عبس --ترجمه مجمع البيان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره عبس ۲۴ الی۴۲

[سوره عبس (۸۰): آیات ۲۴ تا ۴۲]

فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ (۲۴)

أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا (۲۵)

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا (۲۶)

فَأَنْبَتْنا فِیها حَبًّا (۲۷)

وَ عِنَباً وَ قَضْباً (۲۸)

وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً (۲۹)

وَ حَدائِقَ غُلْباً (۳۰)

وَ فاکِهَهً وَ أَبًّا (۳۱)

مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ (۳۲)

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّهُ (۳۳)

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ (۳۴)

وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ (۳۵)

وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ (۳۶)

لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ (۳۷)

وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ (۳۸)

ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ (۳۹)

وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ (۴۰)

تَرْهَقُها قَتَرَهٌ (۴۱)

أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ الْفَجَرَهُ (۴۲)

 

 

ترجمه:

۲۴- و باید آدمى بسوى خوراکش بنگرد.

۲۵- راستى ما آب را (از ابر) بریختنى (عبرت انگیز) بریختیم.

۲۶- سپس زمین را بشکافتى (عجیب) بشکافتیم.

۲۷- در آن زمین دانه را برویانیدیم.

۲۸- و انگور و رطب را.

۲۹- و درخت زیتون و خرما را.

۳۰- و باغهاى مشتمل بر درختان (بزرگ و بر هم پیچیده) را.

۳۱- و میوه و چراگاه را.

۳۲- براى بر خوردارى شما و چهار پایان شما.

۳۳- و چون آواز کننده (دمیدن دوّم اسرافیل) بیاید (آدمى هول و شداید بسیار ببیند).

۳۴- روزى که شخص از برادر خویش.

۳۵- و از مادر و پدر خویش.

۳۶- و از همسر خود و از فرزندانش فرار میکند.

۳۷- براى هر کس از ایشان در آن روزگاریست که او را مشغول میدارد.

۳۸- چهره‏هایى که آن روز درخشانست.

۳۹- خندان و شادمانند.

۴۰- و چهره‏هایى که آن روز گردى بر آنها نشسته.

۴۱- تاریکى آن رویها را فراگرفته.

۴۲- اینگروه همان ناگرویدگان و تبه‏کارانند ..

 

 

 

قرائت:

اهل کوفه (انا صببنا) را بفتح قرائت کرده و دیگران بکسر خوانده‏اند و در قرائت شواذ ابن محیص (یعنیه) بعین و فتح یاء خوانده است.

دلیل:

ابو على گوید: کسى که بکسر خوانده تفسیر آن را نظر کردن (بطعامه) گرفته چنانچه براستى قول خداى تعالى‏ (لَهُمْ مَغْفِرَهٌ) تفسیر براى وعده است و کسى که فتح داده. پس گفته است (انّا) پس معنى بنا بر بدل اشتمال است. براى اینکه این چیزها مشتمل بر بودن طعام و حدوث آن است. پس آن از قبیل‏ (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ قِتالٍ فِیهِ)[۱] میپرسند تو را از ماه حرام (بگو) جنگ و جدال در آن و (قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ)[۲] کشته شدند و یا مرگ بر یاران حفره‏هاى آتشى که صاحب شعله و گیرانه بود و قول خدا (وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ)[۳] و فراموش نکرد و یا از یاد نبرد مگر اینکه شیطان او را بفراموشى و غفلت مبتلا کرد. براى اینکه ذکر مشتمل بر مذکور است و معناى‏ إِلى‏ طَعامِهِ‏. الى کون طعامه و حدوثه است و آن مورد اعتبار و معتبر است.

ابن جنّى گوید: قول خدا (یعنیه) بعین قرائت خوبى است امّا البتّه قرائت جماعت محکم‏تر و بهتر است از جهت معنى زیرا گاهى چیزى انسانى را کمک و یارى میکند ولى بینیاز نمیکند او را از غیر آن. آیا نمى‏بینى‏ کسى که هزار درهم دارد و صد درهم از آن را برداشته و بسبب آن کمکى بکار و نیاز خود نمود از بقیّه آن که نهصد درهم است بینیاز نمیشود که آن را بدیگرى بخشد بلکه بآن اهتمام نموده و در حفظ آن میکوشد و امّا هر گاه امر او را از غیر آن کفایت کرده بود قوى‏تر بود. پس بشناس این مطلب را.

 

 

 

لغات:

الحدیقه: باغ محدود را گویند و جمعش حدائق است و از آنست قول ایشان که میگویند: احدق به القوم. وقتى که او را احاطه و دوره کنند.

و الغلب: بمعنى غلاظ است. شجره غلبا. درخت تنومند را گویند فرزدق شاعر گوید:

عوى فاثار اغلب ضیغمیّا فویل ابن المراغه ما استثارا

صداى سگ نمود پس تحریک کرد (جریر) مرا که او را هجو کنم پس واى بر پسر مراغه و آنچه که تحریک نمود[۴] شاهد این بیت کلمه اغلب ضیغمیّا است که بمعناى سخت و تنومند دلاور است.

و الأب: چراگاه از علوفه و گیاه و سایر روئیدنى است که آن را حیوانات و چهار پایان چرا میکنند و گفته میشود آب الى سیفه فاستله. یعنى مبادرت بشمشیرش نموده و آن را از غلاف کشید پس مبادرت آن مانند مبادرت چراگاه است بخروج و بیرون رفتن. اعشى گوید:

صرمت و لم اصرمکم و کصارم‏ اخ قد طوى کشحا و أب لیذهبا

بریدى دوستى را از من و من نه بریدم از شما مانند آن که برادرى را قطع‏ کرد و طومار دوستى را از روى عداوت بست و مبادرت برفتن نمود.

شاهد این بیت کلمه و أب لیذهبا.

و در باره الأب گوید:

جذمنا قیس و نجد دارنا و لنا الابّ بها و المکرع‏

اصل و ریشه ما از قیس است و در شهر نجد است خانه و منزل ما و براى ما در آنجا چراگاه و نخلستانى در کنار آب است.

شاهد این بیت کلمه اب است که بمعناى چراگاه است.

الصّاخه: یعنى صاکه خراشیدن گوش بجهت شدّت صوت آن که کر کننده است.

القتره: دود و از آنست قتار باد سیاه زیرا آن مانند دود است.

 

 

 

اعراب:

فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّهُ: آن عامل در ظرف است (جار و مجرور) در قول خدا (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ) براى هر کدام از ایشان در آن روز شغلیست که او را بى‏ نیاز میگرداند. یعنى ثابت دارد براى هر کدام از ایشان آن شغل را در وقت آمدن صداى دوّم اسرافیل.

 

 

 

تفسیر:

و چون خداوند سبحان باو نمود خلقت پسر آدم را یاد کرد روزى او را براى اینکه عبرت بگیرد (فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ) باید آدمى نگاه به طعامش که میخورد و او را تقویت و نیرو میبخشد از طعامهاى لذیذى که میل او است چگونه خداوند آن را آفریده و براى روزى بنده‏گانش آماده ساخته. و اندیشه و فکر کند چگونه او را متمکّن از بهره بردارى و انتفاع بآن نموده سپس بیان کرد و گفت‏ (أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا) یعنى باران را نازل کردیم نازل کردنى.

 

(ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا) آن گاه شکافتیم زمین را شکافتنى بگیاهها (فَأَنْبَتْنا فِیها) پس رویانیدیم در زمین‏ (حَبًّا) یعنى از جنس حبوباتى که (مانند جو و گندم و برنج و و و ..) تغذیه نموده و ذخیره میکند (وَ عِنَباً) انگور را امتیاز داد براى منافع بسیار آن‏ (وَ قَضْباً) ابن عبّاس و حسن گوید: آن رطبهاى نارسى است از درخت خرما یکى بعد از دیگرى مى‏ افتد و علوفه چهار پایان میگردد.

(وَ زَیْتُوناً) و آن روغنى است که از فشردن زیت بدست میآید (وَ نَخْلًا) جمع نخله است‏ (وَ حَدائِقَ غُلْباً) یعنى باغهاى محدود و محاطى که تنومند و بزرگ دارد. مجاهد گفته است غلبا باغیست که پیچیده بدرختان بزرگ باشد (وَ فاکِهَهً) یعنى سایر میوه‏هاى گوناگون‏ (وَ أَبًّا) یعنى چراگاه و مراتع- چنانى که مردم آن را کشت کرده ‏اند از آنچه را که چارپایان میخورند و بعضى گفته ‏اند: آب و چراگاه براى حیوانات چون میوه‏ها براى انسانهاست.

(مَتاعاً) یعنى منفعت‏ (لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ) معنایش گذشت آن گاه یاد کرد روز قیامت را و فرمود (فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّهُ) ابن عبّاس گوید: یعنى صیحه قیامت باین جهت نامیده شده براى اینکه گوش را میخراشد یعنى چنان بگوشها میرسد که نزدیک میشود آن را کر کند.

و بعضى گفته ‏اند: براى اینکه همه مردم آن را میشنوند. و البتّه حرف تضعیف صاد قلب بیاء شده براى کراهیت و سختى تضعیف. پس گفتند:

اصاخ چنان که گفتند تظنّیت در تظنّنت و تقضى البازى در تقضض.[۵]

سپس خداوند سبحان یاد کرد که در چه وقتى آن صداى گوش خراش و صیحه قیامت میآید. و فرمود: (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ) روزى که آدمى از برادر و مادر و پدر و همسرش‏ (وَ بَنِیهِ) و پسرانش فرار میکند.

یعنى التفات و توجّهى بیکى از اینها براى بزرگى آنچه او در آنست و اشتغال او بخودش نمیکند اگر چه در دنیا اعتنا و توجّه کامل بآنها داشت.

و بعضى گفته‏ اند: از آنها فرار میکند احتیاطا از مطالبه کردن آنها او را بآنچه میان او و آنها از ناراحتیها و سختیها و ستمها که بوده است.

و بعضى گفته‏ اند: براى آگاهى و علم اوست که آنها براى او سودى ندارند و او را بى نیاز بچیزى نمیکنند. و ممکن است او مؤمن باشد و نزدیکان و فامیل او اهل آتش باشند. پس با آنها دشمنى کند و التفات بآنها نمى‏ کند یا از ایشان فرار میکند براى اینکه نبیند بایشان از سختیها چه رسیده.

(لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ) یعنى براى هر انسانى از ایشان امر و گرفتارى بزرگیست که او را از نزدیکانش مشغول و از ایشان او را منصرف میدارد و معناى یغنیه از زیادتى که بر اوست کفایت میکند او را یعنى در آن فضل برترى براى او از غیر او نیست. براى آنچه او در آنست از امرى که او را احاطه نموده و سینه او را پر ساخته پس مانند بینیاز از چیزى در امر خود شده که توجّهى به آن ندارد.

و از عطاء بن یسار از سوده همسر گرامى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت‏ شده که گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود مردم عریان و پا برهنه و ناتوان بر انگیخته میشوند از شدّت حرارت سیلاب عرق بدهن و پرده گوش آنها میرسد. گوید گفتم واى بر ما اى رسول خدا بعضى از ما نظر بدیگرى میکند فرمود: مردم در گرفتارى و شغلى هستند که توجّه باین ندارند و تلاوت فرمود (لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ) سپس خداوند احوال مردم را تقسیم نمود در آن روز و گفت‏ (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ) یعنى چهره‏هایى در آن روز نورانى و درخشان‏ (ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ) خندان و شادمان از خشنودى و خوشحالى بآنچه براى او از ثواب آماده ساخته شده. و از وجوه اراده کرده صاحب چهرها را. (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَهٌ) و چهره‏هایى در آن روز غبار گرفته. یعنى و در هم است براى غصّه ‏اى که دارند.

(تَرْهَقُها) یعنى بالا میرود از آن و میپوشاند آن را (قتره) یعنى سیاهى و تیره‏گى در موقع دیدن آتش.

زید بن اسلم گوید: غبره چیزیست که از آسمان بزمین پائین میآید و قتره آنست که از سمت زمین بطرف آسمان بالا میرود.

(أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَهُ) آن گروه ایشانند کافرهایى در ادیانشان.

(الْفَجَرَهُ) گنهکارانى در افعالشان و خوارج (نهروان) استدلال کرده ‏اند باین بر اینکه کسى که مؤمن نیست ناچار کافر است براى اینکه خداوند سبحان چهره‏ها را بدو گروه تقسیم نموده و تعلّقى هم براى ایشان بآن نیست زیرا خداوند سبحان یاد کرده در اینجا دو قسم چهره‏ها را متقابل و برابر یکدیگر چهره ‏هاى مؤمنین و چهره ‏هاى کفّار و چهره ‏هاى فساق‏ از اهل نماز را یاد نکرد. پس جایز است که براى آنها صفت دیگرى باشد به اینکه بر آنها (غبره) غبارى باشد که تاریکى آن را نپوشانیده باشد یا بر آن زردى یا رنگ دیگرى باشد.[۶]

______________________________

[۱] بقره: ۲۱۷

[۲] سوره بروج: ۴

[۳] کهف: ۶۳

[۴] مراغه اسم و یا لقب مادر جریر شاعر معاصر و رقیب فرزدق است.

[۵] تقضى البازى جزئى از بیت عجاج است که میگوید: دانى جناحیه( من الطور فعمر تقضى البازى( یعنى تقضض البازى) اذا البازى کسر یعنى باز دو بالش را جمع کرد و از کوه طور گذشت فرود آمد باز زیرا باز موقع فرود آمدن بال خود را میشکند و جمع میکند و در جزء اوّل ص ۱۲۷ گذشت ذکر بیت مذکور.

[۶] حاکم حسکانى در شواهد التّنزیل ص ۳۲۴ گوید: خبر داد ما را عقیل بن حسین از على بن الحسین از محمّد بن عبید اللَّه و عمر بن محمّد- جمحى در مکّه گفتند خبر داد ما را على بن عبد العزیز بغوى از ابو نعیم از حماد ابن سلمه از ثابت از انس بن مالک گفت سؤال کردم از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از قول خداى تعالى وجوه یومئذ مسفره فرمود اى انس آن چهره‏ها چهره ما فرزندان عبد المطّلب من و على و حمزه و جعفر و حسن و حسین، و فاطمه هستیم از قبورمان خارج میشویم در حالى که نور چهره‏هاى ما مانند خورشید درخشان در روز قیامت است خداوند تعالى فرمود( وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَهٌ)، یعنى درخشان بنور است در زمین قیامت( ضاحِکَهٌ مُسْتَبْشِرَهٌ) بثواب چنانى که خدا ما را وعده داده.( مترجم) کلینى در کافى و مفید علیهما الرّحمه در اختصاص باسنادشان از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت نموده در قول خداى تعالى-( فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ) یعنى باید بعلمش نگاه کند که از چه کسى فراگرفته.

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶، ص: ۳۱۷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=