الشعراء - ترجمه مجمع البیان

ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الشعراء آیه ۱۶۰– ۲۲۷

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۶۰ تا ۱۷۵]

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ (۱۶۰)

إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۶۱)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۶۲)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۶۳)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶۴)

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ (۱۶۵)

وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (۱۶۶)

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ (۱۶۷)

قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ (۱۶۸)

رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ (۱۶۹)

فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (۱۷۰)

إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (۱۷۱)

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (۱۷۲)

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۳)

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۴)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۷۵)

ترجمه:

قوم لوط رسولان را تکذیب کردند. هنگامى که برادرشان لوط به آنها گفت:

آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. از شما درخواست اجرى نمیکنم. اجر من بر خداى عالمین است. آیا از میان مردم به جنس ذکور روى مى‏آورید و همسرانى را که خدا براى شما آفریده، رها مى‏کنید؟ بلکه شما مردمى متجاوز هستید. گفتند: اى لوط، اگر دست بر ندارى از اخراج شدگان خواهى بود، گفتند: ما نسبت بکردار تو از بغض دارندگانیم.

پروردگارا، مرا و خاندانم را از کردار ایشان نجات ده. او و خاندانش را همگى نجات دادیم. مگر پیر زنى که در میان هلاک شدگان بود. آن گاه دیگران را به سختى هلاک کردیم و بر آنها باران باریدیم و بد است باران انذار شدگان. در آن آیتى است و بیشترشان مؤمن نیستند و خداى تو مقتدر و رحیم است.

 

 

 

لغت:

عادى: ظالم قالى: کینه ‏توز غابر: چیزى کم که باقى مى‏ماند. مثل باقى مانده خاکى که روفته باشند.

باقى مانده شیر در پستان.

تدمیر: هلاک کردن به سخت‏ترین روش.

 

 

 

مقصود:

اکنون در باره قوم لوط مى‏گوید:

کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ‏ … إِلَّا عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ‏: این قسمت تفسیر شده است.

أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ‏: آیا در میان خلائق، فقط مردان را مورد استفاده جنسى قرار میدهید؟

وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ‏: و از زنان که همسران شرعى شما هستند کناره گیرى میکنید؟

زوج و زوجه، همسر شرعى انسان است. چنان که مى‏فرماید: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ» (تو و همسرت ساکن بهشت شوید: بقره ۳۵)

بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ‏: شما مردمى هستید که از حلال به حرام تجاوز کرده‏اید.

قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ‏: گفتند اگر دست برندارى اى لوط تو را اخراج خواهیم کرد.

قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ‏: لوط فرمود من دشمن کارهاى شما هستم.

سپس لوط در باره ایشان نفرین کرده گوید:

رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ‏: خدایا، مرا و خاندانم را از عاقبت کردار ایشان نجات ده. عاقبت کردار ایشان، چیزى جز عذاب نیست.

خداوند دعاى لوط را مستجاب کرده، مى‏فرماید:

فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ‏: لوط و خاندانش را از عذابى که بر قوم واقع شد، یا از عملى که آنها انجام میدادند، نجات دادیم.

بدیهى است که وقتى از خود عمل نجات یابند، از کیفر آن نیز نجات پیدا میکنند.

إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ‏: به جز پیر زنى که همسر لوط بود، او هلاک شد، زیرا اهل فساد را مطلع کرد که لوط مهمانهایى به خانه آورده است.این پیر زن در شهر ماند و با سایر مردم به سنگباران آسمانى بهلاکت رسید.

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ‏: آن گاه بقیه را به زمین فرو بردیم.

بعضى گویند: یعنى زمین شهر را زیر و زبر کردیم. اما آن کسانى که در شهر نبودند بوسیله سنگباران به هلاکت رساندیم.

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ‏: و بر آنها باران باریدیم و چه دشوار و ناگوار است بارانى که بر مردم کافر بارد.

إِنَّ فِی ذلِکَ‏ … لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ‏: این قسمت تفسیر شده است.

 

 

 

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۷۶ تا ۱۹۱]

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ (۱۷۶)

إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۷۷)

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۷۸)

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۷۹)

وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى‏ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۰)

أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ (۱۸۱)

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ (۱۸۲)

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۱۸۳)

وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ (۱۸۴)

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (۱۸۵)

وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (۱۸۶)

فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۸۷)

قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (۱۸۸)

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۸۹)

إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۹۰)

وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۹۱)

ترجمه:

اصحاب ایکه رسولان را تکذیب کردند. آن گاه که شعیب به ایشان گفت: آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. از شما اجرى درخواست نمیکنم. اجرم بر خداى عالمین است.

پیمانه را تمام بدهید و از کم دهندگان نباشید و به میزان راست و صحیح، وزن کنید و چیزهاى مردم را کم ندهید و در زمین فساد نکنید و از خدایى که شما و پیشینیان را آفریده، بپرهیزید. گفتند تو از مسحور شدگانى و نیستى جز بشرى مانند ما و نمیپنداریم ترا مگر از دروغ گویان. پس قطعه‏ هایى از آسمان بر ما فرود آور، اگر از راست گویانى گفت: خدایم بکردار شما داناتر است. تکذیبش کردند و عذاب و شکنجه روز کم سایه، دامنگیرشان شد که عذاب روزى بزرگ بود. در آن آیتى است و بیشترشان مؤمن نبودند و خداى تو مقتدر و رحیم است.

 

 

 

قرائت:

ایکه: حجازیان و شامیان این کلمه را در اینجا و در سوره ص «لیکه» به فتح تاء خوانده‏اند و دیگران به همزه.

ابو على مى‏گوید: هنگامى که گفته شود: «الایکه» همزه وسط ساقط مى‏شود و همزه اول نیز مى‏افتد. زجاج گوید: عدم انصراف آن بخاطر این است که نام شهر است.

 

 

 

لغت:

ایکه: جایى که درختان انبوه و گشتن داشته باشد. بدون تاء جمع است.

مخسر: زیان رساننده:

جبله: طبیعت شى‏ء. شاعر گوید:

و الموت اعظم حادث‏ مما یمر على الجبله

مرگ بزرگترین حادثه‏اى است که بر طبیعت خلائق مرور میکند.

 

 

 

مقصود:

اکنون در باره شعیب مى‏فرماید:

کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ‏: مردم مدین رسولان را تکذیب کردند. این معنى از ابن عباس است.قتاده گوید: اصحاب ایکه مردم مدین نیستند و خداوند شعیب را بسوى دو امت فرستاده است.

إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ‏: شعیب بدیشان گفت: آیا تقوى پیشه نمیکنید؟

در اینجا شعیب را برادر آن قوم معرفى نمیکند. زیرا آنها با شعیب نسبتى نداشتند. زیرا شعیب از اهالى مدین است. و هنگامى که در باره مردم مدین سخن گفته، مى‏گوید «وَ إِلى‏ مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً» (و بسوى مردم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم: اعراف ۷۵).

إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ‏ … رَبِّ الْعالَمِینَ‏: قبلا تفسیر شده است.

علت اینکه دعوت انبیاء را بیک عبارت ذکر کرده، این است که میخواهد بگوید: حق یکى است و همه انبیاء برنامه واحدى داشته‏اند. آنها بمردم میگفتند:تقوى پیشه کنید و از گناهان اجتناب کنید و در عبادت خدا و طاعت رسولان اخلاص داشته باشید و بدانید که پیامبران در میان بندگان، امین خدایند و هیچیک از آنها بر رسالت خود حق گرفتن اجرت ندارند. زیرا اخذ اجرت، مردم را از اطاعت ایشان متنفر مى‏سازد.سپس شعیب به ایشان مى‏گوید:

أَوْفُوا الْکَیْلَ‏: پیمانه را بدون کم و کاست بدهید.

بدیهى است که همین وظیفه را در مورد چیزهایى که احتیاج به کشیدن و متر کردن و شمردن دارد، نیز باید رعایت کنند.

وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ‏: باید از کم کنندگان وزن و پیمانه نباشید.

وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ‏: به عدل وزن کنید و کاملا در اداى حقوق دیگران دقت کنید.اقوالى که در باره قسطاس است در سوره بنى اسرائیل ذکر شده است.

وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ‏: حقوق مردم را کم نکنید و مانع آن نباشید.

وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ‏: و در روى زمین سعى در فساد و تبهکارى نکنید.ابو عبیده گوید: عثى شدیدترین فساد و خرابى است.

وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ‏: از خدایى که شما و امم گذشته را از نیستى به هستى آورده، بپرهیزید.

قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا: معنى آن گذشت.

وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ‏: ترا یکى از دروغگویان مى‏پنداریم.

«ان» مخفف از «ان» است و از این جهت بر سر خبر لام مفتوح در آمده است.

فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ‏: اگر در دعوى خود راست مى‏گویى، قطعه‏ هایى از آسمان بر سر ما فرو بیاور.

ابن عباس گوید: «کسف» جمع «کسفه» است.

قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ‏: شعیب گفت: اگر در علم خداى من باشد که شما یا بعضى از شما توبه میکنید، همچنین عذابى بر شما نازل نمیکند و اگر بداند که توبه نمیکنید، بزودى بعذاب استیصال گرفتارتان خواهد کرد.

سپس مى‏گوید:

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ: آنان هم چنان شعیب را تکذیب کردند و بمدت هفت روز گرفتار گرماى شدید شدند، بدون اینکه نسیمى بر شهر و سرزمین آنها بوزد. آن گاه ابرى پدید آمد که براى فرار از گرما به سایه آن پناه بردند و در همین موقع بود که آتشى آنها را فرو گرفت و همگى سوختند. آن روز سخت‏ترین روزهاى دنیا بود. چنان که مى‏فرماید:

إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‏: عذاب آن روز بزرگ، سخت و دشوار بود.

ظله: در اینجا به معنى ابرى است که سایه بیفکند.

إِنَّ فِی ذلِکَ …: این قسمت تفسیر شد.

 

 

 

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۹۲ تا ۲۱۲]

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۹۲)

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (۱۹۳)

عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۱۹۴)

بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (۱۹۵)

وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (۱۹۶)

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۹۷)

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (۱۹۸)

فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۹۹)

کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (۲۰۰)

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۲۰۱)

فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۲۰۲)

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (۲۰۳)

أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۲۰۴)

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (۲۰۵)

ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (۲۰۶)

ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (۲۰۷)

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (۲۰۸)

ذِکْرى‏ وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ (۲۰۹)

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ (۲۱۰)

وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ (۲۱۱)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲)

ترجمه:

قرآن فرستاده خداست که روح الامین بر قلب تو نازل کرده تا از انذار کنندگان باشى. بزبان عربى روشن کننده. بشارت قرآن در کتابهاى پیشینیان هم بوده است، آیا علم و اطلاع علماء بنى اسرائیل، براى آنها آیت و نشانى نبود؟ اگر قرآن را بر بعضى از عجمان نازل میکردیم و بر آنها قرائت میکرد، از ایمان آورندگان نبودند.

همچنین قرآن را بر دل مجرمین گذراندیم. به آن ایمان نمى‏آورند تا عذاب دردناک را بنگرند که ناگهان ایشان را فرا رسد و توجه نداشته باشند و بگویند: آیا ما از مهلت داده شدگانیم؟ آیا به عذاب ما تعجیل میکنید؟ آیا مى‏بینى که اگر سالها فرصتشان دهیم، آن گاه آنچه به آن وعده داده مى‏شوند، ایشان را فرا رسد، فرصتى که به آنها داده شده است، بى‏نیازشان نمیکند؟، هیچ بلدى را هلاک نکردیم جز اینکه برایشان انذار کنندگانى بود که آنها را موعظه میکرد و ما ستمکار نیستیم. قرآن را شیطانها نازل نکرده‏اند و سزاوار آن هم نیستند و استطاعت آن را هم ندارند، که آنها از شنوایى قرآن معزول و برکنارند.

 

 

 

قرائت:

نزل: حجازیان و ابو عمر و حفص و زید به تخفیف و رفع «الروح الامین» و دیگران به تشدید و نصب خوانده‏اند.بنا بر تشدید نظیر «نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ» است (بقره ۹۷)

ا و لم تکن لهم آیه: این قرائت از ابن عامر است. دیگران فعل را به یاء و «آیه» را به نصب خوانده‏اند. بنا بر اول در فعل ضمیر شأن مستتر است.

 

 

 

لغت:

اعجم: کسى که زبانش از عربیت عاجز است. عجمى غیر عربى است.

 

 

 

اعراب:

لا یُؤْمِنُونَ‏: جمله حالیه بغته: مصدر و حال سنین: ظرف زمان براى «متعناهم» ما أَغْنى‏: مفعول فعل محذوف است و ضمیر فاعل به تمتع بر میگردد.

ذکرى: در محل نصب و مفعول له‏ ما یَنْبَغِی‏: ضمیر فاعل به مصدر «تنزل» عائد است.

 

 

 

مقصود:

پس از آنکه در باره سرگذشت عده‏اى از پیامبران پیشین سخن گفت، اینک در باره قرآن سخن مى‏گوید تا سرگذشت پیامبر اسلام بدنبال سرگذشت ایشان ذکر شده باشد. مى‏فرماید:

وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ‏: قرآن فرستاده خداست که جبرئیل که فرشته امین اوست و در آن تغییر و تبدیل ایجاد نمیکند، بر قلب تو نازل کرده است.

علت اینکه جبرئیل را روح مى‏نامد، این است که وسیله احیاء دین و بقولى وسیله احیاء ارواح انسانهاست. و برخى گفته‏اند: بخاطر اینکه خودش روحانى است.

اینکه مى‏گوید: بر قلب تو … تعبیر مجازى است. زیرا خداوند وحى را به سمع جبرئیل مى‏رساند و جبرئیل نزد پیامبر آمده، برایش میخواند تا به خاطر سپارد و در دل خود حفظ کند. گویا قرآن بر دل پیامبر نازل مى‏شود.برخى گویند: یعنى خداوند قرآن را بتو تلقین کرد تا بر دل تو نقش گرفت‏ و دلت را ظرف آن قرار داد.

لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ‏: منظور این است که مردم را به آیات خدا بترسانى.

بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ‏: آیات خدا به زبان عربى است که نیازمندیهاى مردم را براى ایشان بیان میکند.برخى گویند: یعنى قرآن به زبان قریش نازل شده است. تا بفهمند و نگویند:نفهمیدیم.

برخى گویند: به زبان قوم جرهم نازل شده است.

علت اینکه قرآن به عربى نازل شده، این است که مخاطبین عرب هستند و دیگر اینکه قرآن به فصاحت خویش، فصحاء عرب را دعوت کرده است که مثل قرآن بیاورند.

آیه بزبان عربى شرافت بخشیده، زیرا صفت «مبین» به آن داده است. به همین جهت است که زبان اهل بهشت را هم همین زبان قرار داده است.

وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ‏: ذکر و خبر قرآن به وجه نوید و بشارت در کتب آسمانى پیشین آمده است.مقصود این نیست که قرآن بر غیر حضرت محمد (ص) هم نازل شده است.برخى گویند: مقصود این است که بر سایر انبیاء نیز دعوت به توحید و عدل و اعتراف به قیامت و قصه امتها نازل شده است.

أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ‏: آیا علم دانشمندان بنى- اسرائیل به بشارتهایى که نسبت به بعثت پیامبر اسلام در کتب قدیم بوده، براى ایشان دلیل بر صحت نبوت وى نیست؟

علماء بنى اسرائیل که به قرآن ایمان آورده بودند، خبر میدادند که نام پیغمبر در کتب ایشان برده شده است و یهود و قوم عرب از آنها مى‏شنیدند و همین مطلب وسیله ایمان طایفه اوس و خزرج گردید.

ابن عباس گوید: مقصود از علماء بنى اسرائیل، عبد اللَّه بن سلام و اصحاب اوست.

 عطیه گوید: اینان پنج نفرند: عبد اللَّه بن سلام، ابن یامین، ثعلبه، اسد و اسید.

وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ‏: اگر قرآن را بر کسى که عرب نبود نازل میکردیم و بر عربها قرائت میکرد، به آن ایمان نمى‏آوردند و از پیروى خوددارى میکردند. لکن ما قرآن را به زبان عربى بر فصیح- ترین ایشان که از شریفترین خاندان بود نازل کردیم تا در آن تدبر کنند و بهتر تصدیق و پیرویش نمایند.

برخى گویند: یعنى اگر قرآن را بر یکى از بهائم هم که زیاد منشأ تعجب مى‏شود، نازل مى‏کردیم، به آن ایمان نمى‏آوردند.روایت شده که از ابن مسعود در باره این آیه سؤال شد، اشاره به شترش کرده، گفت: این از اعجمین است.

کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ‏: همانطورى که قرآن را بزبان عربى بر تو نازل کردیم، در دل کافران نیز واردش کردیم. یعنى ترا امر کردیم که بهر نحوى هست قرآن را بگوش ایشان برسانى.

سپس مى‏گوید:

لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ‏: مع الوصف به قرآن ایمان نمى- آورند. مگر عذاب الیم را به چشم خود بنگرند و از روى ناچارى تسلیم شوند.در اینجا خداوند به علم خویش خبر میدهد که اینان هرگز ایمان نخواهند آورد.

فَیَأْتِیَهُمْ‏ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ‏: عذابى که آنها به تعجیل در خواست آن میکنند، ناگهان برایشان نازل شود و بدون اینکه متوجه باشند گریبانشان را بگیرد.

فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ‏: و آنها که گرفتار شده ‏اند بگویند: آیا بما مهلتى داده میشود که ایمان آوریم و تصدیق کنیم؟

مقاتل گوید: همین که پیامبر به آنها و عذاب داد، بمنظور تکذیب، به تعجیل پرداختند. از اینرو خداوند به منظور توبیخ ایشان میفرماید:

 أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ‏: آیا به عذاب ما عجله مى‏کنند؟

سپس مى‏فرماید:

أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ‏: آیا مى‏بینى؟ اگر مهلتشان دهیم و سالها به تأخیرشان افکنیم و به نعمتهاى دنیا متمتعشان سازیم، آن گاه گرفتار عذابشان کنیم، از آن نعمتها و تمتعات فایده‏اى نمى‏برند. زیرا گناهان خود را در این مدت افزایش مى‏دهند و بار جرم را سنگین‏تر میکنند.

وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ‏: هیچ بلدى را دچار هلاکت نکردیم، جز اینکه بوسیله انذار و ارسال پیامبران بر آنها اتمام حجت کردیم.

ذِکْرى‏ وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ‏: آنها را تذکر دادیم و موعظه کردیم تا پند گیرند و خود را اصلاح کنند. هنگامى که از تخویف و تهدید و تذکر، متنبه نشدند و بر اثر اصرار بر کفر و عناد، مستحق عذاب شدند، بدون اینکه ظلمى بر آنها روا داشته باشیم، هلاکشان کردیم. زیرا ما به احدى ظلم نمیکنیم.

در این آیه خداوند ظلم را از خود نفى کرده و کسانى را که میگویند: هر ظلم و کفرى در این جهان مستند به خداست، تکذیب کرده است. ظلم این امت که خداوند بنده‏اى را براى بدى خلق کند و او را به بدى وا دارد. آن گاه بر بدیش کیفرش کند و خداوند از چنین کارى منزه است.

وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ‏: قرآن را چنان که مشرکین مى‏پندارند، شیطان‏ها نیاورده‏اند.

وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ‏: شیطانها سزاوار این کار نیستند و استطاعت این کار هم را ندارند. زیرا خداوند معجزه را از آلوده شدن به باطل حفظ میکند، تا بتواند دلیل بر صدق و راستگویى مدعى رسالت باشد و اگر آمیخته به نیرنگهاى شیاطین گردد، نمیتواند دلیل باشد.

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ‏: آنها ممنوعند که براى شنیدن آهنگ وحى‏ به جاهایى بروند که بتوانند استماع کنند. این ممنوعیت ایشان بوسیله شهاب‏هاى ثاقب است.قتاده گوید: یعنى شیطانها از شنیدن قرآن دور مانده‏اند. زیرا عزل به معنى دور کردن است.

مقاتل گوید: قریش مى‏گفتند: شیطان‏ها قرآن را به زبان محمد (ص) القاء میکنند، از این جهت خداوند متعال ایشان را تکذیب کرده، مى‏فرماید: آنها نمیتوانند قرآن را از آسمان بیاورند. زیرا بوسیله فرشتگان و شهاب‏ها میان ایشان و آسمان و شنیدن از آسمان مانع ایجاد شده است.

 

 

 

 

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۱۳ تا ۲۲۰]

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ (۲۱۳)

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (۲۱۴)

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۱۵)

فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۱۶) وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۲۱۷)

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ (۲۱۸)

وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (۲۱۹)

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۲۲۰)

ترجمه:

با خدا خدایان دیگرى مخوان که از عذاب شدگان خواهى بود و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان و براى کسانى که پیرویت مى‏کنند، فروتنى کن و اگر معصیت کنند، بگو: من از کردار شما بیزارم و بر خداوند مقتدر و رحیم توکل کن که ترا هنگامى که مى‏ایستى و هنگامى که میان ساجدان وارونه افتاده‏اى مى‏نگرد که او شنوا و داناست.

 

 

 

قرائت:

فتوکل: اهل مدینه و ابن عامر به فاء و دیگران به واو خوانده‏اند و هر دو وجه خوب است.

 

 

 

لغت:

عشیره: خویشاوند که با شخص معاشرت مى‏کنند.

 

 

 

مقصود:

اکنون پیامبر خود را مخاطب مى‏سازد و مقصود سایر مکلفین است. مى‏فرماید:

فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ‏: با خدا خدایان دیگر مخوان که موجب عذاب تو خواهد شد.

علت اینکه خطاب را مخصوص شخص پیامبر میکند، این است که معلوم دارد که چون شخصیت عظیم الشأنى مانند پیامبر مورد تهدید واقع مى‏شود، دیگران متوجه شوند که خطر شدید است و آنها هم کاملا بترسند.

وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ‏: خویشاوندان نزدیکت را بدون پرده پوشى و با کمال صراحت انذار کن.

علت اینکه خویشاوندان نزدیک را در اینجا ذکر میکند این است که مسأله خویشاوندى مانع تهدید نشود و بعلاوه دیگران هم حساب کار خود را بکنند.

برخى گویند: دستور این است که نخست پیامبر خویشاوندان را انذار کنند، سپس دیگران را، زیرا حسن ترتیب مقتضى همین است.

برخى گویند: علت صدور این دستور این است که جمع کردن خویشاوندان و انذار ایشان ممکن بود و پیامبر هم چنین کرد. و داستان آن در همه جا منتشر شد.

در روایت است که چون این آیه نازل شد، پیامبر اولاد عبد المطلب را جمع کرد و آنها چهل مرد بودند که هر کدام یک بزغاله میخوردند و یک قدح بزرگ مى‏نوشیدند. پیامبر خدا به على دستور داد که پاى گوسفندى را طبخ کند و به نان مخلوط سازد. آن گاه گفت: بنام خدا نزدیک شوید. آنها ده نفر ده نفر، نزدیک آمدند و خوردند. آن گاه قدحى آوردند که پر از شیر بود. پیامبر جرعه‏اى از آن نوشید.

سپس به آنها گفت: بنام خدا بنوشید. همگى نوشیدند تا سیر شدند. ابو لهب پیشدستى کرده، گفت: این مرد شما را سحر کرده است‏

پیامبر سخنى نگفت و روز دیگر نیز آنها را دعوت کرد و مثل روز پیش از آنها پذیرایى نمود. آن گاه آنها را انذار کرده، فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، من مأمورم که شما را انذار کنم و بشارت دهم. اسلام آورید و اطاعتم کنید. تا هدایت شوید. آن گاه فرمود: چه کسى با من برادر و همکار میشود و چه کسى دست دوستى بمن میدهد و بعد از من وصى من و در خاندان من جانشین من و ادا کننده دین من مى‏شود؟ همه سکوت کردند تا سه بار تکرار کرد و هم چنان آنها ساکت بودند. و در هر سه بار على جواب میداد: من. پیامبر هم در مرتبه سوم به على گفت: تو.

قوم برخاستند، در حالى که به ابو طالب مى‏گفتند: پسرت را اطاعت کن که او را بر تو امیر ساخت.

این روایت را ثعلبى در تفسیر خود آورده است.

این داستان از ابو رافع هم روایت شده است. طبق این روایت، پیامبر همه را در شعب جمع کرد و گوسفندى را پختند و همگى خوردند تا سیر شدند و از کاسه‏اى نیز همگى نوشیدند تا سیراب گشتند. آن گاه پیامبر به آنها فرمود: خدا مرا مأمور کرده است که خویشاوندان نزدیکم را بترسانم. شما خویش و قبیله منید. خدا پیامبرى را برنگزید، مگر اینکه یکى از افراد خانواده‏اش را برادر و وزیر و وارث و جانشین و وصى او گردانید. چه کسى بر میخیزد و با من بیعت میکند که برادر و وارث و وزیر و وصى من باشد و نسبت بمن همچون هارون باشد نسبت بموسى، الا اینکه بعد از من پیامبرى نخواهد بود.

على برخاست و با او بیعت نمود و او را اجابت کرد. سپس پیامبر به على فرمود:

نزد من آى. آن گاه دهانش را گشود و آب دهان خود را در دهان او ریخت و میان شانه‏ها و بر سینه او نیز آب دهان خود را مالید.

ابو لهب گفت: به پاداش اینکه اجابتت کرد، بد چیزى به او بخشیدى. دهان و صورتش را پر از آب دهان کردى.

پیامبر فرمود: پر از علم و حکمتش کردم.

از ابن عباس نقل شده که چون این آیه نازل شد، پیامبر بالاى کوه صفا رفته، فرمود: یا صباحاه! قریش جمع شده، گفتند: چیست؟

فرمود: آیا اگر به شما بگویم که دشمن شبانه یا بامدادان به شما حمله‏ور میشود، تصدیقم میکنید؟

گفت: آرى.

فرمود: شما را از عذاب شدیدى که در پیش دارید، مى‏ترسانم.

ابو لهب گفت: هلاک بشوى! براى این همه ما را دعوت کردى.

خداوند هم سوره‏ «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» را نازل کرد.

از امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است.

وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏: در مقابل مؤمنینى که پیروى تو میکنند تواضع و فروتنى کن و خلق پسندیده داشته باش.

فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِی‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ‏: اگر خویشاوندانت از فرمانت سرپیچى کنند به آنها بگو: من از اعمال زشت و بت پرستى شما بیزارم.

وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ‏: کار خود را به خدایى واگذار که از دشمنان خود انتقام میگیرد و بدوستان خود رحیم است. تا ترا از نیرنگ دشمنان و گردن- کشان مصون دارد.

الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ‏: خدایى که ترا در وقت برخاستن از محل نشستن یا بستر براى نماز مى‏نگرد. چه تنها باشى و چه با دیگران.

ابن عباس مى‏گوید: یعنى در وقت قیام نماز ترا مى‏نگرد.

برخى گویند: یعنى هنگامى که شب براى عبادت بر میخیزى ترا مى‏بیند، که در آن وقت احدى از حال تو خبر ندارد.

برخى گویند: یعنى هنگامى که براى انذار و اداى رسالت بر میخیزى ترا مى‏بیند.

وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ‏: و مى‏بیند ترا که در میان نمازگزاران به رکوع‏ و سجود مى‏روى.

ابن عباس در روایت عطا و عکرمه گوید: یعنى ترا مى‏بیند که در اصلاب پاکان و یکتا پرستان و پیامبران جابجا مى‏شدى تا اینکه بدنیا آمدى و بر مسند نبوت نشستى.

از امام باقر و امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است. مى‏فرمایند: در اصلاب پیامبران بود تا اینکه به پشت پدر خویش منتقل شد به زناشویى مشروع و حلال، بدون آلودگى به زنا.

جابر از امام باقر (ع) روایت کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: پیش من رفعت و پستى نکنید که من شما را از پیش رو و از پشت سر مى‏بینم. سپس همین آیه را خواند.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ‏: خداوند نماز ترا مى‏شنود و به آنچه در حال نماز در دل پنهان میکنى آگاهى دارد.

 

 

 

 

[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۲۱ تا ۲۲۷]

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ (۲۲۱)

تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۲۲۲)

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (۲۲۳)

وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (۲۲۴)

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (۲۲۵)

وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (۲۲۶)

إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (۲۲۷)

ترجمه:

آیا شما را آگاه کنم که شیطان‏ها بر چه کسى نازل مى‏شوند؟ نازل مى‏شوند بر هر دروغگوى گناهکار. شیطانها آنچه را شنیده‏اند، القاء میکنند و بیشترشان دروغگویانند و شعرا را گمراهان پیروى میکنند. نمى‏بینى که آنها در هر وادیى سرگردانند و چیزهایى میگویند که انجام نمیدهند؟ مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح کرده و بسیار خدا را یاد نموده و پس از آنکه مظلوم شده‏اند بدفاع برخاسته‏اند و بزودى ظالمان خواهند دانست که بکجا خواهند کشانده شد؟

 

 

 

قرائت:

یتبعهم: نافع به سکون تاء و دیگران به تشدید خوانده‏اند و هر دو وجه نیکوست.

 

 

 

لغت:

افاک: بسیار دروغگو.

اثیم: زشتکار.

 

 

 

اعراب:

أَیَّ مُنْقَلَبٍ‏: نصب آن بنا بر این است که صفت مصدر محذوف است و نمیتواند معمول «سیعلم» باشد. زیرا ما قبل استفهام در آن عمل نمیکند.

 

 

 

مقصود:

نظر به اینکه خداوند بیان کرده بود که قرآن را شیطانها نازل نکرده‏اند و قرآن وحى خداست، اکنون میخواهد روشن کند که شیطانها بر چه کسى نازل مى‏شوند. از اینرو مى‏فرماید:

هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ‏: آیا شما را خبر دهم که شیطانها بر چه کسى نازل مى‏شوند؟ آنها بر هر دروغگوى فاجرى که معصیت کار است، یعنى کاهنان، نازل مى‏شوند. مقاتل گوید: یعنى بر طلیحه و مسیلمه نازل مى‏شوند.

اما تو اى پیامبر، دروغگو و گناهکار نیستى و شیطانها بر تو نازل نمى‏شوند.

بلکه فرشتگان بر تو نازل مى‏شوند.

یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ‏: شیطانها آنچه را شنیده‏اند به کاهنان و دروغگویان القاء میکنند و بسیارى از دروغها را با شنیده‏هاى خود در مى‏آمیزند و به آنها وحى میکنند. بیشتر شیطانها- و بقولى بیشتر کاهنان- دروغگویانند.

حسن گوید: شیطانها از فرشتگان استراق سمع میکنند و به کاهنان وحى میکنند. این جریان قبل از بعثت پیامبر اسلام بوده است. اما اکنون اگر شیطانى‏ بخواهد استراق سمع کند، با شهاب‏هاى آتشین مواجه میگردد.

وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ‏: گمراهان از شاعران پیروى میکنند. ابن عباس گوید: منظور شعراى مشرکین است.

مقاتل اسماء این شاعران را ذکر کرده گوید: از آنهاست عبد اللَّه بن زبعرى سهمى و ابو سفیان بن حرث بن عبد المطلب و هبیره بن ابى وهب مخزومى و مسافع بن عبد مناف جمحى و ابو عزه عمر و بن عبد اللَّه که همه از قریشند و امیه بن ابى الصلت ثقفى. اینها زبان بدروغ و باطل مى‏گشودند و میگفتند: ما هم مثل آنچه محمد (ص) میگوید، مى‏گوییم. سپس اشعارى گفتند و گمراهان قوم اطراف آنها جمع شدند و شعر آنها که هجو پیامبر و اصحابش بود، شنیدند و براى دیگران نقل کردند.

بدینجهت است که مى‏فرماید: «یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ».

قتاده و مجاهد گویند: غاوون شیطانهایند.

برخى گویند: منظور از غاوین کسانى هستند که شعر بر آنها غالب گشته و از قرآن و حدیث غافل مانده‏اند.

برخى گویند: منظور شاعرانى است که وقتى خشم میگیرند، دشنام میدهند و دروغ پردازى میکنند. اینان اغلب با گمراهان دمسازند. زیرا بیشتر به گناه مشغولند. کلام خود را به تشبیب آغاز میکنند و براى صله مدح مى‏گویند و بر روش جاهلى هجو میکنند و اوصاف خوب یا بدى به شخص مى‏بندند که فاقد آنهاست و سراسر گفتارشان دروغ است.

برخى گویند: منظور قصه گویانى است که در قصه‏ها هر چه بذهنشان آمد مى‏گویند.

تفسیر على بن ابراهیم مى‏گوید: اینها کسانى هستند که دین خدا را تغییر میدهند و امر خدا را مخالفت مى‏کنند. آیا هرگز دیده‏اید که کسى از شاعرى تبعیت کند؟

مقصود این است که شاعر توانسته باشد دین و آئینى بنیان گذارده باشد که مورد قبول و اطاعت مردم قرار گیرد.

امام صادق (ع) مى‏فرماید: اینها کسانى هستند که بدون راهنما به تعلم و تفقه مى‏پردازند. گمراه مى‏شوند و گمراه میکنند.

أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ‏: نمى‏بینى که شاعران در هر فنى از دروغ سخن میگویند و در هر کار لغوى خوض کرده، بباطل مدح و ذم مى‏کنند؟

مقصود این است که اینها مغلوب هواى نفس هستند و مثل کسى که در وادیها سرگردان است، به اشعار گوناگون روى آور مى‏شوند و از روى جهل به لغو و باطل مى‏پردازند و مدح و ذم بیهوده مى‏گویند.

وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ‏: مردم را بکارهایى ترغیب مى‏کنند که خود انجام نمیدهند و از کارهایى منع میکنند که خود مرتکب مى‏شوند.

سپس از جمله این شاعران گروه زیر را استثناء کرده، مى‏فرماید:

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‏: مگر شاعران با ایمان و نیکوکار، نظیر عبد اللَّه بن رواحه و کعب بن مالک و حسان بن ثابت و دیگر شعراء مؤمنى که پیامبر خدا را مدح میکنند و هجو کنندگانش را پاسخ مى‏گویند.

از پیامبر خدا پرسیدند: در باره شعر چه مى‏گویید؟

فرمود: مؤمن به زبان و شمشیرش جهاد میکند. به خدا گویا دشمنان را (به شعر خود) تیر مى‏زنند.

پیامبر خدا (ص) به حسان بن ثابت فرمود: آنها را هجو کن که روح القدس با تست.

شعبى گوید: ابو بکر و عمر و على (ع) شعر میگفتند ولى على (ع) شاعرترین آنها بود.

وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً: و بسیار خدا را یاد مى‏کنند و شعر آنها را از یاد خدا غافل نمیکند.

وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا: و پس از مظلومیت، بدفاع از پیامبر و مؤمنین مى‏پردازند.

 حسن گوید: دفاع آنها بهمان نحوى است که در شریعت، مطلوب است. نظیر «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ» (خداوند دوست نمیدارد که سخن بزشتى گفته شود، مگر کسى که مظلوم باشد: نساء ۱۴۸) یعنى هجو مشرکین را پاسخ مى‏گویند.

سپس آنها را تهدید کرده، مى‏فرماید:

وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ‏: بزودى مى‏دانند که بازگشتشان به کجا خواهد بود! بازگشت آنها بسوى آتش است که از آن به خدا باید پناه برد.

 

 

ترجمه تفسیر مجمع البیان ج‏۱۸

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=