قریش --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره لایلاف‏ ۱ الی ۵

سوره لایلاف‏

مکّى پنج آیه حجازى و چهار آیه از نظر دیگرانست.

اختلاف آن:

مِنْ جُوعٍ‏ یک آیه حجازى.

فضیلت آن:

در حدیث ابى بن کعب است که هر کس آن را قرائت کند خداوند باو عطا فرماید بعدد هر کس که طواف کعبه نموده و معتکف بآن باشد ده حسنه و عیاشى باسناد خودش از مفضل بن صالح از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السلام روایت کرده که فرمود جمع نمیشود دو سوره در یک رکعت، مگر الضحى و الم نشرح، و الم تر کیف و لایلاف قریش.

و از ابى العبّاس از حضرت باقر و یا حضرت صادق علیهما السلام روایت کرده که فرمود، الم تر کیف فعل ربّک و لایلاف قریش یک سوره است و روایت شده که ابى بن کعب در مصحف و قرآنش بین آنها بسم اللَّه را که فصل بین دو سوره است نگذاشت.

عمرو بن میمون ازدى گوید: نماز مغرب را پشت سر عمر بن خطاب خواندم در رکعت اوّل سوره و التین و الزیتون را خواند، و در رکعت دوّم سوره الم تر کیف و لایلاف قریش را قرائت نمود.

توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:

و چون خداوند سبحان نعمت بزرگ خود را بر اهل مکّه بآنچه با اصحاب فیل نمود یاد کرد در پى آن فرمود

:

[سوره قریش (۱۰۶): آیات ۱ تا ۴]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

لِإِیلافِ قُرَیْشٍ (۱)

إِیلافِهِمْ رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ (۲)

فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ (۳)

الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ (۴)

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان

(۱) (صاحبان فیل را نابود کردیم) براى الفت گرفتن قریش با یکدیگر

(۲) الفت گرفتن ایشان با هم در کوچ کردن زمستان (بطرف یمن براى تجارت) و تابستان (بسوى شام نیز براى تجارت)

(۳) پس باید پروردگار این خانه (مکه معظّمه) را به پرستید.

(۴) آن خدایى که ایشان را (بدین دو سفر) از گرسنگى سیر کرد و ایشان را (بجهت احترام این خانه) از ترس (راه و دشمنان) ایمن گردانید.

قرائت:

ابو جعفر مدنى لیلاف قریش بدون همزه خوانده، الا فهم را با همزه مخفیه و دزدکى بدون یاء خوانده است.

ابن عامر لئلاف را با همزه مخفیانه و دزدکى بدون یاء خوانده، و ایلافهم را با همزه واضحه با یاء در هر دو حرف قرائت نموده است.

ابن فلیح لایلاف قریش الفهم با لام ساکنه بدون یاء، و دیگران لایلاف قریش ایلافهم با همزه واضحه در هر دو لفظ با یاء خوانده‏ اند.

دلیل:

ابو على گوید: ابو عبیده گفته الفته و آلفته دو لغت هستند، ابو زید انشاد کرده:

من المؤلفات الرّمل ادماء حرّه‏ شعاع الضحى فى جیدها یتوشّح‏

آن زن از الفت گیرندگان است مانند آهوانى که پهلو و شکمشان سفید، و با زمین‏هاى سنگستانى الفت دارند و نور آفتاب در گردنشان درخشندگى میکند، شاهد این بیت مؤلفات است که از الفت است، و دیگرى سروده:

الف الصفون فلا یزال کانّه‏ ممّا یقوم على الثلاث کسى را

الفت گرفتند، اسبهایى که بر روى سه دست و پاى خود ایستاده، پس همواره چنین هستند مثل آنکه یک پاى آن شکسته است که بر آن سه دیگر میایستند و دیگرى گوید:

زعمتم انّ اخوتکم قریش‏ لهم الف و لیس لکم الالف‏

پنداشتید که برادران شما قریش بر ایشان الفت است و براى شما الفت نیست و الف و آلاف مصدر الف و ایلاف مصدر آلف است.

لغات:

ایلاف: ایجاب و ایجاد الفت است به تدبیر نیکو و مهربانى، گفته میشود الف یالف الفاء، الفت گرفت و الفت میگیرد، الفت گرفتنى و آلفه یؤلفه ایلافا هر گاه او را قرار دهد که الفت گیرد، پس ایلاف نقیض و ضد ایحاش و وحشت است و مانند آنست، ایناس، و الف الشی‏ء لازم شدن آنست بر عادتى که نفس بآن آرام و آسایش گیرد.

الرحله: حالت سیر است بر راحله و مرکب و آن شتریست که نیرومند باشد در سیر و حرکت و از آنست حدیث روایت شده‏

الناس کابل مائه لا تجد فیها راحله‏

، مردم مانند شتر صدتایى هستند که در میان آنها یک شتر قوى حسابى تندرو نداشتند.

و الرحل: متاع و کالاى سفر است، و ارتحال تحمّل متاع و بار سفر است براى حرکت و سیر.

اعراب:

ابو الحسن اخفش گوید: لام در قول او لِإِیلافِ قُرَیْشٍ‏ متعلّق بقول او کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ‏ یعنى این کار را ما بایشان نمودیم براى اینکه قریش الفت- گیرد با کوچ کردن و مسافرت نمودنش.

زجاج گوید: یعنى خدا اصحاب فیل را هلاک کرد که قریش بماند و با مسافرت زمستانى و تابستانى الفت گیرد.

ابو على گوید: مستشکلى اشکال کرده و گفت اصحاب فیل را مانند سرگین و فضله حیوانات گردانید بجهت کفرشان چنانشان نکرد که قریش الفت با سفر گیرند.

گوید: این اشکال چیزى نیست براى اینکه ممکن است معنى اینگونه باشد، هلاک شدند اصحاب فیل براى کفرشان و چون هلاکت آنها مؤدّى و منتهى بتألیف قریش شد جایز است که چنان گفته شود، مانند قول خداى تعالى‏ (لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً) تا اینکه موسى (ع) بوده باشد براى ایشان دشمن و مایه غم و غصّه، و حال آنکه آنها موسى علیه السلام را براى این منظور نگرفته بودند، پس چون آخر کار بآنجا کشید که موسى «ع» دشمن سرسخت آنها گردید و نیکو باشد که آن را علّت برداشتن آنها قرار دهد.

خلیل و سیبویه گویند، فلیعبدوا ربّ هذا البیت لایلاف قریش یعنى عبادتشان را براى شکر این نعمت قرار داده و اعتراف و اقرار باین نعمت بزرگ نمایند.

فراء گوید: آن بنا بر این تقدیر است (الم تر کیف فعل ربّک لایلاف قریش.) گوید، آن بجهت این است که خداوند سبحان تذکّر داد اهل مکّه را به بزرگترین نعمتش بر ایشان در آنچه را که باهل حبشه نمود.

تفسیر:

(لِإِیلافِ قُرَیْشٍ) یعنى ما این کار را باصحاب فیل نمودیم براى نعمت و احسانمان بر قریش مضافا بر نعمتمان بر ایشان در مسافرتهاى زمستانى و تابستانى، پس مثل اینکه گفته است نعمتى بر نعمت، پس لام منتهى بمعناى (الى) شده و این گفته فراء است.

و بعضى گفته‏اند: یعنى ما اینکار را کردیم براى الفت گرفتن قریش در مکّه و تمکّن ایشان در اقامت و توقّف در مکّه یا براى انس گرفتن قریش براى آنکه وقتى ابرهه قصد مکّه را نمود قریش ترسیده و فرار کردند از او پس ما ایشان را هلاک کردیم تا قریش بمکّه برگردند و با آن الفت گیرند و محمد (ص) در آنجا متولّد پس بعنوان بشارت دهنده و بیم دهنده مبعوث گردد، و قول خدا:

(إِیلافِهِمْ) ترجمه و توضیح و بدل از (لِإِیلافِ قُرَیْشٍ) است و (رِحْلَهَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ) منصوب است بوقوع ایلاف ایشان بر آن مسافرت زمستانى و تابستانى، و تحقیق آن اینست که قریش در حرم امن الهى در امان و اعینى از دشمنان بودند که در آنجا برایشان هجوم آوردند و اینکه‏ احدى ببدى متعرّض ایشان شود، زمانى که از مکّه براى تجارت بیرون رفتند و حرم (خدا) بیابانى شوره زار و غیر قابل زراعت بود، و قریش در آنجا بوسیله تجارت زندگى میکردند و براى ایشان دو مسافرت در هر سالى بود یک مسافرت در زمستان به یمن میرفتند چون آنجا منطقه داغ و گرمسیر بود نسبت بحجاز و مسافرتى در تابستان بشام میرفتند که بلادى سرد سیر بود و اگر این دو مسافرت و رحلت نبود امکان نداشت براى ایشان که در حرم و مکّه اقامت نمایند و اگر امنیّت و ایمنى نداشتند قدرت بر تصرّف نداشتند، پس چون اصحاب فیل قصد تخریب و ویرانى مکّه نمودند خداوند آنها را هلاک کرد تا قریش بتوانند با این دو مسافرتشان که معیشتشان بستگى بآن داشت و اقامتشان در مکّه انس و الفت بگیرند.

و بعضى گفته ‏اند: که هر دو این مسافرت و رحلت بشام بوده و لیکن مسافرت زمستانى در دریا و ایله براى گرم شدن، و مسافرت تابستانشان بسوى بصرى و اذرعات شام بود براى هوا خورى.

و امّا قریش، پس ایشان فرزندان نضر بن کنانه بودند، پس هر کس از اولاد نضر باشد قرشى است و هر کس که منسوب بنضر نباشد قرشى نیست، و در وجه و جهت نامیدن ایشان باین اسم اختلاف شده.

پس بعضى گفته ‏اند: براى تجارت مال جمع کردنشان آنها را قریش نامیده ‏اند، زیرا آنها اهل تجارت بودند نه اصحاب گاو و گوسفند و شیر و ماست و نه اصحاب زراعت و کشاورزى، و قرش مکسب محلّ کسب و کار و تجارت است، گفته میشود (هو یقرش لعیاله) یعنى وى براى خانواده‏اش کسب میکند، و یاد شده که بابن عبّاس گفته شد، چرا قریش را قریش نامیدند گفت براى حیوانى که از بزرگترین حیوانات دریایى است، و باو قریش گفته مى شود آن حیوان براى آنکه نمیگذرد بچیزى از لاغر و چاق مگر اینکه او را مى ‏بلعد و میخورد، گفتند آیا در این باره چیزى انشاد میکنى، پس شعر حجمى را انشاد کرد:

و قریش هى التی تسکن البحر بها سمّیت قریش قرشا
تأکل الغث و السمین و لا تترک فیه لدى الحناجر ریشا

و قریش آن حیوانیست که در دریا ساکن است و باین جهت قریش را قریش نامیده ‏اند که هر چه بیابد از لاغر و چاق میخورد و در دریا پرى را از فرو بردن در گلو باقى نمیگذارد.

و قریش بسبب تجارتشان و مسافرتشان زندگى میکردند و هیچ کس نسبت بآنها سوء قصد نمیکرد و بقریش سکّان حرم خدا و متولّیان بیت اللَّه میگفتند.

کلبى گوید: اوّل کسى که از شام حمل خوار بار بمکّه نمود هاشم بن عبد مناف بود و مصدّق آن قول شاعر است:

تحمّل هاشم ما ضاق عنه‏ و اعیان ان یقوم به ابن بیض‏
اتاهم بالغرائز متاقات‏ من ارض الشام بالبر النفیص‏
فوسّع اهل مکّه من هشیم‏ و شاب البرّ باللحم الغریض‏

هاشم «بن عبد مناف» آنچه مردم از آن در تنگى و سختى بودند و ابن بیض از قیام بآن در تعب و زحمت بود تحمّل نمود، آورد براى ایشان از سرزمین شام جوال‏هایى پر از گندم پاک خالص، پس بمردم مکّه توسعه و گشایش داد از ترید (نان خیس خورده در آبگوشت) و گوشت مخلوط با گندم نرم‏ شده (که بآن حلیم میگویند).

سعید بن جبیر گوید: پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله باتفاق ابو بکر میگذشت بر جمعى که میسرودند:

یا ذا الّذى طلب السماحه و النّدى‏ هلّا مررت بآل عبد الدار
لو ان مررت بهم ترید قراهم‏ منعوک من جهد و من اقتار

اى آنکه طالب آقایى و بزرگوارى و بخشندگى هستى آیا عبور نکردى بخاندان عبد الدار (کلید دار کعبه معظّمه).

اگر چنانچه بر ایشان میگذشتى و میهمان آنها میشدى تو را از هر کوشش و سخت‏گیرى باز میداشتند.

پس پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بابى بکر فرمود آیا شاعر چنین گفته گفت بآن خدایى که تو را بحق برگزید و مبعوث کرد نه بلکه گفته:

یا ذا الذى طلب السماحه و الندى‏ هلّا مررت بآل عبد مناف‏
لو ان مررت بهم ترید قراهم‏ منعوک من جهد و من ایجاف‏
الرائشین و لیس یوجد رائش‏ و القائلین هلمّ للاضیاف‏

اى آنکه طالب بزرگوارى و آقایى و فضلى آیا عبور نکردى بخاندان عبد مناف (جدّ گرامى پیغمبر اسلام و پدر هاشم بن عبد مناف)، اگر چنانچه به ایشان عبور میکردى و میهمان ایشان میشدى تو را از هر کوشش و از هر ناراحتى باز میداشتند، توانگران و مالدارانى که در حالى که در آنجا مالدارى نبود و گویندگان اینکه بیائید بمیهمانى و ضیافت ما.

و الخاطئین غنیّهم بفقیرهم‏ حتّى یصیر فقیرهم کالکافى‏
و القائلین بکلّ وعد صادق‏ و رجال مکّه مسنتین عجاف‏

سفرین سنّهما له و لقومه‏ سفر الشتاء و رحله الاضیاف‏

خاندانى که توانگر و ثروتمندشان با تهیدست و نادارشان مخلوط و بهم آمیخته تا اینکه فقیر و مستمندشان مانند توانگرانست، و گویندگان بهر وعده صادقانه‏اى و حال آنکه مردان مکّه همه مبتلا به قحطى و گرسنگى و ضعف و لاغرى و ناتوانى بودند، دو سفر تأسیس کرد براى خودش و قبیله‏ اش سفر زمستانى و سفر تابستانى براى ضیافت و هوا خورى.

(فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ) پس هر آینه باید بپرستند پروردگار و صاحب این خانه را، این امریست از خداى سبحان یعنى پس باید عبادتشان را به سوى پروردگار این کعبه نموده و او را یکتاى بى همتا بدانند و او همان خداى سبحانست که‏ (الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ) آنها را از گرسنگى اطعام نمود بآنچه تسبیب اسباب کرد برایشان از ارزاق در مسافرت زمستانى و تابستانى و از اموال بایشان مرحمت نمود.

(وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ) و ایمنى داد ایشان را از ترس که احدى متعرّض ایشان در سفرشان نشود چون مى‏ گفتند ما اهل حرم خدا هستیم.

و بعضى گفته‏ اند: ایمنى داد ایشان را از ترس غارت بردن بحرمى که دلهاى مردم آمیخته بر تعظیم و بزرگداشت آنست و آنها بودند که در جاهلیّت مى‏گفتند ما ساکنین حرم خدا و خدّام بیت اللَّه هستیم، پس کسى متعرّض ایشان نمى‏شد، و اگر مردى از آنها در قبیله‏اى از قبایل عرب بلائى برایش پیش مى‏آمد گفته مى‏شد او حرمى است، پس او را و مال او را رها میکردند، براى بزرگداشت حرم و غیر ایشان هر گاه بیرون مى‏رفت و مسافرت مى‏ کرد او را غارت مینمودند.

و بعضى گفته‏اند: أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ‏، یعنى: از بعد از گرسنگى چنانچه گفته میشود کسوتک من بعد عرى، پوشانیدم تو را بعد از برهنگى یعنى گرسنه نبودند.

ابن عبّاس گوید: مردم قریش در جاهلیّت در سختى و گرسنگى بودند تا جناب هاشم بن عبد مناف آنها را براى دو مسافرت و رحلت جمع نمود پس نبودند پسران پدرى که ثروتمندتر و عزیزتر از قریش باشد.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۷

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=