ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ـ ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطانعلیشاه»
«ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
سپس از راهى که در سمت راست اعراف[۶] است یا از راهى که در سمت چپ اعراف قرار دارد، به سوى او بازگشت مىکنید.
و بازگشت به سوى خداى تعالى یا بازگشت به مظاهر و نمودهاى نورى و سراى نعمت و اسم لطیف او است، یا رجعت به مظاهر ظلمانى و خانه دوزخ و نام قهّاریت خداى تعالى مىباشد.
بدان که انسان از آغاز آفرینش ماده اش، یعنى همان نطفه اش که در رحم جاى مىگیرد تا پایان کمال بدنش در حال «خلع و لبس»[۷] در مادّه است، تا متکامل شود. همچنین از آغاز تعلّق نفس به بدنش، خلع و لبس در نفس ادامه دارد تا به حدّ بلوغ برسد. هر خلع از حالتى و رها شدن از صورتى مرگ، و هر پوشش جدید و صورت تازه اى زندگى است. این کمال جوئى دوگانه براى همه مشهود است و او را بعد از آن، باز استکمال و استعلائى در جهت مراتب سعادت، تنزّل، در پستى هاى شقاوت وجود دارد. این دو حالت، به حسب نفس او خلع و لبس و در برزخهاى آخرت، فوت و حیات، است. این دو حالت و لو براى همه مشهود نباشد؛ شخص عالم با مقایسه حالات بعد از بلوغ با حالات پیش از بلوغ بدان پى مى برد، چنانکه خداى تعالى فرموده است:
وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَهَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ[۸] به تحقیق دانستید؛ آن آفرینش نخستین را، پس چرا به یاد نمى آورید؟
هر خلع و لبس، مرگ و زندگى است و این خلع و لبس تا اعراف ادامه دارد و تفاوتى در مرگ اختیارى یا اضطرارى نیست. بعد از اعراف هم ترقّیات و تنزّلاتى هست که ترقى آن زندگى اندر زندگى، و تنزّلات آن، مرگ اندر مرگ است.
مولوى «قدّس سرّه» از این آیه شریفه استنباط کرده؛ به اصول و امّهات انواع مرگ و زندگى اصلى اشاره نموده است.
البته افراد موت و حیات لا یتناهى است چنانکه در محل خود محقق شده است که حرکت قطعى قابل تقسیم به بىنهایت است این است فرموده مولانا در مثنوى:
از جمادى مردم و نامى شدم | وز نما مردم به حیوان سر زدم | |
مردم از حیوانى و آدم شدم | پس چه ترسم کى ز مردن کم شدم | |
حمله دیگر بمیرم از بشر | تا بر آرم از ملایک بالوپر | |
وز ملک هم بایدم جستن ز جو | کل شىء هالک الّا وجهه | |
بار دیگر از ملک پرّان شوم | آنچه اندر وهم ناید آن شوم | |
پس قول خداى تعالى: «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» اشاره به تمام حالات قبل از حیوانیّت یا قبل از انسانیّت است، و لذا «فأحیاکم» را با «فاء» عطف کرده که اشاره به حدوث حیات حیوانى یا انسانى است، و به همین جهت «ثُمَّ یُمِیتُکُمْ» را با «ثمّ» عطف کرده و آن اشاره به حدوث موت حیوانى یا بشرى است، و لذا «ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» را با «ثمّ» عطف کرده که اشاره به حدوث حیات برزخى است و روى همین جهت نیز «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» را با «ثمّ» عطف کرده، که اشاره به ما بعد برزخ و مقام اعراف مىکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۶] اعراف تپّه یا جاى بلندى است بین بهشت و جهنّم که محمّد( ص) و آل محمّد( ع) در روز قیامت آنجا مىایستند و به اهل بهشت فرمان دخول مىدهند، در مجمع از امام باقر( ع) نقل شده که اهل أعراف آل محمّد( ع) مى باشند، داخل بهشت نمى شود مگر کسى که آن بزرگواران را بشناسد و آنان او را بشناسند، و داخل آتش نمىشود مگر منکرین آنها. این حدیث در تفسیر عیّاشى نیز نقل شده. البته در معنى اعراف اقوال دیگرى نیز هست، و آنچه که ما ذکر کردیم مستفاد از اخبار و روایات است.
[۷] خلع جامه حیات کهنه را به در کردن و لبس جامه حیات نو را پوشیدن، مىباشد یعنى، از نقص به کمال و از قوّه به فعل شدن است.
[۸] واقعه- ۶۲.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۲،