ترجمه بیان السعاده فى مقامات العباده سلطان محمد گنابادی«سلطان علیشاه» سوره الدخان
سوره الدّخان
همهى این سوره که پنجاه و نه آیه دارد مکّى است.
آیات ۱- ۹
[سوره الدخان (۴۴): آیات ۱ تا ۹]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
حم (۱) وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ (۲) إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ (۳) فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (۴)
أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (۵) رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۶) رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ (۷) لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (۸) بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (۹)
ترجمه:
(۴۴/ ۹- ۱)
حم [حا. میم].
سوگند به کتاب روشنگر.
که ما آن را در شبى فرخنده فروفرستاده ایم، که ما هشداردهنده بوده ایم.
در آن [شب] هر کار استوارى فیصله یابد.
که فرمانى از سوى ماست، که ما فرستنده بوده ایم.
رحمتى است از سوى پروردگارت، که اوست که شنواى داناست.
پروردگار آسمانها، زمین و آنچه در میان آنهاست، اگر اهل یقین باشید.
خدایى جز او نیست که زندگى مى بخشد و مى میراند، پروردگار شما و پروردگار نیاکان شما.
آرى آنان به شکّ و شبههى خویش سرگرمند.
تفسیر
حم وَ الْکِتابِ الْمُبِینِ حم از حروف مقطعه است و به معناى سوگند به حمید و مجید و نام مقدس الهى تأویل و تفسیر شده است کتابى هویدا، روشنکنندهى فضیلت یا راستى آن کسى که قرآن بر او نازل شده است؛ یا روشنگر معناى ظاهرکننده (یا ظاهر) آثار است.
إِنَّا أَنْزَلْناهُ ما آن کتاب را از مقامى عالى و بالاى که مقام مشیّت است، یا از مقامهاى قلمهاى عالى یا از مقام لوح محفوظ فروفرستادیم (فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ) در شبى مبارک که همان شب قدر است[۱] در سورهى بقره چگونگى فرستاده شدن قرآن در شب قدر و طى مدت بیست و سه سال ضمن آیهى: شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ گذشت.
فِی لَیْلَهٍ مُبارَکَهٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ به راستى که ما در آن (لیله القدر) از ترسانندگان بوده و آن شب هر امرى به حکمت معین و ممتاز مى گردد.
بدان که مراتب عالم از یک جهت نامتناهى است، از یک جهت هفتاد هزار، از یک جهت هفت و و جهتى شش است، مرتبهى پایین نسبت به مرتبهى بالاست[۲] نامیده مىشود.
چون بیشتر از مرتبهى عالى به ظلمت و تاریکى امکان ظلمت کثرت و پراکندگى آمیخته شده است.
چنانچه مرتبهى بالا نیست به مرتبهى پایین روز نامیده مى شود.
و روى همین جهت است که مىبینى در آیات و اخبار از مراتب در جهت نزول به شبها و در جهت صعود به روزها تعبیر شده است، چون آن مرتبهى نازل پایین نسبت به مبدأ نزول اعتبار شده است به حساب آمده است.
همچنین مرتبهى بالا نسبت به مبدأ صعود که مرتبهى پایین و پست اعتبار شده است و عالم مثال از عالم کبیر مانند خیال از عالم صغیر است.
پس همانطور که انسان هرگاه بخواهد آن را انجام دهد اوّل آن را کلّى در مقام عقل تصوّر مىکند، سپس را از آن مقام به مقام خیال پایین آمده و اندازه گیرى مى کند.
خصوصیّات و مشخصات آن را تصوّر، سپس به وسیلهى قواى تحریک کننده و تحریک اعضا به خارج پایین مى آورد، همچنین است فعل خدا و حال خیال کلّى، که خداى تعالى هر وقت بخواهد کارى را انجام دهد آن را از عرش مشیّت به سوى عقول و نفوس کلّى پایین مى آورد (که از آن دو به اقلام عالى و الواح کلّى تعبیر مى شود)، سپس از آن دو عالم به عالم مثال مى آورد، تا مطلب به عالم مثال نرسد بسیط و مجمل است و بر حسب وجود علمى از همدیگر امتیازى ندارند و وجود آن با یک وجود بسیط محقّق مىشود.
و در عالم مثال پراکنده گشته و از همدیگر جدا مى شوند، چنانچه مطلب در خیال انسان نیز از همین قرار است، چه کسى که ارادهى خانه دارد اوّل ارادهى خانهى کلّى را مى نماید.
و آنگاه که خانهى کلّى به مقام خیال تنزّل پیدا نموده و به صورت جز مورد تصوّر قرار مى گیرد که به صورت مربّع یا مستطیل یا به اشکال دیگر است که مشتمل بر اطاقهاى از هم جدا و شامل مشخّصات مخصوص خود مى باشد و نیز از جهت زمان و مکان و مشخّصات دیگر در خیال نمودارى مى شود.
و گاهى ارادهى چنین خانهاى با مشخّصات مذکور از بین و آن را از خیالش محو مىکند و غیر آن تصوّر مىکند.
و گاهى در تعمیر این خانه و خانهى دیگر به نحو دیگرى تردید حاصل مىکند، چنانچه بدا، تردّد، محو و اثبات که به خداى تعالى نسبت داده مىشود از همین قبیل است و در همین عالم محقّق مىشود چنانچه اشاره به این مطلب در سورهى مؤمن گذشت.
پس امر محکم که به هیچ وجه قابل بطلان، محو، اثبات، نسخ و تشابه نیست چیزى است که از عالم امر نازل مىشود و در آن وجودى جدا از وجود دیگر نیست و در آن نقص شرّ، بطلان و محو وجود ندارد و از عالم امر تنزّل پیدا کرده و به عالم مثال مىرسد که در آن عالم هر امرى از امر دیگر جدا مىشود، محو، اثبات و بطلان به آن را پیدا کرده تشابه نیز در آن وجود دارد که عبارت از عدم ثبات معنا و راه یافتن نسخ و محو به آن است و آن شب قدر[۳] هر چیزى که در عالم مثال وجود پیدا کند باید از عقل به خیال پایین آمده به اندازهى تقدیر و اندازه گردد، سپس بر اعضا ظاهر شود، چون نفوس چه کلّى باشند و چه جزیى با فاطمه علیها السّلام در مقام نازلش متّحد و مظهر فاطمه علیها السّلام مىباشند.
بنابراین تفسیر شب قدر به فاطمه علیها السّلام جائز مىشود.
چنانچه امام کاظم علیه السّلام هنگامى که یک نصرانى از تفسیر این آیه در باطن پرسید فرمود: امّا «حم» پس آن محمّد صلّى اللّه علیه و آله در کتاب هود است که به سوى او نازل شده است و حروف و کلمات آن کم شده است، امّا کتاب مبین امیر المؤمنین على علیه السّلام است، «لیله» یعنى شب مبارک، فاطمه علیها السّلام است.
و امّا قول خداى تعالى یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ یعنى از آن خیر فراوان خارج مىشود، پس خارج مىشود از آن مرد حکیم، مرد حکیم و مرد حکیم … تا آخر حدیث.
از امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام در معناى آیه آمده است که: ما قرآن و شب مبارک را نازل کردیم که مقصود شب قدر است، که خداى تعالى در آن شب قرآن را یکجا به بیت المعمور نازل کرد، سپس در طول بیست و سه سال از بیت المعمور بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فروفرستاده است.
و از امام باقر علیه السّلام آمده است: خداى تعالى دربارهى شب قدر فرموده: فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ یعنى هر امر حکیمى در آن شب نازل مىشود، امر حکیم و محکم یک چیز بیشتر نیست، پس هر کس حکم کند به چیزى که اختلاف در آن نباشد حکم او از حکم خداست و هر کس حکم کند به چیزى که در آن اختلاف باشد و تنها نظر خود را درست ببیند به حکم طاغوت کرده است، که تفسیر امور در هر سال در شب قدر به ولىّ امر نازل مىشود و در آن شب به اوامر مىشود که دربارهى خودش چنین، چنان کند و در امور مردم چنین و چنان، براى ولىّ امر غیر از خدا آنچه گفته شد علم خاصّ خدا، مکنون عجیب و مخزون او حادث مىشود، مانند امورى که در آن شب نازل مىشود.
سپس امام علیه السّلام این آیه را خواند: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ … تا آخر آیه.
غرض از نقل این خبر بیان قول امام علیه السّلام: «فمن حکم بما لیس فیه اختلاف» تا قول امام علیه السّلام «فقد حکم بحکم الطّاغوت» زیرا در ابتداى مطلب انسان گمان مىکند که حکم ائمّه علیهم السّلام داراى اختلاف است، چون هیچ مسئله اى وجود ندارد مگر آنکه در مورد آن از جانب ائمّه علیهم السّلام اخبار متخالف، یا متضادّ، یا متناقض نقل شده است.
صاحب تهذیب در اوّل تهذیب فرموده: بعضى از دوستان با من در مورد احادیث اصحاب ما- که خداوند آنان را تأیید کند و گذشتگان را رحمت، مذاکره مىکرد و صحبت در اختلاف، تباین، منافات و تضادّى بود که در احادیث ما واقع شده تا آنجا که اتّفاق نمى افتد که خبرى باشد مگر آنکه در مقابل آن ضدّ آن نیز وجود داشته باشد.
حدیث سالمى یافت نمىشود مگر آن که در مقابلش منافى آن نیز موجود باشد تا جایى که مخالفین ما این مطلب را از بزرگترین عیب و طعن بر مذهب به حساب آورده و با این کار خواسته اند که معتقدات ما را باطل کنند.
مىگویند: بزرگان گذشته و فعلى شما بر مخالفین خود طعن مىزنند و همین اختلاف را بهانه مى کنند، بر آنان خرده مى گیرند که چرا در دین خدا اختلاف دارند، مى گویند مخالفین ما کار زشتى انجام مى دهند و در فروع اختلاف کلمه دارند؛ این اختلاف چیزى است که از شخص حکیم اجرا و اصرار در آن جائز نیست و شخص دانا و آگاه عمل به اختلاف را مباح نمى داند.
در حالى که ما مى بینیم خود شما بیشتر و شدیدتر از مخالفین خودتان اختلاف دارید، تباین و تضادّ شما از مخالفین و متباینین خود بیشترست.
وجود این اختلاف در بین خود شما با اعتقاد شما بر بطلان اختلاف، دلیل بر فساد اصل عقیده شماست، این مطلب تا جایى پیش رفته که براى جماعتى از ناآگاهان که علم، بصیرت و آگاهى بر معانى الفاظ ندارند شبهه حاصل شده است.
و بسیارى از آنان به جهت مشتبه شدن مطلب از اعتقاد حقّ برگشته و از حلّ شبهه عاجز مانده اند.
شنیدم استاد ما ابا عبد اللّه که خداوند او را تأیید کند مى گفت:
ابو حسین هادونى علوى معتقد به حقّ و امامت بود ولى چون مطلب در اختلاف احادیث بر او مشتبه شد از دین حقّ برگشت و مذهب حق را ترک نمود، چون وجوه و جهات معانى در احادیث براى او روشن نشد.
و این امر دلالت مىکند بر اینکه او بدون آگاهى داخل در دین حقّ شده و از جهت تقلید معتقد مذهب حق گشته است.
تحقیق مطلب این است که مراتب و درجات آدمیان در مورد دین متفاوت است، زیرا ایمان داراى ده درجه است و هر درجه داراى ده جزء مىباشد، پس بعضى از مردم یک جزء از اجزاى درجهى اوّل را دارند و بعضى داراى دو جزء از همان درجه هستند و برخى تمامى اجزاى درجهى دوّم را دارند … و هکذا.
و اگر تحمّل صاحب درجهى اوّل بر درجهى دوّم برود او را هلاک مىسازد، چنانچه در اخبار به آن اشاره شده است.
و صاحب هر درجه داراى حکمى است غیر از حکم صاحب درجهى دیگر، چنانچه این مطلب را در سورهى بقره هنگام تحقیق نسخ در قول خداى تعالى: ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ … تا آخر آیه تحقیق نمودیم.
پس هر کس که به مراتب و درجات مردان آگاهى ندارد، اختلاف احوال آنها را نمىداند به هیچ حکمى حکم نمىکند مگر آنکه اختلاف بر حسب اعتقاد خویش آنجا مىبیند، چه او همانطور که گمان مىبرد این حکم مال این شخص است، همین طور تجویز مىکند که این حکم مال غیر نیز مىباشد.
و این مطلب معناى قول امام علیه السّلام: «کسى که به امر حکم کند که در آن اختلاف باشد» یعنى بر حسب اعتقادش اختلاف داشته باشد، ولى خود را به واقع رسیده ببیند.
در این صورت او به حکم طاغوت حکم کرده است، چون حکم جز از رأى او ناشى نشده است و رأى او منسوب به انانیّت اوست، نه اینکه آن حکم ناشى از حکم خدا باشد.
ولى کسى که به مراتب رجال و مردان آگاه باشد و نیز به احکام و کیفیّت تعلّق آن به مردان بر حسب مراتب ایمانشان عالم باشد حکم نمىکند مگر آنکه حکم او ناشى از ارایه حکم خداوند باشد، که خداوند به او ارائه نماید نشان دهد که چگونه احکام به اشخاص تعلّق مىگیرد و از روى قیاس و رأى حکم نمىکند، در این صورت در حکم او اختلاف به وجود نمىآید.
بدین معنا که او حکمى را که مخالف این حکم و جایگزین تجویز آن شود، تجویز نمىکند چه حکم او ناشى از رؤیت است، نه ناشى از رأى و قیاس.
و چون مراتب رجال و درجات آنان در ایمان بى نهایت است لذا احکام نیز بى نهایت مى شود، چه بسا که یک شخص بر حسب وارد شدن حالتهاى مختلف داراى احکام مختلف باشد.
و وجه اختلاف اخبار در احکام تنها به علّت تقیّه نیست، تنها به دلیل آمیختگى به نادرستیها و غلطها هم نیست، بلکه مهمّترین وجه اختلاف اخبار اختلاف احوال مردمان است.
بنابراین اگر اختلاف اخبار در یک مسئله نسبت به اشخاص متعدّد نبود باید مذهب کنار رفته و ترک مىشد، نه آنکه اختلاف این چنین سبب خروج از مذهب گردد، چنانچه شیخ قدّس سرّه مرحوم در تهذیب فرموده است.
أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ تعیین آن امر از جانب ما که فرستندهى پیغمبرانیم البتّه خواهد بود.
این جمله تفخیم و بزرگداشت آن امر حکیم و لفظ «امرا» تمیز از نسبت لفظ «حکیم» به ضمیر امر است، یا حال از چیزى است که جائز است حال بوده باشد، یا منصوب به فعل محذوف است که تقدیر آن چنین است: «اعنى امرا من عندنا» یا مفعول له براى «یفرق» است، یعنى «چون از طرف ما مأمور است»، یا مفعول مطلق فعل محذوف خودش مىباشد.
رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ این از لطف و رحمت پروردگار توست این جمله بدل از «إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ» یا تعلیل قول خداى تعالى: فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ است، یعنى هر امر حکیم در آن شب جدا و متمایز مىگردد، چون از عادت ما ارسال رحمت است.
یا چون از عادت ما ارسال رسل است، لازمهى آن تفریق و متمایز شدن امر حکیم در شب قدر است و لفظ «رحمه» مفعول به، یا مفعول له است.
و جانشین شدن لفظ «من ربّک» بجاى ضمیر براى اشعار به این است که ربوبیّت او چنین اقتضا مىکند.
إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ هیچ شنوایى جز او نیست و گفتار بندگان را به زبان قول، حال و استعدادشان مىشنود.
[الْعَلِیمُ] دانایى جز او نیست.
(که از دعاى بندگان شنوا و آگاه است) پس آنچه را که بندگان با زبان قال و حال مىخواهند همه را مىداند، اقتضاى پروردگارى شنیدن عالم بودن و آگاهى داشت از چیزى که به صلاح یا فساد مى باشد، یا این است که رسولى را فرستاده و احکامى را بر حسب خواسته هاى بندگان نازل نماید.
رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما همان پروردگارى که خالق آسمانها و زمین و هر چه میان آنهاست.
لفظ «ربّ» با رفع خوانده شده تا خبر بعد از خبر یا خبر مبتداى محذوف، یا مبتدایى باشد که خبر آن «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» یا «یُحْیِی وَ یُمِیتُ» یا «رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ» مىباشد.
إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنِینَ اگر به این مطلب علم پیدا کردید و (اگر یقین دارید) لا إِلهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلِینَ جزا و خدایى نیست او زنده مى کند و مى میراند، او پروردگار شما و پدران سابق شماست.
و لکن آنها به این مطلوب یقین ندارند بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ کافران را به خدا و قیامت ایمان نیست بلکه این کفّار در شکّ هستند و با دین بازى مىکنند و دین را وسیلهى مشغول شدن خیال و اطمینان خاطرشان قرار مى دهند.
آیات ۱۰- ۲۲
[سوره الدخان (۴۴): آیات ۱۰ تا ۲۲]
فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ (۱۰) یَغْشَى النَّاسَ هذا عَذابٌ أَلِیمٌ (۱۱) رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (۱۲) أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ (۱۳) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ (۱۴)
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ (۱۵) یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَهَ الْکُبْرى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ (۱۶) وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (۱۷) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (۱۸) وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (۱۹)
وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ (۲۰) وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (۲۱) فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ (۲۲)
ترجمه:
(۴۴/ ۲۲- ۱۰)
پس چشم بدار روزى را که آسمان دودى آشکار بر آورد.
که مردم را فرا گیرد؛ این عذابى دردناک است.
[گویند] پروردگارا این بلا را از ما بگردان، که ما [اینک] مؤمن هستیم.
[امّا] چگونه پند گیرند، حال آنکه پیامبرى آشکار به نزد آنان آمده بود.
سپس از او روىگردان شدند، گفتند [او] تعلیم گرفتهاى دیوانه است.
[گفتیم] ما برگرداندهى بلا به اندک مایه اى هستیم، [و مىدانیم] که شما بازگردنده اید.
روزى که گیرودارى سخت و سترگ آغاز کنیم، [آنگاه] ما داد ستانیم.
و به راستى که پیش از آنان قوم فرعون را آزمودیم و پیامبرى گرامى به نزد آنان آمد.
[و با ایشان گفت:] که بندگان خدا را به من بسپارید، که من پیامبرى امین براى شما هستم.
و اینکه در برابر خداوند بزرگى نجویید، که من آورندهى برهانى آشکار براى شما هستم.
و من از شرّ اینکه سنگسارم کنیم به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مىبرم.
و اگر سخن مرا باور ندارید، پس از من کناره بگیرید.
آنگاه به درگاه پروردگارش ندا در داد که اینان قومى گنه کارند.
تفسیر
فَارْتَقِبْ ولى اى رسول منتظر باش در حالى که مراقب آنان باشى یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ یَغْشَى النَّاسَ تا روزى که دود بر مردم احاطه مىکند، یا آن روز به سبب دود بر مردم احاطه مىکند و مردم به حال غش مى افتند.
هذا عَذابٌ أَلِیمٌ این جمله جواب سؤال مقدّر است، گویى که گفته شده: این دود چیست؟
پس فرمود: این عذاب دردناک است و ممکن است این جمله حال باشد بتقدیر قول از جانب خدا یا از جانب ملایکه، یا از جانب مردم.
بدان که هنگام احتضار دودى بین آسمان و زمین از باطن دیده مىشود.
و روى همین جهت است که وارد شده: دود از علامت قیامت است، چه روایت شده که اوّلین علامت روز قیامت دود، نزول عیسى علیه السّلام و آتشى است که از قعر عدن ابین خارج مىشود و مردم را به سوى محشر سوق مىدهد.
گفته شد: آن دود چیست؟ پس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این آیه را تلاوت نمود و فرمود: این دود بین مشرق و مغرب را پر مىکند و چهل شبانه روز درنگ مىکند.
امّا مؤمن پس این دود به او طورى مىرسد که گویى زکام شده است، ولى کافر مانند مست مىگردد که دود از دهان و گوشهایش بیرون مىآید.
برخى گفتهاند: وقتى قوم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله او را تکذیب کرد نه بر قومش نفرین کرد و در نتیجهى نفرین، زمین خشک شد.
و مقصود از یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ همان روز قحطى است، چه شخص گرسنه در اثر ضعف بینایى بین خود و آسمان را به شکل دود (تار) مىبیند، یا در سال قحطى هوا تاریک مىشود، چون باران کم مىشود، غبار، گردوخاک فراوان مىگردد.
یا از باب این که عرب شرّ غالب را دود مىنامد و قحطى که بر آنان آمده آنقدر شدید بود که مردم سگهاى مرده و استخوانهاى آنها رامىخوردند.
رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ این جمله حال یا جواب سؤال مقدّر به تقدیر قول است، یعنى بار پروردگارا عذاب را از ما بردار که به تو، یا به رسول تو، یا جانشین تو، یا به روز قیامت ایمان داریم.
أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرى جواب سؤال مقدّر یا حال به تقدیر قول است یعنى در حالى که بدین سخن گویا بودند.
وَ قَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ رسولى که صدق از ظاهر است، (ظاهرکنندهى صدق خویش است) بر ایشان آمد.
ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قالُوا مُعَلَّمٌ امّا از او (رسول خدا) ورى گردانده و گفتند آموزش دیده است: (که او را یک غلام عجمى تعلیم مىدهد.
مَجْنُونٌ و او جن زده است به منظور اینکه دلیلهاى راستى و صدق رسول صلّى اللّه علیه و آله برایشان (در آشکار بودن) کمتر از دیدن نیست، همانطور که با وجود براهین و ادلّهاى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله داشت از او روى گردانیده و پشت کردند بعد از این هم پشت مىکنند.
همانطورىکه بعضى گفتند: او را یاد مىدهند و بعضى گفتند: او مجنون و دیوانه است، پس از آنکه دیدند هنگام نزول وحى براى رسول خدا چیزى همانند غشّ عارض مىشد.
إِنَّا کاشِفُوا الْعَذابِ این جمله جواب سؤال آنان است.
قَلِیلًا إِنَّکُمْ عائِدُونَ ما کمى از عذاب را به دلیل بازگشت به ما مىداریم.
امّا شما پس از رفع عذاب هم به انکار باز مىگردید در صورتى که مقصود از عذاب قحطى باشد که چون قحطى رفع شد مشرکین دوباره به انکار بازگشتند، چنانچه بعضى گفتهاند.
یا معناى آیه این است که ما عذاب مرگ و عذاب دود را اندکى بر مى دارم.
چون شما به سوى ما باز مى گردید و این معنا در صورتى است که مقصود از عذاب عذاب احتضار باشد.
یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَهَ الْکُبْرى روز قیامت یا روز بدر.
إِنَّا مُنْتَقِمُونَ روز قیامت یا روز بدر اى رسول منتظر باش آن روز بزرگ را که ما آنان را به عذاب سخت بگیریم که البتّه ما از آنان انتقام خواهیم کشید.
وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ ما آنان را مبتلا و گرفتار کردیم، چنانچه پیش از آنان قوم فرعون را گرفتار کردیم که مقصود انواع عذاب نه گانه است.
وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ و بر ایشان پیامبرى که از جهت اخلاق و افعال یا از جهت اصل و نسب و پدران بزرگوارست آمد که او از اولاد انبیا علیهم السّلام بود؛ یا مقصود این است که او نزد خداوند، کریم است.
أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ چنانکه موسى این رسالت را آورد که گفت: بنى اسرائیل را به من بدهید.
بنا بر آنکه لفظ «عباد اللّه» مفعول به باشد.
اگر لفظ «عباد اللّه» منادى باشد معناى آیه چنین مىشود که امانتهاى خود را که از جانب خدا نزد شما به ودیعت گذاشته شده مانند استعدادهایى که در شماست و بدان وسیله مىتوانید به سوى خدا ارتقاپیدا کنید به من باز گردانید.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ وَ أَنْ لا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ که من فرستاده اى امینم و به خدا برترى مجویید به سبب برترى طلبى بر خلیفه و جانشین خدا بر خدا برترى طلبى مى نمایید.
إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ من براى شما حجّت و دلیلى خواهم آورد که آشکارکنندهى صدق و راستى من است، آن دست و عصاى موسى بود، وقتى موسى علیه السّلام این سخن را گفت او را به قتل و رجم تهدید کردند چنانچه بعضى گفته اند.
پس موسى علیه السّلام گفت:
وَ إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ من پناه به پروردگار خود و شما مى برم از اینکه مرا با سنگسار کنید و بعضى گفته اند با شتم و ناسزا.
وَ إِنْ لَمْ تُؤْمِنُوا لِی اگر به من ایمان نمىآورید (تصدیق نمىکنید) به آزار نرسانید که اذیّت کردن من موجب عذاب دردناک براى شماست که هیچ راه چاره و فرار از آن ندارید، موسى این سخن را از راه دلسوزى و ترحّم گفت.
فَاعْتَزِلُونِ فَدَعا رَبَّهُ پس از آنکه سعى و کوشش را در نصیحت آنان انجام داد و سالها بر این منوال گذشت، بارها به عذاب گرفتار شدند، هر وقت گرفتار عذاب مى شدند به موسى وعده مى دادند که بنى اسرائیل را بفرستند، آنان را به بردگى نگیرند و به او ایمان آوردند و هر وقت از عذاب نجات پیدا مى کردند عهدشان را مى شکستند.
پس وقتى موسى دید پند و اندرز به حالشان سودى ندارد و گرفتارى و عذاب هم مفید واقع نشد پروردگارش را خواند و چنین گفت: أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ کنایه از درخواست عذاب و هلاکت آنانست؛ لذا فرمود: فَدَعا رَبَّهُ یعنى خدا را خواند که بر آنان عذاب نازل کند.
آیات ۲۳- ۳۳
[سوره الدخان (۴۴): آیات ۲۳ تا ۳۳]
فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (۲۳) وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ (۲۴) کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۲۵) وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ (۲۶) وَ نَعْمَهٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ (۲۷)
کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ (۲۸) فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ (۲۹) وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ (۳۰) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ (۳۱) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ (۳۲)
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ (۳۳)
ترجمه:
(۴۴/ ۳۳- ۲۳)
[پاسخ آمد که] پس بندگانم را شبانه روانه کن، [و بدانید که] شما تعقیب مىشوید.
و دریا را آرمیده [به حال خود] بگذار و بگذر، آنان [فرعونیان] سپاهى غرق شدنىاند.
چه بسیار باغها و چشمهسارانى که از خود باقى گذاردند.
و [نیز] کشتزارها و خانه هاى نیکو.
و نعمتى که در آن خوش و خرّم بودند.
اینچنین بود که آنها را به قومى دیگر به میراث دادیم.
و آسمان و زمین بر آنان نگریست، به آنان مهلتى [هم] داده نشد.
و به راستى که بنى اسرائیل را از عذاب خفّت بار رهانیدیم.
از [شرّ] فرعون که او بزرگى طلبى از تجاوزکاران بودند.
و به راستى که ایشان [بنى اسرائیل] را آگاهانه بر جهانیان [هم زمانشان] برگزیدیم.
و به ایشان از پدیدههاى شگرف خویش، آنچه در آن آزمون آشکارا بود بخشیدیم.
تفسیر
فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلًا دعا موسى را اجابت کرده، خواستیم مشرکین را به هلاکت برسانیم به موسى گفتیم شب هنگام با بنى اسرائیل حرکت کنید (منظور از عبادى، بنى اسرائیل است).
إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ زیرا که قبطىها به دنبال شما خواهند آمد.
وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً و دریا را پس از عبور به همان حالت که بوده باقى بگذار و با عصایت به دریا بزن تا آب دریا از دو طرف به هم نپیوندد.
یا مقصود این است که دریا را باز و گشاد بگذار تا فرعون و قومش طمع دخول در دریا را بکنند.
یعنى گفتهاند: موسى وقتى دریا را شکافت و عبور کرد برگشت که عصا را به دریا بزند تا آب به هم برسد.
زیرا مىترسید که فرعون و لشگریانش به دنبال او بیایند ولى به او گفته شد: به دریا دست نزن و بگذار به همان حالت راه خشک و باقى باشد.
و لفظ «رهو» سیر آسان و هموار، جاى بلند و مکان پست مىباشد.
إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ تا فرعون و لشکریانش در دریا غرق شوند این جمله جواب سؤال مقدّر از علّت حکم، یا از آنان است.
کَمْ تَرَکُوا جواب سؤال دیگرى است، گویا که گفته شده: به آنان چه شد؟ و چه بر سرشان آمد؟ که خداى تعالى فرمود: کَمْ تَرَکُوا ….
مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ وَ زُرُوعٍ وَ مَقامٍ کَرِیمٍ وَ نَعْمَهٍ کانُوا فِیها فاکِهِینَ چه بسیار دنیا (نظیر فرعونیان بودند و) بستانها و چشمههاى آب و کشت و زرعها و مقام و (منزلهاى عالى رها کردند و رفتند) و در آن باغها مزاح و شوخى مىکردند، سخنان ظریف مىگفتند، یا لذّت مىبردند و بهرهمند بودند (مرگ آمد و از همه چشم پوشیدند).
کَذلِکَ این چنین بودند در حالى که مطلب از قرار بود، یا در حالى که آنان بر این چنین حالت نعمت و لذّت ثابت بودند.
وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ ما مردى دیگر که بنى اسرائیل باشند به وارث آنها ساختیم.
فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ و آسمان و زمین هم بر آنها نگریست و نگهداشته نشدند:
این جمله مثال براى آن است که هلاکت و نابودى آنان مورد توجّه و اعتنا نیست.
این مثال در میان عرب و عجم در جایى آورده مى شود که گروهى به بلایى گرفتار مى شوند و کسى به آن گروه و گرفتارىشان اعتنا نمى کند.
از امیر المؤمنین علیه السّلام آمده است آنگاه که دشمن خدا و رسولش از پیش او گذشت فرمود: اینان کسانى هستند که آسمان و زمین بر ایشان نگریستند و در عذاب مهلت داده نمىشوند.
سپس امام حسین علیه السّلام فرزندش، بر او گذشت، فرمود: و لیکن او آن کسى است که آسمان و زمین بروى خواهند گریست، على علیه السّلام فرمود:
آسمان و زمین نگریست، مگر بر یحیى بن زکریّا علیه السّلام و بر حسین بن على علیهما السّلام.
در خبر دیگرى است: گریهى آسمان و زمین چگونه است؟
فرمود: چنین است که خورشید به حالت سرخ رنگ طلوع مىکند و سرخ رنگ غروب مىکند.
در خبر دیگرى است: آسمان بر حسین علیه السّلام چهل روز خون گریه کرد.
وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ و ما بنى اسرائیل را از عذاب ذلت بارى که مىکشیدند رهایى بخشیدیم.
آن عذاب این بود که فرعونیان آنان را به بردگى کشیده بود نه و دستور مىدادند که بر نردبانها گل حمل کنند در حالى که در زنجیر بودند، پسرانشان را مىکشتند و زنانشان را زنده نگه مىداشتند.
مِنْ فِرْعَوْنَ بدل است به صورت بدل اشتمال.
إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ زیرا فرعون بر زمین مصر مسلّط و از اسرافکاران (از حدّ گذرنده و متجاوز) بود.
وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِینَ حال از فاعل یا از مفعول است یعنى آنان را با علم خویش از برگزیدگان در زمانشان قرار دادیم.
وَ آتَیْناهُمْ مِنَ الْآیاتِ و آیات و نشانه هایى به آنان دادیم، مانند شکافتن دریا، سایبان شدن ابرها و دادن منّ و سلوى.
ما فِیهِ بَلؤُا مُبِینٌ آنچه را که در آن نعمت بود یا امتحان و آزمایشى آشکار.
یا مقصود این است که به فرعون و قومش آیات و نشانه هایى دادیم که دلالت بر صدق موسى علیه السّلام در رسالتش و در آوردن عذاب بکند؛ یا مقصود این است که به قبطىها و سبطىها آیات و نشانههایى دادیم که آزمایش و نعمت ظاهر و آشکار بود.
آیات ۳۴- ۴۲
[سوره الدخان (۴۴): آیات ۳۴ تا ۴۲]
إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ (۳۴) إِنْ هِیَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ (۳۵) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (۳۶) أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ (۳۷) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ (۳۸)
ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (۳۹) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (۴۰) یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ (۴۱) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (۴۲)
ترجمه:
(۴۴/ ۴۲- ۳۴)
[و مى دانستیم که] اینان خواهند گفت:
این جز مرگ نخستین [و آخرین] ما نیست و ما برانگیخته نخواهیم بود.
اگر راست مى گویید [و حقیقت غیر از این است] پدرانمان را بازآورید.
آیا ایشان بهتر بودند یا قوم تبّع، پیشینیان، آنان که نابودشان کردیم، چرا که آنان گناهکار بودند.
و آسمانها و زمین و ما بین آنها را به بازیچه نیافریده ایم.
آنها را جز به حقّ نیافریدهایم ولى بیشترینهى آنان نمى دانند.
بى گمان روز داورى، موعد همگى آنانست.
روزى که هیچ دوستى از هیچ دوستى دفاع نکند و نیز ایشان یارى نیابند.
مگر کسى که خداوند بر او رحمت آورده باشد که او پیروزمند مهربان است.
تفسیر
إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ این جماعت و طایفهى قریش مىگویند: بعد از ذکر داستان قوم فرعون براى تهدید قریش حال قریش را ذکر نمود به نحوى که جواب سؤال مقدّر باشد که اینان چنین مىگویند.
إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى مرگ، آزمایش یا عاقبت و سر انجام کار جز همان مرگ اوّل نیست و این سخن را جهت انکار معاد مىگفتند.
وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِینَ و دیگر زنده نمىشویم و بر نمىگردیم.
فَأْتُوا بِآبائِنا و پدران ما را که قبلا مردهاند بیاورید.
إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر شما در وعده باز گرداندن و ثواب و عقاب راست مىگویید.
بازگشت و زنده شدن در آخرت و پایان زندگى دنیا در دنیا قرار دادند و قیاس نادرستى نمودند، ندانستند هر آن کس که فعلیّت پیدا کرد دیگر ممکن نیست که بالقوّه بشود و بازگشت در دنیا محقّق نمىشود.
امّا بازگشت به دنیا که اجمالا در اخبار ذکر شده و فقها قائل به آن شدهاند، زنده گردانیدن مردهها که به بزرگان نسبت داده شده اینچنین نیست که بالفعل بالقوّه گردد؛ بلکه آن فقط توسعه در وجود میّت از ناحیهى کامل است.
أَ هُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ لفظ «تبّع» اسم پادشاه یمن است، کسى به این اسم نامیده نمىشود مگر آنکه حمیرى باشد و جمع آن «تبابعه» است، از آن جهت «تبّع» نامیده شده که پیروان او بسیار بوده، یا سایر ملوک و پادشاهان یمن پیرو او بودهاند.
و این «تبّع» همان کسى است که با لشگریانش حرکت کرده و به سمرقند آمد، آنجا را ویران نمود و سپس به بنا و باز سازى آن پرداخت.
بعضى گفتهاند: سمرقند را از همان اوّل بنا کرد و او کسى بود که هر وقت شروع به نوشتن مىکرد به نام کسى مىنوشت که مالک خشکى، زمین، روشنایى و باد است.
و از نبىّ صلّى اللّه علیه و آله آمده است: تبّع را دشنام ندهید که او اسلام آورده بود، لذا خداى تعالى قوم او را ذمّ نمود، نه خود او را.
بعضى گفتهاند: او به اوس و خزرج گفت: در اینجا باشید تا این نبىّ صلّى اللّه علیه و آله خروج نماید، من اگر او را درک مىکردم خدمت کرده و با او خروج مىنمودم.
وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مانند قوم نوح، قوم عاد و قوم ثمود، یعنى حال اینان بر حسب دنیا بهتر از قوم تبّع بود، از جهت نیرو قوىتر، از جهت اموال و اولاد بیشتر و از جهت عمر طولانىتر بود، نه در عین حال آنان را نیز هلاک نمودیم.
أَهْلَکْناهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا مُجْرِمِینَ ما آنان را به سبب کفرشان هلاک نمودیم و این گروه مشرکین از آنان به نزد کفرشان شدیدترست، پس با آنان چگونه رفتار کنیم؟
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ ما آسمانها و زمین و ما بین آن دو را بازیچه نیافریدهایم تا با آن بازى کنیم، متعرّض آنان و ثواب و عقابشان نشویم.
ما خَلَقْناهُما إِلَّا بِالْحَقِ آسمانها و زمین و ما بین آنها رانیافریدیم مگر به حقّ؛ مقصود از حقّ همان ولایت مطلق است که حقّ بودن هر صاحب حقّى به سبب آن صورى مىپذیرد، سپس اگر آفرینش آسمانها و زمین و نتایج آن دو به حقّ دیگر هیچ وقت به باطل نزدیک نشده و به آن برنمىگراید.
وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ بیشتر آنان اصلا علم ندارند، بلکه آنچه که به عنوان علم دارند، جهل مشابه علم است، لذا مىبینى که دشمن اهل علم هستند، یا نمىدانند که مطلب این چنین است.
إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ که در روز قیامت مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ پس آنجا بین محقّ و مبطل و عالم و جاهل مشابه عالم فرق مىگذاریم و آنان را از همدیگر جدا مىکنیم.
یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً روزى که دوستیها به کار ناید و چیزى موجب بىنیازى نیست یا چیزى از عذاب خدا کاسته نمىشود.
وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ بعد از گرفتارى نه آنان به یاران و زیر دستانشان مىتوانند کمک کنند و نه غیر آنان.
إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ این جمله استثنا از لفظ «مولى» دوّمى، یا از مرفوع «ینصرون»، کسى که رحم خدا شامل حال او مىشود منحصر به کسى است که ولایت را با بیعت خاصّ قبول کرده باشد، یا در حال حضور علىّ علیه السّلام وقت احتضار ولایت را قبول کرده باشد.
إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ تعلیل این است که موالى نمىتوانند بىنیاز کنند و نمىتوانند یارى نمایند زیرا خدا خود چیره است.
ترجمه تفسیر بیان السعاده فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۱۸۰
الرَّحِیمُ[۴] رحیم است تعلیل شفاعت کسى است که خداوند به او رحم نموده است.
از امام صادق علیه السّلام آمده است: به خدا سوگند خداى تعالى هیچ یک از اوصیا انبیا علیهم السّلام و پیروانشان را استثنا نکرده جز امیر المؤمنین علیه السّلام و شیعیانش، که در کتابش فرموده و قول او حقّ است: یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ اللَّهُ که مقصود علىّ علیه السّلام و شیعیان او مىباشند.
آیات ۴۳- ۵۹
[سوره الدخان (۴۴): آیات ۴۳ تا ۵۹]
إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ (۴۳) طَعامُ الْأَثِیمِ (۴۴) کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (۴۵) کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (۴۶) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِیمِ (۴۷)
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ (۴۸) ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (۴۹) إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ (۵۰) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ (۵۱) فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (۵۲)
یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِینَ (۵۳) کَذلِکَ وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (۵۴) یَدْعُونَ فِیها بِکُلِّ فاکِهَهٍ آمِنِینَ (۵۵) لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَهَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ (۵۶) فَضْلاً مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۵۷)
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (۵۸) فَارْتَقِبْ إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ (۵۹)
ترجمه:
(۴۴/ ۵۹- ۴۳)
همانا درخت زقّوم …
خوراک گناهکار [ان] است.
که همانند فلز گداخته در شکمها مىجوشد.
مانند جوشیدن آب گرم.
[دربارهى هر گناهکار گویى] او را بگیرید و به میانهى دوزخش بکشید.
سپس بر فراز سرش از عذاب آب گرم فروریزید.
[و بگوییدش] بچش که تو [به خیال خودت] گرانقدر گرامى هستى!
این همانست که به آن شکّ داشتید.
بىگمان پرهیزگاران در مقامى امن هستند.
در میان باغها و چشمهساران.
جامههایى از ابریشم نازک و ابریشم ستبر در بر کرده، روبهروى یکدیگرند.
آرى چنین است، [و] آنان را جفت حوریان درشت چشم گردانیم.
در آنجا هر میوهاى که خواهند در کمال آرامش طلب کنند.
در آنجا [طعم] هیچ مرگى جز مرگ نخستین نچشند، [خداوند] ایشان را از عذاب دوزخ در امان دارد.
از روى بخششى از سوى پروردگار تو؛ این همان رستگارى بزرگ است.
جز این نیست که آن را به زبان تو به آسانى روان ساختهایم، باشد که پند گیرند.
پس منتظر باش که آنان نیز منتظرند.
تفسیر
إِنَّ شَجَرَهَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِیمِ بیان درخت زقّوم در سورهى صافّات گذشت کَالْمُهْلِ لفظ «مهل» اسم جمیع معدنىهاى جواهر مانند نقره و آهن مانند آن دو مىباشد.
و نیز این لفظ اطلاق مىشود بر زفت شل و رقیق و آنچه که از مس و آهن ذوب مىشود، بر روغن یا آنچه که از روغن تهنشین مىشود، یا روغنى شل و رقیق و بر سمّ و چرک و کثافات میّت نیز گفته مىشود.
یَغْلِی فِی الْبُطُونِ کَغَلْیِ الْحَمِیمِ در شکمهاى جوشد مانند جوشیدن آبى که در حرارت به آخرین درجه رسیده است.
خُذُوهُ جواب سؤال مقدّر است، یا حال به تقدیر قول است، یعنى به مالکین دوزخ گفته مىشود: این کافرین را بگیرید و به وسط جهنّم بیندازید.
فَاعْتِلُوهُ إِلى سَواءِ الْجَحِیمِ و او را به زور به سوى جهنّم و در وسط جهنّم بکشانید.
ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ الْحَمِیمِ سپس آب گرم بر سر او بریزید که گرمى آن در نهایت درجه باشد، اضافه کردن لفظ «عذاب» براى اشاره به این است که منظور از ریختن آب جوش عذاب او مى باشد، درحالىکه به آنان گفته مى شود:
ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ از باب استهزا به آنان گفته مىشود: عذاب را بچش که تو عزیز و حکیم هستى.
روایت شده که أبو جهل به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفت: بین دو کوه مکّه عزیز و گرامى تر از من وجود ندارد.
با این گفتار (ابو جهل) مورد سرزنش قرار مى گیرد که بلى در آتش جهنّم تو عزیز و حکیم هستى! إِنَّ هذا ما کُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرُونَ این همان است که در آن شکّ یا جدل مى کردید.
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقامٍ أَمِینٍ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ پرهیزگاران در امان هستند و در بهشتها از چشمه هاى رحمت مىنوشند.
یَلْبَسُونَ مِنْ سُندُسٍ وَ إِسْتَبْرَقٍ و از سندس که حریر نازک است، استبرق که حریر کلفت است مىپوشند.
مُتَقابِلِینَ و روبروى هم مىنشینند چه روبروى هم بودن بهترین نوع نشستن است.
کَذلِکَ این لفظ اندکى پیش از این گذشت (آرى این چنین است وضع آنان).
وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ لفظ «حوراء» مؤنّث «احور» به معناى سفید است و «عیناء» مؤنّث «اعین» به معناى چشم بزرگ مىباشد.
یعنى آنان با زنان سیه چشم در آنجا زناشویى مىکنند.
یَدْعُونَ فِیها بِکُلِّ فاکِهَهٍ همهى انواع میوهها را در هر زمانى فرا مىخوانند و هیچ یک از میوهها براى آنان مخصوص زمان و مکان معیّنى نیست.
آمِنِینَ و از آفات ناپسندیها در امان هستند.
لا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَهَ الْأُولى وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحِیمِ فَضْلًا مِنْ رَبِّکَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ و این رستگارى بزرگ است، زیرا از ناملایمات و ناخوشایندهاى راحت شدند و به چیزى رسیدند که آمیخته به خستگى و ترس زائل شدن نیست.
فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ این قرآن یا آنچه را که ذکر شد از بهشت و نعمتهاى آن، یا فضیلت ولایت علىّ علیه السّلام را بر زبان تو آسان نمودیم و آن را به زبان تو خواندیم، باشد که پند گیرند.
فَارْتَقِبْ پس منتظر آن عذابى باش که به آنان وعده دادیم.
إِنَّهُمْ مُرْتَقِبُونَ در حالى که مشرکین منتظر حلول نقمت و عذاب به تو هستند و یا مقصود این است که آنها مانند کسى هستند که منتظر مطلب و چیزى باشند، منتظر عذابى هستند که تو وعده مىدهى.
اى خواجه چه گویى ز شب قدر | هر شب، شب قدرست اگر قدر بدانى | |
حافظ قدّس سرّه
[۲] خواجه عبد اللّه انصارى گوید: هنوز شب بشریّت را وجود نبود که آفتاب نبوّت او صل اللّه علیه و آله در سماى سمو خود استوار داشت؛ که فرمود: کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطّین کشف الاسرار ج ۴ صفحه ۲۷
[۳] حافظ قدّس سرّه گوید:
آن شب قدرى که گویند اهل خلوت امشب است | یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است. | |
مولوى مىگوید:
شب قدر است او دریاب او را | امان یابى چو بر خوانى بر آتش | |
[۴] رحیم به اعتبار فیضان کمال است معنویه بر اهل ایمان، چون معرفت توحید، اسم حقّ است. شاه نعمت الله ولى- اصطلاحات،۶۰
ترجمه تفسیر بیان السعادهA فى مقامات العباده، ج۱۳، ص: ۱۸۴