ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره تکویر ۱ الی۱۴
سوره کورت
مکى است و بعضى مفسّرین آن را سوره تکویر گفته اند.
آیاتش ۲۹- آیه میباشد.
فضیلت آن:
ابى بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که فرمود هر کس سوره اذا الشّمس کوّرت را قرائت کند خداوند تعالى او را هنگامى که پرونده اعمالش باز میشود از رسوا شدن حفظ میکند.
عبد اللَّه بن عمر گوید: پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله. فرمود: هر کس دوست دارد. در روز قیامت بمن نگاه کند سوره اذا الشّمس کوّرت را بخواند ابو بکر نیز روایت کرده که گفت به پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله عرض کردم
یا رسول اللَّه چه زود پیر شده اى فرمود: سوره هود و واقعه و مرسلات و عم یتساءلون. و اذا الشمس کورت مرا پیر و موى مرا سفید کرد.
و امّا روایتى که از انس بن مالک نقل شده که از او پرسیدند آیا پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله خضاب میکرد. گفت پیرى و موى سفید شأن پیغمبر نبود پس گفته شد اى ابا حمزه آیا پیرى خوب نیست. گفت همه شما پیرى و سفید مویى را مکروه دارید.
پس وجه جمع بین آن حدیث و حدیث انس ممکن است این باشد که مقصود از فرمایش آن حضرت شیّبتنى. اینست که اگر انسانى از چیزى پیر میشد هر آینه از قرائت و خواندن این سورهها میشد.
و روایت شده که چون حضرت على علیه السّلام پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را غسل داد در محاسن آن حضرت چند دانه موى سفید دید.
و چیزى که ظاهر و آشکار نمیشود مگر بعد از تفتیش و تجسّس چیزى نیست (یعنى پیرى که معلوم نشد مگر بعد از تجسّس و دقّت پیرى نیست).
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان سوره عبس را بذکر روز قیامت و اهوال آن- افتتاح فرمود این سوره را نیز بذکر علامات و احوال قیامت شروع و فرمود:
[سوره التکویر (۸۱): آیات ۱ تا ۱۴]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ (۱)
وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ (۲)
وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ (۳)
وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ (۴)
وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ (۵)
وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ (۶)
وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ (۷)
وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ (۸)
بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (۹)
وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ (۱۰)
وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ (۱۱)
وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ (۱۲)
وَ إِذَا الْجَنَّهُ أُزْلِفَتْ (۱۳)
عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ (۱۴)
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان.
۱- آن گاه که خورشید درهم پیچیده شود (بى فروغ گردد).
۲- و آن گاه که ستارگان تیره شوند.
۳- و آن گاه که کوهها (چون ریگ سیّال) رونده شوند.
۴- و آن گاه که اشتران ده ماهه آبستن فرو گذارده شوند.
۵- و آن گاه که جانوران وحشى گرد آورده شوند.
۶- و آن گاه که دریاها آمیخته شوند.
۷- و آن گاه که نفسها جفت کرده شوند.
۸- و آن گاه که از دختر زنده در گور شده پرسیده شود.
۹- بکدام گناه کشته شده است.
۱۰- و آن گاه که نامه ها گشوده شود.
۱۱- و آن گاه که آسمان بر کنده شود.
۱۲- و آن گه که دوزخ افروخته شود.
۱۳- و آن گاه که بهشت نزدیک شود.
۱۴- بداند هر کس آنچه حاضر ساخته است.
قرائت:
ابن کثیر و اهل بصره سجّرت بتخفیف خوانده و دیگران بتشدید قرائت کرده اند. و اهل مدینه و ابن عامر و عاصم و یعقوب و سهل. نشرت بتخفیف خوانده و دیگران بتشدید قرائت کرده اند. و اهل مدینه و ابن عامر و رویس و عاصم غیر یحیى و حماد. سعّرت. بتشدید خوانده و بقیّه بتخفیف قرائت کرده اند.
ابو جعفر. قتّلت بتشدید خوانده و دیگران بتخفیف قرائت کردهاند و از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السّلام روایت شده. و اذا الموؤده سئلت بفتح میم و واو قرائت فرمودهاند. و از ابن عبّاس نیز همین روایت شده است.
و از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده و اذا المودّه سألت
باىّ ذنب قتلت و این قرائت ابن عبّاس و یحیى بن یعمر و مجاهد، و ابى الضّحى و جابر بن یزید است.
دلیل:
ابو على گوید: دلیل (سجرت) بتخفیف قول خدا و البحر المسجور است. و بعضى در باره بحر مسجور گفتهاند که دو قسم است یکى خالى از همه چیز و یکى پر از بحر ممتلى و دریاى پر گفته شاعر است در تعریف و عل
اذا شاء طابع مسجوره ترى حولها النبع و السّاسما
هر گاه خواست ظاهر شود و طلوع کند در حالى که پر باشد از برکت که خواهید دید اطرافش درختان نبع و ساسم فراگرفته است.
شاهد این بیت کلمه مسجوره است که بمعنى پر و ممتلى آمده.
و دلیل تشدید. نشرت قول خدا صحفا منشّره است و دلیل سعرت بتخفیف قول خدا. و کفى بجهنّم سعیرا. پس سعیر بر وزن فعیل بمعناى مفعول است. و البتّه این از باب فعل میآید و دلیل کسى که سجرت، به تخفیف گفته اینست که اسناد فعل بضمیر بسیار است از باب و غفلت الأبواب و دلیل کسى که. نشرت بتخفیف خوانده. در رق منشور است.
و دلیل. سعرت بتشدید. آیه کلّما خبت زدناهم سعیر است پس این دلالت بر کثرت میکند و چیزى بعد از چیزى پس تشدید لازم آن شده است.
و کسى که. و اذا المودّه سألت بفتح سین خوانده. مؤووده موصوف به سؤال و بگفته بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ. میباشد. و ممکن است خداوند این مودّه را کامل نموده در این حال و او را قادر و تواناى بنطق و سخن نموده و گویا نماید. تا اینکه بپرسد بچه گناهى او را زنده بگور کردند و کشتند و تأیید میکند آن را آنچه از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله روایت شده که فرمود مقتولى که بظلم و ستم کشته شده روز قیامت میآید در حالى که از رگهاى گردنش خون میریزد. رنگ آن رنگ خون و بویش بوى مشک است بقاتل و کشنده خود گل آویز و میگوید:
پرودگارا از این به پرس براى چه مرا کشت.
و کسى که قتلت، بتشدید خوانده مقصود. بآن تکرار فعل است.
براى اینکه مقصود از مودّه در اینجا جنس است. پس اراده تکرار جایز است.
و امّا کسى که. المودّه. بفتح میم و واو خواند. پس مقصودش باین رحم و خویشان است. و اینکه از قاطع رحم پرسیده میشود. چرا قطع رحم کردى و صله رحم ننمودى.
ابن عبّاس روایت کرده که حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله فرمود:
مؤدّه و یا مودّه کسیست که در راه دوستى ما اهل بیت کشته شود.
و از حضرت باقر علیه السّلام است که فرمود: یعنى قرابه و خویشان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و کسى که در جهاد کشته شود و در روایت دیگرى فرمود او کسیست که در راه دوستى و ولایت ما کشته و شهید گردد.
شرح لغات:
التکویر: پیچیدن بطریق دورى و دائره اى و از آنست دور عمامه.
کسّرت العمامه على رأسى. عمامه را بر سرم گیرد و مدوّر پیچیدم اکورها کور او کوّرتها تکویر او طعنه فکوّره. آن گاه که آن را بطور جمعى و بسته انداخت و نعوذ باللّه من الحور بعد الکور: یعنى بخدا پناه میبریم از نقصان و کم بودى بعد از زیادى و فراوانى.
الانکدار: منقلب و وارونه شدن چیز است بطرزى که بالاى آن زیر قرار بگیرد. آن چنان که اگر آب بود کدر و تیره میشد. و اصل آن انصیاب است.
عجاج گوید:
«ابصر خربان فضاء فانکدر» «۱»
پرنده قمرى سرابى دید پس بزیر آمده و سر نگون شد.
العشار: جمع عشراء آن شتریست که ده ماهه آبستن باشد و شتر در دوازده ماهگى میزاید.
السجر: اصل آن پر بودن است. لبید شاعر عصر جاهلیت گوید:
فتوسّطا عرض السّرىّ فصدّعا مسجوره متجاورا قلّامها
پس کاروان و شتران در وسط نهر توقّف کردند. پس مزاحم شدند محلّى را که پر بود از گیاه قلام و نى که در کنار هم بودند.
شاهد این بیت کلمه مسجوره است که بمعناى پر آمده. و تنور مسجور تنور پر از آتش است.
الموؤده: از باب وأد یئد وأدا. زیر خاک کرد و زیر خاک میکند و عرب جاهلیّت دختر را زنده زیر خاک و گور مینمود بجهت ترس از تنگدستى.
قتاده گوید: قیس بن عاصم تمیمى خدمت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله شرفیاب شد و گفت من در جاهلیّت هشت دخترم را زنده بگور کردم. پس حضرت فرمود: از براى هر دخترى یک بنده آزاد کن. گفت من صاحب شترم فرمود: پس بهر کس خواهى (از مستمندان) یک نفر شتر اهداء نما. «۱» جبائى گوید: آن را موءوده نامیده اند براى اینکه سنگینى میکند در حالى که آن را بر آن افکنده اند تا بمیرد. و این اشتباه است زیرا موءوده از باب وادیه معتل الفاء و آنکه بمعناى ثقل است از آده یؤده. اثقله سنگین کرد او را و آن معتل العین است. و اگر مأخوذ از آن بود گفته میشد مؤدّه بر وزن معوّده.
از پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله از عزل (منى) پرسیدند فرمود این وأد خفى و کشتن نهانى (نطفه) است. «۲» فرزدق شاعر گوید:
و منّا الّذی منع الوالدات فاحیا الوئید فلم تواد
و بعضى از ما بودند که منع میکرد مادرها را از اینکه بچه سقط کنند. و یا اینکه خود عزل نماید و نطفه را در خارج رحم بریزد. پس زنده میداشت.
نوزاد را و زنده زیر خاک نمیکرد. شاهد این بیت کلمه وئید و لم تواد است که بمعناى زیر خاک شده است.
و گوید:
و منّا الّذی احیا الوئید و غالب و عمرو منّا حاجب و الاقارع «۳»
و بعضى از ما بودند که زنده کردند دختران زنده بگورى را و از ما بود غالب و عمرو و بعضى از ما بودند حاجب و اقارع. شاهد این بیت کلمه وئید است که مقصود همان دختران زنده بگور شده است.
الکشط: بمعناى کندن از شدّت و سختى چسبندگى است و کشط و قشط هر دو یکیست در معنى و در حرف و قرائت عبد اللَّه و اذا السّماء قشطت. «۱» التّسعیر: هیجان و طغیان آتش است تا شعلهور گردد. و از همین باب است. سعر. براى اینکه آن حال براى رفتن و پائین آمدن نرخ است در بازار.
اعراب:
شمس مرفوع بفعل ضمیر و مخفى است و تقدیرش اذا کوّرت الشّمس- کوّرت است و جایز نیست اظهار این فعل براى اینکه ما بعدش تفسیر آن را میکند. و البتّه اختیار باضمار و مخفى داشتن فعل شده براى اینکه در اذا معنى شرط خوابیده و شرط هم مقتضى فعل است. و جواب اذا شرطیه قول خدا عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ است. پس اذا. در محلّ نصب قرار دارد براى اینکه ظرف است براى علمت و بنا بر این جارى میشود امثال این آیه. وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ … و آیات بعد از آن. و جملهاى که آن فعل محذوف است با فاعلش بعد از اذا (اذا انکدرت النجوم …) در محلّ جرّ است بسبب اضافه شدن اذا بآن و تقدیرش اینست. وقت تکویر خورشید (و انکدار نجوم ..) هر کسى میداند که چه کرده است و بآن پاداش داده میشود. بنا بر این در اینجا دوازده آیه است که با کلمه اذا. که ظرفست شروع شد و تمامى اضافه بجملهها شده از آیه إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ تا آیه وَ إِذَا الْجَنَّهُ أُزْلِفَتْ. و عامل در تمام آنها قول خدا آیه علمت نفس ما احضرت است.
تفسیر و مقصود:
خداوند سبحان خبر داد از قیامت و سختیهاى آن و فرمود:
(إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ) ابن عبّاس و ابىّ و مجاهد و قتاده گفته اند: آن گاه که نور روشنایى خورشید تمام و تاریک و نابود شد. و بگفته ابى صالح و ربیع بن خثیم. آن گاه که خورشید افتاد و از بین رفت و بگفته زجاج آن گاه که روشنایى خورشید جمع و پیچیده شد چنانچه عمّامه پیچیده شود. و مقصود اینکه از تکوّر خورشید اینست که نورش جمع و بر چیده تا اینکه مثل آهن پاره تفتیده افتاده شود و نور و حرارتش تمام و خداوند براى بندگانش نور دیگرى ایجاد نماید.
(وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ) مجاهد و قتاده و (خواجه) ربیع خثیم گویند آن گاه که ستارگان فرو ریزند و بهم بخورند. میگویند طائر از هوا منکدر شد.
آن گاه سر نگون گردید.
جبائى گوید: آن گاه که ستارگان از تیرهگى تغییر کنند و قول اوّل بهتر است زیرا در آیه دیگر فرمود:
(وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ) آن گاه که تناثر نجوم شود. ستارگان به هم بریزند. مگر اینکه بگویى اوّل نورش میرود آن گاه بهم میریزند.
(وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ) آن گاه که کوهها از روى زمین روان گردند پس غبار و گرد پراکنده و آب نمایى شوند.
(وَ إِذَا الْعِشارُ) و آن گاه که شتران ده ماهه آبستن. و نیز بعد از آنکه بچه خود را زائیدند. عشار گفته میشوند و آنها گرانقدرترین مال نزد عربند (عُطِّلَتْ) یعنى حمل و بچّه خود را بدون شبان و شتربان رها کنند و بگفته جبائى و محکى از ابن عمرو عشار ابرهاى معطّل هستند، که نمیبارند ازهرى گوید: من در لغت این معنى را از عشار نمیشناسم.
(وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ) آن گاه که حیوانات وحشى جمع میشوند تا قصاص بعضى که بر دیگرى شاخى زده و یا صدمه اى وارد نموده گرفته شود و خداوند سبحان وحوش و حیوانات را در آخرت محشور کند تا اینکه بآنچه استحقاق دارند از عوض بر دردهایى که در دنیا بآنها رسیده برسند و داد بعضى از برخى دیگر گرفته شود پس در آن وقت بآنها خواهد رسید آنچه از عوضها استحقاق دارند.
پس آنکه میگوید: عوض همیشگى است میگوید آن حیوان براى همیشه در نعمت باقى خواهد بود. و آنکه میگوید: مستحقّ عوض میشود. بطور انقطاع.
و بعضى از ایشان گویند: خداوند از باب تفضّل عوض را ادامه دهد بآنها تا اینکه غمّى بانقطاع آن عوض بر معوّض وارد شود. و بعضى از آنها گویند: وقتى خدا آنچه استحقاق داشت از عوضها بآنها داد آنها را خاک گرداند.
(وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ) یعنى آب گوارا و شیرین آنها را بر آب شورش ریخته و آب شورش را بر آب شیرینش آمیخته تا پر شود.
مجاهد و مقاتل و ضحّاک گویند: مقصود اینکه بعضى از دریاها جارى در بعضى دیگر شود تا تمام دریاها یک دریا شود و فاصله از میان آنها بر داشته شود. و بگفته ابن عبّاس بر افروخته شود پس آتشى شعله ور گردد و بگفته حسن و قتاده. خشک شده و آبش تماما بخار و یا بزمین فرو رفته و یک قطره از آنهم نماند. و بگفته جبائى پر از چرک و خون و کثافتى که از بدنهاى اهل آتش در آتش روانست گردد. و اراده کرد بحار جهنّم را زیرا دریاهاى دنیا که تمامى فانى و نابود شده اند.
(وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ) عمر بن خطاب و ابن عبّاس و مجاهد و حسن و قتاده گویند: یعنى آن گاه که هر انسانى نزدیک بشکل و مثل خود میشود و خود را باو میچسباند و از انسان تعبیر بنفس شده و گاهى هم از روح تعبیر به نفس شده. پس مقصود اینست که هر انسانى نزدیک بمثل خودش از اهل آتش و اهل بهشت میگردد. و بگفته عکرمه و شعبى و ابى مسلم. آن گاه که ارواح باجساد نزدیک شده و زنده میشوند و بگفته جبائى آن گاه که فریب خورده به کسى که گوش زده و فریبش داده از انسان یا شیطان نزدیک میشود (تا حق خود را بگیرد) و بگفته عطاء و مقاتل. آن گاه که صالحین از مؤمنان بحور العین، نزدیک شده و با آنها ازدواج میکنند و نفوس کافران با شیطانها نزدیک میشوند.
(وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ) ابن عبّاس گوید: یعنى هنگامى که دخترک کوچک زنده بگور شده سؤال میکند.
در عرب جاهلیت عادت بر این جارى شده بود که چون وقت زایمان زن نزدیک میشد. گودالى حفر میکرد و بالاى آن مى نشست پس اگر دخترى میزائید آن را نگاه میداشت.
شاعر ایشان گوید:
سمّیتها اذ ولدت تموت و القبر صهر ضامن زمیت
آن دختر را وقتى بدنیا آمد (تموت) میمیرى تو نام گذاردم و قبر شوهر ضامن سنگین و با وقاریست.
شاهد این بیت همان عمل سخیف زنده بگور کردن دختران معصوم است. و معناى سئلت گذشت.
(بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ) فرّاء گوید: از دختر زنده بگور شده خواهند پرسید بچه جرم و گناهى کشته شدى و معناى سؤالش توبیخ و سرزنش قاتل اوست.
براى اینکه میگوید من بدون گناه کشته شدم. و این جارى مجراى قول خداى سبحانست بعیسى بن مریم على نبیّنا و آله و علیه السّلام که بر طریق و روش توبیخ و ملامت قومش و اقامه حجّه بر آنها میگوید:
(أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ) آیا تو گفتى به مردم که تو را و مادرت را دو خدا بگیرند از غیر خدا.
ابى مسلم گوید: معناى سئلت. اینست که از قاتل آن مطالبه دلیل و علّت میشود در قتل آن دخترهاى زنده بگور شده و از سبب قتل آنها سؤال میشود پس مثل اینکه گفته شده زنده بگور شدهها از قاتلش مىپرسد چرا و به چه گناهى کشتى، این را و نظیر آن قول خداست انّ العهد کان مسئولا. البتّه از عهد و پیمان پرسیده خواهد شد و بنا بر این در اینجا کشندهگان حقیقته مسئول خواهند بود نه کشته شدگان و مسلّما آنها سؤال کننده از قتلشان هستند.
(وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ) و آن گاه که پرونده اعمالى که فرشتگان در آن از خیر و شرّ صاحبش و اهلش نوشته اند باز میشود تا اینکه اصحابش آن را بخواند و اعمال ظاهر میشود پس بحسب آن پاداش داده شوند.
(وَ إِذَا السَّماءُ کُشِطَتْ) آن گاه که آسمان زایل و از جاى خود نابود شود مانند جلا و پوستى که از تن شتر نابود و کنده میشود سپس خدا آن را مى پیچد و جمع میکند. و بگفته زجاج آن گاه که آسمان کنده میشود چنان که سقف کنده میشود و بگفته دیگرى آن گاه که آسمان از آنچه در آنست کشف و ظاهر میشود و معناى کشط بر داشتن تو است چیزى را از چیزى که پوشیده است چنان که پوست از کوهان شتر برداشته میشود.
(وَ إِذَا الْجَحِیمُ سُعِّرَتْ) و آن گاه که دوزخ بر افروخته و شعله ور میگردد تا اینکه شدّت و تندیش بر تندى افزوده گردد.
و قتاده گوید: بر افروختگى آن غضب و خشم خدا و گناهان بنى آدم است.
(وَ إِذَا الْجَنَّهُ أُزْلِفَتْ) و آن گاه که بهشت نزدیک باهل آن گردد، براى دخول آنان. و بگفته بعضى نزدیک شود بآنچه در آنست از نعمتها. پس مؤمن سرورش زیاد و اهل آتش حدتشان زیاد شود.
(عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ) یعنى آن گاه که این چیزها در قیامت شد در این وقت هر کسى میداند چه عملى حاضر کرده است.
چنانچه میگویند: احمدته و جدته محمودا. ستودم او را و یافتم او را ستوده و پسندیده.
و بعضى گفته اند: میداند در آن وقت چه اعمالى از خیر و شرّ حاضر کرده است. و احضار اعمال مجاز است براى اینکه آن باقى نمیماند. و معنى اینست چیزى از آن نفس کم و نابود نمیشود بلکه تمام اعمالش حاضر خواهد بود و بگفته بعضى مقصود پرونده هاى اعمال است.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۶، ص: ۳۳۲