الجن - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره جن ۱۱ الی ۲۰

[سوره الجن (۷۲): آیات ۱۱ تا ۲۰]

 

 

 

وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً (۱۱)

وَ أَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً (۱۲)

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى‏ آمَنَّا بِهِ فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْساً وَ لا رَهَقاً (۱۳)

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً (۱۴)

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً (۱۵)

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً (۱۶)

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً (۱۷)

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً (۱۸)

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً (۱۹)

قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً (۲۰)

ترجمه:

۱۱- و آنکه برخى از ما نیکوکارند و برخى از ما (در رتبه) فروترند از- نیکوکاران. ما هستیم داراى طریقه‏ ها (و مذاهب) گوناگون.

۱۲- و آنکه ما دانستیم به اینکه هرگز خدا را عاجز نتوانیم کرد در زمین و هرگز او را عاجز نتوانیم کرد در حالى که گریزان باشیم.

۱۳- و آن دم که ما شنیدیم قرآن را ایمان آوردیم بآن پس هر که ایمان آورد به پروردگار خود او از کاهش پاداش کردار خود نترسد و نه از رسیدن ستمى‏ به او.

۱۴- و آنکه برخى از ما مسلمانند و برخى از ما بیدادگرند. پس هر گاه اسلام آورد آن گروه اختیار کرده ‏اند راه راست را.

۱۵- و امّا بیدادگران هیزم آتش دوزخ خواهند بود.

۱۶- و آنکه اگر پایدار شوند (آدمیان و پریان) بر راه راست بیگمان مینوشانیم بایشان آبى فراوان.

۱۷- تا بیازمائیم ایشان را در آن نعمت و هر که روى بگرداند از یاد کردن پروردگار خود در آورد خدا او را در عذابى سخت.

۱۸- و آنکه مسجدها از آن خداست پس نخوانید با خدا هیچکس را.

۱۹- و آنکه آن دم که برخاست بنده خدا (محمّد (ص) تا بخواند خدا را نزدیک بود که جنّیان بر او هجوم کنند.

۲۰- بگو فقط میخوانم (و میپرستم) پروردگار خود را و شریک نمى‏ گیرم با خدا هیچکس را.

قرائت:

اهل عراق غیر ابى عمر و یسلکه با یاء خوانده و دیگران با نون خوانده ‏اند و بروایت هشام بن عامر لبدا بضمّ لام قرائت کرده و ما بقى بکسر لبدا خوانده ‏اند و ابو جعفر و عاصم و حمزه. قل انّما ادعوا. خوانده و دیگران قال انّما قرائت کرده‏اند. و در شواز، اعمش و یحیى بن وثاب لو استقاموا. بضمّه واو خوانده و حسن و جحدرى لبّدا بتشدید. و در روایت دیگرى از جحدرى لبدا بدو ضمّه قرائت کرده‏ اند.

دلیل:

کسى که یسلکه بیاء قرائت کرده براى تقدّم ذکر غیبت در قول خدا. وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ‏ است و کسى که بنون خوانده. پس آن مانند قول خدا وَ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ‏ است بعد از قول خدا سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ و هرگز قرائت کرد قال انّما ادعوا. پس آن نیز براى تقدّم ذکر فعل غایب است در قول خدا وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ‏. و هر که قل قرائت کرده براى اینست که بعد از آن‏ قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ‏ و قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ است. و کسى که لبدا بضمّه لام خوانده. پس لبد بمعناى بسیار است از قول خدا مالًا لُبَداً. مثل اینکه گفته شده براى او بسیار است. براى سوار شدن بعضى از آن بر بعض و چسبیدن برخى از آن بر بعضى دیگر براى بسیارى آن و لبد جمع لبده و آن جماعت است و گاهى بملخ فراوان لبد گفته میشود. بعضى از بنى هذیل گفته است.

صابوا بستّه ابیات و واحده حتّى کانّ علیهم جابیا لبدا

نازل شدند بشش خانه و یک منزل مثل اینکه بر آنها ملخ فراوانى فرود آمده است شاهد این بیت لبد است که بمعناى فراوان آمده.

و جابى ملخ است که هر چیز میآید براى خوردن آن. زجاج گوید اللبده و اللبده بیک معنى است. و کسى که بتشدید لبّدا خوانده پس او توصیف شده بر فعّل مثل جبّار و زمّل. و ممکن است جمع لا بد مانند راکع و رکع باشد و لبد از صفاتیست که بر وزن فعل آمده مثل ناقه سرخ و رجل طلق. و کسى که لو استقاموا قرائت کرده پس او تشبیه بواو جمع نموده مثل قول خدا اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ چنانچه تشبیه شده آن باین پس گفته‏اند. اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ و این گذشت در سوره بقره (بآنجا رجوع شود).

شرح لغات:

الصالح: عامل صلاحى که نیکو میشود حالش بسبب آن در دین. و امّا مصلح پس آن فاعل صلاح است که قائم میشود بسبب اوامرى از امور. و براى همین خداى سبحان موصوف میشود به اینکه مصلح است (یا مصلح) و موصوف نمیشود به اینکه صالح است.

الطرائق: جمع طریقه و آن جهت مستمره مرتبه‏اى بعد از مرتبه دیگر است.

القدد: بمعنى قطع و جمع قده و آن مستمر بقداست در یک جهت.

الرّهق: لاحق کردن اسراف است در کار و آن ظلم و ستم است.

القاسط: بمعناى جائر و بیدادگر است و المسقط بمعنى عادل، و دادگر است. و نظیر آن التّرب بمعناى فقیر و المترب بمعناى توانگر و غنى است و اصل آن تراب است. پس اوّل مالش رفته و بخاک نشسته و چسبیده و دوّمى مترب، مالش زیاد شده تا بعدد و اندازه خاک گردیده است، و همین طور است قاسط که او عدول از حقّ نموده و مقسط که عدول بسوى حق کرده است. گوید:

قوم هم قتلوا ابن هند عنوه عمر او هم قسطوا على النّعمان‏

مردمى که ایشان کشتند عمر پسر هند را ناگهان و ایشان بودند که ستم و ظلم کردند بر نعمان و او را بامر پرویز پادشاه ایران در زیر پاى فیل انداخته و هلاک کردند. شاهد این بیت قسطوا که بمعناى بیدادگرى آمده است. و دیگرى گفته:

قسطنا على الاملاک فى عهد تبّع‏ و من قبل ما اردى النفوس عقابها

ستم کردیم بر پادشاهان در عهد تبّع (ملک حمیر) و از جلوتر چه اندازه مردمى که زیر شکنجه آن پادشاهان هلاک شده‏ اند شاهد این بیت نیز کلمه قسطناست که بمعناى بیدادگرى است.

التّحرى: عمدا رسیدن بحقّ است و اصلش طلب کردن چیزى، و قصد نمودن آنست.

امرؤ القیس گوید:

دیمه هطلاء فیها و طف‏ طبّق الارض تحرّى و تدرّ

باران مداوم فراوانى که ابرها در آن اطراف آسمان را مطابق زمین فرا گرفته و بسیار بارندگى دارد او را میطلبد.

ماء غدق: زجاج گوید: آب بسیار. و غدق المکان یغدق غد قادر آن آب و رطوبت فراوان و آن غدق است.

امیه بن ابى الصّلت گوید:

مزاجها سلسبیل ماؤها غدق‏ عذب المذاقه لا ملح و لا کدر

مزاج و طبیعت آن چون سلسبیل آبش فراوان خوش گوارا نه شور و نه آلوده و کثیف است. شاهد این بیت ماؤها غدق است که بمعناى بسیار و فراوانست.

الصعد: بمعناى غلیظ و دشوار و آنست که در استخوان فرو میرود و از آنست تنفس صعداء. نفس عمیق. و صعود العقبه. بالا رفتن از گردنه دشوار است.

تفسیر:

سپس خداوند سبحان در تمام حکایت جنّیانى که در موقع شنیدن قرآن‏ ایمان آوردند. فرمود: وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ‏ و آنکه بعضى از ما نیکوکارند و ایشان آنهایى هستند که عمل صالح مخلصانه انجام دادند. وَ مِنَّا دُونَ ذلِکَ‏ ابن عبّاس و قتاده و مجاهد گوید: و برخى از ما در رتبه کمتر صالحون هستند.

کُنَّا طَرائِقَ قِدَداً ابن عبّاس و مجاهد گویند: یعنى فرقه‏ هاى بسیار در مذاهب مختلفه و هواهاى متفرّقه از مسلمان و کافر و صالح و پائین‏تر از صالح و ….

سعید بن جبیر و حسن گویند: قددا. یعنى رنگهاى بسیار گوناگون و بعضى گفته ‏اند فرقه ‏ها و گروهاى مخالف که هر گروهى مخالف و مباین با دیگرى است چنانچه قدّه‏ها برخى میان با برخى دیگر (قدّه سرطانى با قدّه چربى مباین است).

سدى گوید: جنّیان هم مانند شما در میان‏شان قدریّه و مرجئه، و رافضیّه و شیعه و و و میباشد.

وَ أَنَّا ظَنَنَّا و آنکه ما دانستیم و یقین کردیم.

و أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِی الْأَرْضِ‏ یعنى هرگز ما نتوانیم خدا را در روى زمین عاجز کنیم هر گاه او قصد ما نماید.

وَ لَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً یعنى نتوانیم هرگز او را از جهت فرار خود عاجز کنیم او هر جا باشیم ما را خواهد گرفت.

وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدى‏ آمَنَّا و آنکه چون ما قرآن را شنیدیم ایمان آوردیم بآن. اقرار کردند به اینکه چون قرآنى که در آن هدایت است تصدیق کردند آن را. سپس گفتند.

فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ‏ پس کسى که تصدیق کند توحید پروردگارش و او را با صفاتش بشناسد فَلا یَخافُ‏ تقدیرش اینست. پس البتّه او نمیترسد.

(بَخْساً) یعنى نقصانى را در آنچه او از ثواب مستحقّ است‏ وَ لا رَهَقاً یعنى و نمیترسد لحاق ظلم و فرو گرفتن مکروهى را. و مثل اینکه گفته است.

نمیترسد نقصان کم و نه زیادى را از ثواب براى اینکه پاداش و ثواب او فراوان است بنا بر تمامترین اجرى که ممکن باشد.

ابن عبّاس و حسن و قتاده و ابن زید گویند. یعنى نمیترسد نقصانى از حسناتش و نه زیادى در گناهان و کیفرش. براى اینکه نقصان و رهق دشمنى است. و این حکایت از قوّه ایمان جنّ و درستى ایمانشان میکند سپس گفتند:

وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ‏ و آنکه برخى از ما مسلمانانى هستند که وقتى خداوند سبحان ایشان را امر نمود تسلیم او شدند و امتثال کردند اوامر او را.

وَ مِنَّا الْقاسِطُونَ‏ و اینکه بعضى از ما از طریق و راه حقّ عدول کردند فَمَنْ أَسْلَمَ‏ پس کسى که اسلام آورد بآنچه خدا امرش نموده.

فَأُولئِکَ تَحَرَّوْا رَشَداً پس آن گروه توجّه برشد و صلاح نموده، و التماس صواب و هدایت نموده و بحقّ رسیده ‏اند و آنها نیستند مانند مشرکین که هوا و خواسته‏ هاى نفسانى و شیطانى آنها را خوانده و از راه هدایت منحرف و خارج شدند.

وَ أَمَّا الْقاسِطُونَ‏ آنهایى که از راه دین و راه حقّ عدول کردند (فَکانُوا) پس آنها بودند در علم و حکمت خدا.

لِجَهَنَّمَ حَطَباً که در آن جهنّم افکنده میشوند پس ایشان را میسوزاند چنانچه آتش هیزم را میسوزاند یا معنایش اینست که ایشان براى دوزخ هیزم هستند که با ایشان دوزخ افروخته میشود چنانچه آتش با هیزم افروخته و شعله‏ ور میگردد.

وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً این اوّل حکمى از خداى سبحان است.

ابن عبّاس و سدى گویند: یعنى اگر آدمیان و جنّیان بر طریق ایمان استقامت میورزیدند ما ایشان را مینوشانیدیم آب گواراى فراوان. مقاتل گوید:

اراده نموده باین آیه مشرکین مکّه را. یعنى اگر ایشان ایمان آورده و بر راه هدایت استقامت میداشتند ما آنها را سیراب میکردیم از آسمان بآب فراوانى و این بعد از آنى بود که هفت سال برایشان باران نبارید.

و بعضى گفته‏ اند: اگر ایمان آورده و بر راه هدایت و راست استقامت کرده بودند، هر آینه در دنیا برایشان توسعه میدادیم و مثل بآب فراوان زده، براى اینکه تمام خوبى ‏ها و روزى در بارانست. و این مانند قول خداى تعالى است که میفرماید: و اگر ایشان بتورات عمل کرده بودند … تا آنجا که میفرماید:

هر آینه میخوردند از بالاى سرشان و از زیر پاهایشان. و مانند قول خدا است هر آینه میگشودیم برایشان. نازل میکردیم بر آنها برکات آسمان و زمین را.

و برخى گفته‏ اند: یعنى اگر استقامت بر راه کفر کنند. پس همه آنها کافر هستند ما به آنها مال بسیار میدهیم و برایشان وسعت خواهیم که امتحانشان در تکلیف سخت شود. و براى این فرمود:

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ‏ فرّاء گوید باین سبب ایشان را امتحان کنیم. و این گفته ربیع و کلبى و ثمالى و ابو مسلم و ابن مجلنى است. و دلیل آن آیه. پس چون فراموش کردند آنچه تذکّر داده شده بودن بآن گشودیم بر آنها …

و بعضى گفته‏ اند: یعنى با آنها معامله آزمایش کننده خواهیم کرد . در شدّت تعبّد بتکلیف منصرف شدن از آنچه شهوات و تمایلاتشان آنها را میخواند و در این آزمایش سختى است و آن امتحان و ثواب باندازه دشوارى صبر است در مقابله خواسته‏ هاى غریزه شهوت.

از عمر بن خطّاب روایت شده که گفت: در این آیه دلالت است که هر کجا آب باشد مال است و هر کجا مال باشد امتحانست.

سعید بن مسیّب و قتاده و مقاتل و حسن گویند: یعنى آزمایش میکنیم که شکر ایشان در مقابله نعمتها چگونه است. و بهتر اینست که استقامت بر طریقه حمل بر استقامت در دین و ایمان باشد. براى اینکه اطلاق نمیشود مگر بر این و بجهت اینکه آن در موضع تلطّف و دعوت بایمان و ترغیب بر طاعت است و در تفسیر اهل بیت نبوّت و خاندان رسالت از ابى بصیر است که گفت بحضرت ابى جعفر باقر علیه السّلام گفتم قول خدا را. إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ- اسْتَقامُوا البتّه آنهایى که گفتند پروردگار ما خداست آن گاه باین گفته استقامت کردند فرمود: قسم بخدا آن همین مذهب و عقیده ‏اى است که شما بر آن هستید و اگر استقامت بر راه و طریقه حقّه (امامیّه اثنى عشریّه) نموده بودند ما آنها را از آب فراوان سیراب میکردیم.

برید عجلى از حضرت صادق روایت کرده که فرمود: یعنى هر آینه ما به ایشان دانش فراوانى افاده میکردیم که آن را از امامان علیهم السّلام یاد گیرند سپس خداوند سبحان بر وجه تهدید و وعید فرمود:

وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ‏ و هر که اعراض کرد از یاد پروردگارش.

یعنى و هر که عدول کند از تفکّر در آیاتى که او را بمعرفه و شناخت خدا و توحید و اخلاص در عبادت او میرساند و بگفته برخى هر که اعراض و عدول از طاعت‏  و شکر خدا کند.

یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً یعنى او را داخل کند در عذاب و شکنجه‏اى سخت و دشوارى که در بزرگى بالا است و البتّه. یسلکه. گفت چون قبلا طریقه را یاد کرده بود. و بعضى گفته ‏اند: یعنى عذابى که صاحب مشقّت است.

 

وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً خلیل گوید تقدیرش این است. و لأنّ المساجد للَّه فلا تدعوا مع اللَّه احدا سوى اللَّه. براى اینکه البتّه مسجدها مخصوص خداست. پس در مساجد هیچکس را جز خدا نخوانید و مقصود اینست. در اماکنى که براى عبادت و نماز بنا شده احدى را بر وجه شریک کردن در عبادت یاد نکنید. چنانچه نصارى در معبدهاى خود و مشرکین در کعبه میکنند.

حسن گوید: یکى از مستحبّات در موقع دخول مساجد اینست که گفته شود. لا اله الّا اللَّه لا ادعوا مع اللَّه احدا.

سعید بن جبیر و زجاج و فرّاء گویند: مساجد. مواضع سجده انسانى است در نماز و آن پیشانى و دو کف دست و دو انگشت بزرگ پاى و دو سر زانوست و چون آنها را خداى تعالى ایجاد کرده و بسبب آنها انعام و احسان نمود بر مردم. پس سزاوار و شایسته نیست که با آنها براى غیر خداى تعالى سجده کند.

و روایت شده که معتصم عبّاسى از حضرت ابا جعفر محمّد بن على بن موسى الرّضا علیهم السّلام سؤال کرد از قول خداى تعالى. وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ‏. فرمود: آن هفت موضع سجده است‏[۱]

حسن گوید: مقصود از مساجد تمام بقعه‏ هاى زمین است زیرا تمام زمین براى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله مسجد قرار داده شده.

سعید بن جبیر ره گوید: جنّیان بپیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله گفتند ما چگونه مسجد بیائیم و بنماز شما حاضر شویم با اینکه ما از شما دور هستیم. پس این آیه نازل شد.

و نیز از حسن روایت شده که مساجد نماز است و آن مخصوص خدا است و مقصود اینست که عبادت را براى خدا خالص کنید و اقرار بتوحید و یکتایى او آورید و براى غیر خدا در نمازتان نصیبى و حظّى قرار ندهید.

وَ أَنَّهُ لَمَّا قامَ عَبْدُ اللَّهِ‏ و آنکه هنگامى که بنده خاص خدا حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله میایستاد یَدْعُوهُ‏ که خدا را بقول خودش لا اله الا اللَّه خوانده و مردم را بسوى او دعوت میکرد و قرآن میخواند کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً ابن عبّاس و ضحّاک گویند. یعنى بعضى از جنّیان سوار بر دیگران شده و ازدحام میکردند براى حرصى که بشنیدن قرآن داشتند.

سعید بن جبیر گوید: این از گفته جنّ است به قومشان هنگامى که بسوى آنها برگشتند و مقصودشان این بود که اصحاب پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله براى شنیدن قرآن ازدحام میکردند. و دوست میداشتند هر یک از آنها از رفیقش به پیغمبر (ص) نزدیکتر باشد. پس بعضى بر دیگرى سوار میشدند.

و بعضى گفته ‏اند: این از جمله آن چیزیست که خدا به پیغمبرش وحى نمود از حرص جنّیان براى شنیدن قرآن.

قتاده و حسن گویند: یعنى وقتى پیغمبر (ص) قریش را بتوحید دعوت کرد نزدیک بود جمعیّت بسیارى مزاحم آن حضرت شوند تا او را از دعوت توحید و تبلیغ رسالت بازدارند و خداوند امتناع نمود و او را یارى کرد و پیروز نمود بر هر- کس که قصد او میکرد. و بنا بر این. اوّل کلام خواهد بود.

قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی وَ لا أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً بگو البتّه من میخوانم پروردگارم را بوحدانیت و یکتایى و هیچکس را شریک او قرار نمیدهم.

مقاتل گوید: و این براى اینست که آنها به پیغمبر (ص) اعتراض کردند و گفتند تو امر بزرگى آورده ‏اى که مثل آن شنیده نشده برگرد از این کلام، و دعوتت. پس ایشان را چنین پاسخ داد و او را امر فرمود ایشان را اینطور جواب گوید پس فرمود: قُلْ إِنَّما أَدْعُوا رَبِّی‏. و این تأیید میکند قول حسن و قتاده را براى اینکه این مثل یک مذمّت و توبیخى است ایشان را بر این اعتراض.

______________________________________________

[۱] در بحار الانوار مجلسى علیه الرّحمه و کتب معتبره دیگر شیعه چون( مناقب ابن شهر آشوب و ارشاد مفید است. که در عصر معتصم شخصى دزدى کرد. او را گرفته و در حضور معتصم عبّاسى آورده در حالى که حضرت جواد الأئمّه علیه السّلام و علماء بزرگ اهل سنّت حاضر بودند. و دزد اقرار به سرقت خود کرد پس معتصم بعلماء گفت او را چگونه باید حدّ زد بعضى از آنها گفتند:

باید دست راستش از بالاى کف برید معتصم گفت بچه دلیل گفتند بدلیل آیه تیمّم‏\i فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً\E چون دست در این آیه بر کف اطلاق شده، زیرا باید کف دست را بخاک زد. بعضى گفتند خیر باید از آرنج برید زیرا در آیه وضوء\i فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ‏\E دست بمرفق اطلاق شده بعضى دیگر گفتند خیر باید دست را از صاعد و بازو برید چون عرفا دست بهمه این عضو گفته میشود.

بحث بالا گرفت و حضرت جواد علیه السّلام ساکت بود معتصم عرض کرد یا ابا جعفر شما چه میفرمائید فرمود: اینها که گفتند. گفت شما بفرمائید و اصرار کرد حضرت فرمود همه اینها اشتباه کردند دست دزد باید از انگشتان بریده شود. گفت چرا فرمود. براى قول خداى تعالى‏\i أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً\E دزد مگر نباید بعد از قطع دست نماز بخواند کف دست او باید در سجده بزمین آید و آن مخصوص خداست دیگرى در آن حقّى ندارد. پس معتصم انگشتان دزد را برید … و این یکى از موجبات شهادت آن حضرت گردید …

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=