النساء - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره النساء – آیه ۱۳۶-۱۴۶

۲۳- النوبه الاولى‏

(۴/ ۱۴۶- ۱۳۶)

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا- اى ایشان که بگرویدند، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ بگروید بخدا و برسول وى، وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ‏ و بقرآن که برسول خود [محمد] فرو فرستاد، وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ‏ و بکتابها که از پیش فرو فرستاد بر پیغمبران، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ‏ و هر که کافر شود بخدا، وَ مَلائِکَتِهِ‏ و فریشتگان وى، وَ کُتُبِهِ‏ و کتابهاى وى،وَ رُسُلِهِ‏ و رسولان وى، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و بروز رستاخیز، فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً (۱۳۶) او بیراه گشت بیراهى دور.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند، ثُمَّ کَفَرُوا باز کافر شدند [و از آن کفر باز نگشتند]، ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً پس در کفر بیفزودند، لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ‏ خداى بر آن نیست که ایشان را بیامرزد هرگز، وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا (۱۳۷) و نه بر آنکه ایشان را راه نماید هرگز.

بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ‏ خبر کن منافقان را، بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً (۱۳۸) که ایشانراست عذابى دردنماى.

الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ ایشان که کافران را بدوستان میدارند، مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏ فرود از مؤمنان، أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ بنزدیک کافران مى‏قوّت و عزّت جویند، فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً (۱۳۹) قوّت و عزّت خدایراست بهمگى.

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ‏ و فرو فرستاده آمد بر شما درین قرآن، أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ‏ هر گاه که شنوید، آیاتِ اللَّهِ‏ آیات و سخنان خدا، یُکْفَرُ بِها که کافر شوند بآن، وَ یُسْتَهْزَأُ بِها و افسوس میکنند بدان، فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ‏ بمنشینید با ایشان، حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ‏ تا آن گه که سخنى دیگر درگیرند جز زان، إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ‏ که [اگر بنشینید] آن گه چون ایشان بید[۱]، إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ وَ الْکافِرِینَ‏ و خداى بهم آورنده کافران و منافقان است.فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (۱۴۰) در دوزخ بهم.

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ‏ ایشان که شما را میکوشند، فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ‏ اگر چنانست که شما را جاى ظفر بود [و فتح و پیروزى‏]، قالُوا گویند شما را: أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ‏ نه با شما بودیم؟ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ‏ و اگر کافران را از شما بهره‏اى بود بظفر یا گزند، قالُوا کافران را گویند أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ‏ نه بر شما دست یافته بودیم؟ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ و شما را از گرویدگان [بمحمد] نگاه داشتیم، فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ خداى حکم کند میان شما روز رستاخیز، وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا (۱۴۱) [آن روز که‏] خداى کافران را بر مؤمنان [در آن روز] هیچ سبیل و راه دست نداد.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ‏ منافقان با خداى مى‏فرهیب سازند، وَ هُوَ خادِعُهُمْ‏ خداى فرهیونده‏[۲] ایشانست، وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ و چون بر نماز خیزند، قامُوا کُسالى‏ کاهلان برخیزند، یُراؤُنَ النَّاسَ‏ دیدار مردمان مى‏خواهند [بنماز خویش، و فرا ایشان مینمایند]، وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ‏ و در آن نماز خداى را یاد نکنند، إِلَّا قَلِیلًا (۱۴۲) مگر اندکى.

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ‏ متردّدان‏اند میان کفر و ایمان، لا إِلى‏ هؤُلاءِ نه با اینان، وَ لا إِلى‏ هؤُلاءِ و نه با ایشان، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ‏ و هر که اللَّه وى را از راه گم کرد، فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا (۱۴۳) وى را حیلتى نیابى [فرا راهى‏].

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اى ایشان که بگرویدند، لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏ کافران را بدوستان ندارید فرود از مؤمنان، أَ تُرِیدُونَ‏ مى‏خواهید، أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ‏ که اللَّه را بر خویشتن سازید، سُلْطاناً مُبِیناً (۱۴۴) حجّتى آشکارا.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ منافقان در پایه زیرین‏اند از آتش،وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (۱۴۵) و ایشان را فریادرسى و یارى نیابى.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مگر ایشان که توبه کنند، وَ أَصْلَحُوا و کار خود [و دلهاى مردمان تباه گشته‏] باصلاح آرند، وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ‏ و دست باللّه زنند، وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ‏ و دین خویش خداى را پاک کنند، فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ‏ آن گه ایشان با مؤمنان‏اند، وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ‏ و دهد خداى مؤمنانرا، أَجْراً عَظِیماً (۱۴۶) مزدى بزرگوار.

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ‏- ابن عباس گفت: سبب نزول این آیت آن بود که عبد اللَّه بن سلام و اسد و اسید پسران کعب، و ثعلبه بن قیس و و یامین بن یامین و برادر زاده عبد اللَّه سلام، سلمه و خواهرزاده وى سلام، اینان مؤمنان اهل کتاب‏اند، پیش مصطفى (ص) شدند، و گفتند: یا رسول اللَّه! ما ایمان میآریم بتو، و بقرآن کتاب تو، و به موسى و بر تورات کتاب وى، و به عزیر، و بیرون ازین هر چه هست از کتاب و رسل ایمان بدان نیاریم.

مصطفى (ص) گفت:نه، که ایمان آرید بخدا و برسول وى محمد، و بکتاب وى قرآن، و بهر کتاب که پیش از قرآن فرو آمد. ایشان گفتند: نکنیم. پس ربّ العالمین این آیت فرستاد، میگوید: اى شما که به محمد و بقرآن و به موسى و به تورات گرویدند، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ باللّه بگروید، و برسول وى محمد، و بکتاب وى قرآن، و بهر کتاب که پیش از وى فرو فرستاده آمد: تورات و انجیل و زبور و جز از آن از کتب و صحف.

پس کفّار اهل کتاب را گفت: ایشان که ایمان نیاوردند، و بخدا کافر شدند و بفریشتگان، یعنى جهودان که به جبرئیل کافر شدند، و بت پرستان گفتند: الملائکه بنات اللَّه.

ربّ العزّه جلّ جلاله ایشان را گفت: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً.

چون این آیت فرو آمد، مؤمنان اهل کتاب گفتند: یا رسول اللَّه ما بخداى ایمان آوردیم، و برسول وى محمد، و بکتاب وى قرآن، و بر هر رسول و کتابى که پیش از قرآن فرو آمد، و ایمان آوردیم بفریشتگان و روز رستاخیز، لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ‏ کما فعلت الیهود و النصارى، وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ‏.

ضحاک گفت:این آیت در شأن جهودان و ترسایان آمد، و معنى آنست که: اى شما که ایمان آوردید به موسى و تورات و به عیسى و انجیل، به محمد ایمان آرید و بقرآن.

و گفته ‏اند که: على الخصوص در شأن جهودان آمد، و معنى آنست که اى شما که ایمان آوردید بآنچه اوّل روز فرو فرستادند، ایمان آرید بآنچه آخر روز فرو فرستادند.

و بیان این آیت در آن آیت است که گفت: وَ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ الآیه. و گفته ‏اند: این آیت خطاب مؤمنان است، و تأویل آنست: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا اى اقیموا و اثبتوا على الایمان، کقوله تعالى: فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ‏ اى: اثبت على ما انت علیه. میگوید:اى شما که مؤمنان‏اید! بر ایمان خویش ثبات نمائید، و استوار باشید، از آن بمگردید.

و گفته ‏اند که خطاب منافقان است، ایشان که بآشکارا تصدیق مینمودند و پنهان تکذیب در دل میداشتند. میگوید: اى شما که بآشکارا ایمان آوردید! در خلوت و در سرّ ایمان آرید. قومى گفتند که: احتمال کند که این خطاب بت‏پرستان باشد، و معنى آن بود که: اى شما که ایمان به لات و عزى و طاغوت آوردید! بخدا و رسول ایمان آرید، که چون لا بدّ ایمان بچیزى میباید آورد، بخداى سزا بود که آرند، و برسول‏ وى، و کتابهاى وى، نه بآنکه در وى نه منفعتست، و نه مضرّت، نه آفریند، نه روزى دهد، نه زنده کند، نه میراند.

وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ‏- نزّل و انزل درین آیت، بضمّ نون و الف قراءت مکى و شامى و ابو عمرو است على اسناد الفعل الى المفعول به، مثل قوله: لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ‏. باقى، نزّل و انزل، بفتح نون و الف خوانند، على اسناد الفعل الى اللَّه تعالى، و المعنى: و الکتاب الّذى نزّله اللَّه تعالى. قومى گفتند از اصحاب حدیث که: ربّ العزّه درین آیت مؤمنانرا گفت:

ایمان بیارید تا معلوم شود که ایمان زیادت میپذیرد، و زیادت و نقصان در ایمان شود. و این همچنانست که معاذ گفت در آن خبر معروف: «تعالوا نؤمن ساعه» و امثال این در قرآن فراوان است.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا- قتاده گوید: اینان جهودان‏اند، یعنى:آمنوا بموسى، ثمّ کفروا حین عبدوا العجل، ثمّ آمنوا بموسى بعد عوده، ثمّ کفروا، ثمّ ازدادوا کفرا بمحمّد (ص). مجاهد گفت: ثُمَّ ازْدادُوا کُفْراً،

معنى آنست که:بر کفر بمیرند. کلبى گفت: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا بموسى‏ ثُمَّ کَفَرُوا بموسى.

این جهودان‏اند که ایمان آوردند به موسى، پس کافر شدند به موسى، و ایمان آوردند به عزیر، پس بعد از عزیر کافر شدند بعیسى، و ترسایان‏اند که به موسى کافر شدند، و به عیسى ایمان آوردند، پس در کفر بیفزودند که به محمد و قرآن کافر شدند.

ربّ العزّه گفت: لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلًا- یعنى: ما اقاموا على ذلک، ما دام تا برین کفر باشند، اللَّه نیامرزد ایشان را هرگز، و راه راست ننماید.

اکنون بحکم شرع اگر مسلمانى مرتدّ شود، پس مسلمان شود، پس دیگر بار مرتدّ شود، باز مسلمان شود، مذهب اهل حق آنست که بهر دفعتى که مسلمان شود بدرستى اسلام وى حکم کنند، و خون و مال وى معصوم شود، و هیچکس از علما درین مسئله خلاف نمى‏ کنند، مگر اسحاق راهویه که میگوید: بدفعت سیوم چون مرتدّ شود خداى بعد از آن توبت وى نپذیرد، و این آیت بدلیل میآرد: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا، میگوید بسیوم دفعت ربّ العزّه گفت: لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ‏. جواب وى آنست که چون بدفعت سیوم کافر شود، و بر آن کفر بماند، و در کفر بیفزاید، و باسلام باز نگردد، اللَّه وى را نیامرزد. امّا چون باسلام باز گردد و کفر بگذارد، اللَّه وى را بیامرزد، که گفت جلّ جلاله بر اطلاق: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ‏.

و مصطفى (ص) گفت:«الاسلام یحبّ ما قبله.»

بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً- گفته‏اند که آن روز که آیت مغفرت از بهر پیغامبر و مؤمنان در سوره الفتح فرو آمد از آسمان، و مؤمنانرا بشارت بود در آن آیت، عبد اللَّه ابى و جماعتى که با وى بودند گفتند: این باشرت ماراست که این مغفرت از بهر ما است، ربّ العزّه آیت فرستاد که: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ‏ یا محمد! ایشان را بگوى که: شما را بجاى بشارت، عذاب دردناکست.

این چنانست که گویند:تحیّتک الضّرب و عتابک السّیف. یعنى که زخم شمشیر ترا بجاى تحیّت است.

پس منافقان را صفت کرد و گفت: الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏، این منافقان، جهودان بدوست میگیرند تا اگر روزى نفاق ایشان آشکارا گردد، و رسول خدا و مؤمنان بر ایشان خیزند، ایشان آن روز بجهودان پناه برند، و از ایشان قوّت و منعت و غلبه جویند. و این آن بود که منافقان با یکدیگر میگفتند که: این کار محمد بتمام بسر نشود، بارى با ایشان دست یکى داریم، تا فردا بقوّت ایشان متعزّز گردیم و غلبه کنیم، و نیز مشرکان عرب را یارى میدادند بر قتال رسول خدا، تا بدان متعزّز شوند. ربّ العزّه گفت: أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً عزّت و قوّت از نزدیک جهودان و مشرکان مى‏طلب کنند، نمیدانند که عزّت بهمگى خداى را است.

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ‏- نزّل بفتح نون قراءت عاصم و یعقوب است.

میگوید: اللَّه فرو فرستاد بر شما درین کتاب. باقى قرّاء نزّل خوانند بضمّ نون.

میگوید:فرو فرستاده شد بر شما درین کتاب، یعنى قرآن: أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ‏، و این آن بود که: منافقان استهزا بقرآن میکردند در مدینه، و پیش از آن در مکه کافران استهزاء میکردند. و در مکه آن آیت فرو فرستاد که در سوره الانعام است: وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ‏. پس ربّ العالمین در مدینه چون منافقان استهزاء میکردند، و مؤمنان با ایشان مینشستند ایشان را از آن نهى کرد، و آنچه در مکه فرو فرستاده بود با یاد ایشان آورد،

گفت:وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ‏. اللَّه شما را درین قرآن به مکه فرو فرستاد که: چون شنوید که بآیات خدا استهزاء میکنند و بدان کافر شوند شما با ایشان که آن تکذیب و استهزاء میکنند منشینید، که اگر شما هم چون ایشان باشید، إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ‏. سامع شریک قائل است در خیر و شرّ، و فى معناه انشدوا:

و سمعک صن عن سماع القبیح‏ کصون اللّسان عن اللّفظ به‏
فانّک عند استماع القبیح‏ شریک لقائله فانتبه‏

إِنَّ اللَّهَ جامِعُ الْمُنافِقِینَ‏- من اهل المدینه، وَ الْکافِرِینَ‏ من اهل مکه، فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً. میگوید: چنان که امروز مجتمع‏اند این کافران و منافقان در استهزا بآیات قرآن، فردا در دوزخ در عقوبت مجتمع باشند.

الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ‏- یعنى ینتظرون بکم الدّوائر. این منافقان گوش میدارند تا خود حال چون بر شما گردد؟ اگر شما را بر جهودان فتحى و غلبه‏اى بود، خویشتن را غازى شمرند، و نصیب غنیمت خواهند. همانست که در سوره عنکبوت گفت: وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ‏.

وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ‏- یعنى دوله و ظهورا على المسلمین کما کان یوم احد، قال المنافقون للکافرین: أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ‏ اى: ا لم نغلب علیکم؟

ا لم نحط بکم من جوانبکم؟ و قیل معناه: ا لم نخبرکم بعزیمه محمد و أصحابه؟ و نطلعکم على سرّهم؟ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‏ اى ندفع عنکم صوله المؤمنین.

و این آن بود که منافقان با مؤمنان بودند بر معسکر، و بر کافران زور نکردندى، و دستها کشیده داشتندى از کشتن ایشان، اگر چنان بودى که ظفر مؤمنانرا بودى، مؤمنانرا گفتندید[۳] که نه ما با شما بودیم؟ و اگر ظفر کافران را بودى ایشان را گفتندید[۴] نه بر شما دست یافته بودیم، و شما را بکوشیدیم، و گزند نکردیم، سپاس بر ایشان نهادندید[۵] و با ایشان دست افکندندید[۶].

فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ- خداى میان مؤمنان و منافقان روز رستاخیز حکم کند. یعنى که امروز شمشیر از ایشان برداشت، و عقوبت ایشان با روز رستاخیز گذاشت. وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا- روا باشد که این در دنیا بود، و مؤمنان اصحاب رسول خدااند. یعنى که کافران را بر اصحاب رسول خدا در دنیا دسترس نیست، و ظفر و دولت نیست، و روا باشد که این در قیامت بود، که کافران را بر مؤمنان راهى نبود، و حجّتى نباشد، مؤمنان در ناز و نعیم باشند، و کافران را و منافقان را با ایشان در آن مشارکت نه، چنان که در دنیا بود.

و قیل:وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ‏ اى على جمله المؤمنین، سبیلا، حتّى یستأصلوهم، و لا یعبدون اللَّه.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ‏- این منافقان باللّه فعل مخادعت بدست دارند، چنان که کسى را فرهیبند[۷]، که ظاهر دیگر مینمایند، و بباطن دیگراند، و ربّ العزّه جزاء خداع ایشان بایشان دهد. هر چند که اللَّه اضافت خداع با خود کرد، و گفت: وَ هُوَ خادِعُهُمْ‏، امّا عین خداع از اللَّه روا نبود، که خداع باطل است، و باطل بر وى روا نیست، لکن این بر سبیل پاداش گفت مخادع را بچیزى که آن ماننده خداع وى است، امّا عدلست از اللَّه، و عدل حقّ است. و آن پاداش آنست که ایشان را بر صراط نورى دهد، چنان که مؤمنانرا دهد، تا بدان نور بروند و ظلمت قیامت‏[۸].

بدان نور ظلمت قیامت بگذارند، نه بس بر آید تا آن نور منافقان فرو کشته شود، و منافقان در ظلمت متحیّر بمانند، مؤمنانرا بینند که در نور میروند، گویند:

انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ‏. فریشتگان ایشان را جواب دهند: ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً. این جواب استهزاء و خداع ایشانست، هم چنان که کافران را گویند:

لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلى‏ ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ‏. مؤمنان چون آن حال بینند بر نور خویش بترسند، که اگر کشته شود. ربّ العزّه ایشان را مدد عنایت فرستد، و در دل و زبانشان دهد تا گویند: رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَ اغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.

وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى‏- بامالت لام قراءت حمزه و کسایى است، و معنى کسالى، متثاقلین است. یعنى گران آید بر منافقان نماز کردن، از بهر آنکه نه حق بینند بر خود واجب.

خبر درست است که مصطفى (ص) گفت:«ما بال رجال یتخلّفون عن صلاه الصّبح؟ لو یعلمون ما فیهما لاتوها حبوا، و لو دعى‏ احدهم الى مرّ مائتین حسنتین‏[۹] او الى کراع لاجاب، و لقد هممت ان آمر فتیانى ان یأتوا بحزم الحطب ثم آمر المنادى فیقیم بالصّلاه فأحرق على بیوت اقوام لا یشهدون الجماعه.یُراؤُنَ النَّاسَ‏- نماز که کنند بر دیدار مردم کنند، نه اتّباع امر خداى را عزّ و جلّ.

مصطفى (ص) گفت:«من راءى راءى اللَّه به، و من سمّع سمّع اللَّه به، أسامع خلقه، و حقّره و صغّره».

وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا- اى لشى‏ء قلیل، و هو الدّنیا. و قیل: یعنى بالقلیل، الرّیا. ابن عباس و حسن گفتند: ذکر منافق از بهر آن اندک خواند که ریا و سمعت راست نه خداى را، و اگر خداى را بودى آن اندک بسیار بودى. هر چه اللَّه رد کند آن قلیل است، اگر چه بر صورت بسیار بود، و آنچه قبول کند بسیار است و فراوان، اگر چه بصورت اندک بود.

و در خبر است از مصطفى (ص):«تلک صلاه المنافق، یقعد احدکم حتّى تکون الشّمس بالمغیربان، قام ینقر نقرات کما ینقر الغراب. لا یذکر اللَّه فیهنّ الّا قلیلا».

نماز منافق را به عیب بنکوهید:بتأخیر و بمرایات و باستعجال.

مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ‏- اى متردّدین متحیّرین بین الکفر و الایمان، لیسوا بمؤمنین مخلصین، و لا بمشرکین مصرّحین بالشّرک، لیسوا من المسلمین فیجب لهم ما یجب للمسلمین، و لیسوا من الکفّار فیؤخذ منهم ما یؤخذ من الکفّار، فلا مع هؤلاء و لا مع هؤلاء. لا إِلى‏ هؤُلاءِ- این «الى» بمعنى «مع» است، چنان که گفت: مَنْ أَنْصارِی إِلَى اللَّهِ‏؟ اى مع اللَّه. میگوید: نه با اینان‏اند، و نه با ایشان.

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا- اى دینا و سبیلا الى التّوفیق. روایت کنند که مصطفى (ص) مثل زد مؤمن را و منافق و کافر را، گفت: مثل ایشان چون سه کس است که جایى میروند و جویى پیش آید ایشان را، و لا بد گذاره میباید کرد. مؤمن در پیش ایستد و جوى باز برد و گذاره کند. منافق از پس وى در رود، چون بمیان جوى رسد، کافر او را میخواند که باز گرد که بر تو از هلاک میترسم، و مؤمن او را میخواند و میگوید: بشتاب که دستکارى و راحت ایدر است. آن منافق در میان هر دو متردّد بماند، نه باز گردد و نه فراتر شود، تا ناگاه خشک رودى در آید، و وى را ببرد و هلاک کند. اینست مثل منافق، پیوسته در شکّ و شبهت و تهمت است، تا ناگاه مرگ او را فرو گیرد، و در آن شکّ و شبهت بمیرد.

وعن ابن عمر انّ رسول اللَّه (ص) قال: «انّما مثل المنافق مثل الشاه الغائره بین الغنمین، تفرّ الى هذه مرّه و الى هذه مرّه لا تدرى ایّهما تتّبع».

پس ربّ العالمین مؤمنانرا نهى کرد از آنچه منافقان میکردند از موالات یهود، گفت: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ‏- این خطاب با انصار است، و این کافران جهودان قریظه و نضیراند. میگوید با ایشان موالات مکنید. أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبِیناً- اى:حجّه و عذرا مبینا. این حجّت آشکارا آنست که گفت: وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ‏. هر که پس از نزول این آیت با دشمنان خداى موالات گرفت، بر خویشتن درست کرد که از ایشانم، آن حجّت آشکارا نیست: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ- فى الدّرک بسکون را قراءت کوفى است. باقى بفتح «را» خوانند.

و درک و درک دو لغت است، چون نهر و نهر و قصّ و قصص و سطر و سطر و نشر و نشر. و درک پایه‏اى بود منحدر را، و درجه پایه‏اى بود صاعد را، دوزخ‏ ادراک است و اطباق از حدید، و بهشت درجات است از نور و از جواهر. قال عبد اللَّه بن مسعود فى قوله‏ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ: اى فى توابیت من حدید مقفله فى النّار، مطبق علیها.

و عن عبد اللَّه بن عمر قال: انّ اشدّ النّاس عذابا یوم القیامه ثلاثه:المنافقون، و من کفر من اصحاب المائده، و آل فرعون. قال: تصدیق ذلک فى کتاب اللَّه عزّ و جلّ. فامّا اصحاب المائده فقوله عزّ و جلّ: فَإِنِّی أُعَذِّبُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ‏، و أمّا آل فرعون فقوله تعالى: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ‏، و امّا المنافقون، فقوله تعالى: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.

و قیل لحذیفه: من المنافق؟ قال: الّذى یصف الاسلام و لا یعمل به.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا- یعنى: من النّفاق، وَ أَصْلَحُوا العمل للَّه، وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ‏ على دینهم، قیل مع المهاجرین و الانصار. گفته‏اند که: این آیت دلیل است که کفر منافقان از همه کفرها صعب‏تر است و سخت‏تر[۱۰]، و شرّ آن بیشتر. نبینى که چون ایشان را توبت فرمود این همه شرائط درآورد از اصلاح و اعتصام و اخلاص، آن گه بآخر گفت: فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ‏، و نگفت: فأولئک هم المؤمنون. و آن گه مزد مؤمنان در تسویف افکند، بسبب آنکه ایشان را در ایشان بست، گفت: وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً.

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ‏ الآیه- ایمان دو قسم‏ است: یکى از روى برهان، یکى از روى عیان. برهانى از راه استدلال است، عیانى یافت روز وصال است. برهانى استعمال دلائل عقول است، عیانى رسیدن بدرجات وصول است. میگوید از روى اشارت: اى شما که ایمان برهانى بدست دارید! بکوشید تا بایمان عیانى رسید. ایمان عیانى چیست؟ بچشم اجابت فرا مجیب نگرستن، بچشم انفراد فرا فرد نگرستن، بچشم حضور فرا حاضر نگرستن، بدورى از خود نزدیکى حق را نزدیک بودن، و بغیبت از خود حضور وى را بکرم حاضر بودن. وى جلّ جلاله نه از قاصدان دور است، نه از مریدان غائب: میگوید عزّ جلاله: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ.

پیر طریقت گفت: خداوندا موجود نفسهاى جوانمردانى! حاضر دلهاى ذاکرانى! از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنى! و از دورت میپندارند و نزدیکتر از جانى!

گفتم صنما مگر که جانان منى‏ اکنون که همى نگه کنم جان منى‏

و قیل فى معنى الآیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تصدیقا آمنوا تحقیقا. میگوید:

اى شما که از روى تصدیق ایمان آوردید از روى تحقیق ایمان آرید. شریعت پذیرفتید، حقیقت بپذیرید. شریعت چیست؟ حقیقت چیست؟ شریعت چراغست، حقیقت داغست. شریعت بند است، حقیقت پند است. شریعت نیاز است، حقیقت ناز است. شریعت ارکان ظاهر است، حقیقت ارکان باطنست. شریعت بى‏بدیست، حقیقت بى‏خودیست. شریعت خدمت است بر شریطت، حقیقت غربتست بر مشاهدت. شریعت بواسطه است، حقیقت بمکاشفه است. اهل شریعت طاعت دار است و معصیت گداز، اهل حقیقت از خویشتن گریزان است و بیکى نازان. اهل شریعت در آرزوى خلد و نعیم باقى است، اهل حقیقت گستاخ‏[۱۱] و مشغول بساقى است. ابتداء حقیقت در وى است که پدید آید، و حسرتى که ترا فرو گیرد، جهان فراخ بر تو تنگ کند، اندرون پیراهن بر تو زندان کند. آتشى در جانت زند، عطشى در دل افکند. سوز بینى و سوزنده نه، شور بینى و شوراننده نه. مساعدى نه که با وى چیزى بگویى، هام دردى‏[۱۲] نه که با وى طرفى بنشینى.

فرید من الخلّان فى کلّ بلده اذا عظم المطلوب قلّ المساعد

این جوانمرد آخر از آن تحسّر و تحیّر نفسى بر آرد که: الهى! این درخت ما بسوخت از تشنگى! آخر بچندین دیر کارى بیکبارگى. کریما! رهى زارنده در تو آخر نه کم از جوابى، یک بار برین کشت ماریز آبى! الهى! چون آن را که طمع میدارم نیرزم، پس بدلى پرکنده مهر چون ورزم؟ چون دست نیاز بشاخ امیدم نرسد، بر پاى چون خیزم؟ و اگر مرا بخود راه ندهى، وا تو چون گریزم؟

کریما! بارم ده تا بر درگاه تو میزارم، و در امید بیم آمیز مینازم، واپذیرم لطیفا! تا وا تو پردازم، یک نظر در من نگر تا دو گیتى بآب اندازم! و جلال ربوبیّت بنعت کرم رهى را مینوازد که: مترس که نه در هر گزیدنى زهر است، گزیدن مادر فرزند را از مهر است! إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا الآیه- نابایستگان ازل‏اند، و خستگان ابد. فرا رفتند، پس بروى در آمدند، پس برخاستند، باز بیفتادند، و آن گه داغ جدایى شان بر نهادند، و در حزب شیطان شدند. اللَّه بر آن نیست که ایشان را بیامرزد، از آنکه مى‏شان نخواهد[۱۳].

أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ- و عجب آنست که از چون خودى عزّ میطلبند، و همه اسیر ذلّ‏اند، و بازداشتگان قهر. و در خبر است که: من اعتزّ بالعبد اذلّه اللَّه، فابتغ العزّ من ربّ العبید یعزّک اللَّه فى الدّنیا و الآخره.

إِنَّ الْمُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ‏ الآیه- وصف الحال منافقان است، و ذکر سیرت و معتقد ایشان، باز در آخر ورد گفت: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ.

صفت عذاب و عقوبت ایشانست، و ذکر سرانجام بد ایشان، و عجب نیست کسى که معتقد وى آن باشد اگر سرانجام وى این بود. آورده‏ اند که آن منافقان را بدوزخ فرستند. در درک اوّل مالک گوید: یا نار خذیهم، اى آتش گیر ایشان را. آتش گوید: ولایت ما بر زبان است، و بر زبان وى هر چند که مجاز بود، کلمه توحید رفته، و راه بما فرو گرفته. بدرک دوم رسد، همین گوید، تا به هفتم درک. چون به هفتم رسد گوید: ما را ولایت بر دل است نه بر زبان، بیار تا از دل چه نشان دارى؟

و در دل وى جز نشان کفر و شرک نباشد. آتش در وى گیرد، و آن عذاب صعب بدو رسد، اینست که ربّ العزّه گفت: إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ الآیه.

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا- من النّفاق، وَ أَصْلَحُوا اعمالهم بالاخلاص فى الاعتقاد، وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ‏. باستدعاء التّوفیق‏ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ‏ فى انّ نجاتهم بفضل اللَّه و لطفه لا بإتیانهم بهذه الأشیاء فى التّحقیق.

________________________________________

[۱] ( ۱)- نسخه ج: باشید.)

[۲] ( ۱)- نسخه ج: فریبنده.)

[۳] ( ۱، ۲)- نسخه ج: گفتندى.

[۴] ( ۱، ۲)- نسخه ج: گفتندى.

[۵] ( ۳، ۴)- نسخه ج: نهادندى … افکندندى.)

[۶] ( ۳، ۴)- نسخه ج: نهادندى … افکندندى.)

[۷] ( ۱)- نسخه ج: فریبند.

[۸] ( ۲)- کذا، و ظاهرا: در ظلمت قیامت.)

[۹] ( ۱)- کذا:)

[۱۰] ( ۱)- نسخه ج: سختر.)

[۱۱] ( ۱)- نسخه ج: بستاخ.

[۱۲] ( ۲)- نسخه ج: هم دردى.

[۱۳] ( ۳)- نسخه ج: از آنکه شان مى‏نخواهد.)

 

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=