الجاثیه - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره جاثیه

سوره جاثیه‏

این سوره بنام «سوره شریعت» نیز موسوم است، زیرا در آن، آمده است: «ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ»[۱].

و این سوره در مکّه نازل شده است، قتاده گفته است بجز یک آیه از این سوره که در مدینه نازل شده است، و این آیه عبارتست از: «قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا …»[۲].

 

تعداد آیات:

در نظر کوفیان تعداد آیات این سوره سى و هفت، و از نظر دیگران سى و شش آیه میباشد.

اختلاف آیات:

مورد اختلاف آیه حم است که از نظر کوفیان یک آیه بحساب آمده است.

فضیلت سوره:

ابى بن کعب از حضرت رسول (ص) نقل میکند که فرمودند: «هر کس سوره حم جاثیه را بخواند خداوند در روز حساب قیامت عورت او را خواهد پوشانید و ترس او را فرو مى‏نشاند».

و نیز ابو بصیر از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمودند: «هر کس سوره جاثیه را بخواند پاداشش آنست که اصلا آتش جهنّم را نبیند، و ناله و غرّش جهنّم را نخواهد شنید، و با محمّد (ص) است».

 

ارتباط سوره بما قبل:

پس از آنکه خداوند سوره دخان را با یاد قرآن بپایان برد این سوره را نیز با یاد قرآن شروع کرده فرمود:

 

سوره جاثیه- آیات ۱- ۵

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۱ تا ۵]

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ (۳) وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۴)

وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۵)

 

ترجمه آیات:

بنام خداى رحمان و رحیم ۱- حم.

۲- این قرآن از جانب پروردگار پیروز و دانا فرود آمده است.

۳- در آسمانها و زمین براى مؤمنین نشانه‏هایى وجود دارد.

۴- و در آفرینش شما و آنچه که از جنبندگان گسترش میابد نشانهایى براى باور کنندگان وجود دارد.

۵- و نیز در رفت و آمد شب و روز و بارانى که خداوند از آسمان میفرستد و بوسیله آن زمین را پس از آنکه مرده است زنده میسازد، و در گردش بادها نشانه‏هایى است براى مردم دانا.(پنج آیه)

 

قرائت آیات:

حمزه و کسایى و یعقوب کلمه «آیات» را در هر دو مورد بنصب خوانده‏اند و بقیّه این کلمه را در هر دو مورد برفع قرائت نموده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: «و فى خلقکم و ما یبث من دابه آیات» در کلمه آیات بدو وجه رفع جایز است.

۱- آنکه «و فى خلقکم» عطف شده است بر محلّ انّ و آنچه در آن عمل نموده است، زیرا که انّ بنا بر ابتدائیت مرفوع است، بنا بر این ممکن است مرفوع باشد بنا بر آنکه عطف بر محلّ انّ شده باشد.

۲- و نیز ممکن است «و فى خلقکم» جمله مستأنفه باشد، و رویهم رفته این جمله عطف بر جمله دیگرى شده باشد، بنا بر این آیات به وسیله ظرف مرفوع است، و اینست دلیل کسى که آیات را در هر دو مورد مرفوع میخواند ابو الحسن گوید: (من دابه آیات برفع قرائت عامّه است، و این قرائت بهتر است، و ما نیز برفع میخوانیم، زیرا آیات دوّم کلام دیگرى است، مثل انّ فى الدّار زید او فى البیت عمر و زیرا تو تمام کلام را بر کلام قبلى، عطف کرده‏اى، و نیز گفته است که آیات بنصب نیز قرائت شده است و این قرائت نیز موافق قواعد عربیّت است).

امّا «و اختلاف اللیل و النهار … آیات» اگر کلام را بظاهرش رها کنى عطف شده است بدو عامل، یکى از آن دو عامل حرف جرّى است که در «و فى خلقکم، و ما یبث من دابه» وجود دارد، و عامل دیگر «انّ» است اگر آیات را منصوب بخوانیم، و اگر آیات را مرفوع بخوانیم عاملى که بر آن عطف شده است یا ابتدائیت است یا ظرف.

و دلیل کسى که آیات را بنصب خوانده آنست که آیات را عطف بر محلّ انّ ننموده است، همانگونه که در رفع آیات در هر دو موضوع آن را بر محلّ انّ عطف میکنند، یا آنکه آن را از ما قبل بریده استیناف میگیرند، بلکه بنا بر نصب آیات آن را بر لفظ انّ عطف کرده‏اند نه بر محلّش، و لذا کلمه آیات در هر دو موضع منصوب است بنا بر آنکه انّ در آیه «ان فى السماوات و الارض لآیات للمؤمنین» منصوب میباشد.

اگر اشکال شود لازمه این قرائت است که در «و اختلاف الیل و النهار آیات» معمولى را بر دو عامل عطف کنید، و سیبویه و بیشتر نحویّین این عمل را جایز نمیدانند.

گفته خواهد شد: جایز است در «و اختلاف اللیل» فى تقدیر گرفته شود هر چند که در لفظ محذوف است، و علّت این تقدیر آنست که قبلا در «ان فى السماوات» و در «فى خلقکم» لفظ فى ذکر شده است، چون در جملات قبلى حرف جرّ مذکور است، اینجا هم مذکور فرض شده است، هر چند که محذوف میباشد، همانگونه که سیبویه در شعر شاعر مقدّر گرفته است:

«ا کلّ امرء تحسبین امرءا و نار تأجّج باللّیل نارا؟»

یعنى: آیا هر کسى را کسى میدانى، و هر آتشى را که شب بر افروخت آتش؟».

که در جمله «و نار تأجج» کلمه کلّ در حکم مذکور است، و چون قبلا ذکر شده است اینجا از ذکر مجدّد آن بى‏نیاز شده‏ایم.

و از جمله مطالبى که قرائت فوق را تأکید میکند آنست که از «ابىّ» نقل شده است که او کلمه آیات را در هر سه موضع «لآیات» با حرف لام خوانده است، زیرا دخول لامها دلالت دارد بر اینکه جمله عطف بر انّ است و هر گاه جمله عطف بر انّ باشد نصب «آیات» نیکو است، و در هر یک از این موارد مثل آن است که لفظ انّ در آن ذکر شده است، زیرا حرف «لام» بر این معنى دلالت میکند، چون این لام تنها بر خبر انّ یا بر اسمش وارد میشود، و از مواردى که میتوان آن را طبق آنچه که گفتیم تأویل نمود گفتار فرزدق است که در این شعر آمده است:

«و باشر راعیها الصّلا بلبانه‏ و کفّیه حرّ النّار ما یتحرّف»

که در این شعر اگر جمله «و کفیّه …» حمل بر ظاهر شود عطف شده است بر دو عامل که روى فعل عمل کرده‏اند، و باء اگر فرض شود که در لفظ آمده است «و بکفیّه» چون قبلا در «بلبانه» ذکر شده است، در حکم حرف جرّى است که در لفظ ثابت است، و هر گاه چنین باشد عطف بر عامل واحد خواهد بود که آن فعل است نه حرف جرّ، و نیز این شعر هم همین طور است.

«اوصیت من برّه قلبا حرّا بالکلب خیرا و الحماه شرّا»

که اینجا هم اگر حرف جرّ را در حکم مذکور بگیریم بدلالت حرف جرّ متقدم عطف بر دو عامل نخواهد شد، همانگونه که‏ «وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ» عطف بر دو عامل نبود.

و گاهى ممکن است آیه «و اختلاف اللیل و النهار» از عطف بر دو عامل بیرون رود امّا از راه دیگر، بدین طریق که و اختلاف اللیل و النهار عطف باشد بر «فى» که قبلا گذشته است، و آیات را تکرار آیات گذشته بگیرى و علّت تکرار آن فاصله شدن و طولانى بودن جمله باشد، همانگونه بعضى از اساتید ما در آیه دیگر «أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ»[۳] گفته‏اند که انّ دوّم همان انّ اوّل است که تکرار شده است.

و مثل «ما جاء» در آیه‏ «فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ» که این ما جاء تکرار شده «ما جاء» در آیه‏ «وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ»[۴] است که به علّت تأخیر و فاصله تکرار شده است. و این سبک در کلام عرب بسیار رواج است.

 

معنى آیات:

(حم) آنچه که در این باره گفته شده است بیان کردیم، و بهترین قول این بود که این جمله اسم است براى این سوره، علىّ بن عیسى گوید:

علّت اینکه این سوره را «حم» نام گذارى کرده‏اند آنست که خداوند میخواهد بفرماید: این قرآن که سراسر اعجاز است، همه‏اش از حروف معجم «ح- م- و …» ترکیب یافته است.

زیرا سوره را بدان جهت باین اسم نامیده‏اند که بر سوره و اوصافش دلالت کند، و از جمله اوصاف سوره معجزه بودن آن است، و این سوره تفصیل داده شده، و هر سوره‏اى از سوره دیگر مشخّص گردیده است، و این سوره هدایت و نور است، مثل آنکه گفته شده است «حم» اسم این سوره است که بر آن دلالت خواهد نمود.

(تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ) خداوند در چند سوره قرآن نازل کردن قرآن را بخود نسبت داده است، تا در اوّل این سوره‏ها عظمت شأن، و جلالت قدر خود را با اضافه نمودن تنزیل قرآن بخویشتن بیان نماید، و این عمل تکرار یک چیز نیست، همانگونه که مى‏بینیم شخص دعا کننده میگوید:

«اللّهم اغفر لى، اللّهم ارحمنى، اللّهم عافنى، اللّهم وسّع على فى رزقى» و پشت سر هم جملاتى میآورد که از آن فهمیده میشود در هر جمله‏اى میخواهد ضمن دعا پروردگار را بعظمت یاد کند، و جمله‏ «مِنَ اللَّهِ» میرساند که ابتداء این نعمتها از طرف خداوند است.

(الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ) یعنى خداى نیرومندى که مغلوب نشده عالم است و کارهایش طبق حکمت است.

(إِنَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ) در آسمانها و زمین نشانه هایى است براى آن دسته از مردمى که بخدا و پیامبرانش ایمان آورده‏اند، زیرا اینان از نشانه‏ها و آیات الهى که دلالت دارد بر اینکه زمین و آسمان مدبّر و سازنده‏اى قادر و عالم دارد، بهره‏مند میشوند.

(وَ فِی خَلْقِکُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّهٍ آیاتٌ) یعنى در آفرینش شما با آن همه صنایع بدیع و شگفتیها که در خلقت شما بکار رفته است، و حالاتى که از ابتداى آفرینشتان از شکم مادرانتان تا پایان اجلتان بر شما پى در پى عارض میشود و در آفرینش حیواناتى که با انواع گوناگون و منافع و مقاصد مطلوب از آنان، در روى زمین پراکنده شده است، همه و همه نشانه‏هاى است روشن و آشکار بر وجود صانعى قادر و توانا و حکیم.

(لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ) یعنى اینها همه آیات و نشانه‏هایى است براى آنکه در جستجوى علم الیقین هستند، و میخواهند بوسیله تدبّر و تفکّر بوجود خدا علمى توأم با یقین پیدا کنند.

(وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ) یعنى: در رفت و آمد روز و شب که همیشه یک نواخت میروند و باز میآیند نشانه‏هایى است براى افراد با ایمان.

و بعضى گفته‏اند یعنى: در اختلاف حال روز و شب از کوتاهى و بلندى‏ نشانه‏ هایى است.

و بعضى گفته‏اند یعنى: اختلاف شب و روز از نظر آنکه یکى روشن و دیگرى تاریک است.

(وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ) و منظور از این رزق آسمانى باران است که بوسیله آن گیاهان میروید که روزى بندگان است و علّت اینکه خداوند باران را رزق نامیده است آنست که باران سبب روزى است‏[۵].

(فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها) یعنى: بوسیله این باران زمین را پس از آنکه خشک و مرده بود زنده کرد.

(وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ) حسن گوید: یعنى: در گرداندن بادها که گاهى از جنوب میوزد، گاهى از شمال، گاهى صبا و گاهى دبور است.

و قتاده گوید: یعنى: گاهى بادها باد رحمت‏اند گاهى باد عذاب‏ (آیاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ) دانایان این دلیلها را درک میکنند، و در آن تدبّر نموده، میدانند که این اشیاء داراى مدبّرى حکیم هستند که قادر و عالم و زنده و بى‏نیاز و قدیم بوده، چیزى شباهت باو ندارد.

سوره جاثیه- آیات ۶- ۱۰

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۶ تا ۱۰]

تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ (۶) وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۷) یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۸) وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ (۹) مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (۱۰)

 

ترجمه آیات:

۶- اینست آیات الهى که آنها را براى تو بحقّ میخوانیم پس از سخن خدا و آیات او بچه گفتارى ایمان خواهید آورد.

۷- واى بر هر دروغپرداز گناهکارى.

۸- آن کس که آیات الهى را که بر او خوانده میشود میشنود، و آن گاه بر انکار آن اصرار میورزد گویا که اصلا این آیات الهى را نشنیده است، چنین فردى را بعذابى دردناک بشارت ده.

۹- کسى که هر گاه چیزى از آیات ما را فهمید آن را به سخره گیرد، براى اینگونه افراد عذابى دردناک و خوار کننده در پیش است.

۱۰- جهنّمى پشت سر دارند، و ثروتى که بدست آورده‏اند بدرد آنان نمیخورد، و نیز آنها که بغیر از خدا سرپرست گرفته‏اند بدردشان نمیخورد و عذابى سخت در انتظار آنان است.(پنج آیه است)

 

قرائت آیات:

اهل کوفه بغیر از حفص و اعشى و ابن عامر و یعقوب «تؤمنون» با تاء خوانده‏اند، و بقیّه «یؤمنون» یا یاء خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: دلیل کسى که «یؤمنون» با یاء خوانده است آنست که قبل از آن فعل غایب وجود داشته است که عبارت باشد از: «لقوم یؤمنون» و هر کس «تؤمنون» با تاء بخواند تقدیرش آنست که «قل لهم فبأى حدیث بعد ذلک تؤمنون».

 

معنى آیات:

پس از آنکه خداوند از دلیلها یاد کرد بدنبال آن وعده‏هاى عذاب را براى آنها که از آیات الهى رویگردان میشوند و در آن فکر نمیکنند بیان نموده فرمود:

(تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ) یعنى: آنچه از ادلّه که خداوند براى بندگان مکلّفش آورده است بیان نمودیم.

(نَتْلُوها عَلَیْکَ) یعنى: اى محمّد! این آیات را براى تو میخوانیم تا تو نیز آن را براى ایشان بخوانى.

(بِالْحَقِّ) یعنى این آیات را بحقّ برایت میخوانیم نه به باطل.

تلاوت عبارتست از آوردن دوّم پشت سر اوّل بهنگام قرائت و آن حقّى‏ که با آن آیات را میخوانند عبارتست از مدلول آن آیات با انواع و اقسام آن.

(فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ‏؟ یعنى: این کافران اگر آنچه را که بر تو خوانده‏ایم تصدیق نکنند، پس از گفتار الهى که قرآن و آیات آن میباشد چه سخنى را تصدیق خواهند نمود؟ و از چه کلامى بهره خواهند برد؟

و این آیه اشاره باین دارد که دشمن چاره‏اى ندارد، و فرق بین حدیثى که قرآن است و بین آیات آنست که حدیث عبارتست از داستانهایى که حقّ را از باطل جدا میسازد، و آیات عبارتند از دلیلهایى که بین صحیح و فاسد فاصله میدهند.

(وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ) افّاک بر وزن فعّال است از افک که عبارتست از کذب و دروغ، افّاک بکسى گویند که بسیار دروغ میگوید یا آنکه دروغ بزرگى میگوید، هر چند که این دروغ ضمن یک خبر باشد مانند دروغ «مسیلمه کذّاب» که در ادّعاى نبوّت دروغ گفت.

و اثیم صاحب اثم را گویند که فرد گناهکار باشد که با گناهش استحقاق عقاب پیدا کند.

و ویل کلمه وعید است که بکفّار گفته میشود، و بعضى گفته‏اند، ویل عبارتست از وادى جوشانى از صدید «چرک و خون» جهنّمیان.

آن گاه خداوند أَفَّاکٍ أَثِیمٍ‏ را چنین توصیف میفرماید:

(یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ) یعنى: قرآن را که در آن دلیلها وجود دارد برایش میخوانند و آن را میشنود.

(ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً) یعنى: بر سر باطل و کفر خود ایستادگى میکند، و حاضر نیست در برابر حقّ سر تعظیم فرود آورد.

(کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها) آن چنان که گویى اصلا حق را نشنیده است و حق را نپذیرفته، براى آن اهمّیتى نمى‏بیند.

(فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ) یعنى آنان را بعذابى دردناک بشارت ده.

(وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً) یعنى: هر گاه این افّاک اثیم از دلیلها و حجّتهاى ما چیزى را فرا گرفت آن را مسخره میکند تا بمردم عامى چنان بنماید که اینها حقیقتى ندارند، همانگونه که ابو جهل بهنگام شنیدن آیه‏ «إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ» انجام داده یا همانگونه که نضر بن حارث احادیث ایرانیان را در برابر قرآن میاورد.

(أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ) یعنى اینان گرفتار عذابى خوار کننده، و دردناک دارند.

(مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ) یعنى پشت سر عزّت دنیا و مال و عزّتشان جهنّمى در پیش دارند، باین معنى که جهنّمى در پیش و جلوى روى خود دارند مانند این آیه: «کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ»[۶] و وراء اسمى که هم بر پشت سر و هم بر پیش رو هر دو اطلاق میشود، بنا بر این هر چیز که از تو پنهان است بآن چیز «وراء» گویند، چه آنکه پشت سر و گذشته باشد، و چه آنکه آینده و پیش رو باشد.

(وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً) یعنى آنچه را که از مال و اولاد بدست آورده‏اند آنان را از عذاب الهى باز نمیدارد.

(وَ لا مَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ) و نیز آنهایى که بغیر از خدا سر پرست خود گرفته‏اند تا در پیشگاه خدا از آنان شفاعت کنند بدادشان نخواهند رسید.

(وَ لَهُمْ) یعنى با این وصف‏ (عَذابٌ عَظِیمٌ) عذابى بزرگ در پیش دارند.

 

سوره جاثیه- آیات ۱۱- ۱۵

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۱۱ تا ۱۵]

هذا هُدىً وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ (۱۱) اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۱۲) وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (۱۳) قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (۱۴) مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (۱۵)

 

ترجمه آیات:

۱۱- این قرآن هدایت است، و کسانى که بآیات پروردگارشان کافر شده‏اند عذابى دردناک در پیش دارند.

۱۲- خدایى که براى شما دریا را مسخّر ساخت تا بفرمان او کشتى را در آن جارى سازید، و تا از فضل او بهره بردارى کرده سپاس او را بجاى آورید ۱۳- و آنچه در آسمانها و زمین است همگى از جانب خدا براى شما مسخّر شده است، و در اینها براى مردم متفکّر نشانه ‏هایى است.

۱۴- بایمان آوردگان بگو آنان را که امیدى به روزهاى خدا ندارند عفو کنند، تا خداوند، مردمى را در برابر عملشان مجازات نماید.

۱۵- هر کس عمل نیک انجام دهد براى خود انجام داده است، و هر کس کار زشت کند بزیان خویش نموده است، و سپس بسوى پروردگار خود بازگشت داده میشود.(پنج آیه است)

 

قرائت آیات:

من رجز الیم- ابن کثیر و حفص «من رجز الیم» برفع الیم خواندند امّا بقیّه «الیم» بجرّ خوانده‏اند.

لیجزى- ابو جعفر «لیجز» بضمّ یاء و فتح زاء خوانده، و ابن عامر و حمزه و کسایى و خلف «لنجزى» با نون و کسر زاء و نصب آن خوانده‏اند و بقیّه «لیجزى» بفتح یاء و کسر زاء خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: «رجز» عذاب است هر کس آن را جرّد دهد تقدیر چنین است: «عذابهم من عذاب الیم» یعنى: «عذاب آنان از نوع عذاب الیم است» و هر کس رجز را رفع دهد باین معنى خواهد بود «عذاب الیم، من عذاب» یعنى: «عذابى دردناک از عذابى» و در این باره دو قول است:

۱- اینکه صفت گاهى بخاطر تأکید میآید، همانگونه که حال نیز به همین طریق گاهى براى تأکید میآید. مثل‏ «نَفْخَهٌ واحِدَهٌ»[۷] و «مَناهَ الثَّالِثَهَ الْأُخْرى‏»[۸] و گفته عرب که میگوید: «امس الدّابر» شاعر گفته است:

«و ابى الّذی ترک الملوک و جمعهم‏ بفعال هامده کامس الدّابر»

۲- قول دوّم آنکه رجز بمعنى رجس و نجاست است، بنا بر آنکه به لحاظ مقاربت و معنى نجاست که در آن وجود دارد بدل از آن باشد، مثل این آیه: «وَ یُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسِیغُهُ»[۹] مثل اینکه این طور است «لهم عذاب من تجرّع رجس او شرب رجس» یعنى اینان عذابى دارند که عبارتست از جرعه جرعه نوشیدن نجاست، بنا بر این من براى تبیین عذاب است که این عذاب از چه نوع میباشد؟

و هر کس «لیجزى» با یاء خوانده است دلیلش آنست که قبلا در «لا یرجون ایام اللَّه» نام اللَّه یاد شده است، و اللَّه بقرینه ما سبق فاعل یجزى خواهد بود.

و هر کس «لنجزى» با نون خوانده است، نون در اینجا بمعنى یاء است، هر چند که یا از نظر لفظ بیشتر قابل تطبیق است.

و هر کس «لیجزى قوما» خوانده است، ابو عمرو گوید: این قرائت نیکو و روشن است، و میگوید کسایى گفته است: معنایش چنین است: «لیجزى الجزاء قوما».

«الجامع البصیر» گوید: معنایى اینست «لیجزى الخیر قوما» و خیر بدلالتى که کلام بر او دارد تقدیر گرفته شده است، و تقدیر اینطور نیست:

«لیجزى الجزاء قوما» زیرا مصدر نمیتواند بجاى فاعل بنشیند با اینکه مفعول صحیحى داشته باشیم، بنا بر این «خیر» تقدیر گرفته میشود، همانگونه که:

«الشّمس» در آیه‏ «حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ»[۱۰] تقدیر گرفته شده است زیرا «إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ» دلالت دارد بر اینکه فاعل توارى، شمس است.

 

معنى آیات:

(هذا هُدىً) سپس خداوند میفرماید: این قرآن که برایت میخوانیم و این گفتار که برایت بیان میکنیم هدایت کننده و دلیل روشنى است که در امور دین و دنیا میان حقّ و باطل فرق میگذارد.

(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ) آنان که منکر آیات پروردگار خود شدند.

(لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ) معناى این قسمت گذشت‏[۱۱].

آن گاه خداوند بندگان خود را بنحوه دلالت بر توحیدش آگاه ساخته میفرماید:

(اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ) خداوندى که براى شما دریا را طورى مسخّر ساخت تا بفرمان کشتیها بجریان افتد.

(وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ) یعنى: تا در سفرهاى دریایى خود با سوار شدن بر کشتى در جستجوى سودهاى بازرگانى باشید.

(وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) و تا این نعمت را براى او سپاسگزارى کنید.

(وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ) یعنى: اى بندگان خداوند آنچه را که در آسمانها است از خورشید و ماه و ستارگان و باران و برف و یخ و آنچه در زمین است از چهار پایان و درختان و گیاهان و میوه‏ها و جویبارها براى شما مسخّر ساخته است. و معنى تسخیر اینها براى ما آنست که خداوند، این موجودات را همگى براى ما آفریده است تا از آنها بهره بردارى نمائیم پس اینها از آن جهت که مورد استفاده مایند در تسخیر ما هستند و بهر شکلى که‏ بخواهیم از آنها بهره بردارى میکنیم.

(جَمِیعاً مِنْهُ) ابن عبّاس گوید: یعنى: تمام اینها رحمتى است از طرف پروردگار براى شما.

زجاج گوید: یعنى اینها همه زیاده بخشى «تفضّل» و احسان پروردگار است.

و نیز از ابن عبّاس و عبد اللَّه بن عمرو جحدرى روایت شده است که این جمله را «جمیعا منّه» با تنوین و نصب قرائت کرده‏اند، بنا بر این از باب «تبسّمت ومیض البرق» مثل گفته است «منّ علیهم منّه».

و از سلمه روایت شده است که او هم «منّه» برفع قرائت کرده است بنا بر این قرائت خبر مبتداى محذوف است یعنى: «ذلک منّه» یا «هو منّه» یا به معنى «سخّر لکم ذلک منّه» میباشد.

(إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ) یعنى در اینها نشانه‏ها و دلیلهایى است.

(لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ) این آیات براى تفکّر کنندگان است.

و سپس خداوند پیامبرش را مورد خطاب قرار داده میفرماید:

(قُلْ لِلَّذِینَ آمَنُوا یَغْفِرُوا) از علىّ بن عیسى نقل شده است که این جمله جواب امر محذوف است که کلام بر آن دلالت دارد، و تقدیرش چنین است: «قل لهم اغفروا یغفروا» بعدا باین صورت در آمده و از فعل امر بى‏نیاز شده است.

و از فرّاء نقل شده است تقدیر این جمله چنین است: «قل للّذین آمنوا اغفروا» و لکن آن را شبیه شرط جزاء دانسته است مثل‏ «قُلْ لِعِبادِیَ- الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاهَ»[۱۲]

بعضى هم گفته‏اند تقدیر چنین است: «یا هؤلاء اغفروا یغفروا»- منادى حذف شده است، مانند «الا یا اسجدوا اللَّه» و مانند قول شاعر:

«الا یا اسلمى ذات الدّمالیج و العقد».

(لِلَّذِینَ لا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ) یعنى: هنگامى که شما را مورد آزار قرار میدهند از عذاب الهى نمیترسند، و نیز امیدى به پاداش و ثواب خداوند ندارند که دست از شما بدارند.

و قبلا ذیل آیه‏ «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» تفسیر ایّام اللَّه گذشت و یغفروا در اینجا باین معنى است که مجازات اذیّت و آزارهایشان را بگذارید تا خداوند آنان را بسزاى اعمالشان برساند.

(لِیَجْزِیَ قَوْماً بِما کانُوا یَکْسِبُونَ) بیان این جزاء در آیه بعد است که میفرماید:

(مَنْ عَمِلَ صالِحاً) یعنى: کسى که عبادتى و کار نیکى یا خیرى انجام دهد.

(فَلِنَفْسِهِ) نتیجه‏اش بخودش باز میگردد.

(وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها) یعنى: وزر و وبال بدیش بدوش خودش است.

(ثُمَّ إِلى‏ رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ) سپس در روز قیامت آنجا که احدى مالک سود و زیان و امر و نهى نیست بسوى پروردگارتان باز میگردید، و هر کس را طبق عملش پاداش میدهد.

 

سوره جاثیه- آیات ۱۶- ۲۰

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۱۶ تا ۲۰]

وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّهَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ (۱۶) وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ فَمَا اخْتَلَفُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (۱۷) ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ (۱۸) إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ (۱۹) هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (۲۰)

 

ترجمه آیات:

۱۶- ما به بنى اسرائیل کتاب و حکومت و نبوّت دادیم، و چیزهایى خوب بآنان روزى نمودیم، و آنان را بر جهانیان برترى دادیم.

۱۷- و بآنان بینایى از امر رسالت «حضرت محمّد» دادیم و اختلاف ننمودند مگر پس از آنکه دانش براى ایشان آمد و از راه ستمگرى بین خود اختلاف نمودند، پروردگارت در روز قیامت پیرامون آنچه که درباره‏اش، اختلاف نموده‏اند، قضاوت خواهد فرمود.

۱۸- ترا بر شریعتى از امر رسالت گماشتیم از آن پیروى کن، و از خواسته ‏هاى این مردم نادان پیروى ننما.

۱۹- آنان ترا از خدا هیچگاه بى‏نیاز نخواهند نمود، و ستمگران برخى یاور دیگران هستند، و خداوند یاور پرهیزکاران است.

۲۰- اینها بینش دهنده‏هایى است براى مردم، و هدایت، و رحمتى است براى مردم با ایمان.

(پنج آیه است)

معنى آیات:

پس از آنکه از نعمتها یاد شد و بیان شد که این امّت چگونه این نعمتها را با کفران و طغیان پاسخ گفتند؟ بدنبال آن بیان میکند که بنى اسرائیل نیز در مقابل نعمتهاى الهى کفران نمودند، و میفرماید:

(وَ لَقَدْ آتَیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ الْکِتابَ) یعنى به بنى اسرائیل، تورات دادیم.

(وَ الْحُکْمَ) یعنى: علم دین، و بعضى گفته‏اند حکم عبارتست، از فیصله بین دو خصم، و بین حق و باطل.

(وَ النُّبُوَّهَ) یعنى: در میان آنان نبوّت قرار دادیم بطورى که روایت شده است که از بنى اسرائیل هزار پیامبر بود.

(وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ) یعنى: بآنان انواع نعمتها دادیم.

(وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِینَ) یعنى آنان را بر جهانیان عصر خود برترى بخشیدیم، و بعضى گفته‏اند آنان را بر دیگر امتها بدین سبب برترى دادیم که پیامبران بسیارى از آنان بوده است، گرچه امّت محمّد (ص) از نظر اطاعت کنندگان و داشتن علماى بیشترى بر آنان برترى دارند، همانگونه که گفته میشود: فلانى در علم نحو افضل است، و فلانى در علم فقه برترى دارد

بنا بر این امّت محمّد (ص) از نظر عظمت مقام پیامبرش نسبت بدیگر پیامبران و بیشتر بودن نیکان برگزیده از اهل بیت و امّتش، خیرات آن بر دیگر امّتها برترى دارد، و برترى امّت محمّد (ص) بخاطر برترى محمد و آلش میباشد.

(وَ آتَیْناهُمْ بَیِّناتٍ مِنَ الْأَمْرِ) یعنى: دلائل و برهانهاى آشکارى در مورد رسالت حضرت محمّد (ص) براى آنان آوردیم، و جریان او را بر ایشان روشن نمودیم، و بعضى گفته‏اند: منظور از «امر» در این آیه احکام تورات است.

(فَمَا اخْتَلَفُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ) یعنى اختلاف ننمودند مگر پس از آنکه خداوند کتابهایى را بر پیامبرانشان نازل فرمود، و آنان را، از محتویات این کتابها آگاه ساخت.

(بَغْیاً بَیْنَهُمْ) یعنى بخاطر ریاست طلبى، و زیر بار حقّ نرفتن، و نیز گفته‏اند یعنى: بخاطر ستمگرى بر حضرت محمّد (ص) در انکار آنچه که در کتابشان در مورد نبوّت و صفات حضرت محمّد (ص) آمده است.

(إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ) که معنایش روشن است و در بخش ترجمه گذشت.

(ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ) یعنى اى محمّد! سپس تو را بر سر دین و برنامه و روشى مخصوص قرار دادیم، یعنى: پس از موسى، و قومش براى تو روشى ویژه مقرّر داشتیم، و «شریعت» عبارتست از جادّه‏اى که هر کس در آن قدم گذارد او را بهدف میرساند، همانگونه که «شریعه» عبارت است از راهى بسوى آب.

بنا بر این «شریعت» علامتى است که بنشانه راه نصب شده است، که عبارتست از امر و نهى که انسان را به بهشت میرساند، همانگونه که «شریعه»انسان را به بهشت میرساند.

(فَاتَّبِعْها) یعنى: طبق این شریعت عمل کن.

(وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ) و از خواسته‏هاى کسانى که از حق خبر ندارند و میان حقّ و باطل فرق نمیگذارند پیروى نکن، یعنى از این اهل کتاب که تورات را بخاطر پیروى از هواى نفس خود و حبّ ریاست، و پیروى از عوام النّاس تغییر داده‏اند پیروى مکن، و نیز از مشرکین که در پرستش بتان از هواى نفس خود اطاعت کرده‏اند پیروى نکن.

(إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً) یعنى: اگر از هواى نفس اینان پیروى کنى، نمیتوانند عذاب الهى را از تو دور کنند.

(وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ) یعنى: کفّار همگى در دشمنى با تو اتّفاق دارند و برخى از آنان در دشمنى با تو یاور دیگران هستند.

(وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ) یعنى خداوند یار و یاور تقوى پیشگان است بنا بر این از اینکه کفّار پشتیبان یکدیگر و در دشمنى با تو همکارى دارند اندوه بخود راه مده، زیرا خداوند سرانجام تو را بر آنان پیروز ساخته از شرّ آنان حفظت خواهد فرمود.

(هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ) یعنى: این قرآنى که بر تو نازل ساخته‏ایم معارف دینى است، و در آن موعظه‏ها و عبرتهایى است براى مردم که بوسیله آن امور دینى خود را با بصیرت درک میکنند.

(وَ هُدىً) یعنى: و دلیلهاى روشنى است.

(وَ رَحْمَهٌ) یعنى: نعمتى است از سوى خدا.

(لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ) و این هدایت و رحمت ویژه آنها است که بثواب، و عقاب الهى ایمان دارند، زیرا اینان هستند که میتوانند از هدایت و رحمت الهى بهره‏مند شوند.

 

سوره جاثیه- آیات ۲۱- ۲۵

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۲۱ تا ۲۵]

أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ (۲۱) وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۲۲) أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (۲۳) وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ (۲۴) وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۲۵)

 

ترجمه آیات:

۲۱- آیا آنها که مرتکب گناهان شده‏اند گمان میکنند که ایشان را مانند آنان که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام میدهند قرار مى‏دهیم زندگى و مرگشان یکسان است؟ چه بد قضاوت میکنند؟!

۲۲- خداوند آسمانها و زمین را بحقّ آفرید، و باید هر فردى مطابق کرده‏هایش مجازات بیند، در حالى که بآنها ستم نخواهد شد.

۲۳- آیا دیده‏اى آن کس را که هواى خود را خداى خود گرفته، و خداوند گمراهش ساخته است با علم و دانش، و بر گوش و دلش مهر زده، جلوى چشمش پرده کشیده است؟ چنین فردى را پس از خدا چه کسى هدایت خواهد کرد، چرا متذکّر نمیشوید؟.

۲۴- و گفتند: جز همین زندگى دنیاى ما چیز دیگرى در کار نیست، مى‏میریم و زنده میشویم و کسى جز روزگار ما را نمى‏میراند، و از این جریان خبر ندارند، تنها خیالبافى میکنند.

۲۵- و هر گاه آیات روشن ما را بر آنان میخوانند، دلیلى ندارند مگر آنکه میگویند: اگر راست مى‏گویید آیات ما را بیاورید.

(پنج آیه است)

قرائت آیات:

اهل کوفه غیر از ابى بکر و روح و زید «سواء» بنصب خوانده‏اند، ولى بقیّه آن را برفع خوانده‏اند.

اهل کوفه غیر از عاصم «غشوه» بفتح غین بدون الف خوانده‏اند، و بقیّه غشاوه با الف خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: در آیه نصب سواء بنا بر آنکه بر ما قبلش جارى شود مثل «مررت برجل ضارب ابوه و بزید خارجا اخوه» کار خوبى نیست، براى آنکه سواء نه اسم فاعل است و نه شباهت بآن دارد مانند حسن و شدید و نظیر آن بلکه سواء مصدر است و لذا شایسته نیست که بر ما قبلش جارى شود آن گونه که اسم فاعل و صفت مشبّهه بر ما قبل جارى میگردد، بدلیل آنکه مصدر از نظر معنى و عمل با فاعل و صفه مشبّهه که عمل فعل میکنند فرق دارد.

و هر کس بگوید: «مررت برجل خیر منه ابوه، و سرج خزّ صفته و برجل مأه ابله» جایز دانسته است که سواء نیز بر ما قبلش جارى شود، همانگونه که ضرب اوّل بر ما قبل جارى شده است، امّا نصب سواء سه وجه احتمال دارد:

۱- آنکه محیا و ممات را بدل از ضمیر منصوب در نجعلهم بگیریم که تقدیر میشود «ان نجعل محیاهم و مماتهم سواء» که سواء نصب داده میشود بنا بر اینکه مفعول دوّم نجعل باشد. و بنا بر این قول نصب سواء نیکو است، براى اینکه اسم ظاهرى را رفع نداده است.

۲- و نیز جایز است محیاهم و مماتهم را دو ظرف زمان بگیریم و سواء را باز مفعول دوّم نجعل بگیریم.

۳- و نیز جایز است که در این دو ظرف یکى از دو چیز عمل کند، یکى سواء که در آن معنى فعلیت است که بمعنى «یستوون فى المحیا و الممات» است، دیگرى ممکن است فعل را عامل در آنها بگیریم.

معلوم نیست کوفیین که سواء را نصب داده‏اند آیا «ممات» را نیز بنصب خوانده‏اند یا نه؟ اگر ممات را نصب نداده باشند نصب در سواء بنا بر غیر این وجه است، و نصب بر غیر این وجه یا بنا بر حالیت است، یا بنا بر آنست که سواء مفعول دوّم، نجعل است، و بهر کدام از این دو وجه که عمل کنى به سواء عمل فعل داده‏اى، و بوسیله آن اسم ظاهر را رفع داده‏اى.

اگر سواء را حال قرار دهى ممکن است آن را حال از ضمیر در نجعلهم- بگیرى و مفعول دوّم نجعلهم را «کالذین آمنوا» بگیرى، هر گاه «کالذین آمنوا» را مفعول گرفتن ممکن است سواء بنا بر حالیت منصوب باشد، و آن را حال بگیریم براى ضمیرى که در «کالذین آمنوا» است چون بمعنى فعل است بنا بر این‏ ذو الحال ضمیر مرفوع است در «کالذین آمنوا» و این ضمیر باز میگردد به ضمیر منصوب در نجعلهم، و نصب سواء بنا بر حالیت از این دو وجه است.

و نیز جایز است «کالذین آمنوا» را مفعول دوّم نگیریم، بلکه مفعول دوّم را «سواء محیاهم و مماتهم» بگیریم، و بنا بر این ترکیب جمله در محلّ نصب است که مفعول دوّم براى نجعل باشد.

و نیز جایز است بنا بر قول کسى که میگوید: «مررت برجل مائه ابله» و به مائه عمل فعل داده است سواء را بنا بر این وجه نصب دهیم، و بوسیله آن محیا را رفع دهیم، همانطور که جایز است بوسیله سواء محیا را رفع دهیم در صورتى که جمله را در موضع حال بگیریم، و حال در جمله «سواء محیاهم، و مماتهم» از جعل است، و نیز میشود حال باشد از ضمیرى که در «کالذین آمنوا» است که بمعنى فعل است.

و درباره ضمیرى که در «محیاهم و مماتهم» وجود دارد دو قول گفته شده است:

۱- آنکه این ضمیر به کفّار بر میگردد نه به مؤمنین، بنا بر این قول سواء مرفوع است بنا بر اینکه خبر باشد براى مبتداى مقدّم که تقدیرش اینست «محیاهم و مماتهم سواء» یعنى: محیاهم محیا سوء، و مماتهم مماه سوء، و بنا بر این ترکیب دیگر نصب سواء درست نیست، زیرا خبرى است مثبت به اینکه زندگى و مرگ آنان در بدى و دورى از رحمت خدا یکسان است.

۲- ضمیر در «محیاهم و مماتهم» به مسلمان و کافر هر دو بر میگردد- هنگامى که چنین باشد جایز است سواء منصوب شود بنا بر آنکه مفعول دوّم نجعل باشد، البتّه بنا بقول کسى که جایز دانسته است سواء در اسم ظاهر عمل کند زیرا شامل هر دو دسته مسلمان و کافر میشود، و در وجه اوّل اینطور نیست زیرا در این صورت ضمیر به کفّار بر میگردد نه بمؤمنین، و اشتباه به مؤمنین نخواهد شد، و در این وجه جایز نیست آن را نصب دهیم، و بغیر از رفع اعراب دیگرى نخواهد داشت، و بنا بر وجه اوّل «کالذین آمنوا و عملوا الصالحات» در موضع مفعول ثانى است، و «سواء محیاهم» استیناف است، و در موضع حال از «کالذین آمنوا» نیست، زیرا شامل مؤمنان نمیشود.

و بحث در «غشوه و غشاوه» در سوره بقره گذشت‏[۱۳]

 

لغات آیات:

اجترحوا- اجتراع بمعنى بدست آوردن و تحصیل است، گفته میشود «جرح و اجترح» بمعنى «کسب و اکتسب» است، و «فلان جارحه قومه» اى کاسبه قومه، و اصل آن از «جراح» است، زیرا گناه تأثیرى همانند جراحت دارد، و مانند اجتراح است اقتراف که مشتق است از «قرف القرحه» یعنى: پس از خشک شدن زخم و پوست بر آوردن آن.

(السّیئات- سیّئه عبارتست از کارى زشت که صاحبش با استحقاق مذمت نسبت بآن بد میشود، و حسنه آنست که صاحبش باستحقاق مدح نسبت به آن خوشحال میشود.

على بن عیسى گوید: کار زشت آنست که اگر کسى قادر بر آن باشد شایسته نباشد که آن را انجام دهد، و کار نیکو کارى است که هر کس توانایى آن را داشته باشد شایسته باشد که آن کار را انجام دهد، و هر کارى که انجام گیرد و هیچ جهتى از این جهات در آن نباشد آن کار بیهوده و لغو است، که نه آن را میتوان بحکمت نسبت داد، و نه به سفاهت.

معنى آیات:

سپس خداوند بعنوان سرزنش بکافران میفرماید:

(أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ) که ام حسب بمعنى: «بل أحسب؟» است که استفهام آن انکارى است، و بعضى گفته‏اند: این جمله بر معنى مضمرى عطف شده است که تقدیرش اینست: «هذا القرآن بصائر للنّاس مؤدّیه الى الجنّه افعلوا ذلک، ام حسب الذّین اکتسبوا الشرک و المعاصى …» یعنى این قرآن موجب بینش مردم است و آنان را به بهشت میرساند، آیا این را میدانند یا آنکه کسانى که شریک براى خدا قرار داده‏اند و گناهانى میکنند گمان دارند که آنان را بجاى کسانى بگذاریم که خدا و رسول را تصدیق نموده، و گفتار خدا، و رسول را با اعمال خود تحقّق بخشیده‏اند؟.

(سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ) یعنى زندگى و مرگ مسلمانان، و کافران یکسانست؟.

یعنى آیا گمان میکنند که زندگى و مرگ کافران همچون زندگى و مرگ مؤمنین است؟.

(ساءَ ما یَحْکُمُونَ) یعنى: بد قضاوتى درباره خداوند نمودند، زیرا خداوند مؤمنین و کافران را یکسان نمیداند، و از نظر عقل هم باور کردنى نیست، بلکه خداوند مؤمنین را در دنیا یارى میدهد، و آنان را بر مشرکین پیروز خواهد ساخت، و آنان را بر مسلمین مسلّط نخواهد ساخت و بهنگام مردن فرشتگان با مژده رحمت بر مؤمنین نازل میشوند، و بر کافران وارد شده بر سر و صورت آنان میزنند.

و بعضى گفته‏اند منظور از این زندگى، زندگى مؤمنان و کافران است بعد از قیامت، و منظور از مرگشان هنگامى است که فرشتگان براى قبض روح آنان مى‏آیند.

از مجاهد نقل شده است منظور آنست که زندگى مؤمنین بر اساس ایمان و اطاعت پروردگار است، مرگشان نیز بر اساس ایمان و اطاعت پروردگار است و زندگى مشرکین بر اساس شرک و معصیت است، مرگشان نیز بر همین اساس است، بنا بر این زندگى و مرگ اینان و آنان یکسان نخواهد بود.

و بعضى هم گفته‏اند ضمیر در مماتهم و محیاهم بکفّار بر میگردد و معنایش آنست که آنان در حال زندگى و مرگ یکسان هستند، زیرا کسى که زنده است اگر اطاعت انجام ندهد مانند آنست که مرده باشد، سپس میفرماید:

(وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ) یعنى: خداوند آسمانها و و زمین را بیهوده نیافریده است، بلکه آنها را براى منفعت بندگانش آفریده است، تا آنان را مکلّف سازد و در معرض ثواب جزیل قرار دهد.

(وَ لِتُجْزى‏ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ) یعنى: هر کس عبادت و اطاعتى انجام داده است ثواب خواهد دید، و هر کس معصیتى کند مکافاتى باید ببیند.

(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ؟) از ابن عبّاس و قتاده و حسن نقل شده است: اى محمّد! آیا دیده‏اى کسى که دین خود را خواسته‏اش قرار دهد، و چیزى را نخواهد مگر آنکه انجام دهد، زیرا ایمان بخدا ندارد و از او نمیترسد، و لذا پیرو هواى نفس خود بوده، و تقوایى نیست که مانع او شود.

از عکرمه و سعید بن جبیر روایت شده است که معناى این آیه اینست که آیا دیده‏اى کسى را که معبود خودش را بدلخواه خود تعیین کند؟! و معبود خود را از روى دلیل و برهان نگیرد، هر گاه چیزى را شایسته پرستش دید و آن را دوست داشت بپرستش آن میپردازد، و بعضى از آنان سنگى را میپرستند و هر گاه سنگ بهترى را مى‏دید آن را بدور افکنده سنگ تازه را میپرستد.

از على بن عیسى نقل شده است یعنى: آیا دیده‏اى کسى که تسلیم هواى نفس خود باشد آن گونه که تسلیم خدا و معبود خود است، و آنچه را که هواى نفس از او بخواهد انجام میدهد، و منظور آن نیست که هواى نفس، خود را بپرستد و معتقد باشد، که هواى نفس شایسته پرستش است، زیرا کسى چنین اعتقادى نخواهد داشت.

آن گاه خداوند پیامبر خود را از اینکه این افراد ایمان بیاورند ناامید ساخته میفرماید:

(وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ) یعنى: خداوند او را خوار نموده، و براهى که خود برگزیده است رهایش ساخته، و بسزاى کفر و سرکشى و تدبّر نکردن از روى علم و آگاهى بر استحقاق این گمراهى او را براه راست هدایت نفرموده است.

و بعضى گفته‏اند: «اضله» اینکه خداوند او را گمراه ساخته است یعنى او را طبق علمى که نسبت باو دانسته است گمراه یافته، و معلومش بر طبق علمش ظاهر گشته است، همانگونه که مى‏گویى: «احمدت فلانا اى وجدته حمیدا» و مانند قول عمرو بن معدیکرب.

«قاتلنا فما اجبناهم، و سألناهم فما انجلناهم، قاولناهم فما افحمناهم» که بمعنى «ما وجدناهم کذلک» است‏[۱۴].

و بعضى هم گفته‏اند آیه باین معنى است که او از راه خدا گمراه شده است، همانگونه که شاعر گفته است:

«هبونى امرءا منکم اضلّ بعیره‏ له ذمّه انّ الذّمام کبیر»

که در این شعر «اضلّ بعیره» بمعنى آنست که شترش گم شده است.

(وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَهً) این آیه را، در سوره بقره تفسیر نموده‏ایم‏[۱۵].

(فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ) یعنى: پس از هدایت الهى نسبت به او، باین معنى که هر گاه کسى بوسیله هدایت الهى پس از ظهور و روشنى آن راه نیافت، دیگر امیدى بهدایت یافتنش نیست.

(أَ فَلا تَذَکَّرُونَ) یعنى: آیا با این موعظه‏ها پند نمیگیرید؟ و این توبیخ نشانه آنست که آنان در پند گرفتن کوتاه مى‏آمده‏اند، یعنى: پند گیرید، و بیدار شوید تا نسبت بخداوند معرفت داشته باشید.

و سپس خداوند بزرگ از وضع منکرین بر انگیختن پس از مرگ سخن به میان آورده میفرماید:

(وَ قالُوا ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا) یعنى: غیر از این زندگى که در دنیا داریم، زندگى دیگرى وجود ندارد، و پس از مردن زنده شدن و حساب و کتابى در بین نیست.

(نَمُوتُ وَ نَحْیا) و در معنى این قسمت سه قول گفته شده است.

۱- آنکه تقدیرش «نحیا و نموت» است و مقدّم و مؤخر شده است.

۲- یعنى: ما مى‏میریم و فرزندانمان زنده مى‏مانند.

۳- یعنى بعضى از ماها مى‏میریم و بعضى زنده مى‏مانیم همانگونه که در آیه دیگر میفرماید: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ» یعنى: باید بعضى از شما بعضى دیگر را بکشد.

(وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ) یعنى کسى جز گذشت زمان و رفت و آمد شب و روز و طول عمر ما را نمى‏کشد، و منظورشان از این سخن انکار صانع است. (وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ) خداوند آنان را نادان میداند، یعنى:

اینان که مرگ خود را به روزگار نسبت میدهند علّتش آنست که نمیدانند، و اگر میدانستند آن کس که آنان را مى‏میراند خدا است، و خداوند است که میتواند دوباره آنان را زنده کند، هیچگاه مرگ خویشتن را به روزگار نسبت نمیدادند (إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ) یعنى: اینان در آنچه که میگویند چیزى جز حدث و گمان ندارند، در حالى که جریان بر خلاف آنست، و در حدیث از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرموده‏اند:

«به روزگار بد نگوئید، زیرا روزگار همان خداوند است».

و تأویل این حدیث چنین است که مردم دوران جاهلیّت حوادث- مهمّ و بلاهاى وارده را همیشه بدهر و روزگار نسبت میدادند، و میگفتند روزگار چنین کرد، و بروزگار دشنام میدادند، لذا حضرت رسول (ص) بآنان فرمود این کارها را خدا انجام میدهد به فاعل این اعمال ناسزا نگوئید.

و بعضى گفته‏اند یعنى: خداوند مدبّر و گرداننده روزگار است وجه اوّل بهتر است زیرا سخنان عرب پر است از این قبیل نسبتها که کارهاى خداوند را بدهر نسبت میدهند، اصمعى گوید: عربى بادیه نشین شخصى را مذمّت نموده گفت: این شخص از روزگار گناهش بیشتر است.

و کثیر گوید:

«و کنت کذى رجلین، رجل صحیحه و رجل رمى فیها الزّمان فشلّت»

که در این شعر کثیر شکستن پاى خود را به روزگاران نسبت داده است و شاعر دیگر گوید:

«فاستأثر الدّهر الغداه بهم‏ و الدّهر یرمینى و ما ارمى»
«یا دهر قد اکثرت فجعتنا بسراتنا و وقرت فى العظم»

که در این شعر نیز شاعر مصیبتهاى خود را بدهر نسبت داده است.

سپس خداوند میفرماید:

(وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ) یعنى: هر گاه برهانهاى ظاهر ما را برایشان بخوانى.

(ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ) یعنى:

در برابر برهانهاى ما هیچ دلیلى نداشتند مگر آنکه میگفتند: اگر راست مى‏گویید که خداوند مردگان را دوباره زنده میکند و آنان را در روز قیامت بر خواهد انگیخت پس پدران ما را بیاورید و آنان را زنده کنید تا بدانیم که خدا میتواند ما را زنده کند؟! و اینکه خداوند بآنان پاسخ مثبت نداد، علّتش آن بود، که میدانست اینان این سخن را بمنظور هدایت یافتن نمیگویند بلکه میخواهند پیشنهادى بکنند که بخیال خود طرف را عاجز سازند.

 

سوره جاثیه- آیات ۲۶- ۳۰

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۲۶ تا ۳۰]

قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ لا رَیْبَ فِیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (۲۶) وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ (۲۷) وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۸) هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۹) فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۳۰)

ترجمه آیات:

۲۶- بگو: خداوند شما را زنده میسازد و سپس شما را مى‏میراند، و آن گاه در روز قیامت گردتان خواهد آورد، روزى که در آن شکّى نیست، ولى بیشتر مردم نمیدانند.

۲۷- ملک آسمان‏ها و زمین از آن خدا است، و در آن روز که ساعت قیامت بر پا شود، طرفداران باطل زیان بینند.

۲۸- و خواهى دید در آن روز هر ملّتى در حالى که نیم خیز نشسته‏اند بسوى پرونده اعمالشان فراخوانده میشوند، و هر کدام به مکافات عملتان-خواهید رسید.

۲۹- اینست پرونده ما بحقّ براى شما سخن میگوید، ما در دنیا اعمال شما را ثبت و ضبط مى‏نمودیم.

۳۰- امّا آنان که ایمان آورده عمل نیکو انجام داده‏اند خداوند آنان را در رحمت خود داخل کرده، اینست آن رستگارى آشکار.

(پنج آیه است)

قرائت آیات:

یعقوب «کل امه تدعى الى کتابها» بفتح لام قرائت کرده است و بقیّه برفع خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

دلیل نصب آنست که بدل است از کلّ اوّل، و در دوّمى روشنى، و توضیحى است که در اوّلى نیست، زیرا در دوّمى سبب نیم خیز شدن بیان شده است، و لذا جایز است که دوّمى را بدل اوّلى بگیریم و «تدعى» در موضع نصب است بنا بر حالیت، یا بنا بر آنکه مفعول دوّم باشد بنا بر تفصیل معنى ترى.

 

معنى آیات:

سپس خداوند بزرگ در پاسخ سخن کفّار پیامبرش (ص) را مورد خطاب قرار داده میفرماید:

(قُلِ اللَّهُ یُحْیِیکُمْ) یعنى: بگو اى محمّد خداوند در دنیا شما را زنده میکند، زیرا غیر از او کسى قدرت ندارد کسى را زنده کند، چون تنها خداوند است که ذاتا قادر است.

(ثُمَّ یُمِیتُکُمْ) و سپس بهنگام پایان یافتن اجلهایتان شما را مى‏میراند (ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ) و آن گاه شما را برانگیخته دوباره زنده میکند و در روز قیامت جمع میکند.

(لا رَیْبَ فِیهِ) روزى که در آن شک نیست، زیرا دلیل و برهان براى اثبات آن آمده است، و علّت اینکه استدلال شده است به زنده کردن در دنیا آنست که هر کس یک وقت بتواند کسى را زنده کند، در هر وقت دیگر هم میتواند، و هر کس از این عمل وقتى با نبودن موانع عاجز باشد در هر وقت دیگر نیز عاجز خواهد بود.

(وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ) ولى همه مردم چون در این باره دقت نمیکنند این معنى را درک نمیکنند.

(وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) خدا مالک آسمانها و زمین است و قدرت دارد که مردگان را برانگیخته دوباره زنده کند.

(وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَهُ یَوْمَئِذٍ یَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ) طرفداران باطل که از حق و حقیقت رویگردان هستند، و کارهاى باطل انجام میدهند جانها، و زندگى خود را در دنیا از دست داده، روز قیامت زیانکارند، و جز عذاب دائمى حاصلى از عمر خود نخواهند داشت.

(وَ تَرى‏ کُلَّ أُمَّهٍ جاثِیَهً) ابن عبّاس گوید: یعنى: روز قیامت هر امّتى را خواهید دید که تکیه بر رانهاى خود زده و نشسته‏ اند.

و از مجاهد و ضحّاک و ابن زید نقل شده است یعنى: بحالت نیم خیز آن گونه که مدّعى در پیشگاه قاضى مى‏نشیند خواهند نشست.

بعضى گفته‏اند که اینگونه نشستن مخصوص کفّار است.

و بعضى دیگر گفته ‏اند که این حالت خصوصیتى ندارد، و کفّار و مؤمنین‏ همگى با همین حال در انتظار حساب خواهند نشست.

(کُلُّ أُمَّهٍ تُدْعى‏ إِلى‏ کِتابِهَا) یعنى: هر امّتى فراخوانده خواهد شد بسوى پرونده اعمالش که در دنیا براى او فراهم آمده است، بعضى هم گفته‏اند هر امّتى بسوى کتابى که بر پیامبرشان نازل شده است فراخوانده میشوند، تا از آنان جویا شوند که با این کتاب چگونه رفتار نموده‏اند؟

(الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) و به آنان گفته میشود که امروز به مکافات اعمالتان خواهید رسید.

(هذا کِتابُنا) یعنى: این پرونده‏اى که فرشتگان کاتب اعمال شما برایتان تهیّه دیده‏اند.

(یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ) یعنى این کتاب و این پرونده بحقّ بر زبان شما گواهى خواهد داد، یعنى: این پرونده چنان توضیح داده است که گویا زبان دارد، و با شما سخن میگوید.

(إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) یعنى: ما در دنیا دستور میدادیم حافظان اعمال شما تمامى کارهاى شما را بنویسند، و استنساخ یعنى: فرمان به نوشتن نسخه مثل استکتاب که بمعنى فرمان به نوشتن کتاب است.

و بقول ابن عبّاس منظور از کتاب لوح محفوظ است که آنچه از خیر و شرّ در آن باشد بر آن گواهى خواهد داد[۱] و بنا بر این معنى نستنسخ- چنین خواهد شد که حافظان اعمال از خازنان لوح محفوظ میخواهند که‏ نسخه‏اى از آنچه که درباره بندگان پیش خود تدوین شده دارند به آنان بدهند.

(فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ) منظور از رحمت بهشت و پاداش اخروى است.

(ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ) یعنى: اینست آن رستگارى آشکار.

 

سوره جاثیه- آیات ۳۱- ۳۷

[سوره الجاثیه (۴۵): آیات ۳۱ تا ۳۷]

وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ فَاسْتَکْبَرْتُمْ وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ (۳۱) وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ السَّاعَهُ لا رَیْبَ فِیها قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَهُ إِنْ نَظُنُّ إِلاَّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (۳۲) وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۳۳) وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ (۳۴) ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (۳۵)

فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۳۶) وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳۷)

 

ترجمه آیات:

۳۱- اما آنان که کافر شدند، آیا نشانه‏هاى من براى شما خوانده نمیشد؟ امّا شما سرکشى کردید، و مردمى گنهکار بودید.

۳۲- و هر گاه گفته شود وعده خدا حقّ است، و در ساعت قیامت شکى نیست، میگویند چه میدانیم ساعت قیامت چیست؟ ما جز گمان چیزى نمیدانیم‏ و یقین نداریم.

۳۳- و زشتى اعمالشان براى ایشان ظاهر گردید و آنچه که مسخره- اش میکردند بر آنان قرار گرفت.

۳۴- و گفته میشود که امروز شما را فراموش خواهیم نمود، همانگونه که شما رسیدن بچنین روزى را فراموش کرده بودید، و منزلتان جهنّم است و هیچ یاورى نخواهید داشت.

۳۵- بدان جهت که آیات الهى را بباد مسخره گرفته‏اید، و زندگى دنیا شما را فریب داده، امروز از جهنّم بیرون نخواهند شد، و از آنان هم عذر خواهى نمیشود.

۳۶- سپاس خداى را که پروردگار آسمانها و پروردگار زمین، و پروردگار جهانیان است.

۳۷- و در آسمانها و زمین عظمت ویژه او است، و او است پیروز و فرزانه‏

(هفت آیه است)

قرائت آیات:

حمزه بتنهایى «و السّاعه» بنصب خوانده است، دیگران به رفع خوانده‏اند.

 

دلیل قرائت:

ابو على گوید: رفع دو وجه دارد:

۱- اینکه «و السّاعه» از ما قبلش بریده شده است، و جمله‏اى بر جمله قبلى عطف شده است.

۲- اینکه حمل شود بر محلّ انّ و عاملى که در آن عمل نموده است و محلّ هر دو رفع است.

و امّا نصب «و السّاعه» حمل میشود و بر لفظ انّ و محلّ لا ریب فیها رفع است بنا بر آنکه در موضع خبر انّ است، و گویى همان اسم انّ تکرار شده است مثل آنکه گفته شده است «و السّاعه حقّ» زیرا «لا ریب فیها» بمعنى حق است.

ابو الحسن گوید: رفع از نظر معنى بهتر است، و هر گاه بعد از خبر انّ اسمى معطوف پیدا شود رفع آن در کلام عرب بیشتر است، و مؤیّد این ترکیب است این آیه: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» که «و العاقبه» برفع خوانده شده است، بنا بر استیناف.

 

معنى آیات:

آن گاه خداوند بدنبال وعده‏هاى بهشت به وعده عذاب پرداخته میفرماید:

(وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا أَ فَلَمْ تَکُنْ آیاتِی تُتْلى‏ عَلَیْکُمْ) یعنى: بآنان گفته میشود آیا برهانها و دلیلهاى ما را از کتاب ما بر شما نخوانده‏اند.

(فَاسْتَکْبَرْتُمْ) یعنى: از پذیرفتن آن تکبّر نمودید.

(وَ کُنْتُمْ قَوْماً مُجْرِمِینَ) مجرمین بمعنى کافرین است همانگونه که در جاى دیگر از قرآن آمده است: «أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِینَ کَالْمُجْرِمِینَ»[۲] وفاء در «أَ فَلَمْ تَکُنْ» دلالت بر جواب محذوف امّا.

(وَ إِذا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ) یعنى: آنچه را که خداوند وعده فرموده است بناچار خواهد شد.

(وَ السَّاعَهُ لا رَیْبَ فِیها) یعنى: و شکى در رسیدن ساعت قیامت نیست‏

(قُلْتُمْ ما نَدْرِی مَا السَّاعَهُ؟) یعنى: شما کفّار منکر قیامت شده گفتید:نمیدانیم قیامت چیست؟

(إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا) یعنى: ما تنها گمانى میبریم و در آن شک داریم.

(وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ) و یقین بآن نداریم.

(وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا) یعنى: پاداش گناهانى که انجام دادند براى آنان ظاهر شد.

(وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ) یعنى بسزاى مسخره کردنهاى خود رسیدند[۳].

(وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ) یعنى شما را در عذاب رها میسازیم.

(کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا) از ابن عبّاس نقل شده یعنى همانگونه که شما خود را براى امروز آماده نساختید.

و بعضى گفته‏اند: یعنى: همانگونه که شما روز قیامت را بدست فرا- موشى سپردید، ما نیز شما را بدست فراموشى سپرده در عذاب، باقى میگذاریم.

(وَ مَأْواکُمُ النَّارُ) یعنى: قرارگاه شما جهنّم است.

(وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ) یعنى: یاورانى ندارید که عذاب الهى را از شما دور سازند.

(ذلِکُمْ) یعنى اینکه ما بر سرتان آوردیم.

(بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً) یعنى: شما آیات الهى را بمسخره گرفتید.

(وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا) یعنى: دنیا شما را با زینتهاى خود فریب‏ داده شما نیز فریب خوردید.

(فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها) یعنى: امروز از جهنّم بیرون نخواهند شد اهل کوفه غیر از عاصم «یخرجون» بفتح خوانده‏اند، همانگونه که در «یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النَّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ» که بعضى یخرجوا را بفتح خوانده‏اند.

(وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ) یعنى از آنان پوزش و معذرت طلب نخواهد شد. زیرا دیگر وقت تکلیف سپرى شده است و توبه و عذر خواهى مربوط به عالم تکلیف است.

و بعضى هم گفته‏اند یعنى: از آنان پوزش پذیرفته نخواهد شد.

سپس خداوند بزرگ عظمت خود را یادآور شده میفرماید:

(فَلِلَّهِ الْحَمْدُ رَبِّ السَّماواتِ وَ رَبِّ الْأَرْضِ رَبِّ الْعالَمِینَ) یعنى سپاس تمام و کمال و ثنائى که هیچ ثناى دیگر با آن برابرى نخواهد داشت ویژه پروردگار بزرگى است که آسمانها و زمین را آفریده تدبیر آنان را فرموده، و جهانیان را نیز آفریده است.

(وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ) یعنى: براى خداوند سلطنت پیروزمندانه و عظمت آشکار و بزرگى و رفعتى است شایان.

(فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) واحدى غیر از او شایسته سلطنت در آسمانها و زمین نیست و در حدیث قدسى آمده است خداوند بزرگ میفرماید:

«کبریاء رداء و عظمت لباس من است، هر کس در این دو خصلت با من نزاع کند او را در آتش جهنّم خواهم افکند».

(وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) در جلالت خود عزیز و پیروز است، و در افعال خود حکیم و فرزانه است، و برخى گفته‏اند: یعنى خداوند در انتقام‏گیرى، از کافران پیروز است، و در آنچه که نسبت به مؤمنین و نیکان انجام میدهد حکیم و دانا است.

 


 

[۱] جاثیه ۴۵ آیه ۱۸.

[۲] جاثیه ۴۵ آیه ۱۴.

[۳] سوره توبه ۹ آیه ۶۳

[۴] سوره بقره ۲ آیه ۸۹.

[۵] و این را تسمیه سبب باسم مسبّب نامند.

[۶] سوره کهف ۱۸ آیه ۷۹. و مانند« مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ» در سوره- ابراهیم ۱۴ آیه ۱۶.

[۷] سوره الحاقه ۶۹ آیه ۱۳

[۸] سوره النّجم ۵۳- آیه ۲۰

[۹] سوره ابراهیم ۱۴ آیه ۱۷

[۱۰] سوره ص ۳۸ آیه ۳۲.

[۱۱] در فصل قبلى قرائت آیات معنى این قسمت گذشت.

[۱۲] سوره ابراهیم ۱۴ آیه ۳۱.

[۱۳] رجوع شود بتفسیر آیه ۷ از سوره بقره.

[۱۴] بمعنى:

( قاتلناهم فما وجدناهم جبانا ، سألناهم فما وجدناهم بخیلا)

است

[۱۵] رجوع شود بتفسیر آیه ۷ از سوره بقره.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۲، ص: ۳۷۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=