ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره النور آیه ۳۰– ۶۴
[سوره النور (۲۴): آیات ۳۰ تا ۳۱]
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ (۳۰)
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۳۱)
ترجمه:
بمردان مؤمن بگو که چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ کنند که این کار براى آنها پاکتر است و خدا بکردارشان آگاه است. و بزنان مؤمن بگو که چشمها را بپوشند و فروج خود را حفظ کنند و زینت خود را آشکار نکنند مگر آنچه ظاهر است و روسرىها را بر گریبانها بزنند و زینت خود را جز براى شوهران یا پدران یا پدر شوهران یا پسران یا پسران شوهران یا برادران یا پسران برادران یا پسران خواهران یا زنان یا کنیزان یا تابعانى که از نظر جنسى بىنیازند یا کودکانى که عورت زنان را نشناختهاند، آشکار نکنند و پاها را بر زمین نزنند که زینت مخفى ایشان آشکار شود. اى مؤمنان، همگى پیش خداوند توبه کنید تا رستگار شوید.
قرائت:
غیر: ابو جعفر و ابن عامر و ابو بکر به نصب و دیگران به جر خواندهاند.
بنا بر جر صفت تابعین و نصب آن بنا بر استثناء یا حال است.
ایها: ابن عامر بضم هاء و دیگران به فتح خواندهاند. قرائت ضم تضعیف شده است.
لغت:
غض: کم کردن صدا و دید.
اربه: حاجت.
اعراب:
یغضوا: مجزوم و جواب شرط مقدر یا به تقدیر لام امر. همچنین در «یغضضن».
ما ظَهَرَ: در محل نصب و بدل از «مِنْ زِینَتِهِنَّ» حرف «من» بیانیه و جار و مجرور در محل نصب و حال است.
مقصود:
اکنون به بیان این مىپردازد که نظر کردن زن و مرد بیکدیگر چه حکمى دارد؟
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ: اى محمد، به-مؤمنین بگو که چشم خود را از آنچه دیدنش حلال نیست بپوشند و فروج خود را از آنچه روا نیست و از فاحشه ها حفظ کنند.
ابن زید میگوید: هر جا در قرآن کریم حفظ فروج ذکر شده، مقصود خوددارى از زناست. مگر اینجا که منظور پوشش است تا کسى به فرج ایشان نگاه نکند. از امام صادق (ع) نیز روایت شده است که: براى مرد حلال نیست که به فرج برادر خود نظر کند و براى زن حلال نیست که به فرج خواهر خود نظر افکند.
ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ: این روش براى دین و دنیاى آنها نافعتر و براى پاک ماندن از تهمت مفیدتر و به تقوى نزدیکتر است.
إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ: خدا بهر نوع کردارى که از آنها سر زند، آگاه است.
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ: بزنان نیز بگو تا همچون مردان چشم خود را فرو پوشند و فرج خود را حفظ کنند.
وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا ما ظَهَرَ مِنْها: مواضع زینت خود را براى اشخاص نامحرم ظاهر نکنند. بدیهى است که خود زینت را میشود نظر کرد. تنها وظیفه زن است که مواضع زینت، مثل گوش و سینه و … را بپوشاند. برخى گفتهاند:
زینت بر دو قسم است: آشکار و پنهان. زینت آشکار لازم نیست پوشیده شود و مىتوان به آن نظر افکند. در باره زینت آشکار و پنهان سه قول است:
۱- زینت آشکار لباس و زینت پنهان خلخال و گوشواره و دستبند است.
۲- زینت آشکار سرمه و انگشترى و خضاب کف است.
۳- زینت آشکار صورت و کف دستهاست. در تفسیر على بن ابراهیم مىگوید:کف دستها و انگشتان است.
وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَ: زنان باید دنباله روسریها را بر سینه بیندازند تا گردن آنها پوشیده شود. گویند: قبلا روسریها را به پشت مىانداختند و سینه آنها آشکار بود. جیوب کنایه از سینه هاست. برخى گویند: به این جهت دستورمیدهد که روسریها را بر سینه ها بیندازند که گوشوارهها و گردنها و سینه ها را بپوشند.
ابن عباس گوید: بدینوسیله مو و سینه و گلو و قسمتهاى پیشین پوشیده مىشود.
وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَ: زنان زینتهاى باطن خود را تنها در برابر شوهران آشکار مىکنند و پیش آنها لازم نیست روسرى داشته باشند. منظور این است که زمینه را براى تحریکات شهوى آنها فراهم سازند. پیامبر خدا فرمود:
خدا لعنت کند زنى که خضاب و سرمه نکند. همچنین زنى که شوهر را اجابت نکند و در انجام خواسته او تأخیر و کوتاهى کند و عذرهاى پوچ بتراشد، ملعون شمرده شده است.
أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ- بَنِی إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَواتِهِنَ: بعلاوه در برابر پدر و پدر شوهر و پسر و پسر شوهر و برادر و پسر برادر و پسر خواهر نیز لازم نیست زینتهاى باطن خود را پنهان کنند. زیرا اینها محرمند و نمیتوانند با زن ازدواج کنند، جد شوهر و نوه شوهر نیز محرمند همه اینها جواز نگاه کردنشان به شرطى است که فسادى در بین نباشد.
اینها مىتوانند بدون قصد تلذذ به زن نگاه کنند.
أَوْ نِسائِهِنَ: زنان در برابر زنان با ایمان لازم نیست خود را بپوشانند. اما در برابر زنان غیر مسلمان باید خود را بپوشانند. مگر اینکه کنیزشان باشند.
أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَ: همچنین در برابر کنیزان لازم نیست خود را بپوشانند.
گفتهاند: غلام حق ندارد به موى بى بى خود نگاه کند. برخى گویند: بین غلام و کنیز فرقى نیست. روایتى هم در این مورد از امام صادق (ع) نقل شده است. جبائى گوید.
غلامى که هنوز بمردى نرسیده، مىتواند به بىبى خود نگاه کند. (در هر صورت به حسب فتوى هم غلامان محرم بى بى خود شمرده نشده اند)
أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجالِ: همچنین لازم نیست زنان در برابر مردانى که تابعند و نیازى به زن ندارند، خود را بپوشند. برخى گویند: مقصود مرد ابلهى است که جیره خوار زن باشد و به زن توجهى نداشته باشد. از امام صادق (ع)هم همین طور روایت شده است. برخى گویند: مقصود آدمهاى عقیمى است که تمایل جنسى در وجودشان نیست. برخى گویند: مقصود افراد اخته و خواجه است. برخى گویند: مقصود پیر مرد است. برخى گویند: مقصود غلام صغیر است. (بهر حال آیه شریفه مردى را بیان میکند که به علتى تمایل به زن ندارد و همه چیز برایش یکسان است.)
أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ: همچنین در برابر اطفال نابالغى که شهوت جنسى ندارند و عورت زنان را تمیز نمیدهند، لازم نیست خود را بپوشند. برخى گفتهاند: یعنى اطفالى که قدرت مجامعت ندارند.
وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَ: قبلا زنها پاها را به زمین مىزدند تا صداى خلخال آنها شنیده شود. قرآن کریم آنها را از این کار نهى کرد.
برخى گویند: مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طورى حرکت ندهند که خلخال آنها آشکار گردد یا صداى خلخال آنها شنیده شود[۱].
وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: اى مؤمنان، پیش خدا توبه کنید تا رستگار شوید.
در حدیث است که پیامبر خدا فرمود: اى مردم! پیش خداى خود توبه کنید، زیرا من روزى صد بار توبه مىکنم.
البته مقصود از توبه، توجه به خداست.
[سوره النور (۲۴): آیات ۳۲ تا ۳۴]
وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۳۲)
وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳۳)
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلاً مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ (۳۴)
ترجمه:
افراد بى همسر و غلامان و کنیزان شایسته خود را همسر بدهید. اگر فقیرند، خداوند آنها را به فضل خود بى نیاز میکند و خداوند فضلش بسیار و داناست. آنها که نکاحى نمى یابند پاکدامنى کنند تا خدا آنها را از فضل خود بى نیاز گرداند و بردگانى که درخواست قرار داد مکاتبه مى دهند، اگر خیرى در آنها سراغ دارید با آنها قرار داد مکاتبه ببندید و از مال خدا که به شما داده است به آنها بدهید و کنیزان خود را- که اراده پاکدامنى دارند- براى خاطر تحصیل متاع دنیا مجبور بزنا نکنید و هر کس آنها را اکراه کند، خداوند پس از اکراهشان بر آنها آمرزگار و رحیم است.
ما آیاتى آشکار و داستانهایى از آنها که پیش از شما بودهاند و موعظهاى براى پرهیزکاران بر شما نازل کردیم.
اعراب:
انکحوا: یکى از مفعولهاى این فعل بقرینه مفعول اول حذف شده است.
منکم: در محل نصب و حال و همچنین «مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ» حرف «من» بیانیه است.
مقصود:
اکنون خداوند بندگان خود را مأمور به ازدواج میکند تا از زنا بىنیاز شوند.
وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ: اى مردم مؤمن، زنان و مردان آزادى که همسر ندارند و غلامان و کنیزان پاکدامن یا با ایمان را همسر بدهید. این دستور استحبابى است نه وجوبى. از پیامبر خدا نقل شده است که هر کس آئین فطرى مرا دوست دارد به سنت من گرایش پیدا کند و نکاح از سنت من است. فرمود: اى جوانان هر کس قدرت جنسى دارد، ازدواج کند. زیرا ازدواج، براى حفظ چشم و فرج، بهتر است و هر کس توانایى مالى ندارد، روزه بگیرد. زیرا روزه براى او شکننده شهوت است. از سعید بن جبیر نقل است که ابن عباس در سفر حج بمن برخورد. از من پرسید: ازدواج کرده اى؟ گفتم: نه. گفت: برو ازدواج کن.
سال دیگر به من برخورد، پرسید: ازدواج کردهاى؟ گفتم: نه. گفت: برو ازدواج کن.
زیرا بهترین این امت، یعنى پیامبر، از همه بیشتر زن داشت. ابو هریره گوید: اگر یک روز از دنیا مانده باشد، خدا را بهمراه همسر ملاقات مىکنم. از پیامبر خدا شنیدم که: بدترین شما، مجردین شمایند و فرمود: کسى که داراى فرزندى است و قادر است که او را همسر بدهد و ندهد و حادثه اى پیش آید، گناه او بر هر دوى ایشان است و نیز فرمود: چهار طائفه اند که خداوند آنها را لعن میکند: کسى که براى فرزنددار نشدن ازدواج نکند و مردى که خود را شبیه زنان کند و زنى که خود را شبیه مردان کند و کسى که مردم را گمراه کند. یعنى آنها را مسخره کند و به بیچارهاى بگوید: بیا تا ترا عطا کنم. وقتى که آمد، به او بگوید: چیزى ندارم و به نابینا بگوید: از حیوانى که جلوت هست احتیاط کن و حال آنکه حیوانى نیست و به کسى که سراغ خانه اى میگیرد، نشان غلط میدهد.
وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ: همچنین به غلامان و کنیزان پاکدامن خود- و بقولى با ایمان- همسر بدهید. سپس در باره افراد آزاد میفرماید:
إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: اگر اینها گرفتار تنگدستى هستند، خداوند پس از ازدواج بىنیازشان میکند.
وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ: فضل خداوند بسیار و به حال و مصلحت ایشان آگاه است و بر وفق مصلحت با آنها رفتار میکند. امام صادق (ع) فرمود: کسى که از ترس فقر ازدواج نکند، سوء ظن دارد. زیرا خداوند فرموده است: «إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ».
وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: آنان که از دادن مهر و نفقه عاجزند و نمیتوانند ازدواج کنند، باید پاکدامنى کنند و خود را آلوده بمنکرات و فحشاء نکنند، تا خداوند روزى آنها را توسعه دهد.
وَ الَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ فَکاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً:غلامان و کنیزانى که از شما درخواست قرار داد مکاتبه مىکنند، اگر مصلحت و رشدى- و بقولى قدرت بر تحصیل مال- در آنها مىبینید، با آنها قرار داد ببندید. مقصود از مکاتبه این است که انسان با بنده خود قرار داد کند که هر گاه فلان مبلغ ظرف اقساطى بپردازد، آزاد باشد. فقهاء مىگویند: این امر در اینجا براى استحباب است.
برخى گفته اند: اگر بنده درخواست کند و توانایى هم داشته باشد، واجب است.
حسن مىگوید: اگر مالى دارد با او مکاتبه کنید و اگر ندارد، نامه اى بدستش ندهید که پیش مردم برود به استناد آن به گدایى بپردازد.
گویند: سلمان بندهاى داشت که تقاضاى مکاتبه میکرد. سلمان گفت: چیزى دارى؟ گفت: نه. گفت: مکاتبه نمیکنم. زیرا مال گدایى تهیه مىکنى و بمن مىدهى! قتاده میگوید: مکروه است که با او مکاتبه کنند و او از مردم درخواست کمک کند.
وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللَّهِ الَّذِی آتاکُمْ: از اقساط وجوهى که باید بپردازد، مقدارى به او ببخشید. برخى گویند: یعنى از آن پولى که از آنها مىگیرید، مبلغى به آنها پس دهید. این امر نیز استحبابى و بقولى وجوبى است. برخى گویند: خطاب به مؤمنین است که او را کمک کنند تا بتواند قیمت خود را ادا کند. آنان که مىگویند:
خطاب به موالى است در مبلغ، اختلاف کردهاند. برخى گویند: به اندازه یک چهارم باید به او پس بدهند. از على (ع) نیز چنین روایت شده است. برخى گویند: مبلغ معینى نیست. هر چه خواست کم کند و صحیح همین است.
برخى گفته اند: از زکات به او داده میشود. زیرا یکى از سهام زکات به مصرف بردگان مىرسد. حسن گوید: اگر قرار داد کتابت نباشد، نمیتواند زکات بگیرد.
اصحاب ما مى گویند: مکاتبه بر دو قسم است: مطلق و مشروط. مشروط آن است که به بنده بگوید: هر وقت از اداى قسمت خود عاجز شدى به بردگى بر میگردى.
بنا بر این اگر از اداى قیمت عاجز شد بحال اول برمیگردد، مطلق آن است که به هر اندازه که از قیمت پرداخت کند، به اندازه آن از تنش آزاد گردد، در این صورت اگر مثلا نصف قیمت را پرداخت به اندازه نصف از تنش آزاد میشود و بقیه در بردگى باقى مىماند و بهمین نسبت، هم ارث مىبرد و هم از او ارث برده میشود[۲].
وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً: اگر کنیزان شما اراده پاکدامنى و ازدواج دارند، آنها را مجبور به زنا نکنید. اینکه شرط اراده تحصن مىکند بخاطر این است که اکراه در صورتى ممکن است که آنها اراده تحصن داشته باشند و الا، اکراه زمینهاى ندارد و زن در حال عدم اراده تحصن، بالطبع بدنبال فحشاء مىرود، این است فائده شرط.
لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا: جائز نیست آنها را به زنا وادار کنید و از در آمد آنها و قیمت فرزندانشان استفاده ببرید.
گویند: عبد اللَّه بن ابى شش کنیز داشت که آنها را مجبور به زنا مىکرد. پس از آنکه این آیه نازل شد، خدمت رسول خدا آمدند و شکایت کردند. خداوند هم فرمود:
وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ: هر کس کنیزان خود را به زنا مجبور کند، بداند که خداوند نسبت به آنها آمرزگار و رحیم است.
وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ مَثَلًا مِنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ:ما آیاتى واضح و آشکار- یا داراى تفصیل- و اخبار و داستانهایى از گذشتگان و تشابهى که میان شما و ایشان است و اندرزهایى براى پرهیزکاران بر شما نازل کردیم، تا شما عبرت گیرید و اهل تقوى- که استعداد پذیرش دارند- سود ببرند.
[سوره النور (۲۴): آیات ۳۵ تا ۳۸]
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۳۵)
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ (۳۶)
رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (۳۷)
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ (۳۸)
ترجمه:
خدا روشنى بخش آسمانها و زمین است. مثل نورش مانند چراغدانى است که در آن چراغى است و چراغ در شیشهاى است. گویا شیشه ستاره درخشانى است که از روغن درخت مبارک زیتون که نه شرقى و نه غربى است فروغ مىگیرد که اگر چه آتشى به آن نرسد نزدیک است که روشنى بخشد. نورى است بر نور. خدا هر که را خواهد براى نورش هدایت کند و مثلها را براى مردم مىزند و خدا بهر چیزى داناست. این چراغ در خانههایى است که خدا اذن داده برافراشته شوند و در آنها نام خدا برده شود و مردانى که تجارت و بیع آنها را از یاد خدا و اقامه نماز و زکات باز نمیدارد و از روزى که دلها و دیدهها در آن روز منقلب مىشوند، مىترسند، در آن خانهها تسبیح خدا میکنند. تا خدا بهتر از آنچه عمل کردهاند، آنها را پاداش دهد و از فضل خود براى آنها زیاد کند و خدا هر که را بخواهد بیحساب روزى میدهد.
قرائت:
درى: ابو جعفر و ابن کثیر و یعقوب به ضم دال و تشدید یاء و ابو عمرو به کسر دال و همزه آخر خواندهاند بنا بر اول منسوب به «در» یا در اصل «درئ» بوده و همزه قلب به یاء شده است.
یوقد: ابو جعفر و ابن کثیر و یعقوب «توقد» و ابو عمرو و ابو بکر و حمزه «توقد» و دیگران «یوقد» خواندهاند.
قرائت اخیر فاعل فعل «مصباح» و قرائت دوم فاعلش «زجاجه» به تقدیر «مصباح- الزجاجه» و بنا بر قرائت «توقد» فاعل خود زجاجه است.
یسبح: ابو بکر و ابن عامر بفتح باء و دیگران به کسر خواندهاند. طبق قرائت اول جار و مجرور نائب فاعل است.
اعراب:
نُورُ السَّماواتِ: خبر «اللَّه» به معنى «ذو نور» یا به معنى «منور» و «السماوات» مفعول آن.
فِیها مِصْباحٌ: این جمله در محل جر و صفت «مشکاه» است.
الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ: در محل رفع و صفت «مصباح».
الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌ: این جمله در محل جر و صفت «زجاجه» است.
زیتونه: بدل از «شجره» و بقیه صفت.
نُورٌ عَلى نُورٍ: خبر مبتداء محذوف.
فى بیوت: متعلق به محذوف و صفت «مشکاه».
بِغَیْرِ حِسابٍ: در محل نصب و صفت مفعول محذوف.
مقصود:
اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: در باره معنى آن اختلاف است: ۱- خدا هدایت- کننده اهل آسمانها و زمین بسوى مصالح ایشان است. ۲- خدا بوسیله خورشید و ماه و ستارگان آسمانها و زمین را روشن میکند ۳- خداوند زینت بخش آسمانهاست به فرشتگان و زینت بخش زمین است به پیامبران و علماء. اینکه در صفت خدا نور وارد شده، بخاطر این است که هر نفعى و هر احسان و انعامى از جانب خداست. درست مثل این است که گفته شود: فلانى رحمت و فلانى عذاب است. یعنى رحمتش زیاد یا عذابش زیاد است. شاعر گفته است:
الم تر انا نور قوم و انما | یبین فى الظلماء للناس نورها |
یعنى: نمىبینى که ما نور قومى هستیم و در تاریکیها نور مردم آشکار میشود؟
منظور این است که ما به آنها فایده میرسانیم.
ابو طالب نیز در مدح پیامبر اسلام مىگوید:
و ابیض یستسقى الغمام بوجهه | ثمال الیتامى عصمه للارامل |
یلوذ به الهلاک من آل هاشم | فهم عنده فى نعمه و فواضل |
او نفع و احسانش بسیار است و از ابر بوسیله صورت او طلب باران مىشود.
فریاد رس یتیمان و پناه بیوه زنان است. درماندگان بنى هاشم به او پناه مىبرند و در پیشگاه او در نعمت و سعادتند.
مقصود ابو طالب از «ابیض» سفیدى صورت نیست. بلکه منظورش زیادى فضل و احسان و نفع و راهنمایى اوست. بهمین جهت است که خداوند نیز در باره او مىفرماید:«سِراجاً مُنِیراً» (چراغ روشن: فرقان ۶۱).
مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ: در این باره چند وجه است:
۱- مثل نور خدا- که همان ایمان است که در قلب است و وسیله هدایت مؤمنین است- مانند چراغدانى است که در آن چراغ است.
۲- مثل نور خدا- که همان قرآن است در دلها- مانند چراغدانى است که در آن چراغ است.
3- مثل محمد (ص)- که بواسطه شرافتش نور خدا و منسوب به خداست- مانند چراغدانى است که در آن چراغ است.
4- نور خدا همان دلائل توحید و عدل اوست که از فرط ظهور همچون نور است.
5- مقصود از نور طاعت است. یعنى مثل طاعت خدا در دل مؤمن، مانند چراغدانى است که در آن چراغ است.
مقصود از «مشکاه» روزنهاى است در دیوار که شیشهاى جلو آن میگذارند.
سپس چراغ را پشت شیشه قرار مىدهند و روزنه راه دیگرى دارد که چراغ در آن گذارده شود. برخى گویند: پایه قندیل است که فتیله در آن قرار داده میشود و آن پایه هم مثل روزنه است. مقصود از مصباح چراغ است. اینکه بالاختصاص زجاجه یعنى شیشه را ذکر میکند، بخاطر این است که از همه اجسام صافىتر و صیقلىتر است و چراغ در داخل آن بهتر نور میدهد.
الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌ: آن شیشه همچون ستاره بزرگ و درخشانى است که بگونه درّ داراى صفا و نور و پاکى است. اگر «درى» از «درأ» باشد، یعنى در تراوش نور سریعتر است.
یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ: این چراغ از روغن درخت مبارک زیتون برافروخته مىشود. اینکه درخت زیتون را مبارک مىنامد، بخاطر این است که منافع آن زیاد است. زیرا از روغن آن براى روشن کردن چراغ و خوردن و دباغى استفاده میشود و چوب آن نیز براى سوختن قابل بهره بردارى است و خاکستر آن براى شستن ابریشم مورد استفاده است و براى جدا کردن روغن آن احتیاج به فشردن ندارد. برخى گویند: علت اینکه زیتون را ذکر میکند بخاطر این است که روغن آن بهتر مىسوزد. برخى گویند: بخاطر این است که اولین درختى که پس از طوفان نوح روئید، درخت زیتون بود و محل روئیدن آن جایگاه انبیاء بوده است، برخى گویند: بخاطر این است که هفتاد پیامبر- از جمله ابراهیم (ع)- آن را مبارک ساخته اند.بدینجهت مبارک نامیده شده است.
لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ: نه سایه مشرق بر آن مىافتد نه سایه مغرب و همیشه از نور خورشید استفاده مىبرد و در پناه کوهى یا درختى یا دورهاى قرار نگرفته است.
بهمین جهت روغن آن زرد است. برخى گویند: یعنى درخت دنیا نیست تا شرقى یا غربى باشد. برخى گویند: یعنى نه چنان است که از سایه بهره نگیرد و نه چنان است که از خورشید بهره نگیرد بلکه از هر دو بهره میگیرد. برخى گویند: یعنى نه از شرق است و نه از غرب. تا روغن آن کم و نور آن ضعیف باشد. بلکه از شام است.
یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ: چنان روغن آن صفا دارد که نزدیک است بدون اینکه آتشى به آن برسد، شعلهور شود.
آیا مقصود از مشبه (نور) و مشبه به چیست؟ در اینباره اقوالى است:
۱- این مثل را خداوند براى پیامبرش آورده. بنا بر این مشکات سینه او و زجاجه قلب او و مصباح نبوت اوست که نه شرقى است و نه غربى. یعنى نه یهودى است و نه مسیحى و از ابراهیم که درخت مبارک نبوت است، شعله مىگیرد و نور نبوت او چنان است که و لو تکلم نکند، نزدیک است که براى مردم آشکار گردد. چنان که آن روغن نیز بدون آتش میخواهد شعله گیرد.
برخى گفتهاند: مقصود از مشکات ابراهیم و زجاجه اسماعیل و مصباح محمد (ص) است. چنان که این حضرت سراج هم نامیده شده است. پیامبر خدا از شجره مبارکه ابراهیم و از پیامبران ابراهیمى است و اکثر انبیاء چنینند. ابراهیم نه شرقى است نه غربى، نه یهودى است نه مسیحى، مسیحیان به مشرق و یهود به مغرب نماز میخوانند. اینکه میگوید: نزدیک است روغن آن بدون آتش شعله ور شود، یعنى نزدیک است نیکیهاى حضرت رسول، پیش از آنکه به او وحى شود، آشکار گردد.
نُورٌ عَلى نُورٍ: حضرت محمد پیامبرى است از نسل پیامبرى.
برخى گفته اند: مشکات عبد المطلب و زجاجه عبد اللَّه و مصباح پیامبر خداست که نه شرقى است و نه غربى بلکه مکى است و مکه وسط دنیاست.
از امام رضا (ع) نقل شده که: مائیم مشکات و مصباح محمد (ص) است که خدا به ولایت ما هر که را دوست دارد، هدایت مىکند.
امام باقر (ع) در باره «کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ» فرمود: نور علم است در سینه پیامبر و زجاجه سینه على (ع) است که علم پیامبر به سینه او منتقل گردید. نور علم از درختى مبارک فروغ مىگیرد که نه شرقى و نه غربى و نه یهودى و نه مسیحى است.
«یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» یعنى عالم آل محمد (ص) به علم خود سخن مىگوید، پیش از آنکه از او سؤال شود. «نُورٌ عَلى نُورٍ» یعنى امامى مؤید به نور علم و حکمت، از پى امامى از آل محمد است از زمان آدم تا روز قیامت، اینان اوصیاء خدایند که آنها را خلیفه و حجت خویش در روى زمین قرار داده و در هر عصرى یکى از آنها خواهند بود.
ابو طالب نیز در باره پیامبر خدا مىگوید:«تویى محمد امین، بزرگ و نیکو و برگزیده، از برگزیدگان پاکى که گرامى بودند و نسلشان پاک بود. تویى سعادتمند، از سعادتمندان و سعادتمندان ترا تحت حمایت در آوردهاند. از زمان آدم، همیشه وصى ارشاد کنندهاى در میان ما بوده است، سخن ترا راست مىشناسم. سخنى که باطل نمیشود، از آن روزى که طفل بودى، همیشه راست مىگفتى».
تحقیق این است که شجره مبارکه اى که در آیه ذکر شده، درخت تناور تقوى و رضوان است، عترت پیامبر درختى است که اصلش نبوت و تنهاش امامت و شاخه- هایش تنزیل و برگهایش تأویل و خادمانش جبرائیل و میکائیلند.
۲- این مثل را خداوند براى مؤمن زده است. مشکات نفس مؤمن و زجاجه سینه او و مصباح، ایمان و قرآن است در قلب مؤمن که از درخت مبارک اخلاص در برابر خداى یکتا شعله مىگیرد. این درخت سر سبز و زیباست و همچون درختى که بدرختان دیگر پیچیده شده، تا از تابش خورشید در هر حال بر کنار است. مؤمن هم از سستى و نگرانى بر کنار است. مؤمن همواره میان چهار حالت است. اگر عطا شد، شکر میکند و اگر مبتلا شد، صبر میکند و اگر حکم کرد، عدالت مىکند و اگر سخن گفت، راست مىگوید. او در میان مردم، مثل زندهاى است که در میان قبرها حرکت میکند. کلامش و علمش و دخول و خروجش و سر انجام کارش همه نور است.
۳- این مثل در باره قرآن است در قلب مؤمن، همانطورى که چراغ نور افشانى میکند و از آن چیزى کاسته نمیشود. قرآن هم هدایت میکند و به آن عمل مىشود.
پس مصباح، قرآن و زجاجه، قلب مؤمن و مشکات زبان و دهان مؤمن و درخت مبارک، درخت وحى است که اگر خوانده هم نشود، نزدیک است که خود را آشکار سازد.
برخى گویند: نزدیک است دلیلهاى خدا براى کسانى که در باره آنها اندیشه کنند، روشنى دهد، اگر چه قرآن هم نازل نشده بود. قرآن نورى است بر نور. نورى است با دلیلهاى دیگر که قبل از آن بودند. مؤمنین از همه این نورها استفاده مىبرند.
پس مقصود از «نُورٌ عَلى نُورٍ» پشت سر هم قرار گرفتن دلیلهاست و دلیلها به ترتیب هستند و تا عاقل قبلىها را نیاموزد، بعدیها را نمىآموزد، اگر کسى ترتیب را رعایت نکند، استفادهاى نمیبرد.
یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ: خدا هر که را بخواهد بدین و ایمان هدایت مىکند و بقولى یعنى هر که را مصلحت بداند براى نبوت و ولایت هدایت مىکند.
وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ: خداوند بمنظور نزدیک کردن فهمها و آسان کردن درک، براى مردم مثلها مىزند.
وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: خداوند بهر چیزى داناست و هر چیزى را در جاى خود قرار میدهد.
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ: مشکات در مسجدهایى است که خداوند اذن داده است که رفیع شوند. چنان که پیامبر خدا فرمود: مساجد خانه هاى خدایند در زمین و همانطورى که ستارگان به اهل زمین نور میدهند، مساجد هم به اهل آسمان نور میدهند. برخى گفتهاند: مقصود چهار مسجد است که بدست پیامبران ساخته شدهاند:
کعبه که ابراهیم و اسماعیل بنا کردند، بیت المقدس که سلیمان بنا کرد، مسجد مدینه و مسجد قبا که پیامبر عالیقدر اسلام بنا کرد. برخى گفتهاند: مقصود از خانه هایى که خدا اذن داده، رفع شوند، خانههاى انبیاء است. از پیامبر خدا (ص) نیز روایت شده است که منظور بیوت انبیاء است. ابو بکر سؤال کرد: یا رسول اللَّه خانه على و زهراء هم از همان بیوت است؟ فرمود: بله، بالاتر از آنهاست. مؤید این مطلب این است که قرآن مىگوید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (اراده خداست که شما اهل این بیت را از پلیدى پاک کند و تطهیر نماید: احزاب ۳۳) و نیز: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ» (رحمت و برکات خدا بر شما اهل خانه:هود ۷۳) مقصود از رفع بیوت انبیاء، تعظیم و پاک کردن آنها از آلودگیهاست و مقصود از تطهیر پاک کردن از معصیتهاست. برخى گفتهاند: مقصود این است که در این خانهها رفع حوائج بسوى خدا شود.
وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ: و در این خانهها کتاب خدا خوانده شود یا اسماء نیکوى او برده شود.
یُسَبِّحُ لَهُ فِیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاهِ وَ إِیتاءِ الزَّکاهِ: در این خانهها مردمى که تجارت و بیع، آنها را از یاد خدا و اقامه نماز و دادن زکات- یا پاک ساختن عمل- باز نمیدارد، صبح و شام خدا را تسبیح مى کنند. گفته اند: مقصود از تسبیح کردن، نماز خواندن است. زیرا هر تسبیحى در قرآن نماز است.
برخى گفتهاند: مقصود از تسبیح کردن، تنزیه و پاک شمردن خداست، در ذات و افعالش از همه نقائص.
از امام صادق و پدرش (ع) روایت است که: اینها مردمى هستند که وقت نماز تجارت را ترک کرده، به نماز روى مىآورند و اجر آنها از کسى که تجارت کند، بزرگتر است.
یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ: آنها مردمى هستند که از روز قیامت که روز انقلاب و دیگرگونى حالت دلها و چشمهاست و روز سوختن و پخته شدن اعضاء بدن است، مىترسند.
برخى گویند: یعنى دلها میان بیم و امید و چشمها گاه بسمت راست و گاه به سمت چپ متوجهند، تا ببینند نامه اعمال از کدام طرف داده میشود. آیا از سمت راست یا از سمت چپ؟
برخى گویند: یعنى دلها جابجا شده، بحنجره ها مى رسند و چشمها نابینا مىگردند.
برخى گویند: یعنى دلها از حال شک به حال ایمان و یقین مىرسند و چشمها از حال حیرت به رشد و راهنمایى مىرسند. آنها که در دنیا شک داشتند، یقین پیدا میکنند و بر علم و بصیرتشان افزوده میشود. چنان که قرآن میفرماید: «فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (پرده را از پیش چشم تو برداشتیم و چشم تو امروز تیز بین است: ق ۲۲)
لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ: اینکارها را به این منظور انجام میدهند که خدا آنها را نیکوتر از عملى که کردهاند پاداش دهد و بر آنها تفضل کند.
وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ: ثواب به حساب است و تفضل بدون حساب است. یعنى خدا هر که را بخواهد از راه تفضل و کرم و بدون حساب، مورد بخشش قرار میدهد.
نظم آیات:
قبلا قوانین سعادتبخش دینى را تعلیم داد. سپس این نکته را بیان کرد که همه منافع اهل آسمانها و زمین- که از آنها بنور تعبیر شده- بدست خداست. برخى گویند: این آیات بمنزله علت مطالب قبل است. یعنى ما آیات و مواعظ را نازل کردیم، بخاطر اینکه هدایت اهل آسمانها و زمین بدست ماست.
[سوره النور (۲۴): آیات ۳۹ تا ۴۰]
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ (۳۹)
أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (۴۰)
ترجمه:
آنان که کافر شدند، اعمال ایشان مانند سرابى است در بیابانها که تشنه آن را آب پنداشته، همین که نزد آن آمد، چیزى نمىیابد و خداوند را نزد آن مىیابد و حسابش را تمامى مىرسد و حساب خدا سریع است. یا مانند ظلماتى است در دریایى مواج که موجى روى موجى آن را پوشیده و بر موج ابرى است. ظلمتها بر یکدیگر.
هنگامى که دست خود را بیرون آورد، نزدیک است که آن را نبیند و هر که خدا برایش نورى قرار نداد، نورى ندارد.
قرائت:
سحاب: ابن کثیر بدون تنوین و به اضافه و دیگران به تنوین خواندهاند. بنا بر قرائت دوم «ظلمات» خبر مبتداء محذوف است.
لغت:
سراب: تصویرى است از آب که هنگام نیمروز و در شدت گرما از دور بچشم مىرسد و انسان خیال میکند آب جارى است.
قیعه: جمع (قاع) بیابان وسیع لجه البحر: موج عظیم دریا که همچون دیوارى مانع از دیدن ساحل مىشود.
مقصود:
اکنون مثلى در باره کفار آورده، مىفرماید:
وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقِیعَهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً: مردمى که اعمال نادرستى انجام میدهند و معتقدند که صحیح است، اعمال ایشان مانند سرابى است در بیابانى وسیع که شخص تشنه گمان میکند، آب است.
حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً: همین که پس از مدتى راه پیمایى به محل سراب مىرسد، مىبیند زمینى است بىآب. شخص کافر هم گمان میکند، اعمالى که انجام داده، نافع است و برایش ثواب دارد و حال آنکه چنین نیست.
وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ: کافر وقتى که بسوى عمل سراب مانند خود رفت و آن را چیزى نیافت، خدا را نزد آن مىیابد و جزاى کفرش را از خدا میگیرد.
این قسمت بر حسب ظاهر در باره تشنهاى است که دنبال آب میگردد. اما در حقیقت در باره کفار است. زیرا چون تشنه را مثل از کفار آورد، خبر از حال او را مانند خبر از حال کافران قرار داد. مقصود این است که کافر امروز جزاى خدا را مىیابد.
بقولى یعنى: خدا را در کمین خود مىبیند و کیفر خود را مىستاند.
وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ: حساب خداوند سریع است و حساب یکى او را از حساب دیگرى باز نمیدارد و حساب همگان را با هم مىرسد. از على (ع) پرسیدند:«چگونه خداوند حساب همه را با هم مىرسد؟» فرمود: همانطورى که همه را در یک حال روزى میدهد. برخى گویند: منظور از این مثل عتبه بن ربیعه است که در عصر جاهلیت، در جستجوى دین بود و پس از طلوع اسلام، از دین رو گردان شد.
اکنون مثل دیگرى در باره کفار آورده، مىفرماید:
أَوْ کَظُلُماتٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ:یا اینکه کردار آنها مانند ظلماتى است در دریایى که موجش کوه پیکر است و ساحل آن دیده نمیشود و موجى روى موجى قرار دارد و روى موج را ابر پوشانده است.
ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ: ظلمتها روى یکدیگرند: ظلمت دریا، ظلمت موج و ظلمت ابر.
مقصود این است که کافر کارها را از روى حیرت انجام میدهد و رشد پیدا نمیکند و بواسطه جهل و حیرت، همچون کسى است که گرفتار این ظلمتهاست. زیرا عمل و سخن و اعتقادش همه ظلمانى است. ابى گوید: کافر گرفتار پنج ظلمت است: سخنش ظلمت، عملش ظلمت، محل داخل شدنش ظلمت، محل خارج شدنش ظلمت و سرانجام او در قیامت نیز ظلمت است.
إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها: وقتى دست خود را بیرون آورد، از فرط تاریکى نزدیک است که آن را مشاهده نکند. برخى گویند: یعنى دست خود را نمىبیند و برخى گویند: یعنى دست خود را با مشقت و دشوارى مىبیند.
وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ: آنکه خداوند برایش راه نجاتى قرار نداده است، راه نجاتى ندارد. برخى گویند: یعنى هر که در روز قیامت از نور خدا محروم است، نور ندارد.
[سوره النور (۲۴): آیات ۴۱ تا ۴۶]
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ (۴۱)
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (۴۲)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ (۴۳)
یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ (۴۴)
وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۴۵)
لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۴۶)
ترجمه:
آیا نمىبینى که آنها که در آسمانها و زمینند و مرغانى که صف بستهاند، براى خداوند تسبیح میکنند؟ خدا به نیایش و تسبیح همگى عالم است و خدا به کردار ایشان داناست. خدا راست ملک آسمانها و زمین و بازگشت بسوى خداست. آیا نمىبینى که خداوند ابرى را سوق میدهد و قطعات آن را بیکدیگر ضمیمه میکند؟ آن گاه آن را متراکم میکند و مىبینى که قطرات باران از خلال آن خارج مىشوند و از ابرهاى متراکمى که در آسمان است تگرگ نازل میکند و بهر که بخواهد مىرساند و از هر که بخواهد منصرف مىگرداند. نزدیک است که درخشش برق آسمان چشمها را ببرد. خداوند شب و روز را میگرداند و در این کار، عبرتى است براى صاحبان بصیرت.
خدا هر جنبندهاى را از آب آفریده است: برخى از آنها بر شکم راه میروند و برخى بر دو پا و برخى بر چهارپا. خدا هر چه خواهد خلق میکند. خدا بر هر چیزى قادر است. ما آیاتى بیان کننده فرستادیم و خدا هر که را خواهد براه راست هدایت مىکند.
قرائت:
یذهب: ابو جعفر از باب افعال خوانده و دیگران به ثلاثى مجرد. بنا بر قرائت اول باء زائده است.
لغت:
ازجاء: سوق دادن.
رکام: متراکم ودق: باران
خلال: جمع خلل، فرجه میان دو چیز برد: تگرگ سنا: درخشیدن
اعراب:
صافات: حال از «الطیر» مِنَ السَّماءِ: «من» حرف ابتداء مِنْ جِبالٍ: «من» براى تبعیض. بدل از «مِنَ السَّماءِ» و «فیها» متعلق به محذوف صفت «جبال»
مِنْ بَرَدٍ: «من» حرف جنس. متعلق به محذوف و صفت «جبال» و مفعول «ینزل» محذوف است.
عَلى بَطْنِهِ: در محل نصب و حال و همچنین «عَلى رِجْلَیْنِ» و «عَلى أَرْبَعٍ» کلمه هاى «من» به معنى «ما» است.
مقصود:
اکنون این مطلب را بیان میکند که آیات خدا براى خداشناسان خردمند، نور است. مىفرماید:
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آیا نمى بینى که تمام عقلاء در آسمانها و زمین خدا را تسبیح و تقدیس و تنزیه میکنند و او را از صفاتى که لایق جنابش نیست پاک مىشمارند؟ برخى گویند: تنها مقصود عقلاء نیست. بلکه غیر عقلاء را هم شامل میشود.
وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ: و نیز مرغانى که پرها را در هوا گشودهاند به زبان نیاز و حدوث او را تسبیح مىکنند و بر قدرت نامتناهى او دلالت دارند.
کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ: خداوند به نماز و تسبیح همه آنها عالم است.
برخى گویند: نماز از انسان و تسبیح از دیگر موجودات است. برخى گویند: یعنى همه موجودات به نماز و تسبیح خود آشنایند و آنها را به دقت انجام میدهند. امامعنى اول بهتر است. زیرا موجودات بر دلالت خود بوحدانیت حق آگاه نیستند ولى خداوند بر دلالت آنها آگاه است.
وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ: خداوند به کردار آنها آگاه است و جزاى آنها را میدهد.
وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: سیاست و تدبیر کامل آسمانها و زمین، مخصوص خداوند یکتاست که قادر بر خلق اجسام است و جز او قادر نیست.
وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ: روز قیامت همه بسوى خدا بازگشت مىکنند.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحاباً ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ: آیا نمیدانى که خداوند ابرى را بسوى منطقهاى سوق میدهد و قطعات آن را بیکدیگر وصل کرده، بصورت قطعه واحدى در مىآورد، آن گاه آنها را متراکم مىسازد و بدنبال این مراحل، قطرات باران از خلال ابر خارج مىشود و بر زمین مىبارد؟
وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِنْ جِبالٍ فِیها مِنْ بَرَدٍ: و از کوههاى تگرگى که در ابر است تگرگ مىفرستد. منظور از سماء ابر است. زیرا بهر چه بالاى سر باشد و سطح بالا را بپوشاند، سماء گفته مىشود. ممکن است تگرگها در ابر جمع شوند و به شکل کوه در آیند، سپس نازل گردند.
برخى گویند: مقصود این است که خداوند به اندازه کوهى تگرگ از آسمان نازل مىکند. زیرا وقتى که مىگوییم- مثلا- دو خانه از کاه، یعنى مقدار دو خانه از کاه. برخى گفتهاند: مقصود این است که در همین آسمان- نه ابر- کوههایى از تگرگ آفریده شده است[۳].
فَیُصِیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَصْرِفُهُ عَنْ مَنْ یَشاءُ: خداوند هر که را بخواهد گرفتار تگرگ مىکند و بوسیله تگرگ به زراعت و مال ایشان ضرر مىرساند و هر که را بخواهد از آن مصون میدارد. بنا بر این اصابت تگرگ بلا و صرف آن نعمت است.
یَکادُ سَنا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصارِ: شدت درخشندگى برقهاى آسمانى چنان است که نزدیک است بینایى را از چشمها سلب کند. مثل «یکاد البرق یخطف ابصارهم» (نزدیک است که برق دیدهها را ببرد: بقره ۲۰).
یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ: شب و روز را خداوند در پى یکدیگر قرار میدهد و قسمتى از یکى از آنها کم کرده، داخل دیگرى میکند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَعِبْرَهً لِأُولِی الْأَبْصارِ: در این کار خداوند براى صاحبان عقل و بصیرت، دلالت و عبرتى است.
وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّهٍ مِنْ ماءٍ: خداوند هر حیوان جنبندهاى که بر زمین حرکت مىکند، از نطفه آفریده است، اینکه نطفه را آب نامیده، بخاطر این است که اصل در آفرینش موجودات آب است، در جایى دیگر میفرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ» (هر موجود زندهاى را از آب آفریدیم: انبیاء ۳۰)
فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى رِجْلَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلى أَرْبَعٍ: دستهاى از موجودات زمینى، مثل مار و ماهى و کرم بر شکم حرکت مىکنند و دستهاى از آنها مثل انسان و مرغها بر دو پا راه مىروند و دستهاى دیگر، مثل چهار پایان بر چهار پا راه مىروند. در اینجا از ذکر موجوداتى که بیشتر از چهار پا دارند، خوددارى کرده. علت این است که و لو حیوان بیشتر از چهار پا داشته باشد، در موقع حرکت بر چهار پا اعتماد میکند و به بقیه نیاز ندارد. وانگهى حیوانى که بر بیشتر از چهار پا حرکت مىکند، مثل حیوانى است که بر چهار پا حرکت مىکند و با او چندان تفاوتى ندارد.
امام باقر (ع) فرمود: بعضى هم بر بیشتر از چهار پا حرکت مىکنند.
یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ: خدا هر موجودى را که اراده کند، خلق مىکند.
إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: زیرا بر هر چیزى قادر است و اینکه حیوانات با اینکه از یک اصلند، با یکدیگر مختلفند، دلیل است بر کمال قدرت خداوند متعال و علم و حکمت او.
لَقَدْ أَنْزَلْنا آیاتٍ مُبَیِّناتٍ: ما دلیلهاى واضح و روشنى نازل کردهایم.
وَ اللَّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ: خداوند هر یک از افراد انسان را که بخواهد براه ایمان یا بهشت هدایت مىکند. برخى گویند: یعنى در آخرت هدایت مىکند.
[سوره النور (۲۴): آیات ۴۷ تا ۵۲]
وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (۴۷)
وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (۴۸)
وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (۴۹)
أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۵۰)
إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۵۱)
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ (۵۲)
ترجمه:
مىگویند: بخدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم. سپس گروهى از آنها بعد از آن روى گردان مىشوند و مؤمن نیستند و چون بسوى خدا و رسولش دعوت شوند که میان آنها حکم کند، گروهى از آنها اعراض میکنند. اگر حق براى آنها وقوع پیدا کند، با اعتقاد به آن روى آور مىشوند. آیا در دلشان مرض است یا شک دارند یا مىترسند که خدا و رسولش بر آنها ظلم کنند؟ بلکه اینان ستمکارانند.
گفتار مؤمنین این است که چون بسوى خدا و رسول دعوت شوند که میان آنها حکم کند، گویند: شنیدیم و اطاعت کردیم و اینان رستگارانند و هر کس خدا و رسولش را اطاعت کند و از خدا بترسد و تقوى پیشه کند، رستگار است.
قرائت:
یتقه: ابو جعفر و قالون از نافع و یعقوب بکسر قاف و کسر هاء- بدون اشباع- و ابو عمرو و حمزه و ابو بکر به سکون قاف و کسر هاء- بى اشباع و دیگران به کسر قاف و کسر هاء- با اشباع- خواندهاند. عدم اشباع هاء بخاطر این است که کسره قاف پیش از هاء لازم نیست و مىتواند در حالت رفع پیش از هاء یاء در آید. وجه سکون هاء این است که: یاء و واوى که به آن وصل مىشود، زائد است. بنا بر این ضمیر مجرد از واو و یاء و بحسب اصل ساکن شده است.
لیحکم: ابو جعفر به صیغه مجهول خوانده است.
لغت:
اذعان: پذیرش سریع حیف: ستم فوز: بهرهمند شدن از خیر فراوان
شأن نزول:
گفته اند: آیه در باره مردى از منافقین نازل شده است که میان او و یک یهودى اختلافى بود. یهودى او را دعوت کرد که براى داورى خدمت رسول خدا روند ولى منافق میخواست که پیش کعب بن اشرف روند.
بلخى گوید: عثمان از على (ع) زمینى خریده بود که بواسطه بیرون آمدن سنگهایى از آن میخواست رد کند. على (ع) قبول نکرد و فرمود: میان من و تو پیامبر خدا. عثمان گفت: حکم بن ابى العاص. زیرا پیامبر پسر عموى تست و به نفع تو حکم مىکند! قریب به همین مضمون از امام باقر (ع) روایت شده است.
مقصود:
وَ یَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا: مىگویند خدا را به یکتایى و رسولش را به رسالت تصدیق مىکنیم و مطیع هستیم.
ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ: آن گاه گروهى از آنها پس از اقرار به ایمان روى گردان مىشوند.
وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ: اینان که ادعاى ایمان مىکنند و از حکم خدا و رسول روى گردانند، ایمان ندارند.
از این آیه، استفاده میشود که اگر کسى به زبان ادعاى ایمان کند، مؤمن نیست.
زیرا اگر مؤمن بود، در این آیه، نفى ایمان از وى نمىشد.
وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ: هنگامى که بسوى کتاب خدا و حکم و شریعت او و حکم رسولش دعوت مىشوند تا میان آنها حکم کند، گروهى از آنها اعراض مىکنند. اینکه پس از نام خدا، رسول را ذکر میکنند، بخاطر این است که حکم رسول به امر خداست و حکم خدا و رسول یکى است.
وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ: اگر بدانند که آنچه حق است واقع مىشود و با آن مواجه مىشوند، بسوى پیامبر آمده، به سرعت ایمان مىآوردند و تسلیم مىشدند. سپس در رد آنها مىفرماید:
أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ: آیا اینان در دل خود نسبت به نبوت تو شک دارند و گرفتار نفاقند؟ این استفهام براى تقریر است. یعنى چنین است. البته چنین بیانى براى نکوهش و توبیخ رساتر است. مقصود این است که نبوت تو ظاهر است و احتیاجى به شاهد و بینه ندارد. نکوهش بر آنهاست که گرفتار نفاقند. شاعر مىگوید:
الستم خیر من رکب المطایا | و اندى العالمین بطون راح |
آیا شما بهترین سوارکاران و سخاوتمندترین افراد نیستید؟ (یعنى هستید و مدح است. بر خلاف آیه که جمله استفهام در آنجا مثبت است، یعنى گرفتار نفاق هستید و منظور مذمت است).
أَمِ ارْتابُوا: یا اینکه آیا آنها از تو چیزى دیدهاند که بخاطر آن در باره تو گرفتار شک و تردید شدهاند؟
أَمْ یَخافُونَ أَنْ یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ: یا اینکه آیا مىترسند که خداوند بر آنها ظلم کند و پیامبر در داورى خود از راه حق منحرف شود؟ بدیهى است که عدم قبول سخنان پیامبر بخاطر یکى از امور مذکور است. از این جهت است که به دنبال آن میفرماید:
بَلْ أُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ: هیچکدام از امور مذکور درست نیست. بلکه خود آنها ظالمند و بخود و دیگران ظلم کردهاند.
از این آیه استفاده میشود که ترس از ظلم خدا بر خلاف دین است و اگر کسى یقین به ظالم بودن خدا داشته باشد، در مخالفت دین صریحتر است.
إِنَّما کانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا: سخن مؤمنین این است که هنگام دعوت بسوى خدا و رسولش، مىگویند: سخن پیامبر را شنیدیم و امرش را اطاعت کردیم. اگر چه امر پیامبر براى آنها ضرر داشته باشد.
وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: اینها در پیشگاه خداوند مزد مىگیرند. از امام باقر (ع) نقل شده که منظور از آیه على (ع) است.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ: آنها که فرمان خدا را اطاعت کنند و از کیفر نافرمانى بیمناک باشند و به وسیله امتثال اوامر و ترک نواهى تقوى پیشه کنند، رستگارند. برخى گویند: یعنى از گناه گذشته مىترسند و نسبت به آینده تقوى دارند.
نظم آیات:
آیه اول متصل است به «وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ» و ضمیر «یقولون» به «الناس» برمیگردد. اگر چه مقصود بعضى از آنهاست.
برخى گویند: چون قبلا در باره مؤمن و کافر سخن گفته است، در اینجا در باره منافق سخن میگوید.
[سوره النور (۲۴): آیات ۵۳ تا ۵۵]
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۵۳) قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۵۴) وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ (۵۵)
ترجمه:
به سوگندهاى سخت به خدا سوگند یاد کردند که اگر آنها را فرمان دهى بیرون روند. بگو سوگند یاد نکنید. طاعتى است معروف. خدا به کردارتان داناست. بگو خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید و اگر روى گردان شوند، بر اوست آنچه بدان تکلیف شده و بر شماست آنچه بدان تکلیف شدهاید و اگر او را اطاعت کنید، هدایت مىشوید و نیست بر پیامبر مگر اعلام آشکار. خداوند کسانى از شما را که ایمان آورده و عمل صالح مىکنند وعده کرده که همانطورى که پیشینیان را خلیفه کرد، آنها را در روى زمین خلیفه کند و دینشان را که براى ایشان پسندیده است، براى آنها تمکین بخشد و پس از ترس آنها را ایمنى بخشد که مرا بپرستند و چیزى را شریک من نسازند و کسى که بعد از آن کافر شود، فاسق است.
قرائت:
استخلف: ابو بکر بضم تاء و دیگران بفتح خواندهاند.
لیبدلنهم: ابن کثیر و ابو بکر و یعقوب و سهل به باب افعال و دیگران به باب تفعیل خواندهاند. تبدیل تغییر حال و ابدال، چیزى را بجاى چیزى گذاشتن است.
اعراب:
جَهْدَ أَیْمانِهِمْ: فعل محذوف و مصدر جانشین اسم فاعل و حال است.
طاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ: مبتداست و خبر آن حذف شده. یعنى: افضل لکم.
یعبدوننى: جمله مستأنفه یا حال.
مقصود:
به پیامبر خدا مىگفتند که: سوگند بخدا، اگر ما را امر به خروج و شرکت در میدان جنگ کنى، ترا اطاعت میکنیم. لذا مىفرماید:
وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَهٌ مَعْرُوفَهٌ: آنها غلیظترین سوگندها یاد کردند که اگر ما را امر کنى که به جنگ برویم، مىرویم، به آنها بگو: قسم نخورید. اطاعت پیامبر، از روى اخلاص و صدق، بهتر است از قسمى که تصدیق آن نکنید.
إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ: خداوند بکردار شما آگاه است و اگر بزبان اظهار موافقت و به عمل مخالفت کنید، میداند.
قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ: بگو: خدا و پیامبر را اطاعت کنید و از مخالفت بپرهیزید.
فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ: اگر از طاعت خدا و رسول اعراض کنند، بر پیامبر است وظائفى که بر عهده دارد و بر آنهاست وظائفى که بر عهده دارند. یعنى پیامبر اوامر خدا را ابلاغ میکند و آنها باید اطاعت کنند.
وَ إِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا: اگر پیامبر را اطاعت کنید، رشد مىیابید و به صلاح مىگرائید و به راه بهشت هدایت مىشوید.
وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ: پیامبر وظیفه اى جز اداى رسالت و بیان شریعت ندارد. وظیفه او راهنمایى و وظیفه شما راهیابى است.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ: خداوند به آنان که اهل ایمان و طاعت خالصند، وعده کرده است که آنها را جانشین گذشتگان کند و سرزمینهاى کفار عرب و عجم را بدست ایشان دهد و آنها را در آن سرزمینها ساکن و حکمروا گرداند. همانطورى که بنى اسرائیل را هم جانشین گذشتگان کرد و جبابره مصر را هلاک گردانید و سرزمینها و دیار و اموالشان را به آنها داد.
ابى بن کعب گوید: هنگامى که پیامبر خدا وارد مدینه شد و انصار او را مأوى دادند، تمام عرب بدشمنى آنها برخواستند. شبها با سلاح مىخوابیدند و روزها سلاح را از خود جدا نمیکردند. گفتند: آیا روزى خواهد آمد که ما در امن و آرامش به سر بریم و فقط از خدا بترسیم؟ از اینرو آیه نازل گردید.
مقداد از پیامبر خدا نقل کرده است که: هیچ خانه گلین و موئین در زمین نمىماند، مگر اینکه خداوند کلمه اسلام را بوسیله عزیز کردن عزیزى یا ذلیل کردن ذلیلى داخل آن میکند. یا اهل آن را عزیز مىکند و آنها را پیرو کلمه اسلام مىسازد یا ذلیل میکند تا در برابر کلمه اسلام سر تسلیم فرود آوردند.
برخى گویند: مقصود زمین مکه است که مهاجرین مسلمان آرزوى بازگشت به آن را داشتند.
وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ: دین اسلام را که خدا براى آنها پسندیده است، بر دینهاى دیگر غالب مىسازد.
چنان که پیامبر خدا فرمود: زمین براى من جمع شد و مشارق و مغارب آن بمن نشان داده شد. بزودى فرمانروایى امت من بهمه جاهایى که براى من جمع شد خواهد رسید.
برخى گویند: تمکین دین یعنى عزیز کردن اهل دین و ذلیل کردن منکرین آن تا بتوانند دین خود را ظاهر کنند.
وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً: از آن پس که در مکه ترسان بودند، خداوند آنها را بقوه اسلام و گسترش آن ایمنى بخشید. مقاتل مىگوید: خدا به این وعده خود عمل کرده است. آنها را در روى زمین قدرت بخشید و ترس آنها را مبدل به ایمنى کرد. پس به وعده خود وفا کرده است. برخى گویند: از آن پس که در دنیا مىترسیدند، خداوند در آخرت آنها را ایمن مىسازد. در روایت است از پیامبر اسلام که خداوند فرمود: بندهام را دچار دو ترس و برخوردار از دو ایمنى نمیکنم. اگر در دنیا ترسید، در آخرت ایمنش مىکنم و اگر در دنیا ایمن شد، در آخرت او را مىترسانم.
یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً: اینان در عبادت خود خالصند، ریا ندارند و شرک نمىورزند.
این آیه دلالت دارد بر اینکه نبوت پیامبر ما صحیح است. زیرا اخبارى که او از غیب داده، صادق بوده است.
وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ: آنها که بعد از این نعمتها کافر شوند، فاسقند. ذکر فسق بعد از کفر- با اینکه کفر بدتر از فسق است- بخاطر این است که فسق در هر چیزى گرایش بصورت قبیحتر آن است. پس مقصود از این که اینها در کفر خود فاسقند این است که بدترین نوع کفر را دارند.
برخى گویند: یعنى هر کس این نعمتها را انکار کند، معصیت کار است.
در باره این آیه اختلاف است. برخى گویند: در باره پیامبر است. برخى گویند:
در باره امت است. از ائمه اهل بیت (ع) روایت است که در باره مهدى آل محمد است.
امام چهارم (ع) این آیه را خواند و فرمود: بخدا آنها شیعه مایند که خداوند بدست مردى از ما که مهدى این امت است، این وعدهها را در باره آنها انجام میدهد. پیامبر خدا در باره او فرمود: اگر از دنیا یک روز مانده باشد، خدا آن روز را طولانى مىسازد تا مردى از عترت من که همنام من است، زمامدار شود و زمین را بعد از آنکه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد کند. نظیر همین روایت از امام باقر و امام صادق (ع) نیز روایت شده است.
پس منظور از «الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» پیامبر و اهل بیت است. این آیه آنها را مژده مىدهد که خلیفه مىشوند و در تمام بلاد قدرت را بدست مىگیرند و در وقت قیام مهدى (ع) ایمن خواهند شد.
مقصود از «کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ» این است که قبلا هم خداوند افرادى را که صالح خلافت بودهاند، قدرت و خلافت بخشیده است. مثل آدم و داوود و سلیمان.
شاهد آن این آیات است: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» (در روزى زمین خلیفهاى قرار میدهم: بقره ۳۰) «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ» (اى داود، ترا در روى زمین خلیفه ساختیم: ص ۲۶) «فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (آل ابراهیم را کتاب و ملک عظیم دادیم: نساء ۵۴).
تمام ائمه طاهرین (ع) بر این مطلب اجماع دارند و اجماع آنها حجت است.
زیرا رسول خدا فرمود: «من در میان شما دو چیز سنگین ترک مىکنم: کتاب خدا و عترتم. از هم جدا نمیشوند تا بر سر حوض بر من وارد شوند».
وانگهى هنوز مسلمانان و مؤمنین در روى زمین قدرت کامل پیدا نکردهاند.
بنا بر این باید در انتظار روزى بود که خداوند به این وعده خود جامه عمل بپوشد.
زیرا خدا خلف وعده نمیکند.
[سوره النور (۲۴): آیات ۵۶ تا ۵۷]
وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۵۶)
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ (۵۷)
ترجمه:
نماز را بپاى دارید و زکات را بدهید و پیامبر را اطاعت کنید تا به شما رحم شود.
گمان نکنید که مردم کافر در روى زمین عاجز کنندهاند. مأواى آنها جهنم و بد جایگاهى است.
قرائت:
لا تحسبن: ابن عامر و حمزه به یاء و دیگران به تاء خواندهاند. بنا بر قرائت دوم فاعل آن پیامبر خدایا «الذین» است.
مقصود:
هم اکنون دستور به اقامه دستورات دین داده، مىفرماید:
وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ: در وقت نماز، نماز را ادا و تمام کنید و زکات واجب را بپردازید و پیامبر را اطاعت کنید تا خداوند شما را به نعمتهاى جزیل پاداش دهد.
لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ: اى محمد، (یا اى شنونده) گمان مکن که مردم کافر از دست ما نجات پیدا میکنند و ما را در برابر خود عاجز مىسازند.
وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْسَ الْمَصِیرُ: جایگاه آنها جهنم است و جهنم بد جایگاهى است. با اینکه جهنم مطابق حکمت و صوابدید الهى است، به بد توصیف شده، زیرا براى اهل خود رنج و الم به بار مىآورد.
[سوره النور (۲۴): آیات ۵۸ تا ۶۰]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلى بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۵۸)
وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۵۹)
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۶۰)
ترجمه:
اى مردم مؤمن، باید بردگان شما و کودکان در سه وقت از شما اذن بگیرند:
پیش از نماز بامداد و هنگام ظهر که لباستان را کنار مىگذارید و بعد از نماز عشاء.
این سه وقت، براى شما عورتند. بعد از آن سه وقت بر شما و ایشان گناهى نیست. بعضى بر بعضى طواف میکنید. خداوند آیات خود را اینطور براى شما بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است و هنگامى که کودکان شما به بلوغ رسیدند باید اذن بگیرند.
همانطورى که گذشتگان اذن میگرفتند. اینطور خداوند آیات را براى شما بیان مىکند و خداوند دانا و حکیم است. زنان باز نشستهاى که امید زناشویى ندارند، گناهى برایشان نیست که لباسهاى خود را بگذارند بدون اینکه آشکار کننده زینت باشند و پاکدامنى براى آنها بهتر است و خداوند شنوا و داناست.
قرائت:
ثلاث: کوفیان- بجز حفص- به نصب و دیگران به رفع خواندهاند. رفع بنا بر این است که خبر مبتداى محذوف باشد و نصب بنا بر این است که خبر از مبتداى محذوف باشد.
مقصود:
قبلا احکام مربوط به زن و مرد را بیان کرد. اکنون در باره یک مسأله مهم، مربوط به آمد و رفت غلامان و اطفال در خانهها مىفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلاثَ مَرَّاتٍ: اى مردم مؤمن غلامان و کنیزان و اطفال نابالغ خود را امر کنید که وقتى میخواهند وارد اطاق خلوت شما شوند، از شما اذن بگیرند. برخى گفتهاند:
تنها غلامان باید اذن بگیرند نه کنیزان. از امام باقر و امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است. مقصود از کودک، بچهاى است که عورت را تمیز میدهد. جبائى مىگوید:
اذن گرفتن در همه حال واجب است مگر براى بردگان و کودکان که فقط در سه وقت واجب است.
مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ: یکى پیش از نماز صبح زیرا در این حال ممکن است انسان برهنه به خوابگاه رفته باشد یا اینکه به حالى باشد که نخواهد کسى او را ببیند.
وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَهِ: دیگر بهنگام خواب نیمروز که لباس را از تن بیرون آوردهاید.
وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ: و نیز بعد از نماز عشاء که مرد با همسر خود خلوت میکند. فرمان خدا این است که در این سه وقت که موقع خلوت و استراحت است، کودکان و غلامان اجازه بگیرند. پس از تفصیل این سه وقت، اکنون در باره آن بطور اجمال مىفرماید.
ثَلاثُ عَوْراتٍ لَکُمْ: این سه وقت براى شما عورتند. علت اینکه وقت را عورت نامیده، این است که انسان در این اوقات لباس را از تن بیرون مىکند و عورتش ظاهر مىشود.
سدى مىگوید: بعضى از اصحاب دوست میداشتند که در این سه وقت با همسران خود در آمیزند و با غسل بمسجد بروند و نماز بخوانند. خداوند امر کرد که غلامان و اطفال در این سه وقت اجازه بگیرند.
لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَ لا عَلَیْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَ: پس از این سه وقت، بر شما مؤمنین و بر غلامان و کودکان گناهى نیست که بدون اجازه داخل شوند.
طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ: اینها خدمتگزاران شمایند و چارهاى ندارند جز اینکه در اوقات دیگر بدون اجازه بر شما وارد شوند و بر آنها دشوار است که همیشه از شما اجازه بگیرند. در جاى دیگر مىفرماید: «وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ» (پسرکانى که در بهشت جاودانیند خدمتگزار آنانند: واقعه ۱۷)
بَعْضُکُمْ عَلى بَعْضٍ: این بردگان بر شما موالى طواف مىکنند و خدمتگزار شمایند.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ: همانطورى که در این آیه دستورات خود را براى شما بیان کرد، دلائل احکام خود را براى شما بیان میدارد.
وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ:
هر گاه کودکان نابالغ شما به سن بلوغ رسیدند، باید در همه اوقات از شما اجازه بگیرند. همانطورى که سایر بزرگسالان آزاد اجازه مىگرفتند.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ: خداوند همانطور که دستور خود را در این آیه براى شما بیان کرد، دستورات دیگر خود را نیز بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است. سعید بن مسیب گوید: منظور این است که انسان باید از مادر خود اجازه بگیرد.
وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَ: زنان پیرى که باز نشسته شده و در معرض زناشویى نیستند و کسى به آنها رغبت ندارد. مىتوانند روسرى خود را بردارند.
برخى گفتهاند: یعنى حائض نمى شوند و بمرحله اى رسیده اند که طمعى به ازدواج ندارند و بخاطر پیرى مردها به آنها بىرغبت هستند.
برخى گفته اند: اینها مى توانند روسرى و عبا را از خود بردارند. اما برخى گفته اند: اینها فقط مى توانند آنچه را بر روسرى مىاندازند بردارند و بدون پوشیدن دست و صورت، در میان مردان اجنبى بنشینند.
غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَهٍ: به شرطى که از کنار گذاشتن روسرى- یا هر چیز دیگر- قصد آنها جلوهگرى و دلربایى نباشد. بلکه قصد آنها این باشد که خود را از قیود آزاد سازند. بدیهى است که جلوهگرى و دلربایى هم بر پیران حرام است و هم بر جوانان. در خصوص زنان جوان دستور این است که از برداشتن روسرى خوددارى کنند و از روسریهاى ضخیم استفاده کنند تا به هیچ وجه بدن آنها نمایان نشود. در روایت است که پیامبر فرمود: شوهر به بدن زن و برادر و فرزند به زیر پوش زن، نگاه میکنند. اما در برابر نامحرم باید چهار لباس پوشید: زیر پوش، روسرى، پیراهن و لباس سر تا سرى (چادر).
وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: پاکدامنى پیر زنان و پوشیدن چادر از کنار گذاشتن آن براى ایشان بهتر است. اگر چه حرجى بر آنها نیست و خداوند سخن شما را مىشنود و به آنچه در دل دارید داناست.
[سوره النور (۲۴): آیه ۶۱]
لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّهً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۱)
ترجمه:
بر نابینا و لنگ و بیمار و خود شما حرجى نیست که از خانه خود و پدران و مادران و برادران و خواهران و عموها و عمه ها و دایى ها و خالهها و بردهها و دوستان بخورید. بر شما حرجى نیست که با هم بخورید یا تنها و هنگامى که داخل خانه ها شوید بر خود سلام کنید. تحیتى است از جانب خداوند، مبارک و پاک. اینطور خداوند آیات را براى شما بیان میکند تا تعقل کنید.
قرائت:
جمیعا: حال و همچنین «اشتاتا».
تحیه: مفعول مطلق براى «سلموا» و «من عند اللَّه» صفت آن.
مقصود:
قبلا در باره اجازه گرفتن سخن گفت. اکنون مىفرماید:
لَیْسَ عَلَى الْأَعْمى حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ:بر نابینا و کسى که یک یا هر دو پایش لنگ است و کسى که بیمار است گناهى نیست.
مقصود چیست؟
1- مقصود این است که هم غذا شدن با آنها گناه ندارد. علت این است که مردم از هم غذا شدن با آنها خوددارى میکردند. میگفتند: نابینا نمىبیند و نمیتواند قسمت خوب غذا را بخورد و لنگ از نشستن عاجز است و مریض از خوردن ناتوان است.
2- موقعى که مسلمانان به جنگ مىرفتند، کلید خانه ها را به کسانى که نمیتوانستند در جنگ شرکت کنند، میدادند و مىگفتند: براى شما حلال کردیم که از چیزهایى که در خانه ماست بخورید. آنها از خوردن خوددارى میکردند و مىگفتند:
چون صاحبان خانه ها نیستند، داخل نمیشویم. خداوند به آنها فرمود: اگر چیزى از این خانه ها یا خانه هاى خویشاوندان خود بخورید، گناهى نیست.
3- یعنى بر کور و لنگ و مریض گناهى نیست که جهاد نکنند. بنا بر این «وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ …» کلام مستقلى است. بنا بر این قسمت اول کلام در باره جهاد و قسمت دوم در باره خوردن است ۴- کوران و لنگها و بیماران از هم غذا شدن با افراد سالم خوددارى میکردند زیرا تندرستها از هم غذا شدن با آنها تنفر داشتند. در میان مردم مدینه رسم بود که کوران و لنگها و بیماران با آنها بر سر یک سفره ننشینند آیه دستور داد که با آنها غذا بخورند.
۵- اشخاص مذکور مرخصند که از خانه هاى افرادى که در آیه ذکر شدهاند، چیزهاى خوردنى بخورند. گروهى از اصحاب پیامبر وقتى که بىچیز مىشدند، افراد کور و لنگ و بیمار را بخانه هاى پدران و مادران و خویشان مى بردند تا خود را سیر کنند ولى آنها از خوردن خوددارى مىکردند. زیرا تصرف در مال غیر میدانستند.
وَ لا عَلى أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ: و نیز بر خود شما گناهى نیست که از بیوت خودتان یا پدر یا مادر یا برادر یا خواهر یا عمو یا عمه یا دایى یا خاله، چیز بخورید. مقصود از خانه خود، خانه زن است زیرا خانه زن نیز مثل خانه خود انسان است. برخى گویند:
مقصود از خانه خود، خانه اولاد است اینکه خانه فرزند را خانه پدر شمرده، بخاطر این است که فرزند نیز نتیجه زحمت پدر است، مثل مال، پیامبر خدا فرمود: پاکترین چیزى که مؤمن میخورد، از کسب است. فرزند هم جزء کسب است. بهمین جهت است که خداوند در موقع ذکر خانه خویشان خانه فرزند را ذکر نکرده است.
طبق این آیه، اجازه داده شده است که انسان از خانه خویشاوندان چیز بخورد و لو اینکه آنها خبر نداشته باشند. نظیر اینکه اگر کسى وارد باغى شود و گرسنه باشد یا از گلهاى بگذرد و تشنه باشد، مجاز است که از میوه باغ و شیر گوسفندان بخورد.
این اجازه را خداوند به این جهت داده است که مردم در مضیقه نباشند و از پستى اخلاق بر کنار بمانند.
جبائى گوید: این آیه نسخ شده است به آیه «لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى طَعامٍ غَیْرَ ناظِرِینَ إِناهُ» (داخل خانه پیامبر نشوید، مگر اینکه به شما اذن داده شود که براى طعام داخل شوید که در این صورت باید در انتظار آمدن ظرف غذا نباشید: احزاب ۵۳) و نیز به فرمایش پیامبر خدا: «مال مسلمانى حلال نیست مگر به رضایت خاطرش» از ائمه ما روایت شده است که افرادى که در آیه ذکر شدهاند مىتوانند بدون اذنشان بحدى که اسراف نباشد از خانه هاى خویشاوندان غذا بخورند.
أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ: و همچنین مىتوانید از خانه غلامان و کنیزانتان غذا بخورید. زیرا خانه بردگان متعلق به موالى است. مقصود از مفاتح، خزائن است.
چنان که مىفرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ» (خزائن غیب پیش خداوند است: انعام ۵۹).
ابن عباس گوید: منظور کسى است که وکیل و قیم مالک است در ملک و گلهاش.
او مىتواند از میوه درختان و شیر گوسفندان استفاده برد. برخى گویند: هر گاه کلید ملکى در دست کسى باشد، خزانهدار است و مىتواند به اندازه کمى از آن ملک بخورد.
برخى گویند: منظور این است که اگر سرپرستى طعامى از طرف مالک بعهده کسى گذاشته شده باشد. مىتواند از آن طعام بخورد.
أَوْ صَدِیقِکُمْ: همچنین مىتوان از خانه دوستان صمیمى بدون اذن ایشان غذا خورد. دوست صمیمى کسى است که ظاهر و باطنش با انسان یکى باشد. کلمه صدیق هم مفرد است و هم جمع. امام صادق (ع) فرمود: بخدا او مردى است که بخانه دوست مىآید و غذاى او را بدون اذنش میخورد. در روایت است که دوستى از دوستان ربیع بن خثیم داخل منزل او شد و از غذاى او خورد. وقتى که ربیع به منزل آمد، کنیز جریان را به اطلاعش رسانید. گفت: اگر راست است، آزادت کردم.
لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً: گناهى بر شما نیست که دسته جمعى بخورید یا جدا جدا. در باره این قسمت چند وجه ذکر شده است: ۱- یکى از قبیله هاى کنانه رسمشان این بود که تنها غذا نمیخوردند. گاهى اتفاق مىافتاد که شتر خود را مدتى نمىدوشیدند تا کسى پیدا شود و شیر دوخته را با او بخورند.
خداوند اعلام فرمود: که اگر کسى تنها غذا بخورد گناهى بر او نیست. ۲- یعنى مانعى نیست که ثروتمند در خانه خود با فقیر غذا بخورد، زیرا ثروتمند به خانه خویشاوند فقیر خود مىرفت و او را بخانه خود براى خوردن غذا دعوت مىکرد. ۳- رسم آنها این بود که اگر مهمانى بر آنها وارد مىشد، غذا را با او میخوردند. خداوند اجازه داد که با مهمان غذا بخورند یا تنها این اقوال بهمدیگر نزدیکند و بهتر حمل بر همه این معانى است.
فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنْفُسِکُمْ: وقتى داخل خانهاى مىشوید بر یکدیگر سلام کنید. پس نظیر: «أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» است (یکدیگر را بکشید: نساء ۶۶) برخى گویند: یعنى بر خانواده و عیال سلام کنید. برخى گویند: یعنى وقتى وارد مسجد مىشوید بر آنها که در مسجدند سلام کنید. بهتر است آیه را بر همه این معانى حمل کنیم. ابراهیم گوید: وقتى داخل خانهاى شدى که کسى در آن نیست، بگو:
«السلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین» امام صادق (ع) فرمود: «مقصود سلام کردن شخص وارد است بر اهل خانه و جواب آنهاست. بنا بر این بر خودتان سلام کرده اید».
تَحِیَّهً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَهً طَیِّبَهً: برنامه سلام، تحیت و احترامى است خدایى که اگر رواج یابد، موجب خیر و پاداش شما میشود. برخى مىگویند: یعنى این نوع تحیت را خدا به شما آموخته است. آنها قبلا مىگفتند: «عم صباحا» برخى گویند:
علت اینکه سلام را مبارک نامیده، این است که معنى سلام کردن دعا کردن در حق طرف است که از آفات محفوظ بماند و علت اینکه سلام را طیب و پاک نامیده، این است که بخاطر آن زندگى خوش و شیرین میشود.
کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ: همانطورى که خداوند این آداب را براى شما بیان کرد، دلیلهایى براى شما بیان میکند که راه خدا پرستى و دیندارى را بیاموزید. باشد که در باره دینتان تعقل کنید[۴].
[سوره النور (۲۴): آیات ۶۲ تا ۶۴]
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۶۲)
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۶۳)
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۶۴)
ترجمه:
مؤمنین کسانى هستند که بخدا و رسولش ایمان آوردهاند و چون با پیامبر، بر کارى عمومى و اجتماعى قرار گیرند، نمیروند تا از او اذن بگیرند. آنان که از تو اذن میگیرند، کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند. هنگامى که براى بعضى از کارهاى خود از تو اجازه بخواهند، هر که را خواهى اجازه ده و براى آنها بدرگاه خدا طلب مغفرت کن که خداوند آمرزگار و رحیم است. خواندن و صدا کردن پیامبر را در میانتان مثل خواندن و صدا کردن خودتان قرار ندهید، خداوند به اشخاصى از شما که بمنظور مخالفت، پنهان مىشوند عالم است. باید کسانى که مخالفت امر خدا میکنند حذر کنند که دچار فتنه یا عذاب دردناکى شوند. آگاه باشید که آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست. خداوند عالم است به آنچه اکنون شما بر آنید و روزى که بسوى او بازگردانده مىشوند و آنها را به آنچه کردهاند آگاه مىسازد و خداوند بهر چیزى داناست.
لغت:
تسلل: خارج شدن نهانى.
لواذ: مخالفت.
اعراب:
لواذا: حال.
یوم: منصوب و عطف بر «الان» محذوف. در «یوم یرجعون» از خطاب به- غیبت رجوع شده است.
مقصود:
قبلا در باره آداب معاشرت با خویشاوندان و مسلمانان سخن گفت. اکنون در این آیه در باره آداب معاشرت با پیامبر خدا مىفرماید:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ: در حقیقت، مؤمن کسانى هستند که به یگانگى و عدالت خدا معتقد باشند و پیامبرش را براستگویى بشناسند.
وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ: و هر گاه کارى پیش آید- از قبیل جنگ و مشورت و نماز جمعه و غیره- که انجام آن کار به همکارى و همفکرى نیازمند باشد، بدون اجازه از پیامبر خدا، دنبال کارهاى شخصى خود نمیروند.
إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ: آنها که در چنین مواقعى از تو اذن میگیرند، داراى ایمان حقیقى هستند. اما آنها که بدون اجازه غیبت مىکنند، اهل ایمان نیستند.
فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ: هر گاه این افراد مؤمن بخاطر کارها و گرفتاریهاى شخصى از تو اجازه بگیرند، هر که را خواهى مخیرى که اجازه دهى یا اجازه ندهى. امام هم پس از پیامبر همین سمت را دارد.
وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ: براى آنها که اجازه میگیرند، از خداوند طلب مغفرت کن که خداوند نسبت به مردم مؤمن آمرزگار و رحیم است.
یعنى از خدا بخواه که لطف خود را شامل حال ایشان گرداند تا کارى کنند که مغفرت نصیبشان گردد. بدنبال آن چنین دستور میدهد:
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً: در باره معنى این قسمت اقوالى است:
۱- خداوند به آنها یاد داده است که پیامبر را تعظیم کنند و او را بر سایر مردم ترجیح دهند و در موقعى که او را صدا میکنند، محمد یا پسر عبد اللَّه نگویند. بلکه «یا رسول اللَّه» و «یا نبى اللَّه» بگویند و با نرمى و تواضع او را صدا کنند.
۲- خداوند آنها را بر حذر داشته است از اینکه کارى کنند که آنها را نفرین کند. زیرا دعاى او با دعاى دیگران فرق دارد و اگر دعا کند مستجاب میشود.
۳- دعوت پیامبر با دعوت شما فرق دارد. او هر چه بگوید، از جانب خدا مىگوید و اگر کسى از فرمان او سرباز زند، از فرمان خدا سرباز زده است.
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً: خداوند میداند که چه کسانى از پیامبر مخفى مىشوند و از او فرار میکنند. در روزهاى جمعه، افراد منافق از استماع خطبه پیامبر خدا تنفر داشتند. از این جهت خود را در پناه بعضى از اصحاب قرار میدادند و فرار میکردند، بدون اینکه اجازه گرفته باشند. لحن این آیه نسبت به این اشخاص تهدید آمیز است. مجاهد گوید: در موقع جهاد، افراد منافق، مخفى مىشدند تا جان خود را حفظ کنند.
فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ: آنان که مخالفت امر خدا یا پیامبر میکنند، باید بترسند از اینکه بلائى براى آنها پیش آید که نفاقشان را آشکار کند یا گرفتار عذابى دردناک شوند. برخى گویند: یعنى بترسند از اینکه گرفتار کیفر دنیا یا عذاب آخرت شوند. این آیه دلالت دارد بر اینکه امتثال اوامر پیامبر واجب است. زیرا اگر واجب نبود، خداوند مخالفت آن را مورد تهدید و تحذیر قرار نمیداد.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: آگاه باشید که مالک تصرف در آسمانها و زمین خداست و کسى را یاراى آن نیست که به او اعتراض کند یا با او مخالفت کند.
زیرا بنده حق مخالفت با مالک ندارد.
قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ: خدا میداند که شما خوبى میکنید یا بدى، ایمان دارید یا نفاق. زیرا هیچ چیز بر او مخفى نیست.
وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ: و نیز خداوند میداند که چه موقع قیامت به پا مىشود و مردم بسوى خدا برده مىشوند.
فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا: در آن روز آنها را بکردار نیک و بد و طاعات و معاصیشان آگاه خواهد کرد.
وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ: خداوند به اعمال ایشان و همه چیزهاى دیگر داناست و آنها را به اندازه عملشان پاداش میدهد.
[۱] – امام باقر( ع) فرمود: جوانى از انصار در مدینه بزنى برخورد، در آن موقع زنان زیادى روسرى را بر پشت مىانداختند. هم چنان که زن مىآمد، این جوان هم شیفته او شده، به او مىنگریست. وقتى که زن از او گذشت، روى خود را برگردانید و همینطورى که مىرفت به تماشاى او پرداخت و سرانجام بدون توجه وارد کوچه تنگى شد و پیشانیش به استخوانى خورد که در دیوار بود و شکافته شد و خون جارى گشت. پس از آنکه زن پناه شد، متوجه شد که خون از صورتش جارى است. با همین حال نزد پیامبر خدا آمد. پیامبر پرسید: این چیست؟
همین موقع بود که جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:\i« قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ …»\E
[۲] – بدیهى است که مسأله بردگى از پدیدههاى اجتماعى جوامع قبل از اسلام است و اسلام پدید آورنده آن نیست و لذا نه تنها اسلام بر این پدیده در هیچ موردى صحه نگذاشته( بلکه راهها و طرق مختلفى براى محدود کردن و خشکانیدن شجره خبیث آن مقرر داشته است.
اسلام ابتدا با منافع بردگى مبارزه کرد. در دنیاى قدیم بدهکارى که از پرداخت بده خود عاجز بود به بردگى طلبکار در مىآمد. اسلام این راه را بست، در دنیاى قدیم سپاهیان مغلوب به اسیرى سپاهیان غالب در مىآمدند. اسلام شکست خوردگان بدر را که اسیر شده بودند، به شرط تعلیم بىسوادان و بعضى هم پرداخت غرامت آزاد کرد. سپس زمینههایى فراهم کرد که در جامعه اسلامى راه آزاد شدن بر روى بردگان باز باشد. یکى از مصارف زکات خریدن و آزاد کردن بردگان است. اگر مولایى جراحتى بر بنده خود وارد کرد، آن بنده آزاد است. افطار روزه و قتل خطا و مخالفت قسم کفاره دارد و ممکن است انسان براى اداى کفاره برده آزاد کند. یکى از راهها هم مکاتبه است که آیه فوق در اینباره توصیه لازم کرده و حتى توصیه کمک کرده و مخصوصا که به این شرط مکاتبه را توصیه کرده که تقاضا کننده، خیرى داشته باشد، هیچ بعید نیست که منظور این باشد که اگر آزادى به نفع او باشد، باید به تقاضایش پاسخ مثبت داد. چه بسیار اتفاق مىافتد که آزادى به سود او نباشد و شاید بهمین علت است که اسلام مبارزه با بردگى را بصورت تدریجى اجرا کرده است.
[۳] – اینکه گفته شود در آسمان کوههایى از تگرگ آفریده شده است، قابل قبول نیست.
همچنین اینکه گفته شود به اندازه کوهى، تگرگ از آسمان بر زمین نازل مىشود چندان جالب بنظر نمیرسد. آنچه که ظاهر و صریح آیه است، این است که از کوههاى یخ یا تگرگى که در آسمان است خداوند تگرگ نازل مىکند. بدیهى است که تگرگ از ابر نازل مىشود و( مقتضاى این بیان است که خود ابر کوه تگرگ یا یخ است. خوشبختانه پس از اختراع هواپیما و امکان پروازهاى بلند این حقیقت به ثبوت رسید و خلبانان در ارتفاعات بیش از ده کیلومتر متوجه شدند که در سطح بالاى ابرها پردههاى بافته شده از یخ وجود دارد. گویى ابر کوهى عظیم بوده که قسمت بالاى آن از سوزنهاى یخ و برگههاى برف مستور و گاهى از تگرگ پوشیده شده بود. دانشمند شوروى کولوبکف چندین بار کوههاى ابر و کوههاى برف استعمال مىکند( ر ک: باد و باران در قرآن ۱۳۴۴ قم ص ۶۵ و ۱۴۱)
[۴] – صرف نظر از اختلافاتى که میان مفسرین در باره تفسیر آیه شریفه ذکر شد، مىتوان از ظاهر آیه استنباط کرد که: اولا: آیه میخواهد بگوید: کسانى که بواسطه کورى و لنگى و عوارض دیگر از تحصیل روزى عاجزند، حق استفاده از خانه اقارب خود که در آیه ذکر شده دارند تا در مضیقه نباشند. ثانیاً انسان مىتواند از خانه خود و همسر و فرزند و خویشاوندان و دوستان و … غذا بخورد و هدف از این ترخیص این است که همبستگى و صمیمیت در میان خویشاوندان و دوستان بمرحلهاى برسد که گویى همه در مال یکدیگر شریکند و هیچگونه اختلافى و دوئیتى از این لحاظ میان آنها وجود ندارد. ثالثاً غذا خوردن این افراد از خانه هاى یکدیگر مشروط به اینکه با هم بخورند یا تنها نیست. بلکه بواسطه کمال صمیمیت و همبستگى هم تنها مىتوانند بخورند و هم دسته جمعى رابعاً یک شرط لازم است رعایت شود و آن اینکه از حدود متعارف خارج نشوند و در خوردن غذاى یکدیگر اسراف نکنند.
با توجه به ذیل آیه که برنامه اسلام را با اهمیت بیان میدارد، این آیه از آیات بسیار پر مغز اخلاقى است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج ۱۷