الاعراف - كشف الاسرار و عدة الأبراركشف الاسرار و عدة الأبرار

کشف الأسرار و عده الأبرار رشید الدین میبدى سوره الاعراف آیه ۱۵۴ ـ۱۴۵

۱۴- النوبه الاولى‏

(۷/ ۱۵۴- ۱۴۵) 

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏ نبشتیم موسى را در تخته‏ ها مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَهً از همه چیزى پندى‏ وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ و تفصیل دادن هر چیز از حلال و حرام‏ فَخُذْها بِقُوَّهٍ گیر آن را بزور وَ أْمُرْ قَوْمَکَ‏ و فرماى قوم خویش را یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها تا بگیرند بنیکوتر فرمان که در آن‏اند سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ‏ (۱۴۵) آرى نمایم شما را فردا سراى و منزل ایشان که از فرمان و طاعت بیرون شدند.

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ‏ آرى باز گردانم از سخنان خویش‏ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ‏ ایشان را که گردن میکشند در زمین‏ بِغَیْرِ الْحَقِ‏ ببى حق [که ایشان را آن نیست‏] وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ و اگر بینند هر نشانى که نمائیم [و پیغامى که فرستیم‏] لا یُؤْمِنُوا بِها بنگروند بآن‏ وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ و اگر راه راستى بینند لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا آن را راه نگیرند وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِ‏ و اگر راه بى‏راهى بینند یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا آن را راه گیرند ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَذَّبُوا بِآیاتِنا آن بآن است که ایشان سخنان ما دروغ شمردند وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ‏ (۱۴۶) و از آن چو ناآگاهان غافل نشستند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و ایشان که سخنان ما دروغ شمردند و بآن دروغ زن گرفتند وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ و بدیدار آخرت کافر شدند حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ‏ تباه گشت کردار ایشان که درین جهان کردند هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ (۱۴۷) و پاداش دهند ایشان را مگر آنچه میکردند؟

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ و قوم موسى ساختند و کردند مِنْ بَعْدِهِ‏ از پس غائب شدن موسى به طور مِنْ حُلِیِّهِمْ‏ از آن پیرایه ‏هاى ایشان که از آل‏ فرعون بعاریت خواسته بودند عِجْلًا گوساله ‏اى‏ جَسَداً کالبدى بیجانى‏ لَهُ خُوارٌ بانگى درو أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ‏ نمى‏ بینند که او با ایشان سخن نمیگوید؟ وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا و ایشان را بهیچ راه نمى‏ نماید؟ اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمِینَ‏ (۱۴۸) بخدایى گرفتند آن را و در آن ستمکار بودند بر خود.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ‏ و چون پشیمان گشتند از پرستیدن گوساله‏ وَ رَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا و دیدند که از راه بیراه گشتند قالُوا گفتند: لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا اگر نبخشاید بر ما خداوند ما و نیامرزد ما را لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ (۱۴۹) ناچار که از زیانکاران باشیم  و از نو میدان.

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ‏ و چون موسى از طور با قوم خویش آمد [آگاهى یافته از گاو پرستى ایشان‏] غَضْبانَ أَسِفاً و وى خشمگین و بغایت اندوهگن‏ قالَ‏ گفت [برادر خویش را]: بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی‏ بد خلیفتان بودید مرا از پس غیبت من! أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ‏ دیر آمد شما را وعده‏ اى که خداوند شما نهاده بود شما را [که من باز آیم با شما] وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ‏ و تخته ‏ها بیفکند وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ‏ او را فرا خود کشید موى و محاسن گرفته‏ قالَ‏ گفت [هارون‏]: ابْنَ أُمَ‏ اى پسر مادر من! إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی‏ قوم مرا بیچاره و اندک دیدند و بیچاره گرفتند وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی‏ و کاستندى [اگر من سخن افزودمى‏] مرا بکشتندى‏ فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ دشمنان بمن شاد مکن‏ وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏ (۱۵۰) و مرا در عداد مجرمان منه و با گناهکاران یکسان مکن.

قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی‏ گفت: خداوند من! بیامرز مرا و برادر مرا وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ‏ و درآر ما را در بخشایش خویش‏ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ‏ (۱۵۱) و تو مهربانتر مهربانانى.

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ‏ ایشان که گوساله را خداى گرفتند سَیَنالُهُمْ‏ آرى بایشان رسد غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ خشمى از خداوند ایشان‏ وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا و خوارى درین جهان‏ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ‏ (۱۵۲) و همچنین پاداش دهیم نو آورندگان را در دین رسول پس مرگ او.

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ‏ و ایشان که گناهان کردند ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها و باز گشتند پس از آن‏ وَ آمَنُوا و بگرویدند [که اللَّه گناهان ایشان مى‏ دید، و آمرزش ایشان دارد و تواند] إِنَّ رَبَّکَ‏ خداوند تو مِنْ بَعْدِها پس گناهان ایشان‏ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ‏ (۱۵۳) حقّا که آمرزگار است و بخشاینده‏

وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ‏ و چون خاموش ایستاد از موسى خشم و بیارامید أَخَذَ الْأَلْواحَ‏ تخته ‏ها برگرفت‏ وَ فِی نُسْخَتِها هُدىً وَ رَحْمَهٌ و در نسخت آن راهنمونى است و بخشایشى‏ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ‏ (۱۵۴) ایشان را که از خداوند خویش میترسند.

 

النوبه الثانیه

قوله تعالى: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏- اى: کتب بالقلم الّذى کتب به الذّکر و استمدّ من نهر النّور، و کتب به الالواح، و اهل السّماوات یسمعون صریر القلم فى الالواح.

درست است خبر بو هریره از مصطفى (ص) که آدم، موسى را گفت: و خط لک التّوراه بیده. بروایتى دیگر:

و کتب له التّوراه فى المقام الّذین کلّمه ربّه، و کان موسى یسمع صریف القلم.

و روى: خلق اللَّه آدم بیده، و کتب التّوراه بیده، و غرس شجره طوبى بیده.

الواح جمع لوح است، و هو ما یلوح المکتوب فیه فوق غیره. میگویند:

ده بودند این الواح، و بقولى هفت، و باندازه قد و بالاى موسى بودند. و

روى على بن ابى طالب (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «الالواح الّتى انزلت على موسى کانت من سدره الجنّه.

کان طول اللّوح اثنى عشر ذراعا»

وهب منبّه گفت: الواح از سنگ بود که اللَّه تعالى بدست موسى سنگ ساخت، نرم کرد، تا چنان که خواست تخته‏ ها از آن بساخت.

بو جعفر رازى گفت: کانت الواح موسى من برد. آن لوحها از برد بود که رب العالمین معجزه موسى را و کرامت وى را آفریده بود، و بدست وى داده، تا عالمیان را اعجوبه‏ اى بود، و بر صحت نبوت وى دلیل و گواه بود.

قال سعید بن جبیر: کانت الالواح من یاقوت احمر، و قیل من زمرد، امر اللَّه جبرئیل حتى جاء بها من عدن. مقاتل گفت: در آن لوحها نبشت: انّى انا اللَّه الرّحمن الرّحیم، لا تشرکوا بى شیئا من اهل السّماء و لا من اهل الارض، فان کلّ ذلک خلقى، و لا تقطعوا السبل، و لا تحلفوا باسمى کاذبا، فانّ من حلف باسمى کاذبا فلا أذکّیه، و لا تزنوا، و لا تعقوا الوالدین. جابر بن عبد اللَّه گفت:

سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «کان فیما اعطى اللَّه موسى فى الالواح: یا موسى لا تشرک بى شیئا، فقد حق القول منى لتلفحنّ وجوه المشرکین النّار، و اشکر لى و لوالدیک اقک المتالف و أنساک فى عمرک و أحیک حیاه طیبه، و لا تقتل النّفس الّتى حرّمت الا بالحق، فتضیق علیک الارض برحبها، و السّماء بأقطارها، و تبوء بسخطى و النّار، و لا تحلف باسمى کاذبا و لا آثما، فانّى لا اطهر و لا ازکّى من لم ینزّهنى و یعظّم اسمایى، و لا تحسد النّاس على ما اعطیتهم من فضلى، فانّ الحاسد عدوّ لنعمتى، رادّ لقضائى، ساخط لقسمتى التی اقسم بین عبادى، و من یکن کذلک فلست منه و لیس منى».

و عن معقل بن یسار، قال: قال رسول اللَّه (ص): «الا انّى اعطیت سوره بقره من الذّکر الاول، و أعطیت طه و الطواسین من الواح موسى».

حسن گفت درین آیت: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏ گفت: این آیت در تورات هزار آیت است، یعنى و اللَّه اعلم که آنچه درین آیت جمع است از فرائض و فضائل در تورات بهزار آیت جمع است، تا بدانى که قرآن جوامع الکلم است، چنان که مصطفى (ص) گفت:

«بعثت بجوامع الکلم».

و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «لمّا اعطى اللَّه موسى الالواح فنظر فیه، قال یا رب! لقد اکرمتنى بکرامه لم تکرم بها احدا قبلى».

قالَ یا مُوسى‏ إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذْ ما آتَیْتُکَ وَ کُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ‏- اى: یجد و محافظه ان تموت على حب محمد.

قال موسى: یا رب و من محمد؟ قال: احمد الذى اثبت اسمه على عرشى من قبل ان اخلق السّماوات و الارض بألفى عام، انّه نبیّى و حبیبى و صفیّى و خیرتى من خلقى، و هو احبّ الىّ من جمیع خلقى، و جمیع ملائکتى. قال موسى: یا رب! ان کان محمّد احب الیک من جمیع خلقک، فهل خلقت امه اکرم علیک من امتى؟ قال اللَّه: یا موسى! انّ فضل امّه اکرم علیک من امتى؟ قال اللَّه: یا موسى! انّ فضل امّه محمد على سائر خلقى کفضلى على جمیع خلقى. قال: یا رب! لیتنى رأیتهم، قال یا موسى! انّک لن تراهم، و لو اردت ان تسمع کلامهم لسمعت. قال: یا رب! فانى ارید ان اسمع کلامهم.

قال اللَّه تعالى: یا امه محمّد؟ فاجبنا کلّنا من اصلاب آبائنا و ارحام امهاتنا: لبیک، اللّهمّ لبّیک، لبّیک، ان الحمد و النعمه لک، و الملک لا شریک لک. قال اللَّه تعالى: یا امّه محمد! انّ رحمتى سبقت غضبى، و عفوى عقابى، قد اعطیتکم من قبل ان تسئلونى، و قد اجبتکم من قبل ان تدعونى، و قد غفرت لکم من قبل ان تعصونى. من جاءنى یوم القیامه بشهاده ان لا اله الا اللَّه و انّ محمّدا عبدى و رسولى، دخل الجنه، و ان کانت ذنوبه اکثر من زبد البحر».

و قال الربیع بن انس: نزلت التوراه و هى سبعون وقر بعیر، یقرأ الجزء منها فى سنه، لم یقرأها الا اربعه نفر: موسى و یوشع و عزیز و عیسى علیهم السلام.

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏- میگوید جل جلاله و تقدست اسماؤه: ما بنوشتیم موسى را در آن تخته‏ ها، من کلّ شى‏ء احتاج الیه فى بیان الدین. هر چه موسى را و قوم وى را بدان حاجت بود از کار دین و روشن داشتن راه دین، مَوْعِظَهً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ من الحلال و الحرام و الاوامر و النواهى و القصص و الاخبار و ما کان و سیکون. و قیل:

مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ اى من کل مکروه منهاه، و لکلّ حکم تفصیلا، و لکل مندوب بیانا، یعنى از هر ناشایستى باز زدن، و هر حکمى را تفصیل دادن، و هر چه پسندیده شرع است ایشان را نمودن، و بر ایشان روشن داشتن.

فَخُذْها بِقُوَّهٍ- اى بقوه نفس و تسلیم و اذعان. اى موسى! بقوت نفس و صحت عزیمت و تن فراکار دادن، و خویش را بحق سپردن، و بر طاعت مواظبت نمودن بگیر این الواح را، و در خود پذیر این احکام را، و کار بند باش. قال: فأعطاه یدا بید.

وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها- گفته ‏اند که: احسن ملت است، و المعنى یأخذوا بها، بفرماى قوم خود را تا بگیرند آن را، و در پذیرند، و آن را کار بند باشند. و قیل: بأحسنها، اى: بحسنها، و کلّها حسن، کقوله: أَحْسَنُ مَقِیلًا، و کقوله: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ». و قیل فیها الفرض و المندوب و المباح، و الفرض احسنها. و قیل: المأمور به احسن من المنهى عنه، و قیل: کانت فیها فرائض و لا یجوز ترکها و فضائل مندوب الیها، و الاحسن ان تجمع بین الفضائل و الفرائض. زجاج گفت: این هم چنان است که اللَّه گفت:

و لمن انتصر بعد ظلمه فمن عفا و أصلح فأجره على اللَّه و لمن صبر و غفر. قصاص نیکو است اما عفو نیکوتر. انتصار نیکوست، صبر نیکوتر.

سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ‏- یعنى سأورثکم و أعطیکم ارض مصر. این دلیل آن کس است که گفت: ارنى در موضع «هات» است. میگوید: آرى بشما دهم زمین مصر و سراى فرعون و قوم وى، و همچنین کرد رب العزه که گفت جل جلاله: کَمْ‏ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‏، الى قوله: کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ‏، و در سوره الشعراء گفت: فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ‏ الى قوله‏ «کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنِی إِسْرائِیلَ». و گفته ‏اند: «دار» اینجا بمعنى هلاک است، و جمعه ادوار، اى: اریکم هلاک الفاسقین. فأراهم ذلک حین قذف البحر اجسادهم على الساحل، و قیل: هو من الدوار اى: ما دار الیه امرهم. کلبى گفت: دارَ الْفاسِقِینَ‏ ما مرّوا علیه اذا سافروا من منازل عاد و ثمود و القرون المهلکه. مجاهد: گفت: دارَ الْفاسِقِینَ‏ اى مصیرهم فى الآخره الى النّار.

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ‏- قومى گفتند: حکم این آیت مخصوص است بر اهل مصر و کسان فرعون، و اراد بالایات الآیات التسع الّتى اعطاها اللَّه موسى، و ذلک فى قوله تعالى: وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ‏، و بیشترین مفسّران بر آنند که حکم این آیت بر عموم است، و آیات دلائل وحدانیت است در خلق آسمان و زمین. کافران و مشرکان را میگوید بر عموم، که بر دین حق تکبر آوردند، و از ایمان و اسلام روى گردانیدند، ما در جزاء آن تکبر ایشان را از راه تفکر و اعتبار برگردانیدیم، تا براه هدى راه نبردند، و بدبخت بماندند! و قیل: سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ‏، اى: عن فهم خطابى و معرفه کلامى. قال ذو النون: ابى اللَّه ان یکرم البطالین بمکنون حکمه القرآن، و قال سهل: هو أن یحرمهم فهم القرآن و الاهتداء بالرسول (ص).

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ- اى کل معجزه، لا یُؤْمِنُوا بِها. هذه کقوله: وَ إِنْ یَرَوْا آیَهً یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ، وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ اى: طریق الهدى و البیان لا یتخذوه طریقه و دینا. حمزه و کسایى‏ سَبِیلَ الرُّشْدِ بفتح را و شین خوانند باقى بضم راء و سکون شین. سَبِیلَ الرُّشْدِ و رشد و رشد هر دو یکسان است همچون سقم و سقم و حزن و حزن و بخل و بخل. ابو عمر فرق کرد، گفت: الرّشد الصلاح فى الامر، دلیله: فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً، و الرشد الاستقامه فى الدین. حلال زاده را گویند: هذا عن رشده، و حرام زاده را گویند: هذا عن غیر رشده. وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِ‏- اى: طاعه الشیطان، یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا. غىّ از راه بیفتادن است، غىّ و غوایت یکى است. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ‏ اى بسبب أنهم، کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنْها غافِلِینَ‏ غیر ناظرین فیها، و لا یتّعظون بها.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا- جحدوا بالایمان‏ وَ لِقاءِ الْآخِرَهِ الثّواب و العقاب و البعث و الحساب، و قیل: «کذبوا بالآخره» اى بلقاء اللَّه فى الآخره، حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ‏ اى بطلت. هَلْ یُجْزَوْنَ‏ فى العقبى‏ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ یعنى جزاء ما کانوا یعملون فى الدنیا. این و نظائر این در قرآن هر جایى که مقید است کافر راست، چنان که گفت: وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ، مگر جایى که مبهم است، چنان که‏ وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى‏ الى قوله: «ثُمَّ یُجْزاهُ».

وَ اتَّخَذَ اى صنع و صاغ‏ قَوْمُ مُوسى‏ یرید السامرى و من اعانه على ذلک و من رضى به و من صدّقه، مِنْ بَعْدِهِ‏ اى من بعد انطلاقه للمیقات و هو العشر الّذى تمّم اللَّه به المیقات، مِنْ حُلِیِّهِمْ‏ بفتح حا و سکون لام و تخفیف یا قراءت یعقوب است بر لفظ واحد، و هو الواحد الحلىّ ککعب و کعوب و فلس و فلوس. حمزه و کسایى حلیهم بکسر حا و لام و تشدید یاء خوانند، باقى بضمّ حا و کسر لام و تشدید یا خوانند، و حلى و حلى بضمّ و کسر هر دو یکسانست بمعنى جمع، همچون صلّى و صلّى و بکىّ و بکىّ. عِجْلًا اى تمثال عجل مجوّف کأحسن ما یکون.

در قصه آورده ‏اند که: بنى اسرائیل از قبطیان پیرایه‏ هاى ایشان بعاریت‏ خواستند روز عید را که در پیش بود، و این بنى اسرائیل در دست قبطیان همچون اهل جزیت بودند در میان اسلامیان، پس رب العالمین فرعون را و قبطیان را هلاک کرد، و آن پیرایه ‏ها و زرّینه ‏ها در دست بنى اسرائیل بماند، و بر ایشان حرام بود خرج کردن آن. هارون بفرمود تا ندا کردند، و هر کس که از آن پیرایه چیزى داشت بیرون داد، و همه بسامرى سپردند، و سامرى زرگر بود، از آن گوساله‏ اى بساخت، جسد بیروح، تمثالى مجوّف، چون ساخته بود از وى یک بانگ بیامد، و نیز هیچ بانگ نکرد.

وهب گفت: کان یسمع منه الخوار الا انه لا یتحرک. سدى گفت: کان یخور و یمشى فکلّما خار سجدوا له، و اذا سکت رفعوا رؤسهم. و گفته‏ اند: جسد از جساد است، و هو الزّعفران، یعنى عجلا اصفر له خوار. قومى گفتند: جسد لحم و دم است، و بانگ در وى ظاهر است، و بعید نیست. قومى گفتند: تمثالى بود از زر برنگ زر مجوف، و بانگ در وى از روى تلبیس بود و حیلت، و الاول اصح.

أَ لَمْ یَرَوْا نمى‏بینند این گوساله پرستان‏ أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ‏ که این گوساله با ایشان سخن نمیگوید؟! این دلیل است که خداى ناگویا نبود. وَ لا یَهْدِیهِمْ سَبِیلًا یعنى لا یأمرهم و لا ینهاهم‏ اتَّخَذُوهُ‏ اى عبدوه و اتخذوه الها وَ کانُوا ظالِمِینَ‏ واضعین العباده غیر موضعها.

وَ لَمَّا سُقِطَ فِی أَیْدِیهِمْ‏- جمهور مفسّران بر آنند که این کلمه عبارت است از پشیمانى، و هر چند پشیمانى در دل باشد، اما نسبت آن با دست از آن جهت است که نسبت ملک و محبوب و مکروه با دست کنند، یقال: فى یده ملک، و فى یده محبوب، و حصل فى یده مکروه، و گفته‏اند: هر کس که از کارى پشیمان شود دست بر سر مى‏ نهد و بر آن تحسر میخورد، از این جهت نسبت ندم باید کرد، و قیل: انّ الانسان اذا حزبه‏ امر عظیم مسح کفّه بکفّه و حولق. وَ رَأَوْا این رؤیت بمعنى علم است، اى علموا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا بعباده العجل. میگوید: چون موسى از میقات باز آمد، و ایشان را بر آن صفت دید، و خشم راند، و با ایشان سخن درشت گفت، ایشان از آن کرده پشیمان شدند، و بدانستند که از راه راستى بیفتادند، گفتند: لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا- حمزه و کسایى ترحمنا و تغفر لنا بتا خوانند، و رَبُّنا بنصب بر معنى دعا، یعنى: یا ربّنا. لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ‏ بالعقوبه و فوت الثواب.

وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسى‏ من الطور إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً اى غضبان حزینا.

اسف غایت خشم است اینجا و آنجا که گفت: فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ‏، و غایت اندوه است آنجا که گفت: «یا أَسَفى‏ عَلى‏ یُوسُفَ». الآسف و الاسف و الاسیف یکى است.

قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونِی مِنْ بَعْدِی‏- اى بئس ما نبتم عنّى و قمتم مقامى بعد انطلاقى! أَ عَجِلْتُمْ‏ اى ترکتم‏ أَمْرَ رَبِّکُمْ‏؟ و قیل تجاوزتم امر ربّکم، و قیل: استبطأتم موعد ربّکم. موسى چون بمیقات مى‏ شد ایشان را وعده داد که تا چهل روز باز آیم. چون بیست روز برآمد سامرى گفت: بیست روز و بیست شب گذشت، این چهل باشد تمام، و ظن بردند که موسى خود نمانده است. پس چون موسى باز  آمد گفت: ا عجلتم وعد ربّکم الّذى وعدنیه من الاربعین لیله؟ زجاج گفت: عجلته اى سبقته. وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ‏ الّتى فیها التوراه غضبا على قومه حین عبدوا العجل.

عن سعید بن جبیر عن ابن عباس، قال:

قال رسول اللَّه (ص): «لیس الخبر کالمعاینه، اخبر اللَّه موسى ان قومه قد ضلّوا بعده فلم یلق الالواح، فلمّا عاینهم القاها فکسر منها ما تکسر»،

و روى انه قال: «یرحم اللَّه اخى موسى ما المخبر کالمعاین، لقد اخبر اللَّه بفتنه فعرف انّ ما اخبره ربه حق، و انّه على ذلک لمتمسّک بما فى یده، فرجع الى قومه و رآهم فغضب و کان شدید الغضب فألقى الالواح».

مفسّران گفتند: تورات هفت سبع بود. چون موسى الواح بر زمین زد و بشکست، اثر مکتوب از آنکه بشکست ناپیدا شد. شش سبع از آن برداشتند، و بآسمان باز بردند، و یک سبع بماند، و کان فیما رفع تفصیل کلّ شى‏ء و فیما بقى الهدى و الرّحمه. و روى عن ابن عباس، قال: اوتى رسول اللَّه (ص) السبع و هى المثانى الطّول، و اوتى موسى ستا فلمّا القى الالواح رفعت اثنتان و بقیت اربع.

قتاده گفت: انّما القى الالواح لکثره ما سمع من فضائل امّه محمّد (ص)، فألقى الالواح و قال: ربّ اجعلنى من امّه محمد (ص). از بس که فضائل امّت محمّد شنید از حق جلّ جلاله، الواح بیفکند و گفت: خداوندا مرا از امّت محمّد کن، «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» اى اخذ بشعر رأسه و لحیته، تقول العرب: فلان حسن الرّأس اى الشعر. جاى دیگر گفت: «لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی». هارون از موسى بسنّ مهتر بود بسه سال. بنى اسرائیل او را دوست‏تر داشتندى که لیّن الغضب بود.

خشم بسیار نراندى، و موسى گرم و تیز بود و بسیار خشم، چون باز آمد برادر را بخشم فرا خود کشید، موى گرفته، که چرا از پس من نیامدى و مرا از حال بنى اسرائیل و فعل ایشان خبر نکردى؟! همانست که جاى دیگر گفت: ما مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَیْتَ أَمْرِی‏؟! قالَ ابْنَ أُمَ‏- قراءت اهل کوفه ابن ام بکسر میم است و اصله ابن امّى، فحذف یاء الاضافه لأنّ مبنى النّداء على الحذف، و بقیت الکسره فى المیم لتدلّ على الاضافه، کقوله تعالى: «یا عِبادِ». باقى بفتح میم خوانند، یعنى: یا ابن امّاه، فحذف الالف مقصورا على نیه الترخیم. چون بکسر خوانى، میگوید: اى پسر مادر من!

و چون نصب خوانى: اى پسر مادرا! و هارون و موسى از یک مادر و یک پدر بودند، اما ذکر مادر کرد تنها، لیرقّقه علیه. گفته ‏اند که: موسى حق مادر عظیم گزاردى، و دل وى نیکو نگه داشتى تا آن حدّ که هر گه خشمگین بودى، کسى نام مادر وى بردى از آن خشم ساکن شدى، و خوش گشتى، گفتى: مادر بهشت است، و در بهشت رنج و خشم نبود. هارون ازین جهت نام مادر برد بنزدیک وى در حال خشم.

إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی‏- اى: وجدونى ضعیفا لوحدتى، وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی‏ اى هموا و قاربوا ان یقتلونى لانکارى علیهم، فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْأَعْداءَ- شماتت نامى است شادى کردن را ببد کسى، و در خبر است:

«نعوذ بک من شماته الاعداء».

میگوید:

دشمنان را بمن شادى مکن بدانکه مرا خوار کنى یا بزنى. وَ لا تَجْعَلْنِی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ‏ الّذین عبدوا العجل، و مرا با ایشان یکسان مکن که این جرم ایشان کرده‏اند نه من.

پس چون موسى عذر برادر دانست و بیگناهى وى، گفت:

رَبِّ اغْفِرْ لِی‏ ما صنعت بأخى، و قیل بالقاء الالواح، وَ لِأَخِی‏ حین لم یمنعهم و لم یلحق بى‏ وَ أَدْخِلْنا فِی رَحْمَتِکَ‏ انعم علینا بفضلک‏ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ‏ ارحم بنا منّا بأنفسنا و ارحم بنا من الأبوین.

إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ‏ الها یعنى فى ایّام موسى، سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ فى الآخره وَ ذِلَّهٌ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا و هى ما امروا به من قتل انفسهم، فکان الأب یقتل ابنه و الابن اباه. عطیّه گفت: سینالهم اى سینال اولادهم و هم الّذین کانوا فى عهد.

النّبی (ص)، غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ‏ فى الآخره و فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا و هى ما اصاب بنو قریظه و النضیر من القتل و الجلاء، و قیل الجزیه، وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ‏ اى الکاذبین.

قال ابو قلابه: هى و اللَّه جزاء کلّ مفتر الى یوم القیامه ان یذلّه اللَّه عزّ و جلّ.

فضیل عیاض گفت: وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُفْتَرِینَ‏ اى المبتدعین. مالک بن انس گفت:

ما من مبتدع الا و تجد فوق رأسه ذله، ثمّ قرأ: إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ‏ الایه.

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ‏ و هى الشّرک‏ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها اى من بعد السّیّئات‏ وَ آمَنُوا صدّقوا انّه لا اله غیره‏ إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها اى من بعد التّوبه لَغَفُورٌ رَحِیمٌ‏.

وَ لَمَّا سَکَتَ‏ یعنى سکن. زر و سیم را صامت خوانند از آنکه بى‏ جانست، وَ لَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ‏ چون خاموش ایستاد از موسى خشم، یعنى بیارامید و خشم از وى باز شد، بسبب آنکه هارون عذر داد، و بنى اسرائیل از کفر توبه کردند آن تخته‏ ها که بیفکنده بود برگرفت. شش سبع از وى برفته، وَ فِی نُسْخَتِها اى و فیما نسخ منها، و قیل فیما بقى منها و لم یذهب: هُدىً وَ رَحْمَهٌ. و قیل: اراد بها الالواح لانّها نسخت من اللوح المحفوظ، و قیل: انّ موسى لمّا القى الالواح تکسّرت فنسخ منها نسخه اخرى فهى المراد. ابن عباس گفت: موسى چهل روز روزه داشت. چون الواح بیفکند و بشکست، چهل روز دیگر روزه داشت، تا آن با وى دادند در دو لوح بجاى آن شکسته. هُدىً وَ رَحْمَهٌ اى هدى من الضلاله و رحمه من العذاب. لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ‏ یخشون فیعملون بها.

 

النوبه الثالثه

قوله تعالى: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ مَوْعِظَهً الایه- در آثار آورده ‏اند از آن موعظتها که رب العزّه در الواح نبشت از بهر موسى، و بوى داد، این بود که: یا موسى! اگر خواهى که بدرگاه عزّت ما ترا آب‏رویى بود، و بقربت و زلفت ما مخصوص باشى، یتیمان را نیکودار، و درویشان را خوار مکن. اى موسى! من یتیمان را نوازنده ‏ام و نیک خواه، و بر درویشان مهربان و بخشاینده، بنواز آن کس را که من نوازم. مران آن کس را که من خوانم.

مصطفى (ص) درویشان را گفت:

«الفقراء الصبر هم جلساء اللَّه عزّ و جلّ یوم القیامه»،

و یتیمان را گفت:

«اذا بکى الیتیم اهتزّ عرش الرّحمن لبکائه، فیقول اللَّه عزّ و جلّ من ارضاه ارضیته».

اى موسى! خواهى که من براى تو با فریشتگان مباهات کنم بى آزار باش، و سنگ و خار از راه مسلمانان دور کن.

الایمان بضع و سبعون شعبه، اعلاها شهاده أن لا اله الا اللَّه، و أدناها اماطه الاذى عن الطریق.

اى موسى! خواهى که دعاء ترا اجابت کنم خلق نیکو گیر و علم آموز، و دیگران را علم درآموز، که من علما را گرامى کردم که ایشان را علم دادم، و خاک بر ایشان خوش کنم، و گور بر ایشان منوّر کنم، و موسع کنم، و فردا ایشان را در زمره انبیا حشر کنم. مصطفى گفت:

«تدرون ما قال لى جبرئیل؟ قال: یا محمّد! لا تحقرنّ عبدا آتاه اللَّه علما، فانّ اللَّه عزّ و جلّ لم یحقّره حین علّمه. انّ اللَّه جامع العلماء فى بقیع واحد، فیقول لهم: انّى لم استودعکم علمى الا لخیر اردته بکم. قد غفرت لکم على ما کان منکم».

وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ‏- از آن نواختها و لطفها که اللَّه با موسى کرد یکى آن بود که: بر مقام مناجات او را بداشت، و تورات از بهر وى بز آن الواح نبشت، چنان که پرخوان(برخان آمده بمعنى آواز و صدا )روش قلم بر لوح بر گوش موسى میرسید. اى موسى! امروز بنام ما قناعت کن، و در نبشته ما نظر کن، تا ترا تسلى بود، من منع من النّظر تسلّى بالاثر.

اى موسى من بکمال حکمت خود چنین حکم کرده‏ ام که تا محمّد مرا نبیند، و امت محمّد مرا نبینند، دیدار بکسى ننمایم، و من حکم خود نگردانم و در آن تبدیل نیاورم: ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَ‏. موسى گفت: بار خدایا! و من امّه محمّد؟ این امه محمّد که ‏اند؟ قال:

خیر امّه اخرجت للنّاس یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یؤمنون بالکتاب الاوّل‏ و الکتاب الآخر، و یقاتلون اهل الضلاله حتى یقاتلوا الاعور الدجال، و هم المستجیبون و المستجاب بهم، و الشافعون و المشفوع لهم، مصاحفهم فى صدورهم یصفون فى صلوتهم صفوف الملائکه، اصواتهم فى مساجدهم کدوى النّحل، کرّمناهم و اصطفیناهم فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللَّه. قال موسى: یا ربّ فاجعلهم امتى.

قال: هى امّه احمد.

فَخُذْها بِقُوَّهٍ- اشارتى عزیز است که گرفتن بغایت دلیل قربت است، پس گفت: وَ أْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِها فرق است میان این گرفتن و آن گرفتن. آن گرفتن از حق و این گرفتن از خلق، آن گرفتن موسى از مولى، و این گرفتن قوم از موسى. آن گرفتن از روى تحقیق زلفت و تأکید وصلت، و این گرفتن از روى قبول خدمت و التزام طاعت.

سَأُرِیکُمْ دارَ الْفاسِقِینَ‏- این دار الفاسقین بر لسان اهل معرفت اشارت است بنفس امّاره و دل خراب. نفس امّاره منبع شهوات است و دل خراب معدن غفلت، چنان که در منزل خراب کس ننشیند و آرام نگیرد، در دل خراب طاعت منزل نکند، و در آن خیر نگیرد، و از وى عبادت نیاید، نعوذ باللّه من درک الشقاء.

سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ‏- تکبر بر دو قسم است: یکى بحق یکى به بى حق، آنچه بحق است تکبّر درویشان است بر توانگران.

عالى همت باشند، و بحق توانگر دل، و از عرش و ما دون آن همت بر گذاشته، دل از خلق بریده، و با مهر حق پرداخته، همتى مه از دنیا و مرادى به از عقبى، و اشتیاقى با دیدار مولى. قال الواسطى: التکبّر بالحقّ هو التکبر على الاغنیاء و الفسقه و على الکفّار و اهل البدع،

فقد روى فى الاثر: القوا الفساق بوجوه مکفهرّه.

و آنچه به بى حق است تکبر توانگران است و جهانداران بر درویشان، و هو المراد بقوله تعالى: یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ‏.

و قال ابن عطاء فى هذه الایه: سأمنع قلوبهم و اسرارهم و ارواحهم عن الجولان فى ملکوت القدس، گفت: دلها و سرهاى ایشان از روش بر بند آرم، و هستى ایشان حجاب ایشان گردانم، و راه خود بر ایشان فرو گیرم، تا هیچ نتوانند که در عالم قدس و ملکوت اعلى در سرّ جولان کنند، از دیدن عجائب ملکوت بازمانده، و با نفس و خلق دنیا انس گرفته، ذوق طعم وجود نیافته، و از کرائم احوال اهل خصوص بى‏خبر مانده، هرگز خود را روز دولتى نادیده، و نه گل وصلتى او را شکفته. بیچاره کسى که او را از این حدیث بویى نه، او را از دریا کسان چیست که او را جویى نه.

وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا- از روى اشارت میگوید: نه هر که راه دید براه رفت، و نه هر که بشناخت توفیق عمل یافت. رب العزه خبر میدهد از بیگانگان میگوید: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا. پس هر که حق را بحقى بشناخت تا توفیق نیابد و بدان عمل نکند بکار نیست، و هر که باطل را بباطلى بشناخت تا از اتباع آن باطل او را عصمت نبود در آن شناخت فائده نیست. مصطفى (ص) ازینجا گفت:

اللّهمّ ارنا الحقّ حقا و ارزقنا اتباعه، و ارنا الباطل باطلا و ارزقنا اجتنابه».

وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا الایه- سهل بن عبد اللَّه گفت:

هر چه در دنیا بنده را از حق برگرداند، و از طاعت وى باز دارد، آن عجل اوست، و او پرستنده آن. عبده عجل در بنى اسرائیل تخلص آن گه یافتند که خویشتن را بفرمان بکشتند، چنان که گفت جل جلاله: فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ‏. همچنین تخلص بنده در راه حقیقت آن گه حاصل شود که از حظوظ و اسباب پاک گردد، لا بل که هر چه دون حق بیزار شود، چنان که گفته‏ اند:

بیزار شو از هر چه بکون اندر تا باشى یار غار آن دلبر.

أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ‏ الایه- هذا یدل على استحقاق الحقّ، النعت‏ بأنّه متکلم جل جلاله یخاطب الخلق و یکلم العبد، و أن ملوک الارض اذا جلّت رتبتهم استنکفوا ان یخاطبوا خدمهم بلسانهم، و بخلاف هذا اجرى الحق سنّته مع عباده المؤمنین.

اما الاعداء فیقول لهم: اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ‏، و امّا المؤمنون‏

فقال النّبی: ما منکم من احد الا یکلّمه ربّه لیس بینه و بینه ترجمان»،

و فى معناه انشدوا:

و ما یزد هینا الکبریاء علیهم‏ اذا کلّمونا أن یکلّمهم نزرا

وَ أَلْقَى الْأَلْواحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ‏ الى قوله‏ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی‏- فى هذا اشاره الى وجوب الاستغفار على العبد فى عموم الاحوال و التحقق بأن له سبحانه تعذیب البرئ اذا الخلق کلّهم ملکه، و تصرف المالک فى ملکه نافذا. بنى اسرائیل گناه کردند و عذر موسى و هارون دادند، و استغفار ایشان کردند. اینست طریق جوانمردان و راه صوفیان، که پیوسته گناه سوى خود مى‏نهند، و ناکرده گناه عذر میخواهند:

اذا مرضنا اتیناکم نعودکم‏ و تذنبون فنأتیکم فنعتذر

وَ الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا- الایمان الّذى هو بعد التّوبه، یحتمل انهم آمنوا بانّه یقبل التّوبه و آمنوا بانّه لا یضرّه عصیان، او آمنوا بانّه لا ینجون بتوبتهم من دون فضل اللَّه، او آمنوا یعنى استداموا الایمان و کانت موافاتهم على الایمان، او آمنوا بانّهم لو عادوا الى ترک العهد و تضییع الامر لسقطوا من عین اللَّه اذ لیس کل مره تسلم الخبره.

کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=