ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره روم آیه۳۶–۶۰
[سوره الروم (۳۰): آیات ۳۶ تا ۴۰]
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (۳۶) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (۳۷) فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۳۸) وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (۳۹) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ (۴۰)
ترجمه:
زمانى که بچشانیم (برسانیم) مردم را رحمتى شادمان شوند باو و اگر رنج و بدبختى اى بآنان رسد بر اثر اعمال ایکه بدست خود انجام دادهاند ناگاه نومید میشوند. آیا ندیدند که خداوند گسترده روزى را براى هر که خواهد و تنگ میسازد، البته در این آیتهایى براى ملت مؤمنین است. پس بده بخویشاوندان حق شان را و به بینوا و وامانده در راه، این کارى است پسندیده براى آنان که خواهان راه خدا بوده و آنان رستگارانند. آنچه را عطا کنید بخاطر زیادتى در اموال مردم (سود جویى و ربا گرفتن) زیاد نمیگردد نزد خدا (ارزشى ندارد) و آنچه را عطا کنید بعنوان- زکاه- بخاطر خدا. پس آنانند فزونى گیرندگان. (زکاه دهندگان ثوابشان مضاعف گردد). خداوند است که شما را آفریده سپس شما را روزى میدهد سپس میمیراند پس آن گاه شما را (در قیامت) زنده میکند آیا از شرکاء شما (که شریک خدا دانستهاید) کسى تواند چیزى از اینها را انجام دهد، پاک و برتر است خدا از آنچه شرک مىورزند.
قرائت:
و ما آتیتم من ربا: «ابن کثیر» آن را بقصر الف «ما اتیتم» و دیگران با مد «آتیتم» خواندهاند.
لیربوا: تمامى «اهل مدینه و یعقوب و سهل» آن را با «تاء» و ضمه آن و سکون «واو» (لتربوا) و دیگران (لیربوا) با «یاء» مفتوحه و «واو» منصوبه خواندهاند.
دلیل:
«ابو على» گوید: «ما آتیتم» یعنى آنچه را که هدیه نزد کسى میبرید تا بیش از آن را عوض بگیرید، در نزد خداوند ثوابى در قبال آن ندارید زیرا قصدتان خدا نبوده و بمنظور پاداش از پروردگار هدیه ندادید، و کسى که آن را با مد مىخواند بمعنى «اعطیتم» میگیرد و دلیل کسى که بدون مد بقصر خوانده بمعنى «جئتم» گرفته است و بهمین معنى در قول شاعر استعمال شده.
اتیت الذى یأتى السفیه لغرتى | الى ان علا و خط من الشیب مفرقى | |
همانند سفیهان آمدم و تا الان که موى فرقم سفید شده و از پیرى خبر آورده بغفلت بودم و تازه بانحرافات خویش متوجه شدم.
ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ: مقصود تأدیه زکاه است و در قرآن کریم در هر کجا این لفظ (آتیتم) بکار رفته بمعنى تأدیه آمده است.
لیربوا: کسى که آن را با یاء استعمال کرده فاعلش را (ربا) دانسته که در جمله «ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً» واقع شده و در کلام چیز بعنوان مضاف مقدر میباشد و در اصل «فى اجتلاب اموال الناس» است.
و آن زیاده که میگیرد اسمش ربا است ولى آنچه را که از اول میدهد تا زیاده از آن پس بگیرد باو نیز ربا گفتهاند باعتبار قصدى که دارد ولى این حرام نیست آنچه حرام میباشد آن زیادهایست که میگیرد.
گاهى شده به هدیهاى که صاحبش از آن قصد گرفتن و پاسخ گویى به هدیه بیشترى دارد باو نیز ربا گفتهاند.
پس معنى آیه چنین خواهد بود (آنچه را که انجام دادید ربا- و تأدیه کردید- تا او سود از اموال مردم تحصیل کند پس او نزد خدا سود و پاداشى ندارد چون مقصود شخص از تأدیه آن، ثواب پروردگار نمىباشد، و اما آنچه را که بعنوان زکاه تأدیه کردید در نزد خداوند بپاداش میرسد که فرمود ده برابر پاداش دارد. اما نافع آن را «لتربوا» با تاء خوانده و معنى چنین میشود که «میخواهید زیادتى را از اموال مردم».
مقصود:
پس از پایان ذکر مشرکین خداوند وضع آنان را نسبت بطغیان در وقت نعمتها و ناامیدیشان در گرفتاریها چنین بیان فرموده.
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَهً: زمانى که به مشرکین نعمت مىفرستیم از عافیت جسم و وسعت ارزاق و دیگر نعمتها.
فَرِحُوا بِها: شادمان گردند بآن نعمتها.
وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ: و اگر بلا و عقوبتى بآنان رسد بواسطه گناهانى که انجام دادهاند و بنا بقول «جبائى» این عقوبت پاداش همان گناهان بوده و بنا بقول بعضى مقصود قحط سالى و کم آبى است که بآنان میرسد و از اینکه آن را «سیئه» نامیدهاند چون بمالکین ضرر میرساند.
إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ: در آن گاه مأیوس از رحمت پروردگار میشوند. و اینکه بما قدمت ایدیهم فرموده از باب تغلیب است زیرا بیشتر کارها را انسان بوسیله دستها انجام میدهد.
سپس خداوند بمنظور یکتا پرستى چنین فرموده:
أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ: آیا ندیدند که خداوند گسترده روزى را.
لمن یشاء: براى آنکه بخواهد.
وَ یَقْدِرُ: و ضیق میگرداند براى آنکه بخواهد بر حسب مصالح بندگان.
إِنَّ فِی ذلِکَ: البته در این گسترش و تضییق.
لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ: نشانههایى- در اثبات قدرت پروردگار- براى ملتى که ایمان بخدا دارند مىباشد.
سپس خطاب بپیامبر (ص) فرموده:
فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ: پس بخویشاوندان حقشان را بده آن را که خدا تعیین فرموده و از «مجاهد و سدى» نقل شده که مقصود خمس است. «ابو سعید خدرى» و دیگران روایت کردهاند که چون این آیه نازل شد رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه (ع) بخشیده تسلیم او کرد و از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نیز روایت شده، ولى بعضى دیگر گفتهاند مقصود خطاب عمومى به تمام مردم بوده و منظور از (قربى) نزدیکان هر شخص است و بنا بنقل حسن در این آیه امر به صله رحم گردیده است.
وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ: و به بینوا و مسافرى که در راه وامانده شده آنچه را که خدا حق آنها و واجب گردانیده تأدیه کن.
ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ: این اعطاء حقوق به مستحقینش شایسته خواهد بود براى آنان که قاصد راه خدا و رضاى اویند بى آنکه با ریا و سمعه انجام دهند.
وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: و ایشان مردم رستگار بوده و به پاداش پروردگار خواهند رسید.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فِی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ: و آنچه را که عطا کنید از ربا (هدیهها)- و بدوستان خود چیزى هدیه میدهید- بمنظور آنکه بهره بیشترى در اموال مردم برده و دوستانتان هدیه بهترى در پاسخگویى بشما بپردازند، پس آنان بهرهاى نزد پروردگار در این عمل ندارند چون این هدایا در راه خدا نبوده است.
گفته شده در معنى «ربا» مذکور در آیه دو قول است:
الف: بنا بقول «ابن عباس و «طاوس» و طبق روایتى که از امام باقر (ع) نقل شده مقصود بهرههاى حلال و هدایایى است که برده و در مقابل بیش از آن پاسخ گرفته پس این سود نه داراى ثواب و نه گناه بوده است.
ب: «حسن و جبائى» گفتهاند مقصود ربایى است که در اسلام حرام بوده و بنا بر این مثل آیه شریفه «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقاتِ» میباشد ربا را خداوند بىبهره نموده و بر صدقات میافزاید.
وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاهٍ: و آنچه را که بعنوان زکاه و حق فقراء باهلش از فقیران دادید.
تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ: که قصد دارید ثواب پروردگار و رضاى او را پس توقع پاسخ گویى و مکافات از گیرندگان ندارید.
فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ: پس این گروه فزونى گیرندگان در ثوابند که خداوند پاداش آنان را زیاد خواهد نمود. و بعضى گفتهاند که یعنى این گروه در کارهاى پسندیده مقدم بوده بسیار انجام میدهند. و بعضى دیگر گویند مقصود اینست که این گروه با دادن زکاه در دنیا بر اموال و در آخرت بر ثوابهاى خود اضافه میکنند و بر همین معنى حدیث آمده که «با پرداخت صدقات و دستگیرى از فقراء اموال شخص کم نخواهد شد».
امیر المؤمنین (ع) فرموده خداوند نماز را واجب نموده تا از خود پسندى دور شوند و زکاه را واجب نموده تا وسیله روزى گردد و روزه را واجب نموده تا مقدار اخلاص مردم را بپروردگار امتحان کند و صله رحم را واجب نموده تا عدد افراد فامیل بسیار شده- بهم پیوسته و کمک نمایند-.
و از اینکه آیه شریفه در ابتداء بشکل خطاب و سپس بشکل خبر آمده در اصطلاح ادبیات عرب خود نوعى از فصاحت بشمار میآید.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ: آن خداوند است که شما را بوجود آورده و خلق کرده سپس با انواع نعمتهاى دنیا روزیتان میدهد و بعد از آن میمیراند تا با رفتن از این جهان بثوابهاى آخرت برساند و پس از آن هم در قیامت شما را زنده میکند تا پاداش اعمالتان را بپردازد.
هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ: آیا از شرکاء شما (بتها) آنها را که عبادت کرده و خدا را کنار گذاشتهاید، کسى هست که مثل خداوند جهان نعمتى را بشما بدهد تا صلاحیت پرستش پیدا کند.
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِکُونَ: منزه و بالاتر است خداوند از آنچه را که براى او شریک قائل میشوند.
[سوره الروم (۳۰): آیات ۴۱ تا ۴۵]
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۴۱) قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ (۴۲) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (۴۳) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (۴۴) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ (۴۵)
ترجمه:
ظاهر شد تباهى در خشکى و دریا بسبب آنچه را که انجام داده دستهاى مردم تا بچشاند (این تباهى) بایشان پاداش بعض آنچه را که انجام دادهاند تا شاید که برگردند. بگو (اى پیامبر، ص، بمردم) که سیر کنید در زمین پس بنگرید چگونه بود عاقبت ملتهایى که قبلا بوده (و) بسیارى از ایشان مشرک مىزیستند. پس بگردان روى خود را بسوى دین استوار پیش از آنکه روزى که بناگزیر فرا رسیده و نتواند از خدا بگریزد. در آن روز (مردم بدستههاى مختلف) جدا میشوند. هر آنکه کافر شود پس بر خودش کفرش بوده و هر که کار شایسته انجام دهد پس براى خودشان آماده مىکنند تا پاداش دهد آنان را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده از فضل خود البته او دوست نمىدارد کافران را.
شرح لغات:
یصدعون: صدع بمعنى شکاف و تصدع بمعنى تفرق و از هم جدا شدن است و بهمین معنى شاعر استعمال کرده میگوید:
و کنا کندمانى جذیمه حقبه | من الدهر حتى قیل لن یتصدعا | |
بودیم ما دو برادر مانند دو ندیم جذیمه پادشاه حیره مدت زمانى که گفته میشد هرگز جدایى نشود بین ما اما مرگ بین ما جدایى انداخت.
مقصود:
سپس خداوند آنچه را که بر اثر دورى از خداشناسى بمردم میرسد یاد نموده میفرماید:
ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ: ظاهر شد قحطى و تباهى در خشکى و دریا زیرا چشمه ها خشکیده و دریا (ى احمر) نیز به زمینهاى مجاور نفعى نمیرساند.
بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ: بسبب گناهان و انحرافاتى که مردم قریش بنا بنقل «ابن عباس» انجام میدهند.
و مقصود از خشکى و دریاى فوق الذکر خشکى و دریاى تمام کرده زمین نیست بلکه مراد حجاز و سرزمین عربستان است که بنفرین پیامبر (ص) قحطى بوجود آمده و بقول «فراء» اشجار آن خشکیده و چشمههایى که بسوى دریا سرازیر بوده قطع گردید و این قحطى جزاى گناهانى بود که انجام داده و پاداش خود را در این جهان کشیدند. و ممکن است مقصود نابودى آنان و خرابى ساکن آنها بوسیله عذاب باشد، و این بمقتضاى حکمت و عدل پروردگار است.
بعضى گفتهاند چنان که از «ابى عالیه» نقل شده که مقصود از «البر» زمینهاى خشکى و از «البحر» دریا و مقصود از «الفساد» معصیتهاى مردم آن سرزمین است.
و از «مجاهد» نقل شده که مقصود از «الفساد» کشتن قابیل برادرش هابیل را و مراد از فساد دریا هم کشتى را بغصب ربودن و بدون رضایت صاحبش از آن استفاده کردن است. و بعضى گویند مقصود حکومتهاى ظالماند که در خشکى و دریا حاکم میباشند. و عدهاى گفتهاند فساد خشکى عبارت از ترسهایى است که بر اثر عواملى در جادهها بوجود آمده و مانع از مسافرت میشود و این خود یک نوع عذابى است که متوجه آنان شده و نمىگذارد تا بهرههایى که از مسافرت حاصل میشود متوجه آنان گردد. و مقصود از فساد دریا هم طوفانهاى بسیار است. و بعضى دیگر نظر دادهاند که مراد از «البر» مردم روى زمین و از «البحر» مقصود اشجار و مواضع سر سبز و خرم است.
البته باید دانست که «البر» از نظر ماده و اصل از البر به باء مکسوره گرفته شده که بمعنى اقدام بمصالح اجتماعى مردم و اگر از البر به باء مضمومه نیز گرفته شده باشد باز هم بهمان معنى یعنى اقدام بمصالح از نظر خوراک مردم خواهد بود.
و اما البحر در اصل لغت بمعنى شکاف بوده و دریا خود یکى از شکافهایى است که در زمین بوجود آمده و از آن آب خارج شده و تشکیل آن همه آبهاى بیکران داده است و بر سبیل مجاز بآب شور که شباهت بآب دریا دارد بحر نامیده شده و شاعر هم میگوید:
و قد عاد عذب الماء بحراً فزادنى | على مرضى ان ابحر المشرب العذب | |
آب گوارا به آب شور مبدل شده و این تبدیل و نوشیدن آب شور با من سازگار نبوده و سبب افزایش مرض من گردید.
و خلاصه «بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» یعنى آن تباهى و دگرگونى خشکى و دریا بسبب گناهانى است که مردم مرتکب شدهاند و مقصود کفر و فسق است و بعضى گفتهاند مقصود کارهاى ناپسند و معصیتها است.
لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا: تا برساند خداوند بآنان جزاء بعض گناهانشان را.
لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ: شاید براه مستقیم برگشت نمایند.
و نیز گفته شده: یعنى آنان که بعد از ایشان میآیند از گناهان بپرهیزند.
قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ: بگو اى محمد (ص) بآنان بگردید در روى زمین، و از اینکه بلفظ امر استعمال شده (سیروا) از باب عظمت مطلب است نه آنکه در واقع امر باشد. و از «ابن عباس» روایت شده که اگر کسى قرآن را قرائت کرده و بفهمد گویا تمام روى زمین را گردش نموده است زیرا در او اخبار تمام ملتها و امتها، وجود دارد.
فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلُ: تا پس بنگرید که عاقبت مردم گذشته چگونه بوده و ملوک جبار و قرونى که مردم معصیتکار بودند چگونه مورد عذاب پروردگار واقع شدند و کاخهاى آنان با خاک یکسان و مبدل به گور آنان شد، سپس بیان فرمود که این هلاکت نتیجه اعمال زشت آنان بوده چنین میفرماید:
کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکِینَ: بسیارى از آنان براى خدا شریک قرار داده و غیر او را مىپرستیدند.
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ: پس بگردان روى خود را و مستقیم باش بسوى دین استوار و مستقیمى که شخص را به بهشت میرساند- و آن اسلام و آئین خدا- شناسى است- و هرگز باین طرف و آن طرف تمایل نکن تا با انتخاب آن دین مستقیم به بهشت پروردگار رسى و این نظیر آیه شریفه «ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» و آیه شریفه «تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ» است.
مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ: قبل از آنکه روز قیامت رسد که باز گردانیدن او از خدا ممکن نباشد یعنى کسى نتواند از آمدن آن روز مانع شود.
یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ: در آن روز مردم از هم جدا شده گروهى در بهشت و گروهى در جهنم بنا بقول «قتاده و دیگران» خواهند بود.
مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ: هر که کافر شود پس عقاب و عذابش متوجه خودش میشود.
وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ: و هر که کار شایسته انجام دهد پس براى خویشتن جایگاه مىسازند و ثواب عمل بخود آنها میرسد و با عمل پاکیزه قبر خود را مفروش و قیامتش را آراسته است.
«منصور بن حازم» از امام صادق (ع) روایت کند فرمود: اعمال شایسته و پاکیزه شخص قبل از او ببهشت رفته تا جایگاه او را در بهشت آماده سازد و از صاحبش پذیرایى کند چنان که خدمتکار یکى از شما فراشتان را بگستراند.
لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ: تا پاداش دهد افرادى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته مینمایند و آن پاداش بمقدار استحقاق آنها و با فضل پروردگار قدرى زیاده میگردد. و بعضى گفتهاند که این پاداش عمل اصولا باعتبار تفضل پروردگار است زیرا او بندگان را خلق کرده و هدایت به ثواب نموده و موانع از جلو پاى آنان بر میدارد تا شایستگى و استحقاق ثوابهاى او را پیدا کنند. و بعضى دیگر گفتهاند که مقصود ثواب و پاداش دائمى پروردگار است.
إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ: البته او کافرین را دوست داشته و تکریم نمىنماید بلکه عذاب را براى آن دسته مهیا فرموده است.
[سوره الروم (۳۰): آیات ۴۶ تا ۵۰]
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۴۶) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ (۴۷) اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (۴۸) وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ (۴۹) فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۵۰)
ترجمه:
و از آیتهاى او است که مىفرستد بادها را بشارت دهنده (بآمدن باران) تا آنکه بچشاند بمردم از رحمت خویش و تا روان شود کشتى بفرمانش و تا بجوئید (بهرهمند شوید) از فضل پروردگار شاید شما شکر گذارى نمائید. و البته پیش از تو (اى محمد، ص) پیامبرانى بسوى ملتهایشان فرستادم پس با دلیلهایى نزدشان آمدند (و متأسفانه انکار پیامبران نموده) پس انتقام گرفتیم از آنان که گناه کردند و بر ما است یارى نمودن مردمى که ایمان آورندگانند. خدا است آنکه میفرستد.
بادها را تا برانگیزند ابر را پس پهن کند در آسمان هر گونه که مىخواهد پس میگرداند پاره پاره مىبینى قطرات باران که بیرون میآید از وسطهاى آن برساند به باران هر که را از بندگانش که میخواهد در آن گاه ایشان شادمان میشوند. و اگر چه ایشان پیش از آنکه باران فرستاده شود نومیدگانند. پس بنگر به آثار رحمت خدا که چگونه زنده کند زمین را پس از مردنش البته او زنده کند مردگان را (در قیامت) و او بر هر چیز توانا است.
قرائت:
کسفا: «ابو جعفر و ابن ذکوان» آن را با «سین» ساکنه و بقیه با فتحه خواندهاند و پیش از این بحثش گذشت.
الى آثار: «ابن عامر» و تمامى اهل کوفه بجز «ابى بکر» آن را بصیغه جمع و بقیه «اثر» مفرد خواندهاند.
من خلاله: از على «ع» و نیز از «ابن عباس و ضحاک» نقل شده که آنان «من خلله» بدون الف میخواندند.
کیف یحیى الارض: «جحدرى و ابن سمیفع و ابن حیات» آن را با تاء «کیف تحیى» خواندهاند.
دلیل:
آثار: «ابو على گوید» دلیل آنکه بمفرد «اثر» خوانده براى آنست که مضاف به کلمه «رحمه» و آن مفرد است البته باعتبار معنى میتوان جمع باشد چون رحمت پروردگار بسیار و نظیر آیه شریفه که فرمود «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها» میباشد.
یُحْیِ الْأَرْضَ: دلیل خداوند «تحیى الارض» با تاء آنست که فاعل فعل ضمیر عاید به «اثار» و اگر با یاء خوانده شود ضمیر فاعلى عاید به اللَّه خواهد بود.
مِنْ خِلالِهِ: دلیل خواندن «خلل» آنست که او مفرد خلال بوده و ممکن است خلال هم خود مفردى باشد بعد از خلل، براى آن ماده. و اینکه در ادبیات عرب جایز شمرده شده ترکیب مثل «اثر رحمت اللَّه کیف تحیى» که با تاء خوانده شود چون گاهى اثر قائم مقام رحمت میشود و میگویند «رایت علیک النعمه» و نیز گویند «رأیت علیک اثر النعمه» و این استعمال تنها در این مورد است و ما در نظائرش مثل «اما ترى الى غلام هند کیف تضرب زیدا» جایز نیست. زیرا غلام هند بجاى هند تلفظ نشده یعنى از هند بغلام آن تعبیر نمیشود.
اعراب:
وَ لِیُذِیقَکُمْ: عطف بر معنى مبشرات و در تقدیر لیبشرکم بها و لیذیقکم میباشد.
کَیْفَ یَشاءُ: در تقدیر اى مشیئه یشاء و بنا بر این «کیف» مفعول مطلق براى «یشاء» خواهد بود.
کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ: ممکن است کیف محلًا منصوب بوده و حال براى یحیى و ضمیر مستتر در آن صاحب حال باشد و یا حال براى الارض شود و تقدیر کلام «ا مبدعاً یحیى الارض ام لا» و یا «أ مبدعه یحیى الارض ام لا» خواهد بود و ممکن است منصوب بنا بر مصدریه بوده و جمله حال باشد در معنا نه لفظ و تقدیر «أى احیاء یحیى- الارض» خواهد بود و بنا بقول «ابن جنى» از اینکه حال براى معنى گرفتیم نه لفظ چون که بحسب لفظ کیف استفهام بوده در صورتى که حال در حقیقت خبر است و این دو متقابل یکدیگرند و بنا بر حال تقدیر کلام «فانظر الى آثار رحمه اللَّه محییه للارض» خواهد بود نظیر گفتار شاعر:
ما زلت اسعى بینهم و اختبط | حتى اذا جاء الظلام المختلط | |
جاءوا بضیح هل رأیت الذئب قط |
مرتب بین آنان میرفتم و غذا میخواستم آن قدر معطل کردند تا اینکه تاریکى شب فرا رسیده و با سفیدى روز بهم پیوسته شد آن وقت ظرف شیرى آوردند هرگز تو گرگ را دیدهاى که رنگش خاکسترى است آنان هم در ظرف شیر بس آب ریخته بودند همان رنگ گرگ را داشت.
که در شعر «هل رایت الذئب» جمله مستقل و در معنى صفت براى «ضیح» بوده و در تقدیر «بضیح یشبه لونه لون الذئب» میباشد.
مقصود:
چون در گذشته خداوند وعده و وعیدها نسبت به پاداش عمل داده بود گویا شخصى پرسش کند چه باعث میشود که خداوند پاداشهاى خیر میدهد؟ در جواب گفته شود علت عبادت پروردگار است و حقیقت عبادت شناخت او و حقیقت شناخت او در اعمال انسان ظاهر میشود.
سپس میفرماید:
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ: و از کارهایى که دلیل بر وجود و قدرت پروردگار است اینست که او میفرستد بادها را تا بشارت به آمدن باران میدهد زیرا آمدن بادهاى تند حکایت از تغییر هوا و آمدن ابرهاى باردار میکند و مقصود از فرستادن بادها حرکت دادن آنها بجهات چهارگانه که گاهى از جنوب بشمال و یا از مغرب بمشرق و گاهى بعکس خواهد بود بر اساس آنچه را که خدا مصلحت میداند.
وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ: و تا آنکه برساند بشما از رحمت و نعمت خویش و آن باران آسمان است و مجموع کلام در تقدیر چنین است که باد را براى بشارت و رسانیدن رحمت میفرستد.
وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ: و تا آنکه بحرکت در آید کشتى دریا- با وزش باد و حرکت بادبانها تا کشتى حرکت کند- بامر پروردگار جهان.
وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ: تا بجوئید و با حرکت کشتى و مسافرت دریا و دیگر آمدن باران و روئیدن گیاه و مزارع از فضل پروردگار بهرهمند شوید.
وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ: و تا شاید شکرانه نعمتهاى خداوند بجاى آورید.- و ذکر «لعلکم» در اینجا بعنوان دلجویى و دعوت بشکر گزارى است مانند آیه شریفه «مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً» کیست که با کمکهاى خود بخدا قرضى نیکو دهد.
و سپس براى آرامش و نوازش روح پیامبر میفرماید:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلًا إِلى قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ: و البته تحقیقاً پیش از تو اى محمد (ص) پیامبرانى فرستادیم بسوى ملتهاى آنان پس با دلیلها و معجزههاى روشنى آمدند.
فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذِینَ أَجْرَمُوا: در اینجا تقدیرى در کلام است و در اصل «فکذبوهم و جحدوا بآیاتنا فاستحقوا العذاب» یعنى پس ملتهاى آنان انکارشان نموده و نشانهاى ما را نیز انکار کردند و بالنتیجه مستحق عذاب شده و از ملت مجرم و گناه کار انتقام گرفتیم.
وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ: و بر ما لازم است که مؤمنین را یارى کنیم و مقصود رنجها و عذاب را از آنان دور و بر دشمنان غالب مىسازیم.
«ام درداء» از رسول خدا (ص) روایت کند که حضرت فرمود: هیچ انسانى نیست که عرض و ناموس مسلمان دیگرى را حفظ کند مگر آنکه خداوند در قیامت آتش دوزخ را از او حفظ خواهد کرد و سپس این آیه قرائت فرمود وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ- الْمُؤْمِنِینَ.
اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً: خدا است که مىفرستد باد را تا بر انگیزد ابر را و در اینجا آنچه را که قبلا بطور اجمال فرموده تفصیلا بیان میکند.
فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ: پس پهن کند ابر را خداوند در آسمان بهر- گونه که خواهد باندازه یک روز راه پیمایى یا بیشتر و بهر طرف که او بخواهد از جهات چهارگانه ابر حرکت میکند و بآن مکان و شهر که منظور پروردگار است میرسد.
وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً: و قرار میدهد آن ابر را قطعه قطعه بنا بقول «قتاده» و اما طبق قول «جبائى» ابر را متراکب و طبقات متعدد نموده تا ضخیم گردیده انبوه شود. ولى «ابى مسلم» گوید که مقصود قطعات مختلف ابر است که نور خورشید را مىپوشاند.
فَتَرَى الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ: پس مىبینى قطرات باران را که از وسطهاى آن خارج میشود.
فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ: پس هنگامى که برساند (رحمت خویش را) بوسیله باران بهر کس از بندگان خود که خواهد آن وقت است که شادمان شده و بیکدیگر بشارت باران را میدهند- تا زمینها سیراب و صاحبان آن بلکه تمام مردم آن سامان از نعم او بهرمند شوند-.
وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسِینَ: و اگر چه ایشان پیش از آنکه باران ببارد مأیوس از ریزش باران بوده باشند، چنین از «قتاده» تفسیر شده.
و از «اخفش» آمده که تکرار لفظ «من قبل» براى تأکید است، و بعضى هم گویند که (من قبل) اول اشاره به یأس آنان قبل از نزول باران و «من قبل» دوم اشاره به قبل از وزیدن باد میباشد.
فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها: پس بنگر بسوى اثرهاى رحمت پروردگار که چگونه حیات مىبخشد زمین را تا آنکه درختان و چراگاهها سر سبز شده بعد از آنکه خشک گردیده و همانند مردگان دیده میشد.
در این آیه خداوند خشک سالى زمین را بمنزله مرگ و سرسبزى آن را بمنزله حیات جلوه داده است.
إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتى: البته خداوند در آخرت مردگان را زنده مینماید.
وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ: و او بر هر چیز قادر است و تفسیر این جمله قبلا گفته شد.
[سوره الروم (۳۰): آیات ۵۱ تا ۵۵]
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (۵۱) فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ (۵۲) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (۵۳) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ (۵۴) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (۵۵)
ترجمه:
و اگر بفرستیم بادى را پس ببینند آن (سبزهها) را زرد شده هر اینه میگردند بعد از آن همه شادمانى کفران کنندگان پس تو (اى پیامبر، ص) نتوانى افراد مرده را بشنوانى و نه افراد کر را سخنى، در آن هنگام که برگردند (از تو) پشت کنندگان. و نیستى تو (اى پیامبر، ص) راهنماى کوران از گمرهى آنان و نتوانى بشنوانى (سخنت را) مگر به آنانکه بخواهند ایمان بآیات آورند پس ایشان تسلیم شوندگانند. خداوند است که خلق نموده شما را از سستى سپس قرار داده بعد از سستى توانایى سپس قرار داده از بعد توانایى سستى و پیرى میآفریند آن نوع که خواهد و او داناى توانا است. و روزى که ساعت (قیامت) بپا شود سوگند یاد میکنند گنهکاران که درنگ نکردند جز یک ساعت اینچنین بودند (در دنیا) که دروغ میگفتند.
قرائت:
و لا تسمع الصم الدعاء: «ابن کثیر و عباس» از «ابى عمر» نقل کرده که او «لا یسمع» قرائت نموده و بقیه «لا تسمع» خواندهاند و در سوره نمل اشاره باین مطلب شد.
من ضعف: «عاصم و حمزه» آن را به «ضاد» مضمومه و دیگران با فتحه خواندهاند و در سوره انفال هم باین موضوع اشاره شد.
اعراب:
لَئِنْ أَرْسَلْنا: جواب شرط در اینجا محذوف شده زیرا با جواب قسم بى نیاز از او میشویم و «ظلموا» بمعنى «لیظلن» بوده چنان که «ارسلنا» بمعنى «نرسل» است و بنا بر این (لظلوا) هم جواب قسم و هم جواب از شرط واقع شده بلکه در قسم سزاوارتر بوده چون او مقدم بر شرط است و اگر بخواهیم شرط مقدم باشد تقدیر کلام «ان ارسلنا ریحاً فظلوا و اللَّه یکفرون» خواهد بود.
«اهل بصره» لام در «لئن» را لام توطئه قسم نامیده و «اهل کوفه» آن را لام انذار قسم مىنامند. و معنى «لظلوا» آنست که در اول روز که هنگام ظل و سایه خورشید است کفران نعمت کنند.
مقصود:
سپس خداوند توبیخ نموده افرادى را که کفران نعمت کنند و چنین میفرماید:
وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا رِیحاً: و اگر فرستادیم بادى را که سرد بوده تا آن اشجار و سبزهها را زرد و خشک نماید.
فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا: پس دیدند گیاهان و مزارعاى که همه از آثار رحمت پروردگار بود، زرد شده و با آمدن فصل سرما حالت سبز و خرمى را از دست داده.
بعضى گویند (هاء) ضمیر و به (سحاب) که در آیات پیش بوده راجع میشود یعنى دیدند که ابرها زرد شده و چون چنین شود دیگر باران نخواهد داشت.
لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ: گردیدند بعد از شادمانى و امیدوارى بآمدن باران کافران بنعمت خدا و کافر به پروردگار جهان میشوند و بآنچه را خداوند حکیم خواسته راضى نشده و باو نسبت جهل میدهند- چرا گیاهان سر سبز و درختان بارور زرد شد و از آن طراوت خارج گردید و اصولا چرا فصل سرما رسید- اما نمىدانند که خداوند، حکیم بوده و آنچه را که صلاح و خیر است انجام میدهد تا مردم از نعمتها شکر گذارى نموده بیدار باشند.
سپس خداوند خطاب به پیامبر (ص) نموده و در باره این مردم جاهل چنین میفرماید:
فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى: پس تو اى محمد (ص) نتوانى مردگان را بشنوانى- آنکه قلب و روحش مرده-.
وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ: و نتوانى به کران که اصلا سخنى نمىشنوند کلام خود و سخن حق را بشنوانى و خداوند تشبیه نموده وضع کفار را به شخص مرده یا کر که نه تفکر و تدبر در سخن پیامبر نموده و بلکه اصلا حاضر نیست سخنى را از او بشنود پس همانند کران و مردگاناند.
إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ: در این هنگام آن کافران از دلائل ما برگشت نموده و بگمراهى پیشین خود قیام کنند و از راه تکامل معنوى باز بایستند.
وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ: و نیستى تو اى پیامبر (ص) راهنماى کوران که آنان را از گمراهیشان هدایت کنى. در اینجا آنان تشبیه به کوران شده- و کسى که خود را همانند نابینا قرار دهد و نخواهد از حقایق بهر گیرد- چگونه پیامبر او را بینا سازد.
إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا: نتوانى بشنوانى کلام خود را مگر بآنان که ایمان بآیات ما آورده و میخواهند که از رهنمایىهاى ما بهرمند شده تصدیق نمایند.
فَهُمْ مُسْلِمُونَ: پس ایشان تسلیم شونده و مطیع پروردگار میباشند.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ: خداوند است که شما را خلق نموده از سستى و مقصود از نطفهها است و ممکن است مقصود زمان کودکى باشد که قادر هیچگونه فعالیتها نمىباشند.
ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّهً: سپس قرار داده پس از سستى و ناتوانى قوت و توانایى و مقصود دوران جوانى و بهار توانایى است.
ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَهً: سپس قرار داده پس از توانایى سستى و پیرى که حالت کهولت و دوران پیرى سر رسیده است.
یَخْلُقُ ما یَشاءُ: خداوند میآفریند آن را که میخواهد و بهر طور که اراده کند- و این خود کاشف از حکمت پروردگار جهان است-.
وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ: و او داناى مصالح بندگان بوده قادر است آنچه را که طبق مصلحت انجام میدهد.
سپس بروز قیامت اشاره نموده چنین فرماید:
وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ: و روزى که قیامت بپا شود سوگند یاد کنند گنهکاران.
ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَهٍ: که در قبرها تنها یک ساعت بیش بسر نبردند چنان که این تفسیر از «کلبى و مقاتل» نقل شده، و بعضى گفتهاند یعنى سوگند یاد کنند که در دنیا جز یک ساعت بیش نبودیم، و «جبائى» گوید یعنى بعد از عذاب قبر بیش از یک ساعت توقف نکردیم که قیامت شروع شده.
اشکال: چگونه در قیامت سوگند دروغ یاد کنند با آنکه در آن روز همه چیز آشکار و حقیقت امر روشن و ضرورى است.
در پاسخ این اشکال سخنانى گفته شده است:
الف: ابو على و ابو هاشم گفتهاند: آنان بر طبق گمان خود سخن گفتهاند زیرا بگمان خود بیش از یک ساعت در قبر نبودند.
ب: چون در قیامت واقع شوند و آن همه وحشتها و بررسى اعمال با عدل پروردگار را در مقابل خود مىبینند، آن وقت دنیا در نظرشان یک ساعت جلوه میکند و در افسوساند که چرا بدنیا مشغول و از امر آخرت باز ماندند.
ج: ابو بکر بن اخشید گوید: این قسم دروغ «که بیش از یک ساعت در قبر نبودیم» ممکن است هنگام بیرون آمدن از قبر و پیش از کمال عقلشان (و بخود آمدن آنان) بوده باشد.
کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ: اینچنین در دنیا هم دروغ مىگفتند و یا مقصود آن باشد که اصرار بر جهل خود داشته و از حقایق دو جهان باز مىماندند.
در اینجا باید گفت که باین آیه براى نفى عذاب قبر نمىتوان استدلال کرد زیرا چنان که گفتیم یکى از معانى در اینجا آنست که «گویند پس از عذاب قبر بیش از یک ساعت توقف نکردیم».
[سوره الروم (۳۰): آیات ۵۶ تا ۶۰]
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (۵۶) فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۵۷) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (۵۸) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۵۹) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ (۶۰)
ترجمه:
و گفتند آنان که دانش و ایمان بایشان داده شده (بمجرمین) که درنگ نمودید (در قبر یا دنیا و) در کتاب خدا (درنگتان معلوم بوده) تا روز برانگیخته شدن پس امروز روز بر انگیخته شدن (یعنى قیامت) است و لکن شما نمىدانستید. پس در آن روز نفعى نرساند بآنان که ستم نمودهاند عذرهایشان و نه ایشان به برگشت خوانده میشوند. و تحقیقاً براى مردم در این قرآن مثل زدیم (و گفتیم) از هر مثلى (تا آگاه شوند) و اگر بیاورى ایشان را به آیتى هر اینه آنان که کافر شدند گویند نیستید شما مگر دارندگان آئین باطل. اینچنین خداوند مهر نهاده بر قلبهاى آنان که نمىدانند.
پس تو (اى محمد، ص) صبر کن البته وعده خداوند راست بوده و نتوانند کوچک و نابودت نمایند آنان که یقین ندارند.
قرائت:
لا ینفع: «اهل کوفه» آن را با یاء و دیگران با تاء «لا تنفع» خواندهاند و در سوره «حم المؤمن» نیز در لا ینفع این دو قول آمده و آنجا «نافع» نظر اهل کوفه را پذیرفته است.
دلیل:
«ابو على» گوید «لا تنفع» بهتر و صحیحتر است زیرا فاعلش «معذرتهم» بوده و او لفظاً مؤنث و مقتضى تأنیث فعل میباشد و اما آنان که «لا ینفع» خواندهاند گویند که فاعل مؤنث مجازى بوده و بین او و فعل فاصله شده و با این ترتیب بهتر است که فعل مذکر خوانده شود.
مقصود:
سپس خداوند از گفتار علماء با آنان، در آن روز خبر داده میفرماید:
وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ: و- بمجرمین- گفتند آنان که علم و ایمان داده شدهاند و از راه دلائل موجوده و دقت در آنها بیقین رسیده و ایمان به پروردگار جهان آوردند و تصدیق پیامبر (ص) نمودند.
لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ: درنگ کردید در قبرهایتان که ثابت و نوشته شده در کتاب پروردگار و بعضى گویند مقصود علم پروردگار است نظیر آیه شریفه «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» یعنى از دنبال آنان- پس از دنیا- آتش دوزخ بوده تا روزى که در قیامت برانگیخته شوند، و آن روز علمش در نزد خداوند است.
إِلى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ: تا روز برانگیخته شدن- و آن روز قیامت است-.
گفته شده مقصود از «علماء» در این آیه ملائکهاند و بعضى به پیامبر وعدهاى به مؤمنین از مردم تفسیر نمودهاند.
و بعضى گفتهاند در آیه تقدیم و تأخیرى واقع شده و در اصل «الذین اوتوا العلم فى کتاب اللَّه و الایمان لقد لبثتم الى یوم البعث» میباشد یعنى افرادى که از مردم داراى علم بودند در کتاب خدا و ایمان دارند آنان گویند بمجرمین که درنگ کردید در قبرها تا روز بر انگیخته شدن، و اکنون همان روز بر انگیخته شدن یعنى روز قیامت است که شما در دنیا انکار مینمودید و بنا بقول «زجاج» مقصود از کتاب اللَّه در اینجا علم خداست که در لوح محفوظ است.
وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ: و لکن شما در دنیا عالم بوقوعش نبوده- یقین بآن نداشتید- و اکنون هم که یقین پیدا کردید دیگر سود نخواهد داشت لذا میفرماید:
فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ: پس در آن روز عذرهاى مردمى که در دنیا با کفر و انواع گناهان ظلم بنفس نمودهاند فایدهاى بحالشان نخواهد داشت پس نتوانند عذرى بیاورند و اگر هم عذرى آوردند- براى کفر و آن همه گناهان- پذیرفته نمیشود.
وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ: و نه ایشان به برگشت خوانده میشوند زیرا دیگر در آن روز از آنان خواسته نمیشود که بحق برگردید از کفر صرف نظر نمائید- چون قیامت روز پاداش بوده نه روز عمل-.
وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ: تحقیقاً مثل زدیم براى مردم در این قرآن از هر مثلى و در بیان مثلهایى که آنان را به توحید پروردگار و ایمان بخدا دعوت کند، اصرار نمودیم.
وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ: و اگر بیاورى تو- اى پیامبر (ص)- ایشان را به معجزه ظاهرى که بتو پیشنهاد کردهاند.
لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ: هر آینه افرادى که کافر شدند گویند که نیستید شما مگر اصحاب اباطیل که آئینتان باطل و گفتارتان نادرست است و این سخن در حقیقت اخبار از دشمنى و تکذیب آنان را نسبت بآیات پروردگار ثابت مىکند.
کَذلِکَ: مانند این افراد که خداوند بر اثر معاصى و کفر آنان بر قلبها و فکرهایشان مهر نهاده و پرده کشیده است.
یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ: مهر نهاده- و پرده کشیده- خداوند بر قلب و فکر مردمى که یقین به خداوند هستى نداشته و نخواستهاند از آئین یکتا پرستى بهرهمند شوند.
در سوره بقره تفسیر «طبع و ختم» گفته شد.
فَاصْبِرْ: پس صبر کن تو اى محمد (ص) بر اذیتهاى این ملت کافر که بر کفر و آئین باطل خود اصرار مىورزند.
إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌ: البته وعده خداوند راست بوده، دشمنان را عذاب نموده شکست میدهد و یاران تو را پیروز نموده، آئینت را استوار خواهد داشت.
وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ: و نتوانند تو را کوچک شمرده نابودت کنند مردمى که به قیامت و حساب آن یقین ندارند، ایشان مردمى شکاک و گمراهند.
و از «جبائى» آمده که مقصود آنست که انحراف و اصرار آنان بر کفر موجب نشود تو غضب کنى و بر خلاف آنچه را که مأمور به صبر هستى اقدام نمایى (و براى آنان عذاب طلب کنى).
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۱۹، ص: ۱۵۷