الانسان - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الإنسان ۱ الی ۱۰

سوره انسان‏

در مکّه نازل و داراى چهار اسم است ۱- هل اتى ۲- سوره انسان ۳- سوره دهر ۴- سوره ابرار. و مفسّرین اختلاف کرده‏ اند بعضى گفته ‏اند تمام آن مکّى و مجاهد و قتاده گفته ‏اند. تمام آن مدنى حسن و عکرمه و کلبى گفته‏اند مدنى است مگر آیه‏ (وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُوراً) که آن مکیّست.

و برخى گفته ‏اند: که از آیه‏ (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا) تا آخر سوره مکّى که ۸- آیه است و از اوّل سوره تا آیه مذکور که بیست و دو آیه است مدنى است.

عدد آیات این سوره- باتّفاق مفسّرین سى و یک آیه است.

فضیلت این سوره:

ابى بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود هر کس‏ سوره هل اتى را قرائت کند پاداش او بر خداوند بهشت و حریر است.

حضرت امام محمّد باقر (ع) فرمود: هر کس در هر نماز صبح (روز پنجشنبه) یا در صبح پنجشنبه سوره هل اتى را قرائت کند خداوند صد تا حور العین باکره (دست نخورده) و چهار هزار حور العین (دست خورده) باو تزویج نموده و با حضرت محمّد رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله بوده باشد.

توضیح و وجه ارتباط این سوره با سوره قبل:

چون خداوند سبحان سوره قیامت را پایان داد به اینکه دلیل بر صحّت بعث و روز قیامت آفرینش و پیدایش انسانیت از نطفه. این سوره را هم مانند آن شروع نموده و فرمود:

[سوره الإنسان (۷۶): آیات ۱ تا ۱۰]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً (۱)

إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً (۲)

إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً (۳)

إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعِیراً (۴)

إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً (۵)

عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً (۶)

یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً (۷)

وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً (۸)

إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (۹)

إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً (۱۰)

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان:

۱- بطور قطع روزگارى بر آدمى گذشت در حالى که او چیزى یاد کرده شده نبود.

۲- البتّه ما انسان را از نطفه ‏اى بهم آمیخته آفریدیم که او را (بامر و نهى) میآزمائیم پس او را شنوا و بینا گردانیدیم.

۳- بدرستى که ما راه (حقّ و دین مستقیم) را باو نمودیم یا سپاس دارنده یا ناسپاس است.

۴- البتّه ما براى کافران زنجیرهایى و غلهایى و آتشى افروخته آماده کرده ‏ایم.

۵- بى تردید نیکان از خمر و شرابى مینوشند که آمیختگى و طبیعت آن کافور و خنک است (آن را بکافور بهشتى بیامیزند تا خنک و خوشبو و شیرین گردد)

۶- از چشمه ‏اى که بندگان خدا از آن مینوشند آن چشمه را (بهر کجا بخواهند) میرانند راندنى آسان.

۷- نیکوکاران بنذر وفا میکنند و از روزى که بدى آن فاش و آشکار است میترسند.

۸- و طعام را با آنکه آن را دوست میدارند (یا فقط به محبّت و عشق بخدا طعام مخصوص و منحصر خود را) به مستمندى و به یتیمى و اسیرى از- اسیران مشرک میخورانند.

۹- (و بزبان حال یا قال میگویند) شما را فقط براى طلب خشنودى خداى تعالى میخورانیم از شما پاداشى نمیخواهیم و نه سپاس دارى.

۱۰- ما جدّا از پروردگار خویش روزى که (از شدّت وحشت چهره ‏ها) ترش در کمال سختى باشد بیم داریم.

قرائت:

اهل مدینه و ابو بکر از عاصم و کسایى، و سلاسل، را با تنوین و همین طور (قواریرا) و بر تمامى وقف بر الف نموده ‏اند. ابن کثیر و خلف، سلاسل را، بدون تنوین و قواریر را اوّل را با تنوین و قواریرا دوّم را بدون تنوین و بر سلاسل و قواریر دوّم وقف نموده‏ اند بدون الف حمزه و یعقوب در تمامى بدون تنوین و بغیر الف وقف کرده‏ اند. ابو عمرو و ابن عامر و حفص بدون تنوین در سلاسل و قواریر مگر اینکه ایشان وقف بر سلاسل و قواریر اوّل با الف و قواریر دوّم را بدون الف جز اینکه شجاع هم سلاسل را نیز وقف بدون الف مینمود.

دلیل:

ابو على طبرسى (صاحب تفسیر) گوید: آنکه سلاسلا و قواریرا در وصل و وقف صرف کرده دلیلش دو چیز است‏[۱] ابو الحسن اخفش گفته شنیدیم ما از عرب کسى که اینطور صرف میکرد و صرف میکرد تمام چیزهایى که غیر منصرف بود. گوید و این لغت شعراء است زیرا ایشان ناچار شدند به صرف مالا ینصرف در شعر. پس آن را منصرف کردند و زبانشان بر این مطلب جریان یافت. و احتمال دادند این را در شعر بجهت اینکه شعر محتمل زیاد هست چنانچه محتمل نقیصه است. پس احتمال دادند زیادى تنوین را (۲) اینکه این جمع‏ها شباهت به آحاد و واحدها دارد زیرا گفتند صواحبات یوسف (در حالى که فقط زلیخا بوده) پس چون جمع شد جمع آحاد منصرفه قرار دادند در حکم آن. پس آن را صرف کردند.

ابو الحسن اخفش گوید: و بسیارى از عرب موالى را موالیات (۱) و فرزدق شاعر انشاد نموده و گفته:

فاذا الرّجال رأوا یزیدا رأیتهم‏ خضع الرّقاب نواکسى الأبصار

پس هنگامى که بزرگان یزید را دیدند مى‏ بینى تو ایشان را که سرها بزیر افکنده و چشمها را فرو بسته‏ اند پس این (سلاسل و قواریر) مثل جمع نواکس است. و کسى که بدون تنوین و الف قرائت کرده. پس او قرار داده آن را مانند قول خداى تعالى‏ (لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ) و ملحق کردن الف در سلاسل و قواریر نظیر الحاق الف است در قول خدا (الظّنونا، و السّبیلا و الرّسولا) شبیه میشود بالف اطلاق در قوافى شعر از جهت اینکه مانند آن کلام تمام و کامل است.

لغات:

الدّهر: مرور شب و روز و جمعش ادهر و دهور است.

النّطفه: اصلش آب کم و گاهى بر آب زیاد هم اطلاق میشود. امیر المؤمنین على علیه السّلام هنگامى که خوارج را یاد فرمود. گفت کشتارگاه آنها نزدیک نطفه یعنى نهر نهروان است و جمع آن نطاف و نطف است.

شاعر گوید:

و ما النّفس الّا نطفه بقراره‏ اذا لم تکدّر کان صفوا غدیرها

و نیست نفس مگر نطفه ‏اى در جایگاهش که متمایل بکارهاى خیر و صلاح است بطبیعت خودش وقتى که عوارض آن را کدر نکند و هر مولودى به فطرت توحید و پاک متولّد میشود.

مفرد امشاج مشیج است و مشجت هذا بهذا یعنى این را باین مخلوط کردم و اوست ممشوج و مشیج و مفرد ابرار بار و بر است مثل ناصر و انصار.

و الکاس: ظرفیست که در آن شراب باشد.

عمر بن کلثوم گوید:

صددت الکاس عنّا ام عمرو و کان الکاس مجراها الیمینا

ام عمرو (کنیه زینت که مورد نظر شاعر بوده) شراب را از ما دریغ داشت و حال آنکه عادت بر این جاریست که از سمت راست شروع میکنند.

او فى بالعقد: وفا کرد بآن پس وفا نمود لغت اهل حجاز است و وفى لغت تمیم و اهل نجد است.

النّذر: تعهّد بر کار خوبیست که انسانى آن را بر خود واجب میکند نذر ینذر. یعنى نذر کرد و نذر میکند.

عنتره شاعر گوید:

الشاتمى عرضى و لم اشتمها و النّاذرین اذا لم ألقهما دمی‏

آن دو نفر عرض مرا دشنام دادند و حال آنکه من دشنام ندادم آنها را و نذر کننده‏ گانى که میگویند هر آینه اگر ما عنتره را دیدیم البتّه او را خواهیم کشت. شاهد این بیت کلمه النّاذرین. نذر کنندگانست.

المستطیر: یعنى منتشر و پراکنده. اعشى گوید:

فبانت و قد اسأرت فى الفؤاد صدعا على نائها مستطیره‏

پس (آن زن) جدا شد و حال آنکه در دل باقى گذارده بود شکافى که ناله و اندوه از فراق او طولانى و دائمى است شاهد این بیت کلمه مستطیر است القمطیر: بدى شدید و سخت را گویند و قد اقمطر الیوم اقمطرارا، به تحقیق که روز سخت بدى بود سخت بودنى و روز قمطریر و قماطر روزیست که گویا آن روز بهم پیچیده است.

شاعر گوید:

بنى عمّنا هل تذکرون بلاءنا علیکم اذا ما کان یوم قماطر

پسر عموهاى ما قطعا بخاطر دارید حمله و وبلاء ما را بر خودتان در آن هنگامى که روز بسیار سختى بود. شاهد این بیت کلمه قماطر است.

بعضى گفته ‏اند هل در آن بیت بمعناى قد و قطعا است.

شاعر گوید:

ام هل کثیر بلى لم یقض عبرته‏ اثر الاحبّه یوم البین مشکوم،

یعنى آیا بتحقیق پاداش میدهد عاشق گریانى را که بر فراق دوستان خود بسیار گریسته است. شاهد این بیت کلمه هل است که بمعناى قطعا آمده است.

اعراب:

جمله‏ (لَمْ یَکُنْ شَیْئاً) در محلّ رفع است زیرا که آن صفت حین است تقدیرش اینست (لم یکن شیئا مذکورا) و امشاج جایز است صفت براى نطفه و جایز است هم بدل و هم وصف باشد مانند قول ایشان که میگویند برمه اعشار و ثوب اسمال. و (نبتلیه) در محلّ نصب است بنا بر حالیت.

إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً. دو حال هستند از ها در (هدیناه) یعنى راهنمایى کردیم سپاس گذار و ناسپاس را و (عینا) در منصوب بودن او چند وجه است.

(۱) اینکه بدل از کافورا باشد وقتى کافور را اسم عین قرار دادى پس بدل کلّ از کلّ میشود (۲) اینکه بدل از قول خدا (مِنْ کَأْسٍ) یعنى مینوشند از چشمه ‏اى پس «من» که حرف جارّ است حذف و وصل بفعل شده پس او را نصب داده.

(۳) اینکه منصوب باشد بنا بر مدح و تقدیرش اینست یعنى چشمه‏اى که- میآشامند آن را یعنى آب آن را زیرا چشمه نوشیدنى نیست بلکه آب چشمه نوشیدنى است.

شأن نزول:

خاصّه یعنى عموم شیعیان و امامیّه و اهل سنّت روایت کرده‏اند که آیاتى از این سوره. آیه‏ إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ‏ تا آیه‏ (وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً) درباره على علیه السّلام و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام و کنیز آنان (فضّه) نازل شده.

و قصّه طولانى و اجمالش اینست:

ابن عبّاس و مجاهد و ابى صالح روایت کرده ‏اند که حسن و حسین علیهما السّلام مریض و بیمار شدند. پس جدّشان پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله با بزرگان عرب از آنها عیادت کرد و گفتند اى ابو الحسن اى على اگر نذرى براى شفاء فرزندانت نمایى خداوند آنها را شفا دهد. پس نذر کردند اگر خداى سبحان آنها را شفا داد سه روز روزه بگیرند و فاطمه سلام اللَّه علیها همین قسم نذر نمود و خادمه آنها فضّه هم همین طور نذر کرد. پس شفا یافتند در حالى که چیزى موجود نداشتند. پس على علیه السّلام از مردى یهودى سه صاع جو قرض نمود. و بروایتى آن جو را بعنوان دستمزد گرفت که براى او پشمى بریسد و آن جو را آورد نزد فاطمه علیها سلام. پس یک صاع آن را آرد نمود و نان پخت و على علیه السّلام نماز مغرب را در مسجد گذارد (با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله) و بخانه آمد. فاطمه آن نان را نزد او گذارد تا افطارى نماید که مستمندى آمد و اظهار کرد من فقیرم پس آنچه داشتند از ما حضر باو دادند و جز آب چیزى نچشیدند، پس چون روز دوّم شد صاع دوّم را فاطمه (ع) آرد نمود و نان ساخت و در موقع افطار پیش على علیه السّلام نهاد و تا خواستند افطار کنند که یتیمى درب خانه آمد و طعام خواست پس همگى سهام خود را به او دادند و جز آب چیزى نچشیدند. و روز سوّم فاطمه سلام اللَّه علیها ما بقى جو را مهیّا نمود براى افطارشان و چون خواستند میل کنند که اسیرى درب خانه غذا خواست فورا طعام انحصارى خود را باو دادند و جز آب چیزى نچشیدند پس چون روز چهارم شد که نذرشان را اداء کرده بودند على علیه السّلام با حسن و حسین علیهما السّلام آمد نزد پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و حال آنکه اثر ضعف و ناتوانى در آنها ظاهر بود پس رسول خدا (ص) گریست و جبرئیل. نازل و سوره (هل اتى) را آورد.

و در روایت عطا از ابن عبّاس اینست که على بن ابى طالب علیه السّلام خود را اجیر نمود که یک شب باغ نخل و خرماى آن مرد یهودى را آب یارى کند به مقدار سه صاع جو. پس چون صبح شد اجرت خود را گرفت و یک سوّم آن را آرد نمود و با آن غذایى بنام حریره پخت و چون آماده شده و خواستند افطار کنند که مسکینى آمد. پس آن را باو دادند سپس براى روز دوّم ثلث دیگر را آماده ساختند و چون حاضر شد و خواستند افطار کنند یتیمى آمد و سؤال کرد. پس باو دادند و براى روز سوّم ما بقى را پختند و چون آماده شد اسیرى از مشرکین آمد و سؤال کرد. پس او را خورانیدند و تمام شد نذرشان، و احدى این روایت را در تفسیرش یاد کرده.

على بن ابراهیم (قمّى) گوید که پدرم حدیث کرد از عبد اللَّه بن میمون از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام که نزد فاطمه علیها سلام جویى بود پس آن را عصیده (که قسمى از حریره باشد) ساخت و چون پخته شد و آن را در مقابل آنان گذارد و مسکینى آمد و گفت (رحمکم اللَّه) پس على علیه السّلام بر خاست و ثلث دیگر غذا را باو داد سپس اسیرى آمد و گفت رحمکم اللَّه پس على علیه السّلام ثلث سوّم که باقى غذا بود باو داد و ابدا آن را نچشیدند و خدا آن آیات را نازل فرمود در باره ایشان و این فضیلت جاریست در باره هر مؤمنى که براى خداى عزّ و جل این کار را نماید و این مطلب دلالت دارد که این سوره در مدینه نازل شده است.

ابو حمزه ثمالى در تفسیرش گوید: حدیث کرد مرا ابو عبد اللَّه حسن ابن حسن که این سوره تمامش مدنى است و در شأن على و فاطمه علیهما السّلام نازل شد.

حدیث کرد ما را سیّد ابو الحمد مهدى بن نزار حسینى قاینى گفت خبر داد ما را حاکم ابو القاسم عبید اللَّه پسر عبد اللَّه حسکانى. گفت حدیث کرد مرا ابو نصر مفسّر گفت حدیث کرد مرا عمویم ابو حامد بطور املاء و دیکته، گفت حدیث کرد مرا ابو یوسف یعقوب بن محمّد فزارى مقرى گفت حدیث کرد ما را محمّد بن یزید سلمى گفت حدیث کرد ما را زید بن موسى گفت حدیث کرد ما را عمرو بن هارون از عثمان بن عطاء از ابن عبّاس گفت اوّل چیزى که در مکّه نازل شد سوره (اقراء (۱) باسم ربک) پس از آن سوره (ن و القلم) (۲) سپس مزّمل (۳) آن گاه مدّثر (۴) پس از آن (تبّت) (۵) پس (اذا الشمس کورت) بعد (سبح اسم ربک الاعلى) (۷) بعد و اللیل (۸) اذا یغشى بعد و الفجر (۹) بعد و الضحى (۱۰) بعد ا لم نشرح (۱۱) بعد و العصر (۱۲) بعد و العادیات (۱۳) بعد انا اعطیناک الکوثر (۱۴) بعد الهیکم التکاثر (بعد ا رأیت) (۱۶)- بعد کافرون (۱۷) بعد الم تر کیف (۱۸) بعد قل اعوذ برب الفلق (۱۹) بعد قل اعوذ برب الناس (۲۰) بعد قل هو اللَّه احد (۲۱) بعد و النجم (۲۲) بعد عبس (۲۳) بعد انا انزلناه (۲۴) بعد و الشّمس (۲۵) بعد بروج (۲۶) بعد و التین بعد لایلاف (۲۸) بعد القارعه (۲۹) بعد قیامت (۳۰) بعد الهمزه.

(۳۱) (ویل لکل همزه لمزه) بعد (۳۲) و المرسلات بعد( ۳۳ )ق بعد( ۳۴) لا اقسم بهذ( ۴۰) الفرقان بعد (۴۱) الملائکه بعد( ۴۳)کهیعص بعد( ۴۳) طه بعد( ۴۴) الواقعه بعد (۴۵) الشّعراء بعد (۴۶) النّمل بعد (۴۷) القصص بعد( ۴۸) بنى اسرائیل بعد ۴۹- یونس بعد ۵۰- هود بعد ۵۱- یوسف بعد ۵۲- الحجر بعد ۵۳- انعام بعد ۵۴- و الصّافات بعد ۵۵- لقمان بعد ۵۶- القمر بعد ۵۷- سبا بعد ۵۸- الزّمر بعد ۵۹- حم المؤمن بعد ۶۰- حم السّجده بعد ۶۱- حمعسق بعد ۶۲- زخرف بعد ۶۳- دخان بعد ۶۴- جاثیه بعد ۶۵- احقاف بعد ۶۶- و الذّاریات ۶۷- غاشیه بعد ۶۸- کهف بعد ۶۹- نحل بعد ۷۰- نوح بعد ۷۱- ابراهیم بعد ۷۲- انبیاء بعد ۷۳- مؤمنون بعد ۷۴- الم تنزیل بعد ۷۵- طور بعد ۷۶- الملک بعد ۷۷- الحاقه بعد ۷۸- ذو المعارج بعد ۷۹ عم یتساءلون بعد ۸۰- النّازعات بعد ۸۱- انفطرت بعد ۸۲- انشقت بعد ۸۳- روم بعد ۸۴- عنکبوت بعد ۸۵- مطفّفین و اینها که هشتاد و پنج سوره است در مکّه نازل شد. آن گاه در مدینه نازل شد ۸۶- بقره بعد ۸۷- انفال بعد ۸۸- آل عمران بعد ۸۹- احزاب بعد ۹۰- ممتحنه بعد ۹۱- نساء بعد ۹۲- اذا زلزلت بعد ۹۳- حدید بعد ۹۴ سوره محمّد (ص) بعد ۹۵- رعد بعد ۹۶- سوره الرّحمن بعد ۹۷- سوره هل اتى بعد ۹۸- الطّلاق بعد ۹۹ لم یکن بعد ۱۰۰- حشر بعد ۱۰۱ اذا جاء نصر اللَّه بعد ۱۰۲- النّور بعد ۱۰۳- الحج بعد ۱۰۴- منافقون بعد ۱۰۵- مجادله بعد ۱۰۶- حجرات بعد ۱۰۷ تحریم بعد ۱۰۸- جمعه بعد ۱۰۹- تغابن بعد ۱۱۰- صف بعد ۱۱۱- مائده بعد ۱۱۲ التّوبه پس این بیست و هشت سوره است که در مدینه نازل شد.[۲]

و روایت کرده آن را استاذ احمد زاهد باسنادش از عثمان بن عطاء از پدرش از ابن عبّاس در کتاب ایضاح و در آن ذکر کرده که هر وقت، اوّل سوره ‏اى در مکّه نازل میشد نوشته میشد در مکّه آن گاه خدا آنچه میخواست در مدینه بآن سوره اضافه میفرمود.

و باسنادش از عکرمه و حسن بن ابو الحسن بصرى روایت کرده که اوّل سوره‏اى که در مکّه از قرآن نازل شد بنا بر این ترتیب سوره اقرء باسم ربک و سوره ن و مزّمل تا گفته او که میگوید و آنچه در مدینه نازل شد. ویل للمطففین و بقره و انفال و آل عمران و احزاب و مائده و ممتحنه و نساء و اذا زلزلت و حدید و سوره محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و رعد و رحمن و هل اتى على الانسان، تا آخرش.[۳]

و باسنادش از سعید بن مسیّب از على بن ابى طالب علیه السّلام که گفت پرسیدم از پیامبر از ثواب قرآن پس مرا خبر داد از ثواب سوره سوره ‏هاى قرآن بنا بر آن طوریکه از آسمان نازل شده. و اوّل سوره ‏اى که بر او نازل گردید در مکّه سوره فاتحه الکتاب بود آن گاه اقراء باسم ربک سپس ن تا اینکه گفت و اوّل سوره‏ اى که در مدینه نازل گردید سوره بقره بود پس از آن انفال پس از آن آل عمران پس از آن احزاب، پس از آن ممتحنه، پس از آن نساء، پس از آن اذا زلزلت پس از آن حدید پس از آن سوره محمّد، پس از آن رعد پس از آن سوره الرّحمن، پس از آن هل اتى تا آنجا که گفت. پس این سوره ‏هایى است که در مدینه نازل شده سپس پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله فرمود تمام قرآن یکصد و چهارده سوره است و تمام آیات آن (۶۲۳۶) ششهزار و دویست و سى و شش آیه و تمام حروف قرآن سیصد و بیست یکهزار و دویست و پنجاه حرف (۳۲۱۲۵۰) رغبت نمیکند در فرا گرفتن قرآن مگر سعادتمندها و متعهّد- قرائت آن نمیشود مگر اولیاء خدا.

 

(میگویم) سخن در این زمینه توسعه یافت حتّى نزدیک شد که از اسلوب کتاب خارج شود و چه بسا بما نسبت زیاد سخنى و اطناب بدهند، و لیکن مقصود اینست که بعض اهل تعصّب (و نواصب) طعن زده در این قصّه و گفته این سوره در مکّه نازل شده پس چگونه در باره خاندان رسالت باشد که در مدینه اطعام طعام نموده‏اند و استدلال بمکّى بودن سوره نمود و از روى جرأت بر خداى سبحان و دشمنى با خاندان رسالت گفته این موضوع اطعام و نزول سوره هل اتى در باره آنها ساختگى است و من دوست داشتم که حقّ واضح و آشکار گردد در این مورد و دلیلى در معناى آن وارد و پرده از عداوت و دشمنى این دشمن عنود در ادّعایش بردارم علاوه بر این چنانچه مى‏بینى این مطلب در بر دارد سرور از پنهانى و درهاى نهفته از این علمى که سبب نور آن روشن و بتابش آن روشنایى بیشترى میشود و آن معرفت و شناسایى ترتیب سوره‏هاست در تنزیل و منحصر بودن عدد سوره‏ ها بطور اجمال و تفصیل بار خدایا ما را مدد نما بتأیید خودت و کمک فرما بتوفیقت (فانت الرّجاء و الامل) پس تو آرزو و امید مایى و بر فضل تو است تکیه گاه و توکّل ما.

تفسیر و مقصود:

(هَلْ أَتى‏) یعنى البتّه آمده‏ (عَلَى الْإِنْسانِ) یعنى آیا نیامده بر انسان‏ (حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ) که چیز باشد مگر اینکه‏ (لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً) زجاج گوید: بجهت اینکه او خاک و گل بود تا در آن روح دمیده شد و بنا بر این پس هل در اینجا استفهام و مقصود بآن تقریر است.

جبائى گوید: و آن تقریر است بنا بر لطیف‏ترین وجوه و تقدیرش این است: اى آنکه منکر صانع و قدرت اویى آیا بر تو نگذشته (یا نیامده) حسن و قتاده و سفیان و جبائى گفته ‏اند: زمانهایى که چیز ذکر شدنى نبودى سپس ذکر شدى و هر کس در ذات و باطن خودش میداند که موجودى نبود سپس بوجود آمد. پس در این موضوع اندیشه و فکر کرد میفهمد که براى او صانعى بوده که او را بوجود آورده و خالقى که او را ایجاد و احداث نموده و مقصود به انسان هم آدم علیه السّلام اوّل کسى است که بنام آدم مرسوم گشته.

ابى مسلم گوید: مقصود از این انسان تمام انسانهاست و الف و لام براى جنس است.

و بعضى گفته ‏اند: که گذشت بر آدم علیه السّلام چهل سال که نبود- چیز مذکورى نه در آسمان و نه در زمین بلکه یک جسد و کالبد افتاده از گل بود پیش از آنکه روح در آن دمیده شود.[۴] عطاء از ابن عبّاس روایت کرده که خدا آدم را ایجاد کرد بعد از یکصد و بیست سال.

عیاشى باسنادش از عبد اللَّه بن بکیر از زراره روایت کرده که گفت پرسیدم از حضرت باقر علیه السّلام از سخن خدا (لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً) فرمود چیزى بود ولى یاد شدنى نبود. و نیز باسنادش از سعید حدّاد از حضرت‏ باقر علیه السّلام روایت نموده که گفت مذکور در علم بود ولى در آفریده ‏ها نبود و عبد الاعلى مولى آل سام از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السّلام مثل آن را روایت نموده و از حمران بن اعین روایت کرده که گفت پرسیدم از آن حضرت که فرمود چیز تقدیر شده بود ولى چیزى موجود نبود. و در این دلالت است بر اینکه معدوم معلوم است اگر چه مذکور نباشد و معدوم را هم چیز مینامند. پس وقتى انسان حمل بر جنس انسانى شد پس مقصود اینست که او پیش از ولادتش معلوم نیست و معروف و یاد شده نیست که او کیست و باو چه اراده شده، بلکه‏ معدوم بود سپس در صلب پدرش بوجود آمده پس از آن در رحم مادرش تا وقت ولادتش. و بعضى گفته ‏اند: مقصود از آن علماء و دانشمندان‏اند زیرا آنها یاد نمیشدند پس خداوند سبحان آنها را بعلم در میان خواصّ و عوام مردم حیات و مماتشان مذکور ساخت.[۵] عمر بن خطّاب شنید مردى را که این آیه را قرائت میکرد. پس گفت اى کاش آدمى بر آن حالى که اوّل بود که مذکور نبود باقى بود نمیزائید. و تولید مثل نمیکرد. و فرزندان او مبتلا نمیشدند. سپس خداى سبحان گفت‏ (إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ) یعنى فرزندان آدم علیه السّلام را (مِنْ نُطْفَهٍ) یعنى از آب مرد و زن که از آن فرزند بوجود میآید (أَمْشاجٍ) ابن عبّاس و حسن و عکرمه و مجاهد گفته ‏اند. یعنى مخلوط از آب مرد و آب زن (که در اصطلاح طبّى جدید اسپر میگویند) در رحم پس هر کدام از این دو آب بر دیگرى غالب شود شبیه به او گردد[۶].

قتاده گوید: امشاج بمعنى اطوار است یعنى حالات مختلفه یک وقت بصورت نطفه و بعد بصورت علقه و بعد مضغه و بعد عظام تا اینکه انسانى میشود

(مترجم گوید: در جاى دیگر فرموده) (وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً).

مجاهد و ضحّاک و کلبى گفته‏اند: مقصود اختلاف رنگهاى نطفه است.

پس نطفه مرد سفید و سرخ و نطفه زن سبز و زرد است. پس آن رنگ‏هاى مختلف است. و از ابن عبّاس نیز همین روایت شده است.

حسن گوید: نطفه مخلوط شود بجاى حیض و وقتى زن حامل و آبستن شد دیگر حیض منقطع شود.

ابن مسعود گوید: امشاج آن رگهاى (موئین است) که در نطفه است.

و بعضى گفته‏ اند: امشاج. عبارت از طبیعتهائیست که در انسانست از حرارت و برودت و یبوست و رطوبت. خداوند آنها را در نطفه قرار داده سپس خدا آن را بنیه حیوانى معتدل الاخلاط نمود آن گاه در آن روح حیاتى دمید از آن براى چشم و گوش قرار داد (فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ) و این است سخن او که فرمود: فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً. پس او را شنوا و بینا نمودیم.

قول او (نَبْتَلِیهِ) یعنى او را امتحان و آزمایش میکنیم بآنچه که او را از افعال سخت (چون روزه در تابستان) تکلیف نمائیم تا ظاهر شود اطاعت یا نافرمانى او و او را پاداش دهیم بجهت این اعمال.

فرّاء گوید: یعنى‏ (فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً) او را شنوا و بینا گردانیدیم تا آزمایش کنیم، یعنى او را متعهّد سازیم و امر و نهى باو کنیم. و مقصود اینست که ما باو دادیم آلت شنوایى و بینایى تا متمکّن از شنیدن و دیدن و معرفت تکالیف و وظائف شود.

(إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ) یعنى بیان نمودیم براى او راه را و تعیین کردیم براى او دلیل‏ها را و روشن ساختیم جهت او علّت را تا متمکّن از شناخت حق و باطل شود.

قتاده گوید: آن راه خوب و بد است. و بعضى گفته‏اند سبیل راه شناخت دینیست که بوسیله آن بثواب ابدى میرسند و لازمست هر مکلّف آن را به پیماید و آن دلیلهاى عقلى و شرعیست که شامل تمام مکلّفین است.

(إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً) فرّاء گوید: یعنى اگر سپاس گوید و اگر ناسپاسى نماید بر پاداش و کیفر مجازات رسد زجاج گوید: یعنى اختیار نماید یا سعادت و یا شقاوت را و مقصود اینکه یا بحسن اختیارش شکر و سپاس خدا را اختیار کند و اعتراف بنعمتهاى او نماید. پس بحق برسد و یا اینکه (بسوء اختیارش) نعمتهاى خدا را کفران و انکار کند احسان خدا را پس گمراه از راه صواب، و حقّ شود. پس هر کدام را اختیار نمود پاداش داده شود بجهت آن و این نظیر کلام اوست که میگوید: فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر هر کس بخواهد ایمان آورد و هر کس بخواهد کفران نماید. و در این آیه دلالت است بر اینکه خداوند تمام خلقش را هدایت و راهنمایى کرده براى اینکه لفظ عام است آن گاه بیان فرمود آنچه را که براى کافرها آماده ساخته و گفت‏ (إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ) یعنى مهیّا نمودیم بعنوان پاداش و کیفر کردار کفر و عصیانشان‏ (سَلاسِلَ) یعنى در دوزخ چنانچه در سوره دیگر فرمود (فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً) (وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً) آتش بر افروخته ‏اى که بوسیله آن آنها را عذاب و عقوبت نمائیم در آن آن گاه یاد فرمود آنچه براى سپاس‏گزاران، و مطیعین آماده نموده و گفت:

(إِنَّ الْأَبْرارَ) جمع برو آن کسیست که خدا را اطاعت و کارهاى خوب نماید.

حسن گوید: ایشان کسانى هستند که مورچه ‏اى را اذیت نمیکنند و شرّ و بدى را دوست ندارند.

و بعضى گفته‏ اند: آنها افرادى هستند که حقوق واجبه و مستحبّه را اداء میکنند. و تمام خاندان رسالت علیهم السّلام و موافقین و طرفداران- آنها و بسیارى از مخالفین ایشان اتّفاق کردند که مراد از ابرار على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام است. و آیه مزبور و آیات بعد از آن متعیّن است که در باره آنها نازل شده. و نیز اجماع و اتّفاق کلّ است که ایشان ابرار هستند ولى غیر ایشان مورد خلاف است.[۷] (یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ) یعنى ظرفهایى که پر از شراب بهشتى است‏ (کانَ مِزاجُها) یعنى طبیعت آن‏ (کافُوراً) عطاء و کلبى گویند: آن چشمه ‏اى است‏ در بهشت و فرّاء هم همین را اختیار کرده و دلالت میکند بر این معنى گفته او عینا و آن مانند تفسیریست براى کافور.

مجاهد و مقاتل گفته ‏اند: کافور چیزى است که بوى خوشى دارد یعنى چشمه‏اى که ممزوج و آمیخته با بوى کافور است و مثل کافور دنیا نیست.

قتاده گوید: آمیخته بکافور و سر بسته بمشک خواهد بود. ابن کیسان گوید: یعنى خوشبو بکافور و مشک و زنجبیل است.

(عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ) چشمه‏اى که مینوشند از آن بنده‏گان خدا ابن عبّاس گوید: یعنى اولیاء خدا یعنى این شراب از چشمه‏اى است اولیاء اللَّه مینوشند و اختصاص به عباد اللَّه دارد از جهت تشریف و بزرگداشت آنها فرّاء گوید. نوشیدن آن و نوشیدن از آن در معنى یکیست چنانچه میگویند:

سخن گفتم بسخن خوبى و سخن نیکویى.

عنتره شاعر گوید:

شربت بماء الد حرضین فاصبحت‏ عسرا على طلّا بک ابنه مخزم‏

آشامیدم از آب دحرضین و صبح کردم در حالى که اى دختر مخرم مشکل بود یا بنده‏گان تو کنایه از اینکه روز سختى بود.

و فرّاء گفته:

شربن بماء البحر ثم ترفّعت‏ متى لجج خضر لهنّ نشیج‏

آشامیدند زنها از آب نهر بزرگ یا دریا آن گاه بالا پریدند هنگامى که موج‏هاى متحرّک براى آنها ایجاد صدا و ناله کرده بود.

(یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً) مجاهد گوید: یعنى این چشمه آنها را هر جا که میخواستند از منازل و قصورشان میبرد.

و التّفجیر: شکافتن زمین است بجریان آب گوید: و نهرهاى بهشت جاریست بدون داشتن گودى و شیب پس هر وقت مؤمن اراده میکند، که نهرى جارى سازد خطّى میکشد پس از آن موضع آب میجوشد و بدون زحمت جارى میشود. آن گاه توصیف فرمود: خداى سبحان گروه ابرار را و گفت:

(یُوفُونَ بِالنَّذْرِ) مجاهد و عکرمه گفته ‏اند: یعنى آنان در دنیا به این صفت بودند که وفا بنذر و عهد خود مینمودند و ایفاء بنذر اینست که آنچه نذر کرده براى آن انجام دهد و وقتى نذر طاعت و عبادتى نمود آن را تمام کند و وفاى بآن نماید.

قتاده گوید: یعنى تمام کنند آنچه را که از واجبات خداوند بر آن واجب‏ کرده بود.

(وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً) یعنى میترسند روزى را که شرّ آن فاش و پراکنده و تمام جهات را احاطه کرده و عذاب را شرّ نامیده براى اینکه خیرى در آن براى اهل عقاب نیست گر چه در ذات و حقیقت خود نیکو باشد براى اینکه مستحقّ و شایسته این عذاب بوده است.

و بعضى گفته‏ اند: مراد بشرّ در اینجا موارد هول و ترس روز قیامت، و سختى ‏هاى آنست.

(وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ) یعنى اطعام طعام میکنند با حبى که بر طعام انحصارى خود دارند. یعنى میخورانند طعام موجود و منحصر خود را با نیاز شدیدى که بر آن دارند. خداوند سبحان آنها را توصیف فرموده بایثار و مقدّم داشتن دیگران بر خودشان‏ (وَ یُؤْثِرُونَ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ- خَصاصَهٌ) دیگران را بر خود اختیار میکنند و مقدّم میدارند گر چه اختصاص، به خودشان داشته باشند. ابو سعید خدرى از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله حدیث نموده که فرموده هیچ مسلمانى نیست که مسلمانى را مهمان نمود در گرسنگى و اطعام نماید مگر آنکه خدا او را از میوه‏هاى بهشت اطعام نماید، و نیست مسلمانى که مسلمانى را از برهنگى بپوشاند مگر آنکه خداوند او را از لباسهاى بهشت بپوشاند و کسى که در تشنگى مؤمنى را سیراب کند خدا او را از شربتها و آب‏هاى سر بسته بهشتى سیراب کند.

ابن عبّاس گوید: یطعمون یعنى اطعام طعام میکنند با میل مفرط و محبّتى که بآن دارند و بعضى گفته‏اند هاء حبّه کنایه از خداى تعالى است یعنى اطعام طعام میکنند براى حبّ خدا.[۸]

(مِسْکِیناً) یعنى مستمندى که چیزى براى او نیست. (وَ یَتِیماً) او از اطفالیست که برایش پدرى نیست یعنى مرده است یا کشته شده‏ (وَ أَسِیراً) و قتاده گوید آن کسى است که از بلاد مشرکین گرفته شده باشد. مجاهد، و سعید بن جبیر گفته ‏اند که آن محبوس و زندانى از اهل قبله است. و برخى گفته ‏اند که مراد از اسیر زنست.

(إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ) یعنى براى طلب رضاى خدا خالصا للَّه و خالص از ریاء و طلب پاداش. و آن قول اوست‏ (لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً) ما از شما نه پاداشى میخواهیم و نه سپاسى. شکور مصدر است مانند قعود و جلوس.

سعید بن جبیر و مجاهد گفته ‏اند: آنها این مطلب را بزبان نیاوردند و لکن خداوند سبحان دانست آنچه در دل آنها بود پس ستایش نمود آنها را براى خلوصشان تا اینکه رغبت پیدا کند در انفاق و اطعام خالصانه هر کس که بخواهد و مقصودشان اینست که ما باین اطعام مطالبه تلافى و جبران در این دنیا نمیکنیم و انتظار و توقّع سپاس گویى شما را هم نزد مردم نداریم بلکه ما براى خدا اطعام نموده ‏ایم.

(إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً) یعنى عذاب روزى که‏ (عَبُوساً) یعنى روز سختى که چهره ‏ها در آن گرفته و زشت میشود. آن روز توصیف بعبوس کرده، براى سختى و شدّتى که در آن روز هست و این مانند یوم صائم و لیل قائم است.

ابن عبّاس گوید: کافر در آن روز چنان گرفته و عبوس میشود که جارى میشود از میان دو چشمش عرقى مانند قطران مس آب شده از شدّت حرارت.

(قَمْطَرِیراً) ابى عبیده و مبرّد گویند: یعنى دشوار و سخت. حسن گوید: سبحان اللَّه چه قدر نامش شدید است و آن از اسمش سخت‏تر است قتاده گوید: قمطریر آنست که چهره ‏ها را ترس و پیشانیها و میان دیده‏ها را از شدّت ناراحتى قبض میکند.

______________________________

[۱] کسایى در کتاب اتّحاف و غیر او از کوفیّین گفته‏ اند: که بعضى از اعراب تمام ما لا ینصرف را صرف میکنند مگر افعل التّفضیل و در تمام قرآنها اتّفاق کرده ‏اند بر نوشتن سلاسلا و کانت قواریرا بالف ولى در قواریر من فضّه اختلاف کرده بعضى با الف و برخى بدون الف ثبت کرده‏ اند.( شعرایى)

[۲] مترجم گوید: در این حدیث ذکر سوره فاتحه که سوره حمد( باشد نیست و مسلّما در اصل نسخه بوده و در این چاپها افتاده، و سوره ‏هایى که در مدینه نازل شده در این نسخ ۲۷ سوره است و سوره حمد بنا بر اینکه مدنى باشد ذکر نشده یا از قلم راوى افتاده و یا از صحّاف و بنا بر روایاتى که مصنّف بعد از این حدیث ذکر کرده از سعید بن مسیّب از علىّ بن ابى طالب علیه السّلام سوره فاتحه در مکّه نازل شده.

[۳] مترجم. محمّد- رازى گوید: شأن نزول سوره دهر و آیات- مذکور را در باره خاندان رسالت بیشتر بلکه نزدیک باتّفاق از مفسّرین، و محدّثین اهل سنّت و قاطبه امامیّه نقل کرده و قبول نموده ‏اند و هیچ کس منکر آن نیست مگر کسى که ناصبى باشد مانند سیّد قطب لعنه اللَّه که در تفسیر فى ظلال القرآنش متعرضّ نشده و انکار نموده و در بعضى از موارد هم اهانت و جسارت بساحت مقدّس سیّد الموحّدین امام المتقین و امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه الصّلاه و السّلام نموده و حتّى افتراء و تهمت به آن حضرت زده خدا او را در آتش با موالیانش غاصبین و ظالمین آل محمّد علیهم السّلام محشور فرماید. آمین یا ربّ العالمین. خلاصه از جمله افرادى که مفصّل داستان شأن نزول این سوره را در کتاب شواهد التنزیل نقل کرده عبید اللَّه بن عبد اللَّه معروف بحاکم حسکانى حنفى است که میگوید خبر داد ما را احمد بن ولید بن احمد به اینکه من بر او از اصلش خواندم. گفت خبر داد ما را ابو العبّاس واعظ( و یا) ابو عبد اللَّه، محمّد بن فضل فحوى در بغداد در سال ۳۳۱ در قسمت رصافه بطور املاء گفت خبر داد ما را حسن بن على بن زکریّاى بصرى خبر داد ما را هیثم بن عبد اللَّه رمانى گفت حدیث کرد مرا على بن موسى الرّضا علیه السّلام از پدرش و او از پدرش جعفر بن محمّد او از پدرش محمّد او از پدرش على او از پدرش حسین او از پدرش على بن ابى طالب علیهم السّلام گفت وقتى حسن و حسین مریض شدند رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از آنها عیادت کرد بمن فرمود: اى ابو- الحسن اگر براى خدا نذرى میکردى جهت شفاى فرزندانت امید دارم که خداوند بسبب آن نذر آنها را شفاء دهد. پس من گفتم( علىّ للَّه نذر) بر من است براى خدا نذرى اگر شفاء یافتند دو حبیب من از بیماریشان که سه روز روزه بگیرم. پس فاطمه هم گفت منم نذر کردم اگر فرزندانم از کسالتشان بهبودى یافتند سه روز روزه بگیرم. فضّه خادمه هم گفت منهم نذر کردم اگر آقایان من خوب شدند سه روز روزه بگیرم. پس خداوند لباس عافیت بر آنها پوشیده و شفا یافتند. و آنها در این هنگام صبح کردند که در نزد آنها چیزى از خوراکى نه زیاد و نه کم یافت نمیشد. پس آن روز را روزه گرفتند، و على علیه السّلام آمد بازار نزد شمعون بن حاناى یهودى و از او سه صاع جو قرض گرفت و آورد بخانه نزد فاطمه علیها السّلام و آن حضرت یک صاع آن را آرد کرده و خمیر نمود و پنج نان پخت و علىّ علیه السّلام نماز مغرب را با رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بجا آورد. و داخل منزل شد تا افطار کند و فاطمه علیها سلام نان جو و قدرى نمک نسائیده و آب خالص نزد آن حضرت گذارد، پس وقتى آمدند افطار کنند که مسکین درب منزلشان آمد و گفت السّلام علیکم یا اهل بیت محمّد. مسکین هستم از اولاد مسلمین اطعام کنید مرا خدا شما را از غذاهاى بهشتى اطعام کند. پس على علیه السّلام گفت:

فاطم ذات الرّشد و الیقین‏ یا بنت خیر النّاس، اجمعین‏
اما ترین البأس المسکین‏ جاء الینا جائع حزین‏

(

قد قام بالباب له حنین‏ یشکو الى اللَّه و یستکین‏
کلّ امرء بکسبه رهین‏

اى فاطمه صاحب عقل و یقین. اى دختر بهترین تمام مردم. آیا نمیبینى مسکین بیچاره را که گرسنه و غمگین در خانه ما آمده و ناله میکند و بخدا مینالد و شکایت میکند. هر انسانى در گرو اعمالش میباشد.

پس فاطمه سلام اللَّه علیها در پاسخ آن حضرت گفت:

امرک عندى یا ابن عم طاعه ما بى لئوم و لا ضراعه
اعطیه و لا ندعه ساعه نرجو له الغیاث فى المجاعه
و نلحق الاخیار و الجماعه و ندخل الجنّه بالشّفاعه

پسر عمو جان فرمان شما نزد من مورد اطاعت و مرا هیچ ملامت و ناراحتى نیست. آنچه دارم او را میدهم و یک ساعت هم تأخیر نمى‏اندازم امید داریم براى دادرسى در حال گرسنگى، و ما ملحق میشویم به نیکان، و جماعت پاکان و بشفاعت پیامبر( ص) داخل بهشت میشویم پس دادند بآن سائل نانهاى خود را و خوابیدند آن شب را، و جز آب خالص چیزى نچشیدند و چون صبح شد فاطمه علیها سلام صاع دوّم را آرد و خمیر و پنج قرص نان ساخت و على علیه السّلام نماز مغرب را با پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله خواند و بمنزل آمد که افطار کند پس فاطمه علیها السّلام نان جو و نمک زبر و آب خالص در پیش آن حضرت گذارد و چون همگى نزدیک شدند که تناول کنند یتیمى در خانه آمد و گفت السّلام علیکم یا اهل بیت محمّد. من یتیمى از اولاد مسلمین هستم پدرم در رکاب پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله در روز احد شهید شد مرا طعام دهید خداوند شما را از غذاهاى بهشت اطعام کند. پس تمامى سهام خود را به یتیم دادند و گرسنه خوابیدند و جز آب خالص، چیزى نچشیدند. و چون روز سوّم شد فاطمه صاع سوّم را آرد و خمیر و پنج قرص نان پخت و آن روز هم روزه گرفتند و على علیه السّلام نماز مغرب را با پیغمبر گذارد و داخل منزل شد تا افطار کند و فاطمه آن نانها را با نمک درشت و آب خالص حاضر نمود تا میل کند که اسیرى درب خانه ایستاد و گفت السّلام علیکم یا اهل بیت النبّوه مرا طعام دهید خداوند بشما طعام دهد. پس نانهاى خود را باو دادند و خود گرسنه خوابیدند و جز آب چیزى نچشیدند و چون روز چهارم شد على علیه السّلام و حسن و حسین در حالى که مانند جوجه میلرزیدند، و فاطمه و فضّه با آنها توانایى رفتن نداشتند از ناتوانى و ضعف. پس پیامبر آمده گفت بار خدایا اینها خاندان منند که از گرسنگى بخطر افتادند.

پروردگار من بر ایشان رحم فرما و ایشان را بیامرز. خدایا آنها را حفظ نما و فراموششان مکن. پس جبرئیل نازل شد و گفت اى محمّد خداوند تو را سلام میرساند و میفرماید: دعاء تو را در باره آنها مستجاب کردم، و آنها را سپاس میگویم و از آنها راضى هستم. و بخوان.\i إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً( تا آنجا که گوید\i إِنَّ هذا کانَ لَکُمْ جَزاءً وَ کانَ سَعْیُکُمْ مَشْکُوراً\ ..

[۴] مترجم گوید: کلمه حین مانند ساعت و عین معانى عدیده و اطلاقات متعدّده دارد و در فهمیدن آن دانایان یکسان نیستند و شاهد بر این مصاحبه شگفت انگیز است که ابو الفتوح رازى در تفسیرش ج ۱ ص ۱۳۷ نقل نموده و ما عینا آن را براى دوستان مینگاریم. میگوید مرد عربى در عصر ابو بکر نزد وى آمد و گفت من نذر کرده‏ام که یک( حین) با عیال خود سخن نگویم. اکنون تکلیف من چیست و تا چه مدّتى با وى نباید حرف بزنم. ابو بکر گفت باید تا قیامت با وى حرف نزنى زیرا خداوند در قرآن میفرماید: وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حِینٍ. براى شما در روى زمین قرارگاه و متاع است تا روز قیامت( اعراف-( آیه ۲۴) چون مراد از حین در این آیه قیامت است.

اعرابى از جابر خاست و به نزد عمر بن خطّاب رفت و از او نیز همین سؤال را نمود. عمر گفت تا چهل سال باید با عیالت سخن نگویى. زیرا خداوند در قرآن فرموده:\i( هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً)\E چون این نشان میدهد که حضرت آدم چهل سال بین آب و گل بوده است.

( سوره دهر آیه ۱).

اعرابى سپس به نزد عثمان رفت و همان سؤال کرد. عثمان گفت:

تا یک سال باید از سخن گفتن با عیالت خود دارى کنى، زیرا خداوند در قرآن میفرماید:\i تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها\E( سوره ابراهیم آیه ۲۵) چون میوه درختان در ظرف یک سال حاصل میشود.

اعرابى آن گاه بخدمت( امیر المؤمنین) علیه السّلام شرفیاب شد و سؤال خود را عرضه داشته. حضرت فرمودند چنانچه در شب نذر کرده‏اى باید تا صبح از سخن گفتن با عیالت خود دارى کنى، و هر گاه در روز نذر نموده‏اى باید تا شب از این عمل پرهیز نمایى زیرا خداوند در قرآن فرموده‏\i( فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ)\E( سوره روم آیه ۱۷) پس منزّه است خدا هنگامى که شام میکنید و منزّه است خدا هنگامى که صبح میکنید. اعرابى از این جواب شاد گردید، و در حالى که میگفت‏\i« اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ»\E سوره انعام آیه ۱۲۴- از خدمت حضرت روانه گردید.

[۵] مترجم گوید: حضرت على امیر المؤمنین علیه السّلام اشاره به همین موضوع فرموده در بیانش.

هلک خزّان الاموال و العلماء باقون ما بقى الدّهر اجسادهم مفقوده و اعیانهم فى القلوب موجوده

. توانگران و مال داران- هلاک شوند امّا علماء مادامى که روزگار باقیست آنها هم باقى هستند بدنهاى آنها از دیده‏ها مفقود ولى اعیان و آثار آنها در دلها موجود است.

[۶] یعنى اگر آب مرد زیادتر باشد فرزند شبیه به پدر و یا عصبه پدرى عمو و عمه شود و اگر آب زن فزونى کند فرزند شبیه بمادر و عصبه مادرى، دایى و خاله شود.

[۷] مترجم گوید: مناسب دیدم در اینجا حدیث هشام بن حکم را در فضیلت على علیه السّلام از نظر حضرات اهل سنّت نقل نمایم. شیخ بزرگوار مفید در کتاب اختصاص ص ۹۶ میگوید: احمد بن حسن گفت حدیث کرد براى ما عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنى گفت هارون الرّشید لعنه اللَّه. به جعفر بن یحیى برمکى گفت دوست دارم مناظره اهل کلام را بطورى که مرا نبینند بشنوم که هر چه میخواهند بى‏پرده و تقیّه بآن استدلال کنند پس جعفر دستور داد علماء مناظره در خانه او حاضر شوند و هارون هم در جایى نشست که سخن آنها را مى‏شنید و او را نمى‏دیدند پس جمع شدند و منتظر شدند، تا هشام بن حکم بیاید و هشام وارد شد در حالى که پیراهن کوتاهى بر تن داشت و شلوارى که تا نصف ساق پاى او بود و بهمه سلام کرد و براى جعفر تشخّص و امتیازى قائل نشد. پس یک نفر از آنها گفت چرا على علیه السّلام را بر ابو بکر ترجیح و تفضیل دهید و حال آنکه خداوند میفرماید:( ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا) دوّمى از آن دو نفر که در غار بودند وقتى که برفیقش میگفت محزون مباش خدا با ماست.

هشام گفت بگو آیا حزن و غصّه ابو بکر در این موقع براى رضاى خدا بود یا نه. آن شخص ساکت شد. هشام گفت اگر پندارى براى رضاى خدا بوده پس چرا پیامبر خدا او را منع فرمود\i( لا تَحْزَنْ)\E آیا از اطاعت و رضاى خدا او را نهى فرمود. و اگر گمان کنى که براى خود بود بدون رضاى خدا.

پس چرا افتخار کنى بچیزى که براى رضاى خدا نبوده و البته میدانى که خداوند تبارک و تعالى چه فرموده وقتى گفت‏\i( فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى- الْمُؤْمِنِینَ)\E یعنى( در سوره فتح نزول سکینه بر پیامبر و بر مؤمنین فرمود) ولى در اینجا گفت‏\i( فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ)\E یعنى فقط بر پیامبرش نزول سکینه نمود و بر ابى بکر نکرد چون مؤمن نبود.

۱- و لکن شما خودتان گفته ‏اید و باور دارید و عموم اهل سنّت هم گفتند که بهشت مشتاق چهار نفر است ۱- على ۲- مقداد ۳- عمّار ۴- ابى ذر غفارى. پس مى ‏بینیم که صاحب ما على علیه السّلام داخل در این چهار نفر است و ابو بکر شما نیست. پس صاحب ما بر صاحب شما از این جهت فضیلت و برترى دارد.

۲- شما خودتان گفتید و عموم اهل سنّت هم گفتند و ما هم مى‏گوییم که مدافعین از اسلام( در عهد رسول خدا در جنگ احد) چهار نفرند ۱ على ابى ابى طالب ۲ زبیر بن عوام ۳ ابو دجّانه انصارى ۴ سلمان فارسى پس مى‏بینیم که صاحب ما در این چهار نفر داخل است ولى ابو بکر صاحب شما نیست. پس صاحب ما بر صاحب شما ترجیح و برترى از این جهت دارد.

۳- و شما گفتید و ما هم گفتیم و همه مردم هم گفته ‏اند که قرّاء( اوّلیه) چهار نفرند ۱- على بن ابى طالب( ع) ۲- عبد اللَّه بن مسعود ۳- ابىّ بن کعب ۴- زید بن ثابت. پس مى‏بینیم که صاحب ما در اینها داخل و صاحب شما نیست. پس صاحب ما على علیه السّلام فضیلت بر صاحب شما دارد.

۴- شما گفتید و ما هم گفتیم و همه مردم هم میگویند که مطهّرون و پاکان از آسمان چهار نفرند: ۱- على بن ابى طالب ۲- فاطمه ۳- حسن ۴- حسین علیهم السّلام. پس مى‏بینیم که صاحب ما داخل در این چهار نفر است در این فضیلت ولى صاحب شما ابو بکر نیست. پس ما از این جهت صاحب خود را بر صاحب شما تفضیل و ترجیح دادیم.

۵- شما گفتید و ما هم گفتیم و عامّه مردم هم میگویند\i( إِنَّ الْأَبْرارَ)\E(-( شاهد مترجم از این حدیث این جمله است) چهار نفرند ۱ على بن ابى طالب ۲- فاطمه ۳ حسن ۴ حسین. پس میبینم که صاحب ما داخل است در این گروه ابرار و صاحب شما ابو بکر نیست. پس ما صاحب خود را بر صاحب شما از این جهت فضیلت و برترى میدهیم ۶- شما گفتید، و ما هم مى‏گوییم و عامّه مسلمین هم میگویند، که شهیدان چهار نفرند ۱- علىّ بن ابى طالب ۲- جعفر بن ابى طالب ۳- حمزه بن عبد المطّلب ۴- عبیده بن حارث بن عبد المطّلب. پس میبینم که صاحب ما على داخل در این گروه شهیدانست و صاحب شما ابو بکر نیست. پس ما صاحب خود على علیه السّلام را از این جهت بر صاحب شما تفضیل میدهیم. پس هارون در غضب شد و پرده(- را حرکت داد. جعفر دستور داد فورا مردم خارج شوند چون احساس خطر کرد. پس مردم با بیم و هراس بیرون رفتند و هارون وارد مجلس شد و گفت کى بود این مناظر اى پسر زن بد نام. بخدا تصمیم گرفتم او را بکشم، و بعد بآتش بسوزانم ..

[۸] مترجم گوید: و هذا هو الحق که مراد از ضمیر و هاء حبّه خداى( سبحان باشد. بقرینه آیات بعد إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً. علّامه طباطبائى هم در المیزان این قول را نقل کرده و گفته یطعمون الطّعام حبّا للَّه لا طمعا فى الثّواب. اطعام طعام میکنند براى- محبّت بخدا نه بطمع ثواب و گر چه ایشان این قول را ردّ میکنند براى توضیح و بیان خدا در آیه بعد که میفرماید إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ. میگویم بنا بر مبناى خود ایشان تفسیر آیه به آیه. آیه مذکور تفسیر حبّه را مینماید. یعنى بمحبّت خدا این کار را میکنم. مضافا اینکه ما میدانیم خاندان رسالت اصلا محبّت و علاقه‏اى بدنیا و ما فیها ندارند تا چه رسد بمختصر طعامشان. اگر کسى بگوید چه مى‏گویى در باره این آیه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ. هرگز بمقام نیکویى نخواهید رسید تا اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. خواهیم گفت اوّلا این براى عموم افراد است آنها در سطح بالاتر هستند و ثانیا آنها انفاق میکنند جان خود و از جان عزیزتر خود را که دوست دارند مثلا حضرت حسین علیه السّلام فرزند گرام خویش على اکبر را جلوتر از همه بمیدان شهادت میفرستد.

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=