ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره و اللیل ۱ الی ۲۱
سوره و اللیل
(مکّى است) و باجماع مفسّرین و قاریان بیست و یک آیه است.
فضیلت آن:
ابى بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم روایت نموده که هر کس آن را قرائت کند خداوند به او آن قدر ببخشد و عطا نماید تا راضى و خشنود شود و او را از تنگدستى عافیت دهد و توانگرى را براى او آسان نماید.
توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند در آن سوره بیان حال مؤمن و کافر را مقدّم داشت و تعقیب فرمود آن را باین سوره به مثل آن پس پیوست به آن شد اتّصال و پیوست مانند بمانند پس فرمود:
[سوره اللیل (۹۲): آیات ۱ تا ۲۱]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى (۱)
وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى (۲)
وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى (۳)
إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى (۴)
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى (۵)
وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى (۶)
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى (۷)
وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى (۸)
وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى (۹)
فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى (۱۰)
وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى (۱۱)
إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى (۱۲)
وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى (۱۳)
فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى (۱۴)
لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَى (۱۵)
الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى (۱۶)
وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى (۱۷)
الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ یَتَزَکَّى (۱۸)
وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى (۱۹)
إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى (۲۰)
وَ لَسَوْفَ یَرْضى (۲۱)
ترجمه سوره:
بنام خداوند بخشاینده مهربان
(۱) سوگند به شب آن گه که بپوشاند (بتاریکى خود عالم را)
(۲) سوگند بروز آن گه که آشکارا گردد
(۳) سوگند به آنکه آفرید نر و ماده ر
ا (۴) بیگمان کوشش شما (در کردارها) پراکنده است
(۵) و امّا هر که (مال خود را در راه خدا) داد پرهیزکارى کرد
(۶) و باور داشت کلمه نیکو (وعده عوض) را
(۷) بزودى آسانى دهیم وى را براى طریقه نیکو
(۸) و امّا هر که (بمال خود) بخل کرد و بى نیاز دید خود را
(۹) و تکذیب کرد کلمه نیکو (وعده عوض) را
(۱۰) بزودى آسانى دهیم او را براى راه دشوار
(۱۱) و باز ندارد عذاب را از او و مالش آن دم که بیفتد در دوزخ
(۱۲) البتّه بعهده ما رهبرى کردن است
(۱۳) و بیگمان تنها از آن ماست سراى دیگر و این سراى
(۱۴) و مىترسانم شما را از آتشى که زبانه مى کشد
(۱۵) در نیاید در آن مگر بدبختتر
(۱۶) آنکه دروغ دانست (پیامبران را و از ایمان) روى بگردانید
(۱۷) و بزودى بر کنار شود از آن آتش پرهیزکارتر
(۱۸) آنکه مال خود را در حالى که پاکى میجوید مى دهد
(۱۹) و نیست هیچکس را نزد صاحب مال نعمتى و حقى (تا آن عطا) جزایش باشد
(۲۰) مگر اینکه طلب خوشنودى پروردگار خود که برتر است نماید
(۲۱) و بزودى وى (بآنچه خدا بدو دهد) خوشنود گردد.
قرائت:
در شواذ قرائت پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و قرائت على بن ابى طالب علیه السلام و ابن مسعود و ابى الدرداء و ابن عبّاس (و النهار اذا تجلّى و خلق الذکر و الانثى، بدون (ما) آمده، و از ابى عبد اللَّه علیه السلام هم همین روایت شده است.
دلیل:
ابن جنّى گوید: در این قرائت شاهدى است براى چیزى که خبر داد ما را بآن ابو بکر از ابى العبّاس احمد بن یحیى قرائت بعض ایشان را وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى بجرّ، و این مجرور بودن آن براى اینست که آن بدل از ماء است پس قرائت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله شاهد صحّت و درستى این قرائت است.
شرح لغات:
شتى: یعنى پراکندگى و متفرّق بودن بنا بر دورى جدّى بین دو چیز و از آنست، شتّان یعنى دور است میان آنها مانند دورى آسمان از زمین و نیز از آنست، تشتت امر القوم، امر قوم پراکنده و پریشان شد، و شهم ریب الزمان، ایشان را بى وفایى و بى اطمینانى زمان از هم پاشید و پراکنده کرد.
الیسرى: مؤنث الیسر و العسرى مؤنث اعسر از یسر و عسر توان گرى و آسانى و دشوارى و تنگدستى است.
تلظّى: شعله و زبانه آتش است بشدّت گیراندن و تلظّت النار تتلظّى است، پس یکى از دو تاء حذف شده براى تخفیف.
ابن کثیر تلظّى بتشدید تاء قرائت کرده ادغام نموده یکى از دو تاء را در دیگرى.
التجنب: گردیدن چیز است در جانب و کنار غیر آن چیز.
اعراب:
وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى اگر (ما) مصدریّه قرار داده شود پس آن در موضع جر است و تقدیرش خلق الذکر و الانثى یعنى و خلقه الذکر و الانثى و اگر آن را بمعناى من قرار دادى نیز همین طور است.
و الحسنى: صفت موصوف محذوف است یعنى و صدق بالخصله- لحسنى و همین طور یسرى و عسرى تقدیر در آن دو للطریقه الیسرى للطریقه العسرى، و یتزکّى در موضع نصب است بر حالیّت، و ممکن است منصوب الموضع یا مرفوع الموضع باشد بنا بر تقدیر حذف این یعنى لان یتزکّى پس لام حذف شده پس ان یتزکّى گردیده، سپس (ان) نیز حذف شده چنان چه در قول طرفه حذف شده است
الا أی هذا الزاجرى احضر الوغى | و ان اشهد اللذّات هل انت مخلدى | |
اى کسى که مرا از ورود جنگها منع میکنى و شهود لذّات قدرت ندارد که مرگ را از من دفع کند آیا تو ابدیّت بمن میدهى شاهد این بیت حذف ان است از احضر و تقدیرش ان احضر الوغى بوده، و احضرهم برفع خوانده شده و هم بنصب وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى، من نعمه جار و مجرور در موضع رفع است و من زایده است براى تأکید نفى و افاده عموم، و تجزى جمله مجروره الموضع است براى اینکه آن صفت براى نعمت است و تقدیرش و من نعمته مجزیّه است و اگر خواستى مرفوعه الموضع و محل باشد بنا بر محل قول خدا من نعمه و تقدیرش و ما لا حد عنده نعمه مجزیه است، و ابتغاء منصوب است براى اینکه آن مفعول له است و عامل در آن یؤتى است یعنى و ما یؤتى ما له الا ابتغاء وجه ربّه یعنى براى طلب ثواب پروردگارش کرد نه براى مجازات و پاداش دستى که بسوى او دراز شده است.
تفسیر:
(وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى) خداوند سبحان سوگند یاد کرده بشب آن گاه که تاریکى آن بپوشاند روز را، و بگفته بعضى آن گاه که بتاریکى خود افق را و تمام آنچه میان زمین و آسمان است پوشانید، و مقصود اینست که آن گه که تاریک کرد و پرده سیاهى بر عالم کشید و تاریکى مردم را پوشانید، براى آنچه در آنست از ترسى که تحریک کننده نفس است به بزرگ شمردن.
(وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى) یعنى روشن و ظاهر شد از میان تاریکى، و در این آیه است بزرگترین نعمتها زیرا اگر تمام روزگار تاریک و شب باشد هر آینه مخلوق را ممکن نباشد که اسباب و وسایل زندگى خود را طلب کنند و اگر تمام روزگار هم نور و روشنایى باشد بسکون و راحتى هم منتفع و بهرهمند نشوند، و براى همین خداوند سبحان تکرار فرمود ذکر شب و روز لیل و نهار را در این دو سوره براى بزرگى قدر آنها در باب دلالت بر موارد حکمت و مصلحت حق تعالى.
(وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى) حسن و کلبى گویند: یعنى قسم به آن کسى که ایجاد کرد و آفرید نر و ماده را، و بنا بر این ما بمعناى من است و بگفته مقاتل یعنى آفریدن مرد و زن.
مقاتل و کلبى گویند: ذکر و انثى آدم و حوّاء علیهما السلامند، و بگفته بعضى اراده نموده هر نر و ماده از انسان و غیر آن را.
(إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّى) ابن عبّاس گوید: این جواب قسم است و مقصود این است که اعمال شما هر آینه مختلف میباشد، پس عملى براى بهشت است و عملى براى جهنّم.
و بعضى گفته اند: که سعى و کوشش شما هر آینه پراکنده است پس کوشش کننده است در آزادى خودش از آتش و سعى کننده اى است در هلاکت خود و ساعى هست براى دنیا و کوشایى هست براى آخرت.
واحدى باسناد متّصل و مرفوع خود از عکرمه از ابن عبّاس روایت کرده که مردى درخت خرمایى داشت در خانه مرد فقیر عیالمندى و مردناگاه و سرزده داخل خانه میشد و از درخت خرما بالا میرفت که از آن خرما بچیند، و چه بسا میشد خرمایى میافتاد و بچه هاى آن مرد فقیر بر میداشتند، پس آن مردک از درخت پائین آمده و خرما را از دست اطفال آن مرد میگرفت و اگر میدید که در دهان خود گذارده اند انگشت در دهن بچه نموده و از حلق و گلوى آنها بیرون مى آورد.
پس آن مرد فقیر به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله شکایت نمود و به آن حضرت خبر داد که صاحب درخت خرما چه با او و بچه هاى او میکند.
پیغمبر (ص) باو فرمود، برود پس صاحب درخت خرما را دید و فرمود آیا میدهى بمن درخت خرمایى که شاخه اش در خانه فلانى و یا خم شده بخانه او و براى تو عوض آن درخت خرمایى در بهشت باشد، گفت من درختان خرماى بسیارى دارم که در میان آنها هیچ درختى فرمایش بهتر از آن نیست، گوید سپس آن مرد رفت و مردى بود که سخنان پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را میشنید به آن حضرت عرض کرد آیا آن وعده اى که بصاحب درخت دادى که درخت خرمایى در بهشت باو دهى بمن عطا میکنى اگر من آن درخت خرما را بگیرم، فرمود آرى، پس آن مرد رفت و صاحب درخت را دید و از او خریدارى کرد، پس گفت آیا دانستى که محمد در عوض آن بمن درختى در بهشت عطا فرمود، و من گفتم خرماى آن مرا سخت بآن علاقه مند کرده است و من درخت خرماى فراوانى دارم که در میان آنها خرمایى بزیبایى و خوبى آن نیست، باو گفت آیا آن را میفروشى گفت نه مگر آنکه داده شود چیزى که گمان نمیکنم بدهند، گفت بگو مقصودت چیست گفت چهل درخت خرما، پس آن مرد گفت بیک درخت خم شده و کج چهل درخت خرما میخواهى گفت آرى، گفت شاهد بیار اگر راست مىگویى، پس عدّه اى از مردم را دید که گواهى دهند براى او بچهل درخت خرما سپس رفت خدمت پیغمبر (ص) و عرض کرد یا رسول اللَّه، درخت خرماى مذکور در ملک من قرار گرفت و من آن را تقدیم بشما کردم، پس پیغمبر (ص) درب منزل صاحب خانه آمد و فرمود این درخت خرما براى تو و عیال تو است. پس خداوند نازل فرمود: (وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى) تا آخر سوره عطاء گوید که اسم آن مرد ابو الدحداح بود.
(فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى) و امّا ابو الدحداح که بخشید و پرهیزکارى کرد، وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى و امّا آنکه بخل ورزید و بینیازى طلب کرد او صاحب درخت خرما بود، و قول خدا، لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى او صاحب درخت خرما وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى او ابو الدحداح است، وَ لَسَوْفَ یَرْضى آن گه که داخل بهشت شد گوید و پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله باین خانه مى گذشت در حالى که خوشه خرما آن رسیده بود، پس میفرمود عذوق عذوق خرما خرما براى ابى الدحداح است در بهشت و از ابن زبیر است که گوید آیه نازل شد در باره ابى بکر زیرا او خرید بردهگان و غلامانى که اسلام آوردند مانند بلال و عامر بن فهیره و غیر آنها را و آزاد نمود ایشان را و بهتر اینست که آیات مذکوره حمل شود بر عموم خودش در هر کسى که حق خدا را از مالش عطا کند و یا هر کس که منع میکند حق خداى سبحان را و عیاشى روایت کرده این را از سعد اسکافى از ابى جعفر باقر (ع) فرمود: فَأَمَّا مَنْ أَعْطى، و امّا کسى که بدهد از آنچه را که خدا با و داده و پرهیزکارى کند، و تصدیق بنیکویى، یعنى به اینکه خدا عطا کند او را به یک حسنه ده حسنه تا بیشتر از این بیکى صد تا و هزار تا، و در روایت دیگر تا صد هزار تا و بیشتر (هزار هزار تا).
(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى) گوید: اراده نمى کند چیزى از خیر را مگر اینکه خداوند براى او آسان فرماید، و امّا کسى که بخل کند و امساک نماید از آنچه را که خدا باو داده و طلب توانگرى و بینیازى کرده و تکذیب کند جمله نیکو به اینکه خدا عوض باو دهد بجاى یکى ده تا بیشتر از این صد تا و هزار تا و به روایت دیگر تا ده هزار تا و بیشتر (هزار هزار تا) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى فرمود چیزى را اراده نمیکند از شرّ مگر خدا براى او آسان کند گوید، سپس حضرت باقر علیه السلام فرمود: و باز نمیدارد عذاب را از او و مال او آن دم که بیفتد در دوزخ بدانید بخدا سوگند نمى افتد از کوهى و نه از دیوارى و نه در چاهى و لیکن مى افتد در آتش دوزخ.
پس بنا بر این معنى میباشد قول خدا (وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى) یعنى به وعده نیکو و آن گفته ابن عبّاس و قتاده و عکرمه است.
حسن و مجاهد و جبائى گویند: (بالحسنى) یعنى به بهشتى که آن ثواب نیکوکارانست. و قول خدا:
(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى) یعنى پس بر او آسان کنیم طاعت را پى در پى و بگفته بعضى یعنى بزودى آماده کنیم او را و موفّق نمائیم وى را براى راه سهل و آسان یعنى بزودى بر او آسان نمائیم فعل طاعت را تا براى انجام آن قیام کند بجدیّت و خوشى و پاکى نفس و خاطر.
و بعضى گفته اند: یعنى بزودى آسان کنیم او را بخصلت توانگرى و حالت توانایى و آن داخل شدن بهشت و استقبال فرشتگانست از او به
تحیّت و بشارت، و قول خدا:
(وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ) یعنى امساک کند بمالى که براى او باقى نمیماند و بخل بورزد بحق اللَّه در مالش.
(وَ اسْتَغْنى) یعنى التماس کند توانگر بتوانگریش اینکه منع کند از نفس خودش و بگفته بعضى یعنى اینکه او عمل کند عمل کسى که او از خدا و رحمت او بینیاز است.
(وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى) و تکذیب کند بجمله نیکو یعنى به بهشت و ثواب و وعده عوض بسیار تکذیب کند.
(فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى) آن بنا بر جفت گرفتن کلام است، و مقصود به آن تمکین است، یعنى ما خالى و بى مانع میکنیم بین او و بین اعمالى که موجب عذاب و عقوبت میشود.
(وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى) قتاده و ابى صالح گویند، باز نمیدارد او را مال او از اینکه سقوط در آتش کند.
مجاهد گوید: آن گاه که مرد و هلاک شد مال او وى را از منع از مردن و هلاکت نمیکند.
بحسن گفتند که فلانى مالى جمع کرده است گفت آیا براى این عمرى هم جمع کرده است گفتند نه، گفت پس مردگان با اموال چه میکنند.
(إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدى) یعنى براى ما بیان هدایت و رهنمایى بر آنست و امّا راهنما و هدایت یافتن پس با شماست، خداوند سبحان خبر داد که هدایت واجب است بر او و اگر گمراهى جایز بود بر او هر آینه هدایت واجب نبود.
قتاده گوید: یعنى بر ماست بیان طاعت (نماز و روزه و حج و زکات و غیره) و بیان معصیت (زنا و شراب مسکر و …).
(وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَهَ وَ الْأُولى) و بدرستى که بر ماست ملک آخرت و ملک دنیا و زیاد نمیشود در ملک و سلطنت ما هدایت یافتن کسى که هدایت یافته و کم نمیکند از پادشاهى و ملک ما معصیت و گناه کسى که عصیان نموده است و اگر ما میخواستیم هر آینه منع میکردیم ایشان را از گناه جبرا و قهرا و لیکن ایجاب و اقتضا کرد که ایشان را از جهت امر و نهى منع نمائیم، سپس خداوند سبحان بیم داد کسى را که عدول و اعراض از هدایت کند به اینکه فرمود:
(فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّى) یعنى ما ترسانیدیم و بیم دادیم شما را از آتشى که شعله و زبانه دارد.
(لا یَصْلاها) یعنى داخل این آتش نمیشود و مقیم در آن نمیگردد.
(إِلَّا الْأَشْقَى) مگر بدبختتر و آن کافر بخداست.
(الَّذِی کَذَّبَ) آنکه تکذیب کرد آیات خدا و رسولان او را.
(وَ تَوَلَّى) یعنى: اعراض از ایمان نمود.
(وَ سَیُجَنَّبُهَا) یعنى: بزودى دورى میکند آتش را و از آن به کنارى قرار میگیرد.
(الْأَتْقَى) پرهیزگارتر.
(الَّذِی یُؤْتِی مالَهُ) آنکه مالش را در راه خدا انفاق میکند.
(یَتَزَکَّى) میکوشد که در نزد خدا پاک باشد و باین انفاقش ریاء و خود نمایى و شهرت را نمیخواهد.
قاضى گوید: قول خدا، لا یَصْلاها إِلَّا الْأَشْقَى الَّذِی کَذَّبَ وَ تَوَلَّى، دلالت ندارد بر اینکه خداى تعالى داخل آتش نمیکند مگر کافر را بنا بر آنچه را بعضى از خوارج و مرجئه[۱] میگویند و این مطلب براى این است که خداوند نار و آتش ذکر شده را نکره آورده، و آن را معرّفى نکرده پس مقصود باین است که (نارا) از جمله آتشهاست که نمى رسد بآن و یا نمى افتد در آن مگر کسى که حال او چنین باشد.
و آتش درکات دارد بنا بر آنچه را که بیان فرمود خداوند سبحان آن را در سوره نساء در شأن منافقان، پس از کجا دانسته شده که غیر از این آتش را قوم و مردم دیگر وارد نمیشوند.
و بعد از این، پس بدرستى که ظاهر از آیه ایجاب میکند که داخل آتش نشود مگر کسى که تکذیب نمود خدا و اعراض از ایمان نمود و جمع بین دو امر هم چنین اقتضا میکند، پس براى قوم خوارج و مرجئه چاره اى نیست مگر اینکه خلاف این را بگویند براى اینکه ایشان آتش را واجب مى دانند براى کسى که از بسیارى از واجبات اعراض کند و گرچه تکذیب نکند آن را.
و بعضى گفته اند که مقصود از اتقى، تقى پرهیزکار و از اشقى و شقى بدبخت است چنانچه طرفه گوید:
تمنّى رجال ان اموت و ان امت | فتلک سبیل لست فیها باوحد | |
آرزو میکنند مردانى که من بمیرم و اگر من مردم پس این راهیست که همه خواهند رفت و من در این راه تنها نیستم شاهد این بیت کلمه اوحد است که بمعناى واحد آمده است.
سپس خداوند سبحان توصیف نمود، التقى را و فرمود:
(وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَهٍ تُجْزى) یعنى اتقى مالش را در راه خدا انفاق و صرف نکرده براى دستى که سودى باو رسانیده که تلافى کند بر آن و نه براى دستى که بگیرد آن را در پیش یکى از مردم.
(إِلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلى) مگر براى طلب کردن و خواستن رضاى خدا یعنى و لیکن اتقى و پرهیزکار آنچه کرده طلب میکند رضایت و خشنودى و ثواب خدا را و ذکر وجه نموده براى شرافت آن و مقصود نمى خواهد مگر براى خدا و خواستن ثواب خدا.
(وَ لَسَوْفَ یَرْضى) یعنى و هر آینه بزودى خدا باو عطا فرماید از جزاء و پاداش آن قدرى که بآن خوشنود شود، پس قطعا عطا فرماید او را هر چه آرزو کند و هر چه را که بقلبش خطور نکرده باشد پس بیگمان بآن راضى شود.
______________________________
[۱] – خوارج فرقهاى از مسلمین هستند که در قضیه حکمیت بر علیه حضرت امیر المؤمنین خلیفه بلا فصل و مظلوم پیامبر( ص) خروج کردند و با اینکه خودشان اصرار بحکمیّت نمودند ولى بعد از تحکیم گفتند لا حکم الا للّه و با آن حضرت در نهروان جنگیدند و آنها چهار هزار نفر بودند که جز ده نفر همگى کشته شدند و از آنها اشعث بن قیس کندى و ذو الثدیه جد احمد بن حنبل امام فرقه حنابله بوده و یکى از آنها عبد الرحمن بن ملجم مرادى قاتل على علیه السلام اشقى الاوّلین و الآخرین است.
و مرجئه یکى دیگر از فرق مسلمین است که در عصر حضرت امام جعفر( صادق علیه السلام پیدا شده و ابو حنیفه رئیس حنفى مذهب هم متمایل باین مذهب بوده است و این فرقه قائل بحد وسط نیستند و میگویند مردم یا مؤمن هستند و یا کافر، فساق را ملحق بکفّار میدانند.( مترجم)
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۷