ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره مبارکه حجرات
سوره مبارکه حجرات- ۴۹
آیات ۱- ۶ سوره حجرات ۴۹
[سوره الحجرات (۴۹): آیات ۱ تا ۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ (۲) إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (۳) إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (۴)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۵)
ترجمه آیات:
۱- اى ایمان آوردگان بر خدا و رسول او پیشى نگیرید، و از خدا بترسید که خدا شنوا و دانا است.
۲- اى کسانى که ایمان آوردهاید صداى خود را از صداى پیامبر بلندتر نسازید و با او سخن به درشتى مگویید آن گونه که با یکدیگر سخن مىگویید، که اعمالتان باطل میشود، در حالى که آگاه نیستید.
۳- آنان که نزد رسول خدا (ص) احترام و صداى خود را آرام مىکنند، کسانى هستند که خداوند دلهایشان را براى تقوى آزموده است، و براى آنان است آمرزش اجر عظیم خواهد بود.
۴- بیشتر آنان که ترا از پشت حجرهها با صداى بلند ندا میدهند نادان هستند.
۵- و اگر صبر کنند تا بسوى آنان خارج شوى براى آنان بهتر است، و- خداوند بخشنده و مهربان است.
۶- اى ایمان آوردگان هر گاه فردى بى دین براى شما خبرى آورد خوب دقت کنید تا مبادا از روى نادانى بمردمى آسیب رسانید، و به خاطر کارتان سخت پشیمان شوید.
سوره مدنى است:
از حسن و قتاده و عکرمه و ابن عباس نقل شده است که این سوره همهاش مدنى است جز آیه (یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى).
تعداد آیات سوره
با اجماع تمام مفسرین تعداد آیات این سوره هیجده آیه است.
فضیلت سوره:
ابى بن کعب از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: (هر کس سوره حجرات را بخواند خداوند بتعداد هر نفر که او را اطاعت کرده یا نافرمانى میکند ده حسنه به او خواهد داد.) حسین بن علاء از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده است که فرمودند:
(هر کس هر شب یا هر روز سوره حجرات را بخواند جزء زیارت کنندگان حضرت محمد صلى اللَّه علیه و آله محسوب خواهد شد).
ربط با سوره قبلى:
پس از آنکه خداوند سوره فتح را با یاد پیامبرش ختم فرمود این سوره را نیز با فضائل و تجلیل و تعظیم او شروع کرد.
قرائت آیات:
لا تقدموا- یعقوب لا تقدموا بفتح تاء و دال قرائت نموده است و بقیه لا تقدموا بضم تاء و کسر دال خواندهاند.
حجرات- ابو جعفر و حجرات بفتح جیم و بقیه بضم جیم قرائت کردهاند.
دلیل قرائت:
ابن جنى گوید: یعنى: کارى را که خود بهتر میدانید انجام ندهید و آنچه را که خدا و رسول بشما امر کردهاند ترک کنید، و این معناى قرائت مشهور است، لا تقدموا تقدیرش میشود: لا تقدموا امرا على ما امرکم اللَّه به که بنا بر این تقدیر مفعول در اینجا همانطور که مىبینید محذوف است[۱].
و هر کس (حجرات) خوانده و ضمه جیم را تبدیل بفتحه نموده است، منظورش این بوده است که دو ضمه پشت سرهم ثقیل است، و بعضیها نیز جیم را ساکن کرده گفتهاند (حجرات) مانند: (عضد و عضد).
و ابو عبیده گفته است حجرات جمع حجرات است بنا بر این جمع الجمع میباشد.
لغات آیات:
تقدموا- قدم، تقدیما، و اقدم اقداما، و استقدم و قدم تمامى بمعنى تقدم یعنى جلو افتاد میباشد.
لا تجهروا- جهر عبارتست از ظاهر شدن صدا با نیرو و اعتقاد، و از این باب است (الحجاره فى المنطق) و (جاهر بالامر مجاهره) و نیز جهارا هم گفته میشود، و نقیض جهر همس است، و حروف مجهوره نوزده حرف است که همه آنها در این جملهها جمع شده است: (اطلقن ضرغم عجز ظبى ذواد) و بقیه حروف که در این جملهها جمع شده است: (حث فسکت شخصه) حروف مهموسه نامیده میشوند.
یغضون- غض عبارتست از پائین آمدن از یک موقعیت بعنوان کوچکى، گفته میشود (غض فلان من فلان) هنگامى که انسان حالت کسى را که از او بالاتر است کوچک سازد، و (غض بصره) هنگامى که انسان از تیزبینى چشم خود بکاهد، جریر شاعر گوید:
فغض الطرف انک من نمیر | فلا کعبا بلغت و لا کلابا | |
یعنى (چشم فروکش که تو از نمیر هستى، نه بپاى طایفه کعب میرسى و نه کلاب).
اعراب آیات:
أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ در محل نصب است بنا بر اینکه مفعول له است[۲]، و نیز جایز است در محل جر باشد بوسیله لام مقدر، که تقدیرش اینطور باشد (لأن تحبط اعمالکم) و بعضى هم گفته تقدیر (کراهه ان تحبط) یا (حذأر ان تحبط) است.
شأن نزول آیات:
از ابن اسحاق نقل شده است که: قوله (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ) تا (غَفُورٌ رَحِیمٌ) در باره گروهى از تمیم نازل شده است که عبارت بودند از عطارد بن حاجب بن زراره در میان افرادى از اشراف بنى تمیم از آن جمله اقرع بن حابس، و زبرقان بن بدر، و عمرو بن اهتم، و قیس بن عاصم و اینان همراه جمعیتى فراوان وارد مسجد شدند و از پشت در حجرهها فریاد زدند که اى محمد بیا بیرون نزد ما، این حرکت پیامبر را ناراحت کرد، پیامبر بسوى آنان رفت، آنان گفتند: ما آمدهایم تا با تو بمفاخره بپردازیم، اجازه بده تا شاعر و گوینده ما شروع کند، حضرت فرمود: اجازه دادم، عطارد بن حاجب بپاخواست و گفت:
(سپاس خداى را که ما را پادشاهانى قرار داد، این خود یک عنایت است که بما کرده است، و سپاس خدایى را که بما اموالى فراوان داده است که با آن اعمالى نیک انجام میدهیم، و ما را گرامیترین مردم مشرق زمین ساخته است، و تعداد و تجهیزات ما را بیشتر قرار داده است، اینک چه کسى مانند ما است در میان مردم؟ هر کس میخواهد با ما مفاخره کند مانند امتیازاتى که داریم بر شمرد، و اگر بخواهیم بیش از این خواهیم شمرد ولى ما از زیادهگویى شرم داریم سپس گوینده نشست.
حضرت رسول (ص) به ثابت بن قیس بن شماس فرمود: برخیز و پاسخ او را بده، ثابت بپاخواسته گفت:
(سپاس پروردگارى را که آسمانها و زمین آفریده او هستند، و در آنها فرمانى خود را جارى ساخت، و دانش او بر کرسى قدرتش احاطه داشته، هیچ نعمتى نیست مگر از بخشش او است، و از بخششهاى او است که بما قدرت بخشیده، و از بهترین بندگانش پیامبرى برگزیده که از همه نسبش گرامیتر، گفتارش راستتر، شرافتش بیشتر میباشد، و بر او کتابى نازل فرموده او را بر بندگانش امین ساخته است، و او برگزیده خدا است بر جهانیان، سپس این پیامبر را بسوى ایمان خدا فرا خواند، و مهاجرین از قومش و بستگانش که شریفترین مردم و بهترین چهرهها بودند به او ایمان آوردند، و اولین گروه مردم که دعوت او را پذیرفتند ما بودیم، ما یاوران رسول خدا (ص) و پاسداران او هستیم، با مردم میجنگیم تا ایمان آورند، هر کس بخدا و رسولش ایمان آورد مال و جانش در امان است، و هر کس پیمانشکنى کند، همیشه در راه خدا با او جهاد میکنیم، و کشتنش براى ما ساده است، این سخنان را میگویم و از درگاه خداوند براى مردان و زنان با ایمان آمرزش میخواهیم، و السلام علیکم).
سپس زبرقان بن بدر بخواندن اشعارى پرداخت، که حسان بن ثابت بپا سخگویى او پرداخت، پس از آنکه حسان از گفتارش فارغ شد، اقرع گفت: این مرد هم گویندهاش از گوینده ما قویتر بود، و هم شاعرش از شاعر ما هنرمندتر بود، و نیز صداى آنان بر صداى ما تفوق داشت، پس از اتمام برنامه پیامبر خدا (ص) به آنان جوائز خوبى داد، و همگى اسلام آوردند، ابى حمزه ثمالى و عکرمه و ابن عباس گفتهاند: (اینان مردمى بودند از بنى الغبر که پیامبر (ص) تعدادى از آنان را باسارت گرفته بود، آمده بودند تا با پرداخت فدیه آنان را پس بگیرند، و بدین منظور وارد مدینه شده به مسجد آمدند و عجله داشتند که پیامبر (ص) زودتر نزد آنان بیاید، و لذا میگفتند:اى محمد نزد ما بیا).
معناى آیات:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» زراره از حضرت باقر (ع) روایت نموده است که فرمودند: (هنوز شمشیرها از غلاف بیرون نیامده بود، و صفهاى نماز و جنگ آراسته نشده بود، و هنوز اذان بلند گفته نمیشد، و هنوز خداوند (یا ایها الذین آمنوا) را نازل نکرده بود که فرزندان قبیله اوس و خزرج اسلام آوردند.
«لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» بین یدى عبارت است از جلو رو، زیرا بین دو دست انسان پیش روى انسان است، و باین معنى است که در هیچ کارى بدون خدا و رسول تصمیمگیرى نکنید، و در امر و نهى آن کار عجله نکنید.
و قدم در اینجا بمعنى تقدم است و لازم میباشد.
از زجاج نقل شده است معنى آن اینست که عبادات خود را پیش از وقتى که خداوند و رسول تعیین کردهاند انجام ندهید، تا آنجا که گفتهاند پیش از رسیدن وقت زکات پرداخت آن جایز نیست.
بعضى گفته اند یعنى: بکسى اجازه ندهید جلوى رسول خدا (ص) راه بروند:
بلکه پشت سر او راه بروید، و همیشه گفتهها و اعمال خود را از سخنان و افعال او عقب نیندازید.
حسن گفته است این آیه در مورد کسانى نازل شده است که قربانى خود را پیش از نماز عید ذبح کرده بودند، حضرت رسول (ص) به آنان دستور داد تا باره قربانى کنند.
ابن عباس گوید: با این آیه نهى شده بودند که پیش از پیامبر سخن نگویند، یعنى: هنگامى که در مجلس رسول خدا (ص) نشستهاید و در باره مسألهاى از حضرت میپرسند، پیش از حضرت بجوابگویى نپردازید، تا قبلا حضرت خودش جواب بدهد.
از کلبى و سدى نقل شده است که یعنى: پیش از حضرت گفتارى و کردارى انجام ندهید تا اینکه بشما فرمان بدهد.
ولى بهترین نظر آنست که آیه را حمل بر همه این وجوه کنیم، زیرا هر چیز که خلاف دستور خدا و رسول باشد اگر انجام داده شود یک نوع جلو افتادن از پیامبر (ص) میباشد، و ممنوع است.
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» یعنى: از گناه و نافرمانى خداوند دورى جویید.
«إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» خداوند گفته هاى شما را میشنود، و از کردارتان آگاه بوده شما را به مکافات اعمالتان خواهد رسانید.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ» زیرا بلند کردن صدا بیشتر از صداى پیامبر از دو حال بیرون نیست یا یک نوع سبک شمردن آن حضرت است که موجب کفر خواهد شد، یا یک نوع بىادبى نسبت بحضرت است، این نیز بر خلاف احترام پیامبر است که بما دستور دادهاند.
«وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ» یعنى: هنگام گفتگو با حضرتش و در مجلس او صداى خود را کوتاه کنید، زیرا او مانند شما نیست و از هر جهت تعظیم او لازم است.
بعضى گفتهاند یعنى: همانطور که همدیگر را صدا میزنید هنگامى که با پیامبر کار دارید نگوئید اى محمد، بلکه او را با تجلیل و احترام صدا زده بگوئید یا رسول اللَّه.
«أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ» یعنى از ترس اعمالتان از بین رود، یا براى آنکه اعمالتان از بین نرود، گفته شده است که در قرائت عبد اللَّه (فتحبط اعمالکم) آمده است.
«وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ» یعنى: شما نمیدانید که با بلند نمودن صداى خود در برابر صداى پیامبر و ترک احترام حضرتش اعمال خود را از بین میبرید.
انس میگوید: هنگامى که این آیه نازل شد ثابت بن قیس گفت: این من بودم که صدایم را از صداى پیامبر (ص) بلندتر میکردم و با صداى بلند با او حرف میزدم، اعمالم باطل شده من از اهل جهنم خواهم بود، و ثابت داراى صدایى بلند بود، این جریان را براى حضرت رسول (ص) توضیح دادند، حضرت فرمود: او از اهل بهشت است.
اصحاب ما میگویند: معنى (أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ) آنست که ثواب این عمل از بین خواهد رفت، زیرا اگر آنان این عمل را بصورت تعظیم پیامبر (ص) و توقیر او انجام داده بودند استحقاق ثواب میداشتند، ولى از آنجا که این عمل را بر خلاف این برنامه انجام دادهاند شایسته عقاب و مجازات شده از این پاداش محروم میباشند، و بدین جهت عمل آنان از بین رفته است، بنا بر این آیه مربوط به اهل عذاب نیست، و نیز از آنجا که خداوند بزرگ احباط را در این آیه بخود عمل مربوط ساخته است، در حالى که مفسرین دیگر احباط را به کسى که با عمل استحقاق یافته است مربوط دانستهاند، و این نوع تفسیر خلاف ظاهر است، سپس خداوند کسانى را که پیامبر (ص) را مورد احترام و تنظیم قرار دادهاند مدح کرده میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ» یعنى: آنان که بمنظور احترام پیامبر (ص) در مجلس او صداى خود را کوتاه مىنمایند.
«أُولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى» از قتاده و مجاهد نقل شده است یعنى: خداوند دلهاى مؤمنین را مورد امتحان قرار داده و آنها را براى تقوى خالص ساخته است.
امتحان دلها یک امتحان معنوى است که از امتحان طلا بوسیله آتش که آن را ذوب نموده غش آن را جدا کرده خالص آن باقى مىماند.
بعضى گفتهاند یعنى: خداوند از نیتهاى خالص آنان آگاه بود، زیرا انسان چیزى را امتحان میکند تا از حقیقت آن آگاه شود.
بعضى گفتهاند یعنى: با آنان به سبک امتحان کننده رفتار کرد چون آنان را باین نحو عبادت دستور داد، و از امتحان خوب در آمدند، همانگونه که طلاى خالص بوسیله آتش جدا میشود.
«لَهُمْ مَغْفِرَهٌ» آمرزشى از خدا براى گناهانشان.
«وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» و پاداشى بزرگ براى فرمانبرداریشان، آن گاه پیامبر (ص) را مورد خطاب قرار داده میفرماید:
«إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ» که ستمگران طایفه بنى تمیم هستند و نمیدانستند پیامبر (ص) در کدام حجره است لذا اطراف حجرهها گشته او را صدا میزدند.
«أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» خداوند آنان را به نادانى و کم فهمى و کم عقلى توصیف کرده است چون قدر پیامبر را نمیدانستند و از میزان احترام او خبر نداشتند، لذا مانند چهارپایان بىعقلند.
«وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ» یعنى: اگر صبر میکردند تا بطرف آنان بروى آنان بهتر بود از اینکه از پشت حجرهها تو را صدا بزنند، براى دینشان بهتر بود که ثواب میبردند، و براى دنیایشان بهتر بود که در برخورد با پیامبرشان مؤدب بوده در زمره عقلاء بشمار مى آمدند.
بعضى گفتهاند یعنى: اگر مؤدب بودند اسیرانشان را بدون فدیه آزاد میکردى، زیرا رسول خدا (ص) در جنگ تعدادى از مردم بنى الغبر را اسیر کرده بود، بستگانشان براى آزاد کردنشان آمده بودند، حضرت نصف آنان را بدون وجه آزاد کرد و نصف دیگر را در مقابل گرفتن وجه آزاد فرمود، این آیه میفرماید: اگر آنان صبر میکردند و رعایت ادب داشتند تو همه آنان را بدون گرفتن وجهى آزاد میکردى.
«وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» و خداوند توبهکنندگان را مى بخشد.
آیات ۶- ۱۰ حجرات ۴۹
[سوره الحجرات (۴۹): آیات ۶ تا ۱۰]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمِینَ (۶) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (۷) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۸) وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (۹) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (۱۰)
ترجمه آیات:
۶- اى کسانى که ایمان آوردهاید اگر شخصى فاسق براى شما خبرى آورد، در باره آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى بقومى زیان رسانید، و آن گاه از کرده خود پشیمان شوید.
۷- بدانید که رسول خدا در میان شما است، اگر در بسیارى از کارها اطاعت کند به گناه خواهید افتاد، ولى خداوند ایمان را براى شما محبوب ساخت، و آن را در دلهایتان زینت بخشید، و کفر و فسق و عصیان را در نظرتان زشت ساخت اینان هدایت یافتگانند.
۸- و این تفضلى است از طرف خدا و نعمتى، و خداوند دانا و فرزانه است.
۹- و اگر دو طایفه از مؤمنین با یکدیگر بجنگ پرداختند بین آنان صلح برقرار کنید، اگر یکى از آن دو طائفه بر دیگرى ستم میکرد با آنکه ستمگر است بجنگید تا تن بفرمان الهى دهد، اگر آن دسته از ستمگرى بازگشت دو باره آن را بعدالت صلح دهید، و عدالت کنید که خداوند عدالت کنندگان را دوست دارد.
۱۰- مؤمنان برادرند، بین برادرانتان صلح برقرار کنید و از خدا بترسید تا مورد ترحم خداوند قرار گیرید.
قرائت آیات:
فاصلحوا بین اخویکم- یعقوب (فاصلحوا بین اخوتکم) بصیغه جمع قرائت کرده است، و این قرائت، قرائت ابن سیرین نیز هست، و بقیه قراء (بین اخویکم) به تثنیه قرائت کردهاند چون طائفتان بصورت تثنیه آمده است، و در قرائت نادر از زید بن ثابت و حسن (اخوانکم) قرائت با الف و نون بصورت جمع نقل شده است.
فتبینوا- در سوره نساء اختلاف قراء را در مورد (فتبینوا) و دلیل هر دو قرائت را بیان کردیم، و از حضرت باقر (ع) (فتثبقوا) با ثاء و تاء روایت شده است.
لغات آیات:
عنت- عنت عبارتست از مشقت، گفته میشود: (عنت الدابه تعنت عنتا) یعنى:
(اسب سخت به مشقت افتاد) هنگامى که ساق پاى اسب پس از آنکه شکستگى آن خوب شده دو باره شکست که دیگر نمیتواند راه رود، ابن الانبارى گوید اصل عنت بمعنى تشدید است، گفته میشود: (فلان یعنت فلانا) یعنى: (فلانى را در فشار میگذارد) و او را وادار بکارى سخت مىنماید) آن گاه از آن معنى هلاکت گرفته شده است.
اقسطوا- قسط بمعنى عدل است، و مانند ان اقساط و قسوط، و قسط بفتح بمعنى ستم و بازگشت از حق است، بنا بر این اصل باب عدول بمعنى بازگشت است، هر کس بازگشت بسوى حق کرد عدالت کرده است، و هر کس بازگشت از حق میکند ستم نموده است.
اعراب آیات:
أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ- خبر آن بنظر نحویین در طرف است که فیکم باشد، ولى این اعراب اشکال دارد، زیرا شایسته است که خبر داراى فایده باشد، بنا بر این گفته نمیشود: آتش گرم است زیرا این خبر فایدهاى در بر ندارد، بنظر من بهتر است که او با جملات بعد از آن خبر باشد، که معنى میشود: (بدانید که در میان شما پیامبرى است که اگر در بسیارى از کارها از شما اطاعت کند بگناه خواهید افتاد).
و بنا بر وجه اول میشود گفت منظور آن بوده است که موقعیت رسول خدا (ص) به آنان تفهیم شود، همانگونه که اگر انسان بخواهد طرف را متوجه مطلبى کند میگوید: فلانى حاضر است، با اینکه طرف خود از وجود فلانى آگاه است.
و اگر گفته میشد: (ان رسول اللَّه فیکم) احتمال داشت که غیر رسول خدا کسانى در میان آنان است که بمنزله رسول خدا هستند، ولى وقتى گفته شود: (أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ) دیگر این احتمال نمیرود، و بنا بر این تقدیر:
لَوْ یُطِیعُکُمْ- لو با ما بعدش در محل رفع هستند که خبر بعد از خبر ان باشند.
فَضْلًا مِنَ اللَّهِ- مفعول له است و تقدیرش اینست (فعل اللَّه ذلک لکم فضلا منه و نعمه) و نیز جایز است عامل در آن راشدون و فعلى که در آن است باشد یعنى: (رشد او فضلا من اللَّه).
بجهاله و بالعدل-[۳] هر دو در محل نصب هستند بنا بر حالیت، و عامل در اولى فتصیبوا و در دومى فاصلحوا است.
شأن نزول:
إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ- بنقل ابن عباس[۴] و قتاده و مجاهد این آیه در مورد ولید بن عقبه بن ابى معیط نازل شده است که رسول خدا (ص) او را براى جمع صدقات طایفه بنى المصطلق فرستاد، مردم از شادى بمنظور استقبال از او بیرون آمدند، ولى چون در دوران جاهلیت بین ولید و آنان دشمنیهایى وجود داشت پیش خودش فکر کرد قصد کشتن او را دارند، بطرف رسول خدا (ص) بازگشت و گزارش داد که این طائفه از پرداخت زکات و صدقاتشان خوددارى کردند، با اینکه جریان درست بر عکس بود، حضرت سخت ناراحت شد و بفکر افتاد که با آنان جنگ کند، که این آیه نازل شد.
بعضى گفته اند که: (این آیه در باره یک فرد[۵] نازل شده است که بپیامبر گفته است ماریه مادر ابراهیم پسر عمویى قبطى دارد که مىآید و با او همبستر میشود، رسول خدا (ص) على (ع) را فرا خواند و فرمود برادرم! این شمشیر را بگیر و برو اگر آن شخص را نزد ماریه دیدى او را بکش، على (ع) گفت: یا رسول اللَّه براى اجراى فرمان شما هر جا که مرا بفرستى تند و تیز هستم، و دستور شما را بفوریت انجام خواهم داد، یا اینکه شاهد چیزى مىبینید که غائب نمىبیند (و من طبق مشاهدات خودم عمل کنم)؟ حضرت فرمود: (معیار مشاهدات خودت است) شاهد چیزى بیند که غائب نمىبیند.
حضرت على (ع) میفرماید: در حالى که شمشیرم برهنه بود راه افتادم و آنجا آن مرد را در منزل ماریه دیدم، شمشیر را کشیدم همین که فهمید من آهنگ او را دارم بطرف درخت خرمایى دوید و از آن بالا رفت و خود را به پشت انداخت، و میان پاهایش را باز کرد، ناگهان دیدم صاف است و آلت مردانگى نه کم و نه زیاد بکلى ندارد[۶] برگشتم به پیامبر خدا (ص) خبر دادم، حضرت فرمود: شکر خداى را که هر نوع زشتى را از ما اهل بیت بر طرف ساخته است).
و قوله ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا- بنقل از سعید بن جبیر در باره طایفه اوس و خزرج نازل شده است که میان آنان جنگى با لیف خرما و نعلین اتفاق افتاده بود.
بعضى هم گفتهاند این آیه در مورد تیره عبد اللَّه بن ابى بن سلول از طایفه خزرج و تیره عبد اللَّه بن رواحه از طایفه اوس نازل شده است، و علتش هم این بوده است که حضرت رسول (ص) جلو عبد اللَّه بن ابى مى ایستد الاغ سوارى حضرت پهین مىاندازد، عبد اللَّه دماغ خودش را میگیرد و بحضرت میگوید از جلو من دور شو[۷] عبد اللَّه بن رواحه به او میگوید: الاغ رسول خدا (ص) بویش از تو و پدرت بهتر است، دودمان عبد اللَّه بن ابى ناراحت شده عبد اللَّه نیز از قومش کمک خواست، و بین آنان با آهن و دست و نعلین زد و خود درگرفت[۸].
معناى آیات:
آن گاه خداوند بمؤمنین خطاب کرده میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ» یعنى: اگر فاسقى خبر مهمى براى شما آورد، و فاسق کسى است که از اطاعت فرمان خدا به معصیت او، روى آورده است.
«فَتَبَیَّنُوا» اول صدق و کذب او را بدست بیاورید، و فورا با خبر او اقدام به عمل نکنید، و بنا بر قرائت کسى که فتثبتوا خوانده است معنایش اینست که در برابر خبرى که فاسق آورده است بایستید تا حقیقت آن براى شما روشن شود.
«أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ» یعنى این احتیاط را بخاطر آن انجام دهید که مبادا با عدم آگاهى از حال مردى و مطیع بودن و اسلامشان به مال و جان آنان لطمه وارد شود.
«فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ» تا در اثر خطایى که مرتکب شده اند.
«نادِمِینَ» طورى پشیمان شوند که دیگر جبران آن ممکن نباشد.
یک استفاده فقهى:
این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه خبر واحد موجب علم و عمل به آن نمیشود، زیرا معنى آنست که اگر کسى براى شما خبرى آورد که در امان نیستید از اینکه خودش دروغ باشد، در مورد آن خبر توقف کنید، و این علت در خبر کسى که احتمال دروغ دارد موجود است.
و بعضى هم بهمین آیه استدلال کردهاند بر وجوب عمل کردن بخبر واحد در صورتى که خبر دهنده عادل باشد، زیرا خداوند توقف نمودن در خبر فاسق را واجب فرموده است، بنا بر این دلالت دارد بر اینکه در خبرى که شخص عادل بدهد درنگ و تحقیق واجب نیست، و این صحیح نیست، زیرا دلیل خطاب بنظر ما و بیشتر محققین قابل اعتماد نیست.
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ» یعنى: از خدا بترسید که پیامبر را تکذیب کنید یا اینکه در حضور او سخن باطلى بگوئید، زیرا خداوند عمل شما را به او خبر میدهد و شما رسوا خواهید شد.
و بعضى گفتهاند یعنى: از اینکه خداوند دروغگویى ولید را به پیامبر اطلاع داد بدانید که رسول خدا در میان شما است، و این اطلاع یکى از معجزات او است.
«لَوْ یُطِیعُکُمْ فِی کَثِیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ» یعنى: اگر در بسیارى از موارد مطابق میل شما عمل به گناه و هلاکت خواهید افتاد، و در اینجا بطور مجاز موافقت خداوند نسبت به خواستههاى مردم به اطاعت تعبیر شده است، چون میدانید که در اطاعت، رتبه و مقام منظور میشود، بنا بر این انسان هیچگاه مطیع افراد زیر دست خود نخواهد شد، بلکه انسان در صورتى مطیع بالا دست خود خواهد بود که دستورات او را اجراء کند.
آن گاه خداوند مؤمنین را که دروغ نمیگویند مورد خطاب قرار داده میفرماید:
«وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ» یعنى: خداوند اسلام را در نظر شما بهترین ادیان قرار داده است، که دلائل متعددى بر صحت آن اقامه نموده و نیز وعده ثواب براى پیروى از اسلام داده است.
«وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» و با برنامهها جالبى که در اسلام قرار داده است مردم بطرف آن جذب میشوند.
«وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ» و با توصیف عذاب کافران و بیان انواع و اقسام مظرات ناشیه از کفر مردم را از آن دور ساخت.
«وَ الْفُسُوقَ» یعنى: خروج از طاعت به معصیت، و بنقل از ابن عباس و ابن زید فسوق عبارتست از دروغ، و همین معنى از حضرت باقر (ع) نیز روایت شده است[۹].
«وَ الْعِصْیانَ» یعنى: کلمه نافرمانیهاى خداوند[۱۰].
سپس خداوند بخبر دادن از حال آنان بازگشته میفرماید:
«أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» یعنى: کسانى که خداوند آنان را به ایمان و زینت داشتن آن در دلهایشان توصیف کرده است آنان هستند که به خوبیها ارشاد گشتهاند، و بعضى گفتهاند راشدون کسانى هستند که راه رشد را یافته و به سوى بهشت هدایت شدهاند.
«فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَهً» ابن عباس گوید: یعنى: و این تفضلى است از من و رحمتى نسبت به آنان.
«وَ اللَّهُ عَلِیمٌ» خداوند بتمام اشیاء عالم است.
«حَکِیمٌ» و در تمام کارهایش حکیم و فرزانه است.
استفاده کلامى:
و این آیه بچند جهت بر بطلان مذهب جبر دلالت دارد:
۱- چون خداوند ایمان را در دلهاى بندگان محبوب ساخته و کفر را ناپسند دیگر چیزى را که دوست ندارند باجبار محبوب آنان نمیسازد، و چیزى را که دوست دارند برایشان ناپسند نخواهد ساخت.
۲- در صورتى که خداوند با الطاف خود در محبوب ساختن ایمان در دلها به بندگانش عنایت فرموده است این دلیل گفتارى است که ما در بحث لطف داریم
سپس میفرماید:
«وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا» یعنى: اگر دو طائفه از مؤمنین با یکدیگر جنگ کردند.
«فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» بین آنان را اصلاح دهید تا صلح کنند، البته این آیه دلالت ندارد بر اینکه اگر دو طائفه مؤمن با یکدیگر جنگ کردند باز هم بر ایمان خود باقى خواهند بود، و باز هم میشود به آنان مؤمن گفت، و آیه مانع از این نیست که از جنگ بگوئیم: یکى از این دو طایفه یا هر دو طایفه فاسق شدهاند.
«فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى» اگر یک طایفه با داشتن انتظارى نامشروع از طایفه دیگر نسبت به او ستم روا داشت، و ستمگرانه با آن طایفه بجنگ پرداخت».
«فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی» چون این طائفه ستمگر است نه آن دیگرى پس با او بجنگید.
«حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ» تا به اطاعت فرمان خدا بازگشته، دست از جنگیدن با آن طایفه مؤمن بردارد.
«فَإِنْ فاءَتْ» یعنى: اگر بفرمان خدا بازگشت و توبه نموده دست از جنگ برداشت و تن بفرمان الهى داد.
«فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما» یعنى: بین طایفه متجاوز و بین طائفهاى که مؤمن است صلح دهى.
«بِالْعَدْلِ» یعنى: عادلانه آنان را صلح دهید تا بین آنان یکسان رفتار شود، و از یک طرف نسبت بدیگرى ظلم نشود، و در مورد خسارت و زیان حق کسى نادیده گرفته نشود.
«وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» یعنى: و در گفتار و کردار بعدالت رفتار کنید[۱۱].
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ» مؤمنین در دین برادر یکدیگرند و باید همدیگر را یارى کنند[۱۲].
«فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» یعنى: بین هر دو نفرى که جنگ میکنند صلح دهید، و معنى تثنیه بجمع هم انطلاق میشود، زیرا تأویل چنین است که بین هر دو برادرى را اصلاح دهید، یعنى: شما برادران جنگکنندگان هستید بین این دو دسته اصلاح دهید، یعنى: شر ظالم را از سر مظلوم کوتاه کنید، و بیارى مظلوم روید[۱۳].
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» یعنى: از خدا بترسید که در اصلاح دادن آنان کوتاهى نکنید، یا اینکه از خدا بترسید و از دادن حق دیگران دریغ نداشته باشید.
«لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» تا مورد ترحم قرار گیرید.
زجاج گوید: افراد مؤمن در صورتى که از نظر دینى متحد باشند (برادر) اخوه نامیده میشوند، زیرا در دین یکى هستند و از لحاظ اصل نسب هم که متحد هستند چون از یک مادرند که حواء باشد.
زهرى از سالم از پدرش از رسول خدا (ص) روایت میکند که فرمودند: مسلمان برادر مسلمان است نه به او ستم میکند، و نه او را رها میسازد، هر کس در فکر بر آوردن نیاز برادرش باشد، خداوند در فکر نیاز او است، و هر کس از مسلمانى اندوهى را برطرف کند خداوند بدان وسیله اندوهى از اندوههاى او را روز، قیامت بر طرف خواهد فرمود، و هر کسى عیب مسلمانى را بپوشاند خداوند روز قیامت عیب او را خواهد پوشانید) و این روایت را بخارى و مسلم در کتابهاى خود نقل کردهاند.
از پیامبر خدا (ص) ضمن وصیتى که به امیر المؤمنین (ع) فرمودند روایت شده است (یا على ارزش دارد که یک میل[۱۴] پیاده روى کنى تا بیمارى را عبادت نمایى، و دو میل راه روى تا جنازهاى را مشایعت کنى، و سه میل راه بروى تا دعوتى را اجابت کنى: و چهار میل مسافرت کنى تا یک برادر دینى را ملاقات کنى، و پنج میل سفر کنى تا بفریاد بیچارهاى برسى، و شش میل مسافرت روى تا مظلومى را یارى کنى، و بر تو باد که همیشه بدرگاه خداوند استغفار کنى).
ارتباط آیات با یکدیگر:
ارتباط قوله (إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ) بما قبلش اینست: پس از آنکه خداوند دستور داد که مسلمانان از فرمان خدا و رسولش اطاعت کنند بدنبالش بیان فرمود که رسول خدا (ص) جایز نیست از خواسته آنان پیروى کند، بلکه بر او لازم است مطابق دستورى که از طرف خداوند دارد عمل کند.
ارتباط (وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ) [با ما قبلش آنست که لعنتم بمنزله اینست که بگوید: شما بگناه نیفتادید، یعنى: خداوند در بسیارى از کارها مطابق شما عمل نکرد که شما بگناه بیفتید، و لکن خداوند ایمان را محبوب شما ساخت][۱۵] جمله مقدرى است مثل (لئلا تقعوا فى العنت) و این را گفتیم: چون کلمه لکن اگر بعدش اثبات باشد باید قبل از او نفى واقع شده باشد.
و قوله لَوْ یُطِیعُکُمْ لعنتم هم بمعناى اینست که (لم یطیعکم فما عنتم).
آیات ۱۱- ۱۴ حجرات ۴۹
[سوره الحجرات (۴۹): آیات ۱۱ تا ۱۴]
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (۱۱) یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ (۱۲) یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ (۱۳) قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۴)
ترجمه آیات:
۱۱- اى کسانى که ایمان آوردهاید هیچگاه نباید مردمى مردم دیگر را مسخره کند، چه بسا این مردم از مردم دیگر بهتر باشند، و نیز نباید زنانى زنان دیگر را بباد مسخره گیرند، چون ممکن است آنان از اینان بهتر باشند، از یکدیگر عیبجویى نکنید، و یکدیگر را با یادآورى لقبهاى زشت سرزنش ننمائید، پس از ایمان آوردن اسم نافرمانى بد اسمى است، و آنان که توبه نکنند جزء ستمکاران هستند.
۱۲- اى آنها که ایمان آوردهاید از بسیارى گمانهاى بد دورى کنید، که بعضى از گمانهاى بد گناه است، و در مورد یکدیگر کنجکاوى نکنید، و پشت سر همدیگر بعیبجویى نپردازید، آیا کسى دوست دارد که گوشت جسد مرده برادرش را بخورد؟ حتما از آن تنفر دارید، از خدا بترسید، خدا توبهپذیر و مهربان است.
اى مردم! ما شما را از مرد و زنى آفریدیم، و اینکه شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله قرار دادیم تا از یکدیگر شناخته شوید، گرامىترین فرد شما با تقواترین شما است، خداوند دانا و آگاه است.
۱۴- عربهاى بادیهنشین گویند: ایمان آوردیم، بگو: هنوز ایمان نیاوردهاید، ولى بگوئید: ما تسلیم شدهایم، هنوز ایمان به هیچ وجه در دلهاى شما وارد نشده است، و اگر از خدا و رسول اطاعت کنید خداوند چیزى از ثواب اعمالتان را ناقص نخواهد ساخت، که خداوند بخشنده و مهربان است.
قرائت آیات:
لا یلتکم- اهل بصره لا یألتکم با الف و بقیه لا یلتکم بدون الف قرائت کردهاند.
دلیل قرائت آیات:
ابو زید میگوید: (الته حقه) یألته التا) گفته میشود که حق او را ناقص کند، و کسانى میگویند: (لات یلیت لیتا) و نیز گفته میشود: (رلت الرجل الیته لیتا) هنگامى که خبر را از او پنهان سازى، و به او بغیر از چیزى که میپرسد خبر دهى روبه شاعر گوید:
و لیله ذات ندى سریت | و لم یلتنى عن سراها لیت | |
یعنى: (در شبى بارانى رفتم، و هیچ مانعى از شبروى من نکاست).
و کسانى میگویند: (ألاتنى عن حقى) و (ألاتنى عن حاجتى) یعنى: مرا از حقم و نیازم بازداشت.
دلیل کسى که (لا یألتکم) قرائت کرده است، جمله (وَ ما أَلَتْناهُمْ)[۱۶] است.
و هر کس که (یلتکم) خوانده است آن را از (لات یلیت) گرفته است.
لغات آیات:
الهمز و اللمز- بمعنى عیب و زشتى مردم است، و (لمز) یعنى از کسى که عیبجویش جایز نیست عیب جویى نمودن، و این عمل حرام است، اما بدگویى از شخص فاسق (لمز) نیست، و در حدیث وارد شده است هر عیبى که فاسق دارد افشاء کنید تا مردم از او دورى جویند.
لا تنابزوا- نیز سرزنش نمودن افراد است با لقبهایى که روى آنان میگذارند عرب میگوید: (نبزته، انبزه)[۱۷].
لا یغتب- غیبت آنست که انسان پشت سر افراد از آنان عیبهایى را که دارند بازگو کند، اما اگر پشت سر او چیزى را بگویى که در او نیست بهتان و تهمت است.
شعوبا و قبائل- شعوب بکسانى گویند که عرب را کوچک دانسته براى آنان هیچ نوع برترى نسبت به دیگر ملتها قائل نیستند[۱۸] و علت اینکه بدین نام شناخته شدهاند آنست که آیه (وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً) را عجم معنى کردهاند همان گونه که قبائل را از عرب دانستهاند.
ابو عبیده گوید: شعوب عبارتست از عجم و اصل آن از تشعب است، و این بعلت تفرقه آنان است در نسب، و گفته میشود (شعبته) که بمعنى (جمعته) است و چون شعب از لغات اضداد است بمعنى (فرقته) نیز آمده است.
شأن نزول آیات:
لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ- بنا بقول ابن عباس این آیه در باره (ثابت بن قیس بن شماس) نازل شده است[۱۹] که در گوش خود پنبه میگذاشت، و هنگامى که وارد مسجد میشد به او جا میدادند تا در کنار پیامبر (ص) بنشیند و بسخنان حضرت گوش فرا دهد، روزى که مردم نماز را تمام کرده بودند و هر کس در جاى خود نشسته بود وارد مسجد شد، از میان مردم عبور میکرد و میگفت:
راه بدهید، تا اینکه بیکنفر رسید به او گفت: جا پیدا کردى بنشین، ثابت با حالتى خشمناک پشت سر او نشست، همین که هوا روشن شد پرسید که این مرد کیست؟ آن مرد گفت: من فلانى هستم، ثابت نام مادر او را که در جاهلیت زن بدنامى بوده برده گفت پسر فلان زن هستى؟ آن مرد از خجالت سر خود را بزیر انداخت، بلافاصله این آیه بر پیامبر خدا (ص) نازل شد.
وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ- از انس نقل شده است که این قسمت نیز در زنان پیامبر (ص) است که ام سلمه یکى از زنان حضرت را مسخره کرده بودند[۲۰] و علت این مسخره این بود که ام سلمه یک تکه پارچه کتان سفید بکمر خود بسته بود که دو طرف آن از پشت سرش آویخته بود و موقع راه رفتن بزمین کشیده میشد، عایشه (دختر ابو بکر) به حفصه (دختر عمر) گفت: ببین پشت سر خودش چه میکشد مثل زبان سگ آویزان شده است؟! این بود سبک مسخره آنان.
حسن گفته است که عایشه ام سلمه را به کوتاهى قدش سرزنش کرده و براى فهماندن این معنى با دست اشاره نموده است، وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً- در باره دو نفر از یاران رسول خدا (ص) نازل شده است که دوست خود سلمان را غیبت کرده بودند، این دو نفر سلمان را فرستاده بودند که برود از خدمت حضرت رسول (ص) براى آنان غذا بیاورد، حضرت نیز سلمان را نزد سامه بن زید که انباردار قافله بود فرستاده بود، اسامه به آنان میگوید: غذا تمام شده است و چیزى پیش من نیست، سلمان نیز دست خالى بر میگردد، آن دو نفر میگویند اسامه بخل ورزیده است، و به سلمان هم میگویند: اگر او را سر چاه پر آبى بفرستیم خشک خواهد شد، آن گاه خودشان راه مىافتند که نزد اسامه جستجو کنند، با اینکه پیامبر (ص) به آنان این دستور را نداده بود.
حضرت به آنان فرمود: چه شده است که مىبینم دهانتان آلوده بگوشت است گفتند: یا رسول اللَّه ما امروز گوشتى دریافت نکردیم، فرمود: گمراه شدهاید داشتید گوشت سلمان و اسامه را میخوردید، و بدنبال آن این آیه نازل شد.
از ابى قلابه روایت شده است که به عمر بن خطاب گفته شد که ابا محجن ثقفى با جمعى از دوستانش در خانه شراب مینوشند، عمر بمنزل او رفته هنگامى که بر او وارد شد دید که تنها یک نفر نزد او است، ابو محجن به عمر گفت: اى امیر المؤمنین! این کار بر تو حلال نیست، خداوند تجسس را بر تو حرام کرده است، عمر گفت: این چه میگوید؟
زید بن ثابت و عبد اللَّه بن ارقم گفتند: یا امیر المؤمنین راست میگوید.
راوى میگوید: عمر از خانه او بیرون رفته او را رها کرد.
یک بار دیگر عمر بن خطاب همراه عبد الرحمن بن عوف بمنظور گشت بیرون رفتند، آتشى دیدند جلو رفتند و از صاحبخانه اجازه گرفتند، صاحبخانه در را باز کرد وارد خانه شدند دیدند در این خانه مردى است و زنى که زن آواز میخواند، در حالى که مرد پیالهاى در دست دارد.
عمر گفت: این زن چه نسبتى با تو دارد؟
گفت: زن من است، عمر گفت: در این پیاله چیست؟ گفت: آب خوردن است، عمر به زن گفت: چه آوازى مىخواندى؟ زن گفت: این اشعار را مىخواندم:
(تطاول هذا اللّیل و اسودّ جانبه | و أرّقنى ألّا حبیب ألاعبه | |
فو اللّه لو لا خشیه اللَّه و التقى | لزعزع من هذا السّریر جوانبه | |
و لکن عقلى و الحیاء یکفّنى | و أکرم بعلى أن تنال مراکبه) | |
یعنى: (این شب طولانى شد و دامنه آن سیاه گردید، و مرا به بیدار خوابى مبتلا ساخت، مگر دوستى نیست که با او سرگرم شوم، به خدا سوگند اگر ترس از خدا و پرهیزکارى نبود، از این تخت اطرافش مىلغزید.
ولى عقل من و شرم و حیاء مرا باز مىدارد، و به شوهرم احترام مىگذارم که کسى به مراکب او دسترسى یابد).
سپس آن مرد گفت: یا أمیر المؤمنین ما اینطور دستور نداریم، خداوند مىفرماید: (وَ لا تَجَسَّسُوا) عمر گفت: راست گفتى، و از منزل او بیرون رفت.
و قوله یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى، ابن عباس گفته است این آیه در باره ثابت بن قیس بن شماس و گفتارش در باره مردى که در مجلس به او جا نداد (اى پسر فلان زن) نازل گردیده است، که حضرت رسول (ص) فرمودند:
چه کسى از فلان زن یاد کرد؟ ثابت برخاسته گفت: من بودم یا رسول اللَّه، حضرت فرمود: به صورت این مردم نگاه کن. ثابت نظرى به چهرههاى مردم افکند، حضرت از او پرسید چه دیدى اى ثابت؟ گفت: چهرههاى سفید رنگ و سیاه رنگ و سرخ رنگ را دیدم، تو این رنگهاى مختلف را جز به وسیله تقوى و دین نمىتوانى بر یکدیگر ترجیح دهى، و به دنبال آن آیه نازل شد: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ …).
از مقاتل نقل شده است روز فتح مکّه رسول خدا (ص) به بلال حبشى دستور فرمودند بلال روى پشت بام خانه کعبه رفته اذان گفت، عتاب بن اسید سپاس خداوند را که پدرم را کشت و این روز را به خود ندید، حرث به هشام گفت: آیا محمد غیر از این کلاغ سیاه مؤذّنى پیدا نکرده است؟! سهیل بن عمرو گفت: اگر خدا بخواهد چیزى را تغییر دهد مىدهد، ابو سفیان گفت: من حرفى نمىزنم چون مىترسم خداى آسمانها خبر مرا براى محمد بازگو کند، جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفته هاى آنان را به حضرت رسانید، حضرت آنان را احضار کرده در مورد گفته هایشان از آنان پرسش فرمود، همگى به گفته هاى خود اقرار کردند، به دنبال آن، آیه فوق نازل شد، و خداوند آنان را از تفاخر در انساب و سرزنش فقراء، و تکاثر اموال مذمت کرد.
معنى آیات:
پس از آنکه خداوند دستور به اصلاح ذات البین داده از تفرقه نهى فرمود، به دنبال آن از کارهایى مانند مسخره نمودن، آزار مستمندان و مساکین نهى کرده مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ» خلیل گوید: قوم به مردان گفته مىشود نه زنان، زیرا این مردان هستند که در انجام امور بعضى از آنان بر دیگران قائم هستند، زهیر شاعر عرب گفته است:
(و ما أدرى و لست أخال أدرى | أقوم آل حصن أم نساء) | |
یعنى: (نمىدانم و فکر نمىکنم که عاقبت هم بدانم، آیا آل حصن مردانند یا زنان)[۲۱].
بنا بر این معنى آیه این است که مردانى مردان دیگر را مسخره نکنند.
و سخریه به معنى استهزاء است، مجاهد گوید یعنى: هیچگاه ثروتمندى حق ندارد بینوایى را به خاطر فقرش مسخره کند، و چه بسا آن فقیرى که در ظاهر حال به نظر پست جلوه مىکند در پیشگاه خداوند از آن ثروتمندى که به ظاهر شریف جلوه مىکند منزلت و مقام بیشترى دارا باشد.
اما اگر مؤمنى فرد کافرى را مسخره کرده تحقیر نمود گنهکار نیست.
ابن زید گوید: این آیه مسلمانان را نهى کرده است که مؤمنین کسانى را که داراى فسق علنى هستند مسخره نکنند که چه بسا شخص مسخره شده از نظر عقیده در پیشگاه خداوند از شخص مسخره کننده بهتر باشد، یا اینکه در باطن اسلام آورده باشد، «وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ» به همان معنى که گذشت[۲۲].
«عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ، وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ» یعنى به یکدیگر ناسزا نگوئید، همانگونه مىفرماید و لا تقتلوا أنفسکم، زیرا مؤمنین مانند یک نفر هستند، که هر گاه برادرش را بکشد مانند آن است که خودش را کشته است، این تفسیر از ابن عباس و قتاده نقل شده است.
لمز عبارت است از عیبجویى روبرو، و همز عبارت است از عیبجویى پشت سر.
بعضى گفتهاند: لمز عبارت است از عیبجویى با زبان چشم و اشاره، و همز جز به وسیله زبان نخواهد بود.
ضحاک گفته است یعنى: یکدیگر را لعنت نکنید.
«وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ» القاب جمع لقب است، و آن عبارت است از اسمى غیر از نام انسان، بعضى گفتهاند لقب اسمى است که انسان به آن نامیده نشده است، و هر وقت با آن اسم نامیده شود بدش مىآید، و چنانچه لقب بگونهاى باشد که انسان از آن بدش نیاید اشکالى ندارد مانند لقب فقیه، قاضى و …
از قتاده و عکرمه نقل شده است که تنابز به لقب عبارت است از اینکه افراد به یکدیگر بگویند: اى کافر! اى فاسق! اى منافق!.
از حسن نقل شده است یهودیان و مسیحیان که مسلمان مىشدند، پس از اسلام آوردنشان بعضى از مسلمانان به آنان مىگفتند: اى یهودى! اى مسیحى! که از طرف پیامبر (ص) نهى شدند.
از ابن عباس نقل شده است که تنابز به لقب آن است که انسان گناهى انجام داده و توبه کرده است آن گاه به خاطر گناهى که توبه کرده است او را سرزنش بزنند.
ابن عباس گوید: صفیّه دختر حى بن أخطب خدمت پیامبر آمده گریه مىکرد، حضرت به او فرمود: چرا گریه مىکنى؟ صفیه گفت: عایشه مرا سرزنش مىزند و مىگوید: یهودیه و دختر زن و مردى یهودى، حضرت به او فرمود: چرا تو نیز، در پاسخ او نگفتى: پدرم هارون، عمویم موسى، همسرم محمد (ص) است؟ به دنبال این جریان این آیه نازل شد.
«بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ» از حسن و دیگران نقل شده است فسوق پس از ایمان آن است که به کسى که ایمان آورده است بگویند: اى یهودى! اى مسیحى! بنا بر این معنى آیه اینطور است: بد است آنچه که آن را به نام فسوق مىنامید، یعنى کفر پس از ایمان.
بعضى گفتهاند: یعنى بد چیزى به دست آوردن اسم فسوق با غیبت مسلمین و عیبجویى آنان، و این معنى دلالت ندارد بر اینکه (اسم) ایمان و فسق جمع نمىشوند، زیرا این مانند آن است که گفته شود: (بئس الحال الفسوق بعد الشیب) و معنایش آن است که بد حالى است گناهکارى با پیرى و (بئس الاسم الفسوق مع الایمان) و به ظاهر معنى آن خواهد شد که آن فسوق و گناهانى که پس از ایمان است بد اسمى است، و آن کفر است.
«وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ» یعنى: هر کس از عیبجویى دیگران و گناهان، توبه نکند و به اطاعت از فرمان الهى بازگشت نکند.
«فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» به خودشان ظلم مىکنند که عملى انجام مىدهند و با آن مستحقّ عذاب الهى مىشوند.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ» زجاج گوید: منظور آیه آن است که انسان نسبت به نیکان بدگمانى کند، اما بدکاران و گنهکاران همان گونه که از ظاهر آنان دیده مىشود ما حق داریم نسبت به آنان بدگمان باشیم.
بعضى گفتهاند: این گمانى که دستور داده شده است از آن اجتناب کنیم آن است که انسان نسبت به برادر مسلمان خود گمان بد داشته باشد، البتّه گمان بد داشتن تا ما دام که انسان به زبان نیاورده است اشکال ندارد، ولى اگر به زبان بیاورد و آن را ظاهر سازد گناه کرده است، که دنبال آیه بدان اشاره شده است:
«إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» مقاتل بن حسان و مقاتل بن سلیمان گویند: منظور از آن گمانها که گناه است گمانهایى است که انسان نسبت به برادر مسلمان خود ظاهر ساخته است.
بعضى گفتهاند: اینکه خداوند فرموده است: (کَثِیراً مِنَ الظَّنِ) براى اینکه بعضى از ظنها باید بدان عمل شود و مخالفت با آن جایز نیست، و عمل کردن به این گونه ظن هنگامى که گناه است که شخص با اینکه میتواند علم پیدا کند به گمان خود رفتار نماید، و این گمان است که در آیه گناه شمرده شده است، و نباید بدان عمل نمود، اما آن دسته از ظن و گمانها که راهى براى تبدیل آنها به علم نیست گناه نیست، و روى همین اصل است که خداوند فرموده است بعضى از گمانها گناه است، نه همه آنها، و ظنّ نیکو در قرآن مجید بیان شده و در این آیه به آن اشاره شده است: (لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً)[۲۳].
بعضى از مفسّرین گفتهاند معنى آیه این است بر مؤمن واجب است که (نسبت به دیگر برادران) خوشبین باشد، و در مواردى که قابل توجیه است هر چند که ظاهر آن مورد پسند نباشد بدگمان نباشد.
«وَ لا تَجَسَّسُوا» ابن عباس و قتاده و مجاهد گویند: یعنى: در جستجوى لغزشهاى مؤمنین نباشید.
و ابو عبیده گفته است تجسّس و تحسّس هر دو به یک معنى است.
و در قرائتهاى شاذ و نادر از ابن عباس نقل شده است که (لا تحسسوا) با حاء قرائت مىشود.
اخفش گوید: تجسس و تحسس دو واژه هستند که در معنى از یکدیگر جدا نیستند جز اینکه تجسّس نسبت به چیزهایى است که پوشیده شده است، و جاسوس هم از آن گرفته شده است، و تحسّس با حاء عبارت است از بحث نمودن پیرامون چیزى که آن را مىشناسى.
بعضى دیگر گفتهاند: تجسّس با جیم در شر است، و جاسوس صاحب سرّ سرّ است، (و تحسس در حیز است و حاسوس صاحب سر خیر است) و ناموس صاحب سر خیر است. بعضى گفتهاند: یعنى در جستجوى عیبهاى مسلمین نباشید تا عیبهایى را که پوشاندهاند ظاهر سازید.
از اوزاعى نقل شده است یعنى: از عیبهاى پنهان جستجو نکنید که ظاهر شود.
و در حدیث آمده است: (بر شما باد که از پیروى ظنّ و گمان بپرهیزید، زیرا گمان دروغترین پندارها است، هیچگاه در جستجوى عیب دیگران نباشید، و با دیگران قطع رابطه نکنید، و نسبت به دیگران حسادت نورزید، و نام بد روى همدیگر نگذارید، و براى بندگان خدا با یکدیگر برادر باشید).
«وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» غیبت عبارت است از یادآورى عیبهاى دیگران پشتسر آنان به گونهاى که خلاف حکمت باشد.
در حدیث آمده است (هنگامى که در باره فردى از عیبى سخن گفتى که داراى آن عیب است و خداوند آن عیب را بد مىداند، او را غیبت کردهاى .. و اگر با عیبى از او یاد کردى که در او نیست به او بهتان زدهاى).
از جابر روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمودند: (از غیبت بپرهیزید که گناه غیبت از گناه زنا سختتر است، سپس گفتند: زیرا مرد زنا مىکند و آن گاه توبه کرده، خداوند او را مىآمرزد[۲۴]، اما غیبت کننده آمرزیده نخواهد شد مگر آن گاه که غیبت شده او را عفو کند، پس خداوند براى غیبت مثالى زده مى- فرماید:
«أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً» زجاج گوید: تأویل این مثال بدین طریق است همانگونه که اگر گوشت بدن برادر دینیت را که مرده است بخورى چون مرده است دردى را حس نمىکند، پشتسر برادر دینى بدگویى کردن از او نیز همین حالت را دارد.
پس از آنکه به آنان گفتند: آیا هیچ کس از شما دوست دارد که گوشت برادر دینى خود را که مرده است بخورد؟ گفتند: نه! به آنان گفته شد:
«فَکَرِهْتُمُوهُ» از مجاهد نقل شده است یعنى: همانگونه که خوردن گوشت بدن مرده برادرتان را زشت مىدانید، پشتسر برادرتان از غیبت او نیز اجتناب ورزید.
از حسن نقل شده است یعنى: پس همانگونه که از خوردن گوشت مرده برادرتان اجتناب مىکنید از غیبت زنده او نیز پرهیز نمائید، و تقدیر آیه نیز به همین شکل خواهد بود[۲۵].
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ» معطوف است على آن فعل مقدر که بدان اشاره شد، و مانند آن است آیه (أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ وَ وَضَعْنا) یعنى: و قد شرحنا و وضعنا.
و در زبان و ادبیات عرب متداول است که به غیبت کننده مىگویند: فلانى گوشت مردم را مىخورد، شاعر عرب گفته است:
(و لیس الذّئب یأکل لحم ذئب | و یأکل بعضنا بعضا عیانا) | |
یعنى: (گرگ گوشت گرگ را نمىخورد در حالى که ما گوشت همدیگر را آشکارا مىخوریم).
شاعر دیگر مىگوید:
(فإن یأکلوا لحمى و فرت لحومهم | و ان یهدموا مجدى بنیت لهم مجدا) | |
یعنى: (اگر با غیبت من گوشت بدن مرا بخورند، من با گفتن خوبىهایشان گوشت بدنشان را خواهم افزود و اگر عزت مرا پایمال کنند، من عزّتشان خواهم داد).
قتاده در تفسیر این آیه مىگوید: همانگونه که شما از نظر مخالفت طبع حاضر نیستید گوشت بدن برادر مرده خود را بخورید، باید به علت مخالفت عقل و شرع او غیبت او اجتناب ورزید، زیرا انگیزههاى عقل و شرع از انگیزههاى طبع سزاوارتر است که پیروى شود، زیرا انگیزههاى طبع کور است، و انگیزههاى عقل بینا است.
از میمون بن شاه (شاه)- که بر حسن برترى داشت، چون اساتیدى را ملاقات کرده بود که حسن آنان را ندیده بود- روایت شده مىگوید: در عالم خواب ناگهان جنازه یک زندگى را جلوى روى خود مشاهده نمودم، و شنیدم که گویندهاى به من مىگفت: اى عبد اللَّه از این لاشه بخور، گفتم چرا مردار بخورم؟ گفت: چون فلانى در حضور تو غیبت شد، گفتم: به خدا سوگند نه خیرى در بارهاش گفتم نه شرى، گفت: امّا به غیبت او گوش دادى و راضى شدى.
میمون پس از دیدن این رؤیا دیگر به هیچ وجه نمىگذاشت در حضور رو کسى را غیبت کنند.
مردى به ابن سیرین گفت: من تو را غیبت کردم حلالم کن، ابن سیرین گفت: من دوست ندارم آنچه را که خدا حرام کرده است حلال کنم.
«إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ» یعنى: خداوند توبه پذیر است.
«رَحِیمٌ» و نسبت به مؤمنین مهربان است.
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى» یعنى: شما را از آدم و حواء آفریدیم، به این معنا که شما در نسب متساوى هستید، چون همگى در نسب به آدم و حواء مىرسید، اینجا خداوند مردم را از تفاخر به وسیله انساب نهى فرموده است.
عکرمه از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمودند: (شماها از یک زن و مرد آفریده شدهاید، همانند …….. احدى بر دیگرى برترى ندارد مگر به وسیله تقوى).
سپس خداوند یادآور شده است که نسبهاى مردم را متفرق ساخته است که بدین وسیله از یکدیگر شناخته شوند، نه آنکه بر یکدیگر تفاخر نمایند، و میفرماید:
«وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ» شعوب جمع شعب است که عبارت است از تودههاى عظیم انسان مانند مضر و ربیعه، و قبائل عبارت است از گروههایى از انسان که از شعوب کمترند مانند قبیله بکر از شعب ربیعه و قبیله تمیم از شعب مضر، این معنا مطابق گفته اکثر مفسّرین است.
حسن گفته است: شعوب به جمعیتهایى کمتر از قبیله گفته مىشود، و اینکه به آنان شعوب مىگویند چون رشته رشته و متفرّق شدهاند.
و در روایت عطاء از ابن عباس آمده است که منظور از شعوب موالى (ایرانیان) و منظور از قبائل عرب است.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است که شعوب از عجم است، و قبائل از عرب و اسباط از بنى اسرائیل و قومى نیز بر این قولند.
«لِتَعارَفُوا» یعنى: من شما را این گونه قرار دادم که یکدیگر را بشناسید.
و نصب و قوم و خویش و پدران یکدیگر را بدانید، و اگر اینطور نبود داد و ستدها فاسد مىشد، و دنیا خراب مىگردید، و نقل حدیث امکان نداشت.
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» یعنى: آن کس که بیش از همه از نافرمانى خدا بپرهیزد و بیشتر از فرمان خداوند اطاعت کند، داراى پاداشى بیشتر و منزلتى رفیعتر خواهد بود.
از پیامبر خدا (ص) روایت شده است که فرمودند: خداوند بزرگ روز قیامت مىفرماید: به شما فرمان دادم اما شما آنچه را که سفارش کرده بودم ضایع ساختید، و در فکر بالا بردن انساب خود بودید، امروز هم من نسب خود را بالا برده انساب شما را پائین مىآورم کجا هستند پرهیزکاران؟ که گرامىترین فرد در پیشگاه الهى با تقواترین فرد خواهد بود.
روایت شده است که مردى از حضرت عیسى بن مریم (ع) پرسید: کدامین انسان برتر است؟ حضرت از روى زمین دو کف خاک برگرفته فرمود: کدامیک از این دو کف خاک برتر است؟ مردم از خاک آفریده شدهاند هر کدام که با تقواتر باشند برتر خواهند بود.
ابو بکر بیهقى با اسناد خود از عبایه بن ربعى از ابن عباس روایت مىکند که رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند بندگان خود را به دو قسم تقسیم کرده مرا در بهترین قسم قرار داده است آنجا که مىفرماید: (و أصحاب الیمین و أصحاب الشّمال)[۱] من از یاران دست راستم، و از بهترین آنان مىباشم، سپس این دو قسم را به سه دسته تقسیم کرده مرا در بهترین ثلث آن قرار داد آنجا که فرمود: (و أصحاب المیمنه و أصحاب المشئمه وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ)[۲] من از سابقین هستم و بهترین آنان هم هستم، آن گاه این سه دسته را تقسیم به قبائلى کرد و مرا در بهترین قبیلهها قرار داد، آنجا که فرمود:
(وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ)[۳] که من با تقواترین فرزندان آدم هستم و فخرى هم ندارم، و گرامىترین آنان هستم و مباهاتى هم نمىکنم، آن گاه قبائل را به بیتها تقسیم کرده مرا در بهترین آن بیتها قرار داد آنجا که مىفرماید: (إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً)[۴] من و اهل بیتم از گناهان پاکیزه هستم.
«إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ» خداوند نسبت به کارهاى شما دانا است.
«خَبِیرٌ» و نسبت به حالات شما آگاه است، و هیچ چیز از او پوشیده نخواهد ماند.
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مىکردند قومى از بنى اسد بودند که در یک سال خشکسال خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مىکردند و مىگفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزهاى باشد و لذا مى- فرماید:
«قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاوردهاید.
«وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شدهایم.
سپس خداوند بیان مىفرماید که محل ایمان قلب است نه زبان:
«وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ» زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مىشود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مىخوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهر به قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمىکنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مىفرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مىکند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مىکند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مىشود.
انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
«وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً» مقاتل و ابن عبّاس گفتهاند: یعنى: از ثواب اعمال شما چیزى کم نخواهد کرد.
«إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».
آیات ۱۵- ۱۸ حجرات ۴۹
[سوره الحجرات (۴۹): آیات ۱۵ تا ۱۸]
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ (۱۵) قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (۱۶) یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۱۷) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ (۱۸)
ترجمه آیات:
۱۵- مؤمنان کسانى هستند که به خدا و رسول او ایمان آورده و سپس در ایمان خود تردید ننموده، و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودهاند، و اینان صادقان هستند.
۱۶- بگو آیا مىخواهید دین خود را به خداوند بیاموزید، با اینکه خداوند از آنچه در آسمانها و زمین است آگاه مىباشد، و همه چیز را مىداند.
۱۷- اینان بر تو منّت مىگذارند که اسلام آوردهاند، بگو شما به خاطر اسلام آوردنتان بر من منّت نگذارید، بلکه اگر راست مىگوئید این حق خداوند است که بر شما منّت گذارد که شما را به سوى ایمان هدایت فرموده است.
۱۸- خداوند از غیب آسمانها و زمین آگاه است، و به کردار شما آگاه است.
قرائت آیات:
تعملون- ابن کثیر، یعملون با یاء، و بقیّه قرّاء با تاء قرائت نمودهاند.
دلیل قرائت:
دلیل قرائت با تاء آن است که افعال قبلى به صورت خطاب به حضار آمده است که (لا تمنوا) باشد.
و دلیل قرائت با یاء آن است که قبل از آن جملاتى به لفظ غایب آمده است که عبارت است از (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا).
اعراب آیات:
خبر مبتداء که مؤمنون باشد أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ است، و الَّذِینَ آمَنُوا صفت مؤمنون است.
معنى آیات:
سپس خداوند آنهایى را که در ایمانشان صادق هستند توصیف نموده مىفرماید:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا» یعنى: پس از آنکه ایمان آوردند در دینشان شک نکردند.
«وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» یعنى:
اینان در گفتارشان صادقند، نه آنان که چیزهایى به زبان مىگویند که در قلبشان نیست، گویند: هنگامى که این دو آیه نازل شد خدمت حضرت رسول (صلى اللَّه علیه و آله) رسیدند و سوگند یاد کردند که براستى ایمان آورده در ادّعاى ایمان راست مىگویند، به دنبال آن خداوند این آیه را نازل فرمود:
«قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ» یعنى: آیا مىخواهید از وضع دیانت خودتان به خداوند خبر دهید، به این معنا که خداوند از این معنى خود آگاه است و نیازى به خبر دادن شما ندارد، و این یک نوع استفهام انکارى و توبیخى است، یعنى: شما چگونه به خود حق مىدهید که از وضع دین خودتان به خدا خبر بدهید؟! «وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» زیرا کسى که علم صفت ذاتى او است تمامى معلومات را خودبخود مىداند، و نیاز به علمى که به واسطه آن آگاهى پیدا کند ندارد، و نیز احتیاجى به تعلیم دیگران هم ندارد، همانگونه که خداوند اگر قدیم بوده و از ازل موجود بوده است دیگر نیازى به موجد و آفرینندهاى ندارد.
و اینان مىگفتند: ما بدون جنگ به شما ایمان آوردیم ولى فلان طائفه با تو جنگیدند، خداوند در پاسخ اینان فرموده است:
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا» یعنى: بر تو منّت مىگذارند که اسلام آوردهاند.
«قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ» یعنى: اسلام آوردنتان را بر من منّت مگذارید.
«بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإِیمانِ» بلکه خداوند بر شما منّت دارد که شما را به سوى ایمان ارشاد و هدایت نمود، و دلیل و برهان براى شما نصب کرده، موانع را از سر راهتان برداشته وسائل توفیق شما را فراهم ساخت.
«إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» اگر در ادّعاى ایمان صادق هستید.
«إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ» خداوند از غیب آسمانها و زمین و اعمال شما از اطاعت و نافرمانى، ایمان و کفر شما آگاه است.
[۱] – و بنا بر این قرائت یعقوب( لا تقدموا) بفتح تا و دال فعل لازم است و مفعولى در تقدیر نداشته معنى میشود در راه رفتن جلو پیامبر نیفتید.
[۲] – مفعول له است براى ترفعوا.
[۳] – بجهاله در آیه ۶ و بالعدل در آیه ۹
[۴] – تفسیر ابن عباس صفحه ۳۲۳.
[۵] – و بنا بر روایت نور الثقلین این فرد عایشه بوده است که حسادت زنانه او را وادار کرده است بدروغ ماریه زن دیگر پیامبر را بدام اندازد ج ۵ صفحه ۸۱.
[۶] – تفسیر على بن ابراهیم قمى ج ۲ صفحه ۳۱۹ اینجا اضافه دارد( حضرت رسول خدا( ص) که جریح قبطى را خواجه و بىآلت برایش توصیف کردند.
فرمود: جریح این چه حالتى است که دارى؟ جریح در جواب گفت یا رسول اللَّه( قبطیها خادمان خود و کسانى را که میخواهند بر خانواده خود وارد کنند او را باین حالت در مىآورند، و قبطیها جز با قبطیان انس نمىگیرند پدر ماریه مرا نزد او فرستاده است تا بر او وارد شده به او خدمت کنم و با او مانوس باشم ..) و نیز در تفسیر نور الثقلین ج ۵ صفحه ۸۱ حدیثى وارد شده است که در آن( عبد اللَّه بن بکیر میگوید: بحضرت صادق( ع) گفتم: فدایت شوم آیا رسول خدا( ص) میدانست عایشه دروغ گفته است و دستور قتل آن مرد را دادند یا اینکه نمیدانستند، و خداوند در اثر تحقیق و درنگ على( ع) کشته شدن را از مرد قبطى برداشت؟
فرمودند: بخدا سوگند پیامبر عالمتر از این بود، و اگر این دستور از طرف فرمان قاطعى مىبود على( ع) باز نمیگشت مگر با کشتن مرد قبطى، ولى هدف پیامبر از این دستور آن بود که عایشه از گناه خود توبه کند، ولى عایشه نه از گناه خود بازگشت و نه بکشته شدن مرد مسلمانى با دروغگویى خود اهمیت میداد).
و نیز در کتاب( السبعه من السلف) ص ۱۵۷ بنقل از مستدرک حاکم ج ۴ ص ۳۹ این جریان با مختصر تفاوتى در باب شدت حسادت عایشه نقل شده است.
[۷] – لباب النقول سیوطى صفحه ۲۰۲ میگوید:( پیامبر( ص) سوار بر الاغى شده بطرف عبد اللَّه بن ابى رفت، عبد اللَّه بن ابى بحضرت گفت: از من دور شو که بوى گند الاغت مرا ناراحت کرد، مردى از انصار گفت بخدا سوگند که الاغ حضرت از تو خوشبوتر است، آن گاه مردى از قوم عبد اللَّه خشمناک شد و …)
[۸] – تفسیر ابن عباس ۳۲۳:( این آیه در باره عبد اللَّه ابن ابى بن سلول منافق و یارانش و عبد اللَّه بن رواحه مخلص و یارانش که بر سر یک سخن نزاع کردند وارد شده است …)
[۹] – معانى الاخبار چاپ مکتبه الصدوق صفحه ۲۹۴:( زید شحام گوید از حضرت صادق( ع) پرسیدم معنى رفث و فسوق و جدال چیست؟ فرمودند: اما رفث همبستر شدن است، و اما فسوق دروغگویى است، مگر فرموده الهى را نشنیدهاى که میفرماید:( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهالَهٍ …).
که در آیه بدروغگو فاسق گفته شده است.
[۱۰] – نور الثقلین ج ۵ صفحه ۸۲ بنقل از اصول کافى( عبد الرحمن بن کثیر( از حضرت صادق( ع) در باره( حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ) روایت میکند که مراد امیر المؤمنین( ع) است،( وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ) اولى و دومى و سومى است)
[۱۱] – تفسیر صافى بنقل از کافى و تهذیب و قمى در تفسیر این روایت میکند( که حضرت صادق از پدرش علیهما السلام ضمن حدیثى نقل کرده است پس از( آنکه این آیه نازل شد رسول خدا( ص) فرمودند: از میان شما کسى هست که پس از من بر طبق تأویل قرآن خواهد جنگید همانگونه که من طبق نزیل قرآن جنگیدم، پرسیدند: آن کس کیست؟ فرمود: کسى مشغول دوختن کفش است( یعنى امیر المؤمنین( ع) عمار یاسر گوید: من با این پرچم سه بار در رکاب رسول خدا( ص) جنگیدهام، و این بار چهارم است که میجنگم …)
[۱۲] – بطرق مختلف عامه و خاصه وارد شده است که پیامبر خدا( ص) پس از نزول این آیه میان یک یک اصحابش عقد اخوت برقرار کرد، و از میان اصحاب على( ع) را براى خود برادر گرفت، اینک بچند حدیث در این مورد توجه فرمائید:
و از کتب خاصه بسیار نقل شده است از آن جمله است:
تفسیر برهان ج ۴ صفحه ۲۰۷ بنقل از مجالس شیخ از ابن عباس نقل شده است گفت: پس از آنکه آیه\i إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ\E نازل شد رسول خدا( ص) میان مسلمانان پیمان اخوت برقرار کرد، بین ابو بکر و عمر و بین عثمان و عبد الرحمن و بین فلان تا اینکه بین تمام یارانش هر کس طبق منزلتش با دیگرى پیمان اخوت بسته شد، سپس بعلى بن ابى طالب( ع) فرمود: تو برادر من هستى و من برادر توام).
و نور الثقلین ج ۵ صفحه ۸۸ بنقل از ارشاد مفید.
اللوامع النورانیه بحرانى صفحه ۴۰۲ از طریق عامه میگوید:( ابن مغازلى شافعى در کتاب مناقب از حذیفه یمانى روایت میکند که رسول خدا( ص) بین مهاجر و انصار اخوت برقرار کرد، و هر کس را با نظیرش برادر میکرد، سپس( دست على بن ابى طالب( ع) را گرفته فرمود: این برادر من است …).
صحیح ترمذى ج ۲ صفحه ۲۹۹ بسندش از ابن عمر روایت میکند که( رسول خدا( ص) بین یاران خود اخوت برقرار کرد، على( ع) آمد در حالى که از چشمانش اشک میریخت فرمود: یا رسول اللَّه میان اصحابت اخوت برقرار کردى و بین من و احدى اخوت برقرار نفرمودى؟! رسول خدا( ص) به او فرمود: تو در دنیا و آخرت برادر من هستى).
و جریان اخوت پیامبر( ص) در کتابهاى دیگر عامه آمده است:
[۱۳] – اصول کافى مترجم ج ۳ صفحه ۲۹۷:( حبیب احول گوید: از حضرت صادق( ع) شنیدم که فرمودند: اصلاح بین مردم هنگامى که با هم بد شدند، و نزدیک ساختن آنان وقتى که از هم دور شدند، صدقهاى که خداوند آن را دوست دارد).
اصول کافى ج ۳ صفحه ۲۹۷:( ابو حنیفه سر گروه حجاج میگوید: من و دامادم بر سر ارثى دعوا میکردیم که مفضل بر ما گذشت، مدتى ایستاده سپس بما گفت:
بیائید برویم منزل ما، ما نیز نزد او رفتیم، مفضل با چهار صد درهم که از خود بما داد بین ما را اصلاح کرد، و از ما هر دو براى دیگرى تعهد گرفت، گفت اما این پول از مال خودم نبود، حضرت صادق( ع) بمن دستور داده بود هر گاه دو نفر از یاران ما بر سر چیزى نزاع داشتند از مال حضرت صرف کنم، و این از مال امام صادق( ع) بود)( صحیح ابن ماجه ص ۱۲۲ و مستدرک حاکم ج ۳ ص ۴ و ۱۱۱ و ۱۲۶ و ۱۳۴ و مسند احمد حنبل ج ۱ ص ۱۵۹ و ۲۳۰ و طبقات ابن سعد ج ۸ ص ۱۱۴ و ج ۳ قسم اول ص ۱۳ و ۱۴ و سیوطى در الدر المنثور ذیل تفسیر ان الذین آمنوا و هاجروا و ذیل تفسیر رب اشرح لى صدرى و کنز العمال ج ۶ ص ۳۹۱ و ص ۴۰۰ و ج ۳ و ص ۶۱ و ص ۱۵۴ و ص ۱۵۵ و ج ۶ ص ۱۲۲ و ۳۹۸ و مجمع الزوائد ج ۹ ص ۱۱۲ و ۱۲۱ و ۱۳۱ و فیض القدیر ج ۴ ص ۳۵۵ و الریاض النضره ج ۱ ص ۱۳ و ۱۵ و ۱۷ و ج ۲ ص ۱۶۸ و ص ۱۶۹ و ۲۰۱ و ذخائر العقبى ص ۹۲ و اسد الغابه ج ۳ ص ۳۱۷ و استیعاب ج ۲ ص ۴۶۰ و حلیه الاولیاء ج ۷ ص ۲۵۶ و تاریخ بغداد ج ۱۲ ص ۲۶۸ و الصواعق المحرقه ص ۷۴ و ۷۵ کنوز الحقایق ص ۲۷ و اصابه ابن حجر ج ۸ قسم ۱ ص ۱۸۳ و کفایه الطالب ص ۳۴( بنقل از ج ۱ ص ۳۳۲ فضائل الخمسه).
این بود روایاتى در مورد اخوت خاصى بین مؤمنین در عصر پیامبر خدا( ص) و نیز در مورد اخوت عامه بین تمام مؤمنین روایات بسیارى که بچند نمونه آن توجه میفرمائید:
اصول کافى مترجم ج ۳ صفحه ۲۴۱( مفضل بن عمر میگوید حضرت صادق( ع) فرمود:( مؤمنین برادر بوده فرزندان یک پدر و مادرند و هر گاه یکى از آنان رگى از بدنش آسیب ببیند دیگران برایش نمیخوانید).
اصول کافى مترجم ج ۳ صفحه ۲۴۱:( على بن عقبه از حضرت صادق( ع)، روایت کرده است که فرمودند: مؤمن برادر مؤمن است، چشم او راهنمایى اوست، نه به او خیانت میکند و نه در معامله او را فریب میدهد، و نه هیچگاه به او( وعدهاى میدهد و تخلف کند).
نور الثقلین ج ۵ صفحه ۸۷ حدیث ۳۹ معاویه بن عمار گوید از حضرت صادق( ع) پرسیدم: فدایت شوم این حدیثى که از تو شنیدهام تفسیرش چیست؟ فرمود چه حدیثى؟ گفت:
المؤمن ینظر بنور اللَّه ، فرمودند: اى معاویه خداوند مؤمنین را از نور خود آفرید و آنان را غرق رحمت خود فرمود، و روزى که خود را به آنان معرفى کرد پیمان ولایت ما را از آنان گرفت، پس مؤمن برادر مؤمن است از پدر و مادرش، پدرش نور و مادرش رحمت است، و با این نور است که مؤمن میبیند)
[۱۴] – میل معادل ۱۴۸۲ متر است.
[۱۵] – این قسمت نسخه بدل داخلى کروشه از پاورقى اصل عربى بداخل متن آورده شده است« مترجم».
[۱۶] – سوره طور آیه ۲۱( وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ) یعنى:( از عملشان چیزى ناقص نکردیم)
[۱۷] – یعنى: با یادآورى لقب زشتى او را سرزنش کردم، و یا با یادآورى، لقب زشتى ملامتش خواهم کرد.
[۱۸] – المنجد- شعب ۲.
[۱۹] – تفسیر ابن عباس صفحه ۳۲۳.
[۲۰] – تفسیر ابن عباس صفحه ۳۲۳ در این باره میگوید( این آیه در باره دو نفر از زنان پیامبر( ص) نازل شده است که ام سلمه زن پیامبر( ص) را مسخره کرده بودند، که خداوند آنان را از این عمل بازداشته فرمود: و لا نساء.)
[۲۱] – شاهد در شعر بر این است که قوم در مقابل نساء قرار داده شده.
[۲۲] – گفتیم بنا بر قول خلیل قوم به معنى رجال است که در مقابل نساء آمده است، بنا بر این معنى آیه مىشود: نه مردان حق دارند مردان را مسخره کنند، نه زنان حق دارند زنان دیگر را مسخره نمایند.
[۲۳] – سوره نور آیه ۱۲.
[۲۴] – البته منظور آسانى توبه زنا است نسبت به غیبت که هم حقّ اللَّه دارد و هم حقّ الناس بر خلاف زنا که اگر محصنه نباشد فقط حقّ اللَّه دارد، و گرنه عظمت گناه زنا نسبت به غیبت روشن است( کاظمى)
[۲۵] – تقدیر بدین شکل میشود:( … فکما کرهتم لحمه میتا فاکرهوا غیبته حیّا) که فعل بعدى( وَ اتَّقُوا اللَّهَ) نیز معطوف است بر فعل مقدر که( فاکرهوا) باشد.
[۱] – سوره الواقعه آیه ۴۱.
[۲] – سوره الواقعه آیه ۹.
[۳] – سوره حجرات آیه ۱۳.
[۴] – سوره احزاب آیه ۳۳.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۳، ص: ۲۳۱