الانشقاق - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الانشقاق ۱ الی ۲۵

سوره انشقّت‏

انشقاق هم نامیده میشود. در مکّه نازل شده (آیاتش) بیست و سه آیه بصرى و شامى و بیست و پنج آیه از نظر دیگرانست. اختلاف آن در دو آیه است. (۱) کِتابَهُ بِیَمِینِهِ‏ (۲) وَراءَ ظَهْرِهِ‏ هر دو از نظر حجازى و کوفى دو آیه است.

 

 

 

فضیلت آن:

ابى بن کعب از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله. روایت نموده که هر کس سوره انشقّت را بخواند خداوند او را پناه دهد از اینکه کتابش از پشت سرش باو داده شود.

توضیح:

چون خداوند سوره مطفّفین را بذکر احوال قیامت پایان داد، این‏ سوره را نیز بمانند آن شروع نمود. پس بآن پیوست مثل پیوست مانند بمانند نظیر بنظیر. پس فرمود:

 

 

 

[سوره الانشقاق (۸۴): آیات ۱ تا ۲۵]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏

إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ (۱)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (۲)

وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ (۳)

وَ أَلْقَتْ ما فِیها وَ تَخَلَّتْ (۴)

وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ (۵)

یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ (۶)

فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ (۷)

فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً (۸)

وَ یَنْقَلِبُ إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً (۹)

وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ (۱۰)

فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً (۱۱)

وَ یَصْلى‏ سَعِیراً (۱۲)

إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً (۱۳)

إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ (۱۴)

بَلى‏ إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً (۱۵)

فَلا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ (۱۶)

وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ (۱۷)

وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ (۱۸)

لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ (۱۹)

فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰)

وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ (۲۱)

بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ (۲۲)

وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ (۲۳)

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ (۲۴)

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (۲۵)

ترجمه:

بنام خداوند بخشاینده مهربان:

۱- آن گاه که آسمان شکافته شد.

۲- و فرمان برد پروردگار خود را و سزاوار است (که فرمان برد).

۳- و آن گاه که زمین کشیده شود.

۴- و بیرون افکند آنچه را که در درون آنست و (از همه) تهى گردد.

۵- و فرمان برد زمین پروردگارش را و سزاوار است که اطاعت کند.

۶- اى آدمى البتّه تو کننده ‏اى کارى را برنج تا برسانى آن را بسوى پروردگارت پس ملاقات کننده آن را.

۷- و امّا آنکه داده شود پرونده اعمالش را بدست راستش.

۸- پس بزودى حساب اعمال او کرده شود حسابى آسان.

۹- و باز گرد بسوى کسانش شادمان.

۱۰- و امّا آنکه داده شود نامه کردارش از پشت او (بدست چپش).

۱۱- پس بزودى بخواهد هلاکت خود را.

۱۲- و در آید آتش افروخته را.

۱۳- زیرا او در میان کسان خود (بمال و جاه) شادمان بود.

۱۴- البتّه او همى پنداشت آنکه هرگز باز نمیگردد (بخداى).

۱۵- آرى (او را بازگشتنى است) البتّه پروردگار او باو بیناست.

۱۶- سوگند یاد میکنم بسرخى که هنگام مغرب در افق دیده میشود.

۱۷- و سوگند بشب و آنچه شب گرد آورد.

۱۸- سوگند بماه آن گاه که کامل شود.

(۱۹) قطعا اى محمّد بالا میروى آسمانى را پس از آسمانى (بوقت معراج)

۲۰- چه شده که مشرکان قریش را که ایمان نمیآورند.

۲۱- و چون قرآن بر ایشان خوانده میشود سجده نمیکنند.

۲۲- بلکه آنان که کافر شدند قرآن را دروغ میدارد.

۲۳- و خدا داناتر است بنفاق و شرک که در دل خود نگاه میدارند.

۲۴- و بشارتشان بده بعذابى دردناک.

۲۵- لیکن آنان که ایمان آوردند و کارهاى ستوده انجام دادند براى ایشان پاداشى تمام نشدنى و یا بدون منّت خواهد بود.

 

 

 

قرائت:

ابو جعفر و اهل عراق غیر از کسایى (یصلى) بتخفیف بفتح یاء قرائت کرده و دیگران یصلى بضمّ یاء و تشدید خوانده ‏اند. ابن کثیر و اهل کوفه غیر از عاصم. لترکبنّ بفتح باء و دیگران بضمّ خوانده‏اند.

دلیل:

ابو على گوید: دلیل یصلّى بالام مشدّده آیه شریفه. ثُمَّ الْجَحِیمَ- صَلُّوهُ‏ است و دلیل یصلى با تخفیف لام آیه‏ وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً و آیه. اصْلَوْهَا الْیَوْمَ‏ و این در قرآن بسیار است. و دلیل لترکبنّ گفته ابن عبّاس لترکبن السّماء حالا بعد حال یک مرتبه مانند مهل و یک بار مثل دهان یعنى مرهم.

ابن مسعود گوید: لترکبنّ یا محمّد طبقا عن طبق و مجاهد گوید: امرا بعد امر و حسن گوید: حالا عن حال و منزلا عن منزل. ابو عبیده گوید لترکبنّ سنه کسى که قبل از شما بود.

ابو على گوید: کسى که باء را فتحه داد. اراده کرده پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم را و کسى که ضمّه داده باء را اراده کرده پیامبر (ص) و غیر او را. و ضمّه بمعناى مفتوحه میآید. و تفسیر کرده‏اند طبقا عن طبق را به حال بعد حال و مثل آنچه تفسیر کرده‏اند از اینکه معناى «عن» معناى بعد است قول اعشى میباشد.

ساد و الفى رهطه ساده و کابرا سادوک عن کابر

آقایى کرد و خویشان او با سیادت و آقایى الفت داشتند و بزرگى بر تو سیادت کردند بعد از بزرگى مقصودش کابرا بعد کابر است پس عن متعلّق به سادوک. و متعلّق بکابر نیست و این را در قول نابغه بیان کرده‏اند:

بقیّه قدر من قدور تورثت‏ لآل الجلاح کابرا بعد کابر

باقیمانده دیکى از دیکهایى که بمیراث رسید. براى خاندان جلاح (نعمان) بزرگى بعد از بزرگى. در این دو بیت مدح نموده نعمان را به میهمان دوستى در دیکها و ظرفهایى که از پدرانش باو ارث رسیده بود. و گفتند بعد از تب عرق کرد.

 

 

 

 

شرح لغات:

الانشقاق: یعنى افتراق و جدایى کشیدگى از بستگى پس هر انشقاق و شکافى افتراق و پراکندگى است ولى هر افتراقى. انشقاق نیست.

و الاذن: استماع و شنیدن است عرب میگوید: اذن لک هذا الامر اذنا این کار را بتو رخصت داد رخصت دادنى. بمعناى استمع لک. گوش بسخن تو داد گوش دادنى. عدى بن زید گوید:

فى سماع یأذن الشّیخ له‏ و حدیث مثل ماذیّ مشار

در شنیدن طرب و غنائى که شیخ مرشد هم بآن گوش میدهد و حدیث مانند عسل مصفّى مشار است.

و نیز گوید:

ایّها القلب تعلّل بددن‏ انّ همّى فى سماع و اذن‏

اى آن چنان دلى که به طرب و لهو بستگى دارى البتّه همّت منهم در شنیدن و گوش دادن بطرب و غناء است.

و دیگرى گوید:

صمّ اذا سمعوا خیرا ذکرت به‏ و ان ذکرت بشرّ عندهم اذنوا

وقتى من بخوبى یاد شدم و شنیدند که خواهند بود و اگر نزد ایشان به بدى یاد شدم گوش فرا داده میشنوند.

الکدح: سعى و کوشش سخت است در کار و جدّیت در کار است. و میگویند کدح الانسان فى عمله. انسانى جدّیت میکند در کارش یکدح و ثور فیه کدوح کوشش و سعى میکند و آثارى از شدّت سعى در او میماند.

ابن مقبل گوید:

و ما الدّهر الّا تارتان فمنهما اموت و اخرى ابتغى العیش اکدح‏

و نیست روزگار مگرد و مرتبه و دو منزل که در یکى از آن دومى میرم و در مرتبه دیگرى طلب عیش میکنم و بسیار سعى مینمایم.

الحور: یعنى رجوع و بازگشت. حار یحور وقتى رجوع کند. و کلمته فما حار جوابا. با او سخن گفتم جوابى نداشت یعنى جوابى ردّ نکرد. و نعوذ باللّه من الحور بعد الکور. و پناه بخدا میبرم از برگشت در گناه بعد از توبه و رجوع بحقّ. یعنى رجوع و بازگشت بنقصان بعد از زیادتى و کمال. و حوّره وقتى که او را بسفیدى برگرداند.

و المخور: یعنى عقربک دور میزند تا بجاى اوّلش بر گردد.

الشّفق: سرخى بین نماز مغرب و نماز عشاء آخر است و آن قول مالک و شافعى و اوزاعى و ابو یوسف و محمّد[۱] و آن نیز قول خلیل (ابن احمد نحوى شیعى امامى مذهب) و مروى از ائمّه هداه علیهم السّلام است.

ثعلب گوید: آن سفیدى صبح صادق است و آن قول ابو حنیفه است فرّاء گوید: شنیدم بعضى از عربها میگفت. الثّوب احمر کانّه الشّفق. پیراهن سرخ مثل اینکه آن قرمزى افق است و شاعر گوید:

(احمر الکون کمحمر الشّفق)

سرخ رنگ مانند سرخى شفق بود و شاعر دیگر گوید

قم یا غلام اعنّى غیر محتشم‏ على الزّمان بکاس حشوها شفق‏

پس بر خیز بدون هیچ اعتنایى بر روزگار مرا کمک کن بکاسه ‏اى که در آن مایع سرخ رنگ و شراب ناب باشد اصل شفق رقّت و ملایمت است و مثل آنست تشفیق در عمل و آن ملایمت و رقّت است بر اینکه خلل و نقصى در آن باشد. و اشفق على کذا. وقتى بر آن رقّت کند و از هلاکت او بترسد. و ثوب شفق لباس نازک‏ است پس شفق. قرمزى و سرخى رقیق است در مغرب بعد از غروب آفتاب.

الوسق: یعنى جمع و سقته. اسقه هر گاه جمع کردم. و طعام موسوق یعنى مجموع طعام. و الوسق الطّعام. طعام و گندم جمع شده بسیار از آنچه کیل و پیمانه میشود و یا وزن میشود. و مقدار آن شصت صاع است.

الاتساق: یعنى اجتماع کامل از باب افتعال از ثلاثى مجرّد وسق است و اصل طبق: بمعناى حالست. و عرب دواهى و مصیبتهاى سخت را ام طبق و بنات طبق مینماید. گوید: قد طرقت بنکرها ام طبق. و در اینکه طبق به معناى حال است گوید:

الصّبر احمر و الدّنیا مفجّعه من ذا الذی لم یذق من عیشه ریقا

صبر را میستایم و دنیا مرکز و معدن فجایع و مصیبتهاى دردناک است و آن کیست که از زندگیش کدورتى نچشیده باشد.

اذا صفا لک من مسرورها طبق‏ اهدى لک الدّهر من مکروهها طبقا

هر گاه دنیا طبقى از خوشى و حالتى از سرور برایت تقدیم داشت روزگار هم از سختى و زشتیها طبقى بتو اهداء نماید.

و دیگرى گوید:

انّى امرؤ قد حلبت الدّهر اشطر و ساقنى طبق منه الى طبق‏

من مردى هستم البتّه که جزئیات روزگار را دوشیده و آزمایش نموده‏ام و حالتى از آن مرا بسوى حالت دیگر رانده است.

فلست اصبو الى خلّ یفارقنى‏ و لا تقبّض احشائى من الفرق‏

پس من بسوى دوستى نمیروم بزحمت که از من جدا شود و نه درون من از درد جدایى گرفته و ناراحت گردد.

اعراب:

زجاج گوید: جواب اذا قول خدا فملاقیه است و معنا اینست هر گاه روز قیامت شود انسان عملش را خواهد دید. (اذا کان یوم القیمه لقى الانسان عمله) و هاء قول خدا در فملاقیه ممکن است تقدیرش فملاق ربّک باشد و ممکن است فملاق کدحک یعنى عملک و سعیک باشد. و قول خدا. کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً بعضى گفته ‏اند: الى در اینجا بمعناى لام است. و وجه درست و صحیح در آن این است که محمول بر معنى باشد براى اینکه معنایش اینست ساع الى ربّک سعیا. تو بسوى خدایت کوشش کردى کوشش کردنى بنا بر اینکه محتمل است که الى متعلّق بمحذوف باشد. و تقدیرش این باشد انّک کادح لنفسک صابرا الى ربّک تو براى خودت در رنج و کوشش و رونده بسوى پروردگارت هستى چنانچه قول خدا. وَ تَبَتَّلْ إِلَیْهِ‏ معنایش تبتّل من الخلق راجعا الى اللَّه تعالى از خلق خدا به بر در حالى که رجوع بخداى تعالى دارى یا رغبت و میل باو دارى. و قول خدا. یَدْعُوا ثُبُوراً یعنى او میگوید: یا ثبوراه. پس مثل اینکه میخواند او را و میگوید یا ثبور تعالى. اى ثبور بیا. پس هذا یا انّک مثل چیزى است که در یا حسرتى. گفته شده. پس بنا بر این ثبورا مفعولا به. أَنْ لَنْ یَحُورَ است.

تقدیرش ان لن یحور است. پس ان در اینجا مخفّفه از انّ مثقّله است. و جایز نیست که آن ناصبه فعل باشد. براى اینکه جایز نیست دو عامل بر یک کلمه جمع شود. و قول خدا (فَما لَهُمْ) مبتداء و خبر است و لا یُؤْمِنُونَ‏ جمله منصوبه در محلّ حال است و تقدیرش اینست اىّ شى‏ء استقرّ لهم غیر مؤمنین. چه چیز براى ایشان که غیر مؤمنین هستند مستقرّ شده است.

تفسیر:

(إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ) هر گاه آسمان شکافته و از هم باز شود. و شکافته شدن آن از علامات قیامت است و این علامتها را در چندین موضع و آیه از قرآن یاد نموده است.

(وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها) ابن عبّاس و سعید بن جبیر و مجاهد و قتاده گویند:

یعنى شنید و اطاعت کرد در شکافتن. و این توسّع است یعنى مثل اینکه آسمان شنید و تدبیر خدا را اطاعت کرد.

(وَ حُقَّتْ) یعنى و سزاوار است بر آسمان که امر پروردگارش را که آن را آفریده شنیده و اطاعت نماید.

(وَ إِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ) هر گاه زمین به مندک شدن و از بین رفتن کوه‏ها و تپّه‏ ها کشیده شده و گسترش یافت تا مانند یک صفحه صاف گردید.

ابن عبّاس گوید: یعنى آن کشیده میشود مانند فرش عکاظى (که در سوق و بازار عکّاذ مکّه میآوردند) و در پهنا و توسعه آن مى‏ افزود. و بگفته مقاتل یعنى زمین صاف میشود در آن هیچ بنا و کوهى نمى‏ ماند مگر اینکه در خود زمین فرو میرود.

(وَ أَلْقَتْ ما فِیها) قتاده و مجاهد گویند: آنچه در جوف و درون زمین است از مردگان و گنجها بیرون میفتد مانند آیه. وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها.

(وَ تَخَلَّتْ) یعنى درونش خالى شود و چیزى در آن باقى نخواهد بود و بگفته بعضى. یعنى بیرون افکند آنچه در شکم آنست از گنجها و معدنها و باقى نگذارد آنچه بر پشت آنست از کوه‏ها و دریاها.

(وَ أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ) این تکرار نیست زیرا آیه اوّل صفت آسمان است‏

و این در صفت زمین است و تمام اینها از علامت قیامت و امور بزرگى است که در آن واقع خواهد شد. و تقدیرش. اینست هر گاه این چیزهایى که ما ذکر کرده و شمردیم انسانى مى‏بیند آنچه از خیر و شر مقدّم داشته و عمل نموده و بر این محذوف دلالت میکند قول خداى سبحان.

(یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً) اى آدم تو ساعى در عملت هستى بسوى خدایت و قول خدا یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ‏ خطاب بتمام مکلّفین است از فرزندان آدم. و خداوند سبحان بفرد فرد انسان میفرماید: اى انسان اى آدم تو عملى را بزحمت و دشوارى انجام میدهى براى اینکه آن را بسوى خدا حمل نموده و بحقّ تعالى برسانى.

(فَمُلاقِیهِ) یعنى پس پاداش عملت را ملاقات کنى. قرار داده ملاقات پاداش کردار را ملاقات خود آن عمل براى بزرگداشت مقام آن. و بگفته بعضى یعنى پروردگارت را خواهى دید یعنى بسوى حکم او رونده هستى روزى که حکمى جز حکم او نیست. ابن انبارى و بلخى گویند: جواب اذا قول خدا. أَذِنَتْ لِرَبِّها وَ حُقَّتْ‏ است و او زایده است مانند آیه کریمه. حَتَّى إِذا جاءُوها فُتِحَتْ أَبْوابُها. و این ضعیف است و قول اوّل وجیه است سپس خداوند سبحان- احوال مردم را در روز قیامت تقسیم کرد. و فرمود:

(فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ) یعنى کسى که داده شود پرونده عمل او که در آن اعمال نیک و بد. طاعت و معصیتش ثبت است. بدست راستش.

(فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً) یعنى مناقشه در حساب او نشود، و حسنات و ثوابهاى او را با گناهانش روبرو نموده و میسنجند یا بتوبه یا به عفو و بخشش. و بعضى گفته‏ اند: حساب آسان تجاوز و گذشت از گناهان و ثواب‏ دادن بر حسنات است. و کسى که در حسابش مناقشه و خورده ‏گیرى شود عذاب خواهد شد. در خبر مرفوع و یا در روایت دیگر است که بعملش شناخته شود آن گاه از او صرفنظر شود و در حدیث دیگر است سه خصلت است که در هر کس باشد خدا حساب او را آسان کشیده و برحمتش او را داخل بهشت نماید گفتند:

آن کدام است اى رسول خدا فرمود هر کس تو را محروم کرد تو او را عطا کنى و هر که قطع رحم تو کرد تو او را صله نمایى و هر که بتو ظلم کرد تو او را ببخشى‏ (وَ یَنْقَلِبُ) بعد از فراغت از حسابش بر میگردد (إِلى‏ أَهْلِهِ مَسْرُوراً) بسوى اهلش در حالى که خوشحال است بواسطه آنچه از خیر و کرامت باو رسیده و مقصود از اهل در اینجا همسران بهشتى او حور العین است.

و بعضى گفته ‏اند: مراد از اهل همسران و فرزندان و فامیل اویند که زودتر به بهشت رفته ‏اند. و سرور اعتقاد و علم برسیدن نفع باو و یا دفع ضرر و زیان از اوست در آینده.

و عدّه ‏اى گفته‏ اند: سرور معنایى در قلب است که بسبب رسیدن به خواست قبلیش لذّت میبرد. میگویند خوشحال باش بسبب چنین امرى از مال یا اولاد یا وصول بآرزو.

(وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ) کلبى گوید: و امّا کسى که پرونده عملش را از پشت بدست چپش داده شده بعلّت اینکه دست راستش بسته بگردنش میباشد و دست چپش پشت سرش قرار گرفته است.

مقاتل گوید: دست چپش پشت سرش بیرون آید. چون راستش با غل و زنجیر بگردنش بسته شده و جهت در این اینکه دادن کتاب و پرونده به دست راست علامتست براى فرشتگان و مؤمنان که صاحب این از اهل بهشت است. و این یک لطف و مهریست براى مردم در خبر دادن باین و کنایه ‏اى است‏

از قبول اعمال او … و دادن کتاب بر صورت دیگر (بدست چپ) نشانه است براى ایشان بر اینکه صاحبش از اهل آتش است و علامت مناقشه در حساب و بدى عاقبت است. سپس خداوند سبحان حکایت نمود آنچه بوى میرسد. و فرمود (فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً) پس بزودى تقاضا میکند و میخواهد هلاکت خود را وقتى کتاب خود را خواند. آن موقع است که میگوید: وا ثبورا وا هلاکاه.

(وَ یَصْلى‏ سَعِیراً) جبائى گوید: یعنى داخل آتش شده و به آن عذاب شود. و بگفته برخى یعنى میگردد و طعمه آتش فروزان شعله ‏ور و بگفته بعضى دیگر: یعنى براى همیشه در آتش معذّب خواهد بود.

(إِنَّهُ کانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً) او در میان کسان خویش در دنیا مسرور بود. امر آخرت برایش اهمّیت نداشت و متحمّل مشقّت عبادت نمیشد. پس خداوند بسرور و خوشحالیش تبدیل نمود غصّه ‏اى که برایش ابدا باقى باشد و قطع نشود.

و امّا مؤمن اهتمام و کوشش بامور اخروى داشت پس خداوند تبدیل فرمود بغصّه او سرورى در آخرت که زایل نشود و تمام نگردد. جبائى گوید:

در دنیا خوشحال و مسرور بود بگناهان خداى تعالى و ندامتى بر آنها نداشت و بعضى گفته ‏اند: البتّه هر که معصیت کند و خوشحال بمعصیت و گناهش زیاد باشد پس پنداشته است که در روز قیامت بر نمیگردد و اگر یقین بقیامت و روز بعث داشت هر آینه دور بود که بگناهان خود مسرور باشد.

(إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ یَحُورَ) یعنى او در دار تکلیف مى ‏پنداشت که هرگز در آخرت بحال زندگى بر نمیگردد. براى پاداش و کیفر کردارش پس مرتکب گناه شده و هتک محرّمات نموده و پرده نوامیس را پاره کرده.

مقاتل گوید: گمان کرد که بسوى خدا بر نمیگردد پس خداوند سبحان فرمود: بلکه بر میگردند و مبعوث میشوند البتّه و مطلب چنان نیست که پنداشته است.

(إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً) البتّه پروردگار او باو بیناست از روزى که او را آفرید تا هنگامى که او را بر گرداند. زجاج گوید: باو خدا بینا بود پیش از آنکه او را خلق نماید دانا بود به اینکه مرجع و بازگشتش بسوى اوست سپس خداوند سوگند یاد نمود و فرمود: (فَلا أُقْسِمُ) بیان این قسم در سوره قیامت گذشت‏ (بِالشَّفَقِ) یعنى سوگند بسرخى که در موقع مغرب در افق باقى میماند و بگفته بعضى سفیدى که در صبح در افق دیده میشود.

(وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ) عکرمه و غیر او گوید: سوگند بشب و آنچه از پراکندگى هاى در روز جمع میکند در تصرّف خودش. و این جهتش اینست که چون شب رو آورد هر موجودى پناه بآشیانه و لانه و خانه خود برد.

ضحّاک و مقاتل گویند: یعنى و آنچه شب سوق میدهد و میراند. براى اینکه تاریکى شب هر چیزى را بسوى مسکنش میراند و سوق میدهد.

ابى مسلم گوید: و ما وسق یعنى و آنچه ظاهر میسازد از ستارگان براى اینکه آنها شب ظاهر میشود و روز مستور و اضافه کرد این را بشب بعلّت اینکه ظهور ستارگان در شب شایع است.

(وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ) سوگند بماه آن گاه که مستوى و مجتمع شده (در شب بدر) تکامل و تمام شود. فرّاء گوید: اتّساق آن اجتماع و تکامل و استواء آنست در ۴ شب (۱۳- ۱۴- ۱۵- ۱۶-) هر ماه.

(لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) ابن عبّاس و ابن مسعود و مجاهد و شعبى و کلبى گویند: این جواب قسم‏هاست. یعنى هر آینه اى محمّد (ص) سوار خواهى شد آسمانى بعد از آسمانى را در هنگام معراج و صعود بآنها خواهى نمود. و ممکن است مقصود. درجه‏ى بعد از درجه و مرتبه‏ى بعد از مرتبه در تقرّب بخدا و ارتفاع مقام نزد او باشد.

مجاهد از ابن عبّاس روایت کرده که او لترکبنّ بفتح باء قرائت میکرد طبقه ‏اى بعد از طبقه گوید: مقصود پیامبر شماست حالتى بعد از حالت دیگر.

بخارى در صحیح خود روایت کرده این حدیث را و کسى که بضمّه خوانده لترکبنّ پس خطاب بمردم است یعنى هر آینه شما داراى حالى بعد از حالى و منزلى بعد از منزلى و امرى بعد از امرى در آخرت خواهید بود. و مقصود اینکه احوالى گوناگونى خواهند داشت تا میگردند بر غیر حالتى که در دنیا داشتند و (عن) در این آیه بمعناى بعد است چنانچه خداوند سبحان فرمود عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نادِمِینَ‏. یعنى بعد قلیل. بعد از مدّت کمى صبح خواهید کرد در حال ندامت و پشیمانى.

شاعر گوید:

قرب مربط النعمامه منّى‏ لقحت حرب وائل عن حیال‏

نزدیک کن خوابگاه شتر مرغ را بمن. زیرا جنگ باوائل آبستن جنگ دیگریست. یعنى بعد از اینکه آتش جنگ خاموش بود دو مرتبه مشتعل میگردد.

بعضى گفته‏ اند: یعنى شدّت بعد از شدّت، زندگى سپس مردن پس از آن مبعوث شدن. سپس به پاداش و کیفر کردار رسیدن. و این در روایت مرفوع هم آمده است.

عطاء گوید: یعنى امرى بعد از امرى و سستى بعد از شدّت و سختى بعد از سستى و بینوایى بعد از توانگرى و ثروت بعد از تهیدستى و تندرستى بعد از بیمارى و ناخوشى بعد از سلامتى.

 

 

دگرگونیهاى انسان از روز پیدایش او تا روز مرگ‏

بعضى از دانشمندان (در باره انسان موجود ناشناخته) گفته ‏اند: که مقصود از آیه‏ (لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ) حالات مختلف و دگرگونیهاى انسانست که سى و هفت نام دارد :

۱- نطفه

۲- علقه

۳- مضغه

۴- عظام

۵- خلق دیگرى. مرکب از گوشت و استخوان

۶- جنین طفل مخفى در رحم

۷- ولید نوزاد

۸- رضیع شیر خوار

۹- فطیم از شیر گرفته

۱۰- یافع بچّه نزدیک ببلوغ

۱۱- ناشئه در حال رشد و پرورش

۱۲- مترعرع بزرگ شده و رشد کرده

۱۳- حزّور

۱۴- مراهق به حدّ بلوغ رسیده

۱۵- محتلم طفلى که خواب خوش و لذّت بخش بیند و چون بیدار شود در خود اثر آن خواب را از احتلام و خروج منى مشاهده کند

۱۶- طفل بالغ تکلیف

۱۷- امرد جوان بى مو

۱۸- طار جوانى که مشهور شده

۱۹- باقل هفده ساله ‏اى که تازه میخواهد مو در صورت او بروید

۲۰- مسیطر

۲۱- مطرخمّ

۲۲- مختط ۱۸ ساله‏اى که خط بعارضش دمیده

۲۳- صمل جوان جلد و زرنگ

۲۴- ملتحى جوانى که ریش و محاسنش در آمده

۲۵- مستویا جوان میانه سال

۲۶- مصعد جوانى که میخواهد ترقّى کند

۲۷- مجتمع که تمام قوا و نیروى او گرد آمده و شباب جامع تمامى این حالات است

۲۸- ملهوز نیرومند

۲۹- کهل بسنّ کمال رسیده

۳۰- امشط خاکسترى مو

۳۱- میخ بزرگسال

۳۲- اشیب ریش سفید

۳۳- حوقل خمیده کمر

۳۴- صفتان

۳۵- همّا پیر سال- خورده

۳۶- هرم کهنسال و ناتوان شده

۳۷ مرده.

پس انسانى از موقع نطفه بودن تا مردن مشتمل حالات گوناگون خواهد بود که هر حالى اسم و نامى دارد.

مکحول گوید: یعنى هر آینه امرى و حالى برایتان حاصل شود که در هر بیست سال بر آن حال نخواهید بود. و بعضى گفته ‏اند: یعنى شما سوار منزلى بعد از منزلتى و طبقه ‏اى بعد از طبقه خواهید شد. و جهت این اینست که هر کس بر صلاح و حال خوشى باشد میخواند این او را که بصلاح بالاترى برسد. و کسى که بسوى فسادى گراید. فساد او را بسوى فساد بیشتر و بالاتر سوق دهد. براى اینکه هر چیزى بسوى شکل خودش میکشاند.

ابى عبیده گوید: یعنى هر آینه البتّه سوار خواهید شد بر سنّتها، و روشهاى کسانى که قبل از شما بودند و حالات ایشان و این معنى از حضرت صادق علیه السّلام هم روایت شده است. و مقصود اینست که آنچه در ایشان بوده در شما هم خواهد بود و جارى شود بر شما آنچه بر ایشان جارى شد قدم بقدم. سپس خداوند سبحان بر صورت سر کوبى و توبیخ ایشان فرمود: (فَما لَهُمْ) یعنى چیست که کفّار قریش‏ (لا یُؤْمِنُونَ) بمحمّد صلّى اللَّه علیه و آله و قرآن. یعنى چه چیز مانع شد مر ایشان را که ایمان نیاوردند و آن استفهام انکارى است. یعنى چیزى از نعمتها و کرامتها بر ایشان نیست هر گاه ایمان نیاوردند.

و بعضى گفته ‏اند: یعنى پس دلیل شک و تردیدى که ایشان را منصرف از ایمان نمود چیست. و آن تعجّب از ایمان نیاوردن ایشانست و مقصود اینکه چه مانع ایشان شد و ایشان چه عذرى در ترک ایمان دارند با وضوح دلائل ایمان.

(وَ إِذا قُرِئَ عَلَیْهِمُ الْقُرْآنُ لا یَسْجُدُونَ) و هر گاه بر ایشان قرآن خوانده‏ شود سجده نمیکنند. عطف بر قول خدا (فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ) است. یعنى چیست که ایشان را از ایمان بخدا و سجده کردن براى او موقع تلاوت قرآن منصرف و مانع شده است.

عطاء و کلبى گویند: براى خدا سجده نمیکنند و نماز نمى ‏گذارند. ابى هریره در خبرى که نسبت داده گوید: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله‏ إِذَا السَّماءُ انْشَقَّتْ‏ را قرائت کرده و سجده نمود.

(بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُکَذِّبُونَ) یعنى ایشان ترک ایمان نکردند براى قصور و نقصى در بیان یا نبودن دلیل و برهان بلکه آنها تقلید (کور کورانه) گذشتگان و بزرگان خود نمودند در تکذیب کردن بقرآن و پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله.

(وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُوعُونَ) ابن عبّاس و قتاده و مقاتل گویند: یعنى خدا داناتر است بآنچه در سینه هاى آنها جمع شده و در دلهایشان از تکذیب پیامبر و شرک بخدا پنهان نموده ‏اند.

ابن زید گوید: خدا داناست بآنچه از اعمال صالحه و کارهاى زشت و بد تحصیل و جمع میکنند.

فرّاء گوید: اصل ایماء قرار دادن چیز است در ظرف. و قلوب و دلها ظرفهایى هستند براى اینکه حاصل میشود در آن علم یا جهل. و از کلمات (گوهر بار) امیر المؤمنین على بن ابى طالب علیه الصّلاه و السّلام است که فرمود:

انّ هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها

. البتّه این دلها ظرفها هستند. پس بهترین آنها آنست که وسیع‏تر باشد.

(فَبَشِّرْهُمْ) مژده و بشارت بده بایشان اى محمّد (بِعَذابٍ أَلِیمٍ)

یعنى این وعده عذاب را قرار بده براى آنها بدل و عوض بشارت بمؤمنین به رحمت پروردگار. سپس خداوند سبحان مؤمنین را از عموم خطاب استثناء و جدا نمود و فرمود: (إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ) مگر کسانى که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دادند براى آنهاست پاداش بى منّت و بى پایان. ابن عبّاس گوید: یعنى پاداش بى کم و کاست و بدون زوال. براى اینکه نعمتهاى آخرتى تمام شدنى نیست.

جبایى گوید: یعنى بدون نقص و بدون کدورت و ناراحتى به سبب منّت نهادن. و از حسن هم همین روایت شده و البتّه باو گفته شده. منّ و منّه براى اینکه قطع و جدا میکند از شکر نعمت. و اصل منّت قطع کردنست میگویند مننت الحبل اذا قطعته. ریسمان را پاره کردى.

لبید (شاعر جاهلیت) گوید:

لمفرّقهد تنازع شلوه‏ غیس کواسب ما یمنّ طعامها

شکار سفید افتاده روى خاکى که گرگهاى خاکسترى رنگ در خوردن آن نزاع و جدال با هم میکردند که طعام آن قطع میشد. زیرا من در شکار کوتاهى نمیکردم. آهو و شکار میکشتم و گرگها آن را میخوردند.

و بعضى گفته ‏اند: براى احدى بر آن منتّى نیست در آنچه اکتساب کرده است.

و در قول خداى سبحان. فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ‏. و لا یَسْجُدُونَ‏. دلالت بر اینست که ایمان و سجود فعل ایشانست براى اینکه حکیم تعالى بکسى که میداند او قدرت بر ایمان و سجده ندارد نمیگوید: چرا ایمان نیاوردى و چرا سجده نکردى و آیه‏ لا یَسْجُدُونَ‏ دلالت دارد بر اینکه کفّار چنانچه مخاطب بایمانند مخاطب بعبادت هم هستند.

 

ترتیب:

جهت و صورت پیوست قول خدا (إِنَّ رَبَّهُ کانَ بِهِ بَصِیراً) به ما قبلش اینست که خداى سبحان چون خبر داد از گمان کافر. أَنْ لَنْ یَحُورَ. در پى و عقب آن خبر داد به اینکه او رجوع میکند و قطعا هم رجوع خواهد کرد. و یاد نمود که پروردگار باو بیناست. و بعضى گفته که تقدیرش اینست بلى بزودى بر میگردد بآخرت و پروردگارش باحوال او بیناست. پس او را بسبب اعمالش، پاداش میدهد.

____________________________________________________________

[۱] مالک بن انس امام مالکى مذهب‏ها. و شافعى محمّد بن ادریس شافعى امام شافعى مذهب‏ها. و اوزاعى یکى از رؤساء و امامان اهل سنّت در آن عصر بوده ولى اکنون مذهبش منسوخ شده و ابو یوسف قاضى شاگرد ابو حنیفه و محمّد بن حسن شیبانى نیز شاگرد ابو حنیفه و مذهب ابو حنیفه از این دو شاگردش منتشر گردیده است.( مترجم)

ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج‏۲۶، ص: ۴۰۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=