النساء - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره النساء – آیه ۳۱-۳۵

۷- النوبه الاولى‏

(۴/ ۳۵- ۳۱)

قوله تعالى: إِنْ تَجْتَنِبُوا اگر پرهیزید، کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ‏ از بزرگهاى آن گناهان که شما را از آن مى‏باز زنند، نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ‏ ناپیدا کنیم و بستریم از شما گناهان شما، وَ نُدْخِلْکُمْ‏ و شما را درآریم، مُدْخَلًا کَرِیماً (۳۱) درآوردنى نیکو.

وَ لا تَتَمَنَّوْا و آرزو مکنید [و خویشتن را مخواهید]، ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ آن چیز که اللَّه تعالى شما را بآن بیکدیگر افزونى و فضل داد، لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا مردان را بهره‏ایست از آنچه کنند، وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ‏ و زنان را بهره‏ایست از آنچه کنند، وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏ و از خداى میخواهید از فضل وى، إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیماً (۳۲) که خداى بهمه چیز دانا است.

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا و هر کس را از مردان و زنان پدید کردیم، مَوالِیَ‏ عصبه‏اى که ازو میراث برد، مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ‏ از آنچه گذاشت پدران و مادران و خویشان، وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ‏ و ایشان که بند بست بایشان، أَیْمانُکُمْ‏ سوگندان شما، فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ‏ نصیب ایشان از میراث بایشان دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیداً (۳۳) که اللَّه بر همه چیز گواه است همیشه‏اى.

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ مردان بر سر زنان کدخدایان‏اند و کارداران و براست دارندگان، بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ با آنچه خداى ایشان را بر یکدیگر فضل داد، وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ‏ و بآنچه نفقه میکنند مردان بر زنان از مالهاى خویش، فَالصَّالِحاتُ‏ نیک زنان‏اند، قانِتاتٌ‏ که خداى را و شویان خویش را فرمان بردارانند، حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ‏ زیر جامه خویش را نگه‏داران‏اند، بِما حَفِظَ اللَّهُ‏ بآنچه خداى نگه‏داشت. وَ اللَّاتِی تَخافُونَ‏ و آن زمان که مى‏ترسید، نُشُوزَهُنَ‏ از بیرون نشستن ایشان، فَعِظُوهُنَ‏ پند دهید ایشان را، وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ‏ و جامهاى خواب از ایشان جدا کنید، وَ اضْرِبُوهُنَ‏ و ایشان را زنید، فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ‏ اگر فرمان برند شما را، فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا بر ایشان بهانه دیگر مگیرید، و بیداد را راهى مجوئید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً (۳۴) که اللَّه خداوندیست برتر و مهتر همیشه‏اى.

وَ إِنْ خِفْتُمْ‏ و اگر دانید، شِقاقَ بَیْنِهِما ناساختن و خلاف میان مرد و زن، فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ‏ بینگیزانید داورى از کسان مرد، وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها و داورى از کسان زن، إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً اگر در دل صلاحى دارند و آشتى بیوسند، یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما خداى میان ایشان بر آمد سازد و با هم ساختن پدید آرد، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً (۳۵) که خداى دانایى است آگاه همیشه‏اى.

النوبه الثانیه

قوله تعالى: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ‏ الآیه- معنى آنست که اگر از گناهان کبائر بپرهیزید گناهان صغائر از دیوان شما برگیریم، و ناپیدا کنیم بنماز پنجگانه، و ذلک فى‏ قوله (ص): «الصّلوات الخمس کفّاره لما بینهنّ،ما اجتنب الکبائر».

و در کبائر علماء سلف مختلف‏اند، هم در اعداد آن، و هم در اعیان آن. از ابن عباس روایت کنند که هر چه در قرآن در آن عقوبتى نامزد است، چنان که ختم آن گناه بلعنت است، یا بغضب، یا بآتش دوزخ، یا بعذاب مطلق، آن همه کبائراند. قومى گفتند: کبائر آنند که در آن حدّى است مسمّى، چنان که زنا، و دزدى، و قتل بناحق، و شرب خمر، و قذف محصنات؛ و قومى بضدّ این گفته‏اند، گفتند: کبائر آن گناهان‏اند که درین جهان از آن تطهیر نیست، چون تضییع نماز، و سوگند بدروغ، و کبر، و عجب، و سخن چینى، و استهزاء بمردم کردن، و قمار باختن، و خیانت کردن، و فضله آب خویش از آشامنده باز گرفتن، و در حکم رشوت ستدن، و عقوق پدر و مادر و امثال آن.

امّا اختلاف اعداد آنست که قومى گفتند: کبائر سیزده‏اند، قومى گفتند:نه‏اند، قومى گفتند: هفت‏اند، قومى گفتند: چهاراند، قومى گفتند: بیست‏اند.

على الجمله متفق‏اند بر زنا، و سوگند بدروغ، و دزدى، و خون ناحق، و شرب خمر، و سحر، و قذف محصنات. قومى گفتند: بزرگتر گناهى پس از شرک نومیدى است از رحمت خدا، و ایمنى از مکر خدا، و طمع بریدن از فرج فرستادن خداى.

قال سعید بن جبیر: عن ابن عباس (رض) «کلّ شى‏ء عصى اللَّه عزّ و جلّ فیه، فهو کبیره، فمن عمل منهما شیئا فلیستغفر، فانّ اللَّه لا یخلّد فى النّار من هذه الامّه الّا راجعا عن الاسلام، او جاحدا فرضه، او مکذّبا بقدره.»، و در تورات است که: «امّهات الخطایا ثلاث و هنّ: الکبر، و هو اوّل ذنب عصى اللَّه به، و کان ذلک لابلیس؛ و الحرص، و کان لآدم (ع)، و الحسد، و کان لقابیل حین قتل هابیل،» مالک بن مغول گفت: کبائر درین آیت گناه اهل بدعت است، و سیّآت گناه اهل سنّت است.

و روایت کنند از ابن عباس که گفت: هر چه اللَّه تعالى از آن نهى کرده است‏ آن کبیره است، و اگر چه یک نظر بود؛ و بهذا قال انس بن مالک: «انّکم تعملون اعمالا هى ادقّ فى انفسکم من الشّعر، کنّا نعدّها على عهد رسول اللَّه من الکبائر.» وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً- مدخلا بفتح میم قراءت مدنى است، و احتمال دو وجه کند: یا مصدر باشد بمعنى دخول، یا مکان دخول باشد، همچون مخرج که بمعنى خروج باشد، یا بمعنى مکان خروج. اگر بر مصدر حمل کنى لا بدّ فعلى اضمار باید کرد که بر آن دلالت کند، و انتصاب او بدان فعل مضمر باشد، و تقدیر چنان بود که: و ندخلکم فتدخلون مدخلا کریما، اى دخولا کریما. میگوید:

درآریم شما را تا درشوید درشدنى نیکو؛ و اگر بر مکان حمل کنى، حاجت باضمار فعلى دیگر نباشد، و انتصاب او باین فعل بود که مذکور است، اى و ندخلکم مکان دخول؛ زیرا که چون تو گویى: ادخلتک مکانا، این «مکانا» به «ادخلتک» بنصب کنى، و این بر خلاف حرف جرّ باشد. و التقدیر، ادخلتک فى مکان. میگوید: در آریم شما را بجاى نیکو یعنى بهشت.

باقى قرّاء مدخلا خوانند بضمّ میم، و این نیز همان دو وجه را که گفتیم محتمل باشد: یا مصدر «ادخل» باشد، بمعنى الادخال، اى و ندخلکم ادخالا کریما، در آریم شما را درآوردنى نیکو. یا مفعول «ادخل» باشد بمعنى مکان الادخال، اى و ندخلکم مکان ادخال کریما، درآریم شما را در جایى نیکو؛ و اگر بر مصدر حمل کنى، در هر دو قراءت مفعول به محذوف باشد. تقدیر چنان بود که: و ندخلکم الجنّه ادخالا، او فتدخلونها دخولا. نیکوتر آنست که بر مکان حمل کنند، زیرا که به «کرم» آن را صفت میکند، چنان که در سوره الدخان مکان را بکرم صفت کرد، گفت: کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ‏. 

روى انّ النّبیّ (ص) قال: «ما من عبد یأتى الصّلوات الخمس، و یصوم رمضان، و یجتنب الکبائر الّا فتحت له ابواب الجنّه یوم القیامه، حتّى انّها لتصطفق‏[۱]؛ ثم تلا:إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ، وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً.

کریم ایدر بمعنى شریف است، یعنى بهشت بر دیگر جایها شرف و فضل دارد، همانست که عرش را گفت: رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ‏، اى الشّریف الفاضل؛ و نامه سلیمان را گفت: إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ‏ اى شریف بشرف کاتبه؛ و قیل شریف بالختم، کما جاء فى الحدیث: کرم الکتاب ختمه؛ و در قرآن کریم بمعنى شرف و فضل فراوان است: إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏، اى أفضلکم و اشرفکم، وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ‏، اى شرّفناهم و فضّلناهم، أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَ‏؟

اى فضّلت، فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ‏ اى فضّله؛ و کریم بمعنى صفوح است، آنجا که گفت: فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ‏، اى صفوح، ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ‏ اى الصّفوح؛ و کریم بمعنى کثیر است آنجا که گفت: لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ‏ اى کثیر؛ و کریم است بمعنى حسن، آنجا که گفت: کَمْ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ‏ اى حسن، وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً اى حسنا. هر چند که عبارات مختلف است امّا حقیقت کرم در همه بشرف و فضل باز گردد.

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏- مجاهد گفت در تفسیر این آیت که: ام سلمه گفت: یا رسول اللَّه مردان را در راه خدا جهاد است و زنان را نیست، تا لا جرم زنان را در میراث نیمه مردان است، کاشک ما نیز مردان بودمانى، تا ما را نیز مزد جهاد بودى، و میراث تمام. ربّ العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد که دریغ مدارید، و خویشتن را این آرزو مکنید. لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا- من الجهاد، وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ‏ من حفظ فروجهنّ، و طاعه ازواجهنّ.

چنان که مردان را ثواب است در جهاد، زنان را ثواب است در پارسایى، و خویشتن دارى، و شوهران را فرمان بردارى. قول سدى آنست که: چون مردان را در میراث دو بهر آمد، و زنان را یک بهر، مردان گفتند: چنان که امروز در میراث ما را بر زنان فضل دادند، امید داریم که فردا قیامت در ثواب اعمال، ما را بر ایشان فضل بود، این بود آرزوى مردان. و زنان نیز آرزو کردند، گفتند: چنان که امروز ما را میراث نیمه مردان است امید داریم که فردا در قیامت گناهان ما نیمه گناه مردان بود. ربّ العالمین این آیت فرستاد، یعنى که این آرزو مکنید که فردا ثواب و عقاب باندازه کردار بود، هم مردان را و هم زنان را. کلبى گفت: این تمنّى که ایشان را از آن نهى کردند شبه حسد بود بر ایشان که مال داشتند، و زن و فرزند بر مراد، و چاکران و چهارپایان نیکو. ایشان مى‏حسد بردند و دریغ میداشتند، و خود را آن میخواستند. ربّ العالمین گفت: این آرزو مکنید، و گر حاجت بمال دارید از فضل خداى خواهید.

اینست که گفت جلّ جلاله: وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ‏، بفتح سین بى همزه قراءت مکى و کسایى است، و وجه این قراءت آنست که همزه را حذف کردند تخفیف را، و حرکت وى با سین دادند. باقى قرّاء وَ سْئَلُوا اللَّهَ‏ خوانند، با ثبات همزه بر اصل خویش، زیرا که همزه عین فعل است، و کلمه امر مخاطبه است، بمنزلت اقطعوا؛ و فضل اینجا بمعنى رزق است، میگوید: حسد مبرید، و روزى از خدا خواهید.

قال رسول اللَّه (ص): «سلوا اللَّه من فضله، فانّه یحبّ ان یسأل، و انّ من افضل العباده انتظار الفرج.

و قال: «من لم یسل اللَّه من فضله غضب علیه»؛

و قالت عائشه: «سلوا ربّکم حتّى الشّسع‏[۲]، فانّه ان لم ییسّره اللَّه عزّ و جلّ لم یتیسّر»، و قال سفیان بن عیینه:«لم یأمر بالمسأله الّا لیعطى».

وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ‏ الآیه- این آیت را دو تأویل گفته ‏اند: یکى آنست که‏ هر کس را عصبه ایست که آن عصبه ازو مى‏میراث برند، آن میراث که پدران و مادران و خویشان وى او را گذاشته‏اند. والدان و اقربون برین تأویل موروثان‏اند نه وارثان. تأویل دیگر آنست که: و لکلّ شخص جعلنا موالى ممّن ترکهم، و هم الوالدان و الأقربون، میگوید: هر شخصى را عصبه ‏ایست که از وى مى‏ بازمانند، و میراث برند، آن عصبه پدران و مادران و خویشاوندان‏اند. برین تأویل «ما» بمعنى «من» است و والدان و اقربون وارثان‏اند.

و الّذین عاقدت و عقدت، هر دو خوانده ‏اند: بى الف قراءت کوفى است، و بالف قراءت باقى. و معاقدت و معاهدت هر دو یکسانند، و ایمان جمع یمین است، و قسم را بدان یمین نام کردند که آن عقدى است و عهدى که میان دو کس یا میان جماعتى میرود، و آن ساعت که عهد میدهند دست در دست یکدیگر نهند، و سوگند یاد کنند. مفسّران گفتند: معنى معاقدت درین آیت آنست که در جاهلیّت دو کس فراهم میشدند، و میگفتند: دمى دمک، و حربى حربک، و سلمى سلمک، ترثنى و ارثک، و ایشان را حلیف یکدیگر میگفتند. چون اسلام پدید آمد از یکدیگر میراث میبردند، بحکم این آیت که اللَّه گفته بود: فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ‏، و آن نصیب ایشان سدس بود. روزگارى در بدو اسلام چنین بود. پس این آیت منسوخ گشت، و ناسخ این بود که: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ‏.

ابو روق گفت:این آیت در شأن ابو بکر صدیق فرو آمد، که وى سوگند یاد کرد که بر فرزند وى عبد الرحمن هیچ نفقه نکند، و وى را از میراث محروم کند. پس چون عبد الرحمن مسلمان شد، او را فرمودند تا از مال خویش وى را نصیبى داد. اینست که اللَّه گفت:فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ‏.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ من اعمالکم، «شَهِیداً» ان اعطیتموهم أ و لم تعطوهم.الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ الآیه- مقاتل گفت: این آیت در شأن سعد بن الربیع بن عمرو الانصارى فرو آمد. زن وى حبیبه بنت زید بن ابى زهیر الانصاریه نافرمانى کرد، و نشوز نمود. سعد لطمه ‏اى بر وى زد. حبیبه بخشم برفت، بخانه پدر بار شد. پدرش پیش مصطفى (ص) شد، و شکایت کرد از سعد،و گفت:افرشته کریمتى فلطمها، دختر گرامى خویش را فراش وى ساختم، و او را بزد.

رسول خدا (ص) گفت: او را بر شوهر قصاص است. حبیبه رفت تا قصاص خواهد.

رسول (ص) او را باز خواند و گفت: توقّف کن تا جبرئیل فرود آید، و از آسمان حکم آرد. آن ساعت جبرئیل فرو آمد، و آیت آورد: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ.

فقال النّبیّ (ص): «اراد اللَّه امرا و اردنا امرا، و الّذى اراده اللَّه خیر».

معنى آیت آنست که مردان بر زنان مسلّطاند، و بر سر ایشان بداشته، تا ایشان را تأدیب و تعلیم میکنند، و آنچه صلاح ایشانست بایشان مینمایند، و فرا آن میدارند، و میان ایشان قصاص نیست مگر در نفس و در جرح. و مردان را بر زنان فضل است با فزونى عقل، و دین، و یقین، و قوّت عبادت، و کمال شهادت، و استحقاق نبوّت و خلافت، و امارت، و دیت و میراث دو چندان زنان، و طلاق در دست مردان، و زنان را یک شوى، و مردان را چهار زن؛ و زنان را در خانه نشستن آئین، که اللَّه تعالى گفت:وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَ‏، و مردان را بیرون شدن و جهاد کردن که اللَّه گفت: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ‏.

قال رسول اللَّه (ص): «المرأه مسکینه ما لم یکن لها زوج.» قیل یا رسول اللَّه:و ان کان لها مال؟ قال: «و ان کان لها مال»؛

و قال: «خیر النّساء امرأه ان نظرت الیها سرتک، و ان امرتها اطاعتک، و اذا غبت عنها حفظتک فى مالها و نفسها»،

ثمّ تلا (ص): «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ‏ أَمْوالِهِمْ»

یعنى: و فضّلوا بما ساقوا الیهنّ من المهر و الانفاق علیهنّ.

فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ‏- الغیب هاهنا الفرج، و قیل یحفظن فروجهن اذا غاب ازواجهنّ. میگوید: نیک زنان ایشانند که خداى را فرمان بردارند، و آن گه در غیبت شوى خویشتن، خویش و سرّ خویش نگه دارند. بِما حَفِظَ اللَّهُ‏ بآنچه اللَّه نگه داشت، یعنى نکاح حلال، ایشان تن خویش بآن نگه دارند. ابو جعفر در شواذّ خوانده: «بما حفظ اللَّه» بنصب ها، یعنى ایشان خود را نگه میدارند بآنچه اللَّه را نگاه میدارد، یعنى حدود و فرمان وى را، و آن تقوى است. و این هم چنان است که مصطفى (ص) گفت فرا ابن عباس: «احفظ اللَّه یحفظک»،خداى را نگه‏دار تا خدا ترا نگه دارد.

یعنى ازو بترس، و حدود وى را نگه‏دار، تا او ترا نگاه دارد. پس حدود اینجا مقدّر است، اى احفظ حدود اللَّه، فحذف المضاف و أقام المضاف الیه مقامه. یدلّ علیه قوله:وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ‏.

وَ اللَّاتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَ‏- اللّاتى جمع الّتى است، و اللّائى و اللّاء و اللّواتى و اللّوات همچنین. وَ اللَّاتِی تَخافُونَ‏ اى تعلمون نشوزهنّ. نشوز زن آنست که عصیان نماید شوهر خویش را، و طاعت دارى نکند. چون امارات نشوز بر زن ظاهر گشت بر شوهر وى است که نخست او را پند دهد، و بخداى عزّ و جلّ بترساند، و آنچه شرع او را فرموده از طاعت دارى شوهر بر وى خواند، و با وى گوید: اتّقى اللَّه و ارجعى الى فراشى. اگر بوعظ مجرّد از عصیان باطاعت دارى نیاید هجرت باید جست از وى، هم در کلام و هم در جامه خواب. امّا هجرت در کلام بیش از سه روز روا نباشد، که مصطفى (ص) گفت:«لا یحلّ لمسلم أن یهجر اخاه فوق ثلاثه ایّام».

و هجرت در فراش آنست که ابن عباس گفت: لا تضاجعها فى فراشک. پس اگر بهجرت کار بر نیاید، زخم کردن رواست، زخمى که نه بر مقتل بود، و نه بر روى، و نه از جاى بخیزانند،

و به‏ قال النّبیّ (ص): «اتّقوا اللَّه فى النّساء فانّکم اخذتموهنّ بکتاب اللَّه،و استحللتم فروجهنّ بکلمه اللَّه، و انّ لکم علیهن أن لا یوطئن فراشکم احدا تکرهونه، فان فعلن ذلک فاضربوهنّ ضربا غیر مبرح»،

و قال (ص): «علّق السّوط حیث یراه اهل البیت»،

و عن اسماء بنت ابى بکر، قالت: کنت رابعه اربع نسوه عند الزبیر بن العوام، فاذا غضب على احدینا ضربها بعود المشجب‏[۳] حتّى یکسره علیها.

فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ‏- طاعت ایدر جماع است، میگوید: اگر طاعت دارند شما را فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا بر ایشان بهانه مجوئید. و قیل: لا تکلّفها من الحبّ لک ما لا تطیق.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا اى رفیعا فوق خلقه، «کَبِیراً» لیس شى‏ء اکبر و لا اعظم منه.

قوله تعالى: وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما الآیه- یعنى: و ان علمتم خلاف بینهما، میگوید: اگر دانید که مرد و زن را بهم سازگارى نبود، و بسر نتوانند برد، و هر دو را بر یکدیگر دعواى نشوز کنند، بر حاکم مسلمانان است که دو حکم بر ایشان گمارد، یعنى دو مرد عدل: یکى از قبیله مرد و یکى از قبیله زن، تا در کار ایشان نظر کنند، و با صلح و آشتى خوانند، اگر ممکن شود، و الّا فرقت افکنند میان ایشان، چنان که راى ایشان اقتضا کند در کار ایشان. و قول درست آنست که:رضاء زوجین در جمع و تفریق از جهت حکمین معتبر نیست، بدلیل خبر على (ع)، و هو انّ رجلا و امرأه أتیا علیا (ع)، مع کلّ واحد منهما قیام من النّاس،

فقال على (ع): «ما شأن هذین؟» قالوا: وقع بینهما شقاق، قال على (ع): «فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها». فقال على للحکمین: «هل تدریان ما علیکما؟ انّ علیکما ان رأیتما أن تجمعا جمعتما، و ان رأیتما أن تفرقا فرقتما». فقالت المرأه: رضیت بکتاب اللَّه عزّ و جلّ‏ بما علىّ فیه. فقال الرّجل: امّا الفرقه فلا. فقال على (ع): «کذبت و اللَّه لا تنقلب منّى حتّى تقرّ بمثل ما اقرّت به».

ثمّ قال عزّ و جلّ: إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یعنى ان اراد الحکمان اصلاحا، یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما اى بین المرأه و الزّوج بالصّلاح.

إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً خَبِیراً بما فى قلوب الزّوجین و الحکمین.

النوبه الثالثه

قوله تعالى: إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ‏ الآیه- کبائر اهل خدمت در راه شریعت اینست که شنیدى، کبائر اهل صحبت در کوى طریقت بزبان اشارت نوعى دیگر است، و ذوقى دیگر دارد. از آنکه اهل خدمت دیگراند و اهل صحبت دیگر. خدمتیان مزدوران‏اند، و صحبتیان مقرّبان طاعت خدمتیان کبائر مقرّبانست.

چنین مى ‏آید در آثار که: «حسنات الأبرار سیّآت المقرّبین»، و هم ازین بابست سخن آن پیر طریقت که گفت: «ریاء العارفین خیر من اخلاص المریدین».

و مستند این قاعده آنست که مصطفى (ص) از نکته غین خبر داد، و از آن استغفار کرد، گفت: «انّه لیغان‏[۴] على قلبى فاستغفر اللَّه فى الیوم سبعین مرّه»

ابو بکر صدیق گفت: لیتنى شهدت ما استغفر منه رسول اللَّه.

و نشان کبائر ایشان آنست که در عالم روش خویش ایشان را گاه‏گاهى فترتى بیفتد که فطرت ایشان مغلوب اوصاف بشریّت شود، و حیات ایشان در معرض رسوم و عادات افتد، و حقائق ایمان ایشان بشوائب اغراض و شواهد حظوظ خویش ممزوج گردد. اگر در آن حال ایشان را بریدى از صحّت ارادت و صدق افتقار و سرور وجد استقبال نکند، و دست نگیرد از چاه خودى خود بیرون نیایند.

گر ز چاه جاه خواهى تا بر آیى مردوار چنگ در زنجیر گوهر دار عنبر بار زن‏

بزرگان دین گفتند: که مرد تا بسر این خطرگاه نرسد، و این مقام فترت باز نگذارد، پیر طریقت نشود، و مرید گرفتن را نشاید. مردى باید که هزار بار راه گم کرده بود و براه بازآمده، تا کسى را از بیراهى براه بازآرد، که اوّل راه براه باید، آن گه راه باید. آن کس که همه بر راه باشد راه داند، امّا راه براه نداند؛ و سرّ زلّت انبیاء و وقوع فترت ایشان اینست، و اللَّه اعلم؛ و هو قرع باب عظیم طوبى لمن فتح علیه، و هدى الیه.

وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ‏ الآیه- ابو بکر کتانى گفت:من ظنّ انّه بغیر بذل الجهود یصل، فهو متمنٍّ، و من ظنّ انّه ببذل الجهود یصل فمتعنٍّ. هر که پنداشت که رنج نابرده بمقصود میرسد متمنّى است، و العاجز من اتّبع هواها[۵] و تمنّى على اللَّه، و او که پنداشت که برنج و طلب بمطلوب میرسد متعنّى است.

شیخ الاسلام انصارى قدّس اللَّه روحه گفت: او را بطلب نیاوند. امّا طالب یاود[۶]، و تاش‏[۷] نیاود طلب نکند. هر چه بطلب یافتنى بود فرومایه است، یافت حق رهى را پیش از طلب. امّا طلب او را پیشین پایه است. عارف طلب از یافتن یافت، نه یافتن از طلب. چنان که مطیع طاعت از اخلاص یافت نه اخلاص از طاعت، و سبب از معنى یافت، نه معنى از سبب. الهى چون یافت تو پیش از طلب و طالب است، پس رهى از آن در طلب است که بى‏قرارى برو غالب است، طالب در طلب و مطلوب‏ حاصل پیش از طلب، اینت کاریست بس عجب! عجب‏تر آنست که یافت نقد شد و طلب برنخاست، حق دیده‏ور شد و پرده عزّت بجاست!.

دریاى ملاحتى و موج حسنات‏ قانونه‏[۸] مکرّماتى و ذات حیات‏
اندر طلب تو عاشقان در حسرات‏ چون ذو القرنین و جستن آب حیات‏

و قیل فى معنى الآیه: تتمنّوا مقام السّاده دون أن تسلکوا سنّتهم، و تلازموا سیرتهم، و تعملوا عملهم. حال بزرگان خواهى، و راه بزرگان نارفته! کعبه مواصلت جویى، با دیده مجاهدت نابریده! نهایت دولت دوستان بینى، محنت ایشان نادیده. تعنى من ان تمنى ان یکون کمن تعنى. تو پندارى قلم عهد بر جان عاشقان آسان کشیدند! یا رقم دوستى بر دل ایشان رایگان زدند! ایشان بهر چشم زدن زخمى بر جان و دل خورده‏اند، و شربتى زهرآلوده چشیده‏اند!

اى بسا شب کز براى دیدن دیدار تو از سگ کوى تو بر سر زخم سیلى خورده‏ایم‏

و لکن نه هر کسى سزاى زخم اوست، و نه هر جانى شایسته غم خوردن اوست.

رحمت خدا بر آن جوانمردان باد که جان خویش هدف تیر بلاء او ساخته‏اند، و بار غم او را دل خویش محمل شناخته‏اند، و آن گه در آن بلا و اندوه این ترنّم میکنند:

گر بود غم خوردنت شایسته جان رهى‏ این نصیب از دولت عشق تو بس باشد مرا

آرى، زخم هر کسى بر اندازه ایمان او، و بار هر کس بر قدر قوّت او، هر که‏ را قوّت تمام‏تر، با روى گران‏تر. اینست سرّ آن آیت که گفت: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ» مردان را بر زنان افزونى داد که بار، همه بر ایشانست، از آنکه کمال قوّت و شرف همّت ایشان را است، و بار بقدر قوّت کشند، یا بقدر همّت. على قدر اهل العزم تأتى العزائم.

_______________________________________

[۱] ( ۱)- اصطفاق: جنبیدن درخت از باد، و جنبیدن تارهاى عود از زخمه( منتهى الارب).

[۲] ( ۱)- الشسع: بالکسر، دوال نعل، بقیه‏اى از مال و اندک از مال، یقال: له شسع مال اى قلیل منه( منتهى الارب)

[۳] ( ۱)- مشجب کمنبر، دار چوب که جامه بر وى اندازند( منتهى الارب)

[۴] ( ۱)- غین و اغین على قلبه: شهوت آن را فرا گرفت.

[۵] ( ۱)- چنین است در همه نسخ، و ظاهرا هواه صحیح است مگر اینکه ضمیر به« نفس» مقدر راجع شود.

[۶] ( ۲)- نیاوند نیابند. یاوه یابد.

[۷] ( ۳)- تاش تا او را. ۶۲

[۸] ( ۱)- کذا فى ثلاثه نسخ.

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد دوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=