ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره احقاف
این سوره بنا بگفته ابن عبّاس و قتاده در مکّه نازل شده است، غیر از یک آیه از آن، که: در مدینه نازل شده است، و آن آیه اینست «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ …»[۴] که درباره عبد اللَّه بن سلام است.
تعداد آیات:
در قرائت کوفیّین تعداد آیات این سوره سى و پنج آیه است، و بنا به قرائت بقیّه سى و چهار آیه است.
مورد اختلاف:
حم از نظر کوفیون آیه است.
فضیلت این سوره:
ابى بن کعب از پیامبر خدا «ص» روایت میکند که فرمودند:
«هر کس سوره احقاف را بخواند بتعداد هر دانه شنى که در دنیا وجود دارد ده حسنه باو پاداش خواهند داد، و از او ده سیّئه محو نموده ده درجه باو خواهند داد».
از حضرت صادق (ع) روایت شده است که فرمودند.
«هر کس در هر شب یا هر جمعه سوره احقاف بخواند خداوند در دنیا او را نترساند و از هوس و هراس روز قیامت امانش خواهد داد».
توضیح درباره سوره:
پس از آنکه خداوند سوره قبلى را با یادى از توحید، و مذمت اهل شرک و وعدههاى عذاب نسبت بآنان ختم فرمود، این سوره را نیز اوّل با توحید و سپس با وعدههاى عذاب نسبت به گناهکاران شروع کرده فرمود:
سوره احقاف- آیات ۱- ۵
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۱ تا ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۲) ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ (۳) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۴)
وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ (۵)
ترجمه آیات:
بنام خداوند رحمان و رحیم ۱- حم.
۲- این قرآن از جانب خداوند پیروز فرزانه نازل شده است.
۳- آسمانها و زمین و موجودات آنها را جز بر حقّ و با مدّتى تعیین شده نیافریدهایم، و آنها که کافر شدهاند به چیزهایى که با آن پند داده شدهاند از اندرز گرفتن رویگردانند.
۴- آیا این معبودهایى را که بجز خدا میپرستید، میتوانید به من نشان بدهید که از زمین چه چیز را آفریدهاند؟ یا آنکه در آفرینش آسمانها شرکتى داشتهاند؟ اگر راست مىگویید اگر پیش از قرآن کتابى یا علمى و اثرى در این باره هست براى من بیاورید؟.
۵- و چه کسى گمراهتر است از آن کس که بغیر از خدا چیزى را میپرستد آن بتها که تا روز قیامت هم به پرستش کننده خود پاسخى نخواهند داد و اصلا متوجّه نیستند که کسى از آنان درخواستى دارد یا نه.
(پنج آیه است)
قرائت آیات:
حضرت على (ع) و ابو عبد الرّحمن سلمى «او أثره» بسکون ث بدون الف قرائت نمودهاند، و در قرائت ابن عبّاس اختلاف است و عکرمه و قتاده «او اثره» بفتح همزه و ث خواندهاند، و قرائت مشهور بین قرّاء «او اثاره» با الف است.
دلیل قرائت:
ابن جنى گفته است: اثره و آثاره عبارتست از باقیمانده چیزى و آن چیزى است که باقى بماند، همانگونه که میگویند «اثر الحدیث یأثره اثر او أثره» یعنى: حدیث را بر جاى گذاشت، و نیز گویند: «هل عندک من هذا اثره و آثاره اى اثر؟» یعنى آیا در این باره چیزى که مانده باشد دارى؟ و از این باب است «سیف مأثور» یعنى بر این شمشیر اثر صنعت و طرز کار صنعت گر وجود دارد.
و امّا «اثره» با ثاء ساکن از معنى در این ترکیب رساتر است، زیرا «اثره» وزن «فعله» است که دلالت بر وحدت از این اصل دارد، و مثل آن میماند که گفته باشد اگر راست مىگویید: در این باره براى من حتّى یک خبر هم که شده بیاورید، یا یک نقل شاذ و نادرى بیاورید.
یعنى: من در استدلال شما حتّى بر یک خبر ناچیز هم اکتفاء میکنم.
معنى آیات:
(حم تَنْزِیلُ الْکِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ) تفسیر این قسمت قبلا[۵] گذشت.
(ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلَّا بِالْحَقِّ) یعنى: آسمانها و زمین را بیهوده و باطل نیافریدهایم، بلکه اینها را براى آن آفریدهایم که ساکنان آن را با پذیرفتن امر و نهى بعبادت واداریم، و آنان را در معرض ثواب و انواع نعمتها قرار داده در آخرت آنان را بسزاى اعمالشان برسانیم.
(وَ أَجَلٍ مُسَمًّى) و این مدّت نامیده عبارتست از روز قیامت زیرا این روز مدّتى است که نزد پروردگار عالم تعیین شده است، ولى از نظر بندگان پنهان است، و هر گاه جهان باین روز پایان یافت همه چیز تمام شده قیامت بر پا خواهد شد، بعضى گفتهاند یعنى این اجل براى فرشتگان و در لوح محفوظ تعیین شده است.
(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ) یعنى کافران که از روز قیامت و کیفر اعمال خود ترسانده شدهاند از تفکّر در این باره رویگردانند.
(قل) به اینها که بخدا کافر شدهاند بگو:
(أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) آیا آنها که بغیر از خدا از این بتان میپرستید.
(أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ؟) از زمین چه چیز آفریدهاند تا با این آفرینش شایسته پرستش و سپاسگزارى شوند؟
(أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ) یعنى آیا در آفرینش آسمانها شرکتى داشتهاند؟ تقدیر آیه چنین خواهد شد: «ام لهم شرک و نصیب فى خلق السّماوات» سپس میفرماید بآنان بگو:
(ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا) یعنى اگر قبل از این قرآن خداوند کتابى نازل فرموده است که دلالت داشته باشد، بر صحّت گفتارتان آن را بیاورید.
(أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ) یعنى: آیا اثرى از کتابهاى پیشینیان در دست دارید که از آن فهمیده شود که این بتها شریکان خدا هستند؟
(إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ) مجاهد گوید: یعنى اگر در گفتار خود راستگو هستید.
عکرمه و مقاتل گفتهاند: «أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ» یعنى: خبرى از پیامبران.
از ابن عبّاس نقل شده «اثاره» بمعنى خط است یعنى آیا کتابى که نوشته شده باشد دارید؟
از قتاده نقل شده است یعنى: آیا علم ویژهاى که مخصوص شما داده شده باشد در این باره دارید؟
یعنى: یکى از این سه دلیل را بیاورید: ۱- دلیل عقل ۲- کتاب ۳- خبر شایع و متواتر، و اینک که نمیتوانند هیچکدام از این سه دلیل، را بیاورند بنا بر این بطلان ادّعاى آنان روشن میشود.
(وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ)
یعنى: چه کسى از راه راست گمراهتر است از کسى که غیر از خدا چیزهایى را میخواند، که اگر تا روز قیامت از او درخواست کند باو پاسخى نداده بفریادش نخواهد رسید، و مراد آنست که هیچگاه باو پاسخ نخواهد داد.
(وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ) یعنى: آن بتها که بت پرستان میخوانند آنها اصلا دعاى آنان را نشنیده از آن آگاه نیستند، و علّت اینکه ضمیر و او و نون در «غافلون» براى بتان آورده است، آنست که چون فعل غفلت را که مربوط بعقلاء است به آنها نسبت داده است، مثل آیه: «رَأَیْتُهُمْ، لِی ساجِدِینَ» که ضمیر یاء و نون در ساجدین براى ماه و خورشید و ستارگان آورده است، چون سجده کار عقلاء است.
سوره احقاف- آیات ۶- ۱۰
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۶ تا ۱۰]
وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (۶) وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (۸) قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ (۹) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰)
ترجمه آیات:
۶- آن روز که مردم محشور خواهند شد بتان دشمنان آنان خواهند بود، و بپرستش آنان کافر میشوند.
۷- و هر گاه آیات روشن ما بر آنان خوانده میشود، آنان که بهنگام آمدن حقّ نسبت بآن کافر شدند گفتند: این سحرى است آشکار.
۸- یا آنکه میگویند: قرآن را بدروغى بخدا نسبت میدهد بگو: اگر من قرآن را بدروغ بخدا نسبت میدهم، شما نمیتوانید عذاب الهى را از من دور کنید، خدا داناتر است نسبت بآنچه شما مىگویید، خداوند کافى است که گواه باشد میان من و شما، و او است آمرزنده و مهربان.
۹- بگو من اوّلین رسول الهى نیستم، و نمیدانم بر سر من و شما چه خواهد آمد؟ من جز آنچه که وحى میشود از چیزى پیروى نمیکنم، و من جز بیم دهندهاى آشکار نیستم.
۱۰- بگو آیا اگر قرآن از سوى خدا باشد در حالى که شما بآن کافر شدهاید و گواهى از بنى اسرائیل بر مثل آن شهادت داده باشد و بآن ایمان، آورده باشد، و شما تکبّر ورزید چه خواهد شد؟ خدا مردم ستمگر را هدایت نخواهد فرمود.
(پنج آیه است)
لغات آیات:
آیاتنا- آیه عبارتست از چیزى که انسان را به مطلبى شگفت آور راهنمایى کند، شاعر گفته است:
«بآیه تقدمون الخیل ذورا | کأنّ على سنابکها مداما» | |
تفیضون- گفته میشود: «افاض القوم فى الحدیث» هنگامى که در گفتارى غور کنند، و اصل افاضه بمعنى دفع است، و «افاضوا من عرفات» یعنى: از عرفات براه افتادند، و حدیث مفاض و مستفاض و مستفیض یعنى حدیث جارى و شایع.
بدعا- بدع و بدیع بیک معنى است و هو بدع من قوم یعنى اوّلین فرد از آن قوم، عدى بن زید شاعر عرب گوید:
«فلا انا بدع من حوادث تعترى | رجالا عرت من بعد بؤس و اسعد» | |
که شاهد در بدع است که در این شعر بمعنى اوّلین آمده است.
شأن نزول آیه:
گفته شده است آیه دهم درباره عبد اللَّه بن سلام نازل شده است، و او است شاهد از بنى اسرائیل که خدمت پیامبر اسلام (ص) آمده و اسلام آورده و گفته است: یا رسول اللَّه! درباره من از یهودیان بپرس خواهند گفت: او از همه ما داناتر است، هر گاه چنین گفتند، من به آنان خواهم گفت که:
تورات بر نبوّت تو دلالت میکند، و صفات تو در تورات به روشنى آمده است، پس از آنکه حضرت از آنان پرسید گفتند: عبد اللَّه از ما داناتر است، ولى پس از آنکه عبد اللَّه بن سلام اظهار اسلام کرد او را تکذیب نمودند.
معنى آیات:
سپس خداوند بزرگ یاد آورى میکند که هر گاه قیامت بر پا شد بتهایى که آنها را میپرستیدند دشمن آنان میشوند، و سپس فرمود:
(وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً) و بهمین معنى است این آیه: «وَ یَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا»[۶].
(وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ) یعنى: این بتها که میپرستیدندشان خداوند بزبانشان میآورد و انکار میکنند که آنان را بعبادت خود دعوت کرده باشند، و منکر عبادت کفّار میشوند، آن گاه خداوند به توصیف آنان پرداخته میفرماید:
(وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ) یعنى: هنگامى که قرآن و معجزاتى که بدست پیامبر (ص) ظاهر شد براى آنان آمد.
(هذا سِحْرٌ مُبِینٌ) گفتند: این سحرى آشکار و نیرنگى لطیف، و خدعه اى روشن است.
(أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ) میگویند قرآن را بدروغ بخدا نسبت میدهد؟ اى محمّد بآنان بگو اگر من قرآن را بدروغ بخدا نسبت میدهم و قرآن را بگمان شما خودم ساختهام.
(فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً) یعنى: اگر آن طور که شما خیال میکنید من ساحر و مفترى هستم، اگر خدا بخواهد بخاطر افترایى که بر او بستهام مرا عذاب کند شماها نمیتوانید عذاب الهى را از من دور کنید.
منظور آنست که من چگونه بخاطر شماها بخدا افتراء مىبندم در حالى که اگر باو افتراء بستم شما نخواهید توانست عذاب او را از من دفع کنید.
(هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ) یعنى خداوند داناتر است نسبت به آنچه که درباره قرآن مىگویید، و دروغهایى که در آن غور میکنید و مىگویید که قرآن سحر است.
(کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ) خداوند شاهد است بین من و شما که قرآن از سوى او آمده است.
(وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ) یعنى: خداوند بخشنده و مهربان است و لذا است که عذاب شما را بتأخیر مىاندازد.
زجاج گوید: این قسمت دلالت دارد بر اینکه پیامبر خدا (ص) آنان را دعوت بتوبه میفرموده است، یعنى هر کس که یکى از گناهان کبیره را مرتکب شود مانند اینکه شما مرتکب شدید که بخدا و من افتراء بستهاید و سپس توبه کند خداوند نسبت باو بخشنده و مهربان است.
(قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ) بقول ابن عبّاس و مجاهد و قتاده- یعنى: اى محمّد! تو اوّلین پیامبرى نیستى که مبعوث برسالت شده است و بدع ابتداى هر چیزى را گویند.
(وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ) یعنى: نمیدانم آیا من مىمیرم، یا کشته میشوم، و اى تکذیب کنندگان نمیدانم آیا شما از آسمان سنگ به سرتان خواهد بارید، یا آنکه در زمین فرو خواهید رفت یا آنچه بر سر امّتهاى تکذیب کننده مىآمده است بر سر شما نمىآید.
حسن و سدى گویند: حضرت میداند که خودش بهشت خواهد رفت و تکذیب کنندگانش جهنّم خواهند رفت.
از ابى مسلم نقل شده است یعنى: من بغیر از رسالت ادّعایى ندارم و ادّعاى علم غیب هم نمیکنم، و ادّعا نمیکنم که میدانم خدا چه بر سر من و شما میآورد که ما را میکشد، یا زنده میگذارد، و سودى بما میرساند یا زیانى خواهد رسانید، تنها این را میدانم که براى من وحى میآید.
و ضحّاک گوید: یعنى: من نمیدانم چه دستورى بمن خواهند داد، و نیز شما بچه چیز امر خواهید شد.
و بعضى گفته اند: من نمیدانم آیا در مهلکه خواهم ماند یا از آن بیرون خواهم رفت، و بمن دستور خواهند داد که از مکّه بیرون رفته بشهر و دیار دیگرى روى آرم؟
و نیز نمیدانم آیا من مأمور خواهم شد که با شما بجنگم، یا از جنگ با شما خود دارى کنم؟ و آیا عذاب بر شما نازل خواهد شد یا نه؟
(إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ) یعنى: در مورد جنگ یا صلح با شما، یا امر و نهى در مورد شما جز از فرمان وحى پیروى نخواهم کرد.
(وَ ما أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ) یعنى: من بیم دهندهاى آشکارم نسبت بشما (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ) یعنى: اى محمّد! بآنان بگو بمن خبر دهید چه مىگویید
(إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) یعنى: اگر این قرآن که از طرف خدا نازل شده است، و این پیامبر فرستاده او است.
(وَ کَفَرْتُمْ) یعنى: اى مشرکین به قرآن و رسالت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله کافر شدید.
(وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ) یعنى: عبد اللَّه بن سلام از بنى اسرائیل که برسالت حضرت محمّد (ص) شهادت داد.
(عَلى مِثْلِهِ) یعنى: شاهدى از بنى اسرائیل شهادت داد که قرآن از طرف خدا است، و از مسروق روایت شده است یعنى: گواهى از بنى اسرا- ئیل طبق تورات شهادت میدهد.
و بعضى هم گفتهاند: موسى شهادت بر تورات میدهد، همانگونه که پیامبر اسلام (ص) بر قرآن شهادت میدهد، زیرا سوره مکّى است و عبد اللَّه ابن سلام در مدینه اسلام آورده است.
(فَآمَنَ) یعنى: شاهد ایمان آورد.
(وَ اسْتَکْبَرْتُمْ) یعنى: در حالى که شما در ایمان آوردن به او تکبّر میورزید و جواب شرط «إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ» محذوف است و تقدیرش چنین است:
«الستم من الظّالمین؟».
«یعنى اگر براستى قرآن از جانب خدا است و گواهانى هم بر حقّانیت آن شهادت میدهند آیا شما که بآن کافر میشوید جزء ستمکاران نیستید؟» و دلالت میکند بر این تقدیر:
(إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) و بقول حسن جواب شرط چنین است «فمن اضلّ منکم» و بعضى هم گفتهاند: جواب شرط چنین است:
«أ فتؤمنون؟»
سوره احقاف- آیات ۱۱- ۱۵
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۱۱ تا ۱۵]
وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ (۱۱) وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِینَ (۱۲) إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۱۳) أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۱۴) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (۱۵)
ترجمه آیات:
۱۱- آنان که کافر شدهاند به آنان که ایمان آوردهاند میگویند: اگر در ایمان آنان خیرى بود آنان بر ما سبقت نمیگرفتند، و اگر با قرآن هدایت نیافتند بزودى خواهند گفت: قرآن افترایى است کهنه.
۱۲- و پیش از قرآن کتاب موسى تورات راهنما و رحمتى بود، و این کتابى است که کتابهاى قبلى را تصدیق میکند، بزبان عربى است تا ستمگران را بترساند، و نیکوکاران را بشارت دهد.
۱۳- آنان که گفتند: پروردگار ما خدا است، و بدنبال این گفته استقامت کردند، نه ترسى دارند و نه اندوه بخود راه میدهند.
۱۴- یاران بهشت بوده بپاداش اعمال نیکشان همیشه، در آن خواهند بود.
۱۵- بانسان سفارش کردیم که نسبت به پدر و مادرش نیکى کند، مادرش او را با ناراحتى در شکم خود حمل کرد، و بناراحتى هم او را زائید و بار دارى و شیرخوارگیش رویهم سى ماه است، تا آن گاه که بکمال خود در آید و بسن چهل سالگى رسد، گوید: پروردگارا بمن توفیق بده نعمتى را که بر من و پدر و مادرم ارزانى داشتهاى سپاسگزارى کنم، و عمل صالحى که تو دوست دارى انجام دهم، و نسل مرا صالح قرار بده، من بسوى تو باز میگردم و من از مسلمانان هستم.
(پنج آیه است)
قرائت آیات:
اهل حجاز و ابن عامر و یعقوب «لتنذر» با تاء قرائت نمودهاند، امّا بقیّه آن را با یاء خواندهاند.
اهل کوفه «احسانا» و بقیّه «حسنا» خواندهاند.
و از على (ع) و ابى عبد الرّحمن سلمى روایت شده است که «حسنا»قرائت کردهاند.
و اهل حجاز و ابو عمر و کسانى «کرها» بفتح و بقیّه «کرها» به ضمّ کاف خواندهاند.
و یعقوب و حسن و ابى رجاء و عاصم و جحدرى «و فصله» خواندهاند و بقیّه «و فصاله» قرائت نمودهاند.
دلیل قرائت:
ابو على گوید: دلیل کسانى که «لتنذر» با تاء خواندهاند «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ» و «لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْرى» است، و کسانى که «لینذر» با یاء خواندهاند- دلیل آنان هم «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً» است یا آنکه انذار را بکتاب نسبت، دادند، همانگونه که بر رسول خدا (ص) نسبت دادهاند.
امّا باء در «بوالدیه» جایز است متعلّق باشد به «وصیّنا» بدلیل «ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ» و نیز جایز است که متعلّق باشد به «بالاحسان» و دلالت بر این ترکیب دارد «وَ قَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی» امّا در این آیه نمیشود آن را متعلّق گرفت به «بالاحسان» زیرا معمول متقدّم بر عامل خواهد شد، بله میتوان آن را متعلّق به مضمرى گرفت که احسان آن را تفسیر میکند، همانگونه در «وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ» میشود فیه را متعلّق به مضمرى گرفت که زاهدین در ظاهر آن را تفسیر میکند[۱] و مثل «کان جزائى بالعصا ان اجلدا» بنا بقول کسى که جار و مجرور را متعلّق بجزاء نگرفته است.
و احسان بر خلاف اسائه است، و حسن بر خلاف قبح است و هر کس «احسانا» خوانده است نصب آن بنا بر مصدر است، زیرا معنى «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً» «امرناه بالاحسان» است، یعنى: بآنان دستور دادیم که نسبت به پدر و مادر خود احسان کنند نه بدى، و جایز نیست نصب حسنا به «وصینا» باشد زیرا وصیّنا براى خودش دو مفعول گرفته است که یکى از آنان منصوب است «الانسان» و دیگرى متعلّق است به باء جر.
و هر کس «حسنا» خوانده باشد بمعنى «لیأت فى امرهما امر اذا حسن اى لیأت الحسن فى امرهما دون القبیح» یعنى: در مورد پدر و مادر نیکى کنند نه بدى، و مؤید آن قرائت حضرت على (ع) است که «حسنا» خواندهاند زیرا طبق این قرائت معنایش میشود: «لیأت فى امرهما فعلا حسنا».
امّا «کره» بفتح مصدر است و «کره» بضمّ اسم است و چیز مکروه باشد، قرآن میفرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»[۲] و این کره بضمّ است و نیز در جاى دیگر فرموده است:
«أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ کَرْهاً»[۳] بنا بر این «کرها» در آیه مورد بحث در موضع حال است، و فتح در آن بهتر است، و گفته شده است که فتح کاف و رفع کاف دو لغت است.
امّا فصل بمعنى فصال است، و اکثر با الف خوانده شده است، و مؤید آن هم حدیث است که آمده است:
«لا رضاع بعد الفصال»
یعنى: پس از آنکه بچه را از شیر گرفتند دیگر رضاع صحیح نیست.
لغات آیات:
قدیم- قدیم بچیزى گویند که وجودش از قبل باشد، و در عرف متکلّمین قدیم موجودى است که وجودش اوّلى ندارد.
اوزعنى- ایزاع در اصل بمعنى منع است، و اوزعنى بمعنى امنعنى است که بمعنى انصراف از کارى دادن است بالطف، و از این باب است قول حسن که میگوید: «لا بدّ للنّاس من وزعه» یعنى: «مردم حاکمانى لازم دارند که مانع از ارتکاب محرّمات شوند» و ابو مسلم گفته است: ایزاع عبارتست، از رساندن چیزى بقلب.
اعراب آیات:
اما ما منصوب است بنا بر آنکه حال باشد از ضمیر در ظرف بنظر سیبویه و یا آنکه حال باشد از «کِتابُ مُوسى» بنظر اخفش و بنظر کسى که بوسیله ظرف رفع داده است.
و نیز جایز است «کِتابُ مُوسى» را رفع دهیم بنا بر آنکه عطف شده باشد بر «وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ» اى «و شهد من قبل القرآن کتاب موسى» و سپس ظرف بین واو و معطوف به فاصله شده است.
و رحمه معطوف است بر «اماما».
و لِساناً عَرَبِیًّا نیز منصوب است که حال باشد از «هذا کِتابٌ» و نیز جایز است که حال باشد از ضمیر در مصدّق، و تقدیرش این است: «هذا کتاب مصدّق ملفوظا به على لسان العرب».
و بشرى عطف است بر لینذر، و مفعول له است.
جزاء مصدرى است مؤکّد که براى ما قبلش، و تقدیرش چنین است:
«جوزوا جزاء» که بعد از آوردن جزاء بى نیاز شدهایم، چون جمله ما قبلش بر آن دلالت میکند، و نیز جایز است جزاء مفعول له باشد، و کرها بنا بر حالیت منصوب باشد یعنى: «حملته کارهه».
معنى آیات:
آن گاه خداوند بزرگ از حال کفّار که منکر وحدانیت او بودهاند خبر داده میفرماید:
(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا) کافران بمؤمنان که بخدا و رسول ایمان آوردهاند گفتند:
(لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ) اگر این عمل که محمّد ما را بسوى آن دعوت میکند کار خوبى بود، و هم اکنون یا در آینده سودى میداشت، اینها که به او ایمان آوردهاند بر ما سبقت نمیگرفتند، زیرا ما از اینان شایستگى بیشترى- داشتیم.
اختلاف شده است درباره اینکه چه کسى این حرف را زده است؟
۱- اکثر مفسّرین گفته اند این سخن از یهودیان است که گفتهاند: اگر دین محمّد (ص) خوب بود عبد اللَّه بن سلام در ایمان آوردن باو بر ما، پیشى نمیگرفت.
۲- کلبى گوید: هنگامى که اسلم، و جهنیه، و مزینه، و غفّار از بنى عامر اسلام آوردند بنى عامر این سخن را گفتند.
و نظم کلام از نظر سیاق ایجاب میکند که: «ما سبقتمونا الیه» آمده باشد ولى این تحوّل از باب التفات از خطاب به غیبت است.
(وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ) یعنى: اینان که در قرآن تفکّر نکردهاند تا بوسیله انوار تابناک آن هدایت شوند، بزودى خواهند گفت این قرآن یک دروغ کهنه و قدیمى است، یعنى: جزء اساطیر و افسانه هاى پیشینیان است.
(وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى) یعنى: پیش از قرآن کتاب موسى است که تورات میباشد.
(إِماماً) پیشواى شما است که باید از آن پیروى کنید.
(وَ رَحْمَهً) و رحمتى است از جانب پروردگار براى مؤمنین که پیش از قرآن آمده است، و تقدیر چنین است: «و تقدّمه کتاب موسى اماما» و در کلام چیزى حذف شده است که معنى با آن تمام میشود، و تقدیر آن چنین است «… فلم یهتدوا به» و بر این مقدّر محذوف دلالت میکند قسمتى از آیه اوّل: «وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ» زیرا مشرکین بوسیله تورات هدایت نیافتند، تا بت پرستى خود را ترک کنند، و بوسیله آن صفات حضرت محمّد (ص) را بشناسند.
(وَ هذا کِتابٌ) یعنى: این قرآن.
(مُصَدِّقٌ) تصدیق کننده کتابهایى است که قبل از آن وجود داشته است.
(لِساناً عَرَبِیًّا) و این قرآن بزبان عربى نازل شده است، عربیا تنها کافى بود لسانا بخاطر تأکید آورده شده است، همانگونه که مىگویى: جاءنی زید رجلا صالحا» که رجلا را براى تأکید میآورى.
(لتنذر الذین ظلموا) یعنى: براى آنکه اى محمّد ستمگران را بترسانى و هر کس «لینذر» با یاء قرائت کند آن را به کتاب اسناد میدهند.
(وَ بُشْرى لِلْمُحْسِنِینَ) یعنى: و بشارتى است براى افراد با ایمان.
و بعضى گفتهاند: تقدیرش چنین است: «و یبشر بشرى» بنا بر این تقدیر بشرى مصدرى است منصوب، و نیز جایز است بشرى در محلّ رفع باشد بنا بر تقدیر یک مبتدا: «و هو بشرى للمحسنین الموحّدین».
(إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا) تفسیر این آیه گذشت[۴].
(فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ) یعنى: ترسى از لحاظ عذاب و عقاب ندارند.
(وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ) و نیز آنان از وحشتهاى روز قیامت اندوه بخود راه نمیدهند.
(أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ) که همیشه در بهشت خواهند بود و در آن متنعم هستند.
(خالِدِینَ فِیها جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) و نعمت بهشت بپاداش اعمال نیک و عباداتى است که در دنیا انجام دادهاند.
(وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً) تفسیر این آیه نیز گذشت[۵].
(حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً) از حسن و قتاده و مجاهد نقل شده است یعنى: با بىمیلى و بسختى مادرش او را حمل نمود یا آنکه هنگامى که بارداریش سنگین شد مادرش بسختى و ناراحتى او را حمل میکرد.
(وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً) بقول ابن عبّاس منظور از سختى وضع حمل است.
(وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) منظور آنست که کمترین مدّت حمل و کمال دوران شیرخوارگى سى ماه است، ابن عبّاس گوید: هر گاه زنى نه ماه آبستن باشد بیست و یک ماه دوران شیرخوارگى کودک است، و هر گاه شش ماه آبستن باشد، بیست و چهار ماه دوران شیرخوارگى کودک است.
(حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ) بنقل ابن عبّاس و قتاده دوران کمال انسان سى و سه سال است.
و بنقل شعبى منظور از آن رسیدن به حدّ بلوغ و جوانى است.
و از حسن نقل شده است که منظور از آن هنگامى است که حجّت بر او تمام شود و بعضى هم گفتهاند منظور چهل سالگى است، و این همان دورانى است که بر پیامبران وحى نازل میشود، و لذا بدان تفسیر شده است.
(وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً) بنا بر این دوران کمال را رسیدن به چهل سالگى معرّفى کرده است، و منظور آنست که در این سنین انسان بکمال رأى و عقل رسید، و در چهل سالگى باین مقام خواهد رسید.
(قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی) یعنى: خدایا بمن الهام کن.
(أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ، وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ) تفسیر این آیه نیز در سوره نمل گذشت[۶].
(وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی) از زجاج نقل شده است، یعنى فرزندان مرا شایسته قرار بده، و بعضى گفتهاند این جمله دعاء است براى فرزندانش که نسبت باو نیکى کنند، و فرمانش برند، بدلیل: جمله «أَصْلِحْ لِی» و برخى گفتهاند: این قسمت دعاء است بمنظور اصلاح آنان تا از خداوند اطاعت کنند، و بعبادتش گرایند، و این معنى مناسبتر است، زیرا اگر فرزندان حضرتش اطاعت خدا کنند باو هم نیکى کردهاند، بدلیل آنکه نام «ذرّیه» اطلاق میگردد بر کسانى که بعد از او بدنیا میآیند.
و از سهل بن عبد اللَّه روایت شده است یعنى: خدایا فرزندان مرا براى من خلفى راستین و بندگانى درست براى خودت قرار بده.
(إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ) یعنى: من از گناهان و بدیها بسوى تو باز میگردم (وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ) و از مسلمانان و فرمانبرداران تو هستم.
سوره احقاف- آیات ۱۶- ۲۰
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۱۶ تا ۲۰]
أُولئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ فِی أَصْحابِ الْجَنَّهِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ (۱۶) وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ أُفٍّ لَکُما أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ ما هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۱۷) أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ (۱۸) وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۹) وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ (۲۰)
ترجمه آیات:
۱۶- آنان کسانى هستند که اعمال نیکوى آنان را از ایشان میپذیریم و از گناهانشان در میگذریم در حالى که جزء بهشتیان هستند، همان وعده راستى که در دنیا بآنان مىدادیم.
۱۷- و آن کس که بپدر و مادرش گفت: اف بر شما آیا بمن وعده میدهید که بیرون شوم با اینکه پیش از من قرنها خالى شده است، و پدر و مادرش به درگاه خدا استغاثه میکنند و میگویند واى بر تو ایمان بیاور که وعده الهى حقّ است، ولى او میگوید: اینها جز افسانههاى پیشینیان چیزى نیست.
۱۸- اینان کسانى هستند که با امّتهاى پیش از آنان از جنّ و انس عذاب براى ایشان ثابت شده است، آنان مردمى زیانکار بودند.
۱۹- هر کس مطابق کردهاش درجه و پاداش خواهد داشت، و خداوند پاداش عمل آنان را خواهد داد، و نسبت به آنان ستم نخواهد شد ۲۰- و روزى که کافران بر آتش جهنّم عرضه میشوند، بآنان گفته میشود آیا در زندگى دنیا نعمتهاى خود را از بین بردید، و از آن لذّتها بردید، ولى امروز بخاطر آنکه در روى زمین بناحق تکبّر مىورزیدهاید و گناه میکردهاید به مکافات عذاب ذلّت بارى خواهید رسید.
(پنج آیه)
قرائت آیات:
اهل کوفه غیر از ابى بکر «نتقبّل و نتجاوز» را با نون، و احسن را به نصب خواندهاند، امّا بقیّه «یتقبّل و یتجاوز» بضمّ یاء و احسن برفع خواندهاند ابن کثیر و ابو جعفر و یعقوب «آذهبتم» با یک همزه ممدود خواندهاند و ابن عامر «أ اذهبتم» با دو همزه قرائت نمودهاند.
و بقیّه «اذهبتم» با یک همزه مفتوح و بدون مد خواندهاند.
دلیل قرائت:
کسى که «یتقبل» خوانده است گرچه فعل مجهول است ولى فاعل آن معلوم است که خدا است، همانگونه که جاى دیگر آمده است: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[۷] بنا بر این مجهول بودن آن مانند معلوم بودن آنست در اطّلاع نسبت به فاعل.
و دلیل کسى که «نتقبّل» با نون خوانده است آن میباشد که قبلا «وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ» آمده است، و هر دو ترکیب خوب است.
و در سوره بنى اسرائیل اختلاف در «افّ» را بیان کردیم[۸].
و علّت قرائت «اذهبتم؟» بصورت استفهام آنست که نظیر این در قرآن بسیار آمده است مثل: «أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؟»[۹] و مثل «أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ»[۱۰].
و وجه خبر بودن «اذهبتم» آنست که استفهام نیز به منظور اقرار گرفتن است، و اقرار گرفتن نیز مانند خبر است، و نیز روشن است که تقریر با فاء جواب داده نمیشود، ولى جایى که تقریر نباشد با فاء جواب آورده خواهد شد مثل آنکه اینان با این عمل که از انجام آن خبر داده میشود ضمنا مورد سرزنش نیز قرار میگیرند، و در هر دو قرائت معنى آنست که: «یقال لهم …» که جمله قول حذف شده است همانگونه که در «أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ؟» جمله قول در آن حذف شده است.
اعراب آیات:
وَعْدَ الصِّدْقِ در آیه ۱۶ منصوب است، و تقدیرش چنین است «وعدهم اللَّه ذلک وعدا» و اضافه وعد به صدق اضافه غیر حقیقى است زیرا که صدق در تقدیر نصب است بنا بر آنکه صفت وعد باشد.
و «الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ» موصول است وصله در موضع نصب است بنا بر آنکه صفت باشد براى وعد.
و «أُفٍّ لَکُما» مبتداء و خبر است، و تقدیرش چنین است: «هذا الکلمه التی تقال عند الامور المکروهه کائنه لکما».
«ویلک» منصوب است زیرا مفعول فعل محذوف است، و تقدیرش این است: «الزمک اللَّه الویل»، و بعضى گفتهاند: تقدیرش چنین است:
«وى لک» که مبتدا و خبر باشد، همانگونه که در «أُفٍّ لَکُما» گفتیم.
و «لیوفیهم» معطوف است بر محذوف، و تقدیرش چنین است:
«و اللَّه اعلم لیجزیهم بما عملوا و لیوفیهم اعمالهم».
معنى آیات:
سپس خداوند بزرگ خبر داده است که این انسان استحقاق چه چیزى دارد و فرموده است:
(أُولئِکَ) یعنى آنان که سخنان گذشته را میگفتند.
(الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ ما عَمِلُوا) یعنى: بوسیله عبادتهایشان پاداش داده میشوند، بدین معنى که اعمال نیکوى آنان را با پاداش دادن خواهیم پذیرفت، و منظور از (أَحْسَنَ ما عَمِلُوا) واجبات و مستحبّاتى است که انسان با آن استحقاق ثواب پیدا میکند، زیرا عمل مباح نیز از قبیل عمل نیکو است، ولى به صفت قبولى متّصف نمیشود.
(وَ نَتَجاوَزُ عَنْ سَیِّئاتِهِمْ) و از گناهانى که انجام دادهاند در میگذریم.
(فِی أَصْحابِ الْجَنَّهِ) یعنى: در زمره بهشتیان که از گناهانشان در میگذریم، گناه آنان را نیز عفو میکنیم، بنا بر این «فِی أَصْحابِ الْجَنَّهِ» در موضع نصب است بنا بر آنکه حال باشد.
(وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ) یعنى: به آنان وعده راست داد، و آن وعدهاى است که خداوند به اهل ایمان داده است که اعمال نیکوکارانشان را قبول کرده، گناهکارشان را عفو کند، و هر گاه بخواهد به آنان تفضل کند عذاب را از آنان بر خواهد داشت، یا آن گاه که توبه کنند …، و آن وعدهاى که به آنان میدادند بزبان پیامبران وعده داده میشد.
(وَ الَّذِی قالَ لِوالِدَیْهِ) آن کس که هر گاه پدر و مادرش او را به ایمان دعوت کنند به آنان گوید:
(أُفٍّ لَکُما) این جمله، جمله اظهار تنفر است، و منظور از آن اظهار خشم و نفرت است، و بمعنى: «بعدا لکما» یعنى: دور باشید، «یا شما را نبینم» و بعضى هم گفتهاند: یعنى: کثافت، بوگنددار، همانگونه که به هنگام استشمام نمودن بوى گند از آن اظهار تنفر و انزجار کنند.
(أَ تَعِدانِنِی أَنْ أُخْرَجَ) آیا بمن وعده میدهید که از قبر بیرون آمده زنده شده بر انگیخته خواهم شد.
(وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِنْ قَبْلِی) با اینکه امتهاى پیش از من رفتهاند و مردهاند، ولى از قبر بیرون نیامدند، و بزندگى بازنگشتند، و بعضى گفته اند یعنى: قرنها بر این مذهب گذشته است که انکار بعث و زنده شدن مردگان میشوند.
(وَ هُما یَسْتَغِیثانِ اللَّهَ) یعنى: پدر و مادرش بدرگاه خداوند استغاثه میکنند، و از خدا دستگیرى میخواهند تا نسبت بفرزندشان لطف کند تا ایمان آورد، و به فرزند خود میگویند:
(وَیْلَکَ آمِنْ) واى بر تو به روز قیامت و به آنچه که محمّد (ص) میگوید ایمان بیاور.
(إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ) که وعده الهى در مورد برانگیختن مردگان، و حشر و نشر و ثواب و عقاب.
(فَیَقُولُ: ما هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) یعنى: این قرآن و آنچه که مرا بسوى آن فرا میخوانید جز افسانه هاى پیشینیان چیزى نیست، و اینها هیچ حقیقتى ندارند.
و از ابن عباس و ابى العالیه و سدى و مجاهد نقل شده است که این آیه درباره عبد الرحمن به ابى بکر نازل شده است که پدر و مادرش او را وادار به اسلام کردند، و بسیار بر او اصرار نمودند، گفت: براى من عبد اللَّه بن جدعان و بزرگان قریش را زنده کنید تا درباره آنچه که مىگویید از آنان بپرسم؟[۱۱].
از قتاده و حسن و زجاج نقل شده است که آیه عمومیت دارد و شامل هر کافرى که با پدر و مادر خود بد رفتار است میشود، و میگویند: بدلیل آنکه بدنبال این آیه میگوید:
(أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ) یعنى در زمره امتهایى شایسته عذاب گردیدهاند.
(قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ) و پیش از آنان از جنیان و انسانها گذشته و حال و عقائدشان همانند آنان بود.
قتاده میگوید: حسن گفته است جنیان مرگ و میر ندارند.
ولى این آیه بر خلاف این گفتار دلالت دارد: «أُولئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ …» سپس خداوند از حال آنان خبر داده میفرماید:
(إِنَّهُمْ کانُوا خاسِرِینَ) یعنى: اینان خویشتن را در زیان افکندند زیرا خود را با گناه و نافرمانى خدا بهلاکت رساندند.
(وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا) بگفته ابن زید و ابى مسلم یعنى: هر کدام از اینها که یاد شد از مؤمنین نیکوکار و کافران گناهکار طبق موقعیت و کار و کردارشان درجات و مراتبى دارند، بنا بر این درجات نیکان در بهشت است و درجات کافران درکات جهنّم است.
و بگفته جبائى و على بن عیسى یعنى: هر فرد مطیعى داراى درجاتى است از ثواب و پاداش، هر چند که در میزان و مقدار درجات برخى بر دیگرى برترى دارند.
(وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ) یعنى: آنان را بثواب اعمالشان خواهیم رساند و هر کس «یوفینهم» با یاء خوانده است بنظر او معنى اینست که خداوند پاداش اعمالشان را خواهد داد.
(وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ) یعنى: نسبت به آنان ستم نخواهد شد، بدین ترتیب در موردى که استحقاق عذاب ندارند عذاب شوند، یا آنجا که سزاوار ثوابند از آنان دریغ شود.
(وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ) یعنى: روز قیامت که کافران وارد جهنّم خواهند شد، همانگونه که گویند: «عرض فلان على السوط» یعنى:
فلانى را تازیانه زدند، و بعضى هم گفتهاند یعنى: پیش از آنکه آنان را وارد جهنم کنند، آتش جهنم بر آنان عرضه شده است، تا سختى و عذاب آن را بهبینند.
(أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا) یعنى: به آنان گفته میشود که نعمتها و لذتهاى دنیا را بر نعمتها و لذتهاى بهشتى ترجیح دادید.
(وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها) یعنى: در لذّات دنیا فرو رفته از آنها بهرهمند شدید، بعضى گفتهاند: این لذات که از آن بهره بردهاند رزقهاى نیکو است که خداوند میفرماید: آن را در راه بر آوردن خواستههاى نفسانى و لذت هاى زودگذر دنیا صرف نمودید، و آن را در راه رضاى الهى صرف ننمودید.
همین که خداوند بزرگ کفار را بخاطر بهره بردارى از روزى و لذتهاى دنیا مورد نکوهش قرار داد، رسول خدا (ص) و امیر المؤمنین (ع) زهد را پیشه خود ساخته، از ناز و نعمت پرهیز کردند.
روایت شده است عمر بن الخطّاب گوید:
«رسول خدا (ص) در منزل ام ابراهیم بود اجازه گرفتم و بر حضرتش وارد شدم، حضرت روى قطعهاى از بوریا دراز کشیده بود و نیمى از بدن آن حضرت روى خاک بود، و زیر سرش بالشى قرار داشت که از لیف خرما پر شده بود، سلام کردم، نشستم و گفتم: یا رسول اللَّه تو پیامبر خدا و برگزیده از میان بندگان هستى، کسرى و قیصر بر کرسیهاى زرنگار و فرشهاى حریر و دیبا تکیه میکنند.
رسول خدا (ص) فرمود: آنان مردمى هستند که نعمتهایشان را در همین دنیا نقد تحویل گرفتهاند، و بزودى هم از آنان گرفته خواهد شد، امّا ناز و نعمت ما بآخرت افتاده است.
حضرت على بن ابى طالب علیه السلام ضمن یکى از خطبه هاى خود میفرماید:
«بخدا سوگند آن قدر این جبه خود را وصله نمودم که دیگر از وصله کننده آن خجالت کشیدم، کسى بمن گفت: چرا آن را بدور نمىافکنى؟ در پاسخ گفتم: از من دور شو فردا که صبح شد از مردم شبرو مدح خواهد شد»[۱۲].
محمد بن قیس از حضرت باقر (ع) روایت میکند که فرمودند:
«بخدا سوگند که على (ع) مانند بردگان غذا میخورد، و همانند آنان مىنشست، و همیشه دو عدد پیراهن میخرید و غلام خود را مخیر میساخت هر کدام بهتر است آن را او براى خود ببرد، و خودش آن دیگرى را میپوشید و هر وقت آستین پیراهن از سر انگشتانش بلندتر بود آن را میبرید، و هر گاه قامت پیراهن بلند بود آن را پاره میکرد، و حضرتش پنج سال خلافت و حکومت مى کرد، و در این مدت نه آجرى براى خود روى آجر دیگر گذاشت، و نه خشتى روى خشتى، نه نقرهاى بمیراث گذاشت و نه طلایى، بمردم نان گندم و گوشت میداد، و خودش بمنزل باز میگشت و نان جو و روغن زیتون و سرکه میخورد، و هیچکدام دو امر بر او وارد نشد که هر دو مورد رضایت پروردگار باشد مگر آنکه از آن دو عمل سختتر و طاقت فرساترش را انتخاب میکرد، و هزار بنده از زحمت بازوى خود آزاد کرد که همه را بدست خود تربیت کرده بود، و با عرق جبین خود خریدارى نموده بود، و هیچکس بعد از او توانایى کار او را نداشت، و شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند، و از خاندانش شبیه ترین فرد به او على بن الحسین (ع) بود که نیز کسى پس از او توانایى کارش را نداشت.» و در روایت مشهور است که حضرت در بصره بعیادت علاء بن زیاد رفت علاء گفت: یا امیر المؤمنین من از برادرم عاصم بن زیاد شکایت میکنم که عبایى پوشیده و دست از دنیا کشیده است، حضرت على (ع) فرمود: او را پیش من بیاورید، وقتى عاصم را آوردند حضرت فرمود: اى دشمنک جان خودت کثافت از سر و صورتت بالا رفته، چرا به خانواده و فرزندانت رحم نمیکنى؟
آیا تو خیال میکنى خداوند نعمتهایش را بر تو حلال کرده، و بدش میآید که از آن استفاده کنى، تو از این کوچکترى در پیشگاه خدا.
گفت: یا امیر المؤمنین این تو هستى که خودت با لباس خشن و غذاى اندک زندگى میکنى؟.
فرمود: واى بر تو من مانند تو نیستم، خداوند بر رهبران حق واجب فرموده است، که خود را با ضعفاى بندگانش برابر گیرند، تا تنگدستى فقرا بر آنان سخت نگذرد.
(فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ) یعنى: روز قیامت عذابى ذلّت بار و سخت بسزاى اعمالتان خواهید دید.
(بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ) یعنى: با تکبّر نمودن در برابر حق و تکبّر نسبت به پیامبران و اولیاء الهى است که استحقاق عذاب پیدا میکنند.
(بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ) یعنى: با خارج شدن از طاعت خدا بسوى نافرمانیش فاسق شدهاید.
جلد بیست و سوم
[ادامه سوره احقاف]
آیات ۲۱- ۲۵ احقاف ۴۶
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۲۱ تا ۲۵]
وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۲۱) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِکَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۲۲) قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ (۲۳) فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ (۲۴) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلاَّ مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (۲۵)
ترجمه آیات:
۲۱- بیاد آورد برادر عاد «هود» را هنگامى که قومش را در احقاف از عذاب خدا ترسانید در حالى که قبل از او پیامبرانى بودند، که بجز خدا پرستش نکنید، من براى شما از عذاب روزى بزرگ مىترسم.
۲۲- گفتند: آیا نزد ما آمدهاى که ما را از خدایان بازدارى؟ اگر راست مىگویى آن عذابى را که به ما وعده مىدهى براى ما بیاور.
۲۳- گفت: علم تنها نزد خدا است، من آنچه را که رسالت دارم به شما مىرسانم، ولى من شما را مردمى مىبینم که خویشتن را به نادانى مىزنید.
۲۴- هنگامى که عذاب موعود را دیدند که به صورت ابرهایى به طرف سرزمینهایشان روى مىآورد گفتند: این ابرى است که مىخواهد باران براى ما ببارد، بلکه این همان عذابى است که شما عجله داشتید زودتر بیاید، بادى است که در آن عذابى دردناک است.
۲۵- هر چیز را به فرمان پروردگارش هلاک مىسازد، به صبح رسیدند در حالى که جز خانههایشان چیزى به چشم نمىخورد، ما مجرمین را اینسان مجازات خواهیم نمود.
قرائت آیات:
لا یرى- اهل کوفه بجز کسایى و یعقوب و سهل (لا یرى) به ضم یا و (الّا مساکنهم) به رفع قرائت کردهاند، و بقیّه (لا ترى) به فتح تاء و (الّا مساکنهم) بنصب خواندهاند، و در قرائت نادرى حسن و أبى رجاء و قتاده و مالک بن دینار و أعمش (لا ترى) به ضم تاء و (الّا مساکنهم) به رفع خواندهاند، و أعمش (مسکنهم)[۱].
دلیل قرائت:
ابو على گوید: مذکّر آوردن فعل در (لا یرى الا مساکنهم) کار خوبى است، و این عمل بهتر است از الحاق علامه تأنیث به فعل به خاطر جمع بودن آن، زیرا در اینجا کلام حمل بر معنى شده است، و به همین جهت است که عرب مىگوید: (ما قام الّا هند) و نمىگوید: (ما قامت الّا هند) چون در معنى (ما قام أحد) است، و در این گونه موارد علامه تأنیث راه نمىیابد مگر در قرائتهاى نادر و در ضرورتها، و از این باب است گفتار شاعر عرب که مىگوید:
(برى النخز و الأجراز ما فى غروضها | فما بقیت الّا الصّدور الجراشع) | |
یعنى: (دویدن و زمینهاى سخت و خشن تمام گوشت بدنش را ریخت و دیگر جز مشتى استخوان سینه چیزى از آن بر جاى نمانده است).
و گفتار شاعر دیگرى به نام ذى الرّمه:
(کأنّها جمل وهم و ما بقیت | الّا النحیزه و الألواح و العصب) | |
یعنى: (شتر من گویى طناب ضخیمى است که جز نفسى و استخوانها و رگهایى از آن چیزى نمانده است).
ابن جنى گوید: بنا بر آن قرائت که (مسکنهم) خواندهاند اگر بخواهى آن را مصدر قرار مىدهى و مضاف را محذوف مىگیرى، یعنى: (لا ترى الّا آثار مسکنهم) همان گونه که ذو الرّمه گفته است:
(تقول عجوز مدرجى متروحا | على بابها من عند أهلى و غادیا) | |
که مدرج در اینجا مصدر است، و لذا مىبینیم متروحا را بنا به حالیت نصب داده است و اگر بخواهى مىگویى (مسکنهم) به صورت واحد به جاى جماعت.
لغات آیات:
الأحقاف- جمع حقف است که عبارت است از تپّه هاى شنى بزرگ و طولانى که به حدّ کوه نمىرسد، مبرد گوید: حقف تودههاى فراوان شن را گویند که روى هم انباشته شده است که بسیار بلند نیست، و داراى پیچ و خمهایى است، عجاج گوید:(بات على أرطاه حقف أحقفا).
عارض- ابرها را گویند که در عرض آسمان قرار مىگیرد.
اعشى شاعر عرب گفته است:
(یا من رأى عارضا قد بت أرمقه | کأنّما البرق فى حافاته شغل) | |
تدمر- تدمیر عبارت است از به هلاکت رساندن، و افکندن بعضى از چیزها روى همدیگر تا ویران شده، نابود گردد، جریر شاعر گفته است:
(و کان لهم کبکر ثمود لما | رغى ظهرا فدمّرهم دمارا) | |
معناى آیات:
سپس خداوند بزرگ به پیامبرش (ص) مىفرماید:
«وَ اذْکُرْ» براى قومت أهالى مکّه یادآورى کن.
«أَخا عادٍ» داستان قوم هود را.
«إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ» آن گاه که آنان از خدا ترسانده، به فرمانبرى پروردگار دعوتشان نمود.
«بِالْأَحْقافِ» از ابن عبّاس نقل شده است که محلّ أحقاف صحرایى است بین عمان و مهره.
ابن اسحاق گفته است این احقاف تودههاى شنى است که بین عمان تا حضرموت قرار دارد.
قتاده گوید: منظور از احقاف در اینجا یک رشته تپههاى شنى است در شحر که در ساحل دریاى یمن واقع شده است[۲].
از حسن نقل شده است که احقاف سرزمینى است که در آن تپّههاى شنى وجود دارد.
«وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ» یعنى: پیش از هود (ع) و پس از او پیامبرانى آمدند و رفتند.
«أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ» و مىگفتند: که جز خداى یکتا را نپرستید، یعنى:
من نه پیش از هود و نه پس از او هیچ پیامبرى را نفرستادهام، مگر آنکه به آنان دستور یکتا پرستى دادهام.
و این جملات به صورت معترضه- داخل پرانتز- بین ارشاد هود و سخنش به قومش قرار گرفته، آن گاه خداوند به بیان سخن هود براى قومش پرداخته مى- فرماید:
«إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» و تقدیر کلام این است: (اذ انذر قومه بالأحقاف فقال انّى أخاف علیکم …) آن گاه آنچه را که قومش در پاسخ او گفته بودند نقل مىکند که:
«قالُوا أَ جِئْتَنا» یعنى: اى هود آیا نزد ما آمدهاى «لِتَأْفِکَنا» تا ما را روىگردان ساخته منصرف کنى «عَنْ آلِهَتِنا» از پرستش خدایانمان؟! «فَأْتِنا بِما تَعِدُنا» آنچه که از عذاب به ما وعده مىدهى بر سر ما فرود آر «إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ» اگر تو راست مىگویى و عذاب بر ما نازل خواهد شد.
«قالَ» هود گفت:
«إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ» این خداوند است که مىداند چه هنگام عذاب بر شما نازل خواهد شد نه من.
«وَ أُبَلِّغُکُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ» و من تنها رسول هستم، و آنچه را که مأموریّت تبلیغ آن را دارم براى شما بیان مىکنم.
«وَ لکِنِّی أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ» ولى من شما را مردمى نادان مىبینم، چون نسبت به آنچه که خیر و مصلحت شما و نجاتتان در آن است پاسخ مثبت نمىدهید.
و بر عکس عجولانه خواستار عذابى هستید که موجب هلاکت و نابودى شما خواهد شد و این عمل را انجام نمىدهد مگر آن کس که نسبت به منافع و مضرّات خویشتن نادان است.
«فَلَمَّا رَأَوْهُ» یعنى: پس از آنکه آنچه را وعده داده شده بودند دیدند،
و هاء در (رأوه) به (بِما تَعِدُنا) باز مىگردد در (فَأْتِنا بِما تَعِدُنا).
«عارِضاً» یعنى ابرى که در گوشهاى از آسمان عارض مىگردد، و سپس تمامى آسمان را فرا مىگیرد.
«مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ» مىگویند: قوم عاد مدّتها باران بر آنان نمىبارید، خداوند ابرى سیاه به سوى آنان رهسپار کرد که از صحرایى به نام (مغیث) (یعنى باران دهنده) به سوى آنان آمد، همین که قوم عاد این ابر را مشاهده نمودند که در پهنه آسمان ظاهر شده، و به سوى دشتهاى آنان سرازیر مىشود، به یکدیگر مژده و بشارت مىدادند.
«قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا» و مىگفتند: این ابر که ظاهر شده است براى ما باران به ارمغان آورده است، و (هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا) در تقدیر) هذا سحاب ممطر ایّانا) خواهد بود، زیرا ممطر نکرده است، چون صفت عارض است، آن گاه هود (ع) فرمود:
«بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ» یعنى: آن طور که خیال مىکنید نیست، بلکه این همان عذابى است که من براى شما وعده مىکردم و شما در آمدن آن شتاب داشتید، آن گاه آن را تفسیر کرده مىفرماید:
«رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ» یعنى: این ابر، بادى است که در آن عذابى دردناک نهفته است، بعضى هم گفتهاند این سخن گفتار خداوند بزرگ است.
«تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها» یعنى: بادى است که بر هر چیز وزد از مردم و چهار پایان و اموال همه را نابود مىسازد.
هود و همراهانش از مؤمنین در باغى از مردم کناره گرفتند و از این باد جز نسیمى روح افزا به آنان چیزى نمىرسید.
از عمر بن میمون نقل شده است که این باد از مردم عاد شتران با هودج را به هوا مىبرد، بطورى که بین آسمان و زمین به اندازه یک ملخ به چشم مىآمد
«فَأَصْبَحُوا لا یُرى إِلَّا مَساکِنُهُمْ» صبح که شد جز خانه هاى خود، چیزى بر جاى ندیدند، و همه چیز نابود شده بود، کسانى که با تاء قرائت نمودهاند بنا بر آن است که خطاب آیه به پیامبر (ص) باشد.
«کَذلِکَ» یعنى: همانگونه که ساکنان احقاف را عذاب کردیم و آنان را به کیفر گناهانشان رساندیم.
«نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ» مردم کافر را که راه آنان را در پیش گیرند به کیفر خواهیم رسانید.
آیات: ۳۰- ۲۶ از سوره احقاف
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۲۶ تا ۳۰]
وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَهً فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۲۶) وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (۲۷) فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَهً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۸) وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ (۲۹) قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ (۳۰)
ترجمه آیات:
۲۶- ما به آنان (قوم عاد) چنان قدرتى دادیم که به شما ندادهایم، و با اینکه به آنان گوش و چشم و عقل داده بودیم، اما گوش و چشم و عقل به حالشان مفید واقع نشد، زیرا منکر آیات الهى میشدند، و سرانجام آنچه مورد تمسخرشان بود بر آنان احاطه یافت.
۲۷- این روستاها که اطراف شما است هلاک ساختیم، و نشانههاى خود را بگردش در آوردیم تا شاید بسوى خدا بازگشت نمایند.
۲۸- پس چرا آن خدایانى که بجز خدا مىپرستیدند آنان را یارى نکردند بلکه بوقت عذاب آن خدایان گم شدند، و خدایى این بتها سخنى بى حقیقت بود که بدروغ به آنان مىبستند.
۲۹- به یادآور هنگامى را که گروهى از جنیان بسوى تو روى آوردند تا به آیات قرآن گوش دهند، و چون حضور یافتند، بیکدیگر گفتند:
گوش دهید، همین که تلاوت قرآن تمام شد براى هدایت و تبلیغ قومشان بسوى آنان بازگشتند.
۳۰- گفتند: اى قوم ما، ما آیات کتابى را شنیدیم که پس از موسى نازل شده است، در حالى که بسوى حق و راه راست هدایت میکند، تورات و انجیل را که قبل از آنان نازل شده است تصدیق مىنماید.
(پنج آیه)
قرائت آیات:
افکهم- در قرائتهاى نادر از ابن عباس و عکرمه و ابى عامر نقل شده است که (افکهم) بفتح الف و فاء و کاف قرائت نمودند.
و در قرائت عبد اللَّه بن زبیر (آفکهم) آمده است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۳، ص: ۱۶
و ابن عیاض (افّکهم) با تشدید فاء قرائت نموده است[۳].
و از قط و از قطرب روایت شده است که ابن عباس (آفکهم) بر وزن و معنى (صارفهم) قرائت نموده است[۴].
دلیل قرائت:
افکهم- بمعنى صرفهم و ثناهم است شاعر عرب گفته است:
(ان تک عن احسن المرؤته مأفو | کا ففى آخرین قد افکوا) | |
یعنى: (اگر از حسن جوانمردى محروم هستى، دیگران نیز مانند تو محروم هستند).
آفکهم- از باب افعال است بر وزن (افعلهم) یعنى آنان را بسوى دروغ کشانیده است، و نیز ممکن است از باب مفاعله باشد بر وزن (فاعلهم) و مانند آنست (خادعهم).
افّکهم- اما افکهم به تشدید فاء بر وزن (فعّلهم) است از باب تفعیل براى اینکه این نسبت دروغ را بسیار زیاد به آنان دادهاند.
لغات آیات:
التمکین- تمکین عبارت است از دادن قدرت و وسیلهاى که انسان با آن بتواند کارى را انجام دهد، و قدرت و وسیله و دیگر چیزهایى که فاعل بدان نیازمند است در آن میباشد.
بعضى گفته اند تمکین عبارت است از برطرف نمودن موانع، و این معنى در معناى اول داخل است، زیرا همانگونه که فاعل در انجام فعل نیاز به وسائل و آلات دارد، نیازمند برطرف شدن موانع نیز میباشد، بنا بر این هنگامى که هر نوع مانعى از سر راهش برداشته شد، قدرت بر انجام فعل خواهد یافت.
قربانا- قربان عبارت است از هر عبادت و طاعتى که به وسیله آن به پیشگاه الهى تقرّب جسته مىشود و جمع آن (قرابین) است.
اعراب آیات:
فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ- إن در این جمله به معنى ماء نافیه است، و إن نافیه با ماء موصولهاى که به معنى الّذى است بهتر است از ماء نافیه، و لذا مىبینیم که اگر بگوئید: (رغبت فیما رغبت فیه) بهتر آن است که به جاى آن بگوئید:
(رغبت فیما إن رغبت فیه)، زیرا در صورت دوّم لفظ ما و إن با یکدیگر اختلاف دارند.
معنى آیات:
آن گاه خداوند بزرگ کفّار مکه را ترسانده، و از برترى جسمى و نیروى قوم عاد سخن به میان آورده مىفرماید:
«وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فِیهِ» بنا به قول ابن عبّاس و قتاده یعنى: ما به قوم هود و … از نظر نیروهاى بدنى و قدرت جسمى و طول عمر و ثروت فراوان امکاناتى دادیم که نظیر آن را به شما نداده ایم.
و بعضى هم گفته اند: إن زائده است و معنى آن است که ما قوم هود و …
را نسبت به انجام طاعات تمکن بخشیدیم، و قدرت استدلال بر توحید و مطالعه در باره آن به ایشان دادیم، و آنان را به کارهاى نیک تشویق نموده، از کار- هاى زشت باز داشتیم، و هر نوع مانعى از سر راهشان برداشتیم.
«وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَهً» و به آنان گوش و چشمها و دلها دادیم ..
آن گاه خداوند از حال آنان خبر مىدهد که از پذیرفتن برهانهاى الهى و تفکر در مطالبى که آنان را به سوى توحید راهنمایى مىکند سرباز زده، حاضر نیستند در این باره فکر کنند، با اینکه خداوند به آنان فهم و درکى صحیح داده بود که مىتوانستند به وسیله آن دلیل و برهان را درک کنند.
«فَما أَغْنى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْءٍ» یعنى: گوش و چشم و دل براى آنان فایدهاى ندارد، زیرا پند نگرفته چشم و قلب خود را در نگریستن و تدبّر بکار نگرفتهاند.
«إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ» زیرا نسبت به نشانهها و دلیلهاى خداوند انکار مىورزیدند.
«وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ، وَ لَقَدْ أَهْلَکْنا ما حَوْلَکُمْ مِنَ الْقُرى» یعنى: اى مردم مکه! ما قوم هود را که در یمن بودند، و قوم صالح را که در حجر بودند، و قوم لوط را که در سر راه مکه به شام بودند بهلاکت رساندیم.
«وَ صَرَّفْنَا الْآیاتِ» یعنى: و آیات را گرداندیم، و گرداندن آیات عبارت است از تغییر این آیات گاهى بصورت معجزه گاهى بصورت هلاک ساختن، گاهى بصورت یادآورى نعمتها، و گاهى بصورت یادآورى بلاها، و گاهى بصورت توصیف نیکان تا دیگران از آنان پیروى کنند، و گاهى بصورت توصیف گناهکاران تا از اعمال آنان دورى جویند.
«لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» یعنى: تا از کفر بازگردند.
«فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَهً» یعنى چه مىشد این بتها که مورد پرستش هلاک شدگان قرار مىگرفتند و آنان گمان مىکردند که بمنظور تقرّب جستن بخدا آنان را مىپرستند- آنان را یارى مىنمودند؟ ولى بتها بیاریشان نشتافتند، زیرا این استفهام، استفهام انکارى است.
«بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ» یعنى: در آن هنگام که بتپرستان نیاز به کمک داشتند خدایانشان ناپدید گشتند، و موقع نزول عذاب بمالشان سودى نداشتند.
«وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ» یعنى: و این عمل که خدایانى بغیر از اللَّه مىپنداشتند دروغ و افتراء آنان بود.
«وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» یعنى: دروغ مىگفتند که آنان را خدا بر میشمردند، آن گاه خداوند بیان مىکند که در میان جنّیان هم مانند بشر مؤمنان و کافران وجود دارد و مىفرماید:
«وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ» یعنى: اى محمّد! یاد آور آن هنگام که جماعتى از جنّیان را بسوى تو فرستادیم تا به قرآن گوش فرا- دهند.
بعضى گفتهاند: یعنى ما جنّیان را از شهرهاى خودشان با توفیق و لطف و عنایت منصرف کردیم و بسوى تو گسیل دادیم.
و از ابن عبّاس و سعید بن جبیر نقل شده است یعنى: جنّیان را از استراق سمع با شهابهاى آسمانى منصرف ساخته بسوى تو گسیل دادیم، در حالى که بعد از حضرت عیسى (ع) جنّیان از استراق سمع ممنوع نبودند، و لذا گفتند:
این حادثهاى که در آسمان اتّفاق افتاده است و ما از استراق سمع بازداشته شدهایم نیست مگر بخاطر آنکه در روى زمین اتّفاقى رخ داده است، و بدین منظور بزمین آمده در جستجو شدند تا آنکه در (بطن نخله) در راهى که حضرت بسوى عکاظ مىرفت و در حال خواندن نماز صبح بود خدمت حضرت رسیدند، و از حضرت قرآن شنیدند و در کیفیّت نماز خواندن حضرت توجّه نمودند، و روى این حساب طرد جنیّان بوسیله پرتاب تیرها و شهابهاى آسمانى نوعى لطف و عنایت نسبت به آنان مىباشد.
«فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا» یعنى: هنگامى که جنّیان براى شنیدن قرآن خدمت پیامبر حضور یافتند، برخى از آنان به دیگران گفتند: ساکت باشید تا به قرائت قرآن گوش فرا دهیم، تا چیزى مانع شنیدن صداى قرآن نشود.
«فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْا إِلى قَوْمِهِمْ مُنْذِرِینَ» و پس از آنکه پیامبر (ص) از قرائت قرآن فراغت یافت جنّیان بسوى قوم خود بازگشتند در حالى که آنان را اندرز مىدادند، و در صورت ایمان نیاوردن آنان را از عذاب الهى مىترساندند.
«قالُوا یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا کِتاباً أُنْزِلَ مِنْ بَعْدِ مُوسى» منظورشان از این کتاب قرآن است.
«مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» یعنى: کتابهایى را که قبل از قرآن آمده است تصدیق مىکند.
«یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ» یعنى: بسوى دین حق رهبرى مىکند، و مردم را بدان دعوت مىنماید.
«وَ إِلى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ» و براهى مستقیم دعوت مىنماید که سالک این راه را به بهشت مىرساند.
داستان جنّیان از نظر روایات:
از زهرى روایت شده است هنگامى که ابو طالب (ع) وفات نمود کار بر رسول خدا (ص) بسیار سخت شد، رفت که در طائف اقامت کند به امید آنکه مردم طائف او را پناه دهند، حضرت سه نفر از آنان را دید که از بزرگان طائف بودند و برادرانى بودند به نامهاى عبد یا لیل و مسعود و حبیب فرزندان عمرو، حضرت وضع خود را براى آنان تشریح فرمود، یکى از آنان گفت: من پرده خانه کعبه را دزدیده باشم اگر تو از طرف خدا رسالتى داشته باشى، دیگرى گفت: مگر خداوند عاجز بوده است کسى غیر از تو را برسالت فرستد، سوّمى گفت: بخدا سوگند پس از این جلسه دیگر هیچگاه با تو سخن نخواهم گفت، اگر تو همانگونه که مىگویى پیامبر هستى از آن مهمتر مىباشى که سخنت رد شود، و اگر بخدا نسبت دروغ مىدهى شایسته نیست که من بعد از این با تو سخن بگویم.
حضرت را مسخره کردند، و در میان قوم خود گفتگوهایى که با حضرت نموده بودند افشاء ساختند، و سر راه حضرتش در دو صف کمین کردند، و بهنگامى که رسول خدا (ص) از میان دو صف آنان رد مىشدند حضرتش را مورد حمله قرار دادند، و با سنگ به پاهاى حضرت مىزدند بطورى که پاهاى حضرت خون آلود شد، اما حضرت از میان آنان نجات یافت در حالى که خون از پاهایش مىریخت و با همین حالت خسته و ناراحت وارد باغى از باغهاى آنان شده زیر سایه یکى از درختان خرما نشست.
در همین هنگام حضرت متوجّه شد که این باغ مربوط به عتبه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه است، وقتى حضرت آنان را در باغ دید از وجود آنان ناراحت شد، زیرا از دشمنى آنان با خدا و رسول بخوبى آگاه بود.
عتبه و شیبه که حضرت را دیدند غلام خود را که نامش عداس بود با مقدارى انگور خدمت حضرت فرستادند، این غلام مسیحى و اهل نینوا بود، همین که این غلام خدمت حضرت رسید حضرت از او پرسید: از چه سرزمینى هستى؟ غلام گفت: من از سرزمین نینوى هستم، حضرت فرمود: از شهر بنده صالح یونس بن متى هستى؟
عداس پرسید تو از یونس بن متى چه اطلاعى دارى؟
حضرت فرمود: من پیامبر خدا هستم، و خداوند از حال یونس بن متى بمن خبر داده است، پس از آنکه حضرت از حال یونس بن متى آنچه را که بر او وحى شده بود براى غلام شرح داد عداس در پیشگاه خدا و رسول بسجده افتاد، و سپس شروع به بوسیدن پاهاى پیامبر (ص) نمود در حالى که از پاهاى حضرت خون مىچکید.
عتبه و شیبه که غلام خود را در آن حال دیدند ساکت شدند، وقتى غلام بسوى آنان بازگشت، گفتند: تو را چه شد که در برابر محمّد بسجده افتادى و پایش را بوسیدى، در حالى که تا بحال از تو دیده نشده است با ما که آقاى تو هستیم این رفتار را کرده باشى؟
عداس گفت: این شخص بنده شایسته اى است و در باره پیامبرى به نام یونس بن متى که خدا براى ما فرستاده بود چیزهایى برایم تعریف کرد که از آن اطّلاع کامل داشتم.
هر دو خنده سر داده گفتند: این مرد تو را از دینت گمراه نسازد، زیرا او مردى است سخت شیّاد.
پیامبر خدا (ص) بسوى مکه بازگشت تا اینکه بدرخت خرمایى رسید، در نیمه شب براى خواندن نماز بپا خاست، گروهى از جنّیان که اهل نصیبین و به قولى اهل یمن بودند بر حضرت عبور کردند، حضرت را دیدند که نماز صبح مىگذارد و به قرائت قرآن مشغول بود، گوش به قرآن خواندن حضرت فرا دادند و این گفتار مستفاد از قول سعید بن جبیر و گروهى از مفسّرین است.
عده دیگر گفتهاند: رسول خدا (ص) مأمور شد که جنّیان را اندرز دهد و آنان را به سوى خدا دعوت کند، و قرآن برایشان بخواند، خداوند عدّهاى از جنّیان را از نینوى بسوى حضرت فرستاد، حضرت به یاران خود فرمود من مأموریت دارم که امشب بر جنیّان قرآن بخوانم، کدامیک از شماها همراه من خواهد آمد؟
عبد اللَّه مسعود همراه حضرت شد، عبد اللَّه گوید: بجز من کسى با حضرت نبود، رفتیم تا بالاى شهر مکه و پیامبر خدا (ص) وارد دره حجون شد، و دائرهاى براى من ترسیم فرمود و به من دستور داد که وسط آن دائره بنشینم، و فرمود: از این دائره بیرون نمىشوى تا من به سویت باز خواهم گشت.
حضرت رفت تا اینکه در نقطه اى ایستاد، و قرآن را بازکرد، و اطراف حضرتش را سیاهىهاى بسیارى فرا گرفت که میان من و حضرت فاصله شدند، بطورى که دیگر صداى حضرت را نمى شنیدم، آن گاه سیاهى ها رفتند، و مانند پاره هاى ابر قطعه قطعه شده مى رفتند تا آنکه عدّه اى از آنان باقى ماند، و حضرت با طلوع فجر از کار خود فراغت یافت، و به راه افتاده پیش من آمد.
حضرت از من پرسیدند آیا چیزى مشاهده کردى؟ گفتم: آرى مردان سیاهى را مشاهده مى نمودم که لباسهاى سفیدى به پاهاى خود پیچیده بودند.
فرمودند: اینان جنّیان أهل نصیبین بودند.
علقمه از عبد اللَّه روایت مىکند که من در شب جن همراه رسول خدا (ص) نبودم، ولى بسیار دوست داشتم که با حضرت مىبودم.
و از ابن عبّاس روایت شده است که تعداد جنّیان هفت نفر بود، و از نصیبین بودند که رسول خدا (ص) آنان را بعنوان قاصد خود بسوى اقوامشان روانه کرد.
زرّ بن حبیش گوید: جنّیان نه نفر بودند که یک نفر از آنان زوبعه نام داشت.
و محمّد بن منکدر از جابر بن عبد اللَّه روایت کرده است گفت: هنگامى که رسول خدا (ص) سوره الرحمن را بر مردم مىخواند ساکت بودند و چیزى نمىگفتند، حضرت فرمودند: هنگامى که من بر جنّیان آیه (فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ)؟ را مى- خواندم آنان از شما بهتر جواب مىدادند، مىگفتند: (لا و لا بشىء من آلائک ربّنا نکذّب)[۵].
(یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا …) این بود که رسول خدا (ص) از مکه بسوى بازار عکاظ رفت در حالى که زید بن حارثه همراهش بود، حضرت مردم را به اسلام دعوت مىفرمود ولى احدى دعوت او را نمىپذیرفت، و کسى را نیافت که دعوتش را بپذیرد، حضرت بمکه بازگشت، در بین راه همین که به وادى (مجنه) رسید- که معروف بود به اینکه جن زیاد دارد- نیمه شب مشغول قرائت قرآن شد، در این حالت عدّهاى از جنّیان بر حضرت گذشتند، همین که صداى صوت قرآن حضرت را شنیدند گوش فرا دادند، و به یکدیگر گفتند: ساکت باشید پس از آنکه حضرت تمام کرد (بسوى قومشان بازگشتند و آنان را ارشاد کردند، و گفتند: اى قوم، ما قرآنى را شنیدیم که پس از موسى نازل شده است، و کتابهاى آسمانى پیش از خود را تصدیق نموده، و این کتاب بسوى حق و راه راست هدایت مىکند، اى قوم ما، به پیامبر خدا پاسخ مثبت دهید و به او ایمان بیاورید) به دنبال این جریان جنّیان خدمت رسول خدا (ص) آمدند و ایمان آورده مسلمان شدند، و حضرت احکام اسلام را به آنان آموخت، آن گاه خداوند سوره جن را نازل کرد (قُلْ أُوحِیَ إِلَیَ …) و لذا خداوند اینجا از زبان آنان نقل مىکند، حضرت رسول از میان آنان کسى را انتخاب فرمود و براى هدایت آنان گماشت، و اینان همیشه خدمت پیامبر (ص) مىرسیدند، آن گاه حضرت به امیر المؤمنین (ع) دستور فرمود که به آنان بیاموزد، و لذا در میانشان مؤمن هست، کافر هست، ناصبى هست، یهودى هست، مسیحى هست، مجوسى وجود دارد، و اینان فرزندان جان هستند.
آیات ۳۱- ۳۵ از سوره احقاف- ۴۶
[سوره الأحقاف (۴۶): آیات ۳۱ تا ۳۵]
یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (۳۱) وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۳۲) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى بَلى إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (۳۳) وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۴) فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَهً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ (۳۵)
ترجمه آیات:
۳۱- اى قوم ما بدعوت داعى الهى پاسخ دهید، و به او ایمان آورید که گناهان شما را خواهد بخشید، و از عذاب دردناک پناه مىدهد.
۳۲- و هر کس که به دعوت کننده الهى پاسخ ندهد در روى زمین کسى را عاجز نمىکند، و بجز خدا سرپرستانى ندارد، و اینان در گمراهى آشکار هستند.
۳۳- آیا نمىبینند آن خدایى که آسمانها و زمین را آفریده است، و از آفرینش آنها عاجز نیست مىتواند مردگان را زنده کند؟ آرى او بر هر کارى قدرت دارد.
۳۴- و آن روز که کافران بر آتش دوزخ عرضه خواهند شد، آیا جهنّم بر حق نیست؟ گویند: آرى بخداوندگارمان سوگند، گویند: پس عذاب را بخاطر آنکه کافر شدهاید بچشید.
۳۵- و صبر کن آن گونه که پیامبران مرسل صبر کردند، و در باره آنان شتاب مکن، گویا آنچه را که به آنان وعده دادهاند مشاهده مىکنند.درنگ ننمودند بجز ساعتى از روز، و این تبلیغى است، آیا بجز مردمان فاسق کسى به هلاکت خواهد رسید؟
قرائت آیات:
یعقوب به تنهایى در آیه ۳۳ یقدر با یاء قرائت کرده است، و این طرز قرائت مربوط به جدّش عبد اللَّه بن أبى اسحاق حضرمى و عاصم جحدرى و مالک بن دینار است.
امّا بقیّه قرّاء (بقادر) خواندهاند.
و در آیه ۳۵ جزء قرائتهاى نادره در قرائت حسن و عیسى ثقفى (بلاغا) به نصب آمده است.
و نیز در قرائت ابن محیصن آمده است (فهل یهلک) به فتح یاء.
دلیل قرائت:
ابو على گوید: اینکه قرّاء خواندهاند: (أ و لم یروا أن اللَّه الذى خلق السماوات و الأرض) تا (بقادر) از باب حمل بر معنى است، و علّت آنکه باء بر (قادر) وارد شده است آن است که آیه به این معنى است: (أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ)[۶].
و از لحاظ حمل بر معنى مثل این مورد است قول شاعر که گفته است:
بادت و غیّر آیهنّ مع البلى | الّا رواکد جمرهنّ هباء[۷] | |
. و سپس شاعر گوید: (و مشجّج أمّا سواء قذاله) زیرا چون جمله (غیّر مع البلى الّا رواکد) بمعنى بها رواکد است مصرع بعدى (مشجج) بر آن عطف شده است.
و بر همین منوال است آیه (یُطافُ عَلَیْهِمْ بِکَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ) که به دنبال آن مىفرماید: (وَ حُورٌ عِینٌ) زیرا یطاف علیهم بکذا در معنى لهم فیها کذا است.[۸]
و نیز گفتهاند: (إنّ أحدا لا یقول ذلک إلّا زید) و کلمه أحدا در جمله موجب آمده است زیرا جمله در معنى نفى است.
و در آیه ۳۵ هر کس (بلاغا) به نصب خوانده است بنا بر تقدیر فعلى است مضمر اى (بلّغوا بلاغا) همانگونه که رفع نیز بنا بر تقدیر مبتداى مضمرى است اى (هو بلاغ) یا (هذا بلاغ).
و ابو مجلز (بلّغ) بصیغه امر قرائت کرده است[۹].
معنى آیات:
آن گاه خداوند تمامى خبر جن را نقل کرده مىفرماید:
«یا قَوْمَنا أَجِیبُوا داعِیَ اللَّهِ» منظورشان حضرت محمّد (ص) که آنان را به یکتا پرستى و دور انداختن خدایان دروغین دعوت فرموده است.
«وَ آمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ» یعنى: به خدا ایمان آورید که اگر به خدا و رسول ایمان آورید گناهان شما را خواهد بخشید.
«وَ یُجِرْکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ» یعنى: شما را از عذابى دردناک رها مىسازد.
علىّ بن ابراهیم گوید: جنّیان خدمت رسول خدا (ص) آمدند و به او ایمان آوردند، و حضرت رسول (ص) احکام اسلام را به آنان تعلیم فرمود، و خدا سوره جن را نازل کرد (قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِ …) و همیشه به خدمت حضرت پناه مىآوردند، و از اینجا معلوم مىشود که حضرت محمّد (ص) همانگونه که مبعوث بر انسانها بوده است مبعوث بر جنّیان هم بوده است، و خداوند پیش از آن حضرت هیچ پیامبرى را بر انس و جن مبعوث نفرموده است.
«وَ مَنْ لا یُجِبْ داعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ» یعنى: کسى که به پیامبر خدا (ص) ایمان نیاورد نمىتواند خدا را عاجز نماید و از چنگ او فرار کند.
«وَ لَیْسَ لَهُ مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءُ» یعنى: و یارانى که او را از عذاب خدا حفظ کند ندارد، و مىتوان گفت که این قسمت از آیه از کلام الهى است که ابتداء بیان شده است.
«أُولئِکَ» یعنى: آنان که به دعوت رسول خدا (ص) پاسخ مثبت نمیدهند.
«فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» در گمراهى آشکارى هستند.
آن گاه خداوند با اشاره به قدرتش بر زنده نمودن اموات و بازگشت دوباره مىفرماید:
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا» یعنى: آیا نمىدانند.
«أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» آن خدایى که آسمانها و زمین را به وجود آورده.
«وَ لَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ» و در آفرینش آنها هیچ نوع خستگى و رنجى ندید، و از آفرینش آنها هم عاجز نبود، گفته مىشود: (عیى فلان بأمره) یعنى: فلانى راه بکار خود نبرد، و نتوانست آن را انجام دهد.
«بِقادِرٍ» باء در آن زائده است، و محل قادر رفع است که خبر آن باشد.
«عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى» یعنى کسى که از آفرینش آسمان و زمین عاجز نبوده میتواند مرده را زنده کند، یعنى: آفرینش آسمانها و زمین از زنده کردن مردگان شگفتآورتر است.
«بَلى» آرى او قدرت دارد.
«إِنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» و بر هر کارى توانا است، و سپس بدنبال آن از عذابهاى آخرت یاد کرده مىفرماید:
«وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ» یعنى: روزى که کافران بر آتش دوزخ عرضه مىشوند بطریقه استدلال به آنان گفته مىشود آیا این عذاب که بعنوان مجازات در انتظار شما است حق نیست و آیا قبول دارید که هیچ ظلمى نسبت به شما نشده است؟
«قالُوا بَلى وَ رَبِّنا» یعنى: در پاسخ اعتراف به استحقاق خویشتن نموده سوگند یاد کرده خواهند گفت: آرى سوگند به پروردگارمان که این مجازات حق ما است، هر چند که قبلا منکر بودند.
«قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ» یعنى: بخاطر کفرتان در دنیا و انکارى که مىکردید اینک عذاب خدا را بچشید، و آن گاه به پیامبرش مىفرماید:
«فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» یعنى: اى محمّد همانگونه که پیامبران مرسل صبر نمودند تو نیز بر آزار این کافران و نپذیرفتن دعوتت صبر کن.
از ابن زید و جبائى و جماعتى آمده است که (من) در این آیه براى تبیین جنس است، یعنى: (اولوا العزم که عبارتند از رسولان) همانگونه که در (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ)، و بنا بر این قول باید گفت که: تمامى پیامبران اولوا العزم هستند، زیرا همگى عزم نمودهاند بر اداء رسالت و تحمّل مشکلات آن.
و بیشتر مفسّرین گفتهاند: حرف (من) در این آیه براى تبعیض است که قهرا معنى این است که بعضى از رسولان اولوا العزم هستند، و از ظاهر روایات اصحاب امامیّه نیز همین بر مىآید.
مفسّرین در اولوا العزم اختلاف نمودهاند:
۱- ابن عبّاس و قتاده- و مروى از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) نیز هست- گفته اند: اولوا العزم از رسل کسانى هستند که شریعتى جدید آوردهاند که شریعت پیامبر پیش از خود را نسخ کرده است و این دسته از پیامبران پنج نفرند که اول آنان حضرت نوح و سپس ابراهیم و سپس موسى و سپس عیسى و آن گاه محمّد (ص) است، که در روایت امام صادق (ع) مىفرماید: (و اینان انبیایند و دیگر پیامبران بر مدار اینان مىچرخند).
۲- مقاتل گوید: پیامبران اولوا العزم شش نفرند ۱- نوح که بر آزار قومش صبر نمود ۲- ابراهیم که بر آتش صبر کرد ۳- اسحاق که بر سر بریدن صبر نمود ۴- یعقوب که بر گمشدن یوسف و کورى چشم صبر نمود ۵- یوسف که در چاه و زندان صبر نمود ۶- ایّوب که بر ناراحتى و بیمارى صبر کرد.
۳- سدى و کلبى گویند: پیامبران اولوا العزم آنان هستند که مأمور به جهاد بودهاند و اظهار مکاشفه نمودهاند و در مسیر گسترش دین مبارزه کردهاند.
۴- أبى العالیه گوید: پیامبران اولوا العزم ابراهیم و هود و نوح و حضرت محمّد (ص) مىباشند.
و عزم عبارت است از: حتم و وجوب و پیامبران صاحب عزم آن دسته از پیامبران هستند که قوانین ادیان را آوردهاند و آنها را بر مردم واجب نمودهاند که به آنها حتما عمل کنند و قوانین و راه و روشهاى دیگر را دور اندازند.
«وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ» یعنى: خیلى براى عذاب آنان عجله نداشته باش، زیرا به زودى اینان گرفتار عذاب خواهند شد، و عذابى حتما خواهد آمد مانند آن است که آمده است.
«کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ» یعنى: روزى که عذاب آخرت را مىبینند گویى.
«لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا ساعَهً مِنْ نَهارٍ» در دنیا درنگ نداشتهاند مگر یک ساعت از روزى، یعنى: هنگامى که عذاب الهى را دیدند، مدت اقامتشان در دنیا و در عالم برزخ براى آنان مانند یک ساعت از یک روز و برههاى از زمان جلوه مىکند زیرا زمان گذشته هر چند که طولانى بوده است مثل آن است که اصلا نبوده است.
«بَلاغٌ» یعنى: این قرآن و بیاناتى که در آن آمده است پیامى است از سوى خدا براى شما، و بلاغ بمعنى تبلیغ است، و قولى هم هست که یعنى:
این مدّت اقامت بلاغ است.
«فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ» یعنى: عذاب الهى جز بر عصیانگران که از فرمان الهى خارج هستند واقع نخواهد شد.
قتاده گفته است یعنى: هلاک نمىشوند مگر مشرکین که با اسلام جنگیدهاند یا منافقین که به زبانش تصدیق نموده و در عمل مخالفت ورزیده است.
زجاج گوید: یعنى: با این رحمت خداوندى و تفضّل او جز فاسقین احدى هلاک نخواهد شد، و سپس اضافه مىکند که پیرامون امیدوارى به رحمت خدا آیهاى محکمتر از این وارد نشده است.
[۱] تفسیر ابن عبّاس صفحه ۳۱۱( هذا کِتابُنا) یعنى دیوان الحفظه که منظور از آنان پرونده اعمالى است که انسان در دنیا انجام داده است.
[۲] سوره القلم ۶۸ آیه ۳۵.
[۳] ممکن است به این معنى باشد بآن جهنّم و عذابى که آن را مسخره میکردند رسیدند( مترجم)
[۴] آیه ۱۰ از این سوره است.
[۵] رجوع شود باوّل سوره جاثیه و اوّل سوره فصّلت و اوّل سوره غافر.
[۶] سوره مریم ۱۹ آیه ۸۲.
[۱] و تقدیر چنین خواهد شد:« و کانوا زاهدین فیه من الزّاهدین» همانگونه که در آیه نیز تقدیر« و وصّینا الانسان الاحسان بوالدیه احسانا»-( مترجم)
[۲] سوره بقره- ۲ آیه ۲۱۶.
[۳] سوره نساء ۴ آیه ۱۹.
[۴] رجوع شود به تفسیر آیه ۳۰ از سوره فصّلت ۴۱.
[۵] رجوع شود به تفسیر آیه ۸ از سوره عنکبوت ۲۹.
[۶] رجوع شود به آیه ۱۹ از سوره نمل ۲۷.
[۷] سوره مائده آیه ۲۷.
[۸] سوره اسراء ۱۷ آیه ۲۳.
[۹] سوره انعام ۶ آیه ۳۰
[۱۰] آل عمران ۳ آیه ۱۰۶.
[۱۱] تفسیر ابن عبّاس صفحه ۳۱۲.
[۱۲] نهج البلاغه چاپ فیض صفحه ۵۱۲.
[۱] – و دو قارى حرم و أبو عمرو در آیه ۲۱( انى أخاف) بفتح خواندهاند، و نیز ابو عمرو( أبلغکم) را به سکون باء و تخفیف لام قرائت کردهاند، و نافع و بزى و أبو عمرو( انى أراکم) را به فتح خواندهاند.
[۲] – ترتیب القاموس المحیط جزء دوّم، صفحه: ۶۷۹( الشحر) ساحل دریا است بین عمان و عدن( مترجم)
[۳] – کسایى که به تنهایى( بل ضلّوا) را ادغام کرده است، و ابو عمرو و هشام و خلّد و کسایى( اذ صرفنا) را ادغام کردهاند.
[۴] – قرائت ابن عباس بخاطر تناسب از آخر بخش دلیل قرائت به اینجا منتقل شده است.
[۵] – تفسیر على بن ابراهیم قمى ج ۲ ص ۲۹۹( … سبب نزول این آیه(-( یا قَوْمَنا إِنَّا سَمِعْنا …) این بود که رسول خدا( ص) از مکه بسوى بازار عکاظ رفت در حالى که زید بن حارثه همراهش بود، حضرت مردم را به اسلام دعوت مىفرمود ولى احدى دعوت او را نمىپذیرفت، و کسى را نیافت که دعوتش را بپذیرد، حضرت بمکه بازگشت، در بین راه همین که به وادى( مجنه) رسید- که معروف بود به اینکه جن زیاد دارد- نیمه شب مشغول قرائت قرآن شد، در این حالت عدّهاى از جنّیان بر حضرت گذشتند، همین که صداى صوت قرآن حضرت را شنیدند گوش فرا دادند، و به یکدیگر گفتند: ساکت باشید پس از آنکه حضرت تمام کرد( بسوى قومشان بازگشتند و آنان را ارشاد کردند، و گفتند: اى قوم، ما قرآنى را شنیدیم که پس از موسى نازل شده است، و کتابهاى آسمانى پیش از خود را تصدیق نموده، و این کتاب بسوى حق و راه راست هدایت مىکند، اى قوم ما، به پیامبر خدا پاسخ مثبت دهید و به او ایمان بیاورید) به دنبال این جریان جنّیان خدمت رسول خدا( ص) آمدند و ایمان آورده مسلمان شدند، و حضرت احکام اسلام را به آنان آموخت، آن گاه خداوند سوره جن را نازل کرد( قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ …) و لذا خداوند اینجا از زبان آنان نقل مىکند، حضرت رسول از میان آنان کسى را انتخاب فرمود و براى هدایت آنان گماشت، و اینان همیشه خدمت پیامبر( ص) مىرسیدند، آن گاه حضرت به امیر المؤمنین( ع) دستور فرمود که به آنان بیاموزد، و لذا در میانشان مؤمن هست، کافر هست، ناصبى هست، یهودى هست، مسیحى هست، مجوسى وجود دارد، و اینان فرزندان جان هستند.
[۶] – و چون جمله در معنى نفى است باء بر سر خبر منفى در آمده است.
[۷] – ضمیر در( بادت) به( دیار) بر مىگردد، و در یک نسخه بجاى مع من آمده است، و رواکد بمعنى سه پایه است و مشتق از رکود است بدین جهت که سه پایه ثابت است، و دنباله مصرع دوم و مشجج چنین است( فبدأ و غیّب ساره المعرّاء و المشجج)
[۸] – منظور مؤلّف محترم آیه ۲۰- ۱۷ از سوره واقعه است( وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ(- وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ بِأَکْوابٍ وَ … حور عین( و آیه مذکور( یطاف) در سوره صافّات آیه ۳۷ است که( و حور عین) بر آن عطف نشده است، روشن است که این اشتباه در اثر اعتماد به حافظه بوده است، بنا بر این هنگامى که( و حور عین) معطوف بر یطاف نشد بلکه معطوف بر یطوف علیهم بود از حمل بر معنى خارج و نمىتواند شاهد بحث ما باشد، زیرا( وَ حُورٌ عِینٌ) عطف بر لفظ یطوف علیهم خواهد شد و معنى هم درست است، زیرا در فرض توهّم مؤلّف محترم عطف( حور عین) بر یطاف علیهم بصیغه مجهول بدین معنى بود که حور عین را براى آنان مىگردانند، و چون این معنى صحیح نبوده است و حور عین را عطف بر معنى گرفته مىفرمایند یطاف علیهم یعنى: لهم فیها کذا- مترجم)
[۹] – و در یک نسخه ابو مجاز است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۳، ص: ۳۳