران همگى بهمین دستور مأمور بودهاند.
حسن گوید: بخدا بدانید که مقصود زرد و سرخ و ترش و شیرین نیست، بلکه منظور این است که از حلال استفاده کنید.
وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ: در پى کارهاى شایسته- که شما را بآنها امر کردهام- باشید که من بکردار شما دانا و آگاهم. بدیهى است که شخص عاقل وقتى میداند که کسى که برایش کار میکند به حالش آگاه است و پاداش او را به حسب عمل میدهد، عمل خود را اصلاح میکند، برخى گویند: این خطاب مخصوص جناب عیسى است.
وَ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّهً واحِدَهً: حسن و ابن جریح گویند: یعنى دین شما یک دین است. شاید این که امت بمعنى دین است، این آیه است: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّهٍ» (و ما پدرانمان را بر دینى یافتیم: زخرف ۲۲).
نابغه گوید:
حلفت فلم اترک لنفسى ریبه | و هل یأثمن ذو امه و هو طائع |
سوگند یاد کرده و براى خود تردیدى باقى نگذاشتهام. آیا شخص دیندار و مطیع، گناه میکند؟
برخى گویند: یعنى جماعت شما و جماعت قبل از شما همه یکى بوده، بندگان خدا هستید.
وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ: من خداى شمایم پس از من بپرهیزید.
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُراً: اما مردم در دین خود متفرق شدند و هر دستهاى به کتابى گرویدند و سایر کتب را تکذیب کردند. چنان که یهود به انجیل و قرآن کافر شدند و مسیحیان بقرآن.
برخى گویند: یعنى کتابهایى ساختند و به آنها براى اثبات مذهب خود استدلال کردند.
این معنى بنا بر این است که «زبُر» و جمع زبور باشد. اما بنا بر قرائت ابن عامر «زبَر»، جمع «زُبره» یعنى بصورت دستههاى مختلف و فرقه هاى گوناگون در آمدند.
کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ: هر حزب و دستهاى بدین خود خشنود است و خود را بر حق مىپندارد.
اکنون پیامبر گرامى اسلام را مخاطب ساخته، مىفرماید:
فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ: آنها را در جهل و گمراهى خودشان رها کن تا مرگ یا عذابشان فرا رسد.
أَ یَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَ بَنِینَ نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ: آیا این کافران گمان میکنند که مال و اولاد فراوانى که به آنها دادهایم، بخاطر پاداش و ثواب و خشنودى خود و لیاقت آنها دادهایم؟ چنین نیست. منظور ما این است که آنها را مهلت دهیم و سرانجام آنها را گرفتار کیفر سازیم.
نظیر این آیه، آیه دیگرى است که مىگوید: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (هنگامى که انسان را خداوند مىآزماید و اکرامش میکند و متنعمش مى سازد، مىگوید: خدایم گرامیم داشته است: فجر ۱۵) سکونى از امام باقر بنقل از پدرانش نقل کرده که پیامبر خدا فرمود:
خداوند مىفرماید: بنده مؤمن به هنگامى که چیزى از دنیا را بر او سخت مىگیرم، غمگین میشود. در این حال به من نزدیکتر است و هنگامى که دنیا را برایش گسترش میدهم، شاد میشود و در این حال از من دورتر است» سپس همین آیه را تا «بَلْ لا یَشْعُرُونَ» خواند. آن گاه فرمود: این براى آنها آزمایشى است.
مقصود از خیرات، منافع پر ارزش است. بر خلاف شرور که زیانهاى سخت است.
بَلْ لا یَشْعُرُونَ: بلکه آنها شعور و دقت ندارند. برخى گویند: شعور از راه حواس است و لذا بخداوند شاعر گفته نمیشود.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۵۷ تا ۶۱]
إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (۵۷)
وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (۵۸)
وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (۵۹)
وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ (۶۰)
أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ (۶۱)
ترجمه:
آنان که از عذاب خدا ترسانند و آنان که به آیات خدا مؤمنند و آنان که بخدا مشرک نیستند و آنها که زکات و صدقه میدهند و حال آنکه دلشان ترسان است از اینکه بسوى خدا بازگشت میکنند، اینها در راه نیکیها سرعت میگیرند و بر- دیگران جلو مىافتند.
مقصود:
اکنون خداوند پس از بیان حال بدان به بیان حال نیکان پرداخته، مىفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ: کسانى که از عذاب خدا مىترسند در نتیجه امر خدا را اطاعت و نهى خدا را ترک مىکنند.
خشیت یعنى ناراحتى انسان به تصور زیان.
وَ الَّذِینَ هُمْ بِآیاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ: و آنها که همه آیات خدا را اعم از قرآن و غیر قرآن، مىپذیرند و تصدیق میکنند.
وَ الَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ: و آنها که بتها را در پرستش شریک خدا نمیکنند. زیرا ایمان جز بترک شرک ممکن نیست.
وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا: و آنها که زکات و صدقه میدهند و بقولى کار نیکو میکنند.
وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ: حال آنکه دلهاى آنها ترسان است. حسن گوید: مؤمن داراى احسان و ترس و منافق بدکار و ایمن است.
امام صادق (ع) میفرماید: مؤمنین مىترسند که ایمانشان قبول نشود. در روایت دیگرى است که: مؤمن صدقات خود را با بیم و امید میدهد.
أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ: علت این است که آنها یقین دارند که بازگشتشان بسوى خداست و مىترسند که اعمال از آنها قبول نشود. زیرا ایمن نیستند از این که مبادا قصور و تفریط کرده باشند.
أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ: اینها که صفات مذکور را دارا هستند، کسانیند که بسوى طاعات سبقت میگیرند. زیرا اشتیاق دارند و میدانند که پاداش نیکو نصیب آنها خواهد شد.
وَ هُمْ لَها سابِقُونَ: بخاطر همین طاعات است که در رفتن به بهشت، بر دیگران سبقت مىگیرند.
کلبى گوید: یعنى در انجام نیکیها بر امتهاى دیگر سبقت میگیرند. ابن- عباس گوید: در نیکى و تقوى بر امثال خود سبقت میگیرند.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۶۲ تا ۷۱]
وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۶۲)
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هذا وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ (۶۳)
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ (۶۴)
لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (۶۵)
قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ (۶۶)
مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سامِراً تَهْجُرُونَ (۶۷)
أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ (۶۸)
أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (۶۹)
أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ (۷۰)
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (۷۱)
ترجمه:
هر کسى را باندازه تواناییش تکلیف میکنیم و پیش ما کتابى است که بحق سخن میگوید و آنها ظلم نمیشوند. بلکه دلهاى ایشان از این مطلب غافل است و غیر از غفلتشان کارهاى زشتى هم انجام میدهند. هنگامى که رؤسا و عیاشهاى ایشان را دچار عذاب کردیم، شیون میکنند. امروز شیون نکنید که یار و یاورى در برابر ما ندارید. آیات من براى شما خوانده مىشد و شما عقب مىرفتید. حال آنکه کبر مىورزیدید و شبانه عیبجویى پیامبر میکردید و حق را رها مىساختید. آیا در باره قرآن دقت نکردند؟ آیا کتابى بر آنها نازل گردید که بر نیاکان ایشان نازل نگردیده بود؟ آیا پیامبر خود را نشناختند و او را انکار کردند؟ آیا به او نسبت جنون دادند؟ بلکه او بحق نزد ایشان آمد و بیشتر آنها از حق کراهت دارند. و اگر حق تابع هواى ایشان بود، آسمانها و زمین و هر که در آنهاست، فاسد مىشد. بلکه چیزى بر آنها نازل کردیم که وسیله شرف و سر بلندى آنهاست و آنها از شرف خود روى گردانند.
قرائت:
تهجرون: نافع بضم تاء و کسر جیم و دیگران بفتح تاء و ضم جیم خواندهاند.
بنا بر اول به معنى بدگویى و بنا بر دوم بمعنى ترک و هذیان گویى است.
لغت:
وسع: توانایى تکلیف: به مشقت انداختن. البته تکلیف خداوند، براى انسان فایده دارد.
غمر: پوشش، سختى جؤار: فریاد زدن و کمک خواستن نکوص: عقب رفتن
اعراب:
وسعها: مفعول دوم «نکلف» بالحق: اگر «حق» مصدر است، حرف باء زائد است و اگر صفت است، تقدیر آن «بالحکم الحق» است. مفعول «ینطق» حذف شده
هُمْ لَها عامِلُونَ: این جمله در محل رفع و صفت «اعمال» است مستکبرین: حال تنکصون: خبر «کان» سامرا: اسم جمع و حال
مقصود:
پس از آنکه حال مؤمنین و کافرین را بیان کرد، به بیان این مطلب مىپردازد که تکلیف افراد به اندازه قدرت ایشان است.
وَ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها: هیچکس را به تکلیفى که توانایى آن ندارد، مکلف نمیکنیم.
وَ لَدَیْنا کِتابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِ: پیش فرشتگان مقرب! کتابى است که به حق سخن میگوید و گواهیهایى میدهد که بسود و یا زیان شماست. این کتاب را فرشتگان بفرمان ما مىنویسند. مقصود نامه اعمال است.
وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ: هیچکس ظلم نمیشود. یعنى از ثوابشان چیزى کم و بر عقابشان چیزى افزوده نمیشود و کسى بگناه دیگرى مؤاخذه نمیگردد.
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَهٍ مِنْ هذا: لکن قلوب کفار از این کتاب که مشتمل بر وعده و تهدید است، سخت غافل است. حسن گوید: یعنى در جهل و حیرتند.
وَ لَهُمْ أَعْمالٌ مِنْ دُونِ ذلِکَ هُمْ لَها عامِلُونَ: علاوه بر غفلت و جهل، کارهایى زشت هم انجام میدهند و بنا بر این هم کیفر کفر را مستوجبند و هم کیفر کردار زشت را.
برخى گویند: یعنى کارها و خطاهایى مرتکب میشوند که سواى حق است.
برخى گویند: یعنى پیش از فرا رسیدن مرگشان، ناچار کارهایى انجام میدهند.
برخى گویند: یعنى کارهاى دیگرى هم انجام میدهند که از لحاظ زشتى و ناپسندى، از کفر کوچکترند و تا روز مرگ این کارها را انجام میدهند.
حَتَّى إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ: بر این حال باقیند تا وقتى که ثروتمندان و رؤساى ایشان را گرفتار عذاب آخرت یا عذاب دنیا- یعنى شمشیر بدر- کنیم. برخى گویند: منظور عذاب گرسنگى است. زیرا پیامبر دعا کرد و بدرگاه خداوند عرضه داشت: «خدایا بر قوم مصر سخت بگیر و سالهایى براى آنها پیش آور همچون سالهاى قوم «یوسف» خداوند آنها را گرفتار قحط کرد تا مردار و گوشت سگ خوردند.
إِذا هُمْ یَجْأَرُونَ: در آن وقت به واسطه شدت عذاب، ناله و فریاد میکنند. بقولى یعنى کمک میخواهند و بقولى یعنى بدرگاه خدا توبه میکنند.
لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ: امروز ناله نکنید که کسى شما را بدفع عذاب ما یارى نمیکند.
قَدْ کانَتْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ تَنْکِصُونَ: روزى بود که آیات من براى شما کافران معذب، خوانده مىشد و شما روى گردان بودید و تکذیب مىکردید.
مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ: حرم یا مکه را وسیله برترى خود بر سایر مردم قرار داده بودید. بقولى یعنى: از قبول سخنان محمد (ص) کبر مىورزیدید.
سامِراً تَهْجُرُونَ: شبانه در معایب پیامبر سخن میگفتید و از حق اعراض میکردید یا دهان به بدگویى مىگشودید.
أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ: آیا اینها در باره قرآن دقت نمیکنند تا دلائل روشن آن را در باره راستگویى پیامبر ما دریابند؟! أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ: ابن عباس گوید: یعنى آیا نوح و ابراهیم و پیامبران دیگر را بسوى قومشان نفرستادیم؟ محمد (ص) نیز مثل پیامبران دیگران از جانب ما مأمور است.
أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ: ابن عباس گوید: یعنى آیا این همان محمدى نیست که در کوچکى و بزرگى او را مىشناختند و براستگویى و امانتدارى و وفاى بعهد نزد ایشان معروف بود؟ بدینترتیب آنها را توبیخ میکند که با اینکه او را براستى و درستى و شرافت خانوادگى شناخته بودند، انکارش کردند
أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ: ابن عباس گوید: یعنى کدام جنون در او سراغ دارند؟ آنها پیامبر را دیوانه معرفى میکردند تا مردم را از او متنفر کنند یا او را بر دوش خود بر گردانند.
بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِ: ولى او آورنده قرآن و دین حق است و دیوانه نیست.
وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ: اکثر آنها از حق کراهت دارند. زیرا مطابق میلشان نیست.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَ: اگر خداوند، مطابق میل آنها براى خود شریکى قائل مىشد، آسمانها و زمین و هر که در آنهاست، تباه مىشدند. وجه این تباهى را بهنگام بحث در باره «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء ۲۲) بیان داشتهایم.
برخى گویند: حق، چیزى است که به نیکیها دعوت مىکند و هوى چیزى است که به بدیها دعوت مىکند. پس مقصود این است که اگر حق تابع هواى نفس ایشان مىشد، دعوت مىکرد بزشتیها و تدبیر آسمانها و زمین فاسد مىشد زیرا تدبیر آسمانها و زمین به حق است نه به هوى.
برخى گویند: یعنى احوال آسمانها و زمین فاسد مىشد، زیرا حرکت و گردش آنها به حکمت است نه به هوى.
مقصود از کسانى که در آسمانها و زمینند، فرشتگان و جن و انسان است.
علت فساد آسمانها و زمین این است که وقتى حق تابع هوى شود، دلیلها باطل مىشوند و اعتمادها از بین مىرود و هیچ وعده و تهدیدى از خداوند قابل قبول نیست و حتى ممکن است عدل خدا هم تبدیل بظلم شود.
بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ: لکن ما براى آنها چیزى فرستادهایم که وسیله شرف و فخر آنهاست، زیرا پیامبر از آنهاست و قرآن بزبان آنها نازل شده است.
فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ: آنها از شرف خود روى گردانند و به خوارى خود راضى شدهاند. ابن عباس گوید: مقصود از ذکر، بیان حق است.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۷۲ تا ۸۰]
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۷۲)
وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۷۳)
وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (۷۴)
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (۷۵)
وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ (۷۶)
حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (۷۷)
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ (۷۸)
وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۷۹)
وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۸۰)
ترجمه:
آیا از آنها مزدى میخواهى؟ مزد خداوند بهتر است و خدا بهترین روزى- دهندگان است. تو آنها را براه راست میخوانى و آنها که به آخرت ایمان ندارند از آن راه منحرفند. اگر آنها را رحم میکردیم و ضررشان را بر میداشتیم، بطغیان کور کورانه خود ادامه میدادند. ما آنها را گرفتار عذاب کردیم. آنها در برابر خداوند خود تواضع نکردند و نیایش نمیکنند. تا اینکه درى صاحب عذاب شدید بر آنها گشودیم و آنها دستخوش نومیدى شدند. خداست که براى شما گوش و چشم و دل آفرید و شما کمى شکر میکنید. خداست که شما را در زمین ایجاد کرد و بسوى او مىروید. خداست که زنده میکند و میمیراند و او راست اختلاف شب و روز. چرا تعقل نمیکنید؟!
لغت:
خراج: خرج، هزینه زندگى.
استکانه: خضوع.
مقصود:
اکنون میفرماید:
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً: آیا تو از آنها بواسطه آوردن قرآن و ایمان، مزد میخواهى که آنها بتو تهمت مىبندند و از قبول سخن تو خوددارى میکنند؟
فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ: ولى مزدى که خداوند در دنیا- و بقولى در آخرت- بتو میدهد بهتر است.
وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ: و خداوند برترین عطا کنندگان است. از این جمله استفاده میشود که غیر خدا هم به اذن خدا روزى میدهد.
وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ: تو آنها را براه توحید و عبادت مخلصانه و عمل به احکام شریعت، دعوت میکنى.
وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ: آنان که عالم پس از مرگ را تصدیق نمیکنند، از دین حق منحرفند. برخى گویند: یعنى در آخرت، از راه بهشت منحرف شده، بچپ و راست مىروند و وارد جهنم مىشوند.
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ: اگر در آخرت به آنها رحم کنیم و آنها را از ضرر و زیان خلاص کرده، بدنیا بازگردانیم، در طغیان و گمراهى لجاجت بخرج میدهند. این آیه نظیر این است که: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» (اگر رد شوند برمیگردند بآنچه نهى شده اند: انعام ۲۸).
برخى گویند: منظور این است که اگر آنها را در همین دنیا از گرسنگى و بدبختى نجات دهیم، در گمراهى و سرگردانى خود باقى خواهند ماند.
وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ: ما کافران را گرفتار قحطى و کمى روزى و کشتار با شمشیر کردیم و آنها در برابر خداى خویش تواضع نکرده، رام نشدند.
وَ ما یَتَضَرَّعُونَ: و در دعا و نیایش رغبتى بخدا نشان نمیدهند.
امام صادق (ع) فرمود: استکانت بمعنى دعاء و تضرع بمعنى بلند کردن دست در حال دعاست.
حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدِیدٍ: بر این روش باقى ماندند، تا اینکه آنها را بعذابى سختتر گرفتار کردیم. منظور همان وقتى است که پیامبر خدا در باره آنها نفرین کرده، گفت: «خدایا، سالهایى مثل سالهاى قوم یوسف!» در نتیجه کار آنها از گرسنگى به جایى رسید که کرک خون آلود میخوردند. این نظر از مجاهد است.
ابن عباس گوید: منظور کشته شدن آنها در جنگ بدر است.
جبائى گویى: منظور گشوده شدن درى از عذاب جهنم است در آخرت بروى آنها و برخى گفتهاند: منظور موقع فتح مکه است.
امام باقر (ع) فرمود: منظور رجعت است.
إِذا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ: کار آنها به جایى رسید که از هر خیرى نومید و دستخوش حیرت گشتند.
اکنون بیان میکند که بخشنده انواع نعمتها، خداست.
وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَهَ: خداست که براى شما گوش و چشم و دل آفرید و این حواس را از نیستى بهستى آورد. علت آنکه از میان همه نعمتها این سه نعمت را ذکر میکند، این است که پى بردن به صحت هر دلیلى مبتنى بر این است که عاقل ببیند و بشنود و فکر کند. تا بداند.
قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ: اما شما با داشتن این نعمتها کمتر شکر میکنید. برخى گویند: یعنى شما در برابر پروردگار این نعمتها سپاسگزارى نمیکنید و از توحید او سرباز مىزنید.
وَ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ: خدا کسى است که شما را در روى زمین آفرید و روز قیامت بسوى او مىروید تا به اعمال شما پاداش دهد.
وَ هُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ: خدا کسى است که شما را در رحم مادران حیات میدهد و در وقت انقضاى اجل میمیراند.
وَ لَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ: تدبیر شب و روز بدست خداست و آنها را کم و زیاد میکند. برخى گویند: یعنى آمد و شد شب در کف قدرت اوست.
أَ فَلا تَعْقِلُونَ: چرا تعقل نمیکنید؟ یعنى چرا فکر نمیکنید، تا بدانید که اینها را صانعى است قادر و دانا و حکیم و جز او کسى سزاوار خدایى و پرستش نیست.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۸۱ تا ۹۰]
بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ (۸۱)
قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۸۲)
لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۸۳)
قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۸۴)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۸۵)
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (۸۶)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ (۸۷)
قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۸۸)
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (۸۹)
بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۹۰)
ترجمه:
لکن همان چیزهایى گفتند که گذشتگان گفتند. گفتند: آیا وقتى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، بر انگیخته مىشویم؟ پیش از این بما و پدرانمان چنین وعدهاى داده شده است و نیست مگر اکاذیب گذشتگان. بگو: اگر میدانید، زمین و کسانى که در زمینند از کیست؟ خواهند گفت: از خدا، بگو: چرا متذکر نمىشوید! بگو: خداى آسمانهاى هفتگانه و خداى عرش عظیم کیست؟ خواهند گفت: همه از خداست. بگو: چرا تقوى پیشه نمیکنید؟ بگو: ملک هر چیزى بدست کیست؟ اوست که پناه میدهد و پناه داده نمیشود. اگر میدانید. خواهند گفت: از خداست. بگو: چرا مسحور هستید؟ ما حق را براى آنها آوردیم و آنها دروغگویانند.
قرائت:
للَّه: در آیه اول اختلاف ندارد. اما در دو آیه دیگر بصریان بدون لام خواندهاند.
مقصود:
اکنون خداوند درباره کافرانى که منکر قیامتند، مىفرماید:
بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ: لکن سخن اینها هم در مورد انکار قیامت، همان سخن گذشتگان است. سپس عین گفتار آنها را نقل کرده، میفرماید:
قالُوا أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ: گفتند: آیا وقتى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، برانگیخته میشویم؟ این سؤال آنها نشان جهل آنهاست.
زیرا اگر فکر میکردند که پیدایش آنها در این جهان که از نیستى بهستى آمدهاند، عظیمتر است، زنده شدن پس از مرگ را عظیم نمىشمردند و اقرار میکردند که خدا خالق آنهاست.
لَقَدْ وُعِدْنا نَحْنُ وَ آباؤُنا هذا مِنْ قَبْلُ: پیش از آمدن تو هم ما و پدرانمان به آنچه تو مىگویى وعده داده شدهایم، اما تصدیق نکردهایم.
إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ: نیست این مطلب، مگر اکاذیب گذشتگان که با اینکه حقیقت نداشته، نوشتهاند و بیادگار گذشتهاند. اکنون در مقام رد آنها مىفرماید:
قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: بگو: اگر میدانید ملک زمین و کسانى که در زمینند، از کیست؟
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ: خواهند گفت: از خداست، زیرا خالقیت خدا را منکر نبودند.
قُلْ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ: بگو: چرا تفکر نمیکنید تا بدانید که خدایى که بر خلق قادر است، بر زنده کردن هم قادر است. زیرا زنده کردن مردگان دشوارتر از خلقت موجودات نیست، سپس براى تأکید استدلال مىفرماید:
قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ: به آنها بگو: مالک آسمانها و متصرف در آنها و مالک عرش و مدبر آن کیست؟ زیرا آنها مقر بودند که خداوند آفریننده آسمانهاست و فرشتگان سکنه آسمانهایند و عرش عبارت از ملک است.
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ: خواهند گفت که خداى آسمانها و عرش خداوند است و همه اینها از آن خدا است.
قُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ: اکنون دلیلى ندارند. بنا بر این به آنها بگو: چرا از عذاب خدا نمى پرهیزید و توحید را منکر مىشوید و در عبادت شریک براى خدا قرار میدهید و قیامت را منکرید؟
قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ: ملکوت صفت مبالغه از ملک است، نظیر جبروت و رهبوت. مجاهد گوید: «مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ» یعنى خزانه هاى چیزها، پس مقصود این است که بگو: ملک حقیقى چیزها یا خزانه چیزها بدست کیست؟
وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ: او هر که را بخواهد از بدى حفظ میکند و هر که را نخواهد حفظ نمیکند. احتمال داده میشود که: منظور از آن همین دنیا باشد.
یعنى اگر کسى بخواهد بندهاى را بدى برساند خدا مىتواند جلوگیرى کند و اگر خدا بخواهد بندهاى را گرفتار کند، کسى نمیتواند او را حفظ کند. احتمال دیگر این است که: منظور آخرت باشد. یعنى در آخرت بندگان را از عذاب حفظ میکند و کسى دیگر نمیتواند حفظ کند.
إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: اگر این را میدانید، اجابت کنید.
سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ: خواهند گفت از خداست. بگو: پس چرا حق را باطل و صحیح را فاسد مىپندارید؟ با اینکه حق واضح و از باطل جداست.
برخى گویند: یعنى چگونه از تشخیص حق نابینا شده و از آن منع میکنید؟ برخى گویند: یعنى پس چگونه ممکن است با شما خدعه شود؟
بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ: ما حق را براى آنها آورده و حق را براى آنها بیان کرده و دروغ آنها را آشکار ساختهایم ولى آنها بر باطل و دروغ خود اصرار دارند.
نظم آیات:
آیه اول به قبل متصل است، یعنى اگر فکر میکردند، میدانستند. لکن گرفتار تقلید شده، همان حرفهایى زدند که گذشتگان زده بودند. پس به «أَ فَلا تَعْقِلُونَ» متصل است. برخى گویند: جواب استفهام در «أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ …» است.
آیه اخیر عطف است بر آیات پیش که در باره توحیدند. این آیات میخواهند عقیده مشرکین را که بتها را خدا میدانستند و خدا را داراى فرزند و فرشتگان را دخترانش مىشمردند، رد کنند.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۹۱ تا ۱۰۰]
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (۹۱)
عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَتَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۹۲)
قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ (۹۳)
رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (۹۴)
وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ (۹۵)
ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ (۹۶)
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ (۹۷)
وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (۹۸)
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (۹۹)
لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۰۰)
ترجمه:
خداوند فرزندى نگرفته است و با او خدایانى نیستند. در این صورت هر خدایى مخلوق خود را جدا میکرد و بعضى بر بعضى برترى مىجست. منزه است خداوند از آنچه مىگویند. داناى نهان و آشکار است و از آنچه شریکش قرار میدهند برتر است. بگو: خدایا اگر بمن نشان دهى وعده عذابى که به آنها داده میشود، پروردگارا، مرا در میان قوم ستمکار قرار نده. ما قادریم که وعدهاى که به آنها میدهیم بتو نشان دهیم. بدى را به آنچه بهتر است، دفع کن. ما به آنچه میگویند، داناتریم. بگو: خدایا از وسوسههاى شیطان بتو پناه مىبرم و پروردگارا، بتو پناه مىبرم که آنها در نزد من حاضر باشند. تا وقتى که مرگ یکى از آنها فرا رسد، گوید: خدایا، مرا بر گردان تا در آنچه ترک کردهام، عملى صالح انجام دهم. نه چنین است. این سخنى است که او گوینده آن است و در وراى ایشان برزخى است، تا روزى که مبعوث شوند.
قرائت:
اهل مدینه و کوفیان- بجز حفص- «عالم الغیب» به رفع و دیگران به جر خواندهاند. بنا بر رفع خبر مبتداى محذوف و بنا بر جر صفت است.
لغت:
همزه: به شدت راندن، همزه شیطان، راندن اوست مردم را به شدت بسوى گناهان.
برزخ: فاصله میان دو چیز.
اعراب:
إِذاً لَذَهَبَ: جواب است براى «لو» مقدر. «اذا» میان «لو» و جوابش قرار گرفته و لغو است.
إِمَّا تُرِیَنِّی: «ان» شرطیه و آمدن «ما» بخاطر تأکید فعل است. جواب شرط:
«فَلا تَجْعَلْنِی» هِیَ أَحْسَنُ: صله براى «التی».
ارجعون: خطاب جمع بخاطر این است که گاه خداوند در مورد خودش جمع بکار مىبرد و منظور تعظیم است.
مِنْ وَرائِهِمْ و إِلى یَوْمِ: هر دو متعلق بیک چیزند.
یَوْمِ یُبْعَثُونَ: مضاف و مضاف الیه. زیرا اسم زمان اضافه بفعل میشود.
مقصود:
اکنون خداوند در تأکید ادله توحید مىفرماید:
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ: خداوند فرزند کسى را فرزند خود قرار نداده است، زیرا این کار محال است. بخاطر اینکه فرزند داشتن او محال است. کسى فرزند براى خود میگیرد که ممکن باشد پدر شود. بهمین جهت است که جوان پیر را و انسان حیوان را بفرزندى نمیگیرد.
وَ ما کانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ: «من» در هر دو جمله براى تأکید است. یعنى همانطورى که فرزند ندارد، شریک هم ندارد.
إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ: اگر با او خداى دیگرى بود، هر خدایى مخلوقات خود را جدا و مشخص میکرد و مانع مىشد که خدایان دیگر بر مخلوقات او استیلا پیدا کنند. یا اینکه نشانه هایى قرار میداد که معلوم باشد مخلوقات او از مخلوقات دیگران جدا هستند. زیرا راضى نمىشد که آفریده و انعامش بدیگرى نسبت داده شود.
وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ: دیگر اینکه بعضى از خدایان کوشش میکردند که بر دیگران غالب گردند. مقصود مفسرین از اینکه مىگویند: خدایا مثل پادشاهان با یکدیگر بجنگ مىپرداختند، همین است.
برخى گویند: یعنى خدایان یکدیگر را از انجام مقاصد خویش منع میکردند.
این آیه هم نظیر: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا» است (انبیاء ۲۲).
در این آیه دلالتى عجیب بر توحید است. زیرا هر خدایى قادر بالذات است و بنا بر این باید بر هر چه خدایان دیگر قادرند قادر باشد. پس هر خدایى هم غالب است و هم مغلوب. بعلاوه دو قادر باید بتوانند به ممانعت و مزاحمت یکدیگر پردازند. ولى چون قادر بالذاتند، باید نتوانند مانع و مزاحم یکدیگر شوند و این محال است.
در این آیه دلالتى است بر اعجاز قرآن. زیرا در کلام عرب، سخنى کوتاه که متضمن چنین مطلبى باشد، وجود ندارد. در همین سخن کوتاه دو دلیل بر یگانگى خداوند و قدرت کامله او اقامه شده است.
اکنون در تنزیه خود مىفرماید:
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ: مقام خداوندى از داشتن فرزند و شریک- که مشرکین مىگویند- منزه است.
عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَتَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ: او به آشکار و نهان عالم است و هیچ چیز از او پوشیده نیست، نه گذشته و نه حال و نه آینده. چنین خدایى از داشتن شریک منزه است. زیرا مقام او از همه چیزها و همه کسان بالاتر است.
اکنون به پیامبر خود دستور میدهد:
قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونَ رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ:اى محمد، بگو: پروردگارا، اگر عذاب و گرفتارى آنها را در جنگ بدر بمن نشان دهى، خدایا مرا با مردم ستمکار قرار نده. یعنى هنگامى که میخواهى بر آنها عذاب نازل کنى مرا از میان آنها خارج گردان تا به مصیبت آنها گرفتار نشوم.
از این آیه استنباط مىشود که انسان مىتواند آنچه را میداند که خداوند انجامش میدهد از او مسألت کند. بدیهى است که پیامبران از جانب خدا عذاب نمیشوند.
مع الوصف به پیامبر اسلام دستور داده شده است که از خدا بخواهد که در روز نزول عذاب، او را در صف عذاب شدگان قرار ندهد. فایده این دعا این است که دعا کننده رغبت و تمایل خود را نسبت به خداوند و افعالش در ضمن دعا ثابت مىکند.
وَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ: این جمله جزء دعاء نیست. از خداوند است. یعنى: ما در عذاب آنها تعجیل نمیکنیم. با اینکه بر این کار قادریم.
بلکه آنها را مهلت میدهیم و این مهلت مطابق مصلحت است.
کلبى گوید: این حقیقت را اصحاب رسول (ص) بعد از رحلتش مشاهده کردند.
در روایت است که پیامبر خدا در حجه الوداع، در سرزمین منى فرمود: پس از من کافر نشوید و بروى یکدیگر شمشیر نکشید و یکدیگر را نکشید. بخدا قسم اگر اینکار بکنید، مرا در میان سپاهى خواهید دید که با شما مىجنگند. آن گاه از جانب چپ متوجه عقب گردید و بعد صورت خود را برگردانید و فرمود: یا اینکه على …[۱] آن گاه این آیه نازل شد: «قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی …» آن گاه پیامبر مأمور به صبر شد تا وقت عذاب فرا رسد.
ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَهَ: بدى بدکاران را به عفو و چشمپوشى دفع کن.
این دستور مربوط به آن وقتى است که هنوز فرمان جنگ صادر نشده بود.
برخى گویند: یعنى سخنان باطل ایشان را بوسیله دلیلهاى روشن و قابل قبولتر، دفع کن.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ: ما بگفتارهاى شرک آمیز آنها داناتریم و آنها را بحسب استحقاقشان کیفر میدهیم.
وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ: اى محمد، بگو خدایا از وسوسه- هاى شیطانها بتو پناه مىبرم. یعنى از دعوت و اغواء و بدیهاى آنها.
وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ: و خدایا پناه مىبرم بتو از اینکه آنها بمن نزدیک شوند و مرا از طاعت تو باز دارند. برخى گویند: منظور این است که در حال نماز و در حال قرائت قرآن نزدیک نشوند. لکن بعضى گفتهاند: منظور در همه حالات است.
اکنون برمیگردد به این مطلب مشرکین که مىگفتند: آیا وقتى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، زنده مىشویم؟ و میفرماید:
حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ: هنگامى که یکى از این کفار مشرف بر مرگ مىشود، از خداوند مسألت میکند که مرگش به تأخیر افتد و بدنیا برگردد.
برخى میگویند: اینها ابتدا پیش خداوند استغاثه میکنند. سپس بفرشتگان مىگویند که آنها را برگردانند بنا بر این خطاب جمع به فرشتگان است.
برخى میگویند: خطاب بخداوند است و عادت عرب این است که براى تعظیم مفرد را بجمع خطاب کند. مثل اینکه زن فرعون به فرعون میگوید: «قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ» (نور چشم من و تو. او را نکشید: قصص ۹) نضر بن شمیل میگوید: این مطلب را از خلیل پرسیدند. قدرى فکر کرد و گفت:
از چیزى سؤال میکنید که درست نمیدانم. مردم او را تحسین کردند.
لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ: اگر بدنیا برگردم، حق خدا را در اموالم ادا خواهم کرد. پس آنچه ترک شده، اموال است. برخى گویند: یعنى در دنیا عمل صالح انجام میدهم. پس آنچه ترک شده، دنیاست. برخى گویند: یعنى کارهایى را که تضییع و ترک کردهام، انجام میدهم.
امام صادق (ع) فرمود: این جمله در مورد تارک زکات است که وقت مرگ تقاضاى بازگشت میکند.
اکنون در پاسخ سؤال او مىفرماید:
کَلَّا إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها: نه چنین است. دیگر بدنیا بر نمیگردد. این حرفى است که او مىزند و فایدهاى ندارد. برخى گویند: یعنى این سخن را بزبان میگوید.
ولى عمل نمیکند. مثل: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» (اگر باز گردانده شوند، بر- میگردند به آنچه از آن نهى شدهاند: انعام ۲۸) و فتح بن یزید جرجانى میگوید: از امام رضا (ع) پرسیدم: فدایت شوم، آیا خدا میداند که چیزى که نبوده است اگر بود، چگونه بود؟
فرمود: واى بر تو، سؤالت دشوار است. مگر این آیه را نخواندهاى؟ «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ» (اگر در آسمانها و زمین خدایانى بودند، فاسد مىشدند و برخى بر برخى برترى مىجستند: انبیاء ۲۲). در این آیه خداوند چیزى را وصف کرده که نبوده و نیست و کیفیت وجود آن را نشان داده است. همچنین قول اشقیاء را حکایت مىکند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّها کَلِمَهٌ هُوَ قائِلُها» و مىفرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» پس به کیفیت وجود آنچه نبوده و نیست عالم است و میداند که اگر پدید مىآمد چگونه پدید مىآمد؟ او شنوا، بینا، آگاه و داناست.
وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ: در پیش روى آنها عالمى است که میان مرگ و قیامت فاصله است. برخى گویند: یعنى برزخى است که میان ایشان و بازگشت بدنیا فاصله است. برخى گویند: یعنى برزخى است که میان ایشان و بازگشت بدنیا فاصله است. برخى گویند: برزخ مهلتى است که تا قیامت بمردگان داده میشود و عبارت است از عالم قبر. على بن عیسى مىگوید: برزخ فاصله میان دو چیز است.
از این آیه بر مىآید که هیچکس نمیمیرد مگر اینکه مقام و منزلت خود را در پیشگاه خداوند- اضطراراً- بشناسد و بداند که اهل ثواب است یا عقاب. (از جبائى)[۲]
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۱۰۱ تا ۱۱۰]
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ (۱۰۱)
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۱۰۲)
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ (۱۰۳)
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ (۱۰۴)
أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (۱۰۵)
قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ (۱۰۶)
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ (۱۰۷)
قالَ اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ (۱۰۸)
إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (۱۰۹)
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (۱۱۰)
ترجمه:
هنگامى که در صور دمیده شود، در آن روز نسبى میان ایشان نیست و از یکدیگر نمىپرسند. آنان که میزانهایشان سنگین است رستگارند و آنان که میزانهایشان سبک است، بخود ضرر زده، همیشه در جهنمند. صورتشان را آتش مىسوزاند و آنها ترشرویانند. آیا آیات من بر شما خوانده نشد و شما تکذیب مى- کردید؟ گویند: پروردگارا، بدبختى ما بر ما غالب شد و ما مردمى گمراه بودیم.
پروردگارا، ما را از آتش خارج گردان، اگر برگردیم، ستمکاریم. گوید: دور شوید و در آتش بمانید و با من تکلم نکنید. گروهى از بندگان من بودند که میگفتند:
پروردگارا، ایمان آوردیم. ما را بیامرز و رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانى. شما آنها را مسخره کردید تا ذکر مرا از یاد شما بردند و شما به آنها میخندیدید.
قرائت:
کوفیان بجز عاصم «شقاوتنا» خواندهاند و در این صورت مصدرى است به وزن «سعاده» هم چنان که «شقوه» مصدرى است به وزن «فطنه» سخرى: اهل کوفه- بجز عاصم- و اهل مدینه بضم سین و دیگران بکسر سین خواندهاند (همچنین در سوره ص) اگر بضم سین باشد، بمعنى انقیاد است- و بهمین جهت در سوره زخرف همه قراء بضم سین خواندهاند. اما بکسر سین به معنى استهزاء است.
لغت:
نفخ: دمیدن شدید و رسیدن باد سموم بصورت.
کلوح: بازماندن دهان و پیدا شدن دندانها.
خسأ: دور کردن.
اعراب:
عامل در «اذا» و «بینهم» و «یومئذ» خبر «لا انساب» است که حذف شده.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ: در محل نصب و حال و عامل آن «خالدون» است.
مقصود:
اکنون خداوند به بیان حال دو گروه نیک و بد در روز قیامت پرداخته، مىفرماید:
فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ: دو بار نفخ صور میشود: نفخ مرگ و نفخ حیات. ابن عباس گوید: یعنى وقتى نفخ مرگ میشود، میان آنها خویشاوندى وجود ندارد. ابن مسعود میگوید: یعنى وقتى نفخ حیات- در روز قیامت- میشود: میان آنها خویشاوندى نیست. مقصود از نبودن خویشاوندى این است که کسى نمیتواند نسبت بخویشاوندان خود عاطفه و محبتى نشان دهد با اینکه یکدیگر را مىشناسند. لکن بواسطه گرفتارى زیاد بیکدیگر توجه نمیکنند.
حسن گوید: صور جمع صورت است. یعنى هنگامى که ارواح در کالبدها دمیده مىشوند و مردگان زنده میگردند، رابطههاى خویشاوندى را اثرى نیست.
اینکه مىگوید: خویشاوندى وجود ندارد، بخاطر این است که: خویشاوندى براى کمک و دفع زیان است. هنگامى که این فایده بر خویشاوندى مترتب نشود، مثل این است که بطور کلى خویشاوندى وجود ندارد.
نظیر این آیه است: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ» (روزى که انسان از برادر و مادر و پدر فرار میکند: عبس ۳۴ و ۳۵).
برخى گویند: منظور این است که در آن وقت کسى افتخار به خویشاوندى نمیکند. حال آنکه در دنیا افتخار میکرد. پس باید در جمله، محذوفى اعتبار شود.
در حقیقت در آنجا برترى به عمل است نه به خویشاوندى.
پیامبر خدا فرمود: هر حسب و نسبى در روز قیامت منقطع است، جز حسب و نسب من[۳].
وَ لا یَتَساءَلُونَ: در آن روز از حال و سرگذشت یکدیگر سؤال نمیکنند، حال آنکه در دنیا سؤال میکردند.
برخى گویند: یعنى کسى از کسى تقاضا نمیکند که بار گناه را از دوشش بردارد.
میان این آیه و آیه: «فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ» (در آن روز بیکدیگر روى آورده، از یکدیگر پرسش میکنند: صافات ۵۰) منافاتى نیست. زیرا قیامت داراى حالات و مواقفى است. در بعضى از حالات، آن چنان بخود مشغولند که از یکدیگر سؤال نمیکنند و در برخى از حالات چنین نیست.
برخى گویند: تنها در وقت وارد شدن در بهشت است که سؤال میکنند و بنا بر این فقط آن دسته که اهل بهشتند، سؤال میکنند. بخاطر اینکه دچار ترس نشدهاند.
فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: آنها که میزانهایشان بوسیله طاعات سنگینى مىکند، اهل نجات و رستگارند.
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ:و آنها که میزانهایشان از طاعات سبک است، بخود ضرر زده، عبوس و گرفته، گرفتار جهنمند.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ: در حالى که میرسد بچهرههاى دوزخیان (شعله) آتش و ایشان در آنجا لبهاشان جمع شود و دندانهایشان پدید آید.
برخى گویند: یعنى مثل اینکه سرهاى ایشان پخته شده باشد، لبها جمع شده و دندانها آشکار گشته است.
أَ لَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى عَلَیْکُمْ: آیا قرآن من و دیگر دلائل روشن و آشکار در دنیا براى شما خوانده نمیشد؟
فَکُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ: و شما آنها را تکذیب مىکردید.
قالُوا رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا: گویند: خدایا بدبختى و زیانکارى دامنگیر ما شده بود و گرفتار گناهانى شدیم که نتیجهاى جز بدبختى نداشتند.
وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ: و مردمى بودیم دور و منحرف از حق و حقیقت.
در این آیه، گناه که سبب شقاوت است، مجازاً شقاوت نامیده شده. بزرگترین شقاوت- یا سبب شقاوت- ترک عبادت خدا و پرستش غیر خدا و تکذیب حقیقت و معصیت است.
رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها فَإِنْ عُدْنا فَإِنَّا ظالِمُونَ: خدایا، ما را از آتش خارج گردان، اگر باز هم بکفر و تکذیب و معصیت برگردیم، بخود ظلم کردهایم.
حسن گوید: آخرین سخن آنها همین است. از آن پس همچون خران ناله میکنند.
قالَ اخْسَؤُا فِیها: خداوند به آنها میگوید: همچون سگان دور و داخل آتش شوید. این کلمه مخصوصاً به سگان گفته میشود و اگر به انسان گفته شود، براى خوار کردن او و ثابت کردن استحقاق اوست عقاب را.
وَ لا تُکَلِّمُونِ: براى اینکه بیشتر آنها را خوار کرده و غضب خود را آشکار کرده باشد، مىگوید: با من سخن نگوئید. زیرا کسى که بمنظور اهانتش با او سخن نگویند، بر خوارى و بدبختیش مىافزایند.
برخى گویند: یعنى در باره رفع عذاب با من سخن نگوئید که من عذاب را از شما رفع نخواهم کرد. اگر چه این مطلب را بصورت نهى آورده، ولى در حقیقت نهى نیست. زیرا در آخرت، امر نهى و تکلیف وجود ندارد.
إِنَّهُ کانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبادِی یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ- الرَّاحِمِینَ: انبیاء و مؤمنین بدرگاه من نیایش کرده، مىگفتند: خدایا ما را بیامرز و بما رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانى و منظورشان از این نیایش کسب ثواب بود.
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا: شما کافران آنها را مسخره میکردید. برخى گویند:
یعنى شما آنها را به بردگى و بیگارى وا مىداشتید.
برخى گویند: آنها هنگامى که مؤمنین را آزار میدادند، مىگفتند: اینها را ببینید که به زندگى سخت و ناگوار این دنیا خشنود شدهاند تا به ثواب آخرت برسند.در حالى که آخرتى و ثوابى در کار نیست. نظیر: «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ» (هنگامى که از کنار آنها مىگذشتند، آنها را بیکدیگر نشان میدادند: مطففین ۳۰) حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی: بر اثر اشتغال به استهزاى آنها یاد مرا فراموش کردید.
در اینجا علت فراموشى را مؤمنین شمرده اگر چه آنها علت نیستند. علت این است که اشتغال به استهزاى آنها سبب فراموشى ذکر مىشد.
وَ کُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ: و شما به آنها مىخندیدید.
[سوره المؤمنون (۲۳): آیات ۱۱۱ تا ۱۱۸]
إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ (۱۱۱)
قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (۱۱۲)
قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ (۱۱۳)
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (۱۱۴)
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (۱۱۵)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ (۱۱۶)
وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (۱۱۷)
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (۱۱۸)
ترجمه:
امروز آنها را بخاطر اینکه صبر میکردند پاداش میدهم. آنها رستگارند.
بگو: چند سال در زمین ماندید؟ گویند: یک روز یا قسمتى از یک روز. پس از شمارندگان بپرس. بگو: جز کمى نماندهاید کاش میدانستید. آیا گمان کردید که شما را بیهوده آفریدهایم و بسوى ما بازگردانده نمیشوید؟ بزرگ است خداوند که پادشاه حق است. جز او خدایى نیست. او پروردگار عرش کریم است. هر کس جز خدا خداى دیگرى بخواند که برهانى بر آن ندارد، حسابش در پیشگاه خداست.
او کافران را رستگار نمیکند. بگو: خدایا بیامرز و رحم کن که تو بهترین رحم کنندگانى.
قرائت:
انهم: حمزه و کسایى بکسر الف و دیگران بفتح خواندهاند. کسر بنا بر استیناف و فتح بتقدیر لام جر است.
قال کم … قال ان …: حمزه و کسایى هر دو را به فعل امر خواندهاند و ابن کثیر اولى را بصیغه امر خوانده است و دیگران هر دو را به صیغه ماضى خواندهاند.
لا ترجعون: کوفیان- بجز عاصم و یعقوب- بفتح تاء و دیگران بضم تاء و فتح جیم خواندهاند.
اعراب:
کم: در محل نصب و «عدد» تمیز و منصوب است.
قلیلا: صفت مصدر محذوف عبثا: حال یا مفعول له لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: حال و بهتر است که جمله مستأنفه باشد
رَبُّ الْعَرْشِ: خبر مبتداى محذوف لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ: صفت براى «الها»
مقصود:
اکنون در باره مؤمنین که در دنیا مورد استهزاى کافران قرار گرفتند، مىفرماید:
إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفائِزُونَ: بخاطر اینکه مؤمنین در دنیا در برابر آزار و استهزاء و مسخره شما صبر کردند آنها را امروز پاداش میدهم.آنها بمراد خود رسیده، اهل نجاتند. مراد از امروز، همه روزهاى پاداش است.
قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ: خداوند به منظور سرزنش و سرکوبى منکران قیامت، بکفار میگوید: چند سال در قبرها ماندهاید؟
قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ: آنها نمیدانند چقدر در قبرها ماندهاند. از اینرو میگویند: یک روز یا قسمتى از یک روز.
برخى گویند: این سؤال در مورد زندگى ایشان در دنیاست و آنها بقدرى زندگى دنیا را کوتاه و زودگذر مىبینند که میگویند: یک روز یا قسمتى از یک روز مخصوصاً که دوران توقف آنها هم در جهنم طولانى است. این مطلب دروغ هم نیست.
زیرا آنها طبق عقیده خود جواب میدهند.
برخى گویند: منظور این است که مدت زندگى دنیا یک روز یا قسمتى از روزهاى آخرت است.
ابن عباس گوید: خداوند مدت درنگ آنها را در دنیا از یادشان برده و سنگینى عذاب بحدى است که فکر میکنند یک روز یا کمتر در دنیا بودهاند.
فَسْئَلِ الْعادِّینَ: مجاهد گوید: یعنى از فرشتگان که اعمال بندگان را حساب میکنند، بپرس. قتاده گوید: یعنى حساب ایام زندگى دنیا- یا قبر- را از فرشتگان بپرس.
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: خداوند به آنها مىفرماید:
اگر به صحت گفته ما اعتقاد داشتید، میدانستید که، جز مدت کوتاهى اقامت نکردهاید. زیرا مدت زندگى آنها در دنیا یا بودن آنها در قبر، در برابر مدت اقامت آنها در جهنم بسیار ناچیز است.
برخى گویند: یعنى اگر میدانستید که عمر شما را در دنیا کوتاه و مکث شما در آخرت طولانى است، بکفر و معصیت مشغول نمیشدید و دنیاى فانى را بر جهان باقى ترجیح[۴] نمیدادید.
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً: آیا شما منکرین قیامت و شیفتگان دنیا تصور میکنید که به بازى و باطل آفریده شدهاید و هدف و حکمتى در آفرینش شما نیست- مثل: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً» (قیامت ۳۶: آیا انسان گمان میکند که مهمل گذارده میشود؟) بطور کلى مقصود این است که: انسان نباید گمان کند که آفریده شده تا هر کارى که میخواهد بکند و در برابر کردارش مؤاخذه نشود. البته چنین آفرینشى بیهوده است. زیرا کسى که کارى کند که نه خود نفع برد نه دیگرى، کار بیهوده کرده است … بدیهى است که خداوند بىنیاز است و از خلقت انسان نفعى نمىبرد. بنا بر این باید فائده خلقت به خود انسان برسد. یعنى انسان عبادت کند و پاداش بگیرد. نتیجه این است که در روز قیامت باید میان گنهکار و عاصى فرق گذاشته شود.
وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ: آیا گمان میکنید که بحکم ما برگردانده نمیشوید و به جایى که جز ما حکومت ندارد آورده نمیشوید؟
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُ: خداوند که مقتدر و صاحب اختیار بر حق است، از وصف جاهلان برتر است و شریک و فرزند ندارد.
برخى گویند: یعنى خدا برتر است از اینکه کار بیهوده کند.
ملک حق، یعنى کسى که ملک هستى از آن اوست و مالکیت دیگران در قبال مالکیت او مستعار و غیر حقیقى است. بعلاوه او مالک اشیاء است از جمیع وجوه و دیگران مالکیتشان از جمیع وجوه نیست.
لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: حق چیزى است که اعتقاد بآن مطابق واقع باشد. پس هر کس معتقد است که خداوند یگانه است و او را شریکى نیست، عقیدهاش مطابق واقع و صحیح است.
رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ: اوست آفریننده سریر خوب و زیبا. وقتى به اشیاء جامد، کریم گفته شود، مقصود زیبایى آنهاست. برخى گویند: کریم یعنى هر خیر. علت اینکه به عرش کریم گفته میشود، این است که خیر آن براى کسانى که اطراف آن هستند بسیار است. وانگهى هر خیرى از ناحیه عرش بدیگران مىرسد.
خداوند رب همه موجودات است. اما علت اینکه «رب عرش» گفته شده، این است که میخواهد شرافت و عظمت عرش را افزون کند. مثل «رَبَّ هذَا الْبَیْتِ»[۵] وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ: آنکه با خداوند یکتا خداى دیگرى میخواند که دلیلى بر آن ندارد و بصرف ادعا اکتفاء میکند، حسابش پیش خداست و خداوند باندازه استحقاقش کیفرش میدهد.
إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ: آنها که منکر نعمتها و یگانگى خدا و قیامتند، ظفر نمىبینند و سعادتمند نمیشوند. چون اقوال کفار را ذکر کرد، اکنون پیامبر را امر مىکند که از آنها تبرى جسته، متوجه خدا شود. میفرماید:
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ: اى محمد، بگو: خدایا، گناهان را بیامرز و آفریدگانت را نعمت ده که تو بالاترین نعمت دهندگانى و نعمت تو از همه بیشتر و فضل تو از همه افزونتر است.
______________________________
[۱] – یعنى اگر من در میان آن سپاه نباشم، على در میان آنها بجاى من هست.
ظاهر این است که این آیه ارتباطى به سال آخر عمر پیامبر خدا ندارد و مربوط به اختلافات بعد از پیامبر نیست. بلکه بمنظور تسلى خاطر پیامبر است که بالآخره عذاب بدر بر دشمنان نازل مىشود و آنها کیفر اعمال و تبهکاریهاى خود را در آن روز خواهند دید و ما هم بر آن وعدهاى که دادهایم قدرت داریم و سرانجام آن را انجام خواهیم داد.
[۲] مناسب است که در اینجا بپارهاى از روایات اشاره شود:
امام صادق( ع) فرمود: هر کس قیراطى از زکات را منع کند، نه مؤمن است و نه مسلمان، آیه:« رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ» در باره همین است.
البته منظور از روایت، انطباق آیه است بر مانع زکات، نه اینکه آیه در باره مانع زکات نازل شده است.
در تفسیر قمى آمده است که: مراد از برزخ ثواب و عقابى است که بین دنیا و آخرت نصیب انسان میشود.
امام صادق( ع) فرمود:
« و اللَّه ما اخاف علیکم الا البرزخ و اما اذا صار الامر الینا فنحن اولى بکم»
بخدا از عالم برزخ شما مىترسم. اما هنگامى که کار بدست ما افتاد، ما به شما اولىتریم.
على بن الحسین( ع) فرمود:
« ان القبر اما روضه من ریاض الجنه او حفره من حفر النار»
عالم قبر یا باغى از باغهاى بهشت است یا گودالى از گودالهاى جهنم است.( ر ک: علامه طباطبائى، المیزان ج ۱۵، تهران، دار الکتب الاسلامیه ۱۳۸۶ ص ۷۹، ۸۰)
[۳] – در مورد نسب پیامبر و منقطع نشدن آن روایاتى هست، لکن ظاهر آیه« فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ» عموم و اباى از تخصیص است. امام سجاد( ع) فرمود: خدا بهشت را براى نیکوکاران آفرید.اگر چه بنده حبشى باشند و جهنم را براى بدان آفرید، اگر چه از قریش باشند. بدلیل اینکه خداوند مىفرماید:« فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ …». استاد علامه طباطبائى میفرمایند: ممکن است منظور از منقطع نشدن نسب رسول اللَّه این باشد که خداوند اولاد رسول را در دنیا بکارهایى موفق میکند که در آخرت براى آنها مفید باشد.( المیزان ج ۱۵ ص ۸۱)
[۴] – بعضى« لو» را شرطیه و بعضى وصلیه گرفتهاند. اما چنان که از تفسیر متن هم ظاهر است، چندان با ذوق سلیم سازگارى ندارد. بهتر این است که« لو» مفید معنى تمنى باشد.( یعنى همانطورى که شما مىگویید، مدت اقامت شما در قبر یا در دنیا کوتاه بوده است، ولى اى کاش شما این مطلب را در دنیا مىدانستید و قیامت را انکار نمیکردید. البته تمنى و ترجى در مورد خداوند مجازى است نه حقیقى.
[۵] – چهار صفت براى خداوند ذکر شده: ۱- ملک ۲- حق ۳- جز او خدایى نیست ۴- رب عرش کریم.
چون ملک است مىتواند هر گونه حکمى را در باره آفرینش و زنده کردن پس از مرگ صادر کند و حکم او همه جا و نسبت بهر کارى و هر چیزى نافذ است. چون حق است، هر کارى بکند حق است و کار باطل از حق سر نمیزند. چون خدایى جز او نیست، مانعى در مقابل اجراى حکمش وجود ندارد و چون رب عرش است و عرش در حقیقت مجتمعى از همه امور است، بنا بر این همه امور در ید قدرت کامله اوست.
از مجموع این اوصاف چهارگانه چنین نتیجه گرفته میشود که قیامت حق است و غیر قابل تخلف و بمقتضاى این اوصاف وجود و بقاى موجودات و رجوع آنها بسوى خدا قطعى و حتمى است و اگر غیر از این باشد، لغو و عبث و باطل و ناحق است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج ۱۷