الشوری - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره شورى

سوره شورى- ۴۲ آیات ۱- ۵

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱ تا ۵]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

حم (۱) عسق (۲) کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳) لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ (۴)

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۵)

 

ترجمه آیات:

بنام خداوند رحمان و رحیم ۱- حم ۲- عسق.

۳- خداوند عزیز و حکیم بدین ترتیب بر تو و بر کسانى که پیش از تو بوده‏اند وحى میفرستد.

۴- آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او بوده او است والاى با عظمت.

۵- آسمانها نزدیک است از بالا شکافته شوند، و فرشتگان بتسبیح و حمد پروردگارشان مشغولند، و براى کسانى که در زمین هستند آمرزش میخواهند آگاه باشید که خداوند آمرزنده و مهربان است.

 

قرائت آیات:

ابن کثیر یوحى الیک بفتح حاء خوانده و بقیه یوحى بکسر حاء قرائت نموده‏اند، و در قرائتهاى شاذ و نادر بروایت اعمش از ابن مسعود رسیده است که حم سق بدون عین قرائت کرده است.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: هر کس یوحى را بفتح حاء خوانده فعل را مبنى للمفعول به خوانده و این داراى دو احتمال است:

۱- معنى این باشد که این سوره بر تو وحى شده است همانگونه که قبلا بکسانى پیش از تو وحى شده، و خیال کرده‏اند که این سوره بر پیامبران پیشین وحى شده است.

۲- اینکه جار و مجرور قائم مقام فاعل باشد، و نیز جایز است که «اللَّه العزیز الحکیم» تبیین فاعل باشد مانند «یُسَبِّحُ لَهُ فِیها» که سپس میگوید:

«رجال» مثل آنکه گفته شده است چه کسى تسبیح میکند؟ در پاسخ گفته شده است «رجال».

و کسى که یوحى الیک را بکسر حاء خوانده که فعلش مبنى للفاعل باشد اسم اللَّه را با فعل آن رفع داده است.

و امّا اختلاف قرائت قرّاء در یتفطّرن و ینفطرن و علت آن در سوره مریم گذشت.

و ابن جنّى گوید: قرائت ابن مسعود «حم سق» بدون عین مؤید اینست که رمزهاى ابتداى سوره‏هاى قرآن تنها یک نوع فاصله میان سوره‏ها است، و اگر این رمزها جزء اسماء خدا بود جایز نبود چیزى از آن تحریف شود، بلکه عینا نقل میشد، و ابن عباس هم حم عسق را بدون عین قرائت میکرد، و میگفت:

سین هر فرقه‏اى میباشد، و قاف هر جماعتى میباشد.

 

معنى آیات:

(حم) قبلا تفسیرش گذشت.

(عسق) بعضى گفته‏اند علت فضیلت این سوره از میان سوره‏هاى دیگرى که حم دارد آنست که در این سوره عسق است، زیرا دیگر سوره‏ها در اوّل آن از قرآن صریحا یاد شده است، ولى در این سوره عسق آمده است که هر چند صریحا دلالت بر قرآن ندارد ولى بدلالت تضمنى بر آن دلالت دارد، و همین است معنى قول قتاده که میگوید: عسق اسمى است از اسماء قرآن.

بعضى گفته‏اند از آنجا که تنها این سوره قسمتى از معانى آن به پیامبران قبلى وحى شده است بهمین جهت چنین نامگذارى شده است.

عطاء میگوید: حروف‏ «حم عسق» حروفى است جدا جدا که هر کدام اشاره بیکى از حوادث آینده دارد، مثلا حاء اشاره بحرب و میم اشاره به تحویل ملک و عین اشاره به عدوى است که شکست خواهد خورد، سین اشاره به استئصال و گرفتارى مردم به سالهاى قحطى است مانند سالهایى که حضرت یوسف پیش بینى کرد، قاف اشاره بقدرت الهى است در پادشاهان زمین، و اقوال دیگرى در این مورد که در اوّل سوره بقره یاد آورى شده است‏[۱].

(کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ) یعنى: همانند وحى گذشته اخبار غیب و حوادثى که بعدا خواهد شد پیش از وقوع بر تو وحى خواهد شد و نیز بر پیامبران پیش از تو وحى میگردید.

از عطاء از ابن عباس نقل شده است هیچ پیامبرى نیست که بر او کتاب نازل شده باشد مگر آنکه معانى این سوره نیز بزبانهاى خودشان بر آنان نازل شده است.

و بعضى گفته‏اند یعنى: مانند این وحى که در این سوره مى‏آید خداوند بر تو وحى خواهد فرستاد، زیرا چیزى که دیده نشود و حاضر نباشد بخاطر نزدیک بودن وقتش میتوان بوسیله هذا بدان اشاره نمود، و اگر وقتش دور باشد بوسیله ذلک بدان اشاره میگردد، و معنى تشبیه در کذلک بدان جهت است که بعضى از قرآن از نظر حکمت و خوبى مانند قسمت دیگرى مى‏ماند که متضمن حجّتها و مواعظ و فوائد است.

(اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) یعنى خداوندى که شایسته عبادتست، نیرومندى که شکست ناپذیر بوده کارهایش محکم است.

(لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ) آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است، که از هر نیرومند برتر و والاتر است.

(تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ) ابن عباس و حسن گویند: یعنى:

از هیبت این گفتار مشرکین که میگویند خدا فرزند دارد نزدیک است هر یک از آسمانها از بالاى آن آسمان دیگر که پائین او است شکافته شود، از ضحاک و قتاده و زجاج نقل شده است یعنى: نزدیک است آسمانها از عظمت و جلال الهى قطعه قطعه شوند، یا از عظمت ساکنان بالاى آسمانها.

بعضى گفته‏اند مِنْ فَوْقِهِنَ‏ یعنى: از بالاى زمینها، و این بطریق تمثیل است، و معنى آنست که اگر آسمانها براى چیزى میشکافتند بخاطر این موضوع شکافته میشدند.

(وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ) یعنى فرشتگان خداوند را از صفاتى که شایسته او نیست منزه دانسته، شأن او را از انجام کارهایى که سزاوار عظمتش نیست بالا میدانند.

از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که «فرشتگان و آنان که اطراف عرش الهى هستند تسبیح و سپاس پروردگار انجام میدهند و براى مؤمنین از ساکنان زمین آمرزش میخواهند».

(أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) آگاه باشید که خداوند بخشنده و مهربان است.

 

سوره شورى- آیات ۶- ۱۰

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۶ تا ۱۰]

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ (۶) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ (۷) وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۸) أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏ وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ (۹) وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (۱۰)

 

ترجمه آیات:

۶- آنان که غیر از خدا کسانى را دوست گیرند خداوند مراقب آنان است و تو بر آنان تسلطى ندارى.

۷- و همین طور قرآنى عربى بر تو نازل کردیم تا مردم مکّه و اطراف آن را بیم دهى، و آنان را از روز قیامت بترسانى روزى که در آن شکّى نیست، و گروهى در جهنم خواهند بود.

۸- اگر خداوند میخواست آنان را امّت واحدى قرار میداد، و لکن خداوند هر کس را که بخواهد در رحمت خود وارد خواهد نمود، و ستمگران هیچنوع دوست و یاورى ندارند.

۹- کافران غیر از خدا دیگران را دوست خود گرفته ‏اند، در حالى که تنها خدا سرپرست است، و اوست که مردگان را زنده کرده و او بر هر کارى توانا است.

۱۰- درباره هر چیز که اختلاف نمودید حکمش بخدا مربوط است، اینست خدا پروردگار من که بر او توکل نموده بسوى او انابه مى ‏نمایم.

 

معنى آیات:

(وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ) آن گاه خداوند از حال کافران خبر داده که پس از ترساندن آنان به ایشان مهلت داده میفرماید: کفّار مکّه غیر از او براى خود سرپرستانى گرفتند.

(اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ) یعنى: خداوند براى آنان اعمالشان را حفظ خواهد فرمود و هیچ عملى از نظرش پنهان نخواهد ماند تا روزى آنان را بسزاى اعمالشان برساند.

(وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ) یعنى اى محمد: تو بر آنان تسلطّ ندارى و نمیتوانى آنان را جبرا وارد دایره ایمان کنى، بعضى گفته‏اند: یعنى تو بر حفظ اعمال آنان گماشته نشده‏اى، تنها تو بعنوان بیم دهنده و دعوت کننده آنان بسوى خدا در میانشان بر انگیخته شده‏اى و براى آنان راه رستگارى را بیان میکنى، یعنى: از اینکه ترا تکذیب میکنند ناراحت نشو، و این آیه نوعى تسلیت نسبت به پیامبر (ص) است.

(وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا) یعنى: همانگونه که پیش از تو براى‏ پیامبران پیشین کتابهایى را بزبان ملتشان میفرستادیم، همچنین قرآنى بزبان عرب بر تو وحى نمودیم تا مردم عرب زبان مطالب آن را درک کنند.

(لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها) یعنى تا اهالى مکّه و اطراف آن را از سایر مردم و شهرهاى دیگر زمین بیم دهى‏[۲].

(وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ) یعنى: آنان را از روز اجتماع که روز قیامت است و خداوند در آن روز اولین و آخرین و اهل آسمانها و زمینها را گرد آورد، بنا بر این یوم الجمع مفعول دوّم تنذر است و ظرف نمیباشد.

(لا رَیْبَ فِیهِ) روزى که در آن شک نیست، آن گاه خداوند مردم روز قیامت را دو دسته تقسیم کرده میفرماید:

(فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ) یعنى: دسته‏اى از آنان بوسیله اطاعتشان در بهشت هستند و دسته‏اى از آنان بخاطر معصیتشان در جهنّم هستند[۳].

(وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً) یعنى: اگر خداوند بخواهد آنان را بر دین اسلام وادار سازد که در پذیرفتن اسلام مجبور شوند این کار را خواهد فرمود، ولى از آنجا که این عمل موجب ابطال تکلیف خواهد شد، و تکلیف تنها در صورت اختیار ثابت میشود خداوند این کار را انجام نداده است، و این معنى از جبائى نقل شده است.

و بعضى گفته‏اند یعنى: اگر خداوند میخواست میان مردم در منزلت تساوى برقرار میکرد، و همگى را بهشتى مى‏آفرید، و لکن خداوند عالیترین درجه را که استحقاق ثواب است براى آنان مقرّر فرموده است.

(وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ) من یشاء یعنى هر کس را از مؤمنین که بخواهد در رحمت خود وارد میکند[۴].

(وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ) یعنى: ستمگران نه دوستى دارند که آنان را دوست دارند، و نه یاورى دارند که مانع از عذاب آنان شود.

(أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ) یعنى: کافران بغیر از خدا از میان بتان و اصنام سرپرستانى گرفته‏اند و آنان را دوست میدارند.

(فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ) یعنى: ولى کسى که براستى استحقاق ولایت دارد تنها خدا است نه دیگران، زیرا خداوند است که سود و زیان مردم در دست او میباشد.

(وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتى‏) و خدا مردگان را بمنظور پاداش و مکافات اعمالشان بر خواهد انگیخت.

(وَ هُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ) و خداوند بر هر عملى از زنده کردن مردگان و میراندن زندگان توانا است.

(وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَى اللَّهِ) یعنى آنچه را که از امور دینى و دنیایى درباره‏اش اختلاف دارید حکم آن مربوط بخدا است، زیرا خداوند است که میان افرادى که بر حق هستند و افرادى که بر باطل هستند فرق میگذارد، و براى حقداران حکم بپاداش نیک داده، افراد باطل را محکوم به مکافات و سرزنش اعمالشان میسازد.

و بعضى گفته‏اند: یعنى: بیان نیکو مربوط بخداوند است که دلیلهاى لازم را ارائه میفرماید، و بعضى هم گفته‏اند یعنى: حکم در موارد نزاع و روز قیامت مربوط بخداوند است که هر کسى را بمیزان استحقاقش پاداش میدهد.

(ذلِکُمُ اللَّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ) یعنى: اینست خدایى که پروردگار من است که در موارد اختلاف حکم میکند، در کارهاى مهم خود بر او اعتماد میکنم، و در هر کارى به او مراجعه مى‏نمایم.

 

سوره شورى- آیات ۱۱- ۱۵

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱۱ تا ۱۵]

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (۱۱) لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (۱۲) شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ (۱۳) وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (۱۴) فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ (۱۵)

 

ترجمه آیات:

۱۱- آفریدگار آسمانها و زمین است، براى شما از جنس خویش جفتهایى قرار داد، و نیز از چهار پایان هم جفتهایى آفریده است، و شما در این شرائط مى‏آفریند، چیزى مانندش نبوده، شنوا و بینا است.

۱۲- کلیدهاى آسمانها و زمین از آن او است، براى هر کس که بخواهد روزى را گسترش میدهد، و براى هر کس که بخواهد روزیش را تنگ میسازد، او بر هر چیزى دانا است.

۱۳- آنچه را که از دستورات دین بنوح و ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم براى تو نیز وحى نموده تشریع کردیم که دین را بپا دارید، و در آن تفرقه نیفکنید، ولى آنچه که مشرکین را بسویش دعوت میکنى بر آنان سخت گران مى‏آید، خداوند هر کس را که بخواهد بسوى خود برمیگزیند، و هر کس بسوى دین خدا گرایش کند خداوند او را بسوى خود هدایت خواهد فرمود.

۱۴- و متفرق نشدند مگر پس از آنکه آگاهى یافتند، و تفرقه آنان به خاطر حسادت و دشمنى است که در میانشان هست، اگر نبود که از طرف پروردگارت تا مدت تعیین شده‏اى سخن رفته است، کار آنان را یکسره مى ساخت، و آنان که بعد از ایشان کتاب را به ارث برده‏اند درباره آن بشکى سخت اندرند.

۱۵- اى پیامبر من بدین جهت مردم را بسوى دین فراخوان، و همان گونه که امر شده‏اى استقامت بخرج ده، و از خواسته‏هاى آنان پیروى مکن، و بگو: بهر کتابى که خدا نازل کرده است ایمان دارم، و دستور دارم که میان شما عدالت کنم، خداوند پروردگار ما و پروردگار شما است، اعمال ما مربوط به‏ خودمان است، و اعمال شما هم مال خودتان است، و میان ما و شما نزاعى نیست خداوند روز قیامت ما را با هم جمع خواهد فرمود و همگى بسوى او رهسپار هستیم.

 

لغات آیات:

ذرأ- عبارتست از اظهار مخلوقات و ایجاد آنان، گفته میشود: «ملح ذرائى» یعنى نمکى بسیار سفید که سفیدیش آشکار است، و گفته میشود «انمى اللَّه ذراک و ذروک» یعنى: خداوند نسلت را رشد دهد، و این معنى را ازهرى نقل کرده است.

شرع- بمعنى بین و اظهر است «شرع اللَّه الدین» یعنى خداوند دین را بیان کرد و ظاهر ساخت، و مشرعه و شریعه از همین ماده است، زیرا شریعه و مشرعه بقسمتى از نهرهاى آب گویند که در آنجا آب معلوم و ظاهر است، بنا بر این شرعه و شریعت نیز براه و روشى گویند که ظاهر و مستقیم بوده و خداوند آن را بیان فرموده است.

 

اعراب آیات:

أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ‏ در آیه ۱۳ از نظر اعراب جایز است در محل رفع یا نصب یا جر باشد:

۱- امّا رفع بتقدیر مبتدایى که هو باشد یعنى: «هو ان اقیموا الدین» ۲- امّا نصب به این تقدیر «شرع لکم ان اقیموا الدین»- که تحویل مصدر و مفعول شرع باشد.

۳- امّا جر بنا بر آنکه بدل از هاء به در «وَصَّیْنا بِهِ» باشد.

و نیز جایز است که‏ «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» تفسیر از «ما وَصَّى بِهِ نُوحاً» و «الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» و «ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ» باشد، و بنا بر این معنى چنین باشد که‏ خداوند براى شما و پیشینیانتان تشریع فرموده است که دین را بپا داشته و از تفرقه در دین بپرهیزید.

 

معنى آیات:

(فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یعنى خالق آسمانها و زمین که ابتکار آفرینش از او است، خداوند این وصف را براى خود بیان کرد تا مشرکین بدانند خدایى با این اوصاف شایسته نیست که بجز او کسى پرستش گردد.

(جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً) یعنى: از جنس خودتان براى شما انواع مختلفى از ذکور و اناث آفریدیم که با یکدیگر آرامش یافته انس گیرید.

(وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً) یعنى و نیز از چهار پایان هم براى شما ذکور و اناث آفریدیم تا بهره بردارى شما از آنان کامل گردد، همانگونه که در جاى دیگر میفرماید: «ثَمانِیَهَ أَزْواجٍ مِنَ الضَّأْنِ اثْنَیْنِ …»[۵].

(یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ) یعنى در این شرائطى که از لحاظ قرار دادن جفتها بیان شد شما را مى‏آفریند، بنا بر این هاء ضمیر در فیه به «جعل» مصدر متصید از جمله‏ «جَعَلَ لَکُمْ» بر میگردد[۶].

و بعضى گفته‏اند: «یذرأکم» یعنى: شما را در ازدواج مى‏آفریند تا بوسیله آن تکثیر شوید زیرا کلام قبلى که در مورد ذکر ازدواج است دلالت بر این معنى‏ دارد، و مانند این آیه است قول ذى الرمه شاعر در این شعر:

«و میّه احسن الثقلین جیدا و سالفه و احسنه قذالا»[۷]

. که ضمیر در احسنه بمن ذکر برگشته یعنى: احسن من ذکر یعنى الثقلین‏[۸].

زجاج و فراء گفته‏اند «یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ» بمعنى: یذرأکم به است، یعنى: با قرار دادن جفتهایى از جنس خودتان و چهار پایان نسل شما را تکثیر میکند، و ازهرى شاعر در این مورد شعرى دارد:

«و ارغب فیها عن لقیط و اهله‏ و لکنّنى عن سنبس لست ارغب»

که فیها در این شعر بمعنى باء سببیت آمده است «اى ارغبا بها عن لقیط» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ) یعنى مانند خدا چیزى نخواهد بود، و کاف کمثله زایده است و خاصیتش تأکید معنى نفى است، همانگونه که در شعر اوس بن حجر آمده است:

«و قتلى کمثل جذوع النّخیل‏ یغشاهم سبل منهمر

که در این شعر نیز کاف کمثل زائده است که براى تأکید آمده است.

و شاعر دیگرى گفته است:

«سعد بن زید اذا ابصرت فضلهم‏ ما ان کمثلهم فى الناس من احد»

که در این شعر نیز کاف کمثلهم زائده و براى نفى تأکید آمده است.

و بعضى هم گفته‏اند: «کمثله» باین معنى است که اگر براى خداوند مثلى فرض شود، براى آن مثل فرضى خدا مانندى وجود ندارد، ولى از آنجا که از نظر عقل ثابت شده است که خداوند در صفاتش تک و بى‏مانند است، و احدى در صفات شریک خداوند نیست، اگر خداوند مثلى میداشت او نیز میبایست صفاتى بى‏مانند داشته باشد که هیچکس در این صفات با او شریک نباشد، و این همان خداى بى‏مانند است که دلیل قاطع بر یکتایى او دلالت نموده است.

و بعضى گفته‏اند در این آیه یک کلمه مضاف حذف شده است، و مثل بمعنى صفت است، و تقدیر چنین است «لیس کصاحب صفته شی‏ء» یعنى: چیزى مانند صاحب صفت او نیست، و صاحب صفتش او است، یعنى: مانند او چیزى نیست، ولى همان معنى اول بهتر است‏[۹].

(وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ) پس از آنکه خداوند شبیه و نظیر را براى خود بهر وجهى نفى کرد، بیان فرمود با اینکه خداوند شریک و مانند ندارد شنوا و بینا هم هست، یعنى: خداوند در عین حال که بى‏مثل و مانند است تمامى شنیدنیها را میشنود و تمامى دیدنیها را مى‏بیند.

(لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) از مجاهد نقل شده است یعنى: کلید ارزاق آسمانها و زمین و اسباب آنها از آن خدا است، آسمان بفرمان او باران میبارد، زمین بفرمان او گیاه میرویاند.

و از سدى نقل شده است یعنى: خزائن و معادن آسمانها و زمین از آن خدا است.

(یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ) یعنى طبق مصالحى درباره بندگان میداند نسبت به هر کس که بخواهد روزى بیشترى میدهد، و نسبت بهر کس که بخواهد روزى کمترى خواهد داد.

(إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ) آرى خداوند که بر هر چیز عالم است کم و بیش روزى را طبق مصالح افراد مقرّر میفرماید، آن گاه بندگان خود را مورد خطاب قرار داده میفرماید:

(شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً) یعنى آنچه را که از دین و توحید و بیزارى از شرک بحضرت نوح سفارش کرده براى شما هم بیان کرده توضیح داده است‏[۱۰].

(وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ) یعنى سفارشاتى که بنوح شده است همان است که بر تو اى محمد نازل کرده ‏ایم.

(وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى‏ وَ عِیسى‏ أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ، وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ) یعنى آنچه را که به پیامبران گذشته سفارش کرده‏ایم آنست که دین را بپا دارید[۱۱] و بر طبق آن عمل کنید، و عمل کردن به آن را ادامه دهید، و مردم را بسوى آن فرا خوانید، و درباره آن تفرقه نکنید، و اتحاد کنید و بندگان خدا و برادر یکدیگر باشید.

(کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ) یعنى: بر مشرکین گران مى‏آید که خدا را بیگانگى میخوانید و نسبت به او اخلاص مى‏ورزید، و بتها را دور افکنده دین پدرانتان را ترک میکنید، زیرا آنان میگفتند: آیا خدایان بسیار را تبدیل‏ بیک خدا کرده ‏اند، یعنى: بر آنان بسیار گران مى‏آمد که ما ترا برسالت بر انگیختیم تا آنان را دعوت کنى، و ترا به وحى و نبوّت مخصوص ساختیم و بر آنان وحى نفرستادیم.

(اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ) یعنى: آنان اختیارى ندارند، زیرا این خداوند است هر کس را که بخواهد طبق علم خود از میان بندگان براى تحمّل رسالت و بدوش کشیدن این بار سنگین انتخاب میفرماید، و لذا خداوند ترا انتخاب فرمود.

و بعضى هم گفته‏اند یعنى: خداوند از میان بندگانش براى دینش کسانى را که میخواهد بر میگزیند.

(وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ) یعنى: خداوند کسانى را که بسوى طاعتش روى مى‏آورند بدینش ارشاد میکند، و این آیه مانند آن ایه است که میفرماید:

«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»[۱۲] یعنى کسانى که هدایت شوند خداوند بر هدایتشان خواهد افزود.

و بعضى گفته‏اند: یعنى خداوند کسانى را که با نیت پاک و اخلاص بسویش روى آرد به بهشت و پاداش آخرت هدایت خواهد فرمود.

(وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ) یعنى این کافران نسبت بتو دچار اختلاف و تفرقه نشدند مگر پس از آنکه بصحت نبوّت تو علم پیدا کردند، و پشت پا بعلم خود زدند.

(بَغْیاً بَیْنَهُمْ) یعنى: این تفرقه را بخاطر ظلم و حسادت و دشمنى و حرص دنیا میان خود افکندند، و بعضى هم گفته‏اند: یعنى: از اطراف‏ پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) متفرّق نشدند مگر پس از آنکه پى بردند او بر حق است، ولى از روى حسادت و از ترس آنکه ریاستشان از بین رود تفرقه انداختند.

(وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ) یعنى: اگر وعده الهى نبود و اینکه خبر داده است آنان را تا وقت معینى باقى خواهد گذاشت، و عذاب را از آنان هم اکنون تأخیر خواهد انداخت، میان آنان حکم میفرمود و فیصله میداد، و آن عذابى را که استحقاقش داشتند بزودى بر آنان نازل میفرمود.

و بعضى گفته‏اند یعنى: اگر نبود وعده الهى در مورد تأخیر عذاب آنان تا روز قیامت که همان اجل نامبرده است حتما کار آنان را میساخت و اهل باطل را هلاک کرده، طرفداران حق را پاداش نیک میداد.

(وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ) یعنى:

یهود و نصارى که پس از قوم نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و احبار کتاب را از آنان ارث بردند درباره قرآن و محمّد (ص) شکى دارند که سخت بتردیدشان افکنده است.

و از سدى نقل شده است که خداوند بدینوسیله بیان فرموده است که احبار اهل کتاب با اینکه معرفت داشتند انکار حق نمودند، و عوام آنان در کتابشان شک داشتند، و دلیل این مطلب هم این آیه است: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ» یعنى اهل کتاب، کتاب را بخوبى میشناسند.

و بعضى هم گفته‏اند یعنى: آنان که قرآن را پس از اهل کتاب به ارث برده‏اند که اعراب باشند درباره آن سخت بشک اندرند، و چنانچه خوب‏ دقّت کنند شک آنان تبدیل بیقین خواهد شد و راهنمایى خواهند گردید.

(فَلِذلِکَ فَادْعُ) یعنى: بنا بر این مردم را بسوى این آئین فرا خوان، از فراء و زجاج نقل شده است گفته میشود براى فلانى دعوت نمودم، و بسوى فلان کس دعوت کردم، و ذلک اشاره به آن مطالبى است از توحید که به پیامبران سفارش گردیده است، یعنى: بنا بر این اى محمد! مردم را بسوى دینى که خداوند آن را تشریع فرموده است و آن را به پیامبران سفارش کرده فراخوان.

و بعضى گفته‏اند: لام براى تعلیل است یعنى: بعلت شکى که در آنان وجود دارد آنان را بسوى حق دعوت کن تا شک آنان را بر طرف سازى.

(وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ) یعنى: در اجراى فرمان خدا استقامت کن، و دست از آن بر ندار و بر طبق آن عمل کن، بعضى هم گفته‏اند یعنى: در مورد تبلیغ رسالت استقامت کن‏[۱۳].

(وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ) یعنى: از خواسته‏هاى آنان پیروى مکن و دست از تبلیغت بر مدار.

(وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتابٍ) یعنى بگو بتمام کتابهایى که پیش از من بر پیامبران نازل شده است ایمان آوردم‏[۱۴].

(وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ) یعنى من مأمور شده‏ام تا میان شما بعدالت رفتار کنم، و در دین و دعوت بسوى حق میانتان بمساوات رفتار نمایم، و از کسى هم نمیترسم.

و بعضى هم گفته‏اند یعنى: من دستور دارم که در تمام موارد میان شما بعدالت رفتار کنم.

و در حدیث آمده است: «سه چیز نجات دهنده و سه چیز هلاک کننده است، چیزهایى که موجب نجات است اجراى عدالت در حالت خوشنودى و غضب، و رعایت اقتصاد در حال فقر و بى‏نیازى، و ترس از خدا در نهان و آشکار، و آن سه چیز که موجب هلاکت خواهد شد عبارتست از حرص و طمعى که از آن اطاعت شود، و هواى نفسى که از او پیروى شود، و عجب و خود پسندى انسان نسبت بخویشتن»[۱۵].

(اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ) یعنى: به آنان نیز بگو که خداوند تدبیر کننده امور ما و شما است، و هر نوع که بخواهد در ما تصرف مى‏نماید، و بما و شما نعمت میدهد و علت این بیان آنست که قبلا مشرکین اعتراف کرده بودند که خداوند خالق‏ آنان است.

(لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ) یعنى پافشارى نمودن شما در کفر بما زیانى وارد نخواهد آورد، زیرا پاداش اعمال ما را بما خواهند داد، و پاداش اعمال شما را نیز بخودتان میدهند، و هیچکس با گناه دیگرى مواخذه نخواهد شد.

(لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ) یعنى: ما با شما دشمنى نداریم.

از مجاهد و ابن زید روایت شده است که یعنى: حق ظاهر شده و دیگر گفتگو و نزاع معنایى ندارد، و اینکه از نزاع به حجت و استدلال کنایه آورده شده است، براى آنست که دو نفر که با یکدیگر بنزاع میپردازند معمولا براى طرف خود دلیل و برهان میآورند، البته این آیه پیش از دستور جهاد است، و چون حضرت مأمور بجهاد نبوده است، و تنها مأموریت دعوت را داشته، لذا بین او و کسانى که دعوتش را نمى‏پذیرفته‏اند نزاعى نمیشده است.

بعضى هم گفته‏اند: یعنى میان ما و شما بحثى نیست زیرا ستمگرى شما نسبت بما کاملا روشن است، و صریحا با ما دشمنى دارید نه آنکه اشتباه کرده باشید، البته این معنى نمیرساند که اقامه استدلال حرام است، زیرا پذیرش دعوت براى کسى الزامى نخواهد شد مگر پس از استدلال که حق و باطل معلوم شود، ولى پس از آنکه طرف انسان راه ستمگرى و دشمنى را در پیش گرفت دیگر جایى براى استدلال و برهان میان او و طرفداران حق باقى نخواهد ماند.

(اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ) یعنى: خداوند روز قیامت ما و شما را گرد هم خواهد آورد و میان ما و شما بحق فیصله خواهد داد، و این نهایت تهدید است.

 

سوره شورى- آیات ۱۶- ۲۰

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۱۶ تا ۲۰]

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۱۶) اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ (۱۷) یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ (۱۸) اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (۱۹) مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ (۲۰)

 

ترجمه آیات:

۱۶- و کسانى که درباره خدا- پس از آنکه او را اجابت کرده‏اند- گفتگو میکند، استدلالشان نزد پروردگارشان باطل است، بر آنان خشمى نثار و عذابى سخت در پیش دارند.

۱۷- خداوند است که کتاب و میزان را بحق در اختیارشان گذاشته، چه میدانى شاید ساعت قیامت نزدیک باشد.

۱۸- آنها که به روز قیامت ایمان ندارند درباره آن عجله دارند، امّا آنها که به آن ایمان دارند از رسیدن آن وحشت دارند، و میدانند که قیامت حق است، آگاه باش کسانى که درباره قیامت شک دارند در گمراهى سختى هستند ۱۹- خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر که را خواهد روزى دهد، و همو توانا و پیروز است.

۲۰- هر کس خواهان کسب آخرت باشد، بر کسب او خواهیم افزود، و هر کس در طلب دنیا باشد از دنیا به او خواهیم داد، و دیگر بهره‏اى از آخرت ندارد.

 

معنى آیات:

پس از آنکه استدلال ظاهر شد و نزاع تمام گردید، بدنبال آن از کسانى که از باطل طرفدارى میکنند یاد کرده میفرماید:

(وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللَّهِ) یعنى آنان که درباره دین خدا و یگانگى پروردگار با رسول خدا و مسلمانان گفتگو و بحث میکنند- که یهودیان و مسیحیان باشند- میگویند: کتاب ما پیش از کتاب شما و پیامبر ما پیش از پیامبر شما است و ما از شما بهتر و سزاوارتر بحق میباشیم.

از مجاهد و قتاده نقل شده است منظور آنان از این گفتارشان اینست که قرآن و رسالت حضرت محمد را نفى کنند.

(مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ) یعنى پس از آنکه مردم داخل اسلام شدند و بدعوت اسلام پاسخ مثبت دادند.

(حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ) اینان استدلالشان بیهوده و باطل است، که گمان میکنند که دینشان برتر از اسلام است، زیرا آنچه آنان میگویند نمیتواند مانع صحت نبوت پیامبر ما باشد، بدین ترتیب که خداوند کتاب و شریعت پیامبرشان را نسخ فرموده باشد.

از جبائى نقل شده است معنى آیه اینست پس از آنکه دعاى پیامبر (ص) در مورد کفّار بدرجه اجابت رسید و خدا آنان را بدست مؤمنین کشت، و دعایش در مورد کفار مکه و مصر به استجابت رسید و دچار قحطى شدند، و دعاى حضرتش در مورد افراد مستضعف که خدا آنان را از چنگال قریش نجات بخشید، و از این قبیل دعاها که نقل آنها بطول مى‏انجامد … پس از استجابت دعاهاى حضرت کفار در راه یارى مذهبشان با خدا به نزاع پرداختند.

بعضى هم گفته‏اند منظور آنست که پس از دعاهاى پیامبر در مورد اظهار معجزات و اجراى آنها حجت آنان باطل است.

بعضى هم میگویند: یعنى پس از آنکه آنان پیش از بعثت حضرت به او اقرار آورده‏اند اینک پس از رسالت انکارش میکنند همانگونه که در جاى دیگر آمده است: «وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا»[۱۶] «ولى انکارى که پس از اقرار است و بیهوده است».

و اینکه خداوند شبهه آنان را حجت و برهان نامیده است چون آنان این شبهه را اعتقاد مى‏پنداشته‏اند، و نیز شباهت به برهان داشته است و لذا اسم برهان روى آن گذاشته است بدون آنکه داراى اوصاف برهان باشد.

(وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ) بخاطر کفرشان خشم خدا و عذاب دردناک و همیشگى الهى را بجان خود خریده ‏اند.

(اللَّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ) خداوندى که کتاب قرآن را بر حق نازل فرموده است، یعنى: آنچه از وقایع گذشته و آینده خبر داده است درست است.

بعضى هم گفته‏اند بالحق یعنى امر و نهى و فرائض و احکام که همگى حقوق الهى است در آن آمده است.

(وَ الْمِیزانَ) یعنى خداوند عدالت را نیز نازل فرموده است، و از ابن عباس و قتاده و مجاهد و مقاتل است که میزان عبارتست از عدل، و از آن کنایه آمده است.

و اینکه عدل را میزان گفته‏اند، چون میزان وسیله‏اى است براى انصاف و برابرى حقوق در میان مردم.

و از جبائى نقل شده است که منظور از این میزان همان میزان معروف (ترازو) است که خداوند آن را از آسمان در میان مردم نازل فرموده است و به آنان یاد داده است که چگونه بوسیله آن بحق رفتار کنند، و چگونه با آن توزین نمایند.

و از علقمه روایت شده است میزان عبارتست از حضرت محمد (ص) که میان مردم بوسیله قرآن قضاوت میکند[۱۷].

البته میزان چندین معنى دارد و بچیزهایى تشبیه شده است، و پس از یاد آورى عدالت و میزان بمناسبت از روز قیامت یاد کرده میفرماید:

(وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَهَ قَرِیبٌ) یعنى: اى محمد تو و دیگران چه خبر دارید؟ چه بسا فرا رسیدن ساعت قیامت نزدیک باشد، و اینکه خداوند ساعت قیامت و موعد فرا رسیدن آن را از بندگان پنهان نموده است براى آنست که مردم همیشه آماده باشند، و بسوى توبه مبادرت داشته باشند، اگر خداوند ساعت قیامت را بمردم معرفى میکرد مردم سرگرم گناه و معصیت میشدند باین امید که پیش از رسیدن ساعت قیامت توبه خواهند نمود[۱۸].

(یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها) آنها که به قیامت ایمان ندارند چون از حال و هول آن بى‏اطلاع هستند، ترسى بخود راه نمیدهند و اظهار میدارند این قیامت چه شد که نیامد؟ و اصولا رسیدن ساعتى را بنام قیامت بعید و ناشدنى مى‏پندارند.

(وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها) اما آنان که بقیامت ایمان آورده‏اند همیشه در ترس و نگرانى هستند که مبادا قیامت یکباره فرا رسد در حالى که آمادگى نداشته باشند.

(وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ) و میدانند که براستى قیامت خواهد آمد، و در آن هیچگونه تخلفى نخواهد بود.

(أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ) یعنى آنان که در فرا رسیدن ساعت قیامت شک و تردید دارند، و بصورت منکران پیرامون آن بحث و جدال مى‏نمایند از راه حق بدور بوده در گمراهى بسر میبرند، زیرا اینان توجه نکرده‏اند تا دریابند که همان خدایى که در ابتداء آنان را آفریده است پس از مرگ نیز قدرت دارد آنان را دوباره برانگیزد.

(اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ) یعنى: خداوند نسبت به بندگانش مهربان و نیک رفتار و مدارا کننده است، و این معنى از ابن عباس و عکرمه و سدى نقل شده است.

و بعضى هم گفته‏اند لطیف بمعنى آنست که خداوند از امور پنهانى و غیبها آگاه است‏[۱۹].

و در اینجا منظور از آن کسى است بطرزى که درک آن دقت میخواهد به بندگانش منافع میرساند، و این منافع عبارتست از روزیهایى که خداوند میان‏ بندگانش تقسیم فرموده، و آفات را از آنان دور ساخته، آنان را خوشنود میسازد و بهره‏مندشان میکند، و با وسائلى آنان را مقتدر مى‏نماید و از این قبیل نیروها که نمیتوان به عمق آن پى‏برد زیرا که سخت پیچیده است، آن گاه خداوند فرمودند:

(یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ) یعنى: براى هر کس که بخواهد روزیش را توسعه خواهد داد، گفته میشود فلانى مرزوق است در حالى که موصوف به توسعه روزى باشد.

بعضى هم گفته‏اند یعنى: هر کس را که بخواهد به آسانى و راحتى روزى میدهد، و هر کس را بخواهد بسختى و زحمت و مشقت روزى میدهد، بهر حال‏ تمام جانداران که روزى خدا را میخورند از آنهایند که طبق مشیت الهى روزى داده شده ‏اند.

(وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ) یعنى او نیرومندى است که ناتوانى در او راه ندارد، و پیروزى است شکست ناپذیر.

(مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ) حرث در لغت بمعنى کسب است، «و فلان یحرث لعیاله و یحترث اى یکتسب» یعنى: هر کس میخواهد با اعمالش آخرت را سود برد، و براى آخرتش کار کند، پاداش عملش را خواهیم داد، و علاوه بر آن بر پاداش او نیز خواهیم افزود، و یک برده به او ثواب خواهیم داد، و بیشتر هم هر چه بخواهیم بر آن مى‏افزائیم.

(وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ)، یعنى: هر کس با عملش سود دنیا را بخواهد از آنچه خواسته است قسمتى را به او میدهیم نه تمام خواسته‏هایش را، بلکه بمقتضاى حکمت پاره‏اى از خواسته‏هایش را میدهیم، همانگونه که خداوند در جاى دیگر در این باره فرموده است: «عَجَّلْنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُرِیدُ، وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ» یعنى: «براى دنیا طلبان بفوریت آن اندازه که بخواهیم به آن کس که اراده کنیم میرسانیم، ولى در آخرت دیگر بهره‏اى نخواهد داشت».

بعضى هم گفته‏اند یعنى هر کس منظورش از شرکت در جهاد خدا باشد سهم غنیمت جنگى خود را در دنیا دارد، و در آخرت هم به او پاداش خواهیم داد، و هر کس مقصودش از جهاد بدست آوردن غنائم جنگى باشد، از غنیمت بى‏بهره نخواهد شد و بسهم خود میرسد، ولى دیگر بهره‏اى از ثواب آخرت ندارد.

از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمودند:

«هر کس نیتش دنیا باشد خداوند کارش را بر هم زند، و همیشه خود را فقیر بیند، و از دنیا هم جز آنچه که برایش نوشته شده است به او نخواهد رسید و هر کس هدفش آخرت باشد، خداوند کارش را روبراه کند، و روح بى‏نیازى به او داده، دنیا به او رو خواهد آورد در حالى که او بدنیا پشت کرده است».

و حسن گفته است معنى آیه اینست هر کس براى آخرت کار کند، بدنیا و آخرت هر دو خواهد رسید، و هر کس براى دنیا کار کند بهره‏اى از پاداش آخرت ندارد، زیرا هیچگاه مرتبه اعلى تابع مرتبه ادنى نخواهد شد.

 

سوره شورى- آیات ۲۱- ۲۵

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۲۱ تا ۲۵]

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۱) تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (۲۲) ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏ وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ (۲۳) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (۲۴) وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ (۲۵)

 

ترجمه آیات:

۲۱- یا آنکه شریکانى دارند که بدون اجازه خدا براى آنان دین سازى میکنند؟ اگر قرارى در بین نبود میان آنان قضاوت میشد، که ستمگران عذابى دردناک دارند.

۲۲- مى‏بینى که ستمگران از کارهایى که انجام داده‏اند سخت میترسند، ولى بترسند یا نترسند نتیجه اعمالشان دامنگیرشان خواهد شد، امّا آنان که ایمان آورده اعمال نیک انجام داده‏اند، در چمنزارهاى بهشت بوده، آنچه که بخواهند در پیشگاه پروردگار براى آنان آماده است، و اینست بخشش بزرگ خداوندى.

۲۳- اینست آن بشارتى که خداوند به بندگان با ایمانش که عمل شایسته انجام داده‏اند میدهد، بگو: من در مقابل رسالتم بجز دوست داشتن نزدیکانم از شما چیزى درخواست نمیکنم، هر کس عمل نیکى انجام دهد، بر نیکى او نیکى افزائیم، خداوند آمرزنده و حق شناس است.

۲۴- یا آنکه گویند: بخدا نسبت دروغ بسته، اگر خدا بخواهد بر قلبت مهر خواهد زد، و باطل را نابود کرده، و با کلمات خود حق را استوار میسازد، خداوند از راز دلها آگاه است.

۲۵- خداوند کسى است که از بندگانش توبه را مى‏پذیرد، و گناهان آنان را مى‏بخشد، و از اعمال شما آگاه است.

 

قرائت آیات:

ابو عمرو، حمزه، کسایى، خلف از قراء یبشر اللَّه را در آیه ۲۳ بفتح یاء و سکون باء و ضم شین «یبشر» خوانده‏اند، ولى بقیه قراء «یبشّر» بضمّ یاء و فتح باء و کسر شین مشدده خوانده‏اند.

و در آخر آیه ۲۵ اهل کوفه غیر از ابى بکر «و یعلم ما تفعلون» با تاء خطاب خوانده‏اند، ولى بقیه قراء «ما یفعلون» با یاء خوانده‏اند.

 

اعراب آیات:

جمله‏ «ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ» تقدیرش یبشر اللَّه به عباده بوده اول باء و سپس هاء از آن حذف شده است.

و نیز جایز است الّذی در این جمله حکم ماء مصدریه داشته باشد که معنى چنین خواهد شد: اینست بشیر خداوند نسبت به بندگانش.

و جمله‏ وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ‏ معطوف بریختم نیست، زیرا محو باطل واجب است و مشروط بشرطى نیست.

 

معنى آیات:

پس از آنکه خداوند خبر داد که هر کس باعمال خود هدفش دنیا باشد از پاداش آخرت بهره‏اى ندارد، فرمود:

(أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ) یعنى: بلکه این کافران در کارهایى که انجام میدهند شریکانى دارند.

(شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ) یعنى: شریکان جرمشان براى آنان دینى غیر از دین اسلام ساختند، بى‏آنکه فرمانى از طرف خدا صادر شده باشد، یا اجازه‏اى براى این کار داشته باشند.

وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ) اگر نبود که خداوند قرار بر تأخیر عذاب این امت تا روز قیامت گذاشته است، آنان که ترا تکذیب میکنند زودتر در دنیا بحسابشان میرسیدیم.

(وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) آن ستمگران که ترا تکذیب میکنند در آخرت عذابى دردناک در پیش خواهند داشت.

(تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ) ستمگران را خواهى‏ دید از گناهانى که انجام داده‏اند و عقابى که استحقاق آن را دارند سخت بیمناک میباشند، در حالى که ترس از این عقاب براى آنان سودى نخواهد داشت زیرا بترسند یا نترسند عذاب دامنگیرشان خواهد شد.

(وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ) روضه عبارتست از زمین چمنزار که گیاهان خوبى دارد، و جنت هم زمینى است که داراى درختان بسیار باشد.

(لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ) یعنى: روز قیامت که در آن اختیار امر و نهى را کسى غیر از پروردگارشان ندارد هر چه بخواهند و هر چه میل داشته باشند به آنان خواهند داد، در این آیه‏ «عِنْدَ رَبِّهِمْ» دلالت بر قرب مسافت ندارد زیرا دورى و نزدیکى جزء صفات اجسام است.

بعضى هم گفته‏اند «عِنْدَ رَبِّهِمْ» یعنى در حکومت پروردگارشان هر چه بخواهند به آنان دست خواهند یافت.

(ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ) یعنى این پاداش ابدى فضل عظیمى است از جانب پروردگار «و بدون اینکه بندگان استحقاق آن را داشته باشند خداوند بآنان تفضّل فرموده است» زیرا در مقابل اعمالى اندک در مدتى کوتاه بنعمتى همیشگى و زوال ناپذیر دست یافته ‏اند، سپس میفرماید:

(ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) یعنى:

این فضل بزرگ است که خداوند بوسیله آن به بندگان با ایمان خود بشارت میدهد تا در دنیا براى رسیدن به آن دقیقه شمارى کنند، و با بى‏صبرى در انتظار آن باشند.

هر کس شین «یبشر» را مشدد خوانده است منظورش مبالغه در بشارتهاى‏ فراوان بوده، و هر کس آن را مخفّف خوانده منظورش آن بوده است که دلالت کند بر بشارت بزرگ و کوچک، سپس خداوند میفرماید:

 

تفسیر آیه مودت:

(قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏) یعنى: اى محمد، بگو:

در برابر رسالتى که انجام داده‏ام از شما پاداشى درخواست ندارم مگر دوست داشتن نزدیکانم.

در معنى این آیه اختلاف شده و سه گفتار هست:

۱- حسن و جبائى و ابى مسلم گفته‏اند قربى در این آیه بمعنى تقرّب جستن بدرگاه الهى است، و مودّت فى القربى یعنى دوست داشتن طاعت و تقوى در راه تقرب بدرگاه الهى، یعنى: من در برابر تبلیغ دین و تعلیم شریعت از شما اجرى جز دوستى و محبّت نسبت به اعمال صالحى که شما را بدرگاه الهى مقرب سازد نمیخواهم.

۲- ابن عباس و قتاده و مجاهد و جماعتى گفته‏اند یعنى: مرا بخاطر قرابتى که با شما دارم دوست بدارید و بخاطر خویشاوندى مرا حفظ کنید، گفته چون تمامى قریش با رسول خدا (ص) نسبت خویشاوندى داشتند و لذا طرف خطاب آیه تنها مردم قریش خواهند بود، و معنى چنین خواهد شد اگر مرا بخاطر نبوّت و پیامبرى دوست نمیدارید بخاطر خویشاوندى و قرابتى که بین من و شما است دوست داشته باشید.

۳- از على بن الحسین (ع) و سعید بن جبیر و عمرو بن شعیب و حضرت باقر و حضرت صادق (ع) و جماعتى نقل شده که معنى آیه اینست من از شما در برابر رسالتم جز دوست داشتن نزدیکانم و اهل بیتم مزدى نمیخواهم هر احترامى که میخواهید بمن بگذارید به آنان بگذارید.

(سید ابو الحمد مهدى بن نزار حسینى میگوید: حسن بن على بن زیاد سرى گوید: یحیى بن عبد الحمید حمانى (جمانى) گفته است حسین اشتر گفت قیس از اعمش از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت میکند هنگامى که آیه‏ «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً» نازل شد گفتند: یا رسول اللَّه این کسانى که خداوند بما فرمان داده است آنان را دوست بداریم چه کسانى هستند؟ حضرت فرمود:على و فاطمه و فرزندان آنان هستند)[۲۰].

و نیز سید ابو الحمد میگوید حاکم ابو القاسم با همان سند در کتاب «شواهد التنزیل لقواعد التفضیل» روایتى مرفوعه از ابى امامه باهلى نقل میکند که رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند بزرگ پیامبران را از درختان گوناگونى آفرید ولى من و على از یک درخت آفریده شده‏ایم، من ریشه این درخت هستم و على شاخه‏هاى این درخت و فاطمه گل این درخت و حسن و حسین میوه آن میباشند، و شیعیان ما برگهاى این درخت میباشند، هر کس بشاخه‏اى از شاخه‏هاى این درخت آویخت نجات یافت، و هر کس از آن جدا شد بهلاکت خواهد رسید، اگر بنده‏اى میان صفا و مروه سه هزار سال خدا را عبادت کند تا بصورت … در آید و محبت ما را نداشته باشد خداوند او را برو در آتش افکند، آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏)[۲۱].

«و زاذ ان» از على (ع) روایت میکند که فرمودند در سوره «آل حم» درباره ما آیه‏اى هست که طبق آن هیچکس محبت ما را حفظ نمیکند مگر آنکه مؤمن‏ باشد، و سپس این آیه را خواندند»[۲۲].

و بهمین روایت اشاره کرده است کمیت شاعر که میگوید:

«وجدنا لکم فى آل حم آیه تأوّلها منا تقى و معرب»

یعنى: «در سوره شورى آیه‏اى بسود شما یافتیم که همگى ما چه تقیه کنندگان و چه دیگران آن را درباره شما معنى کرده‏اند».

و بنا بر هر سه قول گذشته، درباره استثناى‏ «إِلَّا الْمَوَدَّهَ» دو قول گفته شده است.

۱- این استثناء منقطع است، زیرا مودت اهل بیت بوسیله اسلام واجب شده است، بنا بر این پاداش رسالت نیست.

۲- اینکه استثناء متصل است، و معنى آنست که من از شما در مقابل رسالتم مزدى درخواست نمیکنم مگر مودت اهل بیتم، که همین مودت را مزد خودم قرار داده و بدان رضایت دارم، مثل آنکه تو از دیگرى درخواستى میکنى، آن شخص میخواهد بشما نیکى کند، به او مى‏گویى: تو اگر میخواهى نسبت بمن نیکى کنى، نیازم را برطرف کن.

بنا بر این جایز است معنى آیه اینطور باشد که من براى رسالتم چیزى از شما درخواست نمیکنم مگر دوست داشتن اهل بیتم، که این نیز سودش بخودتان باز میگردد، پس مثل آنست که من از شما مزدى درخواست ننموده‏ام همانگونه که بیان آن در تفسیر آیه‏ «ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[۲۳] آمده است.

ابو حمزه ثمالى در تفسیر خود روایت کرده میگوید: عثمان بن عمیر از سعید بن جبیر از عبد اللَّه بن عباس روایت میکند هنگامى که رسول خدا (ص) وارد مدینه شد، و اساس اسلام را استوار فرمود، انصار گفتند: خدمت رسول خدا (ص) برویم و به او بگوئیم اگر لازم داشته باشى اینست اموال ما در اختیار تو است هر فرمانى درباره آن بدهى هیچ مانع و اشکالى در بین نیست، انصار خدمت حضرت رفتند و این اظهار را نمودند، و بدنبال آن این آیه نازل شد «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏» حضرت آیه را بر آنان خواند و فرمود: پس از من نزدیکان مرا دوست داشته باشید، انصار از خدمت حضرت بیرون رفتند در حالى که تسلیم فرمان او بودند[۲۴].

منافقین گفتند: این آیه از قرآن نبود آن را در همان مجلس جعل کرد و منظورش آنست که پس از خودش ما را زیر دست نزدیکانش قرار دهد، و لذا این آیه نازل شد: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً؟» حضرت بسراغ آنان فرستاد و آیه را بر آنان تلاوت فرمود، انصار بگریه افتادند و این جریان بر آنان سخت گران آمد.

لذا خداوند بدنبال آن آیه‏ «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ» را نازل فرمود، حضرت باز بسراغ انصار فرستاده به آنان بشارت داد که خداوند دعاى مؤمنان را اجابت میکند «وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا» و مؤمنان همان افراد بودند که: تسلیم گفتار حضرتش شدند، آن گاه خداوند فرمود:

(وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً) یعنى: هر کس عبادتى انجام دهد در عبادتش نیکى افزائیم، بدین ترتیب که به عبادتش پاداش- فوق العاده- عطا میکنیم.

«ابو حمزه ثمالى از سدى نقل کرده منظور از «اقتراف حسنه» در این آیه دوست داشتن آل محمد (ص) است.» «و از طریق صحیح از حسن بن على (ع) روایت شده که براى مردم خطبه خواند و ضمن خطبه خود فرمود: من از آن خاندان هستم که خداوند مودّت و دوستى آنان را بر هر مسلمانى واجب کرده میفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبى‏، وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» بجا آوردن حسنه عبارتست از محبت ما اهل بیت»[۲۵].

«اسماعیل بن عبد الخالق از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمودند این آیه درباره ما اهل بیت و اصحاب کساء نازل شده است»[۲۶].

(إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ) یعنى: خداوند بخشنده گناهان و شکر گزار نسبت به عبادتها است، و با بندگانش آن گونه رفتار میکند که کسى در مقام سپاسگزارى دیگرى باشد، مثل اینکه از عبادت بندگان به او نفعى رسیده باشد که سپاسگزارى میکند.

(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً) یعنى: بلکه مگویند: محمد بخدا افتراء بسته است که از طرف خدا ادعاى رسالت میکند[۲۷].

(فَإِنْ یَشَإِ اللَّهُ یَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِکَ) یعنى: اگر تو چنان بودى که با خودت قرار میگذاشتى چیزى را دروغى بخدا نسبت دهى خداوند مهر بر دلت مى‏نهاد، و قرآن را از یادت میبرد، آن گاه دیگر نمیتوانستى بخدا نسبت دروغ بدهى، و این گفتار عینا به آن آیه مى‏ماند که‏ «لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ».

از مجاهد و مقاتل و قتاده نقل شده است گفته‏اند: معنایش آنست که خدا بخواهد قلبت را با صبر و ثبات در برابر اذیت و آزار آنان مستحکم میسازد تا گفتار آنان بر تو گران نیاید که تو را ساحر و دروغپرداز میگویند، و طبق این معنى دیگر به اضمار و حذف نیازى نمیباشد.

سپس خداوند بزرگ خبر داده است که گفته‏هاى آنان باطل شده از بین خواهد رفت: (وَ یَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ) یعنى: خداوند با اقامه دلائل بر بطلان باطل آن را از بین برده بر طرف میسازد، و اینکه و او از «یمح» در قرآنها حذف شده است، همانگونه که در «سَنَدْعُ الزَّبانِیَهَ» حذف شده بخاطر التقاء ساکنین بوده است، نه آنکه عطف بر «یختم» باشد، زیرا «یمح» مرفوع است بدلیل جمله‏اى که بر آن عطف شده و آن عبارتست از:

(وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ) یعنى خداوند با گفتار معجز آساى خویش- همین قرآن- که بر پیامبرش نازل میفرماید حق را روشن و ثابت میسازد.

(إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) یعنى خدا از مکنونات دلها با خبر است.

(وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ) یعنى هر چند گناهان بندگان بزرگ باشد خداوند گناهان آنان را مى‏بخشد، مثل اینکه گفته است کسانى که نسبت افتراء بحضرت محمد (ص) داده‏اند و سپس توبه کرده‏اند هر چند گناهشان بزرگ است ولى خداوند توبه آنان را خواهد پذیرفت.

(وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ) یعنى: خداوند گناهان را عفو مى‏کند، و از تمامى افعال بندگان از خیر و شر آگاه است و آنان را بپاداش اعمالشان خواهد رسانید.

 

سوره شورى- آیات ۲۶- ۳۰

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۲۶ تا ۳۰]

وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ (۲۶) وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (۲۷) وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ (۲۸) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ (۲۹) وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ (۳۰)

 

ترجمه آیات:

۲۶- خداوند دعاى مؤمنین را که اعمال نیک انجام داده‏اند اجابت میفرماید، و پاداش اضافى هم به آنان خواهد داد، اما کافران عذابى سخت در پیش دارند.

۲۷- اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش میداد در روى زمین ستم میکردند، ولى خداوند آن طور که میخواهد روزى را به اندازه فرو میفرستد، خداوند نسبت به بندگان خود آگاه و بینا است.

۲۸- خداوند است که پس از نومیدى بر مردم باران فرو میفرستد، و رحمت خویش را گسترش میدهد، و او است سرپرست و نیکو.

۲۹- از جمله آیات پروردگار آفرینش آسمانها و زمین و جنبدنگانى است که در آن پراکنده ساخته، و هر وقت بخواهد بر گرد آورى آنها قدرت دارد.

۳۰- هر مصیبتى که بشما رسد نتیجه اعمالتان است، و خداوند بسیارى از گناهان شما را خواهد بخشید.

قرائت آیات:

اهل مدینه و ابن عامر آیه ۳۰ را خوانده‏اند: «و ما اصابکم من مصیبه بما کسبت ایدیکم» بدون فاء، ولى بقیه قراء آن را با فاء «فبما کسبت» خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: سخن در این مورد چنین است که کلمه اصاب در «و ما اصابکم» دو احتمال دارد:

۱- جایز است که صله ماء موصول باشد.

۲- و نیز ممکن است شرط باشد براى ماء شرطیه، و در موضع جزم باشد.

بنا بر این هر کس ماء را شرطیه بگیرد بنا بقول سیبویه جایز نیست فاء را حذف کند ابو الحسن بعضى از آیات را تأویل نموده است که فاء در جواب شرط حذف شده است.

و بعضى از بغدادیان گفته‏اند حذف فاء از جواب شرط جایز است، و براى گفتار خود به این آیه استدلال نموده‏اند: «وَ إِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» که فاء در جواب شرط حذف شده است.

ولى اگر ماء را موصوله بگیریم اثبات و حذف فاء هر دو جایز است و هر کدام‏ از دو ترکیب یک معنى میدهد که با معنى دیگر فرق دارد، اما اگر فاء ثابت ماند دلیل است بر آنکه امر دوم بوسیله امر اول ثابت شده است، و اگر فاء آورده نشود ممکن است امر دوم بوسیله امر اول ثابت شده باشد و ممکن است امر دوم بوسیله چیز دیگرى ثابت شده باشد.

 

معنى آیات:

پس از آنکه در آیات قبلى سخن از عذاب گنهکاران رفت، اینک در پى آن خداوند سخن از مژده براى اهل طاعت بمیان میآورد:

(وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) یعنى مؤمنان آنچه را از خدا بخواهند به آنان خواهد داد.

از معاذ بن جبل نقل شده است یعنى خداوند دعاى برخى از مؤمنین را درباره برخى دیگر به اجابت میرساند.

و بعضى گفته‏اند: یعنى خداوند عبادتهاى آنان را قبول کرده، و از فضل خود بر میزان ثواب طاعاتشان که استحقاق آن را دارند مى‏افزاید.

و بعضى گفته‏اند: در مورد شفاعت مؤمنان نسبت به برادرانشان است که خداوند شفاعت آنان را خواهد پذیرفت.

(وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ) از ابن عباس روایت شده یعنى: پس از آنکه شفاعت آنان را در مورد برادرانشان پذیرفت علاوه بر این شفاعتشان را حتى درباره برادران برادرانشان نیز مى‏پذیرد.

از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) در باره آیه‏ «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» فرموده‏اند: یعنى خداوند علاوه بر پاداش، به آنان حق شفاعت در مورد کسانى که مستوجب آتش شده‏اند از آن افراد که‏ در دنیا به مؤمنین نیکى کرده‏اند میدهد.

(وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ) معنى این قسمت نیز روشن است.

پس از آنکه خداوند بیان فرمود که از فضل خویش نسبت بمؤمنین زیادى عطا میکند، خبر داد که زیادى در ارزاق دنیا بر طبق مصالح بندگان است و فرمود:

(وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ) یعنى اگر خداوند روزى را بر بندگان آن طور که میخواهند گسترش میداد نعمت خدا را سبک میشمردند، و بچشم و هم چشمى میپرداختند، و بر یکدیگر برترى میجستند، و در روى زمین ستم روا میداشتند، و براى پیروزى بر یکدیگر میکوشیدند، و بدینوسیله از طاعت الهى بیرون میرفتند.

ابن عباس گوید: «لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ» ستمى که در روى زمین میکردند این بود که پس از رسیدن بموقعیتى خواستار موقعیتى فراتر میشدند، و پس از دسترسى بیک مرکب سوارى مرکب دیگرى میخواستند، و پس از بافتن پوشاکها دیگرى میخواستند.

(وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ) از قتاده نقل شده است یعنى و لکن خداوند روزى را بمیزان مصلحت آنان هر اندازه که بخواهد با توجه بحالشان فرو مى‏فرستد، یعنى: روزى کسانى را که مصلحتشان در وسعت روزى است وسعت میدهد، و روزى کسانى را که صلاحشان در تنگى روزى است تنگ میسازد، و این معنى را تأیید میکند حدیثى که انس از پیامبر خدا (ص) از جبرئیل از خداوند روایت شده است که:(بعضى از بندگان من طورى هستند که چیزى جز بیمارى بصلاحشان‏ نیست بطورى که اگر آنان را سلامت دهم فاسد خواهند شد و برخى از بندگان من هستند که چیزى جز صحت بصلاحشان نیست که اگر بیمارشان کنم، بیمارى آنان را بفساد خواهد کشانید، و برخى از بندگان هستند که جز بى‏نیازى چیزى بصلاحشان نیست که اگر فقیرشان سازم، فقر آنان را تباه میسازد، و برخى از بندگانم جز فقر چیزى بصلاحشان نیست که اگر آنان را بى‏نیاز سازم بى‏نیازى فاسدشان سازد، و اینست که من با آگاهى از وضع دلهاى بندگانم امور آنان را تدبیر میکنم …)[۲۸] حدیث طولانى بود که ما بمقدار مورد نیاز خود از آن گرفتیم.

اگر بگویند: ما بسیارى از کسانى را که داراى وسعت روزى هستند مى‏بینیم که در روى زمین ستمگرى میکنند؟.

خواهیم گفت: پس از آنکه اجمالا دانستیم که خداوند امور بندگان را طبق مصالح آنان تدبیر میفرماید، چه بسا این افراد کسانى بوده‏اند که چه روزى بسیار داشته باشند چه کم، بحالشان فرق نمیکند، و چه بسا اگر روزى آنان را وسعت نمیداد حالشان در ستمگرى از این بدتر میشد، و لذا روزى‏ آنان را توسعه داده است‏[۲۹].

بهر حال خداوند از جزئیات حال بندگانش بهتر آگاه میباشد:

(إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ) یعنى: خداوند از حالات بندگان آگاه بوده، نسبت به مصالح و مفاسد آنان بینش کافى دارد، آن گاه خداوند به نظر خوبى که نسبت به بندگانش دارد اشاره کرده میفرماید:

(وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا) یعنى: پس از آنکه مردم از فرود آمدن باران ناامید شدند خداوند باران برایشان فرو مى‏فرستد، غیث به باران سودمند گویند که بوقت ببارد، اما مطر گاهى سودمند است، و گاهى زیانبخش چه در وقت ببارد یا بى وقت.

و علت اینکه خداوند پس از نومیدى باران میفرستد، براى آنکه موجب شکر گزارى بیشتر و تعظیم او و آگاهى بر اهمیت احسان حضرتش گردد.

(وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ) یعنى بوسیله فرستادن باران و روئیدن گیاهان و درختان خداوند نعمتهاى خود را در همه جا منتشر میسازد.

(وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ) یعنى او است صاحب اختیار و سرپرست بندگان که امور و مصالح آنان را تقدیر و تدبیر میفرماید، و او است خدایى که در تمامى کارهایش شایسته ستایش است زیرا جز احسان و نعمت بخشى کارى ندارد.

(وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خلقت آسمانها و زمین نشانه بزرگ خدا شناسى است، زیرا در آفرینش اینها قدرتى عظیم بکار رفته و با آن همه شگفتیها و انواع و اقسام گوناگون موجودات که در آنها وجود دارد بجز خداى قادر کسى یاراى آفرینش آن را ندارد.

(وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ) و نیز اینهمه موجودات زنده که در آسمانها و زمین پراکنده نموده است نشانه‏اى است از او، دابه از نظر لغت بجنبنده گویند، بنا بر این تمامى حیوانات را شامل میگردد.

(وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ) و هر گاه خداوند بخواهد این موجودات زنده را پس از میراندنشان میتواند در صحراى محشر گرد آورد، و این عمل براى او سخت نیست.

(وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ) یعنى اى انسانها هر مصیبتى که بر اقتصاد شما یا بر جانهاى شما وارد مى‏آید در اثر گناهانى است که انجام میدهید، البته خداوند بسیارى از گناهان شما را مى‏بخشد، و شما را بخاطر آنها مجازات نمیفرماید.

حسن گفته است: آیه مخصوص است به حدودى که بعنوان مجازات انسانها استحقاق آن را پیدا میکنند.

قتاده گفته است: این آیه اعم از هر مصیبتى است.

از على (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمودند: بهترین آیه‏اى که در کتاب خدا نازل شده همین آیه است، یا على: هیچ خراش چوبى، و هیچ زمین خوردنى نیست مگر آنکه بواسطه گناهى است که انسان انجام داده، و هر گناهى را که خداوند در دنیا عفو کند، بزرگترین از آنست که در آخرت هم انسان را بخاطر آن مجازات فرماید، و گناهانى را که در دنیا مکافات فرموده عادل‏تر از آنست که در آخرت انسان را دوباره بخاطر آن بمجازات برساند.

اهل تحقیق گفته‏اند: این آیه گرچه بلفظ عام وارد شده «هر مصیبتى» ولى عمومیت ندارد- که بتوان گفت تمام مصیبتهاى بخاطر گناه است- زیرا مصیبتهاى اطفال و دیوانگان که تکلیفى ندارند، و نیز مصیبتهاى مؤمنین و اولیاء خدا که گناهى ندارند از این کل مستثنى خواهند بود، و نیز پیامبران و امامان هر چند معصوم هستند ولى با مصیبتهایى که مى‏بینند آزمایش شده و با صبر بر این مصائب ترفیع درجه یافته بثوابهاى عظیمى نائل میگردند.

 

نظم آیات:

وجه ارتباط این آیه با آیات قبلى آنست که خداوند در آیات قبلى نعمتهاى بزرگ خود را نسبت به بندگان بیان فرمود، و اینک میفرماید که خداوند هیچ مصیبتى بر سرتان نمى‏آورد مگر بخاطر گناهانى که از شما سر میزند.

 

سوره شورى- آیات ۳۱- ۳۵

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۳۱ تا ۳۵]

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ (۳۱) وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ (۳۲) إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (۳۳) أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ (۳۴) وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ (۳۵)

 

ترجمه آیات:

۳۱- در روى زمین راه فرارى ندارید، و غیر از خدا سرپرست و یاورى هم ندارید.

۳۲- و از جمله نشانه‏هاى خداوند کشتیهاى کوهپیکرى است که در دریا رفت و آمد دارند.

۳۳- اگر خدا بخواهد باد را آرام سازد تا کشتیها روى آبهاى دریا راکد و بى‏حرکت مانند، و در این نشانه‏ها براى صبر پیشگان و سپاسگزاران عبرتهاى فراوان است.

۳۴- یا آنکه آنان را بسبب گناهانشان عذاب کرده، و بسیارى از آنان را عفو کند.

۳۵- تا آنان که آیات ما را انکار میکنند بدانند که راه فرارى ندارند.

 

قرائت آیات:

اهل کوفه و ابن عامر «جوار» را هنگام وصل و وقف بدون یاء قرائت کرده‏اند، ولى بقیه جوار را جوارى با اثبات یاء در وصل خوانده‏اند، و ابن کثیر و یعقوب در وقف نیز با یاء خوانده‏اند.

و اهل مدینه و ابن عامر «و یعلم الذین یجادلون» را برفع خوانده‏اند، و بقیه «و یعلم» را بنصب خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: قیاس در جواز همان جوارى با اثبات یاء است، کسانى که یاء را حذف کرده‏اند، گرچه حذف یا در این موارد خلاف قیاس است ولى آن قدر در کلام عرب زیاد شده است که بصورت یک قیاس مستمر در آمده است.

و هر کس «یعلم» را برفع خوانده است آن را جمله مستأنفه گرفته، زیرا بعد از جزاء شرط آمده است و جاى استیناف است، و اگر هم بخواهى میتوانى آن را برفع بخوانى بنا بر اینکه خبر مبتداى محذوف باشد.

و کسانى که آن را بنصب خوانده‏اند باین دلیل است که قبل از آن شرط و جزاء وجود دارد، و هیچکدام این دو ترکیب واجب نیست، در شرط مى‏گویى:

«ان تأتنى و تعطینى اکرمک» بنصب تعطینى که تقدیر چنین است «ان یکن اتیان منک و اعطاء اکرمک» و نصب بعد از شرط هنگامى که با فاء چیزى را بر آن شرط عطف کنیم بهتر است از نصب بوسیله فاء بعد از جزاء شرط، و اما قول شاعر عرب که گفته است:

«و من لا یقدم رجله مطمئنه فیثبتها فى مستوى الأرض یزلق»

اینجا نصب بدان جهت نیکو است که جمله شرطیه منفى است.

و اما عطف بر شرط مثل: «ان تأتنى و تکرمنى فاکرمک» بنا بر مختار سیبویه نصب در عطف بر جزاء شرط است، بنا بر این سیبویه اختیار میکند: «و یعلم الذین یجادلون» در صورتى که آن را استیناف نگیرى که از ما قبلش بریده شود، و مرفوع گردد، و گمان میکند که معطوف بر جزاء شرط شباهت دارد بقول شاعر:

«… و الحق بالحجاز فاستریحا»[۱]

و سپس سیبویه گفته است: لکن اگر کسى در عطف بر جزاء شرط نصب دهد بهتر است از این مورد، زیرا فعلى واقع نمیسازد مگر آنکه از دیگرى فعلى واقع شود، پس بمنزله غیر واجب است.

سیبویه نقل میکند که بعضى از قراء در آیه: «یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ»[۲] بنصب فیغفر خوانده‏اند.

و نیز شعرى از اعشى را شاهد آورده است در مورد نصب معطوف بر جزاء بوسیله فاء[۳].

«و من یغترف عن اهله لم یزل یرى‏ مصارع مظلوم مجرا و مسحبا
و تدفن منه الصالحات و ان یسئ‏ یکن ما أساء النار فى رأس کبکبا[۴]

و این شعر دلیل است براى کسانى که و یعلم را بنصب خوانده‏اند.

 

لغات آیات:

الأعلام- بمعنى کوه‏ها و جمع علم است خنساء شاعر گفته است:

«و ان صخرا لتأتم الهداه به‏ کانّه علم فى راسه نار»

فیظللن- یعنى ادامه میدهند و ثابت مى‏مانند، گفته میشود: «ظل یفعل کذا» در صورتى که آن کار را شبانه روز انجام دهد.

رواکد- «جمع راکد» بمعنى چیزهاى ثابت است.

یوبقهن- ایباق بمعنى بهلاکت رساندن و تلف کردن است، و بق الرجل یبق و وبق یوبق یعنى: هلاک شد.

محیص- بازگشت گاه و پناگاه.

معنى آیات:

(وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ) یعنى: اى مشرکین! شما هر جا که باشید نمیتوانید مرا عاجز سازید، و راه فرارى در روى زمین ندارید، و در این آیه خداوند بندگان خود را بپرستش خویش فرا میخواند، و آنان را تشویق میکند که فرمانش را اطاعت کنند، و از انجام محرمات بپرهیزند.

(وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ) شما کسى را در برابر خداوند ندارید که بتواند عذاب او را از شما دفع کند، و شما را بر ضد او یارى دهد.

(وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ) یکى از دلائل خداوند که نشانه قدرتهاى اختصاصى پروردگار است این کشتیهایى است که بسان کوه‏هایى بر افراشته در دریا حرکت میکنند.

(إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ) یعنى: اگر خداوند بخواهد باد را از حرکت مى‏اندازد، و در نتیجه کشتیها روى آب دریا راکد میمانند و از جاى خود حرکت نمى‏نمایند، زیرا آب دریا خود بخود حرکتى ندارد، و اگر باد نیاید کشتیها (ى بادى) در دریا بى‏حرکت خواهند ماند، و خداوند بزرگ باد را سبب حرکت کشتیها در دریا قرار داده است، و وزش باد را در جهتى قرار داده است که کشتى میخواهد به آن سو حرکت کند.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ) اینها همه نشانه‏هایى است روشن براى تمام کسانى که در اجراى فرمان خدا صبر میکنند، و بر نعمتش شکر نمایند، و بعضى گفته‏اند یعنى: صبر کنندگان بر سوارى کشتى، و شکر گزاران بر حرکت آن و رسیدن بساحل.

(أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا) یعنى: اگر خداوند بخواهد باد را ساکن کند، یا آنکه جریان باد را شدت دهد تا کشتیها را با سرنشینانش بجرم گناهانشان در دریا غرق کند.

(وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ) یعنى: و بسیارى از سرنشینان کشتیها را مى‏بخشد، و آنان را غرق نمیکند، و آنان بخاطر گناهانشان در دنیا عذابشان نمیکند.

(وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا) یعنى: آنان که در مورد ابطال ما و دفع آن مجادله و گفتگو میکنند:

(ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ) اینان پناهگاهى ندارند که به آنجا باز گردند و پناهنده شوند، و این معنى از سدى نقل شده است.

 

سوره شورى- آیات ۳۶- ۴۰

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۳۶ تا ۴۰]

فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۳۶) وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ (۳۷) وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳۸) وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ (۳۹) وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (۴۰)

 

ترجمه آیات:

۳۶- آنچه بشما داده شده است بهره‏هایى است مربوط بزندگى دنیا، امّا آنچه نزد خدا است بهتر و ماندنى‏تر است، و آن مخصوص مؤمنینى است که با داشتن ایمان بر خداى خود اعتماد و توکل مى‏نمایند.

۳۷- کسانى که از گناهان کبیره و کارهاى زشت دورى میکنند، و هر گاه خشم کنند ببخشند.

۳۸- و آنان که پروردگارشان را اجابت کرده، نماز بر پا میدارند، و کارشان را در میان خود بمشورت گذارند، و از هر چه به ایشان روزى داده ‏ایم‏ انفاق کنند.

۳۹- آنان که چون ستم بدیشان رسد در فکر انتقام بر آیند.

۴۰- سزاى هر ستمى ستمى است مانند آن، و هر کس ببخشد و اصلاح کند پاداش او با خداوند است، که خداوند ستمکاران را دوست ندارد.

 

قرائت آیات:

اهل کوفه بجز عاصم در اینجا و در سوره نجم «کبائر الاثم» را در آیه ۳۷ «کبیر الأثم» بصیغه مفرد خوانده‏اند، ولى بقیه قراء «کبائر الأثم» بصیغه جمع خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

دلیل قرائت جمع این آیه است: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ»[۵] و کسانى که مفرد خوانده‏اند جایز است که از آن اراده جمع کرده باشند مانند این آیه: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَهَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[۶] و در حدیث هم لفظ مفرد آمده است که منظور از آن جمع است: «منعت العراق درهمها و قفیزها».

 

اعراب آیات:

«وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» جایز است ضمیر هم در این آیه تأکید باشد از ضمیر در غضبوا، و یغفرون جواب اذا است، و نیز جایز است هم مبتداء باشد و یغفرون خبر آن.

و هم چنین هم در «هُمْ یَنْتَصِرُونَ» تأکید است براى ضمیر اصابهم، و اگر هم خواستى «هم» را وصف ضمیر مزبور بگیر، و نیز ممکن است هم را مبتدا فرض کنى.

و بر طبق قول سیبویه باید هم فاعل فعل مقدرى باشد که‏ «هُمْ یَنْتَصِرُونَ» بر آن دلالت دارد.

 

معنى آیات:

آن گاه خداوند این مردمى که توصیفشان گذشت مورد خطاب قرار داده میفرماید:

(فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا) یعنى: آن اموالى که بشما داده شده است بهره‏هایى از کالاى زندگى دنیا که از آن چند روزى بهره بردارى میکنید و سپس خواهید مرد، و ثروت بعد از شما بر جا خواهد ماند، یا آنکه پیش از مرگتان از بین خواهد رفت.

(وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏) و آنچه از ثواب و نعمتها و پاداشهایى که خداوند بمنظور پاداش مطیعان براى آنان مهیا ساخته است از این بهره‏هاى اندک زودگذر بهتر و باقى‏تر است.

(لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) براى آنان که به یگانگى خدا و آنچه که تصدیق آن واجب است ایمان آورده، و کارهاى خود را بخدا واگذارده‏اند و میدانند که جریان امورشان از جانب خداوند بوده و بتدبیر نیکوى او انجام میگیرد، و بدرگاه او زارى و دعا کرده، به پیشگاهش انابه میکنند.

(وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ) جایز است که محل الذین جرّ باشد که عطف شده باشد بر «لِلَّذِینَ آمَنُوا» بنا بر این معنى اینطور خواهد شد: «و ما عند اللَّه خیر و ابقى للمؤمنین المتوکّلین على ربهم المجتنبین کبائر الأثم و الفواحش» یعنى: آنچه نزد خدا است بهتر و باقى‏تر است براى مؤمنین‏ که بر پروردگارشان توکل نموده از گناهان کبیره و فحشاء دورى مى‏نمایند.

و نیز جایز است محلش مرفوع باشد بنا بر ابتدائیت که خبرش محذوف است بنا بر این ترکیب معنى چنین میشود «آنان که از گناهان کبیره و فحشاء دورى میجویند و هر گاه غضب کنند طرف خود را عفو مى‏نمایند».

(وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ) یعنى: هر گاه در اثر ستمى که به آنان رسیده است خشمناک شوند، طرف خود را مى‏بخشند، فواحش جمع فاحشه است که عبارت باشد از زشتترین عمل، و مغفرت در آیه مربوط به ستمهایى است که نسبت به آنان میشود، که اگر آن را عفو کنند کارى است پسندیده و شایسته ستایش، امّا آن قسمت که مربوط بحقوق الهى و حدود واجبه است اما حق عفو کردن آن قسمت را ندارد، و نمیتواند افراد مرتد و مانند آن را عفو کند[۷]، و سپس خداوند بر صفات آنان افزوده میفرماید:

(وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ) یعنى: نسبت به دعوت پروردگارشان که آنان را به امور دین دعوت کرده است پاسخ مثبت داده‏اند.

(وَ أَقامُوا الصَّلاهَ) یعنى: نماز را در اوقات خود مرتب با شرائطش میخوانند.

(وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُمْ) گفته میشود: این موضوع میان ایشان بشورى‏ گذاشته شده است، هنگامى که پیرامون آن با یکدیگر بمشورت پردازند، شورى بر وزن «فعلى» از مشاوره است، و آن عبارتست از گفتگو پیرامون موضوعى تا حق ظاهر گردد، مؤمنین هیچگاه در کارهاى خود تکروى نمیکنند، و با دیگران هم مشورت میکنند.

بعضى گفته‏اند: منظور این آیه انصار است که پیش از اسلام و پیش از ورود حضرت رسول (ص) بمدینه دور یکدیگر جمع شدند و مشورت کردند، و سپس بر طبق آن عمل نمودند، و خداوند در این آیه آنان را مدح فرمود.

از ضحاک نقل شده است که این شورى عبارتست از مشورت انصار هنگامى که شنیدند پیامبر اسلام (ص) ظهور کرده و نقباء بر او وارد شده‏اند، در خانه ابى ایوب جمع شدند که بحضرتش ایمان آورده او را یارى نمایند.

و این آیه دلالت دارد بر ثواب مشورت در امور و اهمیت آن، از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمودند:

«هیچگاه شخصى با دیگرى مشورت نمى‏کند مگر آنکه براه نیک راهنمایى میگردد.» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ) و از روزى خویشتن در راه فرمانبرى خداوند و راه خیر انفاق میکنند.

(وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ) از سدى نقل شده یعنى:

مومنین بر کسانى که به آنان ستم کرده‏اند بى‏آنکه ستمگرى کنند پیروزى میجویند از ابى مسلم نقل شده است یعنى: برخى بیارى دیگرى میشتابند، بنا بر این ینتصرون بمعنى یتناصرون است همانگونه که یختصمون بمعنى یتخاصمون آمده است.

از عطاء نقل شده است منظور این آیه مؤمنینى است که کفار آنان را از مکّه بیرون کردند، و نسبت به آنان ستم نمودند، و سپس خداوند در روى زمین به آنان قدرت بخشید تا آنکه بر کفارى که به آنان ستم کرده بودند پیروز گشته انتقام خویش گرفتند.

از ابن زید است که خداوند مؤمنین را به دو دسته تقسیم فرموده است یک دسته کسانى که آنان را که به ایشان ستم کرده‏اند مى‏بخشند و آنان همان افرادى هستند که پیش از این آیه وصفشان گذشت‏ «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» و دسته دیگرى که از ستم کنندگان انتقام میگیرند، و آنان کسانى هستند که در این آیه از آنان یاد شده است، هر کس انتقام گیرد و حق خویشتن باز ستاند البته در صورتى که از حدود الهى پا فرا ننهد خداى را اطاعت کرده است، و هر کس که خداى را اطاعت کند پسندیده است.

آن گاه خداوند حدود انتقام گیرى را بیان کرده میفرماید:

(وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها) از ابن نجیح و سدى و مجاهد است که این پاداش عبارتست از پاسخگویى دشنام هر گاه کسى به انسان گفت: خداوند ذلیلت کند، باید در پاسخ او بگوید: خداوند ترا ذلیل کند بى‏آنکه زیاده روى کرده باشد.

از مقاتل نقل شده است که منظور انتقام گرفتن در زخمهایى است که بر انسان وارد میشود، یا خونى که انسان طلبکار میشود.

و اینکه دومى هم در این آیه «سیّئه» نامیده شده است بخاطر تقابل با اولى است. همانگونه که در جاى دیگر قرآن آمده است‏ «فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ» یعنى: هر کس نسبت بشما تجاوز کرد نسبت به او همانند تجاوزى که‏ انجام داده است تجاوز کنید[۸].

سپس خداوند مسئله عفو را پیش کشیده میفرماید:

(فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ) یعنى: هر کس عفو کند کسى را که میتواند از او انتقام بگیرد و میان خود و خداى خویشتن را اصلاح نمود پاداش او را خداوند خواهد داد.

(إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ) آن گاه خداوند بیان میفرماید: اینکه مظلوم را وادار به عفو ظالم کرده است نه بدان جهت است که خداوند ستمگر را دوست دارد، بلکه بدان جهت که با این برنامه میخواهد پاداشى بسیار عظیم را بر مظلوم عرضه فرماید، و براى آنست که خداوند نیکى و عفو را دوست دارد.

و بعضى هم گفته‏اند: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» یعنى: خداوند در هنگام انتقام، انتقام گیرنده‏اى را که ظالم باشد، و از حق خودش تجاوز کند یا هر ستمگر دیگرى را دوست ندارد.

و بعضى دیگر گفته‏اند: آیه اولى‏ «… هُمْ یَنْتَصِرُونَ» عمومیت دارد در وجوب همکارى مسلمانان با یکدیگر براى پیروزى بر ستمگران بحقوقشان، ولى این آیه مخصوص است بکسى که میخواهد در مورد حق شخصى خودش نسبت بکسى که باو ستم کرده است از او انتقام بگیرد یا او را عفو کند.

از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمودند:

«روز قیامت که میشود منادى نداء میکند: هر کس پاداشش با خدا است وارد بهشت گردد، میگویند: چه کسى اجرش با خدا است؟ میگویند: آنان که مردم را عفو میکرده‏اند، ایندسته بدون حساب وارد بهشت میشوند».

سوره شورى- آیات ۴۱- ۴۵

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۴۱ تا ۴۵]

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ (۴۱) إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ (۴۲) وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (۴۳) وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ (۴۴) وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ (۴۵)

 

ترجمه آیات:

۴۱- آنان که پس از ستم دیدن در فکر انتقام گرفتن بر آیند بر این افراد ایرادى نیست.

۴۲- ایراد بر آن کسان است که بمردم ستم میکنند، و بناحق در زمین تجاوز مى‏نمایند، این افراد عذابى دردناک در پیش خواهند داشت.

۴۳- و هر کس صبر کند و درگذرد این عمل از کارهاى مهم است.

۴۴- و آنکه را خدا گمراه ساخت، بعد از خدا سرپرستى نخواهد یافت، و خواهى دید که ستمگران همین که روز قیامت عذاب الهى را ببینند میگویند: آیا راهى براى بازگشت هست؟.

۴۵- و آنان را مى‏بینى هنگامى که نزدیک جهنمشان برند از ذلت بفروتنى افتاده، با گوشه چشم نگاهى مخفیانه بجهنم اندازند، و مؤمنین گویند:

براستى که زیانکاران اینانند که در روز قیامت خودشان و خاندانشان را تباه ساخته‏اند، آگاه باشید که ستمگران در عذابى همیشگى بسر خواهند برد.

 

اعراب آیات:

جمله‏ «إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» جواب قسمى است که قوله: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ» بر آن دلالت دارد، همانگونه خداوند سبحان فرموده است‏ «لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ».

و نیز گفته شده است که جمله: «إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» جمله‏اى است در موضع خبر مبتدایى است که عبارتست از: «لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ»، و تقدیرش چنین است: «ان ذلک منه لمن عزم الأمور» و براى اجتناب از طول سخن حذف این مقدرات نیکو است.

و جمله «خاشعین» بنا بر حالیت از ضمیر در «یعرضون» منصوب است.

و جمله «یعرضون» در موضع نصب است بنا بر اینکه حال باشد از ضمیر در «تراهم».

 

معنى آیات:

آن گاه خداوند از انتقام گیرنده یاد کرده میفرماید:

(وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ) یعنى: کسى که به خاطر حق خود دست به انتقام‏جویى زند و نسبت به ستم کننده‏اش بى‏عدالتى نکند گناهى ندارد[۹] و اینکه ظلم را بمظلوم نسبت داده‏ «بَعْدَ ظُلْمِهِ» یعنى بعد از آنکه مظلوم واقع شده است، و نسبت به او تجاوز گردیده است، مظلوم حق خود را میگیرد، بنا بر این انتقام گیرندگان گناهى و مجازات یا سرزنشى ندارند، و از این قبیل است که مصدر بمفعول اضافه شده باشد این جمله است: «من دعاء الخیر».

(إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ) یعنى: گناه و عذاب مربوط بکسانى است که ابتداء و بنا حق نسبت بمردم ستم میکنند.

(وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ) الیم یعنى درد آور.

(وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ) یعنى: کسى که در راه خدا تحمل مشقت کند و طرف خود را ببخشد و انتقام نگیرد این صبر و گذشت از امورى ثابت است که خداوند بدان فرمان داده و آن را نسخ نفرموده است.

و بعضى گفته‏اند: «عَزْمِ الْأُمُورِ» عبارت است از گرفتن عالى‏ترین امر در مورد رسیدن بثواب و پاداش الهى.

(وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ) یعنى: هر کس خداوند او را از رحمت خود و بهشتش دور سازد، بجز از خدا یاورى نخواهد داشت، و بعضى گفته‏اند: یعنى هر کس را خداوند بسزاى انکار و عنادش عذاب کند، پشتیبانى نخواهد داشت که در کارش دخالت کند و عذاب الهى را از او دفع نماید.

(وَ تَرَى الظَّالِمِینَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ) یعنى: اى محمد! خواهى دید ستمگران هنگامى که عذاب الهى را مشاهده نمودند.

(یَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ؟) میگویند: آیا راه بازگشتى بدنیا هست و آرزوى بازگشت بدنیا دارند.

(وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها) و آنان را مى‏بینى که پیش از ورود به جهنم آنان را بر جهنم عرضه میدارند.

(خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ) آنان را مى‏بینى که در حال عرضه شدن بر آتش آرام و فروتن بوده، از ذلتى که دارند زیر چشمى با ترس و لرز و دزدکى به جهنم مى‏نگرند، و این معنى از حسن و قتاده نقل شده است.

و ابن عباس و مجاهد گویند: «طرف خفى» یعنى: زیر چشمى با ذلت نگرند.

و بعضى دیگر گفته‏اند: با چشمى نیمه باز به دوزخ نگرند[۱۰].

(وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ) یعنى: هنگامى که روز قیامت مؤمنین مشاهده نمودند چه عذاب دردناکى بر ستمگران نازل میشود، و آنان را از حور العین و نعمتهاى بهشتى بهره‏اى نخواهد بود گویند براستى که زیانکار این گروهند که خویشتن را تباه ساختند و از استفاده از نعمتهاى بهشتى محروم شدند، و زن و فرزند و خویشاوندان را نیز از دست دادند و از آنان هم فایده‏اى نمى‏بینند.

(أَلا إِنَّ الظَّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ) خداوند میفرماید: بهوش باشید که ستمگران در عذابى دائمى و زوال ناپذیر خواهند بود.

سوره شورى- آیات ۴۶- ۵۰

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۴۶ تا ۵۰]

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ (۴۶) اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ (۴۷) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ (۴۸) لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ (۴۹) أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (۵۰)

 

ترجمه آیات:

۴۶- اینان بجز خدا یاورانى ندارند که آنان را یارى دهند، و هر کس را که خداوند گمراه ساخت راه بجایى نخواهند برد.

۴۷- پیش از آنکه روزى فرا رسد که از سوى خدا بازگشتى ندارد پروردگار خود را اجابت کنید، زیرا که در این روز پناهگاهى نداشته قدرت انکار ندارید.

۴۸- اگر رویگردان شدند، ما تو را نگهبان آنان نساخته‏ایم، جز ابلاغ چیزى بعهده تو نیست، هر گاه از سوى خود رحمتى به انسان بچشانیم بدان سبب شادمان گردد، و هر گاه بسزاى کارهایى که از پیش نموده‏اند مصیبتى بدانها روى آرد، انسان سخت ناسپاس است.

۴۹- سلطنت آسمانها و زمین از آن خدا است، آنچه بخواهد مى‏آفریند بهر کس خواسته باشد دختر میدهد، و هر که را خواسته باشد پسر میدهد.

۵۰- یا نر و ماده را بیکدیگر جفت سازد، و هر کس را که بخواهد عقیم مى سازد، او دانا و توانا است.

 

معنى آیات:

آن گاه خداوند از ستمگرانى که یادشان کرده خبر میدهد و میفرماید:

(وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ) یعنى: این کافران که در میان معبودان خود و نه در میان کسانى که در نافرمانى خدا از آنان اطاعت نموده‏اند یاورانى ندارند، که در برابر خدا و عذابهایش آنان را یارى دهند، و عذاب خدا را از آنان دور سازند.

(وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ) هر که را خدا گمراه ساخت بسوى بهشت راهى نخواهد داشت.

(اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ) یعنى: دعوت پیامبر خدا (ص) را که شما را بسوى پروردگارتان فرا میخواند اجابت کنید، پیامبر شما را تشویق میکند و دعوت میکند که راه اطاعت را در پیش گیرید، و تسلیم فرمان الهى باشید.

(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ) یعنى: پیش از آنکه روزى فرا رسد که دیگر پس از آن بازگشت بدنیا نیست.

جبائى گفته: پیش از آنکه روزى فرا رسد که احدى قدرت رد نمودن و دفع‏ کردن آن را ندارد، و آن روز قیامت است.

از ابى مسلم است که یعنى: پیش از آنکه روزى فرا رسد که نه رد خواهد شد و نه از وقتش عقب مى‏افتد و آن روز مرگ است.

(ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ) یعنى: روزى که پناهگاهى که شما را از عذاب خدا حفظ کند ندارید.

(وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ) یعنى: در آن روز نمیتوانید انکار کنید، و عذاب الهى را تغییر دهید، و بعضى گفته‏اند یعنى: در آن روز یاورى انکار کننده ندارید که بتواند عذابى را که بر شما وارد میشود انکار کند، سپس به پیامبرش میفرماید:

(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً) یعنى: اى پیامبر! اگر کافران از آنچه که بسوى آن دعوتشان میکنى رویگرداندند ما تو را مأمور نگهبانى آنان نساخته‏ایم که از راه دین بیرون نروید، همانگونه که چوپان گوسفندان خود را نگهبانى میکند، تا پراکنده نشوند، از روگردان شدن آنان اندوه بخود راه نده.

(إِنْ عَلَیْکَ إِلَّا الْبَلاغُ) یعنى: تو وظیفه‏اى جز این ندارى که مفاهیم اسلامى را به آنان ابلاغ کنى، و راه سعادت را به آنان نشان دهى.

(وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَهً فَرِحَ بِها) یعنى: هر گاه که ما نعمتى به انسان میرسانیم انسان را بغرور و فساد میکشاند، زیرا منظور از شادى در اینجا نوعى فساد و انکار است، زیرا در این آیه نوعى مذمت و بدگویى از انسان شده است.

و بعضى هم گفته ‏اند: منظور از رحمت در اینجا عافیت و صحّت است.

(وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ) یعنى: اگر قحطى یا فقر و مرض‏ یا بلاى دیگرى که آنان را ناراحت میکند به آنان برسد.

(فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ) مصیبتها را بحساب مى‏آورد امّا نعمتها را انکار مى نماید، سپس خداوند بیان میفرماید که تمام نعمتها از جانب پروردگار است.

(لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یعنى: حق تصرف در آسمانها و زمین و ما بین آنها و تدبیر امور آنها بر طبق حکمت از آن خداوند است.

(یَخْلُقُ ما یَشاءُ) آنچه از انواع و اقسام موجودات که بخواهد مى‏آفریند.

(یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً) بهر کس از بندگانش که بخواهد دختر میدهد، و دیگر پسر نمیزاید.

(وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ) و بهر کس که بخواهد پسر میدهد، و دیگر دختر نمیزاید.

(أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً) یعنى: یا آنکه به آنان هم فرزندان پسر میدهد، هم فرزندان دختر، عرب میگوید: «زوجت ابلى» یعنى: شتران کوچک و بزرگم را گرد هم آوردم‏[۱۱].

مجاهد گوید: معنى آیه آنست که زن گاهى پسر و گاهى دختر دوباره پسر و باز هم دختر بزاید.

از ابن زید است که یعنى: دو قلو پسر و دخترى با هم بزاید، یا آنکه دو پسر با هم یا دو دختر با هم بزاید.

و از محمد بن حنفیه است که یعنى: در یک شکم پسر و دختر هر دو جمع شود.

(وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً) و هر کس را از زنان و مردان که بخواهد «عقیم» قرار میدهد که داراى فرزند نشوند.

(إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ) که او نسبت بمخلوقاتش دانا و در آفرینش آنها نیز توانا است.

سوره شورى- آیات ۵۱- ۵۳

[سوره الشورى (۴۲): آیات ۵۱ تا ۵۳]

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ (۵۱) وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لا الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (۵۲) صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ (۵۳)

 

ترجمه آیات:

۵۱- هیچ انسانى را نرسد که خداوند با او سخن گوید، مگر آنکه بوسیله وحى، یا از پس پرده‏اى، یا آنکه رسولى فرستد که طبق فرمان خدا براى مردم آنچه را که میخواهد وحى آورد، که خداوند والا و فرزانه است.

۵۲- و این چنین بسوى تو روحى را از امر خود وحى فرستادیم، تو قبلا نمیدانستى کتاب چیست و ایمان کدام است؟ ولى ما قرآن را نورى قرار دادیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم بوسیله آن هدایت میکنیم، و تو مردم را براهى راست هدایت میکنى.

۵۳- خداوندى که آنچه در آسمانها و زمین است مال او است، آگاه باشید که بازگشت هر کارى بسوى خداست.

 

قرائت آیات:

نافع «او یرسل» برفع و «فیوحى» بسکون یاء خوانده، بقیّه قرّاء «او یرسل و فیوحى» بنصب هر دو خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: هر کس «او یرسل» را نصب دهد خالى از این دو وجه نیست:

۱- یا اینکه عطف شده است بر جمله «ان یکلمه اللَّه».

۲- یا عطف شده است بر غیر این جمله.

اما وجه اوّل که جایز نیست زیرا تقدیرش اینطور میشود: «ما کان لبشران یکلمه اللَّه، او ان یرسل رسولا الیه» یعنى: هیچ بشرى شایسته نیست که خدا با او سخن بگوید، یا آنکه پیامبرى بسوى او بفرستد.

و بنا بر این وجه «او یرسل رسولا» از دو حال خالى نیست: یا آنکه منظور آنست که او یرسله رسولا یعنى: خدا او را بعنوان پیامبرى بفرستد، یا آنکه منظور آنست که او یرسل الیه رسولا یعنى: خدا پیامبرى را بسوى او بفرستد و این دو تقدیر هر دو فاسد است، زیرا میبینیم که بسیارى از افراد بشر به عنوان پیامبرى فرستاده شده‏اند، و بسوى بسیارى از انسانها نیز پیامبرانى فرستاده شده است.

حال که معناى جمله از این دو صورت بیرون نبود، و هر دو معنا هم‏ غلط بود، معلوم شد که وجه اوّل درست نیست، و جمله بر چیز دیگرى عطف شده است.

بنا بر این، تقدیر صحیح که معنا بر طبق آن درست است همان تقدیر خلیل است که گفته: یرسل را حمل میکنیم بر ان یوحى که وحیا بر آن دلالت میکند، پس تقدیر چنین خواهد بود: «ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه الا ان یوحى وحیا او یرسل رسولا فیوحى».

و در جمله «الا وحیا» دو ترکیب جایز است:

۱- آنکه استثناء منقطع باشد.

۲- آنکه حال باشد.

اگر آن را استثناء منقطع گرفتى در کلام چیزى که متعلّق من باشد نداریم زیرا ما قبل حرف استثناء نمیتواند در ما بعد آن عمل کند، زیرا حرف استثناء در معنى حرف نفى است، بدلیل آنکه هر گاه بگوئیم: قام القوم الا زیدا بمعنى قام القوم لا زیدا خواهد بود، و همانگونه که ما قبل حرف نفى در ما بعدش نمیتواند عمل کند.

همچنین در صورتى که حرف استثناء بمعنى نفى باشد اگر ما قبلش کلام تا مى‏بود نمیتواند در ما بعدش عمل کند، و نیز جایز نیست ما بعد الّا در ما قبلش عمل کند مثل «ما انا الخبز الا آکل» همانگونه که ما بعد حرف نفى نمیتواند در ما قبلش عمل کند.

بنا بر این «او من وراء حجاب» بما قبل الّا متصل نمیشود، و نیز از جهت دیگرى هم ممتنع است که این جار و مجرور متصل بما قبل الّا باشد، و آن جهت عبارتست از اینکه «من وراء حجاب» صله وحى است که به معنى‏ «ان یوحى» میباشد، وقتى چنین شد نمیتوان حرف جر را متعلّق گرفت به «او یرسل» زیرا میان صله و موصول با چیزى فاصله شده است که اجنبى است، زیرا معطوف بر صله داخل در جمله است، هر گاه انسان چیزى را عطف کند بر چیزى که داخل در صله نیست، بوسیله اجنبى میان صله و موصول و موصول فاصله انداخته است؟

بنا بر همین اشکال نمیتوانیم جار را نیز عطف بر «یکلمه» از جمله «ما کان لبشر ان یکلمه اللَّه» بگیریم، ولى بهر حال بایستى جار و مجرور بچیزى تعلّق و اتصال پیدا کند، حال که در لفظ چیزى که صلاحیت متعلق شدن را داشته باشد وجود ندارد، فعلى «یکلم» پیش از جار تقدیر میگیریم، و این جار و مجرور را متعلّق میگیریم به این فعل که در معنى مراد است، و یکلمه موجود در لفظ بر آن دلالت مینماید، و بسیار میشود که چیزهایى از صله و متعلّق حذف میشود بخاطر آنکه در لفظ بر آن دلالت شده است، و در این مورد جار و مجرور ما عطف شده‏اند بر فعلى که در تقدیر صله آن موصوله میباشد که یوحى است، و تقدیر چنین خواهد بود: «ما کان لبشران یکلمه اللَّه الا ان یوحى الیه او یکلمه من وراء حجاب» و در این تقدیر یکلم حذف شده است، زیرا در جمله و لو خارج از صله چیزى «یکلمه» وجود داشته است که بر آن دلالت کند، و وجود همین قرینه مجوز و محسن حذف متعلّق است.

و از این قبیل است که میبینیم ما قبل حرف استفهام نیز مانند ما قبل صله است، در اینکه ما بعد حرف استفهام در ما قبلش عمل نمیکند.

و در قرآن آمده است‏ «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ»[۱۲] و تقدیرش چنین‏ است: «الآن آمنت و قد عصیت قبل» که در اینگونه موارد چون فعل در عبارت آمده است تقدیر گرفته میشود.

در مورد بحث جایز نیست که «او من وراء حجاب» بر فعل خارج از صله عطف گردد، زیرا در این صورت میان صله و موصول بوسیله اجنبى فاصله خواهد شد، همانگونه که در آیه: «إِلَّا أَنْ یَکُونَ مَیْتَهً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ»[۱۳] فاصله شده و سپس فرموده است: «أَوْ فِسْقاً أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ» که بوسیله او عطف شده است بر چیزى که در صله است در حالى که بین صله و موصول جمله‏ «فَإِنَّهُ رِجْسٌ» فاصله گردیده است زیرا فاصله در این این آیه با فاصله آنجا فرق دارد- چون‏ «فَإِنَّهُ رِجْسٌ» جمله معترضه‏اى است که در حکم تأکید و توضیح صله است، و بمنزله صفت است زیرا که صفت بیان کننده و تخصیص دهنده میباشد.

و نظیر این آیه است در فاصله شدن بین متعلّق و متعلّق آیه شریفه‏ «وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها، وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ»[۱۴] که‏ جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها فاصله شده است در حالى که‏ «وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ» با وجود این فاصله بر کسبوا عطف شده است، و مجوّز این عطف با وجود فاصله آنست که‏ «جَزاءُ سَیِّئَهٍ بِمِثْلِها» از صله بیگانه نبوده بلکه مؤکد صله میباشد.

امّا کسى که رفع داده و «او یرسل رسولا» گفته است یرسل را حال دانسته زیرا جار و مجرور در «من وراء حجاب» متعلّق است بمحذوف، و در ظرف ذکرى از ذا الحال آمده است، بنا بر این جمله: «الا وحیا» طبق این تقدیر مصدرى‏ است که بجاى حال واقع شده است مانند آنکه بگویى: «جئت رکضا و اتیت عدوا» حرف جر من و مجرورش در موضع حال است مانند جمله‏ «وَ مِنَ الصَّالِحِینَ» بعد از «وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلًا» و معنى «او من وراء حجاب» بنا بر قول کسى که کلام را استثناء منقطع یا حال گرفته است چنین خواهد شد: «یکلمهم غیر مجاهر بکلامه» یعنى: سخن خداوند شنیده میشود و خداوند طورى سخن میگوید که دیده نمیشود آن گونه که سایر سخن گویان دیده میشوند، و حجاب در من وراء حجاب» به این معنى که حجابى باشد تا محلّى را که از محلّى جدا نماید نیست، زیرا این معنى دلالت بر محدودیت محجوب میکند.

و هر کس یرسل را رفع دهد در محل نصب است بنا بر حالیت، و باین معنى است که این سخن او است نسبت به آنان، همانگونه که گویند:

«تحیتک الضرب و عقابک السیف».

 

معنى آیات:

آن گاه خداوند از بزرگترین نعمتها که نبوّت است یاد کرده میفرماید:

(وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ) یعنى هیچ بشرى را نرسد که خداوند با او هم سخن شود.

(إِلَّا وَحْیاً) مگر آنکه بر او وحى فرستد، آن سان که بر سینه داود پیامبر وحى فرستاد و زبور را نوشت.

(أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ) یا آنکه با پوششى با او سخن گوید آن سان که با موسى (ع) سخن گفت.

(أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا) مجاهد گوید: یا رسولى میفرستد که جبرئیل باشد، و بسوى حضرت محمد فرستاده شده است.

و بعضى گفته‏اند یعنى: هیچ بشرى را نرسد که خداوند با او تکلّم کند مگر آن گونه که با بندگانش تکلم میکند از فرمان بطاعت و نهى از معصیتش و هشدار دادن آنان بر این امر با خطور در خاطره یا خواب دیدن و مانند آن که بصورت وحى است، و این را وحى نامیده است براى آنکه وحى در لغت بجاى اشاره و یاد آورى چیزى است بدون آنکه با لفظ نسبت به آن تصریح گردد، یا از پشت پرده و آن عبارتست از آنکه این سخنان را از تمامى بندگانش پنهان کند مگر افرادى که میخواهد با آنان سخن بگوید، مانند تکلم خداوند با حضرت موسى (ع) که از همه پنهان بود و تنها حضرت موسى (ع) مى‏شنید، ولى در مرتبه دوّم خداوند سخنان خود را از تمامى مردم پنهان ساخت مگر از موسى (ع) و آن هفتاد نفرى که با او بودند.

و نیز گفته میشود که خداوند آن محلّى را که سخنان خود را در آن آفریده است بر آنان پنهان کرده است، بطورى که نمیدانستند از کجا این سخنان را مى‏شنوند، زیرا سخن عرضى است که جز در یک جسم در خارج نمیتواند قوام یابد.

البته نمیتوان گفت: که خداوند از «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» اراده فرموده است که خداوند در پس پرده‏اى قرار میگرفته و از پشت آن پرده با بندگانش سخن میگفته است، زیرا حجاب و پرده جز در مورد اجسام محدود معنى ندارد، و منظور از «أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا».

(فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ) آنست که فرشتگان خود را با کتابها و سخنانش بسوى پیامبران میفرستد تا از طرف حضرتش آنها را به بندگانش برسانند و این نیز نوعى کلام است که خداوند بوسیله آن با بندگانش تکلم میفرماید و بدون آنکه مستقیما با آنان سخنانى بگوید آنان را امر و نهى میکند، و این معنى براى وحى بر خلاف آن معنى اوّلى است که براى آیه بیان شده است، زیرا معنى اوّلى آگاهى خاطره بود و در آن گفتار صراحتى نیست این معنى از على و جبائى بود.

زجاج میگوید: معنى این آیه اینست که سخن خدا براى بشر یا بوسیله الهام است، که مطالبى را به آنان الهام میفرماید، یا بوسیله اداى کلماتى است از پس پرده، همانگونه که با حضرت موسى (ع) تکلم فرمود، یا بوسیله رسالت فرشته ‏اى است که بسوى آنان مى‏آید، و به شخصى که مأموریت و رسالت برایش دارد بفرمان خدا آنچه را که خدا خواسته است بر او وحى میکند.

(إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ) که او بزرگتر از آنست که با چشم سر دیده شود، و در تمامى کارهایشان حکیم است.

(وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا) یعنى: همانگونه که به پیامبران پیش از تو وحى نمودیم، بر تو نیز وحى کردیم، و بفرمان خود قرآن را که روح بخش و حیاتبخش است بر تو وحى نمودیم، و این معنى از قتاده و جبائى و دیگران نقل شده است.

سدى گوید: منظور از «رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» روح القدس است.

و از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده است که (منظور از این روح فرشته‏اى است که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است که همراه رسول خدا (ص) بوده است، و پس از رسول خدا (ص) این فرشته به آسمان بالا نرفته، و همراه ما نیز هست‏[۱۵].

(ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ) یعنى: اى محمّد پیش از وحى نمیدانستى کتاب چیست؟ ایمان کدامست، نه از شرایع و احکام دین خبر داشتى و نه از معالم ایمان.

و بعضى گفته‏اند یعنى: پیش از آمدن وحى اهل ایمان را نمیشناختى و نمیدانستى چه کسى بکتاب و رسالت ایمان خواهد آورد و چه کسى ایمان نخواهد آورد، و این مورد از باب حذف مضاف است.

(وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً) یعنى: و لکن این روح را که قرآن است نورى قرار دادیم، زیرا در آن معالم دین وجود دارد، و این معنى از سدى نقل شده است.

از ابن عبّاس نقل شده است یعنى: ایمان را نورى قرار داده‏ایم، زیرا ایمان راه نجات است.

(نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا) یعنى: هر کدام از بندگان خود را که بخواهیم بوسیله قرآن بسوى بهشت هدایت میکنیم.

(وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ) یعنى: تو مردم را ارشاد میکنى و دعوت مى‏نمایى بسوى راهى که بحق میرساند، و این راه عبارتست از ایمان آن گاه این راه را تفسیر کرده میفرماید:

(صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ) راه خداوند که مالک موجودات آسمانى و زمینى است که هم آنان را آفریده و هم مالک آنان است.

(أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ) یعنى: بهوش باشید که در روز قیامت کارها و تدبیر امور بدست خداوند است، و در آن روز کسى جز او مالک نیست.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۲، ص: ۱۷۷

 


ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۲، ص: ۱۴۳

[۱] نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۵۶ بنقل از معانى الأخبار از حضرت صادق( ع) ضمن حدیث طویلى روایت میکند که فرمودند:« و اما حم عسق معنایش

حکیم مثیب عالم سمیع قادر قوى‏

است».

[۲] پیامبر اسلام نبى امىّ نامیده شده است بعضى امى را منسوب به ام میگیرند و میگویند: پیامبر نه سواد خواندن داشته است نه قدرت نوشتن و حال آنکه این معنى از نظر روایات بعکس است و امّى بمعنى مکّى آمده است:

تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۵۸:« از حضرت باقر( ع) روایت شده است شخصى از حضرت پرسید چرا پیامبر( ص) امّى نامیده شده است؟ فرمودند:

منسوب به مکه، آنجا که خداوند میفرماید:\i لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها\E ام القرى مکه است، و بحضرتش بخاطر همین امى گفته‏اند.

[۳] از امام حسین( ع) روایت شده است از حضرتش پرسیدند: منظور از« یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» کیست؟ فرمود: امامى که مردم را بسوى هدایت فرا( خوانده اجابتش کنند و امامى که بسوى گمراهى دعوت کند و مردم دعوتش را بپذیرند، آن دسته در بهشت، و این دسته در جهنّم، و این همان گفتار خداوند است که میفرماید:« فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ» نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۵۸.

[۴] تفسیر برهان جلد ۴ صفحه ۱۱۷:( حضرت صادق فرمودند: که منظور از رحمت در این آیه ولایت على بن ابى طالب( ع) است)

[۵] سوره انعام آیه ۱۴۳، یعنى:« خداوند از چهار پایان براى شما آفرید … هشت جفت: از گوسفند یک جفت از بز یک جفت …».

[۶] بنا بر این فى در« فیه» بمعنى باء سببیت است« اى یذرأکم بجعل الأزواج او« یذرأکم بالازدواج» که ازدواج مصدر متصید از کلمه« ازواجا» باشد.

[۷] یعنى: معشوقه من میه از میان جنّ و انس از جهت گردن و زیبایى بنا گوش و پشت گردن بهترین است.

[۸] منظور آنست که ضمیر احسنه بثقلین بر نگشته است و گرنه احسنهم یا احسنهما گفته میشد.

[۹] نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۱( حضرت رضا( ع) فرمودند: مردم در توحید داراى سه مذهب هستند مذهب نفى، مذهب تشبیه، مذهب اثبات بغیر تشبیه، مذهب نفى جایز نیست، مذهب تشبیه نیز جایز نیست، زیرا چیزى به خدا شبیه نمیباشد، و راه راه سوم است اثبات بدون تشبیه)

[۱۰] نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۲ حدیث ۳۲ بنقل از بصائر الدرجات:( از حضرت رضا( ع) است که حضرت على بن الحسین( ع) فرمودند: محمد( ص) امین خدا در روى زمین بود پس از آنکه قبض روح شد ما اهل بیت وارثان او بودیم، و ما امینان الهى در زمینش میباشیم و مائیم آن کسان که خداوند دینش را براى ما بیان فرموده است، و در کتابش میفرماید:

« شرع لکم یا آل محمد من الدین ما وصى به نوحا»

یعنى اى آل محمد خداوند آنچه از دین که بنوح سفارش کرده است براى شما بیان داشته است

« و الذى اوحینا الیک یا محمد»

یعنى و آنچه را که اى محمد بر تو وحى کردیم»\i وَ ما وَصَّیْنا …»\E آموختیم( و بما رسید و بودیعت گرفتیم دانش پیامبران پیشین را و مائیم وارثان رسولان اولى العزم

« ان اقیموا الدین- یا آل محمد- و لا تفرقوا فیه- و کونوا على جماعه- کبر على المشرکین- من اشرک بولایه على( ع)- ما تدعوهم الیه- من ولایه على( ع)- انّ اللَّه- یا محمد- یهدى الیه من ینیب- من یجیبک الى ولایه على( ع) …).

[۱۱] تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۷ از تفسیر على بن ابراهیم قمى از حضرت صادق( ع) در تفسیر این آیه روایت شده است:« أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» فرمودند:

یعنى امام را بپا دارید،\i« وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ»\E کنایه است از امیر المؤمنین سپس فرمودند:\i« کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ»\E یعنى: جریان ولایت على بر مشرکین گران خواهد آمد\i« اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ»\E یعنى: على( ع) را خداوند انتخاب میکند و …)

[۱۲] سوره محمد ۴۷ آیه ۱۷.

[۱۳] نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۸ بنقل از على بن ابراهیم قمى از حضرت صادق( ع) است:( … سپس خداوند بزرگ فرمودند:« فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ» یعنى: مردم را بسوى ولایت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه دعوت نموده در این راه استقامت کن)

[۱۴] تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۸ بنقل از علل الشرائع:( از حضرت صادق از پدرش امام باقر( ع) روایت شده است که فرمودند: خداوند( هیچ کتابى و هیچ وحى را نازل نفرموده است مگر بزبان عربى، ولى در گوش پیامبران بزبان قومشان قرار میگرفت، و در گوش پیامبر ما( ص) بزبان عربى مى افتاد، و هر گاه حضرتش با امت خود سخن از وحى میگفت با آنان بعربى میفرمود، ولى مردم هر کدام بزبان خودشان میشنیدند، و هیچکس با پیامبر( ص) بهیچ زبانى سخن نمیگفت مگر آنکه حضرت سخن او را بزبان عربى مى‏شنید، و تمام این زبانها را جبرئیل( ع) از طرف خداوند به احترام حضرت رسول( ص) ترجمه میکرد)

[۱۵] اثنى عشریه صفحه ۸۰ از رسول خدا( ص) و نیز نهج الفصاحه صفحه ۲۷۱.

[۱۶] سوره بقره ۲ آیه ۸۹ یعنى:« پیش از آمدن پیامبر اسلام بوسیله آن بر کافران پیروزى میجستند».

[۱۷] براى سنجش هر چیزى میزان مناسب لازم است، اجسام با میزانهاى جسمى ترازو و قپّان، میزان سنجش اعمال و افکار قوانین عادلانه و مجسمه‏هاى عدالت است، میزان قیامت هم طبق روایات عدل است و انبیاء و اوصیاء.

نور الثقلین جلد ۲ صفحه ۱۵ از حضرت صادق( ع) نقل میکند:( … پرسیدند آیا روز قیامت اعمال مردم وزن نمیشود؟ حضرت فرمودند: نه، براى اینکه( اعمال جسم نیست، اعمال صفاتى هستند، و کسى نیاز به وزن کردن اشیاء دارد که از تعداد و سنگینى و سبکى آنها آگاه نباشد، چیزى بر خدا پنهان نیست، گفت: پس میزان روز قیامت یعنى چه؟ فرمودند: میزان روز قیامت عدالت است، گفت: پس این آیه که میفرماید:\i فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ‏\E یعنى چه؟ فرمود: یعنى هر کس اعمال نیکش بچربد؟.

در روایت دیگرى میزان قیامت انبیاء و اوصیاء( ع) معرفى شده‏اند:

نور الثقلین جلد ۳ صفحه ۴۳۰( هشام از حضرت صادق( ع) درباره آیه‏\i« وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ …»\E پرسش میکند؟ حضرت میفرمایند میزان قیامت عبارتست از پیامبران و اوصیاء آنان).

نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۶۸ در تفسیر این آیه از على بن ابراهیم قمى نقل میکند:( … میزان امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه است) بنا بر این پیامبران و اوص‏یاء( ع) هر کدام میزان سنجش اعمال امت و پیروان خود هستند، و شاهد این معنى آیه‏\i« یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»\E و آیات دیگرى است.

[۱۸] منظور از ساعت در این آیه قیامت است، ولى قیامت دو قیامت است یک( قیامت صغرى که همان مرگ و فرموده‏اند:

« من مات قامت قیامته»

و قیامت دیگر قیامت کبرى است که دادگاه عدل الهى است و مربوط به آخرت و پس از پایان عمر دنیا است، و ساعت رسیدن این دو قیامت هر دو از مردم پنهان داشته شده است، و علت فوق براى هر دو مناسب است.

[۱۹] لطیف در قرآن در موارد متعددى استعمال شده است، و در هر جا از آن معنایى اراده شده، آنجا که از لطف خدا نسبت به بندگان سخن بمیان آمده مانند آیه فوق بمعنى مهر و محبت و نوازش است، آنجا که سخن از آفرینش است مانند« أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ» بمعنى لطافت و دقت در امر آفرینش موجودات ظریف و لطیف است و در این باره بروایت ذیل توجه فرمائید که در آن به آفرینش لطیف موجودات ذره بینى و میکربها اشاره شده است:

اصول کافى جلد اول کتاب التوحید ص ۱۶۱:( … فتح بن یزید از حضرت ابو- الحسن« امام رضا( ع)» ضمن روایت مفصلى میپرسد اینکه فرمودید لطیف است براى من تفسیر کنید همانگونه که واحد را برایم تفسیر کردید زیرا من میدانم که لطافت پروردگار بر خلاف لطافت بندگانست زیرا خدا را با مخلوق نسبتى نمیباشد ولى میخواهم معنى لطیف را برایم تشریح فرمایى؟ حضرت فرمودند: اى فتح اینکه درباره خدا گفتیم لطیف است، بخاطر آفرینش لطیفى است که انجام داده است و براى آنکه از اشیاء بسیار لطیف آگاه است، خدا توفیقت دهد و ثابت قدمت سازد مگر آثار صنعتش را در گیاه لطیف و غیر لطیف، و از مخلوقات لطیف، و از حیوانات کوچک و پشه‏ها و ریزتر از آن پشه‏هاى خاکى، و از آن ریزتر تا حدى که چشمها از دیدن آن ناتوان است و آن قدر ریزه است که نر و ماده و پیر و جوانش از همدیگر شناخته نمیگردد، هنگامى که کوچکى این آفریده را با لطافتى که در آن بکار رفته است مى‏بینیم، و مى‏بینیم که چگونه طریقه جفت‏گیرى با جنس مخالف خود را میداند، و بلد است چطور( از مرگ بگریزد، و منافع خویش را گرد آورى کند، و جانداران لطیفى که در اعماق دریاها و لابلاى پوست درختان و صحراها و بیابانهاى بى‏آب و علف، و درک نمودن منطق یکدیگر، و آنچه که بچه‏هاى آنان از پدر و مادرشان مى‏فهمند، و اینکه خوراک بفرزندان خود میرسانند، و نیز رنگ آمیزى این جانداران لطیف، سرخى و زردى، سفیدى و قرمزى، که از بس آفرینش آنان ریز است چشمهاى ما یاراى تشخیص آنان را ندارد، نه چشم ما آنها را مى‏بیند، نه دست ما آنها را لمس مى‏کند، آن وقت است که درک مى‏کنیم آفریدگار این آفریده لطیف است، و در آفرینش آنچه یادآورى کردیم بدون دخالت خودش و به‏هیچ ابزار و وسیله‏اى در کمال دقت و لطافت آن را آفریده است، و نیز درک مى‏کنیم که هر سازنده‏اى صنعت خود را از ماده و اصلى ساخته است، در حالى که خداوند لطیف و با عظمت همه چیز را آفریده و ساخته است بى‏آنکه نیاز به ماده و اصلى داشته باشد)

[۲۰] شواهد التنزیل حسکانى جلد ۲ صفحه ۱۳۱.

[۲۱] شواهد التنزیل جلد ۲ صفحه ۱۴۱.

[۲۲] فضائل الخمسه جلد ۱ صفحه ۲۶۲ و کنز العمال جلد ۱ صفحه ۲۱۸ و صواعق المحرقه صفحه ۱۰۱ و تاریخ اصفهان جلد ۲ صفحه ۱۶۵ و شواهد التنزیل جلد ۲ صفحه ۱۴۲.

[۲۳] سوره سبأ آیه ۴۷.

[۲۴] از نظر روایات شیعه و سنى اتفاق دارند که این آیه درباره اهل( دنباله پاورقى صفحه ما قبل) بیت( ع) نازل شده و طبق این آیه مودت آنان را واجب و دشمنى با آنان را حرام میدانند اینک توجه شما را بمدارک اهل سنت در تفسیر این آیه و لزوم دوست داشتن اهل بیت( ع) جلب میکنیم.

صحیح بخارى جزء ۶ در تفسیر این آیه، صحیح مسلم جزء ۵ در تفسیر این آیه، صحیح ترمذى جلد ۲ صفحه ۳۰۸ حلیه الاولیاء جلد ۳ صفحه ۲۰۱، کفایه الطالب باب ۱۱ صفحه ۹۰، مسند الصحابه جزء ۱۰ صفحه ۷۱، معجم الکبیر جلد ۱ صفحه ۱۲۵ و جلد ۳ صفحه ۱۵۲، فضائل ابن حنبل حدیث ۲۶۳، غایه المرام باب ۵ صفحه ۳۰۶، مناقب ابن مغازلى حدیث ۳۵۵، مجمع الزوائد جلد ۹ صفحه ۱۶۸، تفسیر کشاف جلد ۲ صفحه ۳۳۹، ذخائر العقبى صفحه ۲۵، صواعق صفحه ۱۰۱، ابن عساکر شماره ۱۸۱، تاریخ دمشق جلد ۳۷ صفحه ۴۳، لسان المیزان جلد ۴ صفحه ۴۳۴، تاریخ اصبهان جلد ۲ صفحه ۱۶۵، کنز العمال جلد ۱ صفحه ۲۰۸، فرائد السمطین باب ۲۶ از سمط ثانى حدیث ۴۲۵، مقاتل الطالبین صفحه ۵۰ تفسیر فرات صفحه ۷۰، تیسیر المطالب صفحه ۱۲۰، انساب الاشراف جلد ۲ صفحه ۷۹، تفسیر طبرى جلد ۲۵ صفحه ۲۵، اسد الغابه جلد ۵ صفحه ۳۶۷، تاریخ بغداد جلد ۲ صفحه ۱۴۶، الدر المنثور در ذیل آیه، مجمع الزوائد جلد ۹ صفحه ۱۷۲، کنوز الحقایق صفحه ۵، ذخائر العقبى، صفحه ۱۸، نور الأبصار صفحه ۱۰۳.

[۲۵] تفسیر برهان جلد ۴ صفحه ۱۲۴ حدیث ۱۱. این خطبه را حضرت پس از شهادت پدرش امیر المؤمنین( ع) براى مردم ایراد فرموده‏اند، و نیز در تفاسیر اهل سنّت اقتراف حسنه محبت اهل بیت معرفى شده است بتفسیر کشاف و الدر المنثور رجوع کنید.

[۲۶] تفسیر برهان جلد ۴ صفحه ۱۲۱ بنقل از کلینى و حمیرى( ره)

[۲۷] بلکه میگویند اینکه محمد محبت اهل بیتش را بر ما واجب کرده از طرف خدا نبوده و خودش ساخته است و آن را بخدا نسبت داده، و شاهد این معنى روایتى است که مصنف قبلا از ابو حمزه ثمالى نقل کردند.

[۲۸] یکى از مصادیق این موضوع را میتوان بیمارى امام زین العابدین( ع) در واقعه کربلاء نام برد، که اگر حضرت بیمار نمیشد بمیدان میرفت و کشته میشد، یا آنکه عاقبت یزید دستور میداد او را بکشند، و این بیمارى موجب شد که خدا بعد از امام حسین( ع) تا مدتى که خدا خواسته است محفوظ بماند( مترجم)

[۲۹] ظاهرا منظور از عباد در این آیه برخى از بندگان مؤمن است، نه تمامى بندگان بنا بر این معنى، آیه چنین خواهد شد اگر خداوند روزى برخى از بندگان مؤمنش را که خودش میداند فقر برایش بهتر است توسعه دهد چون ظرفیت ندارد طغیان میکند و موجب فساد و ستمگرى میشود و در اثر ندادن حقوق واجبه و رعایت نکردن حال فقرا بخود و جامعه ستم مى‏نماید، مانند جریان ثعلبه که مرد فقیر و بسیار مؤمنى بود و همیشه پشت سر پیامبر بنماز مى‏ایستاد چندین بار از حضرت خواست که برایش دعا کند ثروتمند شود حضرت میفرمود بصلاحش نیست اصرار کرد حضرت دعا فرمود ثروتمند شد در نتیجه طغیان کرد و از دادن زکات سر باز زد، و نه تنها دیگر بنماز حاضر نمیشد، بلکه کارش به انکار زکات و هلاکت رسید.

و گرنه در مورد بندگان کافر که خداوند به آنان ثروت داده و موجب ظلم و فساد هم هستند، و قرآن درباره آنان میفرماید:\i« إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»\E به آنان مهلت میدهیم تا بر گناهشان افزوده شود.

و نیز در مورد برخى از بندگان مؤمن مانند حضرت سلیمان( ع) و دیگران هم مى‏بینیم که خداوند ثروت داده در عین حال که ستم نکرده‏اند، بنا بر این آیه مخصوص به بعضى از مؤمنین است که خداوند میداند ظرفیت ندارند و ثروت صلاحشان نیست، و مؤید ما روایت نبوى است( مترجم)

[۱] اول شعر چنین است:

« سأترک ناقتى لبنى تمیم …»

که گوینده آن مغیره بن حنین است، که شاهد در فأستریحا است که آن را بنصب خوانده‏ایم با اینکه خبر است، و بعد از فاء أن ناصبه در تقدیر گرفته‏ایم، ولى« لاستریحا» نیز خوانده شده است که بنا بر آن دیگر شاهد مثال نخواهد بود و تقدیر أن ناصبه بعد از لام طبیعى است، رجوع شود بجلد اول الکتاب سیبویه صفحه ۴۹۵ پاورقى عین الذهب( کاظمى)

[۲] سوره بقره آیه ۲۸۴.

[۳] الکتاب سیبویه جلد ۱ صفحه ۵۲۴ عبارت سیبویه اینست:« قال( الأعشى فیما جاز من النصب …« و لفظ» عطف بوسیله فاء از عبارت مصنّف اشتباه است چون بحث سیبویه در مورد عطف بر جزاء بوسیله فاء و واو هر دو است بنا بر این همانگونه که مرحوم شعرانى توهم فرموده‏اند گمان نکنید که« و تدفن» در شعر اعشى باید« فتدفن» میبود تا غرض ما تأمین شود( کاظمى)

[۴] مقصود شاعر از این شعر این است که هر کس از اهلش دور افتد مظلوم خواهد گشت، و همه جا با شکست مواجه میشود، اگر اعمال نیک انجام دهد کارش را دفن کنند، و اگر عمل زشتى انجام دهد بدیش شهره آفاق گردد آن گونه که آتش بر روى کوه بلند، در این شعر شاهد در« و تدفن» است که بوسیله واو بر جزاء عطف شده و منصوب خوانده شده است.

[۵] سوره نساء ۴- آیه ۳۱.

[۶] سوره ابراهیم ۱۴- آیه ۳۴.

[۷] تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۸۲ در تفسیر این آیه از امام باقر( ع) روایت شده است:« هر کس خشم خود را فرو نشاند در حالى که قدرت بکار بردن آن را دارد خداوند روز قیامت قلب او را سرشار از امنیت و ایمان میکند، و فرمودند: هر کس بهنگام هوس و ترس و خشم خود را حفظ کند خداوند بدنش را بر آتش دوزخ حرام میکند».

[۸] تفسیر کشاف جلد ۴ صفحه ۲۲۹ هر دو فعل هم اولى و هم دومى که مکافات آنست سیّئه میباشند، زیرا کسى که بر او وارد میشود از آن بدش میآید، بدلیل این آیه:« وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ» یعنى اگر چیزى که آن را بد میدانند به آنان برسد …

[۹] در آیات قرآن و روایات بسیارى عفو و بخشودن ظالمى که نسبت به انسان ستم کرده است جزء صفات بسیار حمیده معرفى شده است، ولى باید دانست که این معنى کلیت ندارد، و تنها در موردى است که انسان تشخیص دهد بخشودن ستمگر بصلاح است، مانند آنکه طرف از روى نادانى ستم کرده و پشیمان شده است که اگر او را به بخشد بهتر از آنست که از او انتقام بگیرد، و عفو و گذشت او اثرش بیشتر است از انتقام، اما اگر چنین نباشد و عفو و گذشت ظالم را بیشتر در ستمگریش جرى میکند، اینجا اگر کسى انتقام بگیرد بهتر است، این قسمت از آیه نظر بمورد دوّم دارد، اینک توجه شما را بتفسیر جالبى که از امام زین العابدین( ع) در مورد این آیه رسیده است جلب میکنیم.

تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۸۵ بنقل از رساله الحقوق امام زین العابدین( ع) که فرمودند:« اما حق آن کس که نسبت بتو بدى کرده است آنست که او را ببخشى، ولى اگر دانستى که بخشیدن زیان دارد از او انتقام میگیرى، خداوند بزرگ میفرماید:\i« وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ»\E( در تفسیر برهان جلد ۴ صفحه ۱۲۹ روایتى در تأویل این آیه وارد شده است که حضرت باقر( ع) آیه را چنین میخواندند:

« و ترى الظالمین آل محمد حقّهم لما رأوا العذاب»( و على هو العذاب)

یعنى: هنگامى که ستم کنندگان نسبت بحقوق آل محمد( ع) روز قیامت على( ع) را که براى آنان موجب عذاب است مى‏بینند میگویند آیا راهى براى بازگشت هست؟ آرى على( ع) عذاب آنان است زیرا که او قسیم نار و جنت است».

[۱۰] در نسخه خطى اضافه دارد که بخاطر ترس از جهنم با چشمى نیمه باز بدان نگرند.

[۱۱] تفسیر نور الثقلین جلد ۴ صفحه ۵۸۶،( در روایت ابى الجارود از حضرت باقر( ع) روایت شده است در تفسیر آیه فوق یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً فرموده‏اند یعنى به آنان دخترانى میدهد که با آنان پسر نمیدهد، وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ یعنى به آنان پسرانى میدهد که با آنان دختر نیست، أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً یعنى: بهر کس هم که بخواهد پسر و دختر را با هم میدهد یعنى بیکنفر هم پسر و هم دختر میدهد).

در روایت دیگرى حضرت رضا( ع) از این آیه یک استفاده فقهى فرموده‏اند علل الشرائع جلد ۲ صفحه ۵۲۴ چاپ نجف باب ۳۰۲( از محمد بن( سنان است که حضرت رضا( ع) جزء پاسخهایى که بمسائل او داده است نوشته‏اند: علت آنکه مال پسر براى پدر بدون اجازه‏اش حلال است اینست که پسر بپدر بخشیده شده است و دلیل آن این آیه است:\i« یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً …»\E علاوه بر اینکه مسئولیت نفقه پسر چه کوچک باشد چه بزرگ با پدر است، و نیز منسوب بپدر است و او را براى پدر فرا میخوانند بدلیل قوله عزّ و جلّ‏\i« ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ»\E و بدلیل فرموده پیامبر خدا( ص) که میفرماید:

« انت و مالک لابیک»

ولى مادر اینطور نیست، نمیتواند از مال فرزند بدون اجازه پدرش چیزى بر دارد براى اینکه پدر مسئولیت مخارج پسر را بعهده دارد، ولى هیچگاه مخارج فرزند بر مادر واجب نمیگردد)

[۱۲] یونس ۱۰- آیه ۹۱.

[۱۳] انعام ۶- آیه ۱۴۵.

[۱۴] سوره یونس ۱۰- آیه ۲۷.

[۱۵] اصول کافى مترجم مصطفوى جلد ۲ صفحه ۱۸ حدیث ۲.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=