البقرة - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره بقره آیه ۸۳-۸۸

النوبه الاولى‏

قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ‏ و پیمان ستدیم از شما لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ‏۸۳- کى خونهاى هام دینان خویش نریزید وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ‏- و هام دینان خویش را از خان و مان بیرون نکنید: ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ‏ آن گه اقرار دادید بپیمان‏ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏ و شما گواهى میدهید.

ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ- پس شما که شمااید تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ‏- هام دینان خویش را می کشید، وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ‏- و کس کس از هام- دینان خود از خان و مان بیرون میکنید به بیداد، تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ‏ یکدیگر را یار و هم پشت مى‏بید بر رنج نمودن مظلومان، بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏ ببزه کارى و افزون جویى‏ وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏ و گر بشما آیند اسیران، تُفادُوهُمْ‏ ایشان را مى‏باز فروشید، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ‏- و بر شما حرام کرده‏ام که ناگرویده از دست رها کنید زنده، أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ‏ بلختى نامه من گرویدید و بلختى مى ‏نگروید.

فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ‏ پس چه گوئید که جزاء آن کس که چنین کند از شما چیست؟ إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا مگر بى آبى و فرودى که ایشان را درین گیتى است‏ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ و روز رستخیز، یُرَدُّونَ‏ و از برند ایشان را، إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ‏ واسخت‏تر عذاب در دوزخ، وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏ و اللَّه از آنچه میکنید ناآگاه نیست.

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ- ایشان آنند که دنیا خریدند و آخرت فروختند فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ‏ فردا عذاب دوزخ ازیشان سبک نکنند، وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏ و ایشان را کسى یارى ندهد و نه فریاد رسد.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ‏- دادیم موسى را نامه‏ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ‏- و پس او را فرا داشتیم فرستادگان از پیغامبران، وَ آتَیْنا و دادیم‏ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ‏- عیسى را پسر مریم‏ الْبَیِّناتِ‏- نشانهاى روشن پیدا، وَ أَیَّدْناهُ‏ و نیرو دادیم او را بِرُوحِ الْقُدُسِ‏ بجان پاک از دهن جبریل‏ أَ فَکُلَّماجاءَکُمْ‏- باش هر گه که بشما آید رَسُولٌ‏ از فرستادگان یکى، بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ‏ بآنچه شما را فرا نیاید و هواى شما نخواهد اسْتَکْبَرْتُمْ‏ گردن کشید فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ‏ گروهى را دروغ زن دارید وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‏ و گروهى را میکشید.

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ‏- گفتند دلهاى ما در غلاف است از اینکه تو مى‏گویى در نمى‏یابیم، بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ‏- بلکه اللَّه بریشان لعنت کرد بآنچه نگرویدند و کافر ماندند، فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ۸۸‏- چون اندک میگروند و استوار میدارند.

النوبه الثانیه

– قوله تعالى:- وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ‏- مفسران گفتند که رب العالمین جل جلاله بنى اسرائیل را بچهار چیز فرمود در توریه و عهد و پیمان گرفت و ریشان که این چهار چیز بجاى آرند و خلاف نکنند:- یکى قتل ناکردن، دیگر مردمان را از خان و مان خویش بظلم آواره نکردن، سدیگر با یکدیگر به بیداد گرى هام پشت نبودن، چهارم اسیران بنى اسرائیل را اگر مرد باشند و گر زن باز خریدن و آزاد کردن. پس ایشان چهار خصلت یکى بجاى آوردند و سه بگذاشتند. رب العالمین ایشان را ملامت کرد گفت:- وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ‏- این کلمه دو معنى دارد:

یکى آنست که خون هام دینان خویش مریزید، چنانک جاى دیگر گفت- و لا تقتلوا انفسکم- یعنى اهل دینکم، معنى دیگر آنست که خون خود مریزید، یعنى کسى را مکشید که شما را بقصاص باز کشند پس خون خود بکردار خود ریخته باشید وَ لا تُخْرِجُونَ أَنْفُسَکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ‏- و برهان دینان خویش ظلم مکنید تا ایشان را از خان و مان بیفکنید.

ثُمَّ أَقْرَرْتُمْ‏- یعنى اقررتم انّ العهد حق فقبلتم، پس آنکه اقرار دادید که آن عهد حق است و قبول کردید. و گفته‏ اند که آن قوم که عهد و میثاق با ایشان رفت فرمان بجاى آوردند پس فرزندان ایشان نافرمانى کردند و پیمان بشکستند ورب العالمین گفت:- وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ‏- و شما که فرزندان ایشانید دانسته‏اید از کتاب و گواهى میدهید که پدران شما عهد قبول کردند و بدان اقرار دادند.

فرق میان شهادت و اقرار آنست که شهادت اقرارى باشد که با آن اقرار علم و اثبات و یقین بود، و اقرار آن بود که با آن علم و یقین نبود، ازینجاست که منافقان گفتند که‏ «نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللَّهِ» رب العالمین ایشان را دروغ زن خواند براى آنکه علم و یقین که شرط شهادت است با آن نبود و اگر بجاى نشهد- نقرّ- گفتند ایشان را دروغ زن نکردى پس آنکه خبر داد از نقض عهد فرزندان و گفت:- ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ‏ یعنى یا هؤلاء- فاستغنى عن حرف النداء لدلاله الکلام علیه، پس شما که فرزندانید پیمان بشکستید و هام دینان خود را بکشتید و به پشتى یکدیگر بر مظلومان زور کردید، و گروهى را از خان و مان خویش آواره گردانیدید.

وَ تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ تَظاهَرُونَ عَلَیْهِمْ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ‏- تَظاهَرُونَ‏ بتخفیف قراءت کوفیان است، و اصل تظاهر از ظهر است و هو ان یجعل کل واحد من الرجلین الآخر له ظهرا لتقوى به و یستند الیه. سدى گفت این آیت در شأن قریظه و نضیر و اوس و خزرج آمد، و جنگ ایشان در حرب سمیر گفتا قریظه و نضیر جهودان بودند و اوس و خزرج مشرکان، پس قریظه با اوس دست یکى داشتند و نضیر با خزرج همچنین، و با یکدیگر جنگ میکردند. و هر آن یکى از این دو فرقه که بر آن فرقه دیگر غلبه کردى دیار و اوطان ایشان خراب کردى، تا از خان و مان بیفتادندى، و قتل بسیار میکردندى و اسیران میگرفتندى پس همه فراهم مى‏شدند و اسیران را فدا میدادند، و مى باز خریدندى اینست که رب العالمین گفت:

وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏- اسارى و اسرى هر دو خوانده‏اند، اسرى بى الف قراءت حمزه است، اسارى قراءت باقى‏ تُفادُوهُمْ‏ با الف قراءت نافع و عاصم و کسایى‏ و یعقوب است و تفدوهم قراءت باقى، اسرى جمع اسیر است و اسارى جمع جمع و تفادوهم و تفدوهم بمعنى یکسانست، و الاسر آفه تدخل على الانسان فتمنعه عن اکثر ما یشتهیه کالمرض و نحوه، و معناه- و ان یأتوکم ما سورین یطلبون الفداء فدیتموهم و تفکّونهم من اسر اعدائکم، وَ هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَیْکُمْ إِخْراجُهُمْ‏ اینجا تقدیم و تأخیر است یعنى- تظاهرون علیهم بالاثم و العدوان و هو محرّم علیکم اخراجهم، و ان یأتوکم اسارى تفادوهم- گفت افزونى میجوئید و بیدادگرى میکنید که با یکدیگر هم پشت مى‏بید تا مظلومان را از خانه‏هاى خود بیفکنید، و حرام است بر شما که چنین کنید.

آن گه گفت- چون بشما اسیران آیند باز خرید و از اسیرى رهایى دهید، مجاهد گفت ان وجدته فى ید غیرک فدیته و انت تقتله بیدک. و وراء باشد که و هو محرّم علیکم اخراجهم بر جاى خویش نهند و تقدیم نکنند، پس معنى آن باشد که اگر بشما آید اسیران را ایشان را مى باز فروشید، و حرام کرده‏ام بر شما که کافران را زنده از دست رها کنید.

أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ‏- بلختى از کتاب ایمان دارید- یعنى بفداء اسیران- و بلختى کافر مى‏شید- یعنى بقتل و اخراج و تظاهر- فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ‏ یا معشر الیهود إِلَّا خِزْیٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ‏ میگوید- اى جهودان قریظه و نضیر پاداش این نافرمانى که کردید شما را در دنیا نیست مگر خوارى و بى آبى، گزیت از دست، و غل بر گردن و زنّار بر میان، و فروم‏[۱] بر روى.

و پس از آنک قریظه را کشتند و فرزندان ایشان ببردگى بردند، و نضیر را از خان و مان خویش آواره کردند، و بشام او کندند و مسلمانان بجاى ایشان نشستند، این خود عذاب دنیاست و عذاب آخرت ازین صعب تر است، همانست که جاى دیگر گفت‏ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ‏ ثم قال- وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ‏- یعلمون بیاء قراءت حجازى و بو بکرو یعقوب است، و هر چند که خطاب با قریظه و نضیر است اما از روى وعید عام است میگوید- و ما اللَّه بغافل یا معشر المکذّبین بآیاته، الجاحدین لرسوله، من الیهود و غیرهم، عما تعلمون فى سرکم و علانیتکم و انه تارک لکم حتى یجازیکم على اعمالکم خیرها و شرها أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏- ایشان آنند که دنیاء دنى بر آخرت رفیع برگزیدند و خاسر و خاکسار کسى که دنیا گیرد و عقبى دهد. دنیا دار الغرور است و عقبى دار السرور، عاقل دار الغرور را بر دار السرور اختیار نکند. مصطفى ع گفت‏ «من احبّ دنیاه اضرّ بآخرته و من احبّ آخرته اضرّ بدنیاه، فآثروا ما یبقى على ما یفنى.»

قوله تعالى- وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ‏- کتاب اینجا توریه است، جاى دیگر آن را فرقان- و ضیاء- خواند و گفت- وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً فرقان گفت که حق از باطل بدان جدا شد، و ضیا که دلها بدان روشن گشت، و سرها بدان آشنا. این همچنانست که در سوره المائده گفت‏ إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدىً وَ نُورٌ- گفته ‏اند که چون اللَّه تعالى توریه به موسى فرو فرستاد، بیکبار فرستاد جمله واحده، و موسى را برداشتن و پذیرفتن آن فرمود و کار کردن بدان، موسى طاقت نداشت، رب العالمین با هر آیتى فرشته فرستاد تا بردارند و نتوانستند، پس بهر حرفى فرشته فرستاد، هم نتوانستند که تیسیر ربانى نبود با ایشان، پس اللَّه تعالى بر موسى آسان کرد تا بى رنجى برداشت بار احکام آن و امر و نهى در آن و پذیرفتن آن و کار کردن بدان، اللَّه تعالى ایشان را مثل زد و گفت، مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً گفت ایشان را که فرمودند تا توریه در پذیرند و بدان کار کنند و نکردند مثل ایشان راست چون مثل خر است که دفترها دربار دارد لیکن خررازان چه سود که دانش ندارد، همین است صفت جهودان که توریه در دست دارند ایشان را از آن چه سود که دل ایشان در غلاف جهل است و قفل نومیدى بر آن زده.

وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ‏- پس از موسى پیغمبران را فرستادیم فرا پى یکدیگر داشته، و از پى ایشان عیسى بن مریم، این همچنانست که حاوى دیگر گفت‏ ثُمَّ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِرُسُلِنا پس از نوح که پدر همه خلق بود، و ابراهیم که پدر عرب بود، و عبرانیان، پیغامبران فرستادیم هم از نسل ایشان- چون اسماعیل و اسحاق و یعقوب و عیص و ایوب و روبیل و شمعون و یوسف و ابن یامین و اسباط و موسى و هارون و داود و سلیمان و زکریا و یحیى.

وَ آتَیْنا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ‏- و از پس ایشان عیسى فرستادیم، و او را دادیم نشانهاى روشن و معجزهاى آشکارا، چون مرغ از گل برآوردن، و باد در آن دمیدن، تا مرغى مى‏گشت بفرمان خدایى عزّ و جل و هو الخفاش، و نابیناى مادر زاد روشن گردانیدن و علت پیسى بمسح دست ببردن، و زنده گردانیدن مرده.

گفته ‏اند چهار کس را از فرزندان آدم زنده کرد پس از مردگى ایشان:- سام بن نوح و عازر و ابن العجوز و ابنه العاشر. و عن ابن شهاب قال- قیل لعیسى بن مریم احى لنا سام بن نوح، قال- ارونى قبره، فاروه فقام ع، فقال- یا سام بن نوح احى باذن اللَّه عز و جل، فلم یخرج ثم قالها الثانیه، فاذا شق راسه و لحیته ابیض، فقال ما هذا؟

قال سمعت النداء الاول فظننت انه من اللَّه عز و جل. فشاب لها شقى، ثم سمعت الثانى فعرفت انه من الدنیا فخرجت، فقال مذ کم سنه متّ؟ قال- منذ اربعه آلاف سنه ما ذهب عنى سکره الموت، وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ‏- اى جبرئیل- ابن کثیر هر جا که قدس آید در قرآن بتخفیف خواند، گفته‏اند که روح جبرئیل است و سمى به لأنه ینزل بما یحیى به و یستروح بعمله، قدس خداوند عز و جل است، اضافه الى نفسه لانه کان بتکوین اللَّه عز و جل له روحا من غیر ولاده والد و والده، و عیسى را هم باین معنى- روح اللَّه- خوانند.

شعبى گفت عیسى بر جبرئیل رسید گفت- السلام علیک یا روح القدس- جبرئیل گفت و علیک یا روح اللَّه- مفسران گفتند این هر دو نام بیک معنى‏اند، و این اضافه بر سبیل تخصیص و تکریم است، و گفته‏اند تأیید عیسى به جبرئیل آن بود که عیسى نیرو گرفت‏ بجان پاک از دهن جبرئیل که در مریم دمید، تا بآن نیرو گرفت و بى پدر از مادر در وجود آمد، و گفته‏اند- که جبرئیل در همه حال قرین وى بودى در سفر و در حضر و در آسمان.

قال یزید بن میسره- لم یفارقه ساعه و لم یقرب منه الشیطان لدعوه الجدّه، انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم. ابن عباس گفت و جماعتى از مفسران- که معنى‏ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ‏ آنست که وى را نام اعظم در آموختیم تا مرده بدان زنده میگردانید، و خلق را بدان عجائب معجزات مى ‏نمود، پس باین قول روح القدس اسم اعظم است، ابن زید گفت:- روح القدس انجیل است، هم بدانمعنى که قرآن را بدان روح خواند، و ذلک فى قوله‏ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا باز خطاب جهودان در گرفت- أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى‏ أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ‏- پس از آنک پیغامبران را فرستادیم تا معجزها آشکارا کردند، و نشانه اى روشن نمودند، شما راست راه و راست کار نگشتید، هر گه که پیغامبرى آید بشما نه بر وفق دل خواست و هواء شما، گردن مى‏ کشید و ننگ دارید که بوى ایمان آرید پس قومى را دروغ زن گیرید چون عیسى و محمد ع، و قومى را می کشید چنانک یحیى و زکریا و شعیا و غیرهم. قال عبد اللَّه ابن مسعود- کانت بنو اسرائیل تقتل فى الیوم سبعین نبیا و یقوم سوق بقلهم من آخر النهار وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ‏- جهودان گفتند بر طریق استهزاء و انکار که دلهاى ما در غلاف است از آنچه تو مى‏گویى، جاى دیگر گفت- وَ قالُوا قُلُوبُنا فِی أَکِنَّهٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ‏- دلهاى ما در پوشش است.

اکنّه و غلف یکى بود، کنان و غلاف هر دو بیک معنى‏اند. مشرکان و جهودان این سخن فراوان گفته‏اند و بدان نومیدان کردن رسول خدا خواسته‏اند، که ما ترا به پیغامبرى نمیدانیم، و فرا آنچه تو آوردى نه مى‏بینیم، و اگر غلف برفع لام خوانى معنى آنست که قلوبنا اوعیه الحکمه دلهاى ما خود پیرایه دانش است و حکمت، و درین قراءت خویشتن را از رسول خدا و قرآن و شریعت اسلام بى‏نیاز میدیدند. و معنى دیگر گفته‏اند باین قراءت- یعنى که دلهاى ما پیرایه‏ حکمت است و دانش، هر چه بدان رسد از علم بداند و دریابد و یاد گیرد، چونست که سخن تو مى‏درنیابد و فهم مى‏نکند، مگر نه راست است؟ که اگر راست بودى و حق، دلهاى ما آن را دریافتى چون دیگر سخنان.

رب العالمین گفت‏ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ‏- نه چنانست که ایشان میگویند که ما ایشان را از رحمت خود دور کرده‏ایم و از درگاه خویش رانده‏ایم. جاى دیگر گفت‏ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ‏ وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ‏- مهر بر دل ایشان نهادیم تا دانش و حکمت در آن نشود، و جهل و کفر از آن بیرون نیاید- از آنست که نمیدانند و در نمى‏یابند.- بل- حرف عطف است که در سیاق جحد رود و در ظاهر آیت جحد نیست اما در معنى هست، فکانه قال‏ وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ‏- و لیس کذلک‏ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلًا ما یُؤْمِنُونَ‏- این را سه معنى گفته‏ اند:- یکى آنست که لا یؤمنون منهم الا قلیل یعنى اندکى از این جهودان گرویدند چون عبد اللَّه سلام و اصحاب وى. معنى دیگر- فقلیل ما یؤمنون ممّا فى ایدیهم و یکفرون باکثره- باندکى از آنچه ما فرستادیم و فرمودیم بگرویدند و بیشتر فرو گذاشتند، و آن اندک آنست که رب العالمین گفت: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ‏. سدیگر معنى- لا یؤمنون قلیلا و لا کثیرا،- اندک و بسیار هیچ مى‏نگروند بکم و بیش هیچ در دین نمى‏آیند.

النوبه الثالثه

– قوله تعالى: وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ‏ الآیه- سیاق این آیت تهدید ظالمانست و تخویف ناپاکان که بر مسلمانان ستم کنند، و در خون و مال ایشان سعى کنند، و بدست و زبان خود ایشان را برنجانند تا از خان و مان بیفتند، نقدى در مسلمانى ایشان خلل است که مصطفى ع گفت:«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده»

و در دنیا لعنت خداوند بریشان و در عقبى جاى ایشان آتش سوزان. یقول اللَّه تعالى:- أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ‏ یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ تَرَى الظَّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ‏ وَ یَوْمَ‏ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى‏ یَدَیْهِ‏ وَ الظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ. و در قرآن فراوان است ازین تهدید ظالمان و انذار مجرمان. روى انّ داود ع نظر الى منجل من نار یهوى بین السماء و الارض، فقال یا رب ما هذا قال- هذا لعنتى تدخل بیت کلّ ظالم. و قال سعید بن المسیب: «لا تملئوا اعینکم من اعوان الظلمه الّا بانکار من قلوبکم، لکیلا تحبط اعمالکم الصالحه. و قال الحسن- من دعا الظلم بالبقاء فقد احبّ ان یعصى اللَّه عز و جل، الظالم و المعین على الظلم و المحبّ له سواء.»

وقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم: «قال اللَّه تعالى لا تدخلوا بیتا من بیوتى و لاحد من عبادى عند احد منکم ظلامه فانّى العنه ما دام قائما یصلّى حتى یردّ تلک الظلامه الى اهلها.

وقال صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم- لا یقفن احدکم على رجل یقتل ظلما فانّ اللعنه تنزل من اللَّه على من یحضره اذا لم یدفعوا عنه.

و قال ابو الدرداء «ایاک و دعوات المظلوم فانهنّ یصعدن الى اللَّه تعالى کانهن شرارات نار.»

وقال النبى صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم:- «ایها النّاس اتقوا اللَّه، فلا یظلم مؤمن مؤمنا الّا انتقم اللَّه من الظالم یوم القیامه و ذلک اذا کان عزّ و جل بالمرصاد، و هو القنطره الاعلى من الصراط، یقول- و عزتى لا یمرّ بى الیوم ظلم ظالم.

گفته ‏اند این ظلم ظالم از حرص وى خیزد بر دنیا و راندن شهوات، که چون همگى وى دوستى دنیا بگرفت و شهوات بروى مستولى شد دل وى تاریک گردد، و رقت و سوز در وى نماند.

پس شفقت برخیزد و بر خلق خدا ظلم کند، و اثر این تاریکى فردا در قیامت پدید آید، چنانک مصطفى ع گفت:- الظلم ظلمات یوم القیامه- نه یک ظلمه خواهد بود بل ظلمات بسیار خواهد بود، چنانک امروز نه یک شهوتست بلکه شهوات بسیار است، پس چون سر همه ظلم دوستى دنیا است هر کس که دوستى دنیا از دل خود بیرون کند شهوات بروى مستولى نشود، و در دل وى رقت و سوز بماند، و بر همه خلق خدا مهربان بود، تا اگر سگى بیند شفقت از وى باز نگیرد، و او را نیازارد بلکه او را بنوازد، چنانک عیسى ع کان یسیح ببعض بلاد الشام اذا اشتد به المطر و الرعد و البرق فجعل یطلب شیئا یلجأ الیه، فرفعت له بخیمه من بعید، فاتاها فاذا فیها امرأه، فحاد عنها فاذا هو بکهف فى جبل، فاتاه فاذا فى الکهف اسد، ثم قال- الهى جعلت لکل شى‏ء مأوى ثم لم تجعل لى مأوى، فاجابه الجلیل- مأواک عندى فى مستقر رحمتى، لازوّجنّک یوم القیمه مائه حوراء و لأطعمنّک فى عرسک اربعه آلاف عام یوم منها کعمر الدنیا، و لآمرنّ منادیا ینادى- این الزهاد فى دار الدنیا و راوا عرس الزاهد- عیسى بن مریم ع‏ ثُمَّ أَنْتُمْ هؤُلاءِ- اهل معانى درین آیت لطیفه‏هاى نیکو گفته‏اند: یکى آنست که‏ تَقْتُلُونَ أَنْفُسَکُمْ‏- اشارت میکند که شما بعمل ناپسندیده و فعل نکوهیده خود را در گرداب عقوبت مى‏اوکنید و آن عقوبت شما را بجاى قتل نفس است، یعنى مکنید چنین و تن خود را بدست خویش مکشید، همانست که جاى دیگر گفت‏ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ‏.

و آنچه گفت:- تُخْرِجُونَ فَرِیقاً مِنْکُمْ مِنْ دِیارِهِمْ‏- اشارت میکند که شما بعضى قوتها از نهاد خود و از مقتضى آفرینش خویش مى‏بگردانید، و آن را ضایع میگذارید، چنانک مثلا قوت عامله از بهر آن در نهاد آدمى آفریدند تا بدان عمل کند و بجاى خویش استعمال نماید، پس اگر تقصیر کند یا نه بر جاى خویش استعمال کند از محل خویش بگردانیده باشد. راست چنان باشد که کسى را از سراى خویش بیرون کنند.

و آنچه گفت:- وَ إِنْ یَأْتُوکُمْ أُسارى‏ تُفادُوهُمْ‏- اشارت میکند که دیگران را راه مى‏نمائید و خود گمراه میشوید، دیگران را پند میدهید و خود پند مى نه پذیرید. چنانک جاى دیگر گفت‏ أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ‏.

أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیاهَ الدُّنْیا بِالْآخِرَهِ- در قرآن نظائر این فراوانست منها قوله تعالى: وَ رَضُوا بِالْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ‏ وَ آثَرَ الْحَیاهَ الدُّنْیا بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاهَ الدُّنْیا میگوید ایشان که دنیا خرند و عقبى فروشند و هواء نفس بر رضاء مولى اختیار کنند فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ‏ عذاب ایشان را پایان پدید نکنند، و آن عذاب بریشان سبک نکنند نه در دنیا و نه در عقبى، در دنیا عذاب ایشان جمع مال است و طلب حرمت و جاه و شره و حرص نفس امّاره- و هو المشار الیه بقوله- إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا- و آن طلب و شره‏ ایشان را غایتى نیست، تا در آن غایت خفتى پدید آید.

آن گه گفت‏ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ‏- ایشان را در آن مال نصرتى نیست نه در دنیا نه در عقبى:- در دنیا آنست که صاحب مال بوقت مرگ گوید ما أَغْنى‏ عَنِّی مالِیَهْ‏ و در عقبى آنست که رب العالمین گفت:- مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما کَسَبُوا شَیْئاً.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَى الْکِتابَ‏- اشارتست بنواخت موسى بن عمران.میگوید وى را کتاب توریه دادیم که هم نورست و هم ضیاء و هم فرقان، ضیاء دل مؤمنان، نور دل دوستان، آرام جان مریدان.

آن گه گفت‏ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ‏- پیغامبران را فرستادیم پس از وى فرا پى یکدیگر داشته و هر یکى را نو تشریفى و دیگر خاصیتى و نواختى داده:- آدم را در خلقت کرامت، ادریس را زندگانى تا قیامت، نوح را اجابت دعوت، ابراهیم را خلعت خلت، اسماعیل را فدا کبش بکرامت، داود را آواز بنغمت و ملک و نبوت، سلیمان را ملک عظیم و علم و رسالت و سخن گفتن وا مرغان و جن و شیاطین و باد را اطاعت، یحیى بن زکریا را عصمت، موسى را مکالمت بى واسطه، پیغامبر ما را سید اهل زمین و سما را، مهتر و پیش رو انبیا را، هر چه جمله پیغامبران را داد از نواخت و کرامت آن همه مصطفى را ارزانى داشت، وانگه او را بریشان افزونى و برترى داد.

اگر آدم را در خلقت کرامت بود که ید صنعت اللَّه بوى رسید، مصطفى را همین نواخت بود و بر آدم فضل داشت، که آدم هنوز از آب و گل بود، هنوز در و نه فهم بود نه فطنت نه استیناس بود نه مشاهدت که ید صنعت حق بوى رسید، باز مصطفى شب معراج با دانش و عقل بود، با مشاهدت و مؤانست بود، که ید صنعت حق بوى رسید. چنانک در خبرست:- فوضع یده بین کتفى فوجدت بردها بین ثدیى- و اگر ادریس را مکان عالى داد عالى‏تر از مقام مصطفى نبود، که اللَّه گفت‏ فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏.

و اگر نوح را بر کشتى نشاند و دشمن را بدعاء وى هلاک گردانید، مصطفى را بر براق نشاند و از براق بر معراج و از معراج بر رفرف تا بدید عجائب ملکوت عزت و بیافت‏ اجابت دعوت و قبول شفاعت در حق امت، و اگر ابراهیم را ملکوت آسمان و زمین بنمود و نام وى خلیل نهاد، مصطفى را جلال و جمال بر کمال خود بنمود، و نام وى حبیب نهاد، و اگر موسى بر طور سخن حق بشنید، مصطفى بر عرش عظیم با حق هام راز بود و هام گفتار و هام دیدار، خلوت گاهى بود او را که نه فرشته مقرّب را ور آن اطلاع بود نه پیغامبر مرسل را در آن جاى، چنانک گفت‏

لى مع اللَّه وقت لا یسعنى فیه ملک مقرب و لا نبى مرسل.

مقام لدى سدره المنتهى‏ لاحمد لا شکّ للمصطفى‏
فقد کان بالقرب من ربّه‏ على قاب قوسین لما دنا
فما مثل احمد فیمن مضى‏ من الرسل فى سالف من ورى‏

أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ‏- سخن باز بوعید و تهدید جهودان باز آورد گفت هر چند این پیغامبران ما نشانهاى روشن نمودند و معجزه‏هاى صادق آشکارا کردند، امّا آن جهودان از خود رائى قدم بیرون ننهادند، بر آنچه دل ایشان خواست قبول کردند و آنچه نخواست بگذاشتند و نه پذیرفتند، لا جرم بد سرانجامى که سرانجام ایشانست و بد جایگاهى که مقام ایشانست. مصطفى ع گفت-«اشتدّ غضب اللَّه على من قتل نبیّا و على من قتله نبى»

– وقال‏ «کل ذنب عسى اللَّه ان یغفره الا من مات مشرکا، او مؤمن یقتل مؤمنا متعمدا»

وقال ع- «لزوال الدنیا اهون عند اللَّه من قتل رجل مسلم و لو انّ اهل السّماء و الارض اشترکوا فى دم مؤمن لاکبّهم اللَّه فى النار، یجی‏ء المقتول بالقاتل یوم القیمه ناصیته و رأسه بیده و أوداجه تشخب دما یقول- یا رب قتلنى حتى یدنیه من العرش.»

وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ‏- اشارت آیت آنست که دل بیگانگان در پرده شقاوت است رب العزه چون کسى را مهر شقاوت بر دل نهد، و رقم نابایست بروى کشد، از اول دل وى سخت گرداند. چنانک گفت‏ ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ‏- پس سیاه گرداند- کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ پس غاشیه بى دولتى بسر او در کشد- قُلُوبُنا غُلْفٌ‏ پس قفل بیگانگى بر آن زند- أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها- پس بمهر نومیدى ختم کند،خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ‏- آن گه بسکّه جدایى ضرب کند- بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ‏- آن گه بیکبارگى واخودش برگرداند- وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ‏. آن گه ندا در عالم دهد که ما این دل را نخواهیم و نمى‏پسندیم- أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ‏ نعوذ باللّه من سخطه و نقمته

________________________________

[۱] ( ۱) فروم- کذا فى نسختین الف و ج، فرم بفتحتین غم و اندوه و دلتنگى( برهان- رشیدى)

کشف الأسرار و عده الأبرار// ابو الفضل رشید الدین میبدى جلد اول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=