ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سورهالغاشیه ۱ الی ۲۵
سوره الغاشیه
در مکّه نازل شده و باجماع مفسّرین و قاریان ۲۶ آیه است.
فضیلت آن:
ابىّ بن کعب از پیامبر (ص) روایت نموده که فرمود هر کس آن را قرائت کند خداوند حساب آن را آسان کشد.
ابو بصیر از حضرت ابى عبد اللَّه صادق علیه السلام روایت کرده که فرمود هر کس ادامه دهد قرائت (هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَهِ) را در نمازهاى واجب و یا نافله اش خداوند او را در دنیا و آخرت مشمول رحمت خود فرموده و او را در روز قیامت ایمنى از عذاب و شکنجه هاى آتش دهد
توضیح و ارتباط این سوره با سوره قبل:
چون خداوند سبحان آن سوره را به ترتیب در آخرت پایان داد و اینکه آن بهتر از دنیاست شروع نمود این سوره را نیز ببیان احوال آخرت و فرمود:
[سوره الغاشیه (۸۸): آیات ۱ تا ۲۵]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَهِ (۱)
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ (۲)
عامِلَهٌ ناصِبَهٌ (۳)
تَصْلى ناراً حامِیَهً (۴)
تُسْقى مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ (۵)
لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیعٍ (۶)
لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ (۷)
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَهٌ (۸)
لِسَعْیِها راضِیَهٌ (۹)
فِی جَنَّهٍ عالِیَهٍ (۱۰)
لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَهً (۱۱)
فِیها عَیْنٌ جارِیَهٌ (۱۲)
فِیها سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ (۱۳)
وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَهٌ (۱۴)
وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَهٌ (۱۵)
وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَهٌ (۱۶)
أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (۱۷)
وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (۱۸)
وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (۱۹)
وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (۲۰)
فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۲۱)
لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (۲۲)
إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ (۲۳)
فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ (۲۴)
إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ (۲۵)
ترجمه:
بنام خداوند بخشاینده مهربان
(۱) قطعا آمد بتو خبر فرا گیرنده (قیامت که سختیهاى آن همه را فرا گیرد)
(۲) چهره هایى در آن روز ذلیل اند
(۳) کار کننده و رنج برنده اند
(۴) در آیند بر آتشى بر افروخته
(۵) بایشان دهند از چشمه هاى بغایت گرم
(۶) نیست دوزخیان را طعامى مگر از ضریع (گیاه خاردار)
(۷) ضریع نه کسى را فربه میکند و نه دفع گرسنگى مینماید
(۸) چهرههایى در آن روز تر و تازه است
(۹) براى کوشش خود (که در دنیا کرده اند) خشنودند
(۱۰) در بهشتى هستند (که داراى قصرهاى) بلند است
(۱۱) نشنوند در آن سخن بیهوده را
(۱۲) در آنجا چشمهاى روانست
(۱۳) در آنجا تخمهایى برافراشته است
(۱۴) و کوزهایى بیدسته و لوله (در کنار آن چشمه) نهاده شده
(۱۵) و بالشهایى پهلوى یکدیگر نهاده شده است
(۱۶) و فرشهاى گسترده شده
(۱۷) آیا نمى نگرند بسوى شتر که چگونه آفریده شده است
(۱۸) و بسوى آسمان که چگونه افراشته شده است
(۱۹) و بسوى کوهها که چگونه نهاده شده است
(۲۰) و بسوى زمین که چگونه پهن شده است
(۲۱) پس پند بده (مردم را) فقط تو پند دهنده اى
(۲۲) نیستى تو برایشان مسلّط
(۲۳) لیکن هر که روى بگرداند (بعد از پند دادن) و کافر شود
(۲۴) پس خدا عذابش کند عذاب بزرگتر را
(۲۵) البته بسوى ماست بازگشت ایشان
(۲۶) پس بیگمان بر ماست حساب ایشان.
قرائت:
اهل بصره غیر سهل و ابو بکر، تصلى، بضم تاء قرائت کرده و دیگران بفتح تاء خواندهاند، و ابن کثیر و اهل بصره غیر سهل لا یسمع بضم یاء لاغیه را برفع خوانده و باقى قاریان لا تسمع بفتح تاء و لاغیه بنصب قرائت کرده اند، و ابو جعفر ایابهم به تشدید یاء و باقى بتخفیف یاء خواندهاند و از على علیه السلام روایت شده است، ا فلا ینظرون الى الإبل کیف خلقت و الى السماء کیف رفعت و الى الجبال کیف نصبت و الى الارض کیف سطحت بفتح اوائل و ضم تاء، آیا پس نظر نمیکنند بسوى شتر که چگونه آفریدم و بآسمان که چگونه بر افراشتم و بسوى کوهها که چگونه نهادم و بسوى زمین که چگونه گستردم.
و از ابن عبّاس و قتاده و زید بن اسلم و زید بن على الا من تولى به تخفیف روایت شده است.
دلیل:
دلیل کسى که تصلى گوید آیه شریفه، سَیَصْلى ناراً ذاتَ لَهَبٍ و قول خدا إِلَّا مَنْ هُوَ صالِ الْجَحِیمِ، و دلیل کسى که تصلى قول خدا ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ و صلوه مانند اصلوه است و لا غیه مصدر بمنزله عاقبه و غافیه است و ممکن است که صفت باشد مثل اینکه مىگویى (لا تسمع فیها کلمه لاغیه)، نمى شنوى در آن کلمه لغوى و اوّل بهتر است براى قول خداى تعالى:
لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً، نمیشنوند در بهشت لغوى را، و لا تسمع بنا بر اینکه بفاء فعل براى مفعول به باشد نیکوست، براى اینکه خطاب عینا مصروف بیک نفر نیست.
و بنا بر اینکه بفاء فعل براى فاعل باشد نیز خوب است بنا بر شیاع در خطاب اگر چه براى یک نفر باشد، و بنا بر این است، آیه و اذا رأیت ثمّ رأیت نعیما، و ممکن است که خطاب به پیغمبر (ص) باشد و هر یک از تاء و یاء در تسمع و یسمع نیکوست بنا بر لفظ و بنا بر معنى.
و امّا قول خدا، ایّابهم بنا بر تشدید، ابو الفتح گوید ابو حاتم انکار کرده این قرائت را براى اینکه آن را حمل کرده بر مثل کذبوا کذابا
و این جایز نیست زیرا واجب است اوّابا گفته شود، براى اینکه آن فعال پس صحیح است بجهت احتمال تغییر بسبب ادغام مثل قول ایشان اجلوذ اجلواذا.
ابو الفتح گوید: ممکن است که واو را قلب به یاء از باب اواب اگر چه متحصّن است بسبب ادغام در حال نیکو بودن براى تخفیف نه از جهت وجوب چنان که گفته اند، دیّمت السماء در دوّمت آسمان دائما میبارد.
گوید:
هو الجواد ابن الجواد بن سبل | ان دیّموا جاد و ان جادوا وبل | |
اوست بخشنده پسر بخشنده پسر سبل، اگر همواره بخشند و اگر نبخشند بسیار عطا کند و زیاد بخشش نماید.
و گوید: ممکن است از آب یؤب بنا شده باشد، فیعلت، و اصلش ابویت بوده و مصدرش ابواب، پس واو بواسطه یائى که ما قبلش ساکن است قلب بیاء (ایّاب) شده، و ممکن است اوبت فوعلت باشد و مصدرش بنا بر وزن فیعال مثل حیقال از باب حوقلت باشد. اصمعى گوید:
یا قوم قد حوقلت او دنوت | و بعد حیقال الرجال الموت | |
اى فامیل من قطعا من پیر و خمیده و یا نزدیک به پیرى و فرتوتى شدم و بعد از شکسته شدن مرد مرگ است.
پس ایواب گردیده و او را قلب بیاء کرده ایّاب گشته است.
و امّا قرائت حضرت امیر المؤمنین على علیه السلام، پس مفعول در تمام آن آیات محذوف است براى دلالت معنى بر آن، یعنى چگونه خلق کردم اشتر را و چگونه بلند نمودم آسمان را و چگونه نهادم کوهها را و چگونه گسترش دادم زمین را، و کسى که الا من تولى، قرائت کرده، پس الا را افتتاح کلام دانسته (من) را شرط و جزاء آن را، فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ یعنى پس او را خدا معذّب نماید، و در سابق در چند موضع اقوال در آن ذکر شد.
شرح لغات:
الغاشیه: فرو گرفته شده، از باب غشیه، یغشاه غشیانا و اغشاه غیره هر گاه قرار دهد آن را یغشى و غشاه بمعناى آنست، نصب الرجل ینصب نصیبا پس او نصب و ناصب است هر گاه در عمل برنج و زحمت افتد.
الآنیه: آنست که به نهایت گرمى و داغى برسد.
الضریع: گیاهى است که شتر میخورد و براى او نه ضرر و نه سودى دارد، و آن را ضریع نامیده اند، زیرا امر آن مشتبه بآن شده پس گمان کردهایم، مثل غیرش از گیاهان است، و اصل در مضارعه مشابهت- است.
النمارق: مفروش نمرقه و نمروقه است بمعناى بالش و متّکا است.
الزرابى: فرشهاى گرانقدر گسترده شده مفردش ذربیه است.
المصیطر: متسلّط و مسلّط بر غیر است و بقهر و غلبه، میگویند فلانى تصیطر على فلان، زید مسلط بر عمر است مثلا، و صیطر هر گاه تسلّط و غلبه کند.
ابو عبید گوید: مصیطر و مبیطر در کلام عرب سوّمى ندارد.
اعراب:
(کَیْفَ خُلِقَتْ) ممکن است در محل نصب بنا بر حالیت از خلقت باشد و ممکن است در موضع نصب بنا بر مصدریت باشد، و جمله کَیْفَ خُلِقَتْ متعلّق به ینظرون باشد، براى اینکه نظر مؤدّى بعلم میشود.
إِلَّا مَنْ تَوَلَّى، استثناء منقطع است، و سیبویه استثناء منقطع را بکلمه لیکن تقدیر نموده و فراء به سواى.
تفسیر:
(هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ الْغاشِیَهِ) ابن عبّاس و حسن و قتاده گویند:
خطاب به پیغمبر (ص) است، یعنى قطعا آمده بتو خبر روز قیامت که احوال و سختى آن همه مردم را فرو میگیرد یک مرتبه.
محمد بن کعب و سعید بن جبیر گویند: غاشیه آلتى است که فرا مى گیرد چهره هاى کفّار را بعذاب و شکنجه، و این مانند قول خدا، تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ، فرا میگیرد و میپوشاند چهره هاى ایشان را آتش.
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَهٌ) چهره هایى که در این روز ذلیل و سر شکسته است، یعنى بواسطه عذابى که فرا میگیرد آنها را و شدایدى که مشاهده میکنند ذلیل و خوارند، و مقصود از این صاحبان وجوه چهره هایند، و فقط ذکر وجوه براى اینست که ذلّت و سرشکستگى از آن ظاهر میشود.
و بعضى گفته اند: مقصود از این وجوه و چهره بزرگانست، مى گویى آمد نزد من وجوه بنى تمیم یعنى بزرگان ایشان.
مقاتل گوید: مراد از آن چهره ها تمام کفّارند زیرا که آنها از عبادت پروردگار سرپیچى کرده و تکبّر نمودند
(عامِلَهٌ ناصِبَهٌ) کنندگان رنجبران.
اقوال در این آیه
۱- حسن و قتاده گویند: یعنى کنندگان در آتش و رنجبران در آن، گویند، آنها در دنیا براى خداى سبحان کار نکردند، پس در آتش فعّالیت و کوشش کنند و رنج و تعب برند که سلاسل و غلهاى آتشى را از خود دور سازند و علاج کنند.
ضحاک گوید: آنها را تکلیف کنند که از کوهى که از آهن است در آتش بالا روند، کلبى گوید بصورت و چهرههایشان در آتش کشیده میشوند.
۲- عکرمه و سدى گویند: مقصود اینست که معصیت کنندگان در دنیا رنجبران در آتشند در روز قیامت.
۳- سعید بن جبیر و زید بن اسلم و ابى الضحى از ابن عبّاس گویند:
کنندگان زحمتکش و رنجبران در دنیا عمل و زحمت میکشند بر خلاف آنچه خداى تعالى ایشان را بدان امر فرموده و ایشان رهبانان و اصحاب صوامع و اهل بدعتها و آراء باطله اند خداوند اعمال ایشان را در بدعت و ضلالت قبول نکند و اعمالشان باطل و بیهوده ثوابى بر آن داده نشود حضرت ابو عبد اللَّه صادق علیه السلام فرمود: هر ناصب و دشمنى نسبت به ما اگر عبادت کند و کوشش کند مصداق این آیه خواهد بود عامِلَهٌ ناصِبَهٌ.
(تَصْلى ناراً حامِیَهً) ابن عبّاس گوید: مى افکند آتشى بسیار سوزنده که شعله آن افروخته است بر دشمنان خدا.
و بعضى گفته اند: یعنى: البته گروه نواصب ملازم میشوند سوختن به آتشى را که در نهایت حرارت است.
(تُسْقى مِنْ عَیْنٍ آنِیَهٍ) یعنى و سقایت میشوند از چشمه سوزانى که حرارت و گرمیش در کمال و غایت گرمى است.
حسن گوید: جهنّم از روزى که خلق شده بر آن چشمه افروخته است، پس آن گروه را تشنه بر آن اندازند و این است شراب ایشان سپس طعام آنها را یاد نموده و فرمود:
(لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِیعٍ) براى ایشان طعامى نیست مگر ضریع، و آن قسمتى از خار است که بآن شبرق میگویند، و اهل حجاز آن را ضریع مینامند وقتى خشک شود و آن پلیدترین طعام است و هیچ چهار پایى آن را نمیخورد، و ضحاک از ابن عبّاس از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله روایت نموده که میفرمود ضریع چیزى است در آتش شبیه خار تلختر از زهر و بدبوتر از مردار و سوزندهتر از آتش خداوند آن را ضریع نامیده است.
ابو درداء و حسن گویند: خداوند بر اهل آتش گرسنگى فرستد تا نزد ایشان برابر و معادل عذاب آتش آنها را شکنجه دهد، پس التماس طعام کنند، پس به آنها طعامى که صاحب غم و غصه باشد دهند که گلوى آنها را بگیرد، پس بخاطرشان آید که در دنیا غصّه ها و گلوگیریها را به سبب آب بر طرف میکردند، پس طلب آب کنند و خداوند سبحان هزار سال ایشان را تشنه نگهدارد، سپس بآنها از چشمهاى سوزان و داغى آب دهند که گوارا نباشد، و هر وقت آنها را بآن چشمه نزدیک کنند پوست صورتشان کباب شده و جدا گردد و چون بشکمشان برسد آن را قطع و پاره نماید، و این است مفاد آیه کریمه (وَ سُقُوا ماءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعاءَهُمْ) به ایشان داده شود آب گرم و سوزانى که دل و روده آنها را پاره کند، و چون این آیه نازل شد مشرکان گفتند، ما شتران خود را بوسیله ضریع و خار چاق میکنیم، و دروغ گفتند زیرا شتر لب بآن نمیزند و خداوند سبحان بجهت تکذیب آنها فرمود:
(لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ) یعنى ضریع نه گرسنگى را بر طرف مى کند و نه کسى را چاق مینماید.
حسن گوید: من نمیدانم ضریع چیست و نشنیدم از اصحاب محمّد صلّى اللَّه علیه و آله چیزى در باره ضریع.
مجاهد و قتاده گویند: آن زهر است، و بگفته بعضى ضریع بمعناى مضرع است، یعنى ایشان را خوار و ذلیل میکند.
ابن کیسان گوید: آن را ضریع نامیده اند براى اینکه خورنده آن تضرّع و زارى میکند در خوردن آن براى خشونت و سختى و شدّت تلخى آن و خواستار عفو از خوردن آن میشود.
سعید بن جبیر گوید، آن گوگرد است که هم بدبو است و هم سنگ آتش است: سپس خداوند تعریف فرمود اهل بهشت را و فرمود:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَهٌ) چهرههایى که در آن روز متنعّم بانواع نعمتها است و اثر نعمت و سرور بر چهرههاى آنها نمایان، و صورتهاى آنها روشن و نورانى است.
(لِسَعْیِها) براى کوشش آنها در دار دنیا.
(راضِیَهٌ) خشنودند وقتى که بسبب اعمال نیکشان بایشان بهشت داده میشود، و مقصود اینست براى ثواب سعى و کوشش و عملشان از طاعتها خشنودند اراده فرموده به اینکه منفعت و سود اعمالشان و پاداش عبادتشان ظاهر شد خشنود میشوند از او و او را سپاس میگویند و این چنان است که گفته میشود، عند الصباح یحمد القوم السرى، هنگام صبح مردم سپاس میگویند راه پیمایى شب را.
(فِی جَنَّهٍ عالِیَهٍ) یعنى در بهشتى که قصور و درجات آن عالى و بلند است.
و بعضى گفته اند که بلندى بهشت بر دو گونه است:
۱- علو و بلندى شرافت و جلالت. ۲- علو مکان و منزلت، بمعناى اینکه اشراف بر غیرش دارد و آن پاکترین چیزهاییست که در بهشت است و براى آن درجات و مراتبى است که بعضى بالاى دیگرست، چنانچه آتش را درکاتى است.
(لا تَسْمَعُ فِیها لاغِیَهً) در بهشت سخنى که فایده نداشته باشد شنیده نمیشود، و بگفته بعضى کلامى که لغو و بیهوده باشد شنیده نمیشود، مانند قول آنها نابل و دارع یعنى صاحب تیر و زره، حیطه گوید:
(او غررتنى و زعمت انک لابن بالصیف تأمر) آیا فریب دادى مرا که پنداشتم که در زمستان صاحب شیر و خرمایى.
(فِیها) یعنى در این بهشت.
(عَیْنٌ جارِیَهٌ) چشمه روانى است، بعضى گفته اند آن اسم جنس است و براى هر انسانى در قصرش از بهشت چشمه روانى است از هر شراب و نوشابه اى که بخواهد، و در چشمه هاى روان از زیبایى و لذّت و منفعت آن قدریست که در خاطر کسى نباشد، و براى همین چشمهاى اهل بهشت توصیف شده است.
و بعضى گویند: چشمه هاى اهل بهشت در غیر جدول و شکاف زمین جریان دارد و آن باراده صاحبش روان میشود.
(فِیها) یعنى در این بهشت.
(سُرُرٌ مَرْفُوعَهٌ) تختها و کرسى هاى برافراشته، ابن عبّاس گوید:
تخته هاى آن از طلاى زینت شده بزبرجد و در و یاقوت، و ما دامى که صاحبش نیامد بر افراشته و بلند است وقتى صاحبش اراده نشستن بر آن کند براى او فرود آید تا بر آن نشسته آن گاه بلند شود تا جایگاهش قرار گیرد و السرر، جمع سریر و آن تخت و نشیمنگاه سرور و خوشحالى است.
و بعضى گفته اند: بلند شدن آن براى اینست که مؤمنان به نشستن بر آن تمام اطراف خود را به بینند.
(وَ أَکْوابٌ مَوْضُوعَهٌ) ظرفها و پارچهاى بى دسته و لوله بر کنار چشمه هاى روان گذارده شده که هر وقت مؤمن بخواهد از آن بنوشد آن را پر از شربت و شراب پاک میابد، و اکواب ابریقها و پارچها و تنگهاى بى لوله و دسته هستند که براى شراب میسازند.
و بعضى گفته اند: آنها ظرفهاى از طلا و نقره و جواهر زر که در جلوى آن نهاده شده و با آن آنچه بخواهند از مشروبات مینوشند و از بس زیباست از دیدن آنهم لذّت میبرند.
(وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَهٌ) یعنى پشتیها که در کنار یکدیگر چیده بر هیئت مجالس شاهان دنیا بهم پیوسته و متّصل میباشد.
(وَ زَرابِیُّ مَبْثُوثَهٌ) و فرشهاى بسیار قیمتى و زیباى گسترده و پهن شده و ممکن است که بمعناى قطعه فرشهاى گسترده در مجالس باشد.
عاصم بن ضمر، از على علیه السلام روایت کرده که آن حضرت اهل بهشت را یاد فرمود و گفت مى آیند و داخل بهشت میشوند، پس مشاهده میکنند که فرشهاى منازلشان از لؤلؤ و مروارید بافته شده و تختهاى برافراشته و پارچها و ظرفهاى نهاده شده و پشتیهاى متّصل بهم و فرشهاى زیباى پهن شده است، و اگر نه اینکه خداى تعالى برایشان تقدیر فرموده بود هر آینه چشمانشان بآنچه میدیدند کور میشد، با همسرانشان معانقه کرده و بر تختها مینشینند و میگویند (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا) سپاس خدایى را که ما را به این نعمتها هدایت فرمود:
قتاده گوید: چون خداوند تعریف بهشت و آنچه در آن است نمود گمراهان تعجّب از آن کردند، پس خداوند سبحان نازل فرمود:
(أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ) آیا نمى نگرند بسوى شتر که چگونه آفریده شده، و شتر متاعى از معیشت و وسائل عیش و زندگى آنها بود، پس میفرماید، آیا پس نگاه نمیکنند در آن و آنچه خدا بیرون آورد از آنها از میان چرک و خون شیر خالص و گوارایى براى نوش کنندگان، مى گوید، چنانچه این را براى ایشان آفریدم، همین طور براى اهل بهشت در بهشت خواهم نمود.
ابى عمرو بن علاء و زجاج گویند: یعنى آیا عبرت نمیگیرند به نگاه کردنشان بشتر و آنچه خدا بر آن ترکیب فرموده از شگفتیهاى خلقت که آن با تمام بزرگى و قوتش کودکى صغیر آن را خوار میکند و آن رام و مطیع او میشود
تسخیر خدا آن را براى بندگانش پس آن را میخواباند و بر آن سوار میشود آن گاه بلند میشود، و در غیر آن از چهار پایان نیازى بخوابانیدن آن نیست و بر هیچ کدام آن چیزى حمل نمیشود مگر آنکه آن حیوان ایستاده است، پس خداوند این آیه را بایشان ارائه داد تا بسبب آن استدلال کنند بر توحید خدا.
از حسن سؤال از این آیه شد و باو گفتند فیل که بزرگتر از شتر است در شگفتى، چرا خدا نفرمود أ فلا ینظرون الى الفیل کیف خلقت؟
گفت امّا فیل پس از خاطر و ذهن عرب دور است و معهود بآن نیست و پس از فیل خوک است که عرب سوار بر آن نمیشود و گوشتش را نمیخورد، و شیرش را نمیدوشد، ولى شتر از بهترین مال عرب و نفیسترین چیزهاست نزد ایشان، هسته خرما میخورد و بچه مى آورد و شیر میدهد، و یک کودکى افسار او را گرفته و بآن بزرگى جثه و هیکلش هر جا که خواهد او را میبرد، و حکایت شده که موشى افسار شترى را گرفته و آن را هدایت مینمود و میکشید تا موش داخل سوراخش شده و افسار را کشید و شتر خوابید و دهانش را نزدیک سوراخ موش گذارد[۱]
(وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ) یعنى چگونه خداوند آن را بالاى زمین افراشته و میان اینها این فضاء و هوایى که قوام زندگى خلق بآنست قرار داده سپس چیزهایى در آن ایجاد نموده از بدایع خلقت مانند خورشید و ماه و ستارگان و معلّق بآنها فرمود منافع خلق و اسباب زندگانى ایشان را.
(وَ إِلَى الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ) یعنى آیا تفکّر و اندیشه نمى کنند در خلقت خداوند سبحان کوهها را که چگونه بمنزله میخهاى زمین و ساکن کننده زمین است که اگر آنها نبودند هر آینه زمین اهلش را فرو میبرد.
(وَ إِلَى الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ) یعنى چگونه خداوند زمین را پهن نموده و گسترش داد و اگر نبود این گسترش هر آینه استقرار بر زمین درست نمیشد و انتفاع بآن ممکن نبود، و این از نعمتهاى خداى سبحان است بر بندگانش که نعمت منعمى برابر آن نشود، و در آن دلیلهایى بر توحید خداست که اگر تفکّر و اندیشه کنند در آن هر آینه خواهند دانست که براى ایشان صانع و آفریدگاریست که ایشان را آفریده است و موجدیست که آنها را ایجاد کرده است، و چون خداوند سبحان ادلّه را ذکر کرد پیامبرش را امر به تذکّر بآنها نموده و فرمود:
(فَذَکِّرْ) پس تذکّر بده اى محمد (ص) و تذکیر و تعریف ذکر و یاد بود است به بیانى که فهم و نفع بسبب تذکّر و یادآور بزرگ واقع میشود، زیرا آن راه علم و دانش است بامورى که محتاج بآن میشود.
(إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ) فقط تو مذکّر و یاد آورى مر ایشان را بنعمتهاى خدایى نزد ایشان و بآنچه واجب است بر ایشان از شکر و بندگى در مقابل آن نعمتها، و خداوند تعالى واضح و آشکارا نمود راه حجّتها و دلیلها را در دین و تأکید نمود نهایت تأکید را بچیزى که تقلید در آن گنجایش ندارد، بگفته اش: (إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ) و قول او، وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرى تَنْفَعُ-الْمُؤْمِنِینَ و قول او، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ، و لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ، و یَتَفَکَّرُونَ.
جبائى و ابى مسلم گویند: مقصود به فذکّر هم اینست که ایشان باین دلیلها تذکّر بده و امر کن بایشان که استدلال کنند بآن بر توحید پروردگار و تنبیه کرد ایشان را بر آن.
(لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ) یعنى تو بر ایشان مسلط نیستى و تسلّط آن چنان ندارى که امکان داشته باشى که ایمان را داخل در قلوب ایشان نمایى و مجبور نمایى ایشان را بر آن فقط بر تو واجب است که انذار نمایى و بیم دهى مردم را، پس شکیبا باش بر ترسانیدن و تبلیغ رسالت و دعوت بسوى حق.
و بعضى گفته اند: تو الآن بر آنها مسلّط نیستى تا اینکه با آنها مبارزه و مقاتله کنى اگر با تو مخالفت کردند، و این پیش از نزول آیه جهاد بوده پس بسبب امر بجهاد منسوخ شده است و صورت صحیح اینست که این نسخ نیست بجهت اینکه با اکراه و ناراحتى قلبى جهادى نیست، و خلاصه مقصود اینست که تو فقط مبعوث شدى براى یاد آور نمودن و تذکّر دادن و کسى که دعوت تو را نپذیرفت و قبول نکرد بر تو چیزى نیست.
(إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَ کَفَرَ) حسن گوید: مگر آنکه پشت کرد و کفر ورزید یعنى اعراض از ذکر کرده و از تو نپذیرفت و بخدا و بآنچه از جانب خدا آوردى کافر شد.
و بعضى گفته اند: یعنى مگر آنکه اعراض کند و کافر شود، پس تو براى او مذکّر و یادآور نیستى زیرا او از تو نمى پذیرد، پس مثل اینکه تو او را تذکّر نداده و یادآور نشده اى.
(فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ) پس او را خدا عذاب کند عذاب بزرگتر و آن خلود و ابدیّت در آتش است و هیچ عذابى بزرگتر از آن نیست سپس خداوند سبحان یاد آورى نمود که بازگشت آنها بسوى اوست و فرمود (إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ) یعنى البته بسوى ماست بازگشت ایشان بعد از مرگ.
(ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ) سپس البته بر ماست پاداش اعمالشان و این جامع بین وعد و وعید است، و معنایش اینست که امر آنها تو را ناراحت و مشغول نکند، زیرا آنها اگر چه با تو دشمنى ورزیده و آزارت کردند، پس بازگشت تمام آنها بحکم ماست و از ما فوت نمیشوند و پاداش و کیفر کردارشان بر ماست و بزودى چشمت روشن شود از عذابهاى گوناگون که به بینى دشمنانت در دوزخ بدان معذّب و گرفتار هستند.
ترتیب:
سؤال: چگونه ذکر شتر و آسمان و کوه و زمین متّصل بذکر تعریف بهشت و نعمتهاى آن میشود؟
جواب: متصل و پیوست باوّل سوره میشود و ضمیر در قول خدا:
(ینظرون) بر میگردد بکسانى که تعریفشان کرد بقول خودش (عامِلَهٌ ناصِبَهٌ) و اینکه چون عقاب ایشان و ثواب مؤمنان را یاد نمود، برگشت بر ایشان بسبب احتجاج و استدلال بشتر و آسمان و کوه و زمین، و چگونگى دلالت آن بر وجود صانع حکیم و دانا، و مقصودش اینست که چرا این گروه نگاهى در صنایع خدا نمیکنند تا او را بشناسند و عبادت کنند (از ابى مسلم).
و بعضى گفته اند: که چون خداوند تختهاى بهشتى و ارتفاع آنها را یاد کرد، کفّار قریش تعجّب کرده از آن و گفتند چگونه بر آنها بالا میروند پس خداوند سبحان شتر را بآنها نشان داد و اینکه آن چگونه تسخیر بنى آدم شده است با بزرگیش تا اینکه میخوابد براى سوار شدن بر آن و بعد از آن بلند میشود، و چگونه خداوند سبحان آسمانها و زمین و کوهها را محکم نموده براى ردّ کردن بر این مردم و البته خداوند سبحان این چهار چیز را مخصوص و مختص بذکر و یاد آورى نمود براى مجراى اینکه همه مردم در معرفت و شناخت آنها یکسانند[۱].
______________________________
[۱] – در تفسیر برهان محدث بحرینى در ضمن تفسیر آیه کریمه« إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ، ده روایت مفصّل و مختصر از کلینى و شیخ بزرگوار صدوق علیه الرحمه نقل نموده که مفاد و مضمون تمام آنها اینست که مقصود از الینا و علینا آل محمد علیهم السلام هستند.
براى نمونه دو حدیث آن را از کلینى یاد آور میشوم، در کافى شریف باسنادش از جابر از حضرت ابى جعفر باقر روایت نموده که فرمود اى جابر هر گاه روز قیامت شود خداوند عزّ و جل اوّلین و آخرین را براى داورى زنده نماید، و امیر المؤمنین على علیه السلام خوانده شود پس بپوشاند رسول خدا( ص) را حلّه سبزى که ما بین مشرق و مغرب را روشن کند، و مثل آن را بر على علیه السلام بپوشاند آن گاه آنها بالا روند سپس ما را بخوانند پس حساب مردم را بما واگذار نمایند، پس ما به خدا سوگند اهل بهشت را در بهشت داخل نمائیم و اهل آتش را در آتش اندازیم …
و در حدیث دیگر از سماعه باسنادش نقل نموده که گفت در خدمت حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام نشسته بودم و مردم در دل دنباله پاورقى از صفحه قبل:
شب مشغول طواف بودند، پس فرمود: اى سماعه، الینا ایاب هذا الخلق و علینا حسابهم، بسوى ماست بازگشت این مردم و بر ماست حساب ایشان، پس آنچه گناه بین ایشان و خداى تعالى است ما حتما از خداى تعالى خواسته ایم که براى ما آن را صرف نظر نموده و عفو فرماید و خداوند اجابت فرمود و آنچه بین ایشان و مردم است ما از ایشان خواهانیم که بما ببخشند، و آنها پذیرفتند و خداوند عزّ و جلّ بایشان عوض آن را مرحمت فرماید.
ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۲۷، ص: ۵۰