طه - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره طه آیه ۷۴-۱۰۱

۴- النّوبه الاولى‏

(۲۰/ ۱۰۱- ۷۴)

قوله تعالى:

«إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» هر که بخداوند خویش آید و کافر آید،

«فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» او را دوزخست،

«لا یَمُوتُ فِیها» نمیرد در ان دوزخ [تا رهد]

«وَ لا یَحْیى‏» (۷۴) و نه زندگانى خوش زید.

«وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً» و هر که باللّه تعالى آید و گرویده آید

«قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» نیکیها کرده،

«فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏» (۷۵) ایشان راست او راز هاى بلند

«جَنَّاتُ عَدْنٍ» بهشتهاى همیشى،

«تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» مى‏رود زیر [درختان‏] آن جویها،

«خالِدِینَ فِیها» جاویدان در آن،

«وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى» (۷۶) و آنست پاداش آن کس که پاک [و هنرى‏] آمد.

«وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏» پیغام دادیم [و فرمودیم‏] بموسى،

«أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی»که بشب بر، رهیگان مرا

«فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ» ایشان را راهى زن در دریا

«یَبَساً» [راهى‏] خشک،

«لا تَخافُ دَرَکاً». نترسى از در رسیدن [دشمن‏]

«وَ لا تَخْشى‏» (۷۷) و نه بیم دارى.

«فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ» فرعون ایشان را جست با سپاه خویش،

«فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ ما غَشِیَهُمْ (۷۸)» در بر ایشان آمد از دریا آنچه آمد.

«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» و فرعون قوم خود را در آب برد،

«وَ ما هَدى‏» (۷۹) و بیرون نیاورد.

«یا بَنِی إِسْرائِیلَ» اى فرزندان یعقوب!

«قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ»، رهانیدیم شما را از دشمن،

«وَ واعَدْناکُمْ» و شما را وعده دادیم،

«جانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ»، بآن سوى کوه طور. [آن با یمن و برکت و بآفرین کوه‏]

«وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏» (۸۰) و فرو فرستادیم بر شما، ترنجبین و مرغ سلوى.

«کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ»، میخورید ازین پاکها [و خوشها و حلالها] که شما را روزى دادیم،

«وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ» در آنچه دادیم شما را از نعمت ناآزرم و نافرمان و ناپاک مباشید،

«فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» که بر شما گشاده [و فرو آمده‏] گردد خشم من

«وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی» و هر که برو گشاده [و فرو آمده‏] گردد خشم من،

«فَقَدْ هَوى‏» (۸۱) فرو شد او.

«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ» من آمرزگارم، [فراخ آمرز]

«لِمَنْ تابَ»، آن کس را که باز گردد،

«وَ آمَنَ»، و بگرود [و استوار گیرد]،

«وَ عَمِلَ صالِحاً». و کردار نیک کند،

«ثُمَّ اهْتَدى‏» (۸۲)، آن گه براه راست رود [بر پى رسول‏].

«وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى‏» (۸۳). چه شتابانید ترا از قوم تو اى موسى؟

«قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِی» [موسى‏] گفت ایشان اینک‏اند در پى من،

«وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ» و من بتو شتابیدم خداوند من،

«لِتَرْضى‏» (۸۴) تا بپسندى و خشنود باشى.

«قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ» گفت بیازمودیم و در فتنه افکندیم [و بر تباهى داشتیم‏] قوم ترا،

«مِنْ بَعْدِکَ» از پس [بیرون آمدن‏] تو، [از میان ایشان‏]

«وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» (۸۵) و بى راه کرد سامرى ایشان را.

«فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ» بازگشت موسى بقوم خویش

«غَضْبانَ أَسِفاً» خشمگین [سخت تیز] و غمگین.

«قالَ یا قَوْمِ» گفت اى قوم!

«أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً» نه وعده داد شما را خداوند شما وعده نیکو؟

«أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» دراز گشت بر شما درنگ آن وعده [و چنین دیر شد درنگ نادیدن من‏]

«أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» یا خود خواستید که بر شما فرود آید خشمى از خداوند شما؟

«فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» (۸۶)، که خلاف کردید وعده من؟

«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا» گفتند خلاف نکردیم وعده تو بتوان خویش،

«وَ لکِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً» لکن ما بارى داشتیم [آنچه بر ما نهاده بودند]

«مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ» لختى بار از آرایش قوم، [فرعون‏]

«فَقَذَفْناها» در آتش انداختیم آن را، [گداز را]

«فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ» (۸۷) همچنین سامرى در افکند، [آن خاک که از پى اسب جبرئیل گرفته بود در راه دریا]

«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا»، و ایشان را از آن [زر] گوساله‏اى بیرون آورد،

«جَسَداً لَهُ خُوارٌ» کالبدى [زرین‏] آن را بانگى گاو،

«فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏» گفتند این [گوساله‏] خداى شماست و خداى موسى،

«فَنَسِیَ» (۸۸) [و موسى راه باو فرو گذاشت‏] و ندانست.

«أَ فَلا یَرَوْنَ» نمى‏بینند؟

«أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا» که [آن گوساله‏] هیچ سخن ایشان پاسخ نکند،

«وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» (۸۹) و ایشان را نه گزند تواند و نه سود رساند.

«وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ» و گفته بود ایشان را هارون

«مِنْ قَبْلُ» پیش، [از آمدن موسى‏]

«یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ» اى قوم این آنست که شما را باین بیازمودند [و در تباهى افکندند و بر گمراهى داشتند]،

«وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ» و خداوند شما رحمن است‏

«فَاتَّبِعُونِی وَ أَطِیعُوا أَمْرِی» (۹۰) بر پى من روید و فرمان من برید.

«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ» گفتند بنشویم و برین [گوساله‏] نشسته مى ‏باشیم.

«حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى‏» (۹۱) تا آن گه که موسى بما باز آید [تا چه گوید].

«قالَ یا هارُونُ» [موسى‏] گفت اى هارون،

«ما مَنَعَکَ» چه بازداشت ترا؟

«إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» (۹۲) چون دیدى که ایشان بى‏راه مى‏شوند.

«أَلَّا تَتَّبِعَنِ» که بر پى من رفتى و ایشان را باز نزدى؟

«أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» (۹۳) سر کشیدى از فرمان من؟

«قالَ یَا بْنَ أُمَّ» گفت اى پسر مادر من،

«لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» مگیر ریش من و سر من،

«إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ» من ترسیدم [اگر بر ایشان پیچم‏] تو گویى،

«فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» دو گروه کردى بنى اسرائیل را،

«وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» (۹۴) و در سخن من نگه نکردى.

«قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ» (۹۵) آن گه «موسى (ع) گفت اى سامرى این چیست که کردى؟

«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ»، گفت آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید [و ندانستید]

«فَقَبَضْتُ قَبْضَهً» مشتى گرفتم از خاک،

«مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» از پى [ستور] جبرئیل،

«فَنَبَذْتُها»، آن را در افکندم [در زر گداخته‏]،

«وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (۹۶) چنان بر آراست مرا تن من.

«قالَ فَاذْهَبْ»، [موسى‏] گفت [سامرى را] که برو

«فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» ترا تا زنده باشى ان است از مردم دور باشى

«وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ»، و ترا وعده گاهى که آن با تو خلاف نکنند

«وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً» ، و درین خداى خود که باو باز نشستى مى‏نگر،

«لَنُحَرِّقَنَّهُ»، بسوزیم آن را [تا خاکستر گردد]،

«ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» (۹۷)، آن گه آن را در دریا پراکنیم پراکندنى.

«إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» خداوند شما اللَّه تعالى است، آن خدا که نیست خدا جز او،

«وَسِعَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» (۹۸) رسیده بهمه چیز دانش او.

«کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» همچنین میخوانیم بر تو،

«مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ» از خبر هاى آنچه گذشته است،

«وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» (۹۹) دادیم ترا از نزدیک خویش یادى [و سخنى‏].

«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ»، هر که روى گرداند از آن [و نپذیرد]

«فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وِزْراً» (۱۰۰) او بردارد روز رستاخیز بارى بد.

«خالِدِینَ فِیهِ» جاوید در آن بار بد باشد.

«وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ حِمْلًا» (۱۰۱) و آن روز رستاخیز ایشان را بد بارى.

 

 

النوبه الثانیه

 

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً» یعنى- کافرا. مى‏گوید، روز رستاخیز که بندگان بر اللَّه تعالى رسند هر که کافر بدو رسد و چون باو آید کافر آید. یعنى در دنیا بر کفر میرد، «فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ» جزاء وى دوزخست. این هاء کنایتست از مجرم و اگر با «رَبَّهُ» شود روا باشد کنایت از اللَّه بود یعنى که خداى تعالى را دوزخیست که مجرم را بدان عذاب کند.

«لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏» اى- لا یموت المجرم فیها فیستریح و لا یحیى حیاه یلذّها. جانهاشان بحنجره رسیده، نه بر آید تا برهد، نه بمقرّ خود بود تا خوش زید، این عذاب کافران و مشرکانست در دوزخ، که جاوید در دوزخ باشند.

امّا عاصیان اهل توحید که بمعصیت در دوزخ شوند و جاوید در دوزخ نباشند، عذاب ایشان نه چون عذاب کافران باشد، بلکه اللَّه تعالى ایشان را در آتش بمیراند، تا از عذاب بى‏خبر باشند، تا ربّ العزه شفیع انگیزد و ایشان را بنهر الحیوان زنده گرداند.

و باین معنى خبر مصطفى (ص) است،روى ابو سعید الخدرى، انّ رسول اللَّه (ص) خطب النّاس فاتى على هذه الآیه «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏» فقال صلّى اللَّه علیه و سلّم: امّا اهلها، الّذین هم اهلها، فانّهم لا یموتون فیها و لا یحیون، و امّا الّذین لیسوا باهلها فانّ النّار تمیتهم اماته، ثمّ یقوم الشفعاء فیشفعون لهم فیجعلون ضبائر فیؤتى بهم نهر، یقال له نهر الحیاه او الحیوان فینبتون کما ینبت الغثاء فى جمیل السیل».

و فى روایه امّا ناس یرید اللَّه بهم الرّحمه و فى روایه و لکن اناس تصیبهم النّار بذنوبهم فیمیتهم اللَّه اماته، حتّى اذا صاروا فحما اذن، فى الشّفاعه فجی‏ء بهم ضبائر ضبائر فبثوا على انهار الجنّه: فیقال لاهل الجنه افیضوا علیهم. قال: فینبتون کما تنبت الحبه البذر یسقط من الشّجر فتصیبه السّیول فینبت.

فان قیل کیف الجمع بین هذا الحدیث و بین قوله عزّ و جلّ: «لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُولى‏»؟فیقال ذاک فى اهل الجنّه ممّن لم تمسه النّار الّا تحله القسم، لا فیمن تمسه النّار ببعض عذابها.

«وَ مَنْ یَأْتِهِ» بکسر الهاء غیر مشبعه قرأها ابو جعفر و قالون، و قرأ الباقون یأتهى مشبعه «مؤمنا» یعنى مات على الایمان، «قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ» قد أدى الفرائض «فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏» اى- الرّفیعه فى الجنّه. و العلى جمع العلیا، و العلیا تأنیث الاعلى.

«جَنَّاتُ عَدْنٍ» اى- جنّات اقامه «تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ» اى- من تحت اشجارها و قصورها الانهار، «خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى» اى- تطهّر من الکفر و المعاصى و قیل تزکّى اى اعطى زکاه نفسه و قال لا اله الا اللَّه.

روى ابو سعید الخدرى قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ اهل الدّرجات العلى لیریهم من تحتهم کما ترون الکوکب‏ الدرّى فى افق من آفاق السماء، و انّ ابا بکر و عمر منهم و انعما».

قال عطیّه انعما اخصبا. و عن ابن محیریز یرفعه قال: ما بین الدّرجه الى الدّرجه جرى الفرس المضمر ستّین سنه. قال الضّحاک: الجنّه درجات، بعضها فوق بعض، هکذا فیرى الاعلى فضیلته على من اسفل منه، و لا یرى الاسفل احدا فضل علیه.

قوله: «وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» قرأ ابن کثیر و نافع، ان اسر بوصل الالف من اسر و کسر النون من ان. و قرأ الباقون ان اسر- بقطع الالف و الوجه ان سرى و اسرى لغتان.

چون روزگار فرعون بسر آمد و طغیان وى بغایت رسید، رب العزه خواست که او را هلاک کند، بموسى وحى آمد، «أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی» اى سربهم لیلا من ارض مصر.

بندگان مرا بشب بیرون بر از زمین مصر، ایشان در ایستادند و پیرایه‏ها و جامه‏ها و مرکوبها از قبطیان بعاریت خواستند، گفتند ان لنا یوم عید نرید الخروج الیه: ما را روز عیدیست در مقامى معلوم، مى‏خواهیم که آنجا رویم، آن پیرایه‏ها بعاریت ستدند چون شب در آمد راه گم کردند و تا تابوت یوسف (ع) با خود برنداشتند راه بر ایشان گشاده نگشت، بامداد فرعون را از رفتن بنى اسرائیل خبر کردند، تا با لشکر و قوم خویش بر نشست و از پى ایشان برفت.

گفته ‏اند بیرون از میمنه و میسره و قلب و مقدمه لشکر وى دو هزار هزار بود، و پنج هزار دیگر، فرعون با این لشکر عظیم از پى ایشان برفتند چون نزدیک رسیدند بنى اسرائیل آثار غبار ایشان دیدند، گفتند: یا موسى انا لمدرکون، موسى (ع) گفت: «کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» گفتند یا موسى این نمضى؟ البحر امامنا و فرعون خلفنا دریا از پیش و دشمن از پس کجا رویم چکنیم؟

فرمان آمد از جبار کائنات بموسى که: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً» اى- اجعل لهم طریقا فى البحر بالضرب بالعصا یابسا لیس فیه ماء و لا طین، «لا تَخافُ» درکا من فرعون خلفک، «وَ لا تَخْشى‏» غرقا من البحر امامک. قرأ حمزه «لا تخف» بالجزم على جواب الامر و هو قوله: «فَاضْرِبْ» و التقدیر «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً» فانک ان تضرب لا تخف.

قرأ الباقون لا تخاف بالالف مرفوعه على انه حال من الفاعل تقدیره، اضرب لهم طریقا غیر خائف و لا خاش، و یجوز ان یکون مقطوعا من الاول، بتقدیر و انت لا تخاف و لا تخشى. و اختار ابو عبیده هذه القراءه لقوله: «وَ لا تَخْشى‏» رفعا.

«فَأَتْبَعَهُمْ» یعنى نلحقهم «فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُمْ» اى- نالهم و اصابهم، «مِنَ الْیَمِّ» اى- البحر، «ما غَشِیَهُمْ». یعنى الماء، و قیل الغرق، و قیل «غَشِیَهُمْ»- غرقهم، ذکره بلفظ «ما» تهویلا و تعظیما.

«وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ» اى- ادخل فرعون قومه البحر «وَ ما هَدى‏» اى- ما اخرجهم، یقال ضلّ اللّبن فى الماء، یعنى خفى فیه و منه قوله: «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدى‏» یقال هدیت العروس اذا جلوتها و اخرجتها من خدرها. و قیل «أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ» عن الدین «وَ ما هَدى‏» اى ما هداهم الى مراشدهم، و هو جواب لقول فرعون: «ما أُرِیکُمْ إِلَّا ما أَرى‏ وَ ما أَهْدِیکُمْ إِلَّا سَبِیلَ الرَّشادِ». فکذّبه اللَّه تعالى و قال بل اضلّهم و ما هداهم.

و تمامى قصّه غرق در سوره البقره و سوره یونس مستوفى گفته ‏ایم.قوله: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ» قول اینجا مضمر است، ثم قلنا و اوحینا یا بنى اسرائیل و کانوا یومئذ الف الف ستمائه الف، مع کثره ما کان یذبح فرعون من ذکور اولادهم دهرا عظیما.

قوله: «قَدْ أَنْجَیْناکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ» قرأ حمزه و الکسائى، انجیتکم و واعدتکم ما رزقتکم بالتاء فیهن على التوحید. و الوجه انّه على اخبار اللَّه تعالى عن نفسه بانه فعل بهم هذه الاشیاء. و قرأ الآخرون انجیناکم و واعدناکم ما رزقناکم، بالنون و الالف فیهن على لفظ الجمع، و الوجه انّه اخبار عن النفس ایضا على سبیل التعظیم و لم یختلفوا فى نزلنا لانّه مکتوب بالالف و المعنى- اذکر و انعمتى علیکم بانّى قد انجیتکم من عدوکم و وعدت نبیکم ان یأتى الجانب الایمن من الطور لا کلّمه و هذا شرف لکم، «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏» لطعامکم و ادامکم فى التیه‏ «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ» اى- من حلال ما رزقناکم، «وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ» بتحریم الحلال و تحلیل الحرام.

و قیل معناه استعینوا به على طاعه اللَّه لا نستعینوا به على معصیته، «فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» قرأ الکسائى فیحل بضم الحاء و من یحلل بضم اللّام الاولى، من قولهم حلّ بالمکان اذا نزل یحل بضم الحاء و یستعمل فى العذاب، فیقال حلّ به العذاب کما یستعمل فیه لفظ نزل، قال اللَّه تعالى: «أَوْ تَحُلُّ قَرِیباً مِنْ دارِهِمْ» و اجرى الغضب مجرى العذاب ما کان یتبعه من العذاب فاستعمل فیه لفظ الحلول.

و قرأ الآخرون فیحل: بکسر الحاء و من یحلل بکسر اللام الاولى، من قولهم حل الشی‏ء اذا وجب یحل بالکسر قال ابو زید: یقال حلّ علیه امر اللَّه یحل بالکسر حلولا، و حل الدار یحلها بالضم حلولا، اذا نزلها و یقوى وجه الکسر اتفاقهم فى قوله: «أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» و فى قوله: «وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ» على الکسر. «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏» اى- هلک و صار الى الهاویه و هى قعر جهنم.

قوله: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ» هذه الایه بیان ابنیه الایمان. «لِمَنْ تابَ» اقرّ، «وَ آمَنَ» صدق، «وَ عَمِلَ صالِحاً» بنفسه و ماله، «ثُمَّ اهْتَدى‏» اتبع السّنه. قال سفیان الثورى: الایمان، اقرار و تصدیق و عمل و اتباع السنه لا یتم الایمان الا بها.

قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ» اى- ما حملک على العجله، «عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى‏»؟ قیل له هذا و هو على الطور فى الکرّه الثانیه حین اعطى التوراه، لا لیله النار، فقد مضت قصه لیله النار فى اوّل السوره.

سیاق این ایت بر سبیل معاتبه و زجرست و استفهام بمعنى انکار است، و سبب آن بود که رب العزه موسى را فرمود تا بطور آید با هفتاد مرد از نیکمردان بنى اسرائیل، و ذلک قوله: «وَ اخْتارَ مُوسى‏ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» رب العزّه او را گفته بود که با ایشان بمیعاد آید تا ایشان کلام حق بى‏واسطه بشنوند و تورته از حق قبول کنند، موسى (ع) چون بطور نزدیک گشت ایشان را بگذاشت و خود بشتافت.

رب العالمین با وى گفت: لم سبقتهم و تقدمت و اخرتهم؟ اى موسى چه چیز ترا بشتابانید و ایشان را بگذاشتى؟ موسى عذر آورد که نه ترفع و تطاول مرا برین عجله داشت، بلکه شوق سماع کلام تو مرا برین داشت و طلب رضاء تو، و ایشان اینک بر پى من میآیند. و قیل امره اللَّه ان یحضر المیقات فى وقت معلوم، فاتى قبل ذلک الوقت فعاتبه.

و قال الحسن فى قوله: «هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِی» یعنى انهم ینتظرون ما آتیهم به من عندک «وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏» اى- لتزداد عنّى رضا.

و «قالَ» اللَّه، «فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ» اى- ابتلینا قومک الّذین خلفتهم مع هارون و کانوا ستمأئه الف، فتنوا بالعجل غیر اثنى عشر الفا و قوله: «مِنْ بَعْدِکَ» اى- من بعد انطلاقک من الجبل. «وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ» بدعائه ایاهم الى عباده العجل و اجابتهم له.

قیل اضاف الفتنه التی هى الامتحان الى نفسه قضاء و اضاف الاضلال الى السامرى رعاء، فامّا فى الحقیقه فلیس الى السامرى شی‏ء من ذلک و السّامرى کان من قوم یعبدون البقر و هو اوّل منافق یعرف من بنى آدم و کان من قریه باجروان.

و قیل کان علجا من اهل کرمان، و الاکثر فى التفسیر انّه کان عظیما من عظماء بنى اسرائیل من قبیله یقال لها سامره. و قیل بینه و بین موسى نسب و قیل لم یکن اسمه سامریا لکنّه کان من قریه یقال لها سامره، اسمه موسى بن ظفر.

قوله: «فَرَجَعَ مُوسى‏» یعنى من مناجاه ربّه، «إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ» شدید الغضب.«أَسِفاً» حزینا متلهفا على ما فاته «قالَ یا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً؟ یعنى الجنّه فى الآخره ان تمسکتم بالدین فى الدنیا.

و قیل یعنى النصر و الظفر، و قیل «وَعْداً حَسَناً» اى- صدقا انّه یعطیکم التوریه. «أَ فَطالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ» اى- فبعد علیکم العهد فنسیتم ما وعدکم اللَّه على لسانى؟ «أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ» اى- ان یجب علیکم. «غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ» بعبادتکم العجل. «فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی» خالفتمونى فیما تواعدنا علیه؟

«قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنا» قرأ نافع و ابو جعفر و عاصم «بِمَلْکِنا» بفتح المیم و قرأ حمزه و الکسائى بضمها. و قرأ الآخرون بکسرها، و الوجه فى القراءات الثلاث‏ انّها کلّها لغات. یقال ملکت الشی‏ء ملکا و ملکا و ملکا، بالحرکات الثلاث فى المیم، و المعنى ما اخلفنا موعدک و نحن نملک امرنا، و قیل ما اخلفنا موعدک باختیارنا.

و من قرأ بالضمّ معناه بقدرتنا و سلطاننا، و ذلک انّ المرء اذا وقع فى البلیه و الفتنه لم یملک نفسه. پارسى آنست که ما خلاف نکردیم وعده تو بدست رس خویش، و این چنانست که گویند فلان کس بر کار خویش نه پادشاهست، یعنى کار او نه بدست اوست.

«وَ لکِنَّا حُمِّلْنا» قرأ ابو عمرو و حمزه و الکسائى و ابو بکر عن عاصم و روح و ابن حسان عن یعقوب، «حملنا» بفتح الحاء و تخفیف المیم، قرأ الآخرون «حملنا» بضمّ الحاء و تشدید المیم، اى- جعلونا نحملها و کلفنا حملها «أَوْزاراً مِنْ زِینَهِ الْقَوْمِ» اى- من حلى قوم فرعون، سماها اوزارا لانّهم اخذوها على وجه العاریه فلم یردوها، و قیل انّ اللَّه تعالى لمّا اغرق فرعون و قومه نبذ البحر حلیهم فاخذوها و کانت غنیمه، و لم تکن الغنیمه لهم حلالا فى ذلک الزمان فسمّا اوزارا باین هر دو قول اوزار بمعنى اثام است و بعضى مفسران گفتند این پیرایه خواستن بعاریت از قبطیان، موسى فرمود ایشان را بفرمان اللَّه و آن حلال بود ایشان را، باین قول اوزار بمعنى اثقال است یعنى که پیرایه بسیار بود و برداشتن آن برایشان گران بود مفسران گفتند موسى که که بمیعاد حقتعالى رفت با ایشان وعده کرده بود که بچهل روز باز گردد سامرى روز و شب هر دومى شمرد چون بیست روز گذشته بود گفت وعده بسر آمد و چهل گذشت بیست روز و بیست شب، اما موسى (ع) وعده خلاف کرد و نیامد از آنکه شما پیرایه حرام دارید از قبطان بعاریت ستده، ایشان گفتند اکنون چه تدبیرست و راى تو در آن چیست، گفت آتشى سازیم و همه در آتش افکنیم.

سامرى حفره‏اى بکند و آتش بر افروخت و آنچه داشت از پیرایه در آتش افکند، و بنو اسرائیل آنچه داشتند همه در آتش افکندند، اینست که رب العالمین از ایشان حکایت کرد «فَقَذَفْناها فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ». پس چون ایشان برگشتند سامرى آن زر گداخته بیرون آورد و صنعت زرگرى دانست و از آن سبیکه صورت گوساله‏اى بساخت، بجواهرمرصع کرد جسدى بى‏روح، ابن عباس گفت هارون بوى بر گذشت آن وقت که گوساله مى‏ساخت، گفت چیست این که میکنى اى سامرى؟ گفت: اصنع ما ینفع و لا یضرّ.

چیزى مى‏کنم که درو نفعست و ضرر نه اى هارون! و خواهم که دعائى کنى در کار من، هارون گفت اللّهم اعطه ما یسأل کما یحبّ. بار خدایا آنچه میخواهد چنان که میخواهد بدو ده، چون هارون از وى بر گذشت گفت: اللهم انّى اسئلک ان یخور. خداوندا آن خواهم که ازین گوساله بانگى آید، پس یک بانگ از وى بیامد بدعاء هارون، و نیز هیچ بانگ دیگر نکرد و بنو اسرائیل در وى بفتنه افتادند و آن را سجود بردند.

حسن گفت سامرى قبضه‏اى خاک از پى اسب جبرئیل بر گرفته بود آن گه که در دریا مى‏شد از پیش فرعون، سامرى آن قبضه خاک با خود مى‏داشت، تا آن روز که گوساله ساخت آن قبضه خاک در آن فکند، جسدى گشت با گوشت و پوست حیوانى همى رفت با روح، و بانگ گاو همى کرد. نام وى بهیوث و ذلک قوله: «فَکَذلِکَ أَلْقَى السَّامِرِیُّ».

«فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏» اى- قال السامرى و من تبعه من السفله و العوام، هذا العجل الهکم و اله موسى. «فَنَسِیَ» اى- ترک موسى طریق الوصول الى ربّه و انا ما ترکته. و قیل نسى موسى ان یذکر لکم انّه الهه. تا اینجا سخن سامرى است.

و روا باشد که فنسى استیناف کلام است از حق تعالى جلّ جلاله. یعنى- فنسى السامرى اللَّه و الایمان و الاستدلال على ان العجل لا یجوز ان یکون الها.

پس ربّ العالمین ایشان را توبیخ کرد گفت: «أَ فَلا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ» اى- انه لا یرجع «إِلَیْهِمْ قَوْلًا» یعنى- الا یکلّمهم العجل و لا یحیهم. کقوله: «أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ». و قیل «أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا» اى- لا یرجع الى الخوار و الصوت، انّما خار مره واحده. «وَ لا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً» فکیف یکون إلها«وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ» اى- من قبل رجوع موسى «یا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ» اى- اختبرکم اللَّه بهذا العجل لیعلم به الصحیح الایمان من الشاک منکم فى دینه.

وَ إِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمنُ» لا العجل، «فَاتَّبِعُونِی» على دینى، «وَ أَطِیعُوا أَمْرِی».«قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَیْهِ عاکِفِینَ» لن بانزال مقیمین على العجل و عبادته، «حَتَّى یَرْجِعَ إِلَیْنا مُوسى‏». فاعتزلهم هارون فى اثنى عشر الفا،- و هم الّذین لم یعبدوا العجل.

مفسّران گفتند هفت روز عبادت گوساله کردند و سبب آن بود که موسى ایشان را وعده داده بود که از میقات حق تعالى بسى روز باز مى‏گردم، ربّ العزّه گفت:«وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِینَ لَیْلَهً» پس ربّ العزه ده روز در افزود چنان که گفت: «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً» پس چون سى روز گذشته بود و موسى نیامد ایشان بعبادت گوساله همت کردند.

هارون سه روز زمان خواست، ایشان سه روز در انتظار موسى بودند، چون موسى نیامد سامرى ایشان را بعبادت گوساله دعوت کرد. هفت روز او را عبادت میکردند، پس از چهل روز موسى باز آمد و آشوب و شغب و مشغله ایشان شنید که گرد گوساله بر آمده بودند و رقص مى‏کردند. موسى (ع) با آن هفتاد مرد که با وى بودند گفت هذا صرت الفتنه، این آشوب و جلبه گوساله پرستانست که بفتنه افتاده‏اند.آن گه هارون را دید فاخذ شعره بیمینه و لحیته بشماله غضبا و انکارا علیه.

«قالَ یا هارُونُ ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا» بعباده العجل، «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» لا- زائده، و التأویل ان تتبعنى کقوله: «ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ» یعنى ان تسجد. یقول اى شی‏ء منعک من اللحوق بى و اخبارى بضلالتهم فیکون مفارقتک ایّاهم تقریعا و زجرا لهم عمّا اتوه. و قیل معناه- هلّا اتبعت عادتى فى منعهم و الانکار علیهم و مقاتلتهم على کفرهم. «أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی» حیث اقمت فیما بینهم و هم یعبدون غیر اللَّه.

«قالَ» هارون «یَا بْنَ أُمَّ»- و کان هارون اخاه لابیه و امّه لکنّه اراد بقوله ان یرفقه و یستعطفه علیه فیترکه. و قیل کان اخاه لامّه دون ابیه و قیل لانّ کون ولد من الامّ‏ على التحقیق و للاب من جهه الحکم قرأ حجازى و بصرى و حفص «یَا بْنَ أُمَّ» بفتح المیم و الباقون بکسرها، فمن کسر اضافها الى نفسه فحذف الیاء تخفیفا. و من فتح جعل ابن ام شیئا واحدا کخمسه عشر.

«لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» یعنى- ذوائبى و شعر رأسى، اذ هما عضوان مصونان یقصدان بالاکرام و الاعظام من بین سائر الاعضاء یقال انّ موسى حدث فیه من الغضب فى ذات اللَّه ما یوهم القصد الى اخذ الرأس و اللحیه فظنّ هارون قصد اخذ رأسه و لحیته و الدّلیل علیه انّه قال: «لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی» و لو کان آخذ رأسه و لحیته لکان الالیق باللفظ ان یقول ارفع یدک عن لحیتى، و قیل اخذ برأسه على وجه التأدیب و السیاسه بحکم الاخوه و الرئاسه.

ثم رفع یده على لحیته و هو الاظهر لقوله: «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» ثمّ ذکر هارون عذره فقال: «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» اى- خفت ان خرجت و فارقتهم، لحق بى فریق، و تبع السامرى على عباده العجل فریق، و توقف فریق، و لم آمن ان قاتلتهم، ان توبخنى فتقول لى فرقت بین بنى اسرائیل، اى- اوقعت الفرقه فیما بینهم، «وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی» لم تحفظ وصیّتى حین قلت لک‏ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ‏.

ثمّ اقبل على السامرى منکرا علیه، و «قالَ فَما خَطْبُکَ یا سامِرِیُّ» اى- ما شأنک، و ما الذى حملک على ما فعلت.«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» قرأ حمزه و الکسائی بالتاء على الخطاب ادخالا للجمع فى الخبر و قرأ الباقون «یبصره» بالیاء على الغیبه و المعنى- لم یبصر به بنو اسرائیل. یقال ابصرت الشی‏ء و بصرت به تدخل الباء فیه، «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ» و التّأویل- علمت بما لم یعلم به بنو اسرائیل یعنى- یوم دخول البحر.

موسى گفت:سامرى را که چه چیز ترا برین داشت که کردى؟ گفت: من آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید و بندانستید و نه بنو اسرائیل دانستند، آن روز که در دریا میشدیم جبرئیل را بدیدم بر اسب حیاه، در دل من افتاد که از خاک پى اسب جبرئیل قبضه ‏اى‏ خاک بردارم و بر هر چه افکنم حیوانى گردد با گوشت و پوست و روح، آن را در زر گداخته افکندم تا گوساله‏اى زنده گشت.

اینست که گفت: «فَنَبَذْتُها» یعنى طرحتها فیما ذاب من الحلى، و قیل طرحتها فى جوف العجل، و قیل فى فم العجل حتى خار، و قیل حتّى صار لحما و دما. موسى گفت: چرا چنین کردى؟ گفت: «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» حین رأیت قومک سألوک ان تجعل لهم الها. چون قوم ترا دیدم کى بت پرستان را دیدند گفتند: اجعل لنا الها کما لهم آلهه.

نفس من مرا چنان بر آراست که آن گوساله کردم و آن قبضه بر وى افکندم موسى گفته «فَاذْهَبْ» اى- اعزب عنى «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» فان قیل کیف عرف السامرى جبرئیل من سائر النّاس یوم دخول البحر؟ قیل لانّ امّه لما ولدته فى السنه الّتى یقتل فیها البنون وضعته فى کهف حذرا من القتل، فبعث اللَّه عزّ و جل جبرئیل لیربّیه لما قضى على بدیه من الفتنه فکان فى صغره یمص من احدى ابهامى جبرئیل العسل و من الأخرى السمن، فلما رآه فى کبره عرفه.

و قیل ناقض السامرى فى جوابه لانّه قال: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» فادعى العلم، ثم قال: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» فنسبه الى حدیث النفس. «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» اى- انک لا تمس احدا و لا یمسک احد فى حیاتک و لا یکون بینک و بین احد مماسه. فامر موسى بنى اسرائیل ان لا یؤاکلوه و لا یجالسوه و لا یبایعوه. و قیل معنى «لا مِساسَ»- انک تعیش فى البریه مع السباع و الوحوش، فلا تمس و لا مس. و قیل ما مس احدا و لا مسه احد الا حما جمیعا.

و من اراد ان یمسه جهلا بحاله، قال له السامرى لا مساس خوفا من الحمى و تنبیها للغیر. و یقال ذلک باق فى عقبه الى الیوم، و قیل اراد موسى ان یقتله فمنعه اللَّه من قبله و قال لا تقتله فانه سخى.

قوله: «وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً» یعنى- موعد العذاب یوم القیامه، «لَنْ تُخْلَفَهُ» قرأ ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «لن تخلفه» بکسر اللام اى- لن یغیب عنه و لا مذهب لک عنه بل توافیه یوم القیامه. و قرأ الباقون «تُخْلَفَهُ» بفتح اللام اى- لن تکذبه و لن یخلفک اللَّه‏ ایاه، و المعنى- ان اللَّه تعالى یکافئک فعلک لا یفوته.

«وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِکَ» بزعمک، اى الى معبودک، یعنى- العجل «الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً»، دمت علیه مقیما تعبده، ظلت اصله ظللت و لکن اللام الاولى حذفت لثقل التضعیف و الکسر، و بقیت الظاء على فتحها، و «عاکِفاً» منصوب لانّه خبر ظلّت.«لَنُحَرِّقَنَّهُ» یعنى- بالنار، «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ» اى- لنثیرن رماده «فِی الْیَمِّ نَسْفاً».

قال ابن عباس: احرقه بالنار ثم ذراه فى البحر. معنى آنست که بسوزیم آن را و بباد بردهیم و پراکنده کنیم بروى دریا، و این از آیات و عجایب دنیا یکیست که آتش هرگز زر را نسوخت و نسوزد مگر گوساله سامرى، بر قول ایشان که گفتند گوساله باصل خویش زرین مانده بود و لحم و دم نگشته و ازو یک بانگ گاو بیامده، و در شواذ خوانده‏اند «لنحرّقنه» بفتح نون و ضم راء اى- لنبردنه بالمبرد، میگوید آن را بسوهان بسائیم، آن گه بدریا افکنیم.

و على قول الحسن یروى ان موسى اخذ العجل فذبحه فسال منه دم، لانّه کان قد صار لحما و دما، ثم حرقه بالنار، ثم ذراه فى الیم. و عن عکرمه قال لما جاء موسى و حرق العجل و نسفه فى الیم استقبلوا الجریه فجعلوا یشربون منه لحبهم العجل، قال اللَّه عزّ و جل: «وَ أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ».

قوله: «إِنَّما إِلهُکُمُ اللَّهُ» اى- معبود کم المستحق للعباده. «اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» لا العجل «وَسِعَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً» لا یضیق علمه عن شی‏ء و لم یعبدوا العجل الا بعلمه.

«کَذلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ» اى- کما قصصنا علیک قصه موسى، «نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ» اى- بعض اخبار من سبق زمانه زمانک. «وَ قَدْ آتَیْناکَ مِنْ لَدُنَّا ذِکْراً» یعنى- القرآن.«مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ» فلم یؤمن به و لم یعمل بما فیه «فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وِزْراً» حملا ثقیلا من الکفر.

«خالِدِینَ فِیهِ» فى الوزر لا نغفر لهم ذلک و لا نکفر عنهم شیئا، «وَ ساءَ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ حِمْلًا» بئس ما حملوا على انفسهم من المآثم کفرا بالقران، و حملا منصوب على التمییز.

 

النوبه الثالثه

 

قوله: «إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏ وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏» بر ذوق ارباب معرفت و جوانمردان طریقت این دو آیت اشارت بدو گروه است: گروهى که صفت انتقام درگاه عزت ذى الجلال بایشان روى نماید تا بحکم قهر پرده تجمل از روى کار ایشان بردارند و نقاب حشمت از روى جاه ایشان فرو گشایند و رقم مهجورى بر حاشیه وقت ایشان کشند و قبله رد همه عالم گردانند، گهى در چنک قبض اسیر تحیر گشته، گهى از بیم قهر عین فزع شده، نه نواختى که دل را زندگى دهد، نه زهرى که نفس باو کشته شود، «لا یَمُوتُ فِیها وَ لا یَحْیى‏» نه روى آنکه باز گردد، نه زهره آن که فرا پیش شود، بزبان بیچارگى از سر درماندگى گوید:

از جام وجود خود نه مستم نه نیم‏ زیر لگد فلک نه پستم نه نیم‏
نه راحت جان نه درد دل و اى بمن‏ یا رب چه کسم من که نه هستم نه نیم‏

باز گروهیند که تجلى نظر جمال لطف حق بدلهاى ایشان پیوسته، نواختهاى ایشان یکى امروز یکى فردا، امروز بر بساط انبساط، در روضه انس و ناز آرام گرفته و از شراب خانه محبّت هر ساعتى و لحظه‏اى جامهاى مالامال از بهر ایشان روان کرده، و فردا در جنات مأوى و درجات على صدره بقاى ابد و خلّه ملک سرمد پوشیده، بر متکاى اقبال در مشاهده ملک ذو الجلال نشانده، کاسات وصال متواتر، و خلعت افضال متوالى هر دمى نواختى و قبولى، هر لحظه فتوحى و وصلى، اینست که رب العالمین جل جلاله گفت:

«خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ مَنْ تَزَکَّى» امّا نشان استقبال این دولت و آثار یافت این رتبت و منزلت آنست که بنده حجاب غفلت از راه خود بردارد و دامن‏ خویش از ساق جدّ کشف کند و نفس خود را بآداب شریعت ریاضت دهد و داد دین از روزگار خرد بستاند و جهد کند که اعمال و اقوال خود را بمعیار شریعت و مقتضى حقیقت راست کند، و حکم این آیت بر خود لازم گرداند و بداند که ربّ العزه مى‏گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏» غفّار بناء مبالغتست، اقتضاى کثرت کند، یعنى که اللَّه فراخ بخشایش است، و «لِمَنْ تابَ» فعل بنده است و فعل اقتضاء کثرت نکند، اشارت آیت آنست که اگر بنده از روى ندامت.

یک بار بحق باز گردد، ربّ العزه از روى لطف و رحمت بارها بوى باز گردد، از بنده یک قدم در راه مجاهدت، و از اللَّه تعالى هزار کرم بحکم عنایت، عبدى منک قلیل طاعه و منى جلیل رحمه، منک یسیر خدمته و منى کبیر نعمه همانست که مصطفى (ص) گفته است حکایت از کردگار قدیم جلّ جلاله: «من تقرّب الى شبرا تقربت الیه ذراعا و من تقرّب الىّ ذراعا تقربت الیه باعا».

«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ» معلومست که توبه بى‏ایمان درست نیست، پس «آمَنَ» اینجا چه فایده مى‏دهد یعنى و آمن بانه لیس نجاته بتوبته و طاعته، انّما نجاته برحمته. داند که نجات وى نه بطاعت و جهد و بندگیست، بلکه بفضل و لطف الهى است، غفار از غفر است و معنى غفر پوشیدنست و ستر بر وى نگاه داشتن، و پرده عفو و رحمت بر اعمال و اقوال وى داشتن، هم طاعت و هم معصیت، که نه خود معاصى بنده را بستر حاجتست که طاعت وى را هم بستر حاجتست، اگر آفات طاعت بنده پیش وى آرند از طاعت خود بیش از آن ترسد که از معصیت.

عائشه روایت کند که از: مصطفى (ص) پرسیدم معنى این آیت، «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ»هو الرّجل یزنى و یسرق و یشرب الخمر؟ قال لا هو الرجل یصلى و یصوم و یتصدّق و یخاف ان لا یقبل منه‏

رابعه عدویه بسیار گفتى: استغفر اللَّه من قلّه صدقى، فى قولى استغفر اللَّه، بدان اى جوانمرد که پرده دواست یکى برداشته، و هرگز مبادا که فرو گذارند. یکى‏ فرو گذاشته و هرگز مبادا که بر گیرند. آن پرده برداشته، حجاب فکرت است از پیش دلهاى موحدان و سینه‏هاى مؤمنان برداشته، و آن پرده فرو گذاشته، ستر کرم است پیش اقوال و اعمال عاصیان و مطیعان و صدّیقان و متقیان، پرده کرم بحکم قهر قدم از پیش طاعت ابلیس برداشتند همه معصیت آمده.

من لم یکن للوصال اهلا فکل احسانه ذنوب.

پرده عفو بحکم لطف و کرم پیش زلّت آدم فرو گذاشتند عنایت ازل زبان بر گشاد که: «فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً».

من لم یکن للفراق اهلا فکلّ اعضائه قلوب‏

قوله: «وَ ما أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یا مُوسى‏» عتاب موسى است که قوم را واپس گذاشت و از پیش ایشان برفت، بمیعاد حق تعالى شتافت، گفت: اى موسى! ندانستى که من ضعیفان را دوست دارم؟ شکستگان را بیش نوازم! پیوسته در دلهاشان مى‏نگرم؟ هر کرا بینم در دل ایشان او را بدوست گیرم؟ تا موسى عذرى داد که. «هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِی» ما خلفتهم لتضییعى و لکنى «عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضى‏» خداوندا! تو خود دانایى و از سرّ این بنده آگاهى، که باین عجله نه تضییع ایشان خواستم و نه ترک رعایت حق صحبت ایشان قصد داشتم. لکن رضاى تو خواستم و زیادت خشنودى تو جستم، گفت اى موسى رضاء من در مراعات دل ایشانست، «انا عند المنکسره قلوبهم من اجلى، انا جلیس من ذکرنى»

اى موسى! چون مرا جویى در دل ایشان جو، که من در خلوت‏ «وَ هُوَ مَعَکُمْ» با ذاکران نشینم، مونس دل درویشانم، یادگار جان عارفانم، حاضر راز محبّانم، نور دیده آشنایانم، مایه رمیدگان و زاد مضطران و پناه ضعیفانم، اى موسى، هر کجا درویشى بینى افکنده جور روزگار، خسته دهر او را غلامى کن، تا بتوانى مفارقت وى مجو، صحبت او را خریدارى کن، که آن نهاد وى خزینه اسرار ازلست و تعبیه بازار ابد، با مصطفى (ص) همین وصیّت رفت‏ «وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ» اى محمد! نگر تا دو چشم خویش از ایشان بنگردانى، و ایشان را بدیگران‏ نفروشى، که ایشان بر کشیدگان ذکر مااند، نام نهادگان فضل مااند، آراستگان لطف مااند، برداشتگان مشیّت مااند، از علم آمده، بر تقدیر عرض کرده، از ارادت نشان یافته، از حکم توقیع بر کشیده، در ازل پدید آورده علم من، امروز موجود امر من، فردا نگاه داشته حکم من، علم ولایت ازل دارد.

امر ولایت وقت دارد، حکم ولایت ابد دارد، سلطان که خاصگیان دارد هر یکى را ولایتى دهد، ولایت سه است: ولایت ازل، ولایت وقت، ولایت ابد. اى علم تو جانب ازل گیر، اى امر تو راه وقت گیر، اى حکم تو دامن ابد گیر، اى آدمى ترا سه صفت دادم و آخر بخودت رسانیدم: اول بسلطان علم سپردم، پس بپادشاه امر دادم، پس بشاهنشاه حکم تسلیم کردم، پس این ندا در عالم دادم که: «وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏» اى علم تو بامر ده، اى امر تو بحکم ده، اى حکم تو بمن ده، علم همه صفاست، امر همه بلاست، حکم همه بقاست، که داند که درین اسرار چه تعبیه ‏هاست.

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى ج ۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=