الدخان - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الدخان ۴۱ الی ۵۰

سوره دخان- آیات ۴۱- ۵۰

[سوره الدخان (۴۴): آیات ۴۱ تا ۵۰]

یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۱)

إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۴۲)

إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ (۴۳)

طَعامُ الْأَثِیمِ (۴۴)

کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (۴۵)

کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (۴۶)

خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ (۴۷)

ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ (۴۸)

ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (۴۹)

إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (۵۰)

ترجمه آیات:

۴۱- روزى که هیچ دوستى دوست خود را بى‏نیاز نخواهد ساخت، و هیچکس یارى نخواهد شد.

۴۲- مگر کسانى که خداوند بآنان رحم کند، که او عزیز و رحیم است.

۴۳- که براستى درخت زقّوم.

۴۴- خوراک افراد بسیار گنهکار است.

۴۵- که همانند فلزّ گداخته در دلها میجوشد.

۴۶- آن گونه که آب داغ میجوشد.

۴۷- او را بگیرید و در وسط آتش جهنّم افکنید.

۴۸- و سپس از آب فوق العاده جوشان روى سرش ریزید.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۲، ص: ۳۱۶

۴۹- عذاب را بچش که تو عزیز و حکیم هستى.

۵۰- این همان جهنّمى است که در آن شک داشتید.

(ده آیه است)

قرائت آیات:

یغلى- اهل مکّه و حفص و رویس یغلى با یاء خوانده‏اند، و دیگران تغلى با تاء قرائت کرده ‏اند.

فاعتلوه- اهل کوفه و ابو جعفر و ابو عمرو فاعتلوه بکسر تاء و بقیّه بضمّ تاء خوانده ‏اند.

انّک- کسایى بتنهایى ذق انّک بفتح همزه و بقیّه بکسر آن قرائت نموده ‏اند.

دلیل قرائت:

هر کس تغلى با تاء خوانده است ضمیر را به شجره برگردانده است که گویا درخت میجوشد، و هر کس یغلى با یاء خوانده است ضمیر آن را به طعام برگردانده است که در لفظ مذکّر است هر چند در معنى طعام همان شجره است و یَعتِل و یَعتُل مانند یعکف و یعکف و یفسق و یفسق است در اینکه دو لغت میباشند و فاعتلوه یعنى او را با زور و جبر بکشید.

و هر کس انّک بکسر قرائت کرده معنى آیه اینست: «بچش که تو به خیال خودت عزیز و حکیم هستى» و هر کس انّک بفتح خوانده است یعنى چون عزیز و حکیم هستى بچش.

معنى آیات:

پس از آنکه خداوند یادآورى کردند که روز قیامت وعده‏گاه بندگان‏ است، و آنان را در آن روز محشور میگرداند، در مقام بیان و توضیح این روز بر آمده میفرماید:

(یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً) مولى عبارتست از دوستى، که معمولا بیارى دوستش مى‏شتابد، و در این قسم پسر عمو، و یاور و هم سوگند انسان و دیگران که داراى چنین صفتى هستند وارد میشوند.

یعنى: این روز روزى است که هیچ دوستى دوست خود را بى‏نیاز نخواهد ساخت، و نمیتواند عذاب خدا را از او دور سازد.

(وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ) و هیچکس یارى نخواهد شد، و این قسمت از آیه با آنچه که بیشتر مسلمین در مورد شفاعت قائل هستند منافاتى ندارد، زیرا شفاعت که بوسیله پیامبر خدا (ص) و ائمّه اطهار (ع) و مؤمنین انجام میگیرد با اجازه خدا است، بنا بر این معنى آیه اینطور خواهد شد هیچکس حق ندارند که عذاب الهى را از آنان دور سازد، و آنان را یارى کند بدون آنکه از خدا اجازه داشته باشد.

و این قسمت را که ما بآن اشاره کردیم در آیه بعدى بعنوان استثناء کسانى را مورد رحمت دانسته میفرماید:

(إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ)[۱] یعنى غیر از کسانى از مؤمنین که خداوند به آنان رحم فرموده است، که اینگونه افراد یا از اوّل عذابشان ساقط میشود

یا آنکه خداوند اجازه میدهد تا افرادى که داراى درجه و منزلتى هستند در باره آنان شفاعت کنند، و بدینوسیله عذاب آنان ساقط گردد.

(إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) یعنى: خداوند در انتقام گرفتن از دشمنانش عزیز) پیروز و نسبت به مؤمنین (رحیم) مهربان است.

سپس خداوند فرق بین این دو دسته را بیان کرده میفرماید:

(إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ) تفسیر آن در سوره صافّات گذشت‏[۲].

(طَعامُ الْأَثِیمِ) اثیم یعنى: شخص گناهکار، و اینجا منظور از آن ابو جهل است، و روایت شده است براى ابو جهل خرما و کره آوردند آنها را با هم خورد و گفت: این همان زقّومى است که محمّد ما را از آن میترساند، و ما اینک دهان خود را از آن پر میکنیم، سپس خداوند فرمود:

(کَالْمُهْلِ) که عبارتست از مس گداخته یا سرب گداخته یا طلا و نقره گداخته.

و بعضى هم گفته‏ اند مهل عبارتست از کثافات رسوب کرده روغن گداخته.

(یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ) یعنى: هنگامى که زقّوم، وارد شکمهاى اهل جهنّم شد مانند آب جوش که با شدّت حرارت داده شده باشد در شکمشان میجوشد.

ابو على گوید: نمیشود این طور معنى کنیم که مهل در شکمها میجوشد زیرا مهل بعنوان تشبیه در ذوب شدن آن آمده است، بنا بر این مهل در شکم نمى‏جوشد بلکه آن خوراک زقّوم مانند مهل «مس گداخته» و مانند آب جوش در شکم میجوشد.

(خُذُوهُ) یعنى به مأمورین جهنّم گفته میشود این گناهکار را بگیرید.

(فَاعْتِلُوهُ) یعنى او را هل دهید، و با زور و جبر بطرف جهنّم گسیل دهید، و از این قبیل است گفته شاعر عرب.

(فیا ضیعه الفتیان اذ یعتلونه‏ ببطن الرّى مثل الفنیق المسدّم)[۳]

یعنى: (واى بر آن جوان از دست رفته‏اى که او را همچون شترهاى بد روى خاک کشان کشان میبرند).

و از مجاهد نقل کرده‏اند که «فاعتلوه» یعنى او را روى خاک انداخته کشان کشان ببرید طورى که صورتش بخاک مالیده شود.

(إِلى‏ سَواءِ الْجَحِیمِ) از قتاده است یعنى: او را بوسط جهنّم ببرید و اینکه وسط چیزى را «سواء» گویند بعلّت آنست که فاصله وسط با اطراف آن، مساوى است، و سواء بمعنى عدل است.

(ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ) مقاتل گوید: خزانه دار جهنّم آبى جوشان از روى سر آنان عبور میدهد که در اثر آن مغز سرشان میجوشد.

(مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ) حمیم آبى است که در منتها درجه حرارت است و خازن جهنّم بآن گنهکار میگوید:

(ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ) یعنى: این عذاب را بچش که تو با عزّت و بزرگوار هستى! زیرا این جهنّمى در دنیا میگفته است من عزیزترین فرد این وادى و بزرگوارترین آنان هستم، همین فرشته عذاب باو میگوید:

اى کسانى که خودت را عزیز و بزرگوار من پنداشتى اینک عذاب الهى را بچش! بعضى هم گفته‏اند این جمله در معناى نقیض است و مثل آنست که به او گفته باشند، اى ذلیل و پست بچش! ولى بعنوان مسخره و استخفاف باین طریق گفته شده است.

بعضى هم گفته‏ اند یعنى: تو در میان قومت عزیز و بزرگوار بودى ولى این عزّت و بزرگوارى بدردت نخورد[۴].

(إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ) یعنى: سپس به آنان گفته میشود که:

این عذاب همان است که در دنیا نسبت به آن شک داشتید.

______________________________

[۱] بروایتى که در پاورقى« إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ» آورده‏ایم رجوع کنید، طبق این روایت« إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ» استثناء از« لا یُغْنِی مَوْلًى» است یعنى:

کسى قدرت بى‏نیاز کردن ندارد مگر آنها که خدا حق شفاعت به ایشان داده باشد.

[۲] رجوع شود به جلد ۸ عربى ص ۴۴۵ تفسیر آیه ۶۲ سوره صافّات.

[۳] شاهد در این شعر بر سر جمله« یعتلونه» است که بمعنى به زور بردن و روى خاک کشیدن آمده است.

[۴] نور الثّقلین ج ۴ ص ۶۳۰ بنقل از جوامع الجامع روایت شده است که:( ابو جهل برسول خدا( ص) میگفت: میان این دو کوه از من عزیزتر، و بزرگوارتر وجود ندارد)

 

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=