ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن فضل بن حسن طبرسی سوره الفاتحه
ترجمه فارسی
سوره فاتحه الکتاب
این سوره بقول ابن عباس و قتاده مکى، و بقول مجاهد، مدنى است و بعضى معتقدند یک بار در مکه و بار دیگر در مدینه نازل شد.
اسامى این سوره
۱- فاتحه الکتاب- چون قرآن از آن شروع میشود و نیز آغاز قرائت نماز است بدین جهت «فاتحه» خوانده شد.
۲- امّ الکتاب- چون بر سائر سورهها مقدّم است و عرب به هر چیزى که جامع یا مقدم بر چیزهاى دیگرى که تابع آن هستند باشد «امّ» میگوید مانند «امّ الرأس» به پوستى که حاوى مغز است و «امّ القرى» بمکه چون زمین از آن نقطه گسترده شد و نسبت بهمه آنها «امَّ» است یا از نظر شرافت و برترى آن بر شهرها و مکانهاى دیگر «امّ القرى» گفته شده است.
بعضى میگویند: سوره حمد را بدین جهت «امّ الکتاب» خواندند که اصل آن قرآن است و منظور از اصل بودن حمد این است که همه قرآن و مطالبى که در مجموع سورهها است مانند اثبات خدا و وجوب بندگى که هدفهاى عالى قرآنند در این سوره بیان شده است.
۳- السبع- چون این سوره باتّفاق همه داراى هفت آیه است.
۴- مثانى- در اینکه چرا بدین نام خوانده شده دو وجه گفتهاند:
اوّل- در هر نماز واجب یا مستحبّ دو بار خوانده مىشود.
دوّم- دو بار نازل شد. اینها اسمهاى معروف این سورهاند و نیز اسمهاى دیگرى غیر معروف دارد:
۵- وافیه- چون تمام آن باید در نماز خوانده شود.
۶- کافیه- زیرا حمد میتواند جاى سوره دیگر را بگیرد اما در نماز هیچ سورهاى نمىتواند جانشین حمد گردد مؤیّد این مطلب است آنچه عباده بن ثابت از نبى اکرم نقل میکند که فرمود: امّ القرآن (حمد) عوض از غیر خودش میشود ولى سورههاى دیگر عوض آن نمى شوند.
۷- اساس- بمناسبت آنچه از ابن عباس نقل شده است که براى هر چیز اساس و پایه اى است و اساس قرآن سوره فاتحه و اساس این سوره «بسم اللَّه الرحمن الرحیم» است.
۸- شفاء- چون از رسول اکرم نقل شده است که فرمود: فاتحه الکتاب شفاء از هر دردى است.
فضیلت این سوره
از رسول اکرم نقل شده است که فرمود: هر کس سوره فاتحه الکتاب را بخواند بدو آن چنان پاداش میدهند که گویى دو ثلث قرآن را خوانده و بر هر مؤمن و مؤمنه صدقه داده است.
همین مضمون از آن حضرت، بسند دیگرى نقل شده است با این تفاوت که گویى تمام قرآن را خوانده است.
از ابىّ بن کعب نقل شده است که گفت من سوره فاتحه را بر رسول اکرم خواندم حضرت فرمود قسم بکسى که جانم در دست اوست در تورات و انجیل و زبور و حتى در خود قرآن مانند این سوره نیست این سوره «امّ الکتاب» و- «سبع مثانى» است و این سوره بین خدا و بندهاش تقسیم شده است و براى بنده است آنچه بخواهد.
محمّد بن مسعود عیاشی نقل میکند که رسول اکرم بجابر فرمود: اى جابر آیا بهترین سورهاى را که خدا در کتابش نازل کرد بتو نیاموزم؟
جابر عرض کرد:آرى. پدر و مادرم فدایت باد یا رسول اللَّه بمن یاد ده.
پس رسول اکرم سوره حمد را که امّ الکتاب است باو آموخت سپس فرمود اى جابر! دوست دارى از فضیلت آن براى تو بگویم؟ گفت: بلى پدر و مادرم فدایت.
حضرت فرمود: این سوره شفاء هر درد و بیمارى است جز مرگ.
از حضرت امام صادق نقل شده است که فرمود: کسى که از حمد شفا نیابد هیچ چیز او را خوب نمیکند.
امیر المؤمنین از رسول اکرم نقل میکند که خدا بمن گفت «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً- مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»[۱] (اى محمّد همانا ما هفت آیه با ثنا (سوره حمد)- و قرآن با عظمت را براى تو فرستادیم) حضرت میگوید خدا سوره حمد را در برابر همه قرآن قرار داد و بر نازل کردن آن بخصوص بر من منّت نهاد بعد فرمود:
فاتحه الکتاب شریفترین چیزى است که در گنجینه هاى عرش است.
خداوند محمّد را بدان اختصاص و شرافت داد و هیچکدام از پیامبران را با او در این جهت شریک ننمود. جز سلیمان که باو از این سوره (بسم اللَّه ….) داده شد.
همانطور که قرآن از زبان بلقیس این چنین حکایت میکند: «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَرِیمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»[۲] (نامهاى گرامى بمن دادهاند از جانب سلیمان و بنام خداى رحمن و رحیم است).
سپس فرمود: هر که آن را بخواند در حالى که بدوستى محمّد و آل او معتقد.و بظاهر و باطن آن مؤمن، و پیرو فرمانش باشد خداوند در برابر هر حرفى از آن حسنهاى باو میدهد که هر یک از آن بالاتر از دنیا با همه اموال و خیراتش مىباشد.
و اگر کسى بدین سوره که خوانده میشود گوش فرا دهد بمقدار یک سوم از ثواب و اجر خواندنش را خواهد داشت این چیز را غنیمت شمرده و آن را بیشتر کنید تا موقعش نگذرد و حسرت و آه در دلتان نماند.
استعاذه
همه قراء اتفاق دارند که قبل از بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «استعاذه» (بخدا پناه بردن) گفته میشود، اما اختلاف آنان در خصوصیات کلمات آن مىباشد بدین قرار:
«اعُوْذُ بِاْللَّهِ مِنَ اْلشَّیْطانِ اْلرَّجْیم» بقول ابن کثیر و عاصم و ابو عمرو.
«اعُوْذُ بِالْلَّهِ مِنَ اْلشَّیْطانِ اْلرَّجِیْمِ انَّهُ هُوَ اْلسَّمِیْعُ اْلبَصِیْرُ» بقول نافع و ابن عامر و کسایى.
«نَسْتَعِیْذُ بِاْللَّهِ اْلسَّمِیْعِ اْلعَلِیْمِ مِنَ اْلشَّیْطانِ الْرَّجِیْمِ» بقول حمزه.
شرح لغات
اعوذ- پناه مىبریم و استعاذه بمعناى پناه بردن است.
شیطان- در لغت، هر نافرمان و سر کشى است اعم از انسان و جن و حیوان و لذا در قرآن «شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ» آمده است و وزن آن فیعال است از «شطن» بمعناى دور شده برخى آن را (فعلان) از فعل «شاط» بمعناى باطل شد دانستهاند ولى صحیح همان قول اولى است زیرا شاطن بمعناى متمرد و نافرمان در کلمات عرب دیده میشود[۳].
رجیم- دور شده وزنش «فعیل» از رجم بمعناى انداختن.
تفسیر:
خدا امر میکند که از شر شیطان بخدا پناه ببرید چون هیچ انسانى از وسوسههاى شیطان بر کنار نیست لذا قرآن میگوید: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ»[۴] (هر وقت قرآن میخوانید از شر شیطان بخدا پناه ببرید).
معناى این جمله اینست که من بخدا پناه میبرم از شر شیطان که دور از خیر است و یا دور شده از رحمت خدا است، و رجیم- یعنى مطرود از درگاه خدا و یا کسى که هدف تیرهاى لعن است هَمانا خدا همه شنیدنیها را میشنود (سمیع) و بهمه دانستنیها آگاه است (علیم).(۱)
«ایما شاطن عصاه عکاه | ثم یلقى فى السجن و الاغلال» |
هر متمردى که نافرمانى او کند او را در بند میکند و به زندان و غل میأفکند.(۲) آیه ۹۸ از سوره نحل.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. همه امامیه اتفاق دارند که بسم اللَّه یک آیه از حمد و هر سوره دیگرى است و کسى که آن را در نماز نخواند نمازش باطل است خواه نماز واجب باشد و یا مستحبّ و بلند خواندن آن در نمازهایى که باید حمد را بلند خواند واجب و در نمازهایى که باید آرام خواند مستحبّ است ولى همه این احکام از نظر دانشمندان اهل سنت محل اختلاف است ولى جزء بودنش در سوره نمل براى هیچ دسته قابل انکار نیست.
کسى که بسم اللَّه را آیهاى مستقل میداند «صِراطَ الَّذِینَ» را تا آخر سوره یک آیه مىشمرد و کسى که آن را آیهاى مستقل بحساب نمیآورد و گفتنش را فقط براى تیمّن و تبرّک میداند «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» را یک آیه و بعدش را آیه دیگر مىشمرد.
از قرّاء حمزه و خلف و یعقوب و یزیدى بین سورهها با بسم اللَّه فاصله نمیأندازند ولى بقیه در فاصله هر سوره و سوره دیگر بسم اللَّه میگویند مگر بین دو سوره انفال و توبه
فضیلت بسم اللَّه
از حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شده است که فرمود: هر که بسم اللَّه بگوید نزدیکتر است به اسم اعظم از سیاهى چشم بسفیدى آن.
از ابن عباس نقل شده که وقتى معلم به بچه میگوید بگو بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ و او بگوید خداوند براى خود آن بچه و پدر و مادر و معلمش بیزارى از آتش مینویسد.
ابن مسعود میگوید: هر کسى میخواهد که خدا او را از شعلههاى نوزدهگانه آتش جهنم رهایى دهد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را بخواند که آن نیز ۱۹ حرف است و خدا هر حرفى را سپر یک شعله قرار میدهد.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: خدا بکشد اینان را چگونه خواندن بزرگترین آیات قرآن را بعنوان سوره «بدعت» شمردند؟
شرح لغات
اسم. مشتق از سُمُوّ بمعناى رفعت و علوّ است و اصل آن سمو است و جمعش اسماء مانند «قنو» بر اقناء، و بعضى آن را مشتق از سمه و وسم بمعناى علامت گرفتهاند ولى قول اوّل صحیحتر است زیرا کلمه اى که حرف اولش حذف شده مانند عده و سمه همزه وصل بر سر آن در نمیآید.
اللَّه. اسم مخصوص خدا است و سیبویه در باره اصل آن دو وجه بیان میکند:
۱- الاه- بر وزن فعال که حرف اول آن حذف و الف و لام جانشین آن شده است.
۲- لاه- بر وزن فعل که الف و لام تعظیم بر سر آن در آمده و «اللَّه» شده است.
در اینکه کلمه اللَّه جامد و یا مشتق است خلیل میگوید: اسمى است غیر مشتق و لازم نیست که هر اسمى مشتق باشد، و کسانى که آن را مشتق دانستهاند در اینکه اصل آن چیست این وجوه را گفتهاند:
۱- مشتق از «الوهیّت» بمعناى عبادت و معناى اللَّه بنا بر این ذاتى است که شایسته پرستش میباشد.
۲- مشتق از «وله» بمعناى تحیر، و معنایش بنا بر این ذاتى است که عقلها در کنه عظمتش متحیّر و سرگردانند.
۳- از «الهت» یعنى فزع و گریه کردم و خدا کسى است که همه مردم در احتیاجاتشان سوى او جزع و ناله میکنند.
۴- از «الهت إلیه» بسویش آرامش یافتم و معنایش این است که دلها با ذکر و یادش آرام مىگیرند.
۵- از (لاه) یعنى پوشیده شد که او ذاتى است پوشیده از اوهام و آشکار و ظاهر با دلیلها و برهانهاى عقلى.
«الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» دو اسمند که از رحمت گرفته شده و براى مبالغه اند جز اینکه در «فعلان» (رحمن) مبالغه بیشترى است از «تغلب» حکایت شده است که بعقیده او کلمه (رحمن) عربى نیست باستناد آیه کریم که در مقام استغراب و تازه بودن کلمه گفتند «رحمن» چیست؟ (قالوا و ما الرحمن) ولى این عقیده درست نیست زیرا در اشعار عرب فراوان این کلمه دیده میشود[۵]
تفسیر:
در بیان معناى «بسم اللَّه» سه وجه گفته شده است:
۱- استعانت از نام خدا
در این وجه، استعانت مقدّر است و معناى آن چنین است طلب کمک کنید به اینکه نامهاى خدا را بزبان آورده او را بصفات عالیهاش وصف کنید.
۲- استعانت از ذات حق
بعضى دیگر گفتهاند یعنى کمک بجوئید از ذات خدا و کلمه «اسم» در «بسم اللَّه» بجاى مسمّى نشسته است و مثل این است که گفته شود «باللَّه» و در تمام موارد ذکر و خطاب اسم جاى ذات و شخص مسمّى را مىگیرد همانطور که میگویند زید را دیدم مسلّم منظور دیدن کلمه «زید» نیست بلکه شخص و مسماى این اسم را دیدهاید و اسم بعنوان مسمّى ذکر شده است و همچنین وقتى کسى را باسم خطاب میکنند مخاطب شخص است و اسم جانشین او.[۶]
۳- شروع بنام بردن از او
در این وجه کلمه «اسم» بمعناى مصدر (اسم بردن) گرفته شده است مانند «أکرمته کرامه» که کرامه بجاى اکرام مىباشد و معنایش این است که خواندنم را با نام بردن از خدا آغاز میکنم.
مؤلّف- این قول بهتر است زیرا ما مأموریم که کارهایمان را با نام بردن او شروع کنیم نه به اینکه از کبریا و عظمتش خبر دهیم هم چنان که براى خوردن و آشامیدن و ذبح امر شده است که خدا نام برده شود و اگر کسى موقع «ذبح» و کشتن حیوان بجاى «باسم» بگوید «باللَّه» قطعاً مخالف دستور است.
«اللَّه»- ذاتى است که چون قادر بر آفرینش و زنده کردن موجودات و نعمت دادن به آنهاست شایان پرستش است.
«الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»– علت تقدّم کلمه «الرحمن» بر «الرحیم» این است که چون رحمن فقط بخدا گفته میشود و بس مانند اسم شخص و علم است و باید قبلًا گفته شود بخلاف «رحیم» که گفتنش در مورد غیر خدا نیز صحیح است.
ابو سعید خدرى از رسول اکرم نقل میکند که آن حضرت فرمود: عیسى بن مریم گفت خدا رحمن در دنیا و رحیم در آخرت است.
بعضى از تابعین میگویند «رحمن» یعنى مهربان بهمه مردم مؤمن و کافر و «رحیم» مهربان بخصوص مؤمنین در آخرت.
فرا گرفتن رحمت رحمانیه حق همه مردم را خواه مؤمن و صالح باشند یا کافر و فاسق، باین است که آنان را آفرید و از نعمت حیات و زندگى بهرهمندشان نمود و به آنان روزى میدهد.
و شمول رحمت رحیمیه بخصوص مؤمنان، باین است که در دنیا بآنها توفیق نیکو کارى داد و آنان در آخرت مورد تکریم و آمرزش او قرار گرفته و وارد بهشت میشوند.
بهمین مطلب باز میگردد آنچه از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: «رحمن» اسمى است خاص (مخصوص بخدا) و بیان کننده صفتى عام و «رحمن» اسمى است عام و بیان کننده صفتى خاص.
عکرمه میگوید: خدا باعتبار یک رحمت «رحمن» و باعتبار صد رحمت «رحیم» است و این مطلب را او اقتباس کرده از قول رسول اکرم که فرمود: براى خدا صد رحمت است که فقط یکى از آنها را به زمین فرستاده و بین مردم تقسیم نمود و مهربانى مردم با هم و عواطفى که نسبت بهم نشان میدهند همه اثر همین یک رحمت است و نود و نه رحمت دیگر را براى خود قرار داده تا روز قیامت بندگان را مشمول آنها قرار دهد و روایت شده است که روز قیامت حتى این یک رحمت را هم ضمیمه آن نود و نه نموده و با همه آنها به بندگان خود مهر مىورزد
[سوره الفاتحه (۱): آیات ۱ تا ۷]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۱)
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (۲) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (۳) مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (۴) إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (۵)
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (۶) صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ (۷)
[ترجمه]
ستایش خداى را که پروردگار جهانیان.
داراى رحمت همگانى و خاص.
فرمانرواى روز جزا است.
(خدایا) تنها تو را میپرستیم و از تو یارى میخواهم ما را براه راست هدایت فرما.
راه کسانى که بر آنها نعمت دادى نه کسانى که مورد خشم شدهاند و نه گمراهان.
شرح لغات این سوره
حمد- با مدح و شکر معنایى نزدیک بهم دارند و کلمات «ذمّ» و «هجا» و «کفران» در مقابل حمد و مدح و شکر مىباشند، در حمد لازم نشده است که در برابر نعمت باشد ولى شکر حتماً در مقابل نعمت و نیکى است.
رب- پروردگار، براى این کلمه چند معنى گفته شده است از اینقرار:
۱- بزرگ و فرمانبردار
2- مالک (دارنده)، همانطور که رسول اکرم بمردى فرمود:«أ ربّ غنم ام رب إبل»آیا تو صاحب گوسفندى یا صاحب شتر، جواب داد هر چه خدا دهد زیاد میکنیم و لذّت میبریم.
3- اختیار دار.
4- پرورش دهنده.
۵- اصلاح گر، کلمه رب بطور مطلق فقط در مورد خدا بکار میرود و در مورد اشخاص دیگر با اضافه استعمال میشود مانند «رَبُّ الدّار» (مالک خانه) عالمین- جمع عالم و خود کلمه عالم، جمعیت که از جنس لفظ خود مفرد ندارد و بگروهى از صاحبان عقل گفته میشود. ولى در استعمال مردم، عالم بمعناى همه موجودات است اعم از جاندار و بى جان انسان و یا انواع دیگر و آیه کریمه:
«وَ ما رَبُّ الْعالَمِینَ قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[۷] (پروردگار جهانیان چیست گفت:پروردگار آسمانها و زمین …) بهمین معناى کلى است.
ملک یا مالک- ملک بمعناى پادشاه و مالک کسى که توانایى و حق تصرف در مالش را بهر صورتى که بخواهد دارد و کسى نمیتواند از او جلوگیرى نماید.
یوم الدین: یوم- روز، و دین بچند معنا آمده است.
۱- جزا و پاداش.
۲- حساب
3- طاعت و پیروى، ولى در اینجا بمعناى پاداش و حساب است بقرینه آیات کریمه «الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ»[۸] (امروز هر کسى را هر چه کرد جزا دهد) و «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[۹] (امروز بآنچه کردید جزا و پاداش داده میشوید) نعبد- مىپرستیم. عبادت در لغت ذلت و خوارى و «طریق معبّد» یعنى راهى که در اثر رفت و آمد زیاد کوبیده شده است و به بنده و برده «عبد» میگویند از نظر ذلت و رام بودنش در برابر صاحب و مالکش.
نستعین- از تو کمک میخواهیم- استعانت، کمک خواستن.
اهدنا- هدایت کن ما را، هدایت در لغت ارشاد و راهنمایى است و کسى که جلو مردم افتاده آنان را راهنمایى میکند «هادى» و راهنما میگویند.
صراط- راه واضح و واسع.
مغضوب علیهم- کسانى که بر آنان خشم و غضب شده است- از غضب که در اصل بمعناى سختى و شدت مىباشد و لذا به سنگ سخت «غضبه» میگویند.
الضالین- گمراهان اصل «ضلال» بمعناى «هلاک» است مانند آیات کریمه:«إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ» یعنى وقتى در زمین هلاک شویم و «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» یعنى اعمال آنها را نابود و هلاک کرد. و گمراهى در دین دورى و رفتن از حق است.
تفسیر
الْحَمْدُ لِلَّهِ- یعنى همه صفات عالى و ستایشها و سپاسها براى آن خدایى است که سزاوار پرستش است چون او دهنده همه نعمتها و توانایى بر آنها است، او آفریدگارو پروردگار جهانیان است، ضمناً از این آیه دو چیز استفاده میشود.
1- وجوب شکر نعمت دهنده
2- راه و طرز آن الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- معناى این دو صفت و فرق آنها با هم در تفسیر «بِسْمِ اللَّهِ» گذشت و تکرار آنها پس از حمد بمنظور تأکید است ولى على بن عیسى رمانى میگوید:
ذکر این دو صفت پس از بسم اللَّه و پس از حمد تکرارى است زیرا پس از بسم اللَّه چون کلمه «اللَّه» بمعناى کسى است که شایستگى پرستش دارد «الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» بیان سبب این لیاقت و شایستگى است و پس از حمد براى بیان علت و سبب این شکر و سپاس است.
مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ– پس از بیان مالکیت خدا در این عالم، این آیه مالکیت و سلطنت او را در جهان دیگر بیان میکند و منظور از «یوم» (روز) زمان است مطلقا نه روز اصطلاحى مقابل شب.
بعضى میگویند: منظور از «روز» ادامه نور و روشنى است تا سر نوشتها تعیین شده هر کسى در مکان خود مستقر گردد.
در باره «یَوْمِ الدِّینِ» جبائى میگوید یعنى روزى که بر دین جزا و پاداش داده میشود.
محمّد بن کعب معتقد است یعنى روزى که جز دین چیزى سود نمى بخشد.
با اینکه خدا مالک همه عالمها است علّت اینکه او را فقط مالک روز دین و عالم آخرت معرفى میکند بیان عظمت و اهمیت آن روز است مانند آیه کریمه: «رَبُّ الْعَرْشِ» خداى عرش که براى بیان عظمت عرش است.
ضمناً این آیه بر اثبات معاد و لزوم ترس و امید از آن، دلالت دارد زیرا تصور آن جهان خوف و امید را در انسان پدید میآورد.
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ– روى قانون ادبى عربى مقدم شدن «ایَّاکَ» (تو را) بر دو فعل براى بیان انحصار است یعنى خدایا منحصراً تو را میپرستیم نه غیر تو را و فقط از تو کمک میجوئیم نه از غیر تو.
عبادت، خود نوعى شکر است و نیز هدف از آن است زیرا عبادت آخرین درجه خضوع کسى است توأم با عالیترین مرتبه تعظیم و بزرگداشت و شایستگى این پرستش را ندارد مگر کسى که اصول نعمتها چون هستى و زندگى و میل را عطا کرده است و چون جز خداى بزرگ هیچکس توانایى دادن این نعمتها را ندارد پس پرستش مخصوص او است.
اگر انسانى بدیگرى نیکى کند شایستگى تشکّر و سپاسگزارى را دارد و نیز لزوم اطاعت و فرمانبردارى انسانى از انسان دیگر امکان دارد اما عبادت و پرستش منحصراً در برابر خدا باید باشد نه دیگرى.
عبادت همان اطاعت نیست.
بنا بر این قول کسانى که میگویند عبادت همان اطاعت است صحیح نیست زیرا اطاعت تنها موافقت فرمان و امر است و بس و لذا پسر که مطیع پدر و بنده که فرمانبر صاحبش است درست نیست بگوئیم آنها پدر و یا صاحب خود را مىپرستند و بت پرستان عبادت بت میکردند نه اطاعت، چون بت فرمان و امرى نداشت تا آنان پیروى کنند.
توفیق از تو است
مقصود از «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» این است که خدایا فقط از تو توفیق و کمک بر عبادت میخواهم و معناى توفیق درست کردن همه وسائل و اسباب آن چیزى است که در پیدایش نیاز بدانها دارد و از این جهت کسى که دیگرى را بر کارى کمک میکند نمیگویند «باو توفیق داد» زیرا او توانست تنها یک سبب «یک قسمت کار را» درست کند اما جمع همه اسباب و مقدمات از قدرت افراد خارج و منحصر بخدا است لذا توفیق فقط از او است.
تکرار چرا؟
علت اینکه کلمه «ایاک» تکرار شده این است که اگر فقط یک بار گفته میشد شاید این تو هم پیش میآمد که راه تقرّب بخدا جمع بین عبادت و استعانت است و اگر یکى از آنها شد مانند کسى که در عظمت و بزرگى خدا مى اندیشد که خود آن عبادت است ولى از او کمک نمیخواهد باید تقرّب بخدا حاصل نکند.
بعضى میگویند تکرار فقط بمنظور تأکید است مثل اینکه میگویند این خانه بین حسن و بین حسین مشترک است که اگر یکى از آن کلمات «بین» نباشد معنا باز صحیح است. ولى باید دانست اگر «ایَّاکَ» براى یک فعل تکرار میشد ممکن بود مفید تأکید باشد اما در اینجا براى دو فعل است.
عدهاى دیگر معتقدند تکرار «ایاک» از این نظر است که بما بیاموزد همیشه و براى هر حاجت او را یاد کنیم اگر چه مکرر نشود.
عبادت بدون کمک او ممکن نیست
در اینجا سؤال و اشکالى پیش میآید که چرا جمله «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» بر جمله «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» مقدم شده با اینکه عبادت بدون کمک خدا ممکن نیست؟
در جواب باید گفت: که بى شک کمک خدا جلوتر از عبادت است چه اگر قدرت دادن و کمک او نباشد بنده نمیتواند کارى انجام دهد ولى چنین نیست که اگر در خواست کمک از خدا نشود او کمک نکند و نیرو و یارى ندهد پس آنچه جلوتر از عبادت است خود کمک او است و آنچه مؤخر بیان شده طلب و در خواست آن است.
باضافه وقتى دو چیز با هم مربوط باشند جلو و عقب گفتن آنها تفاوتى در مطلب پیش نمیآورد مثلًا میگویند حقم را پرداختى چه کارى صحیح و نیکو کردى یا اینکه دو جمله را عکس کرده بگویند چه کارى صحیح و نیکو کارى که حقّم را پرداختى.
بعضى از این سؤال جواب دادهاند که ممکن است این در خواست کمک براى عبادتهاى بعدى باشد.
تکلیف بدون قدرت نمیشود.
سؤال دیگرى در این آیه میشود که تکلیف و فرمان دادن خدا نه عبادت حتماً پس از آن است که نیرو و توانایى بر آنها داده است چه در غیر این صورت تکلیف محال است پس کمک و نیرو خواستن چه اثرى دارد؟
در جواب گفته اند که خود این در خواست، عبادت، و انقطاع از همه وسَائل بسوى او است مانند آیه کریمه: «رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ»[۱۰] (خدایا بحق داورى فرما)با اینکه داورى و حکم خدا جز بحق نیست و نیز ممکن است کمک خواستن از خدا سبب ادامه تکلیف و نیرو دادن بر آن باشد.
قدرت همراه یا جلوتر از عبادت است؟
بعضى باین آیه استدلال کردهاند که قدرت همراه عبادت و هر کارى است چه اگر جلوتر از آن باشد دیگر در خواست آن معنا ندارد چون نخواسته خود، حاصل است.
ولى این استدلال درست نیست زیرا ممکن است کسى با داشتن قدرت از خدا کمک و توفیق بخواهد بدو منظور:
۱- از او میخواهد که اراده و خواستش را بر آن عبادت، نیرومند و کار را بر او سهل و ساده کند مثل اینکه پاداش و نتیجه هاى عبادت را باو بگوید تا میل و رغبتش بیشتر گردد.
۲- از خدا میخواهد که این قدرت و توانایى را که هم اکنون دارد برایش نگاه دارد و ادامه دهید و آن را از او نگیرد تا در آینده نیز هم چنان توفیق عبادت داشته باشد و یا آن، بآن این قدرت را تجدید کند[۱۱] (بقول کسانى که معتقد بعدم بقاء قدرتاند).
از خبر بخطاب
آیات اول این سوره از عظمت خدا و اینکه هر ستایشى شایسته او است و از برخى صفاتش خبر میداد ولى آیات بعدى به خطاب گرائیده خدا را مخاطب قرار میدهد.
این سبک و روش که باصطلاح: «عدول از خبر بخطاب» است در اشعار عرب فراوان دیده میشود[۱۲].
کسایى در تفسیر این آیات میگوید: تقدیر آیه چنین است «بگوئید» یا «بگو اى محمّد» ما فقط تو را مىپرستیم … مانند آیات کریمه: «وَ لَوْ تَرى إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا»[۱۳] (اگر به بینى وقتى گناهکاران در پیشگاه پروردگارشان سرها بزیر افکندهاند (گویند) پروردگارا دیدیم) که تقدیر این است که «گویند» و «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ» (و فرشتگان از هر درى بر آنها در آیند: درود بر شما) که تقدیر این است «یَقُوْلُوْنَ سَلامٌ» (میگویند درود بر شما).
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ- با توجه به اینکه خواننده این آیات و گوینده این کلمات خود بر دین حق و راه راست است در معناى «اهْدِنَا» ما را هدایت فرما این وجوه گفته شده است:
۱- پایدارى بر دین حق
ما را بر دین حق ثابت قدم و پایدار کن و اگر چه خداوند با لطف خود همه مردم را هدایت نموده است ولى گاهى انسان دچار لغزش شده و افکار باطلى بر دل و قلبش خطور میکند بنا بر این بجا است که از خدا بخواهد او را بر دین حق استوار بدارد و روشنى بیشترى باو دهد که سبب استقامت و پایداریش گردد همانطور که خدا میفرماید:
«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»[۱۴] (کسانى که هدایت و روشنى یافتهاند هدایتشان را افزون کند) در استعمالات مردم هم نظیرش زیاد دیده میشود مثلًا کسى که مشغول خوردن است و دیگرى باو رسیده میگوید: بخور یعنى ادامه بده.
۲- پاداش و جزاء
بما پاداش راه راست و دین حق را عنایت کن نظیر آیه کریمه «یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ»[۱۵] (خداوند به آنان بسبب ایمانشان پاداش میدهد) بنا بر این معناى «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این است که ما را به بهشت که پاداش ما است هدایت فرما مؤید این وجه است آیه کریمه «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا»[۱۶]
۳- براى آینده
ما را در آینده عمرمان نیز براه راست هدایت فرما همانطور که در گذشته هدایت فرمودى . خواستن آنچه هست!
باضافه- گاهى ممکن است دعا براى چیزى باشد که حاصل است مانند آیه کریمه «رَبِّ احْکُمْ بِالْحَقِّ» (خدایا بحق حکم فرما) و معلوم است که خدا بجز حق حکم نمیکند. یا قرآن از زبان ابراهیم میگوید. «وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ»[۱۷] (روزى که کسان بر انگیخته میشوند مرا خوار مگردان) که بر فرض هم نمیخواست خدا او را خوار نمیکرد.
و همانطور که گفتیم خود خواستن و دعا عبادت و انقطاع بسوى خدا از خلق است و احیاناً فائده و مصلحت دیگرى نیز ممکن است در همین خواستن نهفته باشد همانطور که ما با اعتقاد به یگانگى خدا و منزّه بودنش از همه عیوب اذکارى را چون:لا اله إلّا اْللَّه، الْحَمْدُ لِلَّه، وَ سُبحانَ اْللَّه مىگوییم.
و نیز امکان دارد که چیزهایى براى ما در صورت سؤال و در خواست داراى مصلحت بوده و بدون آن مصلحت نداشته باشد و خدا ما را براه راست قبلًا هدایت فرموده زیرا میدانست که ما از او در خواست خواهیم کرد.
ادامه تکلیف
اثر دیگر این دعا و در خواست این است که براى آینده خداوند این تکلیف را ادامه دهد تا مصلحت و پاداش زیادتر نصیب بنده گردد.
صراط مستقیم چیست؟
صراط مستقیم (راه راست) را باین چند امر معنا کردهاند:
۱- «کتاب خدا» قرآن که از رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله و على علیه السلام و از ابن مسعود نیز این معنا نقل شده است.
۲- «اسلام» از جابر و ابن عباس.
۳- دینى که جز آن پذیرفته نیست. محمّد بن حنفیه میگوید صراط مستقیم آن دینى است که خدا غیر از آن را از بندگان نمى پذیرد.
۴- پیامبر و ائمه علیهم السلام- که در روایات همین معنى وارد شده است.
و حق آن است که «صراط مستقیم» معنایى عام و وسیع دارد که همه اینها را شامل میگردد و دینى که خدا بدان امر کرده از توحید و عدل و ولایت کسانى که اطاعتشان را واجب دانسته مصداق آن است.
صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ– این آیات بیان و توضیح صراط مستقیم است که آن راه کسانى است که تو بر آنان نعمت دادهاى و این مردمى که خدا بر آنان نعمت داده آیه کریمه معرفى میکند « وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ»[۱۸] (آنان که خدا و این پیامبر را اطاعت کنند همدم آن کسانند که «خدا بر آنان نعمت داده است» از پیامبران و راستگویان و جانبازان و نیکوکاران) پس نعمت دادگان، اینان هستند.
کلمه نعمت از نظر لغت بمعناى زیادت و مبالغه است و در این آیات صریحاً صراط مستقیم بعنوان «نعمت» ذکر شده است ولى پس از آنکه آن را براه کسانى که مورد نعمت قرار گرفتهاند معرفى مینماید دانسته میشود که خود آن، نعمت است.
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ- از نظر همه مفسران منظور از مردمى که مورد خشم قرار گرفتهاند همان یهود است و بهمین مطلب دلالت دارد آیه کریمه: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ»[۱۹] (کسانى را که خدا بر آنان لعن و غضب کرده و آنان را به بوزینه و خوک مسخ نمود) و اینان همان یهود بودند زیرا این مسخ شدگان همانها هستند که آیات کریمه خطاب به بنى اسرائیل میگوید: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ» (شما دانستید کسانى را که نسبت به قانون و حکم روز شنبه تجاوز کردند و ما گفتیم بوزینگانى مطرود باشید).
وَ لَا الضَّالِّینَ– و نه گمراهان. مقصود از گمراهان نصارى و مسیحیان است بدلیل آیه کریمه «وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ»[۲۰] (هوسهاى گروهى را که خود گمراه شدند و بسیارى را نیز گمراه کردند و از راه راست دور افتادند پیروى مکنید)
صفت آشکار هر دسته
حسن بصرى میگوید: وقتى قرآن یهود را «مغضوب علیهم» و نصارى را «ضالین» میداند معنایش آن نیست که یهود گمراه نیستند و یا نصارى مورد خشم قرار نگرفتهاند بلکه هر دو دسته هم مورد خشماند و هم گمراه اما از هر دسته صفت بارز و آشکارشان بیان شده است. تا چون علامتهایى آنان را از هم ممتاز کند.
مصداق هر دو صفت همه کفارند
بعضى میگویند منظور از دارندگان این صفتها همه کفّارند نه از هر صفت یک دسته بخصوص مراد باشد پس گفتن هر صفت بخاطر امتیاز یافتن صاحب آن نیست بلکه براى دانستن و شناختن حال کفّار است.
مقصود از هر صفت جنس آن است نه یک دسته
عبد القاهر جرجانى در بیان این آیات نظر دیگرى دارد، او میگوید: مقصود ازاین دو صفت (غضب شدگان و گمراهان) معناى خود آنها است بدون آنکه اشاره به مردمى معیّن باشد مثلًا اگر شما گفتید: بخدا پناه میبرم از اینکه حال من حال غضب شدگان باشد منظور شما از غضب شدگان دسته معین و معلوم نیست و همچنین وقتى از خدا مىخواهید که پروردگارا مرا از کسانى قرار ده که بر آنان نعمت دادهاى مسلماً شما مردم خاصّى را در نظر نمىگیرید.
چند حدیث
در تفسیر عیاشى حدیثى نقل میکند که محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام پرسید در باره آیه کریمه «وَ لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ» حضرت فرمود: منظور، فاتحه الکتاب است که گفتنش تکرار میشود. سپس امام صادق اضافه میکند که رسول اکرم فرمود: خدا بر من منّت نهاد از گنج بهشت به فاتحه الکتاب که در آن این آیات است با این خوّاص:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. که خدا در بارهاش میگوید: «وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُوراً»[۲۱] (و چون در قرآن پروردگارت را به یگانگى و وحدت یاد کنى آنان روى گردانیده گریزان میشوند) «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»– که سخن بهشتیان است و خداى را از نیکى پاداش شکر میکنند.
«مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ»– که جبرئیل میگوید هیچ مسلمانى آن را بزبان نمىآورد جز اینکه خدا و اهل آسمان او را تصدیق مىنمایند.
«إِیَّاکَ نَعْبُدُ» بیان خلوص در عبادت خدا است و «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» بالاترین و بهترین چیزى است از حاجات که بندگان از خدا مىخواهند.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» همان راه پیامبرانى است که خدا بر آنان نعمت داد «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ» همان یهود و «ضالّین» نصارى هستند.
محمّد حلبى میگوید: امام صادق علیه السلام این قسمت از حمد را چنین قرائت میکرد.
«ملک یوم الدین» و نیز: «اهدنا صراط المستقیم» و در روایت دیگر اضافه میکند که حضرت میفرمود: «صراط المستقیم» یعنى امیر المؤمنین علیه السلام.
جمیل از حضرت امام صادق نقل میکند که فرمود هر گاه بدنبال امام جماعتى بودى وقتى امام از قرائت فاتحه فارغ شد بگو: «الحمد للَّه رب العالمین».
و نیز فضیل از آن حضرت نقل میکند که فرمود وقتى فاتحه را خواند و تمام شد بگو «الحمد للَّه رب العالمین».
نظم این سوره
وقتى شخص نعمتهاى خدا را در این عالم با چشم دید و در باره آنها اندیشید و دانست که عالیترین و راستگوترین شواهد نعمتهاى خدا خود اوست. از نام خدا آغاز کرده بِسْمِ اللَّهِ میگوید و اعتراف بخدائیش مىنماید و از احساس اینکه رحمن و رحیم است در دلش آرامش و سکون مىیابد.
و پس از آنکه باین یگانه نعمت دهنده خود اعتراف نمود او را شکر میکند و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» میگوید و وقتى مىبیند همانطور که او مشمول نعمتهاى خدا قرار گرفته دیگران نیز از این خوان گسترده بیدریغ بهرهمند اند میفهمد که او «رَبِّ الْعالَمِینَ» است و با دیدن رزق واسعش بهمه مردم، او را بنام «الرَّحْمنِ» میخواند.
هنگامى که نافرمانى مردم را در برابر این همه نعمتها مشاهده کرد و اینکه آنان بجاى سپاسگزارى خدا پشت پا به احکام الهى میزنند واجبات را ترک و گناهان را انجام میدهند ولى خداى بزرگ نعمتهایش را از آنان نمیگیرد و گناهشان را مىبخشد پس میداند او «رحیم» است.
این شخص موحّد، رفتار و سلوک مردم را نسبت بهم مىبیند که بهم ستم کرده و حق همدیگر را مىبرند و هیچ فردى از دیگرى بسلامت نیست مىفهمد که بدنبال آنان روزى است که خدا انتقام مظلوم را از ظالم خواهد کشید و میگوید «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ».
پس از فهمیدن همه این مطالب و پى بردن به اینکه براى او خالقىِ است رازق و رحیم که مىمیراند و زنده میکند اشیاء را پدید مىآورد و دو باره بسوى نیستى باز میگرداند ولى خود او ذات زندهاى است که هیچ چیز به او مانند نیست و خالقى است که جز او کسى شایسته پرستش نیست و آن چنان خداى را با این صفات شناخت که گویى هم اکنون او را مىبیند در این حال است که روش سخن را تغییر میدهد و از خبر به خطاب میگراید و میگوید: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» (خدایا تو را مىپرستیم) همانطور که وقتى انسان شخصى را توصیف میکند و صفاتش را شرح میدهد و در این میان خود آن شخص که وارد میشود روش سخن را تغییر داده آن شخص را مخاطب قرار میدهد.
سالک راه توحید وقتى مىبیند دل انسان در معرض شبهات و هجوم آراء مختلف است و جز خدا کسى نمىتواند کمک او باشد لذا از خدا براى توفیق در طاعت و تهیه وسائل و اسباب آن در خواست کمک میکند و میگوید: «إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ».
عارفى که بدین درجه از کمال معرفت رسید و بر راه حق مستقیم شد میترسد که لغزشى برایش پیش آید زیرا تنها معصومین هستند که از خطا و لغزش ایمن و مصونند لذا از خدا توفیق ثبات و پایدارى و دوام بر راه خدا و ایمنى از لغزشها را مىخواهد و میگوید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ».
و کلمه صراط مستقیم لفظى است جامع معرفت احکام و توفیق عمل به شرایع و قوانین اسلام و پیروى از کسانى که خدا اطاعت آنان را واجب دانسته است و دورى از گناه مىباشد وقتى همه اینها را دانست توجه پیدا میکند که براى خدا بندگانى است که مشمول نعمتهاى مخصوص اویند. و خدا آنان را در میان مردم بر گزیده و حجّت بر خلق قرار داده است پس از خدا مىخواهد که او را نیز بدانان ملحق کند و بر راه آنان بدارد تا گمراهان گمراه کنندهاى که دشمن حقیقت و کور از دید واقعیت و مخالف راه اعتدالاند و مشمول غضب و لعن خدا قرار گرفتهاند و خدا بر ایشان رسوایى و عذاب مهیّا نموده است نتوانند در او اثر کنند و از شرشان محفوظ بماند و میگوید «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ»
________________________________________
[۱] آیه ۸۷ از سوره حجر.
[۲] آیه ۲۹ از سوره نمل
« ایما شاطن عصاه عکاه | ثم یلقى فى السجن و الاغلال» |
هر متمردى که نافرمانى او کند او را در بند میکند و به زندان و غل میأفکند.
[۴] آیه ۹۸ از سوره نحل.
[۵] سلامه بن جندل که خود شاعر قبل از اسلام و در زمان جاهلیت و اهل حجاز است میگوید:« و ما یشأ الرحمن یعقد و یطلق»( خدا هر چه بخواهد انجام میدهد، امرى را ببندد و یا بگشاید و رها کند)
[۶] در ادبیات نظیر فراوان دارد، لبید میگوید:
« الى الحول ثم اسم السلام علیکما | و من یبک حولا کاملا فقد اعتذر» |
تا یک سال( گریه میکنم) و السلام- و کسى که یک سال کاملا گریه کند معذور است- در این جا کلمه« اسم» معنا ندارد و معنى این است« ثم السلام علیکما»
[۷] آیه ۲۳- ۲۴ از سوره شعرا
[۸] آیه ۱۷ از سوره غافر
[۹] آیه ۷ از سوره تحریم.
[۱۰] آیه ۱۱۲ از سوره نساء
[۱۱] این قسمت اشاره به بحثى است که بین فلاسفه و متکلمین معروف است که آیا قدرت بر هر کارى قبل از آن است و یا همراه آن، نظر بسیارى از محققین این است که قدرت، قبل از هر کارى که انجام میشود هست زیرا اگر فقط همراه خود کار باشد لازم میآید فاسق که مثلا نماز نمیخواند قدرت نداشته باشد و چون قدرت ندارد پس مکلف هم نباشد.
[۱۲] لبید که از شعراء معروف جاهلى است که اسلام را درک کرد و بدان گرائید و شعر را کنار گذارد او صاحب یکى از معلقات سبع است و وقتى به ۷۷ سالگى رسید گفت:« باتت تشکى الى النفس مجهشه- و قد حملتک سبعاً بعد سبعینا»- نفس من در حالى که گریان و نالان بود بسویم شکوه کرد.( گفتمش) تو را هفتاد و هفت سال در بر داشتم- که از خبر به خطاب عدول نموده است.
[۱۳] آیه ۱۲ از سوره سجده
[۱۴] آیه ۱۷ از سوره محمد
[۱۵] آیه ۹ از سوره یونس
[۱۶] آیه ۴۳ از سوره اعراف
[۱۷] آیه ۸۷ از سوره شعراء
[۱۸] آیه ۶۹ از سوره نساء
[۱۹] آیه ۶ از سوره مائده
[۲۰] آیه ۷۷ از سوره مائده
[۲۱] آیه ۴۶ از سوره اسراء