المزّمّل --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره المزمّل ۱۱ الی ۱۹

[سوره المزمل (۷۳): آیات ۱۱ تا ۱۹]

 

 

 

وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَهِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلاً (۱۱)

إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالاً وَ جَحِیماً (۱۲)

وَ طَعاماً ذا غُصَّهٍ وَ عَذاباً أَلِیماً (۱۳)

یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلاً (۱۴)

إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولاً شاهِداً عَلَیْکُمْ کَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ رَسُولاً (۱۵)

فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْناهُ أَخْذاً وَبِیلاً (۱۶)

فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ یَوْماً یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً (۱۷)

السَّماءُ مُنْفَطِرٌ بِهِ کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولاً (۱۸)

إِنَّ هذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلاً (۱۹)

 

 

 

ترجمه:

۱۱- و مرا تکذیب کنندگان که صاحبان نعمتند واگذار و اندکى مهلتشان ده آنان را (که بزودى روزگارشان سپرى گردد).[۱ ] البتّه نزد ما بندهاى گران و آتش سوزان است. 

۱۲- و نیز طعامى گلوگیر نه (فرو رود و نه بیرون آید) و شکنجه ‏اى دردناک است.

۱۳- این شکنجه ‏ها و فشارها واقع خواهد شد روزى که زمین و کوه‏ها بلرزد و کوه‏ها پشته ریگ پراکنده گردد.

۱۴- براستى ما پیامبرى بسوى شما (اى اهل مکّه) فرستادیم چنان که پیامبرى بسوى فرعون فرستادیم.

۱۵- و فرعون آن پیغمبر را نافرمانى کرد در نتیجه او را گرفتیم گرفتنى سخت.

۱۶- (اى مشرکان) اگر بر کفر خود باقى باشید پس از (عذاب) روزى که کودکان را پیر بگرداند چگونه خود را نگاه میدارید.

۱۷- و آسمان بواسطه سختى آن روز شکافته شود وعده خداوند (بوقوع این حوادث و پیش آمدها) شد نیست.

۱۸- البتّه این (آیه ‏ها) پندیست پس هر که خواهد (به وسیله پذیرفتن این موعظه‏ ها) بسوى پروردگار خویش راهى گیرد.

 

 

 

لغت:

یذر و یدع بمعنى ترک میکند و وامیگذارد است و گفته نمیشود وذر و نه ودع چون ماضى آن دو استعمال نشده. و در جاى لزوم از ماضى فعل ترک استفاده میشود. زیرا که ابتداء بواو نزد آنان مکروه است و براى همین بدل کردند و او در اقتت که وقتت بوده به همزه و او در تخمه و تراث را که و خمه و وراث بوده بتاء.

(و النعمه) بفتح و زبر نون ملى و میم و ضدّ آن خشونت و نعمت ثروت و منّت نیز آمده و نعمت بضمّ و پیش نون مسرّت و خوشحالى است گفته میشود نعم عین و نعمه عین و نعمى عین (و انکال) کنده‏ ها و زنجیرهاست و مفرد آن نکل و (الغصه) ماندن و گیر کردن لقمه در گلوست که نمیتواند، خورنده آن آن را فرو برد و یا بیرون آرد میگویند (غص بریقه) فرو برد به آب دهانش (یغصّ غصصا) غصّه میخورد غصّه خوردنى و در دل او از این موضوع غصّه است مثل عقرب و مار گزیده ‏اى که خوردن و نوشیدن بر او گوارا نیست.

عدى بن زید گوید:

لو بغیر الماء حلقى شرق‏ کنت کالغصان بالماء اعتصارى‏

اگر بجز آب گلوى من اشراق و تر شود. مثل غصّه خورى خواهم بود که ملتجى بآب شود (و کثیب) تل ریک را گویند و هلت الرّمل اهیله هیلا فهو مهیل وقتى که آن را زیر و رو کنند و از همین باب است حدیث‏

(کیلو و لا تهیلوا)

بکشید و زیر و رو نکنید و هر چیز سنگین و بیل است و از آنست کلّا مستوبل یعنى سنگین است و براى سنگینى آن فرو نمیرود و از همین معنى است و بل و وابل و آن مکانیست که بارانش بزرگ و زیاد باشد و از این باب است (و بال) و آن چیزیست که بر نفس گران و سنگین باشد و وبیل نیز بمعنى عصاى سخت است.

طرفه گوید:

فمرّت کهاه ذات خیف جلاله‏ عقیله شیخ کالوبیل یلندد

پس نحر نمود شترانى که کوهان بزرگ و داراى جلالت و مال گرانقدر که متعلّق به بزرگى بود که عصاى محکم و دشمنى شدیدى بود.

شاعر تعریف میکند پدر خود را و میهماندارى او را.

 

 

 

تفسیر:

آن گاه خداوند سبحان تهدید نمود کفّار را و مذمّت فرمود: (وَ ذَرْنِی) اى محمّد (وَ الْمُکَذِّبِینَ) آن کسانى که تکذیب میکند تو را در تبلیغاتت و آنچه را که ایشان را از توحید و اخلاص عبادت و در روز بعث و جزاء میخوانى و این گفتار مانند گفتار گوینده ‏اى است که میگوید واگذار مرا با او وقتى بخواهد او را تهدید کند و آن منصوبست بنا بر اینکه مفعول معه بوده باشد.

(أُولِی النَّعْمَهِ) یعنى صاحبان ثروت و توانگران در دنیا، یعنى مجازات و کیفر همه آنان با منست و تو دلت را مشغول بکیفر آنان مکن.

(وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلًا) اندکى آنان را مهلت و فرصت بده و این نیز تهدید و وعید دیگریست آنها را و نیست مگر مدّت کوتاهى تا هنگامى که جنگ بدر واقع شد (و آنان بدست امیر المؤمنین علیه السّلام کشته شدند) و تأخیر بیانداز آنان را در مدّت کمى.

مقاتل گوید: این آیه در باره آن ده نفرى که در غزوه بدر اطعام میکردند و ما در سوره انفال آنها را یاد کردیم نازل شده، و در باره بزرگان قریش و (مستهزءین) مسخره کنندگان پیامبر نازل گردید.[۲]

 (إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا) مجاهد و قتاده گویند: یعنى (نزد ما بنده اى گران و بزرگى است در آخرت که هرگز جدا نمیشود از گردن و دست و پاى گنهکاران و مشرکین) و بعضى گفته. یعنى غلها و زنجیرها.

(وَ جَحِیماً) و آن نامیست از نامهاى جهنّم و برخى گفته ‏اند. یعنى آتش عظیمى که بآتش کم جهیم گفته نمیشود.

(وَ طَعاماً ذا غُصَّهٍ) ابن عبّاس گوید: یعنى خار دارى که گلو را بگیرد که نه پائین میرود و نه بیرون میآید. و بعضى گفته ‏اند: غذایى که براى سختى و درشتى گلو را میگیرد و ناراحت میکند. و بعضى هم گفته ‏اند: مراد زقّوم، و ضریع دوزخ است. حمران بن اعین از عبد اللَّه بن عمر روایت کرده، که پیامبر (ص) شنید که قرآن خوانى این آیه را قرائت میکرد پس آن حضرت فریاد زد و افتاد.

(وَ عَذاباً أَلِیماً) یعنى عقاب دردناک. آن گاه خداوند سبحان توضیح داد که چه وقت خواهد بود فرمود: (یَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ) یعنى روزى که زمین بشدّت میلرزد (وَ الْجِبالُ) یعنى کوه‏ها هم نیز با آن میلرزد و کسانى را که بر روى آن هستند مضطرب و پریشان میکند.

(وَ کانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا) ابن عبّاس گوید: یعنى کوه‏ها در آن روز ریک روان و پراکنده میشوند.

و ضحّاک میگوید: مهیل آن ریک نرمیست که وقتى پا بر آن گذارده شود از زیر پا میرود و وقتى زیر آن گرفته شد بالایش میریزد و معناى آن این است که کوه‏ها از ریشه کنده شده و مانند ریک نرم روان میگردد بعد از آنکه بسیار سخت بود. آن گاه خداوند سبحان حجّت خود را بر مردم مکّه تأکید نموده و فرمود (إِنَّا أَرْسَلْنا إِلَیْکُمْ رَسُولًا) یعنى ما بسوى شما فرستادیم پیامبر خود محمّد (ص) که گواه بر شما باشد و در آخرت گواهى و شهادت براى شما دهد بآنچه را که از اعمال از شما صادر شده نه در دنیا.

(کَما أَرْسَلْنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ) چنان که فرستادیم بسوى فرعون بمصر.

(رَسُولًا) پیامبرى یعنى موسى بن عمران‏ (فَعَصى‏ فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ) پس نافرمانى کرد فرعون با پیامبر ما و از او نه پذیرفت دعوت او را (فَأَخَذْناهُ) پس ما او را گرفتیم بعذاب.

(أَخْذاً وَبِیلًا) گرفتن سختى با زیاد لشکر و وسعت کشورش یعنى او را غرق و هلاک نمودیم خداوند سبحان آنها را ترسانید که برسد بآنها آنچه را که بفرعون و قومش رسید.

(فَکَیْفَ تَتَّقُونَ إِنْ کَفَرْتُمْ) پس چگونه خود را از عذاب آخرت حفظ و نگه میدارید اگر کفر بورزید و ایمان نیاورید به پیغمبر.

(یَوْماً) یعنى عقاب و عذاب روزى که.

(یَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِیباً) کودکان در آن روز پیر میشوند و آن جمع اشیب‏ و این تعریف سختى آن روز است چنان که گفته میشود:

(هذا امر یشیب منه الولید تشیب منه النّواصى) این کاریست که نوزاد کودک را پیر و موى سر را سفید میکند وقتى بسیار سخت باشد و معنایش اینست به آن چیز شما از عذاب این روز پناه میبرید اگر کفر ورزید و چگونه از خود دفاع میکنید عذاب ما را.

نابغه شاعر گوید:

سقط النصیف و لم ترد اسقاطه‏ فتناولته و اتتنا بالید[۳]

یعنى پوشید و روپوشش افتاد و صورتش پیدا شد پس آن را از ما با دستش پوشانید، سپس خداى سبحان در تعریف سختى آن روز زیاد نموده و فرمود:

(السَّماءُ مُنْفَطِرٌ) آسمان پاره میشود براى شدّت و سختى آن روز و هاء (بِهِ) به الیوم و آن روز بر میگردد و این چنانست که میگویند فلانى در کوفه است و معنایش اینست که آسمان شکافته و پاره میشود در این روز از هول و سختى آن و بعضى گفته ‏اند: بسبب این روز و هول و شدّت آن و بعضى هم گفته ‏اند به امر و قدرت خداوند فرمود (منفطره) براى اینکه لفظ سماء مذکّر و جایز است که هم مذکّر و هم مؤنّث آید و کسى که مذکّر آورده مقصودش از سماء سقف است.

و بعضى گفته ‏اند: معنایش صاحب انفطار چنان که میگویند امرأه مطفل یعنى زن اولاد دار و امرأه مرضع یعنى زن صاحب رضاع و شیر ده پس میشود بطریق نسبت.

(کانَ وَعْدُهُ مَفْعُولًا) یعنى وعده او خواهد شد و خلافى و تبدیلى در آن نیست.

(إِنَّ هذِهِ) البتّه این مطلبى که ما تعریف کردیم و بیان نمودیم.

(تَذْکِرَهٌ) یعنى موعظه و اندرز است براى کسى که از خود انصاف دهد و تذکره موعظه و نصیحت و اندرزیست که بخاطر میآورد آنچه را که نموده است.

(فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى‏ رَبِّهِ سَبِیلًا) یعنى پس هر کس که خواهد، از اهل تکلیف راهى براى ثواب خداى خود بگیرد زیرا که قدرت دارد بر طاعت و فرمان بردارى از خدا که اگر نمود بثواب میرسد و خداوند تعالى او را ترغیب و تشویق و دعوت نمود بفعلى که او را بثواب میرساند و بر انگیخت پیامبرى که بخواند او را بسوى خدا پس کسى که نافرمانى کرد و نرسید بسبب بدى اختیار او ثواب از او منصرف شده است.

__________________________________________________________

[۱] سعدى گوید:

ایکه در نعمت و نازى بجهان غرّه مشو که محالست در این معرکه امکان خلود
ویکه در شدّت فقرى و پریشان حال‏ صبر کن کاین دو سه روزه بسر آید معدود

[۲] و آنان پنج نفر بشرح زیر بوده ‏اند: که پیامبر( ص) در باره آنها نفرین کرد و آیه( إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ) در باره آنها نازل و تمامى آنان در یک روز هلاک شدند.

۱- ولید بن مغیره مخزومى که خارى بپایش رفت و رگ اکحل او قطع و خون جارى شد تا هلاک شد و میگفت خداى محمّد( ص) مرا کشت.

۲- عاص بن وائل سهمى که براى کارى بیرون رفت و سنگى از زیر پاى(- او در رفت و افتاد و پاره پاره شد و مرد و داد میزد که خداى محمّد صلّى اللَّه علیه و آله مرا کشت.

۳- اسود بن عبد یغوث براى استقبال پسرش از شهر خارج شد و در سایه درختى نشست جبرئیل سر او را بدرخت کوبید تا مرد و میگفت خداى- محمّد( ص) مرا کشت.

۴- حارث بن طلاطله در موقع باد سموم از منزلش بیرون رفت و صورتش مانند سیاههاى حبشه شد چون بخانه ‏اش آمد و گفت من حارث هستم بر او خشم نموده و او را کشتند و او داد میزد خداى محمّد مرا کشت.

۵- اسود بن حارث ماهى شور خورد و تشنگى بر او غالب و آن قدر آب نوشید که شکمش ترکید مرد و میگفت خداى محمّد مرا کشت.( مترجم)

[۳] نصیف پوشیه و مقنعه را گویند: زنى را تعریف میکند که پوشیه و حجاب او افتاد و صورتش باز شد پس با دستش آن را حفظ نمود از نامحرمان.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=