کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره العادیات
۱۰۰- سوره العادیات- المکیه
النوبه الاولى
(۱۰۰/ ۱۱- ۱)
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً (۱) باسبان غازى[۱] که همىتازند و نفس همىزنند بآواز در تاختن.
فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً (۲) آن آتش افروزان از سنگ بسنبهاى خویش.
فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً (۳) و بآن غارت کنندگان ببامداد.
فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً (۴) بر هامون دشمن گرد انگیختند.
فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً (۵) و در میان سراى دشمن فرو آمدند بهم.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (۶) باین سوگندها که مردم خداوند خویش را ناسپاس است و فرو مایه.
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ (۷) و مردم خود داند که چنین است و در خوى خویش گواه است بر خود.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ (۸) و مردم از بهر دوستى این جهان و دوستى مال بخیل است و فرو بسته دست.
أَ فَلا یَعْلَمُ نمىداند این مردم؟ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ (۹) که آن گه که برانگیزند آنچه در گورهاست!
وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ (۱۰) و فرا پیش آرند و باز نگرند آنچه در دلهاست!
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ (۱۱) که خداوند ایشان بایشان آن روز داناست و از ایشان آگاه.
النوبه الثانیه
این سوره یازده آیتست، چهل کلمه، صد و شصت و سه حرف، جمله به مکه فرو آمد بقول جماعتى مفسّران؛ و قومى در مدنیّات شمرند، گویند: به مدینه فرو آمده، و درین سوره ناسخ و منسوخ نیست. ابى کعب روایت کند از مصطفى (ص) که گفت: هر که سوره «و العادیات» بر خواند، او را بعدد هر مؤمنى که شب مزدلفه در مزدلفه[۲] باشد و اندر آن جمع بود، ده نیکى بنویسند و همچنانست که آنجا حاضر بود.
و از حسن بصرى روایت کنند که: سوره «و العادیات» همتاى دو بهر از قرآن است. و سبب نزول این سوره بقول مقاتل آنست که: رسول خدا (ص) جمعى لشگریان صحابه را بقبیله کنانه فرستاد تا ایشان را بر دین اسلام دعوت کند. مدّتى بر آمد که رسول خدا (ص) ازیشان هیچ خبر نشنید و نمىدانست که حال ایشان بچه حدّ رسید و مسلمانان از بهر ایشان اندوهگن بودند و منافقان شاد همىبودند و بدروغ میگفتند که: ایشان را بکشتند. ربّ العالمین این سوره را فرو فرستاد و از حال ایشان خبر داد که:
وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً آن اسبان ایشان از نشاط بانگ همى کنند، و در تاختن در سراى دشمن نفس همى زنند و گرد مى انگیزند، و در تاختن از سنبهاى ایشان آتش همى جهد، و بوقت صبح در سراى دشمن غارت همى کنند.
ربّ العالمین تشریف غازیان را این کلمات بلفظ سوگند یاد کرد و مقصود آگاه کردن مصطفى است (ص)، و مؤمنان از احوال آن غازیان، و باز برد اندوه از دلهاى ایشان.
قوله:وَ الْعادِیاتِ جمع عادیه و هی الّتى تعدو و العدو السّرعه فی المشى و التّباعد فی الخطو و قوله: «ضبحا» مصدر وقع موقع الحال، اى- یضبحن «ضبحا».
قال ابن عباس: المراد بها خیول الغزاه اقسم اللَّه بها شرفا للغزاه.
وقال على (ع) و ابن مسعود: انّها ابل الحاجّ، اقسم اللَّه بها تشریفا للحاجّ و الضّبح من الإبل النّفس و من الخیل الحمحمه.
وروى انّ علیّا (ع) انکر على ابن عباس حمله العادیات على الخیل. و قال: انّها نزلت فی وقعه بدر و لم یکن معنا حینئذ الّا فرسان احدهما للمقداد و الآخر للزّبیر.
و امّا ابن عباس؛ فانّه احتجّ بالضّبح. و قال: انّ الإبل لا تضبح فانّ الضّبح صوت انفاس الخیل اذا جهدت فی الجرى فیکثر الرّبو فی اجوافها من شدّه العدو. و قال ابن عباس:« لیس شیء من الدّوابّ یضبح غیر الفرس و الکلب و الثّعلب. و قال الخلیل الضّبح نوع من العدو.»
فَالْمُورِیاتِ قَدْحاً اى- تورى النّار بحوافرها اذا سارت فی الارض ذات الحجاره و اذا ارید بها الإبل فالمعنى انّها تضرب الحصا بمناسمها فیصکّ بعضها بعضا فتنقدح منها النّار. و قال مجاهد: هى افکار العلماء تستنبط المعانى. و قال عکرمه: هى الالسنه تظهر الحقّ بالنّطق. و قیل: هى مکر الرّجال یقال للماکر قدح فاورى.
و قیل: انّهم اذا نزلوا لیلا یوقدون النّار لیروا کثیرا فیکسروا بذلک قلوب المشرکین اذا بلغهم کثره عددهم. و قیل: هى الخیل تهیّج الحرب بین اصحابها. و المعنى فالمهیّجات حربا.
قوله:فَالْمُغِیراتِ صُبْحاً اى- تسیر لیلا و تغیر على الاعداء «صبحا» و الغاره وقت الصّباح من عاده العرب و نهى عن الغاره باللّیل. و کان رسول اللَّه (ص) یغیر مصبحا. و قیل: هى الإبل اذا افاضت من عرفات و الاغاره سرعه السّیر و منه قولهم: اشرق ثبیر کیما نغیر».
فَأَثَرْنَ اى- هیّجن. «به»، اى- بذلک المکان الّذى انتهین الیه کنایه عن غیر مذکور لانّ المعنى مفهوم.
نَقْعاً اى غبارا. و قیل: فَأَثَرْنَ بِهِ اى- بالعدو. نَقْعاً اى- صوتا.
و قیل: الهاء ضمیر الصّبح و المعنى: «اثرن» فی وقت الصّبح «نقعا».
فَوَسَطْنَ بِهِ اى- بالقوم جمعا، اى- الخیل دخلت رصف جمع من العدوّ تغیر علیهم. و قیل: «وسطن» فی وقت الصّبح جمع العدوّ. و قیل: هى الإبل توسطن بالقوم جمع منا. یقال: وسطهم یسطهم اذا صار فی وسطهم.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ هذا موضع القسم. اقسم اللَّه بهذه الاشیاء.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ اى- قلیل الشّکر کفور بطىء الخدمه قلیل الخیر. و قال الحسن البصرى: «الکنود» الّذى یعدّد المصائب و ینسى النّعم.
وفی الخبر عن النّبیّ (ص) «الکنود» الّذى یمنع رفده و یضرب عبده و یأکل وحده.
و قال الفضیل بن عیاض: «الکنود» الّذى انسته الخصله الواحده من الاساءه الخصال الکثیره من الاحسان، و الشّکور الّذى انسته الخصله الواحده من الاحسان الخصال الکثیره من الاساءه. و قال ابو بکر الورّاق: «الکنود» الّذى یرى النّعم من نفسه و اخوانه. و قیل: یرى النّعمه و لا یرى المنعم. و قال الواسطى: هو الّذى ینفق نعم اللَّه فی معاصى اللَّه. و قیل. هو الحسود الحقود.
وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِیدٌ الهاء عائده الى الرّبّ سبحانه، اى- انّ ربّه عَلى ذلِکَ اى- «على» کنوده و صنیعه لشاهد. و قیل: الهاء عائده الى الانسان لانّه یعلم ذلک من نفسه و افعاله تشهد على کفرانه نعمه ربّه. و قیل: انّه شاهد على نفسه بما تصنع کقوله: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ» الآیه.
وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ اى- انّ الانسان لاجل حبّ المال لبخیل. قال طرفه:
ارى الموت یعتام الکرام و یصطفى | عقیله مال الفاحش المتشدّد. |
الشّدید و المتشدّد: البخیل، و کذلک الفاحش، و منه قوله: وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ. اى- بالبخل. و قبل: معناه: وَ إِنَّهُ لَشَدِیدٌ الحبّ للخیر و هو المال. قال ابن زید: سمّى اللَّه المال خیرا و عسى ان یکون حراما خبیثا لکنّ النّاس یعدّونه خیرا فسمّاه اللَّه خیرا کما انّ الجهاد سمّاه اللَّه سوءا بقوله: فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ اى قتال و لیس هو عند اللَّه بسوء لکنّ یسمّونه سوءا.
قوله. أَ فَلا یَعْلَمُ اى- هذا الانسان لا یعلم اذا بُعْثِرَ اى- قلب و بحث و ایثر ما فی القبور من الموتى و ما بمعنى من.وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ میّز و ابرز ما فیها من خیر او شرّ.
إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ یَوْمَئِذٍ لَخَبِیرٌ اى- عالم فیجازیهم على جمیع اعمالهم من الخیر و الشّرّ و کسرت الهمزه لمکان اللّام فی قوله «لَخَبِیرٌ» و لولاها لفتحت الهمزه لوقوع العلم علیها. هذا کقوله: وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ.
روى انّ الحجّاج بن یوسف قرأ على المنبر هذه السّوره- یحضّ النّاس على الغزو فجرى على لسانه.
إِنَّ رَبَّهُمْ بفتح الالف ثمّ استدرکها من جهه العربیّه فقال «خبیر»: و اسقط اللّام. و قال الزجاج: اللَّه خبیر بهم فی ذلک الیوم و فی غیره من الازمان و لکن خصّ «یومئذ» بالذّکر لانّ المعنى انّه یجازیهم على کفرهم و الجزاء یقع «یومئذ» و اللَّه اعلم.
النوبه الثالثه
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «بسم اللَّه» کلمه اذا سمعها العاصون نسوا زلّتهم فی جنب رحمته و اذا سمعها العابدون نسوا صولتهم فی جنب الهیّته، کلمه من سمعها ما غادرت له شغلا الّا کفته. و لا امرا الّا اصلحته و لا ذنبا الّا غفرته و لا اربا الّا قضته.
نام خداوندى که جز از وى خدایى نه، و در حکم وى چون و چرایى نه، و جز بنور او کس را روشنایى نه، و جز بالهام او کس را توانایى نه، و با حکم او کس را توانایى نه، و جز بهدایت او کس را بینایى نه. عزیز است این نام که دلها را انس است، و جانها را پیغام، از دوست یادگار و بر جان عاشقان سلام. در هجده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر بمدد لطف این نام. کس را در هر دو سراى زندگى مسلّم نبود مگر برعایت و حمایت این نام. در هفت آسمان و هفت زمین کس مقبول حضرت نیامد، مگر باقرار این نام؛ و کس مهجور درگاه عزّت نگشت مگر بانکار این نام.یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً.
قوله: وَ الْعادِیاتِ ضَبْحاً این عادیات که اللَّه قسم بدان یاد کرد، یا اسبهاى غازیاناند، یا راحلههاى حاجیان؛ چون مرکبهاى ایشان را این شرف و منزلت است که اللَّه تعالى قسم بدان یاد کند. شرف و منزلت غازیان و حاجیان، خود که داند غایت و نهایت آن و کدام زبان عبارت کند از درجات و کرامات ایشان؟!
آرى هر که در راه طاعت او رود عجب نباشد، که در رعایت و عنایت او باشد. آن غازى که در معرکه ابطال و در مقام قتال از بهر اعزاز دین اسلام و اعلاء کلمه حقّ میکوشد، تن سبیل و دل فدا کرده. و سینه عزیز خود هدف تیر دشمن ساخته، و آن حاجى که طبل رحیل فرو کوفته و خان و مان را وداع کرده، و روى ببادیه مردم خوار نهاده، ضیاع و اسباب را ضایع گذاشته، و با میلهاى بادیه دوستى گرفته، به کعبه مشرّف مقدّس رسیده، رداء تجرید بر افکنده، لبّیک تفرید زده؛ آنها که بدین صفتاند زائران حقّاند.
و حقّ است بر خداوند کریم که قاصدان درگاه خود را و زائران حضرت عزّت را بنوازد و با ایشان کرامت کند. فردا در حظیره قدس ایشان را ساخته، کاس انس خلعت وصال یافته، از خداوند ذو الجلال در روضه رضوان بر تخت بخت تکیه زنان، در مجمع روح و ریحان، دیدار ذو الجلال عیان، ایشان مهمانان حقّاند، و حقّ ایشان را میزبان.
إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ موضع قسم است. اللَّه سوگند یاد مىکند که:این آدمى کنود و کفور است. ناسپاس و ناپاک از کار دین، همیشه غافل و بجهل و حرص و بخل نائل. روز روشن بگناه سیاه کرده و شب دراز بخواب غفلت کوتاه کرده.
درگاه خداوند گذاشته. و روى بخیمه و خرگاه کرده؛ شاد بدانست که سال نو در آید و شادیش بیفزاید. خود نداند و نه اندیشد که هر نفسى که بر مى آرد گامى بمرگ نزدیکتر مى شود. و هر روزى منزلى از راه آخرت باز مىبرد:
انّا لنفرح بالایّام نقطعها | و کلّ یوم مضى یدنى من الاجل! |
أَ فَلا یَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ وَ حُصِّلَ ما فِی الصُّدُورِ. نمیداند این مردم که چه عقبه ها در پیش دارد. که بر آن گذر مى باید کرد؟ از سکرات مرگ و ظلمات گور و حسرات قیامت و فزعات دوزخ و درکات زندان! رسول خدا (ص) میگوید:
«لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا و لو تعلم البهائم من الموت ما یعلمه ابن آدم ما اکلتم سمینا».
اگر آنچه مرا بر آن دیدار افتادست شما را بعشر عشیر آن دیدار بودى، روز و شب دیده شما اشک بار بودى و خنده شمااندک و گریستن بسیار بودى. و اگر این حیوانها و بهائم نامکلّف و این ستوران که با ایشان خطاب و عتاب نیست و بر ایشان امر و نهى نیست و ایشان را ثواب و عقاب نیست؛ از این حدیث مرگ آن مقدار بدانستندى که آدمیان دانسته اند، کس از گوشت ایشان لقمه اى چرب نخوردى که از بیم و باک مرگ زار و نزار گشتندى. و از راحت و لذّت علفهاى خویش بیزار شدندى! مسکین آدمى بى حذرست از آنکه بى خبرست، خبر ندارد از آنکه خطر ندارد. آن روز بداند که دانش سود ندارد. آن گه دریابد که دریافت را فائده نبود!
_________________________
[۱] ( ۱)- الف: تازى.
[۲] ( ۱) مزدلفه: جایى در مکه معظمه ما بین عرفات و منى. فرهنگ نفیسى.
کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دهم