ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الشعراء آیه ۱– ۶۸
جلد هیجدهم
سوره شعراء
تمام این سوره مکى است، جز قسمت اخیر آن از «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ» تا آخر.
تعداد آیات:
از نظر کوفیان و شامیان و متقدمین اهل مدینه ۲۲۷ آیه و از نظر دیگران ۲۳۶ آیه است.
فضیلت سوره:
ابى بن کعب نقل کرده است که پیامبر خدا فرمود: هر کس سوره شعراء بخواند، اجر او ده حسنه است و هر حسنهاى باندازه عدد همه کسانى است که تصدیق و تکذیب نوح و هود و شعیب و صالح و ابراهیم کردند و بعدد همه کسانى که تکذیب عیسى و تصدیق محمد (ص) کردند.
ابو بصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است که هر که «طس» هاى سهگانه را در شب جمعه بخواند، از اولیاء خدا و در جوار اوست و خدا او را در جنه العدن که در وسط بهشت است با انبیاء و رسل و اوصیاء راشدین، قرار میدهد و هرگز در دنیا پریشانى نمىبیند و در آخرت اجر او بهشت است تا خشنود شود و خداوند صد حور العین به تزویج او در مىآورد.
تفسیر سوره:
در پایان سوره فرقان درباره تکذیب کتاب گفتگو شد. در آغاز این سوره در وصف کتاب سخن مىگوید.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱ تا ۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
طسم (۱)
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲)
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (۳)
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ (۴)
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ (۵)
فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۶)
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (۷)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۸) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۹)
ترجمه:
آن آیات، همین آیات کتاب مبین است. شاید خود را به هلاکت افکنى که آنها اهل ایمان نیستند. اگر بخواهیم از آسمان آیتى برایشان نازل مىکنیم تا گردنهاى ایشان خاضع گردد. هیچ تذکر جدیدى از جانب خداوند براى ایشان نمىآید جز اینکه از آن اعراض مىکنند. آنها تکذیب کردند و اخبار آنچه مورد استهزاء قرار مىدهند به آنها خواهد رسید. آیا به زمین نمینگرند که از هر جفتى نیکو چقدر آفریدهایم؟ در این کار آیتى است و اکثر آنها مؤمن نیستند خداى تو، عزیز و رحیم است.
اعراب:
أَلَّا یَکُونُوا: در محل نصب و مفعول له.
فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ: در محل جزم، عطف بر «ننزل».
مِنْ ذِکْرٍ: در محل رفع، «من» زائده.
کم: در محل نصب و مفعول «انبتنا» که در محل حال است.
مقصود:
طسم: معانى این حروف را در اول بقره ذکر کردهایم و نیازى به تکرار نیست.
مجاهد و ضحاک گویند:
«طسم» و «طس» از اسامى قرآن است. ابن عباس در روایت والبى گوید: «طسم» از اسماء خدا و قسم است. قرظى گوید: خداوند به این حروف به «طول» (قدرت) «سناء» (نورانیت،) و ملک خود سوگند یاد کرده است.
محمد بن الحنفیه از على (ع) نقل کرده است که پیامبر (ص) هنگام نزول «طسم» فرمود: «طاء» طور سیناء و «سین» اسکندریه و «میم» مکه است.
برخى گفتهاند: «طاء» درخت طوبى و «سین» سدره المنتهى و «میم» محمد مصطفى (ص) است.
تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ: آن آیاتى که وعده داده شدهاید، همین آیات قرآنى است که بیان کننده حق و باطل است.
لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ: شاید خویشتن را به هلاکت افکنى که آنها مؤمن نیستند و بر کفر خود استقامت مىورزند. این جمله را براى تسلیت خاطر پیامبر و تخفیف اندوههاى او مىفرماید.
إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ: اگر بخواهیم از آسمان دلالت و علامتى نازل کنیم تا ناچار شوند ایمان آورند و در برابر آن رام و تسلیم گردند.
در اینجا خضوع به گردنهاى ایشان نسبت داده شده و لذا درباره آن وجوهى گفتهاند:
1- منظور این است که صاحبان گردنها خاضع مىشوند. یعنى مضاف حذف شده و مضاف الیه به جاى آن نشسته است.
2- هر گاه گردنها خاضع شوند، خود شخص هم خاضع شده است.
۳- از لحاظ ادبى «خاضعین» به ضمیر (هم) مربوط است.
نه به اعناق. نظیر قول شاعر:
ارى مر السنین اخذن منى | کما اخذ السرار من الهلال |
مىبینم گذشت سالها را که از من کم مىکنند، هم چنان که شبهاى آخر ماه از هلال میکاهند. (در این شعر «اخذن» به مضاف الیه یعنى «السنین» مربوط است نه به مضاف، یعنى «مر»
4- مقصود از اعناق، رؤساء و جماعت است.
5- از آنجا که اعناق داراى صفت عاقل شده، فعل مسند به عقلاء به آن نسبت داده شده است.
ابن عباس گوید: این آیه درباره ما و بنى امیه نازل شده است. بزودى دولت ما برایشان غالب مىشود و گردنهاى ایشان در برابر ما خضوع خواهد کرد.
وَ ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ: خداوند از حال کفار خبر میدهد که اینها در برابر قرآن- که تذکر جدید خداوند است- اعراض مى کنند و درباره آن نمى اندیشند.
اطلاق کلمه ذکر به قرآن نمونه هایى دارد. مثل: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» (ما قرآن را نازل کرده و ما حافظ آنیم: حجر ۹).
فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتِیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ: قیامت را تکذیب کردند و بزودى اخبار آنچه مورد استهزاء قرار میدهند به آنها میرسد. (تفسیر این قسمت در سوره انعام گذشت).
أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ: آیا بزمین نمینگرند که از هر نوع پسندیده و نافعى چقدر در آن سبز کردهایم.[۱] برخى گفته اند: مقصود از نبات زمین، مردم است. چنان که مىفرماید: «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً» (خداوند شما را از زمین رویانید: نوح ۱۷) آنها که داخل بهشت شوند، کریمند و آنها که به جهنم روند، پست مىباشند.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ: در اینها نشانهها و دلائلى بر قدرت و یگانگى ماست. ولى اکثر ایشان تصدیق و اعتراف ندارند، و این بخاطر عناد و تقلید از اسلاف و فرار از وظیفه و تکلیف است. (بگفته سیبویه کلمه «کان» در اینجا زائد است).
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ: خداى تو قادر غیر عاجز و غالب غیر مغلوب است و انواع نعمتها را به بندگان خود مىبخشد.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۰ تا ۳۰]
وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۱۰)
قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (۱۱)
قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (۱۲)
وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ (۱۳)
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (۱۴)
قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (۱۵)
فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶)
أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۷)
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (۱۸)
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ (۱۹)
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (۲۰)
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (۲۱)
وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ (۲۲)
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ (۲۳)
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۲۴)
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (۲۵)
قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (۲۶)
قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (۲۷)
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (۲۸)
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (۲۹)
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ (۳۰)
ترجمه:
بیاد آور هنگامى که خداى تو موسى را ندا کرد که نزد مردم ستمکار- یعنى قوم فرعون- بیا. آیا وقت آن نیست که تقوى پیشه کنند؟ گفت: خدایا، مىترسم که تکذیبم کنند. سینهام تنگ است و زبانم آزاد نیست. هارون را بکمکم بفرست.
آنها را بر من ادعایى است که مىترسم مرا بکشند. خدا فرمود: نه چنین است. با آیات ما بروید که ما با شمائیم و مىشنویم. بیائید پیش فرعون و بگوئید: ما فرستاده خداى عالمین هستیم. بنى اسرائیل را با ما بفرست. فرعون گفت: آیا ترا در کودکى تربیت نکردیم و سالهایى از عمر خود در میان ما نبودى؟ کار خود را کردى و کفران نعمت نمودى. موسى گفت: آن کار را در آن وقت کردم و از گمراهان بودم. و هنگامى که از شما ترسیدم، از شما فرار کردم خداوند نبوت بمن بخشید و مرا از پیامبران قرار داد. آیا این است نعمتى که بر من منت مىگذارى که بنى اسرائیل را به بردگى کشیدهاى؟ فرعون گفت: خداى عالمین چیست؟ موسى گفت: خداى آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست، اگر یقین دارید. فرعون به اطرافیانش گفت: آیا نمىشنوید؟
موسى گفت: خداى شما و خداى پدران نخستین شما. فرعون گفت: پیامبرى که بسوى شما فرستاده شده، مجنون است. موسى گفت: خداى مشرق و مغرب، اگر تعقل مىکنید.
فرعون گفت: اگر خدایى جز من اختیار کنى، ترا محکوم به زندان مىکنم. موسى گفت: آیا با چیزى آشکار، پیش تو نیامدم؟
قرائت:
یضیق و لا ینطلق: یعقوب هر دو را به نصب خوانده، بنا بر اینکه عطف بر «یکذبون» باشد.
اعراب:
اذ: در محل نصب و مفعول براى فعل محذوف.
ان عبدت: در محل رفع و بدل از «نعمه»
مقصود:
اکنون به نقل داستان پیامبران مىپردازد تا پیامبر گرامى اسلام را تسلیت خاطر دهد و او را بر صبر و اعتماد به پیروزى تشویق نماید. مىفرماید:
وَ إِذْ نادى رَبُّکَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ:بیاد آور هنگامى که آفریدگار تو موسى را ندا کرد که بیازد مردمى که بوسیله معصیت بخویشتن ظلم کردند و بنى اسرائیل را گرفتار عذاب ساختند.
این مردم همان قوم فرعون هستند. مگر وقت آن نرسیده است که اینها تقوى پیشه کنند و از کارهایى که وسیله کیفر مىشود دورى نمایند؟
تقوى عبارت است از پرهیز و اجتناب از زشتىها بوسیله انجام خوبیها.
قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ: موسى در پاسخ خداوند گفت: مىترسم رسالتم را تکذیب کنند و سخنم را نپذیرند. ترس، ایمن نبودن از ضرر و زیان است.
وَ یَضِیقُ صَدْرِی وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانِی فَأَرْسِلْ إِلى هارُونَ: دلم از تکذیب آنها به تنگ مىآید و زبانم عقدهاى دارد که در سخن گفتن آزاد نیست. هارون را بفرست تا یار و پشتیبان من باشد.
مقصود موسى از یارى هارون این است که بهتر بتواند از عهده طاعت خداوند برآید.
باید دانست که آزاد نبودن زبان گاهى بخاطر عیوب خود زبان است و گاهى بواسطه تنگى دل و ناراحتى. از این جهت است که شاید آزاد نبودن زبان موسى از دل تنگى است نه از عیب زبان.
جبائى گوید: درخواست موسى نسبت به یارى هارون به اذن خود خداست. زیرا انبیاء چیزى را خود رسانه از خدا مسألت نمیکنند.
وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ: از آنجا که موسى قبلا یک مرد قبطى را کشته بود، مىگوید: آنها بر من دعوى ارتکاب قتل دارند و مىترسم که مرا بکیفر آن بقتل رسانند. پس ترس موسى از این نیست که در مقابل اداى رسالت او را بکشند.
زیرا میداند که اگر خدا پیامبرى را بسوى قومى فرستاد، خود در اداى رسالت پشتیبان اوست.
قالَ کَلَّا فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ: خداوند به او فرمود: چنین نیست، ترا نمیکشند زیرا من اجازه نمیدهم که آنها بر تو تسلط پیدا کنند. تو و برادرت با دلائل و آیاتى که بر شما نازل کردهایم نزد فرعون بروید و بدانید که ما از آنچه میان شما رد و بدل مىشود آگاهیم و شما را حفظ مىکنیم.
در اینجا مستمع به جاى سامع به کار رفته. زیرا مستمع طلب کننده شنوایى است و محال است که خداوند طلب شنوایى کند، بلکه بدون طلب و جستجو هر چیزى را مىشنود.
اینکه خطاب جمع کرده، بخاطر این است که موسى و هارون را بمنزله جمع قرار داده است.[۲]
فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ: پیش فرعون بیائید و بگوئید: خداوند ما را فرستاد تا ترا به عبادت و ترک شرک فرا خوانیم.
اینکه کلمه رسول را مفرد آورده، بخاطر این است که این کلمه بر مفرد و بیشتر از مفرد اطلاق مىشود. بعضى هم معتقدند که این کلمه مصدر است. زیرا همانطورى که مصدر بجاى صفت بکار مىرود، صفت نیز بجاى مصدر استعمال مىشود.
پس رسول یعنى «ذو رساله» أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ: خداوند بتو دستور داده است که بنى اسرائیل را با ما بفرستى و آنها را از بردگى آزاد کنى.
قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً: فرعون بموسى گفت: مگر تو همان کودکى نیستى که ترا تربیت کردیم و در میان افراد خانواده خود نگاهدارى کردیم؟
وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ: تو همان هستى که سالهایى بسیار یعنى ۱۸ سال و بقولى ۳۰ سال و بقولى ۴۰ سال در میان ما بودهاى! مقصود فرعون است که بر موسى منت بگذارد. برخى مىگویند: بدینوسیله فرعون پستى خود را آشکار کرد.
وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ: تو همان هستى که آن مرد قبطى را کشتى و کفران نعمت ما کردى و حق تربیت ما را فراموش نمودى. برخى گویند: یعنى تو از دین برگشتهاى و بدینوسیله کافر شدهاى.
قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ: موسى در جواب گفت: من اینکار را در آن زمان مرتکب شدم و نمىدانستم که منجر بقتل مىشود.
برخى گویند: یعنى از فراموشکاران بودم. برخى گویند: یعنى راه صواب را گم کردم. زیرا تعمد نداشتم و بخطا مرتکب قتل شدم. نظیر کسى که مىخواهد مرغى را تیر بزند ولى تیرش به انسانى اصابت مىکند. برخى گویند: یعنى گمراه بودم از لحاظ اینکه تحریم قتل آن قبطى بمن وحى نشده بود.
فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ: پس از ارتکاب قتل، از ترس جانم به مدین فرار کردم.
فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً: و خداوند بمن منصب نبوت عطا کرد.
برخى گویند: مقصود از حکم، علم به چیزهایى است که مطابق حکمت است.
یعنى تورات و علم به حلال و حرام و سایر احکام.
وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ: و مرا از مرسلین قرار داد.
وَ تِلْکَ نِعْمَهٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنِی إِسْرائِیلَ: در باره معنى این جمله اقوالى است:
1- موسى اعتراف مىکند که فرعون حق تربیت بر موسى دارد و توبیخ میکند که چرا بنى اسرائیل را به بردگى کشیده است. پس مقصود این است که: آیا این نعمت است که بر من منت مىگذارى که بنى اسرائیل را به بردگى کشیدهاى و مرا به بردگى نکشیدهاى؟!
2- موسى مىخواهد منت فرعون را انکار کند. یعنى: آیا بر من منت میگذارى که تربیتم کردهاى با اینکه قوم مرا به بردگى کشیدهاى؟ مقصود این است که تمام زحماتى را که در باره من کشیدهاى بخاطر به بردگى گرفتن بنى اسرائیل بیفایده بوده است.
۳- مقصود این است که اگر تو بنى اسرائیل را به بردگى نگرفته بودى و فرزندانشان را نمیکشتى، مادر من نیازى نداشت که مرا بدریا اندازد. تو بواسطه چیزى بر من منت میگذارى که خودت سبب آن بودهاى. اگر تو آنها را به بردگى نمیگرفتى، خانوادهام مرا تکفل میکردند و در دریا نمىانداختند. تو از این راه بر من حق پیدا کردهاى که اقدام به نافرمانى خدا نمودهاى.
4- موسى میخواهد بگوید ترا بر من حقى نیست. زیرا متکفل تربیت من مادر و افراد دیگر بنى اسرائیل بودهاند که به فرمان تو مرا تربیت کرده اند. یعنى تو بر من منت میگذارى که بنى اسرائیل را به بردگى کشیدهاى که مرا تربیت کنند.
قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ: فرعون پرسید: آن خدایى که مرا به پرستش او دعوت مىکنى از چه جنسى است؟
قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ: موسى در جواب او گفت: آفریدگار آسمانها و زمین و حیوانات و نباتات و جمادات است. اگر یقین دارید که خدا کسى است که چنین صفاتى دارد یا اگر یقین دارید که این اشیاء حادثند و مخلوق شما نیستند و هر مخلوقى نیاز به خالق دارد.
در اینجا موسى جواب سؤال فرعون را نمیدهد. زیرا خداوند جنس ندارد.
بلکه به بیان صفات ربوبى خداوند و دلائل وجود او مىپردازد.
قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ: فرعون به اطرافیان خود گفت: آیا سخن موسى را نمىشنوید؟ مقصود او این است که شگفتى اطرافیان را نسبت بموسى برانگیزد.
زیرا وى از موسى خواسته بود که جنس خدا را برایش بیان دارد و بگوید که خدا از جنس کدامیک از اجسام است، ولى موسى به بیان دلائل وجود خداوند پرداخت و به سؤال وى پاسخ نداد. از اینرو به اطرافیان گفت: ببینید. من از او چیزى سؤال میکنم و او از چیزى دیگر پاسخ مىدهد.
اما موسى هم چنان بمدارا سخن میگوید و به تأکید و تکرار دلیل خداشناسى مىپردازد.
قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ: فرعون ادعاى خدایى نسبت بمردم عصر خویش داشت. ولى موسى به او گفت: خدایى که من از جانب او سخن میگویم، خداى شما و خداى مردم همه اعصار است.
قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ: فرعون که از پاسخ موسى عاجز شده بود براى پوشاندن چهره حقیقت به اطرافیان گفت: پیامبرى که بسوى شما فرستاده شده، مجنون است. زیرا من از ماهیت خدا از او سؤال میکنم و او جواب دیگرى بمن مىدهد.
اما موسى به این جسارت وى اعتنایى نکرد و هم چنان به تبلیغ و تأکید حجت پرداخت.
قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ: دیگر باره به فرعون گفت: اگر شما عقل و تدبیر دارید، او خداى مشرق و مغرب و خداى چیزهایى است که ما بین مشرق و مغرب قرار دارند.
برخى گویند: یعنى اگر بدانید که هر کس داراى این صفات است، مستحق عبادت است.
نظر به اینکه استدلالهاى موسى طول کشیده و فرعون از عهده جواب بر نیامده بود، زبان به تهدید گشود.
قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ: گفت: اگر خدایى جز من اختیار کنى، ترا به زندان مىافکنم، مىگویند: فرعون هر که را به زندان مىافکند، بیرونش نمىآورد تا بمیرد.
قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ: موسى بدنبال تهدید فرعون گفت: آیا اگر مطلبى روشن براى تو بگویم که بصدق آن آگاه باشى و بکذب گفتار خود پى ببرى و به رسالت من یقین پیدا کنى، باز هم مرا به زندان مىافکنى.[۳]
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۳۱ تا ۵۰]
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۳۱)
فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ (۳۲)
وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ (۳۳)
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (۳۴)
یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (۳۵)
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (۳۶)
یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ (۳۷)
فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (۳۸)
وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (۳۹)
لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ (۴۰)
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ (۴۱)
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ (۴۲) قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (۴۳)
فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (۴۴)
فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (۴۵)
فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ (۴۶) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ (۴۷)
رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ (۴۸)
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ (۴۹)
قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (۵۰)
ترجمه:
گفت: معجزه خود را بیاور، اگر از راستگویانى. موسى عصایش را افکند و آشکارا مارى گشت و دستش را بیرون آورد که براى بینندگان سفید و درخشان بود. فرعون به اشراف قوم خود گفت: این مرد ساحرى داناست که میخواهد شما را با سحر خویش از سرزمینتان بیرون کند. پس چه مىگویید؟ گفتند: او و برادرش را به تأخیر انداز و افرادى را در شهرها برانگیز که جادوگران دانا را نزد تو آورند.
پس ساحران براى وقت معینى جمع شدند و بمردم گفته شد: آیا شما جمع مىشوید؟
شاید اگر ساحران غالب شوند، از آنها تبعیت کنیم. هنگامى که ساحران آمدند،بفرعون گفتند: آیا اگر غالب شویم، ما را پاداشى است؟ گفت: آرى. در این صورت شما از مقربین دربار خواهید بود. موسى به ایشان گفت: آنچه دارید بیندازید. پس ریسمانها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند: به عزت فرعون که ما غالبیم. موسى عصاى خود را افکند و در مدتى کوتاه، تمام ساختههاى نیرنگآمیز آنها را بلعید. ساحران به سجده افتادند. گفتند: به خداى عالمین ایمان آوردیم. خداى موسى و هارون. فرعون گفت: پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟ اوست بزرگ شما که سحر را به شما آموخت، بزودى خواهید دانست که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف ببرم و شما را بدار بیاویزم. گفتند: زیانى نیست. ما بسوى خدایمان برمىگردیم.
مقصود:
قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ: فرعون به موسى گفت: اگر راست مى- گویى معجزاتى که مدعى آنها هستى بیاور.
فَأَلْقى عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ: موسى عصاى خود را افکند و همان آن بصورت مارى آشکار درآمد.
وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ: و نیز دست خود را از آستین و گریبان خود بیرون آورد و در همان دم براى بینندگان سفید و نورانى گشت و مثل خورشید میدرخشید.
قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ: فرعون به اشراف قوم خود گفت: این مرد، ساحرى است که بفنون سحر و حیل آشناست.
یُرِیدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ: میخواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند و با سحر خویش بر شما غالب گردد. شما در باره او چه مىگوئید؟
در اینجا فرعون با اینکه مدعى خدایى است با آنها مشورت مىکند. شاید آنها مىپنداشتند که خدا مىتواند مشورت کند. هم چنان که مىپنداشتند که خدا مىتواند جسم باشد.
قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلِیمٍ: گفتند: او و برادرش را مهلت ده و افرادى را به شهرها بفرست تا ساحران زبردست را جمع کرده، نزد تو آورند. (تفسیر این قسمت در سوره اعراف گذشت).
فَجُمِعَ السَّحَرَهُ لِمِیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ: و ساحران را جمع و آنها را تا فرا رسیدن روز عید نگاهدارى کردند.
وَ قِیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَهَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبِینَ:و بمردم شهر گفتند: آیا شما جمع شوید تا اگر ساحران بر موسى و هارون غالب شدند، از ایشان تبعیت کنیم؟
فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَهُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبِینَ: هنگامى که ساحران نزد فرعون آمدند، به او گفتند: آیا اگر پیروز شویم، مزد و پاداش داریم؟
قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ: فرعون به آنها گفت: آرى شما را پاداش بزرگى است و علاوه بر آن از نزدیکان و مقربان من خواهید بود.
قالَ لَهُمْ مُوسى أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ: موسى در راه تحدى به ایشان گفت:آنچه را فراهم کردهاید، بیفکنید[۴].
فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّهِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ: ساحران ریسمانها و عصاهاى خود را در میان افکندند و گفتند: سوگند بعزت فرعون که ما پیروز مىشویم.
مقصود از عزت، آن نیرویى است که شکست ناپذیر است.
فَأَلْقى مُوسى عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ: موسى نیز عصاى خود را در میان افکند و طولى نکشید که همه سحر و افسونهاى ساحران را بلعید و نابود کرد.
فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدِینَ: همین که ساحران این منظره هیبت انگیز را مشاهده کردند، مطمئن شدند که غلبه موسى و اژدها شدن عصا از جانب خداست و از دسترس بشر خارج است. از اینرو همگى به سجده افتادند.
قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمِینَ رَبِّ مُوسى وَ هارُونَ: ساحران جملگى گفتند:به خداى عالمین که خداى موسى و فرعون است ایمان آوردیم.
قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ: فرعون از راه تهدید به ایشان گفت: پیش از آنکه من به شما اجازه دهم، بدو ایمان آوردید. او استاد و رئیس شماست که فن جادوى را به شما آموخته است.خواهید دانست که به جرم این پیشدستى چگونه شما را کیفر خواهم داد.
لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعِینَ: کیفر شما این است که دستها و پاهاى شما را بطور مخالف قطع کنم (یعنى دست راست را با پاى چپ یا بالعکس) و علاوه بر آن همه شما را بدار آویزم.
قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ: ساحران دلباخته، در پاسخ وى گفتند:اینها براى ما زیانى ندارد. ما به پاداش خدا مىرسیم و او جزاى ایمان و شکیبایى ما را با نعمتهاى دائمى و فنا ناپذیر خود عطا میکند و بریدن دست و پا و بدار آویختن ناراحتى یک ساعتهاى است که به پایان مىرسد.حسن مىگوید: فرعون به کشتن و قطع دست و پاى احدى از ایشان توفیق نیافت.برخى گویند: اول کسى که به قطع دست و پا دست زد، فرعون بود.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۵۱ تا ۶۸]
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ (۵۱)
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (۵۲)
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ (۵۳)
إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ (۵۴)
وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (۵۵)
وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ (۵۶)
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۵۷)
وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (۵۸)
کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ (۵۹)
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (۶۰)
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (۶۱)
قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ (۶۲)
فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (۶۳)
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ (۶۴)
وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ (۶۵)
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ (۶۶)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۶۷)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۶۸)
ترجمه:
ما طمع داریم که خدایمان خطاهایمان را بیامرزد. ما اولین کسانى هستیم که ایمان آورده ایم. به موسى وحى کردیم که بندگان ما را ببر که شما دنبال مىشوید.
فرعون افرادى را براى جمع کردن مردم به شهرها فرستاد. اینها: گروهى اندکند، و آنها بر ما خشمگینند و ما از شر آنها بیمناکیم. فرعونیان را از باغها و چشمه ها و گنجها و جایگاههاى پسندیده، بیرون آوردیم و آنها را به بنى اسرائیل سپردیم.
فرعونیان بامدادان آنها را دنبال کردند. هنگامى که دو گروه در مقابل یکدیگر قرار گرفتند، یاران موسى گفتند: ما گرفتار مىشویم. موسى گفت: چنین نیست. خدایم با من است و بزودى هدایتم مىکند. به موسى وحى کردیم که عصایت را بدریا بزن.
دریا شکافته شد و هر قطعهاى مانند کوهى عظیم بود و فرعونیان را به آنجا نزدیک کردیم و موسى و همراهانش را همگى نجات دادیم. آن گاه فرعونیان را غرق کردیم.
در این ماجرا آیتى است و بیشتر ایشان مؤمن نیستند و خداى تو عزیز و رحیم است.
قرائت:
حاذرون: ابن عامر و اهل کوفه با الف و دیگران بدون الف خواندهاند و هر دو بیک معنى است.
فاتبعوهم: زید از یعقوب از باب افتعال و دیگران از باب افعال خواندهاند.
لغت:
کنوز: اموال مقام: جا کریم: خوب و پسندیده اشراق: داخل شدن در وقت تابش آفتاب ادراک: رسیدن.
ازلاف: نزدیک کردن
مقصود:
اکنون در باره ساحران و گفتگوى آنها پس از ایمانشان با فرعون سخن مىگوید:
إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِینَ: از خداى خویش امیدواریم که گناهان ما را- اعم از سحر و غیره- ببخشاید. زیرا ما اولین کسانى هستیم که موسى را تصدیق و نبوتش را اقرار کردیم و دعوت او را در باره توحید و نفى تشبیه پذیرفتیم.
برخى گویند: آنها اولین کسانى بودند که بعد از دیدن این معجزه ایمان آوردند یا اینکه از میان فرعونیان اولین ایمان آورندگانند، زیرا بنى اسرائیل قبلا ایمان آورده بودند.
وَ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ: بموسى وحى کردیم که بندگان ما را ببر. فرعون و لشکریانش شما را تعقیب میکنند تا شما را از خارج شدن از کشور مصر بازدارند (تفسیر قسمت اول آیه در سوره طه گذشت).
فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ: فرعون افرادى را به شهرها فرستاد تا مردم را جمع کنند و براى گرفتار کردن موسى و قومش که به امر خداوند فرار کرده بودند، تشکیل سپاه دهند.
إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَهٌ قَلِیلُونَ: هنگامى که سپاهیان آماده شدند، فرعون بدیشان گفت: یاران موسى گروه کمى هستند. مفسران بر آنند که این گروه که فرعون آنها را کم وانمود میکرد ششصد هزار نفر بودند اما لشکریان فرعون از شمار بیرون بودند.
وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ: اینان بواسطه مخالفت و فرار و بردن زر و زیورهایى که بعاریه گرفته بودند و ترک بندگى، ما را بخشم آوردهاند.
وَ إِنَّا لَجَمِیعٌ حاذِرُونَ: و ما از شر آنها بیمناکیم و خود را براى سرکوفت ایشان مهیا کردهایم.
سپس در باره کیفیت هلاک آنها میفرماید:
فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ: آل فرعون را از بوستانها و چشمه هاى جارى و گنجها و خانههاى خوبى که در آن سکونت داشتند اخراج کردیم.
ابن عباس «مقام» را بمعنى منبرى که بر آن سخن مىگفتند، دانسته و برخى گفتهاند: بمعنى مجالسى است که بزرگان مىنشستند و در آن به مشورت و گفتگو مىپرداختند. بعضى هم این کلمه را به معنى اصطبل اسبان دانستهاند.
کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ: هم چنان که اخبار فرعونیان را براى تو شرح دادیم، بنى اسرائیل را پس از هلاک ایشان بمصر برگرداندیم و همه اموال و ذخایر و زینتها و باغها و کاخها را به ایشان دادیم.
فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ: فرعونیان هنگام طلوع آفتاب بود که به موسى و بنى اسرائیل رسیدند.
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ: همین که دو گروه با یکدیگر روبرو شدند، همراهان موسى گفتند: ما گرفتار مىشویم و طاقت لشکریان فرعون را نداریم.
قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ: اما موسى با اعتماد و اطمینان بخدا گفت:آنها هرگز بما دسترسى پیدا نمىکنند. پندار شما نابجاست. از این حرفها نزنید.خدا یاور من است و مرا براه نجات رهنمون میگردد.سدى گوید: یعنى مرا کفایت مىکند.
فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ: به موسى وحى کردیم که عصایت را برود نیل- که میان ایله و مصر است و بقولى دریاى قلزم که میان مکه و یمن است تا مصر- بزن.
فَانْفَلَقَ: موسى عصا را بدریا زد: دریا شکافته شد و دوازده راه عبور در آن پدید آمد و آب در سمت چپ و راست راه، بپا ایستاد.
فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ: و هر قسمتى از دریا که در میان راهها قرار- داشت همچون کوهى عظیم گردید.
وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ: آن گاه فرعون و قومش را به نزدیک دریا آوردیم.برخى گویند: یعنى فرعون و قومش را در دریا جمع کردیم.
برخى گویند: یعنى آنها را به مرگ نزدیک ساختیم.
وَ أَنْجَیْنا مُوسى وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ: و موسى و همه بنى اسرائیل را از غرق شدن نجات دادیم.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ: آن گاه فرعون و لشکریانش را غرق کردیم.
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً: در شکافتن دریا و نجات موسى و قومش و غرق شدن فرعون و همراهانش دلالتى روشن بر توحید ذات و صفات خداست.
وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ: با این دلیل واضح و برهان روشن و معجزه قاهر، اکثرشان ایمان نیاوردند. پس اى محمد از اینکه قومت از سخن حق، فرار مىکنند، وحشت مکن، زیرا اینها نیز در انکار حق و قبول باطل، بعادت گذشتگانند.
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ: خداى تو در سلطانش مقتدر و به خلقش رحیم است.
برخى گویند: از قوم فرعون جز آسیه- زن او- و مؤمن آل فرعون و مریم که استخوانهاى یوسف را نشان داد کسى ایمان نیاورد.
[۱] – کلمه زوج به معنى نوع است و از آنجا که در معنى آن ملاحظه« نایگانگى» شده است، مفهومى دارد که با مفهوم فرد و« یگانگى» مغایرت دارد. از اینجهت است که بخداوند متعال فرد گفته مىشود ولى زوج اطلاق نمىشود.
کلیه موجودات ممکنه عالم و لو فرد و تک باشند، اما واقع این است که فرد و تک حقیقى نیستند و در ذات و سرشت آنها استعداد آمیزش و تزوج با موجودات دیگر نهفته است و حتى مىتوان گفت: اینها وقتى کاملا جالبند که در حال تزوج و آمیزش و ترکیب با یکدیگر ملاحظه شوند و الا به تنهایى معلوم نیست این همه داراى ارزش و اهمیت باشند.
هر موجودى یک نوع گرایش و کشش بطرف همنوعان خود دارد و یک نوع گرایش و کشش بطرف موجودات و مخلوقات دیگر. اینجاست که براى کسى که در باره موجودات مطالعه میکند، یک مطالعه سه جنبهاى اهمیت دارد: یکى وضع هر موجودى بملاحظه خودش بتنهایى و دیگر بملاحظه تزوج آن با موجودات همنوعش و سوم مطالعه آن بملاحظه تزوج آن با موجودات غیر همنوعش. اینجاست که استعمال کلمه زوج در مورد نباتات زمین ما را به حقائق تازهاى رهنمون مىشود. آرى:
جهان چون چشم و خال و خط و ابروست | که هر چیزى بجاى خویش نیکوست | |
[۲] – بلکه ممکن است منظور موسى و فرعون و دیگر حاضران مجلس فرعون باشند.
[۳] – میگویند: مردم امروز فرصت خواندن داستانهاى طولانى ندارند، از اینجهت باید براى آنها داستانهایى کوتاه نوشت که در زیر عینک آن بتوانند حقائق تازهاى مشاهده کنند، امروز دیگر فرصتى نیست که مردم داستانهاى درازى چون هزار و یک شب و … بخوانند. کسانى که مطلب تازهاى ندارند که بوسیله داستان کوتاه بمردم عرضه کنند، نباید دست بقلم ببرند و بمردم خیانت کنند. این است عقیدهاى که امروز در باره داستان نویسى اظهار میدارند.
خوشبختانه قرآن کریم، این رویه را در ۱۵ قرن پیش ابداع کرده است چنان که ملاحظه میکنید در همین قصه کوتاه، تازهترین و ارزندهترین مطلب را به بشر عرضه مىدارد و نمونه بارزى از استقامت و پایدارى مردى که براى نجات گروهى اسیر و گرفتار قیام کرده و لجاجت و استبداد مردى که حاضر نیست در برابر منطق رسا و دنیا پسند موسى سر تسلیم فرود آورد، بیان میدارد.
[۴] – مقصود از تحدى فرا خواندن حریف است به مبارزه، تا در میدان مبارزه شکست بخورد. چنان که خود قرآن نیز منکران خود را از راه تحدى دعوت مىکند که سورهاى یا آیهاى شبیه آن بیاورند. مقصود قرآن این است که عجز آنها را به آنها بنمایاند و به آنها بفهماند که مبارزه با کلام خدا ممکن نیست.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج۱۸