الواقعه -ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره واقعه

سوره واقعه‏

ابن عباس و قتاده گویند: مکّى است، مگر یک آیه از آن که در مدینه نازل شده و آن آیه‏ (وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ).

و بعضى گفته‏اند: مکّى است مگر قول او «ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ» و قول او:

(أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ) که در مسافرت و هجرت آن حضرت بمدینه نازل شده است.

عدد آیات آن:

نود نه آیه حجازى و شامى است، و نود و هفت آیه بصرى و نود و شش آیه کوفى است.

اختلاف آن:

در چهارده آیه است، پس اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه و اصحاب الشمال سه آیه غیر کوفى است، و اصحاب الیمین یک آیه غیر کوفى و مدنى‏ اخیر است.

و انشأناهنّ انشاء یک آیه غیر بصرى است، (فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ) یک آیه غیر مکّى است.

وَ کانُوا یَقُولُونَ‏، یک آیه، مکّى و مدنى اخیر است، موضونه یک آیه حجازى کوفى است.

وَ حُورٌ عِینٌ‏ یک آیه کوفى مدنى اوّل است، تأثیما یک آیه عراقى شامى و مدنى اخیر است.

و الآخرین یک آیه غیر شامى و مدنى اخیر است، لمجموعون یک آیه شامى و مدنى اخیر، فروح و ریحان یک آیه شامى است.

فضیلت آن:

ابى بن کعب گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: کسى که سوره واقعه را بخواند از غافلین نوشته نشود:

و از مسروق روایت شده که گوید: کسى که میخواهد خبر پیشینیان و خبر اهل بهشت و خبر اهل آتش و خبر دنیا و خبر آخرت را بداند پس سوره واقعه را بخواند.

و روایت شده که عثمان بن عفان بر عبد اللَّه بن مسعود وارد شده که او را عبادت کند در بیمارى او که از دنیا رفت پس باو گفت: از چه شکایت داراى؟

گفت: از گناهانم، گفت: چه میخواهى؟ گفت: رحمت پروردگارم را، گفت:

آیا طبیبى برایت نیاورم، گفت: طبیب من مرا بیمار کرده، گفت: آیا دستور ندهم که عطا و سهمیّه تو را از بیت المال بدهند؟ گفت: آن روز که محتاج‏ بودم مرا محروم داشتى و امروز میخواهى بدهى که من احتیاج ندارم و بى نیاز از آن هستم، گفت: پس براى دخترانت باشد.

گفت: آنها نیازى بآن حقوق و عطا ندارند، چون من آنها را فرمان دادم که سوره واقعه را بخوانند و بآن مداومت کنند، زیرا که من از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که میفرمود هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز نیاز و تنگدستى و فقر باو نرسد[۱].

و عیاشى باسنادش از زید شحام از حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده که فرمود: کسى که سوره واقعه را پیش از خوابیدن بخواند خدا را ملاقات کند در حالى که صورت او مانند ماه شب چهارده خواهد بود.

و از ابى بصیر از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که گفت: کسى که در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خدا او را دوست دارد و محبّت او را در دل تمام مردم قرار دهد و هرگز در دنیا بدى و فقر و آفتى از آفات دنیا نبیند، و از رفقاء امیر المؤمنین علیه السلام خواهد بود …

تفسیر آن:

چون خداوند سبحان سوره الرّحمن را بصفت بهشت پایان داد، این سوره را نیز بصفت قیامت و بهشت شروع کرد، پس این سوره بآن سوره پیوست مانند بمانند پس گفت:

سوره الواقعه مکّیه و هى ست و تسعون ایه

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۱ تا ۱۶]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ (۱) لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ (۲) خافِضَهٌ رافِعَهٌ (۳) إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا (۴)

وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا (۵) فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا (۶) وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً (۷) فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ (۸) وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ (۹)

وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ (۱۰) أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱) فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۱۲) ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ (۱۳) وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ (۱۴)

عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ (۱۵) مُتَّکِئِینَ عَلَیْها مُتَقابِلِینَ (۱۶)

 

ترجمه آیات:

بنام خداوند بخشنده مهربان ۱- هر گاه قیامت واقع شود.

۲- که در واقع شدن آن هیچ دروغى نیست.

۳- (آن قیامت) گروهى را پست کننده (و جمعى را) بالا برنده است.

۴- چون زمین بلرزد لرزیدنى.

۵- و کوه‏ها ریزه ریزه و یا کنده شود کنده شدنى.

۶- در نتیجه آن غبارى پراکنده شده گردد.

۷- و شما در قیامت اصناف سه‏گانه باشید.

۸- پس اصحاب دست راست، چه (بلند مرتبه‏اند) یاران دست راستى ۹- و یاران دست چپ چه (زبون‏اند) یاران دست چپ.

۱۰- پیشى گرفتگان بایمان سبقت گیرندگان به بهشتند.

۱۱- آن گروه سابقون مقرّبان درگاهند.

۱۲- در بهشتهایى که مشتمل بر انواع نعمت است.

۱۳- (گروه سابقان) جمع بسیارى از پیشینیانند.

۱۴- و اندکى از آیندگان.

۱۵- بر تختهاى زر بافت مرصّع (نشینند).

۱۶- در حالى که بر آن سریرها برابر یکدیگر تکیه نموده‏اند.

قرائت آیات:

در شواذ قرائت حسن و ثقفى و ابى حیاه (خافضه رافعه) بنصب آمده.

 

دلیل:

و این منصوب بر حالیّت است، ابن جنّى گوید: و قول او (لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ) حال دیگریست قبل از آن، یعنى اذا وقعت الواقعه صادق الوقعه، خافضه رافعه) پس این سه احوال است، و مثل آن (مررت بزید جالسا متضاحکا) است، مرور و کردم بزیدى که نشسته بود و تکیه داده بود و خندان بود.

و اگر خواستى میتوانى چند برابر این صفات و احوال را بیاورى جایز و خوبست، چنانچه براى تو است که براى مبتداء هر چه خواستى خبر بیاورى، پس بگویى: (زید عالم جمیل فارس کوفى بزاز) و مثل این آیا نمى‏بینى که حال زیادتى در خبر و قسمى از آنست.

شرح لغات:

الکاذبه: مصدر است مانند العافیه و العاقبه.

الرج: حرکت کردن باضطراب و لرزش است و از آنست قول ایشان (ارنج السهم عند خروجه من القوس) تیر در موقع بیرون آمدن از کمان لرزید.

و البسّ: ریزه ریزه شدن چنانچه سویق (قاووت) را ریزه ریزه میکنند.

شاعر گوید:

(لا تخبز خبزا و بسایسا).

نان را تکّه تکّه و ریز ریز نکنید و بسیس سویق قاووت یا آرد است که براى خوراک تهیّه میشود.

زجاج گوید: بست تیز بمعنى سبقت است.

شاعر گوید:

(و انبس حیّات‏ الکثیب الاهل)

مارهاى خطرناک تلّه ریک براه افتادند.

هباء: غبار مثل شعاع است در نازکى، و زیاد است که با شعاع آفتاب از سوراخ دریا دیوار بیرون میآید.

انبثاث: بمعنى پراکنده شدن اجزاء بسیار است در جهات مختلفه.

و ازواج: اصنافیست که بعضى از آن با بعض دیگر است، چنانچه به چکمه و موزه زوجان گفته میشود.

و ثلّه: جماعت و اصل آن قطعه است از قول ایشان (ثل عرشه) وقتى که ملکش بخراب شدن تختش قطع شود. و ثلّه یک قطعه و دسته از مردم است.

الموضونه: بافته شده است که بعضى از تار و پودش داخل بهم میشود مثل صفه زره که حلقه‏هاى آن داخل بیکدیگر میشود.

اعشى گوید:

و من نسج داود موضونه تساق الى الحىّ عیرا فعیرا

و از بافته‏هاى داود علیه السلام زره و درعى بود که کاروانى بعد از کاروان بسوى قبیله برده میشد.

و از آنست شکم بند شتر که برخى از آن دوبله با بعضى دیگر بافته میشود.

اعراب آیات:

(إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ) ظرف است از معناى (لیس) براى آنکه تقدیرش اینست لا یکون لوقعتها کاذبه، نمیباشد براى وقوع آن دروغى و نفى حال نیست، پس (اذا) ظرف از آن نیست، و ممکن است که عامل در (اذا) محذوف باشد براى دلالت کردن محل بر آن مثل آنست که گفته است: (اذا وقعت- الواقعه کذلک فاز المؤمنون، و خسر الکافرون) چون روز قیامت چنانى واقع شد مؤمنین رستگار و کافران زیانکار شوند.

و ابو على گوید: تقدیر آن اینست (فهى خافضه رافعه) پس آن روز، مجرمین و گنهکاران پست و ذلیل و مؤمنین سر بلند و عزیز خواهند بود، پس مبتداء را که (هى) با فاء ضمیر (فهى) قرار داده و دو کلمه‏ (خافِضَهٌ رافِعَهٌ) را جواب (اذا) یعنى قومى زیر دست و قومى سر بلند، چون اینطور شد، پس خافضه رافعه خبر مبتداء محذوف است، و قول او (إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا) بدل از قول او اذا وقعت الواقعه است، و ممکن است که آن ظرف از یقع باشد یعنى یقع فى ذلک الوقت و ممکن است که خبر از اذاء اوّل باشد و نظیر آن اینست:

(اذا تزورنى اذا ازور زیدا) یعنى وقت دیدار تو از من وقت دیدن من از زید است.

ابن جنّى گوید: و ممکن است که (اذا) غالبا ظرفیت باشد مثل قول لبید شاعر:

حتّى اذا القت یدا فى کافر و اجنّ عورات الثغور ظلامها

وقتى که آفتاب غروب کرد نیرویى در ظلمت و تاریکى خواهد بود و سیاهى شب مخفى میکند شکافهاى مرزها را.

و قول خداى سبحان (حتى اذا کنتم فى الفلک) پس (اذا) نزد ابى الحسن مجرور به (حتّى) است، و این آن را از ظرفیّت بیرون میبرد، و میگویم پس بنا بر این قول او (اذا) در موضع ظرف نمیباشد، بلکه هر یک از آن دو در موضع رفع است براى بودن آن دو مبتداء و خبر بخلاف آنچه گمان کرده‏اند بعضى از اهل تجوید از محقّقین در علم زمان ما، پس او گوید:

که عثمان یعنى ابن جنى گوید: عامل در (إِذا وَقَعَتِ) قول او (إِذا رُجَّتِ) است، و این اشتباه بزرگى است، پس‏ (فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ) مرفوع است،بسبب مبتداء بودن و تقدیرش اینست (فاصحاب المیمنه ما هم) یعنى یاوران دست راست چگونه‏اند ایشان (و اصحاب المشئمه اى شی‏ء هم) و یاران دست چپ چه بودند، و این لفظ جارى مجراى تعجّب است.

متّکئین و متقابلین منصوبست بنا بر حالیّت.

تفسیر آیات:

(إِذا وَقَعَتِ الْواقِعَهُ) ابن عبّاس گوید: یعنى چون قیامت بپاشد و واقعه اسم قیامت است، مثل آزفه و غیر آن، و مقصود اینست هر گاه حادثه حدوث کرد و آن صیحه است در موقع نفخه دوّمى براى قیام قیامت.

و بعضى گویند: آنها را واقعه نامیده‏اند براى بسیارى وقایع که در آن از شدّت و سختى‏ها اتفاق میفتد، یا براى سختى وقوع آن، و تقدیرش اینست:

(اذکروا اذا وقعت الواقعه) یاد کنید روز قیامت را و این تحریص و تأکید براى آماده شدن براى قیامت است.

(لَیْسَ لِوَقْعَتِها کاذِبَهٌ) یعنى براى آمدن آن و ظهور آن دروغى نیست، و مقصود اینست که آن براستى و حقیقت واقع میشود، پس در آن و در اخبار از آن و وقوع آن دروغى نیست.

و بعضى گویند: یعنى براى وقوع آن قضیّه دروغى نیست یعنى وقوع آن از طریق عقل و آیات و اخبارى که شنیده شده ثابت است.

(خافِضَهٌ رافِعَهٌ) ابن عبّاس گوید: یعنى قومى پست و ذلیل و قومى سر بلند و عزیز میشوند.

حسن و جبائى گویند: یعنى اقوامى بسوى آتش کشیده میشوند و افواجى‏ بسوى بهشت هدایت میشوند، و معناى جامع این دو تفسیر اینست: روز قیامت مردانى را که در دنیا عزیز و بلند پایه بودند از جهت عناوین مادّى چون شاهى و وزیرى و امثال اینها زیر دست و پست نموده و آنها را بداخل کردنشان بآتش ذلیل و خوار قرار میدهد و مردانى را که در دنیاخوار و بیمقدار در نظر مادیین بودند آنها را سر بلند و بداخل کردن بهشتشان عزیز و محترم نماید.

(إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا) یعنى هر گاه حرکت کند حرکت سختى.

ابن عباس و قتاده و مجاهد گویند: چون زلزله شود زلزله بسیار سختى، یعنى بلرزد بمیرانیدن آنچه بروى زمین است از زنده‏ها.

و بعضى گویند: یعنى میلرزد بآنچه که در آنست چنانچه میلرزد و حرکت میکند غربال (غربیل) بآنچه در آنست، پس مقصود اینست که میلرزد به بیرون ریختن آنچه که در شکم اوست از مردگان.

(وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا) ابن عباس و مجاهد و مقاتل گویند: یعنى ریز ریز میشود کوه‏ها ریز ریز شدنى.

سدى از سعید بن مسیب روایت کرده که یعنى کوه‏ها شکسته و قطعه قطعه میشوند شکسته شدنى.

حسن گوید: یعنى از اصلش کنده میشود.

کلبى گوید: سیر میکند از روى زمین سیر کردنى.

ابن عطیه گوید: گسترده میشود گسترده شدنى چون شن و خاک.

ابن کیسان گوید: آن مانند تل و تپّه شن میشود بعد از آنکه بلند، و سر بفلک کشیده بود.

(فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا) یعنى کوه‏ها با عظمتشان مثل گرد و غبار پراکنده‏ میشوند مانند ذرّاتى که در شعاع آفتاب دیده میشود هر گاه از سوراخ در روزنه دیوار وارد شود، سپس خداوند سبحان توصیف نمود احوال و اصناف مردم را به اینکه فرمود:

(وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَهً) یعنى شما در آن روز بر سه صنف خواهید بود، پس گفت: (فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ) ضحاک و جبائى گویند: یعنى یاران دست راست (راست گریان) و ایشان آن کسانى هستند که پرورنده اعمالشان بدست راست ایشان داده میشود.

و بعضى گویند: آنها مردمى هستند که جانب راست را گرفته و به بهشت میروند.

حسن و ربیع گویند: آنها یاران و اصحاب برکت و میمنت بودند بر خودشان و ثواب از خداى سبحان بآنچه سعى و کوشش نمودند از طاعت و پیروى از (خط پیامبر و امام) و ایشان پیروان نیکوکاران بودند آن گاه خداوند سبحان پیامبرش را از حال ایشان بشگفتى و تعجّب انداخته براى بزرگداشت مقامشان و گفت:

(ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ) یعنى چه مردمى هستند ایشان، چنانچه میگویند ایشان چگونه مردمى هستند.

(وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ) و ایشان (چپ گرایان) و مردمى هستند که پرونده اعمالشان را بدست چپشان میدهند.

و بعضى گویند: ایشان کسانى هستند که دست چپشان را گرفته و بآتش میاندازند.

و بعضى گویند: آنها نامبارک‏ها و میشوم‏ها بودند بر خودشان به آنچه عمل کردند از گناه، سپس خداوند سبحان پیامبرش را بشگفتى انداخته از حال‏ ایشان و سختى مقامشان در عذاب فرمود:

(ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَهِ) سپس بیان فرمود صنف سوّم را و گفت: (وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ) جبائى گوید: یعنى و سبقت گیرندگان به پیروان پیامبرانى که امامان و رهبران هدایت شدند، پس ایشان سبقت گیرندگان به و فور ثوابند نزد خدا و بعضى گویند: یعنى سابقین به طاعت خدا، سابقین برحمت اویند و سابق بکارهاى خوب البتّه افضل و بالاترند از دیگرى براى آنکه در کارهاى خیر اقتدا بایشان میشود و او سبقت ببالاترین مراتب نموده پیش از آنکه کسى بعد از او آید، براى همین تمیز داده میشود بین پیروان تابعین و آنان که سابقین هستند، پس بنا بر این سابقین دوّم بهتر از سابقون اوّل است و ممکن است که دوّمى تأکید براى اوّل باشد و خبر اینست:

(أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ) یعنى و سابقین بطاعات ایشان نزدیکترند برحمت خدا در بالاترین مراتب و بسیارى ثواب الهى در بزرگترین کرامت‏ها، سپس خبر داد خداى تعالى که مکان آنها کجاست، پس فرمود:

(فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ) در بهشتهاى نعمت براى آنکه خیال نکند خیال کننده‏اى که تقریب و تقرّب ایشان را براى دیگرى بیرون میکند، پس اعلام کرد خداى سبحان که ایشان مقرّب هستند از کرامت خدا در بهشت، براى آنکه بهشت درجات و منازلى دارد که بعضى از آن ارفع و بالاتر از بعضى دیگر است.

سابقین کیانند

مقاتل و عکرمه گویند: درباره سابقین که ایشان با ایمان بودند.

ابن عباس گوید: ایشان سابقین به هجرتند.

على علیه السلام فرماید: که ایشان سابقین به نمازهاى پنجگانه‏اند.

ضحاک گوید: ایشان سابقین بسوى جهاد و پیکار با دشمنان اسلامند.

سعید بن جبیر گوید: ایشان سابقین به توبه و اعمال و بر کارهاى خوبند ابن کیسان گوید: ایشان سابقین بهر چیزى که هستند خدا دعوت به سوى آن نموده است، و این بهتر است براى آنکه شامل تمام کارهاى خیر میشود.

و عروه بن زبیر میگفت: تقدموا تقدموا، پیشى بگیرید تا در آخرت مقدّم داشته شوید.

از حضرت باقر علیه السلام روایت شده که فرمودند: سابقون چهار نفر هستند:

۱- هابیل پسر آدم علیه السلام (که بدست برادر جانشین قابیل،) کشته شد.

۲- سابق در امّت موسى علیه السلام و آن مؤمن آل فرعون (حزقیل) بود.

۳- سابق در امّت عیسى علیه السلام و او حبیب نجّار بود.

۴- سابق در امّت محمد صلّى اللَّه علیه و آله حضرت على بن ابى طالب علیه السلام.

(ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ) یعنى ایشان جماعت بسیارى بودند از اوّلى ‏ها از امّتهاى گذشته.

(وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ) جماعتى از مفسرین گفته ‏اند: یعنى: و اندکى‏ از امّت محمد صلّى اللَّه علیه و آله براى آنکه کسانى که سبقت و پیشى گرفتند به اجابت پیامبر ما صلّى اللَّه علیه و آله نسبت بکسانى که سبقت باجابت دعوت پیامبران قبل از آن حضرت گرفتند اندک و کم بودند.

و بعضى گویند: یعنى جماعتى از اوائل این امّت.

و برخى گفته‏اند: از اواخرشان از کسانى که حالشان نزدیک این گروه بود مقاتل گوید: یعنى سابقین امّتها و قلیلى از آخرین این امّت.

(عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ) بر تختهاى بافته شده چنانچه حلقه‏هاى زره بهم بافته میشود و بعضى از آن بر بعضى دیگر داخل میگردد.

مفسّرین گویند: ساخته شده‏اند با شمشها و شاخه‏هاى طلایى که بدر و جواهر مزیّن شده است.

(مُتَّکِئِینَ عَلَیْها) یعنى تکیه دهندگان که مانند ملوک و سلاطین نشسته اند (مُتَقابِلِینَ) یعنى برابر یکدیگر یعنى هر یک از ایشان در مقابل و روبروى دیگرى قرار دارد و این بزرگترین و برتر است از جهت خوشحالى و سرور- و مقصود اینست که ایشان همواره نگاه بصورت شخص خود نموده و ابدا به پشت سر و جاى دیگر نمیکنند، براى زیبایى چهره و معاشرت ایشان و خوشى اخلاقشان.

 

قول خداى تعالى:

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۱۷ تا ۲۶]

یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷) بِأَکْوابٍ وَ أَبارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (۱۸) لا یُصَدَّعُونَ عَنْها وَ لا یُنْزِفُونَ (۱۹) وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ (۲۰) وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (۲۱)

وَ حُورٌ عِینٌ (۲۲) کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ (۲۳) جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (۲۴) لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً (۲۵) إِلاَّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً (۲۶)

ترجمه آیات:

۱۷- گردش میکند بر گرد ایشان کودکانى که همیشه میمانند.

۱۸- با کوزه‏هاى بیدسته و لوله و کوزه‏هاى دسته‏دار با لوله، و با جامهاى پر از شراب صافى.

۱۹- از آن شراب دردسر نکشند و عقل از سرشان نپرد.

۲۰- (پسران بهشتى دور ایشان میگردند) با میوه‏هاى از آنچه اختیار کنند.

۲۱- و با گوشت مرغ از هر نوع که میل دارند.

۲۲- و زنان سفید رنگ گشاده چشم.

۲۳- که مانند مروارید در صدف پوشیده (دور ایشان را میگیرند).

۲۴- به پاداش آن عملها که انجام دادند.

۲۵- در بهشت سخنى بیهوده نمیشنوند و کسى را بگناه نسبت نمى دهند.

۲۶- مگر سخنى که آن سلام سلام است.

قرائت آیات:

ابو جعفر و حمزه و کسایى (و حور عین) بجرّ قرائت کرده و دیگران برفع خوانده و در شواذ قرائت ابن ابى اسحاق (و لا تنزفون) بفتح یا و کسره زاء، آمده، و در قرائت ابى بن کعب و ابن مسعود، و حورا عینا ضبط شده است.

دلیل این قرءات:

ابو على گوید: دلیل رفع در (وَ حُورٌ عِینٌ) اینست که چون فرمود (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ) کلام دلالت نمود بر اینکه حور عین عطف به محل یطوف و مبتداء میباشد، و آنچه که بعد از آن یاد کرد بنا بر اینست که براى ایشان چنین و چنانست، و براى ایشان در بهشت حور العین است.

و همین طور کسى که نصب داده حمل بر معنى نموده براى اینکه کلام دلالت دارد بر اینکه آنها در بهشت متنعّم و مالکند و این مبناى سیبویه است، و جایز است که رفع را حمل بر قول خداى سبحان‏ (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ) نمود بنا بر تقدیر و (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ حور عین، و یا، و حور عین على سرر موضونه) براى اینکه وصف جارى بر ایشان است، پس آنها اختصاص یافتند، پس جایز است که حور عین مرفوع بابتداء باشد و مثل نکره نباشد وقتى موصوف نشود مانند (فِیها عَیْنٌ).

و قول خداوند (عَلى‏ سُرُرٍ مَوْضُونَهٍ) خبر است براى قول خداى تعالى‏ (ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ) و همچنین جایز است که خبر از (ثلّه) باشد و ممکنست که در رفع‏ (وَ حُورٌ عِینٌ) عطف بر ضمیر در (متکئین) باشد و حال آنکه عطف بضمیر منفصلى چون (هنّ) نشده براى اینکه طول کلام بدل از تأکید است، و نیز ممکنست که عطف بر ضمیر در (متقابلین) باشد و اینهم تأکید چنانى نشده براى طول کلام و حال آنکه‏ (ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا) بفصل کمى چون (لا) عطف بر ضمیر متّصل شده، پس این سزاوارتر است.

زجاج گوید: رفع از دو وجه بهتر است براى آنکه معناى‏ (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ) کودکان بهشتى دور ایشان میگردند، باین چیزها بحقیقت ثابت کرد براى ایشان، این موضوع را پس مثل آنست که بگوید (و لهم حور عین) و مانند آنست از آنچه را که حمل بر این معناشده، قول شاعر:

بادت و غیّر آیهنّ مع البلى‏ الّا رواکد جمرهنّ هباء

شهرها ویران و آثارش با بلاها تغییر کرد و از آن باقى نماند مگر میخهاى خیمه‏ها و آنچه در آنها بود غبار گردید، براى اینکه چون گفت (الّا رواکد) معنایش بها رواکد باشد، پس حمل بر معنا میشود، و غیر زجاج گوید: تقدیرش اینست (و هناک حور عین) ابو على گوید دلیل جر اینست که آن را حمل کنى بر قول خدا (أُولئِکَ‏ الْمُقَرَّبُونَ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ) و تقدیرش (اولئک المقربون فى جنّات النعیم و فى حور عین) یعنى و در آمیزش با حورالعین یا معاشرت با حورالعین پس مضاف حذف شده است، پس اگر بگویى چرا حمل بر جار در قول خداى تعالى‏ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ‏ بکذا و بحور عین نشود، پس باین ممکنست که گفته شود مگر اینکه ابو الحسن (اخفش) گوید در این بعض وحشت است.

ابن جنّى گوید: (نزف البئر ینزفها) نزف چاه آن وقت است که آبش را براى آب دادن زمین و اشجار استخراج کنند و انزفت الشی‏ء یعنى فانى و نابود کردم آن را، شاعر گوید:

لعمرى لئن انزفتم او صحوتم‏ لبئس النّدامى کنتم آل ابجرا

قسم بجان خودم که شما بد مصاحبى هستید اى آل ابجر چه در حال سکر و بیهوشیتان و چه در حال هوش و سلامتیتان.

تفسیر آیات:

پس خبر داد خداى سبحان و فرمود (یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ) یعنى گردش میکند بر گرد ایشان کودکان و غلامان بهشتى براى خدمت.

(مُخَلَّدُونَ) مجاهد گوید: یعنى کودکانى که ابدى هستند نمى‏میرند و نه پیر میشوند و نه تغییر میکنند.

سعید بن جبیر گوید: کودکانى که گوشواره در گوش دارند، و خلد بمعناى قرط و گوشواره است، میگویند، خلد جاریه وقتى که او را مزیّن بگوشواره کند.

و مفسرین درباره این ولدان اختلاف کرده ‏اند.

حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام و حسن گویند که ایشان اولاد اهل‏ دنیا هستند که در کودکى مرده‏اند نه حسناتى دارند که بر آن ثوابشان دهند و نه گناهى مرتکب شده‏اند که عذاب شوند، پس باین مقام رسیده‏اند که خدمت اهل بهشت کنند و از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که از اطفال مشرکین پرسیدند فرمود آنها خدمتکاران اهل بهشتند.

و بعضى گویند: بلکه ایشان از خدّام بهشت میباشند بر صورت کودکان آفریده شده ‏اند براى خدمت اهل بهشت.

(بِأَکْوابٍ) قتاده گوید: آنها کوزه‏ها و تنگهاى بدون لوله و دسته دهن گشاد است.

(وَ أَبارِیقَ) و آنها کوزه‏ها و تنگهاى لوله‏دار و دسته دارند و آن چنان است که برق میزند از صفاء رنگش.

(وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ) یعنى و نیز آن کودکان بهشتى دور ایشان میگردند با کاسه‏ها و لیوانهایى از شراب گوارا که از چشمه‏ها جاریست.

(لا یُصَدَّعُونَ عَنْها) یعنى از آشامیدن و نوشیدن آن درد سرى عارضشان نمیشود، و بعضى گویند: یعنى پراکنده و ناراحت از آن نمیشوند.

(وَ لا یُنْزِفُونَ) مجاهد و قتاده و ضحاک گویند: عقولشان از سرشان به سبب مستى از آن شرابها نمى‏پرد، و کسى که (ینزفون) خوانده حمل کرده آن را بر اینکه شرابشان تمام نمیشود.

(وَ فاکِهَهٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ) یعنى و میگردند دور ایشان با میوه‏هایى که- ایشان انتخاب کنند و بخواهند آن را، میگویند «تخیرت الشی‏ء» یعنى گرفتم و برداشتم بهتر آن را.

(وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ) یعنى و دور ایشان میگردند با گوشت پرنده ‏اى‏ که دلشان بخواهد و آرزو نمایند، پس اهل بهشت هر گاه گوشت پرنده‏اى را- بخواهند خداوند سبحان براى آنها پرنده پخته و جوجه کباب ایجاد میکند تا محتاج بکشتن پرنده و آزار او نشوند.

ابن عبّاس گوید: بقلبش پرنده‏اى خطور میکند و از دلش میگذرد، پس فورا آنچه اشتها کرده در جلویش مجسّم و حاضر میشود.

(وَ حُورٌ عِینٌ) بیانش گذشت.

(کَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَکْنُونِ) یعنى همانند مرواریدهاى محفوظ در صدفى که دستى بر آن نخورده است.

عمر بن ابى ربیعه گوید:

و هى زهراء مثل لؤلؤه الغوّاص‏ میّزت من جوهر مکنون‏

و آن محبوبه من گلى بود مانند مرواریدى که غوّاص آن را از صدف مخفى قعر دریا جدا کرده باشد.

(جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ) یعنى ما این کار را میکنیم بجهت پاداش اعمال و اطاعتهایى که در دار تکلیف دنیا انجام دادند.

(لا یَسْمَعُونَ فِیها) نمیشنوند در بهشت‏ (لَغْواً) یعنى کلمه و جمله‏اى که فایده در آن نیست از سخنها براى آنکه آنچه که در آنجا میگویند داراى فایده است.

(وَ لا تَأْثِیماً) ابن عبّاس گوید: برخى از ایشان به بعض دیگر نمیگویند تو گناه کردى براى آنکه ایشان سخن و کلامى که در آن گناه باشد نمیگویند.

و بعضى گویند: یعنى مخالفت و بگو نگو بر آشامیدن شراب نمیکنند چنانچه در دنیا مخالفت و نزاع میکردند و بنوشیدن آن شراب گناه نمیکنند چنانچه‏ در دنیا گناه میکردند.

(إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً) یعنى نمیشنوند مگر گفتار به بعضى را به بعض دیگر بر وجه درود و تحیّت‏ (سَلاماً سَلاماً) و مقصود اینست که ایشان با سلام هم دیگر را بر حسن آداب و اخلاق کریمانه‏اى که موجب و باعث دوستى میشود میخوانند.

و نصب سلام بر تقدیر «سلمک اللَّه سلاما» است بدوام نعمت و کمال غبطه و حسرت دیگران و ممکنست که سلاما اوّل در سلاما دوّم عمل کند براى آنکه آن دلالت بر عامل آن میکند چنانچه دلالت میکند قول خداى تعالى: و اللَّه انبتکم من الارض نباتا[۲] بنا بر عامل در نبات، پس معنى این است (انبتکم فنبتم نباتا) و ممکن است که سلاما صفت براى قول او قیلا باشد و ممکنست که مفعول قیل باشد پس هر سه وجه و صورت را آیه محتمل است.

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۲۷ تا ۴۰]

وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ (۲۷) فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ (۲۸) وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ (۲۹) وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ (۳۰) وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ (۳۱)

وَ فاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ (۳۲) لا مَقْطُوعَهٍ وَ لا مَمْنُوعَهٍ (۳۳) وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ (۳۴) إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً (۳۵) فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً (۳۶)

عُرُباً أَتْراباً (۳۷) لِأَصْحابِ الْیَمِینِ (۳۸) ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ (۳۹) وَ ثُلَّهٌ مِنَ الْآخِرِینَ (۴۰)

ترجمه آیات:

۲۷- و یاران دست راست چه (بلند قدرند) یاران دست راست.

۲۸- در زیر درخت سدر بى خارند.

۲۹- در زیر درخت موزند که میوه‏هاى آن) بر هم پیچیده است.

۳۰- و در زیر سایه گسترده شده‏اند.

۳۱- و آبى ریزان.

۳۲- و میوه‏هاى بسیار، ۳۳- نه تمام میشود و نه کسى مانع خواهد شد.

۳۴- و فرشهاى گرانقدر افراشته شده.

۳۵- البتّه ایشان (حورالعین یا زنان دنیا) را بیافریدیم آفریدنى.

۳۶- در نتیجه ایشان را همیشه بکر قرار دادیم.

۳۷- عاشقان و همسال شوهرانشان باشند.

۳۸- (این پذیرایى) براى یاران دست راست است.

۳۹- جمعى بسیار از پیشینیانند.

۴۰- و جمعى بسیار از دیگران و پسینیان.

قرائت:

اسماعیل و حمزه و حماد و یحیى از ابى بکر و خلف (عربا) به سکون راء قرائت کرده و دیگران (عربا) بضمّه عین وراء خوانده‏اند.

دلیل این قرائت:

العروب: بمعناى خوش شوهر داریست (حسن التعبل).

لبید شاعر گوید:

و فى الحدوج عروب غیر فاحشه ریّا الرّوادف یعشى دونها البصر

در حودج‏ها زنان شوهر دوستى است که فاحشه و منحرف نیستند زنان فربه‏اى که از زیبایى چون خورشید نمیتوان بآنها نگاه کرد.

و فعول: جمع میشود بر وزن فعل و فعل، پس از تثقیل است قول او که مى گوید: (فاصبرى انّک من قوم صبر) پس شکیبا باش اى بانو که تو از قومى شکیبایى و تخفیف در این شایع و فراوانست.

شرح لغات:

سدر: درخت معروفى است و اصل خضود کنار یا بن چوب نرم و نازک است، پس از همین‏هاست مخضودى که خارى براى او نیست براى آنکه بیشتر- رطب‏هاى نرم و تازه هسته و خوار ندارد.

طلح: ابو عبیده گوید: طلح آن درخت بزرگیست که خار زیاد دارد.

بعضى از افراد تیز هوش و باریک بین گفته است:

بشرها دلیلها و قالا غدا ترین الطلح و الجبالا

راهنماى آن محبوبه بشارت باو داد و گفت: فردا البتّه مى‏بینى درختان بزرگ و کوه‏ها را که نزدیک منزل خواهد بود.

زجاج گوید: طلح درخت ام غیلان (درخت خار مغیلان است) پس گاهى بر بهترین حال خواهد بود و منضود از باب (نضدت المتاع) وقتى که بعضى از آن را بالاى برخى دیگر قرار میدهند و روى هم میگذارند.

و بکر: آن دوشیزه‏اى میباشد که مردى با او آمیزش نکرده و مهر او را، نشکسته است و او بر همان خلقت اوّلیه است از حال ایجاد و خلقت است، و از آن است البکره، براى اوّل روز و با کوره براى اوّلین میوه و نوبر میوه.

ازهرى گوید: و البکر شتر جوان و جمع آن بکار و بکاره است (و جاء القوم على بکرتهم و بکره ابیهم) قوم آمدند بر شتران جوانشان و شتران جوان پدر شان.

الأتراب: جمع ترب و آن نوزادیست که با مانند خودش در حال کودکى نمو میکند و آن مأخوذ و گرفته از بازیکردن طفل است با خاک، یعنى ایشان مانند کودکانى هستند که بر یک سنّ میباشند.

ابن ابى ربیعه گوید:

ابرزوها مثل المهاه تهادى‏ بین عشر کواعب اتراب‏

بیرون آورد آن زن را مانند گاو وحشى که با تبختر و تکبر راه میرفت در میان ده دوشیزه خرد سال و تکیه باطرافیان خود داشت.

 

تفسیر آیات:

آن گاه خداوند سبحان (اصحاب الیمین) و راست گرایان را یاد نموده، و فرمود: (وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ) مانند قول و گفته او (ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَهِ) و معناى آن گذشت‏ (فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ) ابن عباس و عکرمه و قتاده گویند: یعنى در زیر درخت سدرى که خارش ریخته یا قطع شده میباشند.

و بعضى گفته‏اند: یعنى آن سدرى که بواسطه زیادى میوه (که نامش کنار است) و ریختن خارهایش خم شده.

ضحاک و مجاهد و مقاتل بن حیّان گویند: آن سدرى که از جهت بسیارى میوه سنگین شده است.

و ضحاک گوید: مسلمین عبور به صحراى مخصب در طائف نموده و از زیادى سدر آنجا تعجّب نموده و گفتند اى کاش ما هم چنین باغ و جنگل سدرى میداشتیم پس این آیه نازل شد.

(وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) ابن عباس و دیگران گفته‏اند: آن درخت موز است.

حسن گوید: آن درخت موز نیست ولى آن درختى است که براى آن سایه خنک و تراست.

و بعضى گویند که آن درختى است در یمن و حجاز از بهترین درختها از جهت منظر و دیده و البتّه خداوند از میان درختان این دو درخت سدر و طلح را یاد نمود براى این بود که عرب این دو درخت را بخوبى میشناختند، زیرا بیشتر درختهاى ایشان ام غیلان بود که هم روشنایى و هم خوش بو بود.

و اهل سنّت از حضرت على علیه السلام روایت کرده ‏اند که شخصى نزد آن حضرت قرائت کرد (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) پس آن حضرت فرمود: طلح چه مقامى‏ دارد بلکه آن (و طلح) است مثل قول او (و نخل طلعها هضیم)[۱] و نخلى که شکوفه آن بهم پیچیده است، پس بعضى عرض کردند که آیا آن را تغییر نمى دهد؟ فرمود: قرآن امروز تغییر و تحریف نمیشود، و آن را فرزند حضرت امام حسن علیه السلام، و قیس بن سعد (ابن عباده) روایت کرده و اصحاب ما آن را از یعقوب بن شعیب روایت کرده که گوید:

گفتم بحضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام‏ (وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ) و منضود آنست که بعضى از آن بر بعضى دیگر آن پیچیده و چسبیده میشود از اوّل تا آخرش و براى آن ساقه‏اى نیست، پس از پائین تا بالا تمامش مانند موز میوه مطبوع است.

(وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ) یعنى سایه ابدى که آفتاب و حرارتى آن را گرم نمى کند، پس آن جاودانى که از بین نمیرود، و عرب بهر چیز درازى که منقطع نمى شود ممدود گوید:

لبید گوید:

غلب البقاء و کان غیر مغلب‏ دهر طویل دائم ممدود

غلبه کرد بقاء و ماندن و حال آنکه غالب نبود که روزگارى دراز و طولانى بماند.

و در خبرى وارد شده که در بهشت درختى است که سواره نمیتواند در طول صد سال از زیر سایه آن بیرون رود، اگر خواستید بخوانید این آیه را (وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ) و نیز روایت شده که اوقات بهشت مثل صبحهاى تابستان نه گرم و نه سرد است.

(وَ ماءٍ مَسْکُوبٍ) یعنى آبى که شبانه روز ریخته و جارى میشود و هرگز از ایشان قطع نمیشود، پس آن مسکوب و ریزانست و خداوند متعال آن را در جویبارها میریزد.

و بعضى گفته‏اند: ریخته میشود بر شراب و خمر بهشتى تا آنکه گوارا به مزاج باشد.

سفیان و جماعتى از مفسرین گویند: یعنى همواره ریخته و بر غیر جدول ها جارى میباشد.

و بعضى گویند: یعنى ریز انست تا اینکه بنوشند بر آنچه دیده میشود از حسن و صفاء آن که در آشامیدن آن بزحمت و ناراحتى مبتلا نمیشوند.

(وَ فاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ) یعنى میوه‏هاى مختلفه فراوان و جهت تکرار در ذکر فاکهه بیان اینست که آنها از لحاظ صفات مختلف هستند، پس فاکهه اوّل یاد شد براى آنکه آنها مورد گزینش و انتخاب و اختیار اهل بهشت است، و فاکهه دوّم در اینجا بعنوان فراوانى و بسیاریست، سپس آن را توصیف نمود به اینکه:

(لا مَقْطُوعَهٍ وَ لا مَمْنُوعَهٍ) یعنى میوه‏هایى که بسیار وافر و هرگز تمام نمى شود چنانچه میوه‏هاى دنیا تمام میشود در زمستان و در اوقات مخصوص، و ممنوع هم نمیشود بسبب دورى از دست رس و یا بسبب خارى که موجب آزار دست شود چنانچه در دنیا چنین است.

و بعضى گویند: آن مقطوع بزمانها و ممنوع به بهاء و ارزشها نیست، که نتوان بآن رسید مگر به پول.

(وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ) یعنى فرش بسیار بلند چنانچه میگویند بناء و ساختمان بلند.

حسن و فراء گویند: فرشهایى که بعضى از آن بالاى بعض دیگر افتاده.

جبائى گوید: یعنى زنان و بانوانى که در عقل و زیبایى و کمال در درجه بالا و بلندى هستند، گوید: و براى همین در عقب آن فرمود: إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً و بزن و همسر انسان فراش گفته میشود و از آنست فرمود: پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله‏

«الولد للفراش و للعاهر الحجر»

[۲] (إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً) یعنى آنها را ما ایجاد کردیم بآفریدن جدید و تازه‏اى.

ابن عباس گوید: مقصود زنان انسى و آدمیان و پیر زالهاى کهنسال هستند و میفرماید: یعنى که ما ایشان را آفریدیم بعد از پیرى و کهنسالى در دنیا آفریدن دیگرى.

و بعضى گویند: یعنى ما ایجاد کردیم حورالعین را چنانچه ایشان بر آن‏ هیئت هستند که هرگز از حالى بحال دیگر منتقل نمیشوند، چنانچه در دنیا میباشند.

(فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکاراً) ضحاک گوید: یعنى دوشیزگان، و بعضى گویند:

همسران آنان هیچگاه با آنها آمیزش نمیکنند مگر آنکه آنان را باکره و دوشیزه مى یابند.

(عُرُباً) یعنى: زنانى که بسیار شوهرانشان را دوست دارند و زیاد مورد علاقه همسرانشان هستند.

ابن عباس گوید: زنانى که بهمسرانشان ابراز عشق و علاقه مفرط دارند و بعضى گویند: عروب، یعنى بازى کن با شوهرشان و مأنوس بآن مثل مأنوس بودن عرب بکلام و زبان عربى.

(أَتْراباً) ابن عباس و قتاده و مجاهد گویند: یعنى دختران و دوشیزگانى که شبیه بهم و در سنّ با هم یکسان و برابرند.

و بعضى گویند: امثال همسرانشان در سن میباشند.

(لِأَصْحابِ الْیَمِینِ) یعنى این مطالبى که ما یاد کردیم براى یاران دست راست است بجهت پاداش و ثواب بر طاعتشان.

(ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّهٌ مِنَ الْآخِرِینَ) یعنى جماعتى از امّتهاى گذشته‏اى که قبل از این امّت بودند و جماعتى از مؤمنین این امّت.

حسن گوید: سابقین امتهاى گذشته بیشتر از سابقین این امّت است و پیروان امتهاى گذشته مانند تابعین این امّت است، یعنى اینکه یاران دست راست از ایشان مثل یاران دست راست از ما هستند، و البتّه خداوند سبحان ثلّه را نکره آورده براى اینکه دلالت کند بر اینکه آن مقام براى همه اوّلین و آخرین‏ نیست بلکه فقط آن مقام مخصوص جماعتى از ایشانست، چنانچه گفته میشود مردى از جمله مردان و این آن چیزیست که ما یاد کردیم از قول مقاتل و عطاء- و جماعتى از مفسّرین و جماعتى از ایشان قائل شده‏اند که هر دو ثلّه بتمامى از این امّت است، و این قول مجاهد و ضحاک و اختیار زجاج است، و این بطور نسبت از سعید بن جبیر از ابن عباس از پیامبر (ص) روایت شده که فرمودند تمام دو ثلّه و جماعت از امّت منند.

حدیث عجیبى درباره ثلّه

و از چیزهایى که قول او را تأیید نموده و از طریق روایت هم تقویت مى‏شود روایتیست که آن را ناقلین اخبار باسنادشان از ابن مسعود روایت نموده‏اند که گفت:

شبى پیامبر خدا (ص) براى ما حدیث میفرمود تا آنکه بسیار شد، سپس ما بمنزلمان رفتیم پس چون صبح شد، خدمت رسول خدا (ص) شرفیاب شدیم پس فرمود: دیشب تمام پیامبران با پیروانشان را بمن نشان دادند، پس پیامبرى بود که چند نفرى از امّتش با او بودند و پیامبرى بود که با او یک مرد از امّتش بود و پیامبرى هم بود که با او هیچکس از امّتش نبود تا آنکه برادرم موسى علیه السلام آمد با کبکبه‏اى از بنى اسرائیل، پس چون آنها را دیدم تعجّب نمودم و گفتم پروردگار من اینها کیانند، پس خطاب رسید: این برادر تو موسى بن عمران و پیروان او از بنى اسرائیل است، پس گفتم امّت من کجا است؟

فرمود: نگاه کن بطرف دست راستت، پس ناگاه دیدم سنگها و کوه‏هاى‏ مکّه مسدود شد بچهره‏ها مردانى، پس گفتم چه کسانى هستند، پس گفته شد این گروه امّت تو هستند، آیا راضى شدى؟

گفتم: پروردگار من راضى هستم و فرمود: نگاهى بسمت چپ کن، پس ناگاه دیدم که افق و تمام فضاء مسدود شد بوجود مردانى، پس گفتم پروردگار من اینها کیانند؟ گفته شد، اینها هم امّت تو هستند، آیا راضى شدى گفتم پروردگارا من راضى هستم، پس خطاب رسید که با این گروه هفتاد هزار از امّت تو بدون حساب داخل بهشت میشوند.

پس عکاشه بن محصن اسدى از بنى خزیمه قصیده‏اى در این موضوع- انشاء کرد، پس گفت: اى پیامبر خدا دعا کن که پروردگارت مرا از ایشان قرار دهد، پس پیامبر (ص) گفت: بار الها او را از ایشان قرار بده، سپس مرد دیگرى قصیده‏اى سرود و گفت:

اى پیامبر خدا بخوان پروردگارت را که مرا هم از ایشان قرار دهد.

پیامبر فرمود: عکاشه از تو سبقت گرفت، پس پیامبر خدا گفت:

پدر و مادرم بقربان شما، اگر توانستید که از آن هفتاد هزار نفر باشید باشید و اگر از آن عاجز شوید و کوتاهى کردید، پس از اهل ظراب و مردانى باشید که سمت راست منند، و اگر از آن عاجز شدید، پس از اهل افق باشید، و من دیدم در آن طرف- مردم بسیار را که زیاد اجتماع نمودند.

ابن مسعود گوید: گفتم: این گروه هفتاد هزار نفرند، پس اتفاق افتاد رأى ما بر اینکه ایشان مردمى هستند که در اسلام بدنیا آمده و همواره عمل به اسلام کردند تا بر دین اسلام از دنیا رفتند، پس من سخن آنها را بپیامبر صلّى اللَّه علیه و آله رسانیدم، پس فرمود: اینطور نیست که شما خیال کردید و لکن ایشان مردمى هستند که دزدى نمى‏کردند و تکبر نمى‏نمودند و فال بد نمى‏زدند و بر پروردگارشان توکّل میکردند.

آن گاه فرمود:

من امید دارم که پیروان من یک چهارم اهل بهشت باشند.

گوید: پس ما گفتیم اللَّه اکبر.

سپس فرمود:

من امیدوارم که یک سوّم اهل بهشت باشند.

پس گفتیم: اللَّه اکبر.

پس از آن فرمود:

که من امید دارم که یک قسم از اهل بهشت باشند، پس آن حضرت تلاوت فرمود «ثُلَّهٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّهٌ مِنَ الْآخِرِینَ»

 

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۴۱ تا ۵۶]

وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ (۴۱) فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ (۴۲) وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ (۴۳) لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ (۴۴) إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ (۴۵)

وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ (۴۶) وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (۴۷) أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ (۴۸) قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ (۴۹) لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (۵۰)

ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ (۵۱) لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (۵۲) فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (۵۳) فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ (۵۴) فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ (۵۵)

هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ (۵۶)

ترجمه آیات:

۴۱- و یاران دست چپ (چه بى ارزش) یاران دست چپند.

۴۲- در بادى سوزان و آبى جوشان.

۴۳- و در سایه‏اى از دود سیاه باشند.

۴۴- نه خنک باشد و نه سود رسان.

۴۵- زیرا که ایشان پیش از این بناز و نعمت تابع شهوات بودند.

۴۶- و بر گناه بزرگ (شرک) اصرار داشتند.

۴۷- و تا بودند میگفتند آیا وقتى بمیریم و خاک و استخوان پوسیده گردیم راستى ما چگونه برانگیخته میشویم.

۴۸- آیا پدران پیشین ما نیز.

۴۹- (اى پیامبر) بگو آرى حتما پیشینیان و آیندگان.

۵۰- بسوى وعده روز معیّن گرد آورده شوند.

۵۱- سپس شما اى گمراهان تکذیب کنندگان.

۵۲- حتما از درختى که زقّوم است خواهید خورد.

۵۳- پس شکمها را از آن پر خواهید کرد.

۵۴- بر بالاى آن زقوم آب جوشان مینوشید.

۵۵- و مانند شتران بس تشنه خواهید نوشید.

۵۶- روز جزا این (خوراک و نوشابه) پیش کش و غذاى شما باشد.

قرائت آیات:

ابن عامر (ء اذا متنا) را بدو همزه قرائت کرده و نیز أ إنّا لمبعوثون را بدو همزه خوانده و بین دو همزه استفهام جمع نکرده مگر در این موضع از قرآن و ما مبناى غیر او از قاریان را یاد کردیم در گذشته و نیز مبنا و روش او را در امثال آن و اهل مدینه و عاصم و حمزه (شرب الهیم) بضمّه شین خوانده و باقى از قرّاء بفتحه آن قرائت کرده‏اند.

دلیل آن:

ابو على گوید: که الف استفهام در قول خدا (ائنّا) ملحق شود یا ملحق نشود (اذا) متعلق خواهد بود بچیزى که دلالت بر آن میکند قول او (أ انا لمبعوثون)آیا نمى‏بینى که (اذا) ظرف زمانست، پس چاره‏اى نیست براى او از فعلى یا معناى فعلى که متعلّق باو شود و جایز نیست که متعلّق بقول او (متنا) باشد براى آنکه آن مضاف الیه است، و مضاف الیه عمل در مضاف نمیکند، و در این موقع جایز نباشد حمل آن بر این فعل و نه بر ما بعد (انّ) از جهتى که عمل نکند ما بعد (انّ) در ما قبل آن چنانچه عمل نکند ما بعد (لا) در ما قبل آن پس همین طور جایز نیست که ما بعد استفهام در ما قبل آن عمل کند و دانستى که آن متعلّق میشود بچیزى که دلالت میکند بر آن قول او (أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ) و این کلمه نحشر یا نبعث و مثل آنهاست از افعالى که دلالت بر آن میکند این کلام.

«و امّا الشرب» پس آن مثل اکل و ضرب است، و الشرب مثل شغل و نکر است، و اما الشراب پس منظور مشروب و نوشیدنى است مثل طحن و مطحون و مانند آن و گاهى شرب جمع شارب میآید مثل راکب و رکب و تاجر و تجر و راجل و رجل.

شرح لغات:

السموم: باد گرمى است که داخل در مسام و سوراخها و منافذ بدن میشود و از آن مأخوذ شده سم و زهرى که داخل در منافذ بدن میشود (و انسان را مسموم میکند).

یحموم: سیاهى شدیدیست که بسبب سوختن بآتش حاصل میشود و آن (یفعول) و گوشت سوخته و چربى و پیه سیاه شده بآتش سوزیست، میگویند:

(حممت الرجل) یعنى چهره و صورتش را چون ذغال سیاه کردم.

و الترف: یعنى ممتنع و ممسک از پرداخت حقوق واجبه براى رفاهیّت و بهتر زیستن.

الحنث: بمعناى عهد شکنى و نقض عهدیست که آن را بسبب سوگندهاى غلیظ مؤکد نموده.

الهیم: شتر تشنه ایست که از آب سیر نمیشود براى بیمارى که باو رسیده و مفرد آن، اهیم، و مؤنّث آن هیماء است.

تفسیر آیات:

سپس خداوند سبحان اصحاب شمال را یاد نموده و گفت:

(وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ) و ایشان کسانى هستند که دست چپ ایشان را گرفته و بسوى جهنّم میکشند، یا ایشان کسانى هستند که پرونده ایشان را بدست چپشان میگیرند، یا ایشان افرادى هستند که حال بدبختى و پریشانى ملازمشان شده است.

(وَ ظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ) ابن عباس و ابى مالک و مجاهد و قتاده گویند: دود سیاهى که خیلى سخت سیاه است.

و بعضى گویند: یحموم کوهیست در جهنّم که اهل آتش از تاریکى آن استغاثه و ناله میکنند سپس این ظل و تاریکى را تعریف نموده و گفت:

(لا بارِدٍ وَ لا کَرِیمٍ) قتاده گوید: یعنى نه منزل خنکى است، و نه منظره و نمایشگاه خوبى است.

و بعضى گویند: نه سایه خنکى است که در پناه آن راحت باشند براى آنکه دود جهنّم است و نه سود و نفعى دارد که مثل آن را بخواهند و اشتهاء کنند؟

و بعضى گویند: هیچ منفعتى در آن بوجهى از وجوه نیست، و عرب هر گاه بخواهد صفت خوبى را از کسى و چیزى نفى کند از آن نفى کرم کند.

فراء گوید: عرب کریم بکسى میگوید که هر صفت مذموم و ناپسندى از او نفى شده و مبراء از هر عیبى باشد و حتّى برى از صفتى باشد که بدان قصد مذمّت شود، مثلا میگوید آن چیز نه چاق است و نه منفعتى دارد، و این منزل نه خانه بزرگى است و نه مسکن خوبى، سپس یاد نموده خداوند سبحان اعمالشان را که موجب آن بدبختى‏هاى ایشان شده پس فرمود:

(إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ) ابن عباس گوید: یعنى ایشان قبل از این در دار دنیا متنعّم بودند و این براى اینست که عذاب مترف سخت‏ترین عذابها است، و بیان نمود خداوند سبحان که نعمتهاى الهى و ثروت آنها را غافل نمود از تنبّه و مشغول نمود ایشان را از عبرت گرفتن و موجب شد که ترک واجبات کنند براى راحتى بدنهایشان.

(وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ‏ الْعَظِیمِ) مجاهد و قتاده گویند: یعنى آنها اصرار میکردند بر گناهان بزرگ، و اصرار اینست که مقیم و مداوم بر آن شده پس نه آن را ترک کنند و نه توبه از آن نمایند.

حسن و ضحاک و ابن زید گویند: حنث عظیم شرک است، یعنى از آن توبه نمیکنند.

شعبى و اصم گویند: که آنها قسم میخوردند که کسى را که مى‏میرد خدا او را مبعوث و زنده نمیکند و بتها شریکهاى خدا هستند.

(وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ) یعنى آنها بودند که میگفتند آیا اگر ما مردم و خاک شدیم و استخوان پوسیده گشتیم آیا ما بر انگیخته میشویم، یعنى آنها انکار بعث و روز قیامت و ثواب و عقاب را مینمایند پس از روى استعباد و انکار آن میگویند، آیا اگر ما که زندگان بودیم مردیم‏ و از زندگى بیرون رفتیم و خاک شدیم، زنده و مبعوث خواهیم شد.

(أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ) یعنى آیا پدران ما هم که قبل از ما مردند انگیخته شده و محشور میگردند راستى این خیلى دور است، و کسى که (أو آباؤنا) بفتح واو خوانده پس الف استفهام را بر (واو) عطف داخل کرده است‏ (قُلْ) اى محمد بگو (إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ) براستى کسانى که از پدران شما و غیر آنان جلوتر بودند و آن کسانى که از زمان شما متأخرند.

(لَمَجْمُوعُونَ إِلى‏ مِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ) خداوند ایشان را جمع میکند و مبعوث مینماید و محشور میکند ایشان را تا وقت روز معلوم نزد او و آن روز قیامت است.

(ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ) سپس راستى شما اى گمراهانى که از راه حق گمراه شدید و از هدایت گذشتید (الْمُکَذِّبُونَ) یعنى اى تکذیب کنندگان یکتایى و وحدانیّت خدا و اخلاص عبادت براى او و رسالت پیامبرش.

(لَآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ) هر آینه از درختى که زقوم است خواهید خورد، پس شکمها را از آن پر خواهید کرد که تفسیرش در سوره و الصافات گذشت.

(فَشارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ) پس بعد از آن آب جوشان مینوشید و چون شجر هم مؤنّث میشود و هم مذکّر براى این فرمود (منها) سپس فرمود (علیه) و همین طور ثمر مؤنث و مذکر میشود.

(فَشارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ) و هیم شتریست که باو بیمارى هیام که تشنگى سخت است رسیده، پس پیوسته آب میخورد تا ترکیده و میمیرد (از ابن عبّاس و عکرمه و قتاده).

ضحاک و ابن عیینه گویند: آن زمین ریگستانیست که بآب سیر نمى‏شود

(هذا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ) نزل امریست که نازل بر صاحبش میشود و مقصود اینست که این طعام و شراب خوراک و نوشابه آنهاست در روز پاداش در جهنّم‏.

قول خداى تعالى:

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۵۷ تا ۷۴]

نَحْنُ خَلَقْناکُمْ فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ (۵۷) أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ (۵۸) أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ (۵۹) نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ (۶۰) عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ (۶۱)

وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ (۶۲) أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ (۶۳) أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ (۶۴) لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ (۶۵) إِنَّا لَمُغْرَمُونَ (۶۶)

بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ (۶۷) أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ (۶۸) أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ (۶۹) لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ (۷۰) أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ (۷۱)

أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ (۷۲) نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَهً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ (۷۳) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۷۴)

 

ترجمه آیات:

۵۷- ما شما را آفریدیم پس چرا باور نمیکنید.

۵۸- آیا آن نطفه‏اى که میریزید دیده‏اید.

۵۹- آیا شما آن را (بشر) آفریده‏اید یا ما آفریدگاریم.

۶۰- ما میان شما مرگ را تقدیر کرده‏ایم و از ما پیشى نمى‏گیرید.

۶۱- از اینکه مانند شما را بجایتان بیاریم و شما را در شکل دیگرى که کیفیّت آن را نمیدانید پدید آوریم.

۶۲- و شما آفرینش نخستین را بیقین دانسته‏اید چرا (توانایى خداى را) بیاد نمیآورید.

۶۳- آیا شما دانه را که کشت میکنید دیده‏اید.

۶۴- آیا شما آن را میرویانید یا ما رویانیده‏ایم.

۶۵- اگر بخواهیم آن را گیاه خشک بگردانیم پس شما پیوسته در شگفتى مانید.

۶۶- و (گوئید) ما زیان زدگانیم.

۶۷- بلکه ما بى بهره‏گانیم.

۶۸- آیا شما آبى را که مى‏آشامید دیده‏اید.

۶۹- آیا شما آن را از ابر فرستاده‏اید یا ما فرو فرستنده‏ایم.

۷۰- اگر میخواستیم آن را تلخ و شور میکردیم، پس چرا سپاس نمیدارید.

۷۱- آیا آتشى که آن را (از درخت سبز) بیرون میآورید دیده‏اید.

۷۲- آیا شما درخت آن را بیافریده‏اید یا ما آن را آفریننده‏ایم.

۷۳- ما آن آتش را یاد آورى (از آتش دوزخ) و بر خوردارى براى مسافران قرار داده‏ایم.

۷۴- پس بنام پروردگار بزرگ خویش تسبیح گوى (و او را به بزرگى یاد کن).

قرائت آیات:

ابن کثیر (نحن قدّرنا) بتخفیف خوانده و دیگران به تشدید قرائت کرده‏اند و ابو بکر (ء انّا لمغرمون) بدو همزه خوانده و باقى از قاریان به یک همزه قرائت کرده‏اند.

دلیل این قرائت:

ابو على گوید: قدرنا به تخفیف در معناى قدّرنا با تشدید است و دلالت میکند بر این قول شاعر:

و مفرهه عنس قدرت لساقها فخرّت کما تتابع الریح با القفل‏

و با نشاط خوشى ولى با سختى دست یافتم بساق پاى او، پس افتاد بر زمین چنانچه باد برگ و شاخ خشک درخت را میاندازد، و مقصود اینست که توانستم ضربتى بر پاى او بزنم، پس زدم و در نتیجه او بر زمین افتاد و مثل آن است در معنى:

فان تعتذر بالمحل من ضروعها على الضیف یجرح فى عراقیها نصلى‏

پس اگر در منزل و بلادش از شیر گوسفندانش بر میهمان مضایقه کند و عذر بخواهد ما بر پى پاى آن با تیرمان جراحت میزنیم، یعنى آن را از پا در مى‏آوریم.

شرح لغات:

امنى: یمنى و منى یمنى بیک معناست و از آنست قرائت ابى سماک-

(تمنون) بفتح تاء و اصل آن از منى و آن تقدیر است.

شاعر گوید:

لا تأمننّ و ان امسیت فى حرم‏ حتّى تلاقى ما یمنى لک المانى‏

البتّه ایمن نباش هر چند که روز را در حرم شام کنى، تا آنکه برخورد کنى چیزى را که موجب تأمین و ایمنى تو باشد و از آنست، منیه و آرزو براى آنکه آن مقدّر است و باندازه تقدیر میآید و میرسد.

حطام: گیاه خشکى است که در هیچ مطعم و غذایى مورد استفاده نمى شود و اصل حطم کسر و شکستن است و حطم السواق بعنف، یعنى بعضى را بر بعض دیگر میشکند، گوید: «قد لفها اللیل بسواق حطم» یعنى شبانه آن شتران را دزدید و برد.

و التفکّه: اصلش تناول و رسیدن به اقسام میوه‏جات است براى خوردن و الفکاهه: مزاح و شوخى کردن است، و از آنست حدیث زید «کان من افکه الناس مع اهله» از مزاح‏ترین مردم بود با عیالش (و رجل فکه) مرد پاک نفس المغرم: آنست که مالش بدون عوض از بین رفته است، و اصل باب لزوم و فعل لازم است.

و غرام: عذاب لازم است، اعشى گوید:

ان یعاقب یکن غراما و ان یعط جزیلا فانّه لا یبالى‏

اگر عقوبت کند عذاب لازم و غرامت است و اگر ببخشد بسیارى را پس او را باکى نیست.

و نار: از نور گرفته شده، حارث گوید:

فتنورت نارها من بعید بخزازى هیهات منک الصّلاء

پس دیدم روشنایى محبوبه‏ام را از راه دورى و لیکن بعید است که من بتوانم خودم را بآن برسانم.

الاورى: ظاهر شدن آتش است بوسیله آتش گیرانه و کبریت، گفته مى شود اورى، یورى، و وریت، بک زنادى یعنى تکلیفم را بسبب تو روشن کردم و گفته میشود (قدح فاورى) کبریت زد، پس روشن شد و آتش گرفت، هر گاه آتش ندهد گفته میشود (قدح فاکبى) کبریت زد و نگرفت و آتش نداد.

المقوى: فرود آمدن با قوا و نیروست در زمینى که کسى در آن نیست، و اقوت الدار یعنى خانه از اهلش خالیست نابغه گوید:

اقوى و اقفر من نعم و غیّرها هوج الریاح بهایى التراب موّار

فرود آمدم در زمینى که خالى از جاندار بود و آن را وزش بادها و شن سیّار دگرگون کرده بود و عتقره گوید:

حییت من طلل تقادم عهده‏ اقوى و اقفر بعد ام الهیثم‏

زنده ماندى تو از آثار بزرگى که خاطره آن گذشت در جایى که بعد از ام- هیثم خالى از هر چیز بود.

تفسیر آیات:

سپس خداوند سبحان بر ایشان درباره بعث احتجاج نموده به قول خودش‏ (نَحْنُ خَلَقْناکُمْ) مقاتل گوید: یعنى ما شما را آفریدیم در حالى که شما چیزى نبودید و این را میدانید شما (فَلَوْ لا تُصَدِّقُونَ) یعنى پس براى چه و چرا باور نمیکنید بروز بعث و قیامت- براى اینکه کسى که قدرت بر ایجاد در اوّل داشته باشد قدرت بر اعاده هم دارد، سپس ایشان را خداى‏ سبحان متنبّه و آگاه نمود بر طریق استدلال بر صحّت آنچه یاد نمود و گفت:

(أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ) یعنى شما میبینید که نطفه و منى را در ارحام- همسرانتان میریزید، پس فرزند میشود.

(أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ) آیا شما خلق بشرى میکنید از آنچه منى میریزید.

(أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ) یا ما آفریننده هستیم پس وقتى که شما و امثال شما قدرت و توان بر این کار را نداشتید بدانید که خداوند سبحان آفریدگار این نطفه است و هر گاه ثابت شد که او قادر و تواناى بر ایجاد فرزند از نطفه است لازم و ثابت است قدرت او بر اعاده بعد از مرگ براى آنکه آن دورتر از این نیست، سپس بیان نمود که او هم چنان که ایجاد کرد اوّل مرتبه آفریده‏ها را پس همین طور هم ایشان را مى‏میراند، پس فرمود:

(نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ) مقاتل گوید: یعنى ترتیب امر بر مقدار است، یعنى ما مرگ را بین بندگان بر مقدار و اندازه‏اى مقرر کردیم چنانچه حکمت و مصلحت اقتضا کند، پس بعضى از ایشان در سنّ کودکى میمیرد و برخى از ایشان در سنین جوانى از دنیا میرود، و بعضى از ایشان هم میان سال، و کهنسال و شکسته شده و فانى میشوند.

ضحاک گوید: یعنى (قدرنا) به اینکه ما تساوى قرار دادیم در مرگ میان مطیع و عاصى و اهل آسمان و اهل زمین.

(وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ) بعضى گویند: که این جمله از تمام ما قبل آنست.

یعنى هیچ یک از شما بر آنچه که ما از مرگ تقدیر کردیم از ما سبقت نگرفته تا بتواند زیاد کند در مقدار زندگیش.

و بعضى گویند: آن اوّل کلامست که ما بعدش بآن متصل شده و معنایش‏ اینست و نیستیم ما از مغلوب شدگان (و ما نحن بمغلوبین).

(عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَکُمْ) یعنى میآوریم ما خلقى مانند شما بدل و عوض از شما و تقدیرش اینست (نبدلکم بامثالکم) تعویض میکنیم شما را بمانند شما پس مفعول اوّل حذف شده و حرف جرّ از مفعول دوّم.

زجاج گوید: یعنى اگر ما اراده کنیم که خلقى غیر از شما بیافرینیم هیچ سابقى نتواند از ما سبقت گیرد و هیچیک هم از ما فوت نشود.

(وَ نُنْشِئَکُمْ فِی ما لا تَعْلَمُونَ) از صورتها یعنى اگر ما قصد کنیم که شما را میمون و خوک قرار دهیم کسى بر ما سبقت نگیرد و این کار هم از ما فوت نشود، تقدیرش اینست: که ما چنانچه عاجز از تغییر احوال شما بعد از خلق شما نیستیم عاجز از احوال شما بعد از مرگتان هم نیستیم.

و بعضى گویند: اراده نموده نشانه و خلقت دوّم را یعنى ایجاد مى‏کنیم ما شما را در چهره‏اى که شما نمیدانید از هیئتهاى مختلفه، پس مؤمن ایجاد مى شود بر بهترین هیئت و قرار میدهیم صورت و چهره کافر را بر زشت‏ترین صورتها.

و بعضى گویند: این مطلب را فقط براى این فرمود که ایشان حال خلقت اوّل را دانسته‏اند که چگونه در شکم مادران بودند ولى نشانه و خلقت دوّم- چنین نیست براى آنکه آن در وقتیست که بندگان آن را نمیدانند.

(وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى‏) یعنى دفعه اوّل از انشاء و ایجاد و آن ابتداء خلق بود هنگامى که شما را از نطفه و بعد علقه و سپس مضغه آفرید.

(فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ) یعنى پس آیا عبرت و اعتبار نمیگیرید و استدلال بر قدرت حق بر خلقت دوّم نمیکنید.

(أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ) آیا پس شما آنچه بذر میفشانید دیدید یعنى آنچه در زمین عمل میکند و در آن بذر میپاشید دیده‏اید.

(أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ) یعنى آیا شما آن را میرویانید و زراعت قرار میدهید یا ما آن را میرویانیم، پس راستى کسى که قدرت بر رویانیدن و زراعت دارد از دانه گندم کوچکى آن را حبّه و دانه‏هاى بسیار نماید قادر است بر اعاده خلق بر آنچه را که بر آن بودند.

از پیامبر (ص) روایت شده که فرمودند: نگوید البتّه یکى از شما که من زراعت کردم، بلکه بگوید بذر افشاندم و کشت کردم.

(لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ) یعنى اگر ما میخواستیم قرار میدادیم این کشت و بذر شما را (حُطاماً) یعنى گیاهى که نه در طعام بکار رود و نه در غذا.

عطاء گوید: یعنى ما آن را آگاه میکردیم که حبّه گندم و جو در آن نباشد.

(فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ) عطاء و کلبى و مقاتل گویند: یعنى شما تعجّب مى‏کردید از آنچه بر شما نازل شده در زراعتتان.

عکرمه و قتاده و حسن گویند: یعنى شما پشیمان شده و افسوس میخوردید بر آنچه که خرج نمودید درباره آن و اصل آن از تفکّه و مزاح کردن بحدیث و آن شوخى کردن بآنست، پس مثل آنکه گوید: پیوسته شما ابراز پشیمانى مى کردید چنانچه شخص مزاح در حدیث و سخنش مطلبى ابراز میکند که ازاله غصّه و غم نماید.

عکرمه گوید: ملامت و سزنش میکنید یکدیگر را یعنى بعضى از شما برخى دیگر را ملامت و سزنش میکنید بر تفریط و کوتاهى در طاعت خدا.

(إِنَّا لَمُغْرَمُونَ) یعنى میگویند راستى ما زیانکار و خسارت دیده هستیم و مقصود اینست که راستى تمام مال و سرمایه ما و مخارج ما از بین رفت و وقت ما ضایع شد و چیزى حاصل ما نشد.

مجاهد گوید: یعنى راستى ما هر آینه معذّب و از حظ و بهره محروم و محدود شدیم.

و در روایت دیگرى از اوست که راستى هر آینه بسته شما شده.

و در روایت دیگرى راستى ما در شر و بدى افتاده‏ایم.

و قتاده گوید: یعنى ما همه چى را از دست داده‏ایم، و کسى که (ء انّا) بنا بر استفهام قرائت کرده آن را حمل کرده بر اینکه ایشان برخاسته و از روى انکار میگویند آیا راستى ما ضرر کرده‏ایم و کسى که (انّا) بنا بر خبر قرائت کرده آن را حمل کرده بر اینکه ایشان خبر از خودشان میدهند سپس استدراک نموده و میگویند:

(بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ) یعنى ما کم حظ و نصیب و ممنوع از رزق و خیر هستیم سپس خداوند سبحان براى آگاه کردن بدلیل دیگرى فرمود:

(أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ) آیا شما دیدید آبى را که مى‏آشامید، آیا شما آن را از ابر نازل کردید؟

(أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ) یا ما آن را نازل مینمائیم در حالى که آن نعمت و رحمتى است از ما بر شما سپس فرمود:

(لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً) اگر میخواستیم آن را سخت تلخ میگردانیدیم.

و بعضى گویند: یعنى آن را خیلى شور میکردیم.

(فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ) یعنى آیا پس سپاس گذارى نمیکنید بر این نعمت بزرگى که هیچکس جز خدا قادر بر آن نیست، آن گاه تنبیه فرمود بر دلیل دیگرى و گفت:

(أَ فَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ) آیا شما دیده‏اید آتشى را که روشن مى‏کنیدیعنى آن را بیرون میآورید و میگیرانید آن را بسبب کبریت و آتش گیرانه چنانچه از درخت بیرون میآید.

(أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها) آیا شما ایجاد کردید درخت آن را که از آن آتش میجهد، یعنى آیا شما آن درخت را رویانیدید و آفریدید؟

(أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ) یا ما آن را ایجاد میکنیم، پس ممکن نیست که کسى بگوید که او این درخت را بوجود آورده غیر از خداى تعالى و عرب بسبب زند آتش روشن میکند و آن درختیست که بعضى از آن را بر بعض دیگر میزنند، پس از آن جرقه و آتش بیرون مى‏آید و در مثل هم آمده «فى کل شجر نار و استمجد المرخ و العفار» در هر درخت آتش است ولى درخت مرخ و عفار شریف و مشهور شده است.

(نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَهً) عکرمه و مجاهد و قتاده گویند: یعنى ما این آتش را تذکره و یاد آور آتش بزرگ دیگرى قرار دادیم پس هر گاه آن را بیننده‏اى ببیند یاد جهنّم نموده و بخدا پناه برد از آن.

و بعضى گویند: یعنى تذکره‏اى که متذکّر بآن شده و اندیشه درباره آن کند پس بداند راستى کسى که قادر بر آن و بر اخراج آنست از درخت تر و تازه قادر است بر ایجاد جهان دوّم و سراى آخرت.

(وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ) ابن عباس و ضحاک و قتاده گویند: یعنى و ما قرار دادیم آن را توشه و منفعت براى مسافرین، یعنى کسانى که نازل میشوند بر زمین صاف خالى از هر چیز (آب و گیاه و اشیاء دیگر) عکرمه و مجاهد گویند: براى بهره برداران بآن از تمام مردم مسافرین و حاضرین و مقصود اینست که تمام مردم، استضاء بآن میکنند از تاریکى و گرم میشوند از سرما و منتفع میشوند بآن در پختن غذا و نان و بنا بر این مقوّى از اضداد است، پس مقوى کسیست که نیرومند گشته باشداز مال و نعمت و نیز مقوى کسى است که تمام مالش از دستش رفته و بزمین قفر خالى از هر چیز نازل شده باشد، پس معنا اینست:

«وَ مَتاعاً» براى توانگرها و براى مستمندان و چون خداوند سبحان یاد نمود چیزهایى را که دلالت بر وحدانیّت و یکتایى و انعام بر بندگانش مى‏کند گفت:

(فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ) یعنى خداوند تعالى برى و منزّه است از آنچه را که در وصف او میگویند و منزّه و پاک است از آنچه لایق بصفات او نیست و بعضى گویند: یعنى بگو «سبحان ربى العظیم» و در حدیث صحیح از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله آمده که چون این آیه نازل شد، فرمود آن را در- رکوعتان قرار دهید.

 

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۷۵ تا ۸۷]

فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ (۷۵) وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ (۷۶) إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ (۷۷) فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ (۷۸) لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ (۷۹)

تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ (۸۰) أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ (۸۱) وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ (۸۲) فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ (۸۳) وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ (۸۴)

وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ (۸۵) فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ (۸۶) تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۸۷)

ترجمه آیات:

۷۵ بمواضع (یا مغارب) ستارگان سوگند یاد نمیکنم.

۷۶- که جدّا آن قسم سوگندیست که اگر بدانید بس بزرگست.

۷۷- البتّه آن خوانده شده قرآنیست بزرگوار.

۷۸- در کتابى پوشیده (از نظرها که آن لوح محفوظ است).

۷۹- بآن کتاب جز پاک شدگان دست نمى‏زنند.

۸۰- (آن قرآن) از نزد پروردگار جهانیان فرو فرستاده شده است.

۸۱- آیا بدین سخن مسامحه (و تکذیب) میکنید.

۸۲- و شما بهره خود را (از این قرآن) انکار آن را قرار میدهید.

۸۳- پس چرا وقتى که جان بگلو رسد.

۸۴- و شما در آن هنگام (بحال محتضر) مینگرید.

۸۵- و ما از شما به محتضر نزدیکتریم ولى نمى‏بینید.

۸۶- اگر شما زنده نمیشوید و کیفر نمى‏بینید.

۸۷- چرا جان محتضر را باز نمیگردانید، اگر راست مى‏گویید.

قرائت آیات:

اهل کوفه غیر عاصم (موقع النجوم) بدون الف خوانده و دیگران «بمواقع النجوم» بنا بر جمع خوانده‏اند، و بعضى از ایشان از عاصم روایت کرده‏اند انکم تکذبون، بتخفیف و قرائت مشهور (تکذّبون) بتشدید است و در شواذ قرائت حسن و ثقفى (فلا قسم) بدون الف، و قرائت على علیه السلام و ابن عباس و از پیامبر (ص) هم روایت شده، و تجعلون شکرکم.

دلیل این قرءات:

ابو عبیده گوید: (فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ) یعنى پس سوگند میخورم و مواقع آن محل سقوط و غروب آنهاست، و غیر او گوید: آن مواقع قرآن است- هنگامى که بر پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله تدریجا نازل میشد، و امّا جمع در این، و اگر چه مصدر است پس براى اختلاف آنست پس بدرستى که مصادر و سایر اسماء اجناس هر گاه مختلف شد جمعش جایز است و کسى که (بموقع) خوانده و مفرد آورده، پس براى آنست که آن اسم جنس است، و کسى که تکذبون خوانده، پس معنایش را اینگونه نموده «تجعلون رزقکم الذى رزقکموه اللَّه» قرار میدهد رزق- چنانى خود را که خدا بشما روزى نموده در آنجا که گفت‏ (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً) و نازل کردیم از آسمان آب با برکتى را تا آنجا که گفت (رزقا للعباد)[۳] روزى براى بندگان و گفت‏ وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ‏ …. أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ‏[۴] و نازل کرد از آسمان آبى را تا بسبب آن بیرون آورد میوه‏ها و محصولاتى تا روزى براى شما- باشد راستى شما دروغ مى‏گویید که نسبت مى دهید این روزى را بغیر خدا پس مى‏گویید بارید ما را بسبب فلان ستاره، پس این وجه و دلیل تخفیف است، و کسى که (تکذبون) و مشدّد خوانده پس معنا اینست که شما بقرآن تکذیب میکنید براى آنکه خداى تعالى اوست که شما را روزى میدهد این بنا بر چیزیست که درباره قول خداى تعالى (رزقا للعباد) آمده پس شما نسبت مى دهید آن را بغیر خدا، پس این تکذیب شماست بچیزى که در قرآن آمده است و امّا آنچه روایت شده از قول او (و تجعلون شکرکم) پس مقصود اینست که شما مکان شکر سپاسى که براى شما واجب است تکذیب قرار میدهید و گاهى معنا چنین میشود: شکر روزى خود را تکذیب قرار میدهید، پس مضاف حذف شده، و ابن جنى گوید: آن بنا بر تقدیر و تجعلون بدل شکرکم و مثل آنست قول، عجاج:

ربّیته حتّى اذا تعد ذا کان جزائى بالعصا ان اجلدا

او را تربیت نمودم تا آنکه بزرگ شد و توانا گشت پس پاداشم این بود که به عصاى او مضروب شوم یعنى بدل پاداش مرا با عصا داد که بر بدنم زد، و امّا قول او فلا اقسم پس تقدیر آن اینست (لانا اقسم) و آن فعل حال است که دلالت میکند بر اینکه تمام قسمهایى که در قرآنست البتّه آن بنا بر حاضر حال است نه اینکه وعده قسمها باشد مثل قول خدا (وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ‏، وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها) و براى این حمل شده (لا) بر لاء زائده در قول او فلا اقسم بمواقع النجوم و مثل آن‏ (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ) بلى و اگر اراده شود بآن فعل مستقبل هر آینه در آن نون لازم شود پس گفته میشود (لاقسمن).

شرح لغات:

القسم: جمله‏اى از کلام است که بآن خبر تأکید میشود بچیزى که در قسم صواب قرار میدهد نه در خطاء و اشتباه.

العظیم: آنست که اندازه و مقدار غیر آن از آنچه آن میباشد قاصر و کوتاه باشد و آن دو قسم است (۱) بزرگى شخص (۲) بزرگى شأن و مقام.

الکریم: آنست که از شأن و مقام او است که میبخشد خیر فراوان را پس چون از شأن قرآن اینست که خیر بسیار میدهد بدلیل‏هایى که بسوى حق هدایت مى کند کریم است، بنا بر حقیقت معناى کریم نه بنا بر تشبیه بطریق مجاز و کریم در صفات خداى تعالى از صفات ذاتى چنانیست که جایز است که گفته شود در باره آن صفت از لا کریم بوده و ابدا هم کریم است براى آنکه حقیقت ذات لاحدى او ایجاب میکند این را از جهت اینکه کردم او آن کسیست که اعطاء میکند خیر بسیار را پس چون قادر و تواناى بر کرم چنانیست که نمیتواند منع کننده‏اى او را منع کند از عطا و خیر فراوان و صحیح است که گفته شود او پیوسته کریم بوده است.

المدهن: آنست که کارى که در باطن میکند بر خلاف ظاهر او باشد مثل روغن مالى براى آسان بودن این بر او و براى شتاب و سرعت کردن در آن گفته میشود ادهن یدهن و داهن یداهن مثل نافق …

الدین: آن پاداش و مزد است و از آنست قول ایشان کما تدین تدان یعنى چنانچه پاداش دهى پاداش بینى و دین عملیست که بسبب آن مستحق جزاء، و پاداش میشود.

اعراب:

(فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ) عامل در (اذا) محذوف و بر آن دلالت میکند فعل واقع بعد (لو لا) و آن (ترجعونها) در قول او فلو لا ان کنتم غیر مدینین ترجعونها و جواب شرط نیز آن مدلول قول او (فلو لا ترجعونها) است و این (لو لا) براى تخصیص بمعناى (هلا) میباشد و واقع نمیشود بعد از آن مگر فعل و تقدیرش چنین است (فلو لا ترجعونها) اذا بلغت الحلقوم فلو لا ان کنتم پس لو لا را دو مرتبه تکرار کرد براى طول کلام.

تفسیر آیات:

سپس خداوند سبحان تأکید نمود آنچه در پیش یاد نموده بود بقول خودش‏ (فَلا أُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجُومِ) پس سوگند میخورم بمواقع و مواضع ستارگان و لا در اینجا زاید است.

سعید بن جبیر گوید: یعنى پس قسم میخورم و جایز است که (لا) رد باشد بر آنچه کفّار میگویند درباره قرآن که آن سحر و شعر و کهانت است، آن گاه استیناف نمود قسم را و فرمود: اقسم و بعضى گفته‏اند: که لا تأکید و زیاد میکند در قسم پس گفته میشود لا و اللَّه لا افعل، امرؤ القیس شاعر معروف گوید:

لا و ابیک ابنه العامرىّ‏ لا یدّعى القوم أنّى أفرّ

قسم قسم بجان پدر تو اى دختر عامرى که قوم تو ادّعا نمیکند و نمیگوید که من گریزان و فرارى هستم.

و مقصود در این بیت (و ابیک) است که قسم بآن خورده است.

ابى مسلم گوید: که معنى (لا اقسم) اینست یعنى من قسم باین چیزها نمیخورم زیرا که امر آن اشیاء روشن‏تر و مؤکّدتر است از اینکه در آن محتاج به قسم باشم.

مفسّرین در معناى مواقع النجوم اختلاف کرده ‏اند: مجاهد و قتاده گفته ‏اند:

آن محلّ طلوع و غروب ستارگان است.

حسن گوید: آن منکدر شدن و تیره شدن و پراکنده شدن آنست در روز قیامت.

و بعضى گفته‏اند: آنها ستارگانى هستند که اهل جاهلیت هر گاه باران بر آنها میبارید میگفتند باران بر ما بسبب و واسطه فلان ستاره آمد[۵] پس معنى چنین میباشد، پس قسم باین نجوم و ستارگان جاهلیّت نمیخورم.

و از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که مواقع نجوم رجم کردن‏

و راندن آنهاست شیاطین را و مشرکین قسم میخورند بآنها پس خداوند سبحان فرمود: پس من قسم بآن نمیخورم.

ابن عباس گوید: یعنى سوگند نمیخورم بنزول قرآن پس براستى آن بطور قطع تدریجا نازل شده است.

(وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِیمٌ) زجاج و فراء گویند و این دلالت میکند بر- اینکه مقصود از مواقع النجوم نزول قرآن است و ضمیر در «انّه» عود بقسم میکند، و دلالت میکند بر آن قول او (اقسم) و معنى چنین است: قسم بمواقع النجوم هر آینه قسم بزرگیست اگر بدانید، پس بین صفت و موصوف جمله‏اى فاصله شد آن گاه یاد نمود چیزى را که براى او قسم خورده و گفت:

(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ) یعنى براستى آنچه را که ما بر تو تلاوت کردیم هر آینه قرآن کریم است، یعنى عام المنافع و داراى خیر فراوان که به سبب تلاوت آن و عمل بمندرجات آن به پاداش و اجر بزرگى خواهند رسید.

مقاتل گوید: کریم است نزد خداى تعالى خداوند آن را عزیز و بزرگداشته براى آنکه آن کلام خدا است.

و بعضى گویند: کریم است براى آنکه آن سخن پروردگار عزیز و براى آنکه مصون از تغییر و تبدیل و براى آنکه معجزه (باقیه پیامبر (ص) است) و براى آنکه مشتمل بر احکام و مواعظ است و هر بزرگ شریف و عزیزى پس او کریم است.

(فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ) ابن عباس گوید: یعنى مستور و پوشیده از خلق اوست نزد خدا و آن لوح محفوظ است که خدا در آن قرآن را ثابت نگهداشته است.

مجاهد گوید: آن همین مصحف و قرآنیست که در دست ما میباشد.

(لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) ابن عباس گوید: معناى آن در قول اوّل (که‏ لوح محفوظ) است که آن را لمس نمیکند و دست نمیزند مگر فرشتگانى که موصوف به طهارت از گناهان شده‏اند، و در قول دوّم: قول مجاهد که همین قرآن- باشد، یعنى آن را نباید لمس کند مگر پاکان از شرک.

حضرت باقر علیه السلام و طاووس یمانى و عطاء و سالم گویند: مگر پاکان از حدثها و جنابتها و گفتند جایز نیست براى جنب و حائض و محدث (به حدث اصغر) لمس قرآن مجید و این مذهب مالک بن انس و محمّد بن ادریس شافعى است، پس این جمله خبریّه بمعناى نهى است و در نزد ما ضمیر عود بقرآن میکند، پس جایز نیست براى ناپاک لمس نوشته ‏هاى قرآن.

(تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ) یعنى این قرآن نازل شده از نزد خداى تعالى آن چنان خدایى که آفرید بندگان را و تدبیر نمود ایشان را بر آنچه که بر پیامبرش صلّى اللَّه علیه و آله اراده نمود سپس اهل مکّه را خطاب نمود و فرمود:

(أَ فَبِهذَا الْحَدِیثِ) آیا با این قرآنى که شما را حدیث نمودیم و خبر دادیم که در آن حوادث امورست.

(أَنْتُمْ مُدْهِنُونَ) ابن عباس گوید: یعنى تکذیب کننده‏اید.

مجاهد گوید: مسامحه و سهل انگارى میکنید از آنچه را که کفّار بر کفرشان اصرار دارند.

و بعضى گویند: یعنى منافقین هستند بر تصدیق بر پیامبرشان، یعنى میگویند (آمنّا) ایمان آوردیم بآن و مسامحه میکنید در ما بین خودتان و بین مشرکین هر وقت با آنها خلوت کردید، پس گفتید ما با شما هستیم.

مورّج گوید: مدهن کسیست که زبان و جانب خود را نرم و ملایم میکند تا کفر خود را مخفى دارد، و اصل آن هم از دهن است.

(وَ تَجْعَلُونَ رِزْقَکُمْ أَنَّکُمْ تُکَذِّبُونَ) یعنى حظ خودتان را از خیرى که آن مانند رزق شماست تکذیب قرار میدهید.

ابن عبّاس گوید: و قرار میدهید سپاس و شکر رزقتان را تکذیب و دروغ- پنداشتن آن گوید در بعضى از سفرها مردم را عطش سختى رسید پس پیغمبر «ص» دعا نمود پس باران بارید و مردم سیراب شدند پس شنیده شد که مردى میگوید:

فلان ستاره براى ما باران آورد پس این آیه نازل شده. حسن گوید: یعنى قرار میدهید حظ خودتان را از قرآنى که خدا روزى شما نموده تکذیب بآن.

(فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ) یعنى پس آیا وقتى که جان بگلویتان در موقع مرگ رسید (وَ أَنْتُمْ) اى اهل خانه‏ (حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ) یعنى مى‏بینید این حال را و حال آنکه بجایى رسیده که میخواهد جانش بیرون رود.

و بعضى گویند: یعنى نگاه میکنید ولى امکانى نیست براى شما که مرگ را دفع کنید و مالک چیزى در آن لحظه نیستید.

(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ) و ما باو از شما نزدیکتریم بعلم و قدرت.

(وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ) و لکن شما این را نمیبینید و آن را نمیدانید، و بعضى گویند یعنى فرستاده‏هاى ما آنهایى که قبض روح او میکند از شما باو نزدیکترند و لیکن شما فرشته‏هایى که گیرنده روح او هستند نمى‏بینید.

(فَلَوْ لا إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ) پس اگر شما کیفر نمى‏بینید، پس چرا آن را بر نمى‏گردانید، یعنى پس چرا بر نمیگردانید جان کسى را که بر شما عزیز است وقتى که بگلویش رسید و آن را بجاى خود بر گردانید اگر جزا داده بثواب و عقاب نیستید و اگر محاسبه نمیشوید.

و بعضى گویند: (غیر مدینین) یعنى غیر اگر مملوک نیستید.

حسن گوید: یعنى اگر مبعوث نمیشوید، و مقصود اینست که اگر امر چنانست که شما مى‏گویید از اینکه نه قیامت است و نه حساب و نه کیفر است و نه پاداش و نه خدایى که محاسبه کند و کیفر و پاداش دهد، پس چرا ارواح و نفوس را از گلوى تان بر نمى‏گردانید، اگر راست مى‏گویید در گفتارتان، پس هر گاه بر این قدرت نداشتید بدانید که آن از تقدیر مقدر حکیم و تدبیر مدبّر دانا است‏.

 

[سوره الواقعه (۵۶): آیات ۸۸ تا ۹۶]

فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۸۸) فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعِیمٍ (۸۹) وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (۹۰) فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ (۹۱) وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ (۹۲)

فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ (۹۳) وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ (۹۴) إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ (۹۵) فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ (۹۶)

ترجمه آیات:

۸۸- و امّا اگر آن محتضر از مقرّبان باشد.

۸۹- بهره او راحت و روزى خوش (با بوى خوش) و بهشت پر نعمتست.

۹۰- و اگر آن محتضر از یاران دست راست باشد.

۹۱- (باو میگویند) سلام و درود بر تو باد از یاران دست راستیها.

۹۲- و اگر آن محتضر از تکذیب‏کنان گمراه باشد.

۹۳- پس پیش کش او آب جوشان است.

۹۴- و در آوردن اوست در آتش سوزان.

۹۵- براستى این (که درباره این سه گروه گفتیم) آن خبر یقین است،

۹۶- پروردگار بزرگ خویش را تسبیح گوى.

قرائت آیات:

یعقوب فروح بضمّه (راء) خوانده و آن قرائت پیامبر (ص) است و ابن عباس و ابى جعفر باقر علیه السلام و قتاده و حسن و ضحاک و جماعت است و دیگران (فروح) بفتح راء خوانده ‏اند.

دلیل:

ابن جنّى گوید: آن راجع بمعناى روح است، پس مثل آنکه گوید ممسک روح و ممسک آن او روح است و چنانچه مى‏گویى هذا لهواء هو الحیاه این هواء آن زندگیست و هذا السماع هو العیش و هو الروح: و این شنیدن آن عسرت و آن راحت است.

اعراب:

وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ‏، على بن عیسى گوید: کاف خطاب داخل شده است چنانچه داخل میشود در «ناهیک به شرفا» و حسبک به کرما، یعنى طلب بیشترى بر جلالت حالت نکن پس همین طور سلام لک منهم یعنى زیادتر بر درود و سلام ایشان طلب نکن از جهت جلالت و بزرگى منزلت.

ابن جنّى گوید: در کلام تقدیم و تأخیر است و تقدیر اینست: مهما یکن من شی‏ء فسلام لک من اصحاب الیمین ان کان من اصحاب الیمین، و شایسته- نیست که بوده باشد موضع (ان کان) مگر این موضع براى اینکه اگر محلّ آن بعد از فاء باشد هر آینه پهلوى آن قرار گرفت و هر آینه قول او سلام لک، جواب‏ براى او در لفظ خواهد بود نه در معنا، و اگر جواب او در لفظ باشد هر آینه واجب است داخل کردن فاء بر آن، براى آنکه جایز نیست در سعه کلام، ان کان من اصحاب الیمین سلام له، پس چون فاء در آن نبود ثابت شود که آن جواب نیست براى گفته او که اگر در لفظ باشد و وقتى ثابت شد که آن جواب او در لفظ نیست ثابت شود که محلّ (ان کان) بعد از آنست نه قبل از آن.

گوید اگر گفته شود که البتّه فاء جواب داخل نمیشود براى قول او (ان کان) براى خاطر فایى که داخل میشود براى جواب (امّا) براى آنکه داخل نمیشود حرفى بر مثل خودش، حرف دیگر گفته میشود: البتّه داخل نمیشود فایى که براى (امّا) است بر آن براى آنکه آن جواب نیست براى قول او (ان کان) پس اگر جواب، براى او بود هر آینه داخل نشده بود بر آن (على سلام) این فاء در قول او (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ فَسَلامٌ لَکَ) بنا بر اینکه فاء امّا موردش بعد از فایى «است که جواب شرط» است پهلوى آن واقع نمیشود و (امّا) برایش دو مورد از کلام است:

۱- اینکه براى تفصیل جمله باشد مثل قول تو (جاءنی القوم فاما زید فاکرمته و اما عمرو فاهتته) قوم آمد نزد من پس اما زید را من اکرام کردم و امّا عمرو را پس توهین نمودم، و از این قبیل است (امّا) در این آیه.

۲- اینکه مرکب از ان و ما باشد و ما عوض از کان باشد و این مثل قول توست که مى‏گویى اما انت منطلقا انطلقت معک اما تو راهى هستى منهم با تو راهى- خواهم بود، و مقصود اینست اگر تو میروى من هم میروم، پس موضع (ان) نصب است براى آنکه آن مفعول له است، سیبویه گوید:

ابا فراشه امّا انت ذا نفر فانّ قومى لم تأکلهم الضبع‏

اى ابا فراشه اما تو صاحب نفرات هستى پس راستى قوم مرا هم گرگ و درنده‏اى نخورده است.

تفسیر آیات‏

آن گاه یاد نمود خداوند سبحان صفات بندگانش را در نزدیک مرگ و فرمود فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ‏ یعنى پس اگر این مختصرى که جان بگلویش رسیده از مقرّبین نزد خدا و از سابقین است که در اوّل سوره یاد شدند.

(فَرَوْحٌ) یعنى پس براى او روح است، ابن عباس و مجاهد گویند: براى او راحت و آسایش است، یعنى از تکالیف دنیا و سختیهاى آن.

و برخى گفته‏اند: که روحیست که نفس انسانى از آن لذّت میبرد و از آن غم و غصّه را زایل میکند.

(وَ رَیْحانٌ) یعنى روزى در بهشت.

حسن و ابو العالیه و قتاده گویند: آن شاخه ریحان خوش بوى از ریحانهاى بهشت است که در موقع مردن برایش آورده میشود پس آن را مى‏بوید.

و بعضى گویند: که روح رحمت و ریحان هر رتبه و شرافت است.

و بعضى گویند: روح نجات از آتش و ریحان دخول در بهشت جاودان است.

و بعضى گویند: که روح در قبر و ریحان در جنّت و بهشت است.

و بعضى نیز گفته‏اند: که روح در قبر و ریحان در قیامت است‏[۱].

(وَ جَنَّهُ نَعِیمٍ) که داخل آن میشوند (وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ) یعنى: اگر متوفّى از اصحاب الیمین باشد (فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ) یعنى پس تو مى‏بینى در ایشان چیزهایى را که براى ایشان دوست دارى از سلامتى از مکروهات و ناراحتیها و ترس.

قتاده گوید: یعنى پس درود و سلامتى بر تو اى انسانى که از یاران دست راستى از عذاب خدا و سلام فرشتگان خدا بر تو باد.

فراء گوید: فسلام لک انّک من اصحاب الیمین پس انّک حذف شده.

و بعضى گفته‏اند: یعنى پس سلام براى تو از ایشان در بهشت براى آنکه ایشان با تو هستند، و لک بمعناى علیک است.

سؤال: گفته میشود چرا تبرّک بدست راست نمودید؟

جواب: عمل با دست راست میسور و آسان و با دست چپ نوشتن و اعمال دقیقه مشکل و دشوار است.

(وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ) و امّا اگر از تکذیب کنندگان بروز قیامت و پیامبران و آیات خدا باشند (الضَّالِّینَ) گمراهان از هدایت و روندگان از صواب و حق.

(فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ) یعنى پس پیش کسى که از طعام و شراب براى ایشان- آماده شده از آب جوشان جهنم است.

(وَ تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ) یعنى داخل شدن آتش بزرگى چنانچه فرمود:و یضلى سعیرا در قرائت کسى که مشدّد خوانده است.

(إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ) بدرستى که این حالاتى که براى آن سه گروه گفته شد هر آینه آن حق و یقین است، اضافه کرد حق را بیقین و حال آنکه آن دو یکى است، براى تأکید، یعنى این است آن چیزى که تو را خبر دادم بآن از منازل این گروه‏هاى اصناف سه گانه:

۱- مقرّبین ۲- اصحاب الیمین ۳- اصحاب الشمال، آن حق چنان است که شکّى در آن نیست، و یقین آن چیزى است که شبهه‏اى با او نیست.

و بعضى گویند: تقدیر آن اینست حق الامر الیقین، حق امر یقین است.

(فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ) یعنى تنزیه کن خداى سبحان را از هر بدى و شرک و تعظیم کن او را به بهترین ثناء و ستایش بر او.

و بعضى گویند: یعنى تنزیه کن نام مقدّس او را از آنچه لایق باو نیست پس اضافه نکن باو صفت نقص یا عمل زشتى را.

و بعضى گویند: یعنى بگوئید سبحان ربى العظیم و عظیم در صفت خداى تعالى معنایش اینست که هر چیزى سواى او قاصر از اوست پس او قادر توانا و عالم دانا و غنى بى نیازیست که چیزى برابرى با او نمیکند و چیزى بر او مخفى نیست بزرگ است نعمتهاى او و منزّه است اسماء او[۲].

_______________________________________________________________________________________________

پاورقی

[۱] – مترجم گوید: موجب بیمارى جناب عبد اللَّه بن مسعود صحابى- بزرگوار خود عثمان شد و این یکى از مطاعن عثمانست که دانشمندان سنّى و شیعه نقل کرده‏اند که وقتى عثمان تصمیم گرفت قرآن‏ها را جمع و بسوزاند، و فقط قرآن زید بن ثابت اموى را که از فامیل و نزدیکان او بود باقى گذارد، ابن مسعود مذکور را طلبید و قرآن او را خواست، ابن مسعود استنکاف کرد از دادن قرآنش، پس عثمان دستور داد تا پاسداران و عمّال او را بزنند و با خودش با لگد بر شکم و پهلوى او زد تا مبتلا بفتق شده و مریض و بسترى گشت و از دنیا رفت.

پس خون او گردن عثمان است، و این یکى از جنایات اوست.

« مترجم»

[۲] – سوره نوح آیه: ۱۷.

[۱] – سوره شعراء آیه: ۱۴۸ و تمام آن فى جنات نعیم و ذروع و نخل طلعها هضیم.

[۲] – مترجم گوید: این از احادیث متواتره بین فریقین اهل سنّت و امامیّه است و در تواریخ عامّه و خاصّه نقل شده که وقتى معاویه بن ابى سفیان لعنهما اللَّه خواست زیاد بن ابیه لعنه اللَّه را که روزى از عمّال حضرت على علیه السلام بود بسوى خود بکشد، از او دعوت کرد با نامه‏اى که بیا بطرف ما زیرا تو پسر پدر من ابو سفیانى نه فرزند دیگرى و نه فرزند مجهولى، و با پول دادن و رشوه به بعضى از دلّالان فحشاء که شهادت دهند که ابو سفیان با سمیّه ملعونه ما در زیاد آمیزش کرده و نطفه حرام نجس خود را برحم او ریخته و او از ابو سفیان بوجود آمده و در شام باین منظور مجلس بزرگى ترتیب و اعلان کرد که زیاد برادر من است و باین توطئه او را خرید و از حق و ولایت منحرف کرد و امارت کوفه و عراق را بآن ملعون تفویض نمود، و پس از آن حضرت امام حسن( ع) بمعاویه نامه نوشت و با این جمله حدیث جدّ گرامیش، آن ملعون را پاسخ داد: الولد للفراش، و للعاهر الحجر، فرزند متعلّق بزن شرعى است و براى زناکار و زانى جز سنگ- نصیبى نیست.

[۳] – سوره ق آیه ۹ و اصل آیه و تمام آن اینست و نزلنا من السماء ماء مبارکا فانبتنا به جنّات و حبّ الحصید( ۱۰) و النحل باسقات لها قطع نضید-( ۱۱) رزقا للعباد و احیینا به بلده میتا کذلک الخروج

[۴] – سوره بقره آیه ۲۲ و سوره ابراهیم آیه ۳۲.

[۵] – نجوم جاهلیت ۲۸ ستاره بودند بنامهاى زیر:

۱- اشرطان ۲- بطین ۳- نجم ۴- دیران ۵- هقعه ۶- هنعه ۷- ذراع ۸- نشر ۹- الطرف ۱۰- جبهه ۱۱- الخراتان ۱۲- الصرقه ۱۳- الهواء ۱۴- السماک ۱۵- زبانى ۱۶- اکلیل ۱۷- فلب ۱۸- شوله ۱۹- نعائم ۲۰- بلده ۲۱- سعد الذابح ۲۲- سعد بلع ۲۳- سعد السعود ۲۴- سعد الاخیسه ۲۵- فرغ الدلو المقدم ۲۶- فرغ الدلو المتأخر ۲۷- حوت ۲۸- الغفر.

[۱] – احادیث بسیارى از خاندان رسالت علیهم السلام رسیده که شیعیان و دوستان اهل بیت علیهم السلام در قبرشان در روح و ریحانند، و از آنها این چند حدیث است که از تفسیر شریف برهان نقل مى‏نمایم:

۱- گوید ابن بابویه باسنادش از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام از پدر بزرگوارش حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود، هر گاه مؤمنى از دنیا رود هفتاد هزار فرشته او را تا قبرش تشییع کنند، پس وقتى داخل قبرش نمودند منکر و نکیر آمده و او را مینشانند، پس باو میگویند پروردگار تو کیست و دین تو چیست، و پیامبر تو کیست؟

پس میگوید: پروردگار من اللَّه است، و پیامبرم محمّد( ص) است و اسلام دین منست، پس قبر او را وسیع و گشاده میکنند براى او باندازه چشم انداز او و براى او از بهشت طعام میآورند و روح و ریحان داخل قبر او میشود، و این قول خداوند عزّ و جل است، فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ‏  یعنى در قبرش و جنّه نعیم در آخرت، سپس فرمود، هر گاه کافرى بمیرد او را هفتاد هزار فرشته از زبانیه آتش تا قبرش تشییع نموده و او بکسانى که جنازه او را بر داشته‏اند قسم میدهد بطورى که جز آدمیان و جنّیان همه موجودات صداى او را میشنوند و میگویند:

اگر براى من بر گشتى باشد من از مؤمنین میباشم و میگوید: مرا بر گردانید تا شاید من عمل صالحى انجام دهم و جبران کنم آنچه را که ترک کرده‏ام:

ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ‏ پس زبانیه آتش پاسخ او را میدهد کلا انّها کلمه هو قائلها، نه چنین نیست این سخنى است که او در دنیا هم گویا بود و فرشته‏اى آنها را صدا میزند وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ‏ و اگر بر گردانیده شوند هر آینه عود میکنند بهمان اعمالى که نهى شده بودند از آن پس وقتى داخل قبرش شده و مردم او را تنها گذاردند و رفتند منکر و نکیر میآیند در هولناک‏ترین صورتها پس او را گرفته و میگویند: من ربّک و ما دینک و من نبیّک پس زبانش بلکنت افتاده و قادر بر جواب نمیشود پس ضربتى از عذاب خدا بر او میزنند که هر چیزى براى او ناراحت میشود، پس میگویند پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو چه کسى است؟ پس میگوید: نمى دانم، پس میگویند: باو نیکو نیستى، و هدایت نشدى و رستگار نگشتى، سپس دنباله در بى براى او بسوى آتش باز میکنند و بر او آب جوشانى از جهنّم میریزد و این قول خداى عزّ و جل است که میگوید: وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ- فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ‏، یعنى در قبر و تصلیه جحیم، یعنى در آخرت.

۲- و نیز از او باسنادش از حضرت صادق علیه السلام روایت نموده که فرمود این دو آیه درباره اهل ولایت ما و دشمنان ما نازل شده، فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ- الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ، یعنى در قبرش و جنّه نعیم یعنى در آخرت، وَ أَمَّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُکَذِّبِینَ الضَّالِّینَ فَنُزُلٌ مِنْ حَمِیمٍ‏ در قبرش و تصلیه جحیم یعنى در آخرت.

۳- و نیز از او باسنادش از زید بن على بن الحسین علیهم السلام گوید پرسیدم از حضرت باقر علیه السلام از قول خداى عزّ و جل‏ فَأَمَّا إِنْ کانَ مِنَ- الْمُقَرَّبِینَ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّهُ نَعِیمٍ‏ پس فرمود: این آیه درباره امیر المؤمنین و امامان بعد از او علیهم السلام است.

و در عیون اخبار الرضا علیه السلام است که از حال مؤمن در قبرش پرسیدند فرمود: فى روح و ریحان و جنه و نعیم و رضوان، مؤید این مکاشفه‏اى است از مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ مرتضى آشتیانى متوفى ۱۳۶۵ ق که باین نویسنده فرمودند بعد از شهادت مرحوم آیت اللَّه حاج سید محسن صدر العلماء- تهرانى ره او را در خواب دیدم که از حرم حضرت رضا علیه السلام بیرون آمده و بطرف قبرش در دار السیاده میرود پس او را گرفتم با توجّه به اینکه او مرده است و گفتم از وضع و حال خودت بگو اوّل استنکاف کرد و گفت: شیخ مرتضى مرا رها کن بروم گفتم بصاحب این قبر( و اشاره بقبر حضرت رضا علیه السلام کردم) تا نگویى تو را رها نکنم، پس تبسّمى کرد و گفت: فى روح و ریحان و جنه و نعیم و رضوان، گفتم مرا چگونه مى‏بینى گفت تو هم همین طور و هر کس که متمسّک بصاحب این قبر شریف باشد در روح و ریحان خواهد بود، گفتم بگو با این مقام آرزوى دیگرى دارى؟ گفت: آرى، گفتم: چیست؟ گفت: خدا مرا بدنیا بر گرداند تا قضاء حاجت مؤمنین نمایم زیرا در آن عالم هیچ عملى باندازه قضاء حوائج مردم( مورد توجّه نیست.

مخفى نماند که مرحوم صدر العلماء مذکور در اوائل مشروطه در تهران شهید و جنازه‏اش حمل بمشهد و در جوار حضرت ثامن الحجج( ع) مدفون گردید.

گنجینه دانشمندان ج ۴ ص ۴۷۸« مترجم»

[۲] – مناسب دیدم در خاتمه و پایان ترجمه سوره مبارکه واقعه براى دوستان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام کیفیّت ختم سوره مبارکه واقعه را از کتاب بحر الغرائب از علّامه مجلسى علیه الرحمه یاد کنم که هم براى آنان فرج و گشایشى باشد و هم براى این خادم اجر و یاد خیرى در ص ۲۶ کتاب مذکور گوید: مجلسى علیه الرحمه از حضرت سیّد سجّاد علیه السلام نقل کرده( که هر گاه اوّل ماه روز دوشنبه بود شروع بخواندن سوره واقعه کن تا چهارده روز هر روز بعدد روزها یعنى روز اوّل یک مرتبه روز دوّم دو بار تا چهارده روز، و روز چهاردهم ۱۴ بار و در هر روز پنجشنبه هم این دعا را یک مرتبه- بخوان و این عمل و ختم براى توسعه وسعت روزى و آسان شدن کارهاى مشکله و اداء قرضها مکرر تجربه شده و البتّه این را از جهّال و سفیهان کتمان نما و قدر آن را بدان، دعا اینست:

یا واحد یا ماجد یا جواد یا حلیم یا حنّان یا منّان یا کریم اسئلک تحفه من تحفاتک تلمّ بها شعثى و تقضى بها دینى و تصلح بها شأنى برحمتک یا سیّدى اللّهم ان کان رزقى فى السماء فانزله و ان کان فى الارض فاخرجه و ان کان بعیدا فقرّبه و ان کان قریبا فیسره و ان کان قلیلا فکثره و ان کان کثیرا فبارک لى فیه و ارسله على ایدى خیار خلقک و لا تحوجنی الى شرار خلقک و ان لم یکن فکونه بکینونتک و وحدانیّتک اللّهم انقله الى حیث اکون و لا تنقلنى الیه حیث یکون انّک على کلّ شی‏ء قدیر یا رحیم یا غنى صلّ على محمد و آل محمد و تمّم علینا نعمتک و هیئنا کرامتک و البسنا عافیتک.

اى خداى یکتا اى بزرگوار اى بخشنده اى شکیبا اى مهربان اى صاحب منّت و نعمت اى صاحب کرم استدعا میکنم از تو تحفه اى از تحفه‏هایت که بسبب آن پراکندگى من جمع و وام من بوسیله آن اداء و حال من بسبب آن اصلاح شود برحمت تو اى آقاى من.

بار خدایا اگر روزى من در آسمانست آن را فرود آر، و اگر در زمین است آن را بیرون آر، و اگر دور است نزدیک نما و اگر نزدیک است آن را آسان و میسور کن، و اگر اندک است آن را زیاد فرما، و اگر بسیار است پس براى من در آن برکت قرار ده و آن را بدست بهترین مردم بمن برسان و مرا نیازمند به اشرار و مردم بد و پست- نفرما و اگر نیست پس آن را بیکتایى و ذات مقدّس خودت ایجاد فرما، بار خدایا آن را بسوى من حمل فرما هر کجا که باشم و مرا نقل بسوى آن نکن هر کجا که باشد براستى که تو بر هر چیزى توانایى، اى مهربان اى بینیاز درود متصل و دائمى خود را بر محمد و آل محمد قرار بده و نعمتت را بر ما تمام فرما و کرامتت را بر ما آماده و آسان نما و ما را در پوشش عافیت قرار بده.« مترجم»

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۴، ص: ۱۸۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=