ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الشعراء آیه ۱۶۰– ۲۲۷
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۶۰ تا ۱۷۵]
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ (۱۶۰)
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۶۱)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۶۲)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۶۳)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶۴)
أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ (۱۶۵)
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (۱۶۶)
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ (۱۶۷)
قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ (۱۶۸)
رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ (۱۶۹)
فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ (۱۷۰)
إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ (۱۷۱)
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ (۱۷۲)
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ (۱۷۳)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۷۴)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۷۵)
ترجمه:
قوم لوط رسولان را تکذیب کردند. هنگامى که برادرشان لوط به آنها گفت:
آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. از شما درخواست اجرى نمیکنم. اجر من بر خداى عالمین است. آیا از میان مردم به جنس ذکور روى مىآورید و همسرانى را که خدا براى شما آفریده، رها مىکنید؟ بلکه شما مردمى متجاوز هستید. گفتند: اى لوط، اگر دست بر ندارى از اخراج شدگان خواهى بود، گفتند: ما نسبت بکردار تو از بغض دارندگانیم.
پروردگارا، مرا و خاندانم را از کردار ایشان نجات ده. او و خاندانش را همگى نجات دادیم. مگر پیر زنى که در میان هلاک شدگان بود. آن گاه دیگران را به سختى هلاک کردیم و بر آنها باران باریدیم و بد است باران انذار شدگان. در آن آیتى است و بیشترشان مؤمن نیستند و خداى تو مقتدر و رحیم است.
لغت:
عادى: ظالم قالى: کینه توز غابر: چیزى کم که باقى مىماند. مثل باقى مانده خاکى که روفته باشند.
باقى مانده شیر در پستان.
تدمیر: هلاک کردن به سختترین روش.
مقصود:
اکنون در باره قوم لوط مىگوید:
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِینَ … إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ: این قسمت تفسیر شده است.
أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمِینَ: آیا در میان خلائق، فقط مردان را مورد استفاده جنسى قرار میدهید؟
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ: و از زنان که همسران شرعى شما هستند کناره گیرى میکنید؟
زوج و زوجه، همسر شرعى انسان است. چنان که مىفرماید: «اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ» (تو و همسرت ساکن بهشت شوید: بقره ۳۵)
بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ: شما مردمى هستید که از حلال به حرام تجاوز کردهاید.
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ: گفتند اگر دست برندارى اى لوط تو را اخراج خواهیم کرد.
قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ: لوط فرمود من دشمن کارهاى شما هستم.
سپس لوط در باره ایشان نفرین کرده گوید:
رَبِّ نَجِّنِی وَ أَهْلِی مِمَّا یَعْمَلُونَ: خدایا، مرا و خاندانم را از عاقبت کردار ایشان نجات ده. عاقبت کردار ایشان، چیزى جز عذاب نیست.
خداوند دعاى لوط را مستجاب کرده، مىفرماید:
فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِینَ: لوط و خاندانش را از عذابى که بر قوم واقع شد، یا از عملى که آنها انجام میدادند، نجات دادیم.
بدیهى است که وقتى از خود عمل نجات یابند، از کیفر آن نیز نجات پیدا میکنند.
إِلَّا عَجُوزاً فِی الْغابِرِینَ: به جز پیر زنى که همسر لوط بود، او هلاک شد، زیرا اهل فساد را مطلع کرد که لوط مهمانهایى به خانه آورده است.این پیر زن در شهر ماند و با سایر مردم به سنگباران آسمانى بهلاکت رسید.
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِینَ: آن گاه بقیه را به زمین فرو بردیم.
بعضى گویند: یعنى زمین شهر را زیر و زبر کردیم. اما آن کسانى که در شهر نبودند بوسیله سنگباران به هلاکت رساندیم.
وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ: و بر آنها باران باریدیم و چه دشوار و ناگوار است بارانى که بر مردم کافر بارد.
إِنَّ فِی ذلِکَ … لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ: این قسمت تفسیر شده است.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۷۶ تا ۱۹۱]
کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ (۱۷۶)
إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (۱۷۷)
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۷۸)
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ (۱۷۹)
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۸۰)
أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ (۱۸۱)
وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ (۱۸۲)
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ (۱۸۳)
وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ (۱۸۴)
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ (۱۸۵)
وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ (۱۸۶)
فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (۱۸۷)
قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (۱۸۸)
فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۸۹)
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (۱۹۰)
وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۱۹۱)
ترجمه:
اصحاب ایکه رسولان را تکذیب کردند. آن گاه که شعیب به ایشان گفت: آیا تقوى پیشه نمیکنید؟ من براى شما رسولى امینم. از خدا بپرهیزید و مرا اطاعت کنید. از شما اجرى درخواست نمیکنم. اجرم بر خداى عالمین است.
پیمانه را تمام بدهید و از کم دهندگان نباشید و به میزان راست و صحیح، وزن کنید و چیزهاى مردم را کم ندهید و در زمین فساد نکنید و از خدایى که شما و پیشینیان را آفریده، بپرهیزید. گفتند تو از مسحور شدگانى و نیستى جز بشرى مانند ما و نمیپنداریم ترا مگر از دروغ گویان. پس قطعه هایى از آسمان بر ما فرود آور، اگر از راست گویانى گفت: خدایم بکردار شما داناتر است. تکذیبش کردند و عذاب و شکنجه روز کم سایه، دامنگیرشان شد که عذاب روزى بزرگ بود. در آن آیتى است و بیشترشان مؤمن نبودند و خداى تو مقتدر و رحیم است.
قرائت:
ایکه: حجازیان و شامیان این کلمه را در اینجا و در سوره ص «لیکه» به فتح تاء خواندهاند و دیگران به همزه.
ابو على مىگوید: هنگامى که گفته شود: «الایکه» همزه وسط ساقط مىشود و همزه اول نیز مىافتد. زجاج گوید: عدم انصراف آن بخاطر این است که نام شهر است.
لغت:
ایکه: جایى که درختان انبوه و گشتن داشته باشد. بدون تاء جمع است.
مخسر: زیان رساننده:
جبله: طبیعت شىء. شاعر گوید:
و الموت اعظم حادث | مما یمر على الجبله |
مرگ بزرگترین حادثهاى است که بر طبیعت خلائق مرور میکند.
مقصود:
اکنون در باره شعیب مىفرماید:
کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ: مردم مدین رسولان را تکذیب کردند. این معنى از ابن عباس است.قتاده گوید: اصحاب ایکه مردم مدین نیستند و خداوند شعیب را بسوى دو امت فرستاده است.
إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ: شعیب بدیشان گفت: آیا تقوى پیشه نمیکنید؟
در اینجا شعیب را برادر آن قوم معرفى نمیکند. زیرا آنها با شعیب نسبتى نداشتند. زیرا شعیب از اهالى مدین است. و هنگامى که در باره مردم مدین سخن گفته، مىگوید «وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً» (و بسوى مردم مدین برادرشان شعیب را فرستادیم: اعراف ۷۵).
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ … رَبِّ الْعالَمِینَ: قبلا تفسیر شده است.
علت اینکه دعوت انبیاء را بیک عبارت ذکر کرده، این است که میخواهد بگوید: حق یکى است و همه انبیاء برنامه واحدى داشتهاند. آنها بمردم میگفتند:تقوى پیشه کنید و از گناهان اجتناب کنید و در عبادت خدا و طاعت رسولان اخلاص داشته باشید و بدانید که پیامبران در میان بندگان، امین خدایند و هیچیک از آنها بر رسالت خود حق گرفتن اجرت ندارند. زیرا اخذ اجرت، مردم را از اطاعت ایشان متنفر مىسازد.سپس شعیب به ایشان مىگوید:
أَوْفُوا الْکَیْلَ: پیمانه را بدون کم و کاست بدهید.
بدیهى است که همین وظیفه را در مورد چیزهایى که احتیاج به کشیدن و متر کردن و شمردن دارد، نیز باید رعایت کنند.
وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِینَ: باید از کم کنندگان وزن و پیمانه نباشید.
وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقِیمِ: به عدل وزن کنید و کاملا در اداى حقوق دیگران دقت کنید.اقوالى که در باره قسطاس است در سوره بنى اسرائیل ذکر شده است.
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ: حقوق مردم را کم نکنید و مانع آن نباشید.
وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: و در روى زمین سعى در فساد و تبهکارى نکنید.ابو عبیده گوید: عثى شدیدترین فساد و خرابى است.
وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّهَ الْأَوَّلِینَ: از خدایى که شما و امم گذشته را از نیستى به هستى آورده، بپرهیزید.
قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ وَ ما أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا: معنى آن گذشت.
وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبِینَ: ترا یکى از دروغگویان مىپنداریم.
«ان» مخفف از «ان» است و از این جهت بر سر خبر لام مفتوح در آمده است.
فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ: اگر در دعوى خود راست مىگویى، قطعه هایى از آسمان بر سر ما فرو بیاور.
ابن عباس گوید: «کسف» جمع «کسفه» است.
قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ: شعیب گفت: اگر در علم خداى من باشد که شما یا بعضى از شما توبه میکنید، همچنین عذابى بر شما نازل نمیکند و اگر بداند که توبه نمیکنید، بزودى بعذاب استیصال گرفتارتان خواهد کرد.
سپس مىگوید:
فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ: آنان هم چنان شعیب را تکذیب کردند و بمدت هفت روز گرفتار گرماى شدید شدند، بدون اینکه نسیمى بر شهر و سرزمین آنها بوزد. آن گاه ابرى پدید آمد که براى فرار از گرما به سایه آن پناه بردند و در همین موقع بود که آتشى آنها را فرو گرفت و همگى سوختند. آن روز سختترین روزهاى دنیا بود. چنان که مىفرماید:
إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ: عذاب آن روز بزرگ، سخت و دشوار بود.
ظله: در اینجا به معنى ابرى است که سایه بیفکند.
إِنَّ فِی ذلِکَ …: این قسمت تفسیر شد.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۱۹۲ تا ۲۱۲]
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۹۲)
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (۱۹۳)
عَلى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ (۱۹۴)
بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (۱۹۵)
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (۱۹۶)
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ (۱۹۷)
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (۱۹۸)
فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (۱۹۹)
کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (۲۰۰)
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ (۲۰۱)
فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (۲۰۲)
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (۲۰۳)
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (۲۰۴)
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ (۲۰۵)
ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (۲۰۶)
ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (۲۰۷)
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (۲۰۸)
ذِکْرى وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ (۲۰۹)
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ (۲۱۰)
وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ (۲۱۱)
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (۲۱۲)
ترجمه:
قرآن فرستاده خداست که روح الامین بر قلب تو نازل کرده تا از انذار کنندگان باشى. بزبان عربى روشن کننده. بشارت قرآن در کتابهاى پیشینیان هم بوده است، آیا علم و اطلاع علماء بنى اسرائیل، براى آنها آیت و نشانى نبود؟ اگر قرآن را بر بعضى از عجمان نازل میکردیم و بر آنها قرائت میکرد، از ایمان آورندگان نبودند.
همچنین قرآن را بر دل مجرمین گذراندیم. به آن ایمان نمىآورند تا عذاب دردناک را بنگرند که ناگهان ایشان را فرا رسد و توجه نداشته باشند و بگویند: آیا ما از مهلت داده شدگانیم؟ آیا به عذاب ما تعجیل میکنید؟ آیا مىبینى که اگر سالها فرصتشان دهیم، آن گاه آنچه به آن وعده داده مىشوند، ایشان را فرا رسد، فرصتى که به آنها داده شده است، بىنیازشان نمیکند؟، هیچ بلدى را هلاک نکردیم جز اینکه برایشان انذار کنندگانى بود که آنها را موعظه میکرد و ما ستمکار نیستیم. قرآن را شیطانها نازل نکردهاند و سزاوار آن هم نیستند و استطاعت آن را هم ندارند، که آنها از شنوایى قرآن معزول و برکنارند.
قرائت:
نزل: حجازیان و ابو عمر و حفص و زید به تخفیف و رفع «الروح الامین» و دیگران به تشدید و نصب خواندهاند.بنا بر تشدید نظیر «نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ» است (بقره ۹۷)
ا و لم تکن لهم آیه: این قرائت از ابن عامر است. دیگران فعل را به یاء و «آیه» را به نصب خواندهاند. بنا بر اول در فعل ضمیر شأن مستتر است.
لغت:
اعجم: کسى که زبانش از عربیت عاجز است. عجمى غیر عربى است.
اعراب:
لا یُؤْمِنُونَ: جمله حالیه بغته: مصدر و حال سنین: ظرف زمان براى «متعناهم» ما أَغْنى: مفعول فعل محذوف است و ضمیر فاعل به تمتع بر میگردد.
ذکرى: در محل نصب و مفعول له ما یَنْبَغِی: ضمیر فاعل به مصدر «تنزل» عائد است.
مقصود:
پس از آنکه در باره سرگذشت عدهاى از پیامبران پیشین سخن گفت، اینک در باره قرآن سخن مىگوید تا سرگذشت پیامبر اسلام بدنبال سرگذشت ایشان ذکر شده باشد. مىفرماید:
وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى قَلْبِکَ: قرآن فرستاده خداست که جبرئیل که فرشته امین اوست و در آن تغییر و تبدیل ایجاد نمیکند، بر قلب تو نازل کرده است.
علت اینکه جبرئیل را روح مىنامد، این است که وسیله احیاء دین و بقولى وسیله احیاء ارواح انسانهاست. و برخى گفتهاند: بخاطر اینکه خودش روحانى است.
اینکه مىگوید: بر قلب تو … تعبیر مجازى است. زیرا خداوند وحى را به سمع جبرئیل مىرساند و جبرئیل نزد پیامبر آمده، برایش میخواند تا به خاطر سپارد و در دل خود حفظ کند. گویا قرآن بر دل پیامبر نازل مىشود.برخى گویند: یعنى خداوند قرآن را بتو تلقین کرد تا بر دل تو نقش گرفت و دلت را ظرف آن قرار داد.
لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ: منظور این است که مردم را به آیات خدا بترسانى.
بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ: آیات خدا به زبان عربى است که نیازمندیهاى مردم را براى ایشان بیان میکند.برخى گویند: یعنى قرآن به زبان قریش نازل شده است. تا بفهمند و نگویند:نفهمیدیم.
برخى گویند: به زبان قوم جرهم نازل شده است.
علت اینکه قرآن به عربى نازل شده، این است که مخاطبین عرب هستند و دیگر اینکه قرآن به فصاحت خویش، فصحاء عرب را دعوت کرده است که مثل قرآن بیاورند.
آیه بزبان عربى شرافت بخشیده، زیرا صفت «مبین» به آن داده است. به همین جهت است که زبان اهل بهشت را هم همین زبان قرار داده است.
وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ: ذکر و خبر قرآن به وجه نوید و بشارت در کتب آسمانى پیشین آمده است.مقصود این نیست که قرآن بر غیر حضرت محمد (ص) هم نازل شده است.برخى گویند: مقصود این است که بر سایر انبیاء نیز دعوت به توحید و عدل و اعتراف به قیامت و قصه امتها نازل شده است.
أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ: آیا علم دانشمندان بنى- اسرائیل به بشارتهایى که نسبت به بعثت پیامبر اسلام در کتب قدیم بوده، براى ایشان دلیل بر صحت نبوت وى نیست؟
علماء بنى اسرائیل که به قرآن ایمان آورده بودند، خبر میدادند که نام پیغمبر در کتب ایشان برده شده است و یهود و قوم عرب از آنها مىشنیدند و همین مطلب وسیله ایمان طایفه اوس و خزرج گردید.
ابن عباس گوید: مقصود از علماء بنى اسرائیل، عبد اللَّه بن سلام و اصحاب اوست.
عطیه گوید: اینان پنج نفرند: عبد اللَّه بن سلام، ابن یامین، ثعلبه، اسد و اسید.
وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ: اگر قرآن را بر کسى که عرب نبود نازل میکردیم و بر عربها قرائت میکرد، به آن ایمان نمىآوردند و از پیروى خوددارى میکردند. لکن ما قرآن را به زبان عربى بر فصیح- ترین ایشان که از شریفترین خاندان بود نازل کردیم تا در آن تدبر کنند و بهتر تصدیق و پیرویش نمایند.
برخى گویند: یعنى اگر قرآن را بر یکى از بهائم هم که زیاد منشأ تعجب مىشود، نازل مىکردیم، به آن ایمان نمىآوردند.روایت شده که از ابن مسعود در باره این آیه سؤال شد، اشاره به شترش کرده، گفت: این از اعجمین است.
کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ: همانطورى که قرآن را بزبان عربى بر تو نازل کردیم، در دل کافران نیز واردش کردیم. یعنى ترا امر کردیم که بهر نحوى هست قرآن را بگوش ایشان برسانى.
سپس مىگوید:
لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ: مع الوصف به قرآن ایمان نمى- آورند. مگر عذاب الیم را به چشم خود بنگرند و از روى ناچارى تسلیم شوند.در اینجا خداوند به علم خویش خبر میدهد که اینان هرگز ایمان نخواهند آورد.
فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ: عذابى که آنها به تعجیل در خواست آن میکنند، ناگهان برایشان نازل شود و بدون اینکه متوجه باشند گریبانشان را بگیرد.
فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ: و آنها که گرفتار شده اند بگویند: آیا بما مهلتى داده میشود که ایمان آوریم و تصدیق کنیم؟
مقاتل گوید: همین که پیامبر به آنها و عذاب داد، بمنظور تکذیب، به تعجیل پرداختند. از اینرو خداوند به منظور توبیخ ایشان میفرماید:
أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ: آیا به عذاب ما عجله مىکنند؟
سپس مىفرماید:
أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِینَ ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ ما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ: آیا مىبینى؟ اگر مهلتشان دهیم و سالها به تأخیرشان افکنیم و به نعمتهاى دنیا متمتعشان سازیم، آن گاه گرفتار عذابشان کنیم، از آن نعمتها و تمتعات فایدهاى نمىبرند. زیرا گناهان خود را در این مدت افزایش مىدهند و بار جرم را سنگینتر میکنند.
وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَهٍ إِلَّا لَها مُنْذِرُونَ: هیچ بلدى را دچار هلاکت نکردیم، جز اینکه بوسیله انذار و ارسال پیامبران بر آنها اتمام حجت کردیم.
ذِکْرى وَ ما کُنَّا ظالِمِینَ: آنها را تذکر دادیم و موعظه کردیم تا پند گیرند و خود را اصلاح کنند. هنگامى که از تخویف و تهدید و تذکر، متنبه نشدند و بر اثر اصرار بر کفر و عناد، مستحق عذاب شدند، بدون اینکه ظلمى بر آنها روا داشته باشیم، هلاکشان کردیم. زیرا ما به احدى ظلم نمیکنیم.
در این آیه خداوند ظلم را از خود نفى کرده و کسانى را که میگویند: هر ظلم و کفرى در این جهان مستند به خداست، تکذیب کرده است. ظلم این امت که خداوند بندهاى را براى بدى خلق کند و او را به بدى وا دارد. آن گاه بر بدیش کیفرش کند و خداوند از چنین کارى منزه است.
وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ: قرآن را چنان که مشرکین مىپندارند، شیطانها نیاوردهاند.
وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ: شیطانها سزاوار این کار نیستند و استطاعت این کار هم را ندارند. زیرا خداوند معجزه را از آلوده شدن به باطل حفظ میکند، تا بتواند دلیل بر صدق و راستگویى مدعى رسالت باشد و اگر آمیخته به نیرنگهاى شیاطین گردد، نمیتواند دلیل باشد.
إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ: آنها ممنوعند که براى شنیدن آهنگ وحى به جاهایى بروند که بتوانند استماع کنند. این ممنوعیت ایشان بوسیله شهابهاى ثاقب است.قتاده گوید: یعنى شیطانها از شنیدن قرآن دور ماندهاند. زیرا عزل به معنى دور کردن است.
مقاتل گوید: قریش مىگفتند: شیطانها قرآن را به زبان محمد (ص) القاء میکنند، از این جهت خداوند متعال ایشان را تکذیب کرده، مىفرماید: آنها نمیتوانند قرآن را از آسمان بیاورند. زیرا بوسیله فرشتگان و شهابها میان ایشان و آسمان و شنیدن از آسمان مانع ایجاد شده است.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۱۳ تا ۲۲۰]
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ (۲۱۳)
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ (۲۱۴)
وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۱۵)
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (۲۱۶) وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ (۲۱۷)
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ (۲۱۸)
وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ (۲۱۹)
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۲۲۰)
ترجمه:
با خدا خدایان دیگرى مخوان که از عذاب شدگان خواهى بود و خویشاوندان نزدیک خود را بترسان و براى کسانى که پیرویت مىکنند، فروتنى کن و اگر معصیت کنند، بگو: من از کردار شما بیزارم و بر خداوند مقتدر و رحیم توکل کن که ترا هنگامى که مىایستى و هنگامى که میان ساجدان وارونه افتادهاى مىنگرد که او شنوا و داناست.
قرائت:
فتوکل: اهل مدینه و ابن عامر به فاء و دیگران به واو خواندهاند و هر دو وجه خوب است.
لغت:
عشیره: خویشاوند که با شخص معاشرت مىکنند.
مقصود:
اکنون پیامبر خود را مخاطب مىسازد و مقصود سایر مکلفین است. مىفرماید:
فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ: با خدا خدایان دیگر مخوان که موجب عذاب تو خواهد شد.
علت اینکه خطاب را مخصوص شخص پیامبر میکند، این است که معلوم دارد که چون شخصیت عظیم الشأنى مانند پیامبر مورد تهدید واقع مىشود، دیگران متوجه شوند که خطر شدید است و آنها هم کاملا بترسند.
وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ: خویشاوندان نزدیکت را بدون پرده پوشى و با کمال صراحت انذار کن.
علت اینکه خویشاوندان نزدیک را در اینجا ذکر میکند این است که مسأله خویشاوندى مانع تهدید نشود و بعلاوه دیگران هم حساب کار خود را بکنند.
برخى گویند: دستور این است که نخست پیامبر خویشاوندان را انذار کنند، سپس دیگران را، زیرا حسن ترتیب مقتضى همین است.
برخى گویند: علت صدور این دستور این است که جمع کردن خویشاوندان و انذار ایشان ممکن بود و پیامبر هم چنین کرد. و داستان آن در همه جا منتشر شد.
در روایت است که چون این آیه نازل شد، پیامبر اولاد عبد المطلب را جمع کرد و آنها چهل مرد بودند که هر کدام یک بزغاله میخوردند و یک قدح بزرگ مىنوشیدند. پیامبر خدا به على دستور داد که پاى گوسفندى را طبخ کند و به نان مخلوط سازد. آن گاه گفت: بنام خدا نزدیک شوید. آنها ده نفر ده نفر، نزدیک آمدند و خوردند. آن گاه قدحى آوردند که پر از شیر بود. پیامبر جرعهاى از آن نوشید.
سپس به آنها گفت: بنام خدا بنوشید. همگى نوشیدند تا سیر شدند. ابو لهب پیشدستى کرده، گفت: این مرد شما را سحر کرده است
پیامبر سخنى نگفت و روز دیگر نیز آنها را دعوت کرد و مثل روز پیش از آنها پذیرایى نمود. آن گاه آنها را انذار کرده، فرمود: اى فرزندان عبد المطلب، من مأمورم که شما را انذار کنم و بشارت دهم. اسلام آورید و اطاعتم کنید. تا هدایت شوید. آن گاه فرمود: چه کسى با من برادر و همکار میشود و چه کسى دست دوستى بمن میدهد و بعد از من وصى من و در خاندان من جانشین من و ادا کننده دین من مىشود؟ همه سکوت کردند تا سه بار تکرار کرد و هم چنان آنها ساکت بودند. و در هر سه بار على جواب میداد: من. پیامبر هم در مرتبه سوم به على گفت: تو.
قوم برخاستند، در حالى که به ابو طالب مىگفتند: پسرت را اطاعت کن که او را بر تو امیر ساخت.
این روایت را ثعلبى در تفسیر خود آورده است.
این داستان از ابو رافع هم روایت شده است. طبق این روایت، پیامبر همه را در شعب جمع کرد و گوسفندى را پختند و همگى خوردند تا سیر شدند و از کاسهاى نیز همگى نوشیدند تا سیراب گشتند. آن گاه پیامبر به آنها فرمود: خدا مرا مأمور کرده است که خویشاوندان نزدیکم را بترسانم. شما خویش و قبیله منید. خدا پیامبرى را برنگزید، مگر اینکه یکى از افراد خانوادهاش را برادر و وزیر و وارث و جانشین و وصى او گردانید. چه کسى بر میخیزد و با من بیعت میکند که برادر و وارث و وزیر و وصى من باشد و نسبت بمن همچون هارون باشد نسبت بموسى، الا اینکه بعد از من پیامبرى نخواهد بود.
على برخاست و با او بیعت نمود و او را اجابت کرد. سپس پیامبر به على فرمود:
نزد من آى. آن گاه دهانش را گشود و آب دهان خود را در دهان او ریخت و میان شانهها و بر سینه او نیز آب دهان خود را مالید.
ابو لهب گفت: به پاداش اینکه اجابتت کرد، بد چیزى به او بخشیدى. دهان و صورتش را پر از آب دهان کردى.
پیامبر فرمود: پر از علم و حکمتش کردم.
از ابن عباس نقل شده که چون این آیه نازل شد، پیامبر بالاى کوه صفا رفته، فرمود: یا صباحاه! قریش جمع شده، گفتند: چیست؟
فرمود: آیا اگر به شما بگویم که دشمن شبانه یا بامدادان به شما حملهور میشود، تصدیقم میکنید؟
گفت: آرى.
فرمود: شما را از عذاب شدیدى که در پیش دارید، مىترسانم.
ابو لهب گفت: هلاک بشوى! براى این همه ما را دعوت کردى.
خداوند هم سوره «تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ» را نازل کرد.
از امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است.
وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: در مقابل مؤمنینى که پیروى تو میکنند تواضع و فروتنى کن و خلق پسندیده داشته باش.
فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ: اگر خویشاوندانت از فرمانت سرپیچى کنند به آنها بگو: من از اعمال زشت و بت پرستى شما بیزارم.
وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ: کار خود را به خدایى واگذار که از دشمنان خود انتقام میگیرد و بدوستان خود رحیم است. تا ترا از نیرنگ دشمنان و گردن- کشان مصون دارد.
الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ: خدایى که ترا در وقت برخاستن از محل نشستن یا بستر براى نماز مىنگرد. چه تنها باشى و چه با دیگران.
ابن عباس مىگوید: یعنى در وقت قیام نماز ترا مىنگرد.
برخى گویند: یعنى هنگامى که شب براى عبادت بر میخیزى ترا مىبیند، که در آن وقت احدى از حال تو خبر ندارد.
برخى گویند: یعنى هنگامى که براى انذار و اداى رسالت بر میخیزى ترا مىبیند.
وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ: و مىبیند ترا که در میان نمازگزاران به رکوع و سجود مىروى.
ابن عباس در روایت عطا و عکرمه گوید: یعنى ترا مىبیند که در اصلاب پاکان و یکتا پرستان و پیامبران جابجا مىشدى تا اینکه بدنیا آمدى و بر مسند نبوت نشستى.
از امام باقر و امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است. مىفرمایند: در اصلاب پیامبران بود تا اینکه به پشت پدر خویش منتقل شد به زناشویى مشروع و حلال، بدون آلودگى به زنا.
جابر از امام باقر (ع) روایت کرده است که پیامبر خدا (ص) فرمود: پیش من رفعت و پستى نکنید که من شما را از پیش رو و از پشت سر مىبینم. سپس همین آیه را خواند.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ: خداوند نماز ترا مىشنود و به آنچه در حال نماز در دل پنهان میکنى آگاهى دارد.
[سوره الشعراء (۲۶): آیات ۲۲۱ تا ۲۲۷]
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ (۲۲۱)
تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ (۲۲۲)
یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (۲۲۳)
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (۲۲۴)
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ (۲۲۵)
وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (۲۲۶)
إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (۲۲۷)
ترجمه:
آیا شما را آگاه کنم که شیطانها بر چه کسى نازل مىشوند؟ نازل مىشوند بر هر دروغگوى گناهکار. شیطانها آنچه را شنیدهاند، القاء میکنند و بیشترشان دروغگویانند و شعرا را گمراهان پیروى میکنند. نمىبینى که آنها در هر وادیى سرگردانند و چیزهایى میگویند که انجام نمیدهند؟ مگر کسانى که ایمان آورده و عمل صالح کرده و بسیار خدا را یاد نموده و پس از آنکه مظلوم شدهاند بدفاع برخاستهاند و بزودى ظالمان خواهند دانست که بکجا خواهند کشانده شد؟
قرائت:
یتبعهم: نافع به سکون تاء و دیگران به تشدید خواندهاند و هر دو وجه نیکوست.
لغت:
افاک: بسیار دروغگو.
اثیم: زشتکار.
اعراب:
أَیَّ مُنْقَلَبٍ: نصب آن بنا بر این است که صفت مصدر محذوف است و نمیتواند معمول «سیعلم» باشد. زیرا ما قبل استفهام در آن عمل نمیکند.
مقصود:
نظر به اینکه خداوند بیان کرده بود که قرآن را شیطانها نازل نکردهاند و قرآن وحى خداست، اکنون میخواهد روشن کند که شیطانها بر چه کسى نازل مىشوند. از اینرو مىفرماید:
هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ: آیا شما را خبر دهم که شیطانها بر چه کسى نازل مىشوند؟ آنها بر هر دروغگوى فاجرى که معصیت کار است، یعنى کاهنان، نازل مىشوند. مقاتل گوید: یعنى بر طلیحه و مسیلمه نازل مىشوند.
اما تو اى پیامبر، دروغگو و گناهکار نیستى و شیطانها بر تو نازل نمىشوند.
بلکه فرشتگان بر تو نازل مىشوند.
یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ: شیطانها آنچه را شنیدهاند به کاهنان و دروغگویان القاء میکنند و بسیارى از دروغها را با شنیدههاى خود در مىآمیزند و به آنها وحى میکنند. بیشتر شیطانها- و بقولى بیشتر کاهنان- دروغگویانند.
حسن گوید: شیطانها از فرشتگان استراق سمع میکنند و به کاهنان وحى میکنند. این جریان قبل از بعثت پیامبر اسلام بوده است. اما اکنون اگر شیطانى بخواهد استراق سمع کند، با شهابهاى آتشین مواجه میگردد.
وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ: گمراهان از شاعران پیروى میکنند. ابن عباس گوید: منظور شعراى مشرکین است.
مقاتل اسماء این شاعران را ذکر کرده گوید: از آنهاست عبد اللَّه بن زبعرى سهمى و ابو سفیان بن حرث بن عبد المطلب و هبیره بن ابى وهب مخزومى و مسافع بن عبد مناف جمحى و ابو عزه عمر و بن عبد اللَّه که همه از قریشند و امیه بن ابى الصلت ثقفى. اینها زبان بدروغ و باطل مىگشودند و میگفتند: ما هم مثل آنچه محمد (ص) میگوید، مىگوییم. سپس اشعارى گفتند و گمراهان قوم اطراف آنها جمع شدند و شعر آنها که هجو پیامبر و اصحابش بود، شنیدند و براى دیگران نقل کردند.
بدینجهت است که مىفرماید: «یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ».
قتاده و مجاهد گویند: غاوون شیطانهایند.
برخى گویند: منظور از غاوین کسانى هستند که شعر بر آنها غالب گشته و از قرآن و حدیث غافل ماندهاند.
برخى گویند: منظور شاعرانى است که وقتى خشم میگیرند، دشنام میدهند و دروغ پردازى میکنند. اینان اغلب با گمراهان دمسازند. زیرا بیشتر به گناه مشغولند. کلام خود را به تشبیب آغاز میکنند و براى صله مدح مىگویند و بر روش جاهلى هجو میکنند و اوصاف خوب یا بدى به شخص مىبندند که فاقد آنهاست و سراسر گفتارشان دروغ است.
برخى گویند: منظور قصه گویانى است که در قصهها هر چه بذهنشان آمد مىگویند.
تفسیر على بن ابراهیم مىگوید: اینها کسانى هستند که دین خدا را تغییر میدهند و امر خدا را مخالفت مىکنند. آیا هرگز دیدهاید که کسى از شاعرى تبعیت کند؟
مقصود این است که شاعر توانسته باشد دین و آئینى بنیان گذارده باشد که مورد قبول و اطاعت مردم قرار گیرد.
امام صادق (ع) مىفرماید: اینها کسانى هستند که بدون راهنما به تعلم و تفقه مىپردازند. گمراه مىشوند و گمراه میکنند.
أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ: نمىبینى که شاعران در هر فنى از دروغ سخن میگویند و در هر کار لغوى خوض کرده، بباطل مدح و ذم مىکنند؟
مقصود این است که اینها مغلوب هواى نفس هستند و مثل کسى که در وادیها سرگردان است، به اشعار گوناگون روى آور مىشوند و از روى جهل به لغو و باطل مىپردازند و مدح و ذم بیهوده مىگویند.
وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ: مردم را بکارهایى ترغیب مىکنند که خود انجام نمیدهند و از کارهایى منع میکنند که خود مرتکب مىشوند.
سپس از جمله این شاعران گروه زیر را استثناء کرده، مىفرماید:
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ: مگر شاعران با ایمان و نیکوکار، نظیر عبد اللَّه بن رواحه و کعب بن مالک و حسان بن ثابت و دیگر شعراء مؤمنى که پیامبر خدا را مدح میکنند و هجو کنندگانش را پاسخ مىگویند.
از پیامبر خدا پرسیدند: در باره شعر چه مىگویید؟
فرمود: مؤمن به زبان و شمشیرش جهاد میکند. به خدا گویا دشمنان را (به شعر خود) تیر مىزنند.
پیامبر خدا (ص) به حسان بن ثابت فرمود: آنها را هجو کن که روح القدس با تست.
شعبى گوید: ابو بکر و عمر و على (ع) شعر میگفتند ولى على (ع) شاعرترین آنها بود.
وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیراً: و بسیار خدا را یاد مىکنند و شعر آنها را از یاد خدا غافل نمیکند.
وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا: و پس از مظلومیت، بدفاع از پیامبر و مؤمنین مىپردازند.
حسن گوید: دفاع آنها بهمان نحوى است که در شریعت، مطلوب است. نظیر «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ» (خداوند دوست نمیدارد که سخن بزشتى گفته شود، مگر کسى که مظلوم باشد: نساء ۱۴۸) یعنى هجو مشرکین را پاسخ مىگویند.
سپس آنها را تهدید کرده، مىفرماید:
وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ: بزودى مىدانند که بازگشتشان به کجا خواهد بود! بازگشت آنها بسوى آتش است که از آن به خدا باید پناه برد.
ترجمه تفسیر مجمع البیان ج۱۸